۱۴۰۴/۰۶/۲۴ ۱۹:۴۵ شناسه مطلب: 100701
پرسش:
حضرت محمد صلیاللهعلیهآله در دوران کودکی و نوجوانی چه کار میکردند؟ میتوانید ویژگیهایی از ایشان که امروزه میتوانیم از آنها الگوگیری کنیم بیان کنید؟

پرسش:
حضرت محمد صلیاللهعلیهآله در دوران کودکی و نوجوانی چه کار میکردند؟ میتوانید ویژگیهایی از ایشان که امروزه میتوانیم از آنها الگوگیری کنیم بیان کنید؟
پرسش:
اطرافیان ما از وضعیت جنگی ترسیدهاند، برای ایجاد آرامش چه توصیههای دینی وجود دارد؟
ترس و اضطراب در شرایط بحران امری طبیعی است؛ اما درعینحال اگر بهخوبی مدیریت نشود میتواند آسیبهایی را برای فرد ایجاد کند. در بحرانی همچون جنگ نهفقط جسم انسان، بلکه روح و روان او هم در معرض خطر قرار میگیرد و چهبسا تأثیر آن بیش از صدمات جسمی باشد.
جبن یا ترس دارای دو جنبه مذموم و ممدوح است. بخش ممدوح آن ترسی عقلانی و بخش مذمومش نشاندهنده ضعف نفس و سستی آن است. بعضی از انسانها در برخی مواقع ترسهای نا بهجا و ناروا از خود نشان میدهند و علامت و نشانه آن این است که آنها در هنگام ایجاد حوادث و بلایا خود را عاجز و ناتوان تصور کرده و به سمت خواری و زبونی پیش میروند. چنین اشخاصی به دلیل ترس نامعقول خود، از دست زدن به کارهای بزرگ خودداری میکنند و پیوسته قلبشان مضطرب و لرزان بوده و همیشه از حوادث دنیا ترسان هستند؛ بنابراین خوفی که از ضعف نفس نشئت بگیرد، مذموم بوده و از رذایل اخلاقی است، اما خوفی که منشأ عقلانی داشته باشد - مثل خوف از خدای بزرگ بهسبب گناه و معصیت - مذموم نبوده، بلکه از فضایل اخلاق و از آداب عبودیت محسوب میشود. ترس از جنگ بخشی از غریزه بقا است که خداوند در وجود ما نهاده و قطعاً سرکوب این ترس نمیتواند آن را رفع کند؛ بلکه این نوع ترس نیازمند مدیریت است تا به ترس مذموم بدل نشود.
توکل:
آنچه انسان در دل بحران به آن نیازمند است روح ایمان است و از مهمترین مصادیقی که ایمان را اثبات میکند توکل بر خداوند است. قرآن میفرماید: «و هر کس بر خدا توکّل کند، کفایت امرش را میکند.» (1)
در شرایط جنگی رجوع به توکل و سپردن تدبیر امور به خداوند از مهمترین راههای آرامشبخش است. ما نهتنها خودمان باید اهل توکل باشیم؛ بلکه لازم است اطرافیان خویش را نیز دعوت به توکل نماییم. انسان بهواسطه توکل به این حقیقت دست مییابد که جهان بیصاحب نیست و خالق جهان خود نگهدارنده آن خواهد بود. به گفته قرآن وقتی خبر جنگ رسید، مؤمنان گفتند:
«خدا ما را بس است و او بهترین پشتیبان است. اینها کسانی بودند که (بعضی از) مردم، به آنان گفتند: "مردم [= لشکر دشمن] برای (حمله به) شما اجتماع کردهاند؛ از آنها بترسید!" اما این سخن، بر ایمانشان افزود؛ و گفتند: "خدا ما را کافی است؛ و او بهترین حامی ماست".» (2)
امتحان و ابتلا:
از دیگر اموری که در رفع ترس از جنگ مؤثر است تمرکز بر اصل امتحان و ابتلا الهی است. سختیها و مصائب بخش جدانشدنی از زندگی انسانهاست و در دل هر رنج و سختی حکمت و مصلحتی نهفته است که گاه غفلت از آن منجر به اضطراب میگردد حالآنکه اگر انسان از دریچه امتحان الهی به بحرانها نظر افکند تحمل آن برایش راحتتر خواهد بود و ترسش نیز کمتر خواهد شد. قرآن میفرماید:
«چهبسا چیزی را خوش نداشته باشید، حالآنکه خیرِ شما در آن است و یا چیزی را دوست داشته باشید، حالآنکه شرِّ شما در آن است و خدا میداند و شما نمیدانید.» (3)
تمرکز بر ثمرات:
ازجمله اموری که میتواند ترس را کم و آرامش را افزون کند توجه به ثمرات سختیهاست. جنگ نیز اگرچه سخت، اما قطعاً فواید و ثمراتی برای جوامع و ملتها دارد. ملتهای مقاوم در طول تاریخ برنده حقیقی بودهاند و با مقاومت توانستهاند سعادت دنیوی و اخروی خود را تأمین کنند. همانگونه که در کلام خداوند آمده است:
«پس بیتردید با دشواری آسانی است.» (4)
و در آیهای دیگر خداوند به اهل صبر بشارت داده است:
«قطعاً همه شما را با چیزی از ترس، گرسنگی و کاهش در مالها و جانها و میوهها، آزمایش میکنیم؛ و بشارتده به استقامتکنندگان!». (5)
در سوره زمر آمده است:
«که صابران اجر و پاداش خود را بیحساب دریافت میدارند!» (6)
تعبیر «به غیر حساب» نشان میدهد که صابران با استقامت برترین اجر و پاداش را در پیشگاه خدا دارند و اهمیت هیچ عملی به پایه صبر و استقامت نمیرسد.
دعا و توسل:
یکی دیگر از راههایی که میتواند ترس را بیرنگ کند بهرهبردن از امور معنوی همچون دعا و توسل است. تشویق افرادی که از جنگ ترسیدهاند به توسل و دعا میتواند ترس و اضطراب آنها را کاهش دهد. قرآن اینگونه بر نقش معنویت در ایجاد آرامش صحه میگذارد:
«آنها کسانی هستند که ایمان آوردهاند و دلهایشان به یاد خدا مطمئن (و آرام) است؛ آگاه باشید، تنها با یاد خدا دلها آرامش مییابد!» (7)
مقام معظم رهبری در شرایط جنگ خواندن سوره فتح، دعای چهاردهم صحیفه سجادیه و دعای توسل را برای موفقیت جبهه مقاومت توصیه کردند.
شایعه:
شایعه از مهمترین اموری است که بر ترس افراد اثر مستقیم دارد. پرهیز از شنیدن شایعات و دنبالکردن اخبار جعلی یکی از راهکارهای عملی در رفع این معضل است. امروزه فضای مجازی بهراحتی بستر اخبار جعلی یا همان فیک نیوزها را فراهم آورده و اگر انسان در دل بحرانها توجهی به خوراک فکری خویش نکند و هر خبری را از هر جایی دریافت کند طبیعتاً مضطربتر خواهد شد. در شرایط جنگی وظیفه ما این است که هم خود از شنیدن شایعات پرهیز کنیم و هم دیگران را از این خطا بازداریم.
تقویت معاشرت:
با هم بودن تحمل رنج را کمتر میکند. تقویت روابط خانوادگی و فامیلی و شرکت در فعالیتهای گروهی و اجتماعی میتواند سختی جنگ را کم و ترس از آن را به وادی فراموشی بسپارد. دعوت قرآن به وحدت و پرهیز از فردگرایی نیز بر این مطلب صحه میگذرد، آنجا که میفرماید:
«و همگی به ریسمان خدا [قرآن و اهلبیت (علیهمالسلام)] چنگ زنید.» (8)
توجه به امدادهای غیبی:
تاریخ اسلام پر است از نمونههایی که لشکریان حق با وجود تعداد اندک درعینحال پیروز شدند چراکه از مددهای غیبی بهرهمند گردیدند. خداوند یاریکردن مؤمنان را وعده داده و تمرکز بر این امدادها میتواند در رفع ترس اثرگذار باشد. قرآن میفرماید:
«ای کسانی که ایمان آوردهاید! اگر (آیین) خدا را یاری کنید، شما را یاری میکند و گامهایتان را استوار میدارد.» (9)
همدلی:
هر یک از ما در هر جایگاهی که هستیم اعم از پدر، مادر، شهروند، همسایه، دوست و... اجازه دهیم تا دیگران بهآرامی از ترس خود صحبت کنند و بدون سرزنش حرفهای آنها را بشنویم. همدلی با دیگران میتواند به مدیریت ترس کمک کند و بالعکس سرکوب ترس اضطرابهای درونی را افزایش میدهد. باتوجه به الگوگیری فرزندان از والدین بر آنها لازم است تا همدلی را بیشتر کرده و با کنترل و مدیریت ترس خود، آرامش را به فرزندان و اطرافیان القا نمایند.
رسالت تبیین:
همه ما موظفیم به تبیین شرایط جنگی، فلسفه جنگیدن، دلایل و اهداف دفاع مقدس و همچنین تشریح مؤلفههای بصیرت و دشمنشناسی برای مردم بپردازیم و با آگاهیبخشی ترس را در وجود دیگران تعدیل کنیم. گره زدن مقاومت به مسئله ظهور و برپایی عدالت در جهان و رسیدن به صلح پایدار نیز در این امر نباید نادیده گرفته شود.
نتیجهگیری:
ترس و اضطراب در شرایط بحران امری طبیعی است؛ اما اگر بهدرستی مدیریت نشود تبدیل به ترس مذموم میشود. ایمان به خداوند و توکل بر او میتواند ترس را کم کند. در شرایط جنگی لازم است هم به تقویت توکل خویش توجه کنیم و هم دیگران را به توکل داشتن دعوت نماییم. نگاهکردن به سختیها از دریچه امتحان و ابتلای الهی و توجه به ثمرات و پاداشهای صبر و استقامت نیز به کاهش ترس و افزایش تابآوری کمک میکند. از دیگر اموری که میتواند تسکین قلبها را به ارمغان آورد توسل و دعا است، افرادی که اهل دعا و ذکر باشند احساس آرامش بیشتری را تجربه میکنند. پرهیز از شایعات و اخبار جعلی که بستر اضطراب را فراهم میکنند و همچنین تقویت معاشرت و روابط اجتماعی برای تابآوری جمعی، از دیگر راهکارهای عملی هستند. توجه دادن مردم به امدادهای غیبی و وعدههای الهی مبنی بر یاری مؤمنان نیز در ایجاد امید و رفع ترس مؤثر است. علاوه بر آنچه ذکر شد همدلی با یکدیگر و گوش سپردن به نگرانیهای اطرافیان بدون سرزنش و همچنین رسالت تبیین و آگاهیبخشی در مورد فلسفه و اهداف مقاومت، به تعدیل ترس و تقویت بصیرت کمک شایانی میکند.
پینوشتها:
1. «وَمَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ،» طلاق، آیه 3
2. «الَّذِینَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَکُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزَادَهُمْ إِیمَانًا وَقَالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ وَنِعْمَ الْوَکِیلُ،» آلعمران، آیه 173
3. «وَعَسَىٰ أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئًا وَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ ۖ وَعَسَىٰ أَنْ تُحِبُّوا شَیْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَکُمْ ۗ وَاللَّهُ یَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ،» بقره، آیه 216
4. «فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا،» شرح، آیه 5
5. «وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنْفُسِ وَالثَّمَرَاتِ ۗ وَبَشِّرِ الصَّابِرِینَ،» بقره، آیه 155
6. «إِنَّمَا یُوَفَّى الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِسَابٍ،» زمر، آیه 10
7. «الَّذِینَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللَّهِ ۗ أَلَا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ،» رعد، آیه 28
8. «وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعًا وَلَا تَفَرَّقُوا،» آلعمران، آیه 103
9. «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ یَنْصُرْکُمْ وَیُثَبِّتْ أَقْدَامَکُمْ،» محمد، آیه 7
پرسش:
ماجرای فرستادن زن رقاصه نزد امام کاظم علیهالسلام چیست؟ آیا صحت دارد؟
پاسخ:
اصل ماجرای حضور کنیزی نزد امام کاظم علیهالسلام در برخی منابع آمده و مانعی از پذیرش آن نیست. ولی به نظر میرسد در برخی تعابیر، بیدقتی رخداده است. مرحوم ابن شهرآشوب (متوفای 588 ھ.ق) این ماجرا را از کتابی به نام «الانوار» نقل کرده که احتمالاً از تألیفات ابن همّام اِسکافى (متوفای ۳۳۶ ھ.ق) ملقّب به کاتب و مشهور به «ابن همّام اِسکافی» است. (1)
اصل داستان
راوی این داستان فردی به نام عامری است که میگوید: هارونالرشید، کنیز زیبا و رخشانی را برای خدمت کردن به امام موسی بن جعفر علیهماالسلام به زندان فرستاد. امام به هارون پیغام داد: «بَل أنتُم بِهَدیّتکُم تَفرَحُون». (2) یعنی «این شما هستید که با هدایای خود، شادمان میشوید». [این جمله، همان جملهای است که حضرت سلیمان علیهالسلام با دیدن هدایای ملکه سبا بر زبان آورد و خود را بینیاز از آن خواند و آنچه را خدا به او داده بود، برتر از آن هدایا شمرد. گویا امام کاظم علیهالسلام بابیان این عبارت قرآنی، ضمن قیاس خود با سلیمان نبی، عظمت شأن و جایگاه والای امامت را به هارون یادآوری میکرد و او را که به خلافت ظاهری و مسند قدرت و امکانات مادیاش دلخوش بود، تحقیر میکرد].
