ساير امامزادگان

برخی افراد، روزهای ابتدایی بعد از شهادت پیامبر صل الله علیه و آله را ایام شهادت حضرت محسن علیه السلام و ایام عزاداری مطرح می کنند که نیاز به بررسی تاریخی دارد.
عزاداری دهه محسنیه

عزاداری محسنیه
آیا برگزاری عزاداری در هفته نخست ربیع‌الاول تحت عنوان «ایام محسنیه» ازنظر تاریخی قابل‌قبول است؟
 

پاسخ:
سقط شدن فرزند حضرت زهرا (سلام‌الله علیها) که از او با نام «محسن» یاد می‌شود، مربوط به حادثه هجوم به منزل آن حضرت برای گرفتن بیعت از امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) است که بعد از رحلت رسول خدا (‏صلّی الله علیه و آله) رخ داد. (1) اما توجّه داشته باشید که مورّخان درباره تاریخ رحلت پیامبر (صلّی الله علیه و آله) اتّفاق نظر ندارند. (2) 
روزهای نخست ربیع‌الاول با دو پیش‌فرض، به‌عنوان محسنیه مطرح می‌شود: یکی این‌که پیامبر (صلّی الله علیه و آله) در روز 28 صفر رحلت فرموده باشد (و البته قول مشهور میان شیعه نیز همین است) و دوم این‌که حادثه هجوم به خانه حضرت زهرا (سلام‌الله علیها) در همان روزهای نخست بعد از رحلت رخ داده باشد.
در اینجا با صرف‌نظر از اختلافات تاریخی، تنها به این سؤال پاسخ‌ خواهیم داد که آیا هجوم، در روزهای نخست بعد از رحلت رخ‌داده یا با تأخیر انجام‌شده است؟ روشن است که اگر وقوع رحلت در روز 28 صفر را نپذیریم، وقوع حادثه هجوم و شهادت محسن بن علی در هفته اوّل ربیع‌الاول، از اساس منتفی خواهد شد.

لزوم بررسی قرائن:
درباره حوادث بعد از رحلت رسول خدا (صلی‌الله علیه و اله)، گزارش‌ها معمولاً به‌صورت پراکنده نقل‌شده و درباره تاریخ دقیق یا ترتیب اکثر آن‌ها، گزارش یکدست و صریحی در دست نداریم؛ ولی تاریخ تقریبی برخی حوادث را می‌توان از شواهد و قرائن به دست آورد. ازجمله، به استناد شواهد و قرائن متعدّد تاریخی، با اطمینان می‌توان گفت که حادثه هجوم به خانه حضرت زهرا (سلام‌الله علیها) برای بیعت گرفتن از امیرالمؤمنین (صلوات‌الله‌علیه)، مربوط به‌روزهای نخست بعد از رحلت نیست. برخی از این قرائن چنین است:

1 ـ تلاش امام برای جلب همراهی اصحاب
رسول خدا ‏(صلّی الله علیه و آله) در روز دوشنبه رحلت فرمود (3) و دفن ایشان در شب چهارشنبه یا پنج‌شنبه انجام شد. (4) دلیل این تأخیر ظاهراً این بوده که همه مردم مدینه و اطراف بتوانند بر پیکر ایشان نماز بخوانند؛ زیرا در روایات تصریح‌شده که مردم ده نفر ده نفر وارد اتاق می‌شدند و با راهنمایی امام علی (علیه‌السلام) نماز می‌خواندند و خارج می‌شدند تا گروه بعدی وارد شود و بدین‌سان، همه مردم مدینه و اطراف مدینه توفیق یافتند بر پیکر پیامبر‏ (صلّی الله علیه و آله) نماز بخوانند. (5) در این چند روز، ابوبکر و هوادارانش سخت مشغول بیعت گرفتن از مردم و تثبیت ارکان خلافت بودند.
امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) بعد از فراغت از کار دفن و کفن پیامبر ‏(صلّی الله علیه و آله) به مدت سه شب، همراه با همسر و فرزندانش (علیهم‌السلام) به درِ خانه انصار و مهاجران رفت تا از آنان برای برگرداندن خلافت به جایگاه اصلی‌اش یاری بخواهد؛ اما در عمل، فقط چهار نفر پاسخ مثبت دادند و امام ناامید از یاری اصحاب، به کار گردآوری و تدوین نهایی قرآن کریم پرداخت و در ایامی که مشغول این کار بود، از خانه خارج نشد. (6)
از برخی گزارش‌های تاریخی می‌توان دریافت که این کمک خواهی بعدش نیز تکرار شد. (7) ولی به‌هرحال، در هر دو نوبت، حضرت زهرا (سلام‌الله علیها) همراه امام بوده و حتی اگر بگوییم منظور از «همه اصحاب» بزرگان و سران آنان باشد، بازهم رفتن به درِ خانه آنان در طیّ سه شب، کاری نیست که دریکی دو ساعت انجام شود و می‌بایست ساعات طولانی از هر شب به این کار اختصاص یابد. پس در هیچ‌یک از این جریانات، حضرت زهرا (سلام‌الله علیها) جراحت نداشته وگرنه نمی‌توانست همراه علی (علیه‌السلام) ساعات طولانی از شب را به سر زدن به خانه اصحاب سپری کند. بعدازآن وقایع نیز که امام مشغول گردآوری نهایی قرآن کریم شد، خبری از هجوم نبود و در گزارش‌های مربوط به این موضوع، سخنی از ماجرای هجوم و یا جراحت حضرت فاطمه (سلام‌الله علیها) به چشم نمی‌خورد. کار تدوین قرآن هم حتماً چند روزی طول کشیده و ازاین‌رو، با اطمینان می‌توان گفت حادثه هجوم، در روزهای نخست بعد از رحلت رخ نداده است. (8)
به‌علاوه، در گزارش سُلیم بن قیس تصریح‌شده است که ابوبکر، امیرالمؤمنین (صلوات‌الله‌علیه) را برای بیعت احضار کرد؛ ولی آن حضرت عذر آورد که مشغول تدوین قرآن است؛ ولی بعد از اتمام کار قرآن و ارائه آن بود که عمر به ابوبکر گفت: «به‌سوی علی بفرست [و او را احضار کن] تا بیعت کند؛ زیرا تا او بیعت نکند، ما هنوز کاری نکرده‌ایم». (9)

