ابوبکر صدیق

1.ابوبکر را ابوبکر صدیق می نامیدند، حتی در زمانی که حضرت محمد صلی الله علیه وآله از دست کفار به غار فرار کرد ابوبکر بود که ایشان را درون کوله بار مخفی کرد و وقتی نگهبانان از او پرسیدند درون کیسه چه داری گفت محمد است و آنها فکر کردند شوخی کرده است؟ چرا واقعه غدیر را انکار کرد. این با راستگویی منافات ندارد؟

2.حضرت علی جانشینی بعد از حضرت رسول را پذیرفته بود آیا نباید برای حفظ آن و اینکه بدست نااهلان نیفتد از آن حفاظت می کرد؟ با توجه به اینکه آن حضرت دلاوری قوی بوده و ترس درون او وجود نداشته است. گفته شده حضرت علی برای جلوگیری از تفرقه درون مسلمانان سکوت کرده ، آیا حفظ اصل مقدم بر وحدت نیست؟

3.در صورتی که ابوبکر از واقعه غدیر سرپیچی کرده و آن هم واقعه ای به این مهمی که خدا در قران می فرماید اگر این رسالت را به انجام نرسانی رسالت را تمام نکرده ای پس ابوبکر اصلا مسلمان نبوده است. پس چرا حضرت رسول او را دور خود جمع کرده است؟

4.در مسئله ای به این مهمی که سرنوشت آینده انسانها به آن بستگی دارد چرا خداوند در قران و به صراحت نام حضرت امیر را نیاورده است؟

5.از معجزات قرآن این است که گفته شده برای تمام طول بشر کافی است آیا نباید در جایی از آن که جای حرف و بحث نداشته باشد مسئله ولایت بعد از پیامبر آورده شده باشد؟

6. گفته شده پس از معرفی حضرت علی به مردم و وقتی پیامبر از منبر پایین آمدند عده ای به آن حضرت اعتراض و پرخاش نمودند که جانشین نباید از قریش باشد به طوری که پیامبر از آنها دلگیر شده به چادر خود رفته و شروع به گریستن نمود که جبرئیل نازل شد و گفت نگران نباش به زودی از ستم آنها رهایی خواهی یافت با توجه به اینکه آنها در صدر اسلام بوده اند و پیامبر را درک کرده اند و نافرمانی کرده اند آیا مردم این زمان بهتر از مردم زمان صدر اسلام نیستند؟ در اخر اینکه با توجه به این همه مسایل مطرح شده که جای طرح بسیاری مسائل دیگر می ماند چگونه واقعه غدیر اثبات می شود؟

