از ولادت تا بعثت

ویژگی های پیامبر اسلام، صلی الله علیه و آله در دوران کودکی و نوجوانی
رسول خدا(ص) از آغاز جوانى، در شهر مکه؛ به خصلت‏هاى اخلاقى نیکو شهرت داشته و هیچ گونه سوء سابقه‏اى در اذهان مردم این شهر از خود باقی نگذاشته بودند.

پرسش:

حضرت محمد صلی‌الله‌علیه‌‌آله در دوران کودکی و نوجوانی چه کار می‌کردند؟ می‌توانید ویژگی‌هایی از ایشان که امروزه می‌توانیم از آن‌ها الگوگیری کنیم بیان کنید؟

در شب تولد پیامبر صلی الله علیه و آله اتفاقاتی به وقوع پیوست که نشان‌دهندۀ خبر بزرگی بود.

پرسش:
 چرا هنگام تولد پیامبر صلی الله علیه و آله دریاچۀ ساوه خشک شد؟ آیا چنین دریاچه‌ای وجود داشته است؟

 

حضرت محمد صلی الله علیه و آله در شب هفدهم ربیع‌الاول در مکه به دنیا آمدند. در این شب رخدادهایی به وقوع پیوست که که به «اِرهاصات» مشهور است. برخی از این رخدادها عبارت‌اند از:
یک: لرزیدن طاق کسری و سقوط ۱۴ کنگره آن؛
دو: خاموش‌شدن آتش در آتشکده فارس پس از هزار سال؛
سه: افتادن پادشان از تخت بر زمین؛
چهار: جاری‌شدن آب در وادی سماوه؛
پنج: خشکیدن دریاچۀ ساوه.
برای برخی این پرسش پیش می‌آید که تولد پیامبر صلی الله علیه و آله چه ربطی به دریاچه ساوه داشت؟

پاسخ تفصیلی
برخی از گزارش‌های موجود ایران باستان نشان‌دهندۀ وجود دریاچه‌ای در ساوه است.
در «اوستا» از دریاچه‌ی زرمند (که احتمالاً زرند فعلی باشد) یاد شده است (1). نویسندۀ «تاریخ قم» نیز در وجه نام‌گذاری شهر آوه، بیان می‌کند که ابتدا نامش«آبه» بود؛ زیرا گیوبن گودرز آن را در کنار آب بنا کرد (2). 
بنا بر برخی گزارش‌های تاریخی، هنگام تولد پیامبر صلی الله علیه و آله وقایع خارق‌‌العاده‌ای به وجود آمد؛ از جمله دریاچۀ ساوه خشک شد (3). شاعرانی از جمله سلمان ساوجی در سروده‌های خود از این واقعه یاد کرده‌اند(4). 
باید گفت خاموش‌شدن آتشکدۀ فارس، فرو‌ریختن کنگرۀ کسری و شکسته‌شدن بت‌ها توجیه دارد؛ زیرا نشانه‌ای از زوال مظاهر بت‌پرستی است؛ اما خکشیده‌شدن دریاچۀ ساوه چه ارتباطی به اینها دارد؟
با تأمل در آموزه‌های دین زردشتی، گره از این مشکل باز می‌شود. در ایران باستان، عناصر اربعه (آب، خاک، باد و آتش) محترم و مقدس بودند. آناهیتا یا ناهید، فرشتۀ آب به شمار می‌رفت (5). ایرانیان به احداث معابد آناهیتا در اطراف آب‌ها و ارتفاعات همت می‌گماشتند. وجود قلعه دختر یا قیز دختر در برخی از نواحی ایران، گویای این مطلب است (6). اما این قداست در ساوه به افراط کشیده شده بود و ساوجیان کهن سالانه دو نفر را در آب دریاچه ساوه غرق می‌کردند (7) که نوعی قربانی به شمار می‌آمد و از این عمل بوی شرک استشمام می‌شد.
بنابراین خشک‌شدن دریاچۀ ساوه در کنار خاموش‌شدن آتشکدۀ فارس، افتادن بت‌ها بر زمین و ریختن چهارده کنگره از کاخ کسری قرار گرفت. 

نتیجه
تمامی حوادث نقل‌شده هم‌زمان با میلاد پیامبر صلی الله علیه و آله از جمله خشک‌شدن دریاچۀ ساوه، در منابع معتبر تاریخی و جوامع حدیثی ثبت شده‌اند. این رخدادها حتی پس از گذشت سالیان، می‌توانند سبب عبرت و پند باشند؛ چراکه هدف آنها، ایجاد تکان و بیداری در دل مردمی بود که در بت‌پرستی، ظلم و فساد غرق شده بودند (8).
کلمات کلیدی: تولد، حضرت محمد صلی الله علیه و آله، ارهاصات، دریاچۀ ساوه.

پی‌نوشت‌ها
1. اوستا، یشت‌ها؛ تحقیق: ابراهیم پورداود؛ تهران: [بی‌نا]، 1347 ش، ج 2، ص 345. جهانگیر اوشیدری؛ دانشنامه مزدیسنا؛ تهران: نشر مرکز، 1371 ش، ص 259.
2. حسن بن محمد قمی؛ تاریخ قم؛ تصحیح: سیدجلال‌الدین طهرانی؛ تهران: توس، 1361 ش، ص 79 ـ 80.
3. محمد بن علی ابن‌بابویه (شیخ صدوق)؛ الامالی؛ چ 6، تهران: کتابچی، 1376 ش، ص 285. محمد بن علی ابن‌بابویه (شیخ صدوق)؛ کمال الدین و تمام النعمه؛ 1395 ق، چ 2، تهران: دارالکتب الاسلامیه، ج ‏1، ص 191. احمد بن ابی‌یعقوب بن واضح؛ تاریخ یعقوبى؛ بیروت: دار‌صادر، [بى‌تا]، ج ‏2، ص 8. محمد بن جریر طبری؛ تاریخ طبری؛ چ 2، بیروت: دار‌التراث، 1387 ق، ج ‏2، ص 166.
4. سلمان ساوجی؛ دیوان سلمان ساوجی؛ چ 2، تهران: انتشارات صفی‌علی‌شاه، 1367 ش، ص 519.
5. یشت‌ها؛ تحقیق: ابراهیم پورداود؛ بمبئی: [بی‌نا]، 1310 ش، آبان‌یشت، بند 9، فقرۀ 34.
6. مرتضی ذکائی؛ قلعه دختر ساوه؛ تهران: انتشارات سازمان میراث فرهنگی، 1374، ج 2، ص 523 ـ 540.
7. محمدحسین تبریزی؛ برهان قاطع؛ به اهتمام محمد معین؛ تهران: امیرکبیر، 1361 ش، ج 2، ص 333 ـ 334.
8. جعفر سبحانی؛ فروغ ابدیت؛ قم: بوستان کتاب، ۱۳۸۵ ش، ص ۱۴۷.