2 ـ حضور افرادی از سپاه اسامه
یکی از نخستین اقدامات اصحاب سقیفه بعد از تثبیت قدرت، اعزام سپاه اسامه بود که رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) در روزهای آخر حیات خویش این سپاه را تجهیز کرده بود. (10) آنان تا قبل از رحلت پیامبر (صلّی الله علیه و آله) در منطقه جرف اردو زده بودند و بعد هم از همان‌جا برای انجام مأموریت، حرکت کردند و به همین سبب، اسامه و همراهان او در ماجرای سقیفه و دیگر حوادث روزهای نخست بعد از رحلت، حضور نداشتند. آنان پس از حدود چهل روز به مدینه برگشتند. افرادی مانند بریده و خود اسامه، بعد از بازگشت، به انتخاب ابوبکر اعتراض کردند و گفتند در انتخاب ابوبکر نقشی نداشته‌اند. بُرَیده نیز صراحتاً اعلام کرد تا علی (علیه‌السلام) بیعت نکند، من نیز بیعت نخواهم کرد!(11) این سخن و نیز اعتراض دیگرانی از سپاه اسامه، نشان می‌دهد که تا آن زمان، هنوز امام علی (علیه‌السلام) بیعت نکرده بوده و چون می‌دانیم که آن حضرت بعد از واقعه هجوم ناگزیر از بیعت شد، (12) پس روشن می‌شود که هنوز حادثه هجوم رخ نداده بوده است. به‌علاوه، در سخنان تندی که اینان در مسجد خطاب به ابوبکر گفتند، هیچ اشاره‌ای به ماجرای هجوم و جراحت حضرت فاطمه (سلام‌الله علیها) نشده و این خود، نشانه دیگری است بر این‌که این حادثه هنوز رخ نداده بوده است. گویا این اعتراضات بود که باعث شد دستگاه خلافت احساس خطر کند و به این نتیجه برسد که هر طور شده، باید از علی (علیه‌السلام) بیعت بگیرد و درنتیجه، ماجرای هجوم رخ داد؛ کاری که ابوبکر-هنگام مرگ از آن پشیمان شد(13)

3 ـ حضور حضرت زهرا (سلام‌الله علیها) در مسجد و بیان خطبه
یکی از اولین اقدامات ابوبکر بعد از تصدّی خلافت و اعزام سپاه اسامه، مصادره فدک بود که بنا برگزارشی که ابن ابی الحدید نقل کرده، در ده روز نخست بعد از رحلت پیامبر (صلّی الله علیه و آله) اتفاق افتاد. (14) حضرت زهرا (سلام‌الله علیها) در محاجّه‌ها و رفت‌وآمدهایی که دراین‌باره رخ داد، هرچند داغ‌دار پدرش بود، ولی مجروح و بیمار نگشته بود. حتی در گزارش دقیقی که از ماجرای خطبه حضرت زهرا (سلام‌الله علیها) در دست داریم، نوع پوشش و نحوه قدم برداشتن آن حضرت هنگام حرکت به‌سوی مسجد نیز با دقّت نقل‌شده است؛ (15) ولی هیچ اشاره‌ای به مجروحیت ایشان نشده و این نشان می‌دهد که در این هنگام هنوز جراحتی رخ نداده بوده است. در متن خطبه نیز هیچ اشاره‌ای به هجوم به خانه و اصرار برگرفتن بیعت نشده است و این هم نشان می‌دهد که اساساً فرآیند اصرار بر بیعت (که هجوم به منزل به‌تبع آن انجام شد) هنوز شروع نشده بوده است.

