پرسش وپاسخ

زن‌ها باید از پوشیدن لباس کوتاه، نازک ، بدن‌نما، لباس چسبان و محرک در مقابل نامحرم اجتناب بکنند.

پرسش:

بر اساس دیدگاه اهل‌بیت علیهم‌السلام، پوشش زنان در برابر نامحرم باید چه ویژگی داشته باشد؟

پاسخ:
مقدمه
در اسلام برخی قوانین برای خانم‌ها و آقایان مثل هم نبوده و به دلیل روحیه لطیف بانوان و تفاوت جسمی آن‌ها با مردها، بعضی احکام ویژه برای آن‌ها قرار داد شده است. البته این موضوع به معنی سخت‌گیری بر بانوان نبوده بلکه در جهت صیانت و کرامت به خانم‌ها چنین قوانینی نازل شده است. یکی از این موضوعات ویژه در نحوه‌ی لباس پوشیدن زنان در مقابل نامحرم است. بر اساس دیدگاه اهل‌بیت علیهم‌السلام، پوشش زنان در برابر نامحرم باید ویژگی‌هایی داشته باشد. در ادامه برخی از توصیه‌های معصومان علیهم‌السلام در این موضوع بیان خواهد شد.

1. پوشاننده کامل

از خصوصیات لباسی که بانوان در مقابل نامحرم استفاده می‌کنند، لباسی است که پوششی کامل بدن را به همراه داشته باشد. در حدیثی از پیامبر صلی‌الله علیه و آله آمده است:

«لِلزَّوْجِ ما تَحْتَ الدِّرْعِ وَ لِلْاِبْنِ وَ الْأَخِ ما فَوْقَ الدِّرْعِ وَ لِغَیْرِ ذِی مَحْرَمٍ أرْبَعَهُ أَثْوابٍ دِرْعٌ‏ وَ خِمارٌ وَ جِلْبابٌ‏ وَ إزارٌ»؛ (1)

برای شوهر است آنچه زیر پیراهن زن اوست و برای پسر و برادر روی لباس است و برای غیر محارم، او چهار لباس (باید) داشته باشد: ١-پیراهن ٢-روسری ٣-پوششی مثل چادر ٤-شلوار.

بنابراین مطابق این روایت، بانوان باید از این چهار پوشش برای پوشاندن تمامی اعضا بدن خود بهره بگیرند.

در آیه 59 سوره احزاب نیز توصیه‌شده که خانم‌ها از چادر بهره ببرند. دلیل معرفی چادر برای خانم‌ها برای این است که چادر پوششی کامل است و تمامی حجم بدن بانوان را می‌پوشاند.

2. کوتاه نباشد

متأسفانه برخی بانوان در مجامع عمومی لباس‌هایی کوتاه می‌پوشند. در روایتی امیرالمؤمنین علیه‌السلام به مسئولان دستور می‌دهند تا مردم را از پوشیدن چنین لباس‌هایی بازدارند. (2) در دوران کنونی برخی بانوان از شلوارهای کوتاه برای پوشش خود استفاده می‌کنند. در حدیثی درباره این موضوع چنین آمده است:

فضیل بن سیار می‌گوید: از امام صادق علیه‌السلام سؤال کردم آیا ساعد (بین مچ و آرنج) از زینت‌هایی است که خداوند می‌فرماید: زینت‌هایتان را جز برای شوهران و محارم خویش آشکار نکنید؟ امام فرمودند: آری. (3)

در حدیثی دیگر نیز چنین آمده است:

فضیل بن یسار از امام باقر علیه‌السلام این‌گونه روایت می‌کند: «ِفَاطِمَهُ سَیِّدَهُ نِسَاءِ أَهْلِ الْجَنَّهِ وَ مَا کَانَ خِمَارُهَا إِلَّا هَکَذَا وَ أَوْمَأَ بِیَدِهِ إِلَى وَسَطِ عَضُدِه‏»؛ (4)

فاطمه سیده زنان بهشت است و مقنعه او تا اینجا بود و [امام باقر] با دست تا وسط بازو را نشان داد.

با این توضیح امام باقر علیه‌السلام می‌خواهند بلند بودن مقنعه حضرت فاطمه علیها­السلام را نشان بدهند. از این روایت نیز چنین برداشت می‌شود که شایسته است زنان همانند حضرت فاطمه سلام‌الله علیها از لباس‌های بلند برای پوشش خود بهره بگیرند. البته لازم به ذکر است که مقنعه مذکور، تنها قسمتی از حجاب سرتاسری مورد استفاده آن حضرت بوده و پوشش ایشان به‌خصوص در محضر نامحرمان بسیار کامل‌تر از این بوده است.

3. نازک و بدن‌نما نبودن

در عین استفاده از پوشش‌های بیان‌شده، باید این لباس‌ها به‌قدری ضخیم باشند که کاملاً اعضا بدن را بپوشانند. در حدیثی از پیامبر صلی‌الله علیه و آله آمده است:

«مَنْ أَطاعَ امْرَأَتَهُ أَکَبَّهُ اللّه ُ عَلی وَجْهِهِ فِی النّارِ. فقال علیٌّ علیه‌السلام: وما تلک الطّاعه؟ قال: یَأْذَنَ لَها فِی ... َلَبْسِ الثِّیابِ الرِّقاقِ»؛ (5)

هر کس از زنش اطاعت کند خداوند او را با صورت بر آتش خواهد انداخت. حضرت علی علیه‌السلام عرض کردند: منظور از اطاعت زن چیست؟ پیامبر صلی‌الله علیه وآله فرمود: اینکه به او اجازه دهد تا (در بین نامحرمان و در جامعه) لباس نازک به تن کند.

این موضوع تا جایی اهمیت دارد که امیرالمؤمنین علیه‌السلام در روایتی با مقایسه لباس و دین فرد فرموده‌اند:

«عَلَیْکُمْ بِالصَّفِیقِ مِنَ الثِّیَابِ فَإِنَّهُ مَنْ رَقَّ ثَوْبُهُ رَقَّ دِینُه»؛ (6)

شما را سفارش می‌کنم به پوشیدن لباس ضخیم؛ چراکه هرکس لباسش نازک باشد، دینش نازک است.

پس مطابق این حدیث، پوشش نازک ارتباط مستقیمی با دین‌داری افراد خواهد داشت. در روایتی دیگر پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله در مورد این موضوع فرموده‌اند:

«هَلَاکُ نِسَاءِ أُمَّتِی فِی الْأَحْمَرَیْنِ الذَّهَبِ وَ الثِّیَابِ الرِّقَاقِ»؛ (7)

هلاکت زنان امت من در دو چیز است: «طلا و لباس نازک‌‌».

در نقلی دیگر آمده که در سفری که پیامبر صلی‌الله علیه و آله به معراج داشتند، زنانی را دیده‌اند که در دوزخ بوده‌اند. حضرت بیان می‌کنند که این زن‌ها کسانی بوده‌اند که لباس نازک در مقابل نامحرم به تن می‌کردند و این افراد بوی بهشت نیز به مشامشان نخواهد خورد. (8)

در روایتی دیگر نیز امیرالمؤمنین علیه‌السلام به دوران آخرالزمان اشاره کرده و می‌فرمایند:

در آخرالزمان و نزدیکى قیامت که بدترین زمان‌هاست، نمایان شوند زنانى که برهنه و عریان‌اند و خود را براى مردان بیگانه آرایش می‌کنند، این‌ها از دین خارج‌اند و در فتنه‌ها داخل‌اند، به شهوات مایل‌اند و به‌سوی لذّت‌ها شتابانند و حلال شمارندگان محرّماتند، جاودانه در دوزخ‌اند! (9)

متأسفانه در دوران کنونی نیز برخی خانم‌ها با پوشیدن لباس‌های بدن‌نما و نازک به‌سوی برهنگی حرکت می‌کنند. مطابق احادیث بیان‌شده، این کار عواقبی همچون بی‌دینی، هلاکت و آتش برای این خانم‌ها در پی خواهد داشت.

4. چسبان نبودن

از دیگر ویژگی‌های لباس مناسب بانوان، گشاد بودن و چسبان نبودن آن است. در سخنی از امام صادق علیه‌السلام چنین آمده است:

«فِیمَا أَخَذَ رَسُولُ اللَّهِ صلی‌الله علیه و آله مِنَ الْبَیْعَهِ عَلَى النِّسَاءِ أَنْ لَا یَحْتَبِینَ وَ لَا یَقْعُدْنَ مَعَ الرِّجَالِ فِی الْخَلَاءِ»؛ (10)

ازجمله پیمان‌هایی که رسول خدا صلی‌الله علیه و آله و سلم از زنان امّت خود گرفته است این است که چادرهای خود را در بین ساق پا و پشت خود جمع نکنند (و بر بدن نچسبانند) و با مردان نامحرم در محل خلوتی ننشینند.

بنابراین بانوان باید سعی کنند تا لباس‌هایی که حجم بدن آن‌ها را به نامحرم نشان می‌دهد استفاده نکنند.

همچنین در احادیث، از برجسته‌سازی روسری و موها نهی شده است. در روایتی از پیامبر صلی‌الله علیه و آله آمده است که نماز کسانی که موهای خود را برجسته کرده و در میان نامحرم حاضر می‌شوند مورد قبول خداوند واقع نمی‌شود. (11)

5. پوشاننده زینت‌ها

از دیگر خصوصیات لباس بانوان این است که باید پوشاننده زینت‌های آنان باشد. در آیه 31 سوره نور آمده است:

به زنان باایمان بگو: چشمان خود را ازآنچه حرام است فرو بندند و شرمگاه خود را حفظ کنند و زینت خود را [مانند لباس‌های زیبا، گوشواره و گردن بند] مگر مقداری که [طبیعتاً مانند انگشتر و حنا و سرمه، بر دست و صورت] پیداست [در برابر کسی] آشکار نکنند و [برای پوشاندن گردن و سینه] مقنعه‌های خود را به روی گریبان‌هایشان بیندازند و زینت خود را آشکار نکنند مگر برای شوهرانشان، یا پدرانشان، یا پدران شوهرانشان، یا پسرانشان، یا پسران شوهرانشان، یا برادرانشان، یا پسران برادرانشان، یا پسران خواهرانشان... .

مطابق این آیه پوشاندن زینت‌ها برای هر زنی لازم است پس خانم‌ها باید در هنگام استفاده از لباس، پوششی انتخاب کنند که زینت‌هایشان را پوشیده نگه دارد. در روایتی از پیامبر صلی‌الله علیه و آله آمده که است در شب معراج زنانی را دیدم که گوشت بدن خود را می‌خوردند در حالی‌که آتش جهنم از زیر آن‌ها شعله‌ور بود… همانا آن‌ها کسانی هستند که خود را برای مردم نامحرم زینت می‌کنند. (12)

در حدیثی دیگر از پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله نقل‌شده که:

وَ أَیُّمَا رَجُلٍ رَضِیَ بِتَزَیُّنِ امْرَأَتِهِ وَ تَخْرُجَ مِنْ بَابِ دَارِهَا فَهُوَ دَیُّوثٌ وَ لَا یَأْثَمُ مَنْ یُسَمِّیهِ دَیُّوثاً وَ الْمَرْأَهُ إِذَا خَرَجَتْ مِنْ بَابِ دَارِهَا مُتَزَیِّنَهً مُتَعَطِّرَهً وَ الزَّوْجُ بِذَاکَ رَاضٍ بُنِیَ لِزَوْجِهَا بِکُلِّ قَدَمٍ بَیْتٌ فِی النَّار؛ (13)

هر مردی که راضی شود که زنش خود را زینت دهد و از خانه خارج شود دیّوث (بی‌غیرت) است و هر زنی اگر از خانه خودش با آرایش و زینت و خوشبو خارج شود و شوهرش به این کار او راضی باشد، به هر قدمی که آن زن در جامعه برمی‌دارد برای شوهرش، خانه‌ای در جهنّم بنا می‌شود.

البته منظور این روایت فقط شوهر نیست، بلکه در وقتی‌که دختر هنوز مجرد است، این روایت بر پدر او صدق می‌کند. با توجه به این روایات خانم‌ها باید از لباس‌هایی استفاده کنند که زینت آن‌ها را بپوشاند، حال این زینت می‌تواند زیورآلات و یا آرایش آن‌ها باشد.

6. رنگی و محرک نبودن

از دیگر خصوصیات لباس بانوان در مورد رنگ آن است. پوشش خانم‌ها باید از رنگ‌هایی سنگین باشد و آن‌ها نباید در مقابل نامحرم از رنگ‌های تحریک‌کننده استفاده کنند. در توصیه‌ای از امام صادق علیه‌السلام به یکی از خواهران محمد بن ابی ‌عمیر آمده است: «وقتی‌که به دیدار برادرت رفتی لباس‌های رنگارنگ و تحریک‌آمیز بر تن نکن». (14)

با توجه به روایات دیگر در این موضوع، منظور از برادر در این حدیث نه برادر واقعی بلکه منظور برادران دینی است؛ بنابراین مطابق این حدیث استفاده از لباس‌های رنگارنگ در مقابل نامحرم صحیح نیست.

7. جلب‌توجه کننده نباشد

از دیگر خصوصیات لباس این است که باید به‌گونه‌ای باشد که توجه نامحرم را به خود جلب نکند. گاهی برخی لباس‌ها در عین پوشش کامل به‌گونه‌ای دوخته‌شده‌اند که مدل و یا ترکیب رنگ و یا خصوصیات دیگر آن‌ها چنین است که موجب جلب‌توجه و نگاه نامحرم می‌شود. در احادیث، بانوان از پوشیدن چنین لباس‌هایی منع شده‌اند. در روایتی از پیامبر صلی‌الله علیه و آله آمده است:

أَنَّهُ نَهَى ... أَنْ تَلْبَسَ الْمَرْأَهُ إِذَا خَرَجَتْ ثَوْباً مَشْهُوراً أَوْ تَتَحَلَّى بِمَا لَهُ صَوْتٌ یُسْمَعُ؛ (15)

همانا رسول خدا صلی‌الله علیه و آله نهی می‌فرمود از اینکه زن هنگام خارج شدن از منزل، لباسی بپوشد که مشهور و انگشت‌نما باشد و یا خود را تزیین به زیورآلاتی نماید که موقع راه رفتن سروصدای آن‌ها شنیده شود (و باعث جلب‌توجه مردان نامحرم گردد).‏

همچنین در حدیثی دیگر از پیامبر صلی‌الله علیه و آله بیان‌شده است، هر کس لباسی بپوشد تا مردم به خاطر آن لباس او را نگاه کنند تا وقتی‌که آن لباس را از تن درنیاورده، خداوند به او نگاه نخواهد کرد. (16)

باید توجه داشت که در کتاب‌های فقهی و رساله‌های عملی مراجع، موضوعی به‌عنوان پوشیدن لباس شهرت وجود دارد. این نوع پوشش از جهت شرعی حرام است. لباس شهرت لباسی است که فرد برای جلب‌توجه می‌پوشد و یا با پوشیدن آن انگشت‌نما می‌شود. برای مطالعه بیشتر در این موضوع می‌توان از این کتب بهره‌مند شد.

از دیگر آدابی که بانوان باید در مقابل با نامحرم رعایت کنند، استفاده نکردن از عطر و بوی خوش در مقابل نامحرم است.

تأسفانه برخی بانوان در هنگام خروج از منزل عطرهای تند و جلب‌توجه کننده‌ای به لباس و بدن خود می‌زنند. امام صادق علیه‌السلام فرمودند:

براى زن جایز نیست هنگامی‌که مى‌خواهد از منزل خارج مى‌شود، لباس خود را بخور دهد و معطّر سازد. (17)

8. مردانه نبودن لباس زن ها

از دیگر الزاماتی که در اسلام وجود دارد این است که زن و مرد باید هرکدام لباس مخصوص به خود را بپوشند و پوشیدن لباس یکدیگر صحیح نیست. در حدیثی از پیامبر صلی‌الله علیه و آله آمده است که خداوند مردانی که لباس زنان را می‌پوشند و زنانی که لباس مردان را می‌پوشند لعن کرده است. (18) در حدیثی دیگر از ایشان نقل‌شده که:

وَ لَعَنَ الْمُذَکَّرَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَ الْمُؤَنَّثِینَ مِنَ الرِّجَالِ؛ (19)

و همانا او لعنت می‏کرد زنانی را که خود را (ازلحاظ پوشش و رفتار) شبیه مردان می‏کنند و یا مردانی را که خود را شبیه زنان می‏نمایند.

9. شبیه نبودن به لباس‌های دشمن

متأسفانه در جامعه امروزه دیده می‌شود برخی خانم‌ها لباس‌هایی می‌پوشند که از جهت مدل و یا تصاویری که بر روی آن‌ها حک‌شده، از مدل‌های غیرمسلمانان گرفته‌شده و این پوشش‌ها در شأن دولت اسلامی و یک زن مسلمان نیست. امیرالمؤمنین علیه‌السلام می‌فرمایند:

لَا تَزَالُ هَذِهِ الْأُمَّهُ بِخَیْرٍ مَا لَمْ یَلْبَسُوا لِبَاسَ الْعَجَمِ وَ یَطْعَمُوا أَطْعِمَهَ الْعَجَمِ فَإِذَا فَعَلُوا ذَلِکَ ضَرَبَهُمُ اللَّهُ بِالذُّل؛ (20)

پیوسته امت مسلمان به راه خیر قدم می‌نهند تا زمانی که از فرهنگ و آداب ‌و رسوم (مانند پوشیدن لباس و غذا خوردن و ...) از کافران تقلید نکنند و اگر در آداب از بیگانگان پیروی کردند خداوند قادر آنان را ذلیل می‌گرداند.

البته این توصیه فقط به بانوان نیست، بلکه مردان نیز باید از چنین پوششی اجتناب داشته باشند. همچنین نهی از این پوشش لزوماً در مقابل نامحرم نیست، بلکه به‌صورت کلی باید از چنین لباس‌هایی دوری گزید. یکی از موضوعاتی که در فقه اسلامی در مورد آن بحث شده، «تشبه به کفار» است؛ بنابراین همه‌ی مسلمانان و به‌خصوص زنان باید پوششی را انتخاب کنند که شباهتی به مدل‌ها و پوشش‌های نامناسب خارجی نداشته باشد.

نتیجه:
مطابق روایات اسلامی، لباس بانوان در مقابل نامحرم از ویژگی‌هایی برخوردار است. لباس خانم‌ها در مقابل نامحرم باید پوششی کامل یابد؛ بنابراین زن‌ها باید از پوشیدن لباس کوتاه و نازک و بدن‌نما اجتناب کنند. همچنین در احادیث اشاره شده که لباس چسبان و محرک پوششی مناسب برای خانم‌ها در مقابل نامحرم محسوب نمی‌شود. بانوان باید لباسی بپوشند که زینت‌ها را بپوشاند و توجه نامحرم را به خود جلب نکند. مردانه نبودن لباس و همچنین شبیه نبودن به لباس‌ها و مدل‌های نامناسب خارجی از دیگر خصوصیات لباس بانوان مطابق احادیث است.

کلیدواژه:

لباس بانوان، حفظ حجاب، روایات حجاب، روایات پوشش، خصوصیات لباس.

پی‌نوشت‌ها:
1. طبرسى، فضل بن حسن‏، مجمع‌البیان فی تفسیر القرآن، مصحح: یزدى طباطبایى، فضل‏الله‏، تهران: ناصرخسرو، 1372 ش‏، ج‏7، ص 243.

2. احمدى میانجى، على‏، مکاتیب‏ الرسول، محقق / مصحح: ندارد، قم: دارالحدیث‏، 1419 ق‏، ج 2، ص 528.

3. کلینى، محمد بن یعقوب‏، الکافی، محقق / مصحح: غفارى علی‌اکبر و آخوندى، محمد، تهران: دارالکتب الإسلامیه، 1407 ق‏، ج‏5، ص 521، ح 1.

4. طبرسى، حسن بن فضل‏، مکارم الأخلاق‏، محقق / مصحح: ندارد، قم: نشر الشریف الرضى‏، 1412 ق، ص 93.

5. کلینى، محمد بن یعقوب‏، الکافی، همان، ج‏5، ص 517، ح 3.

6. ابن شعبه حرانى، حسن بن على‏، تحف العقول، محقق / مصحح: غفارى، علی‌اکبر، قم: جامعه مدرسین‏، 1363 ق‏، ص 113.
7. ورام بن أبی فراس، مسعود بن عیسى‏، مجموعه ورام، محقق / مصحح: ندارد، قم: مکتبه فقیه‏، 1410 ق‏، ج‏1، ص 3.

8. احمد بن حنبل، مسند احمد، بیروت: دار صادر، بی‌تا، ج 2، ص 356.

9. ابن‌بابویه، محمد بن على‏، من لا یحضره الفقیه، محقق / مصحح: غفارى، علی‌اکبر، قم: دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم‏، 1413 ق‏، ج‏3، ص 390، ح 4374.

10. کلینى، محمد بن یعقوب‏، الکافی، همان، ج‏5، ص 519، ح 6.

11. المتقی الهندی، کنز العمال، بیروت: موسسه الرساله، ١٩٨٩ م، ج ١٦، ص 392.

12. ابن‌بابویه، محمد بن على‏، عیون اخبار الرضا علیه‌السلام، محقق / مصحح: لاجوردى، مهدى‏، تهران: نشر جهان‏، ج‏2، ص 11، ح 24.

13. شعیری، محمد بن محمد، جامع الأخبار (للشعیری)، محقق / مصحح: ندارد، نجف: مطبعه حیدریه، بی‌تا، ص 158.

14. کلینى، محمد بن یعقوب‏، الکافی، همان، ج‏5، ص 526.

15. ابن حیون، نعمان بن محمد مغربى‏، دعائم الإسلام، محقق / مصحح: فیضى، آصف‏، قم: مؤسسه آل البیت علیهم‌السلام، 1385 ق‏، ج‏2، ص 215، ح 796.

16. پاینده، ابوالقاسم، نهج الفصاحه، محقق / مصحح: ندارد، تهران: دنیاى دانش‏، 1382 ش‏، ص 704، ح 2646.

17. کلینى، محمد بن یعقوب‏، الکافی، همان، ج‏5، ص 519، ح 3.

18. پاینده، ابوالقاسم، نهج­الفصاحه، همان، ص 627، ح 2232.

19. ابن حیون، نعمان بن محمد مغربى‏، دعائم­الإسلام، همان، ج‏2، ص 215، ح 796.

20. برقى، احمد بن محمد بن خالد، المحاسن، محقق / مصحح: محدث، جلال‌الدین‏ قم: دارالکتب الإسلامیه، 1371 ق‏، ج‏2، ص 410، ح 136.

 

در صورت فوت والدین کار بسیار سخت‌تر خواهد شد در این حالت باید نمونه‌گیری از خواهر و برادر و یا همسر و فرزند شهید انجام می شود.

پرسش:

در مورد تشییع شهدای گمنام ابهامات جدی وجود دارد، کلا در جنگ ایران و عراق، توسط کمیته تفحص شهدای جنگ، نزدیک پنجاه هزار جنازه پیدا شده است که سه هزار نفر آنها پلاک و یا اوراق هویتی همراه نداشته اند و کلا هم هفت هزار خانواده هستند که شهدای آنها مفقودالاثر بوده اند. پس به راحتی می شود از این هفت هزار نفر، بانک ژنتیک تهیه کرد و هر جنازه ای که پیدا می شود خانواده اش را با تست ژنتیک پیدا کرد. اینطوری دیگر هیچ شهیدی گمنام نیست. اما ظاهرا تشییع شهدای گمنام برای جمهوری اسلامی و تحریک احساسات عوام مذهبی نان و آب دارد. تا امروز در ایران سه برابر تمام آمار مفقودالاثرهای جنگ، یعنی 21 هزار شهید گمنام دفن شده است. احتمالا تا زمانی که جمهوری اسلامی باقی باشد، یک میلیون شهید گمنام داشته باشیم! چون خرجی ندارد. یک تابوت چوبی می خواهد با چند خوش باور مذهبی.

