ولی فقیه

یکی از مسئولیت‌های علما مبازره با بی‌عدالتی و تلاش برای برقراری عدالت اجتماعی هست که وجه اتم آن با تشکیل حکومت اسلامی برقرار می‌شود.

پرسش:

این درست است که امام خمینی از ابتدا برای حکومت قیام کرد؟ اگر این‌گونه باشد، می‌توان گفت که ایشان به دنبال کسب قدرت بودند؟

پاسخ:

پس از حکومت پیامبر صلی الله علیه و آله در مدینه، حکومت امیرالمؤمنین علیه السلام در کوفه و چند صباحی حکومت امام حسن علیه‌السلام، سایر ائمه در عصر حضور و همچنین علما در عصر غیبت، موفق به تشکیل حکومت نشدند. نظام جمهوری اسلامی، اولین حکومتی است که توسط فقیهی شیعه تشکیل و به موجب آن نظام اسلامی در عصر غیبت، تحقق عینی یافته است. امام خمینی (ره) نیز به عنوان رهبر این انقلاب و عامل عینیت یافتن حکومت اسلامی، از ابتدای قیام خود در سال 41، به دنبال تحقق حکومت و نظام اسلامی بوده است. حال با توجه به اینکه تشکیل حکومت، کسب قدرت را به دنبال دارد، این سؤال مطرح می‌گردد که با توجه به هدف امام خمینی در تشکیل حکومت، می‌توان گفت که ایشان از ابتدا به دنبال کسب قدرت بوده‌اند؟

نظریه ولایت‌ فقیه که عموماً بعد از انقلاب امام خمینی (ره) به صورت گسترده به گفتمان جامعه نخبگانی و عمومی کشور بدل گشت، از ابتدای عصر غیبت کبری مطرح بود. برخی ملا احمد نراقی را نخستین فقیهی عنوان کرده‌اند که این نظریه را مطرح کرده است. (1) و برای اولین بار تمام وظایف و اختیارات ولی‌فقیه را در کتاب «عواید الایام» جمع آوری کرده است. (2) البته با بررسی دقیق تاریخ می‌توان به علمای متأخر از ایشان نیز اشاره کرد که در خصوص حدود و اختیاراتی که امامان شیعه به برخی فقیهان واگذار کرده‌اند سخن گفته‌اند که برای نمونه شیخ مفید از علمای قرن 4 و 5 هجری قمری در کتاب المقنعه به آن اشاره کرده‌اند. (3) و محقق کرکی هم بر این باور بود که فقیهان، اختیارات حکومتی امامان معصوم را بر به عهده‌ دارند. (4)

امام خمینی (ره) در دورانی که در نجف در تبعید به سر می‌بردند در ابتدای درس خارج بیع، طی جلساتی این نظریه را به طور مشخص‌تر شرح و بسط دادند که حاصل آن کتاب باارزش «ولایت ‌فقیه» ایشان هست که گویی در این کتاب اثبات حکومت از جانب فقیهان در عصر غیبت و همچنین برنامه ریزی عملی تحقق این شیوه حکومتی را هم با روش‌های متقن و مستدل بحث و به بیان پرداختند. (5)

«ولایت»، یعنى حکومت و اداره کشور و اجراى قوانین شرع مقدس، یک وظیفه سنگین و مهم است؛ نه اینکه براى کسى شأن و مقام غیرعادی به وجود بیاورد و او را از حد انسان عادى بالاتر ببرد؛ به عبارت دیگر، «ولایت» مورد بحث، یعنى حکومت و اجرا و اداره، برخلاف تصورى که خیلى از افراد دارند، امتیاز نیست، بلکه وظیفه‌ای خطیر است. (6)

امام خمینی (ره) با این تفسیر و توضیح و ذکر نظریات علمای سلف، وظیفه خطیر فقیهانی را که با شرایطی خاص امام حسن عسگری علیه‌السلام فرمودند یادآور شدند: «و اما من کان من الفقهاء، صائنا لنفسه، حافظه لدینه، مخالفا لهواه، مطیعا لامر مولاه فللعوام ان یقلدوه و ذلک لا یکون الا بعض فقهاء الشیعه لا جمیعهم؛ اما کسی که دارای مقام فقاهت است: 1- خود نگهدار. 2- نگهبان دین. 3- مخالف با هوای نفس. 4- فرمان بردار مولا و خداوند متعال است. «با این ویژگی‌ها» بر عامه مردم است که از او پیروی نمایند، البته تمام فقهای شیعه چنین نیستند، بعضی از آن‌ها چنین‌اند». (7)

در مجموع، تشکیل حکومت آن هم از جنس اسلامی، وظیفه‌ای بود که خدای متعالی بر عهده پیامبران و ائمه علیهم‌السلام گذارده است تا از طریق آن احکام اسلامی را به اجرا در بیاورند؛ پس تحقق این امر الهی نیاز به برنامه‌ریزی و مقدمات داشته تا به حول قوه الهی به وقع بپیوند؛ لذا اتفاقاً این جا دنبال قدرت بودن، امتیاز تلقی نمی‌شود، بلکه فقیهی که ولایت را بر عهده می‌گیرد و شانه‌هایش را زیر بار این چنین مسئولیتی قرار می‌دهد، از باب انجام وظیفه‌ای است که خدای متعال به وی محول کرده است. طبق فرموده امیرالمؤمنین علیه‌السلام، خداوند از علمای هر جامعه عهد گرفته است که در برابر سیری و شکم‌بارگی ستمکاران و گرسنگی ستم دیدگان سکوت نکنند. (8)

نتیجه:

یکی از مسئولیت‌های علما مبازره با بی‌عدالتی و تلاش برای برقراری عدالت اجتماعی هست که وجه اتم آن با تشکیل حکومت اسلامی برقرار می‌شود. بر این اساس دنبال قدرت بودن در جهت تحقق حکومت اسلامی، وسیله است برای تحقق حکومت خدا بر روی زمین؛ و اولاً امام خمینی (ره) به دنبال تحقق حکومت دین اسلام بودند و برای خود هیچ سهم خواهی نداشتند که در سرتاسر زندگی ایشان ساده زیستی و زهد متبلور هست؛ و ثانیاً حتی اگر امام (ره) به دنبال حکومت کردن هم بودند، نه از باب اینکه روح‌الله موسوی بودند، بلکه به عنوان ولی فقیه بر اساس وظیفه بایستی این مسئولیت را قبول می‌کردند.

کلید واژه‌ها:

قدرت، حکومت، امام خمینی، ولایت، ولی فقیه.

پی‌نوشت‌ها:

1. کدیور محسن، نظریه‌های دولت در فقه شیعه، تهران: نشر نی، 1387، ص 17.

2. نراقی ملا احمد، عواید الأیام فی بیان قواعد استنباط الأحکام، النشر التابع المکتب الاعلام الاسلامى 1417 ق، ص 529.

3. شیخ مفید، المقنعه، قم: جامعه مدرسین قم 1413 ق، ص 810.

4. جعفریان رسول، دین و سیاست در دوره صفوی، قم: انتشارات انصاریان، ۱۳۷۰ ش، ص ۳۲، ص ۳۱۲.

5. میرشکاری اصغر، خسروی محمدعلی، روزنگار زندگی و تاریخ سیاسی اجتماعی

امام خمینی، تهران: ناشر موسسه چاپ و نشر عروج 1391، ص 348 و 349.

6. موسوی خمینی روح‌الله کتاب ولایت فقیه، تهران موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره): چاپ 19 (1388)، ص 51.

7. حر عاملى محمد بن حسن، وسایل الشیعه، ج 18، باب 10، ح 20.

8. نهج‌البلاغه، خطبه ۳.