پرسش1: ابوبکر را ابوبکر صدیق می نامیدند ،حتی در زمانی که حضرت محمد از دست کفار به غار فرار کرد ابوبکر بود که ایشان را درون کوله بار مخفی کرد و وقتی نگهبانان از او پرسیدند درون کیسه چه داری گفت محمد است و آنها فکر کردند شوخی کرده است .چرا واقعه غدیر را انکار کرد.این با راستگویی منافات ندارد؟
پاسخ:
جریانی که در رابطه با ابوبکر واین که ایشان حضرت محمد را درون کوله بار مخفی کرد ،صحت ندارد و در منبع معتبر نیامده است اما در رابطه با واقعه غدیر، پیروان ابوبکر و شاید خود ابوبکر نیز اصل غدیر را قبول دارند ولی بحث در محتوا و مراد از حدیث غدیر دارند .
بیشتر اندیشمندان اهل سنت حدیث «مَن کنتُ مولاه فهذا علی مولاه»را قبول دارند.(1) علامه امینی اسامی تعداد زیادی از محدثان اهل سنت را آورده است که این حدیث را ذکر کرده و آن را مربوط به امام علی(ع) دانسته اند.(2)
برخی از مفسران اهل سنت در هنگام تفسیر آیه 67 مائده «یا ایّها الرّسول بَلِّغ ما أنزل إلیک...» یادآورد شده اند که شأن نزول آن امام بوده و حدیث «من کنت مولاه...» در جریان غدیر بیان شده است. سیوطی در الدرالمنثور،(3) ابوالحسن واحدی نیشابوری،(4) حافظ حسکانی،(5) شهاب الدین آلوسی،(6) ابن صباغ مالکی(7)، قاضی شوکانی(8) و ... تصریح کرده اند که این آیه و حدیث مذکور مربوط به حضرت علی است. از این جهت برخی از دانشمندان اهل سنت با شیعیان اختلاف ندارند. اختلاف آنان در معنای ولایت و پیام حدیث «من کنت مولاه...» ظهور می کند.
برخی از اهل سنت باور دارند: سخنان پیامبر در غدیر صرفاً به معنای لزوم «محبت و دوستی» حضرت علی است و دلالتی بر امامت و زمامداری و لزوم پیروی از ایشان ندارد
دلیل آن این است که ولایت چند معنا دارد و یکی از معانی روشن آن دوستی است. بنابراین تا زمانی که به این معنا قابل حمل است، نمی توان به معنای دیگر آن تمسک جست. بر این اساس حدیث غدیر در صدد بیان لزوم محبت به علی(ع) است، نه زمامداری حضرت.
در برابر اهل سنت شیعیان باور دارند که ماهیت حادثه غدیر و سخنان پیامبر نصی صریح و قاطع بر امامت و پیشوایی حضرت علی است. قراین و شواهد به گونه ای است که هرگز نمی توان آن را تنها به دوستی و محبت تفسیر کرد. شیعیان دلائل متعددی بر امامت علی(ع) بیان کرده اند که به برخی اشاره می شود:
1ـ لغت شناسان لفظ «ولی» را به معنای سرپرستی، عهده داری امور، چیرگی و رهبری معنا کرده اند. راغب اصفهانی می نویسد: ولایت یعنی یاری کردن، زمامداری و حقیقت آن سرپرستی است.(9)
ابن اثیر می نویسد: «ولیّ یعنی یاور، و هر کس امری را بر عهده گیرد» سپس می افزاید: «از همین قبیل است حدیث «من کنت مولاه فعلیٌ مولاه» و سخن عمر که به علی(ع) گفت: «تو مولای هر مؤمن شدی» یعنی ولیّ مؤمنان گشتی.(10)
صاحب صحاح اللغه(11) و مقایس اللغه نیز «ولیّ» را به معنای سرپرستی دانسته اند.(12) بر این اساس نگرش اندیشمندان اهل سنت (که ولایت را تنها به معنای دوستی معنا کرده اند) قابل قبول نیست.
2ـ اگر معنای «ولیّ» به معنای دوست و دوستی باشد، عاقلانه نیست که پیامبر بیش از یکصد هزار نفر را در هوای گرم و در وسط بیابان های خشک و سوزان متوقف سازد تا به مردم بگوید: «هر که دوست او هستم، علی هم دوست او است و او را دوست بدارد»، زیرا دوستی مسلمانان با یکدیگر یکی از بدیهی ترین مسایل اسلامی است که از آغاز اسلام وجود داشته و بارها پیامبر مردم را به دوستی امام فرا خوانده بود.(13)
3ـ خطاب تند و قاطع خداوند بیانگر آن است که حادثه غدیر صرفاً اعلام دوستی علی(ع) نبوده است. مسئله آن قدر اهمیت داشت که خداوند خطاب به پیامبر وحی می کند که اگر آن را ابلاغ نکنی، رسالت الهی را انجام نداده ای! خداوند فرمود:
«... و إنْ لم تفعل فما بلغت رسالته»
4ـ خداوند در آیه 67 مائده به پیامبر دلداری می دهد: «والله یعصمک من النّاس؛ خداوند تو را از خطرات احتمالی مردم نگاه می دارد».(14) آیا این مسئله نشان نمی دهد که مأموریت، مسئله مهمی بوده است که پیامبر(ص) بیم آن داشته برخی بر اثر هواهای نفسانی به مقابله برخاسته و توطئه کنند؟
آنچه که موجب خطر برای پیامبر به حساب می آمد، طرح ولایت و رهبری امام علی بود، نه دوستی حضرت ، مضافاً بر این که بارها پیامبر از محبت امام سخن گفته بود و بیان آن، چالش های جدی را در پی نداشت.
5ـ بعد از آن که پیامبر(ص) علی(ع) را به عنوان رهبر تعیین کرد، مردم با علی بیعت کردند. ابوبکر و عمر نیز به علی تبریک گفته، با حضرت بیعت کردند و گفتند: مولا و رهبر من و تمام مردان و زنان با ایمان شدی.(15)
همه حاضران، از خطابه پیامبر «امامت» علی(ع) را فهمیدند، از این رو با او بیعت کرده و برخی از آنان در ستایش علی شعر سرودند. حسان بن ثابت انصاری از پیامبر اجازه گرفت و اشعار زیبا سرود:
قــم یــا علـــی فــإنّنـــــی رضیتُک من بعدی اماماً و هادیاً
؛ای علی، برخیز، خرسندم که تو امام و هادی بعد از من باشی.(16)
6) بعد از آن که پیامبر(ص) علی (ع) را به عنوان زمامدار معرفی کرد، این آیه نازل شد:
«الیوم أکملت لکم دینکم و أتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دیناً»؛(17) امروز آیین شما را کامل و نعمت خود را بر شما تمام کردم». بعد از نزول آیه پیامبر فرمود:
«خداوند بزرگ است؛ همان خدایی که آیین خود را کامل و نعمت خود را بر ما تمام کرد و از نبوّت و رسالت من و ولایت علی پس از من راضی و خشنود گشت».(18)
اگر مسئله فقط محبّت بود، در این باره قبلاً آیه نازل شده و از این جهت نقصی در دین نبود، زیرا آیه «قل لا أسئلکم علیه اجراً إلاّ المودة فی القربی»(19) قبلاً نازل گشته بود. بر این اساس آیه اکمال دین پیام دیگری دارد.
با توجه به دلایل فوق جانشینی بلافصل علی(ع) قطعی است و عدم قبولی ولایت امام به عنوان جانشین بلافصل پیامبر ریشه در عوامل دیگر دارد.
یکی از عوامل مهم در مخالفت با ولایت امام دنیاگرایی و حُبّ ریاست بود. آنانی که سقیفه را تشکیل دادند و سفارش پیامبر را نادیده گرفتند، بر آن بودند که خود به قدرت برسند. بنیانگذاران سقیفه می دانستند که علی(ع) لایق ترین فرد برای رهبری جهان اسلام است، ولی آنان با انحراف امامت و خلافت، زمینه مخالفت های عقیدتی و سیاسی بعد از خود را فراهم کردند.
شکل گیری سقیفه موجب شد که در حوزه اندیشه سیاسی این نگرش به وجود آید که پیامبر امر امامت را به مردم وا گذار کرده و کسی را بعد از خود به عنوان جانشین منصوب ننموده است. برخی از اندیشمندان اهل سنت آگاهانه و یا ناآگاهانه عملکرد بنیانگذاران سقیفه را معیار قرار داده و در صدد برآمدند حدیث «من کنت مولاه...» را توجیه کنند.
البته برخی از عالمان سنت بر اساس تعصبان مذهبی به مخالفت رهبری علی(ع) برخاسته و حدیث غدیر را توجیه کرده اند. عده ای نیز با انگیزه های دیگر، ولایت امام را قبول نکردند که باید در جای دیگر بدان پرداخته شود.
جهت آگاهی بیش تر.به فروغ ولایت از ایت الله جعفر سبحانی، مراجعه فر مایید:

پی نوشت ها:
1. تفسیر نمونه، ج 5، ص 11 به بعد.
2. علامه امینی، ج 1، ص 196 ـ 209.
3. الدرالمنثور، ج 2، ص 636.
4. اسباب النزول، ص 150.
5. شواهد التنزیل، ج 1، ص 188.
6. روح المعانی، ج 6، ص 172.
7. فصول المهمه، ص27.
8. فتح الغدیر، ج 3، ص 57.
9. المفردات، ص 570.
10. النهایه، ج 5، ص 227.
11. الصحاح فی لغه العرب، ج 6، ص 2528.
12. معجم مقایس اللغه، ج 6، ص 141.
13. تفسیر نمونه، ج 5، ص 16.
14. فروغ ولایت، ص 135.
15. تفسیر نمونه، ج 5، ص 12.
16. همان.
17. مائده (5) آیه 70.
18. تفسیر نمونه، ج 5، ص 12.
19. شوری (42) آیة 23.
---------------------------------

جهت آگاهی بیش تر از منابع اهل سنت در این مورد می توانید به منابع زیر مراجعه فرمایید:
- حافظ ابونعیم اصفهانی در کتاب ما نزل من القرآن فی علی (به نقل از خصائص ،ص 29).
- ابوالحسن واحدی نیشابوری در اسباب النزول ،صفحه 150.
-حافظ ابوسعید سجستانی در کتاب الولایه ( به نقل از کتاب طرائف).
- ابن عساکر شافعی ( بنا به نقل درالمنثور ،ج 2 ،ص 298).
- فخر رازی در تفسیر کبیر خود ،ج 3 ،ص 636.
-ابواسحاق حموینی در فرائد السمطین.
- ابن صباغ مالکی در فصول المهمة ،صفحه 27.
- جلال الدین سیوطی در درالمنثور ،جلد 2 ،صفحه 298.
- قاضی شوکانی در فتح القدیر ،ج سوم ،ص 57.
- شهاب الدین آلوسی شافعی در روح المعانی ،ج 6 ،ص 172.
- شیخ سلیمان قندوزی حنفی در ینابیع المودة ،ص 120.
- بدر الدین حنفی در عمدة القاری فی شرح صحیح البخاری ،ج 8، ص 584.
- شیخ محمد عبده مصری در تفسیر المنار ،ج 6 ،ص 463.
------------------------------