مقدمه

دو سه دهه است که هر از گاهی اخبار تشییع پیکر شهدای جنگ تحمیلی که تشخیص هویت آنان میسر نبوده است دیده و شنیده می‌شود و پیرامون آن مسائل متعددی مطرح می‌گردد. راجع به تعداد شهدای گمنام و تشخیص هویت شهدای بی‌نام و نشان جنگ تحمیلی ابهامات زیادی وجود دارد. به‌طور مثال، چرا با پیشرفت‌های علمی در تشخیص هویت، به‌وسیله نمونه‌برداری و تطبیق DNA بقایای اجساد مطهر شهدا با بازماندگان آن‌ها باید شهید گمنام داشته باشیم و یا اینکه این حجم از شهدای گمنام واقعیت دارد یا خیر؟

1. ثابت‌شده است که بخشی از مخالفین نظام جمهوری اسلامی و بالاتر از آن مخالفین گسترش و توسعه تفکر سیاسی شیعی، هرآن چه که در راستای تقویت ایمان و استحکام باورهای مذهبی مردم و نمایش شکوه و عظمت و موجب همبستگی جامعه‌ی مذهبی باشد را به نحوی زیر سؤال برده و در پوشش مبارزه با خرافات و فریب، با برچسب‌های گوناگون تخریب می‌کنند.(1) پیاده‌روی اربعین، تشییع شهدای گمنام، مراسم اعتکاف، راهپیمایی‌های سیاسی-مذهبی و حتی عزاداری برای سیدالشهدا علیه‌السلام از نمونه‌های عینی قابل‌ذکر در این زمینه است.

2. به نحوی در این مطلب و سؤال، مطرح‌شده است که طبق آمارهای رسمی، تناقض بزرگی در واقعیت تشییع و دفن پیکرهای مطهر شهدای گمنام وجود دارد. درحالی‌که آمارهای ادعاشده در متن سؤال، خلاف آمارهای رسمی است. در این مطلب ادعاشده است که تعداد شهدای مفقودالاثر هفت هزار و تعداد شهدای دفن‌ شده در ایران تاکنون 21 هزار شهید است.

طبق آمار رسمی کمیته جستجوی مفقودین ستاد کل نیروهای مسلح ج.ا.ا، آمار کل شهدای مفقود‌الاثر (2) حدود 25 درصد شهدای جنگ تحمیلی و حدوداً 45 هزار نفر بوده است که از این تعداد، شهدایی که گمنام بوده یا هنوز تفحص نشده‌اند، 13 هزار شهید است. از این تعداد، تاکنون حدود 10 هزار شهید گمنام، تفحص و شناسایی و در سراسر کشور دفن شده و با تفحص و شناسایی حدود سه هزار شهید دیگر، کار تفحص شهدای گمنام و مفقودالاثر پایان می‌یابد. (3)

 

البته در فروردین‌ماه سال ۹۷، سردار سید محمدباقر زاده، فرمانده کمیته جستجوی مفقودین ستاد کل نیروهای مسلح با اشاره به تعداد شهدایی که هنوز پیدا نشده‌اند گفت: «بعد از پیدا شدن بیش از ۴۰ هزار شهید در طول عملیات‌های تفحص پیکرهای مطهر شهدا، با کاوش حدود ۴۲۰۰ شهید دیگر کار تفحص پیکر شهدای دفاع مقدس به اتمام خواهد رسید». (4)

وی پیش از این نیز در سال 93 اعلام کرده بود:

 «45 هزار شهید مفقودالاثر را شناسایی کرده‌ایم که تاکنون 40 هزار خانواده مشخص شده و اجساد مطهر شهدا دفن شده و شش هزار شهید گمنام هم هنوز در خاک عراق است که با تفحص و جستجو شناسایی خواهد شد». (5)

پیس از این تاریخ نیز در سال 1390، سرهنگ غلامی مسئول عملیات کمیته جستجوی مفقودان ستاد کل نیروهای مسلح اعلام کرده بود: «حدود چهارتا پنج هزار نفر آنان بانام شهید گمنام دفن شده‌اند و در حدود هفت‌تا هشت هزار نفر در خاک عراق جامانده‌اند». (6)

سردار بهمن کارگر، رئیس بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس هم در رابطه با آمار شهدای گمنام تدفین‌شده در سطح کشور اعلام کرده است که: «بر اساس آمار اخذشده تعداد شهدای گمنام [تفحص‌شده]، 10 هزار و 422 شهید گمنام در سراسر کشور هستند که 2 هزار و 306 یادمان در سراسر کشور برای این عزیزان بناشده است». (7)

پس در فواصل زمانی، آمار شهدای مفقودالاثر، گمنام، تفحص‌شده و باقی‌مانده به مردم اعلام‌شده است.

 2. آمار تدفین شهدای گمنام به‌صورت دقیق بارها اعلام‌شده است. به‌طور مثال، کمیته جستجوی مفقودین ستاد کل نیروهای مسلح برای گزارش ۲۲ ساله تشییع شهدای گمنام، اطلاعیه‌ای در سال 1396 شمسی صادر و تعداد شهدای مدفون در سراسر کشور را با عدد و جغرافیای آن به‌صورت دقیق اعلام کرد: «تا پایان سال ۹۶ پیکر مطهر ۹۲۱۰ شهید گمنام در ۱۹۱۴ نقطه از کشور با حضور حماسی مردم و آحاد جامعه تشییع و به خاک سپرده‌شده است این شهدا در نقاط زیر تدفین شده‌اند:

 

۹۱۸ نقطه در بوستان‌های شهری، شهرک‌ها، ارتفاعات و تپه‌های مشرف بر شهر، ۲۷۹ نهاد نظامی و امنیتی کشور، ۲۹۳ نقطه در دانشگاه‌های کشور، ۳۱ نقطه در حوزه علمیه، ۱۶ نقطه در مراکز مهم صنعتی و تحقیقاتی، ۴ نقطه در نهادهای مهم ورزشی و هنری، ۱۹ نقطه در یادمان‌های مناطق عملیاتی جنوب و غرب کشور، ۳۵۴ نقطه در گلزارها، امامزاده‌ها، روستاها و اماکن متبرکه کشور قرار دارند که برخی از آن‌ها مربوط به زمان جنگ تحمیلی و یا در اوایل کار این کمیته انجام‌گرفته است. از مجموع ۹۲۱۰ شهید گمنام، ۴۰۰۰ شهید گمنام در گلزار شهدای بهشت‌زهرا آرمیده‌اند». (8)

3. اجرای عملیات شناسایی پیکرهای شهدا به‌وسیله نمونه‌برداری DNA و تطبیق آن با بازماندگان هم به این سادگی که در متن سؤال آمده است نیست که بتوان در کسری از دقیقه، پرونده گمنام بودن یک شهید را برای همیشه بست.

در بهمن‌ماه سال 1393، سردار سید محمدباقر زاده، فرمانده کمیته جستجوی مفقودین ستاد کل نیروهای مسلح سردار باقر زاده در رابطه با نحوه شناسایی شهدای تفحص شده گفته است:

«وقتی موضوع شناسایی افراد از راه ژنتیک مطرح شد از سال 70 تلاش کردیم تا با استفاده از جمعی از پزشکان نسبت به این کار اقدام شود که 70 تن از پزشکان دعوت به همکاری شدند و اعلام کردند این کار نشدنی است و هزینه سنگین و تجهیزات خاصی لازم دارد و کار نتیجه نداد. در آن زمان شناسایی اجساد 1000 دلار در خارج از کشور هزینه داشت که پیگیری خود را ادامه دادیم و با اعزام یکی از پزشکان حاذق به خارج از کشور برای بررسی موضوع مقدمات دستیابی به تخصص لازم فراهم شد، اما تحریم‌ها در خرید تجهیزات فنی ما را دچار مشکل کرد. نمونه‌برداری DNA از جسم بافت نرم، خون و پوست و گوشت آسان و از استخوان بسیار سخت است که پزشکان ما توانستند در این مسیر به موفقیت‌هایی دست یابند که کارها همچنان ادامه دارد.

یک هزار نمونه DNA به مرکز تحقیقات پزشکی کوثر داده‌شده که امیدواریم به نتایج خوبی برسیم و در قزوین نیز از 90 درصد خانواده شهدا نمونه‌گیری شده که هنوز پاسخ آن آماده نشده است که بتوانیم تعداد دیگری از مفقودان را شناسایی کنیم». (9)

تا امروز شهدای گمنام زیادی شناسایی‌شده‌اند و بعضاً طی مراسمی خانواده و بازماندگان آنان بر سر مزار شهید شناسایی‌شده حاضرشده‌اند (10) و این روند به‌سختی و باوجود موانع آن ادامه دارد. دکتر محمود تولایی رئیس مرکز تحقیقات ژنتیکی نور وابسته به دانشگاه علوم پزشکی بقیه‌الله عجل الله تعالی فرجه الشریف (11) در سال 97 و در این رابطه چنین گزارش داده است:

«... یکی از موانعی که در مسیر پیشبرد شناسایی شهدای گمنام وجود دارد، این است که ما پروفایل ژنتیکی شهدای تفحص‌ شده را استخراج کرده‌ایم، اما بانک اطلاعات خانواده‌های شهدا کامل نیست و بنابراین نمی‌توانیم خانواده منتسب به آن‌ها را پیدا کنیم. بانک اطلاعات خانواده‌های شهدا شامل یک نمونه خون به مقدار 2 سی‌سی است که ما هنوز از همه خانواده‌های شهدا در اختیار نداریم. در تهران، نمونه خون حدود 70 درصد خانواده‌های شهدای مفقود و گمنام را در اختیار نداریم و این‌یک اشکال مهم است. در سراسر کشور، به‌طور میانگین تقریباً 65 تا 70 درصد، نمونه خون خانواده‌ها موجود است اما این میانگین در تهران، حدود 30 درصد و یا کمتر است. دلیل این امر به محدود بودن جمعیت در سایر شهرها بازمی‌گردد و همچنین نهادهایی که ارتباط بین ما و خانواده‌های شهدای گمنام را برقرار کردند، تعامل بیشتری داشتند. درنتیجه نمونه‌گیری بیشتری از خانواده‌های شهدا در شهرستان‌ها انجام‌شده است. متأسفانه در تهران، به دلیل گستردگی و جمعیت بیشتر، نمونه خون کمتری از خانواده‌های شهدا گرفته‌شده است... . شهدای زیادی هم هستند که قبلاً گمنام دفن شده‌اند و فعلاً در دسترس نیستند. ممکن است پیکر تعدادی از شهدا نیز در حادثه انفجاری پودر شده باشند و یا از طریق آب رودخانه اروند کلاً ناپدیدشده باشند. پیکر بسیاری از شهدا در مناطق مختلف، ازجمله شهدای به‌دست‌آمده در جزیره بوارین، به دلیل شرایط سرزمینی و باتلاقی منطقه و استفاده از ماشین‌آلات و تجهیزات مکانیکی خارج‌شده‌اند و به همین خاطر عمدتاً به‌صورت مخلوط به دست می‌آیند. علاوه بر دقت نیروهای تفحص، همکاران متخصص آناتومی و پیکر شناس ما، پیکرها و استخوان‌های یافت شده را تفکیک می‌کنند. برای استخوان پیداشده، پرونده‌ای ترتیب داده و کدگذاری می‌شود و در فرآیندهای آزمایشگاهی، ماده اصلی DNA جداسازی و با طی فرایندهای تخصصی و پی‌درپی بعدی، پروفایل یا طرح‌واره ژنتیکی اختصاصی هر یک از بقایای شهدا به دست می‌آید.

... بر این اساس، سه جمعیت از شهدای گمنام (دفن شده، تفحص نشده و کاملاً از بین رفته) وجود دارد که نمونه‌ای از آن‌ها در اختیار ما نیست.

... در صورت فوت والدین، مسیر کار بسته نمی‌شود، اما بسیار سخت‌تر خواهد شد و حجم کار، هزینه آزمایشات و زمان حصول نتیجه را بیشتر خواهد کرد. در این حالت باید نمونه‌گیری از خواهر و برادر و یا همسر و فرزند شهید انجام شود.

هرسال شناسایی شهدای گمنام، حداقل 50 تا 80 درصد نسبت به سال قبل افزایش داشته است. در سال گذشته، حجم بسیار زیادی از این شهدا از عملیات‌های مختلف سومار، حاج عمران، شرهانی، زبیدات، ابوفلوس، ام الرصاص، العماره به شناسایی و احراز هویت رسیده‌اند». (12)

نتیجه:

غیر از آمار شهدای تفحص‌شده مفقودالاثر در جنگ ایران و عراق، آمارهای ادعاشده در متن صحیح نیست و طبق آمارهای رسمی حدود 25 درصد شهدای جنگ تحمیلی (حدود 45 هزار شهید) مفقودالاثر بودند که از این میان، هویت ده هزار شهید تفحص‌شده کشف نشده است که به‌عنوان شهید گمنام شناخته می‌شوند. این ده هزار شهید در سراسر کشور و با آمارهای دقیق دفن شده است. تنها سه هزار شهید مفقودالاثر باقی است که هنوز پیکر آنان شناسایی و کشف نشده است که با تفحص این تعداد شهید، کار تفحص و جستجوی پیکر شهدا پایان می‌یابد. پس ادعای دفن 21 هزار شهید گمنام و نامعلوم بودن تعداد شهدای گمنام دیگر و کش دادن این ماجرا حتی تا یک‌میلیون شهید گمنام دیگر، بی‌اساس است.

تعیین هویت شهدا با تکنولوژی روز نیز بسیار پرهزینه، پیچیده و زمان‌بر است که مسئولین و متصدیان مربوطه با موانع بسیاری ازجمله تکمیل نبودن بانک خونی خانواده‌های شهدا مواجه هستند.

کلمات کلیدی:

جنگ تحمیلی، شهید گمنام، دفاع مقدس، تفحص شهدا.

پی‌نوشت‌ها:

1. برای نمونه، نشریه ضد جمهوری اسلامی کیهان لندن در رابطه با مراسم تشییع شهدای گمنام آورده است: «... جمهوری اسلامی با تابوت‌هایی که معلوم نیست خالی‌ هستند یا محتوای آن چیست هوادارانش را به اسم عزاداری و تشییع‌جنازه به خیابان می‌کشاند. سناریویی که درگذشته هم تکرار شده است. دفن این تابوت‌ها در دانشگاه‌ها و نهادهای دولتی و پارک‌ها نیز زمینه‌ساز حضور بیشتر نیروهای بسیج و سپاه پاسداران در این نهادهاست». کیهان لندن، گزارش ویژه؛ نمایش تابوت‌های مشکوک به اسم «تشییع ۴۰۰ شهید گمنام»؛ چرا آمار «شهدای مفقودالاثر» بیشتر می‌شود؟! سه‌شنبه ۶ دی ۱۴۰۱/۲۷ دسامبر ۲۰۲۲، https://kayhan.london/1401/10/06/308692/.

2. در هنگام جنگ تحمیلی ۸ ساله، تعدادی از رزمندگان ایرانی به دلایل گوناگون ازجمله به اسارت درآمدن رزمندگان و عدم امکان جابه‌جایی و انتقال ابدان شریف شهدا (به دلیل نامساعد بودن وضعیت جغرافیایی مناطق عملیاتی، حجم آتش دشمن و...)، هویتشان نامعلوم و به‌اصطلاح «مفقودالاثر» ماندند. در همان سال‌ها و پس از آن، تلاش‌های فراوانی برای شناسایی و کشف بازماندگان جنگ صورت گرفت، اما تعدادی از آنان در جریان تبادل اسرا و شهدا و طی «عملیات تفحص» شناسایی و برخی همچنان مفقودالاثر تلقی شدند. با اتمام بحث تبادل اسرا و بازگشت آزادگان به میهن اسلامی و بررسی‌های به وجود آمده، در سال ۱۳۸۴ با اعلام رسمی بنیاد شهید، رزمندگان عزیزی که ابدان شریفشان کشف و شناسایی نشد به‌عنوان «شهید» و «مفقود‌الجسد» معرفی گردیدند. واژه «مفقود» در ادبیات دفاع مقدس به شهیدان عزیزی اطلاق می‌گردد که پیکرهای مطهرشان در مناطق عملیاتی و معرکه جنگ باقی‌مانده و به مواضع نیروهای خودی برنگشته است.

3. به نقل از امیر سرتیپ ناصر سعیدی جانشین فرمانده کمیته جستجوی مفقودین ستاد کل نیروهای مسلح، (سعیدی، ناصر، آمار شهدا پس از انقلاب: ۳۲۳ هزار نفر/ ۳ هزار شهید دفاع مقدس هنوز مفقودالاثرند، سایت تاریخ ایرانی، 14 بهمن 1399، کد خبر: 8595، http://tarikhirani.ir/fa/news/8595).

4. ملاحظاتی در باب آمار تشییع شهدا و موزه‌های دفاع مقدس/ آمار صحیح تشییع شهدای گمنام در ۲۲ سال گذشته چیست؟ خبرگزاری مهر، 23 مهر 1397، کد خبر 4430505، mehrnews.com/xMGhv.

5. روایت سردار باقر زاده از نحوه شناسایی شهدای گمنام، خبرگزاری تسنیم، 12 بهمن 1393، https://tn.ai/639340.

6. چگونگی تشکیل و انجام عملیات تفحص به روایت سرهنگ غلامی، پایگاه اطلاع‌رسانی و فرهنگی مفقودین و شهدای گمنام، 12 شهریور 1390، http://www.tafahoseshohada.ir/fa/news/534.

 

7. کارگر، بهمن، ۲۳۰۶ یادمان برای شهدای گمنام در کشور بناشده است، خبرگزاری تسنیم، 20 شهریور 1401، https://tn.ai/2772651.

8. ملاحظاتی در باب آمار تشییع شهدا و موزه‌های دفاع مقدس/ آمار صحیح تشییع شهدای گمنام در ۲۲ سال گذشته چیست؟ خبرگزاری مهر، 23 مهر 1397، کد خبر 4430505، mehrnews.com/xMGhv.

9. روایت سردار باقر زاده از نحوه شناسایی شهدای گمنام، خبرگزاری تسنیم، 12 بهمن 1393، https://tn.ai/639340.

10. هویت شهید گمنام دانشگاه شهید بهشتی شناسایی شد، پایگاه خبری دانشگاه شهید بهشتی، 16 آذر

1400، https://www.sbu.ac.ir/fa/web/news/w/shahid. واکنش به خبر شناسایی یکی از ۱۵ شهید گمنام در یزد، پایگاه خبری تحلیلی الف، 6 دی 1401، https://www.alef.ir/news/4011006007.html. شناسایی شهید گمنام تدفین شده در اهواز پس از ۳۴ سال / شهید «پرویز پوردل» اعزامی از تهران بود، خبرگزاری برنا، 13 مرداد 1401، کد خبر: ۱۳۵۹۸۹۶، https://www.borna.news/fa/tiny/news-1359896. شناسایی هویت شهید

گمنام آرمیده در دانشگاه علامه طباطبایی پس از ۳۹ سال، خبرگزاری ایرنا، 10 آذر 1400، کد خبر:

84562241، https://irna.ir/xjGMC3.

11. این مرکز، به‌عنوان متولی تشخیص هویت شهدای گمنام مشغول به کار است.

12. در گفتگویی با رئیس مرکز تحقیقات ژنتیکی نور مطرح شد؛10 هزار شهید گمنام داریم/ 70 درصد نمونه خون خانواده‌ شهدای تهرانی را نداریم، پایگاه جامع ترویج فرهنگ ایثار و شهادت بنیاد شهید، ۱۷ مرداد

۱۳۹۷، https://navideshahed.com/fa/news/435030/10.

هر فردی که برای احقاق حقوق خود و افراد جامعه در مقابل ستم می‌ایستد، اگر نیت و قصد الهی داشته باشد، شهید است و نزد خدا پاداش دارد.

کسی که برای احقاق حق اعتراض می کند و کشته می شود، شهید است یا کسی که برای برقراری نظم و امنیت کشته می شود؟

در ادبیات اسلامی شهید عنوانی بسیار والا و گرامی است که به کشتگان در راه خدا گفته می‌شود. شهید در تعالیم اسلامی هم جایگاه بسیار بالایی نزد خدا دارد و هم احکام خاصی در مورد او وضع شده است. در عین حال در برخی از رخدادها و درگیرها، هر دو طرف ماجرا خود را حق معرفی کرده و کشتگان خود را شهید به‌حساب می‌آورند در حالی که قطعاً هر دو طرف نمی‌توانند در مسیر صواب باشند. ازاین‌رو این سؤال پیش می‌آید که معیار شهید دانستن یک فرد چیست؟ سعی می‌شود در سه محور به این پرسش بپردازیم:

نکته اول:

خداوند متعال به عملی اجر و ثواب عطا می‌کند و کسی را به خاطر اعمال صالحش دارای رتبه و مقامی معنوی خواهد کرد که عمل را صرفاً برای خدا و به نیت رضای او انجام دهد. ازاین‌رو اگر در عملی نیت خدایی وجود نداشته باشد و حتی اگر هم نیت خدایی و هم نیت غیر خدایی وجود داشته باشد، خدا تعهدی برای اجر و ثواب دادن به آن ندارد؛ چراکه فرد، کار را برای خدا انجام نداده تا از او درخواست ثواب و پاداش کند. در این مسئله از امام صادق علیه‌السلام نقل‌شده که فرمودند:

«خداوند عزّ و جلّ فرموده است: من بهترین شریک هستم. هر کس در کارى که می‌کند، شریکى براى من قرار دهد، آن کار را نپذیرم، جز عملى که خالص براى من باشد».[1]

 به تعبیر دیگر، خداوند عزّ و جلّ فرموده است:

«هر که براى من و غیر من کار کند، آن کار، براى کسى باشد که از بهر او انجام داده است».[2]

بر همین اساس علمای اسلامی، عملی که از روی ریا انجام شده باشد را فاقد ارزش و ثواب می‌دانند.[3] ازاین‌رو اگر قرار باشد فردی عنوان شهید بر او صادق باشد، حتماً باید با نیتی الهی و صرفاً به‌قصد انجام دستورات الهی پا در این عرصه گذاشته باشد.

