پرسش وپاسخ

مرحوم سيد عبدالرزاق موسوي مقرم در کتابي که درباره حضرت نوشته، درصفحه 28 ولادت را در يازده شعبان سال 33 هجري در مدينه دانسته است .

پرسش:
 حضرت علي اکبر در چه تاريخي و در کجا متولد شدند؟

پاسخ:
اینکه حضرت علي‌اکبر (ع) در چه زماني متولد شد، در کتاب‌هاي معتبر تاريخي مطلبي يافت نشد. اصولاً درباره اينکه حضرت چند ساله بوده نيز اختلاف است.
برخي هيجده ساله و گروهي نوزده ساله و بعضي بيست و پنج ساله ذکر کرده‌اند. در ترجمه نفس المهموم آمده که علي‌اکبر(ع) در زمان حکومت عثمان متولد شد. در آن جا نقل شده که مشهور اين است که حضرت بيست و پنج سال سن داشته است.(1)
در کتاب فرهنگ عاشورا آمده که او حدود بيست و پنج سال سن داشت (2) و اشاره‌اي به زمان تولد وي نکرده است.
شيخ مفيد در ارشاد و مرحوم شهرآشوب در مناقب و علامه مجلسي در بحار الانوار، و ساير مورخان و محدثان بزرگ شيعه به تاريخ ولادت حضرت اشاره‌اي نکرده‌اند.
در کتاب نگاهي نو به جريان عاشورا که اخيراً چاپ شده و درباره حضرت علي‌اکبر مفصل بحث کرده، به تاريخ ولادت اشاره نکرده، از مقتل خوارزمي نقل مي‌کند که سن حضرت بيست و هشت سال بود.(3)
البته درکتاب هايي که متأخرين درباره حضرت نوشته اند، برخي به تاريخ ولادت اشاره کرده اند. مرحوم سيد عبدالرزاق موسوي مقرم در کتابي که درباره حضرت نوشته، درصفحه 28 ولادت را در يازده شعبان سال 33 هجري در مدينه دانسته است .
نيز آن مرحوم در کتاب مقتل الحسين (ع) درضمن چگونگي شهادت حضرت علي اکبر تاريخ ولادت وي را يازده شعبان ذکرمي کند.

پي‌نوشت‌ها:
1. دمع الشجوم ،ترجمه نفس المهموم، ص 330.
2. فرهنگ عاشورا، ص 322.
3. نگاهي نو به جريان عاشورا، ص 89.

امام سعی می‌کرد از همان ظرفی که برای مادرش بود غذا نخورد چون ممکن است از داخل آن ظرف، قسمتی از غذا را بردارد که مادرش دوست داشت بردارد .

پرسش:

آیا این روایت درست است که می‌گویند امام سجاد (علیه‌السلام) با مادرش هم‌سفره نمی‌شد؛ مگر مادر امام سجاد (علیه‌السلام) در همان زمان طفولیت امام از دنیا نرفت؛ آیا ما هم بهتر با پدر و مادرمان در یک کاسه و یا یک سفره غذا نخوریم؟

پاسخ:

مقدمه:

از مهم‌ترین دستورات ائمه (علیهم‌السلام)، احترام به پدر و مادر است. برای نمونه امام سجاد (علیه‌السلام) در دعای 24 صحیفه سجادیه نکات بسیار ارزشمندی در نحوه رفتار با والدین بیان فرموده‌اند. ایشان نه ‌تنها در گفتار بلکه در سیره خود بسیار نسبت به برخورد با والدین دقت می‌نمودند. یکی از روایاتی که در مورد ایشان نقل شده، دقت امام زین‌العابدین (علیه‌السلام) در هنگام غذا خوردن با مادر خویش است که نشانگر اوج احترام و محبت ایشان نسبت به مقام مادر است. البته سؤالی در این زمینه مطرح شده است که ظاهراً مادر امام سجاد (علیه‌السلام) در طفولیت حضرت از دنیا رفته است؛ پس این که گزارش شده است امام (علیه‌السلام) با مادر خود در یک ظرف غذا نمی‌خوردند چگونه صحت می‌تواند داشته باشد و بر فرض صحت، دلیل این عمل حضرت چیست؟ در ادامه به بررسی این سؤال پرداخته می‌شود.

پاسخ:

مقام مادر، بر اساس آموزه‌های اسلام، مقام ارجمند و والایی است. دین اسلام نگاه خاصی به مادر دارد و احترام و تعظیم او را واجب می‌داند. حقوقی را که اسلام برای مادران مشخص کرده، بسیار فراتر از حقوقی هست که برای دیگران بیان کرده است. سیره و گفتار امامان معصوم (علیهم‌السلام) و برخورد آن‌ها با مادرنشان نیز، بیانگر علو مقام و منزلت مادر است. امام سجاد (علیه‌السلام) مقام مادر را چنان رفیع می‌داند که فرزندان بدون استعانت و کمک از خداوند، قادر به ادای حقوق مادر نخواهند بود. (1) لزوم احترام به مادر و همچنین آثار دنیوی و پیامدهای اخروی احسان به مادر سبب شده است که معصومان (علیهم‌السلام) حتی در امور عادی نیز به این مهم توجه کنند؛ شیخ صدوق در کتاب «الخصال» روایتی را به این صورت نقل می‌کند:

 لَقَدْ کَانَ (علیه‌السلام) یَأْبَى أَنْ یُؤَاکِلَ‏ أُمَّهُ‏ فَقِیلَ‏ لَهُ‏ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ أَنْتَ أَبَرُّ النَّاسِ وَ أَوْصَلُهُمْ لِلرَّحِمِ فَکَیْفَ لَا تُؤَاکِلُ أُمَّکَ فَقَالَ إِنِّی أَکْرَهُ أَنْ تَسْبِقَ یَدِی إِلَى مَا سَبَقَتْ عَیْنُهَا إِلَیْه‏؛ (2)

به امام سجاد (علیه‌السلام) عرض شد اى پسر پیغمبر، شما که از همه مردم نیکوکارتر و از همه بیشتر صله رحم می‌کنید چرا با مادر خود هم خوراک نمی‌شوید؟ فرمود: خوش ندارم که مبادا پیش دستى کنم به غذائى که مادرم چشم بر او داشته است‏.

همچنین حدیثی دیگری، شبیه مضمون بالا به این صورت نقل شده است:

قِیلَ لِعَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ (علیه‌السلام) أَنْتَ أَبَرُّ النَّاسِ بِأُمِّکَ وَ لَا نَرَاکَ تَأْکُلُ مَعَهَا قَالَ أَخَافُ أَنْ تَسْبِقَ یَدِی إِلَى مَا سَبَقَتْ عَیْنُهَا إِلَیْهِ فَأَکُونَ قَدْ عَقَقْتُهَا؛ (3)

به حضرت زین‌العابدین (علیه‌السلام)، عرض شد: تو از هر کس به مادر نیکوترى پس چرا دیده نشده که با او هم غذا شوی؟ فرمود: می‌ترسم دستم به لقمه‏اى برود که چشم مادر به آن بوده و عاق او شوم.

توضیح روایت:

با توجه به این دو روایت، امام سجاد (علیه‌السلام) با مادر خود هم غذا نمی‌شد، نه این که هم‌سفره نشود یعنی مثلاً در یک ظرف غذا نمی‌خوردند همچنان که در نقل دیگری چنین آمده است: «قِیلَ لَهُ إِنَّکَ أَبَرُّ النَّاسِ وَ لَا تَأْکُلُ مَعَ أُمِّکَ فِی قَصْعَهٍ وَ هِیَ تُرِیدُ ذَلِکَ فَقَالَ أَکْرَهُ أَنْ تَسْبِقَ یَدِی إِلَى مَا سَبَقَتْ إِلَیْهِ عَیْنُهَا فَأَکُونَ عَاقّاً لَهَا فَکَانَ‏ بَعْدَ ذَلِکَ‏ یُغَطِّی‏ الْغَضَارَهَ بِطَبَقٍ وَ یُدْخِلُ یَدَهُ مِنْ تَحْتِ الطَّبَقِ وَ یَأْکُل‏» یعنی به امام سجاد (علیه‌السلام) گفته شد: شما برترین مردم هستید، ولی با مادرتان در یک کاسه غذا نمی‌خورید با اینکه او چنین می‌خواهد. امام فرمود: من دوست ندارم دستانم به طرف چیزی دراز شود که قبلش چشم مادرم به آن افتاده است و من عاق او شوم؛ بعد از این، امام با طبقی روی کاسه سفالی را می‌پوشاند و دستش را از زیر طبق می‌برد و غذا می‌خورد. (4)

بنابراین بر اساس این روایت مثلاً اگر یک ظرف غذا بود، امام سعی می‌کرد از همان ظرفی که برای مادرش بود غذا نخورد چون ممکن است از داخل آن ظرف، قسمتی از غذا را بردارد که مادرش دوست داشت بردارد و حضرت به این حد هم دوست نداشت که مادرش اذیت شود و با این عمل خاطر مادرش آزرده شود.

نتیجه:

در نتیجه هیچ اشکالی ندارد که ما هم این نکته را رعایت کنیم و اگر مثلاً در ظرفی، میوه یا غذا به مجلس آوردند که مادر هم حضور دارد ابتدا اجازه دهیم ایشان آن چه را که می‌پسندد بردارد و سپس ما برداریم و همچنین هیچ اشکالی ندارد که با مادر خود در یک ظرف هم غذا نشویم، بلکه برای حفظ احترام ایشان در ظرف مستقل غذا یا میوه بخوریم تا این که مبادا قسمتی از غذا یا میوه‌ای را برداریم که مادر دوست داشت بردارد.

لازم به ذکر است که درباره تاریخ تولد امام سجاد (علیه‌السلام) و تاریخ وفات مادر بزرگوار ایشان اقوال تاریخی مختلفی وجود دارد؛ بنا به نقل معروف، مادر امام سجاد (علیه‌السلام) در سن کودکی حضرت از دنیا رفته است و منظور از مادر در این احادیث، دایه (نامادری) ایشان است که وی را بزرگ کرده بود (5) و حق مادری بر حضرت داشته است تا جایی که او را مادر خطاب می‌کرده است.

پی‌نوشت‌ها:

1. ابن‌بابویه، محمد بن على، من لا یحضره الفقیه، محقق مصحح: علی‌اکبر غفاری، قم: جامعه مدرسین حوزه علمیه، دوم، 1413 ق، ج‏2، ص 621.

2. ابن‌بابویه محمد بن على (شیخ صدوق)، الخصال‏، تحقیق: غفارى علی‌اکبر، قم: جامعه مدرسین، اول،1362 ش‏، ج‏2، ص 518.

3. طبرسی، حسن بن فضل، مکارم الاخلاق، قم: دار الشریف الرضی، چاپ چهارم، 1412 ق، ص 221.

