نبوت خاصه

عظمت ماه شعبان و انتساب آن به پیامبر صلی الله علیه و آله به سبب مقدمه سازی برای ورود به ماه مبارک رمضان و بهره‌مندی از شب قدر است.
شعبان ماه پیامبر

پرسش:
چرا پیامبر ماه شعبان را ماه خودش دانسته است در حالیکه در این ماه، نه تولد یافته و نه مبعوث شده و نه اتفاق مهم مخصوص ایشان رخ داده است؟ علت این نامگذاری چیست؟!

پاسخ:
ماه‌های رجب، شعبان و ماه مبارک رمضان، از مهم‌ترین ماه‌های سال برای عبادت و پرستش خداوند هستند. هریک از این سه ماه دارای موقعیت ممتازی در عرصه بندگی و عبودیت خداوند می‌باشند. ماه شعبان، ماهی است که رسول خدا صلی الله علیه و آله آن را منتسب به خودش دانسته و از امت خویش خواسته که با انجام اعمال و عباداتِ این ماه، ایشان را یاری نمایند و بر شکوه بندگی خداوند بیفزایند. اما سبب و علت اینکه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، این ماه را به خود منتسب دانسته، دارای احتمالاتی بر پایه روایات است که در ادامه به آنها می پردازیم.
نکته اول
در توضیح علتِ انتساب ماه شعبان به پیامبر صلی الله علیه و آله، لازم نیست به وقایع خاصی همچون ولادت، وفات، بعثت و ... ارجاع دهیم؛ بلکه برای مثال، همانگونه که انتساب ماه رجب به خداوند، از باب شرافت و اضافه تشریفیه بوده،(1) ماه شعبان نیز بلحاظ فضیلت و خصوصیات عبادی و از همه مهم‌تر توجه دادن به اهمیت و ارزش آن، از جانب پیامبر صلی الله علیه و آله به ایشان نسبت داده شده است. در این راستا، صاحب کتاب دعائم الاسلام متوفی 363ق، در ذیل حدیث «قال رسول الله صلی الله علیه و آله: شَعْبَانُ شَهْرِی وَ رَمَضَانُ شَهْرُ اللَّه» می‌نویسد: 
«این [مطلب به] جهت تعظیم است، و همه ماه‌ها مال خداست و به خاطر این که رسول خدا همواره در این ماه روزه بودند.»(2)
نکته دوم
با جستجو در منابع اسلامی و روایات، می‌توان احتمالات و فرائنی را برای این انتساب در نظر گرفت که تا حدودی می‌تواند انگیزه از این نامگذاری را آشکار کند. 
اولین موردی که می‌توان بدان اشاره کرد این است که عبادت، بندگی و ارتباط با حق تعالی از جانب پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، ویژگی ممتاز آن حضرت است که قطعاً در کل ایام سال، بدین نحو بوده؛ اما توجه بیش از حد نبی مکرم صلی الله علیه و آله به عبادت کردن در این ماه، و اشتیاق ایشان از ورود به شعبان المعظم و در آخر، منتسب کردن این ماه به خود، می‌تواند بیانگر تاکید ایشان بر ارتباط و بندگی خداوند و ارتباط خالصاله با حق تعالی در این ماه باشد.
امام صادق علیه السّلام به صفوان جمال فرمود: 
«اطرافیان خود را به روزه ماه شعبان ترغیب و تشویق کن.»، عرض کردم: «فدایت گردم! آیا برای روزه آن فضیلت خاصی را در نظر دارید؟»، فرمود: «بله، رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله وقتی هلال ماه شعبان را می‌دید، دستور می‌داد که منادی در شهر مدینه ندا در دهد: ای اهل یثرب، من فرستاده‌ی خدا به سوی شما هستم. آگاه باشید که شعبان ماه من است، پس رحمت خدا بر کسی که در این ماه مرا یاری دهد.» امام صادق علیه السلام در ادامه فرمود: «امیر مؤمنان علیه السلام می‌فرمود: از آن زمان که صدای منادی رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله را درباره ماه شعبان شنیدم، در طول عمرم-اگر خدا بخواهد-روزه ماه شعبان از من فوت نخواهد شد.»(3)
 همانطور که از این حدیث پیداست، عبادت خداوند بویژه روزه، به یاری دادن پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله تعبیر شده و نیز روزه داری امیرالمومنین علیه السلام و اهتمام به آن تا پایان عمر، از اهمیت شعبان المعظم حکایت دارد و ضمیمه شدن این مطالب به انتساب این ماه به پیامبر اکرم، حکایت از تأکید وجود نازنین ایشان بر عبادت و بندگی خداوند در این ماه است.
نکته سوم
مورد دیگری که می‌توان بدان اشاره کرد این است که از اعمال عبادی و مورد سفارش در این ماه، درود و صلوات فرستادن بر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله است. این ذکر ارزشمند از چنان اهمیت و ارزشی برخوردار است که خدای متعال، خود و ملائکه را از جمله کسانی معرفی می‌فرماید که بر پیامبر خاتم صلی الله علیه و اله درود می‌فرستند: 
«خدا و فرشتگانش بر پیامبر درود می‌فرستد ای کسانی که ایمان آورده‏اید، بر او درود فرستید و سلام گویید و کاملًا تسلیم (فرمان او) باشید.» (4)
در روایات اسلامی ماه شعبان، ماه درود و صلوات بر پیامبر صلی الله علیه و آله معرفی شده است، برای نمونه در روایتی از امام صادق علیه السلام نقل شده است: 
«قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه واله ... وَ شَعْبَانُ شَهْرِی؛پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: ... که شعبان ماه من است.» سپس ادامه می‌دهد تا به اینجا می‌رسد: «وَ أَکْثِرُوا فِی شَعْبَانَ الصَّلَاهَ عَلَى نَبِیِّکُمْ وَ أَهْلِهِ ...؛ در شعبان بر پیامبر و اهل بیتش زیاد صلوات بفرستید...؛ «وَ سُمِّیَ شَهْرُ شَعْبَانَ شَهْرَ الشَّفَاعَهِ لِأَنَّ رَسُولَکُمْ یَشْفَعُ لِکُلِّ مَنْ یُصَلِّی عَلَیْهِ فِیهِ ...؛ ماه شعبان ماه شفاعت است؛ چون رسول اکرم برای هر کسی که صلوات بفرستد در این ماه شفاعت می‌کند.»(5)
همانگونه که پیداست صلوات و درود بر پیامبر اکرم و اهل بیت ایشان علیهم السلام، در شعبان المعظم، از فضیلت ویژه ای برخوردار بوده و زمینه شفاعت را برآورده می‌کند و این تأکید برکثرت صلوات در ماه شعبان، می‌تواند حاکی از علت انتساب این ماه به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله باشد.
نکته چهارم
روشن است که هر ماهی ماه خدا است و در هر ماهی می شود خدا را عبادت کرد یا بر پیامبر صلی الله علیه و آله صلوات فرستاد؛ اما تاکید بر عبادت و صلوات در این ماه، شاید به سبب آماده سازی روحی برای ورود به ماه مبارک رمضان نیز باشد؛ چنانکه برخی عارفان گفته اند: «رجب ماه شخم زدن، شعبان ماه آبیاری محصولات و ماه رمضان ماه برداشت محصول است.»(6)
در همین راستا، امام خمینی (ره) نیز عبادات ماه رجب و شعبان را مقدمه ورود به ماه رمضان می دانند و همه عبادات در این سه ماه را به منظور کسب آمادگی معنوی مناسب، برای بیشتری بهره مندی از برکات شب قدر می دانند: 
«این ادعیه در ماه مبارک رجب و خصوصاً در ماه مبارک شعبان اینها مقدمه و آرایشى است که انسان به حسب قلب خودش مى‏ کند براى اینکه مهیا بشود برود مهمانى؛ مهمانى خدا، مهمانى ‏اى که در آنجا سفره ‏اى که پهن کرده است قرآن مجید است و محلى که در آنجا ضیافت مى ‏کند مهمش «لیلة القدر» است و ضیافتى که مى ‏کند ضیافت تنزیهى و ضیافت اثباتى و تعلیمى [است‏]. نفوس را از روز اول ماه مبارک رمضان به روزه، به مجاهده، به ادعیه مهیا مى‏ کند تا برسند به آن سفره ‏اى که از آن باید استفاده کنند و آن «لیلة القدر» است که قرآن در آن نازل شده است.»(7)
نتیجه
عظمت ماه شعبان و انتساب آن به پیامبر صلی الله علیه و آله، به دلیل رخداد تاریخی خاص نیست بلکه به این سبب است که پیامبر به سبب مقدمه سازی برای ورود به ماه مبارک رمضان و بهره‌مندی از شب قدر، خودشان به عبادت در ماه شعبان عنایت ویژه ای داشته و به روزه داری و دعا می پرداختند و مردم را نیز به همراهی و یاری در عبادت خدا تشویق می کردند. 
عبادت و عنایت ایشان به این ماه سبب شد که این ماه را ماه پیامبر بنامند و هر کس در این ماه به یاد پیامبر باشد و بر ایشان صلوات بفرستد و ایشان را در عبادت خدا یاری کند، مورد توجه ایشان قرار گرفته و مشمول شفاعت ایشان خواهد بود. 

کلمات کلیدی:
ماه شعبان، روزه، صلوات، شفاعت.

پی نوشت:
1.    بن بابویه، محمد بن علی، ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، قم، دارالشریف الرضی للنشر،1406ق، ص 54.
2.    ابن حیون، نعمان بن محمد مغربی، دعائم الإسلام،  محقق / مصحح: فیضی، آصف، قم، مؤسسه آل البیت علیهم السلام،  1385 ق، ج 1، ص 283-284.
3.    ابن طاووس، علی بن موسی، اقبال الاعمال، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1409ق، ج2، ص 683.
4.    سوره احزاب، آیه 56.
5.    اشعری قمی، احمد بن محمد بن عیسی، النوادر، قم، مدرسه الإمام المهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، 1408 ق، ص 17-18.
6.    درینی، عبدالعزیز، طهارة القلوب و الخضوع لعلام الغيوب‏، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1424 ق، ص 125.
7.    امام خمینی، سید روح‌الله، صحیفه امام، تهران، موسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى ( س)، 1389 ش، ج 13، ص 33.
 

پيامبري حضرت محمد(ص) در ساير اديان چگونه خبر داده شده است؟

پيامبري حضرت محمد(ص) در ساير اديان چگونه خبر داده شده است؟

با سلام و تشکر از ارتباط شما با مرکز ملي پاسخگويي به سؤالات ديني و آرزوي توفيق روزافزون.

پرسشگر گرامي تاخير در پاسخگويي به جهت اختلال در فرآيند پاسخگويي بوده است. از صبر و شکيبايي شما تشکر و از تاخير بوجود آمده عذرخواهيم.

 

براساس آنچه در قرآن آمده است، نشانه هاي پيامبر اسلام در کتاب‌هاي اديان گذشته موجود بوده است، بطوري که وقتي حضرت رسول اکرم مبعوث شدند، مسيحيان و يهوديان منطقه جزيره العرب ايشان را شناختند و فهميدند او همان پيامبر بشارت داده‌شده در تورات و انجيل است:

«و هنگامي که عيسي پسر مريم گفت: اي بني‌اسرائيل! من رسول خدا به‌سوي شما هستم و تورات را که پيش از من بوده، تصديق مي‌کنم و به رسولي که بعد از من مي‌آيد و نامش احمد است بشارت مي‌دهم. پس هنگامي که دلائل روشن برايشان آورد گفتند: اين سحري آشکار است.»(1)؛ «کساني که به آنان کتاب داديم، محمد را همانند فرزندانشان مي‌شناختند و گروهي از آنان آگاهانه، حق را کتمان مي کنند.»(2)

از آيات مذکور و آيات ديگر (3) به‌خوبي استفاده مي‌شود که در زمان بعثت پيامبر اسلام و نزول قرآن، يهوديان و نصرانيان ساکن جزيرة العرب، در انتظار ظهور پيامبري بودند که از آن سرزمين مبعوث گردد و از عقيده خداپرستي و توحيد و از مؤمنين و اديان آسماني حمايت کند. يهود و نصارا آن چنان با صفات و نشانه هاي پيامبر موعود آشنا بودند که او را همانند فرزندان خودشان مي‌شناختند و حتي مي‌دانستند که نامش احمد است.

معلوم مي‌شود که حضرت عيسي (ع) و موسي(ع) و ديگر پيامبران الهي، آمدن آن پيامبر را بشارت داده و صفاتش را بيان کرده بودند و حتي نام و نشانه هايش در تورات و انجيل موجود بوده است.

