عثمان

امیرالمؤمنین علی علیه السلام با اقدامات عثمان موافق نبود ولی با کشته شدن او نیز مخالف بود و بسیار کوشید که میان او و معترضان پادرمیانی کند.
نقش امیرالمؤمنین علی علیه السلام در جریانات منجر به قتل عثمان

پرسش:
چرا امیرالمؤمنین علیه السلام از عثمان دفاع می‌کرد؟ آیا درست است که می‌فرمود: «آن‌قدر از عثمان حمایت کردم که ترسیدم گناهکار باشم!»؟
 

پاسخ:
در سال‌های آخر حکومت عثمان بن عفان، مردمی که از سیاست‌های سرکوبگرانه بر ضد منتقدان، اقدامات خلاف شرع و دست‌درازی‌های خلیفه و بستگانش به بیت‌المال مسلمین ناراضی بودند و کاسه صبرشان لبریز شده بود، از مصر و کوفه و بصره در مدینه جمع شدند و خواستار کناره‌گیری عثمان از خلافت شدند. در این تجمعات، کسی که از وی خواسته شد تا به‌عنوان میانجی عثمان را نصیحت کند، شخص امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام بود. (1) امیرالمؤمنین علیه¬السلام خود، از منتقدان عثمان بود؛ ولی می‌دانست که کشته شدن او در آن شرایط، باعث فتنه در میان مسلمانان خواهد شد و ازاین‌رو، وقتی جان او در معرض خطر قرار گرفت، تلاش کرد که مانع کشته شدن او شود.

ماجرای شورش بر ضد عثمان
در سال 34 هجری که مخالفت‌ها باعثمان زیاد شده بود، مردم از امیرالمؤمنین خواستند تا خلیفه را پند دهد. امام پذیرفت و به‌طور مشروح با عثمان صحبت کرد؛ ولی عثمان ضمن اصرار بر روش پیشین خود، وارد مسجد شد و به تهدید مردم پرداخت. (2) مردم نیز بر ضد او اجتماع کردند و گفتند عثمان یا باید توبه کند و یا خلع شود. این اجتماع با وساطت امام به پایان رسید؛ ولی حوادثی رخ داد که نشان می‌داد اعتراض مردم هیچ ثمری نداشته و ازاین‌رو، بار دیگر مردم تجمع کردند. به این صورت که وقتی محمد بن ابی بکر به همراه برخی از مهاجر و انصار از مدینه به سمت مصر رهسپار بودند، در بین راه، با غلام سیاه عثمان برخورد کرده و نزد وی نامه‌ای یافتند که در آن، عثمان دستور قتل همه آنان را به عبدالله بن ابی سرح (حاکم مصر) داده بود. همین امر سبب شد تا این افراد دوباره به مدینه بازگردند و بدین ترتیب، اجتماع دوم که بسیار شدیدتر و جدی‌تر بود، در مدینه شکل گرفت و چون عثمان حاضر به کناره‌گیری از خلافت نبود، خانه او را به محاصره درآوردند و آب را بر او بستند. (3)
پس از این اجتماع دوم نیز امیرالمؤمنین بار دیگر نزد عثمان رفت و ماجرای نامه را جویا شد. وقتی عثمان از جریان نامه اظهار بی‌اطلاعی کرد و امام را متهم به نوشتن نامه نمود، امام به وی فرمود: «تو مرا واسطه کردی و من تلاش خود را کردم؛ اما من سربلندم و تو خود می‌دانی و اصحابت». (4) سپس مجلس را ترک کرد و به خانه‌اش رفت. (5) گزارش‌های تاریخی حاکی از آن است که عثمان چندین بار از امام درخواست کرد که با پادرمیانی، غائله را بخواباند؛ ولی چون احساس می‌کرد که وجود حضرت سبب تحریک و اقبال بیشتر مردم به ایشان می‌شود، بار دیگر او را از مدینه تبعید کرد.

