رذائل و فضائل اخلاقي

در اسلام، صداقت بسیار مهم است، به ویژه در ازدواج و دروغ گناه کبیره است، اما در مواردی خاص مانند حفظ جان یا آبروی مؤمن و.. دروغ مصلحتی جایز است.

پرسش:

 گذشته خوبی نداشتم. الان خواستگار آمده است. از گذشته می‌پرسد نمی‌توانم حقیقت را بگویم چون آبرویم می‌رود! چه کنم؟(استثنائات کذب- حفظ آبرو)

پاسخ:

مقدمه

صداقت در نگاه اسلام از اهمیت فراوانی برخوردار است و به ‌وقت تصمیم برای تشکیل خانواده و امر مقدسی چون ازدواج اهمیت آن دوچندان می‌گردد. در پروسه شناخت برای ازدواج، آنچه می‌تواند دختر و پسر را به نتیجه مطلوب برساند صدق و راستی است، چراکه دروغ گفتن اگرچه در ابتدا ممکن است انسان را به هدف برساند؛ اما در ادامه حتماً مشکلاتی را پدید خواهد آورد. به همین دلیل دختر و پسر در امر ازدواج باید بنای گفتگوهای خویش را بر مدار راست‌گویی تنظیم نمایند.

پاسخ تفصیلی:

دروغ از گناهان کبیره است و در دین اسلام مورد مذمت قرار گرفته است. حضرت امام باقر علیه‌السلام فرمودند: «خدای عزوجل برای بدی قفل‌هایی قرار داده و کلیدهای آن‌ها را شراب قرار داده و دروغ بدتر از شراب است».(1) هدف از راست‌گویی این است که سعادت و سلامت روحی و روانی فرد و اجتماع تأمین گردد. حال اگر راست‌گویی منجر به آسیب جدی به فرد یا اجتماع گردد و به‌واسطه‌ی راست گفتن جان و مال و آبروی انسان به خطر افتد بنا بر مصلحت می‌توان دروغ گفت. درواقع تجویز دروغ در این موارد مانند حلال بودن خوردن مردار (اکل میته) در موارد ضرورت است که باید به مقدار ضرورت و تنها در مواردی که راهی جز آن نیست اکتفا شود. در حدیث معروفی از امام صادق علیه‌السلام می‌خوانیم:

 «هیچ حرام الهی نیست مگر این‌که خداوند آن را برای کسی که مضطر شده است حلال فرموده است».(2)

 بنابراین، دروغ مصلحتی تنها در صورتی جایز است که موضوع بسیار بااهمیتی مانند حفظ جان مؤمن، حفظ آبروی مؤمن، دفع فتنه و فساد و دفع ضرر بدنی و مالی در برابر ظالم یا اصلاح بین دو نفر باشد.

ازدواج

ازدواج را می‌توان مهم‌ترین بخش زندگی هر انسانی دانست. دختر و پسری که برای ازدواج قدم برمی‌دارند با هزار امید و آرزو دوست دارند که بهترین انتخاب را داشته باشند تا پشیمانی به بار نیاید. به همین دلیل تأکید بر صداقت از مهم‌ترین مؤلفه‌های شناخت به شمار می‌رود. از سوی دیگر هرکسی ممکن است قبل از ازدواج با مسائل گوناگونی اعم از مشکلات جسمی، روحی، خانوادگی، اخلاقی، اجتماعی، اقتصادی و... مواجه شده باشد. آنچه از میان زندگی گذشته فرد نیازمند بازگوشدن است اتفاقات و مواردی است که اولاً همچنان ادامه دارد و ثانیاً ندانستن آن بتواند خوشبختی و سعادت زوجین را به خطر بیندازد. به‌عنوان‌مثال اگر دختر یا پسر درگذشته درگیر یک بیماری جسمی بوده و این بیماری به شکل کامل درمان شده و اثری در زندگی متأهلی او نخواهد داشت در این شرایط نیازی به گفتن این بیماری نیست. از دیگر مواردی که می‌توان در امر ازدواج آن را پنهان نمود خطاها و گناهانی است که انسان درگذشته انجام داده و بعد پشیمان شده و توبه نموده و به هنگام ازدواج، دیگر درگیر آن گناه نیست؛ در این شرایط نیز نیازی به گفتن گناهان گذشته نیست. ضمن اینکه خداوند ستارالعیوب است و دوست ندارد گناهان بنده‌اش نزد دیگران بازگو شود. اعتراف به گناه در مقابل دیگران، خود یک گناه است و باید از آن اجتناب شود. در روایت می‌خوانیم: امام صادق علیه‌السلام فرمود: «خداوند همه‌چیز را به خود مؤمن واگذار کرده، مگر ذلیل کردن خود را، یعنی حق ندارد خودش را خوار و ذلیل کند.»(3)

توریه کردن

البته به دلیل زشتی دروغ نیز تا آنجا که ممکن است شخص توریه کند و از دروغ گفتن پرهیز کند. توریه این است که انسان بدون این‌که دروغ بگوید، به‌گونه‌ای حرف بزند که طرف مقابل برداشت دیگری کند. به‌عنوان‌مثال اگر در خواستگاری پرسیدند با نامحرم ارتباط داشته‌اید یا نه؟ بگویید من اهل دوستی با نامحرم نیستم (و منظورتان حالت فعلی‌تان باشد که در حال حاضر اهل این گناه نیستید).

نتیجه‌گیری:

صداقت در امر ازدواج از ارکان اصلی زندگی مشترک است و دروغ گفتن گناه کبیره بوده و در نگاه دین بسیار مذموم شمرده شده است؛ بنابراین دروغ گفتن امری زشت و ناپسند است و تنها درجایی که مصلحتی جدی وجود داشته باشد می‌توان دروغ مصلحتی گفت. اعتراف به گناهان گذشته نزد خواستگار هیچ فایده عقلایی ندارد. طبیعتاً بیان این امر باعث می‌شود که پسران به‌محض شنیدن این گناهان قید ازدواج با آن دختر را بزنند و شرایط ازدواج برای دختر ناممکن شود. به همین دلیل در این موقعیت‌ها باید دقت کرد. درست است که دروغ گفتن جایز نیست؛ اما راست گفتن نیز وجوبی ندارد؛ یعنی می‌توان مطلب را به‌گونه‌ای بیان کرد که شخص متوجه آن گناهان نشود حتی اگر در این شرایط، دختر مجبور به‌دروغ شد بازهم مانعی ندارد. به شرطی که گناه را ترک کرده و حقیقتاً خطای گذشته خود را کنار گذاشته و قصد فریب نداشته باشد.

منابع برای مطالعه بیشتر:

1. اخلاق در قرآن جلد 3، آیت‌الله مکارم شیرازی

2. زندگی در پرتو اخلاق، آیت‌الله مکارم شیرازی

پی‌نوشت‌ها:

1. «إِنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ جَعَلَ لِلشَّرِّ أَقْفَالاً وَ جَعَلَ مَفَاتِیحَ تِلْکَ اَلْأَقْفَالِ اَلشَّرَابَ وَ اَلْکَذِبُ شَرٌّ مِنَ اَلشَّرَابِ»، الشیخ الکلینی، الکافی، محقق / المصحح: غفاری علی‌اکبر و محمد آخوندی، تهران، دارالکتب الإسلامیه، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ ق، ج 2، ص 339

2. «لَیْسَ شَیْءٌ مِمّا حَرَّمَ اللّهُ اِلاّ وَقَدْ اَحَلَّهُ لِمَنِ اضْطُرَّ اِلَیْهِ»، علامه مجلسی، بحارالانوار، تحقیق: المیانجی، السید ابراهیم و محمد الباقر البهبودی، دارالاحیاء التراث، چاپ سوم، ۱۴۰۳ هـ. ق، ج 101، ص 284

3. «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى فَوَّضَ إِلَى الْمُؤْمِنِ کُلَّ شَیْءٍ إِلَّا إِذْلَالَ نَفْسِهِ»، شیخ حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، قم، مؤسسه آل‌البیت (علیهم‌السلام)، ج 16، ص 157

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

در اسلام، دروغگویی ناپسند است، اما توریه راهی برای پرهیز از دروغ در شرایط خاص است. توریه یعنی گفتن کلامی با دو معنا: یکی نزدیک و آشکار، و دیگری دور و پنهان.

پرسش:

مادرم مریض است و مدام می‌پرسد کجا می‌روم؟ اگر بگویم به مسجد می‌روم، اصرار می‌کند با من بیاید در صورتی که شرایطش را ندارد! چه باید کرد؟(توریه)

پاسخ:

مقدمه:

دروغگویی در نگاه اسلام امری مذموم شمرده شده و ریشه سایر گناهان معرفی می‌گردد. درعین‌حال انسان در زندگی فردی و اجتماعی خویش ممکن است در شرایطی قرار بگیرد که راست گفتن آسیب‌هایی را در پی داشته باشد، بدین منظور می‌تواند از توریه بهره ببرد.

پاسخ اجمالی:

دروغگویی در نگاه اسلام امری مذموم شمرده شده است. گاهی ممکن است انسان در شرایطی قرار بگیرد که راستگویی آسیب‌هایی را در پی داشته باشد، بدین منظور می‌تواند از توریه بهره ببرد. توریه به این معناست که گوینده، کلامی را به زبان می‌آورد که دارای دو معنای قریب و بعید است. گوینده، معنای بعید را در نظر دارد، اما مخاطب، معنای قریب را برداشت می‌کند.

توریه شرایطی دارد. اول اینکه نباید باعث تضییع حق دیگران شود. دوم اینکه، باید در مواقع ضروری و برای جلوگیری از آسیب باشد. سوم اینکه، نباید زبان را در هر شرایطی و بی‌دلیل عادت به توریه داد. به عنوان مثال، اگر مادر شما در مورد مکانی که می‌روید، سؤال کند و شما نخواهید که دقیقاً بدانند کجا می‌روید، می‌توانید از توریه استفاده کنید و مثلاً بگویید از خانه برای انجام کاری بیرون می‌روم؛ حال‌آنکه آن کار موردنظر در ذهن شما همان مسجد و نماز است؛ اما مادر شما جور دیگری برداشت می‌کنند.

پاسخ تفصیلی:

توریه یکی از اصطلاحاتی است که در متون دینی به آن برخورد می‌کنیم و منظور این است که متکلم به‌گونه‌ای صحبت کند که معنایی از کلام خود را که مرادش نیست به مخاطب منتقل نماید.

در تعریف توریه آمده است: «متکلم از سخن خود معنایی را جز آنچه مخاطب می‌فهمد (یعنی معنایی خلاف ظاهر) اراده کند».(1) در توریه، انسان لفظی را به کار می‌برد که دو معنای قریب و بعید دارد. گوینده معنای بعید را اراده می‌کند؛ اما به‌گونه‌ای بیان می‌شود که شنونده معنای قریب را برداشت می‌کند.