يهود و نصارا آن قدر به آمدن آن پيامبر عقيده داشتند که هرگاه مورد تجاوز مشرکان و کافران واقع مي‌شدند و قدرت دفاع نداشتند، مشرکين را تهديد مي‌کردند که به‌زودي پيامبر موعود مبعوث مي‌شود و از ما حمايت مي‌کند. (4) در عين حال زماني که حضرت رسول(ص) مبعوث شده و دعوت خود را آشکار کردند، اکثر يهوديان و مسيحيان، به دلايل مختلف ايشان را انکار کرده و از قبول اسلام سرباز زدند و حتي ادعا شده که نشانه هاي پيامبر اسلام(ص) را از کتاب‌هاي خود پاک کردند يا آن‌ها را مخفي نمودند. در عين حال محققاني اعتقاد دارند که در همين تورات و انجيل کنوني (که بسياري اعتقاد به تحريف آن دارند) نشانه هايي از پيامبر اسلام(ص) مي‌توان يافت که بجهت طولاني نشدن بحث تنها به دو مورد اشاره خواهيم کرد:

1. عده‌اي از محققين برآنند مراد انجيل يوحنا که حضرت عيسي آمدن «فارقليط» را بشارت داده و در سه جا اين لفظ را آورده، (5) پيامبر اسلام (ص) است زيرا اينان اين کلمه را به معناي ستوده ‌شده (محمد يا احمد) تلقي کرده اند، گرچه مسيحيان اين کلمه را به معناي تسلي‌دهنده گرفته‌اند. (6)

2. بنا به نقل تورات، حضرت موسى به بني‌اسرائيل مي‌گويد: «يهوه، خدايت، نبى اى را از ميان تو از برادرانت مثل من براى تو مبعوث خواهد گردانيد او را بشنويد.» (7) شکى نيست که اين فقره آمدن پيامبرى را بشارت مى‌دهند. اين پيامبر ويژگى‌هايى دارد؛ از جمله اين که مانند موسى است و ديگر اين که از ميان برادران قوم اسرائيل بر خواهد خواست. بدون شک مهم‌ترين ويژگى نبوت حضرت موسى اين است که شريعتى خاص آورده است و وقتى گفته مي‌شود «نبى اى مانند موسى» حتماً بايد اين ويژگى در نظر گرفته شود در حالي که هيچ يک از انبياء بني‌اسرائيل حتي حضرت عيسي (ع) چنين ادعايي نداشت. نکته ديگر اين است که بر طبق اين فقره آن پيامبر «از ميان برادران» بني‌اسرائيل است و مشخص است که برادران بني‌اسرائيل، بنى اسماعيل هستند و اين قيد با وضوح نشان مى دهد که اين پيامبر از بني‌اسرائيل نيست. (8)

بر اين اساس در آيات متعددي در قرآن ذکرشده است که نشانه هاي پيامبر اسلام (ص) در کتاب‌هاي اديان گذشته موجود بوده و آن‌ها مانند فرزندان خود پيامبر اسلام را مي‌شناختند اما پس از ظهور ايشان، به دلايل مختلف با ايشان مخالفت کرده و از قبول اسلام سرباز زدند و حتي به اعتقاد مسلمانان دست به تحريف کتاب‌هاي خود زدند تا اين نشانه ها را محو کنند. در عين حال برخي محققان در همين کتاب‌ها نيز نشانه هايي از پيامبر اسلام ص يافته اند که در بالا به آن‌ها اشاره شد.

کليدواژه:

 عيسي (ع)، موسي (ع)، پيامبر اسلام (ص)، کتاب مقدس، تورات، انجيل، بشارت‌ها. منابع براي مطالعه بيشتر:

صادقي تهراني، محمد، بشارات عهدين، قم، انتشارات شکرانه، 1392 ش؛ اسقف داوود بنيامين، محمد (ص) در تورات و انجيل، ترجمه فضل الله نيک آيين، تهران، فرهنگ نشر نو، 1361 ش.

کليدواژگان:

 بشارت، نبوت، پيامبر اسلام، محمد (ص).

پي‌نوشت‌ها:

1. صف (61)، آيه 6.

2. بقره (2)، آيه 146.

3. مانند بقره (2)، آيه 89 و اعراف (7)، آيه 157.

4. ابن هشام، السيره النبويه، المحقق محمد محيي الدين عبد الحميد، قاهره، مكتبة محمدعلي صبيح وأولاده، بي‌تا، ج 2، ص 383.

5. يوحنا، 16: 5-15 و يوحنا،14: 25-26 و يوحنا، 14: 15-17.

6. سليماني اردستاني، عبدالرحيم، قرآن کريم و بشارت‌هاي پيامبران، هفت آسمان، زمستان 1381، شماره 16، ص 51-56.

7. سفر تثنيه، 15: 18.

8. براي مطالعه بيشتر، رک: اسقف داوود بنيامين، محمد (ص) در تورات و انجيل، ترجمه فضل الله نيک آيين، تهران، فرهنگ نشر نو، 1361 ش.

چگونه مي توان ثابت کرد که فردي در تاريخ واقعا پيامبر خدا بوده يا چيزهايي که گفته دروغ و بخاطر منافعش بوده است؟

با سلام و آرزوي قبولي عبادات و تشکر از ارتباط شما با مرکز ملي پاسخگويي به سؤالات ديني.

پرسشگر گرامي تاخير در پاسخگويي به جهت اختلال در فرآيند پاسخگويي بوده است. از صبر و شکيبايي شما تشکر و از تاخير بوجود آمده عذرخواهيم.

 

حكمت الهي اقتضا دارد پيامبراني از سوي خداوند براي هدايت مردم برانگيخته شوند تا از اين رهگذر، زمينه لازم براي راه‌يابي انسان‌ها به كمال و سعادت حقيقي خويش فراهم آيد. حال اين پرسش مطرح مي‌شود كه آيا اساساً راهي براي شناخت پيامبران حقيقي وجود دارد و اگر چنين است، آن راه كدام است؟ اهميت اين پرسش، با عنايت به اين نكته روشن‌تر مي‌شود كه در طول تاريخ، مدعيان دروغين پيامبري كم نبوده‌اند و چه بسيار گمراهي‌هايي كه در پي پيروي از چنين مدعياني، در ميان جوامع بشري، رواج يافته است؛ به‌ويژه آنكه علي‌الاصول انگيزه‌هاي شخصي فراواني (همچون شهرت‌طلبي، جاه‌طلبي و ...) براي دستيابي به چنين مسندي وجود دارد.

در پاسخ به بخش نخست پرسش فوق بايد گفت: حكمت الهي، همان‌گونه كه مقتضي ارسال پيامبران است، اقتضا دارد كه راه يا راه‌هايي عمومي براي شناخت آنان وجود داشته باشد، زيرا در غير اين صورت، گروه زيادي از مردم در شناسايي پيامبران حقيقي ناكام مي‌مانند و از هدايت الهي محروم مي‌شوند و درنتيجه، بار ديگر با محذور «نقض غرض» روبه‌رو خواهيم بود.

 

بنابراين، براي آنكه غرض از بعثت پيامبران نقض نشود، لازم است راهي براي بازشناسي پيامبران حقيقي از مدعيان دروغين نبوت وجود داشته باشد که ما موارد آن را در اينجا، بر پيامبر اسلام تطبيق مي‌دهيم.

براي اثبات نبوت پيامبر اسلام راه‌هايي ذکرشده که عبارت‌اند از:

1- معجزات

يکي از راه‌هاي اثبات نبوت پيامبر اسلام اين است که او ادعاي نبوت کرده و معجزه‌اي که خارق عادت و مطابق ادعاي او بوده است را اظهار کرده و آورده است درحالي‌که ديگران از آوردن مثل آن عاجز بوده‌اند. معجزات پيامبر اسلام به حدّي است که قابل‌شمارش نيست و کسي که به ديده انصاف بنگرد جاي هيچ‌گونه شک و ترديدي در صدق و راستي ادعاي نبوت پيامبر (ص) براي او باقي نمي‌ماند. (1) علاوه بر اينکه نخستين وبرترين و پايدارترين معجزه پيامبر گرامي اسلام يعني قرآن کريم در جاي‌جاي خود مسئله تحدّي را مطرح کرده است و به اين وسيله صدق و راستي پيامبر اکرم را در ادّعاي نبوتش به اثبات رسانده است آنجا که مي‌فرمايد:

«قل لئن اجتمعتُ الأنس و الجنّ علي أن باتوا بمثل هذا القرآن لا يأتون بمثله و لو کان بعضهم لبعضٍ ظهيراً؛ بگو اي پيامبر اگر جن و انس جمع شوند که مانند اين قرآن کتابي بياورند هرگز نمي‌توانند هرچند همه پشتيبان يکديگر باشند.» (2)

درواقع قرآن کريم روي مسئله تحدي و دعوت به معارضه که يکي از ارکان اعجاز است تکيه کرده و گاه با صراحت و گاه با دلالت التزامي مي‌گويد اين کتاب آسماني از سوي خدا است و اگر شک و ترديدي در آن داريد جمع شويد و تمام نيروهاي خود را به‌کارگيريد و چيزي همانند آن و يا بخشي از آن بياوريد؛ زيرا که اگر قرآن زاييده فکر بشر باشد شما هم بشر هستيد و داراي فکر و هوش و در حقيقت با يک منطق عقلي روشن اعجاز قرآن و صدق و راستي نبوت پيامبر گرامي اسلام را اثبات کرده است و در طول تاريخ هم از زمان نزول قرآن تاکنون هيچ‌کس موفق به انجام اين کار نشده است. (3)

2- اخبار و بشارت پيامبران گذشته و کتب آسماني آن‌ها در مورد مبعوث شدن پيامبر اسلام

يکي ديگر از راه‌هاي اثبات نبوت پيامبر اسلام بشارت‌هايي است که پيامبران گذشته راجع به مبعوث شدن پيامبر اسلام داده‌اند به‌طوري‌که در تاريخ نقل‌شده است که پيامبر گرامي اسلام بر يهود و نصاري احتجاج مي‌کرد که در تورات و انجيل راجع به مبعوث شدن او بشارت داده‌شده است و اينکه حضرت موسي و حضرت عيسي (عليهماالسلام) به رسالت و پيامبري او بشارت داده‌اند و اين‌که اگر اهل کتاب به کتاب‌هاي خودشان رجوع کنند اين بشارت‌ها را در آن کتاب‌ها خواهند يافت و مي‌شناسد و به آن اعتراف مي‌کنند در مقابل اين احتجاج پيامبر علماي يهود و نصاري هيچ جوابي نداشتند؛ بلکه تنها جواب آن‌ها سکوت و کتمان حق و عدم انتشار اين بشارت‌ها و کتب در بين پيروان خودشان بود. قرآن کريم در اين رابطه مي‌فرمايد: «الذّين آتيناهم الکتابَ يعْرفُونَه کما يعرِفونَ أبناءَهم و انّ فريقاً منهم لَيکتُمونَ الحقّ و هم يعْلَمون؛ گروهي که ما بر آن‌ها کتاب فرو فرستاديم محمد و حقانيت او را به‌خوبي مي‌شناسند همان‌گونه که فرزندان خود را مي‌شناسند، ولي گروهي از آن‌ها به خاطر دشمني حق را کتمان مي‌کنند درصورتي‌که به آن علم‌دارند.» (4)

«الذين يتّبِعُون الرسولَ النبي الأمّي الذي يجدُونَه مکتوباً عندهم في التوراة والانجيل؛ آنان که پيروي کنند از فرستاده‌شده‌اي پيامبر امي است آن پيغمبري که او را در تورات و انجيلي که در دست آن‌ها است نگاشته مي‌يابند.» (5)

3- محتواي دعوت پيامبر اسلام

محتواي دعوت پيامبر اسلام نيز يکي ديگر از راه‌هاي اثبات نبوت ايشان است، محتواي دعوت پيامبر اسلام مشتمل بر مفاهيم بلندي بود که در تمام شئون زندگي بشر تأثير گذاشت، مردم را به‌سوي توحيد و يکتاپرستي و منزه داشتن خداوند از هرگونه نقص و عيب و دست برداشتن از بت‌پرستي دعوت نمود درحالي‌که قبل از آن مفاهيمي همچون شرک و بت‌پرستي در آن زمان رايج بود و مردم در گمراهي به سر مي‌بردند. در محيط کينه و دشمني جامعه آن روز بذر محبت و مواسات را پاشيد و همه مردم را برادر و کمک‌کار و يار و غمخوار يکديگر خواند و فرمود: «إنَما المؤمنون اخوهٌ.» (6) احسان و عدالت اجتماعي را بر پا ساخت و کجاست اين تعاليم در بلندي و اوج در مقايسه با قبيح‌ترين مفاهيم و رذايل اخلاقي که مردم با آن خو گرفته به‌طوري‌که دائم در جنگ و خونريزي بودند؛ ازجمله بين أوس و خزرج که دو قبيله بزرگ آن روز را تشکيل مي‌دادند، جنگ‌هايي که در طول 120 سال روي‌داده بود. (7)