امام کاظم علیهالسلام در ادامه فرمود: «من به این کنیز و امثال آن نیازی ندارم». هارون با شنیدن این پیام، از خشم برآشفت و بهواسطه گفت: «نزد او برگرد و به او بگو: نه به رضایتِ تو زندانیات کردهایم و نه به رضایت تو برایت خدمتکار گماشتهایم! کنیز را نزد او بگذار و بیا». واسطه نیز همین کار را انجام داد و برگشت. مدّتی بعد، هارون خادمش را به زندان فرستاد تا از حال کنیز جویا شود. خادم به زندان رفت و [باکمال تعجب] دید آن کنیز به سجده افتاده، سرش را بالا نمیآورد و همچنان میگوید:
«قُدّوس! سُبحانکَ سُبحانکَ»؛ یعنی: «خدایا! تو پاک و منزّهی، منزّهی!».
وقتی جریان را به هارون گزارش داد، هارون گفت: «به خدا سوگند! موسی بن جعفر، دختر را جادو کرده است. او را بیاورید».
پس آن کنیز را نزد هارون آوردند، در حالی که میلرزید و نگاهش را به آسمان دوخته بود [و ساکت بود]. هارون پرسید: «تو را چه شده؟». کنیز گفت: «موضوع من، چیز تازهای است [که تا به حال تجربه نکرده بودم]. در حالی که من نزد موسی بن جعفر بودم، او شب و روز به نماز میایستاد و بعد از نماز هم مشغول [ذکر گفتن و] تسبیح و تقدیس خداوند میشد.
به او عرض کردم: سرورم! شما کاری ندارید برایتان انجام دهم؟ فرمود: با تو چه کار دارم؟! عرض کردم: مرا برای خدمت به شما آوردهاند. آن بزرگوار با دست اشاره کرد و فرمود: پس اینها چه کارهاند؟! نگاه کردم.
باغی دیدم بسیار وسیع و زیبا که اول و آخر آن ناپیدا بود. پر بود از سکوهایی که با فرشهای نفیس دیبا و زربفت فرش شده بود و روی آن فرشها خدمتکارانی از مرد و زن بودند که هرگز کسی را به نیکویی آنها مشاهده نکردهام و هرگز لباسی همانند آنچه آنها به تن داشتند، ندیدهام. لباسهایی از ابریشم سبز بر تن و تاجهایی از دُرّ و یاقوت بر سر و ظرفهای آب و دستمال و غذاهای متنوّعی آماده بر دست داشتند! با مشاهده این صحنه، در برابر خدای خود به سجده افتادم و در سجده بودم که این خادم به سراغم آمد و مرا بلند کرد و اینک اینجا هستم».
هارون [خشمگین شد و] گفت: «ای پلید! شاید وقتی به سجده رفتی، خوابت برده و اینها را در خواب دیدهای»!
کنیز گفت: «نه، به خدا سوگند. سرورم! این واقعیات را پیش از سجده دیدم. به خاطر مشاهده اینها بود که به سجده افتادم». هارون به خادم خود گفت: «این ناپاک را بگیر و مراقب باش کسی این مطلب را از او نشنود».
آن کنیز به نماز روی آورد [و از آن پس، همواره مشغول نماز بود] و هنگامیکه علّت آن را میپرسیدند، میگفت: «عبد صالح (موسی بن جعفر علیهماالسلام) را در چنین حالتی دیدهام». هنگامیکه از خاطره آن روز سؤال میشد، میگفت: «وقتی چشم من باز شد و آن صحنهها را دیدم، کنیزکانی که آنجا بودند، مرا صدا کردند و گفتند: فلانی! از بنده صالح خدا دور شو تا ما نزد او بیاییم. ما از آنِ اوییم، نه تو»!
راوی این داستان میگوید: آن کنیز همواره در همین حال [عبادت و بندگی خدا] سپری میکرد تا اینکه چند روز قبل از شهادت امام کاظم علیهالسلام از دنیا رفت. (3)
بررسی:
با توجه به اینکه ابن شهرآشوب این داستان را از کتابی کهن مربوط به قرن چهارم نقل کرده، میتوان به آن اعتماد کرد. در محتوای گزارش نیز مطلب غیرقابل قبولی به چشم نمیخورد؛ اما عبارتی که در ابتدای این گزارش در وصف آن کنیز آمده این است: «جاریه خصیفه لها جمال و وضاءه». تعبیر «لها جمال و وضاءه» صراحت دارد به اینکه آن کنیز، زیبارو بوده و چهره رخشانی داشته است. پس بعید نیست که هارونالرشید میخواسته امام کاظم علیهالسلام را با آن کنیز بفریبد و اسباب بدنامی امام را فراهم سازد و به تعبیر برخی از تاریخپژوهان، هارون میخواسته فریفته شدن امام بهواسطه آن کنیز را دستاویزی برای فشار بیشتر بر امام قرار دهد. (4)
اما اینکه آن زن «رقاصه» یا بدکاره بوده باشد، درست نیست. تعبیر «خصیفه» که در نسخههای موجود از مناقب ابن شهرآشوب و نیز در بحارالانوار و دیگر آثار چاپی آمده، از ریشه «خ ص ف» به معنای وصله، پینه، وصله کردن، ملاصق چیزی بودن و سیاهوسفید بودن و… است.
(5) هیچیک از معانی این ماده، متناسب با این متن نیست و ازاینرو، بهاحتمال زیاد، تصحیفی رخداده و در اصل «حصیفه» بوده است که به معنای «زن بافهم، زن باشعور و فهمیده، زن خوش فکر و نظر» به کار میرود. (6) ادامه روایت هم مؤیّد این معنا است و نشان میدهد که آن کنیز، زنی فهمیده بوده که آنگونه از رفتار امام کاظم علیهالسلام متأثّر شده و به نماز و عبادت روی آورده است.
اما اگر احتمال تصحیف و تحریف را هم نپذیریم و بر همان تعبیر «خصیفه» اصرار داشته باشیم، بازهم هیچ دلالتی بر این ندارد که آن زن رقاصه یا بدکاره بوده باشد؛ کما اینکه برخی مترجمان نیز این کلمه را «فربه» ترجمه کردهاند؛ (7) ولی این ترجمه خالی از تکلف نیست؛ زیرا این معنا با هیچیک از معانی ماده «خصف» سازگار به نظر نمیرسد.
نتیجه:
خلاصه اینکه ماجرای فرستادن کنیزی زیبارو نزد امام کاظم علیهالسلام در زندان، از برخی منابع کهن نقلشده و میتوان به آن اعتماد کرد. ولی اینکه آن کنیز، رقاصه یا بدکاره بوده باشد، علیرغم اینکه مشهور شده، هیچ مستندی ندارد. در روایت مذکور، در وصف آن کنیز تعبیر «خصیفه» به کار رفته که احتمالاً تصحیفی از «حصیفه» به معنای «زن فهمیده و خوشفکر و نظر» باشد و برفرض هم که تصحیفی رخ نداده باشد، بازهم دلالتی بر رقاصه بودن و یا بدکاره بودن آن زن ندارد.
برای مطالعه بیشتر:
مقتل معصومین علیهمالسلام، جلد سوم، بخش نهم: شهادتنامه امام موسی کاظم علیهالسلام.
پینوشتها:
1. ابوعلی، محمد بن همام بن سهیل اسکافى (۲۵۸-۳۳۶ ھ.ق)، ملقّب به کاتب، مشهور به «ابن هَمّام اِسْکافی»، از علمای شیعه در دوران غیبت صغری است. وی کتابی به نام «الانوار» داشته که اصل آن به دست ما نرسیده؛ ولی خلاصهای از آن به نام «مُنْتَخَبُ الْاَنْوار فی تاریخ الاَئمّه الاَطْهار» (تحقیق و استدراک: علیرضا هَزار، قم، دلیل ما، 1422 ھ.ق/ 1380 ھ.ش) منتشرشده که احتمالاً همان نسخهای است که در اختیار علامه مجلسی بوده است. برای توضیحات بیشتر درباره این کتاب، ر.ک: تهرانی، شیخ آقابزرگ، الذریعه الی تصانیف الشیعه، ایران: انتشارات اسماعیلیان قم و کتابخانه اسلامیه تهران، 1408 ھ.ق، ج 2، ص 412 ـ 413، ش 1646.
2. سوره نمل (27)، آیه 36: ﴿ فَلَمَّا جاءَ سُلَیْمانَ قالَ أَ تُمِدُّونَنِ بِمالٍ فَما آتانِیَ اللَّهُ خَیْرٌ مِمَّا آتاکُمْ بَلْ أَنْتُمْ بِهَدِیَّتِکُمْ تَفْرَحُونَ﴾؛ وقتی [فرستادهی ملکه همراه با هدیه او] نزد سلیمان آمد، [سلیمان] گفت: «آیا مرا به مالى کمک مىدهید؟! آنچه خدا به من عطا کرده، بهتر است ازآنچه به شما داده است.
[نه] بلکه شما به ارمغان خود شادمانى مىنمایید.
3. ابن شهرآشوب مازندرانی، محمد، مناقب آل ابیطالب، قم، انتشارات علامه، 1379 ق، ج 4، ص 297؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، موسسه الوفاء، 1409 ھ.ق، ج ۴۸، ص ۲۳۸ ـ 239.
4. پیشوایی، مهدی و نورالله علیدوست خراسانی، پیشوای آزاده (زندگی سیاسی، اجتماعی و فرهنگی امام موسی بن جعفر علیهماالسلام)، قم، نشر معارف، چاپ یکم، 1392 ھ.ش، ص 202.
5. ر.ک: ابن منظور، لسان العرب، ذیل ماده «خ ص ف»: خَصَفَ النعلَ یخْصِفُها خَصْفاً: ظاهَرَ بعضها على بعض و خَرَزَها و هی نَعْلٌ خَصِیفٌ؛ و کلُّ ما طُورِقَ بعضُه على بعض، فقد خُصِفَ.… و الخصَفُ و الخَصَفهُ: قِطْعَهٌ مما تُخصَفُ به النعل… و حَبْلٌ أَخْصَفٌ و خَصیفٌ: فیه لوْنان من سوادٍ و بیاض... .
6. ر.ک: ابن منظور، لسان العرب، ذیل ماده «ح ص ف»: حصف: الحَصافهُ: ثَخانهُ العَقْل. حَصُفَ، بالضم، حَصافهً إذا کان جَیِّدَ الرأْیِ مُحْکَم العقل و هو حَصِفٌ و حَصِیفٌ بَیِّنُ الحَصافهِ.
7. گروه نویسندگان، مقتل معصومان علیهمالسلام، ترجمه: محمود لطیفی، گروه حدیث پژوهشکده باقرالعلوم، قم، نشر معروف، چاپ اوّل، 1386 ھ.ش، ج 3، ص 269، ش 243.
پرسش:
چه دعایی برای پیروزی رزمندگان اسلام و برای نابودی دشمن بخوانیم بهتر است و از طرف معصوم توصیه شده است؟
پاسخ:
مقدمه
آموزههای قرآنی و سیره اهلبیت علیهمالسلام نشان میدهد که دعا نهتنها عامل آرامش دل، بلکه اسلحهای معنوی در برابر دشمنان و سختیهاست. در میدان نبرد، هنگامیکه جان در معرض خطر است و دشمن با همه توان هجوم آورده، دعا نقش حیاتی در استواری قدمها، تقویت روحیه مجاهدان و جلب نصرت الهی دارد. در ادامه با نگاهی به متون دینی، به جایگاه دعا در حمایت از رزمندگان و دفع دشمنان پرداخته و نمونههایی از این ادعیه ارزشمند ارائه میگردد.
1. دعا برای رزمندگان
یکی از وظایف مؤمنان در زمان جنگ و نبرد، حمایت از رزمندگان اسلام است. این حمایت میتواند به شکلهای گوناگون صورت گیرد؛ برخی با جان، برخی با مال، برخی با زبان و گروهی نیز با دعا. در میان این اشکال مختلف، دعا جایگاه ویژهای دارد؛ چراکه نیرویی معنوی است که هم روحیه مجاهدان را تقویت میکند و هم زمینهساز نصرت الهی میشود.
در قرآن کریم، نمونههایی ازاینگونه دعاها توسط انبیاء الهی نقل شده است که نشان میدهد، حتی در میانه میدان نبرد نیز، دعا و توسل به خداوند نقش کلیدی دارد. برای نمونه، قرآن در ماجرای رویارویی سپاه طالوت با جالوت چنین نقل میکند:
«وَ لَمَّا بَرَزُوا لِجالُوتَ وَ جُنُودِهِ قالُوا رَبَّنا أَفْرِغْ عَلَیْنا صَبْراً وَ ثَبِّتْ أَقْدامَنا وَ انْصُرْنا عَلَى الْقَوْمِ الْکافِرین؛ (1)
هنگامیکه در برابر جالوت و سپاهیان او قرار گرفتند گفتند: پروردگارا! پیمانه شکیبایی و استقامت را بر ما بریز! و قدمهای ما را ثابت بدار! و ما را بر جمعیت کافران، پیروز بگردان! سپس بهفرمان خدا، آنها سپاه دشمن را به هزیمت واداشتند... .»
در آیهای دیگر، از زبان یاران پیامبران آمده است:
«رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ إِسْرافَنا فی أَمْرِنا وَ ثَبِّتْ أَقْدامَنا وَ انْصُرْنا عَلَى الْقَوْمِ الْکافِرین؛ (2)
پروردگارا گناهان ما را ببخش! و از تندرویهای ما در کارها صرفنظر کن، قدمهای ما را ثابت بدار و ما را بر جمعیت کافران پیروز بگردان!»
