معاد

نظریه تأثیرپذیری آموزه‌های اسلامی به‌ویژه معاد، از آیین زرتشت، از دو مسیر یهودیت و سلمان فارسی، استدلالی ضعیف و بدون پشتوانه تاریخی و منطقی است.

پرسش:

آیا ممکن است آموزه‌های معاد در اسلام از آیین زرتشت اقتباس شده باشد؟ دلایل رد این فرضیه چیست؟

پاسخ:

تأثیرپذیری اسلام از آیین زرتشت - به‌ویژه در موضوع معاد و باورهای اخروی - یکی از موضوعاتی است که توجه برخی دین‌پژوهان را به خود جلب کرده است. برخی معتقدند شباهت‌های این دو دین درزمینة معاد، نشان‌دهنده اقتباس اسلام از باورهای زرتشتی است. این دیدگاه دو مسیر برای این تأثیرگذاری مطرح می‌کند: نخست، تأثیر آیین زرتشت بر یهودیت در دوره اسارت بابِل و سپس انتقال این آموزه‌ها از طریق یهودیت به اسلام؛ دوم، تأثیر مستقیم زرتشتی‌گری بر پیامبر اسلام از طریق سلمان فارسی؛ اما این فرضیه‌ها با چالش‌های اساسی روبرو هستند.

 در ادامه در قالب نکاتی توضیحات بیشتر بیان می‌شود.

نکته اول: بررسی انتقادی تأثیرپذیری دین اسلام از آئین زرتشت به‌واسطه یهودیت

قائلان این نظریه معتقدند در سال 586 قبل از میلاد، در پی حمله بخت‌النصر به اورشلیم و تخریب بیت‌المقدس، بخشی از بنی‌اسرائیل، به بابل ـ محل سلطنت کوروش هخامنشی ـ کوچ کرده (1) و به‌سبب رابطه نزدیک بین زرتشتیان و یهودیان، اندیشه‌های ایرانی در تحول دین یهود مؤثر بوده است. (2) همچنین ازآنجاکه در اسفار خمسه تورات اشاره‌ای به معاد و عالم پس از مرگ نشده و آموزه‌هایی نظیر آخرت‌شناسی، داوری و رستاخیز، هم‌زمان با تعاملات یهودیان با ایرانیان در دین یهود ظهور پیدا کرده‌اند و‌ از‌این‌رو امکان آنکه باورهای زرتشتی، زمینه پیدایش چنین آموزه‌هایی بوده باشد، وجود دارد. (3) سپس این آموزه‌ها از طریق یهودیت به اسلام نیز انتقال پیدا کرده است. (4)

در نقد ادعای تأثیرپذیری آموزه معاد در دین یهود از آیین زرتشت، نکات متعددی وجود دارد:

1. صرف شباهت میان این دو دین، حتی با توجه به تقدم تاریخی زرتشت، دلیل قانع‌کننده‌ای برای اقتباس نیست؛ زیرا شباهت صرفاً احتمال اقتباس را مطرح می‌کند، اما هرگز آن را ثابت نمی‌کند. (5) برای اثبات چنین تأثیری، باید شواهدی روشن، نقل‌قول‌هایی صریح و زنجیره‌ای مستند از انتقال مفاهیم وجود داشته باشد، نه صرفاً هم‌زیستی تاریخی یا مفاهیم مشترک.