حضرت محمد صلی الله علیه و آله پیش از بعثت، نه به دین حضرت ابراهیم، نه حضرت موسی و نه به دین حضرت عیسی علیهم السلام نبودند؛ بلکه تکلیف خاص خودشان را داشتنند.
دین پیامبر صلی الله علیه و آله قبل از بعثت

پرسش:
پیامبر صلی الله علیه و آله قبل از بعثت چه دینی داشتند؟
 

پاسخ:
حضرت محمد صلی الله علیه و آله در سن چهل‌سالگی به پیامبری مبعوث شده و به عنوان آخرین پیامبر الهی مردم را به صراط مستقیم فراخواند. اما در این¬که پیش از بعثت، خودشان پیرو کدام دین بودند، اختلاف نظر وجود داشته و سه احتمال مطرح کرده‌اند، دین حنیف (دین حضرت ابراهیم علیه‌السلام)، مسیحیت و اسلام.
دین یهودیت با آغاز پیامبری حضرت عیسی علیه‌السلام نسخ شد و ایشان با آوردن دین مسیحیت، پایان شریعت حضرت موسی علیه‌السلام را اعلام کردند. دین مسیحیت آخرین دینی است که خدا پیش از اسلام برای ساکنان زمین فرستاد و تا ظهور اسلام هنوز نسخ نشده بود. بر این اساس، اولین احتمال در مورد دین حضرت محمد صلی الله علیه و آله مسیحیت است. اگر نظریه تکامل ادیان پذیرفته شود این احتمال تقویت می‌شود، زیرا بر مبنای این نظریه، دین حضرت عیسی علیه‌السلام تا آن زمان کامل‌ترین ادیان بوده است.
اما این احتمال، با اشکالاتی روبرو است، زیرا دین اصلی حضرت مسیح که نسبت به باقی دینها در درجه بالاتری قرار داشته، در زمان حضرت محمد صلی الله علیه و آله موجود نبود، زیرا به کلی توسط شخصی به نام پولس تحریف شده بود.(1) مسئله دیگری که مسیحی بودن حضرت محمد صلی الله علیه و آله را نقض می‌کند، نظریه جهانی نبودن دین مسیحیت است، زیرا برخی، حضرت عیسی علیه‌السلام را پیامبری می‌دانند که فقط برای قوم بنی‌اسرائیل برانگیخته شده بودند، نه برای همه بشریت. بنابراین اثبات جهانی بودن آن آسان نیست.(2) همچنین یکی دیگر از دلایل رد مسیحی بودن حضرت، این است که کسی در تاریخ ادعا نکرده که حضرت به آیین مسیحیت عمل کرده‌اند؛ نیز شاهدی برای حضور حضرت در کلیسا جهت عبادت دیده نمی‌شود. دین قبلی یعنی یهودیت نیز از تحریف مصون نمانده بود و هیچ کس در تاریخ، حضرت محمد را معتقد به آیین یهودیت ندانسته است. 
بنابراین برخی بر آن هستند که حضرت محمد صلی الله علیه و آله به آیین حضرت ابراهیم علیه‌السلام بود. بنا بر این نظریه، درست است که جاهلیت عرب، دین حضرت ابراهیم علیه‌السلام را نیز به انحراف کشاندند و مناسک ابراهیمی را با خرافه‌های جاهلیت آمیختند؛ اما این دین پاک به صورت سینه به سینه از اجداد پیامبر صلی الله علیه و آله، به صورت تحریف نشده به آن حضرت رسید. بنابراین درجه تکامل دین مسیحیت در عصر پیامبر صلی الله علیه و آله، به مراتب کمتر از دین حنیفی بود که در اختیار پیروان این دین، یعنی حنفای مکه، قرار داشت. زیرا دین اصلی مسیحیت در اختیار نبود و لازمة عمل به دین اصلی، آگاهی حضرت از آموزه‌های این دین است و با انجیل‌های تحریف شده نمی‌توان به شریعتی عمل کرد که حضرت عیسی علیه‌السلام در ابتدا آورده است. 
نظریه پیروی پیامبر صلی الله علیه و آله از دین حضرت ابراهیم علیه‌السلام، مبتنی بر برخی از آیات قرآن است. از جمله: «سپس به تو وحی فرستادیم که از آیین ابراهیم که خالی از هرگونه انحراف بود و از مشرکان نبود، پیروی کن»؛(3) نیز آیة «بگو پروردگارم مرا به راه راست هدایت کرده، آیینی پابرجا و ضامن سعادت دین و دنیا، آیین ابراهیم، همان کسی که از آیینهای خرافی محیط خود روی گردانید و از مشرکان نبود.»(4)
اما پیروی از دین حنیف نیز با اشکالاتی مواجه است، چرا که آیات فوق پس از بعثت نازل شده و ناظر به دین حضرت در دورة پیش از بعثت نیست و ممکن است منظور از پیروی از حضرت ابراهیم علیه‌السلام، پیروی در مسیری باشد که از حضرت مانده نه در جزءجزء شریعت.(5) از طرفی اگر نظریه منسوخ شدن ادیان با آمدن دین بعدی را بپذیریم، دین حضرت ابراهیم علیه‌السلام با آمدن دین حضرت موسی علیه‌السلام نسخ شده است.(6)