خداوند تنها كسي است كه بر مخلوقات ولايت بالذات دارد و غير خدا نه بر خود و نه بر غير خود ولايت ذاتي ندارد (شوری9)

خداوند تنها كسي است كه بر مخلوقات ولايت بالذات دارد و غير خدا نه بر خود و نه بر غير خود ولايت ذاتي ندارد : «أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِياءَ فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِيُّ وَ هُوَ يُحْيِ الْمَوْتي‏ وَ هُوَ عَلي‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدير؛ (1) آيا آنها غير از خدا را وليّ خود برگزيدند؟! در حالي كه «وليّ» فقط خداوند است و اوست كه مردگان را زنده مي‏كند، و اوست كه بر هر چيزي تواناست!». وليّ يعني متولي امر و اداره كننده و جلب كننده سود و دفع كننده ضرر ، فقط خداست و غير خدا به خودي خود و مستقلا مالك هيچ چيزي نيست و قدرتي ندارد تا بتواند متولي امر و مالك نفع و ضرري باشد. اما خداوند قادر مطلق است و مي تواند به افرادي قدرت و توان اداره و هدايت و تدبير بدهد و آنان را به عنوان "وليّ" بندگانش برگزيند و خدا چنين كرده و علاوه بر اين كه خودش ولي بالذات و حقيقي است ، پيامبر و اوليايش را به ولايت بر مؤمنان برگزيده است : «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ؛ (2)سرپرست و وليّ شما، تنها خداست و پيامبر او و آنها كه ايمان آورده‏اند همانها كه نماز را برپا مي‏دارند، و در حال ركوع، زكات مي‏دهند». «النَّبِيُّ أَوْلي‏ بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ؛ (3) پيامبر نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است». «إِنَّكَ لَتَهْدِي إِلي‏ صِراطٍ مُسْتَقِيم؛ (4) و تو مسلّماً به سوي راه راست هدايت مي‏كني». «يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَة؛ (5) آنها را پاك كند و كتاب و حكمت بياموزد». و مؤمنان را هم بر پذيرش اين ولايت و سرپرستي امر كرده است: «وَ مَنْ يَتَوَلَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغالِبُون؛ (6) و كساني كه ولايت خدا و پيامبر او و افراد باايمان را بپذيرند، پيروزند (زيرا) حزب و جمعيّت خدا پيروز است». بنا بر اين خدا ولي بالذات است و پيامبر و اهل بيت او و منصوبان خاص و عام آنان به امر و اراده خدا اولياي ما هستند كه هدايت مي كنند و ولايت دارند و ما به امر خدا موظف به پذيرش ولايت آن ها كه همان تجلي ولايت خدا است، مي باشيم. پي نوشت ها: 1. شوري (42) آيه 9. 2. مائده (5) آيه 55. 3. احزاب (33) آيه 6. 4. شوري (42) آيه 52. 5. آل عمران (3) آيه 164. 6. مائده (5) آيه 56.

چند نكته بايد مورد توجه قرار گيرد :

اول. قرآن منبع اصلي معارف و احكام اسلام است.

دوم. پيامبر مفسر، مبين و معلم قرآن است (1) . تفصيل جزئيات احكام و معارف را در سخنان و رفتار ايشان (سيره)بايد يافت . اين منصب بيان و تفسير و تعليم به امر خدا بعد از ايشان به خلفاي ايشان واگذار شده است.

سوم. عقل نور خدايي و پيامبر باطني است (2). دريافت هاي عقل در زمينه معارف و حسن و قبح معتبر و مورد تاييد خداست  .

بنا بر اين با توجه به توضيحات بالا منبع احكام و معارف اسلام، قرآن، سنت و عقل است . نبايد انتظار داشت همه احكام و معارف و جزئيات آن ها را در قرآن يافت.

لزوم حكومت از نگاه عقل بديهي است . قرآن شرايط حاكم را بيان كرده از جمله :

شرط اول : اسلام و ايمان.

خداوند مي فرمايد : 

لن يجعل الله للكافرين علي المومنين سبيلا"؛(3) خداوند هرگز كافران را بر مومنان سلطه نمي دهد، 

لايتخذ المومنون الكافرين اولياء  من دون المومنين و من يفعل ذالك فليس من الله في شي ؛(4) مومنان نبايد كافران را به جاي مومنان  ولي و سرپرست خود بگيرند . هر كس چنين كند، از لطف و ولايت خدا بي بهره است .

شرط دوم : عدالت . 

ولاتركنوا الي الذين ظلموا فتمسكم النار؛(5) به ستم پيشگان گرايش نيابيد كه آتش دوزخ به شما خواهد رسيد ، 

 ركون در روايات به دوستي و اطاعت تفسير شده است ،

قال اني جاعلك للناس اماما"(6) قال و من ذريتي قال لاينال عهدي الظالمين‌؛

 خدا فرمود :  تو را پيشواي مردم گماردم گفت : و از فرزندان من ؟ فرمود : عهد من به ستمكاران نمي رسد.

شرط سوم : فقاهت .

حاكم اسلامي بايد عالم به احكام و معارف و اهداف اسلام باشد. تا بتواند آن ها را اجرا كند و اهداف را محقق سازد. در زمان پيامبر ( ص ) و امام معصوم (ع ) اين علم از سوي خداوند به آنان داده شده است . در زمان غيبت امام معصوم ( ع ) داناترين مردم به احكام و معارف و اهداف قرآن بايد متصدي اين مقام باشد.

قرآن درباره شرط علم مي فرمايد :

افمن يهدي الي الحق احق ان يتبع امن لايهدي الا ان يهدي فمالكم كيف تحكمون ؛ (7)

 آيا كسي كه به راه حق هدايت مي كند ، سزاوارتر است . از او پيروي شود يا كسي كه راه نمي يابد ، مگر آن كه راه برده شود ، شما را چه مي شود؟ چگونه داوري مي كنيد؟ 

فقيه كسي است كه با تخصصي كه سال ها در تحصيل آن كوشش كرده ، مي تواند احكام و معارف و اهداف اسلام را از قرآن و سنت و عقل و اجماع به دست آورد . غير فقيه كسي است كه اين تخصص را ندارد . بايد  اسلام را از فقيه و اسلام شناس بياموزد .

فقيه و اسلام شناس عادل و توانمند شبيه ترين فرد به معصوم است . در نبود معصوم به حكم شرع و عقل بايد منصب زعامت سياسي جامعه را به كسي سپرد كه صلاحيت بيش تري دارد . فقيه عادل و توانمند صلاحيت دارترين فرد است.

قرآن مي فرمايد:

إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلي‏ أَهْلِها؛ (8) خدا امر مي كند امانت ها را به اهل و صاحبان صلاحيت بدهيد.

كسي كه مي خواهد در راس حكومت در جامعه اسلامي باشد، بايد هم دين جامعه را به خوبي بشناسد؛ هم عدالت در اجرا داشته باشد ؛ هم توان اداره جامعه و تدبير امور را داشته باشد . اگر واجدين اين شرايط متعدد هستند ، به حكم عقل و شرع بايد صلاحيت دارترين فرد براي تصدي اين مسئوليت شناخته شود.

بنابراين در قرآن واژه "ولايت فقيه" نيامده و تفصيل اين امر به بيان امامان واگذار شده است. "

پي نوشت ها :

1. نحل (16) آيه 44.

2. كافي ،ج1 ،ص 25. 

3. نساء (4) آيه 141.

4. آل عمران (3) آيه 28.

5. هود (11) آيه 124.

6. بقره (2) آيه 35.

7. يونس (10) آيه 35.

8. نساء (4) آيه 58.

 

پرسشگر محترم سوال شما را بعد از ذكر يك مقدمه كوتاه در دو قسمت پاسخ مي دهيم:

 ولايت فقيه به معناي اين است كه در زمان غيبت امام مهدي(عج الله) فقيهان و اسلام شناسان با داشتن يك سري شرايط و ويژگي ها و لياقت ها امور سياسي و رهبري امت مسلمان را برعهده بگيرند. ولايت به معناي حكومت و تصدّي امر و سرپرستي و صاحب اختياري است.(1) حكومت اسلام، حكومت قانون است. در اين طرز حكومت، حاكميت منحصر به خدا است و قانون، فرمان و حكم خدا است. قانون اسلام يا فرمان خدا، بر همه افراد و بر دولت اسلامي، حكومت تامّ دارد و همه افراد از رسول اكرم (ص)گرفته تا خلفاي آن حضرت و ساير افراد، تا ابد تابع قانون هستند.(2)

امام خميني مي فرمايد: حكومت اسلامي نه استبدادي است و نه مطلقه، بلكه مشروطه است. البته نه مشروطه به معناي متعارف فعلي آن كه تصويب قوانين، تابع آراي اشخاص و اكثريت باشد. مشروطه از اين جهت كه حكومت كنندگان در اجرا و اداره، مقيد به يك مجموعه شرط هستند كه در قرآن كريم و سنت رسول اكرم معيّن گشته است. مجموعه شرط، همان احكام و قوانين اسلام است كه بايد رعايت و اجرا شود. لذا آن چه كه براي اثبات اين نظريه گفته­ اند، بيانگر ضرورت آن مي باشد. در اين راستا به بيان نظريه و دليل ولايت فقيه از منظر قرآن وروايت مي پردازيم

اول : اثبات ولايت فقيه از آيات  قرآن:

قرآن منبع اصلي معارف و احكام اسلام است و پيامبر مفسر، مبين و معلم قرآن است (3). تفصيل جزئيات احكام و معارف را در سخنان و رفتار ايشان (سيره)بايد يافت. اين منصب بيان و تفسير و تعليم به امر خدا بعد از ايشان به خلفاي ايشان واگذار شده است.

عقل نور خدايي و پيامبر باطني است (4). دريافت هاي عقل در زمينه معارف و حسن و قبح معتبر و مورد تاييد خداست.

بنا بر اين با توجه به اين توضيحات ، منبع احكام و معارف اسلام، قرآن، سنت و عقل است. نبايد انتظار داشت همه احكام و معارف و جزئيات آن ها را در قرآن يافت.