اگرچه واژة توریه به شکل مستقیم در قرآن نیامده؛ اما مفسران مفهوم برخی از آیات را حمل بر توریه کرده‌اند. به‌عنوان‌مثال در قرآن آمده است:

 «آن گاه (ابراهیم تدبیری اندیشید و) به ستارگان آسمان نگاهی کرد و با قومش گفت که من بیمارم (و نتوانم به جشن عید بتان آیم).»(2)

 در تفسیر آن می‌خوانیم:

«اهل بابل، محل زندگی حضرت ابراهیم علیه‌السلام، هر سال جشن مخصوصی داشتند و غذاهایی را آماده می‌کردند که در بتخانه قرار می‌دادند تا متبرّک شود، سپس دسته‌جمعی به بیرون شهر می‌رفتند و پس از خوشگذرانی، در پایان روز برای صرف غذا به بتخانه باز می‌گشتند.

شبِ پیش از جشن، از ابراهیم نیز دعوت کردند که همراه آنان در مراسم شرکت کند، امّا حضرت ابراهیم که منتظر فرصتی برای درهم‌کوبیدن بت‌ها و ایجاد شوک به مردم بود، مطابقِ آداب‌ورسوم و اعتقاد مردم بابل که ستارگان را در سرنوشت خود مؤثّر می‌دانستند، نگاهی به ستارگان کرد و چنین وانمود کرد که اوضاع کواکب، نوعی بیماری را در صورت خروج او از شهر نشان می‌دهد؛ ازاین‌رو، مردم نیز قانع شده و از اصرار خود دست برداشتند.»(3)

بیشتر مفسران این آیات را بر توریه حمل کرده و مراد حضرت ابراهیم از بیماری را بیمار شدن در آینده یا بیماریِ منجر به مرگ یا مردن دانسته‌اند. در سیره امامان شیعه علیهم‌السلام و پیروان آنها نیز توریه‌کردن در موارد اضطرار مقبول بوده است.

نکوهش دروغگویی:

همان‌طور که ذکر شد توریه به‌عنوان یکی از راه‌های نجات از دروغگویی مطرح شده است؛ بنابراین اولاً توریه دروغ نیست و ثانیاً نباید زبان را در هر شرایطی و بی‌دلیل عادت به توریه داد؛ بلکه در مواقعی که انسان ترس دروغ داشته باشد می‌تواند از طریق توریه در دام دروغ نیفتد. شما نیز می‌توانید به‌جای دروغ گفتن، توریه کرده و مثلاً بگویید از خانه برای انجام کاری بیرون می‌روم حال‌آنکه آن کار موردنظر در ذهن شما همان مسجد و نماز است؛ اما مادر شما جور دیگری برداشت می‌کنند. یا مثلاً بگویید می‌خواهم بروم جایی و کسی را ببینم و منظورتان در ذهن، نمازگزاران یا امام‌جماعت مسجد باشد؛ حال‌آنکه مادرتان تصور می‌کنند با کسی قرار دارید.

شرایط توریه:

توریه کذب و دروغ نیست، چرا که سخن کذب، سخنی است که مقصود متکلم از آن سخن با واقعیت منطبق نباشد؛ حال‌آنکه در توریه چنین نیست. توریه مشروط به شرایطی است از جمله این که شرایطی فراهم آید که امکان راست‌گویی وجود نداشته باشد؛ یعنی شرایط اضطرار حاصل گردد. علاوه بر این، جواز توریه مشروط بر این است که توریه موجب تضییع حق دیگران و ستم بر آنان نشود.

همدلی کردن:

نکته‌ای که لازم است به آن توجه کنید این است که شرایط مادر را درک کرده و با ایشان همدلی کنید. گاهی اگر با صبر و حوصله وضعیت موجود مادر را برای ایشان تبیین و تشریح کنید و به آرامی با ایشان گفتگو کنید، حتی نیازی به توریه هم نیست.

نتیجهگیری:

در نگاه اسلام دروغ گفتن حرام است و انسان نمی‌تواند به هر بهانه‌ای دروغ بگوید. درعین‌حال اگر انسان در شرایطی قرار گرفت که مجبور به‌دروغ گفتن شد، به‌جای دروغ صریح می‌تواند از توریه استفاده کند. توریه به سخنی گفته می‌شود که از ظاهر آن چیزی فهمیده می‌شود، حال‌آنکه منظور گوینده چیز دیگری بوده است. نکته‌ای که دررابطه‌با توریه باید مدنظر قرار گیرد این است که توریه مربوط به کلامی است که آن کلام ذاتاً تاب دوگونه معنا را داشته باشد یعنی بشود از آن کلام دو نوع معنا برداشت کرد.

چکیدة پاسخ:

در اسلام، دروغگویی ناپسند است، اما توریه راهی برای پرهیز از دروغ در شرایط خاص است. توریه یعنی گفتن کلامی با دو معنا: یکی نزدیک و آشکار، و دیگری دور و پنهان. گوینده، معنای دور را در نظر دارد، اما مخاطب، معنای نزدیک را برداشت می‌کند. مثلاً اگر مادری از فرزند خود بپرسد که کجا می‌روی، و او بخواهد به مسجد برود، اما نمی‌خواهد مادرش از این موضوع مطلع شود، می‌تواند بگوید که به دیدار دوستانم می‌روم. در اینجا، منظور فرزند از دوستان، نمازگزاران مسجد است؛ اما مادرش ممکن است تصور دیگری داشته باشد.

پی‌نوشت‌ها:

1. «التوریه و هی ان یرید المتکلم بکلامه خلاف ظاهره»؛ جرجانی، علی بن محمد، التعریفات، ناصرخسرو، ص32.

2. «فَنَظَرَ نَظْرَةً فِی النُّجُومِ * فَقَالَ إِنِّی سَقِیمٌ»؛ سوره صافات، آیات 88 و 89.

3. قرائتی، محسن، تفسیر نور، سوره صافات، آیات 88 و 89.

حسد یکی از رذایل و بیماری اخلاقی است. درمان این بیماری بر دو اساس استوار است. 1-درمان علمی یا نظری 2- درمان عملی.

پرسش:

به همسایه‌ام حسودی می‌کنم. زندگی بسیار آرام و خوبی دارد! به نظرتان چه کنم؟(درمان)

پاسخ:

مقدمه

یکی از نواقص بزرگ و جبران‌ناپذیر انسان که گاه به‌صورت ملکه و عادت می‌شود و انسان را از رسیدن به آمال و آرزوهای حقیقی زندگی بازمی‌دارد، حسادت است، شخص حسود نمی‌تواند کسی را در آغوش آسایش مشاهده کند و همواره از دیدن نعمت و موفقیت دیگران، در خود احساس فشار و سنگینی می‌کند. در تعالیم اسلامی از حسادت به‌عنوان یک بیماری، بلکه بدترین و خطرناک‌ترین بیماری اخلاقی یاد شده است، درمان این بیمارى اخلاقى مانند درمان صفات رذیله دیگر بر دو اساس استوار است که به آن‌ها اشاره می‌کنیم.

 

پاسخ اجمالی

درمان حسد متوقف بر تلاش در دو زمینه است. درمان علمی یا نظری: در قسمت «علمى‏» شخص حسود باید روى دو چیز مطالعه و دقت کند یکى پیامدها و آثار ویرانگر حسد ازنظر روح و جسم و دیگر ریشه‌ها و انگیزه‌های پیدایش حسد. تنگ‌نظری و بخل، ضعف ایمان و ناآگاهى از استعدادهاى خویش، می‌تواند از ریشه‌ها باشد. دوم درمان عملی که با چند کار می‌تواند عملاً مبارزه کند. الف: عمل برخلاف حسد؛ یعنی برخلاف آنچه حسد انسان را به‌سوی آن می‌کشاند رفتار شود. مثلاً وقتی حسد، انسان را نسبت به دیگران وادار به بدگویی می‌کند، باید زبان را وادار کنید تا درباره او به ذکر خیر بپردازد. ب: خوش‌بینی و دوری از بدبینی، ج: ترک هم‌نشینی با حسودان، د: ترک تجسس در زندگی دیگران و: افزایش راز و نیاز و معنویت، ه: هم‌نشینی با علما و صالحان.

 

پاسخ تفصیلی

راه‎های درمان حسد

 

1. درمان علمی یا نظری

در قسمت «علمى‏» شخص حسود باید روى دو چیز مطالعه و دقت کند یکى پیامدها و آثار ویرانگر حسد ازنظر روح و جسم و دیگر ریشه‌ها و انگیزه‏هاى پیدایش حسد. در پاسخ‌های قبلی به این دو موضوع به‌صورت مفصل اشاره شده است.

همان‌گونه که شخص معتاد به یک اعتیاد خطرناک، باید سرانجامِ کار معتادان را بررسى کند و ببیند آن‌ها چگونه سلامت و تندرستى خود را از دست داده و خانواده و حیثیت اجتماعى آن‌ها بر باد مى‏رود و با دردناک‏ترین وضعى در جوانى جان مى‏سپارند و نه‌تنها کسى از مرگ آن‌ها ناراحت نمى‏شود. بلکه از مرگ او خوشحال شده و آن را راه خلاصی براى خانواده و فامیل مى‏شمرند! همین‏طور «حسود» باید بیندیشد که این بیمارى اخلاقى به‌زودی جسم او را بیمار مى‏کند، مانند خوره روح او را مى‏پوساند و مى‏خورد و از بین مى‏برد، خواب و آرامش را از او سلب مى‏کند و هاله‏اى از غم و اندوه همیشه اطراف قلب او را گرفته است و از آن بدتر اینکه مطرود درگاه خدا مى‏شود و به سرنوشتى همچون ابلیس و قابیل گرفتار مى‏آید و تازه با همه این‌ها نیز نمى‏تواند به مقصود خود یعنى زوال نعمت محسود (شخص مورد حسادت) برسد! از سوى دیگر درباره ریشه‌ها و زمینه‌ها و انگیزه‏هاى حسد باید بیندیشد و ریشه‌هاى آن را یکى پس از دیگرى قطع کند، هرگاه تنگ‌نظری و بخل سرچشمه این رذیله اخلاقى شده، به مداواى آن‌ها برخیزد، اگر ضعف ایمان و عدم آشنایى به توحید افعالى خداوند او را در این گرداب پرتاب کرده است‏ به تقویت مبانى ایمان و توحید بپردازد و هرگاه ناآگاهى از استعدادهاى خویش و ظرفیت‏هایى که براى ترقى و پیشرفت در وجود اوست، او را گرفتار عقده حقارت و به دنبال آن حسد نموده است ‏به درمان آن رو آورد و در سایه توکل به خدا و اعتمادبه‌نفس، عقده حقارت را بگشاید و رذیله حسد را از خود دور سازد. بهتر است عصاره و خلاصه‌ای از این امور را در صفحه یا صفحاتى بنویسد و هرچند روز یک‌بار بر آن مرور کند و حتى با صداى بلند آن را براى خود در تنهایى جمله جمله بخواند و پیرامون آن بیندیشد و مخصوصاً روى روایاتى که در این زمینه از معصومین رسیده و در کتب روایی ذکر شده تکیه کند. بی‌شک هر حسودى این برنامه را به‌طورجدی دنبال کند در مدت کوتاهى نتیجه خواهد گرفت، روح و جسم خود را تدریجاً از شر حسد رهایى مى‏بخشد و افق‏هاى روشنى از سلامت و سعادت در برابر او نمایان مى‏گردد. در ارتباط با درمان علمی و فکری در حدیثى از امیر مؤمنان على علیه‌السلام نقل شده که فرمود:

 «خود را از شدّت بخل و کینه و غضب و حسد در امان دارید و براى مبارزه با هریک از این امور وسیله‌اى آماده‌سازید، ازجمله تفکّر در عواقب سوء این صفات رذیله و راه درمان و طلب فضیلت از این طریق»(1)

2. درمان عملی

الف: بر خلاف حسادت رفتار کردن

 خویشتن را موظف بدارید تا برخلاف آنچه حسد شما را به‌سوی آن می‌کشاند رفتار کنید، مثلاً وقتی حسد، انسان را نسبت به دیگران وادار به بدگویی می‌کند، باید زبان را وادار کنید تا درباره او به ذکر خیر بپردازد، خوبی‌های او را برای خود و دیگران بازگو کنید، صفات جمیله او را خاطرنشان سازید و تا آنجا که می‌توانید از او تعریف و تمجید نمایید. اگر حسد شما را به تکبر و خودپسندی وادار می‌کند. نسبت به مردم متواضع و فروتن باشید. موقعی که حسد، انسان را به محروم ساختن نعمت از دیگران برمی‌انگیزد، به فرد مورد حسد احسان کرده و به او نعمت عطا کنید. لااقل به نفس خویش بفهمانید که این شخص هم بنده خدا است و شاید خداوند به او نظر لطف دارد که به او نعمت عطا کرده است. «علماى اخلاق به افراد ترسو براى از میان بردن این رذیله اخلاقى توصیه مى‌کنند که در میدان‌هایى که ورود در آن شجاعت فراوان مى‌خواهد گام بگذارند و این کار را بر خود تحمیل کنند تا تدریجاً ترس آن‌ها بریزد و شجاعت به‌صورت عادت درآید و سپس ملکه گردد. همین‌گونه حسود باید با استفاده از ضدّ آن به درمان پردازد که درمان هر بیمارى دارویى است که از ضدّ آن تشکیل یافته است»(2)

 در احادیث نیز به این نکته اشاره شده است:

 «هنگامی‌که نسبت به کسى حسد پیدا کردى بر طبق آن عمل نکن و بر او ستمى روا مدار».(3)

 نسبت به شخصی که به او حسادت می‌ورزید دعا کنید و از خداوند طلب خیر کنید تا خداوند به شما نیز نظر لطف و رحمت داشته باشد.

ب: ترک بدبینى در عمل و لزوم خوش‌بینى

لازمه حسادت آن است که شخص حسود براى محسود فضیلتى نشناسد و راستى گفتار و درستى کردار را براى او قائل نشود؛ مثلاً اگر کار درستی از کسى بیند که نتواند منکرش بشود آن را بر ریاکارى و عوام‌فریبى یا بر تصادف حمل مى‌کند؛ و درمانش آن است که بنا را بر خوش‌بینی بگذارد و در مورد رفتار و گفتار مردم تا یقین به فساد نکند همه را حمل بر صحت کند.(4)

ج: ترک مصاحبت و هم‌نشینی با حسودان

از آنجایى که بیمارى حسادت مانند بسیارى از بیمارى‌هاى روانى و پاره‌اى از بیمارى‌هاى جسمانى مسرى است به‌طوری‌که اگر شخص پاک‌دلی با یک نفر حسود مصاحبت و رفاقت کند پس از چندى او هم به بیمارى حسادت گرفتار مى‌شود، بهتر است انسان از افرادی که حسودی می‌کنند به‌شدت دوری کند. امام صادق علیه‌السلام مى‌فرماید:

 «پدرم مرا نهى فرمود از هم‌نشینی و رفاقت با سه نفر: کسى که بر نعمتى رشک برد و کسى که به مصیبت دیگرى شادمان شده و شماتت کند و کسى که سخن‌چینى نماید»(5)

د: ترک تجسس از اطلاعات شخصی و خانوادگی محسود

اگر انسان کمتر در مورد دیگران تجسس کند یا از موفقیت‌ها یا نعمت‌هایشان کمتر بداند و خود را از این نوع اطلاعات دور کند و نسبت به این اطلاعات بی‌میلی نشان دهد کمتر حسادت خواهد کرد. اساساً زمینه حسادت از بین می‌رود، زیرا انسان وقتی حسادتش فعال می‌شود که بداند فلان فرد موفقیت یا نعمتی بدست آورده است. پس دوری از اطلاعات دیگران راه عملی برای دوری از حسادت محسوب می‌شود.

و: افزایش ارتباط با خدا و افزایش معنویت

راز و نیاز داشتن با ذات حق‌تعالی که هم بی‌نیاز است و هم بی‌نیاز کننده؛ راز و نیاز، بهترین و مؤثرترین شیوه برای از بین بردن بیماری‌های روحی و روانی مثل حسادت است. امام زین‌العابدین علیه‌السلام در راز و نیازش با ذات حق‌تعالی، عرضه می‌دارند:

 «خداوندا به تو پناه می‌برم از طوفانی شدن حرص و شعله‌ور گردیدن خشم و غالب شدن حسادت»(6)

 پس هرچه انسان، عبادت و معنویت را در خود تقویت کند و به خدا بیشتر پناه ببرد عملاً از حسادت دورتر می‌شود.

ه: هم‌نشینی با علما و صالحان و مؤمنان

انسان اگر عملاً با دانشمندان و صالحان زیاد نشست‌وبرخاست کند عملاً از صفات و کارهای زشت اخلاقی مانند حسد دور می‌شود زیرا خاصیت این نشست‌ها این است که اگر خطایی از کسی سر بزند نهی از منکر می‌شوند؛ یعنی انسان با این معاشرت دائماً نهی از منکر مانند حسد می‌شود.

 

نتیجه‌گیری:

درمان بیمارى اخلاقى حسادت بر دو اساس استوار است.

 اول درمان علمی یا نظری که شخص حسود باید روى دو چیز مطالعه و دقت کند: یکى پیامدها و آثار ویرانگر حسد ازنظر روح و جسم و دیگر ریشه‌ها و انگیزه‌های پیدایش حسد.

 دوم درمان عملی که با چند کار می‌تواند عملاً مبارزه کند.

 الف: عمل برخلاف حسد؛ یعنی برخلاف آنچه حسد انسان را به‌سوی آن می‌کشاند رفتار شود. مثلاً وقتی حسد، انسان را نسبت به دیگران وادار به بدگویی می‌کند، باید زبان را وادار کنید تا درباره او به ذکر خیر بپردازد؛ ب: خوش‌بینی و دوری از بدبینی؛

 ج: ترک هم‌نشینی با حسودان؛

 د: ترک تجسس در زندگی دیگران؛

 و: افزایش راز و نیاز و معنویت؛

 ه: هم‌نشینی با علما و صالحان.

 با رعایت این امور علمی و عملی انسان کم‌کم از حسادت دور می‌شود.

منابع برای مطالعه بیشتر:

حسد و دروغ اثر شهید دستغیب

پی‌نوشت‌ها:

1. «احترسوا من سَوره الجَمد و الحقد و الغضب و الحسد و اعدوا لکل شىء من ذلک عده تجاهدون بها من الفکر فى العاقبه و منع الرذیله و طلب الفضیله» لیثى واسطى، على بن محمد، عیون الحکم و المواعظ، قم، چاپ: اول، 1376 ش، ص 88

2. مکارم شیرازی، ناصر، اخلاق در قرآن، قم، انتشارات امام علی بن ابی‌طالب علیه‌السلام، 1385 ش، ج 2، ص 149

3. «اذا حسدت فلا تبغ» مجلسى، محمدباقر، بحار الأنوار، بیروت، چاپ دوم، 1403 ق، ج 74، ص 153

4. شهید دستغیب، عبدالحسین، قلب سلیم، قم، دارالکتاب، 1388 ش، ج 2، ص 688

5. «نَهَانِی أَنْ أُصَاحِبَ حَاسِدَ نِعْمَهٍ وَ شَامِتاً بِمُصِیبَهٍ أَوْ حَامِلَ نَمِیمَهٍ.» مجلسى، محمدباقر، بحار الأنوار، بیروت، چاپ دوم، 1403 ق، ج 75، ص 261

6. «اللهم انی اعوذ بک من هیجان الحرص و سوره الغضب و غلبه الحسد» امام على بن الحسین، الصحیفه السجادیه، قم، چاپ اول، 1376 ش، ص 56

حسد به معنی «آرزوی زوال نعمت از دیگران است، خواه آن نعمت به حسود برسد یا نرسد». در مقابل حسد، «غبطه» قرار دارد که شخص آرزوی زوال نعمت کسی را ندارد.

پرسش:

وقتی دوستانم پیشرفت می‌کنند من ناراحت می‌شوم و خودم را مقایسه می‌کنم! آیا حسادت دارم؟

پاسخ:

مقدمه

صفات فضیلت و رذیلت بیشترین محتوای معارف اخلاقی را تشکیل می‌دهند؛ و بین صفات خوب و بد برخی کلیدی و ریشه‌ای و نقش مادر برای صفات دیگر است؛ یعنی زمینه برای صفات دیگر مهیا می‌کند. در بین صفات بد، حسادت و حسد بسیار نکوهش شده و زمینه بسیاری از صفات بد را مهیا می‌کند. در مورد تعریف آن و فرق آن با صفت‌های مشابهش مثل غبطه نکاتی را مطرح می‌کنیم.

متن اصلی پاسخ

1. تعریف حسد و غبطه

 حسد که در فارسی از آن تعبیر به «رشک» می‏شود، به معنی «آرزوی زوال نعمت از دیگران است، خواه آن نعمت به حسود برسد یا نرسد»؛ بنابراین کار حسود یا ویرانگری است، یا آرزوی ویران شدن بنیان ‏نعمت‌هایی است که خداوند به دیگران داده است، خواه آن سرمایه و نعمت به او منتقل شود یا نه!