4- قرائن و نشانه‌هايي که دلالت بر پيامبري اسلام مي‌کند؛ قرائني از قبيل: سوابق زندگي او، اطرافيان و اصحاب، وسايل پيشبرد هدف، ميزان تأثير او در محيط، ميزان اعتقاد و فداکاري او در برابر هدف خويش که گواه بسيار روشني است که مي‌تواند ما را از صداقت او در اين ادَعا آگاه سازد. (8) بلکه جميع اقوال و افعال و حالات و تمام سجاياي اخلاقي او دلالت بر نبوت و رسالت و راستي او در ادّعاي نبوتش مي‌کند. هرکس در سيره عملي و افعال و اخلاق و حالاتي که از پيامبر گرامي اسلام به ما رسيده است و در روايات و اخباري که دلالت بر شيوه هدايت و رهبري او بر مردم و انس و الفت او با مردم دارد و يا جواب‌هايي که در مسائل گوناگون از او نقل‌شده و تدبيرهاي بديعي که او در مصالح و امور زندگي مردم داشته و نکته‌ها و اشاراتي که او در بيان کردن شرع مقدس اسلام داشته، دقت کند، جاي هيچ شک و ترديدي باقي نمي‌ماند که اين امور با نيروي بشري حاصل نشده است؛ بلکه با استمداد الهي همراه بوده و همه اين امور به فضل خداوند به او عنايت شده است، درحالي‌که او يک مرد امَي بيش نبوده و اينکه اصلاً علمي نياموخته و به مکتب نرفته است. همه اين امور گواهي مي‌دهد که اين‌ها از خواص نبوت و دريافت وحي بوده است که فقط به دست پيامبران حاصل مي‌شود. (9)

در پايان مي‌بايست گفت مدعيان دروغين نبوت را مي‌توان از راه‌هايي مانند ناتواني از اعجاز، تكذيب از سوي پيامبر (يا معصوم) ديگر، اقدام به تكذيب پيامبران خدا و درخواست اجر و مزد در قبال رسالت خويش، بازشناخت که هيچ‌کدام در پيامبران الهي ازجمله رسول اکرم (ص) ديده نشده است.

 پي‌نوشت‌ها:

1. حلّي، حسن بن يوسف بن المطهر، کشف المراد في شرح تجريد الاعتقاد، تحقيق حسن حسن‌زاده آملي، قم، موسسه نشر اسلامي، 1422، چاپ نهم، ص 480؛ فخر رازي، ابوعبدالله محمد بن عمر بن حسين، المحصل، قم، انتشارات الشريف الرضي، چاپ اول، ص 490- 491.

2. سوره اسراء، آيه 88.

3. مکارم شيرازي، ناصر، پيام قرآن، قم، مدرسه امام علي بن ابي‌طالب، 1375، ج 8، ص 76-78.

4. سوره بقره، آيه 146.

5. سوره اعراف، آيه 157.

6. سوره حجرات، آيه 10.

7. سبحاني،‌ جعفر، الالهيات، قم، موسسه امام صادق، 1384، چاپ ششم، ج 3، ص 460.

8. پيام امام، ج 8، ص 75.

9. شبّر، سيد عبدالله، حق اليقين في معرفه اصول‌الدين، قم، انتشارات انوار الهدي، 1426 هـ ق، چاپ چهارم، ص 159.

پس چرا بعد از حضرت محمد(صل الله علیه وآله) این داستان تكرار نمی شود؟
پاسخ این پرسش در تبیین مقوله خاتمیت اسلام و آخرین پیامبر بودن پیامبراعظم باید جست ؛ در واقع فرق اصلی نبوت پیامبر اسلام با سایر انبیاء در همین مساله است كه ...

خداوند پیامبرانی برای هدایت انسانها از پی یكدیگر فرستاده است. پس چرا بعد از حضرت محمد مصطفی(صل الله علیه و اهل البیت) این داستان تكرار نمی شود؟ (یا اینجوری مطرح كنم كه چه، فرقی بین نبوت حضرت محمد(صل الله علیه و اهل البیت) و نبوت سایر انبیای اللهی,(سلام الله علیهم) وجود دارد؟)

پاسخ این پرسش در تبیین مقوله خاتمیت اسلام و آخرین پیامبر بودن پیامبراعظم باید جست ؛ در واقع فرق اصلی نبوت پیامبر اسلام با سایر انبیاء در همین مساله است كه نبوت آن حضرت مشتمل بر آخرین دستورالعمل سعادت برای همه بشر تا روز قیامت است بخلاف سایر انبیاء كه نبوت های مقطعی و شریعت های محدود داشتند ؛ به طور كلی براي دلائل خاتميت مي توان از دو طريق عقلي و نقلي استفاده كرد:

الف)دلايل نقليكه مي توان به آيات و روايات وارده در اين زمينه اشاره كرد: 

1-"مَّا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَآ أَحَدٍ مِّن رِّجَالِكُمْ وَ لَـَكِن رَّسُولَ اللَّهِ وَ خَاتَمَ النَّبِيِّينَ وَ كَانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمًا؛(1) محمّد، پدر هيچيك از مردان شما نبود، ولي رسول خدا و خاتم و آخرين پيامبران است. خداوند بر هر چيز آگاه است."

2-در بسياري از خطبه هاي نهج البلاغه نيز خاتميت پيامبر اسلام (ص) به صراحت تاكيد شده است. مثلا حضرت در خطبه 173 مي فرمايد:

"أَمِينُ وَحْيِهِ وَ خَاتَمُ رُسُلِهِ وَ بَشِيرُ رَحْمَتِهِ وَ نَذِيرُ نِقْمَتِه‏؛ امين وحي اوست و خاتم فرستادگانش، رحمت او را مژده دهنده و از كيفر او ترساننده."(2)

ب)  در مورد دلائل عقلي بايد گفت:

اصل ختم نبوت از موادي نيست كه شخص با عقل خود به آن رسيده و براي آن دليل عقلي اقامه كند. آيت الله جوادي مي فرمايد:اصل نبوت را میتوان از دلیلهای برون دینی (دلیل عقلی) و هم از دلیلهای درون دینی (دلیل نقلی) اثبات كرد،ولی در انقطاع وحی و نبوت دلیل عقلی بر ضرورت انقطاع خاتمیت نداریم، یعنی عقل، آمدن پیامبر دیگر را محال نمیبیند، جز این كه دلیلهای درون دینی عقل را متقاعد به پذیرش خاتمیت میكند، بنابراین عقل بشری به ضرورت انقطاع نبوّت و استحالة تداوم آن دست نمییازد، بلكه پایان نبوّت از راه دانشی است كه اگر خداوند به پیامبر نیاموخته بود، خود او نیز بر آن آگاه نبود، بنابر این اگر پیامبر اكرم ادعای خاتمیت نكرده بود، هیچ كس از امكان دستیابی بر این راز نبود.

گرچه دلیل عقلی به مفهوم دقیق كلمه بر ضرورت خاتمیت وجود ندارد. اما خاتمیت را از چند راه میتوان توجیه عقلانی كرد:

الف) از راه علل فاعلی، یعنی  پیامبر تحت تربیت و ربوبیت حق تعالي به آخرین درجات كمال بار یافته است، چنان كه از آیات به دست میآید، بنابراین كسی كه بالاتر و برتر از او باشد ،به دنیا نیامده و نمیآید. او شایسته خاتمیت یعنی این كمال نهایی است.

ب) از راه علل قابلی؛ بهترین میوة جهان طبیعت به نام پیامبر خاتم عرضه شده است. ابر و باد و مه و خورشید و فلك افتخار دارند كه بهترین خلق اولین و آخرین را در دامن خود پرورده و جهان را از چنین نعمتی بهرهمند ساختهاند.

ج) از راه علل غایی: با آمدن پیامبر اسلام نیاز بشر تأمین شده، زیرا ارادة حق از طریق وحی و قرآن و سنت و عقل كشف شده است. نیاز به شریعت جدید و اعزام رسولان و انزال كتابهای آسمانی نیست.(3)

در اين ميان برخی نیز راه دیگری برای اثبات عقلی این مسئله بیان كرده  و گفته اند كه پس از آمدن پیامبر اسلام(ص) دلیلی برای آمدن پیامبر جدید نیست.چون حكمت آمدن پیامبران در گذشته، بعد از آمدن پیامبر اسلام منتفی شده است، زيرا تجدید نبوت ها به چند دلیل بود:

1 - از حكمتهای بعثت پیامبر جدید، حفظ و صیانت محتوای دعوت پیامبر قبلی، از تحریف و نابودی است. اما خداوند، خود نگاهبانی قرآن را از تحریف ضمانت كرده است ( نحن نزلنا الذكر و انا له لحافظون؛ ما قرآن را نازل كرده ایم و نگهبان آن خواهیم بود و...)(4)

2 - ادیان گذشته كامل نبودند و مردم به پیامبر جدید نیاز داشته اند تا همخوان با شرایط آنان، شریعت كامل تری را عرضه كند. اما قرآن كریم این عامل را نیز در اسلام منتفی میداند، چون دین كامل است و تمام آن چه را كه آیندگان بدان نیازمندند، آورده است:

"الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتي‏ وَ رَضيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ ديناً؛(5) امروز است كه دين شما را تكميل كردم، و نعمت خود بر شما تمام نمودم، و امروز است كه دين اسلام را براي شما پسنديدم" .

 در حديثي از پيغمبر (ص)آمده است:وَ اللَّهِ مَا مِنْ عَمَلٍ يُقَرِّبُكُمْ مِنَ النَّارِ- إِلَّا وَ قَدْ نَبَّأْتُكُمْ بِهِ وَ نَهَيْتُكُمْ عَنْهُ- وَ مَا مِنْ عَمَلٍ يُقَرِّبُكُمْ إِلَي الْجَنَّةِ- إِلَّا وَ قَدْ نَبَّأْتُكُمْ بِهِ وَ أَمَرْتُكُمْ بِه‏؛(6) به خدا سوگند! كرداري نبود كه شما را به آتش نزديك كند، مگر شما را به آن آگاهي دادم. شما را از آن مانع شدم . كرداري نبود كه شما را به بهشت نزديك كند،مگر اينكه شما را آگاهي و به انجامش فرمان دادم.

 

پینوشتها:

1.احزاب(33)آيه 40 .

2.شهيدي، سيد جعفر،ترجمه نهج البلاغه،چ  انتشارات علمي و فرهنگي‏،تهران 1378 ه ش ، ص 179.

3.جوادي آملي ، عبدالله ،وحی و نبوت در قرآن ، چ مركز اسراء، قم 1385ش.ص 409.

4.حجر (15) آیه 9.

5.مائده (5)آيه 3.

6. علامه مجلسي ، بحار الأنوار، مؤسسة الوفاء بيروت،  1404 ه ق  ،ج 74 ص 145.

زیرا به شهادت قرآن مجید ، مقام نبی و مقام رسول یك مقام نیست
اینكه در ابتداء بیان كرده اید قرآن در صدد توضیح و تبیین مقام نبوده و آنچه از بیانات قرآن فهمیده می شود آن است كه این دو مقام با هم متفاوت است چرا كه ...

اعتقاد به اینكه " چون حضرت محمد ، خاتم النبیٌین است ، پس خاتم الرسول هم هست و بعد از اسلام ، دیانتی نخواهد بود " اعتقادی است غلط و نادرست ، زیرا به شهادت قرآن مجید ، مقام نبی و مقام رسول یك مقام نیست و این دو مقام با هم فرق دارند. باید دانست كه منظور توضیح و تشریح این دو مقام نیست. زیرا فهمیدن چگونگی این مقام ها و درك رابطه خداوند با رسول ها و نبی هابرای ما غیر ممكن و محال است. و ما هیچوقت نخواهیم دانست كه این دو مقام چگونه كیفیٌیتی است. چبزی كه در اینجا مورد نظر ما است اینكه ، بموجب آیات مندرج در قرآن مجید تشان دهیم كه این دو مقان با هم تفاوت كلٌی دارند و ، خاتم النبیٌین بودن پیامبر اسلام ( حضرت محمٌد ) به استناد ( آیه 40 از سوره احزاب ) دلبل قطع رسالت نیست. چه كه باب رحمت خداوند هرگز بسته نخواهد بود. بنابراین بعد از دیانت اسلام دیانت دیگری به اهل عالم عرضه خواهد شد. در قرآن مجید اشاره به انبیا یعنی كسانیكه به مقام نبوٌت انتخاب شده و نبٌی شناخته شده اند زیاد است از جمله در ( آیه 41 سوره مریم ) كه می فرماید" ... واذكر فی الكتاب ابراهیم انه كان صدیقاً نبیٌاً " یاد كن ابراهیم را در قرآن كه او نبٌی راستگو است

اينكه نسبت به اين گونه مسائل دغدغه داشته و سعي در حل آن ها داريد، امري بسيار مطلوب و پسنديده است. اما به هر حال روند رايج در سير مباحث علمي و تبعيت از اصول اوليه اخلاق علمی آن است كه شخص ابتداء مطالب مورد نقد را  تحليل و بررسي، آنگاه  بدون دخالت پيش فرض ها ، به عنوان كارشناس و صاحب نظر نقد خود را وارد كند.