از سوی دیگر، در احادیث اهلبیت علیهمالسلام نیز دعا برای رزمندگان و مرزداران توصیه شده است. هرچند اگر کسی با زبان دل و بدون لفظ خاصی برای رزمندگان اسلام دعا کند، نیکوست، اما بهرهگیری از دعاهای مأثور از معصومین علیهمالسلام، هم برکت بیشتری دارد و هم آموزنده است.
برای نمونه، در خطبههای نماز جمعه از امیرالمؤمنین علیهالسلام چنین نقل شده است:
«اللَّهُمَّ انْصُرْ جُیُوشَ الْمُسْلِمِینَ وَ سَرَایَاهُمْ وَ مُرَابِطِیهِمْ فِی مَشَارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغَارِبِهَا إِنَّکَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیر؛ (3)
خدایا! سپاه مسلمانان و دستههای آنان و مرزدارانشان را در شرقها و غربهای زمین یاری فرما، بیگمان تو بر هر چیزی توانایی.»
همچنین، امام سجاد علیهالسلام در دعای بیستم صحیفه سجادیه، دعایی جامع برای مرزداران دارند که از فرازهای ابتدایی آن چنین آمده است:
«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ حَصِّنْ ثُغُورَ الْمُسْلِمِینَ بِعِزَّتِکَ وَ أَیِّدْ حُمَاتَهَا بِقُوَّتِکَ وَ أَسْبِغْ عَطَایَاهُمْ مِنْ جِدَتِکَ. اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ کَثِّرْ عِدَّتَهُمْ وَ اشْحَذْ أَسْلِحَتَهُمْ وَ احْرُسْ حَوْزَتَهُمْ وَ امْنَعْ حَوْمَتَهُمْ وَ أَلِّفْ جَمْعَهُمْ وَ دَبِّرْ أَمْرَهُمْ وَ وَاتِرْ بَیْنَ مِیَرِهِمْ وَ تَوَحَّدْ بِکِفَایَهِ مُؤَنِهِمْ وَ اعْضُدْهُمْ بِالنَّصْرِ وَ أَعِنْهُمْ بِالصَّبْرِ وَ الْطُفْ لَهُمْ فِی الْمَکْرِ؛ (4)
خدایا! بر محمد و خاندانش درود فرست و دژهای مرزی مسلمانان را به عزت خود محفوظ بدار و پاسداران آن را به نیروی خویش تقویت فرما و بخششهای خود را به وسعت کرمت بر آنان ارزانی دار. خدایا! بر محمد و خاندانش درود فرست و شمار آنان را بسیار گردان و سلاحهایشان را تیز کن و قلمروشان را نگاهدار و ناحیه آنان را از دشمن محفوظ دار و دلهایشان را به هم نزدیک کن و کارهایشان را سامان بخش و میان فرماندهانشان هماهنگی برقرار ساز و بهتنهایی هزینههایشان را کفایت فرما و آنان را به پیروزی یاری رسان و با شکیبایی کمکشان کن و در تدبیر امور بر ایشان لطف فرما.»
2. دعا برای دفع دشمن
در آموزههای اسلامی، بهویژه در سیره اهلبیت علیهمالسلام، دعا بهعنوان ابزار مقاومت برای دفع ظلم، پناه بردن به خداوند در برابر دشمنان و حتی نوعی اسلحه معنوی در برابر ظلم و تعدی جایگاهی ویژه دارد. در ادامه، نمونههایی از دعاهایی که برای دفع اعداء (دشمنان) در روایات و ادعیه مأثوره آمده، بیان میشود. در حدیثی آمده است که:
«مردی نزد سرور ما، امام صادق جعفر بن محمد (علیهماالسلام) آمد و از مردی که به او ستم میکرد شکایت کرد. امام به او فرمود: چرا از دعای ستمدیده علیه ستمگر، همان دعایی که پیامبر (صلیالله¬علیه¬وآله) به امیرالمؤمنین (علیهالسلام) آموخت بهره نمیبری؟ دعایی که هیچ مظلومی آن را علیه ظالمی نخواند، مگر آنکه خداوند (تعالى) او را بر او یاری کرد و از شرّش کفایت نمود؛ و آن دعا چنین است:
"اللَّهُمَّ طُمَّهُ بِالْبَلَاءِ طَمّاً وَ عُمَّهُ بِالْبَلَاءِ عَمَّا وَ قُمَّهُ بِالْأَذَى قَمّاً وَ ارْمِهِ بِیَوْمٍ لَا مَعَادَ لَهُ وَ سَاعَهٍ لَا مَرَدَّ لَهَا وَ أَبِحْ حَرِیمَهُ وَ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ اهلبیتهِ (عَلَیْهِ وَ علیهمالسلام) وَ اکْفِنِی أَمْرَهُ وَ قِنِی شَرَّهُ وَ اصْرِفْ عَنِّی کَیْدَهُ وَ اجْرَحْ قَلْبَهُ وَ سُدَّ فَاهُ عَنِّی ... ؛"
بارالها! او را در بلا غرق کن و او را در بلا کور گردان و با آزار، خُردش کن و او را به روزی که بازگشتی در آن نیست بیفکن و به ساعتی که بازگردانی ندارد گرفتار ساز و حریمش را مباح گردان و بر محمد و خاندانش (علیه و علیهمالسلام) درود فرست و مرا از کار او کفایت کن و از شرّش نگاهم دار و کیدش را از من دور کن و دلش را مجروح گردان و دهانش را بر من ببند.» (5)
در دعایی دیگر از امیرالمؤمنین علیهالسلام که هنگام مواجهه با دشمن میخواندند آمده است:
«اللَّهُمَّ إِلَیْکَ أَفْضَتِ الْقُلُوبُ وَ مُدَّتِ الْأَعْنَاقُ وَ شَخَصَتِ الْأَبْصَارُ وَ نُقِلَتِ الْأَقْدَامُ وَ أُنْضِیَتِ الْأَبْدَانُ اللَّهُمَّ قَدْ صَرَّحَ مَکْنُونُ الشَّنَآنِ وَ جَاشَتْ مَرَاجِلُ الْأَضْغَانِ اللَّهُمَّ إِنَّا نَشْکُو إِلَیْکَ غَیْبَهَ نَبِیِّنَا وَ کَثْرَهَ عَدُوِّنَا وَ تَشَتُّتَ أَهْوَائِنَا- رَبَّنَا افْتَحْ بَیْنَنا وَ بَیْنَ قَوْمِنا بِالْحَقِّ وَ أَنْتَ خَیْرُ الْفاتِحِین؛ (6)
بارالها! دلها بهسوی تو روانه شده، گردنها بهسوی تو کشیده شده، دیدگان خیره شده، گامها جابجا گردیده و بدنها فرسوده گشتهاند. بارالها! کینههای نهفته آشکار شده و دیگهای خشم و دشمنی به جوش آمدهاند. بارالها! ما به درگاه تو شکایت میبریم از غیبت پیامبرمان و زیادی دشمنانمان و پراکندگی خواستههایمان. پروردگارا! میان ما و قوم ما بهحق داوری کن که تو بهترین داورانی.»
دعای چهاردهم صحیفه سجادیه نیز برای دفع دشمن و درخواست از خداوند برای پیروزی بر دشمن است. در عنوان این دعا بیان شده که حضرت این نیایش را وقتی به ایشان ظلم و ستم میشد میخواندند. بخشی از این دعا چنین است:
«اللَّهُمَّ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ خُذْ ظَالِمِی وَ عَدُوِّی عَنْ ظُلْمِی بِقُوَّتِکَ وَ افْلُلْ حَدَّهُ عَنِّی بِقُدْرَتِکَ وَ اجْعَلْ لَهُ شُغْلًا فِیمَا یَلِیهِ وَ عَجْزاً عَمَّا یُنَاوِیهِ اللَّهُمَّ وَ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ لَا تُسَوِّغْ لَهُ ظُلْمِی وَ أَحْسِنْ عَلَیْهِ عَوْنِی وَ اعْصِمْنِی مِنْ مِثْلِ أَفْعَالِهِ وَ لَا تَجْعَلْنِی فِی مِثْلِ حَالِهِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ أَعْدِنِی عَلَیْهِ عَدْوَى حَاضِرَهً تَکُونُ مِنْ غَیْظِی بِهِ شِفَاءً وَ مِنْ حَنَقِی عَلَیْهِ وَفَاءً؛ (7)
بارالها! پس بر محمد و خاندانش درود فرست و ستمگر و دشمنم را به نیروی خود از ستم بر من بازدار و تیزی تجاوزش را با قدرتت از من بشکن و کاری برایش پدیدآور که مشغول آن گردد و ناتوانی در برابر آنچه آرزو دارد برایش قرار ده. بارالها! و بر محمد و خاندانش درود فرست و ستم او را بر من برایش روا مدار و یاریام را بر او نیکو گردان و مرا از انجام کارهای همانند او نگهدار و مرا در حالتی همانند حال او قرار مده. بارالها! بر محمد و خاندانش درود فرست و دشمنیای آشکار از سوی من بر او فرود آور که شفای دلم از خشم بر او باشد و تسکینی برای اندوه و کینهام نسبت به او.»
دعای دیگری که در صحیفه سجادیه برای دفع دشمن وجود دارد، دعای 49 است. در عنوان این دعا آمده که حضرت این نیایش را برای دفع نیرنگ دشمن و دفع آنها میخواندند. در ادامه بخشی از این دعا ذکر میشود:
«فَکَمْ مِنْ عَدُوٍّ انْتَضَى عَلَیَّ سَیْفَ عَدَاوَتِهِ وَ شَحَذَ لِی ظُبَهَ مُدْیَتِهِ وَ أَرْهَفَ لِی شَبَا حَدِّهِ وَ دَافَ لِی قَوَاتِلَ سُمُومِهِ، وَ سَدَّدَ نَحْوِی صَوَائِبَ سِهَامِهِ وَ لَمْ تَنَمْ عَنِّی عَیْنُ حِرَاسَتِهِ وَ أَضْمَرَ أَنْ یَسُومَنِی الْمَکْرُوهَ وَ یُجَرِّعَنِی زُعَاقَ مَرَارَتِهِ. فَنَظَرْتَ- یَا إِلَهِی- إِلَى ضَعْفِی عَنِ احْتِمَالِ الْفَوَادِحِ وَ عَجْزِی عَنِ الِانْتِصَارِ مِمَّنْ قَصَدَنِی بِمُحَارَبَتِهِ وَ وَحْدَتِی فِی کَثِیرِ عَدَدِ مَنْ نَاوَانِی وَ أَرْصَدَ لِی بِالْبَلَاءِ فِیمَا لَمْ أُعْمِلْ فِیهِ فِکْرِی؛ (8)
چه بسیار دشمنی که شمشیر دشمنیاش را بر من از نیام برکشید و لبهی کاردش را برایم تیز کرد و برندگیِ حدّ آن را برای من صیقل داد و زهرهای کشندهاش را برایم آماده ساخت و تیرهای کاریاش را بهسوی من نشانه گرفت و چشم نگهبانیاش از من نخفت و قصد کرد که رنج و سختی بر من روا دارد و زهر تلخش را به من بچشاند. پس تو ـ ای خدای من ـ به ناتوانیام از تحمل مصیبتهای سخت و به عجز و ناتوانیام از انتقام گرفتن از کسی که با من به جنگ برخاسته و به تنهاییام در برابر انبوه کسانی که با من دشمنی کردند، نگریستی و دیدی که چگونه برای بلایی کمین کردهاند که حتی دربارهاش نیندیشیده بودم.»
نتیجهگیری
بررسی آیات قرآن و دعاهای مأثور از معصومان علیهمالسلام نشان میدهد که دعا همواره یکی از ابزارهای قدرتمند در حمایت از مجاهدان راه حق و دفاع در برابر دشمنان بوده است. منابع قرآنی و روایی، هم دعا برای پیروزی مجاهدان را توصیه کردهاند و هم دعا برای دفع ظلم و شر دشمنان را راهی مشروع و مؤثر معرفی کردهاند. این دعاها میتوانند زمینهساز نصرت الهی، ایجاد آرامش در دلها، تقویت روحیه و حتی تغییر شرایط باشند؛ بنابراین، دعا در کنار تلاشهای میدانی، یک رکن معنوی در جهاد و مقابله با دشمن است که نباید از آن غفلت کرد.
کلیدواژهها
دعا، نصرت رزمندگان اسلام، دفع دشمن، نصرت الهی، جنگ و جهاد.
پینوشتها
1. سوره بقره، آیه 250.
2. سوره آلعمران، آیه 47.
3. ابن بابویه، محمد بن على، من لا یحضره الفقیه، محقق / مصحح: غفارى، علیاکبر، قم: دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1413 ق، ج1، ص 432، ح 1263.
4. على بن الحسین، امام چهارم علیهالسلام، الصحیفه السجادیه، محقق / مصحح: ندارد، قم: دفتر نشر الهادى، 1376 ش، ص 126.
5. طوسى، محمد بن الحسن، الغیبه (للطوسی)، محقق / مصحح: تهرانى، عباد الله و ناصح، على احمد، قم: دار المعارف الإسلامیه، 1411 ق، ص 274، ح 523.
6. شریف الرضی، محمد بن حسین، نهجالبلاغه، محقق / مصحح: صالح، صبحی، قم: هجرت، 1414 ق، ص 373.
7. على بن الحسین، امام چهارم علیهالسلام، الصحیفه السجادیه، محقق / مصحح: ندارد، قم: دفتر نشر الهادى، 1376 ش، ص 74.
8. على بن الحسین، امام چهارم علیهالسلام، الصحیفه السجادیه، محقق / مصحح: ندارد، قم: دفتر نشر الهادى، 1376 ش، ص 242.