2. برخی شواهد تاریخی، مانند هم‌زیستی یهودیان با زرتشتیان در دوران تبعید بابل یا هخامنشی، نهایتاً می‌تواند تعامل فرهنگی را توجیه کند، اما نه اقتباس آموزه‌ای بنیادین همچون معاد. آموزه‌هایی چون معاد، توحید و پاداش و کیفر، از اصول مشترک تمام ادیان الهی هستند و منشأیی وحیانی دارند؛ بنابراین، شباهت در این موارد نشانه تأثیر نیست، بلکه نشانگر وحدت منبع است. (6)

3. برخی پژوهشگران مانند گرینستون و ستزر نیز بر اساس شواهد متنی و تاریخی، وجود ریشه‌های مستقل معاد در یهودیت را تأیید کرده‌اند. (7) اگرچه آموزه معاد به‌صراحت در اسفار پنج‌گانه تورات نیامده، اما این امر به گفته ابن‌کمونه، به دلیل باور عمومی مردم به معاد و تمرکز حضرت موسی (ع) بر مبارزه با شرک بوده است. (8)

4. افزون بر این، مفاهیم رستاخیز در متون متأخر یهودی، مانند کتاب‌های اشعیا، دانیال و حزقیال، گرچه بعد از دوره تبعید پدیدار شدند، اما تفاوت‌های آشکاری با آموزه معاد در آیین زرتشت دارند: آن‌ها قومی، زمینی و محدود به رفاه بنی‌اسرائیل‌اند، نه جهانی و فرامادی. (9) این تمایزات، فرضیه اقتباس را رد می‌کند.

درنهایت، وقتی اقتباس یهودیت از زرتشت تأیید نشود، ادعای تأثیر زنجیره‌ای این آموزه از زرتشت به یهود، سپس به مسیحیت و نهایتاً اسلام نیز بی‌اساس خواهد بود.

 

نکته دوم: بررسی انتقادی تأثیرپذیری دین اسلام از آئین زرتشت به‌واسطه سلمان فارسی

یکی از شبهاتی که درباره منشأ معارف پیامبر اسلام صلی‌الله‌علیه‌و‌آله مطرح شده، این است که برخی معتقدند سلمان فارسی واسطه انتقال آموزه‌هایی از آیین‌های پیشین، به‌ویژه زرتشتی، به پیامبر بوده است. به باور این افراد، آموزه‌هایی مانند معاد، بهشت و دوزخ که در هر دو دین دیده می‌شود، به‌سبب آشنایی سلمان با فرهنگ ایران باستان، از طریق او وارد تعالیم اسلامی شده‌اند! این در حالی است که چنین ادعایی از چند جهت با اشکالات جدی روبه‌روست.

در نقد این مطلب نیز گفتنی است:

نخست، بیشتر سوره‌های قرآن، به‌ویژه مباحث معاد، در مکه نازل شده‌اند؛ (10) درحالی‌که سلمان سال‌ها بعد در مدینه مسلمان شد.

دوم، بعید است فرد حقیقت‌جویی مانند سلمان، از دینی الهی هرچند تحریف شده، به دینی که خود نیز به بشری بودن آن آگاهی داشته، گرایش یابد. (11)

سوم، اگر پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله، از سلمان تعلیم‌ دیده بود، قطعاً در منابع تاریخی و سیره - که مفصل به زندگی سلمان پرداخته‌اند - انعکاس می‌یافت و دشمنان پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله از آن برای تخریب اسلام استفاده می‌کردند.

در همین زمینه، گاهی به آیه ۱۰۳ سوره نحل استناد می‌شود که می‌فرماید: «ما می‌دانیم که آنان می‌گویند: جز این نیست که بشری [این قرآن را] به او تعلیم می‌دهد، درحالی‌که زبان کسی که به او اشاره می‌کنند، عجمی است و این [قرآن] زبانی عربی و روشن است.» (12)

 برخی مفسران شأن نزول این آیه را مرتبط با اتهام دشمنان می‌دانند که می‌گفتند پیامبر از یک فرد غیر عرب ـ و به‌زعم برخی، سلمان فارسی ـ قرآن را می‌آموزد؛ اما این تفسیر، هم ازنظر تاریخی نادرست است چراکه آیه در مکه نازل شده، ولی سلمان سال‌ها بعد و در مدینه اسلام آورد؛ پس ازنظر زمانی نمی‌تواند منظور آیه باشد. (13)

