پرسش وپاسخ

قرآن به نقل از یهودیان حضرت مریم، را با عنوان «خواهر هارون» خطاب قرار داده‌اند. درباره چرایی کاربرد عنوان «اخت هارون» برای مادر عیسی وجوه متعددی بیان شده است.

پرسش:

#نقد قرآن ویکی‌پدیا

ادعای اشتباه قرآن در رابطه با حضرت مریم چقدر صحیح است؟

 

پاسخ:

مقدمه

خداوند در قرآن از یهودیان نقل کرده که آنان حضرت مریم، مادر حضرت عیسی علیهماالسلام، را با عنوان «خواهر هارون» مورد خطاب قرار داده‌اند. برخی از خاورشناسان مدعی شده‌اند که مادر عیسی برادری با نام هارون نداشته تا از او با عنوان «أخت هارون» یاد شود؛ بنابراین، پیامبر در این آیه بین مریم مادر عیسی با مریم خواهر حضرات هارون و موسی علیهم‌السلام اشتباه کرده است!

 در این نوشتار این ادعا بررسی و نقد خواهد شد.

دو مریم در قرآن

در کتاب مقدس یهودیان و مسیحیان از هشت زن با نام «مریم» یاد شده است. از این میان دو تن از دیگران مشهورتر هستند: 1. مریم خواهر بزرگ‌تر حضرات موسی و هارون؛ 2. مادر حضرت عیسی علیهم‌السلام. از اولی در قرآن نه با نام «مریم»، بلکه با عنوان «اخته: خواهر او» یا «اختک: خواهر تو» یعنی خواهر حضرت موسی علیه‌السلام یاد شده است. براساس قرآن زمانی که مادر حضرت موسی علیه‌السلام او را در سبدی گذاشت و به آب انداخت، خواهرش به فرمان مادر، از کنار رود سبد را دنبال کرد و متوجه برداشتن او توسط همسر فرعون شد. زمانی که حضرت از هیچ زنی در قصر شیر نخورد، خواهرش که در آن‌جا بود مادر خود را به عنوان دایه به آنان معرفی کرد و بدین شکل وعده الهی مبنی بر برگرداندن نوزاد به مادرش محقق شد.

اما قرآن از دومی 31 بار با اسم «مریم» نام برده و به تفصیل زندگی او را بیان کرده است. مطابق قرآن، همسر عمران و مادر مریم، پس از بارداری به گمان پسر بودن فرزندش، نذر کرد که او را خادم معبد کند. با این حال پس از تولد کودک، او را به کاهنان مسجد سپرد و به دلیل وفات پدر مریم، قرار شد از میان کاهنان معبد برای او کفیلی مشخص شود. حضرت زکریا علیه‌السلام به قید قرعه عهده‌دار این مسئولیت شد. هر بار که زکریا به سراغ مریم می‌رفت، نعمت‌هایی از خدا در نزد او می‌یافت. زمانی که مریم به سن بلوغ رسید، روح خدا به شکل انسانی نزد او آمد و بشارت داد که به اذن خدا پسری بدون پدر خواهد داشت. مریم بلافاصله حامله و به مکانی دور منتقل شد. پس از زایمان، هنگام برگشت مریم به میان بنی‌اسرائیل با سرزنش آن‌ها مواجه شد: ای خواهر هارون! نه پدرت مرد بدی بود و نه مادرت بدکاره؟! در این هنگام، عیسی در گهواره لب به سخن گشود و از پاکدامنی مادرش دفاع کرد.

خواهر هارون

هرچند «اخت هارون» نه سخن قرآن بلکه نقل قول قرآن از یهودیان است، اما ذکر آن در قرآن و رد نکردن آن، نشانه این است که قرآن با کاربرد این عنوان برای حضرت مریم مخالفتی نداشته است. درباره چرایی این خطاب توجیهات مختلفی مطرح شده است:

1. مریم، مادر حضرت عیسی علیهما‌السلام، برادری به نام ﻫﺎرون داشته است.

2. در ﻣﯿﺎن ﺑﻨﯽاﺳﺮاﺋﯿﻞ ﻣﺮدى ﺻﺎﻟﺢ به نام «هارون» ﺑﻮد و ﻫﺮ فردی از این قوم که اﻫﻞ ﺻﻼح ﺑﻮد، ﺑﻪ او نسبت داده می‌شد.

3. مریم را چون از نسل هارون علیه‌السلام بود، اﺧﺖ ﻫﺎرون ﻧﺎﻣﯿﺪه‌اﻧﺪ؛ چنانکه ﻋﺮب افراد ﻗﺒﯿﻠﻪ تمیم را «اﺧﻮ ﺗﻤﯿﻢ: برادر تمیم» می‌نامد.

4. مریم خواهر موسی علیه‌السلام زن صالحی بود و در کنار موسی و هارون علیهما‌السلام نقش مهمی در تاریخ بنی‌اسرائیل داشت. بنی‌اسرائیل او را با عنوان «اخت هارون» صدا می‌زد؛ چراکه اولاً هارون برادر بزرگ‌تر بود و ثانیاً وی با مریم بزرگ شده بود؛ برخلاف موسی که در کاخ فرعون و سپس در مدین زندگی کرد. این از یک طرف و از طرف دیگر، مطابق حدیث نبوی، بنی‌اسرائیل رسم داشتند که افراد را با نام صالحان آن قوم مورد خطاب قرار بدهند و به‌همین‌دلیل، از مریم مادر عیسی علیه‌السلام با عنوان «اخت هارون» یاد کردند. به‌ویژه‌که به باور برخی مادر حضرت مریم او را به این اسم نامید تا به کاهنان بگوید: وقتی در گذشته زنی از بنی‌اسرائیل به همراه برادرانش این قوم را رهبری می‌کرده، چرا امروز دختری از همین قوم نتواند خادم معبد شود؟

با قطع‌نظر از صحت و سقم این اقوال، مهم برای ما این است که گمان اشتباه قرآن در این زمینه به‌هیچ‌وجه پذیرفتنی نیست؛ چراکه:

1. قرآن الهی است و ادله متعددی نشانگر این امر هستند: 1. تحدی و عدم معارضه با آن؛ 2. نبودن تناقض در آن به رغم نزول قرآن در بیست‌وسه سال با شرایط مختلف و درس‌ناخواندگی آورنده‌اش؛ 3. اخبار متعدد قرآن از غیب که همگی محقق شده‌اند؛ 4. اعجاز علمی قرآن در زمینه‌هایی که بشر بیش از هزار سال بعد به آن‌ها دست یافته است. این از یک سو و از سوی دیگر، قرآن به یُمْن تواتر آن و به گواهی مصاحف کهن متعلق به قرن اول هجری، از هرگونه تحریف و تغییر مصون مانده است. آسمانی‌بودن قرآن و تحریف‌ناپذیری آن مانع از این می‌شوند که وجود خطا در این کتاب را بپذیریم.

2. حتی اگر باوری به الهی بودن قرآن نداشته باشیم، بررسی قصص قرآن، به‌ویژه دو ماجرای‌ تولد حضرات موسی و عیسی علیهماالسلام، برای این‌که بپذیریم خالق قرآن از داستان زندگی این دو پیامبر با جزئیات کامل اطلاع داشته و ممکن نیست این دو مریم را که بیش از هزاروپانصد سال با هم فاصله زمانی داشته‌اند را با هم اشتباه بگیرد، کفایت می‌کند.

نتیجهگیری

قرآن از یهودیان نقل کرده که آنان حضرت مریم، مادر حضرت عیسی علیهما‌السلام را با عنوان «خواهر هارون» خطاب قرار داده‌اند. برخی از خاورشناسان مدعی شده‌اند که قرآن مریم مادر عیسی را با مریم خواهر موسی اشتباه گرفته است! درباره چرایی کاربرد عنوان «اخت هارون» برای مادر عیسی وجوه متعددی بیان شده است؛ اما با قطع‌نظر از صحت و سقم و همچنین قوت و ضعف این وجوه، مهم این است که اولاً الهی‌بودن قرآن و تحریف‌ناپذیری آن مانع از این می‌شود که گمانة وجود خطا در آن پذیرفتنی باشد؛ ثانیاً بررسی قصص قرآن به‌ویژه دو ماجرای ولادت حضرات موسی و عیسی، حاکی از اطلاع کامل خالق قرآن از تاریخ و جزئیات آن است و در نتیجه، حتی با قطع‌نظر از آسمانی بودن قرآن، نمی‌توان مدعی اشتباه آن در این زمینه شد. بنابراین، هرچند ما امروزه به‌طور قطع نمی‌دانیم چرا قرآن از مادر عیسی علیه‌السلام با عنوان خواهر هارون یاد کرده، اما این ندانستن ما دلیل اشتباه قرآن نیست.

برای مطالعه بیشتر

  • شبانی، اعظم سادات و فروغ پارسا، مقاله «تحلیل انتقادی دیدگاه خاورشناسان درباره تعابیر قرآنی «اخت هارون» و «بنت عمران»، مطالعات قرآنی و فرهنگ اسلامی، دوره7، شماره1، فروردین 1402ش، صص97-73.
  • نقد نقد قرآن ویکی پدیای فارسی:

https://fa.wikipedia.org/wiki/نقد_قرآن

چکیده پاسخ

قرآن به‌نقل از یهودیان، مادر حضرت عیسی را «خواهر هارون» معرفی کرده. برخی خاورشناسان مدعی شده‌اند که پیامبر خدا مریم، مادر عیسی، را با مریم، خواهر موسی، اشتباه گرفته است! این ادعا درست نیست؛ زیرا هرچند به‌طور قطع چرایی این خطاب برای ما آشکار نیست، اما الهی‌بودن و تحریف‌ناپذیری قرآن اجازه نمی‌دهند ادعای وجود خطا در آن را بپذیریم. چنانکه با قطع‌نظر از آسمانی بودن قرآن، بررسی قصص این کتاب نشان‌دهنده آگاهی کامل خالق قرآن از تاریخ و جزئیات آن است و چنین خطای فاحشی را نمی‌توان به او نسبت داد.

پی‌نوشت‌ها

1. سوره مریم، آیه 28.

2. هاکس، جیمز، قاموس کتاب مقدس، تهران، انتشارات اساطیر، 1377ش، ص794-796.

3. سوره قصص، آیه 11.

4. سوره طه، آیه 40.

5. سوره قصص، آیه‌های 7-13.

6. شکری، محمد و علی نظری، پاسخی به شبهه اطلاق عنوان «اخت هارون» بر مریم در قرآن کریم، پژوهش‌های قرآنی، سال21، تابستان 1395ش، شماره2، ص99، 100 و 104.

7. توسرکانی، روزبه، «مریم مقدس خواهر هارون نیست»، https://jscenter.ir/judaism-and-islam/israiliyyat/15413/مریم-مقدس-خواهر-هارون/.

در زمینة پیروی احکام از مصالح و مفاسد، نظرات مختلفی من جمله نفی پیروی و لزوم پیروی مطرح است.

پرسش:

آیا اتفاق‌نظر است بر اینکه احکام، تابع مصالح و مفاسد هستند یا نه؟ چه نظراتی در این زمینه مطرح شده است؟

پاسخ:

مقدمه

اسلام به‌عنوان دینی جامع و فراگیر، هم به توصیف توحیدی از جهان می‌پردازد و هم سبک زندگی مؤمنانه و توحیدی را شرح می‌دهد و در این راستا، احکام مربوط به عمل و رفتار را مشخص کرده است. از دیرباز این سؤال مطرح بوده که آیا خداوند در تشریع این احکام، مصالح و مفاسد را در نظر گرفته است یا نه؟ آیا حکم خدا به وجوب انجام کاری به سبب مصالح آن است و نهی از انجام کاری به دلیل مفاسد آن است، یا نه؟

 

پاسخ اجمالی

اسلام به‌عنوان دینی جامع و فراگیر، هم به توصیف توحیدی از جهان می‌پردازد و هم سبک زندگی مؤمنانه و توحیدی را شرح می‌دهد و در این راستا، احکام مربوط به عمل و رفتار را مشخص کرده است. از دیرباز این سؤال مطرح بوده که آیا خداوند در تشریع این احکام، مصالح و مفاسد را در نظر گرفته است یا نه؟

 در این زمینه دو دیدگاه مهم وجود دارد: دیدگاهی که اشاعره از اهل سنت دارند و احکام را تابع مصالح و مفاسد نمی‌دانند و دیدگاهی که معتزله از اهل سنت و مشهور شیعیان دارند و احکام را تابع مصالح و مفاسد می‌دانند. البته محققان تأکید کرده‌اند که این مصالح و مفاسد در احکام واقعی، در متعلق حکم است و مثلاً اگر نماز واجب است، به این جهت است که واقعاً خود نماز مصلحت دارد؛ اما در احکام ظاهری مثل استصحاب طهارت یا در احکام وضعی مثل شرطیت طهارت برای صحت نماز، مصلحت در جعل حکم است نه خود متعلق آن؛ اما درهرصورت، خداوند احکام را لغو و بیهوده و بدون در نظر گرفتن مصالح و مفاسد آدمی تشریع نکرده است.

در پاسخ به این سؤال، نظرات مختلفی طرح شده که در ادامه، در قالب نکاتی به توضیح آن‌ها می‌پردازیم.

 

پاسخ تفصیلی

 

نکته اول: نفی پیرویِ احکام از مصالح و مفاسد

این قول به اشاعره منسوب است و برای اثبات ادعای خود به ادله عقلی و نقلی تمسک جسته‌اند.

نفی غرض‌مندی از افعال الهی، یکی از مهم‌ترین ادله آن‌ها است که به شیوه‌های مختلف، مستدل شده است:

 الف . علت غایی فقط در فاعل مضطر، قابل‌تصور بوده؛ درحالی‌که خداوند در افعال خود، مختار است.(1)

 ب. فاعلی که فعلش را به غرض انجام می‏دهد با رسیدن به آن غرض، استکمال می‏یابد؛ استکمال علامت نقص است و نقص از خداوند منتفی است.(2)

 ج. فاعلی که فعل خود را به غرض انجام می‏دهد، باید بدون انجام آن فعل، قادر به رسیدن به آن غرض نباشد؛ درحالی‌که خداوند متعال بر هر چیزی قادر است.(3)

 د. خداوند از هر چیزی بی‏نیاز است، پس فعل او برای خود او نیست؛ برای مخلوق نیز نمی‏تواند باشد، زیرا در فلسفه اثبات شده که عالی ازآن‌جهت که عالی است، فعلی برای دانی انجام نمی‏دهد؛ پس معلوم می‌شود خدا برای غرضی، فعل انجام نمی‏دهد.(4)

نفی حُسن و قُبح ذاتی اشیاء، دلیل دیگری است بر نفی پیروی احکام از مصالح و مفاسد که توسط اشاعره بیان شده است: ازنظر اشاعره، عقل نمی‌تواند حسن و قبح اشیاء را درک کند و اعتقاد به آن، مشیّت الهی را محدود ساخته و از حرّیت و آزادی او می‌کاهد. در حقیقت پذیرش داوری عقل در این موضوع موجب می‌شود که خداوند آنچه عقل خوب بداند انجام دهد و آنچه را بد بداند، ترک کند. این امر، باعث می‌شود اراده تشریعی الهی، متأثر از غیر شود که با مقام الوهیت الهی سازگار نیست؛ بنابراین باید گفت خوب، آن است که شارع خوب بداند و بد آن است که شارع بد بداند.(5)

اشاعره به آیاتی مانند آیه حرمت برخی از طیبات و خوراکی‌های حلال(6) و آیه حرمت صید در روز شنبه(7) برای یهودیان اشاره کرده و معتقدند باوجوداینکه طیبات بنا بر مصلحت حلال بوده و نیز صید در روز شنبه با دیگر روزها فرقی ندارد؛ پس معلوم می‌شود احکام تابع مصالح و مفاسد نیست و فقط به اراده خداوند بستگی دارد.