لزوم حكومت از نگاه عقل بديهي است. قرآن شرايط حاكم را بيان كرده از جمله:

شرط اول : اسلام و ايمان.

لايتخذ المومنون الكافرين اولياء  من دون المومنين و من يفعل ذالك فليس من الله في شي ؛(5) مومنان نبايد كافران را به جاي مومنان  ولي و سرپرست خود بگيرند. هر كس چنين كند، از لطف و ولايت خدا بي بهره است .

شرط دوم : عدالت. 

ولاتركنوا الي الذين ظلموا فتمسكم النار؛(6) به ستم پيشگان گرايش نيابيد كه آتش دوزخ به شما خواهد رسيد.

ركون در روايات به دوستي و اطاعت تفسير شده است.

قال اني جاعلك للناس اماما"قال و من ذريتي قال لاينال عهدي الظالمين‌؛(7) خدا فرمود :  تو را پيشواي مردم گماردم گفت: و از فرزندان من ؟ فرمود: عهد من به ستمكاران نمي رسد.

شرط سوم: فقاهت.

حاكم اسلامي بايد عالم به احكام و معارف و اهداف اسلام باشد. تا بتواند آن ها را اجرا كند و اهداف را محقق سازد. در زمان پيامبر ( ص ) و امام معصوم (ع ) اين علم از سوي خداوند به آنان داده شده است. در زمان غيبت امام معصوم ( ع ) داناترين مردم به احكام و معارف و اهداف قرآن بايد متصدي اين مقام باشد.

قرآن درباره شرط علم مي فرمايد:

افمن يهدي الي الحق احق ان يتبع امن لايهدي الا ان يهدي فمالكم كيف تحكمون ؛ (8)

 آيا كسي كه به راه حق هدايت مي كند ، سزاوارتر است . از او پيروي شود يا كسي كه راه نمي يابد ، مگر آن كه راه برده شود ، شما را چه مي شود؟ چگونه داوري مي كنيد؟ 

فقيه كسي است كه با تخصصي كه سال ها در تحصيل آن كوشش كرده، مي تواند احكام و معارف و اهداف اسلام را از قرآن و سنت و عقل و اجماع به دست آورد. غير فقيه كسي است كه اين تخصص را ندارد. بايد  اسلام را از فقيه و اسلام شناس بياموزد.

فقيه و اسلام شناس عادل و توانمند شبيه ترين فرد به معصوم است. در نبود معصوم به حكم شرع و عقل بايد منصب زعامت سياسي جامعه را به كسي سپرد كه صلاحيت بيش تري دارد. فقيه عادل و توانمند صلاحيت دارترين فرد است.

قرآن مي فرمايد:

إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلي‏ أَهْلِها؛ (9) خدا امر مي كند امانت ها را به اهل و صاحبان صلاحيت بدهيد.

كسي كه مي خواهد در راس حكومت در جامعه اسلامي باشد، بايد هم دين جامعه را به خوبي بشناسد؛ هم عدالت در اجرا داشته باشد؛ هم توان اداره جامعه و تدبير امور را داشته باشد. اگر واجدين اين شرايط متعدد هستند ، به حكم عقل و شرع بايد صلاحيت دارترين فرد براي تصدي اين مسئوليت شناخته شود.

اما دوم : روايات در قرآن:

تعداد رواياتي كه براي اثبات ولايت فقيه، مورد استدلال قرار گرفته اند و مباحث مربوط به آن ها، به اندازه اي است كه نيازمند تدوين كتاب و يا مقاله اي گسترده است(10). در اين مجال، امكان پرداختن به اين مبحث وسيع وجود ندارد. تنها براي آشنايي كلّي با برخي، نخست تعدادي را به صورت مختصر نقل  مي كنيم:

1. در روايت معتبري، سكوني از امام صادق(ع)و ايشان از پيامبر اكرم (ص)روايت مي كنند:

الفُقَهاءُ اُمناءُ الرُّسُلِ مالَم يَدْخُلُوا في الدُّنْيا;(11) فقيهان تا زماني كه دنيا زده نشده اند، امين و مورد اعتماد پيامبران هستند.

2. شيخ كليني، از امام هفتم(عليه السلام)نقل كرده است كه در قسمتي از سخنان خود در باره  منزلت دانشمندان ديني فرمود:

الفُقَهاءُ حُصُونُ الاِسلامِ كَحِصْنِ سُورِ المَدينَهِ لَها;(12) فقيهان دژهاي مستحكم اسلام هستند، همچون دژهاي شهر كه حفاظت از آن را بر عهده دارند.

3. شيخ صدوق، توقيع شريفي(13) را از امام زمان نقل مي كند; در آن توقيع، حضرت نگاشته اند:

و اَمّا الحَوادِثُ الواقِعَهُ فَارُجِعُوا فيها اِلي رُواهِ اَحاديثِنا فَأِنَّهُمْ حُجَّتي عَلَيْكُمْ وَاَنَا حُجَّهُ اللّهِ عَلَيْهِم؛(14) امّا حوادث جديدي كه اتفاق مي افتد، درباره آن ها به راويان حديث (علماء) ما رجوع كنيد; زيرا آن ها حجّت من بر شمايند و من حجت خدا بر آن ها هستيم.

4 در مقبوله عمر بن حنظله، نقل است:

از امام ششم پرسيدم: در صورتي كه دو تن از دوستان و ياران شما در مسئله اي مثل ارث يا دِيْن، اختلاف داشتند، آيا مي توانند براي داوري به حاكم و قاضي دستگاه خلافت رجوع كنند؟  فرمود:

 اگرنزاع را نزد طاغوت مطرح كرده اند. هر آنچه كه به نفع آنان حكم كند، هرچند حق مسلّم شان باشد، حرام است; زيرا حقّ خود را با حكم طاغوت ستانده اند، درحالي كه، خداوند در قرآن كريم، فرمان داده است كه به طاغوت كفر ورزند. پرسيدم: پس چه كنند؟ فرمود:

يُنْظُرانِ اِلي مَنْ كانَ مِنْكُمْ، قَد رَوي حَديثِنا وَ نَظَرَ في حَلالِنا وَ حَرامِنا وَ عَرَفَ اَحْكامَنا فَلْيَرضُوا بِهِ حَكَماً فَاِنّي قَد جَعَلْتُهُ عَلَيْكُمْ حاكِماً، فَاِذا حَكَمَ بِحُكْمِنا فَلَمْ يَقْبَلْهُ مِنْهُ، فَاِنَّما بِحُكْمِ اللّهِ اسْتَخَّفَ وَ عَلَيْنا رَدَّ وَ الرّادُّ عَلَيْنا اَلرّادُّ عَلَي اللّهِ فَهُوَ عَلي حَدِّ الشِّرْكِ بِاللّهِ;(15)

 از ميان خود كسي را پيدا كنند كه راوي حديث ماست. در حلال و حرام، صاحب نظر است، حكم خود را به او واگذار كنند، تا ميان ايشان داوري نمايد; چرا كه من، چنين شخصي را بر شما حاكم قرار داده ام . هرگاه او به حكم ما داوري نمود و حكم او پذيرفته نشد، يقيناً حكم خداوند را كوچك شمرده و ما را انكار كرده اند. كسي كه ما را انكار كند و نپذيرد ،خدا را انكار كرده ، و اين در حدّ شركِ به خداست.

پي نوشت:

1. امام خميني، ولايت فقيه، ص 40.

2. همان، ص 34.

3. نحل (16) آيه 44.

4. كافي، ج1، ص 25. 

5. آل عمران (3) آيه 28.

6. هود (11) آيه 124.

7. بقره (2) آيه 35.

8. يونس (10) آيه 35.

9. نساء (4) آيه 58.

10. محقّق نراقي، عوائد الايّام، چاپ اول، 1417 - 1375 م، مركز نشر وابسته به مكتب الإعلام الإسلامي، ص 532.

11. شيخ كليني،كافي، تحقيق: علي أكبر غفاري، چاپ چهارم، 1365 ش، دار الكتب الإسلامية - تهران، ج 1، ص 147.

12. شيخ كليني، كافي، تحقيق: علي أكبر غفاري، چاپ چهارم، 1365 ش، دار الكتب الإسلامية - تهران ، ج 1، ص38  .

13. اصطلاح توقيع، مخصوص نامه ها و پاسخ هايي است كه امام زمان (عج) در اوايل غيبت براي نوّاب و ياران نزديك خود مي فرستاد.

14. شيخ صدوق، كمال الدين و تمام النعمة ،محرم الحرام 1405 - 1363 ش، مؤسسة نشر إسلامي وابسته به جماعة مدرسين قم ، ص 485.

15. شيخ حر عاملي، وسائل الشيعة موسسه آل البيت قم،سال 1409ق ج 1، ص 34. 