چهارم، در روایات مربوط به فضائل سلمان نیز هیچ اشاره‌ای به تعلیم او به پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله نشده؛ بلکه بر اطاعت محض سلمان تأکید شده است. (14) بنابراین، ادعای انتقال معارف الهی از سلمان به پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله فاقد پایه تاریخی و عقلی است. (15)

نتیجه:

در جمع‌بندی مطالب بالا می‌توان گفت نظریه تأثیرپذیری آموزه‌های اسلامی به‌ویژه معاد، از آیین زرتشت، از دو مسیر یهودیت و سلمان فارسی، استدلالی ضعیف و بدون پشتوانه تاریخی و منطقی است. شباهت‌های مفهومی میان ادیان، به‌ویژه در اصولی چون معاد، توحید و پاداش و کیفر، نه‌تنها دلیل اقتباس نیست، بلکه با پذیرش منشأ وحیانی ادیان آسمانی، امری طبیعی و قابل‌انتظار است. به‌علاوه، فرضیه انتقال آموزه‌های زرتشتی به یهودیت در دوران تبعید، به‌دلیل تفاوت‌های بنیادین آموزه‌های آخرت‌شناسی در دو دین، فاقد اعتبار است.

در مورد سلمان فارسی نیز روشن شد که او در زمان نزول عمده آیات معاد در مکه، هنوز مسلمان نشده بود و حضورش در مدینه نیز هیچ نشانی از نقش آموزشی برای پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله ندارد. نه منابع تاریخی و نه قرآن و روایات، هیچ‌گونه قرینه‌ای بر یادگیری پیامبر از سلمان ارائه نمی‌دهند.

پی‌نوشت‌ها:

1. کتاب مقدس، دوم پادشاهان: 24 - 25؛ اپستاین، ایزویدور، یهودیت: بررسی تاریخی، ترجمه بهزاد سالکی، تهران، موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران، 1385 ش، ص 59.

2. فولتس، ریچارد، دین‌های جاده ابریشم، ترجمه ع.پاشایی، تهران، فراروان، 1385 ش، ص 41.

3. حاجتی شورکی، سید محمد و حسین نقوی، ارزیابی ادعای تأثیرپذیری غیرمستقیم اسلام از آیین زرتشت در آموزه معاد، فصلنامه اندیشه نوین دینی، سال 13، پاییز 1396 ش، شماره 50، ص 134.

4. پورداوود، ابراهیم، مجموعه اوستا، گاثاها سروده‌های زرتشت، تهران، دانشگاه تهران، 1354 ش، ص 54.

5. ر.ک: حاجتی شورکی و نقوی، ارزیابی ادعای تأثیرپذیری غیرمستقیم اسلام از آیین زرتشت در آموزه معاد، ص 135.

6. برای مطالعه بیشتر، ر.ک: سبحانی، جعفر، معادشناسی، در پرتو کتاب سنت و عقل، ترجمه علی شیروانی، تهران، الزهراء، 1370 ش، ص 3-4؛ قدردان قراملکی، محمدحسن، پاسخ به شبهات کلامی؛ دفتر دوم: دین و نبوت، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، 1392 ش، ص 140.

7. Greenstone, Julius H, 1973, The Messiah Idea in Jewish History, Westport, conn, Greenwood Press, p.57-58؛ Setzer, Claudia, 2004, Resurrection of the Body in Early Judaism and Early Christianity, Boston, Brill Academic Publisher, p.110-114.

8. ابن کمونه، سعد بن منصور، تنقیح الابحاث للملل الثلاث، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، ۱۳۸۳ ش، ص 158-160.

9. ر.ک: کلباسی اشتری، حسین، مدخلی بر تبارشناسی کتاب مقدس، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، 1384 ش، ص 440.

10. معرفت، محمدهادی، التمهید فی علوم القرآن، قم، النشر الاسلامی، 1415 ق، ج 1، ص 135-145.