جلوگیری از کشته شدن عثمان
امیرالمؤمنین خود، هنگامی‌که از مدینه به سمت بصره برای مقابله با اصحاب جمل خارج می‌شود، در نامه‌ای به اهل کوفه می‌نویسد: «... مردم به انتقاد از او برخاستند؛ آن‌چنان که از مهاجران تنها من بودم که به واداشتن او به جلب رضایت مردم می‌کوشیدم و کمتر به انتقادش زبان می‌گشودم…». (6) نیز در نامه‌ای به معاویه، از نقش و سهم او در کشتن عثمان پرده برمی‌دارد و می‌فرماید: «کدام‌یک از ما بیشتر با او در ستیز بود و به کشتارگاهش ره می‌نمود؟ کسی که به یاری عثمان برخاست، اما او نپذیرفت و گفت «سر جایت بنشین» یا آن‌کسی که عثمان از وی (معاویه) یاری خواست و او فاصله گرفت و…». (7) در اینجا نیز حضرت به تلاش خود برای آرام کردن اوضاع، پند دادن عثمان و بر حذر داشتن از قتل عثمان اشاره دارد.
یعنی امام هرچند می‌خواست عثمان را وادار به پذیرش خطاهای خود کند؛ ولی مانع یورش مردم به خانه او نیز می‌شد و بارها میان عثمان و معترضان  پا درمیانی کرد. این آمدورفت‌ها به‌اندازه‌ای تکرار شد که امام در ادامه این مسیر به تردید افتاد و وقتی مشاهده کرد عثمان فقط برای رهایی از تنگناها از او کمک می‌خواهد و پس از فروکش کردن اوضاع، نقض عهد می‌کند، فرمود: «آن‌قدر از او دفاع کردم که ترسیدم به گناه افتم!». (8) آن حضرت در خطبه‌ای دیگر نیز می‌فرماید: «لکن مردم را از قتل نهی کردم، لذا یار او محسوب می‌شوم». (9) و درجایی دیگر، برای اینکه خود را مبرّای از قتل عثمان معرفی کند، فرمود: «اگر مردم بخواهند، در مقام ابراهیم به خداوند قسم یاد می‌کنم که عثمان را به قتل نرسانده‌ام و دستور قتل او را نداده‌ام و حتی نهی کردم ولی مرا اطاعت نکردند». (10)
لازم به ذکر است که این سخنان گرچه در ظاهر به معنای دفاع ایشان از عثمان و مخالفت با قتل او است، اما بیشتر بیانگر آن است که حضرت نقش واسطه برای طرفین دعوا را داشته و درواقع، به دنبال حل‌وفصل مسالمت‌آمیز قضیه به‌دور از جنجال و کشتار بوده است؛ و هر بار که یکی از طرفین دعوا ایشان را به میانجی‌گری دعوت می‌کرد، پاسخ مثبت می‌داد و نیز هر بار که از سوی خلیفه از این کار منع می‌شد، خود را کنار می‌کشید. دست‌آخر، عثمان زمانی به قتل رسید که بر اساس نقل تواریخ، امام علیه‌السلام در مدینه حاضر نبود. ایشان در روز واقعه در منطقه «یَنبُع» ساکن بودند (11) و از طریق فرزندشان حسن مجتبی علیه‌السلام اقدام به آب‌رسانی برای عثمان نمود. (12)

نتیجه:
امیرالمؤمنین علیه السلام با اقدامات عثمان موافق نبود؛ ولی با کشته شدن او نیز مخالف بود و بسیار کوشید که میان او و معترضان پادرمیانی کند. با این حال، بعدها از سوی معاویه متهم به دست داشتن در قتل عثمان شد و امام ناگزیر شد این اتهام را دفع کند و تلاش خود برای جلوگیری از ریخته شدن خون عثمان را یادآوری نماید. پس سخنان امام که بیانگر دفاع ایشان از خلیفه سوم است، در واقع، به معنای تلاش برای حفظ جان او است و نه دفاع از اقدامات او و پاسخی است به فریب‌خوردگان و نیز عواملی که بیشترین نقش را در قتل عثمان داشتند و در عوض، امام را متهم کردن به شراکت در قتل وی می‌کردند و به این بهانه، در مقابل ایشان صف‌آرایی کرده بودند.

منابعی برای مطالعه بیشتر:
-کتاب جمال کعبه (شرحی بر تاریخ اسلام به روایت امام علی علیه‌السلام)، اثر محمدحسین دانش کیا.