پرسش2: حضرت علی جانشینی بعد از حضرت رسول را پذیرفته بود آیا نباید برای حفظ آن و اینکه بدست نا اهلان نیفتد از آن حفاظت می کرد؟با توجه به اینکه آن حضرت دلاوری قوی بوده و ترس درون او وجود نداشته است. گفته شده حضرت علی برای جلوگیری از تفرقه درون مسلمانان سکوت کرده ، آیا حفظ اصل مقدم بر وحدت نیست؟
پاسخ:
با سلام و تشكر از ارتباط شما با مركز ملي پاسخگويي به سوالات ديني
اگر در حالت عادی و بدون تعارض با اصل مهم تر، دفاعی از حق خود صورت نگیرد، و به سكوت بيانجامد، ناشی از تزلزل ایمان و یا عدم ایمان کامل است، اما در اینجا مصلحت بالاتری وجود داشت که در تعارض با دفاع از خود و حق خود و حتی خانواده وجود داشت. در اینجا نه تنها دفاع امر دینی و ایمانی نخواهد بود، بلکه مغایر با ایمان و تسلیم شخص در مقابل خداوند و دین او خواهد بود.
نسبت به مقام امامت كه خداوند به آن حضرت داده بود آن مقام ارتباطي به روي آوردن مردم ويا پشت نمودن آنها ندارد. بلكه مقامي است كه آن حضرت هميشه دارا است.
اما درباره خلافت وحكومت پس از پيامبر بايد گفت:
مشروعیّت حکومت ائمه اطهار(ع) نيز وابسته به رأی و رضایت مردم نمی ‏باشد؛ بلکه رأی و رضایت، باعث تحقّق و فعلیت حکومت اسلامی می ‏شود. حضرت امیر(ع) می ‏فرماید:
لولاحضور الحاضر و قیام الحجة بوجود الناصر... لا لقیتُ حبلها علی غاربها؛
اگر حضور بیعت‏ کنندگان نبود و با وجود یاوران حجّت بر من تمام نمی‏ شد... رشته کار [حکومت] را از دست می‏ گذاشتم(1).
هم چنین می ‏فرماید: لا رأی لمن لا یطاع؛
کسی که فرمانش پیروی نمی ‏شود، رأیی ندارد(2).
اگر چه مقبولیت مردمی با مشروعیت الهی، تلازمی ندارد. اما براي تحقق و به دست گرفتن حكومت بايد مردم همراه با آن حضرت مي بودند كه اين همراهي وجود نداشت.
افزون بر آن امام علی(ع) بعد از رحلت رسول خدا(ص) نه تنها ادعای خلافت کرد، بلکه برای برگرداندن حق خود اقدام کرد. این امر در قالب‌های مختلف ظهور نمود. از جمله اینکه حضرت تشکیل سقیفه را غیر قانونی اعلام و با ابابکر در ابتدا بیعت نکرد. حضرت خطاب به آنان فرمود:
«ولایت حق من است و شما بین آن و من فاصله ایجاد کردید». (3) همچنین حضرت بعد از جریان سقیفه از مهاجرین و انصار خواست تا وی را برای برگرداندن حق ولایت، یاری نمایند.
برای اینکه بهتر به اهمیت سکوت حضرت آگاه شویم، باید نگاهی به شرایط آن زمان و اهمیت حفظ وحدت و رفتار آن حضرت در این موضوع داشته باشیم که ما به طور تفصیلی آن را در ذیل می آوریم:
بعد از رحلت پیامبر شرایط به گونه ای بود که جامعه اسلامی شدیدا نیاز به وحدت داشت. زیرا جهان اسلام از سوی دشمنان خارجی تهدید و جنگ های داخلی موجب می شد که مسلمانان در برابر دشمنان تضعیف ودر جنگ شکست بخورند، از سوی دیگر بعد از رحلت پیامبر برخی از مردم از دین برگشته و مرتد شده بودند و دین در حال تضعیف بود، بدینسان قیام امام موجب می شد که دین بیشتر تضعیف شود. از این رو امام جهت حفظ وحدت اسلامی و حفظ دین سکوت نمود توضیح اینکه: علی(ع) با ملاحظة خطرهایی که در صورت قیام او جامعة اسلامی را تهدید می کرد، از قیام و اقدام مسلحانه خودداری کرد. این خطرها را می توان بدین ترتیب دسته بندی کرد:
1ـ اگر حضرت با توسل به قدرت و قیام مسلحانه در صدد قبضة حکومت و خلافت بر می آمد، بسیاری از عزیزان که خود را که از جان و دل به امامت و رهبری او معتقد بودند، ‌از دست می داد، ‌علاوه بر این ها گروه بسیاری از صحابه پیامبر(ص) که به خلافت امام راضی نبودند، کشته می شدند. این گروه هر چند در مسئلة رهبری در نقطة مقابل امام موضع گرفته بودند، و روی کینه ها و عقده هایی که داشتند راضی نبودند زمام امور در دست علی(ع) قرار بگیرد، ولی در امور دیگر اختلافی با امام (ع) نداشتند و ممکن بود با کشته شدن این عده که به هر حال قدرتی در برابر شرک و بت پرستی و مسیحی گری و یهودی گری به شمار می رفتند،‌قدرت مسلمانان در مرکز به ضعف گراییده شود.
امام هنگامی که برای سرکوبی پیمان شکنان (طلحه و زبیر) عازم بصره بود، خطبه ای ایراد کرد و در آن انگشت روی این موضوع حساس گذاشت و فرمود: «هنگامی که خداوند پیامبر خود را قبض روح کرد،‌قریش با خود کامگی، خود را بر ما مقدم شمرده ما را که به رهبری امت از همه شایسته تر بودیم، از حق خود باز داشت، ‌ولی من دیدم که صبر و بردباری بر این کار، بهتر از ایجاد تفرقه میان مسلمانان و ریخته شدن خون آنان است؛ زیرا مردم، به تازگی اسلام را پذیرفته بودند و دین مانند مشکی مملوّ از شیر بود که کف کرده باشد و کوچک ترین سستی و غفلت آن را فاسد می سازد، و کوچک ترین فرد آن را وارونه می‌کند».(4)
2ـ از آن جاکه بسیاری از گروه ها و قبایلی که در سال های آخر عمر پیامبر(ص) مسلمان شده بودند،‌ هنوز آموزش های لازم اسلامی را ندیده بودند و نور ایمان کاملاً در دل آنان نفوذ نکرده بود. هنگامی که خبر در گذشت پیامبر اسلام در میان آنان منتشر گردید گروهی از آنان پرچم «ارتداد» و بازگشت به بت پرستی را برافراشتند و عملاً با حکومت اسلامی در مدینه مخالفت نموده و حاضر به پرداخت مالیات اسلامی نشدند و با گرد آوری نیروی نظامی مدینه را به شدت مورد تهدید قرار دادند.
به همین جهت نخستین کاری که حکومت جدید انجام داد این بود که گروهی از مسلمانان را برای نبرد با «مرتدان» و سرکوبی شورش آنان بسیج کرد و سرانجام آتش شورش آنان با تلاش مسلمانان خاموش گردید. در چنین موقعیتی که دشمنان ارتجاعی اسلام، پرچم ارتداد را برافراشته و حکومت اسلامی را تهدید می کردند، ‌هرگز صحیح نبود که امام پرچم دیگری به دست بگیرد و قیام کند.
حضرت در یکی از نامه های خود که به مردم مصر نوشته است به این نکته اشاره می‌کند و می‌فرماید: «به خدا سوگند هرگز فکر نمی کردم و به خاطرم خطور نمی کرد که عرب بعد از پیامبر(ص) امر امامت و رهبری را از اهل بیت او بگیرند و (در جای دیگر قرار دهند) خلافت را از من دور سازند!‌تنها چیزی که مرا ناراحت کرد، ‌اجتماع مردم در اطراف فلانی (ابوبکر) بود که با او بیعت کنند. (وقتی که چنین وضعی پیش آمد) دست نگه داشتم تا این که با چشم خود دیدم گروهی از اسلام بازگشته و می خواهند دین محمد(ص) را نابود سازند. (در این جا بود) که ترسیدم اگر اسلام و اهلش را یاری نکنم باید شاهد نابودی و شکاف در اسلام باشم که مصیبت آن برای من از محروم شدن از خلافت و حکومت بر شما بزرگ تر بود،‌چرا که این بهره دوران چند روزه دنیا است که زایل و تمام می شود، همان طور که «سراب» تمام می‌شود و یا ابرها از هم می پاشد. پس در این پیش آمدها به پا خاستم تا بِالکل از میان رفت و نابودشد و دین پابرجا و محکم گردید».(5)
این مطلب در خطبه ای دیگر نیز بیان شده است.
حضور منافقان در میان مسلمانان و کسانی که به ظاهر اظهار اسلام کردند،‌ولی همیشه منتظر بودند که در یک فرصت مناسب به اسلام ضربه بزنند، یکی از عوامل اصلی عدم اعتراض مسلحانه حضرت علی(ع) بود. آن حضرت در مقابل درخواست ابوسفیان برای قیام و مبارزه با ابوبکر -‌که وعده یاری به او داده بودند - و به دست گرفتن حکومت توسط آن حضرت، به ماهیت این منافقان و علت اساسی چنین پیشنهادی که ضربه زدن به اسلام نوپای بود،‌اشاره می‌کند.
3ـ علاوه بر خطر مرتدین،‌مدعیان نبوت و پیامبران دروغین مانند «مسیلمه کذاب»، «طلیحه» و «سجاح» نیز در صحنه ظاهر شده و هر کدام طرفداران و نیروهایی دور خود گرد آوردند و قصد حمله به مدینه را داشتند که با همکاری و اتحاد مسلمانان پس از زحماتی نیروهای آنان شکست خوردند.نيز خطر حمله احتمالی رومیان نیز می توانست مایة نگرانی دیگری برای جبهة مسلمانان باشد؛
با در نظر گرفتن نکات مذکور، به خوبی روشن می‌شود که چرا امام(ع) بعد از آن که مکرر حق خود را مطالبه نمود و شدیداً بر غاصبان حقش اعتراض کرد،‌صبر را بر قیام ترجیح داد و چگونه با صبر و تحمّل و تدبیر و دور اندیشی، جامعة اسلامی را از خطرهای بزرگ نجات داد، ‌و اگر علاقه به اتحاد مسلمانان نداشت و از عواقب وخیم اختلاف و دودستگی نمی ترسید،‌هرگز اجازه نمی داد رهبری مسلمانان از دست اوصیا و خلفای راستین پیامبر خارج شود و به دست دیگران افتد.(6) بلی حفظ اصل بر همه چیز مقدم است، ولی در آن عصر، اصل اسلام بود، که اگر حضرت به زور وقدرت متوسل می شد، اسلام از بین می رفت.برای اگاهی بیشتر به کتاب، فروغ ولایت،از آیت الله جعفر سبحانی،‌مراجعه نمائید.