11. ر.ک: فقیه، حسین، قرآن و فرهنگ عصر نزول، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی ره، 1391 ش، ص 100.

12. سوره نحل، آیه 103: «وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ یَقُولُونَ إِنَّمَا یُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِسَانُ الَّذِی یُلْحِدُونَ إِلَیْهِ أَعْجَمِیٌّ وَهَذَا لِسَانٌ عَرَبِیٌّ مُبِینٌ».

13. طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان، تصحیح حسین الاعلمی، بیروت، اعلمی، 1417 ق، ج 12، ص 352.

14. نوری طبرسی، حسین بن محمدتقی، نفس الرحمن فی فضائل سلمان، تحقیق ایاد کمالی اصل، قم، پاد اندیشه، 1389 ش، ص 153؛ مصباح یزدی، محمدتقی، قرآن‌شناسی، تحقیق و نگارش محمود رجبی، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی ره، 1388 ش، ج 1، ص 131.

15. برای مطالعه بیشتر، رک: حاجتی شورکی، سید محمد و حسین نقوی، ارزیابی ادعای تأثیرپذیری غیرمستقیم اسلام از آیین زرتشت در آموزه معاد، فصلنامه اندیشه نوین دینی، سال 13، پاییز 1396 ش، شماره 50.

نظریه علی‌محمد شیرازی پیرامون معنای قیامت، فاقد دلیل و مبنا، مخالف نص قرآن و اجماع مسلمین هست و کسی تاکنون بدان اشاره نکرده است.
ادعای علی محمد باب درباره قیامت و پایان شریعت

پرسش:
آیا این درست است که علی محمد باب، ادعای قیامت کرده بود و شریعت را پایان یافته دانسته بود؟ منظورش از آغاز قیامت چیست و چه ربطی به قیامت در اسلام دارد؟ آیا مستند این مطلب مشخص است؟

پاسخ:
آموزه‌های معاد و قیامت، از جمله آموزه‌هایی است که اکثر ادیان و فرق، به‌ ویژه ادیان آسمانی بدان اهتمام ورزیده و جزء اصول اصلی دین خود می‌دانند. مشخصه اصلی این آموزه، اعتقاد به پایان یافتن دنیا، رسیدگی و حسابرسی اعمال و کردار و پاداش و عذاب متناسب با آن در بهشت و جهنم است. در این میان برخی از فرقه‌های جعلی و دست ساخته همچون بابیه، اقدام به تأویلِ این آموزه اصیل نموده و برخلاف نص، عقل، نظر و اجماع مسلمین عمل کرده و تصویری برخلاف آنچه مرسوم است، نمایش داده‌اند که در ادامه به توضیح آن می‌پردازیم.

نکته اول:
قیامت در آموزه‌های اسلامی از جایگاه مهمی برخوردار بوده که اهمیت آن، در قرآن، به لحاظ کمّی و کیفی قابل رؤیت است. هزار و چهارصد آیه از قرآن به این آموزه اختصاص داده شده که در آن‌ها، مباحثی ازجمله فانی شدن دنیا، بازگشت همه به سوی خدا، زنده شدن مردگان، حسابرسی اعمال و روانه شدن به بهشت و دوزخ و ... ذکر شده است. این مسئله به‌قدری روشن است و تصریح دارد که منکر قیامت، مرتد و یا کافر محسوب شده و جای هیچ شک و شبهه‌ای را برای افراد باقی نمی‌گذارد. (1)