احتمال دیگر این است که حضرت محمد صلی الله علیه و آله پیش از بعثت به تکلیفی عمل می‌کرد که بر اساس وحی بود. بر مبنای این احتمال دین حضرت محمد صلی الله علیه و آله تا پیش از بعثت، با فرشته وحی در ارتباط بوده و تکالیف خود را مستقیماً از ایشان دریافت می‌کرد، روایت‌های متعددی این نظریه را تأیید می‌کنند.(7) حضرت علی علیه‌السلام در تایید این نظریه می‎فرماید: «از روزی که پیامبر صلی الله علیه و آله از شیر گرفته شد، خدا او را با بزرگ‌ترین فرشته، قرین و همراه ساخت تا به وسیله آن فرشته، بزرگواری‌ها را بپیماید و به نیکوترین اخلاق، آراسته گردد.»(8)
همچنین در روایتی آمده: «إعلم انّ الطائفة قد اجتمعت علی أنّ رسول اللّه صلی الله علیه و آله کان رسولاً نبیاً. مستخفیاً یصوم و یصلّی علی خلاف ما کانت قریش تفعله مذ کلّفه اللّه تعالی. فإذا أتت أربعون سنة أمر اللّه (عزّوجلّ) جبرئیل علیه‌السلام أن یهبط إلیه بإظهار الرّسالة؛(9) بدان! که علما بر این نکته اتفاق نظر دارند که رسول خدا صلی الله علیه و آله قبل از رسالتش و از زمانی که به تکلیف رسید برخلاف آنچه که از قبیله قریش در اعمال و عبادات دیده می‌شد، به طور مخفیانه نماز بر پا میداشت و روزه می‌گرفت و آنگاه بود که آن حضرت به چهل‌سالگی رسید و خداوند عزّوجلّ به جبرئیل امر فرمود تا بر آن حضرت نازل گردد و او را به رسالت مبعوث کند.»
بنابراین همان‌گونه که طبق آیه قرآن به حضرت عیسی علیه‌السلام در کودکی کتاب داده شد؛(10) حضرت محمد صلی الله علیه و آله نیز از همان اوایل زندگی با عالم وحی در ارتباط بود و در چهل‌سالگی مبعوث و مأمور شد تا دین خود را به همگان اعلام کند. برخی بر این نظریه، ادعای اجماع کرده‌اند و آن را قبول دارند.(11)
نظر شیخ طوسی در این باره اینگونه است: «ما بر این اعتقاد هستیم که رسول خدا صلی الله علیه وآله به هیچ شریعتی از انبیاء قبل از خود متعبّد نبوده، نه قبل از نبوتش و نه بعد از نبوتش؛ بلکه هر عبادتی که آن حضرت انجام می‌داد، برای خود آن حضرت به عنوان یک شریعت محسوب می‌گردید. در این زمینه بعضی از علمای ما بر این اعتقاد هستند که آن حضرت قبل از بعثت با وحی مأمور به عباداتی می‌شدند که مخصوص خود آن حضرت بود و ایشان نیز به وحی عمل می‌کردند، اما نه از باب تبعیت از شریعت قبل از خود.» ایشان در ادامه می‌فرماید: «دلیل ما بر مدّعایمان، اجماع علمای فرقه محقّه بر این مطلب و عدم وجود اختلاف در آن است و دلیل دیگر ما این است که به اجماع ثابت گردیده که آن حضرت از تمام انبیای قبل از خود افضل و برتر است. بنابراین جایز نمی‌باشد که خداوند متعال افضل وبرتر را به تبعیت از مفضول و فروتر امر نماید. و این نکته‌ای است که ما در چندین مورد به آن تأکید کرده‌ایم.»(12) علامه حلی نیز در این باره می‌فرماید: «رسول خدا صلی الله علیه و آله متعبّد به هیچ شریعتی قبل از خود نبوده است، نه قبل از بعثت و نه بعد از بعثت و اگر غیر از این می‌بود حتماً شهرت پیدا کرده و اهل آن شریعت به آن افتخار می‌کردند و همچنین لازم می‌شد هر از چند گاهی به آن شریعت مراجعه می‌کرد و سؤالات خود را از آن پاسخ می‌گرفت.»(13)
به نظر می‌رسد آنچه علامه مجلسی با توجه به همة روایت‌ها به آن رسیده صحیحترین قول و درست‌ترین نظر باشد. ایشان می‌فرماید: «پیامبر صلی الله علیه و آله قبل از مقام رسالت داراى مقام نبوت بوده، گاه فرشتگان با او سخن می‌گفتند و صداى آنها را می‌شنید و گاه در رؤیاى صادقه به او الهام الهى می‌شد و بعد از چهل سال، به مقام رسالت رسید و قرآن و اسلام رسماً بر او نازل شد.»(14)

چکیدة سخن
بنابر آنچه گفتیم، حضرت محمد صلی الله علیه و آله پیش از بعثت، نه به دین حضرت ابراهیم علیه‌السلام بود و نه به دین حضرت موسی علیه‌السلام و نه به دین حضرت عیسی علیه‌السلام؛ بلکه تکلیف خاص خودشان را داشتند و فرشتگان اعمال عبادی و رفتارهای دینی را از طریق وحی به ایشان رسانده و شیوه عبادی و بندگی حضرت، عمل به دستوراتی بود که از این راه دریافت می‌کردند. در طول چهل سال، پیامبر صلی الله علیه و آله همان‌گونه رفتار می‌کردند، تا این‌که در سن چهل‌سالگی به پیامبری برگزیده و مبعوث شدند.