پی‌نوشت‌ها:
1. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، تحقیق نخبه من العلماء الاجلاء، بیروت، مؤسسه الاعلمی، بی‌تا، ج 3، ص 403.
2. همان، ص 376 ؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج‌البلاغه، عبدالحمید بن هبه الله، قاهره، دار احیاء التراث العربی، چاپ دوم، بی‌تا، ج 9، ص 265.
3. ص 195؛ ابن قتیبه، ابو محمد عبدالله بن مسلم، الامامه و السیاسه، تحقیق طه محمد زینی، بی‌جا، مؤسسه حلبی و شرکاء، بی‌تا، ج 1، ص 41.
4. بلاذری، احمد بن یحیى، انساب الأشراف، تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلى، بیروت، دارالفکر، ط الأولى، 1417 ق، ج 6، ص 173-174.
5. شیخ مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الجمل، قم، مکتبه الداوری، بی‌تا، ص 71.
6. سید رضی، ابوالحسن، محمد بن حسین، نهج‌البلاغه، ترجمه معادی خواه بی‌جا، نشر ذره، چاپ اول، 1374 ش، نامه 1.
7. همان، نامه 28.
8. همان، خطبه 235.
9. همان، ترجمه عبدالحمید آیتی، بی‌جا، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، بنیاد نهج¬البلاغه، چاپ چهارم، 1377 ق، خطبه 30.
10. خویی، منهاج البراعه، تهران، مکتبه اسلامیه، چاپ چهارم، 1405 ق، ج 4، ص 30، به نقل از بحارالانوار.
11. ابن کثیر، پیشین، ص 215 ؛  کراجکی، ابوالفتوح محمد بن علی، کنزالفوائد، قم، مکتبه المصطفوی، چاپ دوم، 1410 ق، ص 264.
12. شیخ مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الفصول المختاره، تحقیق سید میرعلی شریفی، بی‌جا، دارالمفید، 1414 ق، ص 228.

پس از پيامبر اسلام(ص)جمع آوري قرآن صورت گرفت

برخي قائلند به اين كه در زمان خود رسول خدا قرآن به شكل كنوني درآمده است . هر يك از بزرگان بر حسب دانش و شايستگي خود به جمع آوري آيات و مرتب كردن سوره هاي قرآن دست زدند . هر يك مصحف خاصي براي خود گرد آوردند . در اين ميان اولين كسي كه قرآن را بر اساس ترتيب نزول جمع اوري كرد و تفسير و شان نزول آيات هم در كنار آيات نوشت، اميرالمومنين علي عليه السلام بود كه بعدها اين مصحف مورد بي مهري خلفا قرار گرفت .

با توجه به تعدد مصحف ها و ارتباط كم جمع آوري كنندگان با يكديگر و نفوذ لهجه هاي مختلف در قرائت باعث اختلاف در مصحف ها و قرائت ها شد . به تبع آن بين مردم اختلاف ايجاد شد . اين امر سبب شد تا دست به يكسان سازي مصحف هاي قرآن زده شد. (1 ) براي اين كه يك قرائت در جامعه اسلامي وجود داشته باشد . اجماع شيعه بر اين است كه قرآن كامل و جامع همين قرآن موجود است كه در اثر يكسان سازي صورت گرفت( 2).

عثمان براي يكسان سازي مصحف قرآن از چهار نفر به نام هاي زيدبن ثابت و سعيدبن عاص و عبدالله بن زبير و عبدالرحمان بن حارث بن هشام

 استفاده نمود . زيد بن ثابت بر آنان رياست داشت. (3) اما بعد از مدتي به جهت مخالفت عبدالله بن مسعود ، عثمان مسئوليت اين گروه را به عهده گرفت . (4 ) ولي به جهت عدم كفايت لازم اعضا و اهميت فوق العاده و كارآمد شدن اين كار تعدادي به اين گروه افزوده شد كه جمعا 12 نفر شدند. رياست اين دوره به عهده ابيّ بن كعب افتاد.(5)

 عثمان كسي نبوده قرآن را جمع آوري كرده است، بلكه به خاطر لهجه هاي مختلف دست به يكسان سازي قرآن زد . امام علي (ع) مي فرمايد:

سوگند به خدا كه عثمان درباره مصاحف(قرآن) هيچ عملي را انجام نداد مگر آن كه با مشورت ما بوده است.(6 )

در اين زمينه مي توانيد به كتاب هاي ذيل مراجعه نمائيد:

پژوهشي در تاريخ قرآن كريم،دكتر محمد باقر حجتي ص437 ؛

علوم قرآني ، محمد هادي معرفت، ص124

پي نوشت ها:

1.علوم قرآني، محمدهادي معرفت، ص120.

