رذائل و فضائل اخلاقي

راهکارهای پیشگیری از سخن‌چینی
سخن‌چینی یا خبرچینی یکی از رذائل اخلاقی است. که پیامدهای دنیوی و اخروی دارد. راهکارهای پیشگیری را می توان به دو صورت علمی و عملی تقسیم نمود.

پرسش:

از برادرم ناراحتم، وسوسه می‌شوم که به برادر دیگرم بگویم که ایشان پشت سرش چه‌حرف‌هایی زده است ولی دوست ندارم، چه باید کرد؟

پاسخ:

مقدمه

در اخلاق دینی به روابط بین فردی و تلاش برای بهبود و اصلاح آن اهتمام ویژه‌ای شده است و از همین روی هر اقدامی که موجب فاصله انداختن بین برادران ایمانی شود، مورد نکوهش قرار گرفته است. ازجمله رذائل اخلاقی که زیست روابط بین فردی در جامعه ایمانی را به هم می‌زند و موجب دوری مؤمنین از یکدیگر می‌شود و زمینه بغض، سوءتفاهم و ایجاد دشمنی میان آن‌ها را فراهم می‌کند، سخن‌چینی یا به تعبیر عرفی خبرچینی است. نظر به اهمیتی که اخلاق دینی به روابط بینی فردی قائل است، بر همه افراد لازم است تلاش کنند تا از افتادن در دام سخن‌چینی، پرهیز کنند. برای آنکه بتوان از این رذیله اخلاقی و وسوسه‌های آن در امان بود انجام مجموعه‌ای از اقدامات علمی و عملی لازم است که در ادامه به نمونه‌هایی از آن‌ها اشاره می‌شود.

متن اصلی پاسخ

راهکارهای پیشگیری یا در امان ماندن از وسوسه‌های سخن‌چینی را می‌توان به دودسته علمی (راهکارهای معرفتی- شناختی) و عملی (مراقبت‌های گفتاری- رفتاری) تقسیم نمود و برای هرکدام مجموعه‌ای از روش‌ها و فن‌ها را ارائه کرد. در ادامه به این موارد اشاره می‌شود.

 

راهکارهای پیشگیری از سخن‌چینی

 

بخش اول: راهکارهای شناختی

شناخت و معرفت، یکی از ارکان عمل و در حقیقت یکی از مؤلفه‌هایی است که شخصیت اخلاقی انسان را شکل می‌دهد بنابراین برای انجام رفتارهای صحیح اخلاقی و دور ماندن از رفتارهای ناصحیح، شناخت و معرفت نقش مهم و حیاتی ایفا می‌کند. درباره رذیله سخن‌چینی نیز این مهم صادق است. معرفت درباره این رذیله را از حیث پیشگیری، می‌توان به سطوح مختلفی تقسیم نمود که در ادامه به مواردی از آن اشاره می‌شود.

الف: معرفت به رذیله و شناخت مصادیق و توجه مستمر به آن

به نظر می‌رسد که در عرف، کمتر به رذیله بودن و قبح اخلاقی سخن‌چینی توجه می‌شود و شاید بتوان ادعا کرد برخی افراد تصور نمی‌کنند که سخن‌چینی، یک کار قبیح اخلاقی باشد یا آنکه در هنگام ابتلای به آن، توجه به قبح آن ندارند چون تصور این است که فرد سخنی برخلاف واقع نمی‌گوید و بلکه واقعیتی را منعکس می‌کند و درنتیجه سخن او نمی‌تواند قبیح باشد. درنتیجه یکی از راه‌های در امان ماندن از این رذیله، شناخت ماهیت آن و معرفت به مصادیق آن و توجه دائمی داشتن به قبح آن است. امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام درباره این حقیقت فرموده است «بدترین راست، سخن‌چینی است.»(1)

ب: شناخت زمینه‌ها و ریشه‌ها

برای آنکه بتوان از این رذیله در امان ماند باید عوامل زمینه‌ساز و در حقیقت ریشه‌های آن شناخته و خشکانده شوند. زمینه‌ها و ریشه‌های مختلفی در مبتلا شدن فرد به سخن‌چینی دخالت دارند مانند عوامل شخصیتی، روان‌شناختی و حتی برخی رذائل دیگر. حسادت نسبت به برخورداری دیگران، کینه و دشمنی، تلاش برای انتقام گرفتن به جهت ناراحتی از فرد، ضعف نفسانی و احساس حقارت ازجمله عوامل زمینه‌ساز و در حقیقت برخی از ریشه‌های سخن‌چینی است. یکی از محققان، ریشه‌های این رذیله را در حسد، دنیاپرستی، نفاق، آزار رسانی و انتقام‌جویی می‌دانند و می‌گویند: «تا عامل حسد و دنیاپرستى و نفاق و حالت آزاردهى و انتقام‌جویی که عوامل اصلى پدیده شوم نمیمه و سخن‌چینی است از میان نرود، این رذیله اخلاقى از وجود انسان برچیده نمی‌شود. ممکن است مدتى با اراده و تصمیم‌های قوى، محدود یا منفى گردد، ولى باز در مواقعى خود را نشان خواهد داد.»(2)

ج: معرفت به پیامدها و آثار

هر چه علم و معرفت فرد نسبت به آثار و پیامدهای سخن‌چینی دقیق‌تر و عمیق‌تر شود، زمینه در امان ماندن او از مبتلا شدن به این رذیله، بیشتر و بهتر فراهم می‌شود. درباره پیامدهای این رذیله در دو سطح می‌توان به معرفت دست یافت. شامل پیامدهای دنیوی و پیامدهای اخروی. در اینجا به برخی از این پیامدها اشاره می‌شود:

1. پیامدهای دنیوی سخن‌چینی:

ازجمله آثار منفی رذیله سخن‌چینی این است که روابط مؤمنین و درنتیجه جامعه ایمانی را تحت تأثیر قرار داده و کینه و دشمنی را جایگزین محبت و دوستی و مهربانی می‌کند. در برخی از روایات به نمونه‌هایی از پیامدهای دنیوی سخن‌چینی اشاره شده است:

الف: ایجاد بذر کینه و دشمنی

سخن‌چینی سبب می‌شود افراد نسبت به یکدیگر احساس منفی پیدا کنند و سبب دشمنی و فاصله میان آن‌ها خواهد شد. بدیهی است ایجاد عداوت و کینه‌ورزی میان مؤمنین ازجمله خواسته‌های شیطان است. امیرالمؤمنین علیه‌السلام درباره این پیامد فرموده است: «از سخن‌چینی بپرهیز که تخم کینه می‌افشاند و از خدا و مردم دور می‌گرداند.»(3)

ب: مصداق دروغ‌گویی، ظلم و ستمگری

سخن‌چینی مصداق دروغ‌گویی، ظلم و ستمگری دانسته شده است. بدیهی است هرکدام از این رذیلت‌های اخلاقی، زیست اخلاقی جامعه را تهدید می‌کند. در روایتی آمده است «شخص سخن‌چین، نسبت به کسى که پیش او سخن‌چینی می‌کند دروغ‌گو بوده و نسبت به کسى که از او سخن‌چینی می‌کند ظالم و ستمگر است.»(4)

ج: جدایی میان دوستان و عیب‌جویی از پاکان

درباره این پیامد در روایتی آمده است: «کسانی که با سخن‌چینی این‌سو و آن‌سو می‌روند، میان دوستان جدایی می‌اندازند و برای افراد پاک‌دامن و بی‌گناه به دنبال عیب‌جویی می‌گردند.»(5)

د: مانع استجابت دعا

در نقلی تاریخی آمده است که بنی‌اسرائیل دچار قحطی شدند. حضرت موسی علیه‌السلام از خدای متعال تقاضای باران کرد؛ اما خداوند متعال درخواست او را اجابت نمی‌کرد. خدا به موسی وحی کرد در میان شما سخن‌چینی هست که تا زمانی که بر سخن‌چینی خود اصرار کند، پاسخ شما را نمی‌دهم. موسی از خدا خواست تا سخن‌چین را به او معرفی کند. خداوند فرمود: من شما را از سخن‌چینی نهی می‌کنم؛ چگونه خودم سخن‌چینی کنم؟(6)

 

2. پیامدهای اخروی سخن‌چینی

در منابع روایی، پیامدهای منفی قابل‌توجهی برای این رذیله بیان شده است ازجمله:

الف: محرومیت از بهشت

در روایتی سخن‌چینان به‌عنوان بدترین افراد و محرومان از بهشت نام برده شده‌اند.(7) امام باقر علیه‌السلام نیز فرموده است: «بهشت بر دروغ‏تراشانى که براى سخن‌چینی روند حرام است»(8)

ب: خصلت فرد از دین بیرون شده

حضرت على علیه‌السلام می‌فرمایند «سخن‌چینی، خصلتِ شخص از دین برون شده است.»(9)

ج: موجب عذاب قبر

پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌‌آله فرمود است «کسی که برای سخن‌چینی بین دو کس حرکت کند خداوند بر قبرش آتشی مسلط می‌کند که تا روز قیامت او را بسوزاند و آنگاه که از قبرش خارج شود خدای ماری سیاه را بر او مسلط کند که گوشتش را تا اینکه وارد آتش شود نیش می‌زند»(10)

بخش دوم: مراقبت‌های عملی (گفتاری- رفتاری)

برای آنکه بتوان از نمامی مصون ماند علاوه بر تقویت عناصر و مؤلفه‌های شناختی، در مقام عمل و رفتار نیز باید برخی مراقبت‌ها صورت پذیرد. مراقبت‌های رفتاری را می‌توان به دو نوع ایجابی و سلبی تقسیم نمود. در سطح ایجابی، انجام و تقویت عناصر مثبت شخصیتی و زمینه‌ساز که شرایط گرفتارشدن در این رذیله را منتفی می‌کند مورد نظر است و در سطح سلبی، مواجهه منفی و پرهیز مدارانه در هنگام برخورد با زمینه‌های مساعد سخن‌چینی مورد توجه است. در ادامه به برخی از فن‌های مرتبط با این دو سطح اشاره می‌شود.

الف: تقویت مؤلفه‌های شخصیتی

تقویت عناصر و مؤلفه‌های شخصیتی مانند اعتمادبه‌نفس و خودباوری و تقویت احساس عزت و کرامت نفس و همچنین تقویت روحیه احترام به دیگران و مواجهه از روی کرامت و عزت با دیگران می‌تواند فرد را از گرفتار شدن در رذیله خبرچینی مصون نماید.

ب: تقویت فرهنگ گفت‌وگوی صریح، توأم با احترام

یکی از عوامل زمینه‌ساز در سخن‌چینی یا در تائید و شنیدن سخنان فرد سخن‌چین، درجایی است که فرد از دیگری ناراحت است. از همین روی برای رفع این زمینه، لازم است فرهنگ صراحت توأم با احترام و ادب در هنگام ناراحتی و دلخوری از دیگران در فرد و نیز در جامعه، تقویت شود. به‌جای آنکه پشت سر فرد، بدگویی صورت گیرد، محترمانه، به نحو مستقیم یا به‌واسطه دیگری، دلخوری از فرد با او در میان گذاشته شود. بدیهی است این کار علاوه بر رفع بسیاری از کدورت‌ها، زمینه رفع سوءتفاهم و کینه‌ورزی را نیز رفع می‌کند و می‌تواند از سخن‌چینی مصون سازد.

ج: دفاع و توجیه رفتار

آنچه از روایات استفاده می‌شود این است که توصیه شده است در مواجهه با گفتار و کردار نادرست برادران ایمانی، باید سعی شود، عذری برای رفتار آن‌ها تدارک شود. درنتیجه می‌توان گفت در هنگام مواجهه با سخن‌چینی، بهتر است به دفاع از فردی که مورد سخن‌چینی واقع شده است پرداخته شود و راهی برای توجیه رفتار مورد اشاره پیدا شود. در روایتی آمده است «براى گفتار و کردارى که از برادرت سر می‌زند، عذرى بجوى و اگر نیافتى، عذرى بتراش.»(11) همچنین امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام فرموده است «رفتار برادرت را به بهترین وجه آن تفسیر کن تا زمانى که کارى از او سر زند که راه توجیه را بر تو ببندد و هیچ‌گاه به سخنى که از دهان برادرت بیرون آید تا وقتى براى آن توجیه خوبى می‌یابی، گمان بد مبَر.»(12)

د: تکذیب سخن‌چین و عدم تکرار

در برخی روایات توصیه شده است که در هنگام مواجهه با سخن‌چینی، خبر و گفته او تکذیب شود. حضرت علی علیه‌السلام فرموده است «سعایت و سخن‌چینی را دروغ شمار، نادرست باشد یا درست.»(13) این روایت همچنین می‌تواند اشاره به این باشد که نباید به سخن، سخن‌چین ترتیب اثر داده شود و تکرار یا منتشر شود.

ه: نهی از منکر نمام و تغییر موضوع بحث

یکی دیگر از راه‌هایی که می‌تواند از گرفتار شدن در سخن‌چینی کمک کند این است که در هنگامی‌که فردی قصد سخن‌چینی دارد، او را از این کار باز دارد، با او همراهی نکند و یا موضوع بحث را عوض کند.

