حضرت علي(ع)

در اینکه آیا حضرت علی علیه السلام با خلفا بیعت کردند یا نه، اختلاف است ولی آنچه مسلم است این است که ایشان تمام تلاش خود را برای روشن شدن حقیقت انجام داده اند.
عدم پذیرش خلافت خلفای اهل سنت توسط شیعیان

سؤال:
با توجه به بيعت و همراهي علي بن ابی‌طالب (علیهماالسلام) با خلفا، چرا شيعيان خلافت خلفاي نخستين را نمی‌پذيرند؟
 

پاسخ:
گرچه امام علي (علیه‌السلام) پس از رحلت پيامبر (صلی‌الله علیه و آلِ) حاضر به پذيرش خلافت ابوبكر و بيعت با او نشد، چراکه آن را حق خويش می‌دانست. (1)  اما برخی دیگر گفتند حضرت به بيعت با ابوبکر و سپس ساير خلفا تن داد و خلافت ايشان را پذيرفت.
اما درنگ كردن حضرت در بيعت و تأخير در پذيرش خلافت ابوبكر، همچنين جملات و خطبه‌هاي اعتراض‌آميز آن امام، پرده از حقايقي برمی‌دارد و محقق را به مصلحتي بودن بيعت و پذيرش خلافت رهنمون می سازد.
اين مطلب نيز از گفته حضرت پيدا است؛ هنگامی‌که در شوراى شش نفره براى انتخاب خليفه، پس از خليفه دوم، به امام على (علیه‌السلام) پيشنهاد شد كه با شما بيعت مى‌كنيم، به اين شرط كه به قرآن، سنت و سيره شيخين عمل نماييد. حضرت با قاطعيت فرمود: به قرآن و سنت نبوى و روش و شيوه خود عمل مى‌كنم. (2)  ‌
آري، آن حضرت پس از رحلت دخت پيامبر فاطمه زهرا (سلام‌الله علیها) بيعت نمود. البته بيعت حضرت جهت مصالح و حفظ دين بود؛ چنان‌که هنگام جنگ با مرتدان، عثمان نزد امام آمد و گفت: تا وقتى تو بيعت نکنى، کسى به جنگ اين افراد نخواهد رفت. امام باز هم خوددارى کرد؛ ولى سرانجام پذيرفت و مسلمانان خوشحال شدند. (3)  ‌
رویکرد سیاسی و سکوت امام در برابر خلفا، بدان معنا نیست که امام به دفاع از حق خود نپرداخته و خلفا را تأیید می‌کرد؛ بلکه سکوت امام در راستای حفظ وحدت اسلامی و حفظ دین بود. بعد از رحلت نبی گرامی اسلام (صلی‌الله علیه واله) و غصب خلافت و کنار گذاشتن حضرت علی (علیه‌السلام) از صحنه سیاسی و تصمیم‌گیری در امور جامعه اسلامی، آن بزرگوار لحظه‌ای درنگ نکرد و برای بازپس‌گیری حق مسلّم خویش تلاش بسیار نمود.
امام علی (علیه‌السلام) طبق گفته «ابن قتیبه دینوری»، شب‌ها حضرت فاطمه (سلام‌الله علیها) را سوار بر مرکبی می‌کرد و به درب منازل انصار می¬برد. فاطمه(سلام‌الله علیها) از آن‌ها می‌خواست از امام علی پشتیبانی کنند. آنان در پاسخ می‌گفتند:
ای دختر رسول خدا! بیعت ما با ابوبکر انجام‌شده و کار از کار گذشته است. نمی‌توانیم نقض بیعت کنیم. اگر شوهر تو قبل از ابوبکر به‌سوی ما می‌آمد، به او مراجعه کرده و رهبری او رامی پذیرفتیم. (4)  ‌
حضرت برای اثبات حقانیت خود بارها با استدلال‌ها و احتجاج‌های متین خود، از خلیفه و هواداران او انتقاد و به آن‌ها اعتراض می‌کرد؛ ولی مرور ایام و سیر حوادث نشان داد که اعتراض‌ها سودی ندارد و خلیفه و هوادارانش برای حفظ قدرت پافشاری بسیاری دارند.
در این هنگام، امام بر سر دوراهی سرنوشت‌سازی قرار گرفت: یا می‌بایست به کمک خاندان رسالت و علاقه‌مندان خود قیام و با توسل به‌زور و قهر و غلبه، حکومت را قبضه کند، یا وضع موجود را تحمل کرده و در حد امکان به حل مشکلات مسلمانان و انجام وظایف خویش بپردازد؛ ازآنجاکه هدف در رهبری الهی، مقام و قدرت و موقعیت نیست، اگر رهبری اسلامی بر سر دوراهی قرار گیرد و ناگزیر باشد از میان مقام و هدف یکی را برگزیند، باید از مقام دست کشید و هدف را مقدم داشت. امام علی در چنین وضعیتی، راه دوم را انتخاب کرد.
حضرت در ارزیابی اوضاع‌واحوال جامعه اسلامی و خطراتی که آن را تهدید می‌کرد، به این نتیجه رسید که اگر درگرفتن حکومت اصرار بورزد و به‌زور و قدرت متوسل شود، وضعی پیش خواهد آمد که تمام زحمات رسول خدا و خون‌های پاکی که درراه بارور کردن نهال اسلام ریخته شده، هدر می‌رود.
 حضرت می‌فرماید: «ردای خلافت را از تن بیرون کردم و از آن کناره‌گیری نمودم؛ درحالی‌که در این فکر فرورفته بودم که آیا با دست‌تنها و نداشتن نیرو، به پا خیزم و یا در این محیط پر خفقانی که به وجود آورده‌اند، صبر کنم؟ عاقبت دیدم صبر به عقل و خِرَد نزدیک‌تر است، صبر کردم؛ ولی حالم شبیه کسی بود که خار در چشم و استخوان در گلو دارد. ‌» (5) 
خطبه‌هاي آن امام، گوياي همين واقعيات است؛ چنان‌که امام هنگامی‌که براي سرکوبي پيمان‌شکنان (طلحه و زبير) عازم بصره بود، خطبه‌ای ايراد کرد و فرمود:
«فَوَاللَّهِ ما زِلْتُ مَدْفوعا عَنْ حَقّى، مُستَأثَرا عَلى، مُنْذُ قَبَضَ اللَّهُ نَبِيهُ» (6)  سوگند به خدا! همواره از حق خويش محروم ماندم. از هنگام وفات پيامبر تا امروز، حق مرا از من بازداشته و به ديگرى اختصاص داده‏اند.
حضرت، در خطبه سوم نهج‌البلاغه، موسوم به شقشقيه نيز حقانيت خود را براى جانشينى پيامبر این‌گونه بيان مى‏فرمايد:
آگاه باشيد، به خدا سوگند! فلانى (خليفه اول، ابابکر) جامه خلافت را بر تن کرد؛ درحالی‌که مى‏دانست جايگاه من نسبت به حکومت اسلامى، چون محور آسياب است به سنگ آسياب که دور آن حرکت مى‏کند. او مى‏دانست که سيل علوم از دامن کوهسار من جارى است. مرغان دورپرواز انديشه‏ها به بلنداى ارزش من نتوانند پرواز کرد. پس من رداى خلافت را رها کرده، دامن جمع نمودم و از خلافت کناره‏گيرى کردم. همواره در اين انديشه بودم که آيا با دست‌تنها براى گرفتن حق خود به پا خیزم، يا در اين محيط خفقان زا و تاريکى که به وجود آورده‏اند، صبر پيشه سازم؟ محيطى که پيران را فرسوده، جوانان را پير، مردان باایمان را تا قيام قيامت و ملاقات پروردگار اندوهگين نگه مى‏دارد! پس از ارزيابى درست، صبر و بردبارى را خردمندانه‏تر ديدم. پس صبر کردم؛ درحالی‌که گويا خار در چشم و استخوان در گلوى من مانده بود و با ديدگان خود مى‏نگريستم که ميراث مرا به غارت مى‏برند. (7) 
نتيجه‌ای كه از مطالعه ماجراهاي پس از رحلت از تلاش آن حضرت درباز پس‌گيري خلافت و انتقاداتي كه از خلفا در دوران خلافت و پس از خلافتشان داشته به دست می‌آيد، اين است كه آن امام براي حفظ كيان اسلامي و وحدت امت اسلامي خلافت آنان را پذيرفته است.
آري، امام علي در بسياري از موارد به آنان مشاوره می‌داد و در حل برخي از مشكلات به آنان كمك می‌رساند؛ اما این‌گونه نبود كه در تمامي موارد از آنان تمكين نمايد؛ همان‌گونه كه در جنگ‌ها و فتوحات باوجود اصرارهايي كه از آن حضرت براي شركت و يا فرماندهي می‌نمودند، شركت آن جناب در هيچ منبعي نقل نشده است و در برخي موارد، تصريح به عدم تمايل آن حضرت نسبت به شركت در جنگ شده است. مسعودي درباره پيشنهاد فرماندهي در جنگ ايران به امام علي توسط عثمان چنين می‌نويسد:
عثمان خطاب به عمر گفت: برخيز و لشكر را به‌سوی جنگ روانه ساز و در اين مسير، از جنگ‌جويان كارآزموده بهره ببر. عمر به او گفت: از چه كسي؟ عثمان جواب داد: از علي بن ابی‌طالب (ع). عمر گفت: برخيز و با علي دراین‌باره سخن بگو و او را همراه ساز؛ اما امام علي از اين همراهي و شركت در جنگ ابا داشت؛ «فقال عثمان: أقم يا امير المؤمنين و ابعث بالجيوش، فإنه لا آمن إن أتى عليك آتٍ أن ترجع العرب عن الإسلام و لكن ابعث الجيوش‏ و داركها بعضها على بعض و ابعث رجلا له تجربة بالحرب و بَصَر بها، قال عمر: و من هو؟ قال: علي بن أبي طالب، قال: فالقه و كلمه و ذاكره ذلك، فهل تراه مسرعاً إليه أولا، فخرج عثمان فلقي علياً فذاكره ذلك، فأبى علي ذلك و كرهه.» (8) 
اما اگر حضرت قصد قیام داشت خطراتي جامعه اسلامي را تهديد مي‌کرد که عبارت‌اند از:
1. امام اکثر دوستان فدايي و صميمي خود را از دست مي‌داد. از طرفي بسياري از صحابه که به حکومت امام راضي نبودند، کشته مي¬شدند. بديهي است با پيش آمدن چنين وضعي، قدرت مسلمانان به ضعف مي¬گراييد و با يک حمله دشمنان، جامعه اسلامی سقوط مي‌کرد.
2. بسياري از قبايل و گروه‌ها در سال‌هاي آخر عمر پيامبر مسلمان شده و هنوز نور ايمان در دل آنان نفوذ نکرده بود؛ وقتي باخبر شدند پيامبر رحلت کرد، گروهي پرچم ارتداد را بلند کرده و عملاً با حکومت اسلامي در مدينه به مخالفت برخاستند. قيام امام براي خلافت در چنين وضعي به صلاح اسلام و مسلمانان نبود.
3. علاوه بر خطر مرتدان، خطر بزرگ عده‌ای بود که ادعاي نبوت کردند، مانند مسيلمه کذّاب و سجاح که هرکدام با جمع نيروهاي زياد قصد حمله به مدينه، مرکز حکومت اسلامي را داشتند.
4. خطر احتمالي حمله روميان مسيحي به سرزمين‌هاي اسلامي، در صورت دودستگی مسلمانان.
درعین‌حال امام در اين دوران 25 ساله بيکار نبوده و خانه‌نشین و عزلت‌گزینی نفرمود.
فعاليت امام در طول اين مدت:
1. تفسير قرآن و حل مشکلات بسياري از آيات و تربيت شاگرداني مثل ابن عباس؛
2. پاسخ به پرسش‌هاي دانشمندان ملل جهان، به‌خصوص دانشمندان يهودي و نصاري؛
3. تبيين حکم شرعي مسائل جديدي که سابقه نداشت؛
4. تربيت و پرورش گروهي که ضميري پاک و روحي آماده براي سير و سلوک و حفظ تشيع علوي داشتند؛
5. تلاش و کوشش براي تأمين زندگي بسياري از مستمندان تا آن جا که با دست خود باغ احداث مي‌کرد و قنات حفر مي‌نمود و آن را درراه خدا انفاق مي‌کرد؛
6. مشاور خوب و مورد اعتماد دستگاه خلافت در مسائل سياسي و حل مشکلاتي مهمي که بر سر راه حکومت به وجود مي‌آمد. (9) 

نتیجه:
اگرچه برخی از علما مانند شیخ مفید بیعت حضرت علی با خلفا را نمی¬پذیرد اما این نکته روشن است که بیعت امام با خلفا بر اساس مصلحت و صلاح جامعه اسلامی شکل گرفت. طبق آنچه علمای دیگر بدان اشاره نمودند حضرت علی علیه‌السلام بعد از شهادت حضرت زهرا سلام‌الله علیها با خلفا بیعت نمود. ناگفته نماند که حضرت علی در راستای احقاق حق خود تلاش‌های فراوانی انجام داد اما ثمره‌ای نداشت. این بدان معنا نیست که خلافت آنان را با طیب خاطر و بدون دغدغه پذیرفته باشد بلکه از روی مصلحت اسلام و مسلمین با این امر کنار آمد.