نکته دوم:

شهادت یک معنای خاص و یک معنای عام دارد. معنای عام آن این است که انسان در مسیر انجام‌وظیفه الهی کشته شود یا بمیرد. ازاین‌رو در روایات، طالب علمی که در حال طلب علم از دنیا برود یا کسی که در بسترش بمیرد در حالی که به خدا، پیامبر و اهل‌بیت علیهم‌السلام معرفت داشته باشد یا کسی که برای دفاع از مالش در برابر مهاجمان کشته شود و... شهید دانسته شده‌اند.[4]

اما شهید در معنای خاص آن، کسی است که «در جهاد، همراه با امام علیه‌السلام یا نائب خاص امام کشته شود به‌شرط آنکه در میدان جنگ بمیرد؛ و همچنین است کسی که برای حفظ نظام اسلامی کشته گردد».[5]

 ازاین‌رو در مورد افراد زیر می‌توان این حکم را جاری دانست:

الف) فرد با ایمانی که تنها جهت کسب رضایت خداوند و بدون هیچ چشم‌داشت مادی، با دشمنان جهاد نموده و در این راه کشته ‌شده باشد. در شهید بودن این فرد شکی نیست، بلکه از بالاترین مقام‌های شهادت برخوردار است و نزد خدایش روزی می‌خورد.[6]

ب) فرد با ایمانی که جهت دفاع از منافع برحق خود و دیگران، مانند جان و مال و آبرو و یا امنیت خود یا دیگر افراد جامعه در برابر افراد ستمگر به مقاومت برخاسته و کشته شده است. بنا بر روایات، این‌چنین فردی را هم می‌توان شهید دانست.[7]

نکته سوم:

اشاره به این نکته الزامی است که در احقاق حق ذیل حکومت اسلامی، باید قانون را در نظر گرفت و کسی که بدون رعایت قوانین به اعتراض بپردازد و خشونت ایجاد کند و به اموال عمومی آسیب بزند و نظم عمومی را مختل کند یا سبب تضعیف نظام اسلامی در برابر دشمنان گردد، شهید به‌حساب نمی‌آید؛ چراکه این اعمال نه با طلب احقاق حق سازگار است و نه نیت خدایی را در درون آن می‌توان مشاهده کرد. همان‌طور که گفتیم، رفتاری نزد خدا ارزشمند است و شهادت تلقی می‌شود که برای کسب رضایت خداوند و در چارچوب وظایف شرعی و در تقابل با دشمن یا استیفای حق خود باشد؛ اما کسی که با دشمن همسو می‌شود یا نظم عمومی جامعه اسلامی را به هم می‌زند و به گناهان اجتماعی اقدام می‌کند، او رضایت خدا را در نظر نگرفته و بعید است در محضر خدا شهید به‌حساب آید.

نتیجه:

برای آنکه عنوان شهید بر فردی صدق کند، او باید در عمل خود نیت خدایی داشته و کار را صرفاً به دستور خداوند انجام دهد. ازاین‌رو فردی که برای حفظ امنیت و رفاه هموطنان خود به شهادت می‌رسد، شهید است. نیز هر فردی که برای احقاق حقوق خود و افراد جامعه در مقابل ستم می‌ایستد، اگر نیت و قصد الهی داشته باشد، شهید است و نزد خدا پاداش دارد؛ اما اگر این طلب حق را با بسیاری اعمال خلاف و بی‌قانونی همراه کرده و آب به آسیاب دشمنان کشور اسلامی بریزد، در طلب و نیت الهی او تردید جدی وجود دارد و بعید است شهید به‌حساب آید.

کلمات کلیدی:

شهید، شهادت، جهاد در راه خدا.

 

[1]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تصحیح و تحقیق علی‌اکبر غفاری و محمد آخوندی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1407 ق، ج 2، ص 295.

[2]. ابن‌بابویه، محمد بن على‌، ثواب الأعمال و عقاب الأعمال‌، قم، دارالشریف الرضی للنشر، 1406 ق، ج 1، ص 242.

[3]. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام فی شرح شرایع الاسلام، محقق عباس قوچانی، بیروت، داراحیاء التراث العربی، چ 7، ۱۳۶۲ ش، ج ۹، ص ۱۸۸-۱۸۹.

[4]. محمود عبدالرحمان، معجم المصطلحات و الالفاظ الفقهیه، قاهره، دارالفضیله، ط 1، 1419 ق، ج ۲، ص ۳۴۶

[5]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۷۴ ش، ج 21، ص 407 و 408؛ عاملى، یاسین عیسى، الاصطلاحات الفقهیه فی الرسائل العملیه، بیروت، دارالبلاغه للطباعه و النشر و التوزیع، 1413 ق، ص 117.

[6]. سوره آل‌عمران، آیه 169.

[7]. حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، قم، مؤسسه آل البیت­ لإحیاء التراث، بی‌تا، ج 15، ص 49.

 

صرف شهید بودن، دلیل بر هم‌ترازی و یکسانی مقام ایشان نیست.

با توجه به بیان اجر و مقام شهید در روایات، آیا مقام شهدا با هم فرق دارند؟

پاسخ:

از نظر قرآن کریم تفاوت‌های نژادی، جنسیتی، زبانی، جغرافیایی، صنفی، عنوانی و ... هیچ دخالتی در ارزش‌گذاری انسان نداشته و هر آنچه موجب برتری هر انسانی بر انسان دیگر می‏شود، اموری نظیر «کسب علم»[1]  و رعایت «تقوا» است.[2]

درنتیجه صرف شهید بودن، برای یکسان دانستن انسان‌هایی که به این وصف، متصف شده‌اند، دلیل بر هم‌ترازی و یکسانی مقام ایشان نیست. چه اینکه صرف وصف پیامبری نیز سبب نمی‌شود که مقام پیامبری برتر از پیامبر دیگر نباشد. ازاین‌رو در قرآن کریم در خصوص برتری مقام پیامبران می‌فرماید:

«این پیغمبران را برخی بر بعضی برتری و فضیلت دادیم، بعضی را خدا با او سخن گفته و بعضی را رفعت مقام داده».[3]

ازاین‌رو هنگام مقایسه مقام شهدا و مقام حضرت ابوالفضل العباس علیه‌السلام درحالی‌که هر دو شهید هستند، امام سجاد علیه‌السلام می‌فرماید:

«همانا (عمویم) عباس، نزد خداوند جایگاه و مقامی دارد که تمام شهیدان در روز قیامت غبطه آن مقام را می‌خورند».[4]

درنتیجه تفاوت در مقام شهدا، امری بدیهی است و ناظر به جایگاه و مرتبه ایشان در نزد خداوند تبارک‌وتعالی است.

 

[1]. سوره مجادله، آیه 11.

[2]. سوره حجرات، آیه 13.

[3]. سوره بقره، آیه 253 ﴿ تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ مِنْهُمْ مَنْ کَلَّمَ اللَّهُ وَرَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجَاتٍ ﴾.

[4]. إِنَّ للعبّاس عندَاللهِ مَنزِلَهً یَغبِطُهُ بِها جَمیعُ الشُهداء یَومَ القِیامَه (بحارالانوار علامه مجلسی، ج 22، ص 274).

در بررسی علت تهاجم و تجاوز رژیم بعث به ایران، خلاصه کردن آن به مسئلۀ «تحریک»، تقلیل مسئله است.

پرسش

ایران اقداماتی داشت که صدام را به واکنش و جنگ، وادار کرد. مثلا شعار صدور انقلاب یا دخالت امام‌خمینی در مسائل عراق. اخیراً هم مطلبی از آقای دعایی منتشر شده که در همان ایام به صورت واضح هشدار داده و پیش‌بینی کرده است که ایران دست به بازی خطرناکی زده است. آیا ما آغازگر جنگ نیستیم؟

در رابطه با تحریک صدام به جنگ دو مسئله مهم مطرح است. یکی شعار صدور انقلاب و دیگری دخالت امام خمینی ره در عراق.
امام در ابتدای پیروزی انقلاب با قاطعیت بیان داشت که «ما انقلابمان را به تمام جهان صادر می‌کنیم». (1) این سخنی بود که سایر کشورها را به وحشت وا‌می‌داشت و آن‌ها انقلاب ایران را دومینویی برای فروپاشی و اخلال در نظام‌های سیاسی خود می‌دیدند.

همچنین عبدالعلی بازرگان فرزند مهندس مهدی بازرگان در مصاحبه‌ای که با یکی از سایت‌های خبری داشت به نقل خاطره‌ای پیش از آغاز جنگ پرداخته و بیان داشته است که در سال 59 سید محمود دعایی سفیر وقت ایران در عراق توسط صدام حسین احضار شده و پس از اعتراض شدید نسبت به دخالت‌های جمهوری اسلامی در عراق تأکید کرده که من حاضرم شخصاً به ایران بیایم و اختلافات خود با ایران را حل کنم وگرنه به حمله نظامی متوسل خواهم شد؛ اما علی‌رغم اصرار دعایی و اعضای برجسته شورای انقلاب، امام خمینی هیچ اعتنایی به این موضوع نکرد و ماجرا را نادیده گرفت. (2)

همچنین جمله‌ای معروف از امام خمینی خطاب به ملت عراق با این محتوا منتشرشده است که:

«شما از پشت، خنجر به او (صدام) ‎‏بزنید. قیام کنید. اعتصاب کنید. راهپیمایی کنید بر خلافش. اقتصادش را فلج کنید. ندهید‏‎ ‎‏مالیات به او؛ و پول‏‎ ‎‏آب و برق را ندهید. چیزهای دیگر را که می‌خواهند، ندهید. زیر بار‏‎ ‎‏نروید و تظاهرات بکنید و راهپیمایی بکنید. منفجر کنید جاهایی را که مال دولت است». (3)

این صحیح است که صدام تجاوز نظامی به ایران را آغاز کرد اما با این اوصاف، دلیل تجاوز نظامی عراق، تحریک دولت عراق توسط امام خمینی و رفتارهای نظام جمهوری اسلامی نبود؟

1. خاطره آقای عبدالعلی بازرگان مخدوش و تحریف‌شده است.

مأموریت آقای سید محمود دعایی در عراق، پیش‌ازتاریخ مذکور (1359) یعنی در اسفند 1358 به پایان رسیده و ایشان پس از بازگشت به‌عنوان مسئول، در روزنامه اطلاعات مشغول به کار شده است. (4)

سید محمود دعایی بعد از انتشار این ادعا، به‌صراحت اعلام کرد که در طول مأموریت خود در عراق (15 خرداد 58 تا اسفند 58)، تنها دو بار به‌صورت تشریفاتی و در مراسم رسمی و عمومی به‌عنوان سفیر جمهوری اسلامی ایران، صدام حسین را به‌صورت طبیعی ملاقات کرده است (5) و ماجرای احضار و توبیخ و تهدید صدام، کاملاً جعلی است؛ اما آقای دعایی دقیقاً در خاطرات خود که بیش از ده سال پیش منتشر کرده است راجع به این ماجرا این‌چنین آورده است که در طول دوران سفارت خود طی چند ملاقات به امام راجع به وضعیت عراق و اصرار آنان به مذاکره سخن گفتم که امام پس از بررسی و تأمل بیان داشت که فرستادن شخصی از طرف من مصلحت نیست چراکه عراقی‌ها بعید است حسن نیت داشته باشند و بهتر است این کار بعد از تشکیل دولت و مجلس در کشور انجام شود. عراق نیز در حال توطئه در ایران بود.‏(6) دعایی با ذکر کارشکنی‌های عراق روایت خود از آغاز جنگ را این‌گونه ادامه داده است که عراقی‌ها برای جنگ، ‎‏برنامه‏‏‏‏های مدون از پیش تعیین‌شده داشتند. آن‌ها‏‎ ‎‏حتی‏‎ ‎‏قبل از پیروزی انقلاب درصدد بهره‏‏‌‏‏گیری از اوضاع داخلی ایران و حل ‏‎ ‎‏مسائل و مشکلات خود بودند. وی معتقد بود که عراق به دنبال زمینه‌چینی در منطقه بود و بخشی از مسیر ابرقدرت‌ها علیه ایران را طی می‌کرد. (7)

پس از یک دهه و با مطرح‌شدن این ماجرا (گریه ایشان و بی‌اعتنایی امام)، ایشان به‌صراحت مواردی که پیش از این بیان کردیم را در رد این ادعا توضیح داد و در پاسخ به این سؤال که «‌کلاً فکر می‌کنید که امکان این وجود داشت که با همه تحریکاتی که صورت گرفته بود، از وقوع جنگ جلوگیری شود»؟ تأکید کرد:

«زمانی می‌توانست از جنگ پیشگیری شود که ما تسلیم خواسته‌های عراق شویم و از حاکمیت ملی خود صرف‌نظر کنیم. هیچ انقلابی تن به این کار نمی‌دهد. آن‌ها می‌خواستند که مسئله اروندرود را برخلاف قرارداد الجزایر کأن‌‌ لم یکن (8) تلقی کنند و مدعی شوند که شط‌العرب  (9)  برای آن‌هاست. آن‌ها سر مسائل جزایر سه‌گانه (10)  مدعی بودند که این جزایر برای ایران نیست و باید به صاحبان عربی آن‌ها بازگردد. همچنین نسبت به هم‌وطنان عرب‌زبان و کُردزبان خود تنازلاتی داشته باشیم. در حقیقت عراقی‌ها می‌خواستند که در شرایط اول انقلاب که ما ارتش مناسبی نداشتیم، از آن موقعیت سوءاستفاده کنند و ما را تسلیم شرایط خود کنند». (11)

حتی اگر حجت‌الاسلام سید محمود دعایی این خاطره را تکذیب نکرده بود دلایل متعددی وجود داشت که اطمینان حاصل کنیم که دلیل آغاز جنگ، تحریک ایران نبوده است که در ادامه به آن‌ها اشاره خواهد شد. 
2. اگر تصور کنیم که صرف تهدید صدور انقلاب یا سخنرانی‌ها و دخالت‌های امام در عراق، موجب تهاجم نظامی یک کشور به کشوری دیگر است، در تحلیل چرایی وقوع جنگ، مسامحه کرده‌ایم. اساساً جنگ‌ها صرفاً بنا بر تهدید و تحریک رخ نمی‌دهد، بلکه پایه اصلی جنگ‌ها تضاد منافع و اطمینان از پیروزی است. اگر به مناسبات بین‌المللی بنگریم متوجه خواهیم شد که بخش بزرگی از کشورهای جهان به‌صورت مداوم در حال تحریک و تهدید کشورهای همسایه و غیر همسایه خود بوده و دلایل زیادی وجود دارد که هر آنچه ما تهدید و تحریک می‌شمریم ابداً به جنگ منجر نشود؛ اما وقتی کشوری برای به دست آوردن منافعی مُصر بوده و منافع جنگیدن را به هزینه‌اش ترجیح بدهد وارد جنگ خواهد شد.

3. معنای صدور انقلاب، صدور نظامی نبود. امام خمینی ره به‌صراحت بیان کرده بود:

«ما که می‌گوییم اسلام را ما می‌خواهیم صادر کنیم، معنایش این نیست که ما سوار طیاره بشویم و بریزیم به ممالک دیگر. یک همچو چیزی نه ما گفتیم و نه ما می‌توانیم؛ اما آنکه ما می‌توانیم این است که به‌وسیله دستگاه‌هایی که داریم، به‌وسیله همین صداوسیما، به‌وسیله مطبوعات، به‌وسیله گروه‌هایی که در خارج می‌روند، اسلام را آن طوری که هست معرفی کنیم. اگر آن طوری که هست معرفی بشود، مورد قبول همه خواهد شد. بشر به فطرتش یک فطرت سالم است، اگر یک‌چیزی را القا بکنند، روی فطرت سالم خودش قبول می‌کند و قدرتمندها از همین معنا می‌ترسند؛ بنابراین ما یک وظیفه بسیار بزرگ بر عهده‌داریم. نه ما تنها، همه مسلمان‌ها و نه شما تنها، همه قشرهایی که در ایران و در خارج ایران هستند و متعهد به اسلام هستند، وظیفه بزرگی داریم و آن اینکه اسلام را آن طوری که هست، آن طوری که خدای تبارک‌وتعالی فرموده است، آن طوری که در روایات و در قرآن ما هست، آن‌طور به مردم ارائه بدهیم و به دنیا ارائه بدهیم و همین خودش از هزارها توپ و تانک بیشتر می‌تواند مؤثر باشد. آن چیزی که با ارشاد حاصل بشود، قلب مردم را برمی‌گرداند؛ و این کار، این هنر از اسلام می‌آید و این هنر از احکام اسلام می‌آید، نه با یک توپ و تانک بخواهد کار بکند». (12)
نکته قابل‌توجه پاسخ به این پرسش است که کدام کشور صاحب نفوذی است که به دنبال جهانی کردن ایده‌های حکمرانی و سبک زندگی خود نیست؟ غرب و شرق عالم چندین دهه برای صدور تفکر لیبرالیستی از یک‌سو و مارکسیستی از سوی دیگر منازعات پرهزینه و خانمان‌سوز غیرقابل‌شمارش و جنگ‌های خونین متعددی به راه انداختند و امروز برای گسترش افکار و منافع خود به همه جای عالم لشکرکشی می‌کنند. آنگاه امام خمینی ره که صدور مکتب اسلام و بیداری اسلامی و قیام مستضعفین عالم علیه مستکبرین را به‌عنوان یک واقعیت مطرح کرد، متهم به تحریک است! چرا بعد از آن تا به امروز که هزاران بار سخنان تهدیدآمیز و تندتری از سوی مسئولین نظام به ابرقدرت‌ها اعلام‌شده است، کسی به ایران حمله نکرده است!
4. سخنانی که از امام خمینی ره مبنی بر آتش زدن و راهپیمایی در عراق منتشرشده است تحریک به آغاز جنگ نیست، بلکه این سخنان، چند روز بعد از آغاز جنگ تحمیلی و در واکنش به جنایات داخلی و خارجی صدام حسین و رژیم بعثی عراق ایراد شده است. این سخنان مربوط به تاریخ چهارم مهرماه 1359 است. (13) جنگ ایران و عراق  26 و یا 31 شهریور 1359 آغاز شد. برخلاف ادعاهای مطرح‌شده، این صدام بود که به دخالت مستقیم و توطئه عملیاتی در ایران مشغول بود. اخراج هزاران ایرانی از عراق در نیمه دوم 1358 ش؛ توزیع اسلحه بین عوامل ضدانقلاب، حمایت از بمب‌گذاران و طراحی انفجارهای مکرر در خطوط راه‌آهن و تأسیسات نفتی؛ پناه دادن به ژنرال‌های فراری حکومت پهلوی؛ انتخاب اسامی مجعول برای شهرهای ایران در نقشه‌ها و کتاب‌های درسی (عراق اهواز را «الاحواز»، خرمشهر را «محمره»، آبادان را «عبادان»، سوسنگرد را «خفاجیه» و بالاخره خوزستان را «عربستان» نامید.) و الحاق خیالی این شهر‌ها به قلمرو جغرافیائی عراق؛‌ تحریکات و تجاوزات مکرر مرزی (ده‌ها مورد یادداشت رسمی اعتراض از سوی وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی ایران به سفارت رژیم عراق در تهران ارسال شده است)؛ (14)انعقاد قراردادهای خرید هواپیماهای میراژ، میگ وتوپولف (این قراردادها پس از پیروزی انقلاب و قبل از جنگ منعقدشده است)؛ تقویت بدون دلیل نیروهای عراقی در مرز مشترک دو کشور و ایجاد موانع از قبیل سنگرهای بتونی، سیم‌های خاردار و ... صدها نمونه دیگر از اقدامات مقدماتی صدام برای فراهم آوردن زمینه یک تهاجم گسترده نظامی علیه جمهوری اسلامی ایران است.

صدام در 23 اسفند 1359، آشکارا از عناصر مخالف انقلاب اسلامی پشتیبانی و اعلام کرد: «ما به کلیه ملت‌های ایران، به‌ویژه به ملت کرد ایران و ملت بلوچستان و آذربایجانی‌ها و تمامی وطن‌دوستان واقعی و شریف، غیر از نادانان و آنان که با استعمار رابطه دارند، اعلام می‌کنیم که برای ایجاد روابطی استوار با آنان، به‌قصد دستیابی به حقوق ملی و میهنی خود آمادگی داریم ... ما آمادگی هرگونه کمکی را اعم از سلاح و مسائل دیگر که در راه ایجاد این روابط بدان نیاز دارند، تقدیم کرده، در اختیارشان بگذاریم ...». (15)

5. عدم مذاکره دولت ایران با صدام هم یک دروغ بزرگ و تحریف تاریخ است. از همان ابتدا دولت ایران به دنبال حل مسائل از طریق مذاکرات و صدام حریص به جنگ و طمع‌کار در ایران انقلابی و آشفته بود. (16) در یک فایل ویدئویی صلاح عمر علی - سفیر عراق در سازمان ملل (1978 تا 1981) در رابطه با ملاقات خود با صدام در سال ۱۳۵۸ ش یک سال پیش از حمله به ایران بیان کرده است که دکتر ابراهیم یزدی (وزیر خارجه وقت ایران) مایل به ملاقات و مذاکره با عراق بود که سعدون حمداوی (وزیر خارجه وقت عراق) نپذیرفت که در این مورد با صدام صحبت کند، پس از امتناع سعدون شخصاً صدام را راضی به این ملاقات کرده است و پس از ملاقاتی که ظاهراً بسیار عالی پیش رفته است، صدام به صلاح عمر علی گفته است که این فرصتی است که شاید در طول هر قرن بیشتر از یک‌بار اتفاق نیفتد.

این‌ها اهواز را از ما گرفتند. شط‌العرب را از ما گرفتند، ما را تهدید کردند. می‌خواهند انقلابشان را برای ما صادر کنند. الآن که دچار از هم گسیختگی هستند، دچار تفرقه هستند و بینشان درگیری است، این‌یک فرصت تاریخی است که ما تمامی حقوق‌مان را از آن‌ها پس بگیریم.(17) 
6. غیر از تمام این مباحث، صدام به‌صراحت دلیل حمله به ایران را در سخنرانی مهم خود در شامگاه هفده سپتامبر ۱۹۸۰ (بیست‌ و ششم شهریور ۱۳۵۹)، درست پنج روز پیش از آنکه جنگ تمام عیار عراق علیه ایران آغاز شود، در جمع نمایندگان مجمع ملی عراق که از رسانه‌ها پخش شد ایرانیان را تهدید کرد که یا اراضی تصاحب‌شده که متعلق به عراق و ملت عرب است یا پس بدهند وگرنه، ثابت کرده‌اند که عامل نیروهای امپریالیست و صهیونیست و نژادپرستان ارتجاعی هستند که نسبت به ملت عرب، نفرت و خصومت دارند. وی قرارداد الجزایر را بی‌ارزش خواند و رسماً ایران به را تهدید به حمله سخت نظامی کرد. (18)   در همین نطق تاریخی بود که صدام در مقابل دوربین‌ها قرارداد الجزایر را پاره کرد.

7. رژیم بعث عراق و صدام، متجاوز، تندرو و به‌شدت خون‌ریز بودند و منتظر تحریک ایران نبودند و برای این ادعا دو شاهد واضح وجود دارد. یکی همان‌طور که پیش از این بیان گردید حمله پیش از انقلاب عراق به ایران که قدرت اصلی در آن دوران هم صدام بود و حتی وی به‌عنوان معاون رئیس‌جمهور عراق به همراه شاه قرارداد الجزایر را امضا کرد. دیگری حمله سریع و متجاوزانه صدام به کشورهای متحد خود بعد از اتمام جنگ ایران و عراق. دقیقاً اینجا متوجه می‌شویم که چرا امام خمینی ره، اعلام حسن نیت وی را جدی نمی‌گرفت و او را در آن زمان فردی توطئه‌گر و غیرقابل‌مذاکره می‌دانست. امام خمینی ره در سال 1361 ش به کشورهای اسلامی هشدار داد:

«بدانید که اگر صدام نجات پیدا کند و قدرت را به دست بگیرد، آدمی نیست که قدرشناسی از امثال شما بکند. آدمی است که جنون بزرگ‌بینی دارد و با این جنون، با شما هم که با او همراهی کردید به جنگ برمی‌خیزد اگر قدرت داشته باشد، شما را تباه خواهد کرد».(19)

نتیجه:
اینکه ایران به دنبال این نبود که از طریق مذاکره با صدام مسائل خود را حل کند واقعیت نداشته و برای نشان دادن چهره‌ای متعصب و نادان از مقامات ایرانی است. بعد از مذاکرات بی‌حاصل و شیطنت‌های صدام، امام مذاکره با وی را صلاح ندانست چراکه صدام بارها اثبات کرد که به دنبال راه‌حل نیست و فقط زبان زور را متوجه می‌شود. خاطره منتسب به آقای دعایی تحریف‌شده است و پیام امام به ملت عراق نیز برای بعد از آغاز جنگ است. اگر قرار بودن صرف تهدید و تحریک عامل جنگ و دلیل تقصیر باشد، عالم همواره شاهد جنگ‌های بی‌پایان جهانی بود.