 

نکته دوم: لزومِ پیرویِ احکام از مصالح و مفاسد

این دیدگاه به مشهورِ عدلیه، یعنی معتزله در میان اهل سنت و مشهور شیعیان،(8) نسبت داده شده که همه احکام، بدون استثناء تابع مصالح و مفاسد واقعی هستند و برای اثبات این ادعا، به دلایل عقلی و نقلی روی آورده‌اند.

پایه دلیل عقلیِ عدلیه، قاعده حسن و قبح عقلی است. بدین‌صورت که همه علم دارند به اینکه احسان، خوب است و ظلم بد است؛ حتی در نظر کسانی که اعتقاد به شرع و دین ندارند.(9) سپس حسن و قبح عقلی، ملازمت با حسن و قبح شرعی پیدا کرده و طبعاً احکام شرعی نیز تابع ملاکات خواهند بود. در غیر این صورت محذوراتِ محالی را برای شارع پدید آورده و لغویت جعل احکام لازم می‌آید.(10)

دلیل دیگر اینکه خداوند حکیم بوده و فعلی را بدون هدف و غرض بیهوده انجام نمی‌دهد. پس ممکن نیست احکام تشریعی، فاقد غرض باشند. مبنای دیگر نیز، محال بودن ترجیح بلامرجح است. بدین بیان که شارع، گزینه‌های وجوب، حرمت، استحباب و ... را بدون علت به افعال تخصیص داده است که این به معنی ترجیح بلامرجح بوده که محال است.(11)

آیات و روایات فراوانی بر تبعیت احکام از مصالح و مفاسد وجود دارد که از ذکر آن‌ها صرف‌نظر می‌کنیم.(12)

 

نکته سوم: تحقیق بیشتر

برخی از محققان با نظر به تفاوت احکام، با دقت نظر بیشتری به توضیح دیدگاه مشهور عدلیه اقدام کرده‌اند. توضیح مطلب این‌که:

احکام به دو بخش واقعی و ظاهری،(13) و احکام واقعی نیز به دو بخش تکلیفی و وضعی(14) تقسیم می‌شوند.

 آخوند خراسانی در خصوص احکام ظاهری که با اصول عملیه ثابت می‌شود، قائل است که مصلحت در متعلق این احکام وجود ندارد؛ بلکه در خود احکام است.(15)

 محقق خویی نیز بین احکام تکلیفی و احکام وضعی، تفاوت قائل شده و عقیده دارد در احکام وضعی از قبیل ملکیت و زوجیت، با توجه به اینکه حکم به اعیان خارجی تعلق می‌گیرند، مصلحت در جعل این‌هاست، نه در متعلقشان.(16) از این نظر، احکام تابع مصالح و مفاسد هستند، اما این مصالح و مفاسد، گاهی در متعلق احکام است و گاهی در جعل احکام.

 

نتیجه‌گیری

بنابراین، درزمینة پیروی احکام از مصالح و مفاسد، نظرات مختلفی مطرح است: نفی پیروی احکام از مصالح و مفاسد، لزوم پیروی احکام از مصالح و مفاسد. برخی از محققان تأکید کرده‌اند که پیروی احکام از مصالح و مفاسد، در احکام ظاهری و احکام وضعی، در جعل حکم است اما در سایر احکام در متعلق حکم است.

پی‌نوشت‌ها

1. ابن حزم اندلسی، علی بن احمد، الاحکام فی اصول الاحکام، قاهره، نشر زکریا علی یوسف، بی‌تا، ج 8، ص 1131.

2. فخر رازی، محمد بن عمر، التفسیر الکبیر، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1415 ق، ج 10، ص 191.

3. فخر رازی، محمد بن عمر، المحصول فی علم الاصول، بیروت، المکتبه العصریه، 1420 ق، ج 5، ص 133.

4. علی‌دوست، ابوالقاسم، تبعیت یا عدم تبعیت احکام از مصالح و مفاسد واقعی، مجله فقه و حقوق، شماره 6، پاییز 1384، ص 13.

5. ر.ک: سبحانی، جعفر، حسن و قبح عقلی، قم، مؤسسه امام صادق علیه‌السلام،1390 ش، ص 229.

6. سوره نساء، آیه 160: «فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذِینَ هَادُوا حَرَّمْنَا عَلَیْهِمْ طَیِّبَاتٍ أُحِلَّتْ لَهُمْ وَبِصَدِّهِمْ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ کَثِیرًا.»

7. سوره نحل، آیه 124: «إِنَّمَا جُعِلَ السَّبْتُ عَلَى الَّذِینَ اخْتَلَفُوا فِیهِ...»

8. عدلیه اصطلاحی کلامی برای اشاره به شیعه و مُعتزله است. سبب نام‌گذاری، این اعتقاد شیعه و معتزله است که به لحاظ عقلی، حُسن و قُبح یا خوبی و بدی وجود دارد و خداوند بر اساس آن عمل می‌کند و بدین‌جهت عادل شمرده می‌شود. براین‌اساس، عدل از اصول مذهب شیعه و اصول پنج‌گانه معتزله است.

9. ر.ک: علامه حلی، حسن بن یوسف، کشف‌المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، تصحیح حسن حسن‌زاده آملی، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، 1413 ق، ص 303.

10. ر.ک: عرب صالحی، محمد، روش‌شناسی حکم، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، 1394 ش، ص 213.

11. ر.ک: علی‌دوست، ابوالقاسم، فقه و مصلحت، قم، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه،1390 ش، ص 156.

12. برای مطالعه بیشتر رجوع کنید به: رجایی، نجیب‌الله، بررسی تبعیت و عدم تبعیت احکام شرع از مصالح و مفاسد واقعی، دوفصلنامه یافته‌های فقه قضایی، سال دوم، شماره چهارم، پاییز و زمستان 1401، ص 56-57.

13. احکام واقعی: حکمی است که برای موضوعات قرار داده شده و علم و جهل افراد مکلف تأثیری در آن ندارد؛ مانند وجوب نماز و حرمت شراب‌خواری؛ احکام ظاهری: حکمی است که در صورت جهل مکلفین به‌حکم واقعی درنتیجه اجرای یکی از اصول عملیه مانند اصاله البرائه به دست می‌آید.

14. حکم تکلیفی: حکمی است که مستقیماً به افعال مکلّفین تعلق می‌گیرد؛ مانند نماز، روزه و ...؛ حکم وضعی: حکمی است که مستقیماً به افعال مکلّفین تعلیق نمی‏گیرد؛ مانند زوجیت، ملکیت و ...

15. خراسانی، محمدکاظم، فوائد الاصول، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1384 ش، ص ۲۵۱.

16. غروی تبریزی، میرزاعلی، التنقیح فی شرح العروه الوثقی، قم، آل‌البیت علیهم‌السلام، ۱۴۱۰ ق، ص ۴۵.

تغییرات شدید اقتصادی با تغییر دولت‌ها در ایران ناشی از ترکیبی از وابستگی اقتصاد به سیاست‌های دولتی، ضعف ساختارهای اقتصادی و تأثیر فشارهای خارجی و... است.

پرسش:

چرا تأثیر دولت‌های مختلف در ایران بر اقتصاد، این‌چنین شدید و عمیق است؟ به‌عنوان نمونه، با گذشت زمان کوتاهی پس از دولت شهید رئیسی، در دوره جدید، با کمبود تأمین انرژی و افزایش تورم عجیب، در سطح گسترده مواجه هستیم، درحالی‌که رشد اقتصادی در سال 401 حدود 4 درصد بوده است. در دولت‌های قبلی نیز چنین تأثیر عمیقی را مشاهده می‌کنیم. آیا این تغییرات دفعی و بی‌قاعده، به معنای نبود ساختارهای اقتصادی محکم در کشور نیست؟ ماجرا چیست؟

پاسخ:

مقدمه

در تاریخ ایران دولت‌ها همواره تأثیر عمیقی بر اقتصاد داشته‌اند؛ به‌گونه‌ای که حضور یک دولت با رشد اقتصادی و حضور دولتی دیگر با کاهش شدید رشد اقتصادی همراه بوده است. دوران پس از انقلاب نیز از این مسئله مستثنا نیست. به‌عنوان نمونه در دولت شهید رئیسی، طبق آمار بانک جهانی، شاهد رشد اقتصادی تا 5 درصد در ایران هستیم، اما طبق تخمین بانک جهانی در دوره جدید با کاهش رشد اقتصادی تا 3 درصد مواجهیم.(1)

 مشکل کمبود تأمین انرژی و افزایش ادامه‌دار تورم از دیگر مواردی است که در دوره دولت جدید با آن مواجهیم؟ دلیل تأثیر عمیق دولت‌ها بر اقتصاد چیست؟ آیا این تغییرات دفعی به معنای نبود ساختارهای اقتصادی محکم در کشور نیست؟

 

متن پاسخ

پاسخ به این سؤال نیازمند بررسی عوامل متعددی است که بر اقتصاد ایران تأثیر می‌گذارند. برخی از مهم‌ترین دلایلی که باعث می‌شوند تغییر دولت‌ها در جمهوری اسلامی ایران تأثیرات شدیدی بر اقتصاد داشته باشند و این تغییرات دفعی و عمیق باشند را می‌توان موارد زیر برشمرد.

 

مهم‌ترین دلایل تأثیر دولت‌ها بر نوسانات رشد اقتصادی ایران

 

1. وابستگی شدید اقتصاد ایران به دولت

وابستگی شدید اقتصاد در ایران به دولت در دو حوزه مهم تصمیم‌گیری و نهادسازی تبلور یافته است که به‌طور مختصر توضیحاتی دراین‌باره ارائه می‌شود.

 الف. تصمیم‌گیری‌های دولت‌محور:

 اقتصاد ایران به‌شدت به سیاست‌های دولت وابسته است. تصمیمات کلیدی اقتصادی، ازجمله نرخ ارز، قیمت انرژی و سیاست‌های تجاری، عمدتاً توسط دولت گرفته می‌شود. این موضوع باعث می‌شود که تغییرات در سیاست‌گذاری دولت، تأثیرات فوری و گسترده‌ای بر اقتصاد داشته باشد. البته در همه اقتصادهای دنیا سیاست‌گذاری‌های اقتصادی به‌نوعی از دولت متأثر است، اما آنچه عمق تأثیر دولت بر اقتصاد را تعیین می‌کند، شدت این وابستگی است.. البته گفتنی است کارشناسان اقتصادی درباره شرایط و میزان دخالت دولت در تصمیم‌گیری‌ها و سیاست‌گذاری‌ها اختلاف‌نظر دارند و بر این اساس، دیدگاه‌ها درباره حجم دخالت دولت در اقتصاد متفاوت شده است.

 ب. نبود نهادهای مستقل اقتصادی:

 در بسیاری از کشورهای توسعه‌یافته، نهادهایی مانند بانک مرکزی یا شوراهای مستقل اقتصادی مسئولیت سیاست‌گذاری اقتصادی را به‌طور مستقل از دولت بر عهده ‌دارند؛ اما در ایران، این نهادها معمولاً تحت تأثیر سیاست‌های کوتاه‌مدت دولت هستند. اگرچه موضوع استقلال نهادی چون بانک مرکزی نیز محل اختلاف میان کارشناسان است، برخی معتقدند که اگر استقلال بانک مرکزی به معنای جدایی سیاست‌های پولی از سیاست‌های مالی نظام اقتصادی باشد، بانک مرکزی از تسلط دولت خارج می‌شود و دولت نمی‌تواند به میل خود و به هر میزان به استقراض از بانک مرکزی یا انتشار پول برای تأمین کسری بودجه روی آورد. درنتیجه ارزش پول ملی حفظ خواهد شد.(2) با توجه به این نکته روشن است که نبود نهادهای مستقل اقتصادی موجب تأثیر عمیق دولت بر اقتصاد می‌شود.

 

2. ضعف در زیرساخت‌ها و ساختارهای اقتصادی پایدار

ضعف در زیرساخت‌ها و ساختارهای اقتصادی ایران عامل دیگر اثر عمیق تغییر دولت‌ها بر اقتصاد ایران است. برخی از مؤلفه‌های این ضعف عبارت‌اند از:

 الف. اقتصاد نفت‌پایه:

 وابستگی شدید اقتصاد ایران به درآمدهای نفتی و نقش بزرگ دولت در اقتصاد، باعث می‌شود که اقتصاد به تغییرات در مدیریت دولتی حساس باشد و هر تغییری در سیاست‌های نفتی، بودجه‌ای، یا دیپلماسی اقتصادی به‌سرعت کل اقتصاد را تحت تأثیر قرار ‌دهد؛ چراکه نفت نقش تعیین‌کننده‌ای در مصارف و مخارج کشور ایفا می‌کند.

 ب. نبود سیاست‌های بلندمدت صحیح و پایدار:

 سیاست‌های اقتصادی در ایران معمولاً کوتاه‌مدت و مبتنی بر رفع فوری مشکلات است. این موضوع باعث می‌شود که هر دولت، سیاست‌های متفاوتی را در پیش بگیرد و اقتصاد کشور به‌شدت ناپایدار شود. برنامه‌ریزی بلند‌مدت صحیح و پایدار و به تعبیر دیگر طراحی سیاست‌های کلان اقتصادی می‌تواند تا حدودی اثرات منفی تغییر دولت‌ها را کاهش دهد.

 

3. عدم اطمینان و پیش‌بینی‌ناپذیری اقتصاد ایران

الف. تغییرات ناگهانی در قوانین و مقررات:

یکی از معضلات نظام اقتصادی ایران تغییر ناگهانی قوانین و مقررات توسط نهادها و سازمان‌های مسئول دولتی است. ازجمله آن‌ها می‌توان به قوانین مربوط به تغییر نرخ ارز، حذف یارانه‌ها، یا اعمال محدودیت‌های جدید بر تجارت اشاره کرد. این تغییرات، فضای عدم اطمینان برای فعالان اقتصادی ایجاد می‌کند و موجب بی‌ثباتی در اقتصاد می‌شود. البته تلاش‌هایی برای رفع این معضل در دولت شهید رئیسی صورت گرفت و تغییر ناگهانی قوانین و مقررات ممنوع شد.(3)

 ب. تورم و انتظارات تورمی:

 اقتصاد ایران به‌شدت از تورم مزمن رنج می‌برد. یکی از مشکلات مهم اقتصاد ایران مزمن شدن تورم در آن است. سیاست‌های اقتصادی دولت‌ها، به‌ویژه در حوزه پولی و ارزی، می‌تواند انتظارات تورمی را به‌سرعت تغییر دهد و به شوک‌های قیمتی منجر شود. این اتفاق موجب رشد بی‌اعتمادی به آینده اقتصاد می‌شود و نتیجه آن عدم کاهش قیمت‌های افزایش‌یافته در دوران شوک قیمتی خواهد بود.(4)

 

4. فشارهای خارجی و تحریم‌ها

الف. نقش تحریم‌ها:

 تحریم‌های اقتصادی تأثیر عمیقی بر اقتصاد ایران داشته و هر دولتی رویکرد متفاوتی برای مقابله با این فشارها دارد. این تفاوت در رویکردها، تغییرات گسترده‌ای در اقتصاد ایجاد می‌کند. برای مثال، در دولت‌های مختلف شاهد سیاست‌های متفاوتی در مورد مدیریت ارز و تجارت خارجی بوده‌ایم. طبیعی است که این سیاست‌ها اثر مستقیم و غیرمستقیم بر روی اقتصاد ایران خواهد داشت.