4 ـ حضور حضرت زهرا (سلام‌الله علیها) در احد
طبق روایتی که مرحوم صدوق از امام صادق (علیه‌السلام) نقل کرده، حضرت فاطمه (سلام‌الله علیها) صبح شنبه هر هفته، به زیارت قبور شهدا می‌رفت و بر سر مزار حمزه حاضر می‌شد و برای او طلب رحمت و غفران می‌کرد. (16)
در روایتی دیگر از امام صادق (علیه‌السلام) آمده است که حضرت فاطمه (سلام‌الله علیها) 75 روز بعد از رحلت پیامبر زندگی کرد و در این مدّت، شاداب و خندان دیده نشد. هفته‌ای دو بار ـ دوشنبه‌‏‏ها و پنج شبه‌ها ـ به زیارت قبور شهدا [در احد] می‌آمد و می‌فرمود: «رسول خدا اینجا بود، مشرکان اینجا بودند». (17)
در روایت نخست نفرموده که حضرت زهرا (سلام‌الله علیها) در چه دوره‌ای «شنبه‌ها» به زیارت می‌رفته و شاید مربوط به دوران حیات پیامبر (صلّی الله علیه و آله) باشد؛ ولی در دومی تصریح‌شده که «بعد از رحلت پیامبر (صلّی الله علیه و آله)» هفته‌ای دو بار به زیارت شهدا در احد می‌رفته است.
شایان توجه است که احد بیش از چهار کیلومتر با مسجدالنبی (صلّی الله علیه و آله) و محل سکونت حضرت زهرا (سلام‌الله علیها)، فاصله دارد و مسیر رفت‌وبرگشت در این مسیر، حدود نُه کیلومتر است. طی کردن این مسیر برای بانویی که بر اثر بیماری دچار ضعف و ناتوانی شده باشد، بسیار دشوار است. ازاین‌رو، حضور حضرت فاطمه (سلام‌الله علیها) در احد ـ حتی اگر هفته‌ای یک‌بار هم بوده باشد ـ با توجه به فاصله احد، مستلزم توانایی جسمانی است. حال اگر بگوییم حادثه هجوم در روزهای نخست بعد از رحلت پیامبر (صلّی الله علیه و آله) رخ‌داده و حضرت در همان روزهای نخست مجروح شده‌اند، چگونه می‌توانسته با همان حال به احد برود؟! پس حضور مکرّر و هفتگی حضرت فاطمه در احد بعد از رحلت پیامبر (صلّی الله علیه و آله)، قرینه‌ای است بر این‌که حادثه هجوم در روزهای نخست بعد از رحلت رخ نداده و ایشان این مسیر را در دوران سلامت (قبل از هجوم) رفت‌وآمد داشته هست.
بر اساس آنچه گذشت و برخی قرائن ازاین‌دست، می‌توان حدس زد که حادثه هجوم، حدود 50 روز بعد از رحلت رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) رخ‌داده است. (18) این برداشت، موافق روایتی است که از امام باقر (علیه‌السلام) نقل‌شده با این مضمون که بیماری حضرت فاطمه (سلام‌الله علیها) پنجاه روز بعد از-رحلت پیامبر (صلّی الله علیه و آله) آغاز شد (19) و روشن است که این بیماری سبب دیگری جز حادثه هجوم سقط‌جنین نداشته است.

پذیرش اجتماع:
با صرف‌نظر از مباحث تاریخی درباره زمان دقیق حادثه هجوم و شهادت محسن بن علی، توجّه به این نکته نیز شایان توجه است که برگزاری آیین عزاداری در ایّام نخست ربیع، با واکنش منفی عموم مردم و حتی بسیاری از خانواده‌های مذهبی روبه‌رو است. قرن‌‏ها است که شیعیان با اتمام ماه صفر، رخت عزا را کنار می‌نهند و روزهای نخست ربیع‌الاول، یکی از شلوغ‌ترین ایام برای برگزاری مراسم عقد و عروسی و شادی در میان مسلمانان و مخصوصاً شیعیان است. اگر کسی بخواهد در این ایام به‌صورت فردی اقامه عزا کند، حرفی نیست؛ ولی تبدیل کردن این ایام به یک مناسبت برای عزای عمومی و برگزاری مجالس عزاداری، نیازمند آمادگی اجتماعی و همراهی از سوی جامعه ایمانی است و می‌دانیم که چنین آمادگی و همراهی‌ای وجود ندارد. پس بهتر است آیین‌های مرتبط با این موضوع، در همان ایام فاطمیه انجام داد.

نتیجه:
خلاصه این‌که بررسی سیر حوادث بعد از رحلت رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) و توجه به قرائنی مانند حضور حضرت فاطمه در احد، احتجاج با ابوبکر درباره فدک، خواندن خطبه، سر زدن به خانه اصحاب و… ـ که به‌حسب ظاهر، همگی مربوط به قبل از جراحت و بیماریِ ناشی از حادثه هجوم بوده ـ ما را به این نتیجه می‌رساند که حادثه هجوم و درنتیجه شهادت محسن بن علی، در روزهای نخست بعد از رحلت پیامبر (صلّی الله علیه و آله) رخ نداده و برفرض که در این ایام رخ‌داده باشد، پذیرش اجتماعی لازم برای برگزاری آیین عزاداری در روزهای نخست ربیع‌الاول وجود ندارد.

 

برای مطالعه بیشتر:
کتاب پس از غروب تألیف یوسف غلامی.