نکته دوم:
علی‌محمد شیرازی ملقّب به «باب»، مؤسس فرقه ضاله بابیه، در اظهاراتی، معنایی تأویلی برای قیامت در نظر گرفته است؛ بدین صورت که قیامت، به معنای ظهور پیامبران و قیام آن‌ها برای اجرای رسالت بوده و با ظهور هر پیامبری، قیامت پیروانِ پیامبر سابق، فرا خواهد رسید. برای مثال با ظهور پیامبر اسلام (صلی‌الله علیه و آله)، قیامت مسیحیان آغاز شده و با ظهور باب، قیامت مسلمانان فرا می‌رسد و ایمان به قیامت، به معنای ایمان به پیامبر تازه ظهور کرده است!(2)
ایشان در کتاب بیان این‌گونه می‌نویسد: مراد از یوم قیامت یوم ظهور شجره‌ی حقیقت است و مشاهده نمی‌شود که احدی از شیعه یوم قیامت را فهمیده باشد، بلکه همه موهوما امری را توهم نموده که عندالله حقیقت ندارد و آنچه عندالله و عند عرف اهل حقیقت مقصود از یوم قیامت است این است که از وقت ظهور شجره حقیقت (پیغمبر) در هر زمان به هر اسم الی حین غروب آن یوم قیامت است. مثلاً از یوم بعثت عیسی تا یوم عروج آن، قیامت موسی بود که ظهور الله در آن زمان، ظاهر بود به ظهور آن حقیقت که جزاء دارد هر کس که مؤمن به موسی بود... . (3)

نکته سوم:
با توجه به سخنان باب در زمینه قیامت، اشکالات و انتقاداتی بر وی وارد است که به دو مورد از آن‌ها اشاره می‌کنیم.
ـ علیرغم اینکه علی ‌محمد شیرازی قیامت به معنای روز رستاخیز و مورد قبول قرآن و مسلمانان را قبول نداشته و نیز شیعه را به بدفهمی در مورد این آموزه متهم کرده؛ اما جالب است که هیچ یک از پیامبران و امامان، راویان حدیث و گزارش نویسان، چنین معنایی را ذکر نکرده‌اند که این خود، نشانه‌ی ابداعی بودنِ قیامت تأویلیِ باب بوده که فاقد دلیل هست.
ـ قیامت در قرآن دارای اسماء فراوانی است که در یک نمونه آیت‌الله مکارم شیرازی (دامت برکاته) هفتاد نام از آن را ذکر نمودند. (4) فیض کاشانی نیز عقیده دارد هر یک از نام های قیامت، رازی دارد که باید برای کشف آن کوشید. (5) اسمائی مانند الساعه (زمان رستاخیز)(6) الصّاخَّه (بانگ هولناک)(7) القارعه (کوبنده)(8) یوم الجمع (روز جمع شدن)(9) یوْماً یجْعَلُ الْوِلْدانَ شیباً (روزی که کودکان را پیر می‌کند). (10) و ... این اسماء هر کدام روایتی از صحنه قیامت داشته و بُعدی از ابعاد آن روز را به تصویر می‌کشد. در حالی که علی‌محمد باب، به این اسماء توجه نداشته و حقیقت آن روز را کتمان کرده است. به دیگر سخن، تأویل ایشان از قیامت، چطور می‌تواند این آیات و معانی آن‌ها را تأویل کند؟ برای مثال آیات «یَوْمَ تَکُونُ السَّمَاءُ کَالْمُهْلِ*وَتَکُونُ الْجِبَالُ کَالْعِهْنِ* وَلَا یَسْأَلُ حَمِیمٌ حَمِیمًا؛ همان روز که آسمان همچون فلز گداخته می‏شود و کوه‌ها مانند پشم رنگین متلاشی خواهد بود و هیچ دوست صمیمی سراغ دوستش را نمی‏گیرد»!(11) را چگونه توجیه می‌کنند؟ بنابراین بطلان نظریه ایشان آشکار می‌گردد.

نتیجه:
نظریه علی‌محمد شیرازی پیرامون معنای قیامت، فاقد دلیل و مبنا، مخالف نص قرآن و اجماع مسلمین هست و کسی تاکنون بدان اشاره نکرده است. آنچه او در این زمینه گفته، از سنخ تفسیر به رأی و تأویلات بدون دلیل و ناموجه است که از اعتبار لازم برخوردار نیستند.