4. ابن شهرآشوب مازندرانى، محمد بن على‏، مناقب آل أبی طالب (علیهم‌السلام)، قم: علامه، چاپ اول، 1379 ق، ج‏4، ص 162.

5. رجوع کنید: ترابی، احمد، امام سجاد (علیه‌السلام) جمال نمایشگران، مشهد: بنیاد پژوهش‌های اسلامی آستان قدس رضوی، چاپ سوم، 1388 ش، ص ۱7.

مقام والاي عباس بن علي‏(ع‏) بسيار است. كه نشانگر تقواي اوست. تعابير بلندي كه در زیارت‌نامه اوست، گوياي ‏آن است.

پرسش:

در مورد مقام حضرت ابوالفضل كمي توضيح دهيد؟
 

پاسخ:

مقام والاي عباس بن علي‏(ع‏) بسيار است. كه نشانگر تقواي اوست. تعابير بلندي كه در زیارت‌نامه اوست، گوياي ‏آن است. اين زيارت كه از قول حضرت صادق‏(ع‏) روايت ‏شده، از جمله چنين دارد:
السلام عليك ايها العبد الصالح المطيع لله و لرسوله و لامير المؤمنين و الحسن و الحسين...
اشهد الله انك مضيت علي ما مضي به البدريون و المجاهدون في سبيل الله المناصحون في‏جهاد اعدائه المبالغون في نصرة اوليائه الذابون عن احبائه.... (1) كه تأیید و تأکیدی بر مقام عبودیت و صلاح و طاعت او و نيز تداوم خط مجاهدان بدر و مبارزان با دشمن و ياوران ‏اولياء خدا و مدافعان از دوستان خداست.
امام سجاد (ع) نيز سيماي درخشان عباس بن‏ علي را این‌گونه ترسيم فرموده است: «رحم الله عمي العباس فلقد آثر و ابلي و فدا اخاه ‏بنفسه حتي قطعت‏يداه فابدله الله عز و جل بهما جناحين يطير بهما مع الملائكة في الجنة كماجعل جعفر بن ابي طالب. و ان للعباس عند الله تبارك و تعالي منزلة يغبطه بها جميع الشهداءيوم القيامة‏». (2) كه در آن نيز مقام ايثار، گذشت، فداكاري، جانبازي، قطع شدن دستانش و یافتن بال پرواز در بهشت، همبال با جعفر طيار و فرشتگان مطرح است و اينكه: عمویم عباس، نزد خداي متعال، مقامي دارد كه روز قيامت، همه شهيدان به آن غبطه مي‏خورند و رشک مي‏برند.
در زيارت ناحيه مقدسه نيز از زبان حضرت مهدي‏(ع‏) به او این‌گونه سلام داده شده است: «السلام علي ابي الفضل العباس بن امير المؤمنين، المواسي اخاه بنفسه، الآخذ لغده من‏امسه، الفادي له، الواقي الساعي اليه بمائه، المقطوعة يداه...». (3)
درود بر ابالفضل العباس فرزند امير¬مومنان (ع) كه خود را فداي برادرش كرد و این ايثار را ذخیره فردايش نمود و به خاطر تشنگي برادر از نوشيدن آب خود داري كرد و دو دستش در راه خدا قطع شد.
جهت آگاهي بیش‌تر به كتاب زندگي حضرت ابوالفضل العباس (ع) باقر قريشي مراجعه فرمایید، فرهنگ عاشورا، جواد محدثي.
پی‌نوشت‌ها:
1. مفاتیح‌الجنان، ص 435.
2. شيخ عباس قمي، سفينة البحار، ج 2، ص 155.
3. علامه المجلسي، بحارالانوار، بيروت - لبنان، ناشر: دار إحياء التراث العربي سال چاپ: 1403 - 1983 م، ج 45، ص 66.
 

برکت و روزی علاوه بر لطف الهی دارای عوامل مادی و طبیعی است اما اگر به وجود فلان درخت یا سنگ و کوه نسبت میدهند که صحیح نیست.

پرسش:

آیا وجود گیاهان و درختان در ثروتمند یا فقیر شدن افراد از دیدگاه اسلام صحت دارد؟ در روستای ما داشتن درخت کاج باعث شده عده‌ای پولدار و عده‌ای فقیر شوند، البته بعضی عقیدة درستی دارند و اعتقاد آنها به اثبات رسیده است!

پاسخ:

وجود گیاهان و درختان می‌تواند برکات اقتصادی داشته باشد، خصوصاً درختان میوه. جاذبة ظاهری، استفاده از سایه‌سار و نیز تلطیف هوا، مستند به انواع درختان است. پیامبر فرمود: هر کس درختی را بنشاند و بر نگهداری آن صبر کند و مواظب باشد تا میوه و بار دهد، هر چقدر میوه و حاصل از آن به دست آید، در پیشگاه خدا پاداش صدقه دارد».(1)

در این باره احادیث گوناگونی خصوصاً در مورد درختان میوه‌دار چون زیتون، انجیر، انار و خرما وارد شده است.

زیتون مورد توجه آیات و روایات قرار گرفته، منشأ برکت و شجرة مبارکه نام گرفته است.(2)

زمین پر از گیاه و درخت، زمین با برکت و پر نعمت است، به گونه‌ای که می‌تواند موجب زدودن فقر شود.

وجود درخت و گیاه موجب آبادی هر منطقه‌ای است و ثروت هر آبادی به داشتن پوشش گیاهی غنی است اما این که درخت خود موجب ثروت شود و عدم درخت موجب فقر، اعتقاد درستی نیست زیرا نعمت و روزی تنها از طرف خداوند تعیین می‌شود. برکت و روزی علاوه بر لطف الهی دارای عوامل مادی و طبیعی است، مانند کار و تلاش که توسط انسان‌ها تعیین می‌شود، اما چون برخی از علل واقعی و حقیقی رزق و روزی و نعمت آگاهی ندارند، آنها را به علل دیگر مانند وجود فلان درخت یا سنگ و کوه نسبت می‌دهند که صحیح نیست.

پی‌نوشت‌ها:

1. کنز العمال، ج 3، ص 897.

2. سورة نور (24) آیه 35.

این فرشته به دلیل کوتاهی و سستی در اطاعت الهی دچار غضب شد و بال هایش قطع شد و در جزیره‌ای افتاد، در زمان ولادت امام حسین (علیه‌السلام)بهبودی خود را به دست آورد

پرسش:

فرشته‌ای به نام فطرس که به علت نافرمانی از فرمان خداوند بال و پر خود را از دست داده بود، به واسطه امام حسین (علیه‌السلام) مورد بخشایش قرار گرفت. آیا نوع نافرمانی فطرس در روایت مشخص است؟