 ب. وابستگی به واردات:

 ساختار اقتصادی ایران به‌گونه‌ای است که به واردات کالاهای اساسی وابسته است. هرگونه تغییر در سیاست‌های دولت یا روابط خارجی، مستقیماً بر تأمین کالاهای اساسی، قیمت‌ها و تورم اثر می‌گذارد.

 

5. ناکارآمدی ساختار حکمرانی اقتصادی

الف. عدم شفافیت و فساد:

 یکی از مشکلات عمده اقتصاد ایران، عدم شفافیت و فساد در درون سیستم است. این مسئله باعث می‌شود که حتی سیاست‌های مناسب نیز به‌درستی اجرا نشوند و درنتیجه، اقتصاد آسیب ببیند؛ بنابراین میزان تلاش دولت‌ها در مقابله با فساد و بسترسازی برای تحقق هرچه بیشتر شفافیت اثر مستقیم بر اقتصاد ایران خواهد گذاشت.(5)

 ب. نوسان و ناترازی در مدیریت انرژی و منابع:

 کمبود انرژی، مانند برق و گاز، نشان‌دهندة فقدان برنامه‌ریزی بلندمدت و سرمایه‌گذاری کافی در زیرساخت‌های انرژی است. این موضوع نشان‌دهنده ضعف مدیریت در حوزه‌های کلیدی اقتصاد است. هر چه تغییر مدیریت در دولت‌ها به این ضعف بیشتر دامن بزند، اقتصاد ایران با چالش جدی‌تری مواجه خواهد شد. همه آنچه گفته شد به معنای نبودِ ساختارهای قوی اقتصادی است که یکی از دلایل اصلی این مشکلات است.

 

 ساختارهای محکم اقتصادی باید شامل موارد زیر باشند:

نهادهای مستقل و حرفه‌ای: مانند بانک مرکزی مستقل که سیاست‌های پولی را بدون تأثیر از دولت اجرا کند.

سیاست‌گذاری پایدار و قابل پیش‌بینی: که فضای اطمینان برای فعالان اقتصادی ایجاد کند.

تنوع در منابع درآمدی: کاهش وابستگی به نفت و توسعه سایر بخش‌های اقتصادی.

مبارزه با فساد: که اعتماد عمومی و کارآمدی سیستم اقتصادی را افزایش دهد.

تحقق مؤلفه‌های فوق به معنای شکل‌گیری ساختار محکم اقتصادی است که می‌توان امید داشت، تغییر دولت‌ها لرزه‌های شدیدی نمی‌تواند در آن ایجاد کند.

 

نتیجه‌ گیری

ازآنچه نگاشته شد روشن می‌شود که تغییرات شدید اقتصادی با تغییر دولت‌ها در ایران ناشی از ترکیبی از وابستگی اقتصاد به سیاست‌های دولتی، ضعف ساختارهای اقتصادی و تأثیر فشارهای خارجی و... است. برای کاهش این تأثیرات، نیاز به اصلاحات عمیق و ایجاد نهادهای مستقل و قوی در حوزه زیرساخت‌ها، منابع، بازیگران و سیاست‌گذاری اقتصادی وجود دارد.

 

پی‌نوشت‌ها

1. ر.ک: موسوی، حبیب، «گزارش بانک جهانی از اقتصادهای درحال‌توسعه در قرن 21»، اکو ایران، کد خبر: 81925، https://B2n.ir/j84501.

2. ر.ک: «استقلال بانک مرکزی و تأثیرات آن بر متغیرهای کلان اقتصادی»، نشریه اتاق بازرگانی، شماره 13، 1385، ص 14.

3. ر.ک: صدای بورس، کد خبر: 457350، sedayebourse.ir/x5TvH.

4. ر.ک: «مشکل پیش‌بینی‌ناپذیر بودن اقتصاد ایران»، شفقنا، https://fa.shafaqna.com/?p=678774.

5. ر.ک: «فساد و عدم شفافیت، دو معضل اصلی اقتصاد ایران»، خبرگزاری تسنیم، https://tn.ai/539098

کتاب های مقدس یهودیان و مسیحیان همانند قرآن آسمانی است. با این تفاوت که قرآن برخلاف کتاب مقدس تحریف نشده است.

پرسش:

#نقد قرآن ویکی‌پدیا

آیا موارد اختلاف قرآن با کتاب‌های پیش از آن، به معنای فهم نادرست پیامبر از آن متون است؟

پاسخ:

مقدمه

برخی از خاورشناسان مدعی شده‌اند هرچند قرآن اقتباسی از مصادر یهودی و مسیحی است، اما به علت سطحی بودن شناخت پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله از کتاب مقدس، شاهد برداشت‌های ناقص ایشان از آن منابع هستیم!

 در این نوشتار این ادعا مورد بررسی و نقد قرار می‌گیرد.

امکان‌سنجی دسترسی پیامبر خدا به منابع یهودی و مسیحی

بررسی تاریخ زندگی حضرت محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله حاکی از این است که برخلاف ادعای برخی از خاورشناسان، دسترسی پیامبر به منابع یهودی و مسیحی یا اصلاً ممکن نبوده یا اگر امکان داشته، واقع نشده است:

1. ملاقات پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله با افرادی که از این مصادر مطلع بودند، محدود به موارد اندک، کوتاه، پراکنده و پیش‌بینی‌نشده‌ بوده و به‌هیچ‌وجه امکان انتقال این حجم از مطالب در آن‌ موارد نبوده است.

2. هیچ دلیل یا شاهد تاریخی مبنی بر دسترسی پیامبر خدا به مصادر یهودی و مسیحی وجود ندارد. حتی اگر این دسترسی نیز وجود داشت، با قطع‌نظر از زبان غیر عربی این مصادر و ترجمه‌نشدن آن‌ها به زبان عربی تا آن زمان، حضرت به‌دلیل درس‌ناخواندگی امکان مطالعه آن‌ها را نداشتند.

3. حتی اگر فرض کنیم اُمّی بودن پیامبر خدا، نه به‌معنای درس ناخواندگی، بلکه به‌معنای تعلق به اُمُّ القُری باشد، باز هم پذیرش مطالعة مصادر اهل کتاب توسط ایشان پذیرفتنی نیست؛ زیرا اگر حضرت مطالب قرآن را از مصادر یهودی و مسیحی گرفته بودند، اما به خدا نسبت می‌دادند، اعضای خانواده ایشان همچون حضرت خدیجه سلام‌الله‌علیها، امیرالمؤمنین علیه‌السلام، پسرخوانده ایشان زید و... اولین کسانی بودند که متوجه این فریبکاری می‌شدند و یا به ایشان اعتراض می‌کردند یا دستکم به ایشان ایمان نمی‌آوردند و مال و جان خود را در راه دین او فدا نمی‌کردند. افزون بر این، برخی از نزدیکان پیامبر همچون ابولهب و همسرش با ادعای نبوت ایشان مخالفت کردند و از هیچ اقدامی بر علیه ایشان کوتاهی نکردند. اگر حضرت مصادر یهودی و مسیحی را مطالعه و مطالب قران را از این منابع گرفته بودند، این افراد در این زمینه افشاگری می‌کردند و خبرش نیز به ما می‌رسید.

4. هرچند اهالی شبه جزیره عربستان به دلیل حضور یهودیان و مسیحیان از برخی افراد مطرح در کتاب مقدس به صورت کلی و اجمالی اطلاع داشتند، اما این اطلاع اختصاصی به پیامبر نداشت؛ ازاین‌رو این سؤال پیش می‌آید که پس چرا دیگران هیچ‌گاه نتوانستند با استفاده از آن مطالب، کتابی مانند قرآن بیاورند؛ به‌ویژه که قرآن بارها با مخالفان خودش تحدی کرد و مخالفان پیامبر نه‌تنها انگیزه لازم برای پاسخ به این تحدی را داشتند، بلکه به‌دلیل همکاری با یهودیان، به منابع آنان دسترسی داشتند.

بنابراین، حضرت به مصادر اهل کتاب دسترسی نداشتند تا گفته شود تفاوت‌های قرآن با عهدین ناشی از فهم نادرست ایشان از آن مصادر است؛ اما همچنان این پرسش باقی است که علت تفاوت‌های قرآن با عهدین چیست؟

چرایی تفاوت‌های قرآن با عهدین

بررسی تفاوت‌های قرآن با عهدین، حاکی از این است که اختلافات غیرارادی و ناشی از سوءفهم نیست. برای نمونه به دو مورد از تفاوت‌های این دو کتاب با هم اشاره می‌شود. تصویر خداوند در کتاب مقدس یهودیان و مسیحیان و قرآن اختلافات قابل‌توجهی با هم دارد. عهد عتیق خداوند را انسان‌وار و دارای ویژگی‌های بشری معرفی می‌کند. خداوند از کرده خود از جمله خلقت حضرت آدم یا طوفان نوح پشیمان می‌شود. خداوند مطالبی را فراموش می‌کند و نیاز به یادآوری دارد. مطابق عهد عتیق خداوند رنگین‌کمان را برای یادآوری به خودش خلق کرده است. خداوند رؤیت‌پذیر است و بر حضرات ابراهیم یا یعقوب علیهماالسلام ظاهر می‌شود و با آنان سخن می‌گوید.(1) در مقابل، قرآن کریم هیچ‌یک از این ویژگی‌ها را برای خداوند مطرح نمی‌کند و بر عدم شباهت او با مخلوقات تأکید دارد: ﴿لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ﴾؛ «هیچ چیزی مانند او نیست».(2) چنانکه تصویر پیامبران علیهم‌السلام در عهدین و قرآن تفاوت‌های قابل‌توجهی با هم دارد. عهدین گناهان مختلفی همچون دروغ، سرقت، قتل، بت‌پرستی، ساختن بت و بتکده، زنا حتی زنای با محارم، مستی، خیانت، فحاشی و... را به پیامبران نسبت داده است. اموری که به‌هیچ‌وجه در قرآن وجود ندارند.

همان‌طورکه مشخص است اختلافات قرآن با عهدین کاملاً سنجیده و نظام‌مند و ناشی از یک جهان‌بینی منسجم است. با توجه به اُمّی بودن پیامبر و همچنین وجود نداشتن چنین بینشی در آن روز، تنها راهی که باقی می‌ماند دریافت این مطالب از خداوند و از طریق وحی است.

نتیجهگیری

کتاب مقدس یهودیان و مسیحیان در اصل آسمانی بوده، اما تحریف شده است. قرآن نیز هرچند همانند عهدین آسمانی است، اما برخلاف آن‌ها تحریف نشده است. با توجه به منشأ و منبع واحد قرآن و عهدین، شباهت مطالب آن‌ها با هم اصلاً عجیب نیست؛ چنانکه تفاوت‌های قرآن با عهدین نیز جای شگفتی ندارد؛ چراکه قرآن برخلاف آن‌ها تحریف نشده است. بنابراین، تفاوت‌های قرآن با کتاب مقدس، برخلاف ادعای برخی از مستشرقان ناشی از سوءفهم پیامبر خدا از مصادر یهودی و مسیحی نیست؛ بلکه ناشی از تحریف کتاب مقدس و عدم تحریف قرآن است.

مبنع برای مطالعه بیشتر

نقد نقد قرآن ویکی پدیای فارسی:

https://fa.wikipedia.org/wiki/نقد_قرآن

چکیده پاسخ

منبع آسمانی مشترک قرآن و کتاب مقدس شباهت‌های آن‌ها را توجیه می‌کند؛ اما تفاوت‌هایشان، به دلیل تحریف عهدین و سلامت قرآن از تحریف است؛ نه سوءبرداشت پیامبر از منابع یهودی-مسیحی؛ چراکه اولاً به‌دلیل عربی نبودن این منابع در آن زمان و درس‌ناخواندگی پیامبر، دسترسی حضرت به این منابع ممکن نبوده است؛ ثانیاً بررسی تفاوت‌های قرآن و عهدین نشان می‌دهد که این اختلافات، نظام‌مند و مبتنی بر یک جهان‌بینی مسنجم هستند؛ بنابراین، تنزّل آن‌ها به برداشت‌های اشتباه ساده‌انگاری است.

پی‌نوشت‌ها

1. ر.ک: عادلی، سیدمرتضی، تصویر خدا در عهد عتیق، نیستان ادیان و مذاهب، 1390ش، شماره2، ص51 تا 70.

2. سوره شورى‏، آیه11.

امامزادگان به نوادگان پیامبر و امامان اطلاق می شود. و به خاطر ظلم حاکمان عباسی به ایران مهاجرت کردند. و پس از شهادت یا رحلتشان بقاعی بر سر مزار آنها ساخته شد.

پرسش:

چرا تعداد امام‌زادگان پس از انقلاب اسلامی افزایش بسیار داشته است؛ یعنی تقریباً از 1000 به 8000 رسیده است؟

پاسخ:

مقدمه

واژه «امام‌زاده» حداقل هزار سال است که در فرهنگ شیعیان جاری است.(1) البته به معنای واقعی کلمه، باید به فرزندان امامان دوازده‌گانه علیهم‌السلام، امام‌زاده گفت؛ اما از دیرزمان در فرهنگ شیعی به کسانی که نوه یا نبیره امام بوده یا حتی چند نسل با یکی از امامان علیهم‌السلام فاصله داشته باشند، تعبیر «امام‌زاده» اطلاق می‌شود؛ ولی نمی‌توان به این موضوع اشکال گرفت، زیرا از امام حسن مجتبی علیه‌السلام تا امام زمان عجّل‌الله‌تعالی فرجه‌الشریف را با واژه «یا إبن رسول‌الله» مورد خطاب قرار می‌دهند، با آنکه هیچ یک از آنها فرزند بلاواسطه حضرت محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله نیستند. حتی هارون‌الرشید به این مسئله اعتراض می‌کند، اما امام موسی کاظم(علیه‌السلام) از آن دفاع می‌کند.(2)

علت مهاجرت فرزندان و نوادگان ائمه اطهار علیهم‌السلام به ایران

زندگی برای سادات بنی‌الزهرا سلام‌الله‌علیها به دلیل ظلم و ستم عباسیان در عراق و حجاز سخت شد. بنابراین آنها به ایران که مردمش دوستدار اهل‌بیت بودند، هجرت کردند و مورد استقبال مردم قرار گرفتند. حضور امام رضا علیه‌السلام بر روند این مهاجرت‌ها افزود و حکومت علویان طبرستان نیز باعث هجرت عده‌ای زیاد از فرزندان و نوادگان ائمه اطهار علیهم‌السلام به ایران شد.