 

 

 

در سال 84 آقای خامنه ای با حکم حکومتی از شورای نگهبان خواسته که در مورد رد صلاحیت دو تن از کاندیدا ها بازنگری کنند، آیا در دین ما چنین حرکتی مجاز است؟ لطفا با ذکر دلیل.

پاسخ:
در انديشه سياسي اسلام ولي فقيه داراي اختيارات تامي است كه مي تواند در تمام امور سياسي، اقتصادي، فرهنگي، قضايي و …، حكم حكومتي كند و اطاعت از حكمش واجب است. بنابراين دايره ی اختيارات ولي فقيه در صدور حكم حكومتي گسترده و حتي آن چنان كه حضرت امام (رحمه الله) مي فرمايد:
«حكومت، اهم احكام الهي است و بر جميع احكام فرعيه الهيه تقدم دارد» (1) و «حكم حكومتي از احكام اوليه است» (2) و «به عناوين ثانويه محدود نيست».(3)
حكم حكومتي به پشتوانه مشروعيت اصل حكومت و ولايت و جايگاه ارزشي آن، همه احكام اولي و ثانوي و يا واقعي و ظاهري را در بر مي گيرد. يعني مجموعه احكامي كه براي حفظ كيان اسلام و نظام سياسي-اجتماعي مسلمانان مفيد و تاثير گذار است مي تواند به عنوان اولي يا ثانوي اش با تشخيص ولي فقيه در قالب احكام حكومتي جعل و صادر شود و اجرايش بر همگان واجب گردد.
درباره قلمرو نفوذ حكم حكومتي، امام راحل(رحمه الله) مي فرمايد:
«حاكم مي تواند مسجد و يا منزلي كه در مسير خيابان است خراب كند… همچنين مي تواند هر امري چه عبادي و يا غيرعبادي كه جريان آن مخالف اسلام است از آن مادامي كه چنين است جلوگيري كند، حكومت مي تواند از حج كه از فرائض مهم الهي است در مواقعي كه مخالف مصالح كشور اسلامي است موقتا جلوگيري كند». (4)
علامه طباطبايي در تبين احكام حكومتي مي گويد: "احكام حكومتى تصميماتى است كه ولى امر در سايه قوانين شريعت و رعايت موافقت آنها به حسب مصلحت زمان اتخاذ مى كند و طبق آنها مقرراتى وضع نموده و به اجرا در مى‏ آورد، اين مقررات لازم‏ الاجرا بوده، و مانند شريعت داراى اعتبار هستند، با اين تفاوت كه قوانين آسمانى، ثابت و غير قابل تغيير، ولى مقررات وضعى، قابل تغييرند، و در ثبات و بقا تابع مصلحتى هستند كه آنها را به وجود آورده است؛ و چون پيوسته زندگى جامعه انسانى در تحول و رو به تكامل است، طبعاً اين مقررات تدريجاً تغيير و تبدل پيدا كرده، جاى خود را به بهتر از خود خواهند داد". (5)
احكام حكومتى در زمان پيامبر اسلام (ص) و حكومت حضرت على (ع) نيز اجرا مى‏ گرديد. ازجمله احكام حكومتى پيامبر (ص) مى‏ توان به خراب كردن مسجد ضرار، قطع درختان يهوديان بنى نضير، منع ازدواج موقت براى عمار ياسر و سليمان بن خالد، منع خوردن گوشت حيوانات اهلى براي مدتي و ... و در زمان حضرت على (ع) مصادره اموال بعضى از كارگزاران بدون محاكمه، گرفتن زكات از اسب‏ها و منع صرافى و ... اشاره كرد.(6)
بنابراين محدوده اختيارات ولي فقيه در صدور احكام حكومتي تا جايي است كه مصالح جامعه اسلامي اقتضا نمايد و درخواست رهبر معظم انقلاب در سال 84 از شوراي نگهبان، بر اساس مصلحتي بود كه ايشان تشخيص داد. و اين كار جزو اختيارت ولي فقيه است.

پي نوشت ها:
1. صحيفه نور، ج ۲۰، ص ۱۷۰.
2. همان، ج ۲۰، ص ۱۷۴.
3. جهت مطالعه كامل ر.ك، دين و دولت در انديشه اسلامي، محمد سروش، انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم، ۱۳۷۸، ص ۶۱۴_۶۷۰.
4. صحيفه نور، ج ۲۰، ص ۱۷۰_۱۷۱.
5. طباطبايي، محمد حسين، معنويت تشيع، ص 65، نشر شركت سهامي انتشار، تهران، به نقل از حاكميت ديني، ص191.
6. بهرامي، قدرت الله، امام خميني از ديدگاه مقام معظم رهبري، ص 94، پژوهشگاه تحقيقات اسلامي سپاه، تهران، بي تا.

نظرتون درمورد ولایت فقیه چیست؟ درست است که شورای نگهبان را ما انتخاب می کنیم اما قبل از اون توسط رهبر انتخاب می شوند. مثل این است که من چند نفر را انتخاب کنم بعد شما اونها را انتخاب کنید که اونها من رو تأیید کنند. لطفا توضیح کامل دهید که بنده قانع شوم.

پاسخ:
تذكر: مردم در انتخاب شوراي نگهبان هيچ گونه دخالتي ندارند وانتخاب آنان تنها بر عهده ولي فقيه مي باشد. آري نمايندگان مجلس خبرگان رهبري توسط مردم انتخاب مي شوند.
به نظر مي رسد پرسش شما به اشكال دور است يا سيكل بسته در تعيين ولي فقيه است، به اين شكل كه ولي فقيه شوراي نگهبان را تعييتن مي كند و شوراي نگهبان مجلس خبرگان را تأييد مي كند، مجلس خبرگان نيز ولي فقيه را انتخاب مي نمايند، درنتيجه ولي فقيه خود را انتخاب مي كند.
(ولي فقيه==>شوراي نگهبان==>مجلس خبرگان=> ولي فقيه)
چنين اشكالي(دور) به نظريه ولايت فقيه و مجلس خبرگان وارد شده كه البته اشكال تنها در اين نظام نيست، بلكه به همه نظام ها به نحوي وارد مي شود. اشكال در علم سياست به اشكال دور در حكومت مشهور است.
اما صرف نظر از جواب هايي كه در علم سياست به اشكال داده مي شود، در خصوص نظريه ولايت فقيه مي توان گفت: بر اساس هر دو مبنا در باب رهبري و ولايت فقيه (مبناي نصب و انتخاب) شبهه دور وارد نيست.
در مبناي نصب الهي و نظريه كشف مي گوييم:
اگر مشروعيت را به معناي شرعيت بگيريم، مشروعيت رهبري، به رأي خبرگان وابسته نيست، بلكه به نصب الهي است. رأي خبرگان، مشروعيتي به وي اعطا نمي‏ كند، بلكه جنبه كاشفيت از اين نصب دارد. به اصطلاح، «تعيين مصداق» مي‏ كند. با اين توصيف، حلقه دور مي‏ شكند؛ زيرا در شبهه دور، چنين فرض شده بود كه خبرگان به رهبري مشروعيت مي‏ دهند. بنابراين، نه تنها رهبري مشروعيت خويش را از مجلس خبرگان نمي‏ گيرد، بلكه خود، مشروعيت دهنده به همه اجزاي نظام است.
اگر گفته شود كه مبناي عمل، قانون اساسي است، از ديدگاه قانون اساسي، رهبر فردي قانوني - و به تبع آن، شرعي - است كه از مجراي مجلس خبرگان اثبات شود. بنابراين، درست است كه مشروعيت شرعي رهبر، به نصب الهي است، ولي خبرگان راه اثبات مصداق اين نصب هستند. از اين رو، مشروعيت رهبري - كه در اين‏جا مشروعيت به معناي قانوني بودن، فرض شده - به رأي خبرگان است. بنابراين، اگر در شبهه دور، مشروعيت به معناي قانوني بودن آن فرض شود، در اين صورت مي گوييم:
با اين فرض نيز شبهه دور وارد نيست؛ زيرا مشروعيت قانوني رهبر بعدي، متوقف بر مجلس خبرگان است، نه رهبر فعلي. پيش از تشكيل مجلس خبرگان بعدي، رهبر تعيين شده و مشروعيت وي اثبات شده است. بنابراين، هيچ دوري وجود ندارد. رهبر فعلي را نيز مجلس خبرگاني تعيين كرده كه وي هيچ رابطه انتصابي و انتخابي با اعضاي آن يا فقهاي شوراي نگهبان، در زمان انتخاب نداشته است. بنابراين، هيچ دوري وجود ندارد.
مجلس‏ خبرگان‏ دوره ‏اول رهبر فعلي را برگزيد، سپس او فقهاي شوراي نگهبان و.....وهنوز نوبت به رهبر بعدي نرسيده، اما بنا بر نظريه انتخاب‏:
1. در اين جا، نوعي مغالطه و خلط معنا صورت گرفته. «دور» منطقي آن است كه وجود چيزي با يك يا چند واسطه، بر خودش متوقف باشد؛ مثلاً «الف» به وجود آورنده «ب» و «ب» به وجود آورنده «الف» باشد كه در نتيجه «الف» به وجود آورنده «الف» خواهد بود. در علم حقوق گر چه چيزي به نام دور با تعريف معين نداريم، ليكن مسامحتا" اگر تعين «الف » ناشي از «ب » باشد و «ب » هم توسط «الف » تعين يابد، مي توان دور ناميد.
چه در دور منطقي و چه در دور حقوقي، نحوه وابستگي دو پديده به يكديگر، بايد يكسان باشد؛ مثلاً اولي علت ايجادي دومي و دومي علت ايجادي اولي باشد، اما اگر به گونه هاي متفاوتي دو پديده نسبت به يكديگر وابستگي پيدا كنند، دور نيست، بلكه وابستگي متقابل است. چنين چيزي هم در نظام تكوين و علوم طبيعي پذيرفته شده و منطقي است و هم در همه نظام هاي حقوقي جهان به اشكال گوناگون وجود دارد. اكنون بايد ديد مطلب ادعا شده دقيقاً چه وضعيتي دارد؟ اگر نسبت شوراي نگهبان و خبرگان همان نسبتي بود كه خبرگان با رهبري دارد، ادعاي چنين دوري قابل قبول بود؛ يعني، به اين شكل كه تمام گزينه هاي زير بدون استثنا درست باشد:
1- رهبر تعيين و نصب شوراي نگهبان نمايد؛
2- شوراي نگهبان تعيين و نصب مجلس خبرگان كند؛
3- خبرگان تعيين و نصب رهبر كند؛ در حالي كه واقعيت چنين نيست؛ زيرا:
اولاً، نسبت مجلس خبرگان و شوراي نگهبان با نسبت ديگر اعضاي مجموعه، متفاوت است.
دوم، عنصر چهارمي وجود دارد كه نقش عمده را ايفا مي كند و در دور ادعايي لحاظ نشده و آن نقش مردم است؛ يعني، شوراي نگهبان به هيچ وجه تعيين كننده اعضاي خبرگان نيست؛ بلكه اعضاي خبرگان با ميل خود براي نمايندگي، نامزد مي شوند. كار شوراي نگهبان، صرفاً نقش كارشناسي از نظر تشخيص صلاحيت هاي مصرح در قانون اساسي و اعلام آن به مردم است. هيچ گونه حق نصب ندارد. سپس مردم هستند كه در ميان افراد ذي صلاح به نامزدهاي مورد نظر خود رأي مي دهند.
2. در بطلان دوري كه فرض شده، كافي است به اين موضوع توجه شود كه مجلس خبرگان طبق مصوبه خود، امر تشخيص صلاحيت را به اعضاي فقهاي شوراي نگهبان سپرده است. چنانچه بخواهد، هر زماني مي تواند آن را به گروه ديگري بسپارد. اين امر مطابق قانون اساسي است؛ زيرا در اصل يكصد و هشتم قانون اساسي اين حق به مجلس خبرگان داده شده است. بنابراين انتخاب رهبري با مجلس خبرگان است. تعيين صلاحيت خبرگان با گروهي است كه خود انتخاب مي كنند، نه رهبري، هر چند فعلاً گروهي را كه خبرگان انتخاب كرده، همان افرادي هستند كه رهبري براي نظارت بر مصوبات مجلس شوراي اسلامي انتخاب كرده است. اگر انتخاب گروه تعيين كننده صلاحيت خبرگان با رهبري بود، دور مي شد، در حالي كه چنين نيست.(1)