پی‌نوشت‌ها
1.دورانت، ویلیام جیمز، تاریخ تمدن، ج1، مترجمان: لیلا زارع، حسین کامیاب، محمدامین علیزاده، تهران: انتشارات بهنود، 1393ش، ج3، ص689 و 697.
2. سبحانی، مفاهیم القرآن، قم، مؤسسه امام صادق علیه‌السلام، 1413ق، ج3، ص73 به بعد.
3. سوره نحل، آیه 123.
4. سوره انعام، آیه 161.
5. مظفری، محمد، پرسش‏ها و پاسخ‏ها، قم، ام ابیها، 1420ق، ص12.
6. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تحقیق و تصحیح علی‌اکبر غفاری و محمد آخوندی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۴۰۷ق، ج2، ص17.
7. مجلسی، محمدباقر بن محمد تقی، بحار الانوار، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، 1403ق، ج18، ص266.
8. مجلسی، محمدباقر بن محمد تقی، بحار الانوار، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، 1403ق، ج18، ص278.
9. فتال نیشابوری، محمد بن احمد، روضه الواعظین و بصیره المتعظین، قم، انتشارات رضی، 1375ش، ص52.
10. سوره مریم، آیات 12و13.
11. مظفر، محمدحسین، علم امام، ترجمه محمد آصفی، تبریز، 1349ش، ص76 به بعد.
12. شیخ طوسی، عده الاصول، ج2، ص590.
13. علامه حلی، الوصول، ص170.
14. مجلسی، محمدباقر بن محمدتقی، بحار الانوار، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، 1403ق، ج18، ص288.
 

از امام باقر(ع) نقل شده است: به جهت كردار پسنديده پيامبر، خداوند از او در كتاب‌هاي انبياي پيشين به احمد ياد كرده است.

پرسش:

چرا احمد لقب حضرت محمد(ص) ‌شد؟

پاسخ:

طبق برخي روايات نام حضرت پيامبر اسلام(ص) در آسمان ها احمد و در زمين محمد مي باشد.

در باب نام‌هاي مبارك پيامبر از جنبه‌هاي مختلف سخن گفته شده است. برخي، چهارصد اسم براي پيامبر- با توجه به آيات - شمرده‌اند(1) كه از آن ميان دو اسم مبارك احمد و محمد(ص) است. اسم احمد در قرآن يك بار ذكر شده است، آن جا كه سخن حضرت عيسي(ع) را خطاب به بني اسرائيل مي‌خوانيم:

"و مبشّراً برسولٍ مِن بعدي اسمه أحمد؛(2) به فرستاده‌اي كه پس از من مي‌آيد و نام او احمد است بشارتگرم".

به لحاظ ادبي دليل اينكه حضرت به اسم احمد و محمد خوانده شده است "بنابرآنچه علامه مجلسي از نحوي معروف سيبويه نقل كرده است" اين است كه:

احمد بر وزن افعل و الف آن براي تفضيل است كه دلالت بر فضيلت حضرت بر ساير انبيا مي‌كند.

محمد بر وزن مفعّل و تشديد آن براي مبالغه است كه دلالت مي‌كند بر اين كه حضرت از ساير انبيا ستوده تر بوده است. اما به لحاظ روايي، در حديثي نقل شده كه وقتي از رسول خدا(ص) سبب نامگذاري او را پرسيدند، حضرت در پاسخ فرمود: "أمّا محمّد فإنّي محمود في الأرض و أمّا أحمد فإنّي محمود في السماء". (3)

از امام باقر(ع) نقل شده است: به جهت كردار پسنديده پيامبر، خداوند از او در كتاب‌هاي انبياي پيشين به احمد ياد كرده است. به جهت آن كه خدا و فرشتگان و تمام انبيا و فرستادگان و همة امت‌هاي انبيا حضرت را ستايش مي‌كنند و بر او درود مي‌فرستند، خداوند او را محمد ناميده است". (4)

سرّ نامگذاري پيامبر(ص) به احمد و محمد از ديد عرفاني امام خميني اين است كه اسم محمدي او ناظر به جنبة مُلكي و اسم احمدي او ناظر به جنبة ملكوتي ايشان است. (5)

پي‌نوشت‌ها:

1. ابن شهر آشوب، مناقب آل ابي طالب، ج 1، ص 195، نشر دار الاضواء، بيروت: 1412ق؛ خرم شاهي، دانش نامه قرآن، ذيل كلمه "احمد".

2. صف(61) آيه 6.

3. محمدباقر مجلسي، بحار الانوار، ج 9، ص 294.

4. همان، ج 16، ص 98، حديث 37.

5. محمد امين صادقي، پيامبر اعظم در نگاه عرفاني امام خميني، ص23 25، نشر مؤسسه آثار امام خميني، 1386ش. " امام خميني در تحليل سرّ نامگذاري پيامبر اسلام به احمد و محمد(ص) با رويكرد عرفاني به نكتة ژرفي اشاره كرده و گفته است:

محمد نام مُلكي(زميني) آن حضرت است. به همين سبب حروف اتصال در آن بيش‌تر به كار رفته، احمد نام ملكوتي اوست. به اين جهت در احاطة حروف انفصال قرار گرفته است. در اين كه حرف انفصال، در آخر نام ايشان به كار رفته، اسراري نهفته است.

حروف الفبا(حروف هجا) به لحاظ كتابت به دو قسم حروف انفصال و اتصال تقسيم مي‌شوند. حروف نظير: د، ذ، ر، ز و مانند آن حروف انفصال‌اند. حروف انفصال به قبل خود متصل مي‌شوند، ولي به بعد خود اتصال نمي‌يابند. به همين جهت آن ها را حروف انفصال مي‌گويند، اما حروف اتصال از دو طرف(قبل و بعد) قابل اتصال هستند، از اين رو آن ها را حروف اتصال خوانند.

وجود حضرت ختمي مرتبت چون مقام شان برزخ بين عالم كثرت و وحدت است، اسم مُلكي(زميني) او محمد

است. حروف اول و دوم و سوم آن از حروف اتصال و حروف آخر آن از حروف انفصال است. ولي اسم ملكوتي آن احمد است كه حرف اول و آخر آن از حروف انفصال است. "

دختري به نام حره كه دختر حليمه سعديه و خواهر رضاعي حضرت رسول (ص) بوده
خواهران و برادران رضاعي پيامبر را عبدالله بن الحارث، أنيسة بنت الحارث، حذافة ابنة الحارث، ( شيما )دانسته اند.