پی نوشت:
1. نهج البلاغة، خطبه: 3 (شقشقيه).
2. نهج البلاغة، خطبه:27.
3. نهج البلاغه،خطبه، 172.
4. شرح نهج البلاغة،ابن أبي الحديد، ج 1، ص 308،چاپ : أول،سال چاپ : 1378 - 1959 م،ناشر: دار إحياء الكتب العربية - عيسى البابي الحلبي وشركاه
5. نهج البلاغه (فیض الاسلام) ص 1039.
6. جعفر سبحانی،‌فروغ ولایت،‌ص 151 - 173، انتشارات صحيفه چاپ اول سال 1368؛ مهدی پیشوایی، سیرة پیشوایان، ‌ص 63 - 71. موسسه امام صادق (ع) ،قم،1379.
------------------------------

پرسش3: در صورتی که ابوبکر از واقعه غدیر سرپیچی کرده و آن هم واقعه ای به این مهمی که خدا در قرآن می فرماید اگر این رسالت را به انجام نرسانی رسالت را تمام نکرده ای پس ابوبکر اصلا مسلمان نبوده است. پس چرا حضرت رسول او را دور خود جمع کرده است؟
پاسخ:
سر پیچی از واقعه غدیر بعد از رحلت یپامبر (ص ) بود.و پیامبر وظیفه داشت که براساس متعارف ومعمول با مردم رفتار نماید و در زمان ان حضرت عملی که موجب کفر باشد از ابوبکر دیده نشده بود. بلکه وی در امور مختلف وحوادث مهم در کنار ان حضرت وحامی او بود . ودلیلی نداشت که اورا طرد نماید. وی جزو نفرات بود که در ابتدا اسلام اورد ،واز ثروت خود در راه اسلام هزینه کرد .پیامبر در امور جاری از علم غیب خود استفاده نمی کرد ،که با انان برخورد نماید.
پیامبر و امام بر اساس اراده و مشیت الهی . رفتارشان مانند افرادی بود که هیچ اطلاعی از آینده ندارند. این گونه عمل کردن بسیار دشوار است و توان، ‌تحمّل و ظرفیت فوق‌العاده می‌طلبد، و خود از کرامات است.
پیامبران در معامله و داد و ستد با مردم و عزل و نصب کارگزاران و قضاوت و برخوردها به علم عادی رفتار می‌کردند. پیامبر و امام، بامنافقان بر اساس ظاهر اسلامی آنان رفتار می کردند و در معاشرت و داد و ستد و ازدواج و... با آنان مانند دیگران عمل می‌کردند. پیشوایان معصوم(ع) الگوی دیگران بودند؛ بنابراین باید براساس علم عادی رفتار می‌کردند.
افزون براین در زمان ماهم که اهل سنت امامت بلا فصل امام علی (ع) قبول ندارند،هیچکس از فقها ، نگفته که انان مسلمان نیستند. اگر کسی توحید و نبوت و معاد را بپذیرد و منکر ضروری دین نباشد مسلمان است.(1)