نتیجه

برای در امان ماند از سخن‌چینی تقویت عناصر معرفتی و شناختی در کنار مراقبت عملی لازم است. توجه به قبح اخلاقی سخن‌چینی، شناخت زمینه‌ها و ریشه‌های آن مانند احساس حقارت، انتقام‌جویی و کینه‌ورزی و بعلاوه معرفت به آثار و پیامدهای دنیوی و اخروی آن مانند اینکه سبب کینه‌ورزی و دشمنی می‌شود و مانع استجابت دعا و محرومیت از بهشت است، ازجمله مهم‌ترین اقدامات شناختی است. در مقام رفتار و عمل نیز، تقویت عناصر شخصیتی مانند عزت و اعتمادبه‌نفس، گفت‌وگوی صریح توأم با ادب و احترام در هنگام ناراحتی از دیگران، تکذیب محترمانه سخن‌چین، عدم همراهی با او، نهی از منکر کردن فرد سخن‌چین و دفاع از فردی که مورد سخن‌چینی واقع شده، ازجمله مهم‌ترین اقدامات عملی است.

منابع برای مطالعه بیشتر

1. تهرانی، مجتبی، عیب‌جویی و سخن‌چینی، تهران، مصابیح الهدی، 1398.

2. حسینی، سید مرتضی، رازداری و سخن‌چینی (نسخه دیجیتال)، اصفهان، مرکز تحقیقات رایانه‌ای قائمیه اصفهان، 1399.

3. مرادی نیا، محمد، سخن‌چینی، تهران، زیبا، 1387.

پی‌نوشت‌ها

1. «أسوَأُ الصِّدقِ النَّمیمَهُ». لیثی واسطی، علی بن محمد، عیون الحکم و المواعظ، تحقیق: حسین حسنی بیرجندی، قم، دارالحدیث، 1376، ص، 114.

2. مکارم شیرازی، ناصر، اخلاق در قرآن، قم، انتشارات مدرسه الإمام علی بن أبی طالب علیه‌السلام، 1385، ج 3، ص 311.

3. «إیّاکَ و النَّمیمَهَ؛ فإنّها تَزرَعُ الضَّغینَهَ و تُبَعِّدُ عنِ اللّه ِ و النّاسِ». تمیمی آمدی، عبدالواحد بن محمد، غررالحکم و درر الکلم، تحقیق و تصحیح: سید مهدی رجایی، قم، دارالکتاب الاسلامی، چاپ دوم، 1420 ق، ص 167.

4. «السّاعی کاذِبٌ لِمَن سَعى إلَیهِ، ظالِمٌ لِمَن سَعى علَیهِ». خوانسارى، محمد بن حسین، شرح آقا جمال خوانسارى بر غررالحکم و درر الکلم، تهران، چاپ چهارم، 1366، ج‏2، ص 59.

5. «أَلَاأُنَبِّئُکُمْ بِشِرَارِکُمْ قَالُوا بَلَى یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ الْمَشَّاءُونَ بِالنَّمِیمَهِ الْمُفَرِّقُونَ بَیْنَ الْأَحِبَّهِ الْبَاغُونَ لِلْبُرَآءِ الْمَعَایِب». کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق: غفاری، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1407 ق، ج‏2، ص 369.

6. «رُوِیَ أَنَّ مُوسَى علیه‌السلام اِسْتَسْقَى لِبَنِی إِسْرَائِیلَ حِینَ أَصَابَهُمْ قَحْطٌ فَأَوْحَى اَللَّهُ تَعَالَى إِلَیْهِ أَنِّی لاَ أَسْتَجِیبُ لَکَ وَ لاَ لِمَنْ مَعَکَ وَ فِیکُمْ نَمَّامٌ قَدْ أَصَرَّ عَلَى اَلنَّمِیمَهَ». عاملی، زین‌الدین بن على، کشف الریبه، تهران، دارالمرتضوی للنشر، چاپ سوم، 139 ق، ج 2، ص 42-43.

7. «أَلَاأُنَبِّئُکُمْ بِشِرَارِکُمْ قَالُوا بَلَى یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ الْمَشَّاءُونَ بِالنَّمِیمَهِ الْمُفَرِّقُونَ بَیْنَ الْأَحِبَّه». کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق: غفاری، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1407 ق، ج 2، ص 369.

8. «مُحَرَّمَهٌ الْجَنَّهُ عَلَى الْقَتَّاتِینَ الْمَشَّاءِینَ بِالنَّمِیمَهِ». کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق: غفاری، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1407 ق، ج‏2، ص 369.

9. «النَّمیمَهُ شِیمَهُ المارِقِ». تمیمی آمدی، عبدالواحد بن محمد، غررالحکم و درر الکلم، تحقیق و تصحیح: سید مهدی رجایی، قم، دارالکتاب الاسلامی، چاپ دوم، 1420 ق، ص 51.

10. «وَ مَنْ مَشی فی نَمیمَهٍ بَینَ اثْنَینِ، سَلَّطَ اللَّهُ عَلَیهِ فی قَبْرِهِ ناراً تُحْرِقُهُ الی یوْمِ الْقِیمَهِ، وَ اذا خَرَجَ مِنْ قَبْرِهِ سَلَّطَ اللَّهُ عَلَیهِ تِنَّیناً اسْوَدَ ینْهَشُ لَحْمَهُ حَتّی یدْخُلَ النَّارَ». شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1364 ش، ج 8، ص 618.

11. «اُطلُبْ لأِخِیکَ عُذرا، فَإنْ لَم تَجِدْ لَهُ عُذرا فَالتَمِسْ لَهُ عُذرا».صدوق، محمد بن علی بن بابویه، الخصال، تحقیق و تصحیح: علی‌اکبر غفاری، قم، جامعه مدرسین حوزه، 1362 ش، ج‏2، ص 622.

12. «ضَعْ أمرَ أخیکَ على أحسَنِهِ حتّى یَأتِیَکَ مِنهُ ما یَغلِبُکَ و لا تَظُنَّنَّ بکَلِمَهٍ خَرَجَت مِن أخیک‌سوءا و أنتَ تَجِدُ لَها فی الخَیرِ مَحمِلاً.» ابن‌بابویه، محمد بن علی (شیخ صدوق)، الامالی، چاپ پنجم، تحقیق: حسین اعلمی، بیروت، موسسه الاعلمی، 1376، ص 304.

13. «أکذِبِ السِّعایَهَ و النَّمیمَهَ، باطِلَهً کانَت أو صَحیحَهً». تمیمی آمدی، عبدالواحدبن محمد، غررالحکم و درر الکلم، تحقیق و تصحیح: سید مهدی رجایی، قم، دارالکتاب الاسلامی، 1420 ق، ص 146.

مادر نقش کلیدی در فرهنگ و تربیت انسان‌ها ایفا می‌کند لذا یکی از شریف‌ترین کارهای اخلاقی که فرهنگ، شناخت و ویژگی‌های اخلاقی یک جامعه را رشد می‌دهد نقش مادری است.
مادر بودن یک ارزش و فضیلت اخلاقی

پرسش:

آیا مادر بودن یک ارزش و فضیلت اخلاقی به حساب می آید؟

 

پاسخ
در همه ادیان الهی از مادر و شأن و جایگاه و کارکردهای تربیتی، فرهنگی و اجتماعی آن سخن به میان آمده است. در دین اسلام نیز ابعاد مختلفی از جایگاه مادری مورد بحث و بررسی قرارگرفته است. یکی مباحثی که در موضوع مادری قابل‌طرح است حیث اخلاقی آن است به این معنا که از ارزش اخلاقی مادری پرسیده شود. چنانکه در اینجا این بُعد مورد سؤال قرارگرفته است.  پاسخ به این سؤال که مادری ارزش اخلاقی دارد یا خیر و فضیلت اخلاقی محسوب می‌شود یا نه از یک‌سو با نظر به بررسی چیستی ارزش اخلاقی و شرایط تحقق آن ممکن است و از سوی دیگر نیازمند واکاوی منابع نقلی و سخنان عالمان و اندیشمندان مسلمان در رابطه با شأن مادری است.

1. ارزش اخلاقی مادری از منظر فلسفه اخلاق
نظر به معنای مطلوبیت در ارزش، متعلق دستورات، سلیقه‌ها، قراردادها و نیز اهداف، افعال، اشیاء و اشخاص می­توانند به ارزش متصف شوند. (1)  در نتیجه ارزش اخلاقی به فعل یا صفت اخلاقی اطلاق می‌شود. (2) به عبارت دقیق‌تر مراد از ارزش اخلاقی، ارزش­های عملی، فعلی یا رفتاری است که با اختیار از انسان صادر شود یا منشأ آن‌ها فعل اختیاری انسان باشد و یا اینکه نتیجه امری ناشی از اختیار انسان باشد و موضوع آن رفتار اختیاری انسان است یعنی عملی که انسان آن را با اختیار و انتخاب خود انجام می‌دهد. (3) از سوی دیگر ازآنجایی‌که از منظر اسلامی ارزش اخلاقی مشتمل بر ارزش مثبت و منفی است، ارزش اخلاقی مثبت آن ارزشی است که تأثیر مثبتی که در رسیدن به ارزش ذاتی (کمال نهایی) داشته باشد (4) به این معنا که موجبات کمال نهایی انسان را فراهم کند و در راستای تحقق آن قرار گیرد. بر پایه این دو نکته ازآنجایی‌که «مادر شدن» یک کنش اختیاری است و در حقیقت موضوع رفتار اختیاری انسان است می‌تواند متصف به ارزش اخلاقی شود. همچنین ازآنجایی‌که بر طبق منابع روایی -که در ادامه ذکر خواهد شد- مادری، شأنی است که دارای اجر و ثواب است و این اجر و ثواب نشان می‌دهد نقشی مثبت در کمال نهایی انسان دارد، می‌توان گفت مادری دارای ارزش اخلاقی مثبت بوده و یک فضیلت اخلاقی محسوب می‌شود.

2. منزلت مادری در نزد انبیا و اولیاء الهی
بررسی آیات و روایات نشان می‌دهد شأن مادری در نزد انبیاء و اولیاء الهی شأنی والا است. حضرت ابراهیم علیه­السلام برای پدر و مادرش دعا می‌کند و از خدا می‌خواهد که آن‌ها را مورد غفران و آمرزش قرار دهد. در قرآن کریم دراین‌باره از زبان آن حضرت آمده است: ﴿ رَبَّنَا اغْفِرْ لِی وَلِوَالِدَی وَلِلْمُؤْمِنِینَ یوْمَ یقُومُ الْحِسَابُ؛ پروردگارا﴾؛ «من و پدر و مادرم و همه مؤمنان را، در آن روز که حساب برپا می‌شود، بیامرز». (5) از حضرت عیسی علیه­السلام نیز در قرآن کریم نقل‌شده است که فرموده است:  ﴿وَبَرًّا بِوَالِدَتِی وَلَمْ یجْعَلْنِی جَبَّارًا شَقِیا﴾؛ «مرا نسبت به مادرم نیکوکار قرار داده و جبار و شقی قرار نداده است». (6) 
اینکه یک پیامبر الهی از خداوند متعال توفیق نیکوکاری به مادرش را طلب می‌کند نشان‌دهنده مقام والای مادر در نزد آن حضرت است. همچنین امام سجاد علیه‌السلام در باب حق مادر و عظمت و منزلت او می‌فرماید: «حق مادر بر تو این است که بدانی او تو را حمل نمود، آن‌گونه که هیچ‌کس، دیگری را حمل نمی‌کند؛ و از میوه قلبش به تو داد که احدی به دیگری نمی‌دهد؛ تو را با جمیع اعضاء و جوارحش در آغوش گرفت و باکی نداشت از اینکه گرسنه باشد درحالی‌که تو را می‌پوشاند و در آفتاب باشد تا تو را در سایه نماید و خواب را به خاطر تو ترک نمود و تو را از سرما و گرما محافظت نمود و تو در برابر این‌همه خدمت، کجا می‌توانی شکرگزار اوباشی، مگر به کمک و یاری و توفیق پروردگار». (7) این بیانات نشان‌دهنده جایگاه والا و ارزشمند مادر است به همین جهت دستور به پاسداشت آن و ادای حق آن صادرشده است.

3. مادری کنشی اختیاری است که با فرزند آوری محقق می‌شود، بنابراین برای تشخیص ارزشمندی مقام مادر می‌توان به بررسی ارزش اخلاقی فرزند آوری توجه نمود و از آن زاویه به تعیین اهمیت ارزش اخلاقی شأن مادری اشاره نمود. در برخی روایات برای زحمت فرزند آوری مادران ارزش والایی در نظر گرفته‌شده است. در روایتی به پاداشی هم‌ردیف رزمنده و شهید برای فرزند آوری مادران اشاره‌شده است: «لِلْمَرْأَهِ مَا بَیْنَ‏ حَمْلِهَا إِلَى وَضْعِهَا إِلَى فِطَامِهَا مِنَ الْأَجْرِ کَالْمُرَابِطِ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَإِنْ هَلَکَتْ فِیمَا بَیْنَ ذَلِکَ کَانَ لَهَا مِثْلُ مَنْزِلَهِ الشَّهِیدِ؛ (8) زن از ابتدای بارداری تا وضع حمل و پس از آن تا از شیر گرفتن کودک اجری مانند رزمنده در راه خدا دارد و اگر در این دوران از دنیا برود منزلتی مانند منزلت شهید دارد».