پي نوشت:
1. بر گرفته از: درآمدي بر نظام سياسي اسلام، نويسندگان:سيدكاظم سيدباقري، حميدرضا شاكرين، عليرضا محمدي، سيد سجاد ايزدهي، ص56.
موفق باشید.

با توجه به آن که ولی فقیه باید از جانب خدا و امام معصوم نصب شود، لطفا توضیح دهید چگونه امام زمان (علیه السلام) ولی فقیه زمان (که در حال حاضر آیت الله خامنه ای هستند) را انتخاب کردند؟ آیا استدلال آن از طریق قضا و قدر است یا به طریق دیگر هم قابل استدلال است؟

پاسخ:
ولي فقيه به نيابت از امام معصوم (علیه السلام) كه منصوب از جانب پيامبر است، به دستور خداي متعال، ولايت امت را برعهده دارد و به اموري كه به امام معصوم (ع) مربوط است مي پردازد و جامعه اسلامي را اداره مي نمايد. اصولا نيابت بر دو نوع است:
نيابت خاص: در اين نوع نيابت، فردي خاص با مشخصات خاص، از طرف امام (ع) به نيابت از ايشان انتخاب و نصب مي گردد. مانند نواب چهارگانه امام زمان (ع) كه در زمان غيبت صغري از چنين نيابتي برخوردار بودند.
نيابت عام: در اين نوع نيابت فردي خاص با مشخصات خاص، از طرف امام (ع) به نيابت انتخاب نمي شود بلكه امام (ع) صفات و شرائط خاصي را معرفي مي كند و اعلام مي كند كه هر كس چنين صفات و شرائطي را دارا بود از طرف من ولايت خواهد داشت و نايب من در امور امت خواهد بود.
نيابت ولي فقيه از طرف امامان معصوم (عليهم السلام) از قبيل نيابت عام مي باشد.
در روايتي از امام حسن عسگري (ع) چنين آمده است: « فَأَمَّا مَنْ كَانَ مِنَ الْفُقَهَاءِ صَائِناً لِنَفْسِهِ حَافِظاً لِدِينِهِ مُخَالِفاً عَلَى هَوَاهُ مُطِيعاً لِأَمْرِ مَوْلَاهُ فَلِلْعَوَامِّ أَنْ يُقَلِّدُوه؛ پس هر كس از فقهاء كه چنين صفت داشت: صيانت از نفس خود داشت، دين خود را حافظ بود، مخالف هواي نفسش بود و مطيع امر خداي متعال بود، پس چنين فقيهي شايستگي آن را دارد كه عوام از او تقليد نمايند.» (1)
در روايتي ديگر كه از حضرت امام زمان(ع) نقل شده است ايشان در توقيعي چنين مرقوم فرموده اند: « وَ أَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَةُ فَارْجِعُوا فِيهَا إِلَى رُوَاةِ حَدِيثِنَا فَإِنَّهُمْ حُجَّتِي عَلَيْكُمْ وَ أَنَا حُجَّةُ اللَّه؛ اما در رابطه با حوادثي كه رخ مي دهد براي روشن شدن تكليف پس به راويان احاديث ما (فقهاي امت) مراجعه كنيد. پس آنها حجت من بر شما هستند و من حجت خدا هستم.»(2)
اين گونه اخبار به صفاتي اشاره مي كنند كه هر كس آن صفات را داشت نايب ائمه (عليهم السلام) خواهد بود در امر ولايت بر امت كه به اينگونه نيابت، نيابت عام گفته مي شود.
روشن است كه در هر زماني افراد زيادي ممكن است با اين صفات و ويژگي ها موجود باشند و در امر حكومت، همه آنها نمي توانند به صورت همزمان اداره امور امت را به دست گيرند، بنابراين اگر اين فقها جمع شده و فقيهي را از ميان خود به امر حكومت انتخاب كردند آن شخص مي تواند حكومت جامعه اسلامي را از طرف امام معصوم عهده دار بوده و به عنوان نايب امام زمان معرفي شود. در اين زمان اين امر در مورد رهبر معظم انقلاب حضرت آيت الله العظمي خامنه اي محقق شده است و ايشان به عنوان نايب امام زمان(ع) به مقام رهبري جامعه انتخاب شده اند.
براي مطالعه بيشتر در اين رابطه مراجعه كنيد به:
1- ولايت فقيه به زبان ساده، حجه الاسلام جواد محدثي.
2- ولايت فقيه، آيت الله معرفت.

پي نوشت:
1. شيخ حر عاملي، وسائل الشيعه، قم، موسسه آل البيت عليهم السلام، 1409 هـ.ق، ج 27، ص 131.
2. علامه مجلسي، بحار الانوار، بيروت، موسسه الوفاء، 1404 هـ.ق، ج 2، ص 90.
موفق باشید.

1- آیا در موضوع ولایت فقیه (انتخاب ولی فقیه و انتخاب خبرگان رهبری و انتخاب اعضای شورای نگهبان) نوعی دور مشاهده نمی شود؟ چگونه می توان آن را توجیه نمود؟ خواهشمند است جواب به گونه ای باشد که بتوانم برای دیگران آن راتشریح نمایم.