ایرانیان به آنها احترام گذاشته و براساس برخی از روایات (3) حتی بعد از شهادت یا رحلت آنها بر سر مزارشان بقعه ساختند.(4) عبدالجلیل قزوینی که تقریباً هزار سال پیش می‌زیسته، تعداد زیادی از بقعه‌ها را نام می‌برد که بر سر مزار این امام‌زادگان ساخته شده بود.(5)

بنابراین بقاع بسیاری در شهرهای بزرگ، شهرهای کوچک و حتی روستاهای مختلف ایران ساخته شد که برخی از آنها قدمت هزارساله دارد و برخی نیز در زمان صفویه، قاجار، پهلوی و پس از پیروزی جمهوری اسلامی بازسازی شد. بدیهی است که بعد از انقلاب حساسیت نسبت به این بقاع افزایش یافته باشد.

بررسی اضافه شدن بقاع متبرکه امام‌زادگان بعد از انقلاب اسلامی

برخی شبهه ایجاد می‌کنند که چرا در زمان پهلوی تنها هزار و دویست امام‌زاده در ایران بوده، اما اکنون به بیشتر از هشت هزار عدد رسیده است. بله؛ طبق آماری که به وسیله سازمان اوقاف دوران پهلوی تهیه شد و به سال ۱۳۵۲ش در روزنامه کیهان انتشار یافت، در سراسر ایران تا آن تاریخ ۱۰۵۹تن امام‌زاده شمارش شد.(6) اما نکته اینجاست که؛ در دوران پهلوی تنها امام‌زادگان شاخص هر استان و شهرستان‌های بزرگ ثبت شده بودند؛ اما پس از پیروزی انقلاب اسلامی بنا بر تفحصات میدانی، تمام امام‌زادگان شهرهای بزرگ، شهرستان‌های کوچک و بزرگ و حتی روستاهای دورافتاده، شناساسی و در آمار سازمان اوقاف و امور خیریه ثبت شد. بر همین اساس تاکنون بیش از هشت هزار باب از بقاع متبرّکه در کلّ کشور شناسایی شده که در این اماکن بیش از ده هزار تن از امام‌زادگان مدفون هستند. برای مثال، بقعه‌هایی که در زمان سلجوقیان، امرای مغول، صفویه و... ساخته شده بود، بعد از انقلاب ثبت شد. این بدان معنا نیست که امام‌زاده دروغین و جدیدی ساخته شده است. بقعه امام‌زاده پنج‌تن زرندکهنه، واقع در شهرستان زرندیه، در حوالی شهر مامونیه در زمان ایلخانی ساخته شده و سپس در زمان صفویه و قاجار تغییراتی در بنا ایجاد شده؛ اما در سال 1373 شمسی در آمار وارد شده است. آیا می‌توان ادعا کرد که این پنج امام‌زادگان ساخته و پرداخته بعد از پیروزی انقلاب اسلامی هستند و اساسی ندارد؟

نتیجهگیری

در اصطلاح و فرهنگ شیعی ایرانی به نوادگان پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله و امامان علیهم‌السلام امام‌زاده می‌گویند. به علت ظلم و ستم عباسیان و از طرف دیگر علاقه ایرانیان به خاندان پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله، سادات به ایران مهاجرت کرده و مورد احترام قرار گرفته و پس از شهادت یا رحلتشان بقاعی بر سر مزار آنها ساخته شده است.

برخی می‌گویند در زمان پهلوی تنها هزار و دویست امام‌زاده در ایران بوده اما اکنون به بیشتر از هشت هزار عدد رسیده است. نکته در اینجاست که شبهه‌کنندگان، ثبت در دفاتر دولتی را با وجود خارجی اشتباه گرفته‌اند. توضیح این‌که در ادارات پهلوی، تنها امام‌زادگان شاخص شهرها ثبت شده بود، نه تمام امام‌زاده‌های موجود در شهرها و روستاها. پس از انقلاب، سازمان اوقاف و امور خیریه به شناساسی بقعه‌هایی پرداخت که در زمان طاغوت ثبت نشده بود. برای مثال، بقعه‌هایی که در زمان سلجوقیان، امرای مغول، صفویه و... ساخته شده بود، بعد از انقلاب ثبت شد. این بدان معنا نیست که امام‌زاده دروغین و جدیدی ساخته شده است.

پی‌نوشت‌ها

1. قزوینی، عبدالجلیل، نقض، سلسله انتشارات آثار ملی، تهران، ۱۳۵۸ش، ص۵۸۹.

2. کلینی، محمد بن یعقوب بن اسحاق، الکافی،‌ تهران، دارالکتب الإسلامیه، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ق، ج۴، ص۵۵۳.

3. شیخ طوسی، محمد بن حسن، تهذیب الاحکام، دارکتب الاسلامیه، تهران، ۱۴۰۷، چاپ چهارم، ج۶، ص۲۲. «قال رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وآله: یا عَلی مَنْ عَمَّرَ قُبُورُکُمْ فَکَانَّما اعانَ سُلیمانَ بْنِ داوُدَ عَلی بَناءِ بَیتِ الْمُقَدَّس؛ پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله می‌فرماید: هر کسی تعمیر کند قبور شما را چنان است که کمک کرده باشد سلیمان بن داوود را در بنای بیت‌المقدس

4. قمی، حسن بن محمد بن حسن (نوشته در ۳۷۸)، تاریخ قم، ترجمه حسن بن علی بن حسن عبدالملک قمی (در ۸۰۵)، تحقیق سید جلال‌الدین تهرانی، تهران، توس، ۱۳۶۱ش، ص۲۱۴؛ حاکم نیشابوری، ابوعبدالله، تاریخ نیشابور، تهران، نشر آگه، ۱۳۷۵ش، ص۲۱۱.

5. قزوینی، عبدالجلیل، نقض، سلسله انتشارات آثار ملی، تهران، ۱۳۵۸ش، صص189، 196، 221، 588، 589.

6. روزنامه کیهان، ش ۹۱۱۱، دوشنبه ۲۸ آبان ۱۳۵۲ش.

اشغال سرزمین فلسطین ظلمی فاحش به مردم فلسطین و همراه با ده‌ها سال کشتار و جنگ رسانه ای دروغ علیه آن ها بوده است و عکس العمل آن ها ظلم نیست بلکه احقاق حق است.
کشتن غیرنظامیان در جنگ

پرسش:
کشته شدن زنان و کودکان در حمله موشکی به مواضع دشمن ولو کافر حربی باشند ازنظر اخلاقی چگونه است؟
 

پاسخ:
جنگ و خشونت امر مطلوبی نیست؛ و در اسلام در غالب جنگ‌ها مسلمانان شروع‌کننده نبوده و موردحمله واقع شدند و از خود دفاع کردند. فلسطینیان نیز پس از اشغال کشورشان توسط رژیم اشغالگر صهیونیستی، حدود 70 سال است که مورد حملات موشکی و زمینی و هوایی و تحریم و فشار قرار دارند. درواقع این جنگ مقابله ملتی مظلوم در مقابل اشغالگر ظالمی است که تا بن دندان مسلح است و سال‌هاست با کشتار و جنایت و کشتن فلسطینیان آن‌ها را به ستوه آورده است. برای روشن شدن وضعیت رفتار با کافر حربی وزنان و کودکان و اصل انتشار این اخبار و حکم اخلاقی آن توجه به نکاتی لازم است.

1. همان‌طور که از اسم کافر حربی مشخص است، کافر حربی کسی است که با مسلمانان در جنگ است و این فرد اصلاً احترامی ندارد. کسی که دستش روی ماشه تفنگ و اسلحه‌اش هست و مسلمانان را هدف گرفته کافر حربی است و مبارزه با او لازم است چراکه موجودیت مسلمانان به‌واسطه آنان به خطر می‌افتد. یهودیان و مسیحیان که سر جنگ با مسلمانان ندارند در کنار هم زندگی می‌کنند ولی صهیونیست‌های اشغالگر حدود 70 سال است که به‌زور وارد کشور مسلمانان شده و آن‌ها را به‌زور اخراج کرده و با توهین و کشتار و شکنجه و اسارت آن‌ها به آن‌ها ظلم می‌کنند؛ بنابراین مقابله به آن‌ها لازم است و حمله به آن‌ها دفاع مشروع است؛ و اخلاقی است. بر اساس اطلاعات رسمی دولت فلسطین، در سال ۲۰۰۰ فلسطین ۲۲۳۰ شهید داده است.(1)  این بخشی از جنایات آن‌هاست. 
فلسطینیان تنها در کمتر از 15 درصد از اراضی خود ساکن هستند که همین منطقه غزه است و به اعتراف دوست و دشمن این منطقه تحت شدیدترین فشار و تحریم صهیونیست‌ها بوده است. از این منطقه به بزرگ‌ترین زندان روباز دنیا تعبیر شده است. نکته مهم این است که حرکت امروز مجاهدان فلسطینی واکنش به جنایات مستمر رژیم صهیونیستی است واصل مقابله نظامی حماس و مردم فلسطین با اسرائیلی‌ها پیامد ظلم چند ده‌ساله آن‌هاست و امروزه تحت عنوان دفاع مشروع قرار می‌گیرد و اصل مقابله، غیراخلاقی نیست، بلکه دستور خداوند در مقابل کسی که جنگ و ظلم را شروع کرده مقابله‌به‌مثل و آمادگی جنگی است: «آیا با گروهى که پیمان‌های خود را شکستند و تصمیم به اخراج پیامبر گرفتند، پیکار نمى‏کنید؟! درحالی‌که آن‌ها نخستین بار (پیکار با شمارا) آغاز کردند؛ آیا از آن‌ها مى‏ترسید؟! بااینکه خداوند سزاوارتر است که از او بترسید، اگر مؤمن هستید».(2) 

2. در جنگ نیز کشتار طبیعتاً وجود دارد. اخلاق در جهاد این است که نسبت به دشمن شدید و محکم  رفتار کنیم. همان‌طور که در تعریف از پیامبر و یارانش قرآن گفته است آن‌ها اشداء علی الکفار هستند.(3)  بله کشتار وحشیانه و غیراخلاقی جایز نیست. اساساً شاید کشتار با سلاح‌های گرم از جوانمردی به دور باشد چه برسد به کشتار با سلاح‌های کشتارجمعی. چون در این نوع سلاح‌ها، کسی توانایی دفاع ندارد و کشتارجمعی شاید در مرحله اول دور از فتوت و جوانمردی است. 
همین‌طور کشتن زنان و کودکان که در هیچ جنگی رسم نبوده و نیست و به‌هیچ‌عنوان کشتن بی‌گناهان در جنگ توجیه اخلاقی ندارد؛ یعنی مظلوم نیز به بهانه مظلومیت نمی‌تواند نسبت به کودکان و بی‌پناهان و زنانی که سر جنگ ندارند، دست به کشتار عمدی بزند. ولی وقتی در دوره‌ای قرار داریم که سلاح‌های گرم و کشتارجمعی وجود دارد و استفاده می‌شود و مردم کشوری مثل فلسطین سال‌هاست با همین سلاح‌ها مورد حمله هستند، باز مقابله‌به‌مثل با همین سلاح‌ها غیراخلاقی نیست. 
چراکه مقابله‌به‌مثل با ظالم در سطح خود اوست و راهی هم جز این نیست. توقع ندارید که اسرائیل با موشک‌های مختلف حمله کند و فلسطینیان با سنگ و چاقو جواب دهند؟! تبعات استفاده از این سلاح‌ها باکسی است که ظلم را شروع می‌کند و تقصیر خود صهیونیست‌هاست که ظلم را 70 سال است شروع کرده‌اند و تبعات این کشتارجمعی نیز با ظالم اول یعنی رژیم اسرائیل است؛ بنابراین اگر ثابت شود فرد مظلومی مانند مبارزان گروه‌های جهادی فلسطینی عمداً زنان و کودکان را کشته‌اند، کارشان ازنظر اخلاقی توجیهی ندارد. ولی اگر به‌قصد مقابله با ظلم و برای برابری و چیره شدن در جنگ از سلاح‌های کشتارجمعی مانند موشک استفاده کردند و قصدشان زدن نظامیان بود و خطا شد، وزر و وبال و تقصیر این کشتار غیرنظامیان با خود اسرائیل است که این ظلم را شروع کرده است. بااین‌حال نباید از این نکته غافل شد که اصل ظلم 70 ساله اسرائیلی‌ها به مردم فلسطین نباید تحت تأثیر خطاهای احتمالی رفتاری چند مبارز فلسطینی فراموش شود و نباید جای ظالم و مظلوم عوض شود و نباید جای جلاد و شهید جابجا بشود. با خطای احتمالی چند سرباز، نمی‌توان اصل مشروعیت مبارزه و ظلم‌ستیزی فلسطینیان را نادیده گرفت. خطاهای اخلاقی در جنگ‌ها با حضور معصومان هم گاهی اتفاق می‌افتاده که امام معصوم از آن‌ها جلوگیری می‌کرده است. همان‌طور که امیرالمؤمنین علیه‌السلام وقتی در جنگ صفین ملاحظه کرد یارانش به‌تلافی فحاشی یاران معاویه، شروع به فحاشی کردند فرمود من دوست ندارم شما فحاش باشید.(4)  وقتی در حضور معصوم در جبهه حق ممکن است خطایی از سوی مجاهدان انجام شود، به‌طریق‌اولی ممکن است در جبهه حق فلسطینیان بدون حضور معصوم، خطاهای فردی رخ بدهد، ولی این از حقانیت آن‌ها و جبهه حق کم نمی‌کند. خطا بوده و تقبیح می‌شود ولی نباید اصل ظلم و جنایت که حدود 70 سال از سوی صهیونیست‌ها به فلسطینی‌ها تحمیل‌شده چشم‌پوشی کرد.

3. در کنار تقبیح کشتار عمدی غیرنظامیان وزنان و کودکان در جنگ‌ها که اسرائیل نشان داده عمداً رو به  چنین کشتاری می‌آورد، باید اشاره کرد که غالب ساکنان صهیونیست در سرزمین‌های اشغالی نظامی‌اند و تجهیزات جنگی دارند. این همان چیزی است که رهبر انقلاب به آن اشاره کردند که اسرائیل یک کشور نیست یک پادگان نظامی است». 
صهیونیست‌ها فلسطین غصب‌ شده را از روز اوّل به یک پایگاه تروریسم تبدیل کرده‌اند. اسرائیل نه یک کشور که یک پادگان تروریستی علیه ملّت فلسطین و دیگر ملّت‌های مسلمان است. مبارزه با این رژیم سفّاک، مبارزه با ظلم و مبارزه با تروریسم است؛ و این وظیفه‌ای همگانی است.(5) 
بنابراین کشتار غیرنظامیان در فلسطین شاید معنا داشته باشد، ولی در اسرائیل غالباً بی‌معناست چراکه غالباً نظامی‌اند.