 در مقابل حسد، «غبطه» قرار دارد و آن این است که انسان آرزو کند که نعمتی همانند دیگران یا بیشتر از آن‌ها داشته باشد، بی‌آنکه آرزوی زوال نعمت کسی را داشته باشد.(1) در حدیثی از امام صادق علیه‌السلام می‏خوانیم:

 «انَّ الْمُؤْمِنَ یَغْبُطُ وَ لَایَحْسُدُ، وَ الْمُنَافِقُ یَحْسُدُ وَ لَایَغْبُطُ»؛ «مؤمن غبطه می‏خورد، ولی حسد نمی‏ورزد، امّا منافق حسد می‏ورزد و غبطه نمی‏خورد».(2)

 فیض کاشانی نیز می‌نویسد: «بدان که حسد فقط بر نعمت است و هرگاه خدا نعمتى به برادرت ارزانى کند تو نسبت به آن، دو حالت دارى: یکى آن‌که از آن نعمت متنفّر باشى و زوال آن را بخواهى؛ این حالت حسد نام دارد؛ بنابراین تعریف حسد کراهت داشتن از نعمت (دیگران) و دوست داشتن زوال آن از صاحب نعمت است. حالت دوم این‌که به نابودى نعمت علاقه نداشته باشى و از نعمت و دوام آن ناراحت نشوى، ولى نظیر آن را براى خود بخواهى. این حالت غبطه نام دارد» (3)

2. بازشناسی مصادیق غبطه از حسد

 با این تعریف از حسد، هرکسی باید ببیند آیا نسبت به دیگران حسود هست یا غبطه می‌خورد؟ آیا دوست دارد دیگران نعمتی نداشته باشند یا دوست دارد او هم مثل آن‌ها دارای مرتبه و نعمت و جایگاه باشد؟ اگر دوست دارد مانند آن‌ها شود بدون اینکه آن‌ها شکست بخورند یا نعمتی از آن‌ها گرفته شود، پس حسود نیست و فقط غبطه می‌خورد. ولی اگر دوست دارد کلاً آن‌ها هیچ موفقیتی نداشته باشند و شکست بخورند، حال چه خودش جای آن‌ها باشد یا اصلاً نباشد، این حسادت است و باید به درمان آن بپردازد. اگر مقایسه کردن یعنی اینکه ‌ای‌کاش ما هم مثل او صاحب نعمت باشیم غبطه است و اگر آرزوی از بین رفتن نعمت‌های کسی را داشته باشیم حسادت است و بهترین فردی که می‌تواند تشخیص دهد خود فرد است.

3. تلخ‌کامی و خود‌خوری

 نکته نهایی اینکه گاهی انسان از صاحب نعمت بودن دیگران ناراحت و دل‌چرکین است و خودخوری می‌کند، آرزوی زوال نعمت از او را ندارد و شاید دوست هم ندارد مانند آن باشد؛ یعنی نه حسود است و نه غبطه می‌خورد، ولی بازهم دل‌چرکین است و خودخوری می‌کند و ناراحت است. این حتی اگر حسد نباشد باز مطلوب نیست و ازنظر اخلاقی پسندیده نیست زیرا باعث می‌شود روح و روان انسان آزرده شود و تلخ‌کامی دائمی در او شکل بگیرد. از نتایج این تلخ‌کامی و خودخوری این است که نشاط عبادت از انسان گرفته می‌شود و دیگر حال عبادت و معنویت و توسل را ندارد؛ بنابراین انسان بهتر است همیشه خداوند را حکیم بداند و به نعمات و دارایی‌های دیگران فکر نکند و به نعمت‌های زیادی که خدا به او داده فکر کند و همیشه شکرگزار خداوند باشد.

نتیجه:

حسد از صفات بسیار بد است که ریشه بسیاری از صفات زشت است و به معنی «آرزوی زوال نعمت از دیگران است، خواه آن نعمت به حسود برسد یا نرسد». البته اگردوست دارد شبیه آن فرد باشد و او هم مانند فرد دیگر صاحب نعمت بشود این صفت غبطه است و اشکالی ندارد. هرکسی خودش باید حسش را تجزیه‌وتحلیل کند ببیند حسود هست یا خیر. البته گاهی انسان‌ها از نعمت دیگران ناراحت‌اند و آرزوی سلب نعمت ندارند و دوست هم ندارند شبیه او شوند ولی ناراحت‌اند و خودخوری می‌کنند این صفت هم خوب نیست و باعث از بین رفتن حال عبادت می‌شود.

منابع برای مطالعه بیشتر:

1- کتاب حسد و دروغ اثر آیت‌الله دستغیب

پی‌نوشت‌ها:

1. مکارم شیرازی، اخلاق در قرآن، ج‏2، ص 136، قم.

2. شیخ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، قم، مؤسسه دارالحدیث العلمیه الثقافیه، قم‏ 1429 ق- 1387 ش‏، ج 2، ص 307، ح 7.

3. فیض کاشانی، محمد بن شاه مرتضی، راه روشن ترجمه محجه البیضاء، مشهد، مترجم عارف و همکاران، بنیاد پژوهش‌های اسلامی آستان قدس رضوی، 1372 ش، ج 5، ص 454

سحر، جادو و طلسم از گناهان بزرگ است که آثار منفی مثل؛ کم شدن ایمان، تاریکی قلب، نداشتن هدف در زندگی، عدم آرامش در زندگی و ایجاد زمینه افسردگی می شود.

پرسش:

آیا مراجعه به دعانویس موکل‌دار و همچنین جادوگر، آثار منفی اخلاقی و معنوی دارد؟

پاسخ:

مقدمه

همیشه باورهایی مانند دعانویسی، سحر، جادو، طلسم و دعانویسی در بین مردم وجود دارد. بسیاری از مردم برای حل مشکلاتشان به‌جای ریشه‌یابی مشکلات و یافتن راه‌حل منطقی و علمی به دنبال حل موضوعات از طریق سحر و طلسم و شبیه آن هستند. باید دانست که اکثراً این باورها پایه و اساس عقلی، علمی و دینی ندارد؛ اما برای دانستن وضعیت دعانویسی و جادوگری و طلسم در اسلام و اثرات منفی‌اش توجهتان را به نکاتی جلب می‌کنیم.

پاسخ اجمالی 1

سحر، جادو و طلسم است از گناهان بزرگ است. جادو اگرچه وجود دارد ولی دعانویسی و سحر و طلسمی که امروزه از سوی دعانویسان ترویج می‌شود بیشتر کلاه‌برداری و روشی برای درآمد و فریب مردم است. کم شدن ایمان به خدا و تاریکی قلب، نداشتن هدف در زندگی و دور شدن از حس کار و تلاش، ایجاد زمینه برای ضرر زدن به دیگران و عدم آرامش در زندگی از آثار منفی استفاده از دعانویسی و سحر و جادوست.

پاسخ اجمالی ۲

سحر، جادو و طلسم است از گناهان بزرگ است که در مورد آن در منابع دینی مستندات زیادی وجود دارد. سحر و جادو اگرچه وجود دارد، ولی دعانویسی و سحر و طلسمی که امروزه از سوی دعانویسان ترویج می‌شود بیشتر کلاه‌برداری و روشی برای درآمد و فریب مردم است. در غالب اوقات توهم است، اما در مورد آثار منفی جادو و دعانویسی باید بگوییم کم شدن ایمان به خدا و تاریکی قلب به خاطر استفاده از این گناه سحر، نداشتن هدف در زندگی و دور شدن از حس مسئولیت‌پذیری و کار و تلاش، ایجاد زمینه برای ضرر زدن به دیگران که اوج سقوط انسان‌هاست و عدم آرامش در زندگی و ایجاد زمینه افسردگی از آثار منفی استفاده از دعانویسی و سحر و جادوست.

پاسخ اصلی

1. تأثیر دعا و سحر و طلسم

 تأثیر دعا و سحر و طلسم در معارف دینی آمده است. اگرچه اصلش واقعیت دارد، ولی حقیقت آن در دسترس مردم و شیادان نیست. از بررسی حدود 51 مورد کلمه سحر و مشتقّات آن در قرآن به این نتیجه می‌‌رسیم که سحر ازنظر قرآن به دو بخش تقسیم می‌‌شود:

 الف: بخشی از سحر، فریفتن و تردستی و شعبده‌بازی و چشم‌بندی است و حقیقتی ندارد! قرآن می‌فرماید: ریسمان‌ها و عصاهای جادوگران زمان موسی علیه‌السلام در اثر سحر خیال می‌شد که حرکت می‌کنند(1). همچنین آمده است: هنگامی‌که ریسمان‌ها را انداختند، چشم‌های مردم را سحر کردند و آنان را ارعاب کردند.(2) از این آیات استفاده می‌شود که بخشی از سحر حقیقتی ندارد و اثری نمی‌گذارد، بلکه نوعی تردستی و چشم‌بندی است و واقعیت ندارد.

 ب: بخشی از سحر اثر می‌گذارد، مانند داستان هاروت و ماروت که قرآن می‌فرماید: سحر‌هایی را به مردم می‌آموختند، ولی آنان که سحر را فرامی‌گرفتند، بین مرد و زنش جدایی می‌انداختند و... نیز چیزهایی می‌آموختند که به آنان ضرر می‌رساند و نفعی نمی‌بخشید.(3)

2. دعا‌نویس و مراجعه او

 در مورد دعانویس‌ها، باید دانست که بسیاری از این افراد شیادانی هستند که از عقاید مردم، سوءاستفاده می‌کنند؛ بنابراین باید در برخورد با آنان هشیار بود. برای دعا به درگاه خداوند نیازی به‌واسطه و دعانویس نیست، بلکه هر کس می‌تواند برای رفع مشکلات خود به درگاه او عرض حاجت نماید و از اعمال نیک برای تقرب به درگاه خداوند بهره ببرد؛ بنابراین انجام کارهایی مانند مراجعه به افراد برای گرفتن دعا و دعانویسی برای رفع مشکلات، منشأ دینی و روایی ندارد و اگر هم برفرض موردی جواب دهد ممکن است تصادفی باشد و اثرِ حاصل، مربوط به عامل دیگری بوده است نه انجام این عمل و مانند آن؛ بنابراین اصلاً معلوم نیست مشکلاتی که برای مردم پیش می‌آید یا حتی حل آن‌ها مستند به کارهای آن‌ها یا دعاها و سحر و طلسم‌های آن‌ها باشد. غالباً مراجعه به دعانویس، از طرف کسانی صورت می‌گیرد که معمولاً نتوانسته‌اند برای گرفتاری خود چاره‌جویی کنند و یا به دعای خود اعتمادی ندارند و فکر می‌کنند اگر به آن‌ها رجوع کنند، مشکلشان حل خواهد شد. چه‌بسا به دلیل اعتمادی که به آن‌ها دارند، حالت تلقین به نفس در افراد ایجاد می‌شود و با این روحیه قدرت و تسلط بر مشکل خود پیدا نمایند و به‌تدریج آن را حل کنند؛ اما در هیچ کتاب و به نظر هیچ مرجعی دینی، رجوع به دعانویس توصیه نشده است، بلکه همه افراد تشویق شده‌اند خودشان دست به دعا بردارند و از خدا کمک بخواهند. در اسلام از یادگیری سحر و انجام دادن اعمال سحر و جادوگری به‌شدت منع شده است. رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله فرموده است:

 «کسی که نزد ساحر یا کاهن یا دروغ‌گویی برود درحالی‌که آنچه را که می‌گویند، تصدیق‌کننده باشد به تمام کتاب‌های آسمانی که خدا فرستاده کافر شده است».(4)

3. آثار منفی سحر و طلسم و جادو

اما آثار منفی سحر و طلسم و جادو چیست؟ مراجعه به دعانویس و جادوگر به‌مرور تأثیرات منفی در زندگی و معنویت و ایمان افراد می‌گذارد که به برخی اشاره می‌کنیم:

- کم شدن ایمان به خالق:

 با یقین پیدا کردن به مقوله‌ی دعانویسی و با توجه به این‌که امیدتان بعد از گرفتن دعا به غیر خالق می‌شود باعث کم شدن ایمان شما می‌شود. همانطورکه بالا اشاره شد استفاده از سحر و جادو حرام است و حرام و معصیت، تاریکی است و قلب را سیاه می‌کند و کم‌کم با این گناه، ایمان انسان کمتر می‌شود.