پی‌نوشت‌:
1. توضیح المسائل مراجع ، م 106 و ذیل آن.
----------------------------

پرسش4: در مسئله ایی به این مهمی که سرنوشت آینده انسانها به آن بستگی دارد چرا خداوند در قرآن و به صراحت نام حضرت امیر را نیاورده است؟
پاسخ:
خداوند حکيم نازل کننده قرآن است که همه کارهايش از روي حکمت مي باشد و ما کوچکتر از آنيم که به حکمت کارهاي خدا دست يابيم. آنچه قطعي است اين که خداوند حکيم و هدايتگر براي راهنمايي بشر به شاهراه سعادت، از هيچ اقدام لازمي فرو گذار نکرده است و تعيين و معرفي امام يکي از اين اقدام هاي لازم است که هم در تعيين و هم در معرفي امام، آنچه لازم بوده ، انجام داده و حجت را تمام کرده است.
اما اين که چرا نام امامان در قرآن نيامده، وجوه مختلفي به ذهن مي رسد. شايد يکي از وجوه آن مساله مهم امتحان و ابتلا باشد. يکي از سنت هاي خداوند سنت امتحان و ابتلا است. خدا بندگان را به فتنه و گرداب هاي امتحان مي اندازد تا مريض ها و گمراهي طلبان از حق جويان مشخص گردند و به دست بهانه جويان بهانه مي دهد تا مومنان واقعي آشکار گردند.
يکي ديگر از وجوه آن شايد تدبير خدايي براي در امان ماندن قران از دستکاري و تحريف باشد. معمولا در بين ايمان آورندگان، افرادي هستند که از سر ترس و يا به اميد منفعت و.. اظهار ايمان کرده و منتظر مرگ پيامبر هستند تا بعد از وفات ايشان به عنوان پيروان صادق او وارث وي گردند و جريان را به قهقرا بر گردانند. اگر نام جانشين و جانشينان و مطالب مربوط به جانشيني به صراحت و وضوح تمام در کتاب خدا ذکر شده باشد ، آنان مجبور مي شوند به تحريف و کتمان کتاب خدا اقدام کنند؛ اما اگر اين مسائل در کتاب خدا به صراحت نيامده باشد، آنان مجبور به تحريف کتاب نمي شوند. براي روشن شدن مطلب مثالي ذکر مي کنيم.
در کتاب خدا آيات فراواني آمده که تکليف جانشيني را معلوم مي کند از جمله آيه ولايت: انما وليکم الله و رسوله و الذين آمنوا الذين يقيمون الصلاة و يؤتون الزکاة هم راکعون(1)
در اينجا اگر خداوند مصداق "الذين آمنوا الذين يقيمون الصلاة و يؤتون الزکاة و هم راکعون " را ذکر مي کرد و مي فرمود " انما وليکم الله و رسوله و علي"، مخالفان چاره اي جز کتمان اين آيه نمي ديدند ولي وقتي اوصاف ذکر شد، انان مي توانند توجيه کنند و نيازي به تحريف نمي بينند.
يا آيه نازل مي شود که اهل بيت پيامبر به اراده خدا مطهر و معصوم هستند:" انما يريد الله ليذهب عنکم الرجس اهل البيت و يطهرکم تطهيرا"(2) ، در اينجا اگر خداوند اهل بيت را به نام ذکر مي کرد، مخالفان براي کنار زدن انان و... چاره اي جز کتمان اين آيه نمي ديدند ولي وقتي اهل بيت در خود قرآن نام برده نشده باشند، مي توان آيه را توجيه کرد و آنان را کنار زد.
اما براي اينکه هدايت طلبان در گمراهي نمانند و حجت بر گمراهي طلبان تمام شود ، خداوند رسولش را ماموريت داده تا اين مواضع مجمل را روشن کند و توضيح دهد و اعلام کرده که رسول مبين و مفسر قرآن است و با توجه به اعلام الهي ، مؤمنان به رسول مراجعه کرده و مراد الهي را مي يابند و گمراهي طلبان به خواست خود به تفسير و توضيح آيات اقدام مي کنند.
يک نمونه تاريخي تا حدود زيادي اين توجيه را تاييد مي کند. رسول خدا در روزهاي آخر عمر در جمع اصحاب فرمود: "لوح و دواتي بياوريد تا چيزي برايتان بنويسم که پس از آن هرگز گمراه نشويد."
در اينجا با توجه به موضع گير ها و سخنان قبل پيامبر، همه متوجه شدند که رسول خدا مي خواهد چه بنويسدچون همين چند روز پيش بود که در منا و در غدير خم فرموده بود : من بين شما دو چيز به جا مي گذارم که تا بدان دو متمسک باشيد از گمراهي در امانيد؛ و معلوم بود که سخن امروز ايشان هم راجع به همين دو چيز ارزشمند و هدايتگر خواهد بود ولي کساني نمي خواستند اين مطلب دوباره نوشته شود و به همين جهت کلام پيامبر را "هذيان" خواندند و پيامبر هم از نوشتن منصرف شد.
اين واقعه به خوبي نشان مي دهد که اگر نام جانشينان پيامبر در قرآن آمده بود، به يقين چاره اي جز تحريف و کتمان آيات يا انکار وحيانيت آن نداشتند.
اصولا اگر در قرآن نام افراد هم زمان با رسول خدا به مدح و يا به ذم مي آمد، قوم و قبيله افراد مذمت شده و قوم و قبيله هاي مخالف افراد مدح شده را تحريک مي کرد که آن آيات را کتمان کنند و ... و آن آيات دستمايه نزاع مي شد و ... از اين رو مي بينيم از معاصران رسول خدا جز چند مورد ضروري (مثل ابولهب و زيد بن حارثه و...) به صراحت نام نبرده است.
اين احتمال هايي است که به ذهن مي رسد و حکمت اصلي را فقط خدا مي داند.
بنا بر این قرآن به اجمال مانند تصریح، بلکه بالاتر از تصریح و رسول خدا به صراحت امامت امام علی را بارها و در مقاطع مختلف اعلام و تبیین کرده و عذری برای کسی باقی نگذارده اند و آنان که نمی پذیرند، اگر همه آیات قرآن هم نام علی بود، باز هم نمی پذیرفتند. بر خداوند لازم بود و هدایتگری اش اقتضا داشت امام و هدایتگر و حجت بعد از رسول را به مردم بشناساند که این کار را کرده است.