2.بحارالانوار، ج92 ،ص41 به نقل از:علوم قرآني، محمدهادي معرفت، ص120.

3.صحيح بخاري ،ج6 ، ص 226.

4.مصاحف سجستاني ، ص25.

5.همان، ص30 .

6. الاتقان سيوطي ، ج1 ،ص59.

اگر طبق گفته های ما شیعیان ابوبکر به زور توسط عمر از علی بیعت گرفته و به خانه ی فاطمه زهرا (سلام الله علیها) هجوم آوردند و حضرت علی (علیه السلام) آنان را بر حق نمی دانسته به دلیل این که باید خلافت به او می رسید ... پس چرا در جاهایی می بینیم که حضرت علی (ع) از خلیفه ها خوبی می گه و بگونه ای که انگار که علی از اینکه خلافت در دست آنان است راضی می باشد!!

مثلا: سخنان امام علی (ع) در رابطه با عمربن خطاب: از بلاي درگذشت عمر به خدا پناه مي بريم. او غايت و منتهاي همه چيز را قوام بخشيد، و درد ها را مداوا كرد، فتنه ها را پشت سر نهاد و سنت رسول خدا را بر پا داشت، از اين جهان پاكدامن و كم عيب رفت، خير فتنه ها را اصابت نمود، و از شر آن گذشت، او راه اطاعت و تقواي خداوند را در پيش گرفت. رفت و همه را در راه هايي پر پيچ و خم تنها گذاشت، كه در آن گمراه هدايت نمي شود، و هدايت يافته را بر هدايتش يقيني نتوان بود. (نهج البلاغه، ج 2، ص 22)

و اينجا هم امام علي (ع) با خليفه عثمان سخن می گوید: مردم از من خواستند كه به عنوان ميانجي بين تو و آنان با تو صحبت كنم به خدا سوگند كه نمي دانم چه بگويم، چون چيزي را نمي دانم كه تو آنرا نداني. و تو را به امري نمي خوانم كه تو از آن آگاهي نداشته باشي، هر آنچه ما مي دانيم، تو خود مي داني، و ما چيزي بيشتر از تو نمي دانيم تا تو را از آن آگاه سازيم، و دور از تو نيز خلوت نكرده ايم تا نتيجه را به تو ابلاغ كنيم، هر آنچه كه ما ديديم تو نيز ديدي، و هر آنچه كه ما شنيديم نيز در «عمر» و «ابوبكر» تو نيز شنيدي، همانند ما صحابي رسول خدا (صلی الله علیه وآله) بودي، و اقامه حق از تو برتر نبودند، در حاليكه تو از آنان به رسول خدا (ص) از لحاظ صله رحم (خويشاوندي) نزديك تر هستي، تو داماد رسول خدا بودي كه آنان نبودند پس خداوند را در نظر داشته باش و والله كه عدم بينايي و ندانستن تو در اين مسأله بخاطر كوري يا جهل نيست. (نهج البلاغه، ج 2، ص48)

انگار امام علی از آنان راضی می باشد! در صورتی که شیعیان می گویند که امام آن ها را برای خلافت بر حق نمی دانست و قبول نداشت! پس این ها چیستند؟ اگر این گونه باشد که اصلا خیلی چیزا تغییر می کنه!