پرسش:
با توجه به دشمنی اسرائیل با امت اسلامی، آیا در احادیث به نهی از خرید اجناس از دشمنان اشاره شده است؟
پاسخ:
اسرائیل بهعنوان یکی از بزرگترین دشمن امت اسلامی، همواره در پی تهدید و ظلم به مسلمانان بوده است. در اسلام، برای تجارت و خریدوفروش با دیگر کشورها، بهویژه دشمنان، احکام خاصی مطرح شده است. احادیث اهلبیت علیهمالسلام بر این نکته تأکید دارند که کمک به دشمنان اسلام، چه بهصورت نظامی و چه اقتصادی، جایز نیست. بهویژه در شرایطی که این کمکها موجب تقویت قدرت دشمنان و تهدید امنیت مسلمانان شود.
در ادامه، برخی از این روایات بیان خواهند شد تا نگاه اسلامی به این موضوع روشنتر شود.
1. نهی از تجارت نظامی با دشمن
در روایات اشاره شده که تجارت با دیگر کشورها، حتی اگر آن کشور از نظر عقیده با امت اسلامی همسو نباشند، به شرطی که موجب تقویت قدرت نظامی آنها نشود، اشکالی ندارد. بهعبارتدیگر، اصل مجاز بودن تجارت و خریدوفروش با سایر کشورها حتی با دین و مذهب متفاوت، بهطورکلی پذیرفته شده است، ولی درصورتیکه این تجارت منجر به تقویت دشمن و به خطر انداختن امنیت مسلمانان و قدرت نظامی آنها شود، جایز نخواهد بود. در حدیثی آمده است:
(علی بن جعفر از برادرش امام موسی بن جعفر علیهالسلام) سوال کرد:
«عَنْ حَمْلِ الْمُسْلِمِینَ إِلَی الْمُشْرِکِینَ التِّجَارَهَ قَالَ إِذَا لَمْ یَحْمِلُوا سِلَاحاً فَلَا بَأْسَ؛ (1)
که آیا جایز است که مسلمانان با مشرکین تجارت کنند؟ امام (علیهالسلام) فرمودند: اگر مسلمانان سلاح به آنها نفرستند، اشکالی ندارد.»
بنابراین، در مسائل اقتصادی و تجاری با سایر کشورها، باید توجه داشت که آیا این تجارت بهصورت مستقیم یا غیرمستقیم موجب تقویت توان نظامی و تهدید علیه مسلمانان خواهد شد یا خیر.
واضح است که در شرایطی که دشمنان در حال جنگ و درگیری با مسلمانان هستند و تهدید جدی به نابودی امت اسلامی دارند، هرگونه کمک به آنها، بهویژه در زمینههای نظامی، ممنوع است. در حدیثی آمده است:
«عَنْ هِنْدٍ السَّرَّاجِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی جَعْفَرٍ علیهالسلام أَصْلَحَکَ اللَّهُ إِنِّی کُنْتُ أَحْمِلُ السِّلَاحَ إِلَی أَهْلِ الشَّامِ فَأَبِیعُهُ مِنْهُمْ فَلَمَّا أَنْ عَرَّفَنِیَ اللَّهُ هَذَا الْأَمْرَ ضِقْتُ بِذَلِکَ وَ قُلْتُ لَا أَحْمِلُ إِلَی أَعْدَاءِ اللَّهِ فَقَالَ احْمِلْ إِلَیْهِمْ فَإِنَّ اللَّهَ یَدْفَعُ بِهِمْ عَدُوَّنَا وَ عَدُوَّکُمْ یَعْنِی الرُّومَ وَ بِعْهُمْ فَإِذَا کَانَتِ الْحَرْبُ بَیْنَنَا فَلَا تَحْمِلُوا فَمَنْ حَمَلَ إِلَی عَدُوِّنَا سِلَاحاً یَسْتَعِینُونَ بِهِ عَلَیْنَا فَهُوَ مُشْرِکٌ؛ (2)
هند سرّاج گوید: به امام علیهالسلام عرض کردم: خداوند امور شما را اصلاح گرداند! من اسلحه سوی اهل شام مىبرم و به آنان مىفروشم، ولی از زمانی که این امر (امامت) را شناختهام از این کار دست برداشتهام و به او گفتم: برای دشمنان خدا چیزی نمىبرم. حضرت فرمودند: برای آنها اسلحه ببر؛ زیرا خداوند با این اسلحهها (و به واسطه شامیان) دشمن ما و شما را - یعنی رومیان را - دفع مىکند، اسلحهها را به آنان بفروش، ولی هنگامی که بین ما و آنان جنگی درگرفت برای آنان اسلحه مبرید، زیرا اگر کسی برای دشمن ما اسلحهای برد که با آن به ما ضرر برساند مشرک است.
بنابر این روایت نیز، تجارت با دشمن وقتی که موجب تسلط او بر جامعهی اسلامی شود، اشکال دارد. در قرآن کریم نیز در آیه ی 141 سوره ی نساء ( لَنْ یَجْعَلَ اللَّهُ لِلْکافِرِینَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلا) به موضوع نادرست بودن این تسلط اشاره شده است.
با این توضیحات، وقتی دشمنی اسرائیل نسبت به امت اسلامی واضح است و این باند جنایتکار بهطور مداوم در حال تجاوز به حقوق مسلمانان در کشورهایی مانند فلسطین و لبنان و سوریه و عراق و یمن بوده و همواره قوانین بینالمللی را نقض میکند، در درجهی اول، معاملات نظامی و در مرحلهی بعد، هرگونه خریدوفروش اجناس با این دشمن کاری ناپسند و نادرست است. چراکه این خریدوفروشها موجب قدرت اقتصادی و نظامی او شده و علیه کشورهای دیگر مورد استفاده قرار میدهد.
متأسفانه برخی کشورهای مسلمان، همواره با اسرائیل، مراودات تجاری دارند و اجناس اسرائیلی بهوفور در کشور آنها یافت شده و توسط مردم خرید میشود. این کار درواقع بهنوعی به تقویت دشمن منجر میشود و این عمل نهتنها مخالف اصول اسلامی، بلکه از نظر سیاسی و اخلاقی نیز قابل پذیرش نیست.
2. نهی از هر نوع کمک به ظالم
در فرهنگ اهلبیت علیهمالسلام، کمک به کسانی که در حال ظلم به مسلمانان هستند، بهشدت مورد نهی قرار گرفته است. امامان معصوم علیهمالسلام همواره بر این نکته تأکید داشتهاند که حتی کوچکترین اقدامی که بهنوعی به یاری و تقویت ظالمین منجر شود، باید از آن اجتناب کرد. در حدیثی از امام صادق علیهالسلام آمده است:
«إِیَّاکُمْ وَ صُحْبَهَ الْعَاصِینَ وَ مَعُونَهَ الظَّالِمِین؛ (3)
از مصاحبت عاصیان (گناهکاران) و یاری ظالمان و مجاورت فاسقان بپرهیزید.»
در این روایت امام علیهالسلام بهصراحت بیان میکند که مسلمانان باید از همراهی با گناهکاران و کمک به ظالمان خودداری کنند. بنابراین، با توجه به اینکه خرید اجناس اسرائیلی به تقویت آنها کمک میکند، بر اساس آموزههای اهلبیت علیهمالسلام، این عمل بهشدت محکوم است و از مسلمانان خواسته میشود که از آن اجتناب کنند. ظلم نهتنها در عمل فرد ظالم، بلکه در کمک به او و یا حتی رضایت به ظلم نیز محکوم است.
امام صادق (علیهالسلام) در حدیثی بسیار مهم فرمودهاند:
«الْعَامِلُ بِالظُّلْمِ وَ الْمُعِینُ لَهُ وَ الرَّاضِی بِهِ شُرَکَاءُ ثَلَاثَتُهُمْ؛ (4)
کسی که ظلم کند، کسی که به او کمک نماید، و کسی که به ظلم راضی باشد، هر سه در گناه شریک هستند.»
این حدیث نیز نشان میدهد که حتی کسانی که بهطور مستقیم ظلم نمیکنند، بلکه با کمک به ظالم یا رضایت به ظلم او، از آن حمایت میکنند، در حقیقت در گناه او شریک خواهند شد. بر این اساس، اگر شخصی به هر نحوی به اسرائیل یا هر رژیم ظالم دیگری کمک کند، چه از طریق خرید اجناس یا هر نوع تعامل اقتصادی دیگر، در حقیقت در ظلم آنها شریک است.
باید دانست که در روایات اهلبیت علیهمالسلام، عواقب سنگین و تبعات شدید برای یاری دادن به ظالم بیان شده است. امیرالمومنان علیهالسلام در روایتی فرمودهاند:
«در روز قیامت ندادهندهای فریاد خواهد زد: کجاست ظالمان و یاران آنها و همدستانشان؟ تا حتی کسانی که قلمی برای آنها تراشیده و مرکبی برایشان آماده کردهاند. سپس همگی در تابوتی از آهن جمع خواهند شد و به جهنم پرتاب خواهند گردید.» (5)
پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله نیز در حدیثی میفرمایند:
«مَنْ مَشَی مَعَ ظَالِمٍ لِیُعِینَهُ وَ هُوَ یَعْلَمُ أَنَّهُ ظَالِمٌ فَقَدْ خَرَجَ مِنَ الْإِسْلَامِ؛ (6)
هرکسی که بهسوی ظالمی برود تا او را یاری کند و میداند که او ظالم است، از اسلام خارج شده است.»
این احادیث نشان میدهند که هرگونه کمک به ظالم، حتی اگر بهصورت غیرمستقیم باشد، عواقب سنگینی خواهد داشت. طبق این روایات، کسی که به ظالم کمک کند، در حقیقت خود را از رحمت خداوند دور میکند.
ممکن است برخی تصور کنند که خرید اجناس، درواقع کمک بزرگی به دشمن نخواهد بود؛ اما این نگرش از نظر دینی و طبق آموزههای اهلبیت علیهمالسلام صحیح نیست. حتی کمکهای کوچک و بهظاهر بیاهمیت نیز به ظالمین محکوم است. رسول خدا صلیاللهعلیهوآله در حدیثی بسیار مهم فرمودند:
«إِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَهِ نَادَی مُنَادٍ أَیْنَ الظَّلَمَهُ وَ أَعْوَانُهُمْ وَ مَنْ لَاقَ لَهُمْ دَوَاهً وَ رَبَطَ کِیساً أَوْ مَدَّ لَهُمْ مَدَّهَ قَلَمٍ فَاحْشُرُوهُمْ مَعَهُمْ؛ (7)
چون روز قیامت شود، یک منادی ندا دهد: کجایند ستمگران و یاران آنها؟ آنکه دواتی برای آنان لیقه کرده یا سرکیسهای را برای آنان بسته یا قلمی برای آنان در مرکب فروبرده است؛ پس آنان را نیز با ستمگران محشور کنید.»
بنابراین حتی کوچکترین کمکی که ممکن است به ظالمین در هر زمینهای انجام گیرد، از دیدگاه اسلامی نهتنها نادرست است، بلکه موجب مشارکت در ظلم آنها میشود و در روز قیامت عواقب سنگینی خواهد داشت.
صفوان بن مَهران از اصحاب امام کاظم علیهالسلام بود که شتران زیادی داشت، حضرت به او فرمود:
«ای صفوان همه چیزِ تو خوب و نیکو است جز یک چیز!
صفوان گفت، فدایت شوم آن یک مورد چیست؟
امام(ع) فرمود:
إِکْرَاؤُکَ جِمَالَکَ مِنْ هَذَا الرَّجُلِ یَعْنِی هَارُونَ؛ اینکه شتران خود را به این مرد (یعنی هارون خلیفه وقت) کرایه میدهی
صفوان عرض کرد:
وَ اللَّهِ مَا أَکْرَیْتُهُ أَشَراً وَ لَا بَطَراً وَ لَا لِلصَّیْدِ وَ لَا لِلَّهْوِ وَ لَکِنِّی أَکْرَیْتُهُ لِهَذَا الطَّرِیقِ(یَعْنِی طَرِیقَ مَکَّهَ) وَ لَا أَتَوَلَّاهُ بِنَفْسِی وَ لَکِنِّی أَبْعَثُ مَعَهُ غِلْمَانِی؛
به خدا سوگند من از روی حرص و سیری و لهو چنین کاری نمیکنم؛ چون او به راه حج میرود، شتران خود را به او کرایه میدهم. خودم هم خدمت او را نمیکنم و همراهش نمیروم، بلکه غلام خود را همراه او میفرستم.
امام(علیهالسلام) فرمود: یَا صَفْوَانُ أَ یَقَعُ کِرَاؤُکَ عَلَیْهِمْ؟ آیا از او کرایه طلب داری؟ گفتم: فدایت شوم. آری
امام(علیهالسلام) فرمود: أَ تُحِبُّ بَقَاءَهُمْ حَتَّی یَخْرُجَ کِرَاؤُکَ؟ آیا دوست داری او باقی باشد تا باقی کرایه ات را به تو برسد؟
گفت: آری
امام(علیهالسلام) فرمود: مَنْ أَحَبَّ بَقَاءَهُمْ فَهُوَ مِنْهُمْ وَ مَنْ کَانَ مِنْهُمْ کَانَ وَرَدَ النَّارَ؛ (8)
کسی که دوست داشته باشد بقای آنها را، از آنان خواهد بود و هر کس از آنان (دشمنان خدا) باشد، جایگاهش جهنم خواهد بود.»
بر اساس این روایت، هر نوع کمک به دشمنان پسندیده نیست. با این توضیح، خرید اجناس اسرائیلی یا هرگونه همکاری با رژیمهای ظالم، حتی در مقیاس کوچک، نهتنها مغایر با اصول اسلامی است، بلکه از نظر دینی، فردی که چنین کمکی انجام دهد، بهنوعی در ظلم آنان شریک خواهد بود.