- نداشتن هدف در زندگی و دوری از موفقیت:

 زمانی که شما تحقق خواسته‌های خود را از طریق گرفتن دعا بدانید، تلاش‌کردن را بی‌فایده می‌دانید و هیجان خود را در زندگی از دست می‌دهید. این بزرگ‌ترین صدمه و آفت است که انسان به‌جای کار و تلاش از راه‌های به خیال خود ماورایی و بدون زحمت بخواهد پیشرفتی کند. این روحیه تلاش و منطق و کار را از انسان می‌گیرد و کم‌کم جلوی بسیاری از موفقیت‌ها از انسان گرفته می‌شود.

- دعانویسی به ضرر دیگران برای دشمنی یا حسادت:

 وقتی فردی تصور کند می‌تواند با دعا پیشرفت کند کم‌کم به فکر این می‌افتد که به دشمنان واقعی یا خیالی‌اش یا کسانی که به آن‌ها حسد می‌ورزد نیز با دعانویسی و سحر و جادو ضرر بزند. اوج سقوط انسان‌ها در این مرحله است که هم مرتکب گناه سحر و جادو شده و هم حق‌الناس به گردنشان می‌افتد. البته این کید و حیله‌ها و سحر و جادو‌ها معلوم نیست اثری بر ضرر کسی داشته باشد و در غالب اوقات ندارد؛ ولی چون دعانویسی اعتیاد دارد، زمانی که شما برحسب اتفاق و به هر نحوی از گرفتن دعا تأثیر می‌گیرید و توهم این را دارید که دعا گرفته‌شده برای شما کار می‌کند، به فکر ضرر به افراد هم از این طریق می‌افتید و این اوج سقوط معنوی انسان‌هاست.

- عدم آرامش در زندگی:

 این‌که انسان امیدی غیر از خالقتان داشته باشد و خود را تسلیم یک‌تکه کاغذ کند، این امر چون برخلاف فطرت است، ممکن است باعث افسردگی و ناخوشی احوالات شود و نمی‌گذارد آرامش را در زندگی خود تجربه کند.

نتیجه‌گیری

سحر، جادو و طلسم از گناهان بزرگ است که در مورد آن در منابع دینی مستندات زیادی وجود دارد. سحر و جادو اگرچه وجود دارد، ولی دعانویسی و سحر و طلسمی که امروزه از سوی دعانویسان ترویج می‌شود بیشتر کلاه‌برداری و روشی برای درآمد و فریب مردم است. در غالب اوقات توهم است؛ اما در مورد آثار منفی جادو و دعانویسی باید بگوییم کم شدن ایمان به خدا و تاریکی قلب به خاطر استفاده از این گناه، نداشتن هدف در زندگی و دور شدن از حس مسئولیت‌پذیری و کار و تلاش، ایجاد زمینه برای ضرر زدن به دیگران که اوج سقوط انسان‌هاست و عدم آرامش در زندگی و ایجاد زمینه افسردگی از آثار منفی استفاده از دعانویسی و سحر و جادوست.

منابع بیشتر برای مطالعه

- پژوهشی در سحر و جادوگری ازنظر اسلام اثر محمد سالاری

- سحر و جادوگری در اسلام اثر سهیلا بدرلو

پی‌نوشت‌ها

1. سوره طه، آیه 66

2. سوره اعراف، آیه 116

3. سوره بقره، آیه 102

4. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، چاپ دوم، 1403 ق، ج 2، ص 308

انفاق یکی از اعمالی که در آیات و روایات، بسیار تأکید شده است و ترک آن نیز دارای آثار و تبعات منفی است.

پرسش:

برخی می‌گویند اگر انفاق نکنیم پیامدها و نتایج منفی دارد! آیا واقعاً این‌گونه است؟ لطفاً راهنمایی کنید.

پاسخ:

مقدمه

از کارهای پسندیده در اسلام انفاق کردن است و این موضوع دارای پشتوانه روایی و آیات بسیاری است؛ اما در مورد انفاق مالی محدودیت‌ها و انواعی وجود دارد؛ به‌عنوان‌مثال، انفاق واجب و مستحب داریم که در جای خود در علم فقه و احکام به آن‌ها اشاره شده است؛ اما انفاق منحصر در انفاق مالی نیست و در موضوعات معنوی نیز می‌توان انفاق را متصور دانست. در این مورد توجه شما را به نکاتی جلب می‌کنیم.

پاسخ اجمالی1

انفاق در آیات و روایات، بسیار ارزشمند تلقی شده است و ترک آن نیز دارای آثار و تبعات منفی است. ترک انفاق موجب حسرت و پشیمانی بی‌فایده هنگام مرگ، بخل‌ورزی، تحقق زمینه گرایش به زشتی‌ها، دوری از تکامل و ضرر به خود انسان، نابودی جامعه هنگام خطرات خارجی و باعث عذاب الهی است.

پاسخ اجمالی2

انفاق در آیات و روایات، بسیار ارزشمند تلقی شده است و ترک آن نیز دارای آثار و تبعات منفی است. ترک انفاق موجب حسرت و پشیمانی بی‌فایده هنگام مرگ و مایه بخل‌ورزی و تقویت صفت زشت خساست در انسان است. همچنین زمینه‌ساز گرایش به زشتی‌ها و موجب دوری از تکامل و ضرر به خود انسان از طریق محروم کردن خود از سعادت انفاق است. ترک انفاق در بعد اجتماعی، مانند ترک جهاد، نیز سبب نابودی جامعه هنگام خطرات خارجی خواهد شد. درنهایت ترک انفاق سبب عذاب الهی در آخرت است.

پاسخ تفصیلی

الف. در قرآن و روایات مطالب زیادی در مورد ارزشمندی انفاق به دست می‌آید:

 «مثل آنان که مالشان را در راه خدا انفاق می‌کنند مانند دانه‌ای است که از آن هفت خوشه بروید و در هر خوشه صد دانه باشد و خداوند از این مقدار نیز برای هر که خواهد بیفزاید و خدا را رحمت بی‌منتهاست و (به همه‌چیز) داناست.»(1)

 در مورد انفاق خداوند به انسان دستورالعمل‌هایی داده است:

 «اى کسانى که ایمان آورده‌اید! ازآنچه به شما روزى داده‌ایم، انفاق کنید! پیش از آنکه روزى فرارسد که در آن، نه خریدوفروش است و نه دوستى و نه شفاعت؛ و کافران خود ستمگرند.»(2)

ب. اما ترک انفاق آثار دنیوی و اخروی نیز می‌تواند داشته باشد که به برخی اشاره می‌کنیم:

1. ترک انفاق موجب حسرت و پشیمانی در هنگام مرگ می‌شود که سودی ندارد.

 «و ازآنچه به شما روزى داده‌ایم انفاق کنید، پیش از آن‌که مرگ یکى از شما فرارسد و بگوید: پروردگارا! چرا مرگِ مرا مدّت کمی به تأخیر نینداختى تا درراه تو صدقه دهم و از صالحان باشم‌؟!»(3)

2. ترک انفاق به معنای نوعی بخل‌ورزی، موجب می‌شود تا قابلیت سرزنش و مذمت پیدا کند:

 «آیا دیدی کسی که از حق روی‌گردان شد و کمی عطا کرد و امساک نمود! و گناهش را به گردن دیگرى افکند.»(4)

3. ترک انفاق زمینه گرایش افراد و اجتماع را به زشتی فراهم می‌آورد زیرا با این کار کسانی ممکن است به فحشاء گرایش یابند و گروهی دیگر در فقر و فلاکت بمانند و به کفر نزدیک شوند:

 «شیطان، شما را هنگام انفاق، وعده فقر و تهی‌دستى مى‌دهد و به زشتی‌ها امر مى‌کند؛ ولى خداوند وعده آمرزش و «فزونى» به شما مى‌دهد؛ و خداوند، رحمت و قدرتش گسترده و به هر چیز داناست و به وعده خود وفا مى‌کند.»(5)

4. همچنین باید توجه داشت که ازنظر قرآن، کارهای صالح و احسان در کنار ایمان موجب رشد و تکامل انسان و خدایی شدن می‌شود. پس مؤمنان محسن و صالح با انفاق خویش در اصل به خود احسان می‌کنند و این احسان به دیگری، چیزی جز احسان به خودشان نیست؛ درحالی‌که ترک کارهای صالح، ازجمله انفاق و صدقه، به معنای محروم شدن از رشد و کمال و ظلم به خویشتن است.

 «اگر صدقات و انفاق‌هاى خود را آشکار کنید، خوب است؛ و اگر آن‌ها را مخفى ساخته و به نیازمندان بدهید، براى شما بهتر است و از گناهان شما مى‌کاهد؛ و خداوند به آنچه انجام مى‌دهید، آگاه است.»(6)

 بر همین اساس، هر کس احسان کند، به خود احسان کرده و کسی که ترک احسان کند و زشت‌کاری را پیشه کند، به خودش ظلم کرده است. پس ازنظر قرآن، نه‌تنها ترک انفاق به معنای ایجاد بستر برای زشت‌کاری افراد جامعه است، بلکه همچنین ظلم به خویشتن و گرفتاری به زشتی و آثار آن است.

5. ترک انفاق و صدقات و تأمین افراد اجتماع، بلکه ترک انفاق در امور اجتماعی مانند جهاد، می‌تواند اسباب نابودی جامعه و سقوط آن شود که آسیب جدی به خود فرد نیز می‌زند و او را به ورطه هلاکت می‌افکند:

 «و در راه خدا انفاق کنید و با ترک انفاق، خود را به دست خود، به هلاکت نیفکنید؛ و نیکى کنید که خداوند، نیکوکاران را دوست مى‌دارد.»(7)

6. البته تارکان انفاق بدانند که افزون بر عذاب الهی در دنیا، گرفتار عذاب الهی در آخرت نیز می‌شود، چنان‌که قارون با ترک انفاق هم در این دنیا به عذاب خسوف گرفتار شد و همراه ثروتش دفن شد(8)، هم در قیامت گرفتار عذاب دردناک خواهد شد. این اختصاص به قارون ندارد، بلکه تارکان انفاق باید بدانند که گرفتار چنین عذاب‌های دردناکی در دنیا و آخرت خواهند شد. ماجرای قارون در سوره قصص، آیات 76 تا 71 آمده است.

نتیجهگیری

انفاق در آیات و روایات، بسیار ارزشمند تلقی شده است و ترک آن نیز دارای آثار و تبعات منفی است. ترک انفاق موجب حسرت و پشیمانی بی‌فایده هنگام مرگ، بخل‌ورزی، تحقق زمینه گرایش به زشتی‌ها، دوری از تکامل و ضرر به خود انسان، نابودی جامعه هنگام خطرات خارجی و عذاب الهی می‌شود.

منبع برای مطالعه بیشتر

کتاب انفاق، اثر جواد محدثی.

پی‌نوشت‌ها

1. «مَثَلُ الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ کَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فِی کُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ ۗ وَاللَّهُ یُضَاعِفُ لِمَنْ یَشَاءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ»؛ سوره بقره، آیه 261.