پاسخ:
اشكال دور در واقع به تعیین ولی فقیه وارد شده است به اين شكل كه:
ولی فقیه شورای نگهبان را تعيين مي كند و شورای نگهبان مجلس خبرگان را تاييد مي كند؛ مجلس خبرگان نيز ولی فقیه را انتخاب مي نمايند درنتيجه ولي فقيه خود را انتخاب مي كند.
(ولی فقیه==>شورای نگهبان==>مجلس خبرگان=> ولی فقیه)
چنین اشکالی(دور) به نظریه ولایت فقیه و مجلس خبرگان وارد شده که البته این اشکال تنها در این نظام نیست، بلکه به همه نظام ها به نحوی وارد می شود. اشکال در علم سیاست به اشکال دور در حکومت مشهور است.
اما صرف نظر از جواب هایی که در علم سیاست به اشکال داده می شود، در خصوص نظریه ولایت فقیه می توان گفت که: بر اساس هر دو مبنا در باب رهبری و ولایت فقیه (مبنای نصب و انتخاب) شبهه دور وارد نیست.
در مبنای نصب الهی و نظریه کشف می گوییم:
اگر مشروعیت را به معنای شرعیت بگیریم، مشروعیت رهبری، به رأی خبرگان وابسته نیست، بلکه به نصب الهی است. رأی خبرگان، مشروعیتی به وی اعطا نمی‏ کند، بلکه جنبه کاشفیت از این نصب دارد. به اصطلاح، «تعیین مصداق» می‏ کند. با این توصیف، حلقه دور می ‏شکند؛ زیرا در شبهه دور، چنین فرض شده بود که خبرگان به رهبری مشروعیت می‏ دهند. بنابراین، نه تنها رهبری مشروعیت خویش را از مجلس خبرگان نمی‏ گیرد، بلکه خود، مشروعیت دهنده به همه اجزای نظام است.
اگر گفته شود که مبنای عمل، قانون اساسی است، از دیدگاه قانون اساسی، رهبر فردی قانونی - و به تبع آن، شرعی - است که از مجرای مجلس خبرگان اثبات شود. بنابراین، درست است که مشروعیت شرعی رهبر، به نصب الهی است، ولی خبرگان راه اثبات مصداق این نصب هستند. از این رو، مشروعیت رهبری - که در این‏جا مشروعیت به معنای قانونی بودن، فرض شده - به رأی خبرگان است. بنابراین، اگر در شبهه دور، مشروعیت به معنای قانونی بودن آن فرض شود، در این صورت می گوییم:
با این فرض نیز شبهه دور وارد نیست؛ زیرا مشروعیت قانونی رهبر بعدی، متوقف بر مجلس خبرگان است، نه رهبر فعلی. پیش از تشکیل مجلس خبرگان بعدی، رهبر تعیین شده و مشروعیت وی اثبات شده است. بنابراین، هیچ دوری وجود ندارد. رهبر فعلی را نیز مجلس خبرگانی تعیین کرده که وی هیچ رابطه انتصابی و انتخابی با اعضای آن یا فقهای شورای نگهبان، در زمان انتخاب نداشته است. بنا بر این، هیچ دوری وجود ندارد.
مجلس‏ خبرگان‏ دوره ‏اول رهبر فعلی و او فقهای شورای نگهبان و شورا خبرگان و خبرگان رهبر بعدی را معین می کند.
اما بنا بر نظریه انتخاب‏:
1. در این جا، نوعی مغالطه و خلط معنا صورت گرفته. «دور» منطقی آن است که وجود چیزی با یک یا چند واسطه، بر خودش متوقف باشد؛ مثلاً «الف» به وجود آورنده «ب» و «ب» به وجود آورنده «الف» باشد که در نتیجه «الف» به وجود آورنده «الف» خواهد بود. در علم حقوق گر چه چیزی به نام دور با تعریف معین نداریم، لیکن مسامحتا" اگر تعین «الف » ناشی از «ب » باشد و «ب » هم توسط «الف » تعین یابد، می توان دور نامید.
چه در دور منطقی و چه در دور حقوقی، نحوه وابستگی دو پدیده به یک دیگر، باید یکسان باشد؛ مثلاً اولی علت ایجادی دومی و دومی علت ایجادی اولی باشد، اما اگر به گونه های متفاوتی دو پدیده نسبت به یک دیگر وابستگی پیدا کنند، دور نیست، بلکه وابستگی متقابل است. چنین چیزی هم در نظام تکوین و علوم طبیعی پذیرفته شده و منطقی است و هم در همه نظام های حقوقی جهان به اشکال گوناگون وجود دارد. اکنون باید دید مطلب ادعا شده دقیقاً چه وضعیتی دارد؟ اگر نسبت شورای نگهبان و خبرگان همان نسبتی بود که خبرگان با رهبری دارد، ادعای چنین دوری قابل قبول بود؛ یعنی، به این شکل که تمام گزینه های زیر بدون استثنا درست باشد:
1- رهبر تعیین و نصب شورای نگهبان نماید؛
2- شورای نگهبان تعیین و نصب مجلس خبرگان کند؛
3- خبرگان تعیین و نصب رهبر کند؛ در حالی که واقعیت چنین نیست؛ زیرا:
اولاً، نسبت مجلس خبرگان و شورای نگهبان با نسبت دیگر اعضای مجموعه، متفاوت است.
دوم، عنصر چهارمی وجود دارد که نقش عمده را ایفا می کند و در دور ادعایی لحاظ نشده است و آن نقش مردم است؛ یعنی، شورای نگهبان به هیچ وجه تعیین کننده اعضای خبرگان نیست؛ بلکه اعضای خبرگان با میل خود برای نمایندگی، نامزد می شوند. کار شورای نگهبان، صرفاً نقش کارشناسی از نظر تشخیص صلاحیت های مصرح در قانون اساسی و اعلام آن به مردم است. هیچ گونه حق نصب ندارد. سپس مردم هستند که در میان افراد ذی صلاح به نامزدهای مورد نظر خود رأی می دهند.
2. در بطلان دوری که فرض شده، کافی است به این موضوع توجه شود که مجلس خبرگان طبق مصوبه خود، امر تشخیص صلاحیت را به اعضای فقهای شورای نگهبان سپرده است. چنانچه بخواهد، هر زمانی می تواند آن را به گروه دیگری بسپارد. این امر مطابق قانون اساسی است؛ زیرا در اصل یکصد و هشتم قانون اساسی این حق به مجلس خبرگان داده شده است. بنابراین انتخاب رهبری با مجلس خبرگان است. تعیین صلاحیت خبرگان با گروهی است که خود انتخاب می کنند، نه رهبری، هر چند فعلاً گروهی را که خبرگان انتخاب کرده، همان افرادی هستند که رهبری برای نظارت بر مصوبات مجلس شورای اسلامی انتخاب کرده است. اگر انتخاب گروه تعیین کننده صلاحیت خبرگان با رهبری بود، دور می شد، در حالی که چنین نیست.

ولی فقیه جایزالخطاست، پس چگونه مواضع کل کشور و موضوعات مهم را بنا به خواست خود تصمیم گیری کرده و فراتر از آن بر مردم ولایت دارد؟ آن هم از نوع ولایت امام معصوم؟

چگونه می توان انتظار داشت مجلس خبرگانی که عملا زیر نظر وی و با نظر مستقیم وی انتخاب می شوند جرأت و قدرت نظارت بر بالا دست خود را داشته باشند؟ چرا امام علی (علیه السلام) با رأی مردم پذیرفت که حکومت کند؟ و بر خلافای راشدین که برای مردم محبوبیت داشتند شورش نکرد؟

اگر فقیهی به درجه فقاهت نرسیده باشد و به دلیل شایستگی دیگری ولی فقیه شود، آیا مردم و فقهای بزرگتر باید از او پیروی کنند؟ با وجود ولی فقیه چه نیازی به ظهور است؟ انتخاب خلفای راشدین نوعی ولایت فقیه است اگر فرض را این بگذاریم که امام حاضر نبود؟ انحراف خلافای راشدین که یاران بسیار نزدیک پیامبر بوده اند و شاهد سنت و هم معاصر امام و داشتن رابطه با خود او نمی تواند اثبات بی فایده بودن ولایت فقیه را در عدم حضور امام بیان نماید؟

اگر امام زمان (عجل الله فرجه) ظهور کند، آیا غیر از این نیست که مانند یازده امام دیگر شهید گشته و باز جامعه بدون رهبر شده و همین وضع که مردم تصمیم گیری نهایی کردند پیش آید؟ بعد از وفات امام زمان چه باید کرد؟ اگر پیروی یکی از مراجع تقلید باشیم و حکمش خلاف ولی فقیه که سطح فقهی آن پایین تر از مرجع ماست شود باید از کدام پیروی کنیم؟ آیا ولی فقیه بر جان و ناموس و مال مردم نیز حاکم است و نیازی به جوابگویی ندارد؟

چرا امام علی (ع) با وجود امامت با غیر مسلمان در دادگاه حاضر شد و به او پاسخگو بود؟ و پیامبر(ص) نیز در نزدیکی پایان زندگیش اجازه اجرای حد روی خود را به مردم دادند؟