در یکی از روایات امام صادق (علیهالسلام)، نقل شده است که فردی از یاران امام از ایشان سؤال کرد که نظر شما در مورد کمک به ظالمان در کارهایی همچون ساخت ساختمان، احداث نهر یا تعمیرات چیست؟ امام صادق (علیهالسلام) در پاسخ فرمودند که حتی من دوست ندارم در کوچکترین کارها مانند بستن یک گره یا کشیدن قلم برای آنها مشارکت داشته باشم. ایشان تأکید کردند که یاران ظالمان در روز قیامت در خیمهای از آتش خواهند بود تا خداوند میان بندگان حکم کند. (9)
نتیجهگیری
اسرائیل از بزرگترین دشمنان امت اسلامی است. در روایات اسلامی بهطور قاطع و روشن آمده است که هرگونه کمک نظامی به دشمنان مسلمانان، ممنوع است. وقتی کشورهای اسلامی با اسرائیل مراودات اقتصادی برقرار میکنند، بهطور غیرمستقیم به تقویت قدرت اقتصادی و نظامی این دشمن کمک میکنند. چنین اقداماتی که باعث تقویت توان نظامی دشمنان اسلام میشود، برخلاف تعالیم اسلامی است و نمیتواند پذیرفته شود. علاوه بر این، در احادیث اهلبیت علیهمالسلام، کمک به ظالم بهشدت مورد نهی قرار گرفته است. خرید اجناس اسرائیلی، هرچند که در ظاهر کماهمیت باشد، درواقع به تقویت دشمنان اسلام و یاری رساندن به آنها منجر میشود. در تعالیم اسلامی تأکید شده که حتی کوچکترین کمکها به ظالمان هم مورد نهی است. بنابراین، خرید اجناس اسرائیلی یا هر نوع مراوده تجاری و اقتصادی با این رژیم ظالم بهوضوح مغایر با آموزههای اسلامی است و مسلمانان باید از آن اجتناب کنند.
پینوشتها
1. عریضى، علی بن جعفر، مسائل علی بن جعفر و مستدرکاتها، محقق / مصحح: مؤسسه آل البیت علیهمالسلام لإحیاء التراث، قم: مؤسسه آل البیت علیهمالسلام، 1409ق، ص176، ح 320.
2. کلینى، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق/مصحح: غفاری علیاکبر و آخوندى، محمد، تهران: دارالکتب الإسلامیه، 1407ق، ج5، ص112، ح 2.
3. کلینى، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق/مصحح: غفاری علیاکبر و آخوندى، محمد، تهران: دارالکتب الإسلامیه، 1407ق، ج8، ص16، ح 2.
4. کلینى، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق/مصحح: غفاری علیاکبر و آخوندى، محمد، تهران: دارالکتب الإسلامیه، 1407ق، ج2، ص333، ح 16.
5. دیلمى، حسن بن محمد، إرشاد القلوب إلی الصواب (للدیلمی)، محقق / مصحح: ندارد، قم: الشریف الرضی، 1412ق، ج1، ص186.
6. طبرسى، علی بن حسن، مشکاه الأنوار فی غرر الأخبار، محقق/مصحح: ندارد، نجف: المکتبه الحیدریه، 1385ق، ص315.
7. إبن بابویه، محمد بن على، ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، محقق/مصحح: ندارد، قم: دارالشریف الرضی للنشر، 1406ق، ص260.
8. کشی، محمد بن عمر، رجال الکشی - إختیار معرفه الرجال، محقق/مصحح: طوسى، محمد بن الحسن / مصطفوى، حسن، مشهد: مؤسسه نشر دانشگاه مشهد، 1409ق، ص441.
9. کلینى، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق/مصحح: غفاری علیاکبر و آخوندى، محمد، تهران: دارالکتب الإسلامیه، 1407ق، ج5، ص107، ح 7.
پرسش:
قرآن شب را امر وجودی دانسته بااینکه شب فقط نبود نور است؛ البته انتظار نمیرود فردی در عربستان زمان پیامبر این مطلب فلسفی را بفهمد. طبعاً پیامبر هم متوجه این خطا نشده است؛ اما خدا غیرممکن است نفهمد؛ بنابراین اینها گفتههای پیامبرند نه خدا. آیا این نتیجهگیری نسبت به قرآن درست است؟
به باور برخی قرآن در حالی از «خلق شب» توسط خداوند خبر میدهد (انبیاء: 33) که از منظر علمی، شب چیزی جز عدم نور نیست و این یعنی آفرینش شب یعنی آفرینش هیچ! چنانکه وقتی شب صرفاً تاریکی و نبود نور است، نمیتواند پیچیده (زمر: 5) یا با نور مخلوط (آلعمران: 37) شود. همچنین، چگونه ممکن است امری عدمی نشانه خالق باشد؟ (اسراء: 12) در این نوشتار این مدعا بررسی و نقد میشود.
چیستی شب
روز و شب پدیدههایی فراتر از صِرف بودونبود نور هستند. دلیل روشن این مدعا آن است که در طول روز، تنها محدوده جو زمین روشن است، درحالیکه فضای میان خورشید و زمین تاریک است؛ بااینکه نور در این فضای تاریک نیز حضور دارد، اما پراکنده و درنتیجه، آشکار نمیشود. پیدایش روز و شب نتیجه تفاوت ویژگیهای فضای کیهانی و جو زمین در قبال نور خورشید است. اگر فضای کیهانی منظومه شمسی توانایی پراکندگی و آشکارسازی نور خورشید را مانند جو زمین داشت، به دلیل آشکار شدن نور در کل فضا، آسمان زمین در شب نیز روشن بود؛ چنانکه اگر جو زمین نیز مانند فضای کیهانی توانایی پراکندگی نور را نداشت، در طول روز نیز هوا تاریک بود. (1)
افزون بر این، حتی اگر فرض کنیم شب امری عدمی (فقدان نور) است، نظمی که این تاریکی را ایجاد میکند (گردش وضعی زمین)، خود عملی وجودی و دلیلی بر نظم فراگیر کیهانی محسوب میشود. پس «آفرینش شب» به معنای خلق نیستی نیست؛ بلکه به معنای استقرار نظامی است که به تناوب شب و روز منجر میشود.
«ولوج» و داخلشدن روز و شب در یکدیگر نیز یا ناظر به تغییر آرام شب به روز و برعکس است یا به کوتاهشدن شبها در نیمی از سال اشاره دارد که به آن ورود شب به روز گفته شده و بلند شدن شبها در نیمِ دیگر سال که از آن با عنوان ورود روز به شب تعبیر شده است.
«تکویر» و پیچیده شدن شب و روز نیز به کروی بودن زمین و چرخش آن به دور خود اشاره دارد. اگر کسی از خارج کره زمین به آن بنگرد، گویی پیوسته نواری سیاهرنگ از شب بر روشنایی روز و در ادامه، نواری سفیدرنگ از روز بر تاریکی شب میپیچد. (2)
نتیجه:
شب برخلاف تصور برخی امری عدمی و صِرف نبودِ نور نیست؛ چراکه در خارج از جو زمین بااینکه نور وجود دارد، اما چون جوی وجود ندارد که نور را پراکنده و آشکار کند، فضا حتی در روز تاریک است. حتی اگر فرض کنیم شب امری عدمی و فقدان نور بود، باز این با خلق شدن، نشانه بودن، وارد شدن و پیچیده شدن آن منافاتی نداشت؛ چراکه چرخش زمین که باعث به وجود آمدن روز و شب میشود، امری وجودی است و ایجاد این چرخش را میتوان به معنای ایجاد شب دانست.
پینوشتها:
1. رضایی، حسین، عرصه سیمرغ: پاسخی قاطع به شبهات کتاب نقد قرآن سُها، قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، چاپ اول، 1398ش، ص 201-204
2. مکارم شیرازی، ناصر و همکاران، تفسیر نمونه، تهران، دار الکتب الإسلامیه، چاپ دهم، 1371 ش، ج2، ص 493 و ج19، ص 376.
پرسش:
آیا پیامبر صلیاللهعلیهوآله فرمودهاند که به قبر پیامبران یا خود ایشان متوسل شوید؟ احادیث چه نگاهی به توسل به انبیاء دارند؟
پاسخ:
توسل، از باورهای مشترک مسلمانان است. برای مشروعیت و جواز شرعی توسل به انبیاء و پیامبر صلیاللهعلیهوآله، به قرآن کریم، روایات، سیره مسلمانان و دلیل عقلی استناد کردهاند. روایات فراوانی از منابع روایی شیعه و اهلسنت نقل شده که بر مشروعیت و جواز توسل در شرع اسلام دلالت دارند. در توسل تفاوتی بین حیات و ممات آن بزرگان نیست. در این نوشتار برخی از روایات در موضوع توسل ذکر میشود.
1. مفهوم توسل
توسل از لحاظ لغوی با واژة «وسیله» همریشه است. «وسیله» هر آنچیزی است که برای نزدیک شدن به چیز دیگری از آن استفاده میشود.(1) توسل، واسطهقراردادن شخص یا چیزی نزد خداوند، برای تقرّب به او و برآوردهشدن حاجات است.
در یک تقسیمبندی، توسل بر دو نوع است:
1. توسل به ذات؛ یعنی توسل به خود پیامبر و ائمه طاهرین علیهمالسلام؛ 2. توسل به واسطه؛ یعنی پیامبر و اهلبیت علیهمالسلام را میان خود و خدا واسطه قرار میدهیم و به حق آنها از خداوند حاجت بخواهیم.
از روایاتی که در موضوع توسل وارد شده، هر دو نوع آن استفاده میشود؛ چنان که در ادامه خواهد آمد.(2)
2. توسل در قرآن
خداوند در قرآن کریم به مؤمنان دستور داده است که برای تقرب به خداوند وسیلهای بجویند:
«یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسیلَهَ»؛(3)
همچنین به گنهکاران توصیه کرده که نزد پیامبر صلیاللهعلیهوآله بروند و از او درخواست کنند که درباره آنها از خداوند طلب مغفرت کند:
«وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحیماً»(4)
از دیگر آیاتی که بر مشروعیت توسل دلالت میکند، آیهای است که در آن فرزندان حضرت یعقوب از پدرشان درخواست کردند که برای آنها طلب مغفرت کند:
«قالُوا یا أَبانَا اسْتَغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا إِنَّا کُنَّا خاطِئینَ * قالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ رَبِّی إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحیمُ»(5)
بنابراین از دیدگاه قرآن، توسل به انبیا الهی نهتنها اشکال ندارد، بلکه توصیه نیز شده است؛ چنان که توسل به پیامبر صلیاللهعلیهوآله در آیه بالا صراحت داشت و تفاوتی هم بین زمان حیات و ممات ایشان نیست.
3. روایات توسل
روایاتی که در منابع حدیثی شیعه، دربارة استحباب توسل به اولیاء خدا نقل شده، بسیار زیاد است و ذکر آن، در این نوشتار نمیگنجد.
روایات توسل، به چند دسته تقسیم میشوند:
1. روایاتی که دلالت میکند اهلبیت علیهمالسلام به پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله توسل کردهاند.
2. روایاتی که در آن، ائمه علیهمالسلام دستور به توسل دادهاند.
3. روایاتی که توسل ارادتمندان اهلبیت علیهمالسلام را به آنها گزارش کردهاند.
این سه دسته از روایات، فعل، قول و تقریر معصومین علیهمالسلام را بیان میکنند.
الف. توسل ائمه علیهمالسلام به رسول خدا صلیاللهعلیهوآله، فرشتگان و انبیاء
1. امیرمؤمنان علیهالسلام بعد از نماز ظهر به رسول خدا صلیاللهعلیهوآله، فرشتگان و انبیاء توسل میکردند و به واسطه آنها به درگاه خداوند تقرب میجستند. امام صادق علیهالسلام فرمودند که امیرمؤمنان علیهالسلام بعد از اتمام نماز ظهر این دعا را میخواند:
«اللَّهُمَّ إِنِّی أَتَقَرَّبُ إِلَیْکَ بِجُودِکَ وَ کَرَمِکَ وَ أَتَقَرَّبُ إِلَیْکَ بِمُحَمَّدٍ عَبْدِکَ وَ رَسُولِکَ وَ أَتَقَرَّبُ إِلَیْکَ بِمَلَائِکَتِکَ الْمُقَرَّبِینَ وَ أَنْبِیَائِکَ الْمُرْسَلِینَ؛(6) خداوندا! به تو تقرّب مى جویم به وسیله جود و کرمت؛ تقرّب مىجویم به سوی تو، به حقّ محمد که بندة تو و رسول تو است و تقرّب میجویم به وسیله فرشتگان مقرّبت و پیغمبران مرسلت.»
2. بعد از رحلت رسول خدا صلیاللهعلیهوآله، امیرمؤمنان علیهالسلام نخستین فرد از میان اهلبیت علیهمالسلام بود که به آن حضرت توسل کرد، در حالی که هنوز بدن شریفشان به خاک سپرده نشده بود. بعد از غسل رسول خدا صلیاللهعلیهوآله و تجهیز آن حضرت، امیرمؤمنان فرمود: «بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی یَا رَسُولَ اللَّهِ لَقَدِ انْقَطَعَ بِمَوْتِکَ مَا لَمْ یَنْقَطِعْ بِمَوْتِ غَیْرِکَ مِنَ النُّبُوَّةِ وَ الْإِنْبَاءِ وَ أَخْبَارِ السَّمَاءِ ... بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی اذْکُرْنَا عِنْدَ رَبِّکَ وَ اجْعَلْنَا مِنْ بَالِک؛(7) پدر و مادرم فدایت، اى پیامبر خدا! همانا با مرگ تو چیزى قطع شد که با مرگ دیگرى قطع نگشت و آن نبوت و اخبار و آگاهى از آسمان بود... پدر و مادرم فدایت باد، ما را در پیشگاه پروردگارت یاد کن، و ما را هرگز فراموش مکن.»