4. اما نکته مهم اینکه در همه جنگ‌ها  کنار جنگ اصلی، یک جنگ تبلیغاتی وجود داشته است. این جنگ تبلیغاتی و اخبار رسیده از جنگ، اهمیتش کمتر از خود جنگ نیست. امروزه هم پروپاگاندای رسانه‌ای غرب در تلاش است که از اسرائیل یک چهره مظلوم بسازد و حماس را متجاوز و ظالم نشان دهد. در این راستا تولید خبرهای شایعه و دروغ، استفاده از ادبیات‌های نادرست (مثل استفاده از کلمه تجاوز برای حماس) و ایجاد سپر رسانه‌ای برای اشغالگران صهیونیست در دستور کارشان است و با اندک جستجو و مقداری صبر معلوم می‌شود که بسیاری از این اخبار نادرست است. به‌عنوان‌مثال: در مورد کودک کشی حماس، فیلم آزاد کردن زن صهیونیست و دو فرزندش منتشر شد که نشان می‌دهد حماس تصمیمی برای کشتن عمدی زنان و کودکان ندارد.(6)  و فیلم نگهداری کودکان در قفس که ابتدا اعلام شد از سوی حماس انجام‌شده است، معلوم شد که قدیمی و مربوط به اقدام وحشیانه داعش بوده است.(7)  
و خبر سربریدن کودکان اسرائیلی توسط حماس نیز فیک و جعلی از کار درآمد.(8)  سربریدن یا صدمه به جنازه یا ظلم به اسیر اگر ثابت شود حتماً خطاست، ولی مسئله مهم اولاً اثبات این اخبار است که یا  غالباً فیک و بدون سند است یا با سندسازی و فریب رسانه‌ای عکس‌های جنگ‌های دیگر به نام این جنگ منتشر می‌شود که باید هوشیار بود. ثانیاً برفرض وقع چنین خطایی،  خطای یک یا چند نفر در بحبوحه و وسط جنگ را نباید به‌پای کل جبهه حق گذاشت و نباید به خاطر آن از مظلومیت فلسطینیان چشم پوشید.  بنابراین انسان زیرک در میانه جنگ به اخبار و شایعات توجه نمی‌کند. بله اگر در میان جنگ سربازی از جبهه حق واقعاً خطا کرد باید متذکر شد ولی نه به صورتی که جای جلاد و شهید به‌کلی عوض شود.

نتیجه:
تقابل فلسطین و اسرائیل، تقابل دو جریان مظلوم و ظالم است. اصل اشغال این سرزمین ظلمی فاحش به مردم فلسطین بود که همراه باده‌ها سال کشتار بوده است. تقابل و حمله فلسطینیان در مرحله اول پاسخ جنایات دهشتناک صهیونیست‌هاست. ازنظر اخلاقی نفر یا گروهی که در مقابل ظلم، عکس‌العمل نشان می‌دهد، ظالم نیست، بلکه احقاق حق می‌کند و اساساً کارش مقابله با ظلم و ارزشمند است. بله در این مقابله کارهای غیراخلاقی مانند کشتن عمدی زنان و کودکان هیچ توجیهی ندارد. اساساً جنگ با سلاح کشتارجمعی به‌دوراز فتوت و جوانمردی است، ولی وقتی یک‌طرف از این ابزار استفاده می‌کند معقول نیست طرف دیگر استفاده نکند و موجودیت خود را به خطر بیندازد؛ اما جنگ رسانه‌ای در کنار جنگ با سلاح‌های سخت را نباید دست‌کم گرفت. از دیرباز جنگ رسانه و شایعه در جنگ‌ها برای غلبه وجود داشته است. 
بسیاری از اخباری که در محکومیت فلسطینیان درست‌شده جعلی از آب درآمده است و آنچه از همه مهم‌تر است زیرکی یک انسان مؤمن است که اجازه ندهد با جنگ رسانه‌ای، ظالم اسرائیلی به مظلوم تبدیل شود و مظلومان فلسطینی ظالم شوند. نباید جای جلاد و شهید عوض شود. 

 

منابع برای مطالعه بیشتر:
1- کتاب «۱۰ غلط مشهور درباره اسرائیل»، نوشته ایلان پاپه، ترجمه وحید خضاب، انتشارات کتابستان معرفت.
2- دانشنامه فلسطین، اثر مجید صفاتاج،  تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی.

پی نوشت:
1. خبرگزاری فارس، قتل‌عام کودکان، جنایت تکراری اشغالگران، سایت خبرگزاری فارس، 17/7/1402.
2. سوره توبه، آیه 13. 
3. سوره فتح، آیه 29.
4. سید رضى، محمد بن حسین، نهج‌البلاغه، ص 323.
5. سایت دفتر حفظ و نشر آثار آیت‌الله خامنه‌ای، تروریسم بین‌المللی، آرشیو سال 1400، 17/2/1400، سایت:  https://farsi.khamenei.ir
6. خبرگزاری مهر، فیلم آزادی زن صهیونیست و دو فرزندش توسط حماس، سایت خبرگزاری مهر، 20 مهر 1402، کد خبر 5909439. 
7. خبرگزاری همشهری آنلاین، تلویزیون فرانسه افشا کرد؛ ویدئوی نگهداری کودکان اسرائیلی در قفس فیک است! خبرگزاری همشهری آنلاین، 20 مهر 1402، کد خبر 796449.
8. خبرگزاری کیهان، اسرائیل در میدان جنگ کم آورد به جعل خبر و کشتار کودکان متوسل شد، سایت خبرگزاری کیهان، 19 مهر 1402، کد خبر: ۲۷۴۷۶۲.

 

اگر به کشوری حمله شد آن‌ها ازنظر اسلامی و اخلاقی مجاز هستند که مقابله‌به‌مثل کنند. این اسمش برپاداشتن جنگ نیست، بلکه دفاع مشروع و احقاق حق است.
تجویز جنگ جهت دفع شر

پرسش:
در جنگ فلسطین آیا خشونت به خرج دادن و برپاداشتن جنگ برای دفع شر آینده دشمن، مجوز اخلاقی دارد؟
 

پاسخ:
هر کشوری و هر ملتی در طول تاریخ دارای دشمنانی باانگیزه‌های مختلفی بوده‌اند. بسیاری از استعمارگران و مستکبران تاریخ برای حفظ و جلب منافع خود از طریق کشورها و مردمشان، درصدد ظلم و کشورگشایی ظالمانه از طریق جنگ و خشونت برآمده‌اند؛ اما اینکه وظیفه کشورها در این موضوع چیست و نظر اخلاقی اسلام چیست نیاز به توجه به نکات زیر دارد.

1. با توجه به نکته، بالا یک اصل در قوانین و منابع اصیل اسلامی وجود دارد که همیشه خود را برای حمله و تهاجم دشمن آماده نگهدارید؛ یعنی ازنظر نیروی انسانی و قوای نظامی و ابزار و اسلحه‌های جنگی همیشه یک کشور مسلمان و اخلاقی باید خود را در مسیر پیشرفت قرار دهد و در مسئله نظامی همیشه آمادگی خود برای رویارویی با دشمن را حفظ کند. قرآن می‌فرماید: ﴿وَأَعِدّوا لَهُم مَا استَطَعتُم مِن قُوَّهٍ وَمِن رِباطِ الخَیلِ تُرهِبونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَعَدُوَّکُم وَآخَرینَ مِن دونِهِم لا تَعلَمونَهُمُ اللَّهُ یَعلَمُهُم وَما تُنفِقوا مِن شَیءٍ فی سَبیلِ اللَّهِ یُوَفَّ إِلَیکُم وَأَنتُم لا تُظلَمون﴾؛(1)  «هر نیرویی در قدرت دارید، برای مقابله با آن‌ها [=دشمنان‌]، آماده‌سازید! و (همچنین) اسب‌های ورزیده (برای میدان نبرد) تا به‌وسیله آن، دشمن خدا و دشمن خویش را بترسانید! و (همچنین) گروه دیگری غیر از این‌ها را که شما نمی‌شناسید و خدا آن‌ها را می‌شناسد! و هر چه در راه خدا (و تقویت بنیه دفاعی اسلام) انفاق کنید، به‌طور کامل به شما بازگردانده می‌شود و به شما ستم نخواهد شد»! 
همه کشورها این کار را می‌کنند و بودجه‌های نظامی هنگفت برای هرسال کنار می‌گذارند. این هزینه کرد و بودجه‌های نظامی کشورها نشان می‌دهد که مسئله حفظ آمادگی دفاعی، یک مسئله عقلایی نیز است. قرآن صریحاً، یعنی بدون تأویل، دستور داده که ﴿اَعِدّوا لَهُم﴾، در مقابل دشمنان آماده‌سازی کنید؛ ﴿مَا استَطَعتُم﴾ یعنی، هر چه می‌توانید. دشمنان وقتی آمادگی دفاعی را می‌بیند، مجبور می‌شود دست‌وپایش را جمع کند. ما آماده‌سازی‌مان را باید زیاد کنیم تا دشمن احساس کند که آماده‌ایم. این موضوع و اصل باعث اقتدار می‌شود و اساساً جلوی خشونت و جنگ را می‌گیرد؛ بنابراین آمادگی دفاعی در برابر دشمن لازم است و جلوی خشونت را می‌گیرد.

2. اما ایجاد خشونت و جنگ سیره امامان معصوم و پیامبر اکرم نبوده است. در میان دانشمندان مسلمان اگرچه اختلاف‌هایی در مورد جنگ‌های پیامبر وجود دارد که آیا همه دفاعی بوده یا برخی از جنگ‌ها هجومی بوده است. ولی بسیاری از دانشمندان معتقدند که تمام جنگ‌های پیامبر دفاعی بوده است. پیامبر اکرم صلی‌الله علیه وآله هیچ‌گاه میل به جنگ و خونریزی نداشته است، بلکه این دشمنان بودند که جنگ را بر او تحمیل می‌کردند و لذا هرگز پیامبر صلی‌الله علیه وآله جنگی را شروع نمی‌کرد، مگر بعدازآنکه یک سلسله ترورها و کارهای ایذایی از طرف دشمنان انجام می‌گرفت و یا اینکه آن‌ها شروع به جنگ می‌کردند. طبق این ادعا می‌توان گفت که تمام جنگ‌های پیامبر صلی‌الله علیه وآله جنبه تدافعی داشته است. برخی محققان می‌گویند: «تاریخی که جنگ‌های پیامبر صلی‌الله علیه وآله را ذکر می‌کند آن‌ها را با ذکر سبب آن جنگ‌ها آورده است. انسان باملاحظه آن‌ها پی می‌برد که هیچ جنگی از جنگ‌های حضرت ابتدایی و برای محض دعوت به اسلام نبوده است، گرچه به جهت اصلاح دینی و مدنی و تثبیت نظام عدل و مدنیت و از بین بردن ظلم و طبیعت‌های وحشی ظالم و قسی، این کار جایز است. ولی دعوت صالح و فاضل او از این روش به دور بود و دیدگاهی بالاتر از آن را داشت که همان دعوت به راه خدا از طریق حکمت و موعظه نیک و جدال احسن بود... و این سیره نیک حضرت ادامه پیدا کرد. لذا تمام جنگ‌های حضرت جنبه دفاعی داشته و به جهت مقابله با تعدّی مشرکان و مخالفان توحید و شریعت اصلاح‌گر و مسلمانان بوده است. درعین‌حال او در دفاعش نیز از بهترین راهی که دفاع کنندگان می‌پیمودند استفاده کرده و نزدیک‌ترین راه به صلح و صلاح را انتخاب می‌نمود. 
حضرت صلی‌الله علیه وآله ابتدا موعظه می‌کرد و دعوت به صلح و صلاح می‌نمود و اگر آنان پیشنهاد صلح می‌دادند قبول می‌کرد و پیمان صلح را می‌پذیرفت، بااینکه می‌دانست که فرد پیروز و یاری شده، او است؛ و تنها با مراجعه به تاریخ و بررسی اسباب جنگ‌ها و غزوات به این مطلب پی خواهید برد».(2)  
شهید مطهری می‌فرماید: «جهاد، فقط به‌عنوان دفاع و درواقع مبارزه با یک نوع تجاوز است و می‌تواند مشروع باشد».(3)  او در ردّ برداشت‌های غلطی که از مفهوم جهاد شده، می‌گوید: «هدف اسلام از جهاد آن نیست که برخی از مغرضین گفته‌اند که هدف اسلام اجباری است که هر کس کافر است باید شمشیر بالای سرش گرفت که یا اسلام اختیار کن یا کشته می‌شوی».(4)  
 بنابراین وصله خشونت ازنظر اخلاقی به پیامبر اکرم و امامان نمی‌چسبد.

3. باوجوداین اصل و سیره، باز اگر به کشور اسلامی مانند فلسطین حمله شد، آن‌ها ازنظر اسلامی و اخلاقی مجاز هستند که مقابله‌به‌مثل کنند. این مقابله‌به‌مثل اسمش خشونت به خرج دادن یا برپاداشتن جنگ نیست، بلکه اسمش دفاع مشروع و احقاق حق است. اگر کشوری یا مردمی این کار را نکنند کم‌کم زیر بار ظلم و زور مستعمره خواهند شد و کم‌کم در همه‌چیز باید برده کفار شوند. در قرآن نیز اجازه مقابله‌به‌مثل به ملت‌های مظلوم داده‌شده است. مسلمانان فلسطین اگر با منحرفان می‌جنگند در حقیقت از حقّ سکونت خود در زمین‌های خود دفاع می‌کنند، لذا قرآن کریم دراین‌باره می‌فرماید: ﴿أُذِنَ لِلَّذِینَ یقاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللَّهَ عَلی نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ * اَلَّذِینَ أُخْرِجُوا مِن دِیارِهِم بِغَیرِ حَقٍّ إِلَّآ أَن یقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ﴾؛(5)  «به کسانی که جنگ بر آنان تحمیل گردیده اجازه جهاد داده شده است؛ چراکه مورد ستم قرارگرفته‌اند و خدا بر یاری آنان تواناست. همان‌ها که از خانه و شهر خود به ناحقّ رانده شدند، جز اینکه می‌گفتند: پروردگار ما خدای یکتاست».
 مردم مظلوم فلسطین حدود  70 سال است از دیارشان اخراج شدند و قطعاً اجازه اخلاقی مقابله با دشمنان و غاصبان زمین خود رادارند.

4. به‌صورت کلی دفع شر دشمن آینده را مسائل و موارد مختلفی در کشورها تعیین می‌کند؛ یعنی دفع شر دشمن مشروط به در نظر گرفتن شرایط جغرافیایی و ژئوپولوتیکی و سیاسی و در نظر گرفتن منابع و امکانات و شاهراهای مواصلاتی و همسایگان و ویژگی‌های آنان و امور متعدد دیگری است. نمی‌شود به‌صورت مطلق و ساده‌انگارانه و بدون در نظر گرفتن این خصوصیات برای دفاع از آینده کشورمان تصمیم بگیریم. با شرایطی که کشور ما دارد و با همسایگان و امکانات و منابع و با توجه به عقیده اسلامی و دفاع از مظلوم، ایران نمی‌تواند بدون موضع بماند، مخصوصاً وقتی طرف مقابل رژیم سفاک و خون‌خواری است که دشمن آینده نیست. اسرائیل و رژیم صهیونیستی دشمن فعلی ایران و دشمن گذشته اسلام است. آن‌ها طرح از نیل تا فرات را پیگیری می‌کنند که اگر به هدف خود برسند تمامیت ارضی ایران نیز به خطر می‌افتد. پس اسرائیل دشمن آینده نیست، بلکه دشمن گذشته، فعلی و آینده ایران است. 
حرکات فلسطینیان نیز خشونت نیست، بلکه دفاع مشروع است. حمایت ایران از فلسطینیان نیز علاوه بر مظلومیت آنان و دفاع از مظلوم، به خاطر دشمنی فعلی اسرائیل با ایرانیان است. در همه فتنه‌ها علیه انقلاب اسلامی ایران اسرائیلی‌ها علناً موضع گرفته و دست دارند. در ترور دانشمندان اقدام مستقیم می‌کنند. از هر حرکتی در جهت تخریب اسلام و انقلاب به‌صورت صریح حمایت کرده و می‌کنند. آیا در مقابل چنین دشمن صریح و مسلح و سفاکی آمادگی نظامی و امنیتی، خشونت و برپاداشتن جنگ است؟ اصلاً این‌طور نیست، بلکه برعکس است ما در جنگی که برپاست فقط تلاش می‌کنیم آمادگی خود را حفظ کرده و از موجودیت خود محافظت کنیم.