پی نوشت:
1. شیخ مفید به هیچ عنوان بیعت را نمی¬پذیرد. شیخ مفید، فصول المختاره، ص 40 و 56 به بعد
2 . تاريخ طبرى، حوادث سال 23، قصة الشورى، ج 3، ص 297؛ تاريخ يعقوبى، ايام عثمان بن عفان، ج 2، ص 162.
3 . بلاذرى، انساب الاشراف، ج 2، ص 206.
4 . ابن قتیبة دینوری، الامامة و السیاسة، ص 16.
5 . نهج البلاغه صبحی صالح، خطبه 3، ص48.
6 . شرح نهج البلاغة، ابن أبي الحديد، ج 1، ص 223.
7 . همان ص 151
8 . مسعودى، مروج الذهب، ج 2، ص 310.
9 . مهدی پیشوایی، سیره پیشوایان، موسسه امام صادق، قم، 1374، ص 64-72.

فضائلی که در آیات و روایات در مورد امیرالمؤمنین علیه السلام بیان شده است در مورد هیچیک از دیگر صحابه بیان نشده است و این، خود نشانه برتری حضرت بر دیگران است.
برنری امام علی علیه السلام از تمامی صحابه

سؤال:
علي (علیه‌السلام) همانند سایر صحابه است و بعضي نیز از او برترند. چگونه شیعیان او را برتر می دانند؟
 

پاسخ:
ما باور داريم كه امام علي‌(علیه¬السلام) بر صحابه ديگر برتري دارد. اين امر را می‌توان از روايات اهل سنت نيز استفاده كرد. در اینجا نخست به برخي روايات از پيامبر‌(صلی‌الله علیه واله) اشاره و سپس به ديدگاه اهل سنت می‌پردازيم:
اولين چيزي كه در منابع اهل سنت قابل‌توجه می‌باشد، شأن نزول آيه تطهير است. اين حديث در منابع متعدد و معتبر اهل سنت ذکر گرديده است. اين روايت از طريق عايشه این‌گونه نقل‌شده است كه روزي پيامبر خدا‌(صلی‌الله علیه واله) بين الطلوعين، جامه‌اي را كه از پشم سياه بافته‌شده بود، بر روي خود انداخت كه در اين هنگام حسن بن علي (علیهماالسلام) آمد و پيامبر (صلی‌الله علیه واله) او را در كنار خود زير كساء برد و سپس حسين (علیه‌السلام) آمد، او هم زير كساء رفت و بعد از او فاطمه (سلام‌الله علیها) آمد، او هم داخل كساء شد و بعد از او علي (علیه‌السلام) آمد و در زير كساء با آن‌ها یکجا جمع شد. در اين زمان پيامبر‌(صلی‌الله علیه واله) فرمود: «انما يريد الله ليذهب عنكما الرجس اهل‌البیت.» (1)  در مستدرك حاكم و كتاب‌هاي ديگر اهل سنت نيز از زبان ام سلمه نقل‌شده است كه زماني كه اين آيه در خانه من بر پيامبر نازل گرديد، پيامبر‌(صلی‌الله علیه واله) علي، فاطمه، حسن و حسين (علیهم‌السلام) را در زير كساء جمع كردند و فرمودند: «اللهم هؤلاء اهل‌بیتی» ام سلمه می‌گويد: من عرض كردم آيا من از اهل‌بیت نيستم؟ فرمودند: «إِنَّكِ أَهْلِي خَيْرٌ وَهَؤُلَاءِ أَهْلُ بَيْتِي اللَّهُمَّ أَهْلِي أَحَقُّ» تو اهل مني و با خير هستي و اينان اهل‌بیت من هستند. (2)  فخر رازي می‌گويد: هر كه در دين خود به علي بن ابی‌طالب (علیهماالسلام) اقتدا كند، به‌درستي كه او هدایت‌شده است و دليل بر اين مطلب، سخن پيامبر اسلام است كه فرمود: «اللّهم ادر الحق مع علي حيث دار؛(3)  خدايا حق را با علي قرار بده، هر جا كه باشد.» همچنين در منابع اهل سنت آمده كه پيامبر فرمود: «علي با حق است و حق با علي است، هر جا می‌خواهد باشد.» (4)  و یا فرموده: «عَلِيٌّ مَعَ الْقُرْآنِ وَالْقُرْآنُ مَعَ عَلِيٍّ لَنْ يَتَفَرَّقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ» «علي، با قرآن است و قرآن، با علي است و آن دو هرگز از هم جدا نمی‌شوند تا این‌که در حوض بر من وارد شوند.» (5)  و باز پيامبر به علي فرمود: «يَا عَلِيُّ، مَنْ فَارَقَنِي فَقَدْ فَارَقَ اللَّهَ، وَمَنْ فَارَقَكَ يَا عَلِيُّ، فَقَدْ فَارَقَنِي» «يا علي هر كه از من جدا شود، از خدا جداشده است و هر كه از تو جدا شود، از من جداشده است.» (6) ‌
حديث غدير که در كتاب‌هاي متعدد و معتبر اهل سنت منعكس گرديده است، (7)  ‌نشان از افضلیّت و برتر بودن علي‌(علیه‌السلام) دارد. اگر كسي ديگر چنين جايگاهي داشت، حضرت او را به‌عنوان جانشين خود معرفي می‌نمود.
حدیث طیر مشوی: در این روایت آمده است که پیامبر (صلی‌الله علیه واله) قصد تناول گوشت پرنده‌ای بریان را داشت و از خدا خواست با محبوب‌ترینِ خلق هم‌غذا شود و علی (علیه‌السلام) آمد و با او هم‌غذا شد. (8)  پیش از امام علی (علیه‌السلام) ابوبکر و عمر نیز نزد پیامبر آمده بودند اما رسول خدا آن دو را برگردانده بود.(9)  در برخی از نقل‌ها آمده است که پس از دعای پیامبر هر یک از عایشه و حفصه دعا کردند که پدر خودشان با پیامبر هم‌غذا شود. (10) 
این روایت با سند‌های متعدد از طریق: ۱. امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام)؛ ۲. انس بن مالک؛ ۳. عبدالله بن العباس؛ ۴. ابوسعید الخدری؛ ۵. سفینه خادم رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)؛ ۶. سعد بن ابی‌وقاص؛ ۷. عمرو بن العاص؛ ۸. ابو الطفیل عامر بن واثله؛ ۹. یعلی بن مره از اصحاب رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نقل شده است. و تنها ناقلین از «انس بن مالک» به 97 نفر می رسد.  (11) 

حديث منزلت نيز به‌طور گسترده در منابع اهل سنت نقل‌شده است. اين حديث به مناسبت‌هاي مختلف از پيامبر‌(صلی‌الله علیه واله) صادر گرديده است. يكي از اين مناسبت‌ها، جنگ تبوك است. در جنگ تبوك زماني كه پيامبر‌(صلی‌الله علیه واله) در مدينه، علي‌(علیه‌السلام) را جانشين خود قرارداد، علي عرض كرد: يا رسول‌الله! مرا در بين زنان و بچه‌ها می‌گذاري؟ پيامبر فرمود: آيا راضي نمی‌شوي به اين‌كه تو نسبت به من مثل‌ هارون نسبت به موسي باشي؛ الا اين‌كه بعد از من پيامبري نخواهد بود. (12)  ‌جريان مباهله نيز حاكي از افضل بودن علي (علیه‌السلام) بر صحابه است؛ زيرا خداوند از علي‌(علیه‌السلام) به‌عنوان نفس پيامبر (صلی‌الله علیه واله) یادکرده است. در منابع اهل سنت به اين مسئله این‌گونه پرداخته‌شده است كه هنگامی‌که آيه مباهله نازل گرديد، پيامبر‌(صلی‌الله علیه واله) علي، فاطمه، حسن و حسين را خواند و گفت: «اللهم هؤلاء اهلي.» (13)  ابن كثير پس از نقل روایت حاکم نیشابوری که به نقل وی مراد از انفسنا، رسول‌الله و علي است و مراد از ابنائنا حسن و حسين و مراد از نسائنا فاطمه است،  این نقل را اصح دانسته است. (14)  زمخشري می‌گويد: در روز مباهله، پيامبر دست حسن و حسين را گرفت و فاطمه و علي به دنبال آنان بودند. هنگامی‌که اسقف نجران اين مناظره را ديد، گفت: اي طایفه نصاري من صورت‌هايي را می‌بينم كه اگر از خدا بخواهند كوه را از جا بركند، خداوند آن را بر خواهد كند. با آنان مباهله نكنيد كه هلاك می‌شويد و بر روي زمين تا روز قيامت يك نفر نصراني باقي نخواهد ماند. (15)  ‌همچنين پيامبر (صلی‌الله علیه واله) در مسئله انذار اقربين هنگامی‌که پيامبر اقوام خود را دعوت كرده بود، خطاب به آنان فرمود: کدام‌یک از شما در دنيا و آخرت جانشين من می‌شويد؟ همگي ابا ورزيدند. پيامبر به علي فرمود: تو ولي من در دنيا و آخرت هستی. (16)  ابن عباس می‌گويد: پيامبر به علي فرمود: تو بعد از من، ولي هر مرد و زن مؤمن هستی. (17)  از پيامبر‌(صلی‌الله علیه واله) نقل‌شده كه فرمود: من شهر علمم و علي در آن است. پس هر كه بخواهد داخل شهر شود، بايد از درِ آن وارد شود. (18) 
برخي شخصيت‌ها و علماي اهل سنت نيز به افضل بودن امام علي‌(علیه‌السلام) بر صحابه اشاره نموده‌اند؛ مثلاً عمر بن خطاب از علي‌(علیه‌السلام) به‌عنوان بهترين قاضي امت اسلامي ياد نمود؛ چنان‌كه عمر گفت: «علي اقضانا.» (19)  همچنين وي حضرت را شايسته‌ترين فرد براي خلافت دانست. او خطاب به عبدالله بن عباس گفت: اي ابن عباس! علي شايسته‌ترين افراد براي خلافت است؛ ولي قريش تاب تحمل خلافت او را ندارد. (20)  ابن ابي الحديد بعد از بيان فضايل علي‌(علیه‌السلام) می‌گويد: «... نقول إنه كان أولى بالأمر و أحق لا على وجه النص بل على وجه الأفضلية فإنه أفضل البشر بعد رسول الله صلی الله علیه و آله و أحق بالخلافة من جميع المسلمين؛ (21) ‌ علي‌(علیه السلام) اولي و احق به امر ولايت بود؛ از جهت افضليت، نه‌(فقط) از جهت نص؛ زيرا كه او افضل تمام بشر، بعد از رسول خدا (ص) و احق به مقام خلافت از تمام مسلمانان بود. همچنين ابن ابى الحديد ضمن خطبه اول كتابش می‌گويد: «الحمد للَّه الّذى قدّم المفضول على الأفضل...» (22) 
در بعد علمي علي‌(علیه‌السلام) نيز افضل از ديگران بود: «ما روي عن الشعبي أنّه قال: ما أحد أعلم بکتاب اللّه بعد النبيّ من عليّ بن أبي طالب علیه‌السلام؛ (23) ‌ هیچ‌کس داناتر از علي‌(علیه‌السلام) به کتاب خدا بعد از پيامبر (صلی‌الله عليه واله) نيست.»
برخي از عالمان ديگر اهل سنت يادآوري نموده است كه اولين كسي كه «از مردان» اسلام آورد، علي‌(علیه‌السلام) بود كه اين فضيلت مهم محسوب می‌شود: «أول الناس إسلاما في قول كثير من أهل العلم. ولد قبل البعثة بعشر سنين على الصحيح، فربّي في حجر النبيّ (صلى اللَّه عليه واله) و لم يفارقه و شهد معه المشاهد.» (24) ‌ در برخي منابع ديگر اهل سنت نيز می‌خوانيم: «قال أحمد بن حنبل و إسماعيل بن إسحاق القاضي: لم يرو في فضائل أحد من الصحابة بالأسانيد الحسان، ما روى في فضائل على بن أبى طالب.» (25) 
لقب امیرالمؤمنین: به‌معنای امیر، فرمانده و رهبر مسلمانان، لقبی است که به اعتقاد شیعیان به حضرت علی (ع) اختصاص دارد. (26) 
سدّالاَبواب: به‌معنای مسدود کردن درها، به واقعه‌ای اشاره دارد که طی آن، پیامبر اسلام به‌فرمان خدا دستور داد جز درِ خانه امام علی (ع)، درِ همه خانه‌هایی که به مسجدالنبی باز می‌شدند، مسدود شود. (27) 
 برادری با پیامبر (ص): پیامبر (ص) پیش از هجرت به مدینه، میان مهاجران، عقد اخوت برقرار کرد. همچنین در مدینه میان مهاجران و انصار عقد اخوت بست و هر دو بار میان خودش و امام علی عقد اخوت برقرار کرد و علی را برادر خود خواند. (28) 
 اولین مسلمان: بر اساس اعتقاد شیعه و برخی از دانشمندان اهل سنت، امام علی (ع)، اولین مردی است که به پیامبر ایمان آورد. (29) 
 ابلاغ آیات برائت: به گزارش تفسیر نمونه تقریباً تمام مفسران و مورخان اتفاق‌نظر دارند که هنگامی‌که سوره توبه (آیات نخستین آن) نازل شد و پیمان‌هایی را که مشرکان با پیامبر اسلام (ص) داشتند، لغو کرد، پیامبر (ص) نخست ابلاغ این فرمان را بر عهده ابوبکر گذاشت تا هنگام حج در مکه برای عموم مردم بخواند؛ اما سپس آن را از او گرفت و به علی (ع) داد و حضرت علی در مراسم حج به مردم ابلاغ کرد. (30)  که در روایت «احمد بن حنبل» و «نسائی» تصریح شده که پیامبر (صلی الله علیه و آله) در بیان فرستادن امام علی (علیه السلام) فرمودند که این پیام می بایست از سوی من و یا شخصی از اهل بیت من به اهل مکه ابلاغ گردد. (31) 
 خاتم ‌بخشی: امام علی (ع) در رکوع نماز، انگشتر خود را به فقیر بخشید. این واقعه در کتب روایی شیعه و سنی نقل‌شده است. (32) 