پی‌نوشت‌ها:
1. ر.ک: جباری، محمدرضا و یاوری سر تختی، محمدجواد، «بررسی اخبار محسن بن علی در منابع فریقین»، تاریخ در آیینه پژوهش، سال دوازدهم، شماره دوم، پیاپی 39، پاییز و زمستان 1394 ش، ص 33 _ 66.
2. برای آشنایی با اقوال مختلف دراین‌باره، ر.ک: مقدّسی، یدالله، باز پژوهی تاریخ ولادت و شهادت معصومان (علیهم‌السلام)، قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، چاپ اوّل، 1391 شمسی، ص 134 ـ 135.
3. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران، دار الکتب، چاپ چهارم، 1365 ھ.ش، ج 1، ص 439؛ طبری، ابوجعفر محمد بن جریر، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ‏الطبری)، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دار التراث، ط الثانیه، 1387 ق/ 1967 م، ج 3، ص 199.
4. حسین پور، سید علی و جباری، محمدرضا، «ترتیب تاریخی حوادث پس از رحلت پیامبر (صلّی الله علیه و آله)»، مجله تاریخ اسلام در آینه پژوهش، سال دهم، شماره دوم، پیاپی 35، پاییز و زمستان 1392. محققان مذکور، با قرائنی، دفن در شب پنجشنبه را ترجیح داده‌اند.
5. کلینی، همان، ج 1، ص 450 ـ 451، ح 35 و 37.
6. سلیم بن قیس هلالی، کتاب سلیم، قم، دار الهادی، 1415 ھ.ق، ص 580 _ 581.
7. سلیم بن قیس، همان، ص 583؛ حسین پور و جباری، همان‌ جا.
8. برای سیر حوادث، ر.ک: ابن قتیبه دینوری، الإمامه و السیاسه، تحقیق علی شیری، بیروت، دارالأضواء، ط الأولى، 1410/1990، ج 1، ص 26 _ 34 و نیز ترجمه آن: امامت و سیاست (تاریخ خلفاء)، مترجم: سید ناصر طباطبایى، تهران، ققنوس، 1380 ش: ص 28 ـ 30.
9. سلیم بن قیس، همان، ص 583.
10. محمد بن سعد بن منیع الهاشمی البصری، الطبقات الکبرى، تحقیق محمد عبدالقادر عطا، بیروت، دار الکتب العلمیه، ط الأولى، 1410/1990، ج ‏2، ص 146 ـ 147.
11. برای شرح این وقایع و جزئیات ماجرا و نام دیگر افراد معترض، ر.ک: حسین پور، سید علی و جباری، محمدرضا، همان‌جا.
12 _ برای تفصیل این ماجرا و آگاهی از مستندات آن، ر.ک: یوسفی غروی، محمدهادی، موسوعه التاریخ الاسلامی، قم، مجمع الفکر الاسلامی، چاپ اول، 1417 ھ.ق، ج 4، ص 102 ـ 118.
13. این سخن بسیار مشهور است. برای نمونه، نقل طبری را بنگرید: ابوجعفر محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ‏الطبری)، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دار التراث، ط الثانیه، 1387/1967: ج‏3، ص 430.
14. ابن ابی الحدید، عبد المجید، شرح نهج‌البلاغه، قم، کتاب‏خانه آیت‌الله مرعشی نجفی، 1404 ق، ج 16، ص 263.
15. طبرسی، الاحتجاج، ص 97(نقل در: مقتل معصومین (علیهم‌السلام)، گروه حدیث پژوهشکده باقرالعلوم، قم، نشر معروف، چاپ اوّل، 1386، ج 1، ص 376). نیز: ابن ابی الحدید، شرح نهج‌البلاغه، ج 16، ص 211 و 249 ـ 250.
16. صدوق، محمد بن بابویه، کتاب من ‏لایحضره ‏الفقیه، انتشارات جامعه مدرسین، قم، 1413 ق، ج ‏1، ص 180، ح 537.
17. کلینی، الکافی، ج 3، ص 229، ح 3 و ج 4، ص 561، ح 3.
18. ر.ک: حسین پور و جباری، همان‌ جا.
19. شیخ هاشم بن محمد (ق 6 ھ)، مصباح الانوار، نسخه خطی، ص 259(نقل در: موسوعه التاریخ الاسلامی، ج 4، ص 141؛ بحارالانوار، ج 43، ص 201).
 

برخی تصور می کنند که اگر رفتار و اعتقادات ائمه علیهم السلام با خلفا در تضاد بود نباید اسامی فرزندان خود را از اسامی همانند خلفا انتخاب می کردند.
نام گذاری فرزندان ائمه ع به نام خلفا

سؤال :
شيعيان بر این باورند که بین اهل‌بیت (علیهم‌السلام) و خلفا روابط مناسبی وجود نداشته اگر چنین بوده چرا اهل‌بیت (علیهم‌السلام) فرزندان خود را به نام خلفا نام¬گذاری می¬کردند؟
 

پاسخ:
1. نام‌گذاری در هر اجتماعي، به فرهنگ و سنت آن اجتماع وابسته است. اعراب براي خود نامهای متداولی داشته‏اند که مربوط به فرهنگ آن جامعه است؛ ازجمله آن: ابوبکر، عثمان، عمر، معاويه، يزيد و... است.
اين اسامي در فرهنگ زمان امامان پيشين، مطلوب و مرسوم بود و امروز هم در بسياري از کشورها و مناطق عرب نشین، موردپسند مردم است و فرزندانشان را بدين اسامی نام‌گذاری مي‏کنند. امامان‏(علیهم‌السلام) نيز طبق فرهنگ و سنت متداول زمان خويش، براي فرزندانشان این اسامي را انتخاب می‌کردند.
نکته قابل‌تأمل اینکه انتخاب اسامي ابوبکر، عمر، عثمان و معاويه، دليل بر دوستی و تأييد خليفه اول، دوم، سوم و معاویه نیست؛ زیرا نام‌گذاری در هر اجتماعي به فرهنگ و سنت آن اجتماع بستگي دارد. بديهي و مسلم است در عرف اجتماعي آن زمان، اين نام‌گذاری‌ها به‌هیچ‌وجه بيانگر کيفيت روابط حسنه صاحبان اين اسامي با يکديگر نبوده است.