در روایت دیگری با برشمردن سختی‌های فرزند آوری و تربیت آن از اجر و ثواب آن سخن به میان آمده است. پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله دراین‌باره فرموده است: «إِذَا حَمَلَتِ الْمَرْأَهُ کَانَتْ بِمَنْزِلَهِ الصَّائِمِ الْقَائِمِ الْمُجَاهِدِ بِنَفْسِهِ وَ مَالِهِ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَإِذَا وَضَعَتْ کَانَ لَهَا مِنَ الْأَجْرِ مَا لَا تَدْرِی مَا هُوَ لِعِظَمِهِ فَإِذَا أَرْضَعَتْ کَانَ لَهَا بِکُلِّ مَصَّهٍ کَعِدْلِ‏ عِتْقِ مُحَرَّرٍ مِنْ وُلْدِ إِسْمَاعِیلَ فَإِذَا فَرَغَتْ مِنْ رَضَاعِهِ ضَرَبَ مَلَکٌ عَلَى جَنْبِهَا [جَنْبَیْهَا] وَ قَالَ استأنف [اسْتَأْنِفِی‏] الْعَمَلَ فَقَدْ غُفِرَ لَکِ؛ (9) هنگامی‌که زن باردار می‌شود در تمام طول مدت حمل به‌منزله روزه‌دار و شب‌زنده‌دار و مجاهد در راه خدا باجان و مال است و هنگامی‌که وضع حمل می‌کند آن‌قدر خدا به او پاداش می‌دهد که هیچ‌کس حد آن را از عظمت نمی‌داند و هنگامی‌که فرزندش را شیر می‌دهد در برابر هر مکیدنی از سوی کودک خداوند پاداش آزاد کردن برده‌ای از فرزندان اسماعیل را به او می‌دهد و هنگامی‌که دوران شیرخوارگی کودک تمام شد یکی از فرشتگان بزرگوار بر پهلوی او می‌زند و می‌گوید: برنامه اعمال خود را از نو آغاز کن چراکه خداوند همه گناهان ترا بخشید». (9) بدیهی است وقتی یک کنش اختیاری دارای اجر و ثواب اخروی باشد نشان‌دهنده ارزش اخلاقی مثبت آن است. در روایت زیبای دیگری پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله فرموده است: «الْجَنَّهُ تَحْتَ أَقْدَامِ الْأُمَّهَات؛ (10) بهشت زیر قدم مادران است». همچنین فرموده است: «تَحتَ أَقدَامِ الأُمَّهَاتِ رَوضَهٌ مِن رِیَاضِ الجَنَّه؛(11) دری از درهای بهشت در زیر پای مادران است». 

4. منزلت اخلاقی مادر در بیان امامین انقلاب
امام خمینی (ره) و مقام معظم رهبری‌شان والایی برای مقوله مادری قائل هستند. تا جایی که از حیث اخلاقی نیز به این مقوله نظرکرده‌اند. امام خمینی (ره) مادری را از شریف‌ترین کارها دانسته معتقدند: «مادر بودن و اولاد تربیت کردن بزرگ‌ترین خدمتی است که انسان به انسان می‌کند... اشرف کارها در عالم مادر بودن است و تربیت  اولاد. همه منافع کشور ما از دامن شما مادرها تأمین می‌شود». (12)
مقام معظم رهبری نیز درباره نقش مادر بودن و ارزش اخلاقی آن گفته است: «نقش مادری با هیچ نقش دیگری، با هیچ مؤثر دیگری از مؤثرات فرهنگی و اخلاقی تا آخر قابل‌مقایسه نیست». (13) در فراز دیگری گفته‌اند: «مادر است که فرهنگ و معرفت و تمدن و ویژگی‌های اخلاقیِ یک قوم و جامعه را با جسم خود، باروح خود، با خُلق خود و با رفتارِ خود، دانسته و ندانسته به فرزند منتقل می‌کند. همه تحت تأثیر مادران هستند. آنکه بهشتی می‌شود، پایه‌ی بهشتی شدنش از مادر است». (14)

نتیجه:
ازآنجایی‌که مادر بودن یک کنش اختیاری است می‌تواند در زمره ارزش‌های اخلاقی قرار گیرد. از سوی دیگر با مراجعه به آیات و روایات رسیده از اولیاء الهی می‌توان گفت یکی از برترین فضیلت‌های اخلاقی مادر بودن است به‌طوری‌که بر اعمال و رفتارهای مادران اجر و ثواب بسیار زیادی بارشده است. همچنین ازآنجایی که مادر بودن نقش کلیدی در فرهنگ و اجتماع و تربیت انسان‌ها ایفا می‌کند می‌توان ادعا نمود یکی از شریف‌ترین کارهای اخلاقی که فرهنگ، معرفت، تمدن و ویژگی‌های اخلاقی یک قوم و جامعه را رشد می‌دهد نقش مادری است.

منابع برای مطالعه بیشتر:
1. مطهری، مرتضی، نظام حقوق زن در اسلام.
2. جوادی آملی، عبدالله، زن در آیینه جمال و جلال.
3. افضلی، مرضیه؛ انتظاری، علی، جایگاه مادری از منظر شهید مطهری در مقایسه با فمینیسم.
4. کبیری قمی، نعیمه؛ معصومی زواریانی، سمیرا، نقش تربیتی زن در جامعه اسلامی.

پی‌نوشت‌ها:
1. مصباح یزدی، محمدتقی، پیش‌نیازهای مدیریت اسلامی، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)، چاپ دوم، 1388، ص 142.
2. فتحعلی، محمود و دیگران، فلسفه تعلیم و تربیت اسلامی، زیر نظر آیت‌الله محمدتقی مصباح یزدی، قم، موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)، چاپ دوم، 1391، ص 193.
3. مصباح یزدی، محمدتقی، اخلاق در قرآن، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)، چاپ پنجم، 1391، ج 1، ص 49.
4. مصباح یزدی، محمدتقی، آموزش عقاید، قم، موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)، چاپ هفدهم، 1384، ص 461.
5. سوره ابراهیم، آیه 41.
6. سوره مریم، آیه 32.
7. ابن‌بابویه، محمد بن علی، من لایحضره الفقیه، بیروت، دارالاضواء، 1405 ق، ج 2، ص 460.
8. همان، ج 3، ص 561.
9. شیخ حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1364 ش، ج 21، ص 451.
10. پاینده، ابوالقاسم، نهج الفصاحه، تهران، دنیای دانش، 1382، ص ۴۳۴.
11. نوری طبرسی، حسین بن محمدتقی، مستدرک الوسائل ومستنبط المسائل، بیروت، مؤسسه آل البیت علیهم‌السلام لإحیاء التراث، 1408 ق، ج 15، ص 181.
12. موسوی خمینی، سید روح‌الله، صحیفه نور، قم، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)، 1378 ش، ج 7، ص 446.
13. خامنه‌ای، سید علی، بیانات در دیدار جمعی از مداحان، 5/5/1384، در: http://www.farsi.khamenei.ir
14. همان.
 

کینه و دشمنی شخصی که انسان مترصد انتقام گرفتن و آرامش دل خود باشد مذموم است. آنچه رواست حب و بغض به خاطر خدا و دین است که منشأ الهی و دینی دارد.
کینه و نفرت مطلوب

پرسش:
آیا کینه مطلوب هم داریم؟ یعنی می‌توانیم نسبت به برخی افراد مثل دشمنان کینه و نفرت داشته باشیم یا نه؟
 

پاسخ:
پرسشگر گرامی انسان دارای حالات روحی مختلفی است. بعضی وقت‌ها حبّ و محبت بر دل انسان غالب می‌شود و بعضی وقت‌ها بغض و عداوت غالب می‌شود. کاری نیست که انسان انجام دهد و بدون محبت یا عداوت باشد. 
یکی از این حالات روحی، کینه و دشمنی است که عبارت از عداوت و دشمنی دیگری در دل داشتن و منتظر فرصت مناسب برای ابراز آن بودن، است. (۱) باید توجه داشت که کینه فقط یک حالت قلبی است و اگر به این کینه در خارج ترتیب اثر دهد، ‌«عداوت» و دشمنی گفته می‌شود؛ و این ثمره ظاهری کینه است؛ اما برای اینکه بفهمیم کینه ممدوح یا مطلوب داریم یا نه باید به مطالبی توجه کنید.

1. کینه به معنای نگه‌داشتن دشمنی و نفرت در دل از مؤمنان که اصلاً جایز نیست و در روایات آمده است که متأسفانه کینه‌ورزی و دشمنی می‌تواند انسان را وادار به گناهان مختلفی نسبت به دیگران کند تا بخشی از عقده‌های خود را بدین‌وسیله جبران کرده و به افراد ضربه بزند. در روایتی از پیامبر صلی‌الله علیه و آله چنین نقل‌شده است: «أَشْرَارُ النَّاسِ مَنْ یُبْغِضُ الْمُؤْمِنِینَ وَ تُبْغِضُهُ قُلُوبُهُمْ، الْمَشَّاءُونَ بِالنَّمِیمَه، الْمُفَرِّقُونَ بَیْنَ الْأَحِبَّهِ، الْبَاغُونَ لِلْبُرَآءِ الْعَنَت‏»؛ (2) بدترین مردم آن‌کسی است که دشمنی مؤمنین را در دل دارد و مؤمنین هم دشمنی او را در دل دارند، این فرد کسی است که به‌سوی سخن‌چینی می‌دود، کسی که بین دوستان جدایی می‌اندازد و کسی که از افراد پاک عیب‌جویی می‌کند. این‌ها نمونه‌ای گناهانی که کینه می‌تواند زمینه‌ساز آن باشد؛ بنابراین نسبت به مؤمنان که اصلاً جایز نیست.

2. اما نسبت به کافران و دشمنان دین بغض و دشمنی در منابع دینی داریم؛ یعنی بغض و دشمنی نسبت به دشمنان دین شایسته و رواست ولی کینه به معنای نقشه و انتظار فرصت برای ضربه زدن که در تعریف اول بحث مطرح کردیم شاید روا نباشد. 
توضیح آنکه روایات زیادی در مورد دشمنی و بغض دشمنان خدا و رسول و اهل‌بیت در قرآن و روایت داریم که شکی در آن نیست. علت این موضوع مرزبندی با کفار و دشمنان و نزدیک نشدن به آن‌ها  و دینشان و عدم انحراف است؛ یعنی دشمنی و کینه شخصی با کفار هم نداریم. از دوست گرفتن آن‌ها در قرآن نهی شده به همین دلیل که شبیه آن‌ها آلوده نشویم. خدا در قرآن می‌فرماید: ﴿ یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَ عَدُوَّکُمْ أَوْلِیاءَ تُلْقُونَ إِلَیْهِمْ بِالْمَوَدَّهِ وَ قَدْ کَفَرُوا بِما جاءَکُمْ مِنَ الْحَقِّ یُخْرِجُونَ الرَّسُولَ وَ إِیَّاکُمْ أَنْ تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ رَبِّکُم‏﴾؛ (3) «اى کسانى که ایمان آورده‏اید! دشمن من و دشمن خودتان را دوست نگیرید! شما نسبت به آنان اظهار محبت مى‏کنید، در حالى که آن‌ها به آنچه از حقّ براى شما آمده کافر شده‌اند و رسول‌الله و شما را به خاطر ایمان به خداوندى که پروردگار همه شماست از شهر و دیارتان بیرون مى‏رانند»؛ و در روایات نیز بغض دشمنان ممدوح محسوب شده آنجا که کینه و دشمنی شخصی نباشد، بلکه مکتبی و روی حساب دشمنی باخدا و اهل‌بیت و دین باشد. 
امام صادق علیه‌السلام می‌فرماید: «مَنْ أَحَبَّنَا وَ أَبْغَضَ عَدُوَّنَا فِی اللَّهِ مِنْ غَیْرِ وَتِیرَهٍ وَتَرَهَا إِیَّاهُ لِشَیْ‏ءٍ مِنْ أَمْرِ الدُّنْیَا ثُمَّ مَاتَ عَلَى ذَلِکَ وَ عَلَیْهِ مِنَ الذُّنُوبِ مِثْلُ زَبَدِ الْبَحْرِ غَفَرَهَا اللَّهُ لَه‏»؛ (4) «هر کس خدا را دوست بدارد و با دشمن او به خاطر خدا دشمنی ورزد و این دشمنى او به خاطر جنایت و ستمى نباشد که [آن شخص] در دنیا به او کرده است (یعنى به خاطر کینه شخصى نباشد)، چنانچه از دنیا بروید با همین محبت و بغض و روز قیامت با گناهانى به‌اندازه کفِ دریا مبعوث شود، خداوند، همه آن‌ها را بر او می‌بخشد»؛ یعنی دشمنی با دشمنان خدا داریم و این دشمنی اولاً به خاطر خداست و با در نظر گرفتن خداست که انسان از خدا دور نشود و شبیه دشمنان خدا نشود و منحرف نشود و ثانیاً به خاطر کینه شخصی نباشد. از این نتیجه می‌گیریم که کینه به معنای انتظار ضربه زدن به دشمن به معنای کینه شخصی نداریم.