 

نتیجه:
حضرت علی (علیه‌السلام) یکی از مصادیق آیه تطهیر و آیه مباهله است. آیه ولایت، آیه شراء، آیه تبلیغ، آیه اکمال، آیه مودت و آیه اطاعت در فضیلت آن حضرت است. این فضائل در منابع اهل سنت هم یافت می¬شود. همچنین احادیث غدیر، منزلت، طیر مشوی و... در فضیلت وبرتری آن حضرت آمده است. در بین صحابه چه کسی را می‌توان یافت که چنین فضائلی را داشته باشد.

 

پی نوشت: 
1. مسلم بن حجاج، صحيح مسلم، ج 4، ص 1883.
2 . محمد بن عبد الله نيشابوري، المستدرک علي الصحيحن، ج 2، ص452.
3 . محمد بن عمر رازي، فخر الدين، التفسير الکبير،  ج 1، ص 168.
4 . الحاکم النیسابوری، المستدرک علي الصحيحين، ج 3، ص 134، علي بن ابي بکر هيثمي، مجمع الزوائد، ج 7، ص 235.
5  . الحاکم النیسابوری، المستدرک علي الصحيحين، ج 3، ص 134.
6 . همان، ج 3، ص133.
7 . صحیح مسلم، ج 4، ص1873، ح2408.
8 . تمیمی موصلی، مسند ابی‌یعلی، ج ۷، ص ۱۰۵.: «عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ، أَنَّ النَّبِيَّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ كَانَ عِنْدَهُ طَائِرٌ فَقَالَ: «اللَّهُمَّ ائْتِنِي بِأَحَبِّ خَلْقِكَ يَأْكُلُ مَعِي مِنْ هَذَا الطَّيْرِ» ، فَجَاءَ أَبُو بَكْرٍ فَرَدَّهُ، ثُمَّ جَاءَ عُمَرُ فَرَدَّهُ، ثُمَّ جَاءَ عَلِيٌّ فَأَذِنَ لَهُ». الحاکم النیسابوری، المستدرک علي الصحيحين، ج 3، ص 141.
9 . همان
10 . ابن کثیر، البدایه والنهایه، ج 7 ص 350.
11  . ر.ک: المغربی، احمد بن صدیق، جؤنة العطار فی طُرف الفوائد ونوادر الاخبار، ص۲۷ و ۲۸.
12 . البخاری، صحیح البخاری، ج6، ص3، ح4416.: «أَلاَ تَرْضَى أَنْ تَكُونَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ، مِنْ مُوسَى إِلَّا أَنَّهُ لَيْسَ نَبِيٌّ بَعْدِي». مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج4، ص1870، ح30-32.
13 . صحيح مسلم، ج 4، ص 1871، ح4204.: «دَعَا رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ عَلِيًّا وَفَاطِمَةَ وَحَسَنًا وَحُسَيْنًا فَقَالَ: «اللهُمَّ هَؤُلَاءِ أَهْلِي».
14 . ابن کثير، تفسير ابن کثير، ج 2، ص47.: « قال جابر، وفيهم نزلت ندع أبناءنا وأبناءكم ونساءنا ونساءكم وأنفسنا وأنفسكم قال جابر أنفسنا وأنفسكم رسول الله صلى الله عليه وسلم وعلي بن أبي طالب وأبناءنا الحسن والحسين ونساءنا فاطمة. وهكذا رواه الحاكم في مستدركه عن علي بن عيسى، عن أحمد بن محمد الأزهري، عن علي بن حجر، عن علي بن مسهر، عن داود بن أبي هند به بمعناه، ثم قال: صحيح على شرط مسلم، ولم يخرجاه هكذا قال وقد رواه أبو داود الطيالسي، عن شعبة، عن المغيرة عن الشعبي مرسلا، وهذا أصح».
15 . محمود بن عمر زمخشري خوارزمي، الکشاف، ج 1، ص 359.
16 . المستدرک علي الصحيحين، ج 3، ص143، ح4652.: « «أَنْتَ وَلِيِّي فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ»ز
17 . همان، :«أَنْتَ وَلِيُّ كُلِّ مُؤْمِنٍ بَعْدِي وَمُؤْمِنَةٍ».
18 . همان، ج 3، ص137، ح4637.: «أَنَا مَدِينَةُ الْعِلْمِ، وَعَلِيٌّ بَابُهَا، فَمَنْ أَرَادَ الْعِلْمَ فَلْيَأْتِهَا مِنْ بَابِهَا».
19 . بلاذري، احمد، انساب الاشراف، ج 2، ص 97.
20 . احمد ابن واضح، تارخ يعقوبي، ج 2، ص 159.
21 . ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه،  ج 1، ص 140.
22 . همان
23 . همان
24 . احمد بن على بن حجر العسقلانى، الإصابة فى تمييز الصحابة، ج 4، ص 464.
25 . أبو عمر يوسف بن عبد الله بن محمد بن عبد البر‌، الاستيعاب فى معرفة الأصحاب، ج 3 ص 1115.
26 . شیخ مفید، ارشاد، ج 1 ص 48
27 . الحاکم النیسابوری، المستدرک علي الصحيحين، ج 3، ص135، ح4631؛ احمد بن حنبل، فضائل امیرالمومنین، ص 177.
28 . ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج 3 ص 1097
29 . همان ص 186-187
30 . احمد بن حنبل، مسند، ج 2، ص427.: « دَعَا النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أَبَا بَكْرٍ فَبَعَثَهُ بِهَا لِيَقْرَأَهَا عَلَى أَهْلِ مَكَّةَ، ثُمَّ دَعَانِي النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَقَالَ لِي: " أَدْرِكْ أَبَا بَكْرٍ، فَحَيْثُمَا لَحِقْتَهُ فَخُذِ الْكِتَابَ مِنْهُ، فَاذْهَبْ بِهِ إِلَى أَهْلِ مَكَّةَ، فَاقْرَأْهُ عَلَيْهِمْ " فَلَحِقْتُهُ بِالْجُحْفَةِ فَأَخَذْتُ الْكِتَابَ مِنْهُ، وَرَجَعَ أَبُو بَكْرٍ إِلَى النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللهِ، نَزَلَ فِيَّ شَيْءٌ؟ قَالَ: لَا، وَلَكِنَّ جِبْرِيلَ جَاءَنِي، فَقَالَ: " لَنْ يُؤَدِّيَ عَنْكَ إِلا أَنْتَ أَوْ رَجُلٌ مِنْكَ».
31  . سائی، السنن الکبری، ج5، ص128.: «انَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ بَعَثَ بِبَرَاءَةَ إِلَى أَهْلِ مَكَّةَ مَعَ أَبِي بَكْرٍ ثُمَ‏ أَتْبَعَهُ‏ بِعَلِيٍّ، فَقَالَ لَهُ: «خُذِ الْكِتَابَ، فَامْضِ بِهِ إِلَى أَهْلِ مَكَّةَ» قَالَ: فَلَحِقْتُهُ، فَأَخَذْتُ الْكِتَابَ مِنْهُ، فَانْصَرَفَ أَبُو بَكْرٍ، وَ هُوَ كَئِيبٌ، فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ! أُنْزِلَ فِيَّ شَيْ‏ءٌ؟ قَالَ: «لَا إِنِّي أُمِرْتُ أَنْ أُبَلِّغَهُ أَنَا. أَوْ رَجُلٌ‏ مِنْ‏ أَهْلِ‏ بَيْتِي‏».
32 . ر.ک: سیوطی، درالمنثور، ج 2 ص 293؛ طباطبائی، المیزان، ج6، ص22.

با توجه به مجموع گزارش‌هایی که درباره تولد حضرت علی (ع) در کعبه به‌ صورت متواتر از طریق منابع شیعه و اهل سنت نقل شده است؛ این جریان از مسائل مسجل تاریخی هست.