نتیجه:
یک اصل قرآنی در قوانین اسلامی وجود دارد که همیشه خود را برای حمله و تهاجم دشمن آماده نگه‌دارید؛ بنابراین آمادگی دفاعی در برابر دشمن لازم است؛ اما ایجاد خشونت و جنگ سیره امامان معصوم و پیامبر اکرم نبوده است. در میان دانشمندان مسلمان اگرچه اختلاف‌هایی در مورد جنگ‌های پیامبر وجود دارد که آیا همه دفاعی بوده یا برخی از جنگ‌ها هجومی بوده است. ولی بسیاری از دانشمندان معتقدند که تمام جنگ‌های پیامبر دفاعی بوده است. پیامبر اکرم صلی‌الله علیه وآله هیچ‌گاه میل به جنگ و خونریزی نداشته است، بلکه این دشمنان بودند که جنگ را بر او تحمیل می‌کردند. پس خشونت در ذات اسلام نیست. با وجود این اصل و سیره، باز اگر به کشور اسلامی مانند فلسطین حمله شد، آن‌ها ازنظر اسلامی و اخلاقی مجاز هستند که مقابله‌به‌مثل کنند. این مقابله ‌به ‌مثل اسمش خشونت به خرج دادن یا برپاداشتن جنگ نیست، بلکه اسمش دفاع مشروع و احقاق حق است. از سوی دیگر دفع شر دشمن مشروط به در نظر گرفتن شرایط جغرافیایی و ژئوپولوتیکی و سیاسی و در نظر گرفتن منابع و امکانات و شاهراهای مواصلاتی و همسایگان و ویژگی‌های آنان و امور متعدد دیگری است. از سویی اسرائیل دشمن گذشته و فعلی ایران است که از ترور دانشمندان تا انواع حمایت از تجزیه‌طلبان و مخالفان ایران و اسلام از هیچ کاری دریغ نکرده است. طبیعی است موضع‌گیری در مقابل چنین دشمنی، خشونت و برپاداشتن جنگ نیست بلکه دفاع مشروع و عقلایی است.

منابع برای مطالعه بیشتر:
1- کتاب «۱۰ غلط مشهور درباره اسرائیل»، نوشته ایلان پاپه، ترجمه وحید خضاب، انتشارات کتابستان معرفت.
2- دانشنامه فلسطین، اثر مجید صفاتاج،  تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی.

پی نوشت:
1. سوره انفال، آیه 60.
2. بلاغی‌، محمدجواد، رحله المدرسیه و المدرسه السیاره فی نهج الهدی، ص 220.
3. مطهرى، مرتضی، مجموعه آثار استاد شهید مطهرى ج ‏20، ص 240.
4. مطهرى، مرتضی، مجموعه آثار استاد شهید مطهرى ج ‏20، ص 237.
5. سوره حج، آیه 39 و 40.

مسئله فلسطین و رژیم اشغالگر اسرائیلی تقابل مظلوم و ظالم است و در آن نیز، کارهای غیراخلاقی (برفرض اثبات) هیچ توجیهی ندارد ولی باید مواظب جنگ رسانه ای نیز بود.
اقدام متقابل غیرانسانی در جنگ

پرسش:
آیا ازنظر اخلاقی به‌تلافی کودک کشی اسرائیل در سال‌های گذشته، مجوز کشتن کودکان اسرائیلی وجود دارد؟
 

پاسخ:
مسئله کشور فلسطین و رژیم اشغالگر صهیونیستی مسئله ظلمی حدوداً 70 ساله است و مقابله ملتی مظلوم در مقابل دشمن ظالمی است که تادندان‌مسلح است. از دیرباز حتی قبل از انقلاب اسلامی مبارزه با غصب و بیرون راندن فلسطینیان از سرزمینشان مطرح بوده و در این راستا شبهات مختلفی مطرح است که یکی از آن‌ها ترسیم تصور انتقام و کشتن کودکان اسرائیلی است. برای روشن شدن موضوع به نکاتی توجه کنید.

1. سال‌های سال است که صهیونیست‌ها به خاطر ادعاهای واهی، به غصب سرزمین‌های فلسطینی پرداخته‌اند و انواع و اقسام ظلم‌ها و جنایت‌ها علیه مردم فلسطین انجام داده‌اند. همان‌طور که خودتان اشاره کردید زنان و کودکان بسیاری در فلسطین و منطقه غزه به شهادت رسیده‌اند. بر اساس اطلاعات رسمی دولت فلسطین، تعداد شهدای کودک از زمان شهادت کودک محمد الدره در آغاز انتفاضه الاقصی (انتفاضه دوم) در سال ۲۰۰۰ به ۲۲۳۰ شهید می‌رسد؛ اکثر آن‌ها در چهار دوره قبلی جنگی و برخی هم در یورش‌های متناوب اشغالگران به شهادت رسیده‌اند.(1)  این بخشی از جنایات آن‌هاست. 
اول‌ازهمه باید روشن شود که حرکت امروز مجاهدان فلسطینی واکنش به جنایات مستمر و دهشتناک رژیمی است که به‌زور وارد کشوری شده و مردم بومی آن را به رسمیت نمی‌شناسد و کشوری جعلی تأسیس کرده و با قلدری مشغول ظلم به فلسطینیان اصیل و ساکنان اصلی است. وقتی مردمی در مواجهه با ظلمی چند ده‌ساله قرار می‌گیرند طبیعی است که اگر قدرت پیدا کنند مقابله می‌کنند و بخشی از این ظلم را جبران می‌کنند. پس بدون در نظر گرفتن حکم اخلاقی نوع رفتار و مقابله فلسطینیان که در ادامه به آن می‌پردازیم، باید دانست که اصل مقابله نظامی حماس و مردم فلسطین با اسرائیلی‌ها پیامد ظلم چند ده‌ساله آن‌هاست و امروزه تحت عنوان دفاع مشروع قرار می‌گیرد و اصل مقابله غیراخلاقی نیست.

2. در منابع اسلامی (که منبع اخلاق اسلامی نیز می‌باشند) آمده است که شروع‌کننده ظلم همیشه مقصر است. در جنگ‌ها غالباً تجاوز از حق و اعتدال می‌شود و همه افرادی که در جنگی شرکت می‌کنند ولو در جبهه حق باشند، ازآنجایی‌که معصوم نیستند، ممکن است خطای رفتاری کنند که ازنظر رفتاری جای توجیه ندارد، ولی گناه و تبعات و تقصیر باکسی است که ظلم را شروع کرده است. قرآن نیز در جنگ کسی که ظلم و جنگ را شروع کرده محکوم کرده و مسلمانان را به مقابله با او فرامی‌خواند.  ﴿أَ لا تُقاتِلُونَ قَوْماً نَکَثُوا أَیْمانَهُمْ وَ هَمُّوا بِإِخْراجِ الرَّسُولِ وَ هُمْ بَدَؤُکُمْ أَوَّلَ مَرَّهٍ أَ تَخْشَوْنَهُمْ فَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَوْهُ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنین‏﴾؛(2)  «آیا با گروهى که پیمان‌های خود را شکستند و تصمیم به اخراج پیامبر گرفتند، پیکار نمى‏کنید؟! درحالی‌که آن‌ها نخستین بار (پیکار با شما را) آغاز کردند؛ آیا از آن‌ها مى‏ترسید؟! بااینکه خداوند سزاوارتر است که از او بترسید، اگر مؤمن هستید!»
 در روایات نیز شروع‌کننده ظلم، محکوم‌شده است. امیرالمؤمنین علیه‌السلام می‌فرماید: «لِلظَّالِمِ الْبَادِی غَداً بِکَفِّهِ عَضَّه؛(3)  آن ستمگر که ابتداى به ظلم می‌کند فرداى قیامت دست خود را از پشیمانى (به دندان) می‌گزد».  امام علیه‌السلام این سخن را از قرآن برگرفته است آنجا که می‌فرماید: ﴿وَیَوْمَ یَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَى یَدَیْهِ یَقُولُ یَا لَیْتَنِى اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِیلا﴾؛(4) «و (همان) روزى که ستمکار دست خود را (از شدت حسرت) به دندان می‌گزد و می‌گوید: ای‌کاش با رسول (خدا) راهى برگزیده بودم». 
از این روایت روشن است که شخص دوم اگر مقابله‌به‌مثل کند ظلم نیست، بلکه احقاق حق کرده است و اگر بیش از مقابله‌به‌مثل کند باز قبح و زشتى ظلم او به‌اندازه کسى که ابتدا به ظلم کرده نیست و تعبیر به «عَضَّه» (به دندان گزیدن) کنایه از شدت ناراحتى است. در ماجرای فلسطین و صهیونیست‌ها چه کسی ظلم را شروع کرده است؟ مسلماً شما منکر این نخواهید شد که یهودیان تصمیم به اشغال فلسطین و بیرون کردن فلسطینیان کردند که هم اصل این تصمیم ظالمانه بود و هم با کشتار و ظلم‌های متعدد دیگری همراه بود. شروع‌کننده ظلم، رژیم اشغالگر صهیونیستی است و حملات حماس و گروه‌های دیگر نظامی فلسطینی احقاق حق است. 
این در ادبیات دینی حتی انتقام گرفتن نیست. این مقابله و حملات، برای خنک شدن دل فلسطینیان نیست تا ارزش اخلاقی پایینی داشته باشد یا ارزشمند نباشد، بلکه از مقوله احقاق حق است که حتماً بار ارزشی دارد؛ یعنی کار آن‌ها اتفاقاً اخلاقی است. مقابله با ظلم است. مقابله با ظلم و ظلم‌ستیزی ارزشمند است؛ یعنی در ادبیات دینی و اخلاقی گروه‌های نظامی فلسطینی اگر اقدام نظامی علیه اسرائیلی‌ها کنند احقاق حق کرده‌اند و ظلم نکرده‌اند. توجه به این نکته نخ تسبیح درک اخلاقی یا غیراخلاقی بودن حملات گروه‌های نظامی فلسطینی است. اگر شروع‌کننده ظلم اسرائیل بوده و حملات نظامی متعدد کرده است پس قطعاً فلسطینی‌ها اجازه اخلاقی احقاق حق را داشته‌اند.

3. بله در جنگ، کشتن زنان و کودکان رسم نبوده و نیست و به‌هیچ‌عنوان کشتن بی‌گناهان در جنگ توجیه اخلاقی ندارد؛ یعنی مظلوم نیز به بهانه مظلومیت نمی‌تواند نسبت به کودکان و بی‌پناهان و زنانی که سر جنگ ندارند، دست به کشتار عمدی بزند. این موضوع پذیرفته است همان‌طور که در برخی روایات علاوه بر تصریح به ظالم‌تر بودن کسی که شروع به ظلم می‌کند، اشاره‌شده که مظلوم نیز حق تعدی و تجاوز از حد را ندارد.  در حدیثى از امام موسى بن جعفر علیه‌السلام می‌خوانیم: «فى رَجُلَیْنِ یَتَسابّانِ فَقالَ: الْبادی مِنْهُما أَظْلَمُ وَ وِزْرُهُ وَ وِزْرُ صاحِبِهِ عَلَیْهِ ما لَمْ یَتَعَدَّ الْمَظْلُومُ ؛(5)   امام علیه‌السلام در مورد دو نفر که به هم دشنام می‌دادند فرمود: آن‌کس که ابتدا کرده ظالم‌تر است و گناه او و گناه نفر دیگر بر اوست مادامی‌که مظلوم از حد تعدى نکند».
 البته در همان منبع به‌جای «ما لَمْ یَتَعَدَّ»، «ما لَمْ یَعْتَذِرَ الی المظلوم»(6)  آمده است. اشاره به اینکه اگر شخص دشنام دهنده عذرخواهى کند و از کار خود توبه کرده و جبران نماید گناه او برداشته می‌شود. ولی نسخه اول صحیح‌تر به نظر می‌رسد، زیرا درباره نفر دوم تعبیر به «وِزْر» شده که اگر معنای دوم را بپذیریم نشان می‌دهد اگر مظلوم هم گناه‌کار است خواه تعدى کند یا تعدى نکند؛ درحالی‌که معقول نیست مظلوم وقتی تعدی از حق نکرده (مثلاً کسی گفته خدا لعنتت کند و او هم گفته خدا خودت را لعنت کند) در مواجهه با ظلم ظالم ورز و وبالی داشته باشد؛ بنابراین معنای روایت بهتر است این‌گونه باشد اگر مظلوم تعدی از حق نکند و رفتارش ظالمانه نباشد، وزر و وبال کارش بر عهده شروع‌کننده ظلم است. درواقع یعنی اگر تعدی نکند و کار زشتی انجام ندهد عقوبتی ندارد و عکس‌العملش و مقابله‌اش مشروع و اخلاقی است و طبیعتاً اگر کاری مذموم و غیراخلاقی مثل کشتن عمدی زنان و کودکان را انجام دهد تعدی محسوب شده و تبعات ظلم مظلوم بر عهده خود اوست؛ بنابراین اگر ثابت شود گروه مظلومی مانند گروه‌های جهادی فلسطینی عمداً زنان و کودکان را کشته‌اند، کارشان ازنظر اخلاقی توجیهی ندارد، ولی بااین‌حال نباید از این نکته غافل شد که اصل ظلم 70 ساله اسرائیلی‌ها به مردم فلسطین نباید تحت تأثیر خطاهای احتمالی رفتاری چند مبارز فلسطینی فراموش شود و نباید جای ظالم و مظلوم عوض شود و نباید جای جلاد و شهید جابجا بشود. با خطای احتمالی چند سرباز، نمی‌توان اصل مشروعیت ظلم‌ستیزی فلسطینیان را نادیده گرفت.