به نظر می آید برخی از مطالب بیان شده در كلام شما كه تقریباً مقدمه ای برای نتائج بعدی بوده ، مورد توافق ما نیز باشد، آنچنانكه ما نیز مانند شما مقام نبی را غیر از مقام رسول دانسته و بر اساس آن هر رسولی را نبی می دانیم اما در سوال خود به برخی از مطالب اشاره كرده اید كه محل تامل است و به هر یك می پردازیم

1- اینكه در ابتداء بیان كرده اید قرآن در صدد توضیح و تبیین مقام نبوده و آنچه از بیانات قرآن فهمیده می شود آن است كه این دو مقام با هم متفاوت است چرا كه "فهمیدن چگونگی این مقام ها و درك رابطه خداوند با رسول ها و نبی هابرای ما غیر ممكن و محال است"حال باید توجه داشته باشید ما هیچگاه ادعا نكرده به كنه رابطه خدا با رسول و نبی پی برده و یا قرآن در صدد بیان كیفیت دقیق چنین ارتباطی است اما به هر حال با استفاده از برخی آیات قران به جایگاه و موقعیت هر یك پی برده و با تصریح برخی از آیات یكی را بر دیگری برتر می دانیم و آنچه در كلام شما به نوعی تعارض وجود دارد آن است كه شما از طرفی با توجه به آیات قرآن مقام نبی و رسول را به صورت كلی از هم متفاوت دانسته و از طرفی ادعا می كنید "مقام رسالت شامل مقام نبٌوت هم هست امٌا مقام نبٌوت شامل مقام رسالت نیست" حال خود این دو مطلب را كنار هم گذاشته و قضاوت نمائید چرا كه به نظر می آید اگر دو شیء با هم متفاوت باشند، شمول یكی برای دیگری معنا ندارد.  

  2- اینكه در قسمت دیگر از سوال به باب رحمت خدا اشاره كرده و بیان داشته اید"باب رحمت خداوند هرگز بسته نخواهد بود و..." و حال آنكه این امر نیز مورد قبول و تاكید ما می باشد. اما توجه به این نكته لازم است كه نزول رحمت الهی لزوماً مستلزم ارسال رسول به معنای خاص نخواهد بود چرا كه این امر با آمدن امام بعد نبی و رسول ، نیز قابل تحقق می باشد و متاسفانه در اين ميان افرادي به اين بهانه و بهانه هاي ديگر بابيت را طرح  و خود را رسول ناميده اند، و حتي به اين امر اكتفاء نكرده و بعد مدتي خود را خدا دانسته اند.  

 3- درقسمت دیگری از سوال كه تقریباً مهمترین قسمت از سوال بوده شواهدی بر نبوت برخی از جمله ابراهیم(ع) و...ارائه كرده كه آنها نبی بوده، ولی رسول نبوده اند این مسئله نیز مورد قبول ما می باشد اما عجیب آن است كه شما معمولاً در بیان خود مقدمات را صحیح ولی در ارائه نتیجه از همان مقدمات دچار خلط و اشتباه می شوید مثلاً در این قسمت، خود به بالاتر بودن مقام رسول از نبی اشاره كرده، اما در مقام نتیجه ختم نبی را ختم رسول نمی دانید و حال آنكه با اندك تامل در این مسئله روشن می شود كه با این فرض، ختم نبی طبیعتاً ختم رسول را به همراه دارد زیرا رسول مقامی بالاتر از نبی بوده و شخص تا به مقام نبوت نرسد به مقام رسالت نمی رسد.(1) حال با این بیان چگونه فردی مقام نبوت نداشته، اما به مقام رسالت رسیده است بر این اساس متخصصین در این امر به این مساله واقفند كه بیان قرآن در ختم نبوت به طریق اولی ختم رسالت را به همراه دارد كه البته با ختم رسول و نبی، ارسال دین جدید نیز ختم می شود آنچنانكه مفسر بزرگ قرآن علامه طباطبايي (ره) در اين زمينه مي فرمايد" رسول عبارت از كسي است كه حامل رسالتي از خداي تعالي به سوي مردم باشد، و نبي آن كسي است كه حامل خبري از غيب باشد و آن غيب عبارت از دين و حقايق آن است، و لازمه اين حرف اين است كه وقتي نبوتي بعد از رسول خدا (ص) نباشد، رسالتي هم نخواهد بود، چون رسالت، خود يكي از اخبار و انباي غيب است، وقتي بنا باشد انباي غيب منقطع شود، و ديگر نبوتي و نبيي نباشد، قهرا رسالتي هم نخواهد بود.از اين جا روشن مي‏شود كه وقتي رسول خدا (ص) خاتم النبيين باشد، خاتم الرسل هم خواهد بود". (2)  

4- برفرض پيروان اديان ديگردين خود را آخرين دين آسماني بدانند و مطابق آنچه بيان شد در برابر آيات مربوط به آمدن حضرت محمد(ص)براي خود توجيهاتي قابل قبول و موجه  ارائه نمايند، اگر چه مطابق ديدگاه ما باطل و غير واقعي بوده اما در عين حال در برابر خدا حجت شرعي داشته و معذور مي باشند و حال چگونه فرض بطلان استدلال آنها دليلي براي بطلان ادعا ما مي باشد؟ آنچنانكه خود مطابق آنچه در شماره قبلي بيان شد به نوعي به حقانيت دين اسلام اعتراف كرده ايد به علاوه آنكه براي حقانيت و خاتميت دين اسلام علاوه بر آيات بيان شده، دلائل عقلي و نقلي فراوان ديگري وجود دارد حال بر فرض آيه مطرح شده مؤيد خاتميت دين اسلام نباشد، دلائل ديگر همچنان استوار است آنچنانكه از امام صادق(ع) نقل شده كه فرمود "حَلَالُ مُحَمَّدٍ حَلَالٌ أَبَداً إِلَي يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ حَرَامُهُ حَرَامٌ أَبَداً إِلَي يَوْمِ الْقِيَامَةِ لَا يَكُونُ غَيْرُهُ وَ لَا يَجِي‏ءُ غَيْرُهُ "(3) حلال محمد ـ صلّی الله علیه و آله ـ تا روز قیامت حلال، و حرام او تا روز قیامت و همواره حرام است، چیزی مغایر با آن نخواهد بود، و نخواهد آمد" البته براي رعايت اختصار از ذكر موارد ديگر خودداري كرده و در صورت نياز در سوالات بعدي به آن مي پر دازيم  

پي نوشت ها:

1. ر.ك موسوي همداني ،سيد محمد باقر، ترجمه المیزان، چ دفتر انتشارات اسلامي،قم 1374 ه ش، ج 2، ص 209. 

2.همان، ج 16، ص 487.

3. مرحوم كلینی ،الكافي،چ دار الكتب الإسلامية، تهران، 1365 ه ش،ج 1 ،ص 58.

از كجا معلوم كه داستانهای قران ساخته ذهن حضرت محمد نباشد
در این مطلب درست اندیشیده اید كه رسیدن به یك جامعه آرمانی به عنوان یكی از ابعاد مدینه فاضله از اهداف متعالی پیامبر اسلام(ص) بوده است كه برای تحقق آن تلاش...

گاهی اوقات فكر می كنم كه حضرت محمد برای این كه یك جامعه آرمانی خیلی خوب به وجود بیاید صحبت از خدا وروز قیامت كرده اند ودر راه ان سختی كشیده اند درضمن از كجا معلوم كه داستانهای قران ساخته ذهن حضرت محمد نباشد درضمن این كه خدا وجودی ازلیست رو نمی تونم باور كنم به من كمك كنید

به چند نكته توجه فرمائید:

1. در این مطلب درست اندیشیده اید كه رسیدن به یك جامعه آرمانی  به عنوان یكی از ابعاد  مدینه  فاضله  از اهداف متعالی پیامبر اسلام(ص) بوده است كه برای تحقق آن تلاش فراوان و زحمت بسیار زیاد و دلسوزانه ای كشیده اند(1) و در این مسیر نیز علاوه بر تبیین راهكار های اجرائی و حكومتی لازم برای رسیدن به این نتیجه، عمده زحمت ایشان نیز متمركز بر اصلاح و تكامل شخصیت افراد به عنوان عناصر تشكیل دهنده این جامعه آرمانی بوده است، اما نباید از این نكته غافل شد كه در آموزه های ایشان مدینه فاضله دو محور اساسی دارد كه در آن  جامعه آرمانی داشتن  دنیائی آباد هدف ثانویه بوده  ولی محور اساسی آن داشتن یك نگرش  معاد محور برای رسیدن به آخرتی آرمانی و سعادتی ابدی می باشد و در آن دنیا جنبه مقدماتی دارد برای رسیدن به هدف آخرتی (2)، در حدی كه در  هنگام تزاحم بین آرمانهای این دو محور، همواره آرمانهای آخرتی مقدم بر آرمانهای دنیوی گشته است(3)، این جهت گیری كاملا  با تصور شما ناسازگار است و نشان می دهد كه اتفاقا در نگرش پیامبر اسلام(ص) جامعه آرمانی در دنیا نیز  نتیجه همان اعتقاد و ارتباط وحیانی و باور به وجود حقیقی معاد  بوده است نه بر عكس. (نكته اول از منظر برون دینی  و بدون تكیه بر خود  آموزه ها و معارف دین مطرح گشت)

2. اما با توجه به آیات قرآن و جنبه های مختلف اعجازی آن، غیر بشری بودن و الهی بودن آن به روشنی به دست می آید تا حدی كه سرسخت ترین دشمنان اسلام و منكرین وجود خداوند نیز با همه توانمندی های بیانی خود در مقابل كلام قرآن ابراز عجز نمودند و معترف شدند كه امكان ندارد كه بشری بتواند چنین جملاتی بیان كند.(4) و همین نكته به تنهائی مبتنی بودن معارف قرآن اعم از احكام و معارف و داستانها و قصص انبیاء گذشته را بر وحی الهی اثبات می نماید. بخصوص اینكه بسیاری از داستانهائی كه در قرآن مطرح گشته است در آموزه های وحیانی ادیان گذشته بیان شده بود و البته در دسترس بسیاری از افراد منجمله پیامبر اسلام (ص) نبوده است و برخی از بزرگان ادیان گذشته پیامبر اسلام را با پرسش از همین داستانها امتحان می نمودند.

3. نكته اصلی كه در پاسخ نباید از آن غافل شد این است كه اساسا اثبات وجود خداوند و معاد و روز قیامت متكی بر وحی و آموزه های پیامبر اسلام نیست و نمی تواند باشد زیرا تا عقل وجود خدا را برای خود اثبات نكند نمی تواند  ادعای پیامبری كه خود را فرستاده خدا می داند باور كند لذا رسالت اصلی انبیاء قبل از ابلاغ وحی  به مردم، توجه دادن آنها به همین استدلالهای منطقی و عقلانی بوده است كه از آن غافل شده و در گذر زمان در اعماق ذهن انسان دفن شده بوده است.(5)

4. اگر چه تصور یك موجود ازلی كه وجودش شروع و آغازی ندارد با ذهن بشری آمیخته به محدودیت های زمانی و مكانی اندكی مشكل است اما با اندكی مطالعه و تكیه بر براهین روشنگر عقلانی می توان به تصوری قابل فهم از این صفت الهی دست یافت، اگر چه آشنائی با برخی مقدمات فلسفی به شما كمك زیادی در فهم این صفت الهی و دیگر ویژگیهای خداوند می نماید(6) لكن با یك بیان اجمالی و ساده می توان به این صفت الهی دست یافت  یعنی زمانی كه انسان با تكیه بر عقل درك كرد كه خالق هستی و خدای عالم ضرورتا موجودی واجب الوجود است، یعنی در اصل وجود خود متكی به دیگری نیست و كاملا مستقل بوده و كمال مطلق است و هیچ نقص و نیازی در  دورن ذات او راه ندارد، و زمانی كه فهمیدیم  او وجودی مجرد است یعنی صفات مادی مثل نیاز به مكان و زمان در او وجود ندارد، بلكه اتفاقا او خودش خالق زمان و مكان است، خود به خود فرا زمانی بودن و فرا مكانی بودن او فهمیده می شود كه بیانی دیگر از ازلی بودن اوست.(7)

 

5. درصورتی كه نیاز به مطالعه و دقت بیشتری در این زمینه داشتید می توانید به كتابها و منابع زیر مراجعه فرمائید:

- محمد سعيدي مهر، آموزش كلام اسلامي، ج1،  نشر طه، تهران 1383 ش.