پاسخ:
در اينكه خلافت الهي امام علي(علیه السلام) گرفته شد و درحق آن حضرت و حضرت زهرا(سلام الله علیها) ظلم شد، جاي هيچ شك و ترديدي وجود ندارد.
امام علي(ع) در مناسبت هاي گوناگون به اين واقعيت تلخ اشاره كرده و نسبت به اقدامات خلفا به شدت انتقاد كرده اند. بعنوان مثال آن حضرت در خطبه معروف شقشقيه در رابطه با عمر مي‌گويد:
سرانجام اولي (ابابكر) حكومت را به دست كسي سپرد كه مجموعه‌اي از خشونت، سختگيري، اشتباه و پوزش طلبي بود. و در ادامه اضافه مي‌كند: سوگند به خدا مردم در حكومت دومي (عمر بن خطاب)، در ناراحتي و رنج مهمي گرفتار آمده بودند و دچار دورويي‌ها و اعتراض‌ها شدند و من در اين مدت طولاني محنت زا و عذاب آور، چاره‌اي جز شكيبايي نداشتم. تا آن كه روزگار عمر هم سپري شد. سپس عمر خلافت را در گروهي قرار داد كه پنداشت من همسنگ آنان مي‌باشم پناه بر خدا از اين شورا.
در مورد مطالبي كه اشاره كرده ايد كه گويا امام(ع) از عمر و عثمان تعريف و تمجيد كرده است، هرچند شما آدرس دقيق اين مطالب را بيان نفرموده ايد تا بهتر بتوانيم اين سخنان را مورد بررسي قرار دهيم، قبل از بيان نكاتي پيرامون اين سخنان منسوب به امام علي(ع)، بايد عرض كنيم بر فرض صحت اين انتساب، با توجه به انتقادات فراواني كه امام علي(ع) در گفتار و عمل نسبت به خلفا داشته اند، اين تعاريف موردي، به هيچ وجه نمي تواند دليلي بر برائت خلفا باشد.
از نظر شيعه، خلافت بايد از سوي خدا و با نصب و نص پيامبر(ص) باشد، كه اين موضوع در جاي خود اثبات شده است.
اما در مورد سخني كه گفته ايد امام علي(ع) در تعريف و تمجيد از عمر بيان كرده اند بايد عرض كنيم:
امام علي(ع) در خطبه ۲۲۸ نهج البلاغه از يكي از صحابه و ياران خود تعريف و تمجيد كرده و صفاتي نيكو در وصف او به زبان مي‌آورد. در اين خطبه نام شخصي ذكر نشده و اصطلاح فلان آورده شده‌است. عبارت اينگونه است:
«پاداش نيك فلاني نزد خداست، زيرا كجي را راست كرده و بيماران را مداوا ساخت، سنت را برپاداشت و فتنه و (بدعت) را پشت سر انداخت و در حالي از دنيا رفت كه دامانش پاكيزه و وجودش كم عيب بود. به خير دنيا رسيد و از شر آن گريخت. طاعت حق را بجاي آورد و آنگونه كه شايسته بود تقوا گزيد.»
در رابطه با اين بيان امام علي(ع) بايد عرض كنيم كه:
از آنجا كه حضرت علي(ع) در اين خطبه از لفظ « فلان » استفاده كرده اند. بين شارحان نهج البلاغه اهل تسنن و شيعه اختلاف است كه اين خطبه اشاره به چه كسي مي كند:
اين كلام كوتاه تعريف از شخصيتى مى ‏كند كه در دوران زندگى خود، وظايف خويش را انجام داد و پاكدامن از دنيا رفت و در حفظ سنّت پيامبر اكرم (ص) و اطاعت پروردگار كوشيد.
در مورد اينكه اين شخص چه كسى بوده، ميان شارحان نهج‏ البلاغه اختلاف شديدى است. شارحان اهل تسنن مانند ابن ابى‏ الحديد و محمد عبده، اين سخن را اشاره به خليفه دوم مى ‏دانند و مى‏ گويند على (ع) آن را بعد از فوت عمر گفت در حالى كه چنين چيزى با خطبه‏ هاى ديگر نهج‏ البلاغه هماهنگ نيست، زيرا امام (ع) در خطبه شقشقيه شكايت زيادى از حكومت خليفه دوم دارد و در خطبه‏ ها و برخى نامه‏ هاى نهج‏ البلاغه از غصب خلافت، شديداً شكايت مى‏ كند.
چگونه مى‏ توان آن همه را ناديده گرفت و اين كلام مبهم و مجمل را ناظر به خليفه دوم دانست؟
جالب اينكه طبرى كه اين سخن را درباره عمر مى‏ داند آن را از مغيرة بن شعبه نقل كرده كه از دشمنان على (ع) است.