در برخي تواريخ داستان ولايت مدار ي دختري در زمان حجاج به نام حره را نقل كرده اند كه دختر حليمه سعديه و خواهر رضاعي حضرت رسول (ص) بوده آيا اين نقل با توجه به فاصله زماني ( بين زمان زندگي حليمه سعديه و حجاج )درست است؟!

با تحقيقي كه انجام شد، در غير از اين روايت كه به آن اشاره داشتيد ،شخصي داراي نام حره را از فرزندان حليمه ذكر نكرده اند،

بلكه خواهران و برادران رضاعي پيامبر را  عبدالله بن الحارث،  أنيسة بنت الحارث،  حذافة ابنة الحارث، ( شيما )دانسته اند. (1)

 حجاج در سال 42 هجری در شهر طائف به دنیا آمد(2) . در سال 95 هجری قمری درگذشت. (3)سراسر عمرش

 آمیخته با جنایت و خونریزی و ظلم و تباهی بود. اوج ستم و بیداد حجاج در سال­هایی بود كه از طرف عبدالملك بن مروان به فرماندهی جنگها انتخاب شد و سپس حكومت  را به دست گرفت.

او در سال 75 هجری از طرف عبدالملك بن مروان به عنوان حاكم عراق انتخاب شد. در تاریخ آمده است كه وقتی عبدالملك، حجاج را به جنگ با عبداللّه بن زبیر فرستاد، فرمان حكومت مكه را نیز برایش نوشت . او پس از پیروزی بر عبداللّه بن زبیر از مكه راهی مدینه شد .(4) وقتی حجاج به مدینه رسید، دو ماه در آن جا رحل اقامت افكند. در این مدت بدرفتاری بسیاری با مردم داشت . به مردم تحقیر و اهانت روا می­داشت .

اين گفتگو بايد در مدينه و هنگامي كه وي بر شيعيان سخت مي گرفته ، صورت گرفته باشد.

اگر حره بيست سال پس از پيامبر به دنيا آمده باشد، بايد هنگام بعثت پيامبر 20 ساله باشد.در سال 13 بعثت كه هجرت پيامبر رخ داده 33سال داشته باشد .با توجه به ماجراي سختگيري حجاج بر شيعيان در مدينه كه حدود سال 75 تا 80 هجري بوده (زيرا زمان مرگ عبد الملك مروان 86 بوده است و هنوز حجاج از طرف وليد پسر عبدالملك در دستگاه حكومتي حضور داشته ) با اضافه نمودن 80به 33 حره بايدحدود 113 سال عمر داشته باشد. اين نيز مشكل ديگري در پذيرش حره به عنوان دختر حليمه به وجود مي آورد.

نتيجه : گرچه ماجراي مذكور را علامه مجلسي بيان كرده است (5)اما پذيرش حره به عنوان دختر حليمه دشوار است. احتمال مي رود وي ازنوادگان حليمه بوده و از او به عنوان احترام حره بنت حليمه السعديه ياد شده است.

پي نوشت ها :

1. أسد الغابة في معرفة الصحابة، عزالدين بن الأثير أبوالحسن علي بن محمد الجزري(م 630)، بيروت، دار الفكر، 1409/1989،ج‏6،ص167.

2. تاريخنامه طبري ، بلعمي (ق 4)، تحقيق محمد روشن، تهران، البرز، چ 3، 1373ش،ج‏4،ص 682.

3  التنبيه و الإشراف، أبوالحسن علي بن حسين مسعودي (م 345)، ترجمه ابو القاسم پاينده، تهران، شركت انتشارات علمي و فرهنگي، چ دوم، 1365ش،ص 297.

4. تاريخ طبري ، محمد بن جرير طبري (م 310)، ترجمه ابو القاسم پاينده، تهران، اساطير، چ پنجم، 1375ش ،ج‏8،ص 3511.

5. علامة المجلسي ، بحار الأنوار، بيروت،دار إحياء التراث العربي ،1403 - 1983 م ، ج‏46، ص  135.

پيامبر(ص) در چند سالگي پدر و مادر خود را از دست داد؟
درباره زمان درگذشت عبدالله پدر پيامبر اكرم اختلاف است، به نقلي هنوز حضرت محمد به دنيا نيامده بود و همچنين 28 روز پس از ولادت حضرت و 2ماه، 7 ماه، يك سال و ...

پيامبر(ص) در چند سالگي پدر و مادر خود را از دست داد؟

نرم افزار پیامبر مهربانی درباره زمان درگذشت عبدالله پدر پيامبر اكرم اختلاف است، به نقلي هنوز حضرت محمد به دنيا نيامده بود و همچنين 28 روز پس از ولادت حضرت و 2ماه، 7 ماه، يك سال و دو سال پس از ولادت حضرت نيز گفته شده است. (1) شش سال و سه ماه از عمر پيامبر(ص) گذشته بود كه كه مادرش آمنه در گذشت. (2)

پي نوشت:

1. مقريزي، امتاع الاسماع، ج1، ص9.

1. يعقوبي، تاريخ يعقوبي، ج 2 ص 10؛ آيتي و گرجي، تاريخ پيامبر اسلام، ص52.

آیا میتوان گفت عبدالمطلب مشرك بوده است؟
در منابع تاريخي نام ابولَهَب‌بن عبدالمطّلب، عبدالعُزّي بن عبدالمطّلب بن هاشم، مكني به ابا عتبه آمده است. اما اين مطلب نمي تواند دليل بر مشرك بودن پدر وي يعني...