معنای صدور انقلاب هم صدور فکری و مکتبی بود و نه حمله نظامی ایران به سایر کشورها، ضمن اینکه کدام کشور صاحب‌فکری، در پی جهانی کردن افکار خود نیست.

کلمات کلیدی:

جنگ تحمیلی، دفاع مقدس، امام خمینی، صدام حسین، تحریک صدام، صدور انقلاب، محمود دعایی.

پی‌نوشت‌ها:
1. خمینی، روح‌الله، صحیفه امام، ج 12، ص 148.

2. روزی در سال ١٣٥٩ از شورای انقلاب از من خواستند برای مشورت در مسئله مهمی در جلسه شورا شرکت ‏کنم. وقتی به جلسه رفتم دیدم آقای دعایی سفیر ایران در عراق نیز در جلسه حضور دارد. گفتند آقای دعایی ‏گزارشی دارند. آقای دعایی بیان کرد که... هفته گذشته صدام حسین مرا احضار کرد و پس از ‏بیان اعتراض شدید به دخالت‌ها و اخلال‌ها، گفت این وضع برای من قابل‌تحمل نیست. شما بروید تهران و به آقای ‏خمینی بگویید من اولین دولتی بودم که جمهوری اسلامی را به رسمیت شناختم و اگر اجازه بدهند من (صدام) ‏خودم شخصاً به ایران می‌آیم تا با مذاکره اختلافاتمان را حل کنیم اگر مایل نیستند با من مذاکره کنند، من یک هیئت ‏عالی‌رتبه به ایران می‌فرستم و یا دولت ایران یک هیئت عالی برای مذاکره به عراق بفرستد تا اختلافات فی‌مابین حل ‏شود زیرا ادامه این وضع برای من قابل‌تحمل نیست و من برای خاتمه دادن به این وضع به ایران حمله نظامی ‏خواهم کرد. سپس آقای دعایی تأکید کرد این آدمی است که حمله خواهد کرد.‏ شورای انقلاب تصمیم می‌گیرد که آقای دعایی به‌اتفاق آقای مهندس بازرگان و آقای دکتر بهشتی برای بیان ماجرا ‏و تعیین تکلیف به دیدار رهبر انقلاب بروند. در این دیدار ابتدا آقای دعایی شرح کامل ماجرا و نهایتاً تهدید صدام را ‏بیان می‌کند. رهبر انقلاب در پاسخ به او می‌گویند محلش نگذارید. سپس آقای مهندس بازرگان به استدلال می‌پردازد ‏که... رهبر انقلاب در ‏پاسخ می‌گویند گفتم محلش نگذارید. مجدداً آقای دکتر بهشتی شروع به استدلال می‌کند اما آیت‌الله خمینی تا سخن او ‏پایان گیرد تحمل نمی‌کنند و از جایشان برمی‌خیزند و برای بار سوم تکرار می‌کنند که گفتم محلش نگذارید و به‌طرف ‏در اندرونی حرکت می‌کنند. آقای دعایی که بسیار ناراحت‌ شده بود می‌گوید آقا من به بغداد نخواهم رفت. آقای ‏خمینی که نزدیک درِ اندرونی رسیده بودند، پس از تأمل کوتاهی رویشان را به‌طرف دعایی برگردانده و می‌گویند ‏وظیفه شرعی‌ات است که بروی و بدون اینکه منتظر پاسخ شوند، به قسمت اندرونی وارد می‌شوند. آقایان به شورای ‏انقلاب برمی‌گردند و آقای دعایی بسیار ناراحت بوده درحالی‌که گریه می‌کرده است می‌گوید به خدا قسم او (صدام) ‏حمله خواهد کرد. هیچ‌کس کاری نمی‌تواند بکند و مدتی بعد عراق به ایران غافلگیرانه حمله می‌کند. 

 روایت دعایی از دیدار با صدام، روزنامه شرق، 14 آذر 1394، https://www.sharghdaily.com/fa/tiny/news-80244
3. خمینی، روح‌الله، صحیفه امام، ج 13 ص 238 و 239.

4. دعایی، سید محمود، گوشه‌ای از خاطرات حجت‌الاسلام‌والمسلمین سید محمود دعایی، ‏‏چاپ و نشر عروج‏‏ ‏‏(وابسته به مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی‏‏(س)‏‏)، چاپ دوم، 1387 ش، ص 174.

 روایت دعایی از دیدار با صدام، روزنامه شرق، 14 آذر  1394، https://www.sharghdaily.com/fa/tiny/news-80244
6. در رابطه با‏‎ ‎‏پیش‏‏‌بینی ‏‏جنگ و کلاً‏‎ ‎‏در رابطه با‏‎ ‎‏عراق من چند ‏‎ ‎‏ملاقات با‏‎ ‎‏حضرت امام داشتم و به ایشان عرض کردم که عراقی‏‏ها‏‎ ‎‏اهداف و برنامه‏‏‌هایی دارند و در شرایط کنونی‏‏، تاکتیکِ اصرار بر مذاکره ‏‎ ‎‏و نشست را‏‎ ‎‏تعقیب می‌کنند. من در یک ملاقات دوساعته در قم به ‏‎ ‎‏ایشان وضعیت مبارزین عراقی را گفتم و از اهمیت مبارزاتشان صحبت ‏‎ ‎‏کردم. همچنین درباره شیوه‏‏‌‏‏هایی که می‏‏‌‏‌تواند کاربرد بهتری داشته باشد ‏‎‎‏سخن گفتم و بیان کردم که عراقی‏‏ها‏‎ ‎‏اصرار دارند یک شخصیت رسمی‏‎ ‎‏خارج از دولت موقت و مرتبط با‏‎ ‎‏شخص حضرت‌عالی با‏‎ ‎‏آن‌ها‏‎ ‎‏مذاکره ‏‎‎‏کند. شخصی که قرار بود با‏‎ ‎‏ما‏‎ ‎‏مستقیماً‏‎ ‎‏مذاکره کند خود صدام بود.‏

امام فرمودند: من باید فکر کنم و بعد بگویم. روز بعد که به خدمت ‏‎ ‎‏ایشان رسیدم امام فرمودند: من تصور می‏‏کنم که عراقی‏‏ها‏‎ ‎‏حُسن نیت ندارند و قصد فریب ما‏‎ ‎‏را‏‎ ‎‏دارند و من مصلحت نمی‏‏‌‏‏دانم در این شرایط ‏‎ ‎‏شخصی را‏‎ ‎‏از طرف خودم بفرستم. این مسئله باشد تا‏‎ ‎‏انتخابات انجام ‏‎ ‎‏شود و کشور نظم خود را‏‎ ‎‏بیابد؛ یعنی رئیس‌جمهور، مجلس و دولت ‏‎ ‎‏منتخب مجلس داشته باشیم.‏

در مناسبتی که دریکی از جلسات شورای انقلاب شرکت کردم تأکید‏‎ ‎‏کردم که اگر بنا بر حفظ روابط در سطح عالی است در برخوردها‏‎ ‎‏و ‏‎ ‎‏شیوه‏‏‏‏های ارتباطی تجدیدنظر کنید.‏ در آن روزگار هر یک از روزنامه‏‏‌‏‏ها، رسانه‏‏ها‏‎ ‎‏و بخش‏‏های مختلف‏‎ ‎‏رادیو و تلویزیون، سازی جداگانه می‏‏‏‏زدند. مثلاً‏‎ ‎‏رادیو اهواز که برنامه ‎‏عربی داشت توسط مخالفین رژیم عراق اداره می‏شد و آنچه احزاب و ‏‎ ‎‏سازمان‌های مبارز عراقی می‌خواستند، پخش می‌شد‏‏. بدیهی است که این ‏‎ ‎‏سخنان در ارتباط ما و عراق و تلقی‏‎ ‎‏آن‌ها‏‎ ‎‏از انقلاب اسلامی تأثیر‏‎ ‎‏می‏‏‏‏گذاشت. شورای انقلاب نسبت به فرستادن فردی که به‌طور رسمی با‏‎ ‎‏عراق مذاکره کند تردید داشت.‏ امام معتقد بودند مذاکره فایده‏‏‏‏ای ندارد؛ زیرا‏‎ ‎‏عراق قصد فریب ما‏‎ ‎‏را‏‎ ‎‏دارد و نمی‏‏خواهد با‏‎ ‎‏ما‏‎ ‎‏و انقلاب اسلامی ما‏‎ ‎‏کنار بیاید. عراق از بهترین ‏‎ ‎‏فرصت ممکن یعنی از زمانی که ما‏‎ ‎‏درگیر مسائل داخلی و بحران‌های بعد‏‎ ‎‏از انقلاب بودیم استفاده کرد و سعی نمود تا‏‎ ‎‏در درون کشور اختلاف و ‎‏دو دستگی ایجاد کند؛ بنابراین با‏‎ ‎‏استفاده از

گروهک‌های سیاسی تحت ‏‎ ‎‏نفوذ خود بعضی از استان‌های مرزی ما‏‎ ‎‏را‏‎ ‎‏به جدایی‌طلبی و استقلال ‏‎ ‎‏تحریک کرد تا‏‎ ‎‏از طریق ایجاد درگیری‌های داخلی و قومی‏‎ ‎‏یعنی داشتن‏‎ ‎‏داعیه استقلال در استان‌های مرزی، ما‏‎ ‎‏را‏‎ ‎‏وادار به سازش و تسلیم نماید و به‌نوعی به خواسته‌های خود برسد.
دعایی، سید محمود، گوشه‌ای از خاطرات حجت‌الاسلام‌والمسلمین سید محمود دعایی، ‏‏چاپ و نشر عروج‏‏ ‏‏(وابسته به مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی‏‏(س)‏‏)، چاپ دوم، 1387 ش، ص 174 و 175 ش.

7. البته عراقی‏‏ها‏‎ ‎‏برنامه‏‏‏‏های مدون از پیش تعیین‌شده داشتند. آن‌ها‏‎ ‎‏حتی‏‎ ‎‏قبل از پیروزی انقلاب درصدد بهره‏‏‌‏‏گیری از اوضاع داخلی ایران و حل ‏‎ ‎‏مسائل و مشکلات خود بودند و اصولاً‏‎ ‎‏بعد از تسلیم شدن به ‏‎ ‎‏خواسته‏‏‌های رژیم شاه و بالاخره توافق ‏‏الجزایر، همیشه درصدد انتقام و‏‎ ‎‏جبران شکست بودند و نسبت به استان زرخیز خوزستان طمع داشتند.‏ آن‌ها‏‎ ‎‏با‏‎ ‎‏سقوط شاه داعیه قدرت برتر منطقه و ژاندارمی خاورمیانه را‏‎ ‎‏پیدا‏‎ ‎‏کردند و بدیهی است که از بروز یک قدرت مستقل در مقابل شرق و ‏‎ ‎‏غرب در منطقه هراس داشتند و طبیعتاً‏‎ ‎‏برای ضربه زدن به این دولت‏‎ ‎‏مستقل از هیچ تلاش و کوششی فروگذار نمی‏‏‌‏‏کردند و از هر توانی برای‏‎ ‎‏ضربه زدن استفاده می‏‏نمودند.‏ به‌عبارت‌دیگر باید به این نکته توجه داشت که صدام در حقیقت‏‎ ‎‏مقدمات جنگ علیه ایران را‏‎ ‎‏از آبان 57 (سه ماه قبل از پیروزی انقلاب) آغاز کرد و اولین قرارگاه اطلاعاتی و عملیاتی جنگ را از همان موقع در ‏‎ ‎‏بصره تأسیس کرد و برادرش برزان تکریتی را مسئول قرارگاه کرد؛ یعنی ‎‏با اعلام انحلال ساواک و مراکز قدرت امنیتی و سیاسی رژیم شاه و با‏‎ ‎‏فروپاشی نظم سابق و از هم گسستنِ بدنه ارتش که در واقع پس از فرار‏‎ ‎‏سربازان از پادگان‌های ایران آغاز شده بود، صدام به فکر انتقام از ایرانی‌ها‏‎ ‎‏افتاد و درصدد برآمد تا حقارتی را که در درون از زمان امضای قرارداد ‏ ‎‏الجزایر به دست خودش به دلیل تسلیم در برابر شاه احساس می‌کرد، ‎‏جبران کند.

علاوه بر این انگیزه مؤثر، او به‌درستی درک کرده بود که با‏‎ ‎‏فروپاشی نظام دیکتاتوری شاه و تشکیل حکومتی مردمی و اسلامی در‏‎ ‎‏کنار مرزهایش پایه‌های دیکتاتوری حزب بعث عراق هم متزلزل می‌شود. ‏‎ ‎‏پس باید در جهت تضعیف و صدمه زدن به این نظام نوپا از هیچ ‏‎ ‎‏کوششی دریغ نکند. به‌اضافه، ماهیت و طبیعتِ وابستگی صدام به‏‎ ‎‏بیگانگان، زمینه تحریک‌پذیری و تشویق وی را به جنایت فراهم می‌کرد. ‏‎‎‏او برای این‌همه، نیاز به زمینه‌چینی داخلی و منطقه‌ای و برداشتن موانع از ‏‎ ‎‏سر راه داشت. البته «حسن البکر» رئیس‌جمهور عراق به دلیل پختگی و ‏‎ ‎‏درک روشن از تجارب جهانی، مانع جدی به‌حساب می‌آمد. لذا با‏‎ ‎‏کودتای درون‌حزبی، وی را وادار به استعفا کرد و بعد هم از میان ‏‎ ‎‏برداشت و با به دست گرفتن قدرت تام، اهداف خود را دنبال کرد. ابتدا‏‎ ‎‏برخی از حکام دیکتاتور منطقه را از حضور حکومتی مردمی و انقلابی ‏‎ ‎‏در ایران به هراس انداخت و خود را حامی آنان در قبال موج مردمی ‏‎‎‏آزادیخواهی منطقه‌ای معرفی کرد و سپس به ضدانقلاب فراری و ‏‎ ‎‏موجود در میهن ما هم امید و امکان ضربه زدن داد.

دعایی، سید محمود، گوشه‌ای از خاطرات حجت‌الاسلام‌والمسلمین سید محمود دعایی، ‏‏چاپ و نشر عروج‏‏ ‏‏(وابسته به مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی‏‏(س)‏‏)، چاپ دوم، 1387 ش،  ص 176 و 177.

8. گویی که از اول نبوده است.

9. اروندرود

10. ابوموسی، تنب بزرگ و تنب کوچک.

11. روایت دعایی از دیدار با صدام، روزنامه شرق، 14 آذر

1394، https://www.sharghdaily.com/fa/tiny/news-80244.
12. خمینی، روح‌الله، صحیفه امام، ج 18، ص 364.

13. خمینی، روح‌الله، صحیفه امام، ج 13، ص 238 و 239.

14. ر.ک: تحلیلی بر جنگ تحمیلی رژیم عراق علیه جمهوری اسلامی ایران، وزارت ‌امور خارجه اداره‌ کل ‌امور حقوقی، تهران، دفتر مطالعات سیاسی و بین‌المللی وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی ایران، 1367 ش.
15. ستیز با صلح، تهران، انتشارات ستاد تبلیغات جنگ، 1366 ش، ص 51.
16. متن کامل مذاکرات ابراهیم یزدی با صدام حسین در هاوانا (10 شهریور 1358)، تاریخ ایرانی، 2 مهر 1393، http://tarikhirani.ir/fa/news/7832
17. صلاح عمر علی: «دکتر ابراهیم یزدی (وزیر خارجه وقت ایران) مایل به ملاقات و مذاکره با عراق بود که سعدون حمداوی (وزیر خارجه وقت عراق) نپذیرفت که در این مورد با صدام صحبت کند، ... خودم رفتم پیش صدام حسین و موضوع را به او گفتم. او قبل از پذیرفتن گفت نظر تو چیست؟ به او گفتم این فرصت بسیار مهمی است، این پیشنهاد از طرف ایرانی‌ها آمده، ما دو کشور همسایه هستیم و بی‌نیاز هستیم از اینکه بین ایران و عراق مشکلی ایجاد شود. ایران هم مشکلاتی دارد اما نباید مشکلاتی بین ما باشد. صدام گفت فردا بعد از اجلاس عدم تعهد در خانه‌ای که سکونت دارم بگو که با وزیر خارجه ایران دیدار خواهم کرد. بعد دکتر یزدی آمد، از او استقبال کردم و صدام هم از او استقبال کرد. ما نشستیم و گفتگو در مورد مشکلات دو کشور شروع شد. گفتگوها بسیار مثبت بود و برای دکتر ابراهیم یزدی بسیار اهمیت داشت و بیشترین تلاش را کرد که مشکل دو کشور را بتواند حل کند. صدام هم به همین شکل و بسیار مثبت و دیپلماتیک در گفتگو مشارکت می‌کرد. قرار شد گروه‌هایی از دو طرف برای ادامه مذاکرات و جلوگیری از اختلافات معرفی کنیم. من یزدی را تا در بدرقه کردم و او خیلی از من ممنون شده بود. مرا بوسید و به گرمی خداحافظی کرد و رفت. برگشتم به سمت صدام، او منتظر من بود. من را به بیرون تالار برد؛ گفت به چی فکر می‌کنی صلاح؟ گفتم و الله من در حقیقت در حس آن دیدار هستم و خیلی خوشحالم و خوش‌بین شدم و ان‌شاءالله این مشکل به‌زودی حل خواهد شد. چون در دستان شما است نه وزیر و کارمند و ... من به‌عنوان یک عراقی خوشحال بودم.
صدام به من گفت: صلاح چند سال است در زمینه دیپلماسی کار می‌کنی؟ گفتم حدود ده سال. من را غافلگیر کرد و گفت صلاح می‌دانی این دیپلماسی چقدر تو را خراب کرده؟! ... چه حل مشکلی؟

این فرصتی است که شاید در طول هر قرن بیشتر از یک‌بار اتفاق نیفتد. این‌ها اهواز را از ما گرفتند. شط‌العرب را از ما گرفتند، ما را تهدید کردند. می‌خواهند انقلابشان را برای ما صادر کنند. الآن که دچار ازهم‌گسیختگی هستند، دچار تفرقه هستند و بینشان درگیری است، این‌یک فرصت تاریخی است که ما تمامی حقوق‌مان را از آن‌ها پس بگیریم.
صدام یک سال قبل از آغاز جنگ به فکر حمله به ایران بود! - سخنان اولین کسی که از تصمیم صدام آگاه شد، پایگاه خبری تحلیلی جماران، + فیلم، 14 اسفند 1401، https://www.jamaran.news/fa/tiny/news-1587199
18. ما از ایرانیان می‌خواهیم که به صدای حق و منطق پاسخ دهند، صدایی که از آن‌ها می‌خواهد روابط حسن هم‌جواری را با عراق و ملت عرب حفظ کنند و هر وجب از اراضی را که از عراق و ملت عرب به‌زور تصاحب کرده‌اند، پس بدهند و اگر پاسخ ندهند، ثابت کرده‌اند که عامل نیروهای امپریالیست و صهیونیست و نژادپرستان ارتجاعی هستند که نسبت به ملت عرب، نفرت و خصومت دارند. ... بنابراین روابط حقوقی در شط‌العرب باید به آنچه قبل از ۶ مارس ۱۹۷۵ [قرارداد الجزایر]  بوده، بازگردد. این رود باید با تمام حقوقِ مقرری که ناشی از حاکمیتِ کامل عراق بر آن باشد، هویت عربی و عراقی خود را بازیابد. ... مردم عراق و ارتش آن آماده هستند که در اجرای این تصمیم تاریخی سرسختانه بجنگند. ...  این دار و دسته [(اشاره به حاکمان جدید ایران)] به نحو دروغینی و به‌منظور توسعه اراضی خود و به زیان حاکمیت و منافع ملی اعراب از مذهب استفاده کرده‌اند. نقاب دروغینِ مذهب تنها پوششی است برای مخفی نگه‌داشتن روحیه نژادپرستانه ایرانیان و نفرت عمیق و ریشه‌داری که نسبت به اعراب‌دارند... ایرانی‌ها برخلاف حقشان، تمام سرزمین‌هایی را که محمدرضا شاه از عراق گرفته بود و جزایر متعلق به اعراب یعنی تنب بزرگ، تنب کوچک و ابوموسی را که شاه اشغال کرده بود، در تصرف خود نگه‌داشته‌اند... .( پارسا دوست، منوچهر، زمینه‌های تاریخی اختلافات ایران و اعراب، تهران: شرکت سهامی انتشار، چاپ دوم، 1365 ش، ص 200.)

19. امام خمینی، روح‌الله، صحیفه امام، ج 16، ص 252.

بررای آشنایی با سوالات مرتبط به لینک https://mmps.ir/rPPWp مراجعه فرمایید.

 

انتخابات در ایران با سه مؤلفه قابل ارزیابی است: 1. میزان مشارکت و اقبال جامعه، 2. نسبت منتخبین با ارکان حاکمیت قبلی 3.نسبت منتخبین با اراده ملت

سؤالات و ادعاهایی در رابطه با فرمایشی بودن، شیوه نظارت و امکان تقلب در انتخابات در ایران وجود دارد. آیا در ایران انتخابات فرمایشی و نتایج اعلام‌شده مخدوش و نظارت‌ها ناکارآمد است؟

 

مقدمه

اصل جمهوریت، یکی از دو رکن غیرقابل تغییر و اساسی در نظام سیاسی جمهوری اسلامی است. برخی بر این باورند که این اصل، به دلایل متعدد امری جدی نیست و اصلی‌ترین مظهر آن یعنی انتخابات و حق اعمال اراده ملی در ایران چندان واقعی نیست. خصوصاً اینکه اینک نهادهای نظارتی و اجرایی در انتخابات کاملاً همسو با یکدیگر تعریف می‌شوند و حتی در ظاهر هم تفاوتی در آن‌ها دیده نمی‌شود. مردم به چه امیدی در یک انتخابات مهندسی‌شده بایستی شرکت کنند؟

پرسش فوق مبتنی بر دو بخش است، یکی اصل انتخابات در ایران چقدر جدی است. دوم اینکه آیا نظارت‌های نهادی و مدنی، سلامت انتخابات را تضمین می‌کند یا نه.

1. جدی بودن و یا فرمایشی بودن انتخابات در سه حالت قابل ‌فهم است. یکی در میزان مشارکت و اقبال جامعه، دوم در همسویی منتخبین با ارکان حاکمیت قبلی و دیگری نسبت منتخبین با اراده ملت که هر یک از این مؤلفه‌ها در ادامه توضیح داده شده است. البته این نکته را نیز نباید از نظر دور داشت که میزان واقعی بودن یا نبودن جمهوریت، امری صفر و یکی نیست و شدت و ضعف دارد.