مقدمه:
در برخی روایات، فرشته‌ای به نام «فُطْرُس‏» ذکر شده است که به دلیل کوتاهی او در اطاعت از دستور خداوند، دچار عقوبت الهی شد، بدین صورت که بال هایش قطع شد و در جزیره‌ای دور افتاده محصور شد. سپس وی در روزهای آغازین تولد امام حسین (علیه‌السلام) به حضرت متوسل شدند و در نتیجه آمرزیده شد و برای وی بهبودی حاصل گشت. درباره این داستان، روایات متعددی وجود دارد، اما این که دقیقاً چه عاملی سبب عقوبت این مَلک شد، نیاز است که متن روایات بررسی و تحلیل شود، ان شاء الله در ادامه با ذکر احادیث این موضوع، به تجزیه و تحلیل آن‌ها پرداخته می‌شود.
1. داستان فطرس در منابع حدیثی شیعه
درباره «فُطْرُس‏» مَلَک و داستان بخشودگى و بهبودى او توسط امام حسین (علیه‌السلام)، روایات مستفیضى نقل شده است (1) یعنی تعداد راویان آن در سلسله سند قطعاً از یک نفر بیشتر هستند.
از نظر زمانی، اولین و قدیمی‌ترین منبع حدیثی شیعه که این روایت را ذکر کرده، بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد «صلی‌الله علیه و آله» است، نویسنده آن «محمد بن حسن‏ صفار» متوفی سال 290 هجری قمری هست.
در این کتاب به نقل از امام صادق (علیه‌السلام) چنین روایت شده است:
«إِنَّ اللَّهَ عَرَضَ وَلَایَهَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ فَقَبِلَهَا الْمَلَائِکَهُ وَ أَبَاهَا مَلَکٌ یُقَالُ لها [لَهُ‏] فُطْرُسُ فَکَسَرَ اللَّه‏» یعنی خداوند، ولایت امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) را عرضه کرد، ملائکه آن را پذیرفتند، اما فرشته‌ای به نام فطرس، از پذیرش ولایت امتناع کرد، در نتیجه خداوند بال هایش را شکست.
در ادامه روایت چنین آمده است که جبرئیل هنگامی که برای تبریک به مناسبت تولد امام حسین (علیه‌السلام) نزد رسول خدا (صلی‌الله علیه و آله) می‌رفت، در بین راه فطرس را ملاقات کرد، جبرئیل به درخواست فطرس، او را به همراه خود نزد پیامبر (صلی‌الله علیه و آله) آورد و از حضرت درخواست کرد که دعا کند تا باله‌ای او برگردد. پیامبر اکرم (صلی‌الله علیه و آله)، ولایت امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) را به او ارائه داد و فطرس قبول کرد. سپس رسول خدا (صلی‌الله علیه و آله) به وى فرمود: که کنار گهواره امام حسین (علیه‌السلام) برود وبال‌های خود را به حضرت بمالد، او هم این کار را کرد و بال های فطرس کامل شد و سپس به آسمان و جایگاهش بازگشت. (2)
بعد از «بصائر الدرجات» کتاب‌های متعدد دیگری نیز جریان فطرس را گزارش کرده‌اند که تفاوت اساسی در آن نقل‌ها با گزارش کتاب «بصائر الدرجات» وجود دارد و به نوعی، روایت مورد نظر با لطافتی بیشتر بیان شده است. به عنوان مثال، ابن قولویه از محدثان مورد اعتماد در قرن چهار هجری قمری، داستان فطرس را در کتاب «کامل الزیارات» چنین آورده است که امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند:
وقتی حسین بن على (علیهماالسلام) متولّد شدند، جبرئیل به دستور خداوند به زمین فرود آمد تا از طرف خدا و خودش به رسول خدا (صلی‌الله علیه و آله و سلّم) تبریک بگوید. جبرئیل فرود آمد و از جزیره‏اى در دریا گذشت؛ در آن جا فرشته‏اى به نام فطرس قرار داشت، او از حاملان عرش بود، خداوند وی را برای امری فرستاده بود که به دلیل کندی در انجام آن، بال هایش شکسته و در آن جزیره افتاده و مدت شش‌صد سال خداوند را عبادت مى‏کرد؛ فطرس تقاضا کرد که ‏ جبرئیل او را با خود نزد رسول خدا (صلی‌الله علیه و آله و سلّم) ببرد تا برایش دعا کند... پیامبر اکرم (صلی‌الله علیه و آله و سلّم) نیز برایش دعا نموده و فرمودند: بال شکسته خودت را به این مولود (امام حسین «علیه‌السلام») بکش و به جاى خودت برگردد.
فطرس بال شکسته‏اش را به حضرت امام حسین (علیه‌السلام) کشید و سالم شد و به هوا پرواز کرد و گفت: اى رسول خدا (صلی‌الله علیه و آله و سلّم) این حتمى است که امّت شما به زودی این مولود را خواهند کشت و در مقابل حقّى که این مولود بر من دارد بر خود لازم می‌دانم که هر زائرى او را زیارت کند، زیارتش را به آن حضرت رسانده و هر سلام ‏کننده‏اى که به حضرتش سلام کند، سلامش را به محضرش ابلاغ نمایم. (3) بعد از ابن قولویه، محدثان و عالمان دیگری مانند شیخ صدوق، (4) کشی، (5) ابن ادریس، (6) محمد بن جریرطبری، (7) عمادالدین طبرى آملى، (8) و ابن شهرآشوب (9) نیز این روایت را تقریباً به همین صورت (با اندک تفاوت) بیان کرده‌اند.
2. علت غضب الهی بر فطرس
بر اساس روایاتی که از جریان فطرس نقل شده است، علت غضب خداوند بر این مَلَک، کوتاهی و سستی او در انجام امر الهی دانسته شده است، یعنی علت نافرمانی در این روایات بیان نشده، بلکه فقط در کتاب «بصائرالدرجات» اضافاتی نسبت به دیگر روایات وجود دارد که آن کوتاهی، نافرمانی در برابر عرضه امامت امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) به ملائکه و تمرد فطرس ذکر شده است؛ به عبارت دیگر این که سستی و کوتاهی فطرس چه بوده که عقوبتش این اندازه سنگین بوده در روایات مشخص نیست و فقط در یک روایت کوتاهی در پذیرش ولایت امام علی (علیه‌السلام) عنوان شده است.
برخی از محققان، روایتی که در کتاب «بصائر الدرجات» است را عین کلام معصوم نمی‌دانند، بلکه معتقد هستند که علاوه بر ضعف سند و مصدر، این روایت از احتمالاتى چند بیرون نیست: 1. احتمال تخلیط راوى 2. حصول اختلال در مرحله نقل به معنا 3. عروض دسّ در متن روایت. (10)
به عبارت دیگر راوی، عین حدیث معصوم را نقل نکرده است، بلکه نقل به معنا کرده و سخنان خود یا دیگران را با سخنان معصوم (علیه‌السلام) مخلوط کرده و سپس آن را در قالب روایت نقل کرده است؛ یا این که دیگران در بین روایت معصوم (علیه‌السلام)، کلماتی را اضافه کرده‌اند که به آن «دَس» در روایت گویند.
اگر روایت کتاب «بصائر الدرجات» را دقیق ندانیم، در بقیه منابع، نافرمانی فطرس، با استفاده از واژه «أبطأ» و در بعضی با استفاده از کلمه «تلکّأ» یاد شده است. لازم به ذکر است که هیچ کدام از این تعابیر، دلالتى بر گناه فطرس ندارد؛ زیرا تقریباً در تمام آن‌ها از تعابیری استفاده که با هم مرادف و به معناى «کندى ورزید» هستند.
همان گونه که در جریان خلقت حضرت آدم (علیه‌السلام) نیز فرشته‌ها با پرسش اعتراضی گفتند:
«وَ إِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلاَئِکَهِ إِنِّى جَاعِلٌ فِى الأَرْضِ خَلِیفَهً قَالُواْ أَتَجْعَلُ فِیهَا مَن یُفْسِدُ فِیهَا وَ یَسْفِکُ الدِّمَآءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَک قَالَ إِنِّی أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ». (11)
ترجمه: و [یاد کن‏] هنگامى که پروردگارت به فرشتگان فرمود: مسلماً من جانشینى در زمین قرار خواهم داد. گفتند: آیا کسى را در آن قرار مى‏دهى که فساد مى‏کند و خون مى‏ریزد؟! در حالى که ما تو را همراه با سپاس و ستایشت تسبیح مى‏گوییم و تقدیس مى‏کنیم. [پروردگار] فرمود: من [واقعیات و اسرارى از قرار گرفتن این جانشین در زمین‏] مى‏دانم که شما نمى‏دانید.
با توجه به این آیه، هیچ ایرادی ندارد که ملائکه در قیام به فرمان الهى قدرى تأخیر نماید؛ تأخیرى نه در حدّ معصیت، بلکه به مقدارى که زیبنده مقام «عباد مکرمون» نباشد.
از همه این گزارش‌ها در مورد داستان فطرس می‌توان چنین نتیجه گرفت که این جریان در بین قرن سوم تا ششم امری مشهور بین علما و محدثان شیعه بوده است. البته در بیان این جریان، تفاوت‌هایى جزئى وجود دارد که در برخی منابع مانند کامل الزیارات به صورت مفصل و در برخی خلاصه‌تر بیان شده است.
نتیجه:
در منابع حدیثی شیعه روایاتی وجود دارد که داستان مَلَکی به نام فُطرُس را بیان می‌کنند؛ این فرشته به دلیل کوتاهی و سستی در اطاعت الهی دچار غضب شد و بال هایش قطع شد و در جزیره‌ای افتاد، در زمان ولادت امام حسین (علیه‌السلام) به برکت حضرت و دعای رسول اکرم (صلی‌الله علیه و آله) بهبودی خود را به دست آورد. البته در یک روایت چنین نقل شده است که چون از پذیرش ولایت امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) امتناع کرد، گرفتار غضب الهی شد، اما ظاهراً این روایت که در کتاب «بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد (صلی‌الله علیهم)» وجود دارد مورد پذیرش محققان قرار نگرفته است و احتمال دارد که نقل به معنای یا دَس در روایت صورت گرفته باشد.
پی‌نوشت‌ها:
1. احسانی فر لنگرودی، محمد، مقاله «پژوهشی در روایات فُطرس ملَک»، مجله علوم حدیث، شماره 34، 1383 ش.
2. صفار، محمد بن حسن، بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد (صلی‌الله علیهم)، تحقیق: موسوی کوچه باغی، قم: مکتبه آیت‌الله المرعشی النجفی، چاپ دوم، 1404 ق، ج‏1، ص 68.
3. ابن قولویه، جعفر بن محمد، کامل الزیارات‏، محقق / مصحح: امینى، عبدالحسین، نجف اشرف: دار المرتضویه، چاپ اول، 1356 ش، ص 66.
4. ابن‌بابویه، محمد بن على، الأمالی، تهران: کتابچى، چاپ ششم، 1376 ش، ص 137.
5. کشى، محمد بن عمر، رجال الکشی- اختیار معرفه الرجال‏، محقق / مصحح: طوسى، محمد بن الحسن / مصطفوى، حسن‏، مشهد: مؤسسه نشر دانشگاه مشهد، چاپ اول، 1409 ق، ص 583.
6. ابن ادریس، محمد بن احمد، السرائر الحاوی لتحریر الفتاوی (و المستطرفات)، محقق / مصحح: الموسوى، حسن بن احمد و ابن مسیح، ابوالحسن، قم: ناشر: دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه، چاپ دوم، 1410 ق، ج‏3، ص 580.
7. طبرى آملى صغیر، محمد بن جریر بن رستم، دلایل الإمامه، محقق / مصحح: قسم الدراسات الإسلامیه مؤسسه البعثه، قم: بعثت‏، چاپ اول‏، 1413 ق، ص 190.
8. طبرى آملى، عمادالدین أبی جعفر محمد بن أبی القاسم، ‏بشاره المصطفى لشیعه المرتضى، نجف: المکتبه الحیدریه، چاپ دوم، 1381 ق، ص 219.
9. ابن شهرآشوب مازندرانى، محمد بن على‏، مناقب آل أبی¬طالب (علیهم‌السلام)، قم: علامه، چاپ اول، 1379 ق، ج‏4، ص 74.
10. برای مطالعه بیشتر مراجعه کنید: احسانی فر لنگرودی، محمد، مقاله «پژوهشی در روایات فُطرس ملَک»، مجله علوم حدیث، شماره 34، 1383 ش.
11. سوره بقره، آیه 30.
 

یکی از فضائل و کرامات معصومان (علیهم‌السلام) این است که در شکم مادر می‌توانستند ببیند، صحبت‌ها را بشنوند و قادر به تکلم بودند.

پرسش:

آیا روایتی وجود دارد که امام حسین (علیه‌السلام) در رحم مادر با مادرش سخن می‌گفت؟ در صورت وجود چنین روایتی، آیا این احادیث معتبر هستند؟

پاسخ:

مقدمه:

خداوند متعال برای نشان دادن قدرت خویش و همچنین فضیلت برخی از بندگان خاص خودش، معجزاتی را در مورد ایشان به عرصه ظهور گذاشته است. از فضیلت‌هایی که برای برخی پیامبران و معصومان (علیهم‌السلام) نقل شده، در سنین کودکی و حتی نوزادی است. روایتی در مورد ابی‌عبدالله (علیه‌السلام) نقل شده که ایشان در رحم مادر با مادرش صحبت می‌کرده است. در ادامه، ابتدا برای اثبات چنین معجزه‌ای نمونه‌هایی تاریخی از این اتفاق ارائه و سپس روایات صحبت نمودن ایشان در شکم مادر بررسی می‌شود.

صحبت نمودن طفل در شکم مادر:

قبل از بیان هر بحثی باید توجه نمود که چنین قضایایی عادی نبوده و از معجزات و کرامات شمرده می‌شود؛ پس شاید نتوان اتفاقات این‌چنینی را در دایره علم و دانش بررسی نمود. پیداست چنانچه این‌گونه قضایا در طول تاریخ اتفاق افتاده باشد، پذیرش آن در مورد ابی‌عبدالله (علیه‌السلام) نیز برای مخاطبان راحت‌تر خواهد بود.