کار اصلی فقها چیست؟ در حالی که همه دستورات آنها طی هزار سال طوری است که می توان گفت ثابت است؟ امروز تصور عمومی بر این است که مردمی که توانایی کار دیگری ندارند برای آینده ای مطمئن و بی زحمت به روحانی شدن روی می آورند و آیا روحانیت یک شغل است ومثلا برای اقامه نماز باید پول گرفت؟ قیمت را چه کسی مشخص می کند؟ چرا انتخاب مرجع جامع الشرایط برای انسان انتخابی است و با نظر مستقیم ولی ولی فقیه نه؟

چرا حکومت اسلامی ما با طاغوت چین و روسیه که حتی خداوند را قبول ندارند و ناپاکتر از همه هستند رابطه دوستانه دارد و آیا سیاست ارجح بر دین است؟ تعیین ولی فقیه اگر کاملا آسمانی است، چرا امام خمینی مجلس خبرگان را تدارک دیده بود؟ با توجه به اینکه چیدمان مجلس خبرگان به طوری است که رهبری آنها را از طریق شورای نگهبان فیلتر می کند و آنها برگزیده رهبر بوده و روی وی عملا اراده ای ندارند می توان گفت امام این را برای دموکراتیک بودن ولایت فقیه قرار داده و بستن دهان استکبار خارجی و در اصل آن را آسمانی و غیر مربوط به انتخاب مردم می دانسته اند؟ (مانند نظر حاکم بر حکومت امروز که معتقد است ولی فقیه را باید کشف کرد! مطابق نظر آقای مصباح یزدی که مورد عنایت و احترام رهبری بوده و نتیجتا کشف خود را باور دارند) یا آن را وابسته به رأی مردم می دانند و اگر آسمانی است تکلیف کشورهایی که ایشان را قبول به ولایت ندارند چیست؟ رابطه با آنها به عنوان طاغوت چگونه است؟ اگر ولی فقیهی غیر ایرانی وجود داشت که در کشور خود حاکم بود و ما به او علاقه نداشته و پیروی نداشتیم حکم ما چگونه است؟

پاسخ:
سؤالات متعددي را مطرح نموديد كه پاسخگويي به همه آنها نياز به فرصت ديگر دارد. شما مي توانيد سوالات خود را در اتاق گفتگوي اين مركز(الفور، اتاق دين، جوان،پرسمان) در ميان بگذاريد. همچنين كتاب هاي كه معرفي خواهد شد، را مطالعه كنيد. دراين جا به سوال حق حاكميت امامان و ولي فقيه جواب داده مي شود:
ما شيعيان باور داريم كه امامت منصب الهي است كه بايد ازسوي خداوند واگذار شود، از اين رو پيامبر (صلی الله علیه و آله) - به دستور خداوند-، علي (علیه السلام) را - در جريان غدير- به امامت منصوب نمود. (1) امامان ديگر نيز ازسوي خداوند به اين امر منصوب شده اند. در زمان غيبت نيز امام زمان (عجل الله فرجه) رهبري جامعه را بر عهده دارد. اين مقام الهي از سوي خداوند به وي اعطا گرديده است. در روایت مشهور جابر بن عبد اله انصاری نام تک تک دوازده امام برده شده: جابر بن عبدالله انصاری می گوید زمانی که آیه شریفه " يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ" (2) نازل شد به رسول خدا (ص) عرض نمودم: یا رسول الله خدا و رسولش را شناختیم، اما اولوالامری که خداوند طاعتشان را قرین طاعت شما قرار داد، چه کسانی هستند؟ حضرت فرمودند: "... آن ها جانشینان من و امامان مسلمین بعد از من هستند، اول آن ها علی بن ابیطالب است و سپس حسن و آن گاه حسین سپس علی بن حسین سپس محمد بن علی که در تورات به باقر معروف است - تو ای جابر او را درک می کنی پس هرگاه او را ملاقات نمودی سلام مرا به او برسان - سپس صادق جعفر بن محمد، سپس موسی بن جعفر سپس علی بن موسی، سپس محمد بن علی سپس علی بن محمد سپس حسن بن علی، سپس هم نام و هم کنبه من حجت خداوند در زمین و بقیه الله در بین بندگان فرزند حسن بن علی ... "(3)
همچنين ما باور داريم كه در زمان غيبت كبري، فقهاي واجد شرايط نايبان عام امام زمان (ع) هستند تا در زمان غيبت رهبري جامعه را بر عهده گيرند، بر اين اساس ولايت فقها نيز مشروعيت الهي دارد. بر اين امر روايات متعدد وجود دارد (4) كه در اين جا به چند روايت اشاره مي شود:
1. از امام صادق(ع) فرمود: "العلماءُ ورثهُ الانبیاء"(5) علما وارثان انبیا و پیامبران الهى هستند.
2. در روایت معتبرى، سکونى از امام صادق(ع) و ایشان از پیامبر اکرم (ص) روایت مى کند:"
الفُقَهاءُ اُمناءُ الرُّسُلِ مالَم یَدْخُلُوا فى الدُّنْیا" ؛(6) فقیهان تا زمانى که دنیا زده نشده اند، امین و مورد اعتماد پیامبران هستند.
3. شیخ صدوق، از امیرمؤمنان(ع)، از پیامبر(ص) نقل مى کند: سه بار فرمودند: اللّهم ارحَم خُلفایى، خدایا جانشینان مرا مورد رحمت خود قرار ده پرسیدند: جانشینان شما چه کسانى هستند؟ فرمودند: اَلَّذینَ یَأتُونَ بَعدى وَ یَروُونَ حَدیثى وَ سُنَّتى؛ کسانى که بعد از من مى آیند، حدیث مرا روایت مى کنند و سنّت مرا به مردم مى رسانند(7).
4. امام زمان (عج) نيز از فقها به عنوان حجت و نايب خود ياد كرد و فرمود:"و اَمّا الحَوادِثُ الواقِعَهُ فَارُجِعُوا فیها اِلى رُواهِ اَحادیثِنا فَأِنَّهُمْ حُجَّتى عَلَیْکُمْ وَاَنَا حُجَّهُ اللّهِ عَلَیْهِم..."(8)؛ امّا حوادث جدیدى که اتفاق مى افتد، درباره آن ها به راویان حدیث ما رجوع کنید، زیرا آن ها حجّت من بر شمایند و من حجت خدا بر آن ها هستیم.
بر اساس این مبنا، مردم در اصل و منشأ مشروعیت حاکمیت حاکم نقش ندارند. اکثر قریب به اتفاق فقهای شیعه همین عقیده را دارند. البته رأي مردم در اعمال ولايت و كار آمدي حكومت كار برد دارد، يعني اينكه با راي مردم وحمايت آنان از رهبر، رهبري مي تواند جامعه وحكومت را اداره و مشروعيت حاكميت وي به فعليت برسد. علي (ع) نيز بر اين امر اشاره نمود و فرمود :" لولاحضور الحاضر و قیام الحجة بوجود الناصر... لا لقیتُ حبلها علی غاربه"(9)؛ اگر حضور بیعت‏ کنندگان نبود و با وجود یاوران حجّت بر من تمام نمی‏ شد... رشته کار [حکومت] را از دست می ‏گذاشتم. هم چنین می ‏فرماید: "لا رأی لمن لا یطاع؛ کسی که فرمانش پیروی نمی‏ شود، رأیی ندارد."(10)
خلاصه اينكه ديدگاه ما با اهل سنت درباره مشرعيت امامت و خلافت تفاوت دارد، آنان تصور مي كنند امامت امر مردمي است كه مشروعيت آن ريشه در راي مردم دارد، و حال اينكه ما امامت را امر الهي مي دانيم و باور داريم كه اين امر مشروعيت الهي دارد. بر اين اساس صرف جايز الخطا بودن ولي فقيه موجب نمي شود كه فقيه عادل، مدير و كارشناس، حق حاكميت نداشته باشد، اگر چنين بود امام زمان (ع) آن را به نيابت خود منصوب نمي كرد، افزون بر آن ضريب اشتباه مجتهد جامع شرايط نسبت به انسان هاي دیگر كمتر مي باشد، لذا درعصر غيبت كه دسترسي به امام زمان نيست، ولي فقيه بهترين گزينه براي رهبري مي باشد، از همه مهم تر اينكه رهبري در عرصه هاي مختلف با كارشناسان مربوطه مشورت مي كند، اين امر خطاي وي را كاهش مي دهد. درضمن مجلس خبرگان را رهبر تعیین نمی کند، بلکه اعضای آن توسط مردم انتخاب می شوند. مجلس خبرگان رهبر را تعيين و عزل و برعملكرد وي نظارت مي كند.
درباره امام زمان (ع) به منابع زير مراجعه فرماييد:
- دادگستر جهان، ابراهیم امینی.
- نوید امن و امان، لطف اللّه صافی گلپایگانی.
- خورشید مغرب، محمد رضا حکیمی.
- قیام و انقلاب مهدی از دیدگاه فلسفه تاریخ، شهید مرتضی مطهری.
- مهدی انقلابی بزرگ، ناصر مکارم شیرازی.
- از ولادت تا ظهور، کاظم قزوینی، ترجمه فریدنی
- عصر ظهور، علی کورانی