الف. بررسی میزان مشارکت:

در ایران تا سال 1400 شمسی، 39 انتخابات برگزار شده است که شدت مشارکت عمومی در آن گاهی به مرز ناباوری رسیده است. مثلاً حضور مردم در دهمین انتخابات ریاست جمهوری در سال 1388، بیش از 85 درصد از واجدین شرایط بود که یعنی حدود چهل میلیون نفر در انتخابات برگزارشده توسط نظام جمهوری اسلامی ایران شرکت کردند. همچنین پیش از آن در هفتمین انتخابات ریاست جمهوری در سال 1376، حدود 80 درصد از واجدین شرایط در این انتخابات شرکت کردند. آیا این حجم از اقبال عمومی به انتخابات در ایران ناشی از تلقی فرمایشی بودن انتخابات توسط مردم است؟ آیا مردم علی‌رغم بمباران شبانه‌روزی رسانه‌های فارسی‌زبان علیه نظام جمهوری اسلامی در این حد بی‌خبر و بی‌اطلاع از وضعیت انتخابات در ایران هستند؟

ب: بررسی همسویی منتخبین با ارکان حاکمیت قبلی

زمانی که بسیاری از منتخبین مردم در انتخابات مختلف چه در مجلس و چه در ریاست جمهوری، افرادی را انتخاب می‌کنند که به‌صورت واضح، خلاف سیاست‌های دولت مستقر عمل می‌کنند و حتی بالاتر از آن با بخش‌های انتصابی حاکمیت وارد چالش جدی می‌شوند، این امر نشان از جدی بودن انتخابات دارد. برای مثال در انتخابات ریاست جمهوری سال‌های 1358، 1376 و 1392، منتخبین ملت، همسویی سیاسی و مورد طبع حاکمیت قبلی را نداشتند و بااین‌حال دو دولت اصلاحات و تدبیر و امید، 16 سال و تا روز آخر بر کرسی ریاست جمهوری تکیه زدند. همین‌طور در انتخابات مجلس خبرگان اخیر (1394) آقایان مرحومین مصباح یزدی و محمد یزدی نتوانستند از تهران وارد مجلس خبرگان شوند درحالی‌که به‌شدت موردحمایت حاکمیت بودند و رهبر انقلاب در نکوهش عدم انتخاب آنان بیان داشت: «البته برخی بزرگان هم هستند که رأی آوردن و یا رأی نیاوردن، هیچ خللی در شخصیت آن‌ها ایجاد نمی‌کند و آقایان یزدی و مصباح ازجمله این افراد هستند که حضور آنان در خبرگان باعث افزایش وزانت این مجلس می‌شود و نبود آن‌ها نیز برای مجلس خبرگان خسارت است.»(1) پس این‌گونه نیست که منتخبین، لزوماً همسو با اراده حاکمیت باشند و این نشان از احترام و اهتمام به رأی مردم دارد.

ج: بررسی نسبت منتخبین با اراده ملت:

مردم برای رسیدن به نتیجه در انتخابات شرکت می‌کنند، آن‌ها یا خواهان تغییر سیاست‌های موجودند و یا برای حفظ سیاست‌های قبلی به پای صندوق‌های رأی می‌روند. یکی از دلایل بالا بودن میزان مشارکت مردم در انتخابات مختلف در جمهوری اسلامی ایران، اهمیت دادن جامعه به نتیجه این تغییر و یا تداوم سیاست‌ها است. دولت‌ها و مجالس مختلف، نشان داده‌اند که توانسته‌اند این تلقی را در جامعه ایجاد کنند و لذا بارها شاهد انتخابات گرم و رقابتی بوده‌ایم که حتی پس از اعلام نتایج، موجب تنش و تندی در جامعه شده است. باید به این پرسش پاسخ داد که اگر تلقی واقعی جامعه، ناهماهنگی منتخبین با رأی‌دهندگان است، جدای از مشارکت وسیع و چند ده‌میلیونی مردم در انتخابات، چرا پس از اعلام نتایج انتخاباتی سال 88، کشور هشت ماه درگیر اعتراض و آشوب جدی بود؟ آیا این حجم از خشم و اعتراض، نتیجه بی‌اهمیتی و فرمایشی بودن انتخابات در ایران است؟

2. سازوکار و فرایند سلامت و نظارت‌های انتخاباتی در ایران چگونه است و امکان تقلب گسترده وجود دارد؟

الف. جمهوری اسلامی ایران دارای مراجع قانونی قدرتمند، دادگستری گسترده، قوانین مدون و نهادهای نظارتی مختلف است (هیئت اجرایی مرکزی، شورای نگهبان، بازرسی وزارت کشور، ناظران مردمی و...) و طی چهار دهه، ده‌ها انتخابات را با قدرت و پرشور برگزار کرده است. (2) علاوه بر نهادهای نظارتی متکثر، تمامی نامزدها هم در انتخابات حق معرفی ناظر دارند؛ یعنی ناظرها می‌توانند در کل فرایند رأی‌گیری، باز کردن صندوق و شمارش آرا، اعلام نتیجه و صورت‌جلسه کردن نتیجه صندوق حضور و نظارت داشته باشند. معمولاً از معدل‌گیری در صندوق‌های مختلف در سراسر کشور، ستاد انتخاباتی مرکزی نامزد را پیش از اعلام نتایج نهایی متوجه واقعیت انتخابات می‌کند و به همین دلیل است که غالب انتخابات مختلف در ایران با مشکل اعتراض نامزدهای انتخاباتی مواجه نشده است. البته اخلاق نپذیرفتن شکست و رفتار نامتعادل در برخی همیشه وجود دارد و این اختصاص به ایران و سازوکار انتخاباتی آن ندارد. کما اینکه در انتخابات ریاست جمهوری 2020 ایالات‌متحده آمریکا، درحالی‌که مجری انتخابات دولت مستقر دونالد ترامپ بود، وی نتیجه انتخابات را نپذیرفت و خلاف روسای جمهور پیشین آمریکا به‌جای تبریک به رئیس‌جمهور منتخب، کشور را به آشوب کشید به‌نحوی‌که توسط معترضین، کنگره آمریکا برای ساعاتی اشغال گردید. (3)

ب. تجربه سیاسی ملت نیز مسئله مهمی است. مردم از شواهد گوناگون و ارزیابی میدانی، صحت و سلامت انتخابات را رصد می‌کنند و همان‌گونه که در بخش اول بیان شد، بارها افرادی از سوی دولت جمهوری اسلامی ایران، به‌عنوان پیروز انتخابات معرفی‌شده‌اند که به دلیل تبلیغات مسموم قبلی خودشان نیز از پیروزی در انتخابات ناامید بودند اما دیدند که رأی مردم با دقت و امانت‌داری اعلام گردید. جامعه به‌سادگی متوجه می‌شود که مسیر انتخابات با مسیر جامعه همسو است یا تفاوت معناداری دارد. لذا مشارکت بالای مردم در انتخابات مختلف نشان می‌دهد که جامعه تا حد قابل قبولی به‌سلامت انتخابات ایمان دارد.

ج: لزوماً همسو بودن طیف‌های سیاسی حاکمیتی دلیل بر خیانت‌درامانت و تقلب در آرای مردم نیست. حسن شهرت و سلامت اخلاقی مسئولان کشور در این رابطه، مسئله قابل‌توجه و قابل اهمیتی است. آیا در سایر کشورها نهادهای برگزارکننده انتخابات، متشکل از افرادی است که با یکدیگر دشمنی و خصومت داشته و با نظام سیاسی خود به‌صورت براندازانه مواجه هستند تا مردم نتیجه انتخابات را باور کنند. مشاهده می‌گردد که برخی حتی حضور ناظران خارجی و بین‌المللی را برای اطمینان از نتایج انتخابات پیشنهاد می‌دهند که باید دید همان ناظران اروپایی و خارجی، در انتخابات خود از ناظران سایر کشورها استفاده می‌کنند؟ یا اینکه با ایجاد یک سازوکار پایدار و قدرتمند، به‌صورت کاملاً ملی و داخلی مسائل خود را اداره می‌کنند؟

نتیجه:

جدی بودن و واقعی و سالم بودن انتخابات در ایران با سه مؤلفه قابل ارزیابی است: یکی در میزان مشارکت و اقبال جامعه، دوم در همسویی منتخبین با ارکان حاکمیت قبلی و دیگری نسبت منتخبین با اراده ملت که هر یک از این مؤلفه‌ها نشان از جدی بودن انتخابات در ایران دارد. البته این نکته را نیز نباید از نظر دور داشت که میزان واقعی بودن یا نبودن جمهوریت، امری صفر و یکی نیست و شدت و ضعف دارد. همچنین سازوکار و فرایند سلامت و نظارت‌های انتخاباتی در ایران با توجه به نهادهای قوی و متکثر حکومتی و نظارت‌های مردمی از چنان استحکامی برخوردار است که تجربه برگزاری موفق و پرشور ده‌ها انتخابات مهم در طول چهار دهه، مؤید این استحکام است.

کلیدواژه:

انتخابات، مشارکت، شورای نگهبان، تقلب در انتخابات، فرمایشی بودن انتخابات.

 پی‌نوشت ها:

1. خامنه‌ای علی، بیانات در دیدار رئیس و اعضاى مجلس خبرگان رهبرى، خامنه‌ای دات آی آر، 20 اسفند 1394،

 https://khl.ink/f/32587.

2. ر.ک: فتاحی زفرقندی، شورای نگهبان، نظارت بر انتخابات، تبیین و تحلیل صلاحیت شورای نگهبان در نظارت بر انتخابات و بررسی شبهات پیرامون آن، تهران، انتشارات پژوهشکده شورای نگهبان، 1397 ش.

3. مقامات آمریکا: اشغال کنگره پس از ۴ ساعت پایان یافت، ساختمان «امن» است، یورو نیوز فارسی (parsi.euronews)،6/1/2021، https://parsi.euronews.com/2021/01/06/us-vice-president-pence-reject-president-trump-call-to-override-election-results.

اشتهار یا فراموشی یک لقب، قاعده و دلیل مشخصی ندارد و معمولاً تابع استعمالات عرفی است. البته در مواردی هم تأکید شخص امام یا امام بعدی، تأثیرگذار بوده.

درباره اینکه چرا به امام دهم و یازدهم عسکری می‌گویند و چرا فقط امام یازدهم به این لقب شهرت یافتند توضیح دهید و اینکه آیا عسکر به سامرا گفته می‌شد یا نام محله‌ای در سامرا بود؟

امامان  علیهم‌السلام  القاب متعدّدی داشته‌اند که هرکدام به مناسبتی برای آنان به ‌کاررفته است. برخی القاب نیز بعد از درگذشت آنان برایشان به کار رفته است؛ مانند لقب سید الشهداء برای امام حسین  علیه‌السلام ؛ اما از آن میان، برخی القاب به‌مرور شهرت یافته، برخی شهرت کم‏تری دارد و برخی نیز فراموش‌شده‌اند.

مورّخان و محدثان برای امام دهم القاب متعدّدی نوشته‌اند؛ همچون: هادی، نقی، نجیب، مرتضی، عالم، فقیه، امین، مؤتمن، طیّب، متوکل، عسکری، فقیه عسکری، ابن الرضا، ناصح، فتّاح، دلیل، رشید، موضّح، شهید، وفیّ، متّقی و خالص.(1) در برخی از روایات به‌جای «عسکری»، تعبیر «صاحب العسکر» برای آن حضرت به کار رفته است. (2) برای امام یازدهم نیز القابی چون عسکری، صامت، رفیق، زکیّ، سراج، هادی، مُضیء، شافی، مرضیّ، مهتدی، نقیّ و خالص به ثبت رسیده است.¬(3) بنابراین، برخی از القاب ازجمله «هادی» و «عسکری» مشترک بوده و برای هر دو امام ثبت‌شده است. ولی به‌مرورزمان، لقب «هادی» برای امام دهم و لقب «عسکری» برای امام یازدهم شهرت یافت.

سبب اشتهار لقب «عسکری»

اشتهار یا فراموشی یک لقب، قاعده و دلیل مشخصی ندارد و معمولاً تابع استعمالات عرفی است. البته در مواردی هم ممکن است تأکید شخص امام یا امام بعدی، تأثیرگذار بوده باشد؛ چنان‏که به نقل اربلّی، مشهورترین لقب امام هادی علیه­السلام «متوکّل» بود؛ ولی آن حضرت به یارانش توصیه می‌فرمود که این تعبیر را برای ایشان به کار نبرند؛ چراکه برای حاکم وقت (جعفر بن معتصم عباسی که بین سال‌های 232 تا 247 بر مسند خلافت بود) به کار می‌رفت و لقب او شمرده می‌شد. (4) گاهی نیز شرایط اجتماعی و سیاسی می‌تواند تأثیر بگذارد؛ کما این‏که به نظر می‌رسد اشتهار لقب «رضا» برای امام هشتم، متأثر از ماجرای ولایت‌عهدی آن حضرت بوده است.

این احتمال نیز دور نیست که بگوییم: لقب عسکری بدین سبب برای امام هادی علیه­السلام غلبه پیدا نکرد که آن حضرت سال‌ها قبل از کوچ کردن به عسکر سامرا نیز امام بود و به هادی شهرت یافته بود؛ ولی فرزندش امام حسن چنین پیشینه‌ای نداشت و در همان سال‌های آغازین زندگی همراه پدر به سامرا رفته بود و گویی از همان آغاز امامت، با لقب «عسکری» شناخته می‌شد و ازاین‌رو، همین لقب برای ایشان غلبه یافت.

معنا و ریشه لقب «عسکری»

به‌هرحال، لقب «عسکری» که برای دو امام دهم و یازدهم به‌ کاررفته، اسم منسوب به «عسکر» است. کلمه «عسکر» «معرّب» است و از کلمه فارسی «لشکر» گرفته شده است. (5) این واژه در عربی، اسم جمع است و به معانی مختلفی ازجمله «گروهی از افراد یا اسب‌‏‏‏ها یا حیوانات» و نیز به معنای «پادگان یا لشکرگاه» (مُجْتَمَعُ الجیش) به کار رفته و حتی از آن فعل (به معنای جمع شدن در یک مکان) نیز ساخته ‌شده است. (6) شایان توجه است که نگارش و خوانش این کلمه به ‌صورت «عسگر» غلط است؛ (7) هرچند به دلیل مجاورت سین ساکن و کاف، در زبان محاوره فارسی، حرف «ک» معمولاً با صدایی شبیه «گ» شنیده می‌شود. (8)

آیا عسکر همان سامرا است یا بخشی از آن بوده است؟ برخی گفته‌اند: «عسکر» عنوان نامشهودی برای سامرا بوده (9) (به همه شهر «عسکر» می‌گفتند)؛ ولی به کار بردن ترکیب اضافی «عسکر سامرا» در متون تاریخی و جغرافیایی، نشان می‌دهد که عسکر بخش یا محلی خاص از شهر سامرا بوده و بر همه شهر اطلاق نمی‌شده است. از برخی گزارش‌‏ها نیز می‌توان برداشت کرد که عسکر سامرا، محل زندگی و استقرار لشکریان بوده و این‏که محل زندگی امام هادی علیه­السلام «عسکر» دانسته شده، (10) اشاره به همین محل است. شیخ صدوق می‌گوید:

مشایخ (/استادان) ما می‌گویند: محلّه‌ای که امام هادی و فرزندش امام حسن در آن جا زندگی می‌کردند، «عسکر» نامیده می‌شد و به همین سبب به هر یک از آن دو، «عسکری» گفته می‌شود. (11)

آن‌گونه که از جمع‌بندی گزارش‌های مختلف تاریخی به دست می‌آید، سامرا شهری کهن و باستانی بوده است. بعد از اسلام توجه چندانی به آن نمی‌شد تا این‏که در دوران خلافت عباسیان، برخی کارهای عمرانی در آن انجام شد؛ ولی از هنگامی شهرت و اعتبار یافت که نیروهای نظامی و سربازان معتصم در بغداد زیاد شدند و رفت‌وآمدشان باعث مزاحمت مردم بود. پس معتصم به‌ناچار، لشکریان را از بغداد خارج کرد و به سامرا برد. خودش نیز ساکن سامرا شد و در سال 221 ھ. آن جا را پایتخت خود قرار داد. اطرافیانش نیز هرکدام برای خود، بنایی در آن منطقه ساختند. (12) سکونت لشکریان در سامرا چهره آن را دگرگون کرد و شهر کوچک باستانی، چهره نظامی به خود گرفت. از همین زمان، نام «عسکر» به‌عنوان محل استقرار لشکریان معتصم، به کار رفت.

بعد از مرگ معتصم در سال 232 ھ، فرزندش متوکل به خلافت رسید و در سال 233 ھ.(13) امام هادی را به سامرا فراخواند و در همین محل موسوم به عسکر، سکنا داد. گویا هدف معتصم از انتخاب آن محل، این بوده که بهتر بتواند رفت‌وآمدها و فعالیت‌های امام را زیر نظر داشته باشد. آن حضرت تا هنگام شهادتش در سال 254، بیش از بیست سال در آن محلّه سکونت داشت. فرزندش امام حسن عسکری (علیه السّلام) نیز که از کودکی همراه پدر به آن جا آمده بود، (14) در همان محل و همان خانه اقامت داشت و در همان خانه نیز بدرود حیات گفت. ازاین‌رو، به ایشان نیز لقب «عسکری» دادند و در هنگام یادکرد از هر دو امام، تعبیر «عسکریَّین» را به کاربردند؛ یعنی «دو فرد منسوب به عسکر». حضرت مهدی صاحب‌الزمان (عجل الله فرجه) نیز در همان محل و همان خانه به دنیا آمدند و آن خانه دقیقاً همان‌جایی است که امروزه حرم عسکریّین علیهماالسلام  در سامرا شناخته می‌شود.

ناگفته نماند که کلمه «عسکر» غیر از سامرا، به‌عنوان اسم برای شهرها یا محلّه‌های دیگری نیز به ‌کاررفته؛ (15) چنان‌که یاقوت حموی غیر از¬«عسکر سامرا» از هشت شهر یا محلّه دیگر به نام «عسکر» در عراق و مصر شام و ایران یاد کرده است. (16) ولی آنچه در لقب دو امام بزرگوار شیعه مدّ نظر است، همان «عسکر سامرا» است و البته غیرازاین دو امام، بزرگان دیگری نیز به این محل منسوب شده‌اند. (17)

نتیجه:

بر اساس آنچه گذشت، «عسکر» نام محلی در سامرا بوده که از سال 233 به بعد، منزل امام دهم و یازدهم  علیهماالسلام  در آن قرار داشته است. ازاین‌رو، هر دو امام به «عسکری» شناخته می‌شدند؛ ولی به ‌مرورزمان، لقب «عسکری» برای امام یازدهم غلبه یافت و از امام دهم بیش‏تر با عنوان «هادی» یاد شد؛ لقبی که قبل از استقرار ایشان در عسکر سامرا نیز برای آن حضرت به کار می‌رفت.

کلیدواژه:

القاب و نام های امام هادی، القاب و نام های امام عسکری، القاب اهل‌بیت، لقب عسکری، عسکر سامرا.

پی‌نوشت‌‏ها:

1. جعفریان، رسول، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، انتشارات انصاریان، قم، چاپ پنجم، 1381 ش، ص 500؛ مقدّسی، یدالله، باز پژوهی تاریخ ولادت و شهادت معصومان  علیهم‌السلام ، قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، چاپ اوّل، 1391 شمسی، ص 482.

2. برای نمونه: کلینی، الکافی، تهران، دار الکتب، 1365 ھ.ش، ج 1، ص 230 (روایتی از محمد نوفلی) و 401 (روایت محمد بن احمد عن بعض اصحابنا) و ج 4، ص 577 (روایت محمد بن اورمه عن بعض اصحابنا) و … .

3. جعفریان، همان، ص 536؛ مقدّسی، همان، ص 516.

4. اربلّی، علی بن عیسی، کشف الغمه فی معرفه الأئمه، تحقیق: رسولی محلاتی، تبریز، مکتبه بنی‌هاشمی، 1381 ھ.ق، ج 2، ص 374.

5. معین، محمد، فرهنگ فارسی، تهران، انتشارات امیرکبیر، دوره 6 جلدی، چاپ هشتم، 1371 ھ.ش، ج 2، ص 2300 (مدخل «عسکر»).

6. ر.ک: ابن منظور، لسان العرب، ج 4، صفحه 567 (ذیل مادّه «عسکر»).

7. نجفی، ابوالحسن، غلط ننویسیم؛ فرهنگ دشواری‌های زبان فارسی، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، چاپ سوم (با تجدیدنظر)، 1370 ھ.ش، ص 269 (مدخل «عسکر»).

8. ر.ک: همان، ص 27 (مدخل «اشک»).

9. جعفریان، همان، ص 536.

10. مانند گزارش ادریس بن زیاد کفرتوثائی که می‌گوید: برای دیدار با امام ابو محمد علیه­السلام به «عسکر» رفتم... . (ابن شهرآشوب مازندرانی، مناقب آل ابی‌طالب، قم، انتشارات علامه، 1379 ش، ج 4، ص 428)

11. صدوق، محمد بن علی بن بابویه، علل الشرائع، قم، مکتبه الداوری (عکس‌برداری شده از نسخه مکتبه الحیدریه، نجف اشرف، 1386 ھ.ق)، ج 1، ص 241.

12. ر.ک: حموی، شهاب‌الدین ابوعبدالله یاقوت بن عبدالله، معجم البلدان، بیروت، دار صادر، ط الثانیه، 1995 م، ج 3، ص 173 ـ 176.

13. یعقوبی، احمد بن ابى یعقوب بن جعفر، تاریخ الیعقوبی، بیروت، دار صادر، بى‌تا، ج 2، ص 484 ـ 485. شیخ مفید احضار امام هادی به سامرا را در سال 243 دانسته؛ ولی این سخن اشتباه است. ر.ک: جعفریان، همان، ص 503.

14. مقدسی، یدالله، همان، ص 516.

15. ابن منظور می‌گوید: «العسکر و المعسکر: موضعان» (لسان العرب، ج 4، ص 568) همو از شهری معروف به نام «عسکر مکرّم» نیز یاد کرده که مرحوم دکتر معین آن را یکی از شهرهای قدیم خوزستان دانسته است. (فرهنگ معین، ج 5، ص 1175).

16. ر.ک: حموی، همان، ج 4، ص 123 ـ 124.

17. حموی، همان، ج 4، ص 123.

دین اقتضای بهبود اوضاع دین باوران را دارد، هرچند بر سر هر اقتضایی، مانعی نیز وجود دارد. درنتیجه، دین، اقتضای آن را دارد که بد را خوب و خوب را بهتر کند.

اینکه گفته‌شده «دین انسان خوب را خوب‌تر و انسان بد را بدتر می‌کند» سخن درستی است؟

پاسخ:

در بیان یکی از اندیشمندان معاصر که با عنوان کلی «ایمان و تعقل» ایراد شد، این جمله به نحو گسترده‌ای در فضای مجازی بازتاب داشت که «بنده واقعاً معتقدم دین فقط آن‌چنان را آن چنان‌تر می‌کند. شما اگر انسان خوبی باشی و متدین شوی خوب‌تر می‌شوی؛ اگر انسان بدی باشی و متدین بشوی بدتر می‌شوی». (1)

حال باید دید، آیا این سخن، سخن درستی است؟

با این مقدمه به سراغ پرسش یادشده رفته و پاسخ آن را در قالب چند نکته تقدیم می‌کنیم:

 نکته اول:

گستردگی معنای «دین» و عدم توجه به مصادیق متفاوت و متعدد این لفظ پر کاربرد، منشأ مغالطات بسیاری نظیر «مغالطه کلی‌گویی» شده است. پس در ابتدا باید پرسید: منظور از «دین» در سؤال یاد شده چیست؟ و آیا اساساً می‌توان تعریفی از این واژه ارائه داد که تمام ادیان و مذاهب دنیا به تمام کثرت و تعارضی که در اصول، باورها و اعمال خود دارند، در آن جای بگیرند؟!