با بررسی در منابع اسلامی، چندین مورد یافت می‌شود که نوزادی در رحم، با مادر خویش صحبت کرده است. یکی از این نمونه‌ها، در بارداری فاطمه بنت اسد، مادر بزرگوار امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) است. در مورد ایشان نقل شده که:

لَمَّا حَمَلَتْ بِعَلِیٍّ ازْدَادَ حُسْنُهَا فَکَانَ یَتَکَلَّمُ فِی بَطْنِهَا فَکَانَتْ فِی الْکَعْبَهِ فَتَکَلَّمَ عَلِیٌّ مَعَ جَعْفَرٍ فَغُشِیَ عَلَیْهِ فَأُلْقِیَتِ الْأَصْنَامُ خَرَّتْ عَلَى وُجُوهِهَا فَمَسَحَتْ عَلَى بَطْنِهَا وَ قَالَتْ یَا قُرَّهَ الْعَیْنِ سَجَدَتْکَ الْأَصْنَامُ دَاخِلًا فَکَیْفَ شَأْنُکَ خَارِجا. (1)

ترجمه: وقتی (فاطمه بنت اسد) به امیرالمؤمنین باردار شد، زیبایی‌اش دوچندان شد و نوزاد در شکم او صحبت می‌کرد. (روزی) در کعبه بود و امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) (در شکم مادر) با جعفر صحبت کرد. پس جعفر (از بزرگی این اتفاق) غش کرد. در این حین بت‌ها به‌صورت بر زمین افتادند. پس فاطمه شکم خود را لمس کرد و گفت ای چشم‌ روشنی من، بت‌ها در این حال که تو در داخل (شکم من) هستی تو را سجده می‌کنند، پس شأن (و بزرگی) تو در بیرون شکم چگونه است!

مشابه چنین اتفاقی برای خدیجه (سلام‌الله علیها) نیز وجود دارد. امام صادق (علیه‌السلام) در روایتی فرموده‌اند:

فَکَانَتْ فَاطِمَهُ تُحَدِّثُهَا مِنْ بَطْنِهَا، وَ تُصَبِّرُهَا... وَ کَانَتْ خَدِیجَهُ تَکْتُمُ ذَلِکَ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ)، فَدَخَلَ یَوْماً، فَسَمِعَ خَدِیجَهَ تُحَدِّثُ فَاطِمَهَ، فَقَالَ لَهَا: یَا خَدِیجَهُ، مَنْ یُحَدِّثُکَ؟! قَالَتْ: الْجَنِینُ الَّذِی فِی بَطْنِی یُحَدِّثُنِی وَ یُؤْنِسُنِی. (2)

ترجمه: فاطمه (سلام‌الله علیها) در شکم مادرش (خدیجه سلام‌الله علیها) با او حرف می‌زد و او را دلداری می‌داد. خدیجه (سلام‌الله علیها) این اتفاق را از پیامبر (صلی‌الله علیه و آله) پنهان می‌کرد. روزی پیامبر (صلی‌الله علیه و آله) بر خدیجه وارد شد. پس شنید که خدیجه با فاطمه (سلام‌الله علیها) صحبت می‌کند. حضرت فرمود ای خدیجه با چه کسی صحبت می‌کنی؟ عرض کرد جنینی که در شکم دارم با من صحبت می‌کند و با من مأنوس است.

بنابراین صحبت نمودن نوزاد در شکم مادر معجزه‌ای است که در طول تاریخ اتفاق افتاده و سابقه دارد. علاوه بر این در روایات زیادی نقل شده که یکی از خصوصیات ائمه (علیهم‌السلام) این است که حتی در شکم مادر قادر به شنیدن هستند و حتی می‌توانند به اذن خداوند پیرامون خود و بلکه همه‌جا را ببیند:

 قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (علیه‌السلام)... إِنَّ الْإِمَامَ ... یَسْمَعُ وَ یَرَى فِی بَطْنِ أُمِّه‏. (3) یعنی امام صادق (علیه‌السلام) فرمود: امام در شکم مادر می‌شنود و می‌بیند.

همچنین حضرت حکیمه خاتون در قضیّه شب تولّد امام زمان (علیه‌السلام) نقل می‌کند که امام حسن عسکری (علیه‌السلام) به من فرمود: «سوره قدر را بر نرجس بخوان» شروع کردم به خواندن سوره قدر، پس آن طفل، در شکم مادر، با من همراهی می‌کرد و می‌خواند آن چه من می‌خواندم و بر من سلامی کرد، من ترسیدم، امام، صدا زد: «لَا تَعْجَبِی مِنْ أَمْرِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى یُنْطِقُنَا بِالْحِکْمَهِ صِغَاراً وَ یَجْعَلُنَا حُجَّهً فِی أَرْضِهِ کِبَاراً» یعنی از قدرت الهی تعجب نکن که حق‌تعالی کودکان ما را به حکمت گویا می‌گرداند و ما را در بزرگی، در زمین، حجت خود می‌گرداند. (4)

یکی از معجزاتی که در مورد حضرت عیسی (علیه‌السلام) نقل شده، صحبت کردن او در گهواره است. این معجزه در سوره مریم آیات 29 و 30 منعکس شده است:

فَأَشَارَتْ إِلَیْهِ قَالُوا کَیْفَ نُکَلِّمُ مَنْ کَانَ فِی الْمَهْدِ صَبِیًّا. قَالَ إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتَانِیَ الْکِتَابَ وَجَعَلَنِی نَبِیًّا.

ترجمه: پس مریم به نوزاد اشاره کرد [که از او بپرسید.] گفتند: چگونه با کودکی که در گهواره است، سخن بگوییم؟! آن طفل (به امر خدا به زبان آمد و) گفت: همانا من بنده خاص خدایم که مرا کتاب آسمانی و شرف نبوت عطا فرمود.

درست است که تکلم حضرت عیسی (علیه‌السلام) در نوزادی و بیرون از شکم مادر است، ولی این آیات می‌تواند رخ دادن معجزه برای اطفالی که توقع تکلم از آن‌ها نیست را اثبات نماید.

بنابراین برای خداوند قادر، نشان دادن چنین کرامات و معجزاتی قابل تصویر است و حتی در پیش از امام حسین (علیه‌السلام) چنین قضایایی در تاریخ ثبت گردیده است.

صحبت نمودن امام حسین (علیه‌السلام) در هنگام بارداری مادر

بیان شد که ائمه (علیهم‌السلام) قادر به دیدن و شنیدن در شکم مادر هستند و امام حسین (علیه‌السلام) نیز از این قاعده مستثنا نیست. همچنین اشاره شد که برخی از معصومان (علیهم‌السلام) مانند امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) و فاطمه زهرا (سلام‌الله علیها) در شکم مادر با مادرشان صحبت می‌نمودند؛ بنابراین امکان وجود چنین اتفاقی برای امام حسین (علیه‌السلام) نیز قابل تصور است.

اما در بین مردم نقلی شایع شده که امام حسین (علیه‌السلام) در هنگام بارداری مادر، با ایشان صحبت می‌نموده و حتی فرموده: «یا أماه أنا العطشان، یا أماه أنا العریان، یا أماه أنا السحقان». با بررسی به عمل آمده این نقل در هیچ‌یک از منابع معتبر شیعه و حتی اهل سنت وجود ندارد، بلکه در برخی کتاب‌های معاصر چنین نقلی وجود دارد. (5)

نکته قابل‌توجه این‌که وجود نداشتن این روایت، به معنای رد کامل چنین اتفاقی نیست. در روایتی که در کتاب الخرائج و الجرائح آمده، حضرت فاطمه (سلام‌الله علیها) اتفاقاتی را از زمان بارداری خود نقل می‌فرماید:

ماه دوم از بارداری من تمام شد. پس‌ازآن دچار اضطراب و حرکت شدم، (حسین «علیه‌السلام») در شکمم حرکت می‌کرد و من از خوراکى‏ها و آشامیدنى‏ها بی‌نیاز بودم. خداى توانا به گونه‌ای مرا نگاه داشت که گویا شیر مى‏آشامیدم. هنگامی‌که مدت سه ماه از بارداری من گذشت، خیر و برکت در منزل من فراوان شد. موقعى که چهار ماه گذشت خدا وحشت مرا به‌وسیله انس با (حسین «علیه‌السلام») برطرف کرد. من همچنان در محراب عبادت بودم و جز براى کارى که داشتم از عبادت غفلت نمی‌کردم. من دائماً خود را سبک‌تر می‌دیدم تا اینکه ماه پنجم تمام شد. وقتى ماه ششم فرارسید در شب تاریک احتیاجى به چراغ نداشتم. هرگاه تنها در میان محراب عبادت بودم از باطن خود صداى تسبیح و تقدیس مى‏شنیدم. (6)

در این روایت حضرت صدیقه طاهره (سلام‌الله علیها) معجزاتی مانند بی‌نیاز بودن از خوردن و آشامیدن، زیاد شدن خیروبرکت در زندگی، روشن شدن محیط به نور نوزاد در شکم و تسبیح و تقدیس گفتن او به همراه مادر را نقل کرده‌اند. البته در این روایت تصریح به تکلم جنین نشده است ولی با توجه به فضای روایت و توضیح حضرت در مورد فضائل این فرزند در رحم، تسبیح و تقدیس خداوند، توسط ابی‌عبدالله (علیه‌السلام) و در شکم مادرش فاطمه‌ی زهرا (سلام‌الله علیها) بوده است.

نتیجه:

یکی از فضائل و کرامات معصومان (علیهم‌السلام) این است که در شکم مادر می‌توانستند ببیند و صحبت‌ها را بشنوند. در مورد برخی از ایشان نقل‌هایی وجود دارد که حتی قادر به تکلم بوده و حتی با مادر و اطرافیان به صحبت می‌نشستند. در مورد امام حسین (علیه‌السلام) نیز چنین فضیلتی وجود دارد. روایتی در این موضوع در میان مردم مشهور است که این روایت معتبر نبوده و در هیچ منبع معتبر شیعی و سنی یافت نشد. با بررسی‌های صورت گرفته روایتی دیگر از صدیقه کبری فاطمه زهرا (سلام‌الله علیها) وجود دارد که اشاره دارند در زمان بارداری امام حسین (علیه‌السلام) فضائل بسیاری از این نوزاد در شکم می‌دیدند و حتی صدای او را که به تسبیح و تقدیس الهی بلند بود می‌شنیدند.

پی‌نوشت‌ها:

1. ابن شهرآشوب مازندرانى، محمد بن على‏، مناقب آل أبی طالب (علیهم‌السلام)‏، محقق / مصحح: ندارد، قم: علامه، 1379 ق، ج 2، ص 172.

2. طبرى آملى، محمد بن جریر بن رستم‏، دلایل الامامه، محقق / مصحح: قسم الدراسات الإسلامیه مؤسسه البعثه، قم: بعثت، 1413 ق، ص 77.

3. صفار، محمد بن حسن‏، بصائر الدرجات، محقق / مصحح: کوچه باغى، محسن بن عباسعلى‏، قم: مکتبه آیه الله المرعشی النجفی‏، 1404 ق، ج‏1، ص 438.

4. ابن‌بابویه، محمد بن على، کمال‌الدین و تمام النعمه، تهران: اسلامیه‏، چاپ دوم، 1395 ق، ج‏2، ص 428.

5. بیضون، لبیب وجیه، موسوعه کربلاء، بیروت: مؤسسه الاعلمى، چاپ اوّل‏، 1427 ق، ج ‏1، ص 207.