پرسش:
آیا ولادت امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) در داخل کعبه به لحاظ تاریخی قطعی است؟ مورخان اهل سنت در این باره چه نظری دارند؟
 

پاسخ:
مقدمه:
تولد امام علی (ع) یکی از مشهورترین گزارش‌های تاریخی است که از آغاز نگارش تاریخ اسلام تا کنون توسط محققین و نویسندگان اهل سنت و شیعه مورد تأکید قرار گرفته است.
متن:
ولادت امیر مؤمنان (علیه‌السلام) در کعبه از دیدگاه شیعیان قطعی و متواتر است و این که کسی غیر از آن حضرت در داخل خانه کعبه به دنیا نیامده نیز اجماعی است. با توجه به شهرت این جریان در منابع شیعه ما فقط برخی از منابع و علمایی که به این مطلب تصریح کرده‌اند را ذکر می‌کنیم.
تصریح و تأکید علمای شیعه:
«شیخ صدوق م 381 ه» جریان حضرت علی را با سلسله اسناد خود به تفصیل از یزید بن قعنب در کتاب‌های متعدد خود، نقل کرده است. (1) «سید رضی، م 406 ه» در کتاب «خصائص الأئمّه» وی در این کتاب تأکید می‌کند ما غیر از امام علی (ع) شخص دیگری را نمی‌شناسیم که در کعبه به دینا آمده باشد. (2) «شیخ مفید، م 413 ه» در «ارشاد» می‌نویسد: «امیر مؤمنان (علیه‌السلام)...، در درون بیت‌الله الحرام متولّد شد. هرگز پیش از او و یا بعد از او، مولود دیگری در درون کعبه متولّد نشده است». (3) شیخ مفید در کتاب «مقنعه»(4) و کتاب «مسارّ الشّیعه»(5) این مطلب را مورد تأکید قرار داده است. «شیخ طوسی م 460 ه» در کتاب «تهذیب»(6) و کتاب «عقاید الجعفریه»(7) این مطلب را بیان کرده است. این بخشی از منابعی بود که گزارش تولد امام علی (ع) در کعبه را نقل کرده‌اند.
افراد متعددی از علمای اهل سنت نیز، ولادت آن را در کعبه قطعی می‌دانند؛ حتی برخی از آن‌ها ادعای تواتر نیز کرده‌اند که به نام چند تن از آن‌ها اشاره می‌کنیم:
1. حاکم نیشابوری (405 هـ)
وی در کتاب مستدرک بیان می‌کند: «روایات متواترى وارد شده که فاطمه بنت اسد، امیر مؤمنان على بن ابی‌طالب (علیه‌السلام) را در داخل کعبه به دنیا آورده است». (8)
2. سبط ابن جوزی (متوفای 654 هـ):
روایت شده است که فاطمه بنت أسد، در حالی که باردار بود، خانه خدا را طواف می‌کرد، درد زایمان او را فراگرفت، در خانه کعبه به روی او باز شد، پس داخل خانه کعبه شد و فرزندش را به دنیا آ‌ورد. (9)
3. گنجی شافعی (متوفای 658 هـ):
گنجی شافعی در کفایه‌ الطالب می‌نویسد: امیر مؤمنان (علیه‌السلام) شب جمعه سیزده رجب، سال سیم بعد از واقعه عام الفیل در داخل خانه خدا به دنیا آمد. کسی پیش از آن حضرت و بعد از آن در داخل خانه کعبه به دنیا نیامده است و این از فضائل اختصاصی آن حضرت است که خداوند به جهت بزرگداشت مقام او عطا کرده است. (10)
4. ابن صباغ المالکی (855 هـ):
ابن صباغ مالکی در الفصول المهمه می‌نویسد: على (علیه‌السلام) در مکه مشرفه در داخل بیت‌الحرام (کعبه) در روز جمعه سیزدهم ماه خدا یعنى ماه رجب سال سى ام عام‌الفیل و بیست و سه سال پیش از هجرت به دنیا آمد... پیش از او هیچ کس در کعبه متولد نشد و این فضیلتى است که خداوند به جهت بزرگداشت و بالا بردن مقام و اظهار کرامت او مخصوص حضرتش گردانیده است. (11)
5. حلبی (متوفای 1044 هـ):
علی بن برهان‌الدین حلبی، صاحب کتاب مشهور سیره حلبی،‌ بعد از سخنی طولانی درباره علی (علیه‌السلام)، به ولادت آن حضرت در داخل خانه کعبه استدلال می‌کند و می‌نویسد: آن حضرت در داخل خانه کعبه متولد شد و عمر رسول خدا در آن روز سی سال بود. (12)
6. شاه ولی‌الله دهلوی (متوفای 1176 هـ):
وی در کتاب ازاله الخفاء عن خلافه الخلفاء در مناقب امیر مؤمنان (علیه‌السلام) می‌نویسد: و از مناقب وی رضی ‌الله‌ عنه که در حین ولادت او ظاهر شد یکی آن است که در جوف کعبه معظمه تولد یافت. (13)
همچنین علی بن حسین مسعودی (متوفای 346 هـ) که درباره مذهب او اختلاف است.
درباره ولادت امیر مؤمنان (علیه‌السلام) در خانه کعبه می‌نویسد: محل تولد علی (علیه‌السلام)، خانه کعبه است. (14)
نتیجه گیری:
با توجه به مجموع گزارش‌هایی که درباره تولد حضرت علی (ع) در کعبه به‌ صورت متواتر از طریق منابع شیعه و اهل سنت نقل شده است؛ این جریان از مسائل مسجل تاریخی هست.
کلید واژه:
ولادت امام علی (ع)؛ کعبه؛ اسناد شیعه؛ اسناد اهل سنت.
معرفی منبع جهت مطالعه بیشتر:
1. مولد امیرالمؤمنین (ع) نصوص مستخرجه من التراث الاسلامی؛ این کتاب درباره تولد حضرت علی (ع) در مکه، نوشته دکتر احمد پاکتچى و چاپ نشر نهج‌البلاغه به زبان فارسی هست. این کتاب در اصل بازسازی شده چهار اثر مفقود از قاضی ابوالبختری، ابن‌بابویه، ابوالعلاء همدانی و ابن شاذان قمی هست.
2. مولود کعبه؛ این کتاب نوشته حاج شیخ محمد على اردوبادى، متوفّاى 1380 ه. ق است و توسط حاج شیخ عیسى سلیم پور اهرى ترجمه ‌شده است، نویسنده از 450 کتاب، از آثار علماى شیعه و سنى برای نوشتن این کتاب بهره برده است.
3. مقاله «ولادت امیر مؤمنان (علیه السلام) در کعبه از مصادر اهل سنت» بارگذاری شده در لینک ذیل: http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=22466
پی‌نوشت‌ها:
1. ابن‌بابویه، محمد بن على معروف به شیخ صدوق، الامالی، کتابچى‏، تهران‏،1376، چاپ ششم، ص 132؛ همان، علل الشرائع‏، کتاب فروشى داورى‏، قم، 1385 ش، ج 1، ص 135. حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مُوسَى … َ قَالَ یَزِیدُ بْنُ‏ قَعْنَبٍ‏ کُنْتُ جَالِساً مَعَ الْعَبَّاسِ بْنِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ ... إِذْ أَقْبَلَتْ فَاطِمَهُ بِنْتُ أَسَدٍ أُمُّ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام) وَ کَانَتْ حَامِلَهً بِهِ لِتِسْعَهِ أَشْهُرٍ ...‏ فَرَأَیْنَا الْبَیْتَ وَ قَدِ انْفَتَحَ عَنْ ظَهْرِهِ وَ دَخَلَتْ فَاطِمَهُ فِیهِ وَ غَابَتْ عَنْ أَبْصَارِنَا وَ الْتَزَقَ الْحَائِطُ فَرُمْنَا أَنْ یَنْفَتِحَ لَنَا قُفْلُ الْبَابِ فَلَمْ یَنْفَتِحْ فَعَلِمْنَا أَنَّ ذَلِکَ أَمْرٌ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ...
2. شریف الرضى، محمد بن حسین‏ معروف به شیخ طوسی، خصائص الائمّه، تحقیق: امینى، محمدهادی، آستان قدس رضوی، مشهد، 1406 ه، اول،‏ ص 39.
3. شیخ مفید، محمد بن محمد بن نعمان (متوفای 413 هـ)، الإرشاد، تحقیق: مؤسسه آل البیت (علیهم‌السلام) لتحقیق التراث، ناشر: دار المفید للطباعه والنشر والتوزیع - بیروت، الطبعه: الثانیه، 1414 هـ - 1993 م، ج 1، ص 5.
4. مفید، محمد بن محمد، المقنعه، 1 جلد، کنگره جهانى هزاره شیخ مفید (رحمه الله علیه) قم، چاپ: اول، 1413 ق، ص 461.
5. همان، مسار الشیعه، 1 جلد، کنگره شیخ مفید - قم، چاپ: اول، 1413 ق، ص 72.
6. شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، اسلامیه، تهران، چهارم، 13625 ش، ج 6، ص 19.
7. شیخ طوسى‏، العقائد الجعفریه، تصحیح ابراهیم بهادرى، مکتبه النشر الإسلامی،‏ قم،‏1411 ق‏، اول‏، ص 57.
8. نیشابوری، محمد بن عبدالله ابوعبدالله الحاکم (متوفای 405 هـ)، المستدرک على الصحیحین، تحقیق: مصطفى عبدالقادر عطا، ناشر: دار الکتب العلمیه - بیروت، الطبعه: الأولى، 1411 هـ - 1990 م، ج 3، ص 550. فقد تواترت الأخبار أن فاطمه بنت أسد ولدت أمیر المؤمنین علی بن أبی طالب کرم الله وجهه فی جوف الکعبه.
9. سبط بن الجوزی الحنفی، تذکره الخواص، ناشر: مؤسسه اهل البیت، بیروت، 1401 هـ ـ 1981 م، ص 20.
10. گنجی شافعی، محمد بن یوسف بن محمد القرشی، کفایه‌ الطالب فی مناقب علی بن أبی طالب، الباب السابع فی مولده (علیه السلام)، ناشر: دار أحیاء تراث اهل البیت (ع)، طهران، الطبعه‌ الثالثه، 1404 هـ، 1362 ش، ص 407.
11. ابن صباغ مالکی، علی بن محمد بن احمد (متوفای 855 هـ) الفصول المهمه فی معرفه الأئمه، تحقیق: سامی الغریری، ناشر: دار الحدیث للطباعه والنشر ـ قم، الطبعه: الأولى، 1422 هـ، ج 1، ص 171.
12. حلبی، علی بن برهان‌الدین (متوفای 1044 هـ)، السیره الحلبیه فی سیره الأمین المأمون، ناشر: دار المعرفه - بیروت – 1400 هـ، ج 1، ص 226.
13. دهلوی، شاه ولی‌الله مشهور به محدث هند (متوفای 1180 هـ)، إزاله الخفاء عن خلافه الخلفاء، تصحیح و مراجعه: سید جمال‌الدین هروى، ج 4، باب: اما مآثر امیرالمؤمنین و امام اشجعین اسدالله الغالب علی بن ابی‌طالب رضی‌ الله ‌عنه.
14. مسعودی، أبو الحسن على بن الحسین (متوفای 346 هـ)، مروج الذهب، ج 1، ص 313، وکان مولده فی الکَعبه.
 

کعبه همواره خانه خدا تلقی می‏شد که به اذن خدا توسط حضرت ابراهیم ساخته شد. به همین جهت است که تولد امیرالمؤمنین در آن، فخری به حساب می‏ آید.

پرسش:
با توجه به اینکه در قبل از اسلام کعبه بتکده بوده ، تولد حضرت علی (ع) در کعبه چه فضیلتی داشته که ما ایشان را مولود کعبه مینامیم؟ متشکرم
 

پاسخ:
قبل از ظهور اسلام، کعبه خانه خدا بود که توسط حضرت ابراهیم و به دستور خدا بنا شده بود تا محلی برای نیایش و پرستش خدا باشد : «وَ إِذْ یَرْفَعُ إِبْراهیمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَیْتِ وَ إِسْماعیلُ رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّکَ أَنْتَ السَّمیعُ الْعَلیمُ»(بقره:127) یعنی: و(نیز به یاد آورید) هنگامی را که ابراهیم و اسماعیل، پایه‏های خانه (کعبه) را بالا می‏بردند، (و می‏گفتند:) «پروردگارا! از ما بپذیر، که تو شنوا و دانایی. 
به همین جهت، از قداست بالایی برخوردار بود: «إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذی بِبَکَّةَ مُبارَکاً وَ هُدیً لِلْعالَمینَ»(آل عمران: 96) یعنی: نخستین خانه ‏ای که برای مردم(و نیایش خداوند) قرار داده شد، همان است که در سر زمین مکّه است، که پر برکت، و مایه هدایت جهانیان است. 
اما بعدها که مردم حجاز به بت پرستی روی آوردند، در کعبه نیز بتهایی قرار دادند و بدین ترتیب، برای مدتی آن را بتکده ساختند. توضیح مطلب این که مردم عرب به خصوص قریش، الله را خدای بزرگ و خالق آسمان و زمین و مدبر عالم می‏دانستند. آنها پیرو دین حضرت ابراهیم بودند تا این که عمرو بن لحی آنها را به بت پرستی دعوت کرد. وی بت «هبل» را از شام به مکه آورد و قریش را به پرستش آن فراخواند و به دنبال آن قریش و سایر قبائل عرب، بت‌ها ساختند و هر قبیله‌ای بتی را پرستیدند و بسیاری از آنها را در درون کعبه قرار دادند. قریش بت‌ها را مظاهر خدای واقعی می‌دانستند. آنها معتقد بودند که چون ما به خدای واقعی دسترسی نداریم پس باید به بت‌ها توسل جوییم. 
 بنابراین ، کعبه همواره خانه خدا تلقی می‏شد که به اذن خدا توسط حضرت ابراهیم ساخته شد. اما برای مدتی قریش، به واسطه انحرافی که پیدا کردند، بت‌هایی را نیز درون آن قرار دادند. از این رو، همیشه (حتی در دورانی که در کعبه بت وجود داشت) کعبه خانه خدا تلقی می‏شد. به همین جهت است که تولد امیرالمؤمنین در آن، فخری به حساب می‏ آید. 