پي نوشت ها:
1. مائده (5)،آيه55.
2.احزاب (33)،آيه 33.
3. رهبري امام علي در قرآن و سنت(ترجمه المراجعات)،ص496 به نقل از شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد،ج3،ص97.
4.فروغ ولايت ،ص182 به نقل از الامامة و السيسة، ج1،ص12.
-----------------------------

پرسش5: از معجزات قرآن این است که گفته شده برای تمام طول بشر کافی است آیا نباید در جایی از آن که جای حرف و بحث نداشته باشد مسئله ولایت بعد از پیامبر آورده شده باشد؟
پاسخ:
قرآن معجزه پیامبر خاتم و نشانه و آیت نبوت اوست و معارف و هدایت های لازم برای بشر تا آخر عمر دنیا را گفته و با توجه به وجود قرآن بشر تا قیامت در زمینه هدایت ، چیزی کم نخواهد داشت تا بر خدا حجت یابد و بر گمراهی معذور باشد اما لازم نیست حتما به امامت و جانشینی امام علی و فرزندانش به نام تصریح کند و این ذکر نشدن نام امامان در قرآن ، عیب و نقص بر قرآن نیست بلکه چنان که خواهد آمد خود نشانه خدایی بودن آن است.
البته اين که چرا نام امامان در قران نيامده ، سوال جالبي نيست زيرا ما از وجه کار هاي خدا آگاهي نداريم. خداوند که عالم مطلق و آشنا به مصالح بندگان و دوست دار واقعي آنان است ، حتما نياوردن اسم آنان را در قرآن به مصلحت بندگان نزديکتر ديده است .
از طرف ديگر، بناي دنيا بر ابتلا و امتحان است و براي اين که امتحان درست انجام شود، خدا هم حق را آشکار بيان مي کند و هم راه توجيه و فرار قرار مي دهد. اگر راه فرار نباشد ، بندگان در پذيرش حق ناچار مي شوند و ديگر امتحان معنا پيدا نمي کند.
علاوه اين که با وجود پيامبر احتياجي به ذکر نام امامان در قرآن نيست زيرا امامان در قرآن به نحو اشاره مانند تصريح بلکه در جاهايي بليغ تر و رساتر از تصريح معرفي شده اند به گونه اي که اگر کسي به واقع دنبال حق باشد ، آن را به وضوح مي يابد و پيامبر هم در مواضع بسيار با تبيين آن آيات و تصريح و نام بردن از امامان ، اين معرفي را کامل کرده و جاي هيچ عذر و حجتي براي نپذيرفتن نگذاشته است.
يکي از وجوه نیامدن نام امامان در قرآن شايد تدبير خدايي براي در امان ماندن قران از دستکاري و تحريف باشد. معمولا در بين ايمان آورندگان، افرادي هستند که از سر ترس و يا به اميد منفعت و.. اظهار ايمان کرده و منتظر مرگ پيامبر هستند تا بعد از وفات ايشان به عنوان پيروان صادق او وارث وي گردند و جريان را به قهقرا بر گردانند. اگر نام جانشين و جانشينان و مطالب مربوط به جانشيني به صراحت و وضوح تمام در کتاب خدا ذکر شده باشد ، آنان مجبور مي شوند به تحريف و کتمان کتاب خدا اقدام کنند .؛ اما اگر اين مسائل در کتاب خدا به صراحت نيامده باشد ، آنان مجبور به تحريف کتاب نمي شوند. براي روشن شدن مطلب مثالي ذکر مي کنيم.
در کتاب خدا آيات فراواني آمده که تکليف جانشيني را معلوم مي کند از جمله آيه ولايت: انما وليکم الله و رسوله و الذين آمنوا الذين يقيمون الصلاة و يؤتون الزکاة هم راکعون(1)
در اينجا اگر خداوند مصداق "الذين آمنوا الذين يقيمون الصلاة و يؤتون الزکاة و هم راکعون " را ذکر مي کرد و مي فرمود " انما وليکم الله و رسوله و علي"، مخالفان چاره اي جز کتمان اين آيه نمي ديدند ولي وقتي اوصاف ذکر شد، انان مي توانند توجيه کنند و نيازي به تحريف نمي بينند.
يا آيه نازل مي شود که اهل بيت پيامبر به اراده خدا مطهر و معصوم هستند:" انما يريد الله ليذهب عنکم الرجس اهل البيت و يطهرکم تطهيرا"(2) ، در اينجا اگر خداوند اهل بيت را به نام ذکر مي کرد ، مخالفان براي کنار زدن انان و... چاره اي جز کتمان اين آيه نمي ديدند ولي وقتي اهل بيت در خود قرآن نام برده نشده باشند ، مي توان آيه را توجيه کرد و آنان را کنار زد.
اما براي اينکه هدايت طلبان در گمراهي نمانند و حجت بر گمراهي طلبان تمام شود ، خداوند رسولش را ماموريت داده تا اين مواضع مجمل را روشن کند و توضيح دهد و اعلام کرده که رسول مبين و مفسر قرآن است و با توجه به اعلام الهي ، مؤمنان به رسول مراجعه کرده و مراد الهي را مي يابند و گمراهي طلبان به خواست خود به تفسير و توضيح آيات اقدام مي کنند.
يک نمونه تاريخي تا حدود زيادي اين توجيه را تاييد مي کند . رسول خدا در روزهاي اخر عمر در جمع اصحاب فرمود : "لوح و دواتي بياوريد تا چيزي برايتان بنويسم که پس از آن هرگز گمراه نشويد."
در اينجا با توجه به موضع گير ها و سخنان قبل پيامبر، همه متوجه شدند که رسول خدا مي خواهد چه بنويسدچون همين چند روز پيش بود که در منا و در غدير خم فرموده بود : من بين شما دو چيز به جا مي گذارم که تا بدان دو متمسک باشيد از گمراهي در امانيد؛ و معلوم بود که سخن امروز ايشان هم راجع به همين دو چيز ارزشمند و هدايتگر خواهد بود ولي کساني نمي خواستند اين مطلب دوباره نوشته شود و به همين جهت کلام پيامبر را "هذيان" خواندند و پيامبر هم از نوشتن منصرف شد.
اين واقعه به خوبي نشان مي دهد که اگر نام جانشينان پيامبر در قرآن آمده بود ، به يقين چاره اي جز تحريف و کتمان آيات يا انکار وحيانيت آن نداشتند.
اصولا اگر در قرآن نام افراد هم زمان با رسول خدا به مدح و يا به ذم مي آمد، قوم و قبيله افراد مذمت شده و قوم و قبيله هاي مخالف افراد مدح شده را تحريک مي کرد که آن آيات را کتمان کنند و ... و آن آيات دستمايه نزاع مي شد و ... از اين رو مي بينيم از معاصران رسول خدا جز چند مورد ضروري (مثل ابولهب و زيد بن حارثه و...) به صراحت نام نبرده است.
اين احتمال هايي است که به ذهن مي رسد و حکمت اصلي را فقط خدا مي داند.
اما اين که امامان در طول دوران خلفا چيزي (در مورد استحقاق خود نسبت به خلافت و جانشيني ) نگفتند ، حرف نادرستي است. البته بعد از پيامبر (ص) مخالفان امامان حاکم شدند و حکومت اجازه عرض اندام به امامان نداد و اعتراض ها را خفه کرد و پوشاند ولي آنان در همان حد محدودي که توانستند و فرصت يافتند ، بر استحقاق خود اصرار ورزيدند و هر وقت فرصتي دست داد اين استحقاق منحصر به فرد را يادآوري کردند.
در دوران خلفا ، امام علي به صورت هاي مختلف اعلام مخالفت مي کرد . به اتفاق همه مورخان حضرت تا مدتها از بيعت خودداري ورزيده و اعتراض هم کرده و صلاحيت منحصر به فرد خود را بارها اعلام فرموده است که متاسفانه نگذاشته اند در تاريخ ثبت شود ولي خوشبختانه در زواياي تاريخ نشانه هايي از اين اعتراضات باقي مانده است .
ابن ابي الحديد در شرح نهج البلاغه و احمد بن طاهر در تاريخ بغداد از ابن عباس نقل کرده اند که گفت: روزي خليفه دوم احوال پسرعمويم را از من پرسيد و من گمان کردم منظورش عبد الله بن جعفر است. وقتي جواب دادم خليفه گفت : منظورم بزرگ شما اهل بيت،علي است.،بعد ادامه داد: آيا هنوز آرزوي خلافت در دلش هست؟آيا مي پندارد که رسول خدا تصريح کرده که او خليفه باشد؟ابن عباس گويد :به او گفتم من از پدرم (عباس بن عبد المطلب عموي پيامبر) در مورد ادعاي نص و تصريح رسول خدا بر خلافت علي پرسيدم و پدرم گفت : علي راست مي گويد. خليفه گفت: پيامبر در گفته هايش مقام بلندي را براي او قائل بود اما اين ها موجب اثبات حجتي يا قطع عذري نبود.(3)
وقتي فرستادگان خليفه اول براي بردن امام به مسجد براي بيعت به در خانه ايشان آمدند ،حضرت زهرا خطاب به آنان گفت: چرا حکومت خود را بر ما تحميل مي کنيد و خلافت را که حق ماست ، به ما باز نمي گردانيد؟(4)
البته موارد اعتراض امام علي و حضرت زهرا و امام حسن و امام حسين و ديگر افراد اهل بيت بسيار فراوان است و در کتب شيعه ثبت شده ولي در اينجا فقط به بعض موارد که در کتب اهل سنت ثبت شده ، اکتفا شد.