- آیت الله مصباح، آموزش عقائد، چ بين الملل، 1381ه ش.

 

پی نوشت ها:

1. توبه (9) آیه 128.

2. علامه مجلسی، بحارالانوار، ج67 ص 225، الوفاء بیروت،1404ق.

3. انفال (8) آیه67.

4. طيب سيد عبد الحسين، اطيب البيان في تفسير القرآن، ص 44، انتشارات اسلام، تهران، 1378 ش.

5. بحار الانوار، همان، ج11، ص60.

6. استاد شهید مطهری، آشنائی با علوم اسلامی (منطق و فلسفه)، نشر صدرا، چاپ مكرر.

7. آیت الله مصباح، آموزش عقائد، ص 66، نشر بین الملل،1381ش.

آيا دليل محكم و قاطعي براي اثبات پيامبريِ محمد وجود دارد؟
به نظر مي رسد نويسنده اين متن، در مدعاي متكلمان مسلمان در مورد اثبات نبوت پيامبر اكرم توجه چنداني نكرده است؛ آنچه متكلمان مسلمان در مورد اثبات نبوت پيامبر ...

بنده اين نوشتار را از روي يكياز سايتهاي معاندين ديدم كه شبهاتي درباره صداقت حضرت رسول اكرم وارد كرده. متن اين نوشتار اين هست:

" آيا دليل محكم و قاطعي براي اثبات پيامبريِ محمد وجود دارد؟ متكلمان مسلمان دلايلي براي اثبات نبوت محمد آوردهاند كه به نظر من از استحكام كافي برخوردار نيستند. در اينجا مجبورم به بررسي اين دلايل بپردازم:

    ۱.   شواهد و قرائن (صداقت و پاكي محمد)

 ميگويند: شما اگر در زندگي محمد تا بيش از بعثت تحقيق كنيد، ميبينيد كه او انساني پاك و وارسته بوده و هرگز دروغ نگفته و هيچگاه به دنبال زخارف دنيوي چون پول و مقام و رياست و شهرت و ... نرفته است. مردم لقب محمد امين را به او داده بودند، زيرا هرگز ديده نشده بود كه دروغي بگويد و يا در امانتي خيانت كند. چنين كسي وقتي ادعاي نبوت ميكند، چگونه ميتوان او را متهم به دروغگويي كرد. زندگي او نشان ميدهد كه او هرگز دروغ نگفته و همين گواه صدق مدعاي او (مبني بر نبوت) است. اما در اينجا چند مشكل عمده وجود دارد:

  الف) اصولاً استناد به وارستگي روحي و اخلاقي و صداقت در گفتار و كردار يك مدعي نبوت (براي اثبات صدق او در اين مدعا) فقط براي نزديكان فرد مدعي _ كه ساليان دراز با او محشور بوده و در سفر و حضر او را همراهي كردهاند _ كارآيي دارد، نه براي كساني كه با او هيچ آشنايي نداشتهاند و نه براي انسانهايي كه در زمانهاي آينده ميآيند. زيرا اين اوصاف را فقط نزديكان آن فرد به طور مستقيم ديدهاند، ولي ديگران (چه در همان زمان و چه در زمانهاي آينده) فقط با نقل قولهايي مواجه ميشوند كه برايشان يقينآور نيست و ميتوانند اين پرسش را مطرح كنند كه: از كجا معلوم محمد (به عنوان مثال) واقعاً چنان انساني بوده است كه نزديكانش نقل كردهاند و يا در كتب تاريخ و حديث آمده است؟ البته اگر دقيقتر شويم خواهيم ديد كه حتي نزديكان يك مدعي نبوت نيز نميتوانند با قطع و يقين ادعا كنند كه چنان اوصافي در او وجود دارد. به عنوان مثال خديجه چگونه ميتواند با قطع و يقين ادعا كند كه محمد هرگز به او دروغ نگفته و در امانت ذرهاي خيانت نكرده است؟ كاملاً ممكن است كه محمد در مواردي به او دروغ گفته و يا در امانتهايش به نحوي خيانت كرده، ولي خديجه متوجه اين موضوع نشده باشد.

  ب) ممكن است شخصي واقعاً آن صفات برجسته را داشته باشد، ولي بنا به علل و دلايلي دلسوزانه، بشردوستانه و يا مصلحتگرايانه تصميم بگيرد كه براي رسيدن به اهداف خود (مثلاً اصلاح جامعه و مبارزه با بديها) متوسل به دروغ شود. بنابراين صرف اينكه محمد هرگز دروغ نگفته بود، اثبات نميكند كه در ادعاي خود مبني بر نبوت نيز صادق بوده است. اتفاقاً ممكن است همان اوصاف برجسته موجب شده باشد كه او به دروغ ادعاي نبوت كرده و به عبارتي ديگر ادعاي نبوت، اولين دروغ او باشد.

  ج) هر انساني هرچقدر هم راستگو و امانتدار باشد، ممكن است بنا به عللي دچار توهمات و تخيلات بيمارگونه و يا القائات شيطاني شود و خودش هم نفهمد كه در حقيقت فريب خورده و دچار خطا و اشتباه شده است.

بنابراين تا وقتي كه احتمالات فوق وجود داشته باشد و راهي قطعي براي فرار از آنها پيدا نشود، استناد به اوصاف اخلاقي فرد مدعي نبوت و نوع زندگي او در گذشته نمي‌تواند نبوت او را اثبات كند."  لطفا اگر زحمتي براي حضرتعالي  نباشد، پاسخ اين شبهات را براي بنده بنويسيد.

در مورد اين قبيل شبهات هرچند پاسخ جامع و كامل به مستندات متعدد تاريخي و ذكر شواهد گوناگون نيازمند است، اما تلاش مي شود جوابي مختصر و منطقي به آن داده شود؛ به نظر مي رسد نويسنده اين متن، در مدعاي متكلمان مسلمان در مورد اثبات نبوت پيامبر اكرم توجه چنداني نكرده است؛ آنچه متكلمان مسلمان در مورد اثبات نبوت پيامبر اكرم مطرح مي نمايند در حقيقت سه دليل مستقل است:

1- تصريح و اشاره انبياء گذشته و شواهد و قرائن موجود در كتب انبياء قبلي

2- معجزات

3- جمع بندي شواهد و قرائن (1)

در مورد دليل سوم كه جمع بندي شواهد و قرائن باشد عالمان مسلمان بر اين نكته تاكيد كرده اند كه اين امر نتيجه بررسي همه جانبه امور مختلف و متعددي است كه در نهايت آنان را به صدق فرد مدعي نبوت منتهي مي سازد و به هيچ وجه نبايد اين امر را محدود در مساله راستگويي و امانت داري نمود. حضرت آيه الله سبحاني در تبيين حقيقت اين شواهد و قرائن امور متعدد چندگانه اي را به عنوان فروض اين شواهد و قرائن مطرح مي فرمايند، مواردي مانند:

روحيات شخصي مدعي نبوت - مضمون معارف مورد ادعا - ابزار و شيوه هاي ترويج و تبليغ اين معارف - روحيات و گرايش هاي مومنان به مدعي نبوت - تداوم و ثبات قدم وي در مورد ادعاي مطرح شده و ... كه با جمع بندي اين مجموعه شواهد و قرائن مي توان به نتيجه اي اطمينان بخش در مورد صداقت اين فرد پي برد. (2)

در گام نخست اين جمع بندي و بررسي شواهد و قرائن امري است كه براي افراد معاصر آن حضرت قبال انجام است و اين افراد مي توانند با بررسي و دقت و تامل به اين جمع بندي برسند كه فرد مدعي نبوت در ادعاي خود صادق است يا خير؛ در صورت نتيجه بخش بودن اين راهكار براي افراد معاصر با ايشان مي توان تصور كرد كه در مراحل بعدي همين نتيجه گيري براي انسان هاي عصرهاي بعدي نيز حاصل شود.

البته در اين مرحله ما براي جمع بندي خود به نقل هاي معتبر تاريخي در مورد جزئيات زندگي فرد مدعي نبوت مراجعه مي كنيم همان گونه كه در ادعاي اعجاز انبياء گذشته به اين نقل هاي تاريخي مراجعه مي شود.

اما همه اين ها باعث نمي شود كه جايگاه و مرتبه راهكار بررسي شواهد و قرائن تنزل يافته از ارزش بيفتد، بلكه بررسي دقيق و رسيدن به جمع بندي مناسب و قابل قبول در اين حوزه هرچند تنها از عهده افراد بصير و تيزبين بر مي آيد، اما چه بسا بتوان گفت اين راهكار به مراتب دقيق تر و موثر تر در اثبات نبوت يك پيامبر از اعجاز است.

اين امر مورد تاييد بزرگان علماي اسلامي نيز بوده است؛ غزالي در اين باره مي نويسد:

« پس اگر در نبوت شخص معيني ترديد داشتي يقين به صدق ادعاي او حاصل نمي شود. مگر به به شناخت احوال او يا از طريق مشاهده و يا از طريق تواتر ... پس در قرآن و اخبار بسيار بينديش تا براي تو علم ضروري به آن حاصل شود كه در اعلي درجات نبوت است ... و از اين طريق يقين به نبوت را به طلب نه از طريق مارشدن عصا يا شق القمر» (3)

ميرداماد نيز با نقل مشرب حكما مبني بر تقديم امور عقلي و روحاني بر امور حسي، معجزات حسي را مشرب عوام ذكر مي كند.(4)

روشن است كه در اين ديدگاه ها بنابر تخطئه و رد كاركرد معين معجزه براي توده جامعه كه اتفاقا مخاطب اصلي آيات قرآن بودند نيست، اما اين نتيجه در برابر آن حقيقت والا و بلندي كه از دركي عميق تر و كشفي دروني نسبت به درستي ادعاي انبياء و از طريق دريافت هاي فطري و شواهد و قرائن ديگر حاصل مي شود، قابل رويارويي و برابري نيست.

نظير نتيجه اي كه براي "عدي" فرزند حاتم طائي رئيس قبيله بني طي حاصل شد؛ وي كه در برابر سپاه اسلام پا به فرار گذاشته بود و حاضر به گفتگو با پيامبر و مسلمانان نشده بود بعد از برخورد كريمانه آن حضرت با خواهرش تصميم گرفت تا از نزديك به مدينه برود و وضعيت پيامبر را در مورد صحت و سقم ادعاهيش بررسي كند؛ شهيد مطهري در اين باره مي نويسد:

« پيغمبر در مسجد مدينه بود كه عدي وارد شد و بر پيغمبر سلام كرد. رسول اكرم پرسيد: «كيستي؟». - عدي پسر حاتم طائي‏ام. پيغمبر او را احترام كرد و با خود به خانه برد. در بين راه كه پيغمبر و عدي مي‏رفتند، پيرزني لاغر و فرتوت جلو پيغمبر را گرفت و به سؤال و جواب پرداخت. مدتي طول كشيد و پيغمبر با مهرباني و با حوصله جواب پيرزن را مي‏داد.

عدي با خود گفت: اين يك نشانه از اخلاق اين مرد، كه پيغمبر است. جباران و دنياطلبان چنين خلق و خويي ندارند كه جواب پيرزني مفلوك را اين قدر با مهرباني و حوصله بدهند.

همينكه عدي وارد خانه پيغمبر شد، بساط زندگي پيغمبر را خيلي ساده و بي پيرايه يافت. آنجا فقط يك تشك بود كه معلوم بود پيغمبر روي آن مي‏نشيند. پيغمبر آن را براي عدي انداخت. عدي هرچه اصرار كرد كه خود پيغمبر روي آن بنشيند پيغمبر قبول نكرد. عدي روي تشك نشست و پيغمبر روي زمين. عدي با خود گفت: اين، نشانه دوم از اخلاق اين مرد، كه از نوع اخلاق پيغمبران است نه پادشاهان. پيغمبر رو كرد به عدي و فرمود: «مگر مذهب تو مذهب ركوسي (شاخه اي از مسيحيت) نبود؟» - چرا. - پس چرا و به چه مجوز يك چهارم درآمد مردم را مي‏گرفتي؟ در دين تو كه اين كار روا نيست.