با توجه به اينكه يكي از فرزندان عبدالمطلب عبدالعزي نام داشت، آیا میتوان گفت عبدالمطلب مشرك بوده است؟

  در منابع تاريخي نام ابولَهَببن عبدالمطّلب، عبدالعُزّي بن عبدالمطّلب بن هاشم، مكني به ابا عتبه آمده است. اما اين مطلب نمي تواند دليل بر مشرك بودن پدر وي يعني عبدالمطلب باشد، زيرا درهيچ يك از منابع تاريخي تصريح نشده است كه عبدالمطلب پسرش را عبدالعزي ناميده باشد و بنابر قول دهخدا اين كنيه را مسلمانان به او داده اند.(1) براي تبيين اين مطلب توضيح مختصري درباره فرهنگ نامگذاري بيان ميكنيم:

مسئله نامگذاري:

1. مسئله نامگذاري در گذشته و بلكه هم اكنون نيز غالبا به دست مادران و يا مادر بزرگان و يا بزرگ قبيله و يا ديگران انجام مي شده و در بسياري از موارد پدران چندان دخالتي نداشته اند، و يا زياد ديده شده كه پدر و مادر براي فرزند نامي انتخاب كرده اند، اما وي به نام ديگري شهرت يافته است.(2)

2. گاهي عوامل بيروني موجب مشهور شدن نامي براي شخصي مي شود.

مانند آنكه كسي در اثر مداومت بر كار، صنعت و يا رفتاري جامعه نامي بر او مي گذارند نفتي، زغالي، خفاش شب و غيره... مثلا در اينكه چرا ابولهب خوانده شده، بر پايه روايتي، خداوند او را به اين كنيه خوانده؛ چون عاقبت او با آتش است. گويا در ميان مردم زمان خويش، بيشتر به كنيه "اباعتبه" خطاب ميشده است.(3)

در مورد نام عبدالعزي براي وي نيز اين احتمال مي رود كه به جهت خدمت گذاري وي به بت عزي اين نام را مردم بر او نهاده باشند. در بعضي از منابع آمده است: وقتي "افلح بننضر شيباني"، متولّي عزّي(بتي در جاهليت)، در بستر مرگ درباره آينده آن ابراز نگراني كرد، ابولهب به او دلداري داد و متعهد شد كه آن را رها نكند. بدين طريق، مدتي سدانت عزّي را برعهده گرفت. در اين هنگام به هركس ميرسيد، ميگفت: اگر عزّي پيروز شود، من با خدمتي كه به او كردهام در امانم و اگر محمّد بر آن پيروز شود كه نميشود، برادر زادهام است!.(4)

پي نوشت ها:

1. دهخدا، لغت نامه دهخدا، واژه ابولهب، ج 2، ص 789، بي جا، بي تا.

2. بن كثير، البداية و النهاية، بيروت، دار الفكر، 1407- 1986، ج2، ص254؛ طبري، تاريخ الأمم و الملوك، تحقيق محمد أبو الفضل ابراهيم، بيروت: دار التراث، چاپ دوم، 1387/1967، ج2، ص248. تاريخ طبري، محمد بن جرير طبري(م 310)، ترجمه ابو القاسم پاينده، تهران: اساطير، چ پنجم، 1375ش، ج3، ص807.

3. بلاذري، انساب الأشراف، تحقيق سهيل زكار و رياض زركلي، بيروت: ج‏1، ص230، (چاپ‏ زكار، ج‏1، ص 265)

4. واقدي، المغازي، تحقيق مارسدن جونس، بيروت: مؤسسة الأعلمي، چاپ دوم، 1409/1989 ج‏3، ص874.

آيانسل همه پيامبران از بني اسرائيل مي باشد؟
پیامبران شناخته شده بنی اسرائیل را كه در كتاب ها آمده است، تنها 47 یا 48 نفر گفته اند.در حالی كه تعداد پیامبران را تا 124000 پیامبر شمرده اند؛ البته ...

دقيقا نسل پيامبر اسلام از كيست؟آيانسل همه پيامبران از بني اسرائيل مي باشد؟

پیامبران شناخته شده بنی اسرائیل را  كه در كتاب ها آمده است، تنها 47 یا 48 نفر گفته اند. (1) در حالی كه تعداد پیامبران را تا 124000 پیامبر شمرده اند؛ البته ممكن است بسیاری از آن ها نیز از بنی اسرائیل بودند؛ اما غیر بنی اسرائیل نیز در میان آن ها بوده اند. البته داستان بنی اسرائیل، در قرآن و روایات بیش تر مورد توجه بوده و این توجه فراوان باعث شده كه تصور شود كه تعداد آن ها زیاد بوده است؛ وگرنه دلیلی قاطعی نداریم كه در مقایسه با اعصار و ادیان دیگر، تعدادشان بیش تر بوده است. (2)

برخي پیامبران از نسل حضرت اسحاق(ع)مي باشند. تعدادی دیگر نیز از نسل حضرت اسماعیل(ع) بودهاند؛ مثلاً حضرت یعقوب(ع) از نسل اسحاق بوده (2) و اسرائیل لقب حضرت یعقوب است. از امام صادق (ع) نقل است كه یعقوب و عیص، فرزندان اسحاق پیغمبر توأم متولّد گردیدند و نخست عیص به دنیا آمد، سپس یعقوب، و یعقوب كه همان اسرائیل است كه به معنای عبدالله است؛ زیرا [به زبان عبری] «اسرا» عبد، و «ایل» الله است. (3)

ولی پیامبر اسلام(ص) از نسل حضرت اسماعیل و از تبار حضرت ابراهیم(ع) میباشد. بنابراین، از بني اسرائيل نبودند. بنی اسرائیل همه از نسل يعقوب و اسحاق پیامبر هستند.

بله، جد اعلاي همه آنان حضرت ابراهيم مي باشد.

برای آشنایی بیش تر درباره نسل برخی از پیامبران به كتابهای زیر مراجعه نمایید:

1. منشور جاوید، جعفر سبحانی، ج 11 و 12.

2. قصص قرآنی، بلاغی.

3. تاریخ انبیا، رسول محلاتی.

 

پینوشت ها:

1. عبدالله مبلغی، تاریخ ادیان و مذاهب جهان، ج 2، ص 657 و 658، انتشارات منطق(سینا)، قم، 1373.