2. ابن حجر در کتاب الاصابه باب «ذکر من اسمه عمر» نام 21 نفر از صحابه که نامشان عمر بوده را ذکر می¬کند. (1)  از اين اسامي استفاده مي‌شود که عمر در آن عصر نام معروف و متعارفي بوده که افراد براي فرزندان خود انتخاب می‌کردند و نشانگر علاقه به فردي خاص نبوده است. وی بیست‌وشش نفر از صحابه را ذكر مى‌كند كه نامشان عثمان بوده است. (2)  آيا مى‌شود گفت: اين نام به خاطر خليفه سوم بوده است؟

3. تعدادي از اصحاب ائمه‌(علیهم‌السلام) و علماي شيعه، نامشان ابوبکر، عمر و عثمان بود؛ مانند ابوبکر حضرمي، ابوبكر بن ابوسمّاك، ابوبكر عياش، ابوبكر بن محمد، ابوبكرالمرادي و ابوبکر بن عبدالله سعد اشعري از اصحاب امام باقر و صادق (علیهماالسلام) ابوبکر الجعابي، محمد بن عمر بن سلم البراء، از محدثين شيعه در قرن سوم و از اساتيد شيخ مفيد است. (3)  ‌عمر بن يحیي، عمر بن هلال، عمر بن معمر از اصحاب امام باقر (علیه‌السلام) و عمر بن أبان، عمر بن ابوحفص، عمر بن ابوشعبة، عمر بن اذينة، عمر بن براء، عمر بن حفص، عمر بن حنظله، عمر بن سلمة و... از اصحاب امام صادق (علیه‌السلام)، ‌عثمان اعمى بصرى، عثمان جبلة و عثمان بن زياد از اصحاب امام باقر (علیه‌السلام) و عثمان اصفهانی، عثمان بن يزيد، عثمان بن زياد از اصحاب امام صادق (علیه‌السلام).
مرحوم آیت الله خویی اسامی روایان از اصحاب ائمه (علیهم السلام) که با نام «ابوبکر» (4)  و «عمر» (5)  و «عثمان» (6)  بوده اند را در کتاب «معجم رجال الحدیث» به صورت مبسوط آورده است. 

4. شکى نيست که شيعيان از يزيد بن معاويه و اعمال زشت او تنفر شديدى داشته و دارند؛ ولى درعین‌حال، مى‌بينيم که در بين شيعيان و اصحاب ائمه (علیهم‌السلام) کسانى بوده‌اند كه نامشان يزيد بوده است؛ مانند يزيد بن حاتم از اصحاب امام سجاد (علیه‌السلام)؛ يزيد بن عبدالملک، يزيد بن محمد، يزيد كناسى يزيد بن ابي زياد از اصحاب امام باقر (علیه‌السلام)؛ يزيد الشعر، يزيد بن خلیفه، يزيد بن خليل، يزيد بن عمر بن طلحه، يزيد بن فرقد، يزيد مولى حكم از اصحاب امام صادق (علیه‌السلام)؛ يزيد بن سليط از اصحاب امام کاظم‌(علیه‌السلام) و يزيد بن عمر از اصحاب امام رضا‌(علیه‌السلام). (7)  ‌حتى يکى از اصحاب امام صادق (علیه‌السلام) نامش شمر بن يزيد بوده است. (8)  ‌
آيا اين نام‌گذاری‌ها مى‌تواند دليل بر محبوبيت يزيد بن معاويه نزد ائمّه و شيعيان آنان باشد؟

5. شخص عمر اين نام را بر فرزند علي‌(علیه‌السلام) گذارد و به اين نام نيز معروف شد.
بلاذری در انساب الأشراف مى‌نويسد: «وكان عمر بن الخطاب سمّى عمر بن علی باسمه» عمر بن خطاب، فرزند علي را از نام خويش، عمر نام‌گذاری كرد.(9) ‌
ذهبى در سير اعلام النبلاء مى‌نويسد: «ومولده في ایام عمر. فعمر سماه باسمه» در زمان عمر متولد شد و عمر، نام خودش را براى وى انتخاب كرد. (10)‌ 

6. نام‌گذاری فرزند علي‌(علیه‌السلام) به عثمان، نه به جهت همنامى با خليفه سوم و يا علاقه حضرت به او است؛ بلكه به دلیل علاقه به عثمان بن مظعون امام علی (علیه السلام) این نام را برای فرزند خویش انتخاب نموده است: «إنّما سمّيته بإسم أخي عثمان بن مظعون» فرزندم را به نام برادرم عثمان بن مظعون ناميدم. (11) ‌