6. قطب‌الدین راوندى، سعید بن هبه الله‏، الخرائج و الجرائح، محقق / مصحح: مؤسسه الإمام المهدى (علیه‌السلام)‏، قم: مؤسسه امام مهدى (عجل الله تعالى فرجه الشریف)‏، 1409 ق، ج‏2، ص 844.

از امام باقر علیه السلام مي فرمايد : «همه قرآن در شب پر برکت (قدر) به آسمان دنيا فرود آمد، سپس در مدت بيست سال (به جز سه سالي که وحي قطع شد) به تدريج نازل شد»

پرسش:

سلام مطابق آيه 185 سوره مباركه بقره و نيز سوره مباركه قدر، ظاهراً قرآن كريم در ماه مبارك رمضان نازل شده‌است و حال آنكه به باور ما بعثت حضرت رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در ماه رجب و همراه نزول آيات ابتدايي سوره مباركه علق بوده‌است. اين دو مورد با هم ناسازگار نيستند؟

پاسخ:

سوال  به تاريخ بعثت پيامبراسلام و زمان نزول قرآن بر مي گردد که در اين موضوع ميان مورخان و محدثان اختلاف است.

بزرگان شيعه تقريباً اتفاق نظر دارند که پيامبر در بيست و هفتم ماه رجب مبعوث به رسالت شد . آيات آغازين وحي در آن زمان بر پيامبر نازل شد، ولي ميان دانشمندان سني، مشهور آن است که حضرت در ماه رمضان مبعوث به رسالت شد، شيعه که ديدگاه او برگرفته از سخنان اهل بيت(ع) است، بعثت حضرت را در ماه رجب مي‌داند. آياتي که دلالت دارد قرآن در ماه رمضان نازل شده، دليل بر رد عقيده تشيع نمي‌باشد، زيرا اين که قرآن مي‌گويد: ما قرآن را در ماه رمضان نازل کرديم، منظور نزول تدريجي که در مدت 23 سال رخ داد نيست ،بلکه حقيقت قرآن و اصل و واقعيت آن، يک جا و به عنوان نزول دفعي در ماه رمضان بر قلب پيامبر نازل گرديد، رسول خدا، با آن نزول بر کل قرآن آگاهي پيدا کرد، در برخي آيات خطاب به پيامبر آمده که:

«در تلاوت قرآن عجله مکن، پيش از آن که حکم وحي آن صادر شود». (1)

به عبارت ديگر قرآن داراي دو گونه نزول است :

يک: نزول جمعي علمي واقعي، که يک دفعه و در ماه رمضان بر قلب پيامبر(ص) نازل شد.

دوم: نزول تدريجي که به مرور زمان به مناسبت‌هاي مختلف، آيات نازل مي‌شد که آغاز آن در ماه رجب همراه با بعثت پيامبر (ص) بود. (2)

بنابراين آياتي که دلالت مي‌کند از جمله آيه 185 سوره بقره که قرآن در ماه رمضان نازل شده، ‌دليلي نيست بر اين که آغاز وحي و نزول قرآن در ماه رمضان باشد. علاوه بر اين روايات هم اين گفته را تاييد مي کند .

از امام باقر(ع) نقل شده که مي فرمايد : «همه قرآن در شب پر برکت (قدر) به آسمان دنيا فرود آمد، سپس در مدت بيست سال (به جز سه سالي که وحي قطع شد) به تدريج نازل شد». (3 ) که ممکن است منظور از آسمان دنيا، قلب مبا رک پيامبر باشد، يا نظريات ديگري كه برخي مفسران در مورد نزول دفعي قرآن ارا ئه داده اند.

براي اطلاع بيش تر به کتاب کليات علوم قرآن نوشته محسن اسماعيلي مراجعه نماييد.

پي‌نوشت‌ها:

1. تفسير الميزان، ج 2، ص 14 ـ 16.

2. طه (20) آيه 114.

3. مجمع البيان، ج 1، ذيل آيه 183 سورة بقره.

اميرالمؤمنان (ع) مي‏ فرمايد: از روزي كه پيامبر از شير گرفته شد، خدا او را با بزرگ‌ترين فرشته قرين و همراه ساخت تا به وسيله آن فرشته بزرگواري‏ ها را بپيمايد و ..

پرسش:

پیامبر اسلام قبل از بعثت پیرو چه دینی بوده؟آیا به دین حضرت مسیح که پیامبر قبل او بوده اعتقاد داشته یانه؟ اگر به دین پیامبر قبل خود نبوده؟ چرا؟

پاسخ:

نظريات متعددي وجود دارد(1) كه مهم ترين آن ها عبارتند از:

1- پيامبر اسلامي به هيچ شريعتي عمل نكرده و پيرو هيچ ديني نبوده است.

2- پيرو دين مسيحيت بوده است.

3- پيرو دين حضرت ابراهيم (ع) بوده است.

4- پيروي دين خود (اسلام) بوده است.

اما نظريه نخست را نمي‏ توان پذيرفت، زيرا اولاً حضرت پيش از بعثت به كارهاي مختلفي از قبيل عبادات، معاملات و ساير كارها مي‏ پرداخته و هرگز نمي‏ توان پذيرفت كه اين اعمال تابع هيچ يك از شرايع و اديان آسماني نبوده. علاوه بر اين لازمه قول اين است كه مردم عادي متدين به ديني باشند، ولي پيامبر اسلام از هيچ ديني و آييني در كارهاي روزمره خود پيروي نكند.

اما نظريه دوم نيز قابل قبول نيست، زيرا اگر ايشان تابع دين مسيحيت بودند، مسيحيان و دشمنان اسلام اين مطلب را به رخ مسلمانان مي‏ كشيدند و مي‏ گفتند كه پيامبر شما تا ديروز مسيحي بود و از دين ما پيروي مي‏ كرد، امروز آمده ادعاي پيغمبري مي‏ كند. سرزنش را آن قدر ادامه مي‏ دادند كه به گوش ما نيز مي‏ رسيد. يهود به مسلمانان و پيامبر (ص) اعتراض مي‏ كردند و مي‏ گفتند: اگر تو پيغمبري، پس چرا به سوي قبله ما (بيت المقدس) نماز مي‏ خواني؟ آن قدر اين سخن را تكرار كردند تا موجب ناراحتي حضرت شدند، آن گاه به دستور الهي، قبله مسلمانان از بيت المقدس به سمت كعبه تغيير كرد.(2)

نبودن چنين اعتراض و سرزنشي از سوي مسيحيان مي‏ تواند شاهد خوبي بر عدم تابعيت پيامبر اسلام از دين مسيحيت باشد.

دوم: فرضيه مذكور فرع بر اين است كه جهاني و فرا منطقه‏ اي بودن دين مسيحيت ثابت شود تا اينكه بگوييم اين دين شامل تمام اقوام از جمله قوم عرب و سرزمين مكه و اطراف آن بوده و در نتيجه پيامبر اسلام را تابع اين دين بدانيم. اثبات چنين مطلبي كار آساني نيست.(3)

سوم: عمل به شريعت مسيح (ع) در گرو آگاهي از احكام آن است. آگاهي يا از طريق خواندن كتاب‌هاي مسيحيت (از جمله انجيل) امكان‏پذير است و يا از طريق معاشرت با مسيحيان. اما فرض اول كه با امي بودن پيامبر و عدم قدرت بر خواندن و نوشتن ايشان باطل است. فرض دوم نيز صحت ندارد. چون حضرت در طول زندگي خود با مسيحيان معاشرتي نداشته، در مكه نيز اَحبار و رُهباني وجود نداشتند كه پيامبر به طور مستمر احكام دستورهاي دين مسيحيت را از آن ها فرا بگيرد.

چهارم: تابع هر ديني -به حكم عقل- مقامش كمتر و پايين‏ تر از مقام صاحب آن دين است. اگر فرض شود پيامبر اسلام تابع دين مسيح (ع) بوده، لازمه‏ اش برتري عيسي (ع) بر پيامبر اسلام خواهد بود. حال اينكه اين مطلب خلاف ضروريات اسلام و مسلمانان است، زيرا ما معتقديم كه پيامبر ما از تمامي انبيا برتر و مقامش والاتر است.

اما نظريه سوم را نيز نمي‏ توان پذيرفت زيرا قائلان به اين نظريه به برخي از آيات قرآن تمسك كرده‏ اند كه دلالت آن ها بر مدعاي مذكور ناتمام است. آياتي مانند: «ثُمَ اُوحَينا اِلَيكَ اَنِ اتَّبَع مِلَةَ اِبْراهيمَ حَنِيفاً وَ ما كانَ مِنَ المُشرِكينَ؛(4) سپس به تو وحي فرستاديم كه از آيين ابراهيم كه خالي از هرگونه انحراف بود و از مشركان نبود، پيروي كن»

و آيه: «قُلْ اِنَّني هَداني رَبّي اِلي صِراطٍ مُستَقيمٍ ديناً قيماً مِلَةَ اِبراهيمَ حنيفاً وَ ما كانَ مِن المُشرِكين؛(5) بگو پروردگارم مرا به راه راست هدايت كرده، آيين پابرجا (و ضامن سعادت دين و دنيا)، آيين ابراهيم، همان كسي است كه از آيين‌هاي خرافي محيط خود روي گردانيد و از مشركان نبود».

روشن است كه مراد از اين آيات چيزي غير از ديدگاه سوم است؛ زيرا اولاً: اين آيات شريفه بعد از بعثت نازل شده و مربوط به دين حضرت قبل از بعثت نيست.

دوم: بر اساس معارف اسلامي در روايات و غير آن ها دين حضرت ابراهيم پس از آمدن تورات موسي (ع) ترك شده، چنان كه دين يهود پس از آمدن انجيل عيسي (ع) متروك و دين مسيحيت پس از آمدن قرآن محمّد (ص) منقرض گشته است. پس حضرت نمي‏ تواند تابع ديني باشند كه چند مرحله قبل توسط اديان ديگر ترك شده است.(6)

سوم: مفسران گفته‏ اند كه مراد از تبعيت حضرت از دين و ملت ابراهيم حنيف اين است كه مشتركاتي در احكام ميان اين دو دين وجود دارد كه منشأ ظهور آن دين ابراهيم (ع) است. مراد از تبعيت پذيرفتن مشتركات در احكام است از قبيل: گذاشتن ريش و غسل جنابت و طهارت گرفتن با آب و ديه مرد و...(7)

تفسيرهاي ديگري در مورد آيات ياد شده وجود دارد كه مجالي براي ذكر آن ها نيست.(8)

پس از ابطال سه نظريه مذكور مانعي براي پذيرفتن ديدگاه چهارم باقي نمي‏ ماند، يعني اين كه بگوييم حضرت قبل از بعثت از كامل ترين دين يعني دين اسلام پيروي مي‏ كرد اما احكام اسلام و وظايف خود را نه به صورت وحي چنان كه از زمان بعثت به بعد دريافت مي ‏شد. بلكه به صورت‏ هاي ديگر مانند الهام‏ هاي قلبي، تحديث (سخن گفتن با فرشته) و رؤياهاي صادق دريافت مي‏ كرد.(9)

اميرالمؤمنان (ع) مي‏ فرمايد: از روزي كه پيامبر از شير گرفته شد، خدا او را با بزرگ‌ترين فرشته قرين و همراه ساخت تا به وسيله آن فرشته بزرگواري‏ ها را بپيمايد و به نيكوترين اخلاق، آراسته گردد.(10)

بنابراين حضرت قبل از بعثت، مراحلي از نبوت را دارا بوده و با جهان غيب به گونه‏ اي ارتباط داشته است، همان طور كه حضرت يحيي و حضرت عيسي (ع) در دوران كودكي به مقام نبوت رسيده و با جهان غيب ارتباط داشته‏ اند.(11) آنگاه (پيامبر اسلام) در چهل سالگي به مقام رسالت و ابلاغ و اظهار پيام خدا به مردم برانگيخته مي‏ شود.