حقیقت آن است که «ما در جهان خارج، ادیان و مکاتب مختلفی داریم که تعریف گوهر و وجه مشترک برای همه آن‌ها مشکل به نظر می‌رسد؛ چون برخی از ادیان به خدا، تعدادی به امر معنوی معتقد بوده و برخی دیگر منکر خدا هستند. لذا اختلاف ذاتی بعضی به‌اصطلاح ادیان را می‌پذیریم، لکن این‌ها در واقع دین حقیقی نیستند، بلکه مکتب‌ها و دیدگاه‌های بنیان‌گذاران طرفداران هستند که به‌مرور زمان نام دین و مکتب بر آن‌ها اطلاق شده است». (2)

چراغ مرده کجا؟ شمع آفتاب کجا؟

در این مجال، از مصادیق غیر آسمانی دین، صرف‌نظر کرده و فقط به دین الهی، خصوصاً دین اسلام نظر داریم که «اعتقاد به آفریننده‌اى براى جهان و انسان و دستورات عملى متناسب با این عقاید»(3) را در بردارد.

نکته دوم:

صرف توانایی و قدرت، بدون در نظر گرفتن خصوصیات دیگر، بسته به آنکه چه کسی از این قابلیت و توانایی بهره‌مند می‌گردد، می‌تواند در جای خود به نتیجه‌ای نیکو منتهی شده و یا نتیجه‌ای فاجعه‌آمیز را به بار آورد.

قدرت علمی، قدرت اقتصادی، قدرت جسمانی، قدرت نظامی، قدرت سیاسی و هر قدرت دیگری، هنگامی‌که به دست انسان یا انسان‌های نیکو باشد، نتیجه‌ای نیکو به بار آورده و هنگامی‌که مورد استفاده انسان‌های زشت‌خو باشد، جز ویرانی و تباهی نتیجه‌ای ندارد.
نظیر آنکه سلطنت سلیمان نبی علیه‌السلام سبب آبادانی زمین و آسایش نفوس شده و سلطنت نمرودها، فرعون‌ها و ... تضییع جان‌ها و ویرانی آبادی‌ها را به همراه خواهد داشت. (4)

بدگهر را علم و فن آموختن

دادن تیغی به دست راهزن

تیغ دادن در کف زنگی مست

به که آید علم ناکس را به دست

علم و مال و منصب و جاه و قرآن

فتنه آمد در کف بدگوهران (5)

از همین رو، ازآنجایی‌که باور دینی، دارای کارکردهای فراوانی ازجمله پاسخگویی به نیازهای عقلی و عاطفی انسان داشته و علاوه بر رهیافت‌های اجتماعی، ابعاد فردی و خصوصاً ساحت‌های انگیزشی انسان را به شدّت تحت تأثیر قرار می‌دهد، یک «قدرت» بوده و بی‌شک همچون هر قدرت دیگری می‌تواند قابل بهره‌برداری از سوی انسان‌های صالح بوده و یا ابزاری برای خباثت افسارگسیخته و جنون‌آمیز ناصالحان باشد.

همچنانکه در صدر اسلام، گروه‌هایی چون خوارج و یا قاتلان اباعبدالله الحسین علیه‌السلام فجیع‌ترین جنایات را مرتکب شده و امروزه نیز گروهک‌های تروریستی و تکفیری نظیر داعش، بوکوحرام، القاعده، ریگی و ... این‌گونه از شرارت‌ها را مرتکب می‌شوند.
این همان حقیقتی است که قرآن کریم نیز به آن اشاره داشته و در مورد خودش می‌فرماید که «بسیارى را با آن گمراه و بسیارى را با آن راهنمایى مى‌کند». (6)

نظیر یک طناب که هم می‌شود با آن به ته چاه رفت و هم می‌شود از ته چاه بالا آمد.

درنتیجه اگر تنها به وجه توانایی و قدرتی که دین در اختیار دین‌داران قرار می‌دهد نگریسته شود، این سخن درست است که دین، همچون هر قدرت دیگری، «انسان خوب را خوب‌تر و انسان بد را بدتر می‌کند».

اما سخن به اینجا ختم نشده و جهات دیگر را نیز باید در نظر گرفت که در ادامه این مطلب را بیشتر توضیح می‌دهیم.

نکته سوم:

آنچه در اینجا باید مورد توجه قرار گیرد آن است که «دین»، صرفاً ابزاری خنثی نسبت به عامل خود نبوده و این‌گونه نیست که قدرت دینی، نظیر قدرت نظامی، تأثیری بر درونیات شخص نداشته باشد.
به‌عبارت‌دیگر، ابزارهایی که برای انسان توانایی ایجاد می‌کنند را می‌توان به دو دسته تقسیم کرد:

الف) ابزارهای منفعل

ب) ابزارهای فعّال

ابزارهای منفعل، ابزارهایی هستند که نسبت به درونیات عامل خود، خنثی بوده و تنها توانایی متناسب با ویژگی‌های ابزاری خود را در اختیار عامل قرار می‌دهند. نظیر یک چاقو که در دست گرفتن آن، اقتضایی از تغییرات درونی صاحبش را به همراه ندارد.

اما ابزارهای فعال، ابزارهایی هستند که نسبت به درونیات صاحب خود بی‌تفاوت نبوده و ازنظر ارزشی به آن رنگ متناسب با خود را تزریق می‌کنند. نظیر آنکه برخی معتقدند «سینما» یک ارزش منفی با خود به همراه داشته و از آنجا که سینما، ارتباط مستقیمی با نگرش و مبانی نظام فکری-فلسفی غرب، ازجمله مدرنیته، اومانیسم، شکاکیت، ضدیت با مذهب و ... دارد، بهره‌مندی از آن تأثیرات مقتضی خود را بر عامل و به‌کاربرنده خواهد گذاشت. (7)

صرف‌نظر از درستی یا نادرستی آنچه در خصوص سینما بیان شد، درباره دین باید گفت که دین، در حقیقت، ابزاری فعّال است که علاوه بر قدرت بخشی، نسبت به درونیات افراد نیز بی‌تفاوت نبوده و آثار مقتضی و مثبت خود را به‌جای خواهد گذاشت.

این همان بحثی است که در علومی همچون «روانشناسی دین»، مورد توجه دانشمندان قرارگرفته و تحت عناوینی نظیر «تأثیر دین در منش آدمی»(8) مورد بحث و بررسی قرار می‌گیرد.

برخی از کارکردهای مطرح شده در این باب عبارت است از:

تأثیر دین در تعهد آفرینی و ایجاد احساس مسئولیت، انقلاب درونى در برابر خودخواهى‌ها و طغیانگری‌های نفس، (9) کاهش بزهکارى و جرم و جنایت، (10) پایبندی به خانواده، رضایت از ازدواج و کاهش طلاق، (11) پشتوانه اخلاق و استوار ساختن میثاق‌ها و پیمان‌ها، (12) ایجاد همبستگى و انسجام اجتماعى، (13) پوشاندن بدی‌ها و تصفیه کدورت‌ها (14) و...

در واقع از نگاه کارکردی، چه در ساحت کارکردهای اجتماعی و چه فردی، دین، تأثیرات مثبت فراوانی برنهاد و عمیق‌ترین لایه‌های وجود آدمی داشته و بامعنا بخشیدن به زندگی به روشن ساختن ابعاد تاریک مانده وجود انسان مدد می‌رساند: «دین الهی انسان را به انجام بهترین‌ها راهنمایی و دعوت کرده و نسبت به همه کژی‌ها و زشتی‌ها هشدار داده و از آن‌ها منع می‌کند و تاریخ زندگی پیشوایان دینی، همچون پیامبران و امامان نیز زیباترین تجربه‌های اخلاقی و رفتاری را در میان بشریت به نمایش گذاشته است». (15)

درنتیجه، ماهیت دین، ماهیت بالابرنده است و اقتضای تعالی و رشد دارد اما نه به شکل مکانیکی به‌گونه‌ای که شخص را برخلاف میل باطنی‌اش به رستگاری و سعادت می‌رساند؛ بلکه سخن از اقتضای بالابرندگی در دین است که تحقق آن، بستگی به انتخاب آدمی دارد؛ شبیه به نسخه پزشک که اقتضای درمان دارد اما اینکه این هدف محقق شود، بستگی به انتخاب آدمی دارد که این نسخه را به‌درستی اجرا کند یا اینکه آن را بر اساس امیال و افکار خود تغییر دهد و به شکل ناقص و نادرست آن را اجرا کند.

بنابراین، با توجه به تأثیرات مثبت و اقتضای فعالانه دین، دیگر نمی‌توان گفت که دین انسان خوب را خوب‌تر و انسان بد را بدتر می‌کند، بلکه باید گفت که دین اقتضای آن را دارد که انسان بد را به انسان خوب و انسان خوب را به انسان خوب‌تر تبدیل کند و این خوب و خوب‌تر شدن بستگی به انتخاب آدمی دارد؛ و اگر کسی از دین سوءاستفاده کند و با تظاهر به دین، از امیال و افکار شیطانی خود پیروی کند، قطعاً خوب و خوب‌تر نمی‌شود، بلکه در گمراهی فرو می‌رود و بد و بدتر می‌شود. بد ماندن یا بدتر شدنش، نه به خاطر دین بلکه به خاطر بی‌توجهی او به حقیقت دین و تظاهر به دین‌داری است.

نکته چهارم:

باور به دین همانند هر باور دیگری، ممکن است دچار بدفهمی‌ها و سوءقصدها گشته و چه‌بسا مبادی و مبانی معرفتی و غیرمعرفتی در ارزیابی انسان از دین، آن را به انحراف و باوری غلط سوق دهد.
عواملی چون خودپرستی به‌جای حق‌پرستی، فرورفتن در انحرافات اخلاقی، فهم نادرست از مبادی مسئله، غرور علمی بیجا، پیروی از جوّ حاکم بر فضای فکری و فرهنگی جامعه و ... همگی از مواردی است که انسان را دربند خود اسیر کرده و مانع از فهم عمیق و دقیقِ دین خواهد شد.

درنتیجه، مسئله مورد بحث از این نظر نیز قابل‌بررسی است که «فهم درست از دین به سمت اهداف دین راهبری می‌کند و فهم ناقص و نادرست، چه‌بسا در جهت مخالف آن قرار گیرد؛ و رفتارهای نادرستی که به نام دین انجام‌شده و یا به‌حساب دین گذاشته می‌شود نه ناشی از دین که برآمده از نادانی و کج‌فهمی بوده و اساساً در منطق دین مردود و مطرود است. درنتیجه، اگر بخواهیم کارکرد دین را بسنجیم نباید جهالت‌ها، هواهای نفسانی و فریبکاری‌های دین شعارانه و به تعبیری نادینی را به‌جای دین و تدین بنشانیم». (16)

نتیجه:
ازآنچه بیان شد روشن می‌شود که اولاً، دین معنای گسترده‌ای داشته و باید روشن شود که منظور از دین کدام دین است.

دوم اینکه، هر قدرتی، برای صاحب خود می‌تواند نتیجه‌ای نیکو یا بد را به بار بیاورد؛ مانند اسلحه که در دست انسان بد، موجبات جنایت و در دست انسان خوب، موجبات عدالت را فراهم می‌آورد.

سوم اینکه، ابزارها گاهی خنثی و گاهی فعال بوده و بر درونیات عامل خود اثرگذارند. دین نیز این‌گونه بوده و اقتضای بهبود اوضاع دین باوران را دارد، هرچند بر سر هر اقتضایی، مانعی نیز وجود دارد. درنتیجه، دین، اقتضای آن را دارد که بد را خوب و خوب را بهتر کند.

چهارم اینکه، نباید سوء فهم ها، سوءقصدها و انحرافاتی که به نام دین صورت می‌گیرد را «دین» نامید. چراکه تلقی نادرست از هر امر مطلوبی، خارج از حقیقت آن بوده و در غیر این صورت، دیگر نمی‌توان آن را چیزی مطلوب دانست!

کلمات کلیدی:

دین، فایده دین، فلسفه دین، ضرورت دین، آثار دین.

پی‌نوشت‌ها:
1. ملکیان، مصطفی، ایمان و تعقل، قم، انتشارات دانشگاه ادیان و مذاهب، ۱۳۸۷ ش، ص ۱۳۴.

2. قدردان قرا ملکی، محمدحسن، دین و نبوت، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، 1394 ش، چ 5، ص 138.

3. مصباح یزدی، محمدتقی، آموزش عقاید، تهران، شرکت چاپ و نشر بین‌الملل، 1383، چ 13، ص 5.

4. سوره نمل، آیه 34: ﴿قَالَتْ إِنَّ الْمُلُوکَ إِذَا دَخَلُوا قَرْیَهً أَفْسَدُوهَا وَجَعَلُوا أَعِزَّهَ أَهْلِهَا أَذِلَّهً وَکَذَلِکَ یَفْعَلُونَ﴾.

5. مولانا، مثنوی معنوی، دفتر چهارم.

6. سوره بقره، آیه 26: ﴿ یُضِلُّ بِهِ کَثِیرًا وَیَهْدِی بِهِ کَثِیرًا ۚ وَمَا یُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفَاسِقِینَ﴾.
7. شریف‌زاده، رامین، هالیوود و فرهنگ‌سازان شیطانی، کتاب نقد، پاییز،1383 ش، شماره 32، ص 293-302.

8.  ملکیان، مصطفی، تأثیر دین در منش آدمی، علامه، 1381 ش، شماره 3، ص 107 -117.

9. مطهری، مرتضی، یادداشت‌های استاد مطهری، تهران، صدرا، 1394 ش، چ ۶، ج ۴، ص ۱۳۲-۱۴۱.

10. Gartner, J. Larson, D.B. Allen, G. (1991) Religious commitments and mental Health: A Review of the Empirical Literature, Journal of Psychology and Theology, 19, 6-26.

11. Glenn N.D. Weaver. C.N. Multivariate, Multisurvey Study of Marital Happiness; Journal of Marriage and Family, 1987, ۴۰, ۲۶۹-۲۸۲؛ Sporawski, M. j. Houghson M.J. Prescriptions for Happy Marriage Adjustment and Satisfaction of Couples Married 50 or more years; Family coordinator, 1987 ۲۷ ۳۲۱-۳۲۷.

12. مطهری، وحی و نبوت: مقدمه‌ای برجهان‌ بینی اسلامی، تهران، نشر صدرا، 1394 ش، ص ۲7.

13. ملکم، همیلتون، جامعه‌شناسی دین، ترجمه محسن ثلاثى، تهران، نشر ثالث، 1389 ش، ص ۱۷۹.

14. مطهرى، یادداشت‌های استاد مطهری، ج ۴، ص ۱۵۷.

15. شاکرین، حمیدرضا، آیا دین فقط «آن‌چنان» را «آن‌چنان‌تر»

می‌کند؟ پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، تاریخ درج مطلب:

10 فروردین 1400 ش، تاریخ بازدید: 15 اردیبهشت 1402 ش، لینک: https://iict.ac.ir/2021/04/anchenan/#_ftn1
16. همان.

 

اسلام آخرین و کامل‌ترین دین الهی و قرآن کریم نیز کامل‌ترین و آخرین کتاب آسمانی است که برای بشریت آمده و این جهانی و عمومی هستند.

پرسش:

اخیراً در فضای مجازی مطلبی نشر شده که جناب دکتر قمشه‌ای قرآنی ترجمه کرده و گفته ما باید زردشتی می‌ماندیم و رسالت پیامبر اسلام مختص عربستان بوده، در زیر عین مطلب و پاسخ این‌جانب برای اطلاع همگان و اهل خرد و اندیشه و آنان که جویندگان حق و حقیقت‌اند می‌آورم: *افشاء یک راز بزرگ توسط دکتر قمشه‌ای* یک نفر خدمتی به ایران و ملت ایران کرد، آن شخص دکتر قمشه‌ای بود که قرآن فارسی را چاپ کرد، ولی متأسفانه چون حقیقت را روشن کرد، رژیم چاپ مجدد را ممنوع کرد، چون دیدند که باید بروند سراغ الاغ سواری‌شان و دیگر دکانی ندارند چرا؟ مگر هر آنچه در کتاب قرآن بوده نگفته؟ حقیقت تلخ است؟ بخوانید و بدانید این گوشه‌ای از هزاران است، یعنی مشت نمونه خروار! بدانید که هزار و چهارصد و پنجاه سال کلاه بر سرمان گذاشته‌اند، *فقط بدانید که محمد پیامبرِ ایران و دیگر کشورهای جهان نیست، بلکه فقط و فقط مال عربستان است* ﺍﮔﺮ ﻗﺮﺁﻥ را ﺑﺎﻭﺭ ﺩﺍﺭﯾﺪ ﮐﻪ ﻗﺮﺁﻥ ﺭﺍ خدا ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻣﺤﻤﺪﺑﻦﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ رسول‌الله ﺍﺳﺖ، ﺑﺪﺍﻧﯿﺪ ﮐﻪ بر اساس گفته‌ی ﺍﻟﻠﻪ ما ایرانی‌ها باید زرتشتی بمانیم و دیگر کشورها به‌جز عربستان به آیین خود، یهود و عیسی و... باقی بمانند. ﺍﯾﻦ گفته‌ی آشکار ﺍﻟﻠﻪ ﺍﺳﺖ ﻭ ﭼﻨﺪﯾﻦ ﺑﺎﺭ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻗﺮﺁﻥ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﺗﺎ ﺟﺎﯼ ﻫﯿﭻ تردیدی ﻧﺒﺎﺷﺪ ﮐﻪ: *ایرانی‌ها ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺍﺯ ﻣﺤﻤﺪ ﭘﯿﺮﻭﯼ ﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﺑﺎﯾﺪ ﺍﺯ ﭘﯿﻐﻤﺒﺮ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﮐﻪ ﺯﺭﺗﺸﺖ ﺍﺳﺖ ﭘﯿﺮﻭﯼ ﮐﻨﻨﺪ*. ﺩﺭ زیر آیه‌های ﻗﺮﺁﻥ با آدرس ﺑﺮﺍی شما آورده شده تا باور کنید: *سوره‌ی ﺍﺑﺮﺍﻫﯿﻢ، ﺁﯾﻪ 4* ﴿ ﻭَﻣَﺎ ﺃَﺭْﺳَﻠْﻨَﺎ ﻣِﻦ ﺭَّﺳُﻮﻝٍ ﺇِﻟَّﺎ ﺑِﻠِﺴَﺎﻥِ ﻗَﻮْﻣِﻪِ ﻟِﻴُﺒَﻴِّﻦَ ﻟَﻬُﻢْ ۖ ﻓَﻴُﻀِﻞُّ ﺍﻟﻠَّـﻪُ ﻣَﻦ ﻳَﺸَﺎﺀُ ﻭَﻳَﻬْﺪِﻱ ﻣَﻦ ﻳَﺸَﺎﺀُ ۚ ﻭَﻫُﻮَ ﺍﻟْﻌَﺰِﻳﺰُ ﺍﻟْﺤَﻜِﻴﻢ ﴾؛ ﻣﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﯿﭻ ﻗﻮﻣﯽ ﭘﯿﻐﻤﺒﺮﯼ ﻧﻔﺮﺳﺘﺎﺩﯾﻢ ﺑه غیر ﺍﺯ ﭘﯿﻐﻤﺒﺮﯼ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺯﺑﺎﻥ خودشان ﺳﺨﻦ ﺑﮕﻮﯾﺪ.* ﺑﻨﺎﺑﺮﺍﯾﻦ ﻣﺤﻤﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺎ پارسی زبانان ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻩ ﻧﺸﺪﻩ ﺍﺳﺖ، ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﭘﺎﺭﺳﯽﺯﺑﺎﻥ ﺯﺭﺗﺸﺖ ﺑﻮﺩ. *سوره‌ی ﺍﻟﻨﺤﻞ، ﺁﯾﻪ 36*:﴿ ﻭَﻟَﻘَﺪْ ﺑَﻌَﺜْﻨَﺎ ﻓِﻲ ﻛُﻞِّ ﺃُﻣَّﺔٍ ﺭَّﺳُﻮﻟًﺎ ﺃَﻥِ ﺍﻋْﺒُﺪُﻭﺍ ﺍﻟﻠَّـﻪَ ﻭَﺍﺟْﺘَﻨِﺒُﻮﺍ ﺍﻟﻄَّﺎﻏُﻮﺕَ﴾؛ ﻣﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﺮ جامعه‌ای ﺭﺳﻮﻟﯽ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻳﻢ که می‌گفت: ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺑﭙﺮﺳﺘﻴﺪ ﻭ ﺍﺯ ﭘﺮﺳﺘﺶ هرگونه ﺑﺘﯽ ﺍﺟﺘﻨﺎﺏ ﮐﻨﻴﺪ!* ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺎ ﺍﯾﺮﺍﻧﯿﺎﻥ ﺍﯾﻦ ﺭﺳﻮﻝ ﺯﺭﺗﺸﺖ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﭘﯿﺎﻡ ﯾﮑﺘﺎﭘﺮﺳﺘﯽ ﺭﺍ هماهنگ ﺑﺎ ﺧﻮﯼ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﺁﻭﺭﺩ. سوره‌ی ﯾﻮﻧس، ﺁﯾﻪ 47* ﴿ ﻭَﻟِﻜُﻞِّ ﺃُﻣَّﺔٍ ﺭَّﺳُﻮﻝٌ ۖ ﻓَﺈِﺫَﺍ ﺟَﺎﺀَ ﺭَﺳُﻮﻟُﻬُﻢْ ﻗُﻀِﻲَ ﺑَﻴْﻨَﻬُﻢ ﺑِﺎﻟْﻘِﺴْﻂِ ﻭَﻫُﻢْ ﻟَﺎ ﻳُﻈْﻠَﻤُﻮﻥَ ...﴾؛ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﺮ ﺍُﻣﺘﯽ ﺭﺳﻮﻟﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻫﺮﮔﺎﻩ ﺁﻥ ﺭﺳﻮﻝ ﺁﯾﺪ ﻭ ﺣﺠﺖ ﮐﻨﺪ، ﺣﮑﻢ ﺑﻪ ﻋﺪﻝ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ ﻭ هیچ‌کس ﺳﺘﻢ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺩﯾﺪ.* ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﯾﺮﺍن، ﺯﺭﺗﺸﺖ بود. # *سوره‌ی ﺍﻟﺸﻌﺮﺍﺀ، آیه‌های 195، 198، 199﴿ ﺑِﻠِﺴَﺎﻥٍ ﻋَﺮَﺑِﻲٍّ ﻣُّﺒِﻴﻦٍ، ﻭَﻟَﻮْ ﻧَﺰَّﻟْﻨَﺎﻩُ ﻋَﻠَﻰٰ ﺑَﻌْﺾِ ﺍﻟْﺄَﻋْﺠَﻤِﻴﻦَ، ﻓَﻘَﺮَﺃَﻩُ ﻋَﻠَﻴْﻬِﻢ ﻣَّﺎ ﻛَﺎﻧُﻮﺍ ﺑِﻪِ ﻣُﺆْﻣِﻨِﻴن ﴾؛ 195، ﻭ ﺁﻥ ﻗﺮﺁﻥ ﺑﻪ ﺯﺑﺎﻥ ﻋﺮﺑﯽ ﺁﻣﺪ 198، ﻭ ﺍﮔﺮ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺮﺩﻣﯽ ﮐﻪ ﻋﺮﺑﯽ نمی‌دانند ﻧﺎﺯﻝ می‌کردیم، 199، ﻣﺤﺎﻝ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﻔﻬﻤﻨﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﺑﯿﺎﻭﺭﻧﺪ. *یک‌بار ﺩﯾﮕﺮ آشکارا می‌گوید؛ ﻗﺮﺁﻥ ﺑﺮﺍﯼ عرب‌زبان‌ها ﺁﻣﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﻧﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺎ ﭘﺎﺭﺳﯽزبان ها. سوره‌ی ﺳﺠﺪﻩ، ﺁﯾﻪ 3*﴿ ﺃَﻡْ ﻳَﻘُﻮﻟُﻮﻥَ ﺍﻓْﺘَﺮَﺍﻩُ ۚ ﺑَﻞْ ﻫُﻮَ ﺍﻟْﺤَﻖُّ ﻣِﻦ ﺭَّﺑِّﻚَ ﻟِﺘُﻨﺬِﺭَ ﻗَﻮْﻣًﺎ ﻣَّﺎ ﺃَﺗَﺎﻫُﻢ ﻣِّﻦ ﻧَّﺬِﻳﺮٍ ﻣِّﻦ ﻗَﺒْﻠِﻚَ ﻟَﻌَﻠَّﻬُﻢْ ﻳَﻬْﺘَﺪُﻭﻥَ ﴾ *ﺍﯼ ﻣﺤﻤﺪ ﻗﺮﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ «ﻗﻮﻡ ﺗﻮ» ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﯾﻢ، ﭼﻮﻥ ﭘﯿﺶ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺭﺳﻮﻟﯽ ﺑﺮﺍﯼ آن‌ها ﻧﯿﺎﻣﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺗﺎ ﺗﻮ ﺑﺮ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺳاﻟﺖ ﮐﻨﯽ، ﺷﺎﯾﺪ ﮐﻪ ﻫﺪﺍﯾﺖ ﺷﻮﻧﺪ.* ﻣﺎ *ﺯﺭﺗﺸﺖ* ﺭﺍ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ ﮐﻪ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﭼﻬﺎﺭ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﮐﺘﺎﺑﺪﺍﺭ ﻭ ﻣﻮﺭﺩ ﻗﺒﻮﻝ *ﺍﻟﻠﻪ* ﻭ *ﻣﺤﻤﺪ* صلی‌الله علیه و آله ﻫﺴﺘﻨﺪ. ﻫﯿﭻ ﻟﺰﻭﻣﯽ ﻧﺪﺍﺷﺖ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻣﺎ ﺣﻤﻠﻪ ﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﺁﻥ کشتارها ﻭ ﻏﺎﺭﺕ ﻭ ﺑﺮﺩه گیری ﺭﺍ انجام دهند و ﻫﻨﻮﺯ ﻫﻢ این داستان ادامه دارد. # *سوره‌ی ﺍﻧﻌﺎﻡ، ﺁﯾﻪ 92* ﴿ ﻭَﻫَـٰﺬَﺍ ﻛِﺘَﺎﺏٌ ﺃَﻧﺰَﻟْﻨَﺎﻩُ ﻣُﺒَﺎﺭَﻙٌ ﻣُّﺼَﺪِّﻕُ ﺍﻟَّﺬِﻱ ﺑَﻴْﻦَ ﻳَﺪَﻳْﻪِ ﻭَﻟِﺘُﻨﺬِﺭَ ﺃُﻡَّ ﺍﻟْﻘُﺮَﻯٰ ﻭَﻣَﻦْ ﺣَﻮْﻟَﻬَﺎ ۚ ﻭَﺍﻟَّﺬِﻳﻦَ ﻳُﺆْﻣِﻨُﻮﻥَ ﺑِﺎﻟْﺂﺧِﺮَﺓِ ﻳُﺆْﻣِﻨُﻮﻥَ ﺑِﻪِ ۖ ﻭَﻫُﻢْ ﻋَﻠَﻰٰ ﺻَﻠَﺎﺗِﻬِﻢْ ﻳُﺤَﺎﻓِﻈُﻮﻥَ ﴾؛ ﺍﻳﻦ ﻧﯿﺰ ﻛﺘﺎﺏ ﺁﺳﻤﺎﻧﯽِ ﻣﺒﺎﺭﻛﯽ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻣﺎ ﻧﺎﺯﻝ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﻳﻢ و تصدیق‌کننده‌ی ﻛﺘﺐ ﺁﺳﻤﺎﻧﯽ ﭘﻴﺸﻴﻦ ﺑﺎﺷﺪ ﻛﻪ ﺑﻪ مهم‌ترین ۱۱۱ ﺟﺎﻣﻌﻪی ﻣﮑﻪ ﻭ ﺑﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺣﻮﺍﻟﯽ ﺁﻥ ام القرا ﻫﺸﺪﺍﺭ ﺩﻫﯽ؛ آنان که ﺑﻪ ﺁﺧﺮﺕ ایمان‌دارند ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﻛﺘﺎﺏ ﺍﻳﻤﺎﻥ می‌آورند ﻭ ﻧﻤﺎﺯﻫﺎی ﺍﺭﺗﺒﺎﻁ باخدا ﺭﺍ بجا می‌آورند.* ﺍﯾﻦ ﺁﯾﻪ ﺛﺎﺑﺖ می‌کند ﮐﻪ ﻣﺤﻤﺪ ﻓﻘﻂ ﺑﺮﺍﯼ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮﯼ ﻣﮑﻪ ﻭ ﺍﻃﺮﺍﻑ ﺁﻥ فرستاده‌شده، ﺑﻨﺎﺑﺮﺍﯾﻦ ﺣﺘﯽ ﺍﯾﺮﺍﻧﯿﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ عرب‌زبان می‌دانند ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺍﺯ ﺍﻭ ﭘﯿﺮﻭﯼ ﮐﻨﻨﺪ، ﭼﻮﻥ آن‌ها ﺩﺭ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺯﻧﺪﮔﯽ می‌کنند ﻧﻪ ﺩﺭ ﻣﮑﻪ ﻭ ﺣﻮﺍﻟﯽ آن. سوره‌ی ﻓﺼﻠﺖ، ﺁﯾﻪ 3: ﴿ ﻛِﺘَﺎﺏٌ ﻓُﺼِّﻠَﺖْ ﺁﻳَﺎﺗُﻪُ ﻗُﺮْﺁﻧًﺎ ﻋَﺮَﺑِﻴًّﺎ ﻟِّﻘَﻮْﻡٍ ﻳَﻌْﻠَﻤُﻮﻥَ﴾؛ *ﮐﺘﺎﺑﯽ ﺁﺳﻤﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺁﻳﺎﺕ ﺁﻥ ﺑﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﺟﺰﺋﻴﺎﺕ ﺑﯿﺎﻥ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﺩﺭ ﻗﺮﺁﻧﯽ ﻋﺮﺑﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺮﺩﻣﯽ ﮐﻪ ﻋﺮﺑﯽ می‌دانند.* یک‌بار ﺩﯾﮕﺮ *ﻗﺮﺁﻥِ ﻋﺮﺑﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺮﺩﻡ عرب‌زبان است* *ﻧﻪ ﺑﺮﺍﯼ؟