2. «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقْنَاکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ یَوْمٌ لَا بَیْعٌ فِیهِ وَلَا خُلَّةٌ وَلَا شَفَاعَةٌ ۗ وَالْکَافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُونَ»؛ سوره بقره، آیه 254.

3. «وَ أَنفِقُوا مِنْ مَا رَزَقْنَاکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ فَیَقُولَ رَبِّ لَوْلَا أَخَّرْتَنِی إِلَىٰ أَجَلٍ قَرِیبٍ فَأَصَّدَّقَ وَ أَکُنْ مِنَ الصَّالِحِینَ»؛ سوره منافقون، آیه 10.

4. «أَ فَرَأَیْتَ الَّذِی تَوَلَّى وَ أَعْطَى قَلِیلًا وَ أَکْدَى»؛ سوره نجم، آیه 34.

5. «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَنفِقُوا مِنْ طَیِّبَاتِ مَا کَسَبْتُمْ وَ مِمَّا أَخْرَجْنَا لَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَ لَا تَیَمَّمُوا الْخَبِیثَ مِنْهُ تُنفِقُونَ وَ لَسْتُمْ بِآخِذِیهِ إِلَّا أَنْ تُغْمِضُوا فِیهِ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ حَمِیدٌ * الشَّیْطَانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ وَ یَأْمُرُکُمْ بِالْفَحْشَاءِ وَ اللَّهُ یَعِدُکُمْ مَغْفِرَةً مِنْهُ وَ فَضْلًا وَ اللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ»؛ سوره بقره آیات 267 و 268.

6. «إِنْ تُبْدُوا الصَّدَقَاتِ فَنِعِمَّا هِیَ وَ إِنْ تُخْفُوهَا وَ تُؤْتُوهَا الْفُقَرَاءَ فَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ یُکَفِّرُ عَنکُمْ مِنْ سَیِّئَاتِکُمْ وَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ»؛ سوره بقره، آیه 271.

7. «وَ أَنفِقُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ لَا تُلْقُوا بِأَیْدِیکُمْ إِلَى التَّهْلُکَةِ وَ أَحْسِنُوا إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ»؛ سوره بقره، آیه 195.

قبح کذب، ذاتی یا اقتضائی
از نظر عقلی و شرعی، دروغ‌گویی از باب ضرورت جایز است. ضرورت، یعنی در شرایطی است که احتمال بروز خطر و ضرر بر جان، مال، ناموس وحیثیت فرد یا جامعه وجود دارد.

پرسش:

دخترم خطایی کرده، مجبور شدم به شوهرم در این باره دروغ بگویم؛ آیا گناه کردم؟ (قبح کذب؛ ذاتی یا اقتضائی)

پاسخ:

مقدمه

در کتب اخلاقی بعد از بحث پیرامون دروغ و حرمت آن به برخی از استثنائات دروغ اشاره شده است. آنچه از استثنائات دروغ برداشت می‌شود این است که اگر به‌واسطة راست‌گویی، جان و مال و آبروی مؤمن در خطر باشد و یا راست گفتن مفسده‌ای داشته باشد، بنا بر مصلحت می‌توان دروغ گفت.

پاسخ اجمالی کوتاه

در تربیت فرزندان، گاهی والدین با شرایطی روبرو می‌شوند که راستگویی در آن شرایط، نه‌تنها مفید نیست، بلکه ممکن است مضر هم باشد. برای مثال، اگر فرزندی خطایی کند و گفتن این خطا به پدر، مفسده‌ای را به‌دنبال داشته باشد، مادر می‌تواند برای حفظ آرامش خانواده و جلوگیری از آسیب به فرزند، دروغ مصلحتی بگوید. دروغ گفتن در شرایط اضطراری و برای جلوگیری از خطر و آسیب جایز است. اما باید توجه داشت که این مجوز به معنای از بین رفتن قبح عقلی دروغ نیست. والدین نباید به بهانه مصلحت، دائماً دروغ بگویند و به آن عادت کنند.

پاسخ اجمالی

دروغ به طور کلی ناپسند است، اما در شرایطی که راستگویی منجر به آسیب جدی به فرد یا خانواده شود، دروغ گفتن برای جلوگیری از آن آسیب جایز است. دروغ گفتن و پنهان کردن خطای فرزند از یکی از والدین، در شرایط خاص و استثنائی که راست گفتن واقعاً بحران‌زا می‌شود، مانعی ندارد و گناهی برای فرد نوشته نمی‌شود. بااین‌حال، باید توجه داشت که اگرچه اضطرار، دروغ را مجاز می‌کند و حرمت آن را برطرف می‌کند، اما به این معنا نیست که قبح دروغ به صورت کلی از بین می‌رود؛ بلکه در این موارد خاص، دروغ اقتضای بدی را ندارد. علاوه بر این باید دقت کرد که این روش عادت نشود و فقط در شرایط خاص مورد استفاده قرار گیرد. در صورت امکان، بهتر است والدین به جای دروغ گفتن، با یکدیگر در مورد خطای فرزند صحبت کنند و به دنبال راه‌حلی مشترک باشند. در چنین شرایطی، والدین باید با درایت و تدبیر، بهترین راه حل را برای حفظ آرامش و سلامت خانواده و تربیت فرزند خود انتخاب کنند.

 

پاسخ تفصیلی

خانواده را می‌توان اولین و مهم‌ترین پرورشگاه و آموزشگاه دانست. بذر تربیت به‌واسطة والدین در جان فرزندان پاشیده می‌شود و والدین الگوهای عملی و عینی برای فرزندان خویش هستند. پدر و مادر موظفند تا با عمل به وظیفة خویش، آرامش روحی و روانی خانواده را تأمین کنند و از هرآنچه این آرامش را برهم می‌زند فاصله گیرند.

تربیت

در روند تربیت،‌ گاهی والدین با شرایطی مواجه می‌شوند که ممکن است صادق‌بودن در آن شرایط، نه‌تنها در ایجاد آرامش مؤثر نباشد؛ بلکه مخل آرامش بوده و اثرات منفی متعددی را به دنبال داشته باشد. به‌عنوان‌مثال در خانواده‌ای که پدر به دلیل خشم و عصبانیت و بداخلاقی و با توجه به سابقة رفتاریش در موارد مشابه، در صورت اطلاع از خطای فرزند، رفتار بدی با وی خواهد داشت؛ در صورت سرزدن خطا از فرزند، چنانچه راست گفتن و بیان خطا منجر به آسیب به وی و ازبین‌رفتن آرامش در خانواده شود، مادر می‌تواند خطای فرزند را پنهان کرده و به‌وقت ضرورت دروغ مصلحتی بگوید. در روایت آمده است که رسول خدا صلی‌الله‌‌علیه‌ می‌فرمود:

 «دروغگویش نمی‌شمارم، مردی را که میان دو تن آشتی برقرار می‌کند و سخنی می‌گوید که از آن جز اصلاح مقصودی ندارد و کسی که در جنگ سخن می‌گوید و مردی که با زن خود سخن می‌گوید و زنی که با شوهر خود سخن می‌گوید.»(1)

ضرورت و قبح دروغ

در فقه اسلامی، مفهوم ناچاری و ضرورت از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است و در مواردی دروغ گفتن را جایز می‌شمارد. این قاعده فقط به‌دروغ محدود نمی‌شود و در سایر موارد نیز کاربرد دارد. برای مثال در شرایطی که فرد از گرسنگی شدید در آستانه مرگ قرار دارد و هیچ غذای دیگری جز گوشت حیوانی که به‌صورت شرعی ذبح نشده در دسترس نیست، خوردن آن به مقدار لازم برای رفع گرسنگی و جلوگیری از مرگ، جایز شمرده شده است. بااین‌حال، باید توجه داشت که اگرچه اضطرار، دروغ را مجاز می‌کند و حرمت آن را برطرف می‌کند، اما به این معنا نیست که قبح دروغ از بین می‌رود؛ بلکه همچنان قبح عقلی دروغ پابرجاست و از بین نخواهد رفت. ضمن اینکه قبح دروغ ذاتی نیست؛ بلکه معمولاً اقتضای بد بودن را دارد، ولی در جایی که هیچ چاره‌ای نباشد اقتضای بد بودن را ندارد.

نکته

آنچه دراین‌بین لازم است مورد تدقیق قرار گیرد این است که والدین نباید صرفاً به‌خاطر هر نوع اعتراض یا هر میزان بداخلاقی یکی از دو طرف، بنای دروغ را در خانه استوار کرده و به بهانه مصلحت دائماً به دروغگویی عادت کنند. در واقع برخی از پدر و مادرها ممکن است خودشان اهل خطا باشند و اتفاقاً سهم فراوانی هم در به خطا افتادن فرزند داشته باشند و از ترس اینکه نوک پیکان اعتراض‌ها و سرزنش‌ها به سمت خودشان روانه نگردد به دروغگویی رو می‌آورند و بعد هم بهانه می‌کنند که مصلحت بود برای تأمین آرامش دروغ بگوییم. غافل از اینکه والدین الگوی فرزندان هستند و این نوع عملکرد نه‌تنها فرزند را از خطا دور نمی‌کند؛ بلکه او را به تساهل وامی‌دارد، زیرا تصور می‌کند که به‌راحتی می‌تواند خطا کند، چرا که مادر یا پدر خطایش را پنهان می‌کنند و انگارنه‌انگار که اتفاقی افتاده است. در حقیقت این روش تربیتی، فرزند را به سمت بی‌مسئولیتی سوق می‌دهد و او مسئولیت خطاها و گناهان خویش را نمی‌پذیرد و نسبت به انجام آن جسورتر می‌شود. به همین دلیل دروغ گفتن و پنهان‌کردن خطای فرزند از یکی از والدین، در شرایط خاص و استثنائی یعنی شرایطی که راست گفتن حقیقتاً بحران‌زا می‌شود مانعی ندارد و بابت آن گناهی برای فرد نوشته نمی‌شود؛ اما درعین‌حال باید دقت کرد که اولاً این روش عادت نشود و ثانیاً فقط در شرایط خاص مورد استفاده قرار گیرد.

نتیجهگیری

از نظر عقلی و شرعی، دروغ‌گویی از باب ضرورت جایز است. «ضرورت»، اصطلاحی فقهی و به معنای پدیدآمدن نیازی شدید در شرایطی است که احتمال بروز خطر و ضرر بر جان، مال، ناموس و حیثیت فرد یا جامعه وجود دارد. اگر یقین دارید که گفتن خطای فرزندتان به پدرش باعث مشکلات بیشتر می‌شود، دروغ گفتن برای حفظ آرامش خانواده و دفع مفسده جایز است. البته بهتر است به‌جای دروغ گفتن، در صورت امکان سعی کنید با همسرتان در مورد خطای دخترتان صحبت کنید و به دنبال راه‌حلی مشترک باشید. چنانچه مجبور به دروغ گفتن شدید، گناهی برای شما ثبت نمی‌گردد.