روايات متعددي اين ديدگاه را تأييد مي‏ كند. حضرت مي‏ فرمايد: كنت نبياً و آدم بين الماء و الطين؛(12) زماني پيامبر بودم كه آدم (ع) هنوز در ميان آب و گل بود.

يهودي‏ ها به رسول خدا عرض كردند: آيا شما از اول پيامبر نبودي؟ فرمود: بلي. گفتند: پس چرا در گهواره سخن نگفتي و نطق نكردي. همان گونه كه عيسي (ع) چنان كرد؟ فرمود: خداوند متعال، عيسي را بدون پدر آفريد. اگر او در گهواره سخن نمي‏ گفت، عذري براي مريم نبود تا سرزنش ديگران را پاسخ دهد، اما من از پدر و مادر متولد شده‏ ام.(13)

عده‏ اي از بزرگان، نسبت به ديدگاه اخير ادعاي اجماع و اتفاق نظر شيعه را نموده‏ اند.(14)

 

پي‌نوشت‌ها:

1. براي آشنايي با ديدگاه‏هاي ديگر در اين زمينه مراجعه شود به بحارالانوار، ج 18، ص 271، سال چاپ : 1403 - 1983 م ، ناشر : دار إحياء التراث العربي - بيروت - لبنان

2. بقره (2) آيه 144 - 143.

3. براي مطالعه بيش تر پيرامون جهاني بودن رسالت عيسي(ع) مراجعه شود به:

جعفر سبحاني، مفاهيم القرآن (قم، مؤسسه امام صادق(ع)، چاپ 4، 1413 ق)، ج 3، ص 73 به بعد.

4. نحل (16) آيه 123.

5. انعام (6) آيه 161.

6. كافي ، شيخ الكليني ، ج 2، ص 17 ، تحقيق : علي أكبر غفاري ، چاپ : چهارم ، سال چاپ : 1365 ش ، ناشر : دار الكتب الإسلامية - تهران

7. پرسش‏ها و پاسخ‏ها، آيت الله محمد مظفري، ص 12، قم، ام ابيها، چاپ اول، 1420 ق

8. بحار الأنوار، علامة المجلسي ، ج 8، ص 276.

9. همان طوري كه در روايات آمده است مانند روايتي از امام باقر (ع) در بحار الانوار، ج 18، ص 266.

10. بحارالانوار، ج 18، ص 278.

11. مريم (19) آيه 12 و 13.

12. بحارالانوار، ج 18، ص 278.

13. همان، ص 200.

14. محمد حسين مظفر، علم امام ، ترجمه محمد آصفي، ص 76 به بعد، تبريز، 1349

15. منشور جاويد، آيت الله سبحاني، ج 7،ص 375 - 384؛

16. پرسش‌ها و پاسخ‏ها، ص 5 به بعد؛

17. علم امام ، ص 76 به بعد.

اگر پيامبر(ص) در هر جاي ديگري از جهان خاکي نيز ظهور مي‌کرد، همين پرسش مطرح بود! اما شايد بتوان دلايلي را براي اين امر محتمل دانست

پرسش:

چرا پيامبر ابتدا در شبه جزيره عربستان به پيامبري مبعوث شد و دعوت به دين اسلام از آنجا آغاز شد؟ چرا در ايران يا اروپا مبعوث نشد و دين اسلام از آنجا آغاز نشد؟

پاسخ:

در ابتدا بايد گفت اگر پيامبر(ص) در هر جاي ديگري از جهان خاکي نيز ظهور مي‌کرد، همين پرسش مطرح بود! اما شايد بتوان دلايلي را براي اين امر محتمل دانست.

1.از آنجا که هدف اصلي پيامبر اسلام تثبيت و گسترش دين اسلام و در نهايت تشکيل يک حکومت اسلامي بود، چنين به نظر مي‌رسيد که اين امر در منطقه‌اي که دور از سيطره قدرت‌هاي مطرح جهان آن روز باشد، امري ميسرتر است.

ضرورت تشکيل يک حکومت اسلامي به مانند آن نمونه کوچکي که در شهر مدينه توسط خود پيامبر اکرم(ص) به وجود آمد و همچنين برقراري عدالت اجتماعي و اجراي دستوارت الهي در سطح اجتماعي، در درون امپراتوري‌هاي بزرگي چون پارس، روم و چين، امري مشکل و پر هزينه بود.

چنانچه بتوان گفت که سرزمين حجاز يک موقعيت تمدني منحصر به فرد داشت، چون که در مرکز دايره‌اي قرار داشت که از هر سو تمدن‌هاي گذشته‌ي بشري آن را احاطه کرده بودند. در جنوب آن تمدن يمن، در شمال تمدن روم و فنيقيه، در شرق و شمال شرقي تمدن ايران و آشور و در غرب تمدن مصر باستان وجود داشتند. طبيعي است که چنين موقعيتي بستر خوبي براي رشد و گسترش اسلام گردد و خداوند حکيم پيامبر اسلام را در مرکز اين دايره مبعوث کند، تا راه هدايت بشري سهل گردد.

و از طرفي حمايت‌هاي قبيله‌اي و بحث شرافت انساب در بين مردمان آنجا، راه را براي پيامبر اکرم باز مي‌نمود و در برخي برهه‌ها نيز راه گشا بود.

2.از سوي ديگر عمق شرک، بت پرستي و روحيه لجاجت در مردمان آن سرزمين به قدري بود که اگر دين به زبان ديگر فرود مي‌آمد، پذيرا نمي‌شدند. زيرا از سنت‌هاي الهي چنين است که خداوند مي‌فرمايد: «ما هيچ پيامبري را، جز به زبان قومش، نفرستاديم تا [حقايق را] براي آنها آشکار سازد»[1]. از اين رو اگر دين در سرزميني ديگر فرود مي‌آمد، و به زباني غير از عربي بر آنها نازل مي‌شد، باز هم اشکال مي‌کردند که چرا عربي نيست: «و اگر [اين کتاب را] قرآني غير عربي گردانيده بوديم، قطعاً مي‌گفتند: «چرا آيه‌هاي آن روشن بيان نشده؟ کتابي غير عربي و [مخاطبِ آن] عرب زبان؟»[2]. و از پذيرش ايمان سر باز مي‌زدند: «و اگر آن را بر برخي از غير عرب‌زبانان نازل مي‌کرديم، و [پيامبر] آن را بر ايشان مي‌خواند به آن ايمان نمي‌آوردند»[3].

البته نبود چنين روحيه‌اي در بين ديگر اقوام به شکل فضيلت شمرده شده است؛ امام صادق(ع) فرموده‌اند: «اگر اين قرآن را بر عجم نازل مي‌گشت، عرب بدان ايمان نمي‌آورد و حال آنکه آن را بر عرب نازل شد و عجم بدان ايمان آورد و اين فضيلت عجم است»[4].

 

[1]. ابراهيم، 4.

[2].  فصلت، 44.

[3]. شعرا، 198و 199.

[4]. قمي، علي بن ابراهيم، تفسير القمي، تصحيح موسوي جزائري، ج2، ص124، دار الکتاب، قم، 1404ق.

 حدیث ضحضاح که مهم‌ترین مستند عدم ایمان ابوطالب در میان برخی از اهل سنت است، از نظر سـند ضـعیف هست. این حدیث از جهت محتوایی نیز دارای اشکالات متعدد است .

پرسش:
حضرت ابوطالب از حامیان بزرگ پیامبر اکرم (صلی‌الله علیه و آله) بود، متأسفانه حدیثی با عنوان حدیث «ضَحْضَاحٍ» وجود دارد که برخی افراد از جمله اهل سنت با استناد به آن، حضرت ابوطالب را بهشتی نمی‌دانند، خواستم بدانم که موضع دانشمندان شیعه در برابر این حدیث چگونه است؟
 