7. نام‌گذاری فرزندان، از روى علاقه پدر و مادر به افراد و شخصيت‌ها صورت نمى‌گرفت؛ وگرنه بايد همه مسلمانان، نام فرزندان خود را به نام رسول اكرم (صلی‌الله عليه واله) نام‌گذاری مى‌كردند.
اگر نام‌گذاری جهت ابراز محبت به شخصيت‌ها بود، چرا خليفه دوم به سراسر ممالك اسلامى بخشنامه كرد كه كسى حق ندارد فرزندش را به نام رسول خدا (صلی‌الله عليه واله) نام‌گذاری كند؟ ابن بطال و ابن حجر در شرحشان بر صحيح بخارى مى‌نويسند:
« كَتَبَ عُمَرُ لَا تُسَمُّوا أَحَدًا بِاسْمِ نَبِيٍّ.» (12)  ‌
عينى در عمدة القارى مى‌نويسد: «وكان عمر كتب إلى أهل الكوفة لا تسموا أحدا باسم نبي وأمر جماعة بالمدينة بتغيير أسماء أبنائهم المسمين بمحمد حتى ذكر له جماعة من الصحابة أنه أذن لهم في ذلك فتركهم.» (13) 

8. بنا به نقل شيخ مفيد نام يكى از فرزندان امام مجتبى (علیه‌السلام) عمرو بوده است. آيا مى‌شود گفت: كه اين نام‌گذاری به دلیل همنامى با اسم عمرو بن عبدود يا عمرو بن هشام (ابوجهل) یا عمروعاص بوده است؟ (14) 

9. با توجه به آنچه در صحيح مسلم از قول عمر بن خطاب آمده است، حضرت امير علیه‌السلام نسبت به ابوبكر و عمر، انتقاد و ايراد داشته است. عمر خطاب به علي (علیه‌السلام) و عباس مى‌گويد:
«فَلَمَّا تُوُفِّىَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی‌الله عليه واله) قَالَ أَبُو بَكْرٍ أَنَا وَلِىُّ رَسُولِ اللَّهِ (صلى الله عليه واله) فَجِئْتُمَا تَطْلُبُ مِيرَاثَكَ مِنَ ابْنِ أَخِيكَ وَيَطْلُبُ هَذَا مِيرَاثَ امْرَأَتِهِ مِنْ أَبِيهَا فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلى الله عليه وسلم) مَا نُورَثُ مَا تَرَكْنَا صَدَقَةٌ‌ فَرَأَيْتُمَاهُ كَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا وَاللَّهُ يَعْلَمُ إِنَّهُ لَصَادِقٌ بَارٌّ رَاشِدٌ تَابِعٌ لِلْحَقِّ ثُمَّ تُوُفِّىَ أَبُو بَكْرٍ وَأَنَا وَلِىُّ رَسُولِ اللَّهِ (صلی‌الله عليه واله) وَ وَلِىُّ أَبِى بَكْرٍ فَرَأَيْتُمَانِى كَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا» (15) 
پس از وفات رسول خدا‌ (صلی‌الله عليه واله) ابوبكر گفت: من جانشين رسول خدا هستم، ‌شما دو نفر (عباس و علي) آمديد و توای عباس ميراث برادرزاده‌ات را درخواست كردى و توای علي (علیه‌السلام) ميراث فاطمه (سلام‌الله علیها) دختر پيامبر (صلی‌الله علیه و اله) را.
ابوبكر گفت: رسول خدا (صلی‌الله علیه و اله) فرموده است: ما چيزى به ارث نمى‌گذاريم، آنچه مى‌ماند، صدقه است و شما او را دروغ‌گو، گناهكار، حيله‌گر و خيانت‌كار معرفى كرديد و حال آن‌كه خدا مى‌داند كه ابوبكر راست‌گو، ‌دين‌دار و پيرو حق بود. پس از مرگ ابوبكر، ‌من جانشين پيامبر و ابوبكر شدم و باز شما دو نفر مرا خائن، دروغ‌گو، حيله‌گر و گناهكار خوانديد. ‌
و در روايت ديگرى نقل كرده‌اند كه امير مؤمنان (علیه‌السلام) به ابوبکر پيام داد که تنها نزد ما بيا؛ چون دوست نداشت با عمر روبه‌رو شود «فَأَرْسَلَ إلى أبي بَكْرٍ أَنْ ائْتِنَا ولا يَأْتِنَا أَحَدٌ مَعَكَ كَرَاهِيَةً لِمَحْضَرِ عُمَرَ.» (17) 