پاسخ:
حق و حقیقت، میدانی است که شبهه افکنان، میانه خوبی با آن ندارند زیرا نان آن‌ها در فریب و وارونه جلوه دادن حق است و برای این هدف به‌دروغ و کذب روی می‌آورند تا بتوانند با غبارآلود کردن فضا، به هدف خود یعنی فریب ذهن‌ها و ایجاد شک و تردید در دل‌های لرزان، نائل شوند. این شبهه‌ای که در سؤال مطرح‌شده که قرآن مخصوص اعراب است نه فارس‌ها، از شبهات بسیار قدیمی است و پاسخ‌های علمی و متعددی هم بدان داده شده است، ولی شبهه افکنان امروزه آن را با موضوع ترجمه قرآن مرحوم الهی قمشه‌ای پیوند زده و از یک موضوع کاملاً فنی و تخصصی، سوءاستفاده کرده و ادعای نادرست دروغ خود را بازنشر کرده‌اند؛ در ادامه و بامطالعه مطالبی که در پی می‌آید، بی‌اساس بودن و دروغ بودن این ادعا، آشکار می‌شود.

ـ ترجمه قرآن؛ یک علم، یک فن و یک تخصص

«ترجمه» به‌طور کلی و ترجمه قرآن کریم به‌طور خاص، یک فن و یک علم و تخصص است و مانند هر علم و تخصصی، در فضا و محیط خاص خودش باید گفتگو شود و متخصصان و اهل‌فن می‌توانند در این زمینه نظر دهند.

مرحوم الهی قمشه‌ای یکی از این متخصصان و پایه‌گذار و آغازگر ترجمه آزاد از قرآن کریم به فارسی است. در سالیان بعد از ترجمه قرآن توسط ایشان، ترجمه‌های دیگری به زبان فارسی از قرآن کریم نشر داده‌شده و مترجمان به‌تدریج به دنبال رفع نواقص ترجمه و ارائه ترجمه‌ای با کمترین اشتباه بوده‌اند؛ این را گفتم تا روشن شود برخی خطاهای ادبی و فنی در ترجمه‌های اولیه، کاملاً طبیعی و منطقی است و با پیشرفت در این علم است که می‌تواند ترجمه‌هایی با خطای کمتر را انتظار داشت.

از طرفی هر ترجمه‌ای به‌ویژه ترجمه‌های قرآن کریم (که با رعایت اسلوب، ضوابط و قوانین خاصی انجام می‌شود) با توجه به اقسام و انواع ترجمه و نیز مراتب علمی و گرایش‌های مترجم، می‌تواند مزایا و ایراداتی داشته باشد لذا چنین نیست که بتوان یک ترجمه را کاملاً درست و بدون هیچ خطایی دانست و یا ترجمه دیگر را به‌طورکلی نامعتبر شمرد.

ـ ممنوع نبودن چاپ و نشر ترجمه الهی قمشه‌ای

ترجمه مرحوم الهی قمشه‌ای نیز مانند سایر ترجمه‌ها، بر اساس نظر متخصصان و اهل‌فن، امتیازها و ایراداتی دارد و از این لحاظ که اولین ترجمه آزاد فارسی قرآن بوده، طبیعی است برخی ایرادات فنی و ادبی بیشتری داشته باشد؛ اما هیچ‌کدام از این‌ها مانع چاپ و نشر این ترجمه نشده و نشر آن همچنان بلامانع است و ادامه دارد. در سال 1394 شمسی گفتگوهایی درباره میزان خطاهای ادبی و فنی این ترجمه شد و برخی سایت‌ها نیز خبر ممنوعیت چاپ آن را نشر دادند، ولی هیچ‌گاه از طرف وزارت ارشاد، این شایعات تأیید نشد و بلکه به‌طور رسمی اعلام شد که ممنوعیتی ندارد. در این زمینه می‌توانید از طریق اینترنت اخبار مربوطه را جستجو فرمایید تا موضوع برایتان روشن شود.

ـ ماهی از آب گل‌آلود و نسبتی دروغ به ترجمه الهی قمشه‌ای

آیا شبهه افکنان نمی‌دانند مرحوم الهی قمشه‌ای در سال 1352 شمسی رحلت کرده؟! یعنی حداقل از آن زمان تاکنون ترجمه قرآن ایشان به‌دفعات بسیار چاپ و منتشرشده است، چطور الآن یک‌مرتبه معلوم شده ایشان در ترجمه آیات، قرآن را مخصوص عرب و زرتشت را متعلق به ایرانیان دانسته؟! از کجای ترجمه قرآن این ادعا را آورده‌اند که ما هر چه می‌گردیم نمی‌یابیم! از کدام ترجمه سخن می‌گویند؟! به نظر می‌رسد آن گفتگوهای علمی و تخصصی درباره برخی ایرادات این ترجمه (در سال 1394 شمسی) را بهانه و دست‌آویزی قرار داده تا سخن باطل و نادرست خود را در قالب سخن حق، جلوه داده و با ایجاد شبهه و تردید، به نیرنگ و فریب که هدف اصلی آن‌هاست برسند تا شاید در توهم و خیال خام خود، ضربه‌ای به اسلام و قرآن زده باشند؛ مصداقی برای این آیه شریفه که می‌فرماید: ﴿ یُریدُونَ أَنْ یُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ‏ وَ یَأْبَى اللَّهُ إِلاَّ أَنْ یُتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ﴾؛ آن‌ها می‌خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش کنند؛ ولى خدا جز این نمی‌خواهد که نور خود را کامل کند، هرچند کافران ناخشنود باشند. (1)
نکته
1. عبارت «پس قرآن برای عرب‌زبان‌هاست نه فارسی‌زبان‌ها...» که  در ادامه ترجمه هر آیه نتیجه‌گیری شده، همه از خود شبهه افکن است و هیچ‌کدام اصلاً در ترجمه مرحوم الهی قمشه‌ای نیست.

2. راستی شبهه افکنان ادعا کرده‌اند مرحوم حجت‌الاسلام الهی قمشه‌ای، معتقد بوده که اسلام و قرآن مختص اعراب است و ایرانیان دین جداگانه‌ای دارند! آیا فکر کرده‌اید اگر این ادعا درست است. پس چرا خود مرحوم حجت‌الاسلام الهی قمشه‌ای، دین اسلام را به‌عنوان دین خاتم و دین کامل، پذیرفته‌اند؟! حتی قرآن و مفاتیح و صحیفه سجادیه و... را ترجمه کرده‌اند و خودشان نیز در لباس روحانیت و شخصیت دینی و مذهبی بوده‌اند! شبهه افکنان چگونه به این شواهد آشکار توجه نکرده و فقط در فکر دروغ‌پراکنی خود بوده‌اند؟!

شبهه منطقه‌ای بودن قرآن و ابطال آن

1- پاسخ نقضی؛ آیات متعدد برجهانی بودن قرآن

برخلاف ادعای شبهه افکنان و نژادپرستان، آیات مختلف قرآن گواه این است که اسلام یک آیین جهانى و برای تمام مردم دنیاست؛ به‌عنوان نمونه:
آیه 19 سوره انعام: ﴿ لِأُنْذِرَکُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ ﴾؛ هدف من این است که همه شما و کسانى را که سخنم به آن‌ها می‌رسد با قرآن انذار کنم.

آیه 90 سوره انعام: ﴿ إِنْ هُوَ إِلَّا ذِکْرى‏ لِلْعالَمِینَ﴾؛ این قرآن وسیله تذکر جهانیان است.

آیه 158 سوره اعراف: ﴿ قُلْ یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ جَمِیعاً ﴾؛ بگو اى مردم! من رسول خدا به‌سوی همه شما هستم.

آیات 86 و 87 سوره ص ﴿ قُلْ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ وَ ما أَنَا مِنَ الْمُتَکَلِّفینَ* إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِکْرٌ لِلْعالَمینَ﴾؛ [اى پیامبر!] بگو: من براى دعوت نبوّت هیچ پاداشى از شما نمی‌طلبم و من از متکلّفین نیستم! [سخنانم روشن و همراه با دلیل است!] این [قرآن] تذکرى براى همه جهانیان است.
آیه اول سوره فرقان: ﴿ تَبارَکَ الَّذِی نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلى‏ عَبْدِهِ لِیَکُونَ لِلْعالَمِینَ نَذِیراً﴾؛ جاوید و پربرکت است خداوندى که قرآن را بر بنده‌اش نازل کرد تا همه جهانیان را انذار کند.

امثال این آیات که در قرآن فراوان است.

2 ـ پاسخ کلی؛ دعوت پیامبر مرحله‌ای ولی جهانی

«علامه طباطبایی» می‌گوید:

دعوت آن جناب هرچند جهانى بوده ولیکن مرحله‌به‌مرحله صورت مى‏گرفته، اولین دعوتى که کرد دعوت مردم در مراسم حج بود که با انکار شدید مشرکین مواجه شد. آنگاه از آن به بعد مدتى به‌طور سرى و پنهانى دعوت کرد. در مرحله سوم مأمور شد عشیره و نزدیکان خود را دعوت کند، هم چنان‌که آیه شریفه‏ ﴿ وَ أَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ ﴾؛ (2) بدان اشاره دارد. در مرحله چهارم مأمور شد همه قومش را دعوت کند، هم چنان‌که آیه‏ ﴿ فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکِینَ ﴾؛ (3) به آن اشاره دارد؛ و در مرحله پنجم، مأمور شد به دعوت عموم مردم که آیه‏ ﴿ قُلْ یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ جَمِیعاً﴾؛ (4) و نیز آیه‏ ﴿ وَ أُوحِیَ إِلَیَّ هذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَکُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ﴾؛ (5) به آن اشاره‏ دارند. (6)

علاوه بر این، این معنا از مسلمات تاریخ است که یکى از گروندگان به آن جناب «سلمان فارسى» است که ایرانى بوده، یکى دیگر «بلال» بوده که اهل حبشه بوده است و یکى «صهیب» بوده که اهل روم آن روز بوده؛ و نیز این هم مسلم است که آن جناب یهودیان را هم دعوت مى‏کرده و وقایعى که بین آن جناب و یهودیان اتفاق افتاده معروف است؛ و نیز این مسلم است که آن جناب به پادشاهان ایران، مصر، حبشه و روم نامه نوشته و همه را به اسلام دعوت کرده؛ همه این شواهد دلالت دارد بر اینکه دعوت آن جناب جهانى و عمومى بوده است. (7)

بنابراین؛ اگرچه پیامبر صلی‌الله علیه و آله برای هدایت همه مردم مبعوث شده، ولی دعوت او از یک جمع و جامعه کوچک و محدود شروع و به‌تدریج به جوامع بزرگ‌تر گسترش می‌یابد تا سراسر جهان را در بربگیرد. افزون بر این، گسترش دعوت پیامبر از طریق اسباب و وسائل عادی بوده، لذا کاملاً منطقی و طبیعی است که نیاز باشد تا شروع دعوت پیامبر به زبان مردمی باشد که در بین آن‌ها مبعوث شده، زیرا پیامبر که عمر ابدی و همیشگی ندارد بلکه عمر دنیوی او محدود است و روزی از این دنیا می‌رود و قرار است ابتدا این گروه و این مردم با رسالت آن حضرت آشنا شده سپس آن را به دیگر اقوام جهان انتقال دهند.

3- پاسخ تفصیلی؛ مخالفان و برداشت نادرست از آیات

ازآنجا شبهه افکنان با ترجمه و تفسیر نادرست از آیات قرآن، به دنبال القای شبهه خود (قرآن مخصوص اعراب) هستند؛ نیاز است برای روشن شدن حقیقت، آیات اشاره‌شده موردبررسی قرار گیرند.

آیه اول:

﴿ وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ بِلِسانِ‏ قَوْمِه‏﴾؛ ما هیچ پیامبرى را، جز به زبان قومش، نفرستادیم؛ تا (حقایق را) براى آن‌ها آشکار سازد. (8)

مراد از «لسان قوم» در این آیه، تنها لغت و زبانِ مردم نیست، زیرا گاهى ممکن است گوینده‌ای با زبان مردم سخن بگوید ولى مردم حرف او را درست نفهمند، بلکه مراد آسان و قابل‌فهم گفتن است، به‌گونه‌ای که مردم پیام الهى را بفهمند. (9)

تعبیر «لسان قوم» اشاره دارد که هر پیامبرى، در درجه‏ اول، با همان ملتى که به‌سوی آن‌ها فرستاده‌شده است، سخن می‌گوید؛ و اگر زبان آن‌ها را نداند و محتاج مترجم باشد، تأثیر و نفوذ سخن او و پذیرش مردم کم‌تر می‌شود؛ پس لازم است که هر پیامبر به لغت و زبان ملت خویش سخن بگوید. (10)

آیه دوم و سوم:

﴿ وَ لَقَدْ بَعَثْنا فی‏ کُلِّ أُمَّهٍ رَسُولاً ﴾؛ ما در هر امتى رسولى برانگیختیم (11) و نیز آیه ﴿ وَ لِکُلِّ أُمَّهٍ رَسُولٌ‏﴾؛ براى هر امّتى، رسولى است. ‏(12)

کلمه‏«أُمَّهٍ» از ریشه‏ «ام» به معناى چیزى است که دیگرى را به خود ضمیمه می‌کند و آن را قصد می‌کند و به هر جماعتى که داراى نوعى وحدت و اشتراک باشند، امّت گفته می‌شود. امت هر پیامبری هم شامل همه‌کسانی که آن پیامبر برای رساندن پیام الهی به آن‌ها مبعوث شده می‌شود، چه به او ایمان آورند یا کافر شوند. (13) «امّت» هر جماعتى است که یک‌چیز مثل دین یا زبان و یا مکان آن‌ها را جمع کند، اختیاری باشد یا اجباری. (14) کلمه‏«أُمَّهٍ» از ریشه‏ «ام» به معنای قصد است؛ و امت به جماعت و گروهی گفته می‌شود که قصد مشترک و نظر مشترک دارند. (15)

بنابراین، امت به معنای گروه و نژاد خاص نیست تا بخواهیم همگانی بودن آیین الهی را به بهانه تعصب و نژادپرستی، انکار کرده و آن را به یک نژاد و یک منطقه محدود کنیم.

از طرفی در ادیان الهی گرچه همه پیامبران و همه آیین‌های الهی،  رعایت احترامشان واجب و لازم است، ولی با آمدن دین جدید که  دین و آیینی کامل‌تر از قبلی است، دین قبلی منسوخ می‌شود و از اعتبار و حجیت می‌افتد و همه بایستی به دین و آیین جدید ایمان بیاورند؛ با آمدن دین اسلام که آخرین و کامل‌ترین ادیان الهی است، همه ادیان گذشته منسوخ‌شده و اعتبار آن‌ها تمام‌شده است.

آیه چهارم:

﴿ وَ لَوْ نَزَّلْناهُ عَلى‏ بَعْضِ الْأَعْجَمِینَ * فَقَرَأَهُ عَلَیْهِمْ ما کانُوا بِهِ مُؤْمِنِینَ﴾؛ هرگاه ما آن را بر بعضى از عجم [غیر عرب‏] ها نازل مى‏کردیم و او آن را بر ایشان می‌خواند، به آن ایمان نمی‌آورند. (16)

این آیه به تعصب و نژادپرستی شدید مشرکان عرب اشاره دارد یعنی مشرکان عرب اگر پیامبری غیرعربی می‌داشتند به او ایمان نمی‌آوردند.

