پرسش:
قرآن قلب را محل تدبر، اندیشه و حتی تصمیمگیری در خارج از مغز توصیف میکند و در هیچ جایی حتی اشارهای به مغز بهعنوان محل ادراک نشده است که این غلط فاحشی است. آیا پیامبر هم این غلط را از محیطش گرفته و به نام خدا وارد قرآن کرده است؟ دیدگاه قرآن درباره قلب چیست و این دیدگاه تا چه میزان با یافتههای علمی سازگار است؟
برخی در مقام اثبات ناسازگاری قرآن با علم گفتهاند: «قرآن قلب را محل تدبر، اندیشه و حتی تصمیمگیری در خارج از مغز توصیف میکند. این خطا در گذشته تاریخ بشری در تمام ملل شایع بوده است. در گذشته، بشر نمیدانسته که مغز درون جمجمه چهکاره است و تمامی درک و احساس را به قلب نسبت میداد درحالیکه قلب یک پمپ ساده عضلانی است. پیامبر هم این غلط را از محیطش گرفته و به نام خدا وارد قرآن کرده است.» در این نوشتار این مدعا بررسی و نقد میشود.
تاریخچه اطلاع بشر از کارکرد مغز
برخلاف آنچه در سؤال آمده انسانها از دوران باستان نهتنها با کارکرد مغز آشنا بودند، بلکه حتی این دانش و توانایی را داشتهاند که اقدام به جراحی مغز کنند. سابقه جراحی مغز دستکم به پنج هزار سال پیش میرسد؛ (1) بنابراین، نسبتدادن تعقل به قلب لزوماً ناشی از بیخبری عرب عصر نزول از عملکرد مغز نیست و علت آن میتواند تعابیر مرسوم در زبان عربی باشد؛ چنانکه کاربرد مَثَل «شصتم خبردار شد» در زبان فارسی بدین معنا نیست که اهالی این زبان معتقدند که خبردارشدن، کار انگشت شصت است!
چرایی سکوت قرآن درباره باورهای پزشکی نادرست مردم
حتی اگر فرض کنیم اولاً مردم زمان و مکان نزول قرآن از کارکرد مغز خبر نداشتهاند و بهاشتباه گمان میکردهاند که تعقل و تفکر کار قلب موجود در قفسه سینه است و ثانیاً قرآن نیز مطابق فهم و دانش مردم زمانه نزولش قلب را بهعنوان قوه عاقله معرفی کرده است، باز اشکالی متوجه قرآن و الهی بودن آن نمیشد؛ چراکه قرآن کتاب هدایت است و برای رساندن انسان به سعادت نازل شده است؛ نه یک کتاب علمی آنهم از نوع طبی تا به دنبال آموزش مردم درزمینة آناتومی و کارکرد اعضای بدن ازجمله قلب، مغز و ... باشد. فرض کنید قرآنی که برای هدایت مردم نازل شده است، برخلاف تصور اشتباه مردم که گمان میکنند تعقل کار قلب است، تعقل را به مغز نسبت میداد، آیا در این صورت مردم نمیگفتند: این قرآن هنوز خبر ندارد که تعقل کار قلب است و بعد میخواهد ما باور کنیم از طرف خدا نازل شده است؟! آیا همه توان پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآله خرج این موضوع نمیشد که به مردم زمانه خودش ثابت کند تعقل کار مغز است و نه کار قلب؟ آیا پیامبر راهی برای اثبات این موضوع به مردم زمانهاش داشت و میتوانست به آنان ثابت کند که تعقل کار مغز است و نه کار قلب؟ آیا در این صورت اصلاً برای پیامبر فرصتی برای بیان مباحث هدایتی باقی میماند؟ بنابراین، در فرض بیانشده، بهترین کار همانی است که قرآن انجام داده و بهجای طرح مباحثی که او را از هدف اصلیاش بازمیداشتند، به سراغ اهداف اصلیاش رفته است.