عدي كه مذهب خود را از همه حتي نزديكترين خويشاوندانش پنهان داشته بود، از سخن پيغمبر سخت درشگفت ماند. با خود گفت: اين، نشانه سوم از اين مرد، كه پيغمبر است...» (5)

به هر حال عدي با جمع بندي اين شواهد و برخي نكات ديگر كه از پيامبر دريافت به اين ايمان و اطمينان رسيد كه اين فرد فارغ از معجزات و كارهاي خارق العاده اي كه براي ديگران ارائه داده است نمي تواند در ادعايش دروغ گو باشد و به دنبال مطامع دنيايي و جاه و مقام بگردد و به همين جهت مسلمان شد.

ممكن است ادعا شود با همه اين اوصاف احتمال صوري بودن اين رفتارها وجود دارد و انسان به يقين عقلي و منطقي در درستي ادعاي فرد مدعي نبوت نمي رسد و همواره اين احتمال كه ممكن است او در همه اين رفتارها در حال ظاهرسازي و رفتار منافقانه است وجود دارد؛ اما بايد قبول كرد كه اين قبيل احتمالات ناچيز عقلي حتي در برابر معجزات بزرگ انبياء هم وجود داشته و در اكثر موارد اين احتمالات صفر نمي شود، اما در عين حال با جمع بندي اين شواهد و قرائن انسان به اطميناني عقلائي مي رسد كه نمي تواند آن را ناديده بگيرد و به درستي مقتضاي آن ايمان نياورد.

نظير رفتاري كه همه دانشمندان علوم تجربي در برابر يافته هاي تجربي خود كه در همه موارد نتيجه تحقيق و بررسي استقرائي و ناقص است، انجام مي دهند و محتواي اين باور و عقيده را بعد از آزمايشات بسيار ولس محدود و بدون نفي احتمال عقلي خلاف، تبديل به يك قانون و تئوري روشن علمي كرده و به درستي آن اذعان مي نمايند.

بر اين اساس روشن مي شود كه حتي اگر مدعي نبوت به دليل مصلحت انديشي ها و يا به جهت انجام اصلاحات اجتماعي به دروغ برخي امور را به جامعه منتقل نمايد، باز تناقض در مورد گفته هاي او و واقعيت، در زماني كوتاه نمايان مي گردد و در مدتي كوتاه پيروان خود را از دست مي دهد، امري كه در مورد بسياري از مدعيان دروغين عرفان و معنويت و امثال ايشان در طول تاريخ رخ داده است .

اتفاقا بخشي از راهكار جمع بندي شواهد و قرائن به بررسي همين مساله اختصاص دارد و زندگاني پيامبر اسلام نشان داد كه ايشان هيچگاه حاضر نشد به جهت مصلحت انديشي ها و اموري از اين دست، حقيقت را ناديده بگيرد و به اصطلاح رسيدن به هدف را با استفاده از وسيله هاي ناصحيح توجيه نمايد؛ به عنوان مثال در ماجراي وفات فرزند آن حضرت كه ابراهيم نام داشت در روز دفت خورشيد گرفتگي ايجاد شد و همه مردم اين حادثه را نتيجه مرگ فرزند پيامبر دانستند، اما به شهادت تاريخ آن حضرت پس از دفن فرزند بر فراز منبر رفته و اين توهم را تخطئه نمودو تاكيد نمود كه خورشيد و ماه دو نشانه از نشانه هاي الهي هستند و براي مرگ احدي نمي گيرند و... (6)

در نتيجه با جمع بندي اين امر مي توان به ايماني محكم و يقيني نفساني - و نه عقلي - به درستي ادعاي فرد مدعي نبوت پي برد كه اين امر از هر معجزه و كار خارق العاده اي اثربخش تر و محكم تر خواهد بود.

پي نوشت ها:

1. آيت الله سبحاني‏، الإلهيات علي هدي الكتاب و السنة و العقل‏، المركز العالمي للدراسات الإسلامية، قم‏ 1412 ق‏، ج 3، ص 66.

2. همان، ص 118.

3. غزالي، امام محمد، المنقذ من الضلال، دارالقادسيه للطباعه، بغداد بي تا، ص 50.

4. ميرداماد، محمد بن محمد، قبسات، تصحيح دكتر محمد محقق، دانشگاه تهران، 1374ش، ص 481.

5. مطهري، مرتضي، مجموعه آثار، انتشارات صدرا، تهران ، 1374ش، ج 18، ص 355-356.

6. ثقه الاسلام كليني، اصول كافي، نشر دارالكتب الاسلاميه، تهران 1365ش، ج 3، ص 208.

با چه دلیلی می شه مبعوث شدن پیامبر (ص) ثابت كرد؟
اثبات نبوت پیامبر اعظم(ص) یا نبوت خاصه امری نیست كه بتوان آن را با ادله عقلی صرف تبیین و اثبات نمود ؛ زیرا در متن این مسأله یك مدعای تاریخی وجود دارد و ...

با دلیل عقلی میشه لزوم وجود انبیاء رو ثابت كرد، با چه دلیلی می شه مبعوث شدن پیامبر (ص) ثابت كرد؟

اثبات نبوت پیامبر اعظم(ص) یا  نبوت خاصه امری نیست كه بتوان آن را با ادله عقلی صرف تبیین و اثبات نمود ؛ زیرا در متن این مسأله یك مدعای تاریخی وجود دارد و آن ظهور و وجود فردی در 14 قرن پیش در سرزمین حجاز به نام محمد بن عبدالله است كه خود را پیامبر الهی خواند . معجزات و نشانههای صدق این ادعا را نیز ارائه نمود .عدة كثیری از افراد جامعه عرب و سایر جوامع مرتبط را جذب دین و آیین خویش نمود . تحول عظیم فكری و فرهنگی و اجتماعی را باعث گشت.

این امور از مسلمات تاریخ است كه با قرائن و شواهد گوناگون تاریخی می توان آن را اثبات نمود . صد البته در برابر تشكیك و انكار این ادعای تاریخی، پاسخی عقلی نمیتوان ارائه داد، چنان كه تشكیك و تردید در خصوص نبوت سایر انبیا هم ممكن است، با این تفاوت كه شواهد و قرائن  بیانگر وجود پیغمبر اسلام به واسطه فاصله كم زمانی و وجود تاریخ های مكتوب بسیار از افراد معتبر و شناخته شده ، از همه ادیان دیگر معتبرتر و متعددتر است.

با توجه به این نكته حال برمیگردیم به دلیل اثبات نبوت هر نبی الهی؛

از دیدگاه علم كلام اثبات نبوت هر پیامبری نیازمند دو شرط است:

1ـ ادعای نبوت؛

2ـ اثبات این ادعا از طریق آوردن معجزه، یعنی امر خارقالعاده مطابق با مدعي.

بر اساس همان امر مسلم تاریخی می دانیم بیامبر اسلام پس از بعثت، ادعای نبوت در رسالت خود را به شكل های گوناگون ارائه نمود . مطابق با آن معجزاتی مختلفی نیز آورد . در نتیجه  افراد بسیاری به او ایمان آوردند.

 پیامبر اسلام بر خلاف همه انبیا معجزهای فرا تاریخی نیز برای اثبات مدعای خویش ارائه نمود كه « قرآن» می باشد.

بنابر این اگر قرآن را به واسطه دلائل متعددی كه برای اثبات معجزه بودنش ذكر می شود ،به عنوان یك پدیده خارق العاده- كه 14 قرن است مبارز طلبیده و خواستار هماورد شده، ولی به رغم تلاش علمای سایر ادیان پاسخی درخور دریافت ننموده- بپذیریم ،برهان محكم منطقی شكل می گیرد:

أ: در 14 قرن پیش فردی به نام محمد بن عبدالله ادعای نبوت كرد؛

ب: مقارن با این ادعا معجزهای به نام قرآن را ارائه كرد؛

ج: پس ادعای او صادق و او پیامبر الهی است.

این مستدلترین و سادهترین شكل اثبات نبوت پیامبر(ص) است.

اما راههای دیگری نیز در منظر كلامی ذكر می شود، مانند تفكر و تأمل در محتوای پیغام و آنچه او به عنوان دین و شریعت خود ارائه كرده ،حتي مطالعه در معارف قرآن كه بخش عمده گروندگان به دین اسلام از همین طریق به حقیقت می رسند.

با مطالعه در متون دین اسلام و آنچه پیامبر خاتم به عنوان معارف دین و شریعت  ارائه كرده ،می توان آسمانی و فرا زمینی بودن این تعالیم را دریافت، یعنی از طریق برهان «اِنّی» به الهی بودن دین اسلام منتقل شد؛ یا به لازمه این امر یعنی صدق ادعای رسول خدا پیبرد كه برهان «شبه لم» نامیده می شود كه انتقال از یك لازم به لازم دیگر یك ملزوم است ؛ زیرا لازمه فرا زمینی بودن معارف اسلامی پذیرش آسمانی بودن آن یا صدق ادعای نبوت آورنده آن است.

   راه دیگر مورد اشاره در كتب كلامی تأثیرات اجتماعی كوتاه مدت  رسول خدا است كه امكان همخوانی با هیچ گزینه دیگری جز پیامبری و فرستاده خدا بودن را ندارد . نمیتوان پذیرفت یك انسان صرفاً فوقالعاده از جهات كمالات انسانی بتواند چنین تحول شگرف فكری، فرهنگی و اجتماعی را آن هم به شكل پایدار به وجود بیاورد! یا با شناخت كسانی كه دور آن حضرت جمع شده و به او ایمان می آوردند و فداكاری و از خود گذشتگی و صداقت و پارسایی و درستكاری آنان ، در جامعه ای كه روحیات مردم آن سرزمین با این اوصاف چندان آشنایی نداشت. این ها شواهد صدق حضرت است.

(هرچند این دلیل تا حدی اقناعی است و قابل اثبات عقلی نیست).

آخرین نكتهای كه می توان در این مجال به آن اشاره كرد، ادله درون دینی بر اثبات نبوت پیامبر اكرم(ص) است . البته از حیث ادیان دیگر آسمانی!

معتقدیم كه شواهد و قرائنی در متون و منابع سایر ادیان وجود داشته و  دارد كه می تواند اثباتگر صحت ادعای نبوت پیامبر اسلام باشد.

البته تحقیق و تأمل در این عرصه را در یك نامه نمی توان به آن پرداخت. اما بهترین شواهد بر این ادعا گرویدن بزرگترین علما از ادیان مختلف در طول تاریخ به دین اسلام بوده؛ كسانی كه نه از روی توهمات یا ترس و واهمه و یا طمع مال و مقام ،بلكه فقط از روی حقیقتجویی و از روی علم و آگاهی به دین اسلام گرویدند! نمونههای این عده از زمان صدر اسلام تاكنون در تاریخ ثبت شده است.

نبي مكرم اسلام پيرو چه ديني بوده اند؟
در باره فراز اول پرسش رويكر د هاي متعددي وجود دارد كه مهم­ترين آنها عبارتند از: ...

احتراما با عنايت به اينكه اديان ترتيب تكميلي دارند يعني دين آورده شده از سوي حضرت عيسي ( و نه اين دين انحرافي فعلي ) قطعا كامل تر از دين ابراهيمي و حنيف است آيا نبي مكرم اسلام پيرو چه ديني بوده اند؟

 آيا اديان قبل از حنيف (ابراهيمي) و بعد از آن مانند عيسوي و يهودي حد اقل در زمان خود اين بزرگواران و قبل از انحراف ,اعتقاد به زيارت كعبه به عنوان (ان اول بيت وضع للناس ..... ) داشته اند؟

پاسخ: در دو محور بيان مي شود:

 الف _  در باره فراز اول پرسش رويكر د هاي  متعددي  وجود دارد كه مهم­ترين آنها عبارتند از:

 1- پيامبر به هيچ شريعتي عمل نكرد و پيرو هيچ ديني نبود؛

 2- پيرو دين مسيحيت بود؛

 3- پيرو دين حضرت ابراهيم (ع) بود؛

 4- پيرو دين خود (اسلام) بود.(1)

 هر يك از سه فرض اول  با چالش هاي مواجه است كه تفصيل آن را در جاي خود بايد ديد(2) در نتيجه ديدگاه چهارم  قابل  قبول واثبات است، اينكه بگوييم حضرت پيش از بعثت از كامل­ترين دين يعني دين اسلام پيروي مي‏كرد. اما احكام اسلام و وظايف خود را به صورت وحي دريافت نمي‏كرد. بلكه به صورت‏هاي ديگر مانند الهام‏هاي قلبي، تحديث (سخن گفتن با فرشته) و رؤياهاي صادق دريافت مي‏نمود.(3)

اميرالمؤمنان (ع) در اين باره مي‏فرمايد: «از روزي كه پيامبر از شير گرفته شد خدا او را با بزرگترين فرشته قرين و همراه ساخت تا به وسيله آن فرشته بزرگواريي‏ها را بپيمايد و به نيكوترين اخلاق، آراسته گردد.»(4)

بنابراين حضرت قبل از بعثت، مراحلي از نبوت را دارا بود و با جهان غيب به گونه‏اي ارتباط داشت. همان طور كه حضرت يحيي و حضرت عيسي (ع) در دوران كودكي به مقام نبوت رسيدند و با جهان غيب ارتباط داشتند؛(5) پيامبر اسلام نيز از همان آغاز با عالم غيب ارتباط داشت و در چهل سالگي به مقام رسالت و ابلاغ و اظهار پيام خدا به مردم برانگيخته شد.