پی نوشت:
1.    دوانی، علی، تاریخ اسلام از آغاز تا هجرت، ص12-16.
 

طبق گفته «ابن قتيبه دينوري» - شب‌ها حضرت فاطمه ص را سوار بر چارپايي مي­كرد و در مجالس انصار می‌گردانید. فاطمه (س) از آن‌ها می‌خواست از امام علي پشتيباني كنند

پرسش:

گفته می‌شود بعد از رحلت حضرت پيامبر (ص) فاطمه زهرا (س) چهل شبانه‌روز در خانه اصحاب را می‌زد و از آن‌ها درباره غدير سؤال می‌کرد و طلب استمداد می‌کرد. منبع اين سخن را بيان فرماييد.

پاسخ:
در برخي کتاب‌ها چنين آمده است.
بعد از رحلت نبي گرامي اسلام (ص) و غصب خلافت و كنار گذاشتن حضرت علي (ع) از صحنه سياسي و تصمیم‌گیری در امور جامعه اسلامي، آن بزرگوار لحظه‌ای درنگ نكرد و براي بازپس‌گیری حق مسلّم خويش تلاش بسيار نمود.
امام علي - طبق گفته «ابن قتيبه دينوري» - شب‌ها حضرت فاطمه ص را سوار بر چارپايي مي­كرد و در مجالس انصار می‌گردانید. فاطمه (س) از آن‌ها می‌خواست از امام علي پشتيباني كنند، آنان در پاسخ مي‌گفتند:
اي دختر رسول خدا! بيعت ما با ابوبكر انجام‌شده و كار از كار گذشته است. نمي‌توانيم نقض بيعت كنيم. اگر شوهر تو قبل از ابوبكر به‌سوی ما می‌آمد، به او مراجعه كرده و رهبري او را می‌پذیرفتیم. (1)
پي‌نوشت‌:

1. الامامة والسياسة، ابن قتيبة الدينوري، تحقيق الشيري، ج 1، ص 29، چاپ: اول، سال چاپ: 1413 - 1371 ش، ناشر: انتشارات شريف الرضي.  ابو محمدعبداللّه بن مسلم قتيبة دينوري، الامامة و السياسة، تحقيق: طه محمد الزيني، مؤسسه الحلبي و شركاه للنشر و التوزيع، ص 16.
 

بايد با زور شمشير مردم را در سر جاي خود بنشانند يا از حکومت کنار روند؟
بر اساس مباني اعتقادي ما، تنها کسي حق دارد حکومت بر مردم را در دست بگيرد که از طرف خداوند براي اين کار تعيين‌شده باشد. بنابراين، تعيين شدن از طرف خدا، براي ...

اگر در زمان خلافت حضرت علي (ع) اکثر مردم ايشان را نخواستند تکليف حضرت چه بوده، بايد با زور شمشير و ديکتاتوري مردم را در سر جاي خود بنشانند يا از حکومت کنار بروند؟ و تکليف ياران و همراهان ايشان چطور، بايد سمت حضرت را بگيرند يا بر روي مردم شمشير بکشند؟

با سلام و تشکر از ارتباط شما با مرکز ملي پاسخگويي به سؤالات ديني و آرزوي توفيق روزافزون.

پاسخ سؤال شما با توجه به چند مقدمه روشن مي‌شود:

 يکم ـ بر اساس مباني اعتقادي ما، تنها کسي حق دارد حکومت بر مردم را در دست بگيرد که از طرف خداوند براي اين کار تعيين‌شده باشد. (1) بنابراين، تعيين شدن از طرف خدا، براي «مشروعيت» حکومت کافي است و ما بر اساس دلائل متعددي که در جاي خود بررسي و اثبات‌شده، معتقديم که بعد از رحلت رسول خدا (صلي‌الله عليه و آله)، تنها امام علي (عليه‌السلام) چنين مشروعيتي داشته است. (2)

دوم ـ بااين‌حال، جاي ترديد نيست که هيچ حکومتي، بدون همراهي و فرمان‌برداري مردم، بر پا نمي‌شود و اگر هم با زور و اعمال قدرت از سوي گروهي اندک برپا شود، ديرپا نخواهد بود و از هم خواهد گسيخت. ازاين‌رو، هر حکومتي براي برپايي و ماندگاري خويش، نيازمند «مقبوليت» نزد مردم است و البته اين مقبوليت نيز فقط به معناي هواداري و گرايش قلبي نيست؛ بلکه بايد در مقام عمل خود را نشان دهد.

سوم ـ بررسي تاريخ صدر اسلام و حوادث پس از رحلت رسول خدا (صلي‌الله عليه وآله)، ما را به اين نتيجه مي‌رساند که امام علي (عليه‌السلام) پس از انعقاد حکومت در دست ابوبکر، از همراهي مردم محروم ماند و هرچند هواداراني در ميان صحابه داشت؛ ولي اولاً، تعدادشان نسبت به همۀ مردم ـ که اکثرشان تازه‌مسلمان بودند ـ اندک بود و ثانياً، تنها تعداد اندکي از آنان پا به ميدان عمل نهادند و حاضر شدند آن حضرت را عملاً ياري کنند. (3) ازاين‌رو، آن حضرت خود را بي‌ياور ديد و با اين‌که قاطعانه خلافت را حقّ خويش مي‌دانست، (4) راه صبر را در پيش گرفت.

چهارم ـ اميرالمؤمنين علي (عليه‌السلام) حاضر نبود به هر قيمتي، حکومت را به دست بياورد. ازاين‌رو، پيشنهاد ياري ابوسفيان را رد کرد. (5) آن حضرت 25 سال بعدازآن نيز، وقتي عثمان کشته شد و مردم به سراغش آمدند، تنها هنگامي حاضر شد حکومت را در دست بگيرد که به قول خودش، «مردم چون يال کفتار او را از هر سو احاطه کردند» و اعلام حمايت جدي توسط گروهي انبوه از مردم، حجّت را بر حضرت تمام کرد. (6) و حتّي در آن شرايط نيز کسي را به بيعت با خويش وادار نساخت (7) و از کساني که حاضر به بيعت نبودند، تنها پيمان مي‌گرفت که کارشکني نکنند.

نتيجه اين‌که: نه حضرت علي (عليه‌السلام) و نه هيچ‌يک از ياران آن حضرت، هرگز «بازور شمشير و ديکتاتوري» بر مردم مسلط نشدند و چنين کاري را روا نمي‌دانستند.

نکته: ممکن است بروز جنگ‌هاي جمل و صفين و نهروان در دوران خلافت حضرت علي (ع)، براي شما سؤال‌انگيز بوده باشد. دراين‌باره نيز بايد توجّه داشته باشيد که اين سه جنگ نه براي تصاحب قدرت، بلکه براي ايجاد امنيت در قلمرو حکومت اسلامي بود. هنگامي‌که حکومت مشروع آن حضرت با مقبوليت بالاي مردمي تحقّق يافت، طبيعي بود که مخالفت با آن و بر هم زدن نظم جامعه به بهانه‌هاي مختلف، شورش و ياغي‌گري تلقي شود و در اين صورت، لازم بود که با آن برخورد قاطع صورت بگيرد؛ کاري که امام علي (عليه‌السلام) آن را انجام داد و در اين مسير تا جايي که مردم همراهي‌اش کردند، از پاي ننشست؛ اما در اين زمينه نيز، امام هرگز آغازگر جنگ نبود و تا توان داشت، از بروز جنگ پيش‌گيري نمود؛ تا جايي که متهم به ترسيدن از جنگ شد! و دشمن نيز به نکوهش او پرداخت. بعد از برپايي جنگ نيز هرگز باعث بحراني‌تر شدن آن نشد و جنگ و دشمني، او را به‌تندي وا‌نداشت و اصول انساني را ناديده نينگاشت. (8)

پي‌نوشت ‌ها:

1.       ر.ک: محمدتقي مصباح يزدي، آموزش عقائد، شرکت چاپ و نشر بين الملل سازمان تبليغات اسلامي، ص 297 ـ 295.

2.       همان، ص 314 ـ 311. نيز ر.ک: اصغر منتظر القائم، تاريخ امامت، نشر معارف، ص 31 ـ 29.

3.       ر.ک: نهج البلاغة، خطبۀ 217 که مي‌فرمايد: «فنظرت فإذا ليس لي رافدٌ و لا ذابٌّ و لا مساعدٌ إلا اهل بيتي؛ در چنان وضعيتي نگريستم و بررسي کردم، ديدم ياوري و مدافعي برايم نمانده جز اهل بيتم».

4.       اين مطلب را به خوبي مي‌توان از خطبۀ سوم نهج البلاغه (معروف به شقشقيه) برداشت کرد؛ به ويژه آن جا که مي‌فرمايد.

5.       ر.ک: رسول جعفريان، تاريخ سياسي اسلام، ج 2 (تاريخ خلفا)، ص 23.

6.       نهج البلاغة، خطبۀ 3 (شقشقيه).

7.       رسول جعفريان، حيات فکري و سياسي امامان شيعه، ص 63.

8.       يوسف غلامي، تاريخ اسلام، جمعي از نويسندگان زير نظر دکتر صادق آئينه‌وند، نشر معارف، ويراست دوم، ص155 و 156.

چرا اصلا امام علي ع با اين کار عثمان مخالفت ننمودند؟
اين مطلب در منابع شيعي نيامده، ولي در برخي منابع مانند تاريخ طبري، گزارش‌هايي در اين باره وجود دارد. اين گزارش‌ها، بنا به دلايل متعددي غيرقابل قبول است؛ ازجمله:

چرا امامين حسنين (ع) در حمله مزدورانه عثمان به ايران او را همراهي نمودند؟(البته طبق تاريخ طبري) و چرا اصلا امام علي ع با اين کار عثمان مخالفت ننمودند؟

فرستادۀ شما در واقع، حاوي دو سؤال است: يکي ديدگاه اميرالمؤمنين (عليه السلام) در بارۀ فتوحات زمان عثمان، و ديگري حضور يا عدم حضور امام حسن و امام حسين (عليهما السلام) در اين فتوحات.

مطلب اوّل:  در بارۀ اصل فتوحات، هرچند سؤال شما در بارۀ فتوحات زمان عثمان است، ولي بايد توجه داشته باشيد که اين بحث، اختصاصي به زمان عثمان ندارد و دربارۀ فتوحات عصر خليفۀ اول و دوم نيز مطرح است.