پي نوشت ها:
1- مائده (5)،آيه55.
2-احزاب (33)،آيه 33.
3- رهبري امام علي در قرآن و سنت(ترجمه المراجعات)،ص496 به نقل از شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد،ج3،ص97.
4-فروغ ولايت ،ص182 به نقل از الامامة و السيسة، ج1،ص12.
----------------------------------

پرسش6: گفته شده پس از معرفی حضرت علی به مردم و وقتی پیامبر از منبر پایین آمدند عده ای به آن حضرت اعتراض و پرخاش نمودند که جانشین نباید از قریش باشد به طوری که پیامبر از آنها دلگیر شده به چادر خود رفته و شروع به گریستن نمود که جبرئیل نازل شد و گفت نگران نباش به زودی از ستم آنها رهایی خواهی یافت با توجه به اینکه آنها در صدر اسلام بوده اند و پیامبر را درک کرده اند و نافرمانی کرده اند آیا مردم این زمان بهتر از مردم زمان صدر اسلام نیستند؟ در آخر اینکه با توجه به این همه مسایل مطرح شده که جای طرح بسیاری مسائل دیگر می ماند چگونه واقعه غدیر اثبات می شود؟
پاسخ:
مطلبی که نقل کرده اید در منابع معتبر نیامده است. منبع را نقل کنید تا مورد بررسی قرار گیرد .
اظهار نظر در اینکه مردم این زمان از مردم زمان پیامبر بهتر هستند ،به صورت کلی بسیار مشکل است .اما اگر دو ملت خاص را در دو دوره از نظر یک ملاک و معیار خاص مثل شجاعت ،اطاعت از اوامر الهی، وحدت و همدلی، ایمان به خدا و رسول خدا بسنجیم و بررسی دقیق انجام دهیم می توان نتیجه گرفت همان طور که امام خمینی(ره) دروصیتنامه الهی-سیاسی خود ملت ایران را در برخی جهات برتر از مردم صدر اسلام دانسته اند.
در رابطه با واقعه غدیر ،اصل ان جای تر دید نیست ،بحث در محتوا ی ان است .برای اگاهی بیشتر به گفتار زیر توجه نمائید :
اهل سنت اصل حادثه غدیر را قبول و باور دارند درغدیر خم و در آخرین حج رسول خدا(ص)، جریان غدیراتفاق افتاد .همچنین بیش تر اندیشمندان اهل سنت قبول دارند که حدیث «مَن کنتُ مولاه فهذا علی مولاه»(1) مربوط به امام علی(ع) است. علامه امینی اسامی سی تن از محدثان اهل سنت را آورده است که این حدیث را ذکر کرده و آن را مربوط به امام علی(ع) دانسته اند.(2)
برخی از مفسران اهل سنت در هنگام تفسیر آیه 67 مائده «یا ایّها الرّسول بَلِّغ ما أنزل إلیک...» یادآورد شده اند که شأن نزول آن امام علی(ع) بوده و حدیث «من کنت مولاه...» در جریان غدیر بیان شده است. سیوطی در الدرالمنثور،(3) ابوالحسن واحدی نیشابوری،(4) حافظ حکانی،(5) شهاب الدین آلوسی،(6) ابن صباغ مالکی(7)، قاضی شوکانی(8) و ... تصریح کرده اند که این آیه و حدیث مذکور مربوط به حضرت علی(ع) است. از این جهت برخی از دانشمندان اهل سنت با شیعیان اختلاف ندارند. اختلاف آنان در معنای ولایت و پیام حدیث «من کنت مولاه...» ظهور می کند. اهل سنت بر این تصور اند که حادثه عظیم و تاریخی غدیر و سخنان پیامبر صرفاً به معنای لزوم «محبت و دوستی» حضرت علی(ع) است و هیچ دلالتی بر امامت و زمامداری و لزوم پیروی از ایشان ندارد و یا اگر روایت به امامت امام علی دلالت دارد، دلالت صحیح و روشن نیست.
آنان ولایت را به معنای دوستی می دانند، نه سرپرستی و زعامت و فرمانروایی و برای این عقیده خود به دلایل و شواهدی نیز تمسک می کنند.
در برابر اهل سنت شیعیان باور دارند که ماهیت حادثه غدیر و سخنان پیامبر نصی صریح و قاطع بر امامت و پیشوایی حضرت علی است. قراین و شواهد به گونه ای است که هرگز نمی توان آن را تنها به دوستی و محبت تفسیر کرد. شیعیان دلائل متعددی بر امامت علی(ع) بیان کرده اند که به برخی اشاره می شود:
1ـ لغت شناسان لفظ «ولی» را به معنای سرپرستی، عهده داری امور، چیرگی و رهبری معنا کرده اند. راغب اصفهانی می نویسد: ولایت یعنی یاری کردن، زمامداری و حقیقت آن سرپرستی است.(9)
ابن اثیر می نویسد: «ولیّ یعنی یاور، و هر کس امری را بر عهده گیرد» سپس می افزاید: «از همین قبیل است حدیث «من کنت مولاه فعلیٌ مولاه» و سخن عمر که به علی(ع) گفت: «تو مولای هر مؤمن شدی» یعنی ولیّ مؤمنان گشتی.(10)
صاحب صحاح اللغه(11) و مقایس اللغه نیز «ولیّ» را به معنای سرپرستی دانسته اند.(12) بر این اساس نگرش اندیشمندان اهل سنت (که ولایت را تنها به معنای دوستی معنا کرده اند) قابل قبول نیست.
2ـ اگر معنای «ولیّ» به معنای دوست و دوستی باشد، عاقلانه نیست که پیامبر بیش از یکصد هزار نفر را در هوای گرم و در وسط بیابان های خشک و سوزان متوقف سازد تا به مردم بگوید: «هر که من دوست او هستم، علی هم دوست او است و او را دوست بدارد»، زیرا دوستی مسلمانان با یکدیگر یکی از بدیهی ترین مسایل اسلامی است که از آغاز اسلام وجود داشته و بارها پیامبر مردم را به دوستی امام علی فرا خوانده بود.(13)