3. البته در مسائل مربوط به جهاد و مسائل نظامی یا سیاست امور خارجی نسبت به دشمن با همان ملاک بالا دشمنی برای خدا لازم است. دشمنی به معنای فاصله گرفتن و مرزبندی با آن‌هاست؛ زیرا اگر مرزبندی و حذر و اجتناب از آن‌ها نباشد به‌راحتی دشمن نفوذ می‌کند و ضربه‌اش را می‌زند. لذا همیشه باید برای دشمن و ضربات او آماده‌باشیم همان‌طور که قرآن دستور صریح می‌دهد ﴿ وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّه... ﴾؛ (5) «هر نیرویى در قدرت دارید، براى مقابله با آن‌ها [دشمنان‏]، آماده‌سازید!» و اگر تجاوزی کرد، می‌توانیم بغض و حتی غضب داشته باشیم و این خشم مثبت است، ولی پرخاشگری برگرفته از غضب نداریم، بلکه می‌توانیم جواب مناسب بر اساس عقلانیت بدهیم مثلاً در شرایطی لازم است مثل خود دشمن رفتار کنیم. همان‌طور که خداوند می‌فرماید: ﴿ وَ جَزاءُ سَیِّئَهٍ سَیِّئَهٌ مِثْلُها﴾؛ (6) «کیفر بدى، مجازاتى است همانند آن‏» این دشمنی و بغض نه به خاطر کینه و کدورت و نفرت شخصی است بلکه به خاطر ادب کردن دشمن و جلوگیری از پیشرفت نظامی و ضربه نزدن اوست در واقع نوعی بازدارندگی از ارتکاب جرائم بیشتر است. در اینجا خشم و غضب مثبت داریم که اگر نداشته باشیم نمی‌توانیم از خودمان دفاع کنیم و این‌یک موهبت الهی است و فطری و غریزی هم هست. حتی در صورت صلح و قرارداد با دشمن هم توصیه‌شده است که به‌صورت کامل مواظب ضربات و نفوذ دشمن باشید.

امیرالمؤمنین علیه‌السلام می‌فرماید: «لَکِنِ الْحَذَرَ کُلَّ الْحَذَرِ مِنْ عَدُوِّکَ بَعْدَ صُلْحِهِ فَإِنَّ الْعَدُوَّ رُبَّمَا قَارَبَ لِیَتَغَفَّل‏»؛ (7) «ولی اجتناب کن اجتناب کامل از دشمنی بعد از اینکه صلح کردی با او زیرا گاهی دشمن نزدیک می‌شود تا تو را غافل کند و (ضربه بزند)» البته در هر صورت باید رعایت عدالت و اخلاق بشود  همان‌طور که خداوند می‌فرماید: ﴿ یـایها الذین ءامنوا... ولایجرمنکم شنـان قوم علی الاتعدلوا...﴾؛ (8) «ای کسانی که ایمان آورده‌اید... و البته نباید دشمنی گروهی شما را بر آن دارد که عدالت نکنید...»؛ بنابراین در مقابل دشمن، بغض و دشمنی برای خدا در منابع دینی داریم و این به خاطر آمادگی در برابر دشمن و جلوگیری از آسیب زدن است و اگر آسیب زد با استفاده از خشم مقدس مقابله به‌مثل می‌کنیم، ولی تجاوز و ستم نخواهیم کرد.

نتیجه:
کینه به معنای نگه‌داشتن دشمنی و نفرت در دل از مؤمنان که اصلاً جایز نیست؛ اما نسبت به کافران و دشمنان دین بغض و دشمنی در منابع دینی داریم؛ یعنی بغض و دشمنی نسبت به دشمنان دین شایسته و رواست ولی دشمنی شخصی و دنیوی نیست. دشمنی با کافران و دشمنان دین و خدا و اهل‌بیت علیهم‌السلام برای لزوم مواظب و آمادگی نظامی  و سیاسی برای جلوگیری از ضربه‌ها  و صدمات آن‌ها و برخورد عقالانه در مواقع تهاجم آن‌هاست؛ بنابراین در مقابل دشمن، بغض و دشمنی برای خدا در منابع دینی داریم و این به خاطر آمادگی در برابر دشمن و جلوگیری از آسیب زدن است و اگر آسیب زد با استفاده از خشم مقدس مقابله به‌مثل می‌کنیم، ولی تجاوز و ستم نخواهیم کرد.

منابع برای مطالعه بیشتر
-کینه از منظر اخلاق اسلامی، طاهره محقق، سید علی حسینی زاده.

پی‌نوشت‌ها:
1. نراقی، احمد، معراج¬السعاده، ناشر کشف¬الغطاء، چاپ اول، 82، ص 200.
2. طوسى، محمد بن الحسن، الأمالی، قم، دارالثقافه، چاپ اول، 1414 ق، ص 462.
3. سوره ممتحنه، آیه 1.
4. ابن‌بابویه، محمد بن على، ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، قم، دارالشریف الرضی للنشر، چاپ دوم، 1406 ق، ص 170.
5. سوره انفال آیه 60.
6. سوره شوری، آیه 40.
7. سید رضى، محمد بن حسین، نهج¬البلاغه، قم، هجرت، چاپ اول، 1414 ق، ص 442.
8. سوره مائده، آیه 2.

یکی از صفات انسانی و الهی که رابطه تنگاتنگی با ایمان دارد صفت حیاء است و زمانی ایجاد می شود که فرد حضور شخص دیگری را حس کند که ناظر بر اعمال وی می باشد.
منظور از شرم و حیاء، و کارکردهای آن

پرسش:
منظور از شرم و حیاء چیست و چه کارکردهایی دارد؟
 

پاسخ:
در گلستانِ وجودِ انسان، گُلی خوش‌بو و نایاب به نامِ حیا وجود دارد. 
حیا صفتی است که از درکِ حضورِ ناظری آگاه، سرچشمه می‌گیرد. این ناظر می‌تواند خداوندِ مهربان، ائمه معصومین، فرشتگانِ الهی، نفسِ خویشتن و یا دیگر انسان‌ها باشد. انسانِ باحیا حتی در خلوت و تنهایی، در برابرِ آفریننده هستی و وجدانِ خویش، احساسِ مسئولیت می‌کند و از هرگونه عملِ ناشایست، دوری می‌گزیند. حیا، در تعاملاتِ انسان با دیگران نیز نقشی اساسی ایفا می‌کند. انسانِ باحیا، در گفتار و رفتارِ خود، همواره احترامِ دیگران را حفظ می‌کند و از هرگونه رفتاری که موجبِ آزرده‌خاطر شدنِ آن‌ها شود، پرهیز می‌نماید.
در فرهنگِ غنیِ اسلام، حیا، مفهومی ژرف و فراتر از صرفِ احساسِ شرم و خجالت در انسان است. حیا ستون شخصیت انسان است. هر چه این ستون استوارتر باشد، بنای شخصیت نیز وزین‌تر و باشکوه‌تر خواهد شد. در پرتو حیا، رفتار انسان سنجیده‌تر و متین‌تر می‌گردد و از هر آنچه باوقار و آراستگی شخصیت مغایر باشد، دوری می‌گزیند.

فطری بودن حیا
انسان به‌طور فطری تمایل دارد که از هرگونه نقص و عیبی مبرا باشد و در نظر دیگران به‌عنوان فردی کامل و بدون ایراد شناخته شود. او از اینکه عیوب و نقاط ضعفش برملا شود و مورد تمسخر و سرزنش دیگران قرار گیرد، احساس شرم و خجالت می‌کند؛ بنابراین، حیا به‌عنوان یک بازدارنده عمل می‌کند و مانع از آن می‌شود که انسان مرتکب کارهای زشت و ناپسند شود، چراکه می‌داند انجام این کارها موجب آشکارشدن عیوبش و درنتیجه پشیمانی و سرافکندگی او خواهد شد. در قرآن کریم، داستان حضرت آدم و حوا به‌عنوان نمونه‌ای از بروز حیا در انسان ذکرشده است. زمانی که حضرت آدم و حوا از میوه ممنوعه تناول کردند، متوجه عورت خود شده و برای پوشاندن آن از برگ درختان استفاده کردند. این واقعه نشان می‌دهد که حیا ریشه در فطرت انسان دارد و از احساس شرم نمودن به خاطر آشکارشدن عیوب ناشی می‌شود.

اسباب حیا
عقل
پیامبر اسلام می‌فرمایند: «فتَشَعَّبَ مِنَ العَقلِ الحِلمُ و مِنَ الحِلمِ العِلمُ و مِنَ العِلمِ الرُّشدُ و مِنَ الرُّشدِ العَفافُ و مِنَ العَفافِ الصِّیانَهُ و مِنَ الصِّیانَهِ الحَیاءُ و مِنَ الحَیاءِ الرَّزانَهُ و مِنَ الرَّزانَهِ المُداوَمَهُ عَلَى الخَیرِ و مِنَ المُداوَمَهِ عَلَى الخَیرِ کَراهِیَهُ الشَّرِّ و مِن کَراهِیَهِ الشَّرِّ طاعَهُ النّاصِحِ»، (1)«عقل موجب پیدایش حلم است و از حلم، علم و از علم، رشد و از رشد، عفاف و از عفاف، خویشتن‌داری و از خویشتن‌داری، حیا و از حیا، وقار و از وقار، مداومت بر عمل خیر و تنفّر از شرّ و از تنفّر از شر، اطاعت نصیحت‌گوی، حاصل می‌گردد».

ایمان
از امام باقر علیه‌السلام نقل‌شده است: «الحیاءُ والایمانُ مقرونانِ فی قَرْن فاذا ذَهَبَ اَحَدُهما تَبِعَهُ صاحبُهُ»، (2)«حیا و ایمان قرین یکدیگرند، پس هرگاه یکی از آن‌ها برود دیگری نیز خواهد رفت».

آثار و کارکردهای حیا
در روایات اسلامی، حیا به‌عنوان کلید بسیاری از خوبی‌ها و برکات معرفی‌شده است. ازجمله آثار و فواید آن می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

پیشگیری از گناه: 
حیا مانع از آن می‌شود که فرد به سمت گناه و اعمال ناشایست کشیده شود. امام علی علیه‌السلام می‌فرمایند: «الحَیاءُ یَصُدُّ عَنِ فِعلِ القَبیحِ»، (3)«حیا، از کار زشت، بازمی‌دارد».

عفت و پاک‌دامنی: 
حیا موجب حفظ عفت و پاک‌دامنی در برابر گناهان و شهوات می‌شود. امام علی علیه‌السلام می‏فرماید: «علی قدر الحیاء تکون العفه»، (4) «عفت و پاک‌دامنی به‌اندازه شرم و حیای انسان است».

کلید خوبی‌ها: 
فرد باحیا تمایل بیشتری به انجام کارهای خیر و نیکو دارد. امام علی علیه‌السلام می‌فرماید: «الْحَیاءُ مِفْتَاحُ کلِّ الْخَیرِ»، (5)«شرم کلید هر خیری است».

محوکننده خطاها: 
حیا باعث می‌شود که انسان از انجام کارهایی که خلاف اخلاق و شرع هستند خودداری کند. امام علی علیه‌السلام می‌فرمایند:  «الْحَیاءُ مِنَ اللَّهِ یمْحُو کثِیراً مِنَ الْخَطَایا»، (6)«شرم از خدا بسیاری از خطاها و گناهان را محو می‌کند».

محافظت از عذاب: 
امام علی علیه‌السلام می‌فرمایند: «الْحَیاءُ مِنَ اللَّهِ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَی تَقِی [یقی من] عَذَابَ النَّارِ»، (7)«شرم از خدا  [انسان را] از عذاب آتش مصون می‌دارد».

پوشیده شدن عیب:

امام علی علیه‌السلام می‌فرمایند: «مَنْ کسَاهُ الْحَیاءُ ثَوْبَهُ خَفِی عَنِ النَّاسِ عَیبُهُ»، (8) «هر که شرم، جامه‌اش را بر او بپوشاند، عیب او از مردم پنهان ماند».

حفظ اعتدال: 
حیا صفتی نیکوست، اما افراط‌وتفریط در آن مذموم است. برخی بدون تفکر و بدون توجه به حیا، هر کاری انجام می‌دهند. برخی نیز به بهانه حیا از انجام امور نیک خودداری می‌کنند.

افراط در حیا:
حیا، همچون سکه‌ای دو رو دارد که یک‌ روی آن ارزشمند و نیکو و روی دیگرش مذموم و ناپسند است. در یک‌سو، حیا به‌مثابه گوهر گران‌بهایی است که انسان را به‌سوی احترام به دیگران، فروتنی، عفت، صداقت و درستکاری رهنمون می‌سازد و درنهایت، او را در مسیر رشد و تعالی قرار می‌دهد؛ اما در سوی دیگر، حیا می‌تواند به مانعی در برابر پیشرفت و تعاملات اجتماعی تبدیل شود. زمانی که حیا به حد افراط برسد، به خجالت و ترس تبدیل‌شده و مانع از ابراز عقیده، پرسش و پاسخگویی و حتی انجام وظایف و تکالیف می‌شود. بر همین اساس رسول اکرم صلی‌الله و علیه و اله حیاء را دو قسم کرده و فرموده‌اند: «الحیاء حیاءان؛ حیاءُ عقلٍ و حیاءُ حُمقٍ و حیاءُ العقلِ العلمُ و حیاءُ الحُمقٍ الجهل»، (9)«حیاء بر دو قسم است حیاء عاقلانه و حیاء احمقانه. حیاء عقلانی ناشی از علم و حیاء احمقانه ناشی از جهل است».

حیای ناپسند
امام علی علیه‌السلام می‌فرمایند: «لا یَستَحیِی العالِمُ إذا سُئلَ عمّا لا یَعلَمُ أن یَقولَ: لا عِلمَ لی بِهِ»، (10)«عالم هرگاه از او سؤالی شود که پاسخش را نمی‌داند، از اینکه بگوید: «پاسخش را نمی‌دانم»، شرم نمی‌کند». در روایت می‌خوانیم: «ثَلَاثٌ لَا یُسْتَحْیا مِنْهُنَّ: خِدْمَهُ الرَّجُلِ ضَیفَهُ، قِیامُهُ عَنْ مَجْلِسِهِ لِأَبِیهِ وَ مُعَلِّمِهِ، طَلَبُ الحَق و اِن قَلّ»، (11)«سه چیز است که نباید از آن شرم کرد: ازجمله خدمت کردن به مهمان، برخاستن از جای خود برای پدر و معلم و درخواست حق خود اگرچه اندک باشد».