10. نام‌گذاری به نام ابوبكر: اگر قرار بود كه امير مؤمنان علی (علیه‌السلام) نام فرزندش را ابوبكر بگذارد، از نام اصلي او (عبد الكعبه، عتيق، عبدالله) انتخاب مي¬كرد نه از كنيه او علاوه بر اینکه ابوبكر كنيه فرزند علي (علیه‌السلام) بوده و انتخاب كنيه براي افراد در انحصار پدر فرزند نیست؛ بلكه خود شخص با توجه به وقايعي كه در زندگي¬اش اتفاق مي¬افتاد كنيه¬اش را انتخاب مي¬کند.
بنا بر قولي، نام اين فرزند را امير مؤمنان علیه‌السلام، عبدالله گذارد كه در كربلا سنّش 25 سال بوده است.
ابوالفرج اصفهاني می‌نویسد: «قتل عبدالله بن علي بن أبي طالب، وهو ابن خمس وعشرين سنة ولا عقب له»
عبدالله بن علي 25 ساله بود كه در كربلا به شهادت رسيد. (17) 
آيا با توجه به اين موضع‌گیری‌های امير مؤمنان (علیه‌السلام) در برابر خلفا، مى‌شود ادعا كرد كه حضرت به دلیل علاقه به خلفا اسم فرزندان خود را همنام آنان قرار داده است؟

نتیجه:
استفاده از اسامی خلفا در فرهنگ اعراب مرسوم بوده و حساسیتی در انتخاب اسامی وجود نداشته است. این موضوع در بین اصحاب اهل‌بیت و شیعیان هم وجود داشت. بدون اینکه حساسیتی در بین باشد. حضرت علی (علیه السلام) فرزندان خود را به اسم عثمان، عمر و ابوبکر گذاشت درحالی‌که با این افراد میانه و رابطه خوبی نداشت حتی این مطلب در منابع اهل سنت هم منعکس‌شده است. بدین خاطر نام¬گذاری این اسامی هرکدام دلیل خاصی داشته است.

پی نوشت:
1. ابن حجر، الاصابه فی تمییز الصحابه ، ج 4، ص 483.
2 . همان، ج 4، ص 447 ـ 463.
3 . خوئي، سيد ابوالقاسم، معجم رجال الحديث، ج18، ص71.
4  . همان، ج22، ص68-352.
5  . همان، ج14، ص9-75.
6  . همان، ج13، ص112-143.
7 . همان، ج 21، ص109-131.
8 . همان، ج 10، 44.: «شمر (بن‏ يزيد): روى عن أبي جعفر ع، و روى عنه ابنه عمرو بن شمر».
9 . بلاذری، انساب الاشراف، ج 2 ص 192
10 . الذهبي، سیر اعلام النبلاء، ج 4، ص 134
11 . اصفهانی، ابوالفرج، مقاتل الطالبیین، ص 89
12 . إبن بطال البكري القرطبي، شرح صحيح البخاري، ج 9 ص 344؛ ابن حجر عسقلاني، فتح الباري شرح صحيح البخاري، ج 10، ص 572.
13 . العيني، بدر الدين محمود، عمدة القاري فی شرح صحيح البخاري، ج 15، ص 39.
14 . شيخ مفيد، الإرشاد، ج 2 ص 20.
15 . النيشابوري، مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري‌، صحیح مسلم، بيروت، دار احياء التراث العربي، ج 3، ص 1378، ح 1757،
16 . همان
17 . اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ج 1 ص 22

زندگي نامه كامل امامزاده احمدبن سلطان علي بن محمدباقر(ع)را توضيح بدهيد
در اين باره به كتاب شرح زندگاني و شهادت حضرت سلطانعلي بن امام محمدباقر (ع)و يا سايت راسخون به لينكhttp://www.rasekhoon.net/article/show-58286.aspx مراجعه کنید.

زندگي نامه امامزاده احمدبن سلطان علي بن محمدباقر(ع)

شرح : زندگي نامه كامل امامزاده احمدبن سلطان علي بن محمدباقر(ع)را توضيح بدهيد.

مي توانيد در اين باره به كتاب شرح زندگاني و شهادت حضرت سلطانعلي بن امام محمدباقر (ع)و يا سايت راسخون به لينكhttp://www.rasekhoon.net/article/show-58286.aspx مراجعه نماييد. برخي مطالب موجود چندان مستند نمي باشد.

سید عبدالعظيم حسني چه رابطهاي فاميلي با امامان داشتند؟
عبدالعظيم عليه السّلام فرزند عبدالله بن علي، از نوادگان حضرت امام حسن مجتبي عليه السّلام است و نسبش با چهار واسطه به آن حضرت مي رسد.

سید عبدالعظيم حسني چه رابطهاي فاميلي با امامان داشتند؟

عبدالعظيم عليه السّلام فرزند عبدالله بن علي، از نوادگان حضرت امام حسن مجتبي عليه السّلام است و نسبش با چهار واسطه به آن حضرت مي رسد .

پدرش عبدالله نام داشت و مادرش فاطمه دختر عقبه بن قيس .

ولادت با سعادت حضرت عبدالعظيم عليه السّلام در سال 173 هجري قمري در شهر مقدّس مدينه واقع شده است و مدّت 79 سال عمر با بركت او با دوران امامت چهار امام معصوم يعني امام موسي كاظم عليه السّلام ، امام رضا عليه السّلام، امام محمّدتقي عليه السّلام و امام عليّ النّقي عليه السّلام مقارن بوده ، محضر مبارك امام رضا عليه السّلام ، امام محمّد تقي عليه السّلام و امام هادي عليه السّلام را درك كرده و احاديث فراواني از آنان روايت كرده است .

اين فرزند حضرت پيامبر صلّي الله عليه و آله وسلّم، از آنجا كه از نوادگان حضرت امام حسن مجتبي عليه السّلام است به حسني شهرت يافته است .