3ـ خطاب تند و قاطع خداوند بیانگر آن است که حادثه غدیر صرفاً اعلام دوستی علی(ع) نبوده است. مسئله آن قدر اهمیت داشت که خداوند خطاب به پیامبر وحی می کند که اگر آن را ابلاغ نکنی، رسالت الهی را انجام نداده ای: «... و إنْ لم تفعل فما بلغت رسالته»
4ـ خداوند در آیه 67 مائده به پیامبر دلداری می دهد: «والله یعصمک من النّاس؛ خداوند تو را از خطرات احتمالی مردم نگاه می دارد».(14) آیا این مسئله نشان نمی دهد که مأموریت،مهم بوده است که پیامبر بیم آن داشته برخی بر اثر هواهای نفسانی به مقابله برخاسته و توطئه کنند؟ آنچه که موجب خطر برای پیامبر به حساب می آمد، طرح ولایت و رهبری امام علی بود، نه دوستی حضرت ، مضافاً بر این که بارها پیامبر از محبت امام سخن گفته بود و بیان آن، چالش های جدی را در پی نداشت.
5ـ بعد از آن که پیامبر(ص) علی(ع) را به عنوان رهبر تعیین کرد، مردم با علی بیعت کردند. ابوبکر و عمر نیز به علی تبریک گفته، با حضرت بیعت کردند و گفتند: مولا و رهبر من و تمام مردان و زنان با ایمان شدی.(15)
همة حاضران، از خطابة پیامبر «امامت» علی(ع) را فهمیدند، از این رو با او بیعت کرده و برخی در ستایش علی(ع) شعر سرودند. حسان بن ثابت انصاری از پیامبر اجازه گرفت و اشعار زیبا سرود:
قــم یــا علـــی فــإنّنـــــی رضیتُک من بعدی اماماً و هادیاً
؛ای علی، برخیز، خرسندم که تو امام و هادی بعد از من باشی.(16)
6) بعد از آن که پیامبر(ص) علی (ع) را به عنوان زمامدار معرفی کرد، این آیه نازل شد:
«الیوم أکملت لکم دینکم و أتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دیناً»؛(17) امروز آیین شما را کامل و نعمت خود را بر شما تمام کردم». بعد از نزول آیه پیامبر فرمود:
«خداوند بزرگ است؛ همان خدایی که آیین خود را کامل و نعمت خود را بر ما تمام کرد و از نبوّت و رسالت من و ولایت علی پس از من راضی و خشنود گشت».(18)
به رغم آن که محبت علی(ع) جایگاه بلند دارد و یکی از نشانه های ایمان است؛ لیکن آیه دلالت دارد که مسئله بالاتر از محبت است. آیا فقط با دوستی حضرت علی (نه رهبری او) دین کامل شد و خداوند اسلام را پسندید؟ اگر مسئله فقط محبّت بود، در این باره قبلاً آیه نازل شده و از این جهت نقصی در دین نبود، زیرا آیه «قل لا أسئلکم علیه اجراً إلاّ المودة فی القربی»(19) قبلاً نازل گشته بود. بر این اساس آیه اکمال دین پیام دیگری دارد.
با توجه به دلایل فوق جانشینی بلافصل علی(ع) قطعی است و عدم قبولی ولایت امام به عنوان جانشین بلافصل پیامبر ریشه در عوامل دیگر دارد.
یکی از عوامل مهم در مخالفت با ولایت امام دنیاگرایی و حُبّ ریاست بود. آنانی که سقیفه را تشکیل دادند و سفارش پیامبر را نادیده گرفتند، بر آن بودند که خود به قدرت برسند. بنیانگذاران سقیفه می دانستند که علی(ع) لایق ترین فرد برای رهبری جهان اسلام است، ولی آنان با انحراف امامت و خلافت، زمینه مخالفت های عقیدتی و سیاسی بعد از خود را فراهم کردند. شکل گیری سقیفه موجب شد که در حوزه اندیشه سیاسی این نگرش به وجود آید که پیامبر امر امامت را به مردم واگذار کرده و کسی را بعد از خود به عنوان جانشین منصوب ننموده است. برخی از اندیشمندان اهل سنت آگاهانه و یا ناآگاهانه عملکرد بنیانگذاران سقیفه را معیار قرار داده و در صدد برآمدند حدیث «من کنت مولاه...» را توجیه کنند. البته برخی از عالمان سنت بر اساس تعصبان مذهبی به مخالفت رهبری علی(ع) برخاسته و حدیث غدیر را توجیه کرده اند. عده ای نیز با انگیزه های دیگر، ولایت امام را قبول نکردند که باید در جای دیگر بدان پرداخته شود.
بر این اساس مخالفت اهل سنت با امام ریشه و مبنای علمی نداشته و بلکه بر اساس دنیاگرایی و تعصبات مذهبی بوده است.

پی نوشت ها:
1. تفسیر نمونه، ج 5، ص 11 به بعد.
2. علامه امینی، ج 1، ص 196 ـ 209.
3. الدرالمنثور، ج 2، ص 636.
4. اسباب النزول، ص 150.
5. شواهد التنزیل، ج 1، ص 188.
6. روح المعانی، ج 6، ص 172.
7. فصول المهمه، ص27.
8. فتح الغدیر، ج 3، ص 57.
9. المفردات، ص 570.
10. النهایه، ج 5، ص 227.
11. الصحاح فی لغه العرب، ج 6، ص 2528.
12. معجم مقایس اللغه، ج 6، ص 141.
13. تفسیر نمونه، ج 5، ص 16.
14. فروغ ولایت، ص 135.
15. تفسیر نمونه، ج 5، ص 12.
16. همان.
17. مائده (5) آیه 70.
18. تفسیر نمونه، ج 5، ص 12.
19. شوری (42) آیة 23.