در اين باره بايد گفت: دانشمندان شيعه دربارۀ مشروعيت فتوحات زمان خلفا، اختلاف دارند. برخي معتقدن‍د که هيچ يک از اين فتوحات مشروع نبوده و اميرالمؤمنين نيز نه تنها آن‌ها را مشروع نمي‌دانسته، بلکه مخالف با آن‌ها نيز بوده است. جالب است که حتي برخي از فقهاي عامّه (اهل سنت) نيز فتوحات ابتدايي (غير دفاعي) را در زمان خلفا نامشروع مي‌دانستند و براي گسترش اسلام، راه ديگري غير از جنگ را پيشنهاد مي‌داند.(1) برخي ديگر بر اين باورند که فتوحات، ادامۀ مسيري بود که در زمان رسول خدا (صلي الله عليه و آله) آغاز شده بود و مسيري براي گسترش اسلام بود و از اين رو، هرچند از همۀ حوادث و جزئيات آن نمي‌توان دفاع کرد، ولي مشروعيت اصل آن را مي‌توان پذيرفت. (2)

در مجموع، اگر بتوانيم فتوحات را ادامۀ مسيري بدانيم که در عصر رسول خدا (ص) با اعزام پيک‌هايي به سوي سران و پادشاهان اطراف آغاز شده بود، مي‌توانيم مشروعيت اصل فتوحات را بپذيريم؛ به ويژه آن‌که حضور ياران نزديک امام علي (عليه السلام) در فتوحات را نيز مي‌توان مؤيدي بر اين ديدگاه دانست. ولي حتي اگر اين مطلب را نيز نپذيريم، جاي شک و ترديد نيست که امام علي (عليه السلام) در مواردي به خلفا مشورت مي‌داده و آنان را تا جايي که خود آنان پذيرا بودند، راهنمايي مي‌کرده است. اين، به معناي تأييد همۀ اقدامات آنان نيست؛ بلکه به معناي تلاش براي کم کردن خطاها و کاستن از حجم انحرافات است.

آنچه در اين ميان حائز اهميت است، اين است که خلفا در همۀ موارد، به نصايح و راهنمايي‌هاي حضرت عمل نمي‌کردند. از اين رو، اين سخن شما درست نيست که «امام علي (ع) با اين کار عثمان مخالفت ننمودند». آن حضرت در موارد بي‌شماري خطاهاي خلفا را گوشزد مي‌کردند؛ ولي در بسياري از موارد، آنان گوش شنوايي نداشتند؛ مخصوصاً عثمان که داستان اختلافات متعدّد او با اميرالمؤمنين (ع) مشهور است.(3)

مطلب دوم: امّا در بارۀ حضور حسنين (عليهما السلام) در فتوحات بايد گفت: اين مطلب در منابع شيعي نيامده، ولي در برخي منابع مانند تاريخ طبري، گزارش‌هايي در اين باره وجود دارد. اين گزارش‌ها، بنا به دلايل متعددي غيرقابل قبول است؛ از جمله اين‌که:

1. سند اين روايات مغشوش است و از فردي ناشناخته به نام حنش بن مالک نقل شده است.(4)

2. حسنين (عليهما السلام) شخصيت‌هايي شناخته شده بودند و وقايع دوران فتوحات نيز بسيار مورد توجّه نويسندگان مختلف قرار داشته(5) و از اين رو، اگر اين دو بزرگوار در فتوحات شرکتي هرچند کوتاه داشتند، از چشم اين همه نويسندگان و راويان مخفي نمي‌ماند. پس چرا تنها طبري و بلاذري آن را نقل کرده‌اند؟! به ويژه آن‌که طبري آن را از يک راوي ناشناخته نقل کرده و بلاذري نيز آن را با تعبير «آن گونه که گفته‌اند» گزارش کرده که نشان از ضعف روايت دارد.

3. امام علي (ع) در زمان خلافت خويش، حسنين (عليهما السلام) را از شرکت در صفّين باز مي‌داشت و يک بار که متوجه شد امام حسن آمادۀ نبرد شده، فرمود: «از طرف من، جلوي اين جوان را بگيريد تا با مرگش پشت مرا نشکند که من از رفتن اين دو (امام حسن و امام حسين) به ميدان نبرد، دريغ دارم تا مبادا با مرگ آن دو، نسل رسول خدا(ص) قطع شود».(6) حال با چنين اکراه و امتناعي از سوي آن حضرت نسبت به حضور حسنين (ع) در نبردهايي که خود اميرالمؤمنين فرماندهي آن‌ها را بر عهده داشت، آيا مي‌توان پذيرفت که آن حضرت فرزندانش را (که پيشوايان آيندۀ جامعۀ اسلامي بودند) به نبردي فرستاده باشد، که تحت فرماندهي افرادی بودند که مورد اعتراض و انتقاد آن حضرت بودند و با حضرت علی خوب نبودند.

در مجموع، پاسخ سؤال شما اين است که حسنين (عليهما السلام) در فتوحات شرکت نداشته‌اند(7) و امام علي (عليه السلام) نيز اگر با خليفه همکاري مي‌کرد، براي حفظ اصل اسلام و مشورت دادن در جهت اصلاح امور بود که همان نيز در موارد بسياري مورد موافقت خلفا ـ به ويژه خليفۀ سوم ـ قرار نمي‌گرفت.(8)

 

‌پي نوشت‌ها:

1. ر.ک: صادق آئينه‌وند، تاريخ اسلام (مجموعه مقالات) نشر معارف، 1382، مقالۀ «فتوح در اسلام»، ص 84 ـ 57.

2. ر.ک: سيد جعفر مرتضي عاملي، تحليلي از زندگي سياسي امام حسن مجتبي (عليه السلام)، ترجمۀ دکتر سپهري، ص 200 ـ 167. البته نويسندۀ کتاب، خود از کساني است که فتوحات را مشروع نمي‌داند؛ ولي در آغاز، دلايل و توجيهات موافقان را نيز آورده است.

3. ر.ک: مهدي پيشوايي، تاريخ اسلام، جلد دوم: از سقيفه تا کربلا، ص 218 ـ 206.

4. نهج البلاغة، خطبۀ 207؛ ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغة، ج1، ص 244.

5. صادق آئينه‌وند، تاريخ اسلام (مجموعه مقالات)، نشر معارف،1382، مقالۀ «فتوح در اسلام»، ص 58.

6. مهدي پيشوايي، تاريخ اسلام، جلد دوم: از سقيفه تا کربلا، ص 129.

7. سيد جعفر مرتضي عاملي، تحليلي از زندگي سياسي امام حسن مجتبي (عليه السلام)، ترجمۀ دکتر سپهري، ص 200.

8. در اين باره، ر.ک: محسن رنجبر، «مواضع امام علي (ع) در برابر فتوحات خلفا»، مجلۀ تاريخ در آيينۀ پژوهش، ش2، بهار 1383، ص 77 ـ 54.

چرا بعد از 25 سال امير المومنين علیه‌السلام، به حکومت رسيدند؟
بررسي و ریشه‌یابی عوامل اين مسأله مهم تاريخي (رويگرداني از حضرت علي عليه السلام) نياز به تبيين و تحليل گسترده دارد كه در اينجا به‌اختصار به چند مورد از عوامل...

سلام‌علیکم چرا با وجود آیات ولایت و انذار و... احاديث منزلت، ثقلين و غدير و... مردم از حضرت علی روی‌گردان شدند و بعد از 25 سال امير المومنين علیه‌السلام، به حکومت رسيدند؟

بررسي و ریشه‌یابی عوامل اين مسأله مهم تاريخي (رويگرداني از حضرت علي عليه السلام) نياز به تبيين و تحليل گسترده دارد كه در اينجا به‌اختصار به چند مورد از عوامل اساسي اين رخداد تلخ، اشاره می‌گردد:

۱. دنیاطلبی و عافيت خواهي

روحية دنیاطلبی و عافيت خواهي اكثر مردم، مخصوصاً گروه خواص و نخبگان جامعه آن روز، يكي از مهم‌ترین علل بی‌تفاوتی و رويكرد محافظه‌کارانه آنان نسبت به اين رخداد تلخ، محسوب می‌شود. اين امر باعث گرديد كه مردمان آن روز كه حماسه‌های بی‌نظیر امیرالمؤمنین را درصحنه‌های جهاد به چشم سر مشاهده كرده بودند و سخنان پيامبر ـ‌ صلّي الله عليه و آله ـ را در مورد شخصيت بی‌همانند علي ـ عليه السّلام ـ مخصوصاً موضوع وصايت حضرت را، شنيده بودند - بااین‌حال در موقعيت حساس هنگامه رحلت پيامبر ـ‌ صلّي الله عليه و آله ـ علي ـ عليه السّلام ـ را تنها بگذارند و در مقابل توطئه گروه كودتاچيان، از حضرت علي ـ عليه السّلام ـ حمايت ننمايند و انحراف آشكار مسير خلافت را نظاره‌گر باشند.

۲. قوم محوري و قبيله گرایی

عمده مسلمانان و كساني را كه در كنار پيامبر حضور داشتند، با توجه به ظهور اسلام در جزیرة‌العرب - مجموعه اعراب مسلمان مكه و مدينه (مهاجرين و انصار) تشكيل می‌دادند. آنان علی‌رغم گرويدن به اسلام، علقه هاي قومي و فرهنگ قبيله محوري هنوز در تصمیم‌گیری‌های آنان دخيل بود.

در اولين لحظات بعد از رحلت پيامبر ـ‌ صلّي الله عليه و آله ـ گروه مهاجرين مكه و در رأس آنان ابوبكر و همفكرانش در برابر قبايل انصار به صف­آرايی پرداختند و با اكثريت گروه انصار به پيشوايی "سعد بن عباده" [۱] رئيس خزرجيان، ‌ به مقابله بر خواستند و سرانجام نيز با حیله‌های حساب‌شده و تهديد خليفه دوم، در اين رقابت پيروز گرديدند و قدرت را تصاحب نمودند.

در چنين اوضاع و احوالي كه رگه‌های جاهليت قوم‌گرایی گل كرده بود و دو طایفه مهاجر و انصار بر سر خلافت پيامبر ـ‌ صلّي الله عليه و آله ـ به جنگ و ستيز بر خواسته بودند، فقط عده اندكي از پيروان راستين پيامبر ـ‌ صلّي الله عليه و آله ـ و رجال بنی‌هاشم به علي ـ عليه السّلام ـ وفادار ماندند كه اين تعداد نيز بسيار كم و انگشت‌شمار بودند و در حدي نبودند كه بتوانند حركت جامعه را از وضعيت به وجود آمده تغيير دهند زيرا رنگ نفاق در چهره اكثر مدعيان تقرب پيامبر ـ‌ صلّي الله عليه و آله ـ مشهود بود همان‌هایی كه بعداً جریان‌هایی مثل ناكثين و مارقين و ... در برابر حضرت علي ـ عليه السّلام ـ پدیدآورند.

۳. قريب العهد بودن به اسلام

بسياري از مسلمانان، به‌تازگی به اسلام گرويده بودند و آگاهي عميق و ايمان راسخ نسبت به آموزه‌های ديني و قرآني نداشتند، طبيعي بود كه از سوي اين عده نيز انتظار حركت اصلاحي و حمايت از حضرت در آن شرايط وجود نداشت بلكه حتي خطر تفرقه و ارتداد در ميان آنان نيز وجود داشت. خود امیرالمؤمنین در اين رابطه می‌فرماید: «به خدا سوگند اگر خطر ايجاد اختلاف و شكاف در ميان مسلمانان نبود و بيم آن نمی‌رفت كه بار ديگر كفر و بت‌پرستی به سرزمين اسلام بازگردد و اسلام محو و نابود شود. من موضع ديگري در برابر آنان می‌گرفتم.»[۲] بديهي است كه از چنين مجموعه‌ای كه خطر ارتداد بسيار از آنان موجب سكوت حضرت گرديد، توقعي حمايت و دفاع و ايثار نخواهد بود. [۳]

۴. كينه و عقده نسبت به حضرت

بسياري از قبايلي كه در مكه و در مدينه و اطراف آن زندگي می‌کردند نسبت به علي ـ عليه السّلام ـ بی‌مهر بودند و كينه او را در دل داشتند زيرا علي بود كه پرچم كفر اين قبايل را سرنگون كرد و قهرمانان آنان را به خاك ذلت افكند. اين افراد هرچند بعدها پيوند خود را به اسلام اعلام نمودند ولي در باطن - علی‌رغم تظاهر به اسلام - بغض و عداوت علي ـ عليه السّلام ـ را در دل داشتند. [۴]

  5.وجود منافقان در ميان مسلمانان

يکى از بزرگ‏ترين مشکلات پيامبر صلی‌الله­عليه­وآله در طى سال‏هاى رسالتش، وجود منافقان در ميان مسلمانان بود . اين گروه که در ظاهر مسلمان بوده، ولى در باطن هيچ اعتقادى به اسلام نداشتند، در فرصت‏هاى مناسب، ضربه خويش را به اسلام وارد مى‏ساختند و سبب گمراهى ديگران نيز مى‏شدند.