حضرت عبدالعظيم الحسني عليه السّلام از دانشمندان شيعه و از راويان حديث ائمه معصومين عليهم السّلام و از چهره هاي بارز و محبوب و مورد اعتماد ، نزد اهل بيت عصمت عليهم السّلام و پيروان آنان بود و در مسايل دين آگاه و به معارف مذهبي و احكام قرآن ، شناخت و معرفتي وافر داشت .

ستايشهايي كه ائمه معصومين عليهم السّلام از وي به عمل آورده اند، نشان دهنده شخصيّت علمي و مورد اعتماد اوست؛ حضرت امام هادي عليه السّلام گاهي اشخاصي را سؤال و مشكلي داشتند، راهنمايي مي فرمودند كه از حضرت عبدالعظيم الحسني عليه السّلام بپرسند و او را از دوستان حقيقي خويش مي شمردند و معرّفي مي فرمودند .

در آثار علماي شيعه نيز، تعريفها و ستايشهاي عظيمي درباره او به چشم مي خورد، آنان از او به عنوان عابد، زاهد، پرهيزكار، ثقه، داراي اعتقاد نيك و صفاي باطن و به عنوان محدّثي عاليمقام و بزرگ ياد كرده اند؛ در روايات متعدّدي نيز براي زيارت حضرت عبدالعظيم عليه السّلام ، ثوابي همچون ثواب زيارت حضرت سيّد الشهدا، امام حسين عليه السّلام بيان شده است.

زمينه هاي مهاجرت حضرت عبدالعظيم عليه السّلام از مدينه به ري و سكونت در غربت را بايد در اوضاع سياسي و اجتماعي آن عصر جستجو كرد؛ خلفاي عبّاسي نسبت به خاندان حضرت پيامبر صلّي الله عليه و آله و سلّم و شيعيان ائمه عليه السّلام بسيار سختگيري مي كردند.

سادات و علويّون در زمان او در بدترين وضع به سر مي بردند .حضرت عبدالعظيم عليه السّلام نيز از كينه و دشمني خلفا در امان نبود و بارها تصميم به قتل آن حضرت گرفتند و گزارشهاي دروغ سخن چينان را بهانه اين سختگيري ها قرار مي دادند، درچينن دوران دشوار و سختي بود كه حضرت عبدالعظيم عليه السّلام به خدمت حضرت امام هادي عليه السّلام رسيد و عقايد ديني خود را بر آن حضرت عرضه كرد، حضرت امام هادي عليه السّلام او را تأييد فرموده و فرمودند: تو از دوستان ما هستي .

ديدار حضرت عبدالعظيم عليه السّلام در سامرا با حضرت امام هادي عليه السّلام به خليفه گزارش داده شد و دستور تعقيب و دستگيري وي صادر گشت، او نيز براي مصون ماندن از خطر، خود را از چشم مأموران پنهان مي كرد و در شهرهاي مختلف به صورت ناشناس رفت و آمد مي كرد و شهر به شهر مي گشت تا به ري رسيد و آنجا را براي سكونت انتخاب كرد.

حضرت عبدالعظيم عليه السّلام ميان شيعيان شهرري بسيار ارجمند بود و پاسخگويي به مسايل شرعي و حلّ مشكلات مذهبي آنان را برعهده داشت ، وجود او محور تجمّع شيعيان و تمركز هواداران اهل بيت عليهم السّلام بود.برگرفته از :http://rasekhoon.net/article/show-12474.aspx

اخیرا بعضی ازمردم می گویند كه امامزاده صالح سه امامی هستندو حتی برادر
اگر كسی چنین حرفی زده، از او مدرك بخواهید و اصولا ما تا به حال شیعه سه امامی نشنیده ایم...

لطفابه سه سوال من پاسخ دهید: 1-اخیرا بعضی ازمردم می گویند كه امامزاده صالح سه امامی هستندو حتی برادر امام رضانیستند.آیا این شبهه درست است واگرحدیثی دراین رابطه وجود دارد ذكر فرمایید؟

بسیاری از امامزاده هایی كه در ایران هستند، ساداتی می باشند كه به چندین واسطه به امامان می رسند و از جور حكومت بنی عباس، از عراق  و حوزه قدرت حكومت عباسی فرار كرده و در بلاد دور دست ایران مانند طبرستان و ری و خراسان و ... ساكن شده اند و غالبا هم به طور ناشناس زندگی می كرده اند از این رو  تاریخ زندگی غالب آنان روشن و واضح و قطعی نیست.

اگر كسی چنین حرفی زده، از او مدرك بخواهید و اصولا ما تا به حال شیعه سه امامی نشنیده ایم.

شاید منظور این باشد كه ایشان از قائلان به امامت محمد حنفیه برادر امام حسن و امام حسین بعد از امام حسین می باشد و اگر منظور این است، باید دلیل ارائه دهد.

در هر حال به این ادعاها نمی توان بها داد و مطلب نیز به درجه ای از اهمیت نیست كه برایش وقت گذاشته شود و راهی هم برای اثبات آن وجود ندارد؛ زیرا تاریخ روشنی از زندگی این بزرگواران در دست نیست.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.