تفاوت حیا با خجالت:
1. حیا از درک نقص و اشتباه ناشی می‌شود، درحالی‌که خجالت از ترس قضاوت دیگران ناشی می‌شود.
2. افراد باحیا می‌توانند با پذیرش ضعف‌های خود بر آن‌ها غلبه کنند، در حالی که افراد خجالت‌زده ممکن است در حلقه رفتارهای منفی خود گرفتار شوند.
3. حیا به فرد کمک می‌کند تا در مسیر درست قدم بردارد، درحالی‌که خجالت می‌تواند مانع از رسیدن به اهداف او شود.

نتیجه:
حیا صفتی نیکوست که در اسلام بسیار مورد تأکید قرارگرفته است. حیا در حوزه‌های مختلف زندگی اخلاقی نقشی بازدارنده دارد. در مقابل حیا، صفت رذیله بی‌حیایی قرار دارد. ریشه حیا در تمایل فطری انسان به کمال و بی‌عیب‌ونقص بودن نهفته است. حضور خدا و درک عظمت او، شرم انسان از گناه را بیشتر می‌کند. انسان از کسانی که مقام بالا یا موقعیت اجتماعی ممتازی دارند، بیشتر خجالت می‌کشد. گاهی حتی از اطلاع کودک از گناهمان خجالت می‌کشیم، اما از اطلاع خدا خجالت نمی‌کشیم. 
علت این امر، عدم درک عمیق عظمت خداوند است. حیا، گوهرِ گران‌بهایی است که انسانِ مؤمن را به‌سوی سعادت و رستگاری رهنمون می‌شود. این صفتِ والا، در پرتوِ ایمانِ راستین، در وجودِ انسان ریشه می‌دواند و میوه‌هایِ نیکِ تقوا و پاکی را به بار می‌آورد.

 

پی‌نوشت‌ها:
1. الحرانی، محمد الحسن بن علی بن الحسین بن شعبه، تحف العقول، بتصحیحه والتعلیق علیه الغفاری، علی‌اکبر، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، الطبعه الثانیه،1404 – ق، ص 15.
2. المجلسی، الشیخ محمدباقر بن محمدتقی، بحارالانوار، مؤسسه الوفاء، چاپ دوم، ١٤٠٣ هـ. ق، ج 71، ص 331.
3. ری‌شهری، محمد، میزان الحکمه، قم، دارالحدیث، 1375. ه ش، ج 1، ص 717.
4. تمیمی آمدی، عبدالواحد بن محمد، غررالحکم و درر الکلم، محقق / مصحح: رجائی، سید مهدی، قم، دارالکتاب الإسلامی، چاپ دوم، 1410 ق، ج 1، ص 451.
5. همان، ص 30.
6. همان، ص 83.
7. همان، ص 121.
8. همان، ص 620.
9. الحرانی، محمد الحسن بن علی بن الحسین بن شعبه، تحف العقول، بتصحیحه والتعلیق علیه الغفاری، علی‌اکبر، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، الطبعه الثانیه،1404 – ق، ص 45.
10. برقی، احمد بن محمد بن خالد، المحاسن، محقق / مصحح: محدث، جلال‌الدین، قم، دارالکتب الإسلامیه، چاپ دوم،1371 ق، ج 1، ص 9.
11. تمیمی آمدی، عبدالواحد بن محمد، غررالحکم و درر الکلم، محقق / مصحح: رجائی، سید مهدی، قم، دارالکتاب الإسلامی، چاپ دوم، 1410 ق، ج 1، ص 330.
 

گاهی فاصله بین فضائل و رذائل اخلاقی بسیار کم است و جای آن است که انسان شدیدا مراقب باشد تا لغزش پیدا نکند. تفاوت بین حسد و غبطه نیز از همین نوع است.
فرق حسد و غبطه

پرسش:
فرق حسد و غبطه در چیست؟ چگونه متوجه شوم به شخصی حسادت دارم یا غبطه می‌خورم؟
 

پاسخ:
صفات خوب و بد بیشترین محتوای معارف اخلاقی را تشکیل می‌دهند؛ و بین صفات خوب و بد برخی کلیدی و ریشه‌ای و نقش مادر برای صفات دیگر است؛ یعنی زمینه برای صفات دیگر مهیا می‌کند. در بین صفات بد، حسادت و حسد بسیار نکوهش شده و زمینه بسیاری از صفات بد را مهیا می‌کند. در مورد تعریف آن و فرق آن با غبطه نکاتی را مطرح می‌کنیم.

1. حسد که در فارسی از آن تعبیر به «رشک» می‏شود، به معنی «آرزوی زوال نعمت از دیگران است، خواه آن نعمت به حسود برسد یا نرسد»؛ بنابراین کار حسود یا ویرانگری است، یا آرزوی ویران شدن بنیان ‏نعمت‌هایی است که خداوند به دیگران داده است، خواه آن سرمایه و نعمت به او منتقل شود یا نه! در مقابل حسد، «غبطه» قرار دارد و آن این است که انسان آرزو کند که نعمتی همانند دیگران یا بیشتر از آن‌ها داشته باشد، بی‌آنکه آرزوی زوال نعمت کسی را داشته باشد. (1) در حدیثی از امام صادق علیه‌السلام می‏خوانیم: «انَّ الْمُؤْمِنَ یَغْبُطُ وَ لَایَحْسُدُ، وَ الْمُنَافِقُ یَحْسُدُ وَ لَایَغْبُطُ»؛ «مؤمن غبطه می‏خورد، ولی حسد نمی‏ورزد، امّا منافق حسد می‏ورزد و غبطه نمی‏خورد». (2) شما با این تعریف از حسد، خودتان باید ببینید آیا نسبت به دیگران حسود هستید یا غبطه می‌خورید؟ آیا دوست دارید دیگران نعمتی نداشته باشند یا دوست دارید شما هم مثل آن‌ها دارای مرتبه و نعمت و جایگاه باشد؟ اگر دوست دارید شما هم مانند آن‌ها شوید بدون اینکه آن‌ها شکست بخورند یا نعمتی از آن‌ها گرفته شود، شما حسود نیستید و غبطه می‌خورید. ولی اگر دوست دارید کلاً آن‌ها هیچ موفقیتی نداشته باشند و شکست بخورند، حال چه شما جای آن‌ها باشید یا اصلاً نباشید، این حسادت است و باید به درمان آن بپردازید.

2. اما اگر واقعاً حسادت دارید باید نکاتی پیرامون حسد به شما عرض کنیم که حسد از بیماری‏های خطرناک اخلاقی است که اگر انسان به درمان آن نپردازد دین و دنیای او را تباه می‏کند. درمان این بیماری اخلاقی  بر دو اساس استوار است. علمی و عملی. در قسمت «علمی» شخص حسود باید روی دو چیز مطالعه و دقّت کند یکی پیامدها و آثار ویرانگر حسد ازنظر روح و جسم و دیگر ریشه‌ها و انگیزه‌های پیدایش حسد.  حسود باید بیندیشد که این بیماری اخلاقی به‌زودی جسم او را بیمار می‏کند، مانند خوره روح او را می‏پوساند  و از بین می‏برد، خواب و آرامش را از او سلب می‏کند. از طرفی باید انگیزه‌های حسد را به انگیزه‌های غبطه تبدیل کند و نیروهای ویرانگر را به نیروهای سازنده مبدّل سازد. این معنی در حدیثی از امیر مؤمنان علی علیه‌السلام نقل‌شده که فرمود: «احْتَرِسُوا مِنْ سُورَهِ الْجُمَدِ وَ الْحِقْدِ وَ الْغَضَبِ وَ الْحَسَد وَ اعِدُّوا لِکُلِّ شَیْ‏ءٍ مِنْ ذَلِکَ عِدَّهً تُجَاهِدُونَ بِهَا مِنَ الْفِکْرِ فِی الْعَاقِبَهِ وَ مَنْعِ الرَّذِیلَهِ وَ طَلَبِ الْفَضِیلَهِ»؛ (3) خود را از شدّت بخل و کینه و غضب و حسد در امان دارید و برای مبارزه با هر یک از این امور وسیله‌ای آماده سازید، ازجمله تفکّر در عواقب سوء این صفات رذیله و راه درمان و طلب فضیلت از این طریق!

3. امّا ازنظر عملی می‏دانیم تکرار یک عمل تدریجاً تبدیل به یک عادت می‏شود و ادامه عادت تبدیل به ملکه و صفت درونی می‏گردد. حسود باید با استفاده از ضد حسد به درمان پردازد که درمان هر بیماری دارویی است که از ضد آن تشکیل یافته است! در حدیثی از پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله می‏خوانیم: «اذَا حَسَدْتَ فَلَاتَبْغِ»؛ (4) هنگامی‌که نسبت به کسی حسد پیدا کردی بر طبق آن عمل نکن و بر او ستمی روا مدار!«شما در این مورد سعی کنید برعکس همان افراد را به خاطر موفقیتشان ستایش کنید، از آن‌ها هم جلوی خودشان و هم‌پشت سرشان زیاد تعریف کنید و نه‌تنها در ذهن و فکرتان، بلکه به‌صورت لسانی نیز از آن‌ها تعریف کنید و برای موفقیت شان دعا کنید و حتی عملاً کمک کنید که در تخصصی که در آن احساس حسادت دارید، موفق شوند، راهنمایی‌شان کنید، استادان خوب، کتب خوب و هر کمکی که می‌توانید بکنید که پیشرفت کنند، این کار عملاً مثل آبی است روی آتش حسادت و باعث می‌شود کم‌کم حسادت تان نسبت به آن‌ها کم بشود؛ و در حدیث دیگری از امیر مؤمنان آمده است که فرمود: «انَّ الْمُؤْمِنَ لَایَسْتَعْمِلُ حَسَدَهُ»؛ مؤمن حسد خود را به کار نمی‏گیرد. 
ازجمله اموری که در درمان حسد بسیار مؤثر است راضی به رضای حق بودن و تسلیم در برابر اراده او شدن و قانع به زندگی خویش گشتن است، در حدیثی از امیر مؤمنان می‏خوانیم: «مَنْ رَضِیَ بِحَالِهِ لَمْ یَعْتَوِرَهُ الْحَسَد»؛ (6) کسی که به آنچه دارد راضی باشد، حسد در امان او را نمی‏گیرد.» به نعمت‌هایی که خدا به شما داده زیاد فکر کنید تا حس سپاس گذاری تان تقویت و حس حسادت تان کم‌تر شود. درنهایت برای موفقیت خودتان هدف‌های بلند را طرح و برنامه‌ریزی کنید و تلاش کنید به آن‌ها برسید، وقتی هدف و برنامه داشته باشید و مشغول کارهای مفید باشید، احساس پیشرفت می‌کنید و طبیعتاً احساس رضایت می‌کنید و کمتر حسادت می‌تواند روی شما اثر منفی بگذارد.

نتیجه:
حسد از صفات بسیار بد است که ریشه بسیاری از صفات زشت است. به معنی «آرزوی زوال نعمت از دیگران است، خواه آن نعمت به حسود برسد یا نرسد». با توجه به این تعریف اگر حسود هستید با عمل به راهکارهای علمی و عملی می‌توانید به‌تدریج به درمان بپردازید.

پی‌نوشت‌ها:
1. مکارم شیرازی، اخلاق در قرآن، ج‏2، ص 136، قم.
2. شیخ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، قم، مؤسسه دارالحدیث العلمیه الثقافیه، قم‏ 1429 ق- 1387 ش‏، ج 2، ص 307، ح 7.
3. عبدالواحد تمیمی آمدی‏، تصنیف غررالحکم، ص 300، ح 6806. دفتر تبلیغات، قم، 1366 ش.
4. ابن شعبه حرانی‏، تحف العقول، ص 50. جامعه مدرسین، قم،1404 ق.
5. بحارالانوار، ج 55، ص 323، حدیث 12، موسسه الوفاء، بیروت، 1404 ق.
6. عبدالواحد تمیمی آمدی‏، تصنیف غررالحکم، ص 300، ح 6808. دفتر تبلیغات، قم، 1366 ش.

اعتماد به نفس و تکبر، دو صفت نزدیک به هم هستند که هر کدام به نوبه خود، تأثیرات زیادی در نگرش ها و رفتار انسان داشته و تفکیک آن دو را از هم ضروری می سازد.
تفاوت تکبر و اعتماد به نفس

پرسش:
می‌گویند انسان مؤمن باید همه را برتر از خودش ببیند آیا این موجب کاهش اعتماد به نفس او نمی‌گردد؟
 

پاسخ:
یکی از آفات مهم در بندگی انسان‌ها مسئله تکبر و خودبرتربینی نسبت به دیگران است که ریشه بسیاری از خطاها و اشتباهات دیگر است و اگر درمان نشود انسان را مانند ابلیس به سقوط می‌کشاند و از طرف دیگر برای پیشرفت در دنیا و آخرت نیازمند اعتماد به نفس هستیم. برای دانستن تفاوت این دو و پاسخ سؤال شما لازم است به نکاتی توجه بفرمایید:

1. تکبر؛ یعنی آدمی، خود را نسبت به دیگران به جهت کمالی که در خود می‌بیند بزرگ شمارد؛ خواه آن کمال را داشته باشد یا نه و خواه آن صفتی را که دارد و به آن می‌بالد فی‌الواقع هم کمال باشد یا نه (1) مانند تکبر شیطان نسبت به انسان، آنجا که در پاسخ خداوند که فرمود چرا به آدم سجده نکردی- گفت: من از آتش خلق شده‌ام و آدم از خاک آفریده شده است. (2) 
اعتماد به نفس؛ یعنی، علاوه بر اینکه انسان خودش را مثبت ارزیابی می‌کند، به این باور هم رسیده که توان کافی برای انجام کارهایش دارد و می‌تواند از توانمندی‌های خود، به‌خوبی در جهت نیل به اهدافش استفاده کند؛ به عبارت دیگر خود را باور کرده و توانمندی‌هایش را به‌صورت واقع بینانه ارزیابی می‌کند و در هر شرایطی، می‌تواند از این توانمندی‌ها به خوبی استفاده کند و هیچ‌گاه شکست‌ها موجب تغییر این باورها نسبت به خودش نمی‌شود؛ بلکه شکست‌ها را به خوبی تحلیل و سپس به‌عنوان سکوی پرش برای دستیابی به اهداف خود از آن استفاده می‌کند.