درباره ولايت فقيه نيز اين منابع را ملاحظه نماييد:
- امام خميني، ولايت فقيه
- محمد هادي معرفت، ولایت فقیه
- آيت الله جوادي ، ولايت فقيه
- علی عطایی ،ولایت فقیه از دیدگاه فقها و مراجع
- احمد نراقی حدود ولایت حاکم اسلامی
- محمد تقي مصباح يزدي پرسشها وپاسخها (ولايت فقيه)

پی نوشت ها:
1. ناصر مكارم شيرازى ،تفسير نمونه، تهران ،دار الكتب الإسلامية1374 ش، ج5، ص3 .
2. نساء (4) آیه 59 .
3. شيخ طبرسى‏، الإحتجاج‏، نشر المرتضى، مشهد 1403 ق، ج 1، ص 69 .
4. محقّق نراقى، عوائد الایّام ،مرکز نشر وابسته به مکتب الإعلام الإسلامی، 1417 - 1375 م ، ص 532.
5. شیخ کلینی، کافی، تحقیق: علی أکبر غفاری، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1365 ش، ج 1، ص 133.
6. کافی، ج 1، ص 147.
7. شیخ صدوق معانی الأخبار، تحقیق: تصحیح و تعلیق : علی أکبر الغفاری، مؤسسة النشر الإسلامی التابعة لجماعة المدرسین بقم المشرفة، 1379 - 1338 ش ،ص 375 .
8. شیخ صدوق ، کمال الدین و تمام النعم، قم، مؤسسة نشر إسلامی وابسته به جماعة مدرسین، ص 485.
9. فيض الاسلام ، نهج البلاغه، تهران، چاپ آفتاب، ص43، خطبه .3
10. عبد الواحد تميمى آمدى، تصنيف غرر الحكم و درر الكلم‏، قم، دفتر تبليغات‏، ص473.

با توجه به اینکه معتقدیم نائب عام امام عصر(عجل الله فرجه)، ولی فقیه است:

1- با توجه به اینکه خبرگان رهبری نیز ممکن است در تصمیم گیری های خود دچار اشتباه شوند (همانگونه که در انتخاب مرحوم منتظری بعنوان جانشین اشتباه کردند) آیا مردم حق دارند اگر به نظر آنها رهبر اشتباه کرد به وی تذکر بدهند یا در روزنامه مقاله نوشته و یا سخنرانی کنند تا رهبر اشتباهش را تصحیح نماید؟

2 - آیا فردی را که خبرگان انتخاب می نمایند امام عصر موظف به هدایت اوست و آیا ممکن است از نظر امام عصر فرد دیگری ولی فقیه مردم باشد که خبرگان از او غافل شده اند و یا در کشور دیگری است ؟

3 - همانگونه که امام راحل ره در وصیتنامه خود ذکر کردند ایشان از قصور و تقصیرهای خود درخواست عفو نمودند یعنی پس ممکن است ولی فقیه نیز در وظایف محوله خود که مربوط به جامعه می شود کوتاهی یا اشتباه کند. آیا این امر با آنچه که به آن معتقدیم مبنی بر اینکه ولی فقیه را امام عصر عج هدایت می نماید منافات ندارد/

4 - به گفته حضرت آیت ا... جوادی آملی هر کس می تواند با طی مراتب تقوی به عصمت برسد و این امر منحصر به چهارده معصوم نیست. آیا باتوجه به اینکه ولی فقیه از نظر تقوا و شجاعت و ... لااقل از دیگر مراجع سر می باشد و از سوئی از هدایت امام عصر(عج) نیز برخوردار است معصوم است؟

پاسخ:
پاسخ به مجموعه پرسش هايتان در گرو توجه به چندین متغیر است که در ذیل به برخی از آن ها اشاره می‏ شود:
1- نظریه مشروعیت:
در مبنای مشروعیت ولایت فقیه دو دیدگاه اساسی وجود دارد: یکی نظریه نصب و دیگری انتخاب.
الف) نظریه نصب:
بنابر دیدگاه نصب - که اکثر فقها بر آن هستند - ولی فقیه از جانب خداوند به ولایت نصب شده است.
البته نصب ولی فقیه، نصب شخص خاصی نیست؛ بلکه نصب عنوان است؛ یعنی، هر کس که جمیع شرایط لازم رهبری مطابق با معیارها و استانداردهای شریعت را داشته باشد، از سوی حق‏تعالی برای ولایت و رهبری امت نصب گردیده است.(1)
براساس این نگرش ولی فقیه، رهبر جمیع امت اسلامی است. تا آن‏جا که مانعی در اعمال ولایت وجود نداشته باشد، دایره حکومت او گسترده است و حجت بر همه می باشد، زیرا انتخاب در اینجا نقش مشروعیت ندارد و تنها نقش مقبولیت دارد.
ب) نظریه انتخاب:
براساس این نگرش شارع فقط ویژگی‏ های لازم برای رهبری را اعلام فرموده و مردم راموظف ساخته که رهبرانی با شرایط تعیین شده در شریعت (مثل ولی فقیه را) انتخاب کنند؛ لیکن مشروعیت حکومت به انتخاب مردم است، نه به نصب شارع. در این صورت دایره رهبری ولی فقیه در حوزه‏ ای است که او را انتخاب کرده‏ اند و به دیگر کشورهای اسلامی سرایت نمی‏ کند.(2)
بنابراین اگر چند جامعه اسلامی هر یک رهبری برای خود برگزینند، هر یک فقط در حوزه انتخابیه خود نفوذ خواهند داشت.
2- حکم اولی و ثانوی:
متغیر اولی و ثانوی فقط در نظریه نصب راه دارد؛ یعنی، در حکومت اسلامی اساساً مرزبندی به شکل کنونی - که شیوه‏ای استعماری برای جداسازی ملت‏ها است - وجود ندارد.
البته به عنوان یک واقعیت در عصر کنونی نمی‏ توان آن را نادیده گرفت؛ لیکن به طور اساسی اسلام جمیع امت اسلامی را ملتی یک ‏پارچه و یک ‏دست می‏ داند که همه دارای سرنوشت، دین، فرهنگ، آیین، نظام سیاسی و رهبری واحدی می‏ باشند. هرگونه تفرقه و تشتت و جدایی امری عارضی و تحمیلی بر پیکر امت اسلامی است. با توجه به این نگرش پاسخ سؤال چنین می‏ شود که:
الف) به عنوان حکم اولی اسلامی رهبری ولی فقیه یکپارچه است و بر کل امت اسلامی سریان و جریان دارد.
ب) به عنوان حکم ثانوی؛ یعنی، در صورتی که امکان اتحاد و تصمیم‏ گیری‏ های مشترک وجود نداشته باشد، هریک در دایره کشور خود حکم می‏ رانند؛ لیکن اصل بر وحدت امت و نظام و رهبری است.
امتیاز این دیدگاه این است که جمیع امت را یکپارچه و دارای سیاست و نظام دفاعی واحد می‏ کند. در صورت عملی شدن، یک قدرت بزرگ جهانی از نیروهای مسلمانان پدید می‏ آورد.
بنابراین در صورت تشکیل امت اسلامی واحد و برداشته شدن مرزبندی ها، به مقتضی حکم اولی ولی فقیه بر سایر نقاط جغرافیایی که امت اسلامی حضور دارند، حکمرانی خواهد نمود. همچنین بر مجلس خبرگان رهبری - كه منتخب همه كشورها باشند- است تا از بین واجدین شرایط رهبری در سراسر کشورهای اسلامی رهبر را انتخاب نمایند. اما در عصر کنونی که نمی توان مرزهای جغرافیایی و نظام های سیاسی دیگر کشورهای اسلامی را نادیده گرفت، باید در هر کشوری ولی فقیهی جداگانه حکمرانی نماید.
پشتيباني هاي امام زمان به طور عام براي همه فقها است و كسي چنين ادعايي ندارد كه امام عصر به شخص ولي فقيه عنايت خاصه دارد و او را مشمول هدايت خاصه قرار مي دهد همان گونه كه پيش از به دست گرفتن حكومت توسط ولي فقيه، اين عنايات و هدايات شامل حال همه فقهای شيعه (که در برخی فتواها باهم اختلاف داشتند) مي شده است.

پی نوشت ها:
1. ولایت فقیه،امام خمینی، ص 43.
2. نظام سیاسی و دولت در اسلام، داوود فیرحی، ص 280 و 28 تهران سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاه‌ها، بهار1382.

صفحه‌ها