طبق این روایت، امیرمؤمنان علیهالسلام به ذات رسول خدا صلیاللهعلیهوآله متوسل شده و از ایشان شفاعت خواسته است.
3. درباره حضرت سید الشهدا علیهالسلام نیز روایت شده است که ایشان وقتی میخواستند از مدینه به سوی مکه خارج شوند، نزد قبر رسول خدا صلیاللهعلیهوآله آمدند و به قبر حضرت توسل کردند:
«فلما کانت اللیلة الثانیة خرج إلى القبر أیضاً و صلّى رکعات فلمّا فرغ من صلاته جعل یقول اللّهم هذا قبر نبیّک محمّد و أنا إبن بنت نبیّک و قد حضرنی من الأمر ما قد علمت اللّهم إنّی أحبّ المعروف و أنکر المنکر و أنا أسألک یا ذا الجلال و الإکرام بحق القبر و من فیه إلّا اخترت لی ما هو لک رضى و لرسولک رضى؛(8) وقتی شب دوم فرا رسید، بار دوم به سوی قبر پیامبر صلیاللهعلیهوآله خارج شد و دو رکعت نماز خواند، وقتی از نماز فارغ شد، فرمود: خدایا! این قبر پیامبرت محمد است و من پسر ایشان هستم، و امری که خودت میدانی برایم پیشامد کرده است. خدایا! من معروف را دوست دارم و از منکر بدم میآید. ای صاحب جلال و اکرام! به حق این قبر وآن کسی که در آن مدفون است از تو آنچه را میخواهم که مورد رضایت توست.»
ب. دستور پیامبر و ائمه علیهمالسلام به توسل
پیامبر صلیاللهعلیهوآله و ائمه علیهمالسلام پیروانشان را دستور دادهاند که به پیامبر و اهلبیت علیهمالسلام توسل کنند و دعا و ذکر به آنها تعلیم دادهاند.
1. سلمان فارسی میگوید از حضرت محمد صلیاللهعلیهوآله شنیدم که میگفت:
«إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ یَا عِبَادِی أَ وَ لَیْسَ مَنْ لَهُ إِلَیْکُمْ حَوَائِجُ کِبَارٌ لَا تَجُودُونَ بِهَا إِلَّا أَنْ یَتَحَمَّلَ عَلَیْکُمْ بِأَحَبِّ الْخَلْقِ إِلَیْکُمْ تَقْضُونَهَا کَرَامَةً لِشَفِیعِهِمْ أَلَا فَاعْلَمُوا أَنَّ أَکْرَمَ الْخَلْقِ عَلَیَّ وَ أَفْضَلَهُمْ لَدَیَّ مُحَمَّدٌ وَ أَخُوهُ عَلِیٌّ وَ مِنْ بَعْدِهِ الْأَئِمَّةُ الَّذِینَ هُمُ الْوَسَائِلُ إِلَیَّ أَلَا فَلْیَدْعُنِی مَنْ هَمَّتْهُ حَاجَةٌ یُرِیدُ نَفْعَهَا أَوْ دَهَتْهُ دَاهِیَةٌ یُرِیدُ کَشْفَ ضَرَرِهَا - بِمُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ - أَقْضِهَا لَهُ أَحْسَنَ مَا یَقْضِیهَا مَنْ یَسْتَشْفِعُونَ بِأَعَزِّ الْخَلْقِ عَلَیْهِ؛(9) خداوند عز و جل میگوید: اى بندگان من! آیا اتفاق نیفتاده که فردى از شما حاجتهاى بزرگى بخواهد که شما آن حوائج را نمىدهید مگر اینکه محبوبترین خلق نزد شما را حاضر کند و شما به احترام آن شفیعِ محبوب و دوستداشتنى درخواستهاى او را بدهید؟ آگاه باشید و بدانید که با کرامتترین و برترین خلق نزد من، محمد و برادرش على و پس از آن ائمه هستند، آنانى که وسیله تقرب به من مىباشند. آگاه باشید که هر کس حاجت مهمى دارد و مىخواهد نفعى به او برسد یا مشکلى برایش پدید آمده و خواهان دفع ضرر آن است، اگر مرا به محمد و خاندان پاکش بخواند، آنچنان حاجتش را برآورده مىسازم که بهتر و برتر باشد از برآورده ساختن کسى که محبوبترین خلق را نزد او شفیع قرار مىدهند.»
2. از امام صادق علیهالسلام نقل شده که امام حسین علیهالسلام از رسول خدا صلیاللهعلیهوآله پرسید:
«مَا جَزَاءُ مَنْ زَارَکَ فَقَالَ یَا بُنَیَّ مَنْ زَارَنِی حَیّاً أَوْ مَیِّتاً أَوْ زَارَ أَبَاکَ أَوْ زَارَ أَخَاکَ أَوْ زَارَکَ کَانَ حَقّاً عَلَیَّ أَنْ أَزُورَهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ حَتَّى أُخَلِّصَهُ مِنْ ذُنُوبِهِ؛(10) زائرین شما چه پاداشی دارند؟ رسول خدا صلیاللهعلیهوآله فرمود: پسرم! هرکس مرا در حال زنده بودن یا بعد از رحلتم زیارت کند، یا پدر و برادرت و تو را زیارت کند، من روز قیامت او را در سختترین شرایط زیارت کرده و از گناهانش نجات میدهم.»
3. امام صادق علیهالسلام به نقل از رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله فرمودند: «مَنْ أَتَانِی زَائِراً کُنْتُ شَفِیعَهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ؛(11) هرکس به زیارت من بیاید، در روز قیامت او را شفاعت خواهم کرد.»
4. شخصی در زمان امیرمؤمنان دعایی کرده بود که اجابت نشد، نزد امیرمؤمنان علیهالسلام رفت و از مستجاب نشدن دعایش شکایت کرد. حضرت دعای سریع الاجابه را به ایشان یاد دادند که در پایان دعا، حضرت دستور توسل به اهلبیت علیهمالسلام را بیان فرمودهاند. معاویه بن عمار میگوید حضرت صادق علیهالسلام بدون سخن و پرسشى به من فرمود: «یَا مُعَاوِیَةُ أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ رَجُلًا أَتَى أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ علیهالسلام فَشَکَا الْإِبْطَاءَ عَلَیْهِ فِی الْجَوَابِ فِی دُعَائِهِ فَقَالَ لَهُ أَیْنَ أَنْتَ عَنِ الدُّعَاءِ السَّرِیعِ الْإِجَابَهِ فَقَالَ لَهُ الرَّجُلُ مَا هُوَ قَالَ قُلِ اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الْعَظِیمِ الْأَعْظَمِ ... وَ أَتَوَجَّهُ إِلَیْکَ بِمُحَمَّدٍ وَ اهلبیتهِ أَسْأَلُکَ بِکَ وَ بِهِمْ أَنْ تُصَلِّیَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْ تَفْعَلَ بِی کَذَا وَ کَذَا؛(12) اى معاویه! آیا نمیدانى که مردى خدمت امیرالمؤمنین علیهالسلام آمد و از اینکه اجابت دعایش دیر شده بود به آن حضرت شکایت کرد، آن حضرت به او فرمود: چرا دعاى سریع الاجابه را (یعنى دعائى که زود به اجابت رسد) نخواندى؟ آن مرد عرض کرد: آن دعا کدام است؟ فرمود: بگو... و به سوی تو، به حق محمد و اهلبیتش رو آوردهام، به حق تو و آنها از شما درخواست دارم که بر محمد و آل محمد دورد فرستی و فلان حاجت مرا برآورده سازی.»
5. امام صادق علیهالسلام به معاویه بن عمار کیفیت زیارت قبر مطهر رسول خدا صلیاللهعلیهوآله را تعلیم فرموده و در قسمتی از آن چگونگی توسل به آن حضرت را هم یاد دادهاند. معاویه بن عمار از امام صادق علیهالسلام نقل میکند:
«إِذَا دَخَلْتَ الْمَدِینَةَ فَاغْتَسِلْ قَبْلَ أَنْ تَدْخُلَهَا أَوْ حِینَ تَدْخُلُهَا ثُمَّ تَأْتِی قَبْرَ النَّبِیِّ صلیاللهعلیهوآله ثُمَّ تَقُومُ فَتُسَلِّمُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ صلیاللهعلیهوآله... اللَّهُمَّ إِنَّکَ قُلْتَ وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحِیماً وَ إِنِّی أَتَیْتُ نَبِیَّکَ مُسْتَغْفِراً تَائِباً مِنْ ذُنُوبِی وَ إِنِّی أَتَوَجَّهُ بِکَ إِلَى اللَّهِ رَبِّی وَ رَبِّکَ لِیَغْفِرَ لِی ذُنُوبِی وَ إِنْ کَانَتْ لَکَ حَاجَةٌ فَاجْعَلْ قَبْرَ النَّبِیِّ صلیاللهعلیهوآله خَلْفَ کَتِفَیْکَ وَ اسْتَقْبِلِ الْقِبْلَهَ وَ ارْفَعْ یَدَیْکَ وَ اسْأَلْ حَاجَتَکَ فَإِنَّکَ أَحْرَى أَنْ تُقْضَى إِنْ شَاءَ اللَّهُ؛(13) قبل از وارد شدن به مدینه یا هنگامی که وارد شدی، غسل کن، سپس نزد قبر پیامبر صلیاللهعلیهوآله برو، بایست و به آن حضرت سلام کن... و میگویی... خدایا خودت فرمودی: «اگر گروه گنهکاران به واسطه گناه بر خود ستم کنند و سپس نزد تو آیند و به واسطه تو از خدا طلب آمرزش کنند و تو از خدا طلب مغفرت کنى، البته خواهند دید که خداوند توبه ایشان را پذیرفته و به آنها ترحم مىنماید» و من در حالى که طلب آمرزش کرده و از گناهانم توبه مىکنم به نزد پیامبرت آمدهام و ای پیامبر! من به واسطه تو به سوی پروردگار خودم به شما رو آوردهام تا گناهانم را ببخشد. و اگر حاجت داشتی قبر مطهّر را پشت سر قرار بده و رو به قبله بایست و دو دستت را بلند نما و سپس حاجتت را از خدا بخواه که إنشاءاللَّه مستجاب خواهد شد.»
6. همچنین در روایت دیگر امام صادق علیهالسلام دعایی را تعلیم فرمودهاند که توسل نمازگزار را به رسول خدا صلیاللهعلیهوآله بیان میکند: «إِذَا قُمْتَ إِلَى الصَّلَاةِ فَقُلِ اللَّهُمَّ إِنِّی أُقَدِّمُ إِلَیْکَ مُحَمَّداً صلیاللهعلیهوآله بَیْنَ یَدَیْ حَاجَتِی وَ أَتَوَجَّهُ بِهِ إِلَیْکَ فَاجْعَلْنِی بِهِ وَجِیهاً عِنْدَکَ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ مِنَ الْمُقَرَّبِینَ اجْعَلْ صَلَاتِی بِهِ مَقْبُولَةً وَ ذَنْبِی بِهِ مَغْفُوراً وَ دُعَائِی بِهِ مُسْتَجَاباً إِنَّکَ أَنْتَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ؛(14) هنگامى که به نماز برخاستى این دعا را بخوان: خدایا! من محمّد صلیاللهعلیهوآله را پیشاپیش حاجت خود قرار میدهم، و به واسطه او، به تو رو میکنم. پس تو نیز مرا به واسطه آن حضرت در دنیا و آخرت داراى آبرو گردان، و مرا از مقرّبان قرار بده، و نمازم را به خاطر آن حضرت (و بهحقّ) او مورد قبول خویش قرار ده، و گناهانم را به شفاعت او بیامرز، و دعایم را به یمن او مستجاب گردان، که البتّه تو خود آمرزنده و مهربان هستى.»
ج. تأیید توسل شیعیان به پیامبر صلیاللهعلیهوآله از سوی ائمه علیهمالسلام
برخی از روایات، صریح در این است که شیعیان به رسول خدا صلیاللهعلیهوآله متوسل شدهاند و این توسل از سوی ائمه طاهرین علیهمالسلام مورد تأیید واقع شده است. بعد از شهادت امام صادق علیهالسلام، هشام بن سالم در مدینه آمد و به خاطر تردیدی که برایش پیرامون امام بعدی پیش آمده بود، به قبر رسول خدا صلیاللهعلیهوآله استغاثه کرد و با این توسل حجت خداوند و امام زمانش برایش روشن شد.