«نژادپرستى و تعصب‌های قومى آن‌ها به‌قدری شدید است که اگر قرآن بر فردى غیر عرب نازل می‌شد، امواج تعصب‌ها مانع از پذیرش آن می‌گردید، تازه حالا که بر مردى از خانواده اصیل عربى و بابیانی رسا و گویا نازل‌شده و در کتب آسمانى پیشین نیز بشارت آن آمده و علماى بنی‌اسرائیل نیز به آن گواهى داده‌اند، بسیارى از آن‌ها ایمان نمی‌آورند، چه رسد اگر پیامبرشان اصلاً چنین شرایطی را نداشت». (17)

امام صادق علیه‌السلام فرمودند: ارزش و فضیلت غیر عرب این است که آنان به‌سوی قرآنى که به زبان عربى است گرایش پیدا کردند، ولى اگر قرآن به زبان غیرعربی بود، بعضى عرب‌ها ایمان نمی‌آوردند. (18)

نکته:

 اگر غیر عرب‌ها هم بخواهند به بهانه اینکه قرآن عربی است ایمان نیاورند، فرقی با مشرکان متعصب و نژادپرست عرب نخواهند داشت.
آیه پنجم:

﴿ أَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ بَلْ هُوَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ لِتُنْذِرَ قَوْماً ما أَتاهُمْ مِنْ نَذیرٍ مِنْ قَبْلِکَ لَعَلَّهُمْ یَهْتَدُون‏﴾؛ ولى آنان مى‏گویند: «(محمد) آن را به‌دروغ به خدا بسته است»، امّا این سخن حقّى است از سوى پروردگارت تا گروهى را انذار کنى که پیش از تو هیچ انذار کننده‌ای براى آنان نیامده است، شاید (پند گیرند و) هدایت شوند!(19)

طبق عقیده مستدل، هرگز زمین از حجت الهى خالى نمی‌ماند و در هر عصر و زمان پیامبر یا وصى پیامبرى براى اتمام‌حجت در میان انسان‌ها وجود داشته و دارد؛ لذا منظور از قومی که پیش از رسول اکرم انذار دهنده‌ای نداشتند، اعراب نیستند؛ چراکه آن‌ها نیز مانند سایر اقوام پیامبرانی داشته‌اند (مانند خالد بن سنان عبسى و حنظله که دو تن از پیامبران عرب بودند)، بلکه به نظر می‌رسد که منظور در اینجا از نذیر، پیامبر بزرگى باشد که دعوت خود را آشکارا و توأم با معجزات و در محیطى وسیع و گسترده آن‌هم سال‌ها پس از حضرت عیسی علیه‌السلام آشکار سازد و می‌دانیم چنین انذار کننده‌ای برای مردم آن زمان، خصوصاً مردم شبه‌جزیره عربستان، قیام نکرده بود. (20)

آیه ششم:

﴿ وَ هذا کِتابٌ أَنْزَلْناهُ مُبارَکٌ مُصَدِّقُ الَّذی بَیْنَ یَدَیْهِ وَ لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرى‏ وَ مَنْ حَوْلَها... ﴾؛ و این کتابى است که ما آن را نازل کردیم؛ کتابى است پربرکت که آنچه را پیش از آن آمده، تصدیق می‌کند؛ (آن را فرستادیم تا مردم را به پاداش‌های الهى، بشارت‌ده‌ی) و تا (اهل) أمّ القرى [مکّه‏] و کسانى را که گرد آن هستند، بترسانى‏. (21)

مکه، «أُمَّ الْقُرى‏» یعنى مادر شهرهاست؛ پس لازم است که تغذیه‏ علمى، روحى و امیدبخشى جهان اسلام ازآنجا تأمین شود و نقش مادر جهان اسلام را داشته باشد. شاید تعبیر هشدار به مردم مکه براى آن باشد که تبلیغ و دعوت پیامبر صلی‌الله علیه و آله مراحلى دارد: از دعوت خویشاوندان شروع می‌شود و بعد به مردم شهر و منطقه و سپس به همه‏ مردم جهان می‌رسد. (22)

این آیه دلالت دارد بر اینکه خداى تعالى عنایت خاصى به مکه دارد، چون مکه معظمه حرم خداوند است و دعوت اسلامى ازآنجا شروع‌شده و به سایر نواحى عالم منتشر گردیده است. (23)

اگر به مکه «ام‌القری» می‌گویند به خاطر این است که اصل و آغاز پیدایش تمام خشکی‌های روى زمین است و بنا براین ﴿ و من حولها ﴾ (کسانى که پیرامون آن هستند) تمام مردم روى زمین را شامل می‌شود.(24)
آیه هفتم:

﴿ کِتابٌ فُصِّلَتْ آیاتُهُ قُرْآناً عَرَبِیًّا لِقَوْمٍ یَعْلَمُون‏ ﴾؛ کتابى که آیاتش هر مطلبى را در جاى خود بازگو کرده، در حالى که فصیح و گویاست براى جمعیتی که آگاه‌اند. (25)

بر فرضی که مخاطب قرآن فقط عرب بوده باشد، خود عرب مشاهده می‌کند که قرآن عربی است، لذا چه نیازی وجود دارد که به عرب گفته شود که «قرآن عربی است»؟! مگر اینکه مراد و منظور از لفظ «عَرَبِیًّا» فصاحت و قابل‌فهم بودن برای «اهل فهم» باشد؛ بنابراین منظور ازجمله ﴿ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ ﴾؛ این است که تنها «اهل علم و تقوا» از آن بهره‌مند می‌شوند و منظور این نیست که تنها افرادی که عربی می‌دانند از آن بهره‌مند می‌شوند.

در اینجا ذکر چند نکته لازم است:

اولاً: نازل شدن کلام وحی به یک‌زبان (عربی)، دلیل بر اختصاص آن به کسانی که با آن زبان صحبت می‌کنند نیست؛ چنان‌که یک کتاب علمی اگر به زبان خاصی نوشته شود نباید دیگران خود را از فراگرفتن آن محروم کنند. البته قرآن کریم به هر زبانی غیر از عربی هم بود، باز همین‌گونه بود، زیرا ما یک‌زبان جهانى که همه مردم دنیا آن را بفهمند نداریم، ولى این مانع از آن نخواهد شد که سایر مردم جهان از ترجمه‌های آن بهره گیرند.

ثانیاً: اگر قرآن به زبان عربی نازل‌شده است به خاطر ادله‌ای غیر از بحث اختصاص آن به اَعراب است؛ به‌عنوان مثال زبان عربى به شهادت آن‌ها که اهل مطالعه در زبان‌های مختلف جهانند آن‌چنان زبان وسیعى است که می‌تواند ترجمان دقیقی برای لسان وحى باشد و مفاهیم و ریزه‌کاری‌های سخنان خدا را بازگو کند. علاوه بر این مسلم است که اسلام از جزیره عربستان و از یک کانون تاریکى و ظلمت و توحش و بربریت طلوع کرد و در درجه اول می‌بایست مردم آن سامان را گرد خود جمع کند، آن‌چنان گویا و روشن باشد که آن افراد بی‌سواد و دور از علم و دانش را تعلیم دهد و در پرتو تعلیمش دگرگون سازد و یک هسته اصلى براى نفوذ این آئین در سایر مناطق جهان به وجود آورد.

ثالثاً: تعبیر به «عربى بودن» که در ده مورد از قرآن تکرار شده پاسخى است به آن‌ها که پیامبر را متهم می‌کردند که او این آیات را از یک فرد عجمى یاد گرفته و محتواى قرآن یک فکر وارداتى است و از نهاد وحى نجوشیده است. (26)

نتیجه
1. چنین شبهات نخ نمایی از قدیم مطرح بوده و پاسخ‌های علمی و متقن زیادی به آن داده‌شده است.

2. مرحوم حجت‌الاسلام الهی قمشه‌ای که خود مسلمان و شیعه و مترجم قرآن و کتب ادعیه هستند، چگونه این اتهام به ایشان می‌چسبد که شبهه افکنان ادعا کرده‌اند ایشان قرآن را مخصوص اعراب و منطقه عربستان دانسته و ایرانیان دین مستقلی دارند؟!

3. ترجمه یک علم و یک تخصص است و اهل‌فن ترجمه‌های مختلف قرآن را مورد نقد و بررسی قرار می‌دهند که همه این‌ها در مجامع علمی و پژوهشی کاملاً منطقی و مرسوم است.

4. برخلاف شایعات، چاپ و انتشار ترجمه قرآن مرحوم الهی قمشه‌ای ممنوعیتی نداشته و ندارد.

5. عربی بودن به معنای نژاد عرب نیست، بلکه فصیح، شیوا، گویا و رسا بودن قرآن منظور است.

6. عرب بودن پیامبر و زبان عربی قرآن، متناسب با زبان مخاطبان اولیه است و این کاملاً طبیعی و منطقی است که ابتدا بایستی مخاطبان، قرآن را بفهمند تا بتوانند آن را به سایر مناطق، گسترش و انتقال دهند.

7. عربی بودن قرآن محدودیت نیست، زیرا قرآن به هر زبانی بود، این سؤال پیش می‌آمد که چرا این زبان؟ زیرا هیچ زبانی نداریم که بین همه مردم جهان مشترک باشد؛ از طرفی فن ترجمه برای همین منظور است، کما اینکه در سراسر دنیا، هر کتابی یک‌زبان اصلی دارد که مترجمان برای استفاده دیگران، آن را به زبان‌های دیگر ترجمه می‌کنند؛ قرآن نیز چنین است.

8. در قرآن کریم آیات بسیاری هستند که جهانی و عمومی بودن قرآن را اثبات می‌کنند.

9. اسلام آخرین و کامل‌ترین دین الهی و قرآن کریم نیز کامل‌ترین و آخرین کتاب آسمانی است که برای بشریت آمده و این جهانی و عمومی هستند و تا قیامت، دین اسلام و کتاب قرآن، راهنمای بشریت به‌سوی سعادت و کمال است؛ کما اینکه در روایت آمده: شخصى به امام صادق علیه‌السلام عرض کرد: چرا هر چه قرآن درس داده می‌شود و نشر می‌یابد، بازهم تازه است؟ حضرت فرمود: «زیرا خداى تبارک‌وتعالی قرآن را براى یک‌زمان خاص و مردم یک دوران قرار نداده است، بلکه قرآن تا روز رستاخیز در هرزمانی جدید و نزد هر گروهى تازه است». (27)

کلیدواژه
قرآن، جامعیت قرآن، عمومیت قرآن، عربی بودن، جهانی بودن، بلسان قومه، ایرانیان، شبهات قرآنی، پیامبر عجم، قرآن عربی.

پی‌نوشت‌ها:
1. سوره توبه، آیه 32.

2. سوره شعراء، آیه 214.

3. سوره حجر، آیه 94.

4. سوره اعراف، آیه 158.

5. سوره انعام، آیه 19.

6. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، مترجم: موسوی همدانی، قم: جامعه مدرسین، 1374 ش، چاپ پنجم، ج‏17، ص 545.

7. همان، ج‏17، ص 546.

8. سوره ابراهیم، آیه 4.

9. قرائتی، محسن، تفسیر نور، تهران: مرکز فرهنگی درس‌هایی از قرآن، 1388 ش، چاپ اول، ج‏4، ص 385.

10. رضایی اصفهانی، محمدعلی، تفسیر قرآن مهر، قم: پژوهش‌های تفسیر و علوم قرآن، 1387 ش، چاپ اول، ج‏11، ص 34.

11. سوره نحل، آیه 36.

12. سوره یونس، آیه 47.

13. ر.ک: ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، بیروت: دار صادر، 1414 ق، چاپ سوم، ج‏12، ص 21.

14. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات الفاظ القرآن، بیروت: دارالشامیه، 1412 ق، چاپ اول، ص 86.

15. قرشی بنابی، علی‌اکبر، قاموس قرآن، تهران: دارالکتب الاسلامیه، 1371 ش، چاپ اول، ج‏1، ص 118.

16. سوره شعراء، آیه 198 و 199.

17. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران: دارالکتب الاسلامیه، 1371 ش، چاپ دهم، ج‏15، ص 351.

18. قمی مشهدی، محمد بن محمدرضا، تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب، محقق: درگاهی، تهران: وزارت ارشاد اسلامی، 1368 ش، چاپ اول، ج‏9، ص 508.

19. سوره سجده، آیه 3.

20. تفسیر نمونه، پیشین، ج‏17، ص 110.

21. سوره انعام، آیه 92.

22. تفسیر قرآن مهر، پیشین، ج‏6، ص 158.

23. ترجمه تفسیر المیزان، پیشین، ج‏7، ص 388.

24. تفسیر نمونه، پیشین، ج‏5، ص 346.

25. سوره فصلت، آیه 3.

26. ر.ک: تفسیر نمونه، پیشین، ج‏9، ص 300.

27. ابن‌بابویه، محمد بن علی، عیون أخبار الرضا علیه‌السلام، محقق: لاجوردی، تهران، نشر جهان، 1378 ش، چاپ اول، ج‏2، ص 87.

امویان بعد از واقعه عاشورا سعی کردند با شکنجه و آزار جسمی و روحی، روحیه بازماندگان از اهل‌بیت امام حسین علیه‌السلام را تضعیف کنند.

پرسش:

بر اساس مقاتل متقدم شکنجه‌هایی که اسرای اهل‌بیت علیهم­السلام در طول سفر به شام متحمل شدند چه بود؟

پاسخ:

یکی از مصائب رنج‌آور در جریان حادثه عاشورا و شهادت امام حسین علیه‌السلام و یارانش در روز عاشورا، به اسارت درآوردن امام سجاد علیه‌السلام و دیگر بازماندگان امام حسین علیه‌السلام در کربلا بود. بعد از شهادت آن حضرت، سپاهیان اموی  اهل‌بیت آن حضرت را از کربلا  به سمت کوفه و سپس به شام بردند. بر اساس گزارش‌های تاریخی در این مسیر رفتارهای ناشایستی با اسرای کربلا شده که در کتاب‌های تاریخی ذکرشده است.

اهم مصیبات و شکنجه‌های اسرای اهل‌بیت علیهم‌السلام از این قرار

است:
-غارت کردن خیمه‌های حسینی و آتش زدن آن‌ها

می‌توان اولین اذیت و آزار مرتبط با اسیران کربلا را حمله سپاه امویان به خیمه‌های آن‌ها در غروب عاشورا دانست. آنان بعد از آنکه امام حسین علیه‌السلام را به شهادت رساندند باهدف غارت خیمه‌ها به‌سوی آن‌ها حمله‌ور شدند و هر آنچه از زیورآلات و وسایل گران‌بها بود، از بازماندگان امام حسین علیه‌السلام به غارت بردند. ابومخنف در اینباره گزارش کرده است: «مردم به‌سوی زنان حسین علیه‌السلام و اموال و اثاثش هجوم آوردند و لباس‌های فاخر و شترهایشان را به غارت بردند».

 (1) سپاه اموی بعد از این غارت خیمه‌ها آن‌ها را آتش زدند و درحالی‌که خیمه‌ها در حال سوختن بود زنان و فرزندان و دیگر بازماندگان امام حسین علیه‌السلام با پای برهنه و با فریاد و شیون از خیمه‌ها بیرون می‌دویدند. (2)

-سوار کردن بر مرکب‌های بی جهاز

بر اساس گزارش‌های ذکرشده سپاه اموی باهدف تحقیر بازماندگان امام حسین علیه‌السلام در انظار مردم و شکنجه آن بزرگواران ایشان را بر شتران بی جهاز سوار کردند به‌عنوان نمونه «بشیر بن خزیم اسدی» نقل می‌کند: «در سال ۶۱ قمری من در کوفه بودم. دیدم اسرا را سوار بر شتران بی‌جهاز وارد شهرکردند، درحالی‌که سربازان ابن زیاد گرد آنان حرکت می‌کردند. مردم برای دیدن آن‌ها خارج‌شده بودند و زنان کوفی بر آن‌ها می‌گریستند». (3)

-غل و زنجیر زدن بر گردن و دستان امام سجاد علیه‌السلام

بر اساس گزارش‌های نقل‌شده در مورد اسیران کربلا، سپاه اموی در طول مسیر اسارت، دستان و گردن امام سجاد علیه‌السلام را با غل و زنجیر بسته بودند. (4)

-برپایی جشن عمومی در شهرهای مسیر حرکت و بردن اسیران کربلا در منظر و مرآی مردم.

 
یکی از رفتارهای ناشایست سپاه اموی بعد از روز عاشورا، این بود که به نشانه پیروزی، دستور برپایی جشن در شهرهای بین راه را داده بودند و بازماندگان کربلا را مانند اسیران رومی از میان این جشن‌ها عبور می‌دادند.

به‌عنوان نمونه در کوفه وقتی مردم خبر پیروزی سپاه اموی را شنیدند برای استقبال از سپاه اموی و تماشای اسیران کربلا گرد آمدند. البته در کوفه وقتی مردم متوجه شدند که این اسیران، همان بازماندگان امام حسین علیه‌السلام هستند به گریه افتادند اما امام سجاد علیه‌السلام خطاب به آنان بیان فرمودند: شما برای ما گریه و اظهار ناراحتی می‌کنید؟ پس چه کسی ما را کشت؟(5)

اوج شادی امویان در شهر دمشق رویداد داد. یزید برای آنکه مردم بیشتر در  این جشن شرکت کنند دستور داده بود که شهر را آذین ببندند و هم‌زمان با ورود اسیران به دمشق درکل شهر جشن برپا کرد. سهل بن سعد ساعدی در اینباره گزارش کرده است: «شهر را آذین بسته بودند و مردم شاد و خرم بودند و زن ها دف و طبل می‌زدند». (6) وی در ادامه چگونگی نمایش دادن سرهای شهدا و عبور اسیران کربلا را از میان مردم گزارش کرده است. (7)

-بی‌حرمتی به سر مطهر امام حسین علیه‌السلام در جلو دیدگان بازماندگان کربلا.
امویان علاوه بر اینکه سر مطهر امام حسین علیه‌السلام در مکان‌های مختلفی در جلو چشمان اسیران کربلا بر نیزه کردند درجاهای مختلفی در جلو چشمان اسیران به سر مطهر بی‌حرمتی کردند. اوج این بی‌حرمتی‌ها در مجالس ابن زیاد در کوفه (8) و یزید در شام (9) دیده شد. این بی‌حرمتی به حدی جان‌سوز بود که به‌عنوان نمونه برخی از حاضران در مجلس یزید وقتی رفتار او با سر مطهر را دیدند زبان به اعتراض گشودند ازجمله این معترضین یحیی بن حکم برادر مروان بن حکم بود که شروع به نکوهش یزید کرد. (10)

-زندانی کردن بازماندگان کربلا در کوفه

ابن اثیر در کتاب الکامل در اینباره نوشته است: «گفته‌شده هنگامی‌که خاندان حسین علیه‌السلام به کوفه رسیدند، ابن زیاد آنان را بازداشت کرد و خبر را براى یزید فرستاد». (11) بر اساس گزارش ابن اثیر اسیران کربلا در این زندان امکان ارتباط با دیگران را نداشتند و نمی‌دانستند ابن زیاد چه دستوری در ارتباط با آن‌ها خواهد داد. ابن اثیر این‌گونه مطلب را آورده است: «در همان هنگام که آنان در حبس بودند، سنگى بر آنان فرو افتاد که نوشته‌ای به آن، گِرِه زده بودند و در آن، چنین نوشته بود:

پیک، خبر شما را براى یزید، برده است و فلان روز می‌رسد و فلان روز، بازمی‌گردد. اگر صداى «الله‌اکبر» شنیدید، یقین کنید که کشته می‌شوید و اگر نشنیدید، در امان هستید. دو سه روز پیش از آمدن پیک، سنگى که در آن، نوشته‌ای بود، انداخته شد که می‌گفت: وصیت کنید و کارهای تان را یادآور شوید که نزدیک است پیک برسد». (12) با توجه به گزارش شیخ صدوق در امالی، امام سجاد علیه‌السلام در طول این مدت نیز در غل و زنجیر بودند. (13)

-زندانی کردن ایشان در خرابه شام

بر اساس گزارش‌های نقل‌شده در شام، یزید دستور داد تا اهل‌بیت امام حسین علیه‌السلام را به همراه امام سجاد علیه‌السلام در مکانی زندانی کنند که از گرما و سرما در امان نبودند؛ چنان‌که صورت‌های ایشان پوست‌انداخته بود. (14) در گزارشی دیگر به نقل از امام صادق علیه‌السلام نقل‌شده است: وقتی امام سجاد علیه‌السلام را به همراه اسرای اهل‌بیت به شام نزد یزید آوردند، ایشان را در خانه‌ای خراب جای داد.

برخی از اسرا گفتند: «ما را در این خانه جای داده‌اند تا بر سر  ما فروریزد و بدین وسیله ما را بکشند». نگهبانان اسرا نیز به زبان رومی باهم می‌گفتند: «ببینید این‌ها از اینکه خانه‌بر سرشان خراب شود می‌ترسند درحالی‌که فردا این‌ها را از این مکان خارج کرده و همه‌شان را خواهند کشت». (15)

نتیجه
امویان بعد از واقعه عاشورا سعی کردند با شکنجه و آزار جسمی و روحی، روحیه بازماندگان از اهل‌بیت امام حسین علیه‌السلام را تضعیف کنند و علاوه بر آن با برخوردی که با این بزرگواران انجام می‌دهند به‌گونه‌ای در جامعه آن روز قدرت‌نمایی کنند. غارت کردن خیمه‌های حسینی و آتش زدن آن‌ها در عصر روز عاشورا،  سوار کردن اهل‌بیت علیه‌السلام بر مرکب‌های بی­جهاز، غل و زنجیر بستن بر گردن و دستان امام سجاد علیه‌السلام، برپایی جشن عمومی در شهرهای مسیر حرکت و بردن اسیران کربلا در منظر و مرآی مردم، بی‌حرمتی به سر مطهر امام حسین علیه‌السلام در جلو دیدگان بازماندگان کربلا، زندانی کردن بازماندگان کربلا در کوفه و درنهایت زندانی کردن ایشان در خرابه شام، گوشه‌ای از آزار و اذیت‌هایی بود که امویان نسبت به خاندان امام حسین علیه‌السلام روا داشتند.

کلیدواژه

اسیران کربلا، اهل‌بیت در کوفه، اهل‌بیت در شام.

معرفی منبع جهت مطالعه بیشتر

کتاب قیام و مقتل جامع سیدالشهدا علیه‌السلام، نوشته جمعی از

تاریخ‌پژوهان زیر نظر استاد پیشوایی، انتشارات مؤسسه امام خمینی (ره)

پی‌نوشت‌ها:
1. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، تحقیق محمد

ابوالفضل ابراهیم، بیروت، روائع التراث العربی، ۱۳۸۷ ق، ج 5، ص 453.

2. سید بن طاووس، علی بن موسی، الملهوف علی قتلی الطفوف، تحقیق فارس تبریزیان، قم، دارالاسوه، ۱۴۱4 ق، ص 180.

3. مفید، محمد بن محمد، امالی، تحقیق حسین استادولی و علی‌اکبر غفاری، قم، جامعه مدرسین، ۱۴۰۳ ق، ص ۳۲۱، مجلس ۳۸.

4. الفتوح، تحقیق علی شیری، بیروت، دراالاضواء، ۱۴۱۱ ق، ج 5، ص 120-121؛ خوارزمی، موفق بن احمد مکی، مقتل الحسین، تحقیق محمد سماوی، نجف، مطبعه الزهراء، ۱۳۶۷ ق، ج 2، ص 40.

5. سید بن طاووس، همان، ص 190.

6. خوارزمی، همان، ج 2، ص 60-61.

7. همان.

8. طبری، همان، ج 5، ص 457. مفید، محمد بن محمد، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، تحقیق موسسه آل البیت، قم، الموتمر العالمی الالفیه الشیخ المفید، ۱۴۱۳ ق، ج 2، ص 115.

9. خوارزمی، همان، ج 2، ص 64؛ یعقوبی، احمد بن ابی‌یعقوب، تاریخ یعقوبی،‌ بیروت، دار صادر، بی‌تا، ج 2، ص 64 و 245.

10. طبری، همان، 5، ص 460-461.

11. ابن اثیر، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ،‌ بیروت، دارالتراث العربی، ۱۴۰۵، ج ۲ ص ۵۷۶.

12. همان.

13. صدوق، محمد بن علی، الامالی، قم، مؤسسه البعثه، ۱۴۱۷ ق،  ص ۲۲۹.
14. همان، ص 231؛ سید بن طاووس، همان، ص 219.

15. صفار قمی، محمد بن حسن، بصائرالدرجات، تصحیح محسن کوچه‌باغی، قم، کتابخانه آیه الله مرعشی نجفی، ۱۴۰۴ ق، ص 339.

صفحه‌ها