2. جعفر سبحانی، منشور جاوید، ج 12، ص 324، نشر مؤسسه امام صادق، قم، 1376 ش.

3. حسيني دشتي مصطفي، معارف و معاریف، ج 2، ص 172، نشر  دانش، قم، 1376 ش.

زندگاني پيامبر صلي الله عليه واله قبل از بعثت چگونه بود؟
در حديثي آمده است:ما بعث اللّه نبيّا قطّ حتّي يسترعيه الغنم ليعلمه بذلك رعيّة الناس؛ خدا هيچ پيامبري را مبعوث نكرد، مگر اين‏كه او را بر شباني گمارد تا ...

زندگاني پيامبر صلي الله عليه واله قبل از بعثت چگونه بود در حالي كه همسر ثروتمندي داشتند وهنوز موقع استفاده از ثروت حضرت خديجه سلام الله در راه اسلام نشده بود

در حديثي آمده است:ما بعث اللّه نبيّا قطّ حتّي يسترعيه الغنم ليعلمه بذلك رعيّة الناس؛ خدا هيچ پيامبري را مبعوث نكرد، مگر اين‏كه او را بر شباني گمارد تا از اين‏طريق، تربيت مردم را به او بياموزد. منبع ندارد.

داده هاي تاريخي نشان ازآن دارد كه وضع مالي و اقتصادي رسول گرامي(ص) - تازمان از دواج با خديجه(ع) - مرتب نبود، چنانكه ايشان- چند مدت -در دوران كودكي- تحت سرپرستي ابو طالب بود (1) و بعد ها نيز چوپاني نمود. در حديثي آمده است: ما بعث اللّه نبيّا قطّ حتّي يسترعيه الغنم ليعلمه بذلك رعيّة الناس؛ خدا هيچ پيامبري را مبعوث نكرد، مگر اين ‏كه او را بر شباني گمارد تا از اين‏طريق، تربيت مردم را به او بياموزد.(2)

پيامبر اسلام نيز قسمتي از عمر خود را در همين راه گذرانيد. بسياري از سيره نويسان، اين جمله را نقل نموده‏اند كه رسول اكرم (ص) فرمود: "تمام پيامبران پيش از آن‏كه به مقام نبوت برسند، مدتي چوپاني كرده‏اند. عرض كردند: آيا شما نيز شباني نموده‏ايد؟ فرمود: بلي. من مدتي گوسفندان اهل مكّه را، در سرزمين «قراريط» شباني مي‏كردم"(3)، همچنين حضرت با پيشنهاد ابو طالب اقدام به تجارت نمود. ابو طالب به او گفت: «خديجه» دختر «خويلد» كه از بازرگانان قريش است؛ دنبال مرد اميني مي‏گردد كه زمام تجارت او را بر عهده بگيرد و از طرف او در كاروان بازرگاني «قريش» شركت كند و مال التجاره او را در شام به فروش برساند، چه بهتر، اي محمد! خود را به وي معرفي كني. مناعت و بلندي روح پيامبر، مانع از آن بود كه مستقيما بدون هيچ سابقه و درخواستي، پيش «خديجه» برود و چنين پيشنهادي كند. از اين لحاظ به عموي خود چنين گفت: شايد خود خديجه دنبال من بفرستد، زيرا مي‏دانست او در ميان مردم به لقب «امين» معروف است. اتفاقا جريان نيز همين طور شد. وقتي «خديجه» از مذاكره ابو طالب با پيامبر آگاهي پيدا كرد، فورا كسي را دنبال پيامبر فرستاد و گفت: چيزي كه مرا شيفته تو كرده است، همان راست‏گويي، امانت‏داري و اخلاق پسنديده تو است و من حاضرم دو برابر آن‏چه به ديگران مي‏دادم، به تو بدهم و دو غلام خود را همراه تو بفرستم كه در تمام مراحل فرمان‏بردار تو باشند.

رسول خدا، جريان را براي عموي خود بيان كرد. وي در پاسخ چنين گفت: اين پيشامد وسيله‏اي است براي زندگي كه خدا آن را به سوي تو فرستاده است.(4)  

رسول خدا (ص) بعد از دواج با خديجه، از مال ايشان به منظور تحقق اهداف خودبهره گرفت، يكي ازمصداق اين امر اين بود كه ثروت خديجه هم براي زندگي رهبري مسلمانان و هم در ديگر امور مسلمانان مصرف گردد. به عبارت ديگر خديجه با حمايت مالي خود از اسلام، نهايت تلاش خود را به كار برد. او با كمال ميل و رغبت، تمامي ثروت خود را در اختيار پيامبر قرار داد و ايشان آن را براي رفع نيازهاي مسلمانان به كار برد. تأثيرات مثبتي كه ثروت حضرت خديجه (آن هم در اوضاع بحراني) به نفع مسلمانان و در خنثي سازي توطئه دشمنان داشت، بر كسي پوشيده نيست. در همين باره پيامبرفرمود: "ما نفعني مالٌ قط ما نفعني مال خديجه" (5)؛ هيچ ثروتي همانند دارايي خديجه به من (و آيين من) سود نرسانيده است.

درضمن شما مي توانيد، درباره ابعادزندگي رسوا خدا (ص) -بويژه وضع  اقتصادي  حضرت، چه قبل از بعثت وچه بعد از بعثت - به منابع زير مراجعه نماييد:

-جعفر سبحاني، فروغ ابديت

-محمد ابراهيم آيتي، تاريخ پيامبر اسلام

- جعفر شهيدي ،تاريخ تحليلي اسلام

- محمد خاتم پيامبران، جمعي از نويسندگان

- سيره نبوي، شهيد مرتضي مطهري

-سيره نبوي، مصطفي دلشاد تهراني

-فروغ ابديت، جعفر سبحاني

پي نوشت ها:

1. ابن هشام (م 218) السيرة النبوية،ترجمه‏ سيد هاشم رسولي‏( زندگاني محمد(ص) پيامبر اسلام)، تهران، انتشارات كتابچي، چ پنجم ، 1375ش، ج1-2، ص115؛ تاريخ يعقوبي، احمد بن ابي يعقوب ابن واضح يعقوبي (م بعد 292)، ترجمه محمد ابراهيم آيتي، تهران، انتشارات علمي و فرهنگي، چ ششم، 1371ش، ج1، ص368.