2. با دقت در معنا و مفهوم اصطلاحات فوق، به‌خوبی تفاوت آن‌ها روشن می‌شود. در تکبر که از آن نهی شده انسان بر پایه فریب و به‌صورت غیرواقعی، خود را برتر از دیگران می‌پندارد، ولی در اعتماد به نفس اولاً بر اساس توانمندی‌های واقعی به خود امید می‌بندد تا رشد کند و از همه مهم‌تر لزوماً انسانی که به خود اعتماد به نفس دارد خود را برتر از دیگران نمی‌داند. به همین بیان اگر انسان، خود را دارای کمالی می‌داند و تصور مثبتی از خود دارد، برای اینکه دچار تکبر نشود، باید راه تواضع را در پیش گیرد و هیچ‌گاه به خود نبالد که من دارای چنین کمالی هستم، بلکه از آن توانمندی یا آن صفت کمال، در راه صحیح استفاده کند؛ و نسبت به دیگران متواضع باشد. در واقع بین تواضع و اعتماد به نفس تعارضی نیست و انسان می‌تواند هر دو را داشته باشد.

3. اعتماد به نفس یا خودباوری در قرآن هم ممدوح است. افراد زیادی در قرآن نام شان برده شده است که خودباوری داشته و اعتماد به نفس و ایمان عالی داشته‌اند؛ مانند همسر فرعون و حضرت مریم که در قرآن نام شان و سرگذشت ایمانی‌شان ذکر شده است؛ و خداوند براى مؤمنان، به همسر فرعون مثَل زده است، در آن هنگام که گفت: پروردگارا! خانه‌ای براى من نزد خودت در بهشت بساز و مرا از فرعون و کار او نجات ده و مرا از گروه ستمگران رهایی ‌بخش؛ و همچنین به مریم دختر عمران که دامان خود را پاک نگه داشت و ما را از روح خود در آن دمیدیم؛ او کلمات پروردگار و کتاب‌هایش را تصدیق کرد و از مطیعان فرمان خدا بود! (3) 
دیگرکسانی که ایمان آن‌ها باعث خودباوری شده است اصحاب کهف هستند که یک سوره در قرآن به نام شان  ذکر شده است و سرگذشت آن‌ها به‌صورت مفصل در آیات این سوره آمده است. سوره یوسف که سرگذشت حضرت یوسف و یعقوب را ذکر می‌کند می‌تواند نمونه دیگری از خودباوری را به تصویر بکشد چراکه با وجود تمام مشکلات برای این پدر و پسر معصوم خودباوری به آن‌ها اجازه نداد از مسیر بندگی خارج و ایمان شان را از دست بدهند.

نتیجه
فرق اساسی اعتماد به نفس و تکبر که مقابل تواضع فروتنی است این است که در تکبر، انسان بر پایه فریب و به‌صورت غیر واقعی، خود را برتر از دیگران می‌پندارد، ولی در اعتماد به نفس اولاً بر اساس توانمندی‌های واقعی به خود امید می‌بندد تا رشد کند و از همه مهم‌تر لزوماً انسانی که به خود اعتماد به نفس دارد خود را برتر از دیگران نمی‌داند. در واقع بین تواضع و اعتماد به نفس تعارضی نیست و انسان می‌تواند هر دو را داشته باشد. در قرآن نیز به مسئله خودباوری و اعتماد به نفس و تواضع اشاره شده است.

منابع برای مطالعه بیشتر
-تواضع و آثار آن، حسین انصاریان.
-تواضع و کبر از منظر قرآن و حدیث، بهشتی پور.
-کتاب از اعتماد به نفس تا عزت نفس، محمد صادقی.

پی‌نوشت‌ها:
1. ملا احمد نراقى، معراج السعاده، قم، انتشارات حکمت، 1366، ص 278.
2. سوره اعراف، آیه 12.
3. سوره تحریم، آیه 11 و 12.

این‌چنین نیست که دعای بد و لعن و نفرین همیشه صحیح باشد و مورد اجابت واقع شود، بلکه باید نفرین کننده یا شخصی باشد که مظلوم واقع‌شده باشد.

پرسش:

من در دوران کودکي به صورت خيلي عجيبي با خدا بودم و نماز اول وقت مي‌خواندم و به نظر خودم توي فضاي معنوي خاصي بودم در اون دوران ما يک همسايه اي داشتيم که من رو خيلي اذيت مي‌کرد، من يک روز سر نماز ايشون رو نفرين کردم و از خدا خواستم ايشون حتي ديگر نتواند راه برود! مدتي نگذشت که ايشون یکباره فلج شد و دکترا به هيچ وجه دليل فلج شدن ايشون رو کشف نکردند! آيا امکان دارد نفرين من گرفته باشد و اين بلا سر اين بنده خدا اومده باشد؟ من چند وقته عذاب وجدان دارم و اگر بخاطر نفرین من بوده من چه کار کنم؟ آخه ايشون اون موقع تازه اوايل نوجوانيش بود و من نگرانم در حق ايشون جفا کرده باشم؟

پاسخ:
مقدمه:
دعا به‌طورکلی بر دو قسم است. دعا به خیر و دعا به شر، كه همان نفرین یا لعنت است. نفرین، به معنای دعای بد برای مرگ، ناکامی و بدبختی کسی یا چیزی است بنابراین نفرین نوعی دعا است که به ضرر شخص دعا شونده باشد؛ به‌عبارت‌دیگر، دعا بر دو نوع است؛ مثبت که همان دعای معروف و شناخته‌شده است و دعای منفی که نفرین باشد، ولی برای مؤثر بودن، شرایط و ضوابطی دارد که در ادامه اشاره می‌کنیم.
پاسخ اصلی:
 1. انگیزه‌ها و عواملی که موجب می‌شود یک انسان در حق کسی دعای شر بکند و او را لعن و نفرین نماید، متفاوت است، لذا به‌حسب موارد، صحت و عدم صحت نفرین و استجابت و عدم استجابت آن نیز فرق خواهد کرد. اگر باانگیزه ظلم‌ستیزی کسی را نفرین کند، هیچ محذور و اشکالی ندارد به همین جهت در برخی زیارات نسبت به کسانی که به پیامبر (ص) و خاندان او ظلم کرده‌اند لعن و نفرین‌شده است. این لعن و نفرین‌ها از طرفی اعلان موضع و اظهار تنفر و بیزاری از دشمنان دین است تا چهره زشت آن‌ها بر جهانیان معلوم شود و این خود یکی از محورهای اساسی ارتباطات در دین اسلام می‌باشد که در فروع دین از آن به تَبَرّی تعبیر شده، البته این لعن و نفرین‌ها فقط در زیارت‌ها نمی‌باشد،بلکه قرآن هم در مورد کفار معاند چنین می‌فرماید: «کافران را خدا لعنت می‌کند و لعنت کنندگان هم لعنتشان می‌کنند.»(1) و درجایی دیگر می‌فرماید: «کسانی که کافر شدند و در حال کفر مردند لعنت خدا و فرشتگان و تمام مردم بر آنان باد»(2).
2. اما اگر دعای بد و لعن و نفرین نسبت به کسی بر اساس انگیزه‌های نفسانی باشد و از روی بدخواهی بی‌مورد و کینه و حسادت و سایر عوامل و امور نفسانی صورت گیرد، به‌طور یقین ناصواب است و اسلام هرگز آن کار را تأیید نمی‌کند یعنی شخصی که به دیگران نفرین می‌کند، اگر به‌ناحق باشد یا از روی عصبانیت و احساسات باشد و از صمیم قلب نباشد، تأثیری در زندگی فرد نفرین‌شده ندارد. در روایاتی از امام باقر( علیه‌السلام) آمده است که ایشان فرمودند: «چون لعنت از دهان شخصی بیرون آید میان او و آن شخص که به او لعنت شده تردد می‌کند اگر آن شخص مستحق لعن باشد به او تعلق می‌گیرد و اگر نباشد به صاحبش برمی‌گردد.»(3) اساساً توصیه‌شده اهل نفرین به دیگران نباشیم چون اگر انسان اهل نفرین باشد ممکن است نفرین دیگران نیز در مورد ما محقق شود. امام صادق (علیه‌السلام) فرمود: «هرگاه مردى مورد ظلم و ستم واقع شد و شروع كند به نفرین كردن بر ظالم و ستمكار خود، خداوند عزوجل به او می‌گوید: همان‌طوری كه تو به ظالم خود نفرین می‌کنی، كسى دیگر هم از دست ظلم و ستم تو نفرین می‌کند. اگر می‌خواهی، نفرینت را درباره‌ی ظالم تو بپذیرم و نفرین مظلومت را هم درباره‌ی تو و اگر خواستى، نفرین هر دو شمارا به تأخیر بیندازم تا شاید رحمت و عفو من شمارا فراگیرد!»(4)
3. نکته سوم و مهم‌تر این است ک خداوند عادل است و به میزان خطای افراد مجازت و تاوان می‌دهد. بیش از استحقاق طرف هیچ نفرینی گیرا نیست مثلاً اگر کسی شمارا اذیت کرده باشد و شما نفرین کنید که اصلاً نتواند راه برود، به نظرتان آیا این عادلانه است؟ این نفرین بیش از استحقاق او نیست؟ آیا او پای شمارا قطع کرده بوده که نفرین کردید نتواند راه برود؟ نکته مهم اینجاست که اجابت نفرین دست خداست و خدا کسی را بیش از استحقاق مجازات و مکافات نمی‌کند. بديهي است خداي عادل، عالم و حكيم، به‌اندازه آنچه حق است، نفرين را اجابت می‌کند، نه بيشتر (5) مطلبی که شما نوشتید از همین نوع است. نفرین شما تناسبی با تخلف و اذیتی که کرده نداشته است. آیا تاوان اذیت کردن او مصیبتی است که با آن نتواند راه برود؟ حتماً پاسخ شما منفی است. اساساً هیچ دلیلی نیست که اتفاقی که برای آن همسایه پیش‌آمده به خاطر نفرین شما بوده است. در عالم مصیبت‌ها اتفاقات و مشکلات زیادی دامن‌گیر همه ما انسان‌ها می‌شود که علت و فلسفه‌اش امتحان الهی است. سنت الهی روی زمین امتحان گرفتن از بندگان به انواع امتحانات است. خداوند می‌فرماید: «قطعاً همه شمارا با چيزى از ترس، گرسنگى و كاهش در مال ها و جان‌ها و ميوه‏ها، آزمايش مى‏كنيم؛ و بشارت‌ده به استقامت کنندگان!»(6) مصیبتی که برای ایشان پیش آمد کرده از همین نوع امتحان الهی می‌تواند باشد و اصلاً جایی برای عذاب وجدان شما نیست. بهترین کاری که می‌توانید بکنید این است که اول به خاطر اذیت‌هایش او را ببخشید و دوم با دعا و راز و نیاز موقع عبادت تان از خداوند سلامتی و شفای ایشان را بخواهید. این بهترین کاری است که می‌توانید در حق او بکنید و با این کار حتماً آرامش پیدا خواهید کرد.
نتیجه:
بنا بر آنچه نوشته شد این‌چنین نیست که دعای بد و لعن و نفرین همیشه صحیح باشد و مورد اجابت واقع شود، بلکه باید نفرین کننده یا شخصی باشد که مظلوم واقع‌شده و حقی به گردن دیگری داشته باشد و به انگیزه حق‌طلبی نفرین کند یا نفرین شونده از کسانی باشد که دین اجازه لعن آن‌ها را داده باشند. در این صورت است که خداوند تضمین کرده که نفرین مورد اجابت واقع خواهد شد. البته خدای متعال عادل است و بیش از استحقاق ظالم او را عذاب نمی‌کند. موردی که شما ذکر کردید نیز از همین مورد است که میزان مجازات بیشتر از استحقاق فرد است. علل دیگری برای مصیبت‌های افراد وجود دارد مانند امتحان الهی. شاید همسایه شما مورد امتحان قرارگرفته باشد و شما با بخشش او و دعا برای شفا و سلامتی‌اش حتماً می‌توانید به او کمک کرده و آرامش خود را نیز بازیابید.
منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. معراج السعادة، ملا احمد نراقي، ص 260 تا ص 263، انتشارات هجرت، چاپ سوم، تابستان 1375.
2. مجازات گناه‌کاران، سيد جواد رضوي، ص 110، 133، 135، 137، ناشر: گلستان ادب، چاپ اول، زمستان 1379.
کلیدواژه‌ها:  نفرین، بیماری، شفا، عذاب وجدان، ظلم.
پی‌نوشت‌ها:
1.    سوره بقره، آیه 159.
2.    همان، 161.
3.    كلينى، محمد بن يعقوب، كافی، انتشارات إسلاميه، تهران، چاپ چهارم، 1407 ق، ج 2، ص 360.
4.    شیخ صدوق، محمد بن على، الأمالی، انتشارات اعلمى، بيروت، چاپ پنجم، 1400 ق ، ص 318.
5.    كلينی، محمد بن یعقوب، كافی، نشر فرهنگ اهل‌بیت، تهران، بيتا، ج 4، ص 287.
6.    سوره بقره، آیه 155.
 