عجيب ‏تر اينكه ابن ابى‏ الحديد هم كه اين خطبه را درباره عمر مي داند در چند صفحه بعد از اين عبارت حديثى از ابن عباس نقل مى‏ كند و مفهومش اين است كه پيامبر اكرم (ص) مى‏ خواست در بيمارى وفاتش صريحاً نام على(ع) را به عنوان خليفه و جانشين خود بنويسد و من(عمر) مانع شدم.
آيا اين سخن با تفسير ابن ابى‏ الحديد از خطبه مورد بحث، سازگار است؟
شارحان شيعه يقين دارند اين سخن نمى‏ تواند درباره خليفه دوم باشد. بسيارى آن را اشاره به مالك اشتر و بعضى به سلمان فارسى دانسته ‏اند. به نظر مى‏ رسد كه احتمال اوّل مناسب‏ تر است و با موقعيت مالك و نقش او در ميان اصحاب اميرمؤمنان(ع) و فرماندهى او در لشكر و فكر بلند و عزم راسخش تناسب دارد.(1)
بنابراين پاسخ شيعه درباره اين خطبه اين است كه قرائن و شواهدي كه از خطبه ها و سخنان و رفتار امير المومنين نقل شده نشان مي دهد كه اين خطبه درباره عمر بيان نشده است و هيچ يك از شارحان نهج البلاغه شيعه منظور حضرت از «فلان» را عمر بيان نكرده اند.
در مورد عثمان هم توجه به انتقادهايي كه امام علي(ع) نسبت به عثمان داشته اند كه اتفاقاً بيشتر از انتقادات آن حضرت نسبت به ابوبكر و عمر نيز مي باشد، ثابت مي كند كه امام علي(ع) نسبت به عثمان نظر مساعدي نداشته اند، آن حضرت در بخشي از خطبه شقشقيه فرمودند:
«تا اينكه سومي به حكومت رسيد كه برنامه اي جز انباشتن شكم و تخليه آن نداشت و دودمان پدري او (بني اميه) به همراهي او برخواستند و مثل شتري كه گياه تازه بهار را با ولع مي خورد به غارت بيت المال دست زدند و اعمالش كار او را تمام ساخت و شكمبارگي سرنگونش ساخت».
سخناني كه شما آن را از قول امام علي(ع) بيان و حمل بر شخصيت مثبت عثمان كرده ايد، در خطبه 164 نهج البلاغه آمده است. حضرت اين سخنان را هنگامي به عثمان فرمود كه مردم مصر نزد او فراهم شدند و در آنچه از عثمان ناپسند مي داشتند، شكايت كردند و از وي خواستند تا از سوي آنان با وي گفتگو كند و رضايت ايشان را از او بخواهند. امام بر عثمان درآمد و گفت:
مردم پشت سر من اند، و مرا ميان تو و خودشان ميانجي كرده اند. به خدا نمي دانم به تو چه بگويم؟ چيزي نمي دانم كه تو آن را نداني، تو را به چيزي راه نمي نمايم كه آن را نشناسي. تو مي داني آنچه ما مي دانيم و ...
درواقع مضمون سخنان حضرت اين است كه عثمان سنت پيامبر (ص) و شيخين را مي دانست و برخلاف آنها عمل كرد.
براي اگاهي بيشتر، به كتاب "رهبري امام علي از ديدگاه قرآن و سنت"، ترجمه المراجعات، سيد عبد الحسين شرف الدين، ترجمه محمد جعفر امامي و...، قم، انتشارات اسلامي و سايت ولي عصر زير نظر عالم بزرگوار آيت الله قزويني و كتاب هاي آيت الله ميلاني مراجعه كنيد.

پي نوشت:
1. مكارم شيرازي، پيام امام اميرالمؤمنين(ع)، ج‏8، ص 466.
با توجه به کمبودهای متعدد امکانات و کاهش اعتبارات پاسخگویی، مرکز ملی پاسخگویی ناگزیر به تغییر رویکرد و اقدام به تمرکز سامانه پاسخگویی کرده است.
از این رو پاسخ سوالات خود را از سامانه های زیر دریافت نمایید.
در فضای مجازی:
انجمن گفتگوی دینی: http://www.askdin.com
کانون گفتگوی قرآنی: http://www.askquran.ir
از طریق پیامک(فقط احکام شرعی): 30009640 یا http://www.30009640.ir
از طریق تلفن: 096400

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.