2. علامه مجلسي، بحار الانور، ناشر: اسلاميه، ج11، ص65.

 3. جعفر سبحاني، فروغ ابديت، قم، دفتر تبليغات اسلامي،.137، چاپ ششم، ص 188؛ ابن كثير دمشقي‏ ،البداية و النهاية(وفات: 774)، بيروت‏، ناشر دار الفكر، ج6، 276؛ ابو الفرج حلبي شافعي‏،السيرة الحلبية، بيروت‏، دار الكتب العلمية،1427،چاپ دوم‏، ج1، ص184؛ابن هشام حميري معافري‏،السيرة النبوية، بيروت‏، ناشر دار المعرفة ،ج1، ص184.

4. جعفر سبحاني، همان، 190

5. علامه مجلسي، بحار الأنوار، ناشر اسلاميه، ج 19، ص63.

چرا احمد لقب حضرت محمد (ص)‌شد؟
طبق برخی روایات نام حضرت پیامبر اسلام (ص) در آسمان ها احمد و در زمین محمد می باشد.

چرا احمد لقب حضرت محمد (ص)شد ؟

طبق برخی روایات نام حضرت پیامبر اسلام (ص) در آسمان ها احمد و در زمین محمد می باشد.

در باب نامهای مبارك پیامبر از جنبههای مختلف سخن گفته شده است. برخی ، چهارصد اسم برای پیامبر- با توجه به آیات - شمردهاند(1) كه از آن میان دو اسم مبارك احمد و محمد(ص) است. اسم احمد در قرآن یك بار ذكر شده است، آن جا كه سخن حضرت عیسي(ع) را خطاب به بنی اسرائیل میخوانیم :

«و مبشّراً برسولٍ مِن بعدی اسمه أحمد؛(2) به فرستادهای كه پس از من میآید و نام او احمد است بشارتگرم».

اما اسم مبارك محمد چهار بار در قرآن آمده است، یكی در آن جا كه فرمود:

«و آمَنوا بما ُنزّل علي محمّد؛(3)  به آنچه بر محمد نازل شده گرویدند».

در سه جای دیگر نیز (4) نام مبارك محمد(ص) یاد شده است.  چرا حضرت به اسم احمد و محمد خوانده شده است؟به لحاظ ادبی از سیبویه نقل شده :

احمد بر وزن افعل و الف آن برای تفضیل است كه دلالت بر فضیلت حضرت بر سایر انبیا میكند.

 محمد بر وزن مفعّل و تشدید آن برای مبالغه است كه دلالت میكند بر این كه حضرت از سایر انبیا ستوده تر بوده است. اما به لحاظ روایی، در حدیثی نقل شده كه وقتی از رسول خدا(ص) سبب نامگذاری او را پرسیدند، حضرت در پاسخ فرمود: «أمّا محمّد فإنّی محمود فی الأرض و أمّا أحمد فإنّی محمود فی السماء».(5)

از امام باقر(ع) نقل شده است : به جهت كردار پسندیده پیامبر، خداوند از او در كتابهای انبیای پیشین به احمد یاد كرده است. به جهت آن كه خدا و فرشتگان و تمام انبیا و فرستادگان و همة امتهای انبیا حضرت را ستایش میكنند و بر او درود میفرستند، خداوند او را محمد نامیده است».(6)

امام خمینی در تحلیل سرّ نامگذاری پیامبر اسلام به احمد و محمد(ص) با رویكرد عرفانی به نكتة ژرفی اشاره كرده و گفته است:

محمد نام مُلكی(زمینی) آن حضرت است. به همین سبب حروف اتصال در آن بیشتر به كار رفته،  احمد نام ملكوتی اوست . به این جهت در احاطة حروف انفصال قرار گرفته است . در این كه حرف انفصال، در آخر نام ایشان به كار رفته، اسراری نهفته است.

حروف الفبا (حروف هجا) به لحاظ كتابت به دو قسم حروف انفصال و اتصال تقسیم میشوند. حروف نظیر: د، ذ، ر، ز و مانند آن حروف اتصالاند. حروف انفصال به قبل خود متصل میشوند، ولی به بعد خود اتصال نمییابند. به همین جهت آن ها را حروف انفصال میگویند، اما حروف اتصال از دو طرف (قبل و بعد) قابل اتصال هستند، از این رو آن ها را حروف اتصال خوانند.

وجود حضرت ختمی مرتبت چون مقام شان برزخ بین عالم كثرت و وحدت است، اسم مُلكی(زمینی) او محمد

است . حروف اول و دوم و سوم آن از حروف اتصال و حروف آخر آن از حروف انفصال است. ولی اسم ملكوتی آن احمد است كه حرف اول و آخر آن از حروف انفصال است.

بنابر این سرّ نامگذاری پیامبر(ص) به احمد و محمد از دید عرفانی امام خمینی این است كه اسم محمدی او ناظر به جنبة مُلكی و اسم احمدی او ناظر به جنبة ملكوتی ایشان است.(7)

پینوشتها:

1. مناقب آل ابی طالب، ج 1، ص 195، نشر دار الاضواء، بیروت 1412ق؛ خرم شاهی ، دانش نامه قرآن ، ذیل كلمه "احمد"

2. صف (61) آیه 6.

3. محمد (47) آیه 2.

4. فتح (48) آیه 29؛ احزاب (33) آیه 40؛ آل عمران (3) آیه 144.

5. بحار الانوار، ج 9، ص 294.

6. همان، ج 16، ص 98، حدیث 37.

7. محمد امین صادقی ،پیامبر اعظم در نگاه عرفانی امام خمینی، ص23 25، نشر مؤسسه آثار امام خمینی، 1386ش.

صفحه‌ها