«دَخَلْتُ عَلَى عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بَعْدَ مَوْتِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیهالسلام) وَ کَانَ ادَّعَى الْإِمَامَهَ، فَسَأَلْتُهُ عَنْ شَیْءٍ مِنَ الزَّکَاةِ، فَقُلْتُ لَهُ: کَمْ فِی الْمِائَةِ؟ فَقَالَ: خَمْسَةِ دَرَاهِمَ. قُلْتُ: وَ کَمْ فِی نِصْفِ الْمِائَةِ؟ قَالَ: دِرْهَمَیْنِ وَ نِصْفٍ. فَقُلْتُ: مَا قَالَ بِهَذَا أَحَدٌ مِنَ الْأُمَّةِ. فَخَرَجْتُ مِنْ عِنْدِهِ إِلَى قَبْرِ رَسُولِ اللَّهِ (صَلَّیاللَّهُعَلَیْهِوَآلِهِ) مُسْتَغِیثاً بِرَسُولِ اللَّهِ، فَقُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ، إِلَى مَنْ؟ إِلَى الْقَدَرِیَّةِ؟ إِلَى الْحَرُورِیَّةِ؟ إِلَى الْمُرْجِئَةِ؟ إِلَى الزَّیْدِیَّةِ؟ فَإِنِّی لَکَذَلِکَ إِذْ أَتَانِی رَسُولُ أَبِی الْحَسَنِ (علیهالسلام)، غُلَامٌ صَغِیرٌ دُونَ الْخُمَاسِیِّ، فَقَالَ: أَجِبْ مَوْلَاکَ مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ. فَأَتَیْتُهُ فَلَمَّا بَصُرَ بِی مِنْ صَحْنِ الدَّارِ ابْتَدَأَنِی فَقَالَ: یَا هِشَامُ! قُلْتُ: لَبَّیْکَ. قَالَ: لَا إِلَى الْقَدَرِیَّةِ، وَ لَا إِلَى الْحَرُورِیَّةِ، وَ لَا إِلَى الْمُرْجِئَةِ، وَ لَا إِلَى الزَّیْدِیَّةِ، وَ لَکِنْ إِلَیْنَا. فَقُلْتُ: انْتَ صَاحِبِی؛ فَسَأَلْتُهُ فَأَجَابَنِی عَنْ کُلِّ مَا أَرَدْتُ؛(15) هشام بن سالم میگوید: بعد از شهادت امام صادق علیهالسلام بر عبدالله بن جعفر بن محمد (پسر امام صادق علیهالسلام) وارد شدم که ادعای امامت داشت. از او پرسیدم صد درهم چه مقدار زکات دارد؟ گفت: پنج درهم. گفتم: زکات پنجاه درهم چه مقدار میشود؟ گفت: دو درهم و نیم. گفتم هیچکس از امت اینگونه فتوا ندادهاند. بیرون آمدم و به سوی قبر رسول خدا صلیاللهعلیهوآله رفتم و به آن حضرت توسل و استغاثه کردم و عرض کردم: ای رسول خدا! به چه کسی پناهنده شوم؟ به قدریه؟ حروریه؟ مرجئه؟ زیدیه؟ در این هنگام بود که فرستاده ابوالحسن علیهالسلام که یک پسر کمتر از پنج سال بود، به سوی من آمد و گفت: مولایت موسی بن جعفر (تو را طلب کرده) ایشان را اجابت کن. نزد آن حضرت رفتم، وقتی مرا در صحن خانه دیدند این چنین سخن آغاز کردند: ای هشام! عرض کردم بلی. فرمود: نه به سوی قدریه، نه به سوی مرجئه و حروریه و زیدیه، بلکه به سوی ما بیا! عرض کردم شما صاحب امر من هستی. از محضر ایشان سؤالاتم را پرسیدم و ایشان تمام موارد را پاسخ دادند.»
طبق این روایت توسل و استغاثه به خود اولیاء الهی جایز است؛ علاوه بر آن، روایت، تقریر امام معصوم علیهالسلام را نیز بیان میکند. اگر توسل جایز نبود، چرا امام کاظم علیهالسلام برای هشام نفرمود: چرا رفتی به رسول خدا استغاثه کردی؟ اما آن حضرت نهتنها منع نکرد و کار او را تقبیح نکرد، بلکه این توسل را تقریر کرد.
در برخی از روایات، اهلبیت علیهمالسلام بهعنوان وسیله برای تقرب به خداوند معرفی شدهاند. امام على علیهالسلام درباره آیه «وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ؛(16) و براى تقّرب به خداوند، وسیله بجویید»، فرمودند: «أَنَا وَسِیلَتُهُ؛(17) من وسیله او هستم.» علی بن ابراهیم در تفسیرش «الوسیله» را به امام معنا کرده است: «اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ فقال تقربوا إلیه بالإمام؛ به وسیله امام به خداوند تقرب بجویید.»(18) حضرت زهرا سلاماللهعلیها میفرمایند: «نحن وسیلته فی خلقه و نحن خاصته و محل قدسه؛(19) ما واسطه الهی در میان مخلوقاتش و برگزیدگان خدا و جایگاه قدس اوییم.»
نتیجهگیری:
توسل یکی از اعتقادات مهم مسلمان است که ریشه در قرآن کریم و روایات صحیح منقول از اهلبیت علیهمالسلام دارد و این عقیده صرف نظر از دلیل قرآنی، از روایات صحیح شیعه و اهلسنت نیز قابل اثبات است. طبق روایات شیعه که در موضوع توسل وارد شده، اهلبیت علیهمالسلام به پیامبر و ائمه علیهمالسلام توسل کردهاند و به شیعیان نیز دستور دادهاند تا به اهلبیت متوسل شوند. همچنین، توسل شیعیان را مورد تأیید قرار دادهاند.
پینوشتها:
1. «الوَسِیلَةُ: المَنْزِلة عند المَلِک. و الوَسِیلة: الدَّرَجة. و الوَسِیلة: القُرْبة. و وَسَّلَ فلانٌ إِلى الله وَسِیلَةً إِذا عَمِل عملًا تقرَّب به إِلیه... و تَوَسَّلَ إِلیه بوَسِیلَةٍ إِذا تقرَّب إِلیه بعَمَل... و الوَسِیلَةُ: الوُصْلة و القُرْبى»؛ إبن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج11، ص724، دارالفکر للطباعه و النشر و التوزیع، دار صادر، بیروت، چاپ سوم، 1414ق.
2. https://www.valiasr-aj.com/persian/mobile_shownews.php?idnews=6905
3. سوره مائده، آیه 35.
4. سوره نساء، آیه 64.
5. سوره یوسف، آیات 97 و 98.
6. کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، الکافی ، دارالکتب الإسلامیه، تهران، چاپ چهارم، 1407ق، ج2، ص545.
7. شریف الرضى، محمد بن حسین، نهج البلاغه (للصبحی صالح)، هجرت، قم، چاپ اول، 1414ق، خطبه 235.
8. مجلسى، محمدباقر بن محمدتقى، بحارالأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، چاپ دوم، 1403ق، ج44، ص328.
9. إبن فهد حلى، احمد بن محمد، عده الداعی و نجاح الساعی، دارالکتب الإسلامی، چاپ اول، 1407ق، ص163و164.
10. إبن قولویه، جعفر بن محمد، کامل الزیارات، دارالمرتضویه، نجف اشرف، چاپ اول، 1356ش، ص11.
11. إبن قولویه، جعفر بن محمد، کامل الزیارات، دارالمرتضویه، نجف اشرف، چاپ اول، 1356ش، ص12.
12. کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، الکافی، دارالکتب الإسلامیه، تهران، چاپ چهارم، 1407ق، ج2، ص582 و 583.
13. کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، الکافی، دارالکتب الإسلامیه، تهران، چاپ چهارم، 1407ق، ج4، ص550 و 551.
14. کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، الکافی، دارالکتب الإسلامیه، تهران، چاپ چهارم، 1407ق، ج3، ص309.
15. طبرى آملى صغیر، محمد بن جریر بن رستم، دلائل الإمامه، بعثت، ایران، قم، چاپ اول، 1413ق، ص324.
16. سوره مائده، آیه 35.
17. إبن شهرآشوب مازندرانى، محمد بن على، مناقب آل أبیطالب علیهمالسلام، علامه، قم، چاپ اول، 1379ق، ج3، ص75.
18. قمى، على بن ابراهیم، تفسیر القمی، دارالکتاب، قم، چاپ سوم، 1404ق، ج1، ص168.
19. جوهرى بصرى، احمد بن عبدالعزیز، السقیفه و فدک، مکتبه نینوى الحدیثه، تهران، بیتا، ص99.
پرسش:
منظور از تعقل و علم و ... در قرآن چه علمی چیست؟ چرا در قرآن هر گاه سخن از علم و تعقل میشود، فقط علم دین و تعقل ایمانی مطرح است؟ آیا علوم تجربی و ... هم از نظر قرآن ارزشمند هستند؟ آیا کسی که دانشمند فیزیک، ریاضی و ... است، علمش ارزشمند نیست؟ با وجود آثار و خدمات بسیار علوم تجربی و دیگر علوم برای مردم، چرا قرآن از این علوم یادی نکرده و ارزشی برای آنان قائل نشده است؟ آیا این مسئله با جامعیت و کاملبودن قرآن ناسازگار نیست؟
پاسخ:
یکی از پرسشهای مطرح دربارۀ قرآن کریم، ارتباط قرآن در جایگاه آخرین و کاملترین کتاب آسمانی و علوم مختلف، یعنی محصول تلاش فکری اندیشمندان جهان، اعم از علوم انسانی و علوم طبیعی است. برخی چنین میپندارند که تأکید قرآن بر علم و دانش، فقط به حوزه علوم مربوط به دین و شریعت محدود میشود و علوم تجربی و دیگر دانشهای بشری از دیدگاه قرآن بدون ارزش و اعتبارند. این نوشتار در پی پاسخ به این پرسش است و جایگاه واقعی علوم مختلف در منظومۀ فکری قرآن را تبیین میکند.
علم دینی و غیردینی
در وهلۀ نخست باید به این نکته توجه کرد که به طور کلی تمام علوم از نظر موضوع دینی هستند و معرفت و شناخت درست از طبیعت و نظام عینی جهان همانند معرفت و شناخت شریعت و احکام دین، علم دینی است؛ ازاینرو این دو با هم یکسان هستند. درواقع در هر علمی آنچه بحث و بررسی میشود، از جمله زمین، آسمان، هوا، فضا، بدن انسان، حیوانات، درختان، آب، معادن و هر موجود مجرد یا مادی دیگر، همگی مخلوق و نشانۀ خدای سبحان و فعل او هستند. بنابراین تمامی این مباحث و علوم، علم دینی به شمار میآیند؛ ازاینرو گزارۀ «فلان علمِ تجربی یا عقلی، غیردینی است»، نادرست است. درحقیقت، آنچه میتواند به اسلامی و غیراسلامی وصف شود، دیدگاه و انگیزۀ عالِم است نه علم و معلوم؛ زیرا هر معلومی درحقیقت الهی است. بنابراین هیچ علمی سکولار نیست، گرچه برخی عالِم سکولار و بیدیناند (1).
اهمیت علوم طبیعی در قرآن
در وهلۀ دیگر، این تصور که قرآن تنها علوم مربوط به شریعت را ارزشمند میداند، برداشتی ناقص و محدود از آیات الهی است. درست است که هدف نهایی قرآن، هدایت انسان به سوی خداوند و سعادت اخروی است و در این راستا علومی که مربوط به شناخت شریعت و معرفت دربارۀ مبدأ و معاد است، از جایگاه ویژهای برخوردارند؛ اما این مسئله به معنای نفی یا بیارزشدانستن دیگر علوم نیست. قرآن کریم در آیات بسیاری انسان را به مطالعه و تفکر در پدیدههای طبیعی، نظم شگفتانگیز جهان، خلقت آسمانها و زمین، گردش شب و روز، فواید حیوانات و گیاهان و دیگر نشانههای قدرت و حکمت الهی در عالم هستی فرامیخواند. این دعوت صریح به مطالعۀ طبیعت، نشاندهندۀ اهمیت شناخت جهان مادی و قوانین حاکم بر آن است؛ برای نمونه در سورۀ "بقره" میفرماید: «در آفرینش آسمانها و زمین و آمدوشد شب و روز و کشتیهایى که در دریا به نفع مردم در حرکتاند و آبى که خداوند از آسمان نازل کرده و با آن زمین را پس از مردنش حیات بخشیده و انواع جنبندگان را در آن گسترده ساخته، و همچنین در وزش بادها و ابرهایى که میان زمین و آسمان قرار گرفتهاند، نشانههایى است از ذات پاک خدا و یگانگى او براى گروهى که عقل خود را به کار مىگیرند» (بقره: ۱۶۴). این آیه و دهها آیۀ دیگر (۲) بهروشنی بر اهمیت مشاهده، مطالعه و تعقل در پدیدههای طبیعی تأکید دارند؛ اموری که سنگبنای علوم تجربی را شکل میدهند. بنابراین بر خلاف پندار کسانى که تصور مىکنند قرآن تنها به علوم دین و معارف الهیه اهمیت میدهد و سخنى از علوم دیگر به میان نیاورده است، قرآن براى این بخش از علوم اهمیت فوقالعادهاى قائل است؛ همچنین آن را از مواهب بزرگ الهیه برمىشمرد و مسلمانان را به فراگیرى هر علم مفید و نافع در زندگى مادّى و معنوى تشویق میکند (3).
نتیجه:
این تصور که قرآن تنها علوم مربوط به شریعت را ارزشمند میداند، برداشتی ناقص و محدود از آیات الهی است. با وجود اینکه علوم مربوط به شریعت و دین از جایگاه ویژهای برخوردارند، این مسئله به معنای نفی یا بیارزشدانستن دیگر علوم نیست. قرآن کریم در آیات متعددی، انسان را به مطالعه و تفکر در پدیدههای طبیعی، نظم شگفتانگیز جهان، خلقت آسمانها و زمین، گردش شب و روز، فواید حیوانات و گیاهان و دیگر نشانههای قدرت و حکمت الهی در عالم هستی فرا میخواند. این دعوت صریح به مطالعۀ طبیعت، تأییدکنندۀ اهمیت شناخت جهان مادی و قوانین حاکم بر آن است. بنابراین قرآن براى این بخش از علوم اهمیت فوقالعادهاى قائل است؛ همچنین مسلمانان را به فراگیرى هرگونه علم مفید و نافع در زندگى مادّى و معنوى تشویق میکند.