پاسخ:
مقدمه:
حضرت ابوطالب،  از شخصیت‌های نامدار و مظلوم  تاریخ اسلام است. عالمان متعددی از شیعه و سنی درباره ایمان وی کتاب‌های مستقلی نوشته‌اند. عالمان شیعه و برخی از عالمان اهل‌ تسنن، ایشان را مؤمن و عده‌ای نیز متأسفانه در ایمان ابوطالب تردید کرده‌اند. مستند اصلی اهل سنت بر کفر حضرت ابوطالب (علیه‌السلام)، حدیث «ضحضاح» است. در این موضوع چند روایت وجود دارد. این روایات در منابع متعدد حدیثی اهل سنت آمده است آن‌ها با استناد به این احادیث می‌گویند: «ابوطالب کـافر از دنیا رفته، ولی به خاطر نصرت و حمایتی که از پیامبر (صلی‌الله علیه و آله) نمود با شفاعت آن حضرت از پایین ترین درجات جهنم به سطح روئین و بالایی جهنم یعنی ضحضاح منتقل شده است و با تبدیل مرحله شـدید عذاب بـه خفیـف، مشمول شفاعت گردیده و عذاب او کاهش یافته است»، اما در بین عالمان شیعه هیچ تردیدی در ایمان جناب ابوطالب وجود ندارد و این احادیث دروغین را از نظر سندی ضعیف دانسته و از نظر محتوایی نیز مخالف با قرآن و سنت نبوی می‌دانند.
متن اصلی
در پاسخ به این سؤال ابتدا معنای لغوی ضحضاح را بررسی می‌کنیم، سپس مهم‌ترین متون این حدیث آورده می‌شود آنگاه به نقد و بررسی سند، متن، محتوا و دلالت حدیث پرداخته می‌شود.
الف. معنای ضحضاح
ضحضحاح در لغت به معنای آب اندک است که تا برآمـدگی روی پا و یا نصف ساق پا می‌آید و باعث غرق شدن انسان نمی‌شود. (1) در منابع تفسیری و تاریخی، این واژه به معنای روی آب به کار رفته و در مقابل آن واژه «طمطام» است که به معنی قعر و تَه جهنم و دریا است. (2)
ب. متن حدیث
این حدیث در منابع متعدد اهل سنت با عبارت‌های مختلف آمده است. به عنوان نمونه به سه حدیثی که در معتبرترین کتاب‌های اهل سنت یعنی صحیح بخاری و صحیح مسلم آمده است اشاره می‌کنیم.
حدیث اول در صحیح بخاری چنین آمده است:
«حدثنا مُسَدَّدٌ حدثنا یحیى عن سُفْیَانَ حدثنا عبد الْمَلِکِ حدثنا عبد اللَّهِ بن الْحَارِثِ حدثنا الْعَبَّاسُ بن عبد الْمُطَّلِبِ رضی الله عنه قال لِلنَّبِیِّ «صلى الله علیه وسلم» ما أَغْنَیْتَ عن عَمِّکَ فإنه کان یَحُوطُکَ وَیَغْضَبُ لک قال هو فی ضَحْضَاحٍ من نَارٍ وَلَوْلَا أنا لَکَانَ فی الدَّرَکِ الْأَسْفَلِ من النَّارِ». (3)
ترجمه: عباس بن عبدالمطلب به رسول خدا (صلی‌الله علیه و آله) گفت: عمویت از تو سودى نبرد؛ در حالى که از شما دفاع کرد و به دیگران به خاطر شما خشمگین شد. آن حضرت فرمود: او در حوضچه‌ای از آتش هست و اگر من نبودم (شفاعت من نبود) در پایین‌ترین درجه جهنم به سر می‌برد.
حدیث دوم نیز در کتاب صحیح بخاری این چنین نقل شده است:
«حدثنا عبد اللَّهِ بن یُوسُفَ حدثنا اللَّیْثُ حدثنا بن الْهَادِ عن عبد اللَّهِ بن خَبَّابٍ عن أبی سَعِیدٍ الْخُدْرِیِّ رضی الله عنه أَنَّهُ سمع النبی «صلى الله علیه وسلم» وَذُکِرَ عِنْدَهُ عَمُّهُ فقال لَعَلَّهُ تَنْفَعُهُ شَفَاعَتِی یوم الْقِیَامَهِ فَیُجْعَلُ فی ضَحْضَاحٍ من النَّارِ یَبْلُغُ کَعْبَیْهِ یَغْلِی منه دِمَاغُهُ». (4)
ترجمه: از ابوسعید خدرى نقل شده است که: از عموی آن حضرت نزد رسول خدا (صلی‌الله علیه و آله) یاد شد، آن حضرت فرمود: امیدوارم که شفاعت من در روز قیامت شامل حال او شود، او در میان حوضچه‌ای از آتش قرار داده می‌شود که ساق او را فرا می‌گیرد و از آن ‌جا تا مغز، او را می‌جوشاند.
در این دو روایت ذکر شده در کتاب صحیح بخاری، تصریح به نام حضرت ابوطالب نگردیده، اما در روایتی که مسلم نقل می‌کند تصریح به نام ایشان شده است.
حدیث سوم در کتاب صحیح مسلم به این صورت آمده است:
«حدثنا بن أبی عُمَرَ حدثنا سُفْیَانُ عن عبد الْمَلِکِ بن عُمَیْرٍ عن عبد اللَّهِ بن الْحَارِثِ قال سمعت الْعَبَّاسَ یقول قلت یا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّ أَبَا طَالِبٍ کان یَحُوطُکَ وَیَنْصُرُکَ فَهَلْ نَفَعَهُ ذلک قال نعم وَجَدْتُهُ فی غَمَرَاتٍ من النَّارِ فَأَخْرَجْتُهُ إلى ضَحْضَاحٍ». (5)
ترجمه: عبدالله بن حارث می‌گوید از عباس بن عبدالمطلب شنیدم که گفت: به رسول خدا (صلی‌الله علیه و آله) عرض کردم: ابوطالب از تو دفاع و تو را یارى کرد، آیا از این عمل سودى می‌برد؟ آن حضرت فرمود: بلی، او در سخت ‌ترین جاى آتش بود من او را به ضحضاح (حوضچه‌ای از آتش) آوردم.
البته روایات دیگرى نیز در همین زمینه وجود دارد که مضمون همگى تقریباً به همین صورت است. به جهت اختصار روایت اول را بررسى سندى کرده و سپس به نقد مضمون این روایات و تعارض آن‌ها با آیات قرآن کریم و روایات صحیح السند موجود در منابع اهل سنت، خواهیم پرداخت.
ج. نقد سندی حدیث
بررسی سند این سه حدیث نشان می‌دهد که از دیدگاه رجالیان اهل سنت، هر سه روایت از جهت سند ضعیف می‌باشند زیرا در هر کدام از اسناد حداقل یک نفر راوی ضعیف وجود دارد و از نظر رجالی، اگر در سند روایتی یک راوی ضعیف باشد، آن سند ضعیف شمرده می‌شود.
در سند روایت اول، نام سفیان بن سعید (ثوری) وجود دارد، او از نظر رجالی ضعیف است ذهبی (6) و ابن حجر (7) عسقلانی از رجالیان بزرگ اهل سنت او را جزو کذابین و دروغ‌ گویان شمرده‌اند. همچنین عبدالملک بن عمیر نیز از دیدگاه اهل سنت ضعیف است؛ بنابراین حدیث اول از نظر رجالی ضعیف است.
در سند روایت دوم روایت نیز شخصی به نام عبدالله بن خبّاب وجود دارد که ضعیف است، ذهبی او را مجهول و ناشناخته دانسته است. (8) بنابراین، حدیث دوم نیز از نظر رجالی ضعیف است.
سند حدیث سوم نیز به جهت وجود «عبدالملک بن عمیر» ضعیف است؛ او از قضات حکومت اموی بوده و از نظر رجالی ضعیف است. (9) وی عبدالله بن یقطُر که از صحابه رسول خدا (صلی‌الله علیه و آله) و برادر رضاعی امام حسین (علیه السلام) و سفیر آن حضرت به سوی مردم کوفه را به شهادت رساند. (10) بنابراین، حدیث سوم نیز از نظر رجالی ضعیف است.
بهترین روایات درباره «ضحضاح» در منابع اهل سنت سه روایتی بود که بررسی شد هر سه روایت از دیدگاه رجالی ضعیف می‌باشند. بدیهی است که بقیه روایات مرتبط نیز ضعیف هستند لذا به بررسی رجالی آن‌ها نمی‌پردازیم.
د. نقد محتوایی حدیث
یکی دیگری از محورهای نقد حدیث، بررسی محتوای روایت است. حدیث «ضحضاح» از جهات مختلف دارای اشکال است هم با قرآن تعارض دارد، هم با سنت نبوی ناسازگار است و هم با روایات شیعه تناقض دارد.
1. تعارض با قرآن
این حدیث با قرآن کریم تناقض دارد زیرا در این حدیث آمده است پیامبر (صلی‌الله علیه وآله) جناب ابوطالب را از سخت ‌ترین جاى جهنم خارج مى‌کند و در عذاب او تخفیف قائل می‌شود در حالى که قرآن تخفیف عذاب بر کفار را رد می‌کند. قرآن کریم در این باره می‌فرماید:
«وَالَّذِینَ کَفَرُوا لَهُمْ نَارُ جَهَنَّمَ لاَ یُقْضَى عَلَیْهِمْ فَیَمُوتُوا وَلاَ یُخَفَّفُ عَنْهُمْ مِنْ عَذَابِهَا کَذَلِکَ نَجْزِی کُلَّ کَفُور». (11)
ترجمه: و کسانى که کافر شدند، آتش دوزخ براى آن‌هاست هرگز فرمان مرگشان صادر نمی‌شود تا بمیرند و نه چیزى از عذاب آنان تخفیف داده می‌شود این گونه هر کفران کننده‌ای را کیفر می‌دهیم.
در آیه دیگری آمده است:
«إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَمَاتُوا وَهُمْ کُفَّارٌ أُوْلَئِکَ عَلَیْهِمْ لَعْنَهُ اللهِ وَالْمَلاَئِکَهِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِینَ، خَالِدِینَ فِیهَا لاَ یُخَفَّفُ عَنْهُمْ الْعَذَابُ وَلاَ هُمْ یُنظَرُونَ». (12)
ترجمه: کسانى که کافر شدند و در حالِ کفر از دنیا رفتند، لعنت خداوند و فرشتگان و همه مردم بر آن‌ها خواهد بود! همیشه در آن (لعن و دورى از رحمت پروردگار) باقى مى‏مانند نه در عذاب آنان تخفیف داده می‌شود و نه مهلتى خواهند داشت.
یکی دیگر از تعارضات این حدیث با قرآن کریم این است که در این حدیث آمده است روز قیامت پیامبر (صلی‌الله علیه و آله) از ابوطالب شفاعت می‌کند در حالی که قرآن کریم می‌فرماید:
«فَمَا تَنْفَعُهُمْ شَفَاعَهُ الشَّافِعِینَ». (13) یعنی شفاعت شفاعت کنندگان به حال آن‌ها سودی ندارد.
همچنین در آیه دیگری قرآن کریم می‌فرماید:
«وَأَنذِرْهُمْ یَوْمَ الاْزِفَهِ إِذْ الْقُلُوبُ لَدَى الْحَنَاجِرِ کَاظِمِینَ مَا لِلظَّالِمِینَ مِنْ حَمِیم وَلاَ شَفِیع یُطَاعُ». (14)
ترجمه: و آن‌ها را از روز نزدیک بترسان، هنگامى که از شدّت وحشت دل‌ها به گلوگاه مى‏رسد و تمامى وجود آن‌ها مملو از اندوه مى‏گردد براى ستمکاران دوستى وجود ندارد و نه شفاعت کننده‏اى که شفاعتش پذیرفته شود.