اين افراد که در جنگ احد، يک سوم مسلمانان را به خود اختصاص داده بودند، به سرکردگى عبدالله بن ابى از جنگ کناره گرفتند و سبب تفرقه در سپاه اسلام شدند که سوره منافقون در شأن اين افراد نازل شده است. بايد توجه داشت که در زمانى که اسلام طرفداران چندانى نداشت و از اقتدار چندانى نيز بهره‏مند نبود و انگيزه چندانى نيز براى پنهان کردن اعتقادات نبود، اين گروه، یک‌سوم مسلمانان را تشکیل مى‏دادند، حال معلوم است که در زمان اقتدار کامل اسلام و فراگير شدنش، اين تعداد به چه ميزان زيادى مى‏توانست افزايش يابد.

پيامبراکرم صلى الله عليه و آله همواره با اين گروه مشکل داشت، اينان به‌یقین در حجة‏الوداع نيز همراه پيامبر صلى الله عليه و آله بودند و از لحاظ فکرى نيز معلوم بود که اين افراد هرگز راضى به جانشينى على نخواهند شد و به توطئه مى‏پردازند و جامعه اسلامى را به هرج‌ومرج مى‏کشانند و به اين سبب، اصل اسلام و قرآن به خطر مى‏افتد، پس جا دارد که پيامبر صلى الله عليه و آله از اين امر نگران و خائف باشد .

6. وجود تفکرات جاهلى مبنى بر جوان بودن على علیه‌السلام

عده‏اى به خاطر طرز تفکر جاهلى، هرگز حاضر به اطاعت از يک جوان کم سن و سال نبودند و حتى صرف امارت يک جوان را براى خود ننگ مى‏دانستند . به‌عنوان نمونه، ابن عباس مى‏گويد: در زمان خلافت خلیفه دوم، روزى با عمر مى‏رفتم، او به من رو کرد و گفت: «او (على) از همه مردم نسبت‏ به اين امر سزاوارتر بود، اما ما از دو چيز مى‏ترسيديم: يکى اين‏که او «کم سن بود» و ديگر اين‏که به فرزندان عبدالمطلب علاقه‏مند بود .» [5]

نمونه ديگر: پس از کشاندن على علیه‌السلام به مسجد براى بیعت با ابوبکر، ابوعبيده وقتى ديد على علیه‌السلام هرگز حاضر نيست تا با ابوبکر بيعت کند، رو به على علیه‌السلام کرد و گفت: «تو "کم سن" هستى و اينان مشايخ قوم تو هستند و تو، همانند آنان شناخت و تجربه ندارى، پس با ابوبکر بيعت کن و اگر عمرت باقى باشد، به خاطر فضل و دين و علم و فهم و سابقه قرابتت، سزاوار اين امر هستى .» [6] پس اگرچه على را شايسته اين امر، و يا حتى سزاوارتر از همه مى‏دانستند، ولى نمى‏توانستند قبول کنند که يک جوان بر آن‏ها امير باشد.

بنابراين با توجه به عقده‌ها و کینه‌های دیرینه جمعي، تازگي و نوآموزي بسيار ديگر، گرايش طایفه‌ای و قومي جمعي ديگر، و مهم‌تر از همه قدرت‌طلبی عناصر مطرح و در ميان اصحاب پيامبر و محافظه‌کاری و نفاق گسترده،و... همه و همه عواملي بودند كه زمینه حمايت مردمي از حضرت علي ـ عليه السّلام ـ را به حداقل رسانده و امام ـ عليه السّلام ـ را مجبور به انتخاب به سكوت تلخ نمايند.

براي آگاهی بيشتر ، به کتاب پژوهشي عميق پيرامون زندگي علي عليه السّلام، آیت‌الله جعفر سبحاني، مراجعه نمایید.

پی‌نوشت‌ها:

1 . سبحاني، جعفر، پژوهشي عميق پيرامون زندگي علي ـ عليه السّلام ـ، ۲۰۱ - ۲۰۹، چاپ سوم، ۱۳۶۶، انتشارات جهان آراء.

2 . ابن ابي الحديد، شرح نهج‌البلاغه، ج۱، ص ۳۰۷، چاپ اول قاهره، دارالاحياء الكتب العربيه، ۱۳۷۸ هجري قمري.

3. مهدي پيشوائي، سیره پيشوايان، ص ۶۳ - ۷۲. چاپ دوم، مؤسسه امام صادق ـ عليه السّلام ـ، ۱۳۷۴ هجري قمري، قم.

4 . سبحاني، پژوهشي عميق پيرامون زندگي علي عليه السّلام، ص ۲۱۹.

5. ابن قتيبه دينورى، الامامة و السياسة، تحقيق على شيرى، انتشارات الشريف الرضى، قم، 1413 ه . ق، ص 29 .

6. ابن هشام، السيرة النبوية، ج 4، ص 299 و 300؛ ابن سعد، الطبقات الکبرى، ج 1، ص 190 و 249؛ یعقوبی، تاريخ اليعقوبى، ج 2، ص 113.

چرا هیچ‌گاه به قضيه غدیرخم اشاره‌ای نکرد؟
براي تحليل درست رفتار هر فردي، بايد شرايطي را که در آن به سر می‌برد، به‌درستی بشناسيم. مثلاً وقتي شما می‌بینید که دوستتان معامله‌ای انجام داده، بدون هيچ ...

اگر حضرت علي امام بود، پس چرا هیچ‌گاه برای امامتش تبلیغ نکرد؟ چرا هیچ‌گاه به قضيه غدیرخم اشاره‌ای نکرد؟

براي تحليل درست رفتار هر فردي، بايد شرايطي را که در آن به سر می‌برد، به‌درستی بشناسيم. مثلاً وقتي شما می‌بینید که دوستتان معامله‌ای انجام داده، بدون هيچ اطلاع قبلي نمی‌توانید دربارۀ اين معامله نظر بدهيد که مثلاً آيا درست بوده يا نه؟ ابتدا بايد ببينيد انگيزۀ او از معامله چه بوده. آيا ناچار بوده يا از سر اختيار اين معامله را انجام داده؟ چه گزینه‌های ديگري پيشِ روي او بوده؟ و اگر اين معامله را انجام نمی‌داد چه می‌شد؟ با توجه به پاسخ اين سؤالات است که می‌توانید نظر بدهيد. شخصیت‌های تاريخي نيز همين گونه¬اند. شناخت رفتار آنان و تحليل آنچه از آنان سرزده، نبايد در خلأ و بدون توجه به شرايط اجتماعي و سياسي و فرهنگي و ديگر عوامل مؤثر صورت بگيرد. اساساً بخش مهمی از مطالعات تاريخي، با اين هدف صورت می‌گیرد که همين شرايط و عوامل شناسايي شوند تا درنتیجه، درک و تحليل درست‌تری نسبت به وقايع به دست آيد.

اينک ما به مطالعۀ رفتارهاي مردي می‌پردازیم که از برجسته‌ترین و سرشناس‌ترین شخصیت‌های روزگار خويش بوده است. مردي که پيش از ديگران به رسول خدا (صلی‌الله عليه و آله) ايمان آورده بود و در مراحل مختلف دعوت اسلام، نقشي چشمگير داشت. رفتار او در زمان حيات پيامبر بسيار اثرگذار بود. بعد از رحلت رسول خدا (صلی‌الله عليه و آله) نيز همچنان از برجسته‌ترین افراد بود. از جهت سياسي، بيش از هر کس ديگري در مظانّ خلافت بود؛ چنان‌که در سقيفۀ بني ساعده نيز نام او به‌عنوان جانشين رسول خدا (صلی‌الله عليه و آله) پيش از ديگران برده شد و دقيقاً به همين دليل بود که خليفۀ اوّل بعد از پايان کار سقيفه، اصرار داشت از او نيز بيعت بگيرد. از جهت مذهبي، به سبب سابقۀ طولاني در اسلام و نزديکي و خویشاوندی‌اش با رسول خدا، رفتارش موردتوجه بود و بسياري از صحابه و تابعين، براي شناخت سيرۀ پيامبر، به او رجوع می‌کردند. بی‌شک، رفتارهاي چنين مردي را نمی‌توان به‌صورت یک‌بعدی و تنها با تکیه‌بر يکي دو گزارش تاريخي تحليل کرد.

موضوعي که شما به آن اشاره کرديد (امامت)، مهم‌ترین مسئلۀ اختلافي ميان مسلمانان بوده و همين مسئله باعث انشقاقات بسياري در ميان مسلمانان شده است. ساده‌انگارانه است اگر بخواهيم اين موضوع را در يک نوشتۀ کوتاه بررسي و تحليل کنيم.

بااین‌حال، براي این‌که سؤال شما را بی‌پاسخ نگذاشته باشيم، فقط به بيان چند نکته به‌عنوان چند سرنخ، بسنده می‌کنیم.

نکتۀ اوّل: اين درست نيست که بگوييم امیرالمؤمنین علي (ع) هیچ‌گاه تبليغ امامت نکرد. ايشان با توجه به شرايط سياسي و اجتماعي روزگار خويش سخن می‌گفت. زندگي ايشان پس از رسول خدا (ص) در سال‌های يازدهم تا چهلم هجري، دقيقاً در دوره‌ای گذشت که نهال اسلام نوپا بود. در آن سال‌ها تمام همت اصحاب صادق رسول خدا بر اين بود که اصل اسلام حفظ شود و حتی‌المقدور گسترش يابد. به نظر شما با تازه‌مسلمانانی که بسياري از آنان هنوز نمازخواندن را ياد نگرفته بودند و اصل توحيد برايشان جا نيفتاده بود، آيا می‌توان به‌سادگی دربارۀ مسئلۀ امامت سخن گفت؟!

نکتۀ دوم: با مراجعه کلمات و خطبه‌هایی که از امیرالمؤمنین علي (ع) به دست ما رسيده، به موارد متعددي برخورد می‌کنیم که مستقيم یا غیرمستقیم دربارۀ امامت سخن گفته و شرايط امام را بيان فرموده است. در برخي موارد، ايشان صراحتاً از شايستگي اهل‌بیت براي رهبري و قيادت سخن گفته است. ازجمله در خطبۀ 154 نهج‌البلاغه، می‌فرماید: «... داعٍ دعا و راعٍ رعي. فاستجيبوا للدّاعي و اتبعوا الراعي»… يعني: «دعوت‌کنندۀ حق (يعني رسول خدا ص) دعوت خويش را به پايان رسانيد و رهبر امامت به سرپرستي قيام کرد. پس دعوت‌کنندۀ حق را پاسخ دهيد و از رهبرتان اطاعت کنيد»؛ و سپس به گلايه از اوضاع بعد از رحلت رسول خدا می‌پردازد که گروهي در درياي فتنه‌ها فرورفتند. سپس به معرفی اهل‌بیت به‌عنوان افراد شايستۀ پيروي می‌پردازد و می‌فرماید: «…نحن الشعار و الاصحاب و الخزنة و الابواب؛ و لا تؤتي البيوت الا من ابوابها فمن اتاها من غير ابوابها سمي سارقاً…». يعني: «ما اهل‌بیت پيامبر همچون پيراهن تن او و ياران راستين او و خزانه‌داران علوم و معارف وحي و درهاي ورود به آن معارف هستيم؛ و براي ورود به خانه‌ها جز از در آن‌ها نمی‌توان وارد شد و هر کس که از غير در وارد شود، دزد ناميده می‌شود». در ادامۀ همين خطبه نيز امام مطالبي را دربارۀ شروط امام مطرح می‌فرماید و این‌که امام بايد راست‌گو و خردمند باشد، به فکر آخرت باشد، دورانديش، عالم و اهل عمل باشد.