4. اما نکته نهایی اینکه در همه جنگ‌ها  کنار جنگ اصلی، یک جنگ تبلیغاتی وجود داشته است. این جنگ تبلیغاتی و اخبار رسیده از جنگ، اهمیتش کمتر از خود جنگ نیست. در قرآن نیز اشاره‌شده که در جنگ‌های مختلف، شایعات و جنگ‌های رسانه‌ای کارساز بوده است. 
قرآن در مورد اخبار رسانه‌ای در جنگ‌ها می‌فرماید: «و هنگامی‌که خبرى از پیروزى یا شکست به آن‌ها برسد، (بدون تحقیق،) آن را شایع مى‏سازند؛ درحالی‌که اگر آن را به پیامبر و پیشوایان- که قدرت تشخیص کافى دارند- بازگردانند، از ریشه‌های مسائل آگاه خواهند شد؛ و اگر فضل و رحمت خدا بر شما نبود، جز عدّه کمى، همگى از شیطان پیروى مى‏کردید (و گمراه مى‏شدید».(7) برخی مفسران گفته‌اند: «منظور از خبر پیروزی یا شکست، شایعاتی است که ایادی کفار و قریش برای ایجاد تفرقه میان مسلمانان مطرح می‌کردند».(8)  
آیات نازل‌شده در مورد شایعه‌سازی کفار در غزوه احد در مورد کشته شدن پیامبر صلی‌الله علیه و آله: ﴿وَ ما مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى‏ أَعْقابِکُمْ وَ مَنْ یَنْقَلِبْ عَلى‏ عَقِبَیْهِ فَلَنْ یَضُرَّ اللَّهَ شَیْئاً وَ سَیَجْزِی اللَّهُ الشَّاکِرین‏﴾،(9)  «محمد صلی‌الله علیه و آله فقط فرستاده خداست؛ و پیش از او، فرستادگان دیگرى نیز بودند؛ آیا اگر او بمیرد و یا کشته شود، شما به عقب برمى‏گردید؟ (و اسلام را رها کرده به دوران جاهلیت و کفر بازگشت خواهید نمود؟) و هر کس به عقب بازگردد، هرگز به خدا ضررى نمى‏زند؛ و خداوند به‌زودی شاکران (و استقامت کنندگان) را پاداش خواهد داد».
همچنین آیه نازل‌شده در مورد شایعه‌سازی کفار در غزوه حمراء الاسد که در مورد جاسوسان کفار بین مسلمانان برای انتشار خبر حمله کفار و ترساندن مسلمانان بود: ﴿الَّذینَ قالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَکُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزادَهُمْ إیماناً وَ قالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکیل‏﴾؛(10)   «این‌ها کسانى بودند که (بعضى از) مردم، به آنان گفتند: «مردم [لشکر دشمن‏] براى (حمله به) شما اجتماع کرده‌اند؛ از آن‌ها بترسید»! اما این سخن، بر ایمانشان افزود؛ و گفتند: «خدا ما را کافى است؛ و او بهترین حامى ماست».
 این آیات و آیات دیگر نشان می‌دهد مسئله شانتاژ رسانه‌ای و ایجاد خبرهای دروغ و شایعه در جنگ برای تضعیف جبهه حق و تشجیع سپاهیان باطل همیشه بوده و هست. امروزه هم پروپاگاندای رسانه‌ای غرب در تلاش است که از اسرائیل یک چهره مظلوم بسازد و حماس را متجاوز و ظالم نشان دهد. در این راستا تولید خبرهای شایعه و دروغ، استفاده از ادبیات نادرست (مثل استفاده از کلمه تجاوز برای حماس) و ایجاد سپر رسانه‌ای برای اشغالگران صهیونیست در دستور کارشان است و با اندک جستجو و مقداری صبر معلوم می‌شود که بسیاری از این اخبار نادرست است. مثلاً در مورد همین کودک کشی حماس، فیلم آزاد کردن زن صهیونیست و دو فرزندش منتشر شد که نشان می‌دهد حماس تصمیمی برای کشتن عمدی زنان و کودکان ندارد.(11)  و فیلم نگهداری کودکان در قفس که ابتدا اعلام شد از سوی حماس انجام‌شده است، معلوم شد که قدیمی و مربوط به اقدام وحشیانه داعش بوده است.(12)  و خبر سربریدن کودکان اسرائیلی توسط حماس نیز فیک و جعلی از کار درآمد.(13)  بنابراین انسان زیرک در میانه جنگ به اخبار و شایعات توجه نمی‌کند و در موضع‌گیری‌ها باید مواظب باشد فریب عملیات رسانه‌ای دشمن را نخورد.

نتیجه:
مسئله فلسطین و رژیم جعلی و اشغالگر اسرائیلی تقابل دو جریان مظلوم و ظالم است. اصل ورود و اشغال این سرزمین به بهانه‌های واهی ظلمی فاحش به مردم فلسطین بود که همراه با ده‌ها سال کشتار بوده است. تقابل و حمله فلسطینیان در مرحله اول پاسخ جنایات دهشتناک صهیونیست‌هاست. ازنظر اخلاقی شروع‌کننده ظلم محکوم است و نفر یا گروهی که عکس‌العمل نشان می‌دهد ظالم نیست، بلکه احقاق حق می‌کند و اساساً کارش مقابله با ظلم و ارزشمند است. بله در این مقابله کارهای غیراخلاقی مانند کشتن عمدی زنان و کودکان (برفرض اثبات) هیچ توجیهی ندارد؛ اما جنگ رسانه‌ای در کنار جنگ با سلاح‌های سخت را نباید دست‌کم گرفت. از دیرباز جنگ رسانه و شایعه در جنگ‌ها برای غلبه وجود داشته است. بسیاری از اخباری که در محکومیت فلسطینیان درست‌شده جعلی از آب درآمده است و آنچه از همه مهم‌تر است زیرکی یک انسان مؤمن است که اجازه ندهد با جنگ رسانه‌ای، ظالم اسرائیلی به مظلوم تبدیل شود و مظلومان فلسطینی ظالم شوند. نباید جای جلاد و شهید عوض شود.

منابع برای مطالعه بیشتر:
1-کتاب «اختراع قوم یهود» نوشته شلومو زند، ترجمه فهیمه چاکرالحسینی ابرقوئی، انتشارات اختران.
2- کتاب «۱۰ غلط مشهور درباره اسرائیل»، نوشته ایلان پاپه، ترجمه وحید خضاب، انتشارات کتابستان معرفت.
3- دانشنامه فلسطین، اثر مجید صفا تاج،  تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی.

پی نوشت:
1. خبرگزاری فارس، قتل‌عام کودکان، جنایت تکراری اشغالگران، سایت خبرگزاری فارس، 17/7/1402. 
2. سوره توبه، آیه 13.
3. سید رضى، محمد بن حسین، نهج‌البلاغه، ص 502.
4. سوره فرقان، آیه 27.
5. کلینى، محمد بن یعقوب، االکافی، ج 2، ص 322، ح 3.
6. کلینى، محمد بن یعقوب، الکافی، ج 2، ص 360، ح 3.
7. سوره نساء، آیه 83.
8. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیرالقرآن، ج 5، ص 21.
9. سوره آل‌عمران، آیه 144.
10. سوره آل‌عمران، آیه 173.
11. خبرگزاری مهر، فیلم آزادی زن صهیونیست و دو فرزندش توسط حماس، سایت خبرگزاری مهر، 20 مهر 1402، کد خبر 5909439.
12. خبرگزاری همشهری آنلاین، تلویزیون فرانسه افشا کرد؛ ویدئوی نگهداری کودکان اسرائیلی در قفس فیک است! خبرگزاری همشهری آنلاین، 20 مهر 1402، کد خبر 796449.
13. خبرگزاری کیهان، اسرائیل در میدان جنگ کم آورد به جعل خبر و کشتار کودکان متوسل شد، سایت خبرگزاری کیهان، 19 مهر 1402، کد خبر: ۲۷۴۷۶۲.

آرماگدون، ناظر به نبرد نهایی میان نیروهای الهی و شیطانی در آخرالزمان است که تفاسیر نمادین بسیاری حول آن شکل‌گرفته و سویه‌های نظامی و سیاسی به خود یافته است.
جنگ آرماگدون

پرسش:
منظور مسیحیان از جنگ آرماگدون در آخرالزمان چه چیزی است و در چه زمان و مکانی رخ می‌دهد و چه گروه‌هایی باهم می‌جنگند و آیا حضرت عیسی نیز در آن جنگ حضور دارند؟ آیا در منابع روایی ما نیز به این نبرد اشاره شده است و می‌توان به‌صورت تطبیقی آموزه‌های اسلام و مسیحیت را در این زمینه بررسی کرد؟
 

پاسخ:
در سال‌های اخیر، مباحث آخرالزمانی و فرجام شناسانه، رونق شگرفی یافته و بسیاری از مطالعات سیاسی، نظامی، اجتماعی و دینی را تحت تأثیر خود قرار داده است. فرجام شناسی از موضوعات موردتوجه در هندسه اعتقادی ادیان ابراهیمی بوده و هرکدام به فراخور آموزه‌های خود، تصویری متفاوت و گاه مشابه، از وقایع آخرالزمانی را پیش روی مخاطب قرار می‌دهند.
 در این میان، واقعه ظهور حضرت عیسی در مسیحیت با مسئله جنگ نهایی و ویرانگر که از آن بانام «آرماگدون» یاد می‌شود، مرتبط بوده و ازنظر مسیحیان خصوصاً مسیحیان انجیلی (ایونجلیست‌ها) که شعبه‌ای از پروتستان را تشکیل می‌دهند، آرماگدون جنگ مقدسی است که برای ظهور حضرت عیسی ضرورت دارد.(1) 
 با این مقدمه به سراغ سؤال یادشده رفته و پاسخ آن را در قالب چند نکته تقدیم می‌کنیم:

 نکته اول:
 «آرماگدون»،(2)  واژه‌ای انگلیسی است که از کلمه «هارماجدون»(3)  در زبان یونانی گرفته‌شده که هرچند امروزه این کلمه برای هر رویارویی قاطع و گسترده به کار می‌رود، ولی در اصطلاح خاص، به معنای «نبرد نهایی حق و باطل در آخرالزمان» است.(4) 
 در کتاب مقدس، این کلمه تنها یک‌بار به‌کاررفته و مراد از آن نیز نام مکانی (کوهی) است به زبان عبری که در روز نبرد آخرین، پادشاهان در آن جمع می‌شوند.(5)  در بسیاری از تفاسیر کتاب مقدس، آرماگدون به‌عنوان نمادی از روز بزرگ الهی است که خداوند خشم عادلانه و مقدس خود را بر گناهکارانی که در صف شیطان قرار داشته و هنوز از کار خود پشیمان نشده‌اند، فرو خواهد ریخت.(6) 

 نکته دوم:
 تفاسیری که حول محور «آرماگدون» و جزئیات آن بیان‌شده است، آکنده از تناقضات و نکات ناهماهنگ بوده و عبارات کتاب مقدس نیز به‌گونه‌ای نیست که بتوان مفهوم و معنای روشنی را از آن پیش روی مخاطب گذاشت.
 برخی مکان بودن آرماگدون را منکر شده و نگاهی نمادین به آن دارند، ولی برخی معتقدند که «آرماگدون» همان شهر «مگیدو»(7)  [یا مجیدو] در حدفاصل، سوریه، فلسطین و مصر است که کتاب مقدس این شهر را سابقاً ملک کنعانیان دانسته و بیان داشته است که یوشع این شهر را با حوالی آن به تسخیر درآورده است.(8) 
 به دلیل زبان بسیار نمادین و حتی رمزی کتاب مقدس در این خصوص، برخی از محققان مسیحی به این نتیجه رسیده‌اند که آرماگدون باید مکانی استعاری و مجاز گونه باشد، نه یک مکان حقیقی.(9)  و برخی نیز بر این باورند که «آرماگدون» در حقیقت، نماد هر نبردی است که در آن، هنگامی‌که نیاز مؤمنان به پیروزی به اضطرار کشیده شده و عن‌قریب به‌طور طبیعی، شکست برایشان محقق می‌شود، خداوند ناگهان با تمام قوا به نفع مؤمنان مضطر، ظهور کرده و بسیاری از ملائکه را برای نابودی دشمنان گسیل می‌دارد و البته ظهور اصلی و حقیقی آن، مربوط به نبردی است که در آخرالزمان میان مسیحیان و ضد مسیحیان به فرماندهی شیطان صورت می‌پذیرد. هنگامی‌که مؤمنان از سر عجز و مظلومیت فریاد بی می‌آورند و سپس ناگهان، مسیح بر ابرهای جلال ظاهر خواهد شد تا قوم خود را نجات دهد؛ که این همان آرماگدون است.(10) 

 نکته سوم:
 طبق آنچه در کتاب مقدس بیان‌شده است، نبرد آرماگدون توسط حضرت عیسی علیه‌السلام به پیروزی خواهد انجامید و در نبرد نهایی، مسیح، باقدرت الهی خود، دجال و پیامبر دروغین را شکست خواهد داد و ایشان را به دریاچه آتش خواهد انداخت و شیطان به مدت 1000 سال در سلطنت هزارساله مسیح بر روی زمین در گودالی محصور خواهد شد.(11)  بنابراین، طبق آموزه‌های مسیحیت، آخرین جنگ بزرگ، در زمان رستاخیز و رجعت دوباره مسیح به عالم دنیا اتفاق خواهد افتاد.
 ایشان علاوه بر عهد جدید با استناد به فقراتی از عهد قدیم، تصویری دهشتناک از این نبرد آخرالزمانی را در قالب معنای حقیقی و نه تمثیلی‌اش ترسیم می‌کنند. در این تصویر خدا از انتقام سختی از دشمنان خود و اسرائیل سخن می‌گوید و نوشیدن خون رهبران جهان و خوردن گوشت جنگاوران پس از ذبح آنان را (همچون قوچ و بره و بزها) وعده می‌دهد.(12) 

 نکته چهارم:
 از منظر تطبیقی برخی معتقدند آرماگدونی که از آن سخن می‌گویند، همان حادثه‌ی عظیمی است که پیش از ظهور مهدی عجل الله تعالی فرجه رخ خواهد داد، همان حادثه بزرگی که ائمه ما، نام «نبرد قرقیسیا» را بر آن اطلاق کرده‌اند.(13) 
 به‌عنوان نمونه، در روایتی منسوب به امام باقر علیه‌السلام درباره ارتباط نبرد قرقیسیا و خروج سفیانی این‌گونه آمده است که: «سپاهیان سفیانی از قرقیسیا عبور خواهند کرد و در آنجا به نبرد خواهند پرداخت، پس صد هزار نفر از ستمگران در آنجا به قتل خواهند رسید. آنگاه سفیانی سپاهی را به‌سوی کوفه روانه می‌سازد که تعداد آن‌ها به هفتاد هزار نفر می‌رسد».(14) 
 در صحیحه‌ی میسر از امام باقر علیه‌السلام نقل است که فرمودند: «ای میسّر ازاینجا تا قرقیسا چقدر راه است»؟ عرض کردم: «همین نزدیکی‌ها در ساحل فرات قرار دارد». سپس فرمودند: «اما در این ناحیه واقعه‌ای اتفاق خواهد افتاد که زمانی که خداوند متعال آسمان‌ها و زمین را آفریده بی‌سابقه بوده، چنان‌که تا وقتی آسمان‌ها و زمین برپا هستند هم واقعه‌ای هم چون آن اتفاق نخواهد افتاد ... سفره‌ای است که درندگان زمین و پرندگان آسمان از آن سیر شوند».(15) 
 درنتیجه، از منظر تطبیقی، می‌توان نبرد قرقیسیا را که از علائم ظهور امام زمان عجل الله تعالی فرجه است همان نبرد نهایی آرماگدون دانست.