همان‌گونه که در نمازخواندن به دستور خدا اجر وجود دارد در نماز نخواندن نیز اگر به دستور خدا باشد ثوابی نهفته است.

پرسش:

خواندن نماز مخصوص براي برآورده شدن حاجات براي مدت دو هفته عملا براي خانم ها به علت عادت ماهانه امکان پذير نيست. اين نمازها فقط مخصوص آقايان يا زنان يائسه است و زنان جوان از آن بي بهره اند.آيا اين عادلانه است؟

پاسخ:
مقدمه:
در نگاه اسلام زن و مرد هر دو توان رسیدن به کمال رادارند و ازاین‌جهت هیچ تفاوتی میان زن و مرد وجود ندارد. آنچه زن و مرد را از یکدیگر متفاوت می‌سازد تنها تفاوت در ساختار و ویژگی‌های خلقت و تکوین آن‌هاست و البته وظایف و مسئولیت‌هایی است که بر عهدهٔ هر یک از آن‌هاست متناسب با ویژگی‌های ظاهری و خصوصیات روحی و جسمی زن و مرد است. درواقع می‌توان چنین برداشت کرد که قوانین تشریعی منطبق و هماهنگ بر نظام تکوین هستند.
پاسخ اصلی:
مهم‌ترین نکته‌ای که در پاسخ به این سؤال وجود دارد این است که ما زن و مرد را به‌عنوان دو موجودی که با یکدیگر تفاوت ظاهری و ساختاری دارند بپذیریم. وجود همین تفاوت‌های تکوینی منجر به تفاوت در حقوق و وظایف زن و مرد می‌شود مثلاً بارداری یا عادت ماهیانه مختص زنان است و جهاد مختص مردان و البته تفاوت در حقوق و وظایف لزوماً به معنی بی‌عدالتی نیست.
معنای عدالت:
برخی عدالت را فقط در شباهت حقوق و تکالیف معنا می‌کنند اما عدالت یعنی هر چیزی سر جای خودش که گاهی مستلزم تساوی و گاهی مغایر با تساوی است دقیقاً مثل‌اینکه دانش‌آموزی بخواهد معلمش عدالت داشته باشد. آیا اگر معلم به همهٔ بچه‌ها بدون اینکه تفاوت بچه‌ها را در نظر بگیرد مثلاً نمرهٔ هجده بدهد عادل است؟ یا اگر به هر دانش‌آموزی متناسب با شرایطش نمره دهد عادل خواهد بود؟ بنابراین نمی‌توان دو موجودی که از حیث ساختمان وجودی باهم تفاوت دارند را به یک‌شکل موظف نمود.

عدل الهی:
نکته مهم‌تر اینکه فارغ از تمام این تفاوت‌ها آنچه بر این تفاوت‌ها سایه افکنده، عدالت خداوند است یعنی خداوند هرگز به زن یا مرد ظلم نمی‌کند و طبق فرموده قرآن برترین انسان‌ها باتقواترین آن‌ها هستند (1) وبرتری به زن یا مرد بودنشان نیست. در نگاه اسلام زن و مرد از حیث انسان بودن و توانایی رسیدن به کمال شایستهٔ خویش با یکدیگر برابرند. هر دو توان عبادت و تقرب دارند و می‌توانند بهترین بندگان خدا باشند همان‌گونه که حضرت علی علیه‌السلام و حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها نیز چنین بودند. قرآن می‌فرماید: فَاسْتَجَابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ أَنِّی لَا أُضِیعُ عَمَلَ عَامِلٍ مِنْکمْ مِنْ ذَکرٍ أَوْ أُنْثَیٰ بَعْضُکمْ مِنْ بَعْضٍ: پس خدا دعاهای ایشان را اجابت کرد که البته من (که پروردگارم) عمل هیچ‌کس از مرد و زن را بی‌مزد نگذارم، زیرا شما از یکدیگرید (و همه در نظر من یکسانید)(2).
دلیل ممنوعیت:
عادت ماهیانه یک موضوع کاملاً طبیعی و متناسب با فیزیک زنان است و حیض بودن زن هرگز به معنی نجس یا نحس بودن او نیست. حالت حیض برای زنان مثل زمانی است که انسان فاقد وضو یا غسل است و نمی‌تواند نماز بخواند. درواقع زن به دلیل عدم طهارت عارض شده، نمی‌تواند نماز بخواند.
معنای بندگی:
بندگی یعنی سر تعظیم فرود آوردن در برابر آنچه خداوند برای انسان رقم‌زده است؛ بنابراین زن و مرد هر دو قادرند بندگی خدا را کنند و میزان اخلاص آن‌ها، میزان بندگی‌شان را تعیین خواهد کرد و این اخلاص ربطی به زن و مرد بودن یا حائض و غیر حائض بودن ندارد بنابراین اگر خداوند جایی برای عبادت تخفیفی قائل می‌شود یا به چیزی امر و از چیز دیگری نهی می‌کند همهٔ این‌ها بر اساس مصلحت است و بندهٔ واقعی کسی است که در برابر این مصلحت‌ها تسلیم شود. حالا فرض کنید زنی در حالت حیض نماز نمی‌خواند و به مسجد هم نمی‌رود همین عدم انجام عبادت خودش نوعی بندگی است یعنی چون حکم الهی این است، زن تبعیت می‌کند و همین برایش درجه و اجروقرب می‌شود.
انتخاب سایر روش‌ها:
اگرچه زن در این ایام از نمازخواندن محروم می‌شود، اما از سایر روش‌ها می‌تواند برای اظهار بندگی خویش بهره ببرد مثلاً موقع اذان سجاده‌اش را پهن کند و به مناجات و دعا مشغول شود. سجده‌های طولانی کند و ذکر خداوند را همواره بر لب داشته باشد تا جبران این کمبودها گردد و یا موقع ماه مبارک رمضان اگرچه روزه نیست، اما تا جای ممکن امساک نماید و از این طریق بخشی از ثواب روزه‌داری را نصیب خود نماید.
فرصت مهم:
عادت ماهیانه زمینه‌ساز بارداری و مادر شدن برای زنان است. بنابراین ازاین‌جهت وقتی به این مسئله نگاه کنید می‌بینید به‌هیچ‌وجه بی‌عدالتی نیست و اتفاقاً به‌واسطهٔ همین پیش‌زمینه، زن امکان بارداری و مادر شدن را پیدا می‌کند و به مقام مادر بودن می‌رسد.
طهارت شرط عبادت:
عادت ماهیانه خواه‌ناخواه زن را از طهارت ظاهری دور می‌کند و برایش سختی ایجاد می‌کند؛ اما در نماز انسان نیازمند طهارت است و همچنین تمرکز و آرامش؛ لذا چون باوجود عادت ماهیانه بستر طهارت و آرامش فراهم نیست زن در این ایام از خواندن نماز معاف شده است؛ بنابراین نماز نخواندن در این ایام نه به دلیل زن بودن بلکه به دلیل عدم طهارت طبیعی و نه عمدی است همان‌گونه که برای مردان نیز جنابت مانع خواندن نماز است. قرآن می‌فرماید: وَیسْأَلُونَک عَنِ الْمَحِیضِ قُلْ هُوَ أَذًی ...(3) و سؤال کنند تو را از عادت شدن زنان، بگو: آن رنجی است (برای زنان)...در این آیه خداوند حیض را نوعی رنج معرفی کرده و به خاطر این رنج، به زن تخفیف در عبادت داده است تا مجبور نشود برای طهارت خویش دچار رنج و عذاب مضاعف گردد و مشکل کسب طهارت و ایجاد تمرکز و حضور در نماز با آن شرایط سخت، بر مشکلات دوران عادت ماهیانه‌اش افزوده شود. دقیقاً مثل مسافری که به خاطر سختی سفر، باید نمازش را شکسته بخواند. از طرفی اگرچه زنان در دوران عادت ماهیانه نمی‌توانند نماز بخوانند اما با توجه به اینکه شش سال زودتر به سن تکلیف می‌رسند عبادت را هم زودتر شروع می‌کنند و این کمبود از آن طریق جبران می‌گردد.
نتیجه:
داشتن عادت ماهیانه یکی از ویژگی‌های جسمانی زنان است و منطبق بر قوانین تکوین می‌باشد؛ به‌گونه‌ای که حتی اگر کسی به‌موقع عادت ماهیانه برایش اتفاق نیافتد نشانهٔ عدم سلامت اوست و باید به پزشک مراجعه نماید. علاوه بر این ترک نماز و روزه در این ایام برای زنان دستوری الهی است و تبعیت از این دستور مانند سایر دستورات برای زنان اجر و ثوابی در پی خواهد داشت. پس همان‌گونه که در نمازخواندن به دستور خدا اجر وجود دارد در نماز نخواندن نیز اگر به دستور خدا باشد ثوابی نهفته است. علاوه بر این، قرآن دوران حیض را دوران رنج معرفی می‌کند و طبیعتاً رنج انسان در نزد خداوند دارای ثواب است و زن نیز به دلیل شرایط سخت در این دوران مورد رحمت خداوند قرار می‌گیرد و هرگز از خداوند دور نمی‌شود بنابراین حرمت انجام عبادتی مثل نماز در این ایام نشانهٔ امتنان و لطف خداوند است و نه دلیلی بر بی‌عدالتی یا بی‌حرمتی و بی‌اعتنایی به زنان. بااین‌حال بازهم می‌تواند برخی عبادت‌ها را به شیوه دیگری انجام دهد.
کلیدواژه‌ها:
 حقوق زنان، بی‌عدالتی، عبادت در ایام حیض.
منابع جهت مطالعه بیشتر:
1.    نظام حقوق زن در اسلام، مرتضی مطهری.
2.    زن در آیینه جمال و جلال، عبدالله جوادی آملی.
3.    درآمدی بر نظام شخصیت زن در اسلام محمدرضا زیبایی نژاد- محمدتقی سبحانی.

پی‌نوشت‌ها:
1.    سوره حجرات، آیه 12.
2.     سوره آل‌عمران، آیه 195.
3.    سوره بقره، آیه 222
 

اصرار و پافشاری در دعا هم امری است مطلوب که در روایات آمده است امّا آنچه در دعا کردن پسندیده نیست، تعیین تکلیف کردن برای خدا و وقت تعیین کردن برای دعا است.

پرسش:

فرمودند در دعا کردن پافشاري کنيد و اينقدر در بزنيد تا اين در باز شود و حاجت خود را بگيريد. جايي ديگر گفته شده در دعا پافشاري نکنيد شايد صلاح نباشد. مانده ام اصرار کنم يا نه؟ ما وقتي دعا ميکنيم از خداوند درخواست ميکنيم به خير وخوشي سلامتي دعایمان را اجابت کند و اگر به صلاح نيست به صلاحمان کند. آيا اينگونه دعا کردن خوب است؟ ضرر نخواهیم کرد؟

پاسخ:

مقدمه:

امید بخش ترین ابزار برای انسان، دعا کردن و درخواست از خداوند می باشد. چون در پرتو دعا است که انسان می تواند با بزرگ‏ترين منبع فيض هستى ارتباط صميمانه برقرار کند و از تنهايى و بی‌کسی نجات يابد؛ این ارتباط داراي آدابي است که در روایات به آن اشاره شده است از جمله: «بسم الله گفتن، تمجيد و ستودن حق تعالی، صلوات فرستادن، نام بردن خواسته خود در دعا و همچنین اصرار در دعا و...؛ بر اساس روایات، هیچ منعی در اصرار و تداوم در دعاکردن نداریم، بلکه توصيه به اصرار بر دعا نيز داريم.

بعد از مقدمه فوق نکاتی در پاسخ به سؤال شما بیان می­گردد:

کسی که از بزرگی، امید بخشش و عطا دارد، لازم است در خواستن، ابرام و اصرار به خرج دهد. خداوند تبارک و تعالی، تنها مقامی است که قدرت برآورده نمودن حاجات تک تک بندگانش را دارد به خاطر همین یکی از اسمای الهی "قاضی الحاجات" است. بنابراین در دعا و خواستن حاجت از پروردگار نباید از باب مسامحه و سهل انگاری باشد بلکه باید اصرار ورزید و پافشاری نمود. لذا پافشاری و اصرار بر دعا، نه‌تنها گناهی ندارد بلکه کار بسیار خوبی است و خدا آن را دوست دارد. پیامبر اسلام (صلی‌الله علیه وآله) فرموده است: « رَحِمَ اللَّهُ عَبْداً طَلَبَ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ حَاجَةً فَأَلَحَّ فِي الدُّعَاءِ؛(2) خداوند بنده‌ای را که از او طلب و حاجتی دارد و بر آن پافشاری می‌کند، مورد رحمت خویش می‌دهد» بنابراین، اصرار و پافشاری بر دعا، نیکو است.