نکتۀ شايان توجه در اين خطبه و خطبه‌های ديگري که اميرالمؤمنين علي (ع) دربارۀ امام و امامت سخن گفته، اين است که در بسياري از اين سخنان، تعبير «امام» را به کار نبرده؛ ولي آشکارا دربارۀ پيشوايي و رهبري امّت سخن گفته است و به‌صورت مستقيم يا غیرمستقیم، از اهل‌بیت به صوت کلي و از خودش به‌صورت خاص، به‌عنوان فردي یادکرده که شايستگي اين جايگاه را دارد. براي نمونه، به خطبۀ 131 بنگريد: «…اللهم اني اوّلُ من أنابَ و سمع وأجابَ…». آن حضرت در اين عبارات برخي شایستگی‌های خود را گوشزد فرموده و سپس به بيان اوصاف امام پرداخته و ضوابطي را ذکر کرده که درواقع، بر خود ايشان تطبيق می‌شود و منظور ايشان اين بوده که به‌صورت غیرمستقیم امامت خود را تبيين فرمايد. چنان‌که در خطبۀ 173 نهج‌البلاغه نيز می‌فرماید: «إن احق الناس بهذا الامر اقواهم عليه و اعلمهم بأمر الله…» و آشکارا از شروطي براي امامت سخن گفته که خودش مصداق آن است.

نکتۀ سوم: امام علي (ع) بعد از وقايع سقيفه، با این‌که با نتيجۀ آن مخالف بود و ابتدا نيز بيعت نکرد، سرانجام در شرايطي قرار گرفت که می‌دید این‌گونه اختلافات باعث ارتداد تازه‌مسلمانان می‌شود و نهال نوپاي اسلام در معرض خطر نابودي قرار می‌گیرد. پس بيعت کرد و سکوت کرد.

در سال يازدهم و در نخستين روزهاي پس از رحلت رسول خدا (صلی‌الله عليه و آله)، جامعۀ نوپاي اسلامي، از جهاتي آسيب‌پذير بود و از جهاتي در شرايط بهتري به سر مي‌برد. آسيب‌پذيري جامعۀ اسلامي، ازاین‌جهت بود که بسياري از قبايل جزیرة‌العرب، از سر ناچاري مسلمان شده بودند و در فقدان پيامبر، زمينه را براي بازگشت از اسلام بسيار فراهم مي‌ديدند. حتي تعداد بسياري از مردم مکّه که عمدتاً از قريش و قبايل وابسته به قريش بودند و پيامبر را به‌خوبی مي‌شناختند، به‌محض شنيدن خبر رحلت پيامبر خدا (ص) تصميم به بازگشت از اسلام گرفتند؛ ولي بعد تصميم گرفتند که صبر کنند تا ببينند اوضاع چگونه خواهد بود!

از سوي ديگر، منافقان مدينه و اطراف مدينه نيز گوش‌به‌زنگ بودند تا از جاي خالي پيامبر، براي از بين بردن دستاوردهاي ايشان استفاده کنند. خطر حملۀ سپاه روم نيز بسيار جدی بود؛ چنان‌که نخستين اقدام ابوبکر به‌عنوان خليفه، راهي کردن سپاه اسامة بن زيد بود. افزون بر اين‌ها، سر برآوردن مدّعيان دروغين پيامبري و ارتداد برخي از قبايل جزیرة‌العرب نيز مزيد بر علّت بود و در چنان شرايطي، ممکن بود نهال نوپاي اسلام از بيخ و بن برکنده شود. حال‌وروز اميرالمؤمنين علي (ع)، همانند حال‌وروز هارون برادر حضرت موسي (علیهماالسلام) بود که وقتي در غياب برادر، انحراف گروهي از بنی‌اسرائیل به گوساله‌پرستي را مشاهده کرد، ابتدا آنان را نصيحت کرد؛ ولي آنان گوش نکردند و او را تهديد به قتل کردند و هارون نيز براي پيش‌گيري از تفرقه و براي عمل به سفارش حضرت موسي که خواستار حفظ وحدت ميان مردم شده بود، صبر پيشه کرد. (1) و البته اين صبر براي او بسيار سخت بود؛ چنان¬که فرمود: «وَ اَغْضَيْتُ عَلَي الْقَدْيَ وَشَربْتُ عَلَي الشَّجي وَ صَبَرْتُ عَلي اَخْذِ الْكَظَم وَعَلَي اَمَرَّ مِنْ طَعْمِ الْعَلْقَمْ؛ خار در چشمم بود و چشم‌ها را بر هم‌نهادم، استخوان در گلويم گیرکرده بود و نوشيدم، گلويم فشرده مي‌شد و تلخ‌تر از حنظل در كامم ريخته بود و صبر كردم». (2) پس آن حضرت می‌دید كه قيام در اين شرايط به زيان اسلام است نه به نفع آن. پس سکوت کرد و او خود تصريح می‌کند كه سكوت من حساب‌شده بود؛ من از دو راه، آن را كه به مصلحت نزدیک‌تر بود انتخاب كردم. (3) اين حالت سکوت نسبي تا پايان دوران خلافت عثمان ادامه داشت. اميرالمؤمنين علي (ع) در اين دوران، بااحتیاط و تنها در مواردي خاص (مانند گفتگو برخي از دوستان نزديکش)، دربارۀ امامت سخن می‌گفت تا مبادا باعث اختلاف شود؛ ولي در دوراني که خود به خلافت رسيده بود و به‌ویژه در برابر شبهه افکتی‌های معاويه، مطالب بسياري را دربارۀ امامت مطرح فرمود که در جای‌جای نهج‌البلاغه به چشم می‌خورد.

نکتۀ چهارم: اين هم که نوشتيد اميرالمؤمنين به خطبۀ غدير استناد نکرد، سخن درستي نيست. آن حضرت در موارد متعددی ماجراي غدير را گوشزد فرموده و بدان استناد کرده است. ازجمله در زمان حضورشان در کوفه، در ماجراي معروف به حديث رکبان. طبق نقل ابن اثير، هنگامی‌که حضرت على (علیه‌السلام) از قصر (دارالاماره) خارج مي-شد، گروهي سوارۀ شمشير به دست از راه رسيدند و این‌گونه به آن حضرت سلام کردند: «السلام عليك يا امیرالمؤمنین، السلام عليك يا مولانا و رحمة الله و بركاته». امام از حاضران پرسيد: «از اصحاب پيامبر خدا چه کسي اینجا حاضر است؟». دوازده نفر، ازجمله قيس بن ثابت بن شماس، هاشم بن عتبه و حبيب بن بديل بن ورقاء خزاعي برخاستند و شهادت دادند که از رسول خدا شنیده‌اند که می‌فرمود: «من كنت مولاه فعلى مولاه‏». (4).

تعبير «مولانا» آشکارا يادآور ماجراي غدير بود و چون بسياري از مسلمانان در اين روزگار (بين سال‌های 36 تا 40 هجري که علي علیه‌السلام در کوفه مستقر بودند)، در ماجراي غدير حضور نداشتند، امام می‌خواست ديگران اين ماجرا را از زبان اصحاب رسول خدا بشنوند. جالب است که طبق نقل‌های کامل‌تر اين حديث، دو تن از صحابه که حاضر نشدند شهادت بدهند و پيري و فراموشي را بهانه کردند، دچار نفرين امام شدند و بعدها پشيمان گشتند. (5) در تاريخ نمونه‌های ديگري نيز از استناد امام علي (ع) به غدير گزارش‌شده است که اينک مجال بررسي آن‌ها نيست. يکي از آن‌ها حديث معروف به انشاد است که در ميان اعضاي شوراي شش‌نفرۀ انتخاب خليفه بعد از درگشت خليفۀ دوم مطرح فرمود. (6)

پی‌نوشت‌ها:

1. ر.ک: آيات 83 تا 96 سورۀ مبارک طه و آيات 148 تا 151 سورۀ آل‌عمران.

2. نهج‏البلاغه، خطبۀ 26.

3. نهج‏البلاغه، خطبۀ 3.

4. ابن اثیر، اسد الغابة، ج 1، ص 441.

5. ر.ک: امینی، الغدير، ج 1، ص 190 ـ 193.

6. براي نمونه، ر.ک: کليني، الکافي، ج 8، ص 18 و 25 و 27؛ صدوق، الخصال، ج 2، ص 549؛ طبرسي، الاحتجاج، ج 1، ص 184 و 307.

علت جنگ درجمل چه بود وچه پیامدهایی داشت؟
پس از آن كه مردم با امام علی علیه السلام، بیعت كردند، عملكرد او در تقسیم بیت المال و عزل و نصب فرمانداران، خشم عده‌ای را برانگیخت. طلحه و زبیر ...

علت جنگ  درجمل چه بود وچه پیامدهایی داشت؟

پس از آن كه مردم با امام علی علیه السلام، بیعت كردند، عملكرد او در تقسیم بیت المال و عزل و نصب فرمانداران، خشم عدهای را برانگیخت. طلحه و زبیر كه با امام بیعت كرده بودند، آرزوی فرمانداری بصره و كوفه را در سر داشتند، ولی علی علیه السلام با درخواست آنان موافقت نكرد. آن ها نیز به بهانه زیارت خانه خدا، مدینه را به سوی مكه ترك كردند.

از طرف دیگر، بنی امیه كه در دوران عثمان، به گرفتن امتیازات ویژه خو كرده بودند، در حكومت امام  دست شان از بیت المال كوتاه شده بود. برای همین پس از غارت مقدار زیادی از بیت المال در مكه گرد آمدند .همراه با طلحه و زبیر عایشه، همسر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم، را دوره كردند. آنگاه با استفاده از بیت المالی كه غارت كرده بودند، سپاهی تشكیل دادند و بصره را تصرف كردند.

امام برای سركوب آن ها رهسپار بصره شد. در نبردی كه میان دو سپاه در گرفت، امام پیروز شد. گروهی از سران ناكثین (1) (از جمله طلحه و زبیر) كشته شدند، برخی نیز به اسارت در آمدند كه امام، آنان را بخشید.

در این نبرد عایشه سوار بر شتر بود. سپاه ناكثین گرد شتر او جمع بودند . شتر حكم پرچم آن ها را داشت. از این رو این جنگ به جنگ جمل (شتر نر) شهرت یافت. جنگ جمل در یكی از محلههای بصره به نام حزیبه رخ داد. بیش از یك روز طول نكشید: روز یكشنبه، هجدهم جمادی الاولی سال 36 هجری قمری.(2)

 جنگ اثرات و نتايج سوئي را در بر داشت. بر اساس معنوي اسلام لطمات بزرگي زد .حس كين خواهي را در عرب زنده نمود . اساس اختلاف و عداوت را در آن ها استوار كرد . جنگ ميان بيست هزار نفر سپاهيان علي عليه السلام و سي هزار نفر سپاه جمل بود كه تلفات  آن در حدود پانزده هزار نفر و بعضي بالغ بر هيجده الي بيست و پنج هزار نفر نوشته‏اند.

ديگر از اثرات سياسي جنگ جمل اين بود كه اختلافات قبلي و تفرقه مسلمانان را زيادتر نمود. راه وصول معاويه را به خلافت نزديك تر ساخت! زيرا در طول اين مدت معاويه توانست با استفاده از فرصت به جمع آوري سپاه و فريب مردم اقدام كند . شورش عايشه و طلحه و زبير را در شام اهميت داده و زمينه را براي مخالفت با علي عليه السلام به بهانه خونخواهي عثمان آماده نمايد.

پي نوشت ها :

1. ناكث به معنای كسی است كه رشتهها را پنبه كند. بافتهها را از هم بگسلد. از این رو به افراد پیمانشكن ناكث میگویند. از آن جا كه بسیاری از سرمداران جنگ جمل، اندكی پیش از آن، بیعت كرده بودند، حضرت  آنان را ناكث نام نهاد.

2. الكامل في التاريخ، ج 3، ص221 -231 ، ابن اثير، بيروت، دار صادر ؛

مهدی پیشوایی، سیره پیشوایان، قم، مؤسسه امام صادق (ع)، چاپ یازدهم، 1379ش، ص 82؛ جعفر سبحانی، فروغ ولایت،قم، انتشارات صحیفه ،1368،چاپ اول، ص363.

صفحه‌ها