پی‌نوشت‌ها:

1. «کانَ رَسُولُ اللّه یَقُولُ: لا أعِدُّهُ کاذِبا الرَّجُلَ یُصْلِحُ بَیْنَ اثْنَیْنِ یَقُولُ الْقَوْلَ لا یُریدُ بِهِ إِلاّ الاْءِصْلاحَ وَ الرَّجُلُ یَقُولُ الْقَوْلَ فِی الْحَرْبِ وَ الرَّجُلُ یُحَدِّثُ امرأتَهُ وَ ألمَرْأةُ تُحَدِّثُ زَوْجَها»؛ علامه مجلسی، بحارالأنوار، تحقیق: المیانجی، السید إبراهیم و محمد الباقر البهبودی، دارالاحیاء التراث، چاپ سوم، ۱۴۰۳ه.ق، ج69، ص253.

یکی از رذائل اخلاقی که عوارض و پیامدهای دنیوی و اخروی به همراه دارد، دروغ است. و دروغگو شدن فرزندان ما ریشه در خانواده، تربیت، مدرسه و اجتماع دارد.

پرسش:

 پسرم زیاد دروغ می‌گوید وقتی تذکر می‌دهم، می‌گوید چه اشکالی دارد؟(آثار و پیامدها)

پاسخ:

مقدمه

یکی از رذائل اخلاقی که عوارض و پیامدهای دنیوی و اخروی به همراه دارد، دروغ است. دروغ گفتن چنانچه تکرار شود عادی می‌گردد و ترک آن دشوار خواهد بود. در امر تربیت نیز بر والدین لازم است تا از طریق پایه‌گذاری بنای صداقت در زندگی، فرزندان خویش را به راست‌گویی عادت دهند و چنانچه فرزندان سراغ دروغ رفتند، باتدبیر و مهارت، آنها را نسبت به عوارض این رذیله آگاه نمایند.

متن اصلی پاسخ

این‌که انسان چرا سراغ دروغ می‌رود، ریشه در علت‌های گوناگون دارد. به همین دلیل چنانچه والدینی با دروغ‌گویی فرزند خویش مواجه شدند، لازم است تا علت آن را جستجو کرده و در صدد حل آن برآیند. آنچه منجر به امرکردن دین به یک دستور و الزام بر انجام آن می‌گردد، فواید ظاهر و نهفته در آن عمل است و آنچه باعث نهی از یک عمل و ضرورت بر ترک آن است، عوارض و اثرات منفی آن فعل است. صداقت، فواید بسیار و دروغ‌گویی، زیان‌های متعددی دارد که در ادامه به آن اشاره خواهیم کرد.

فواید صداقت و زیان‌های دروغ‌گویی

از جمله فواید صداقت و زیان‌های دروغ‌گویی عبارتند از:

1. نجات و هلاکت

در روایت دروغ‌گویی مایه هلاکت و صداقت عامل نجات معرفی شده است. حضرت علی علیه‌السلام می‌فرمایند:

 «راست‌گو، در آستانه نجات و بزرگواری است، و دروغگو بر لبه پرتگاه و خواری».(1)

2. عزیز بودن و خوار شدن

از دیگر فواید صداقت کسب عزت در میان مردم است؛ حال‌آنکه دروغ انسان را خوار می‌کند. آگاه‌کردن فرزندان از این امر می‌تواند در تشویق آنها به راست‌گویی و ترک دروغ مؤثر باشد.

3. خشم خدا و ملائکه

در روایتی دیگر، عوارض دروغ این‌گونه بیان شده است:

 «دروغگو با دروغ‌گویی خود سه چیز به دست می‌آورد: خشم خدا، نگاه تحقیرآمیز مردم و دشمنی فرشتگان».(2)

4. تخریب ایمان

امام باقر علیه‌السلام می‌فرمایند:

 «دروغ ویران‌کننده ایمان است».(3)

5. بستر گناه و عذاب اخروی

در روایت آمده است: رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمود:

 «از دروغ بپرهیزید، زیرا دروغ انسان را به فسق و فجور می‌کشاند و فسق و فجور هم انسان را روانه آتش جهنم می‌کند».(4)

6. سوءظن و بدبینی

افراد دروغگو به‌واسطه‌ی دروغی که می‌گویند، دچار بدبینی نسبت به مردم می‌شوند و حرف راست را به‌سختی باور می‌کنند. در روایت آمده است: «هر که راستگوتر است سخن مردم را زودتر باور می‌کند و هر که دروغگوتر است بیشتر مردم را دروغگو می‌شمارد».(5)

7. رسوایی

از دیگر عوارض دروغ، رسوا شدن انسان است. دروغگو بالاخره رسوا می‌شود و رسوایی نتیجه‌ای جز بی‌آبرو شدن و فضاحت ندارد. در روایت آمده است:

 «دروغ مایه رسوایی است».(6)

8. ریشه گناهان

رفتارهای انسان زنجیروار به یکدیگر ربط پیدا می‌کنند. دروغ از جمله گناهانی است که بستر سایر گناهان را فراهم می‌آورد. شخصی که دروغ می‌گوید از ترس رسوا شدن، خودش را آلوده به گناهان دیگری همچون غیبت، تهمت و... می‌کند. امام حسن عسکری علیه‌السلام می‌فرمایند:

 «همه پلیدی‌ها در اتاقی قرار دارند و کلید آن در دروغ است».(7)

9. اضطراب

انسانی که دروغ می‌گوید یک‌لحظه آرامش ندارد؛ چرا که هر آن احتمال دارد دروغش برملا گردد و آبرویش برود. ثمرة صداقت، آرامش است و دروغ نتیجه‌ای جز اضطراب نخواهد داشت.

10. عدم هدایت

فرد دروغگو، فرصت هدایت الهی را از دست می‌دهد؛ همان‌گونه که قرآن می‌فرماید:

 «خدا کسی را که اسراف‌کار و بسیار دروغگوست، هدایت نمی‌کند».(8)

11. روسیاهی

از دیگر عوارض دروغ روسیاهی در آخرت است؛ همان‌گونه که قرآن می‌فرماید:

 «و روز قیامت کسانی را که بر خدا دروغ بستند می‌بینی که صورت‌هایشان سیاه است».(9)

 علاوه بر آنچه ذکر شد، دروغ‌گویی موجبات لعن خدا و فرشتگان را فراهم می‌آورد؛ و طبق روایات چنین شخصی نمی‌تواند در زمره صدیقان و شهیدان قرار گیرد. دروغ و جوانمردی و مروت یک‌جا جمع نمی‌شوند. عادت به‌دروغ، فقر و تنگدستی را به همراه دارد.

 فراموش‌کاری را نیز می‌توان از دیگر عوارض دروغ‌گویی برشمرد. چه‌بسا شخص دروغگو برای حفظ و تقویت دروغ خود تا پای ایجاد بدعت در دین نیز پیش برود و آنچه از دین نیست را جزء دین بداند و بنامد. استمرار در دروغ‌گویی، بیماردلی را نتیجه می‌دهد، تا جایی که تشخیص حق از باطل برای دروغگو سخت می‌گردد. دروغگو خود را آمادة پذیرش نفاق می‌کند و به‌راحتی می‌تواند در نقش یک منافق ایفای نقش کند. خسران ابدی، محرومیت از رستگاری، فقدان ادراک و طرد اجتماعی را نیز می‌توان از دیگر عوارض دروغ‌گویی برشمرد.

نتیجهگیری

دروغ‌گویی یا همان کتمان بی‌دلیل حقیقت، از نگاه اسلام فعلی حرام و از گناهان کبیره است. انسان فطرتاً اهل صداقت است و دروغگو شدن فرزندان ما ریشه در خانواده، تربیت، مدرسه و اجتماع دارد. چنانچه فرزندان ما اهل دروغ گفتن باشند، در وهله اول باید علت دروغ‌گویی را ریشه‌یابی کرد. بر والدین واجب است متناسب با سن فرزند و نوع علت به درمان آن مبادرت ورزند. تبیین گناه بودن دروغ و حرام بودن آن، تشریح عوارض و آفت‌های دروغ‌گویی چون محروم شدن از هدایت الهی، بی‌اعتبارشدن در دنیا، روسیاهی در آخرت، طرد از رحمت الهی، کم‌شدن روزی، ازدست‌دادن دوستان، خسران ابدی و... و همچنین بیان فواید صداقت همچون کسب عزت در خانواده و اجتماع، افزایش برکت، تداوم رفاقت‌ها و اجر و پاداش الهی، از مهم‌ترین وظایف والدین برای حل این معضل است.

پی‌نوشت‌ها

1. «الصادِقُ علی شَفا مَنجاةٍ و کَرامَةٍ، و الکاذِبُ علی شَرَفِ مَهواةٍ و مَهانَةٍ»؛ الدشتی، محمد، نهج‌البلاغه، خطبه 86، ص67.

2. «یَکتَسِبُ الکاذِبُ بکذبِهِ ثلاثا: سَخَطَ اللّه علَیهِ، و استِهانَةَ النّاسِ به و مَقتَ الملائکةِ لَهُ»؛ التمیمی الآمدی، عبدالواحد بن محمد، غررالحکم و دررالکلم، محقق / مصحح: رجائی، سید مهدی، دارالکتاب الإسلامی، قم، چاپ دوم،1410ق، ص812.

3. «إِنَّ الْکَذِبَ هُوَ خَرَابُ الْإِیمَانِ»؛ الشیخ الکلینی، الکافی، محقق / المصحح: غفاری، علی‌اکبر و محمد آخوندی، تهران، دارالکتب الإسلامیه، چاپ چهارم،۱۴۰۷ق، ج2، ص339.

4. «إیّاکُمْ وَ الکذْبُ فَإنَّ الکذبَ یَهْدى إلَی الفُجُورِ وَ الفُجُورُ یَهدی إلَی النّارِ»؛ السبزواری، الشیخ محمّد بن محمّد، جامع الأخبار، المحقق: علاء آل جعفر، قم، مؤسسه آل‌البیت علیهم‌السلام لإحیاء التراث، ص417

5. «إنّ أشدّ النّاس تصدیقا للنّاس أصدقهم حدیثا و إنّ أشدّ النّاس تکذیبا أکذبهم حدیثا»؛ پاینده، ابوالقاسم، نهج‌الفصاحه، ناشر: دنیای دانش، ص272.

6. «الْکذِبُ فَضَّاح»؛ التمیمی الآمدی، عبدالواحد بن محمد، تصنیف غررالحکم و درر الکلم، المحقق / المصحح: درایتی، مصطفی، قم، مکتب الاعلام الاسلامی، چاپ اول، 1366ش، ص218.

7. «جعلت الخبائث کلها فی بیت وجعل مفتاحها الکذب»، علامه مجلسی، بحارالأنوار، تحقیق: المیانجی، السید ابراهیم و محمد الباقر البهبودی، دارالاحیاء التراث، چاپ سوم، ۱۴۰۳ه‍.ق، ج69، ص263.

8. «إِنَّ اللَّهَ لَا یَهْدِی مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ کَذَّابٌ»؛ غافر، آیه 28.

9. «وَیَوْمَ الْقِیَامَهِ تَرَى الَّذِینَ کَذَبُوا عَلَى اللَّهِ وُجُوهُهُمْ مُسْوَدَّهٌ ۚ»؛ زمر، آیه 60.