بنابراین روایاتى که در بخارى و مسلم براى اثبات عدم ایمان حضرت ابوطالب نقل شده از نظر محتوایی با آیات قرآن کریم در تضاد است و نمی‌توان مفاد آن‌ها را پذیرفت، چون اگر ابوطالب کافر باشد صحیح نیست که پیامبر (صلی‌الله علیه و آله) براى او طلب شفاعت کند و براى پیامبر (صلی‌الله علیه و آله) امکان پذیر نیست که در عذاب او تخفیف قائل شود.
2. تعارض با سنت نبوی
علاوه بر مخالفت حدیث ضحضاح با آیات قرآن، با سنت پیامبر (صلی‌الله علیه و آله) نیز مخالفت صریح دارد؛ زیرا سنت نبوى صراحت دارد بر اینکه شفاعت مخصوص کسانى است که ایمان به خداى عزوجل دارند که شامل مشرکین و کفار نمی‌شود.
در روایتی از رسول خدا (صلی‌الله علیه و آله) چنین نقل‌ شده است: «درخواست خود از خداى متعال را تا روز قیامت به تأخیر انداخته‌ام، پس آن درخواست (شفاعت) براى شما و کسانى است که شهادت به یگانگى خداى متعال می‌دهند». (15)
همچنین حضرت فرمودند: «به درستى که من شفاعت خود را براى کسى قراردادم که در حالى بمیرد که مشرک به خداى متعال نباشد». (16)
3. تناقض با روایات شیعه
در منابع روایی شیعه، احادیثی نقل شده که به صراحت با احادیث اهل سنت مخالفت نموده و جایگاه ضحضاحی حضرت ابوطالب (علیه‌السلام) را انکار می‌نماید. در ادامه چند نمونه از این روایات آورده می‌شود.
حدیث اول: در روایتی نقل شده است که امام صادق (علیه‌السلام) خطاب به یونس بن نُباته می‌فرمایند:
«یَا یُونُسُ مَا یَقُولُ النَّاسُ (17) فِی إِیمَانِ أَبِی طَالِبٍ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ یَقُولُونَ هُوَ فِی ضَحْضَاحٍ مِنْ نَارٍ یَغْلِی مِنْهَا أُمُّ رَأْسِهِ فَقَالَ کَذَبَ أَعْدَاءُ اللَّهِ إِنَّ أَبَا طَالِبٍ مِنْ رُفَقَاءِ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقِینَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحِینَ وَ حَسُنَ أُولئِکَ رَفِیقاً». (18)
ترجمه: ای یونس! مردم درباره ایمان ابوطالب چه نظر و دیدگاهی دارند؟ یونس پاسخ می‌دهد آن‌ها می‌گویند او در گودالى از آتش است که مغزش از آن به جوش می‌آید، حضرت فرمودند: دشمنان خدا دروغ گفتند! ابوطالب از رفقا و دوستان پیامبران، راست‌ گویان، شهدا و نیکان شایسته است و آن‌ها رفقایی خوب هستند.
حضرت در این روایت به صراحت، جایگاه ضحضاح را برای ابوطالب (علیه‌السلام) انکار نموده و قائلان به این نظریه را دروغ‌گو معرفی نموده است.
حدیث دوم: همچنین روایت دیگری نقل شده است که روزی امیرمومنان (علیه‌السلام) در رحبه نشسته بود و مردم اطراف آن حضرت را گرفته بودند در این هنگام شخصی پرسید ای امیر مؤمنان تو چنین مقام و جایگاهی داری در حالی که پدرت در دوزخ عذاب می‌کشد حضرت فرمودند: «ساکت باش! خداوند دهان تو را بشکند! سوگند به خدایی که محمد را به پیامبری برگزید اگر پدرم همه گناهکاران روى زمین را شفاعت کند خداوند شفاعتش را می‌پذیرد و از همه آن‌ها درگذرد، آیا پدرم در دوزخ عذاب می‌کشد در حالی که پسرش قسمت‏ کننده بهشت و جهنم است؟ سوگند به خدایی که محمد را به پیامبری برگزید، نور پدرم در روز قیامت نور همه خلائق را به خاموشی کشاند جز پنج نور محمد، فاطمه، حسن، حسین و فرزندان طاهرینش، بدان که نور پدرم از نور ما است و خداوند آن را دو هزار سال پیش از آفرینش آدم، خلق کرده است». (19)
با توجه به این روایت، آیا کسی که می‌تواند همه گنه ‌کاران عالم را شفاعت کند و روز قیامت نور او بر نور همه خلائق برتری دارد، شخصی جهنمی است؟ در این روایت نیز همچون روایت قبل به صراحت جایگاه ضحضاح برای ابوطالب (علیه‌السلام) انکار می‌شود و حتی شخصی که از این مسئله پرسش می‌نماید مورد توبیخ امام (علیه‌السلام) قرار می‌گیرد.
حدیث سوم: عبدالعظیم حسنی نامه‌ای به امام رضا (علیه السلام) نوشت و در آن از حدیث ضحضحاح درباره ابوطالب (علیه‌السلام) پرسش نمود امام (علیه‌السلام) در پاسخ فرمودند:
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّکَ إِنْ‏ شَکَکْتَ‏ فِی‏ إِیمَانِ‏ أَبِی طَالِبِ کَانَ مَصِیرُکَ إِلَى النَّارِ». (20)
 به نام خداوند بخشنده مهربان، اگر در ایمان ابوطالب شک نمایی بدان جایگاه تو در آتش جهنم خواهد بود.
در این روایت، امام (علیه‌السلام) به صراحت بیان می‌نماید که جایگاه شک کننده در ایمان ابوطالب (علیه‌السلام) در دوزخ است بنابراین جایگاه کسی که اعتقاد به جهنمی بودن ابوطالب (علیه‌السلام) دارد قطعاً و به طریق اولی در جهنم است.
بنابراین روایت ضحضاح علاوه بر آیات قرآن و سنت نبوی، با روایات شیعه نیز تناقض دارد در نتیجه از دیدگاه عالمان شیعه نه تنها مورد پذیرش نیست، بلکه کسانی که معتقد به این حدیث باشند خود اولی به جهنم هستند از حضرت ابوطالب (علیه‌السلام).
نتیجه:
 حدیث ضحضاح که مهم‌ترین مستند عدم ایمان ابوطالب در میان برخی از اهل سنت است، از نظر سـند ضـعیف هست. این حدیث از جهت محتوایی نیز دارای اشکالات متعدد است ازجمله با قرآن و سنت نبوی تناقض دارد. همچنین در میان روایات شیعه، احادیث متعددی وجود دارد که به صراحت حدیث ضحضاح را دروغ دانسته و جعل کننده آن را اولی به جهنم می‌دانند؛ بنابراین استناد چنین روایتی به رسول خدا (صلی‌الله علیه و آله) به هیچ وجه قابل پذیرش نیست و به طور قطع می‌توان ادعای جعلی و ساختگی بودن حدیث ضحضاح نمود.
کلمات کلیدی:
ایمان ابوطالب (علیه‌السلام)، کفر ابوطالب (علیه‌السلام)، حدیث ضحضاح، نقد سندی و محتوایی.
پی‌نوشت‌ها:
1. رجوع کنید: ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، بیروت: دار صادر، 1414 ق، ذیل واژه ضحضح؛ حسینی زبیدی، محمد مرتضى‏، محقق/مصحح: على، هلالى و سیرى، على، تاج العروس من جواهر القاموس‏، بیروت: دارالفکر، چاپ اول: 1414 ق، ذیل واژه ضحضح.
2. ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد، دیوان المبتدأ و الخبر فی تاریخ العـرب و البربـر و مـن عاصرهم من ذوی الشأن الاکبر، تحقیق: خلیل شحاده، بیروت: دارالفکر، 148 ق، ج 2، ص 92؛ زمخشرى، محمود بن عمر، محقق/مصحح: شمس‌الدین، ابراهیم‏، الفائق فی غریب الحدیث‏، بیروت: دارالکتب العلمیه، چاپ اول: 1417 ق، ج 2، ص 277.
3. بخاری، محمد بن اسماعیل، الجامع المسند الصحیح المختصر من أمور رسول اللـه (صلی‌الله علیه و آله) و سننه و أیامه، تحقیق: محمد زهیر بن ناصر الناصر، دار طوق النجاه، 1422، ج 3، ص 1408، ح 3670، کتاب فضائل الصحابه، بَاب قِصَّهِ أبی طَالِبٍ.
4. همان، ج 3، ص 1409، ح 3672، کتاب فضائل الصحابه، بَاب قِصَّهِ أبی طَالِبٍ.
5. مسلم النیسابوری، صحیح مسلم، بیروت: دار الفکر، بی‌تا، ج 1، ص 195، ح 209، کِتَاب الْإِیمَانِ، بَاب شَفَاعَهِ النبی (صلی‌الله علیه و آله) لِأَبِی طَالِبٍ وَالتَّخْفِیفِ عنه بِسَبَبِه.
6. رجوع کنید: موسوی خرسان، سید محمدمهدی، موسـوعه عبداللـه بـن عبـاس حبـر امه و ترجُمـان القرآن، نجف اشرف: مرکز ابحاث العقائدیه، بی‌تا، ج 12، ص 168.
7. رجوع کنید: ابن حجر عسقلانی، تحقیق: عبد الفتاح ابوغـده، ابوالفضل احمد بن علی، لسان المیزان، بی‌جا، دارالبشائر الإسلامیه، 2002، ج 9، ص 314.
8. رجوع کنید: همان، ج 2، ص 412.
9. رجوع کنید: همان، ج 2، ص 660.
10. رجوع کنید: طبری، محمد بن جریر، تاریخ الرسل والملوک، (صـله تـاریخ الطبـری لعریـب بـن سـعد القرطبی)، بیروت: دارالتراث، 1387 ق، ج 5، ص 398.
11. سوره فاطر، آیه 36.
12. سوره بقره، آیه 161 و 162.
13. سوره مدثر، آیه 48.
14. سوره غافر، آیه 18.
15. «فاخرت مسألتی إلى یَوْمِ الْقِیَامَهِ فهی لَکُمْ وَلِمَنْ شَهِدَ أَنْ لاَ إِلَهَ الا الله.» مسند احمد، الشیبانی، احمد بن حنبل، بیروت: دار صادر، بی‌تا، ج 2، ص 222، ح 7028.
16. «وقد سَأَلَ شَفَاعَهً وإنی أخبأت شفاعتی ثُمَّ جَعَلْتُهَا لِمَنْ مَاتَ من أمتی لم یُشْرِکْ بِاللَّهِ شَیْئاً». مسند احمد، الشیبانی، احمد بن حنبل، بیروت: دار صادر، بی‌تا، ج 4، ص 416، ح 19750.
17. معمولاً در روایات شیعه، منظور از واژه «الناس»، عالمان اهل سنت هستند.
18. الموسوى، فخار بن معد، ‏محقق/مصحح: بحرالعلوم، محمد، إیمان أبی طالب (الحجه على الذاهب إلى کفر أبی طالب)، قم: دار سید الشهداء للنشر، چاپ اول، 1410 ق، ج 1، ص 172؛ کراجکى، محمد بن على‏، محقق/مصحح: نعمه، عبدالله، کنز الفوائد، قم: دارالذخائر، چاپ اول، 1410 ق، ج 1، ص 183.
19. الموسوى، فخار بن معد، إیمان أبی طالب (الحجه على الذاهب إلى کفر أبی طالب) همان، ج 1، ص 174؛ کراجکى، محمد بن على‏، کنز الفوائد، همان، ج 1، ص 183.
20. الموسوى، فخار بن معد، إیمان أبی طالب (الحجه على الذاهب إلى کفر أبی طالب) همان، ص 77؛ کراجکى، محمد بن على‏، کنز الفوائد، همان، ج 1، ص 183.
 

صفحه‌ها