 روايات متعددي اين ديدگاه را تأييد مي‏كند؛ حضرت مي‏فرمايد: «كنت نبياً و آدم بين الماء و الطين؛(6) زماني  پيامبر بودم كه آدم (ع) هنوز در ميان آب و گل بود.»

 يهودي‏ها به رسول خدا (ص) عرض كردند: آيا شما از اول پيامبر نبودي؟ فرمود: بلي. گفتند: پس چرا در گهواره سخن نگفتي و نطق نكردي همان گونه كه عيسي (ع) چنان كرد؟ فرمود: خداوند متعال، عيسي را بدون پدر آفريد و اگر او در گهواره سخن نمي‏گفت، عذري براي مريم نبود تا سرزنش ديگران را پاسخ دهد، اما من از پدر و مادر متولد شده‏ام.(7)

عده‏اي از بزرگان، نسبت به ديدگاه اين ادعاي اجماع و اتفاق نظر شيعه را نموده‏اند.(8)

ب_اگر چه تمام جزييات حج در دين حضرت مسيح (ع) و موسي (ع) روشن نيست، ولي از متون ديني و تاريخي استفاده مي شود: حج در دين مسيح و ساير اديان الهي بوده است. پيشينه حج را مي توان با تاريخ حيات انسان پيوند داد. به بيان قرآن كريم نخستين خانه اي كه براي مردم بنا شده، كعبه در مكه مكرمه است، كه از همان آغاز حياتِ انسان در زمره شعائر موحّدان و پيامبران خدا از آدم (ع) تا خاتم (ص) بوده، كه همواره براي طواف و انجام مناسك حج، به آن ديار بارِ سفر بسته اند" إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبَارَكا وَهُديً لِلْعَالَمِينَ ".(9)نخستين خانه‏اي كه براي مردم (و نيايش خداوند) قرار داده شد، همان است كه در سرزمين مكّه است، كه پر بركت، و مايه هدايت جهانيان است . از اين  بخوبي  بدست مي ايد كه در همه اديان الهي  مسله كعبه به نحوي مطرح بوده است.

 چه اين كه  روايات آمده است كه بسياري از انبيا حج خانه خدا كرده اند؛ مثلا در روايتي امام رضا(ع) فرمود: امّا انبياء حضرات آدم، نوح، ابراهيم، موسي، عيسي و محمّد صلوات اللَّه عليهم اجمعين و غير ايشان از انبياء ديگر در همين وقت حجّ بجا آوردند پس خداوند آن را در اولادشان تا روز قيامت سنّت قرار داد. (10)

پينوشتها:

 1. مجلسي، بحارالانوار، نشر دار الاحيا التراث العربي بيروت، 1403 ق، ج 18، ص 271.

2. استاد جعفر سبحاني، مفاهيم القرآن، انتشارات، تو حيد، قم 1376ش، ج 3، ص 73.

3. بحارالانوار، ج 18، ص 266.

4. همان، ص 278.

5. مريم ،آيه 12 و 13.

6. بحارالانوار، ج 18، ص 278. 

7. همان، ص 200.

8. ر.ك: محمد مظفري، پرسش‏ها و پاسخ‏ها نشر . قم، ام ابيها، چاپ اول، 1420 ق ص 12. 

9. آل عمران(3) آيه 96.

10. شيخ صدوق، عيون اخبار الرضا، ترجمه آقا نجفي، انتشارات علميه اسلاميه‏، چاپ اول، ج2، ص357.

چگونه می توان به پیامبر اسلام و الهی بودن قرآن ایمان آورد؟
نكته اول: صرف تاريخي بودن يك امر دليل بر وهمي و يا ظني بودن آن امر نمي شود چه بسا اموري تاريخي باشند و ما يقين به وجود آنها پيدا مي كنيم. چرا كه وجود قطعي شخص..

چگونه می توان به پیامبر اسلام و الهی بودن قرآن ایمان آورد؟

شرح : ایمان به پیامبر یعنی ایمان به تاریخ وایمان به سخنان به جا مانده از گذشتگان سخنانی كه بیانگر رفتار و كردار پیامبر است این ایمان بدون پشتوانه ای استوار بر صداقت روایات تاریخی میسر نیست این پشتوانه چیست وچرا استوار است؟ علاوه براین برای ایمان به پیامبراسلام لازم است ثابت شود قرآن كلام خداست و از سوی كسانی كه جایز الخطا هستند نمی آید اما به راحتی وبی دلیل نمی توان گفت قرآن حتما كلام خداست اگر دلیلی دارد آن دلیل چیست؟ پیدا كردن تمام چیزهای جایز الخطا وسپس ایمان به عدم توانایی آنها در آوردن قرآن برای من غیر ممكن به نظر می رسد مخصوصا بدون اعتماد كردن به احادث و بادر نظرگرفتن قرن ها زمانی كه مخلوقات جایزالخطا دارند آیا از این راه می توان ایمان آورد؟اگر می شود چگونه؟ از این كه منابع مرتبط رو مطالعه نكردم ودوباره سوال پرسیدم عذر می خوام امسال كنكور دارم به خاطر همین وقت شما رو گرفتم

نكته اول: صرف تاريخي بودن يك امر دليل بر وهمي و يا ظني بودن آن امر نمي شود چه بسا اموري تاريخي باشند و ما يقين به وجود آنها پيدا مي كنيم. چرا كه وجود قطعي شخص يا حادثه اي از طريق خبر متواتر امكان پذير است. اينكه نسل به نسل گروه كثيري كه امكان تباني با هم، برايشان ممكن نباشد امري را نقل كنند. همين نقل براي عقلا قابل اعتنا است و اطمينان قلبي مي آورد مانند وجود قطعي اشخاصي همچون حافظ و سعدي و...

 نكته دوم: برخي از آثار وحوادث موجود در دوران پيامبر اسلام(ص)آن چنان به وفور نقل شده كه در حد تواتر شده است. لذا اصل وجود آن حضرت وهمچنين برخي پيامهاي ایشان و كتابي كه از ناحيه خدا ابلاغ كرده همه وهمه به صورت قطعي ثابت شده است به گونه اي كه حتي براي دشمنان اسلام و محققين غير مسلمان روشن و واضح است كه قرآن وبرخي از حوادث جاري در زمان آن حضرت مسلما به وقوع رسيده است وهيچ كس انتساب قرآن را به آن حضرت نفي نمي كند. اما آنچه كه مي ماند ادعاي آن حضرت است كه فرستاده خدا است و قرآن از طرف خداست كه اين مسئله نيزدر اثبات نبوت پيامبر اسلام(ص) پاسخ داده مي شود.

نكته سوم: براي شناسايي پيامبر راستين از دروغين راههايي وجود دارد كه عبارتند از: -معجزه 2-خبردادن پيامبران پيشين3-شواهد و قراين قطعي(1)

 براي احراز راه سوم نياز به اخبار قطعي و يا اطمينان آور داريم كه براي پيامبر اسلام (ص)مجموعه اي از  اين قرائن موجود است كه با توجه به همه اين قرائن اطمينان حاصل مي شود. از جمله آنها عبارتند از:1- بررسي ويژگي هاي روحي واخلاقي پيامبر اكرم2- مطالعه محيطي كه آن حضرت از آنجا برخاسته(حجاز محيطي به دور از فرهنگ علم وتعليم وتعلم بوده است)3- پيامهاي ديني كه پيامبر براي مردم آورده 4 - استقامت وپايداري در راه دعوت ومطابقت گفتار با رفتارش5-بررسي روش وابزارهايي كه در پيشبرد آيين خود بكار مي گرفته است6- بررسي و مطالعه ياران واصحاب صديق آن حضرت. (2)

 اما پيرامون اينكه قرآن كلا م خداست بايد گفت:ابتداء بايد تعريفي از معجزه بدانيم آنگاه ببينيم قرآن با معجزه تطبيق دارد يا نه؟

معجزه امری است خارق العاده كه با اراده خدا از شخص مدعي نبوت ظاهر مي شود ونشانه صدق ادعاي او است(3)

طبق همين تعريف قرآن معجزه پيامبر اسلام است و همين كافي است بر اينكه قرآن را كلام الهي بدانيم براي توضيح بيشتر به وجوه اعجاز قرآن مي پردازيم.

وجوه اعجاز قرآن

1-شخصيت پيامبر:

 از جمله نكات مهمّي كه قرآن براي اعجازش به آن اشاره نموده، توجه به شخصیّت پیامبر و آورنده قرآن است. پیامبر در مكتب هیچ دانشمند و معلّمي حاضر نگشته بود. همگان مي‏دانستند كه او اُمّي و درس ناخوانده است. در دوره چهل‏ساله زندگيِ قبل از بعثت كه دو ثلث عمر او را تشكیل مي‏دهد، از او هیچ شعر و نثري دیده نشده است.(4) ناگهان چنین پیامبري، كتابي را عرضه مي‏دارد كه بزرگان روزگار در مقابلش درمي‏مانند.

قرآن همین نكته را بخشي از اعجاز خویش دانسته، به آن تحدّي مي‏كند:

قُلْ لَوْ شاءَ اللَّهُ ما تَلَوْتُهُ عَلَیكُمْ ولا أَدریكُم بِهِ فَقَدْ لَبِثْتُ فیكُمْ عُمراً مِن قَبْلِهِ أَفَلا تَعْقِلُون؛(5)(بگو: اگر خدا مي‏خواست آن را بر شما نمي‏خواندم و خدا شما را بدان آگاه نمي‏گردانید. قطعاً پیش از آن روزگاري در میان شما به سر برده‏ام. آیا فكر نمي‏كنید؟)

مهم اين است كه پيامبر در جامعه اي رشد كرده است كه بسياري از فضائل بشري رنگ باخته و به گونه اي همه گرفتار جاهليت هستند .حال در  چنين وضعيتي شخصي درس نخوانده پيامي را اعلام مي كند. كه هم زيبائي ظاهر را در كلمات دارد و هم پيام مهم و سرنوشت سازي است.

 2. فصاحت و بلاغت (اعجاز بیاني)

بر هیچ كس پوشیده نیست كه عرب در زمان ظهور اسلام به مرحله‏اي از كمال و بلاغت در كلام رسیده بود. در چنین فضایي، آیات نوراني الهي بر پیامبر نازل گردید. زیبایي و رسایي این آیات به حدّي اعجاب‏آور است كه عرصه را بر شاعران و ادیبان و صاحبان ذوق و قریحه‏هاي سرشار، تنگ كرده آنان را وادار به اعتراف به عجز مي‏نماید. قرآن با شیوه بدیع و منحصر به فردِ خویش در بیان مفاهیم و معاني بلند و پرمحتواي خود كه نه نثر است و نه نظم، چنان جلوه‏گري مي‏كند كه همه سخنان و آثار ادبي را تحت‏الشعاع خویش قرار مي‏دهد. در تاریخ، حكایات متعدد و مختلفي در این زمینه به چشم مي‏خورد. آیات قرآن در هنگام تلاوت، به گونه‏اي در جان و دل افراد مي‏نشست كه آنان را از خود بي‏خود مي‏كرد.