قرآن و سخن گفتن بر پایه لسان قوم
آیا وقتی شما در مقام بیان قصه برای کودکی خردسال میگویید: «خورشید خانم،» این لزوماً بدین معناست که از نگاه شما خورشید، خانم است؟ آیا اگر در کتاب قصهای، دیدیم که نوشته است: «خورشید خانم،» میتوانیم بگوییم نویسنده این کتاب به مؤنث بودن خورشید معتقد است؟ آیا شاعر شعر «خورشید خانم دوباره / مهمون خونه ماست» گمان میکند خورشید، خانم است؟ پاسخ همه این سؤالها منفی است و مشخص است که نه شما و نه آن نویسنده و شاعر هیچکدام معتقد به خانم بودن خورشید نیستید؛ اما چون این تعبیر در زبان فارسی رایج است و توصیف انسانوار سایر موجودات یکی از راههای زیبا کردن قصهها و جذب بچهها است، کاملاً قابلقبول است. ماجرای قرآن نیز دقیقاً به همین شکل است و چون به زبان عربی نازل شده و در این زبان، تعقل را به قلب نسبت میدادند، از لسان قوم (2) تبعیت کرده و بهگونهای سخن گفته که مخاطبانش متوجه منظورش شوند. برای قرآن مهم این بوده که مخاطبانش اهل تعقل و اندیشه بشوند و اینکه نگاه آنان درباره قوه عاقله درست بوده یا نبوده، اهمیتی نداشته است. مثل اینکه شما به کودکتان میگویید: دندانت را مسواک بزن تا کِرم آنها را نخورد! آیا شما واقعاً هنوز معتقدید که کرم باعث خرابی دندانها میشود؟ یا اینکه چون این تعبیر در زبان فارسی رایج است و هدف شما مسواککردن کودکتان است، از همین تعبیر استفاده میکنید؟
نقش قلب در ادراک انسان
تا بدینجا مشخص شد که حتی اگر نسبتدادن تعقل به قلب نادرست باشد، باز وجود چنین نسبتی در قرآن به معنای الهی نبودن آن نیست؛ اما نکته مهم و بلکه جواب اصلی ما این است که برخلاف تصور سؤالکننده، قلب فقط یک عضو گوشتی که خون را در بدن پمپاژ میکند، نیست؛ بلکه آخرین تحقیقات علمی آشکارا نشان میدهند که همین عضو مخروطی در شناخت و ادراک آدمی نیز نقش دارد. نشانبهایننشانکه وقتی قلب فردی را به فرد دیگر پیوند میزنند، اموری همچون علایق و سلایق او در زمینه غذا، موسیقی، هنر، شغل و ... عوض و همانند شخصی اهدا کنندة قلب میشود. (3) قلب با تولید و ترشح بسیاری از هورمونها و انتقالدهندههای عصبی مشابه میزان تولیدی آنها در مغز تأثیری گسترده بر کل بدن دارد. این مولکولها افزون بر تأثیر بر جسم انسان، بر حالتهای روانی مانند شادی، رضایت، ناراحتی، افسردگی و ناامیدی و نیز بر تواناییهای شناختی مانند یادگیری، حافظه، انگیزه و قدرت تصمیمگیری نیز تأثیرگذارند.(4)
نتیجه:
نسبتدادن تعقل و ادراک به قلب در قرآن نهتنها با آخرین یافتههای علم پزشکی منافاتی ندارد، بلکه کاملاً هماهنگ است؛ اما حتی اگر این نسبت صحیح نبود، لزوماً به معنای الهی نبودن قرآن نبود؛ چراکه قرآن کتاب هدایت است، نه کتاب علمی تا برای آموزش آناتومی اعضای بدن نازل و صادر شده باشند. چنانکه بیان چنین مطالبی در قرآن نهتنها باعث اصلاح نگاه مخاطبانشان نمیشد، بلکه رویگردانی آنان را به دنبال میداشت و درنتیجه، با درگیرشدن به مسائل غیرمرتبط، از هدف اصلی خود که هدایت است، دور میشد. افزون بر این قرآن به لسان قوم نازل شده و چون در زبان عربی تعقل به قلب نسبت داده میشود، طبیعتاً در قرآن نیز باید شاهد همین تعبیر باشیم تا مخاطب متوجه منظور قرآن بشود.
برای مطالعه بیشتر:
مقاله «قلب در قرآن و ادبیات عرب: حقیقت یا مجاز؟» از یحیی معروف در مجله علمی انجمن ایرانی زبان و ادبیات عربی (فصلنامه)، دوره 5، شماره 13، بهمن 1388 ش، صص 129-154.
پینوشتها:
1. رضایی، حسین، عرصه سیمرغ: پاسخی قاطع به شبهات کتاب نقد قرآن سُها، قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، چاپ اول، 1398 ش، ص 233.
2. سوره ابراهیم، آیه 4.
3. ر.ک: مقاله «Changes in Heart Transplant Recipients That Parallel the Personalities of Their Donors» به معنای «تغییرات در گیرندگان پیوند قلب که بهموازات شخصیت اهداکنندگان آنهاست» از Paul Pearsall و ... منتشرشده در مجله Journal of NearDeath Studies, 20(3), Spring 2002 C 2002 Human Sciences Press, Inc.
4. ریاضی، غلامحسین و منیرهسادات موسوی، مقاله «نقش قلب در آگاهی و کارکردهای شناختی»، نشریه نشاء علم، سال هفتم، شماره دوم، خردادماه 96، صص 116-121، ص 119 و 129.