پینوشتها:
1. ر.ک به: جوادی آملی، عبدالله؛ تسنیم؛ قم: اسراء، 1398 ش، ج ۳۵، ص ۵۱۴؛ ج ۴۴، ص ۸۳. جوادی آملی، عبدالله؛ سرچشمه اندیشه؛ چ 5، قم: اسراء، ۱۳۸۶ ش، ج ۱، ص ۴۷.
2. دهها آیۀ دیگر دراینباره وجود دارد که پرداختن به آن مجال دیگری میطلبد. برای مطالعه بیشتر، ر.ک به: مکارم شیرازی، ناصر؛ پیام قرآن؛ چ 9، تهران: دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۸۶ ش، ج ۱۰، ص ۲۵۲.
3. مکارم شیرازی، ناصر؛ پیام قرآن؛ چ 9، تهران: دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۸۶ ش، ج ۱۰، ص ۲۵۶.
پرسش:
کدام تصویر از خدا درست است: خدای ساعتساز یا خدای رخنهپوش؟
ادیان و فرهنگهای مختلف برای توصیف خدا و رابطه او با جهان، از تمثیلات و استعارههای مختلفی استفاده کردهاند. در این میان دو استعاره «خدای ساعتساز» و «خدای رخنهپوش»، میان گروهی از فیلسوفان و اندیشمندان و دینداران، از شهرت فراوانی برخوردار شده است. هر یک از این استعارهها بیانکننده نگرش خاصی به خدا و رابطه او با جهان است. در ادامه به بررسی انتقادی این دو استعاره خواهیم پرداخت.
نکته اول: خدای ساعتساز
«خدای ساعتساز» استعاره و تمثیلی است در دوران جدید که اولین بار توسط دئیستها (گروهی از خداباوران) ارائه شد. این استعاره، در درجه اول بر این نکته تأکید دارد که جهان همانند ساعتی دقیق و زیبا است. ازآنجاکه هیچ ساعتی بر اساس بخت و تصادف بوجود نمیآید و نشاندهنده علم و هنر سازنده خود است، جهان هستی نیز نشانه عالم بودن و هنرمند بودن خالق آن است. در درجه دوم این استعاره بر این نکته تأکید دارد که همانند ساعت که بعد از ساخت، به کار خود ادامه میدهد و دیگر نیازی به ساعتساز ندارد، جهان هستی نیز همانند ساعت، پس از ساختهشدن (آفرینش) و به کار افتادن، از سازندهاش یعنی خداوند، بینیاز است و مستقلاً وجودش استمرار دارد و کار میکند.(1)
نکته دوم: بررسی انتقادی
این تمثیل و استعاره و تصویرپردازی از خدا، علیرغم مزایایی که دارد، با اشکالات جدی روبرو است؛ ازجمله اینکه، در این تصویر، معلول با عدم دخالت و یا حتی با از بین رفتن علت خود، به حیاتش ادامه داده و کارکرد خود را حفظ میکند؛ درحالیکه رابطه علیت، به معنای دقیق کلمه، وابستگی وجودیِ معلول به علت است و این وابستگی معلول به علت، همیشگی است یعنی هم در ابتدای وجود (علت موجده) است و هم در ادامه حیات و فعالیت آن (علت مبقیه).(2) از این نظر، معلول (همان مخلوق و آفریده)، هستی و قدرت و اثری که دارد، همگی از خدا است. برای تقریب به ذهن، میتوان به رابطه برق و روشنایی لامپ اشاره کرد که برق هم در روشن شدن و هم در روشن ماندن لامپ، مؤثر است. اگر لحظهای برق نباشد، روشنایی نیست؛ اگرچه برق خودش دیدنی نیست، اما اینطور در روشنایی و دیدن، مؤثر است. بر این اساس، جهان نیز درگرو خدا است؛ هم در لحظه پیدایش و هم در لحظهلحظة بقا.(3)
نکته سوم: خدا رخنهپوش
اصطلاح خدای رخنهپوش یکی از استعارههای مربوط به خدا در جهان مدرن است. باآنکه در طول تاریخ رگههایی از این استعاره را میتوان یافت، اما در دنیای مدرن این اصطلاح به نام نیوتن پیوند خورده است. نیوتن اعتقاد داشت که خداوند صرفاً علت اولی در آفرینش جهان نیست بلکه او نقش مستمری در تعادل بخشی به کائنات و ازجمله منظومه شمسی دارد. ازنقطهنظر نیوتن هیچگونه تبیین علمی برای مسیر گردش سیارات وجود ندارد؛ زیرا از دیدگاه او مدارهای هم صفحه با توجه بهسرعت و جهت واحد سیارات با علل طبیعی توجیهناپذیر است و میگفت بینظمیهای مداومی درحرکت آنها هست که اگر خدا گاهگاه در آنها دخالت و تصحیح نکند، بر رویهم انباشته میشود. وانگهی خدا نمیگذارد ستارگان براثر جاذبه گرانشی به هم برخورد کنند و بر روی یکدیگر بیفتند.(4) بهعبارتدیگر خداوند در استعاره خدای رخنهپوش، مشکلات و رخنههای ایجادشده در دنیا که بهطور طبیعی قابل جبرانکردن و تامینکردن توسط نیروهای طبیعی نیست را بهوسیله مداخله در امور عالم میپوشاند و از غیب، کاری میکند که عالم طبیعت از روال خود خارج نشود و مسیر کمال خود را طی کند.
نکته چهارم: بررسی انتقادی
استعاره خدای رخنهپوش با نقدهای جدی مواجه است، زیرا خدا را تنها در نادانیها و ناتواناییهای انسان جستجو میکند، نه در آگاهیها و توانمندیها. این نگرش، خدا را به موجودی تقلیل میدهد که صرفاً برای پرکردن خلأهای دانش بشر به کار میرود، درحالیکه ممکن است علل طبیعی ناشناختهای برای پدیدهها وجود داشته باشد. این دیدگاه به پیشرفت علم وابسته است و با افزایش دانش بشر، جایگاه خدا بهتدریج تضعیف میشود. همچنین، این استعاره خدا را به ابزاری برای توضیح ناشناختهها تبدیل میکند و از نقش او بهعنوان خالق و نگهدارنده کل جهان دور میشود. این نگرش میتواند به تضعیف ایمان منجر شود، زیرا با کشف علل طبیعی، نیاز به خدا کاهش مییابد.(5)
نتیجهگیری:
بنا بر آنچه گذشت، روشن میشود که تمثیل خدای ساعتساز با این اشکال روبرو است که معلول (جهان) را مستقل از علت (خدا) تصویر میکند، درحالیکه رابطه علیت، وابستگی دائمی معلول به علت را در پیدایش و بقا میطلبد؛ همانطور که روشنایی لامپ وابسته به جریان برق است. استعاره خدای رخنهپوش نیز خدا را تنها در نادانیهای انسان جستجو میکند و او را به ابزاری برای پرکردن خلأهای دانش تقلیل میدهد که با پیشرفت علم و دانش، ایمان دینی، در معرض تضعیف و نابودی قرار میدهد.
پینوشتها:
1. عبودیت، عبدالرسول، تحلیل و بررسی اندیشه ساعتساز لاهوتی، معرفت فلسفی، پاییز 1383 ش، شماره 5، ص 32-33.
2. شیوا پور، حامد، ساعتساز لاهوتی در برابر خدای رخنهپوش، دوفصلنامه هستی و شناخت، پاییز و زمستان 1401 ش، شماره 18، ص 82.
3. شیوا پور، حامد، ساعتساز لاهوتی در برابر خدای رخنهپوش، دوفصلنامه هستی و شناخت، پاییز و زمستان 1401 ش، شماره 18، ص 83.
4. باربور، ایان، علم و دین، ترجمه بهاءالدین خرمشاهی، تهران، نشر دانشگاهی، 1384 ش، ص 51.
5. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، تهران، انتشارات صدرا، 1372 ش، ج 1، ص 483-484.
پرسش:
چرا هنگام تولد پیامبر صلی الله علیه و آله دریاچۀ ساوه خشک شد؟ آیا چنین دریاچهای وجود داشته است؟
حضرت محمد صلی الله علیه و آله در شب هفدهم ربیعالاول در مکه به دنیا آمدند. در این شب رخدادهایی به وقوع پیوست که که به «اِرهاصات» مشهور است. برخی از این رخدادها عبارتاند از:
یک: لرزیدن طاق کسری و سقوط ۱۴ کنگره آن؛
دو: خاموششدن آتش در آتشکده فارس پس از هزار سال؛
سه: افتادن پادشان از تخت بر زمین؛
چهار: جاریشدن آب در وادی سماوه؛
پنج: خشکیدن دریاچۀ ساوه.
برای برخی این پرسش پیش میآید که تولد پیامبر صلی الله علیه و آله چه ربطی به دریاچه ساوه داشت؟
پاسخ تفصیلی
برخی از گزارشهای موجود ایران باستان نشاندهندۀ وجود دریاچهای در ساوه است.
در «اوستا» از دریاچهی زرمند (که احتمالاً زرند فعلی باشد) یاد شده است (1). نویسندۀ «تاریخ قم» نیز در وجه نامگذاری شهر آوه، بیان میکند که ابتدا نامش«آبه» بود؛ زیرا گیوبن گودرز آن را در کنار آب بنا کرد (2).
بنا بر برخی گزارشهای تاریخی، هنگام تولد پیامبر صلی الله علیه و آله وقایع خارقالعادهای به وجود آمد؛ از جمله دریاچۀ ساوه خشک شد (3). شاعرانی از جمله سلمان ساوجی در سرودههای خود از این واقعه یاد کردهاند(4).
باید گفت خاموششدن آتشکدۀ فارس، فروریختن کنگرۀ کسری و شکستهشدن بتها توجیه دارد؛ زیرا نشانهای از زوال مظاهر بتپرستی است؛ اما خکشیدهشدن دریاچۀ ساوه چه ارتباطی به اینها دارد؟
با تأمل در آموزههای دین زردشتی، گره از این مشکل باز میشود. در ایران باستان، عناصر اربعه (آب، خاک، باد و آتش) محترم و مقدس بودند. آناهیتا یا ناهید، فرشتۀ آب به شمار میرفت (5). ایرانیان به احداث معابد آناهیتا در اطراف آبها و ارتفاعات همت میگماشتند. وجود قلعه دختر یا قیز دختر در برخی از نواحی ایران، گویای این مطلب است (6). اما این قداست در ساوه به افراط کشیده شده بود و ساوجیان کهن سالانه دو نفر را در آب دریاچه ساوه غرق میکردند (7) که نوعی قربانی به شمار میآمد و از این عمل بوی شرک استشمام میشد.
بنابراین خشکشدن دریاچۀ ساوه در کنار خاموششدن آتشکدۀ فارس، افتادن بتها بر زمین و ریختن چهارده کنگره از کاخ کسری قرار گرفت.
نتیجه
تمامی حوادث نقلشده همزمان با میلاد پیامبر صلی الله علیه و آله از جمله خشکشدن دریاچۀ ساوه، در منابع معتبر تاریخی و جوامع حدیثی ثبت شدهاند. این رخدادها حتی پس از گذشت سالیان، میتوانند سبب عبرت و پند باشند؛ چراکه هدف آنها، ایجاد تکان و بیداری در دل مردمی بود که در بتپرستی، ظلم و فساد غرق شده بودند (8).
کلمات کلیدی: تولد، حضرت محمد صلی الله علیه و آله، ارهاصات، دریاچۀ ساوه.
پینوشتها
1. اوستا، یشتها؛ تحقیق: ابراهیم پورداود؛ تهران: [بینا]، 1347 ش، ج 2، ص 345. جهانگیر اوشیدری؛ دانشنامه مزدیسنا؛ تهران: نشر مرکز، 1371 ش، ص 259.
2. حسن بن محمد قمی؛ تاریخ قم؛ تصحیح: سیدجلالالدین طهرانی؛ تهران: توس، 1361 ش، ص 79 ـ 80.
3. محمد بن علی ابنبابویه (شیخ صدوق)؛ الامالی؛ چ 6، تهران: کتابچی، 1376 ش، ص 285. محمد بن علی ابنبابویه (شیخ صدوق)؛ کمال الدین و تمام النعمه؛ 1395 ق، چ 2، تهران: دارالکتب الاسلامیه، ج 1، ص 191. احمد بن ابییعقوب بن واضح؛ تاریخ یعقوبى؛ بیروت: دارصادر، [بىتا]، ج 2، ص 8. محمد بن جریر طبری؛ تاریخ طبری؛ چ 2، بیروت: دارالتراث، 1387 ق، ج 2، ص 166.
4. سلمان ساوجی؛ دیوان سلمان ساوجی؛ چ 2، تهران: انتشارات صفیعلیشاه، 1367 ش، ص 519.
5. یشتها؛ تحقیق: ابراهیم پورداود؛ بمبئی: [بینا]، 1310 ش، آبانیشت، بند 9، فقرۀ 34.
6. مرتضی ذکائی؛ قلعه دختر ساوه؛ تهران: انتشارات سازمان میراث فرهنگی، 1374، ج 2، ص 523 ـ 540.
7. محمدحسین تبریزی؛ برهان قاطع؛ به اهتمام محمد معین؛ تهران: امیرکبیر، 1361 ش، ج 2، ص 333 ـ 334.
8. جعفر سبحانی؛ فروغ ابدیت؛ قم: بوستان کتاب، ۱۳۸۵ ش، ص ۱۴۷.
کلیه حقوق این سایت متعلق به مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی بوده و استفاده از مطالب با ذکر منبع بلامانع است. ©