در برخی از روایات اهل بیت(علیهم السلام)اصرار بر دعا، علاوه بر اینکه مطلوب بوده بلکه زمینه ساز استجابت دعا خواهد بود. وليد بن عقبۀ هجرى گويد: شنيدم حضرت باقر عليه السلام فرمودند: « وَ اَللَّهِ لاَ يُلِحُّ عَبْدٌ مُؤْمِنٌ عَلَى اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِي حَاجَتِهِ إِلاَّ قَضَاهَا لَهُ؛(3) بخدا سوگند هيچ بنده‌اى در دعا پافشارى و اصرار بدرگاه خداى عز و جل نكند جز اينكه حاجتش را برآورد.

  همچنین دراین‌باره امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند: « أَلِحَّ فِی الطَّلَبِ، فَإِنَّه یحِبّ إِلْحَاحَ الْملِحِّینَ مِنْ عِبَادِهِ الْموْمِنِین؛ در دعا و خواست خود اصرار داشته باش، چراکه خداوند اصرار مؤمنانی که بر دعای خود اصرار می‌کنند را دوست دارد»(4).

اما با وجود چنین روایات، چرا برخی از علما و بزرگان توصیه نموده اند که چیزی را به‌زور از خدا نخواهیم. و یا اینکه در گرفتن حاجت از خداوند اصرار نورزیم؟ دلیلشان هم این است که شاید حاجت شما به مصلحت­تان نباشد، اگر در آینده و پس از مرگ ( روز قیامت) متوجه شویم که استجابت آن دعا به خیر ما نبوده، خدا را شکر می کنیم که آن دعا را مستجاب نکرده است؟

در پاسخ باید گفت:

هر دو مطلب و هر دو گروه درست می گویند، چون  منظور علما و بزرگان، از عدم پافشاری در دعا، در واقع  عدم پافشاری و اصرار ورزیدن بر نتیجه دعا است. پس انسان باید بر خواسته خود در هنگام دعا اصرار داشته باشد اما بر استجابت ظاهری یا همان نتیجه مشخص، اصرار نداشته باشد. مثلاً؛ شخصی که صاحب اولاد نمی­شود، نباید ناامید شده و دست از دعا کردن بر دارد، بلکه باید تا آخر عمر دعا کند تا خداوند به او فرزند صالح عطا کند اما بر استجابت و نتیجه آن اصرار و پافشاری نکند؛ و از اینکه به‌ظاهر این دعا برآورده نمی‌شود بی‌تابی نکرده و ناامید از رحمت الهی نشده و افسرده نگردد (5)

پس آنجای که گفته می شود در دعا اصرار و پافشاری نکنید، منظور اصرار در وصول به نتیجه خاصی است. چون ممکن است آن نتیجه به صلاح ما نباشدچنانکه در قرآن کریم آمده است: «عَسى‏ أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ عَسى‏ أَنْ تُحِبُّوا شَيْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَكُمْ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُون‏؛ چه‌بسا چيزى را خوش نداشته باشيد، حال‌آنکه خيرِ شما در آن است؛ و يا چيزى را دوست داشته باشيد، حال‌آنکه شرِّ شما در آن است؛ و خدا مى‏داند و شما نمى‏دانيد»(6). و یا در اثر پافشاری و اصرار بر نتیجه، و نرسیدن به حاجت شخص افسرده و ناامید از درگاه الهی گردد.

پس اگر در روایات توصیه به دعا و اصرار بر آن شده، منظور این است که زیاد دعا کنید و فراوان از خدا بخواهید، زیرا دعا مخ عبادت است و تأثیر معنوی فراوانی برای انسان دارد و اصرار بر دعا خود زمینه اجابت است. آنچه در دعا اهمیت دارد توجه به حقیقت و پی بردن به ارزش دعا است. چون دعا نوعی مناجات و توسل عاشقانه موجودی بی ارزش با وجود بی نهایت است. در پرتو این مناجات، موجود بی ارزش، ارزش پیدا کرده و مورد توجه حق تعالی قرار می گیرد.« مَا يَعْبَأُ بِكُمْ رَبِّي لَوْلَا دُعَاؤُكُمْ؛(7)  اگر دعای شما (و ناله و زاری و توبه شما) نبود خدا به شما چه توجه و اعتنایی داشت؟» و به حقیقت وجودی حق تعالی نزدیک می شود. لذا دعا و توسل به حق تعالی صرفا ابزاری برای گرفتن حاجت نمی باشد؛[ نه اینکه حاجات خود را از طریق دعا نخواهیم] بلکه مقصود این است که بدانیم نفس دعا کردن، عبادت است یعنی دعا از دعوت (8) است.  در دعا انسان از خداوند دعوت می‌کند تا در دل‌وجان او با صفات جمال و جلال اش تجلی کند و به دل مؤمن که عرش خدا است بنشیند بنابراین دعاکننده چه نتیجه دلخواه بگیرد و چه نگیرد عبادت کرده و به خداوند نزدیک شده است.

 نتیجه:

بنا بر آنچه گفته شد نتیجه می‌گیریم که دعا مطلوب خداوند متعال است و اصرار و پافشاری در دعا هم امری است مطلوب که در روایات آمده است امّا آنچه در دعا کردن پسندیده نیست، تعیین تکلیف کردن برای خدا و وقت تعیین کردن برای دعا است چون ممکن است آن زمانی که شما معین کردید نتیجه حاصل نشود و بعدازآن حاصل شود یا اصلاً نتیجه به مصلحت شما نباشد که مستجاب شود و شما با این تعیین وقت موجبات ناراحتی و ناامیدی خودتان را در صورت نرسیدن به نتیجه در موعد مشخص فراهم کنید؛ بلکه بهتر است همراه با اصرار و پافشاری بر دعا همیشه راضی به مقدرات خدا باشید و برای خدا وقت تعیین نکنید تا به حاجتتان برسید.

کلمات کلیدی:

اصرار بر دعا، استجابت دعا، اصرار بر نتیجه، تسلیم بودن.

منابع جهت مطالعه بیشتر:

استجابت دعا (شرایط و موانع)، احمد تشکر.

آزادی معنوی، مرتضی مطهری.

پی‌نوشت‌ها:

  1. شيخ کليني، اصول کافي، دارالکتب الاسلاميه، تهران،1365 ش، ج 2، ص 475.
  2. همان،
  3. همان.
  4. حمیری، عبدالله بن جعفر، قرب الإسناد، قم، مؤسسه آل البیت (ع)، چاپ اول، 1413 ق، ص 6.
  5. https://www.porseman.com/!11450
  6. سوره بقره، آيه 216.
  7. سوره فرقان، آیه 77.
  8. اصفهانی، راغب، المفردات فی غریب القرآن، تهران: موسسه‌الصادق‌الطباعه‌والنشر، 1387، ذيل ماده دعو.

برگرفته از کتاب دعا منتشر شده در کتابخانه نرم افزار کاربردی( اپلیکیشن) پاسخگو:
 https://api.pasokhgoo.ir/books/files/EqXO2DfgvobAJnIaa98urzNmgw2TJS2CsOy...

 

 

اين قضيه به زندگيم داره لطمه ميزنه.
به عنوان يك مسلمان معتقديم آنچه خداوند از ما بندگان خواسته و بر ما تكليف نموده است، جز به سود ما و در جهت سعادت و كمال ما نيست. مصالح و منافع واقعي اجراي ...

همسر من به حجاب علاقه نداره. لباس جذب و بد جور نمي پوشه. فقط دوست داره موهاشو بيرون بذاره. من ملزم كردم اين كارو نكنه. البته زياد بيرو نميذاره. حالا هم دوست داره موهاشو رنگ كنه. اين قضيه به زندگيم داره لطمه ميزنه. ايا به حال خودش واگذار كنم . تا موهاشو بيرون بذاره. ازشم علتشو ميپرسم . ميگه دوست داره اين كارو. من هميشه راهنماييش ميكنم. شما بگيد چي كاركنم . اخه همش زور كنم ازم زده ميشه. اين همه مرد تو بيرون هستن با گشتن بد زناشون مشكل ندارن. راهنماييم كنيد.نمازش رو هم ميخونه . روزه هم ميگيره. كاراي ديني شو انجام ميده.

در ابتدا به دو نكته توجه كنيد:

1. به عنوان يك مسلمان معتقديم آنچه خداوند از ما بندگان خواسته و بر ما تكليف نموده است، جز به سود ما و در جهت سعادت و كمال ما نيست. مصالح و منافع  واقعي اجراي احكام و مقررات ديني متوجه خود ما مي شود؛ زيرا نه اعمال نيك ما به خداوند سودي مي رساند و نه اعمال بد، ضرري را متوجه او مي سازد. سود و ضرر همه متوجه خود ما است. خداوند نيز به جهت محبت و عشق به بندگانش و اينكه خواهان سعادت و خوشبختي و كمال آن ها است؛ احكامي را مقرر نموده است و از جمله اين احكام، وجوب رعايت حجاب است.

2. ضعف در خداشناسي و سستي در ايمان به خدا و پيامبر و اهل بيت، ضعف در شناخت حقايق امور و عدم شناخت پيامدهاي ناگوار دنيوي و اخروي ناديده انگاشتن دستورات الهي، ضعف در خودشناسي و نداشتن درك درست از خويشتن و غرق شدن در امور مادي و شهواني ... مجموعه عللي هستند كه موجب مي شوند انسان در انجام احكام الهي سستي كند يا برخي محرمات را مرتكب شود.

با توجه به اين نكته مي گوييم:

بيشتر افرادي كه احكام الهي را رعايت نمي كنند نه به خاطر دشمني با خدا و بلكه به خاطر عللي در ابتداي پاسخ به آن اشاره شد، دچار انحراف و كج روي شده اند. امام علي (ع)مي فرمايد: "الناس أعداء ما جهلوا؛ (1) انسان ها دشمن چيزي هستندكه به آن جهل دارند"

پرسشگر گرامي؛

آن چه در سوال بيان كرده ايد، حاكي از عدم آگاهي همسرتان درباره فوايد و فلسفه حجاب و احكام الهي است. از اين رو لازم است با استفاده از آيات و روايات، متون قوي ديني، اعتقادات ايشان تقويت و ايشان را به فلسفه حجاب آشنا سازيد. براي ترغيب و تشويق به ايشان به رعايت حجاب در آغاز زير بناهاي فكري همسرتان را مورد بررسي قرار داده و در اصلاح آن بكوشيد. ديدگاه فرد در مورد خداوند، جهان هستي، انسان، معاد و ... اموري است كه داراي نتيجه مستقيم بر عملكرد فرد است. پس بايد در تقويت و اصلاح اين مباني بكوشيد. يعني به جاي الزام ايشان سعي كنيد با بالابردن عنصر آگاهي در ايشان،به گونه اي برخوزد كنيد كه ايشان با علاقه واختيار خود حجاب و بلكه حجاب برتر را برگزيند. چنان چه ايشان از پشتوانه ايمان و اعتقاد ديني مستحكم برخوردار شوند و با فلسفه حجاب آشنا شوند و گوهر وجودي خويش را بشناسند چنين سخناني را بر زبان جاري نمي سازند. علاوه بر آن كه ايشان بايد توجيه شوند كه با بي توجهي خود به مقوله حجاب زمينه گناه را براي ديگران فراهم مي كنند. پس از اين جهت نيز مقصر و گناه كارند.

البته برخي موارد اشكالي ندارد. مثل رنگ كردن مو، در صورتي كه ايشان حجاب خود را رعايت كنند، از نظر شرعي مانعي ندارد كه ايشان موهاي خود را رنگ كنند و روشن است در حرمت در معرض ديد نامحرم قرار دادن،فرقي بين موي رنگ شده و غير آن نيست.

برادر گرامي؛

هر شخصي يك نقطه پذيرش و به قول معروف «رگ خوابي» دارد. براي اينكه بفهميم از چه راهي بايد همسرتان را با مسأله آشنا سازيد بايد سعي كنيد اين رگ خواب و نقطه پذيرش را در ايشان به دست آوريد. متناسب با آن، راهي موثر را انتخاب كرد. اما به طور كلي تذكر نبايد در ميان جمع باشد. بايد با زبان نرم و لطيف با او برخورد كنيد.(2) با زبان خوش و شيرين به او متذكر شويد.(3) سعي كنيد از توصيه اي كه نوعي نگاه از بالا به پايين ميباشد، كه باعث موضعگيري منفي وي شود، پرهيز كنيد، زيرا اثر معكوس خواهد داشت. فراموش نكنيد تذكرات شما براي تبديل به وضعيت بهتر و نيكوتر است. راهنمايي هاي تكميلي در اين زمينه را از همكاران بخش تلفني همين مركز به شماره (096400) جويا شويد.

براي آشنا كردن ايشان با فلسفه حجاب و بالا بردن آگاهي هاي ايشان،لازم است مطالعاتي داشته باشيد. لذا براي مطالعة بيش تر كتاب هايي را معرفي مي كنيم. البته مي توانيد از خود ايشان نيز بخواهيد آن كتاب ها را مطالعه كنند:

1- مسئلة حجاب، از استاد مطهري؛

2- نظام حقوق زن در اسلام، از استاد مطهري؛

3- حجاب زينت برتر، تأليف عطيه صادق كوهستاني

4- حجاب شناسي، از حسين مهدي زاده

5- حجاب از ديدگاه قرآن و سنت،  خانم فتحيه فتاحي زاده

پينوشت ها:

1. علامه مجلسي، بحارالانوار، مؤسسه الوفا، بيروت، 1404 ه ق، ج1، ص 219.

2. اسراء (17) آيه .

3. طه (16) آيه 43.

صفحه‌ها