پیامدهای حسد و حسادت
حسد یکی از رذایل اخلاقی است. این صفت آثار بدی در بُعد فردی و اجتماعی دارد. برای درمان این رذیله، نخستین قدم شناخت این صفت بد و آثار و پیامدهای آن است.

پرسش:

 خواهرم حسادت دارد. می‌خواهم آثار و پیامدهایش را به ایشان متذکر شوم؛ به نظرتان چه بگویم؟

پاسخ:

مقدمه

برای درمان بیماری‌های جسمی و روحی، قدم نخست شناخت بیماری و آثارو پیامدهای آن است؛ ازاین‌رو، در مورد آثار و پیامد‌های حسد نکاتی عرض می‌کنیم.

متن اصلی پاسخ

1. آثار و پیامد‌های فردی

زیان‌هایی که در اثر حسد پیدا می‌شود بر دوگونه است: زیان‌هایی که به فرد حسود می‌رسد و زیان‌هایی که بر اجتماع وارد می‌شود. در مرحله اول به ذکر آثار فردی که در درجه اهمیت قرار دارند، می‌پردازیم.

الف. از بین رفتن ایمان

حسد ریشه‌های ایمان را از بین می‌برد و نابود می‌کند و انسان را نسبت به عدل و حکمت الهی بدبین می‌سازد، چرا که حسود در اعماق قلبش به بخشندة نعمت‌ها، یعنی خداوند بزرگ، معترض است. در حدیث معروفی از امیرمؤمنان علی علیه‌السلام می‌خوانیم:

 «نسبت به یکدیگر حسد نورزید، چرا که حسد ایمان را می‌خورد، همان‌گونه که آتش هیزم را می‌خورد!»(1)

ب. اندوه و غم

امام علی علیه‌السلام می‌فرمایند:

 «کسی که حسدش زیاد باشد، اندوهش طولانی است.»(2)

 حسود به جای آنکه انرژی و توان خود را در راه رشد و تعالی به کار گیرد، آن را در حسرت، تأسف و خودآزاری به کار می‌برد و از آنجا که هیچ‌گاه خود و داشته‌هایش را نمی‌بیند، همیشه به آنچه دیگران دارند، فکر می‌کند، هیچ‌گاه احساس شادی ندارد و دائم با خود درگیر است. قرآن کریم نیز به این نکته اشاره دارد که منافقان از پیروزی و موفقیت مسلمانان اندوهگین می‌شوند؛ آنجا که می‌فرماید:

 «اگر برای شما رویداد خوشی باشد، بدحال می‌شوند و اگر رویداد بدی به شما برسد، شاد می‌گردند.»(3)

 چون حسود از وضعیت خود ناراضی است و همیشه خود را محروم می‌داند، هرگز احساس خوشی و آرامش نمی‌کند. در روایت هم آمده است که:

 «چقدر کم است راحتی برای حسود.»(4)

ج. منفور شدن

حسد باعث می‌شود حسود در نزد مردم منفور شود؛ چرا که شخص حسود، حسادت خود را بروز می‌دهد و این امر موجب بیزاری مردم از او می‌شود. شخص حسود برای اینکه اشخاص مورد حسادتش را ضایع و بدچهره کند، شروع به غیبت، تهمت و بدگویی می‌کند و یا اینکه به آنها زخم زبان و طعنه می‌زند و باعث تنفر دیگران از خود می‌شود.(5)

د. خشم و عصبانیت

از دیگر آثار فردی حسادت، خشم و عصبانیت فرد حسود است؛ امام علی علیه‌السلام می‌فرمایند:

 «حسود بر تقدیر الهی خشمگین می‌شود.»(6)

 حسود به دلیل اینکه نمی‌تواند امتیازات دیگران را ببیند، حتی بر طبیعت و تقدیر الهی خشمگین می‌شود و به خدا معترض است، همه را بدهکار می‌داند و با اطرافیان با عصبانیت و خشم برخورد می‌کند.

و. عدم تندرستی

ناراحتی و پریشانی، کم‌کم حسود را از درون به ضعف می‌کشاند و مزاجش را برای پذیرش بیماری‌ها آماده می‌سازد. این مطلب در روایات هم اشاره شده است. حضرت امیرالمومنین علیه‌السلام فرمود:

 «تعجب می‌کنم چگونه حسودان برای سلامتی جسم خود ارزش قائل نیستند و از آن غافلند».(7)

 صفت رذیله حسد، خواب و خوراک را از حسود می‌گیرد و به جای آن غم می‌آید؛ سپس بیماری روحی و جسمی را به وجود می‌آورد. در روایت دیگری آمده که:

 «حسد جز زیان و خشم چیزی در وجود انسان ایجاد نمی‌کند، حسد سبب می‌شود که قلب انسان ناتوان و جسم او بیمار گردد.»(8)

ه. توقف در رشد معرفتی و معنوی

از آثار حسد توقف است. یعنی حسد حجاب ضخیمی در برابر معرفت و شناخت حقایق می‌افکند، چرا که حسود نمی‌تواند نقطه‌های قوت شخص مورد حسادتش را ببیند و از روی حسد، خوبی را بدی و نقاط قوت را ضعف پنداشته و از آنها دوری می‌کند. به همین دلیل از امیرمؤمنان علی علیه‌السلام می‌خوانیم:

 «حسد روح انسان را زندانی می‌کند و از درک حقایق باز می‌دارد.»(9)

ی. افزایش گناهان

اثر بسیار منفی حسد، آلوده شدن به انواع گناهان دیگر است، زیرا حسود برای رسیدن به مقصد خود، یعنی زایل کردن نعمت از دیگران، به انواع گناهان مانند ظلم و غیبت و تهمت و دروغ و سعایت و غیر آن متوسل می‌شود و تمام نیروی خود را به کار می‌گیرد تا آن شخص را به زمین زند؛ ازاین‌رو، از هر وسیله نامشروعی برای وصول به این مقصود نامشروع کمک می‌گیرد. کلام نورانی دیگری از امیرمؤمنان علیه‌السلام شاهد آن است که فرمود:

 «حسود بسیار حسرت و اندوه دارد و گناهانش پیوسته افزوده می‌شود.»(10)

2. آثار اجتماعی حسد

حسد در جامعه هم آثار منفی به جای می‌گذارد که به برخی از آنها اشاره می‌کنیم.

الف. جلوگیری از ترقّی و رشد اجتماعی و مادی و معنوی

اگر حسادت در هر جامعه‌ای شایع باشد، جلوی ترقّی آن جامعه را می‌گیرد. جامعه‌ای مترقّی است که صاحبان مقام و مسئولان آن، افراد شایسته‌ای باشند. اگر زمامداران به یکدیگر حسد بورزند، قطعاً در زمین زدن و نابود کردن همدیگر می‌کوشند و زیان این زد و خوردها، اول به خود زمامداران و بعد به جامعه می‌رسد و آن جامعه به جای ترقّی، به سقوط کشیده می‌شود.

ب. کم شدن دوست و دوستی

از آثار زیان‌بار حسد کم شدن دوست است که یکی از بدترین آثار اجتماعی است. انسان حسود دوستان خود را از دست می‌دهد، زیرا هر کس دارای نعمتی است که احیاناً دیگری ندارد و اگر انسان دارای صفت رذیله حسد باشد، طبعاً نسبت به همه مردم حسد می‌ورزد و همین امر سبب می‌شود که افراد از او دوری کنند و پیوندهای محبت میان او و دیگران گسسته شود. از امیرمؤمنان علی علیه‌السلام نقل شده که فرمود:

 «حسود، دوستی ندارد».(13)

ج. اختلال امنیت

حسد ممکن است امنیت اجتماعی را به هم بزند، و نظام جامعه را مختل کند، ترور و آدم کشی را رواج دهد، غارت و دزدی را رواج دهد و خلاصه قوانین جنگ را بر جامعه حاکم ‌کند؛ به نحوی که هیچ کس احساس آرامش نمی‌کند و همگان سعی می‌کنند تا هر کسی صاحب نعمتی باشد، او را از آن نعمت بی‌بهره سازند.

نتیجهگیری

حسد یکی از صفات زشت اخلاقی است. یک راه مهم دوری از صفات زشت اخلاقی، دانستن آثار و پیامدهای منفی آن صفات است. حسد در بُعد فردی آثار بدی مانند از بین رفتن ایمان، اندوه و غم، منفور شدن، خشم و عصبانیت، عدم تندرستی، توقف در رشد معنوی و مادی و افزایش گناهان دارد. در بُعد اجتماعی نیز باعث جلوگیری از ترقی و رشد، کم شدن دوستان و اختلال امنیت جامعه می‌شود.

منابع برای مطالعه بیشتر

  • مقاله آثار و پیامدهای حسد در تعاملات فردی و اجتماعی در آموزه‌های قرآنی اثر همتی و شیروانی
  • کتاب حسد اثر سید رضا صدر

پی‌نوشت‌ها

1. «لاتحاسدوا فان الحسد یاکل الایمان کما تاکل النار الحطب»؛ سید رضی ، محمد بن حسین، نهج‌البلاغه، قم، چاپ اول، 1414ق، ص118.

2. «مَنْ کَثُرَ حَسَدُهُ طَالَ کَمَدُهُ»؛ لیثى واسطى، على بن محمد، عیون الحکم و المواعظ، قم، چاپ اول، 1376ش، ص447.

3. «إِن تَمْسَسْکُمْ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ وَإِن تُصِبْکُمْ سَیِّئَةٌ یَفْرَحُواْ بِهَا»؛ سوره آل عمران، آیه 120.

4. «مَا أَقَلَّ رَاحَةَ الْحَسُودِ»؛ لیثى واسطى، على بن محمد، عیون الحکم و المواعظ، قم، چاپ اول، 1376ش، ص475.

5. صدر، سید رضا، حسد، قم، بوستان کتاب، ص235.

6. «الْحَسُودُ غَضْبَانُ عَلَى الْقَدَرِ»؛ حلى، حسن بن سلیمان بن محمد، مختصر البصائر، قم، چاپ اول، 1421ق، ص362.

7. «الْعَجَبُ لِغَفْلَهِ الْحُسَّادِ عَنْ سَلَامَهِ الْأَجْسَاد»؛ سید رضی ، محمد بن حسین، نهج‌البلاغه، قم، چاپ اول، 1414ق، ص508.

8. «الْحَسَدُ لَا یَجْلِبُ إِلَّا مَضَرَّةً وَ غَیْظاً یُوهِنُ قَلْبَکَ وَ یُمْرِضُ جِسْمَکَ»؛ مجلسى، محمدباقر، بحارالأنوار، بیروت، چاپ دوم، 1403ق، ج70، ص256.

9. «الحسد حبس الروح»؛ تمیمى آمدى، عبدالواحد بن محمد، غرر الحکم و درر الکلم، قم، چاپ دوم، 1410ق، ص31.

10. «الحسود کثیر الحسرات و متضاعف السیئات»؛ نورى، حسین، مستدرک الوسائل، قم، چاپ اول، 1408ق، ج12، ص22.

11. «الحسود لا خلة له»؛ نورى، حسین، مستدرک الوسائل، قم، چاپ اول، 1408ق، ج12، ص 21.

صفحه‌ها