 نکته پنجم:
 باور به «آرماگدون» و نبرد نهایی میان خیر و شرّ، تنها در سطح مطالعات الهیاتی خلاصه نشده و سویه‌های سیاسی و نظامی نیز به خود گرفته است. به‌عنوان‌مثال حمایت‌های بی‌دریغ آمریکا از اسرائیل که مرکز تجمع و تمرکز فرق پروتستانی مانند مسیحیت ایونجلیستی و تقدیرگرایان است، فقط ناشی از حفظ منافع سیاسی و اقتصادی آمریکا در منطقه خاورمیانه نیست و بخش اعظم این حمایت‌ها از بنیان‌های اعتقادی مسیحیت یهودی، مسیحیت صهیونیستی و بنیادگرایی در آن کشور نشئت‌ گرفته است.(16) 
 از سوی دیگر، صهیونیسم، با تمسک به پاره‌ای از مطالب کتاب مقدس و نسبت دادن تفسیر آن‌ها به آرماگدون، جنگ جهانی خانمان‌سوز را به امری قدسی و ایمانی تبدیل کرده است و در پس آن، اهداف شوم خود را به‌عنوان مقدمات این حادثه معرفی می‌کند و کشیش‌های ایوانجلیک را بر آن گمارده است تا با تبلیغات بسیار گسترده و ساختن برنامه‌های متعدد تلویزیونی در شبکه‌های جهانی این باور را در میان مردم دنیا و به‌ویژه ایالات‌متحده نهادینه کنند که تحقق این حادثه ناگزیر خواهد بود و چون این حادثه مقدمه ظهور مسیحای موعود است باید مقدمات وقوع آن را فراهم کنیم و ازجمله مقدمات آن بازگشت یهود به ارض موعود (فلسطین) و برپایی حکومت یهودی در آن سرزمین و نیز تخریب مسجدالاقصی و بازسازی هیکل سلیمان در جای آن است.(17) 

 نتیجه:
 ازآنچه بیان شد روشن می‌شود که آرماگدون، ناظر به واقعه نبرد نهایی میان نیروهای الهی و شیطانی در آخرالزمان است که امروزه تفاسیر نمادین بسیاری حول آن شکل‌گرفته و سویه‌های نظامی و سیاسی به خود یافته است. در این نبرد که با رستاخیز و رجعت دوباره مسیح، همراه است، نیروهای شیطان به‌کلی نابودشده و حکومت معتقدان به کتاب مقدس، حکم‌فرما خواهد شد. شاید بتوان وقایع آرماگدون را با آنچه در متون روایی اسلامی در خصوص نبرد قرقیسیا آمده است تا حدودی منطبق دانست و شباهت‌هایی میانشان یافت، اما نمی‌توان با قطعیت، از یکی بودنِ آن‌ها سخن گفت.

پی نوشت:
1. جهان احمدی، آزاده، «موعود شناسی تطبیقی در ادیان یهود، مسیحیت و اسلام»، ص 82 -86.
2. Armageddon
3. Harmagedōn
4. فرهنگ لغات انگلیسی ماریان وبستر، مدخل: Armageddon
(https://www.merriam-webster.com/dictionary/Armageddon)
5. Then they gathered the kings together to the place that in Hebrew is called Armageddon.
 (مکاشفه یوحنا، 16: 16)
6. Roger Chapman, "PremillennialDispensationalism", in Culture Wars: An Encyclopedia of Issues, Viewpoints, and Voices, 18, p.517.
7. Megiddo.
8. مستر هاکس، قاموس کتاب مقدس، ص ۷۸۴.
9. James B. Jordan, Biblical Horizons, No. 85, Archived 2010-08-01 (https://biblicalhorizons.com/biblical-horizons/no-85-some-observations.
10. Hendriksen, William, More Than Conquerors: An Interpretation of the Book of Revelation, p.163.
11.  مکاشفه یوحنا، 17: 19 و 20: 3.
12. همچون کتاب مقدس، عهد عتیق، کتاب حزقیال، فرازهای ۳۸-۳۹.
13. هدایتی، فاطمه، «بررسی تطبیقی پیشگویی‌های آخرالزمان در اسلام، یهودیت و مسیحیت»، ص 233.
14. مجلسى، محمدباقر، بحار الأنوار، ص ۲۳۷.
15. کلینى، محمد بن یعقوب‏، الکافی، ص 295.
16. جهان احمدی، آزاده، «موعود شناسی تطبیقی در ادیان یهود، مسیحیت و اسلام»، ص 86.
17. سیاح، حسین، «آرماگدون و مسیحیت صهیونیستی»، ص 57.

منجی باوری از تعالیم مشترک اسلام و مسیحیت است. مسلمانان منتظر ظهور امام زمان و مسیحیان منتظر ظهور حضرت عیسی علیهما السلام هستند و اشتراکاتی هم دارند.
صهیونیسم مسیحی و نشانه‌های آخرالزمان

پرسش:
می‌دانیم که ظهور امام زمان با ظهور حضرت عیسی هم‌زمان است و ظهور امام زمان دارای علائم و شرایطی است. می‌خواستم بدانم صهیونیست‌های مسیحی چه شرایط و علائمی برای ظهور ذکر کرده‌اند و آیا آن‌ها نیز ظهور را نزدیک می‌دانند؟
 

پاسخ:
آخرالزمان و ظهور منجی در آن دوره، ازجمله باورهای مشترک میان اسلام و مسیحیت است. آن دوران دارای نشانه‌هایی است که در متون دینی اسلام و مسیحیت بازتاب یافته است و گروهی از مسیحیان که معروف به مسیحیان صهیونیست هستند، معتقدند که ظهور حضرت عیسی علیه‌السلام نزدیک است و باید شرایط را برای ظهور ایشان فراهم کرد.(1)  در این نوشتار، در قالب چند نکته، به بررسی این مطالب می‌پردازیم.

نکته اول:
اکثر مسیحیان، حضرت عیسی علیه‌السلام را دارای دو جنبه خدا-انسان دانسته و معتقدند که خدا در قالب عیسی تجسد یافت و به دنیا آمد تا از طریق رنج کشیدن و به صلیب آویخته شدن، هم ذات ناپاک انسان‌ها را تطهیر کند و هم ملکوت خدا در زمین را محقق سازد.(2)  با توجه به اینکه حضرت عیسی علیه‌السلام درگذشته فرصت نیافت ملکوت خدا در زمین را محقق سازد، مسیحیان معتقدند که او در آخرالزمان بازخواهد گشت و این ملکوت را محقق خواهد ساخت.(3)  بازگشت حضرت عیسی در فرازهای مختلف کتاب مقدس مسیحیان، بیان‌شده است: «مراقب باشيد كه بازگشت ناگهانی من، شما را غافلگير نكند! نگذاريد پرخوری، ميگساری و غم و غصه‌های زندگی شما را مانند ساير مردم دنيا به خود مشغول سازند. بلكه هرلحظه چشم‌به‌راه من باشيد».(4) 

نکته دوم:
رستاخیز مجدد حضرت عیسی علیه‌السلام و بازگشت او به زمین، با نشانه‌هایی همراه است که در کتاب مقدس مسیحیان به برخی از آن‌ها اشاره‌شده است که برخی از این علائم و شرایط، مشابه است با آن علائم و شرایطی که شیعیان برای ظهورِ هم‌زمان امام زمان عجل الله تعالی فرجه و حضرت عیسی علیه‌السلام ذکر کرده‌اند.
برای نمونه، مسیحیان، ظهور «دَجّال» را از نشانه‌های ظهور حضرت عیسی می‌دانند. «دجال» واژه عبری به معنای «ضد خدا» است که مسیحیان آن را به «ضد عیسی» تفسیر می‌کنند. دجال، فرد یا مجموعه افرادی است که در آخرالزمان ظهور کرده و در تقابل با حضرت عیسی، به اقداماتی دست می‌زنند و پرچم ضدیت و دشمنی با ایشان را به دست می‌گیرند.(5)  در عهد جدید از یوحنا نقل‌شده که در یکی از نامه‌ها به مسیحیان نوشته است: «فرزندان عزيزم، پايان دنيا نزديک شده است. شما حتماً درباره ظهور دَجّال كه دشمن مسيح است چيزهايی شنيده‌ايد. حتی الآن نيز مخالفين مسيح همه‌جا ديده می‌شوند و از همين متوجه می‌شويم كه پايان دنيا نزديک شده است».(6) 
در روایات موجود در منابع شیعه نیز به خروج دجال قبل از ظهور امام زمان عجل الله تعالی فرجه اشاره شده است و آن را از نشانه‌های ظهور دانسته‌اند.(7) 
یکی دیگر از نشانه‌های ظهور، جنگ بزرگ در آخرالزمان است که در منابع مسیحی آن را «آرماگدون» و در منابع شیعی آن را «قرقیسا» نام نهاده‌اند.(8)  در مکاشفه یوحنا که بسیاری از حوادث آخرالزمانی در آن بازتاب یافته است، چنین آمده است: «آنگاه تمام لشكرهای جهان را در محلی گردآوردند كه به زبان عبری آن را «حارمجدون» (يعنی «كوه مجدو») می‌نامند».(9) 
علی‌رغم اینکه نبرد آرماگدون در منابع مسیحی خیلی بازتاب نیافته، این رخداد مورد توجه مسیحیان معاصر واقع‌شده و بنا بر گزارش یکی از مؤسسات غربی، در سال 1985 م، 61 میلیون آمریکایی منتظر این واقعه هستند.
همچنین، گریس هالسل که روزگاری خودش در کاخ سفید مشغول به کار بود، در کتابش با عنوان «تدراک جنگ بزرگ»، با مستندات بسیار، نشان می‌دهد که رونالد ریگان (چهلمین رئیس‌جمهور آمریکا) به جنگ آرماگدون، اعتقاد داشته و گفته است: «همه پیشگویی‌های دیگر که باید پیش از هارمجدون تحقق پیدا کنند، عملی شده‌اند ... نخستین بار است که همه‌چیز برای تحقق هارمجدون و دومین ظهور مسیح در جای خودش قرارگرفته است».(10) 
یکی دیگر از نشانه‌های ظهور که در منابع شیعی و مسیحی به‌صورت مشترک آمده است، پر شدن جهان از ظلم و جور است. برای نمونه، در انجیل لوقا آمده است: «قوم‌ها و ممالک عليه يكديگر به جنگ بر خواهند خاست. زلزله‌های عظيم، قحطی‌ها و بيماري‌های مسری در بسياری از نقاط روی خواهد داد و در آسمان نيز چيزهای عجيب و هولناک ديده خواهد شد؛ اما قبل از اين وقايع، دوره آزار و جفا و شكنجه پيش خواهد آمد. شما را به خاطر نام من، به عبادتگاه‌ها، زندان‌ها و به حضور پادشاهان و فرمانروايان خواهند كشاند».(11) 
افزون بر موارد یادشده، بلایای طبیعی و اتفاقات عجیب آسمانی –مثلاً ندای آسمانی، آتش از آسمان، خسوف و کسوف- نیز از نشانه‌های ظهور است. برای نمونه در انجیل مَرقُس آمده است: «پس‌ازاین مصيبت‌ها، خورشيد تیره‌وتار خواهد شد و ماه ديگر نخواهد درخشيد، ستاره‌ها خواهند افتاد و آسمان دگرگون خواهد شد. آنگاه تمام مردم، مرا خواهند ديد كه در ابرها باقدرت و شكوه عظيم می‌آيم».(12) 
نشانه‌های یادشده برای ظهور حضرت عیسی علیه‌السلام در منابع مسیحی، مشابه است با نشانه‌هایی که در منابع روایی شیعه برای ظهور امام زمان عجل الله تعالی فرجه ذکرشده است که به سبب اختصار از ذکر آن‌ها پرهیز شد.(13) 

نکته سوم:
با عنایت به آنچه گذشت، روشن می‌شود که همه مسیحیان، به بازگشت حضرت عیسی علیه‌السلام معتقدند و برای این بازگشت، نشانه‌هایی را ذکر می‌کنند. بااین‌حال، گروهی از مسیحیان، تأکید ویژه‌ای بر بازگشت حضرت عیسی داشته و آن را قریب‌الوقوع می‌دانند. این گروه که بخش قابل‌توجهی از مسیحیان آمریکا هستند و در حزب جمهوری‌خواه آمریکا نیز حضور پررنگی دارند، بانام «مسیحیان صهیونیست» یا «صهیونیست‌های مسیحی» شناخته می‌شوند. آن‌ها بااینکه مسیحی هستند، اما توجه ویژه‌ای به یهودیان و دولت اسرائیل دارند و معتقدند، ظهور عیسی مسیح نزدیک است و باید شرایط و بستر ظهور را فراهم کرد و در این راستا، باید از بازگشت یهودیان به فلسطین اشغالی دفاع کرد و از دولت مرکزی یهودیان (اسرائیل) حمایت همه‌جانبه کرد. این نگرش الهیاتی و منجی‌باورانه به یهودیان و حاکمان اسرائیل، سبب شده که حمایت آمریکا از اسرائیل، صرفاً جنبه سیاسی نداشته باشد و رنگ و بوی مذهبی و آخرالزمانی نیز به خود بگیرد.(14) 

نتیجه:
منجی باوری ازجمله تعالیم مشترک میان اسلام و مسیحیت است. مسیحیان منتظر ظهور حضرت عیسی علیه‌السلام هستند و مسلمانان منتظر ظهور امام زمان عجل الله تعالی فرجه. مسلمانان معتقدند که حضرت عیسی علیه‌السلام و بسیاری از افراد دیگر نیز همراه با امام زمان ظهور خواهند کرد و ایشان را در نهضت عدالت‌خواهانه و توحیدی، یاری می‌نمایند. بسیاری از نشانه‌های ظهور در منابع مسیحی، مشترک با نشانه‌های ظهور در منابع روایی شیعه است؛ ازجمله خروج دجال، جنگ آرماگدون و پُر شدن جهان از ظلم و فساد و بلایای طبیعی و رخدادهای عجیب آسمانی. صهیونیست‌های مسیحی که بخش قابل‌توجهی از مسیحیانِ آمریکایی هستند، بر این باورند که ظهور حضرت عیسی نزدیک است و باید آماده ظهور ایشان شد و بسترهای مناسب را فراهم کرد.

پی نوشت: 
1. مظفری، آیت، «مسیحیت صهیونیستی و آینده جهان».
2. مراد از ملكوت خدا، تشکیل حکومت الهی در زمین توسط حضرت عیسی علیه‌السلام به‌منظور تحقق آرمان‌های معنوی و اجتماعی است. جوانشیر، موسی، «مقایسه گونه شناسی موعود مسیحیت با موعود شیعه»، ص 127-128.
3. جوانشیر، موسی، «مقایسه گونه شناسی موعود مسیحیت با موعود شیعه»، ص 127-128.
4. لوقا، 21: 34-35.
5. هدایتی، فاطمه و محسن نورائی، «بررسی تطبیقی پیشگویی‌های آخرالزمان در اسلام، یهودیت و مسیحیت»، ص 231-232.
6. اول یوحنا، 2: 18.
7. هدایتی، فاطمه و محسن نورائی، «بررسی تطبیقی پیشگویی‌های آخرالزمان در اسلام، یهودیت و مسیحیت»، ص 232.
8. هدایتی، فاطمه و محسن نورائی، «بررسی تطبیقی پیشگویی‌های آخرالزمان در اسلام، یهودیت و مسیحیت»، ص 233.
9. مکاشفه یوحنا، 16: 16.
10. برای مطالعه بیشتر، رک: هالسل، گریس، تدارک جنگ بزرگ (بر اساس پیش‌گویی‌های انبیای بنی‌اسرائیل)، ص 80-81.
11. لوقا،21: 10-12.
12. مرقس، 13: 24-26.
13. برای مطالعه بیشتر، رک: هدایتی، فاطمه و محسن نورائی، «بررسی تطبیقی پیشگویی‌های آخرالزمان در اسلام، یهودیت و مسیحیت».
14. برای مطالعه بیشتر، رک: دوست محمدی، احمد و محمد رجبی، «درآمدی بر زمینه‌های پیدایش و مبانی عقیدتی مسیحیت صهیونیستی»؛ مظفری، آیت، «مسیحیت صهیونیستی و آینده جهان».

صفحه‌ها