پی‌نوشت‌ها:
1. برای مطالعه بیشتر ر.ک: سبحانی، جعفر، محاضرات فی الالهیات، تلخیص علی ربانی گلپایگانی، قم، انتشارات جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1414 ق، ص 403.
2. ر.ک: موسوی، سید مجتبی، «قیامت و معاد از دیدگاه بهاییت»، فصلنامه صراط، بهار و تابستان 1390 ش، شماره 6 و 7، ص 39.
3. شیرازی، علی‌محمد، بیان فارسی، چاپ سنگی، بی‌تا، باب 11، واحد 2 و باب 16، واحد 2.
4. مکارم شیرازی، ناصر، پیام قرآن، تهران دارالکتب الاسلامیه، چاپ نهم، ‌۱۳۸۶ ش، ج 5، صص 44-102.
5. فیض کاشانی، محمد بن شاه مرتضی، المحجه البیضاء، قم، انتشارات جامعه مدرسین، 1417 ق، ج 8، ص 331.
6. سوره اعراف، آیه 187.
7. سوره عبس، آیه 33.
8. سوره قارعه، آیات 1-3.
9. سوره شوری، آیه 7.
10. سوره مزّمّل، آیه 17.
11. سوره معارج، آیات 8-10.

اموات وقتی میمیرند ایا از احوالات کسانی که دوستشان داشته باخبر است ؟ایا نگران خانواده می شوند؟تورو به خدا جواب من روبدهید

اظهار نظر به طور قطعی در این خصوص چندان آسان نیست؛ اما به طور کل می توان گفت در روایات آمده که مردگان گاهی به خانواده و بازماندگانش سر می‌زنند و از احوال آنان آگاه می شوند و چه بسا خوشی و آرامش یا اندوه و ناراحتی از اعمال آنان پیدا کنند؛ امام صادق(ع) فرمود:
إنّ المؤمن لیزور أهله فیرى ما یحبّ و یستر عنه ما یکره و أنّ الکافر لیزور أهله فیرى ما یکره و یستر عنه ما یحبّ، قال: و منهم من یزور کلّ جمعةٍ ومنهم من یزور على قدر عمله(1)
مؤمن خانواده خود را می‌بیند. آنچه را که موجب محبت اوست می‌بیند، لیکن چیزهایی که موجب کراهت او می‌گردد، از نظر او پوشیده می‌شود. کافر نیز اهل خود را می‌بیند . آنچه موجب ناراحتی و کراهت اوست، مشاهده می‌کند، لیکن چیزهایی که موجب محبت او از نظرش پوشیده می‌گردد. بعضی از مؤمنان در هر هفته یک بار در روز جمعه به ملاقات اهل خود می‌رسند. بعضی دیگر بر حسب مقدار عمل خود می‌توانند آنان را ملاقات کنند.
از این روایت و دیگر روایات به دست می آید که ميزان آگاهی و ملاقات و سر زدن اموات به خانواده هاي شان بسته به ميزان آزادي عملي است كه در برزخ براي ايشان در نظر گرفته مي شود كه اين امر هم تابع اعمال و رفتارهاي آنان در دنياست.
پی‌نوشت‌:
1. محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، دار الاحیا التراث العربی، بیروت 1403ق، ج 6، ص 256، باب 8.

1 اگر بدن انسان،عضوی از آن به بدنِ انسانِ ديگرى پیوند زده شود و جزء بدنِ او گردد، در اين صورت، تكليف معاد انسانِ نخست (مأكول) چيست؟ 2. اگر بدن انسانى، به طور كامل، از سوى ديگرى خورده شد، كيفيّت حشر اين دو، چگونه است؟ 3. اگر انسانِ مأكول، فرد مؤمنى باشد و جزء بدن انسانى كافر شود، در اين صورت، نحوه عذاب و پاداش آنان، چگونه خواهد بود؟

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
اين پرسش به عنوان شبهه آکل و مأکول از دير زمان در مباحث اعتقادي مطرح بوده است.
اصل شبهه: ممکن است بدن يک شخصي به دو طريق (مستقيم و غيرمستقيم) جزو بدن ديگري شود.
1- مستقيم: مثلا در زمان قحطي انسان گرسنه اي از بدن يک انسان ديگر تغذيه کرده باشد.
2- غير مستقيم: پس از مردن بدن انسان به خاک تبديل شود و گياهان و درختان از آن خاک استفاده کنند و انسان ديگر از سبزي و ميوه درختان مذکور استفاده کرده باشد.
در بحث معاد جسماني (يعني زمان بازگشت روح به بدن) اين اجزاء منتقل يافته جزو کدامين بدن است تا به جزاي خود برسد؟
حقيقت انسان به روح او است . آن چه او را از ديگران متمايز مي‌گرداند، صورت شخصي او است، مواد تشکيل دهنده سلول ها مي‌تواند مشترک باشد؛ زيرا همه سلول ها از فراورده‌هاي غذائي و طبيعي تشکيل مي‌يابند. گاهي تعداد زيادي ميهمان از مواد غذائي يک سفره استفاده مي‌کنند، اما وقتي جذب بدن افراد سر سفره مي‌شود، جذب صورت‌هاي مختلف آن ها مي‌شود، در حالي که ماده غذائي مشترک بود. در قيامت نيز آنچه براي حسابرسي مهم است، تمايز افراد و صورت ها و سيرت‌ها و قابل شناخت بودن هر کدام است. حال ماده آن از هر چه باشد مهم نيست. به ويژه آن که، بدن انسان در قيامت متناسب با نظام آخرت است.
از آيات و روايات نيز استفاده مي‌‏شود که در قيامت روح به بدني جسماني در مي‌‏آيد که همانند بدن دنيايي اوست. در عالم دنيا هر چند پس از مدّتي بدن انسان‌ها تغيير مي‌‏کند، وقتي دو دوست پس از مدّت ها به هم مي‌‏رسند، يکديگر را مي‌‏شناسند، در حالي که شايد تمام سلول‌هاي بدن آن ها تغيير کرده باشد، اما اين تغيير کلّي در جسم، باعث بيگانگي نمي‌‏گردد؛ تغييري که در جسم دنيايي و اخروي حاصل مي‌‏گردد، نيز چنين است.
بنابراين آنچه در اثر تغيير بدن انسان‌ها و وارد شدن در بدن ديگري، انجام مي‌پذيرد، تنها جسم انسان‌ها است و آنچه در قيامت عذاب مي‌بيند، جسم انساني به همراه روح شخص است و روح انسان‌ها در اثر تغيير جا به جا نمي‌شود و براي هر شخصي ثابت است. در واقع اين روح انسان است که از طريق جسم عذاب مي‌بيند، حال هر جسمي که باشد و روح ها قابل انتقال و تغيير و دگرگوني نيستند.
وانگهي، جسم دنيايي براي دنيا آفريده شده که محل درد و رنج و خستگي و بيماري و گذر عمر است، در حالي که براي جسم اخروي ديگر رنج و بيماري و خستگي مطرح نيست. بنابراين، بايد جسم اخروي در عين شباهت کامل به جسم دنيوي، لطيف‌‏تر و کامل‌‏تر باشد تا براي استفاده از نعمت هاي آخرت آمادگي داشته باشد. پس بدن اخروي انسان‌ها صورت کامل شده همان بدن دنيوي است، نه دقيقا همان بدن مادي دنيوي که تغيير و جا به جا شده؛ زيرا در جهان آخرت به طور کامل نظام مادي برچيده مي‌شود؛ پس معنا ندارد همان بدن مادي دنيوي در آخرت باشد؛ در عين حال که مي‌دانيم همان بدن دنيوي در طول مدت رشد خود در دنيا بارها تغيير يافته و ثابت نمانده است.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

صفحه‌ها