نقل شده هنگام نزول آیات اولیه سوره مباركه غافربر پيامبر، ولیدبن مغیره مخزومي،(كه از جمله ادباء بزرگ قريش بود) نيز حضور داشت و این آیات را، از آن حضرت شنيد. پیامبر چون توجه ولید به آیات را مشاهده نمود، بار دیگر نیز آیات را قراءت نمود. ولیدبن مغیره از آنجا خارج و در مجلسي از طایفه بني‏مخزوم حاضر شد و این گونه شروع به سخن نمود:

به خدا سوگند، از محمد سخني شنیدم كه نه به گفتار انسان‏ها شباهت دارد و نه به سخن جنّیان. گفتار او حلاوت خاصي دارد و بس زیباست. بالاي آن (نظیر درختان) پرثمر و پایین آن (همانند ریشه‏هاي درختان كهن) پرمایه است. گفتاري است كه بر همه چیز پیروز مي‏شود و چیزي بر آن پیروز نخواهد شد.(6)

  در پایان به يك نمونه از اظهارات دانشمندان درباره قرآن یادآور مي‏شویم:

"جان‏دیون پورت "مؤلف كتاب عذر تقصیر به پیشگاه محمد و قرآن مي‏نویسد:

همه ، این معنا را قبول دارند كه قرآن با بلیغ‏ترین و فصیح‏ترین لسان و به لهجه قریش، كه نجیب‏ترین و مؤدب‏ترین عرب‏ها هستند، نازل شده...  مملو از درخشنده‏ترین اَشكال و محكم‏ترین تشبیهات است....(7)

 3-عدم اختلاف در قرآن :

یكي ديگر از ابعاد اعجاز قرآن، كه قرآن نیز به آن اشاره و تحدّي نموده، عدم وجود اختلاف در قرآن است. همه مي‏دانیم كه این كتاب در طي 23سال تدریجاً در مكه و مدینه، در شب و روز، در جنگ و صلح، هنگام پیروزي و شكست، در مواقع شدت و راحتي،  خلاصه در حالات مختلف نازل شده است. از سوي دیگر در مورد همه امور، دادِ سخن داده است. در قرآن از حِكَم و مواعظ گرفته تا مسائل اقتصادي، اجتماعي، سیاسي، اخلاقي، اعتقادي و هنري مطرح شده است. احتجاج‏ها و استدلال‏هاي عقلي، به اضافه امثله و قِصَص نیز در آن فراوان به چشم مي‏خورد. مسائل مربوط به دنیا و امور مرتبط با آخرت و قیامت به گونه‏اي بسیار پندآموز و سازنده ذكر گردیده، در عین حال میان این همه مباحث متنوع و مختلف هیچ‏گونه اختلافي مشاهده نمي‏شود؛ بلكه همسویي و یك‏نواختي شگفتي در مجموعه این كتاب آسماني نمایان است. حتي داستان‏هایي از پیامبران و یا امت‏هاي پیشین كه احیاناً در قرآن تكرار شده، در هرجا از مزیت و خصوصیتي برخوردارند؛ بدون این‏كه در جوهر و اصل معنا خللي وارد آید. حال اگر این كتاب، ساخته دست بشري بود، موارد متعددي از اختلاف و عدم هماهنگي و تضاد -آن‏ هم در مدت نزولي نزدیك به ربع قرن- در آن به چشم مي‏خورد؛ چرا كه انسان در دنیاي مادي همواره از نقص به سوي كمال در حركت است. حتي نویسنده‏اي كه كتابي مي‏نویسد، در فاصله زماني كوتاه، اصلاحاتي در اثر خویش به وجود مي‏آورد یا مطالبي متفاوت با مطالب قبلي خویش را در اثر بعدي خود جاي مي‏دهد. به همین جهت است كه قرآن تحدّي خود را به این صورت بیان مي‏كند:

أَفَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرآنَ وَلَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فیهِ اخْتِلافاً كَثیراً؛(8)(آیا در معاني قرآن نمي‏اندیشند؟ اگر از جانب غیر خدا بود، قطعاً در آن اختلاف بسیاري مي‏یافتند).

بنابراین، فقدان اختلاف در كتابي با محتوایي ‏چنین، آن‏هم با تنظیمي تدریجي و در شرایط مختلف نزول، خود اعجازي آشكار و غیرقابل انكار است.

 4-معاني عميق:

قرآن در این بخش بدون شك اعجاز است. در زماني كه انحطاط در اخلاق و آداب و رسوم اجتماعي به اوج خود رسیده ، غارت و چپاول، امتیاز به‏حساب مي‏آمد، دختران زنده به گور مي‏شدند، خیانت و فساد و فحشا و بي‏عدالتي فراگیر شده‏بود، قرآن، كه پرچمدار مترقي‏ترین قوانین و مطرح‏كننده ارزش‏ها و فضایل انساني است ظهور مي‏كند. به مردم ، صداقت، امانت، اخوت، وحدت و انسانیت را یادآور مي‏شود؛ آنان را از جهل به سوي علم، از تاریكي به سوي نور و روشنایي و از رذایل به سوي فضایل سوق مي‏دهد. در سایه همین تعلیمات و قوانین حیات‏بخش است كه اسلام شرق تا غرب عالم را فرا مي‏گیرد . پرچم تمدن شكوهمند اسلامي در همه اقطار به اهتزاز در مي‏آید. نمونه‏هایي از این اصول و قوانین را در قرآن یادآور مي‏شویم:

الف) اصل عدالت و امانت‏:(9)

ب) اصل كلي امر به نیكي‏ها و نهي از زشتي‏ها:(10)

ج) اصل مقابله به مثل در برابر متجاوزان‏:(11)

د) اصل مساوات و برابري مردم و تعیین معیار امتیاز ، در ارزش‏هایي چون تقوا،(12) علم(13) و جهاد در راه‏خدا.(14)

ه) اصل نفي هرگونه استبداد:(15)

و) اصل عدم سلطه كافران بر مؤمنان‏:(16)

ز) اصل شدّت در برابر كافران و رحمت در برابر مؤمنان‏:(17)

ح) اصل صلح و اخوت‏:(18)

ط) اصل توصیه به وحدت‏:(19)

ي) اصل بهره‏برداري از نعمت‏هاي الهي‏:(20)

ك) اصل وفاي به عقود:(21)

ل) اصل لاحَرَج‏:(22)

م) اصل تكلیف به قدر طاعت:(23)

ن) اصل پذیرش اختیاري دین‏:(24)

اصولي را كه اشاره نمودیم ،تنها گوشه‏اي از معارف قرآن است. قرآن سراسر شفا، نور، رحمت، هدایت و حقانیّت است. جاودانگي آن به گونه‏اي است كه گذشت‏زمان تأثیري در طراوت و حلاوت آن ندارد. همه این اصولِ مترقي را در بدترین دوره انحطاط اخلاقي و در دوران رواج وحشیگري مطرح و در بخش‏هاي مختلف زندگي( از قبیل امور اقتصادي، مالي، اجتماعي و سیاسي، امور نظامي و دفاعي، امور حقوقي، ثروت‏هاي عمومي، معاملات، ازدواج، طلاق، ارث و ... )در عالي‏ترین شكل تبیین نموده ‏است.

معارف دیني در قرآن در این مجموعه از اصول و مقرّرات خلاصه نمي‏گردند، بلكه در بخش اعتقادي و اثبات وحدانیت، نبوّت، امامت و قیامت و خلاصه از مبدأ تا معاد، آن‏چه را قرآن مطرح نموده، مطابق با عقل سلیم و برهان قوی است. آیات مربوط به خداپرستي و توحید، آیات معرفي‏كننده پیامبران و رسولان الهي، آیات مربوط به قیامت و معاد، آن‏گاه كه با مطالب دو كتاب تحریف شده تورات و انجیل مقایسه مي‏گردند، نزاهت و قداست قرآن را بیش از پیش جلوه‏گر مي‏كنند.(25)

اكنون برخي از آیات مربوط به خداشناسي در قرآن را مرور مي‏كنیم:

آن‏گونه كه سزاوار اوست، قرآن خداوند را از هر گونه عیب و نقص مبرا دانسته و او را توصیف نموده است.

وَ قالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً سُبْحانَهُ بَلْ لَهُ ما فِي السَّمواتِ وَالْأَرضِ كُلٌّ لَهُ قانِتُونَ.(26)(و (يهود و نصاري و مشركان) گفتند: «خداوند، فرزندي براي خود انتخاب كرده است»!- منزه است او- بلكه آنچه در آسمانها و زمين است، از آن اوست و همه در برابر او خاضعند)

وَإِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ لا إِلهَ إِلّا هُوَ الرَّحْمنُ الرَّحِیمُ.(27)(و خداي شما، خداوند يگانه‏اي است، كه غير از او معبودي نيست! اوست بخشنده و مهربان (و داراي رحمت عام و خاصّ))

لاتُدْرِكُهُ الأَبْصارُ وَهُوَ یُدْرِكُ الأَبْصارَ وَهُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ.(28)(چشمها او را نمي‏بينند. ولي او همه چشمها را مي‏بيند و او بخشنده (انواع نعمتها، و با خبر از دقايق موجودات،) و آگاه (از همه) چيز است).

هُوَ اللَّهُ الَّذِي لا إِلهَ إِلّا هُوَ عالِمُ الغَیْبِ وَالشَّهادَةِ هُوَ الرَّحْمنُ الرَّحِیمُ  هُوَاللَّهُ الَّذِي لا إِلهَ إِلّا هُوَ المَلِكُ القُدُّوسُ السَّلامُ المُؤْمِنُ المُهَیْمِنُ العَزِیزُ الجَبّارُ المَتَكَبِّرُ سُبْحانَ اللَّهِ عَمّا یُشْرِكُونَ  هُوَ اللَّهُ الخالِقُ البارِئُ المُصَوِّرُ لَهُ الأَسْماءُ الحُسْني‏ یُسَبِّحُ لَهُ ما فِي السَّمواتِ وَالأَرْضِ وَهُوَ العَزِیزُ الحَكِیمُ.(29)(او خدايي است كه معبودي جز او نيست، داناي آشكار و نهان است، و او رحمان و رحيم است. و خدايي است كه معبودي جز او نيست، حاكم و مالك اصلي اوست، از هر عيب منزّه است، به كسي ستم نمي‏كند، امنيّت بخش است، مراقب همه چيز است، قدرتمندي شكست‏ناپذير كه با اراده نافذ خود هر امري را اصلاح مي‏كند، و شايسته عظمت است خداوند منزّه است از آنچه شريك براي او قرار مي‏دهند!  او خداوندي است خالق، آفريننده‏اي بي‏سابقه، و صورتگري (بي‏نظير) براي او نامهاي نيك است آنچه در آسمانها و زمين است تسبيح او مي‏گويند و او عزيز و حكيم است!)

آیا این‏گونه معرّفي خداوند در زماني كه مردم گرفتار عقاید موهوم و خرافي در پرستش خدایان خویش بوده‏اند، مي‏تواند از اندیشه فردي از میان همین قوم نشأت گرفته باشد؟

آیا این مجموعه عظیم از اصول و قواعد و مقرّرات مترقّي در كنار معارف بلند و پرمحتواي اعتقادي و اخلاقي - تربیتي، مي‏توانند به چیزي جز معجزه‏بودن این كتاب شهادت دهند؟ مقررات و معارفي كه با فطرت و سنن خلقت هماهنگي داشته و به همین جهت بقا و دوام آن ها تضمین گشته است؛ هر دو بخش جسم و روح انسان‏ها را در نظر گرفته و با تكیه بر ارزش‏هاي اخلاقي و معنوي در ضمن بهره‏مند كردن انسان از مواهب مادي و طبیعي، او را در مسیري متعادل و موزون قرار داده است. هم رهبانیت را نكوهیده و هم شأن انسان را فراتر از وابستگي به مادیات دانسته است. در یك كلام قرآن‏كریم در دو بُعد علمي و عملي، یعني تعلیم معارف و حقایق هستي و تشریع قوانین و مقرّرات زندگي، آن‏چه را بشر نیازمند به آن بوده، در اختیار او گذارده است.

نتيجه اينكه: براي معجزه دانستن قرآن والهي بودن آن، وجود همين وجوه متعدد كافي است حال هر انسان طالب حقي مي تواند از يكي از اين راهها به نتيجه نهايي برسد. البته بعضي با نقلهاي تاريخي مسلم و اطمينان آور ايمان پيدا مي كنند وبرخي با مطالعه دقيق قرآن وبررسي آيات، به ضميمه وضعيت جهاني بشر وجامعه حجاز در زمان نزول قرآن به اين باور مي رسند كه قرآن كلام خدا ودعوت كننده آن پيامبر خدا خواهد بود.

5-تحدي(مبارزه طلبي)(30)

 در چند جاي قرآن دعوت به مقابله به مثل صورت گرفته است از جمله:

 قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلي‏ أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ كانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيراً(31)( بگو اگر تمام جن و انس اجتماع كنند تا كتابي همانند قرآن بياورند، نمي‏توانند، اگر چه نهايت همفكري و همكاري را به خرج دهند).

أَمْ يَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَياتٍ وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ فَإِلَّمْ يَسْتَجِيبُوا لَكُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّما أُنْزِلَ بِعِلْمِ اللَّهِ ...(32)( مي‏گويند اين آيات را به خدا افترا بسته (و ساختگي است) بگو اگر راست مي‏گوئيد شما هم ده سوره ساختگي همانند آن بياوريد، و غير از خدا هر كسي را مي‏توانيد به كمك خود دعوت كنيد، و اگر اين دعوت را اجابت نكردند بدانيد اين آيات از طرف خدا است ...)

 

أَمْ يَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ:(33)( مي‏گويند بر خدا افترا بسته، بگو سوره‏اي همانند آن بياوريد و هر كس غير از خدا را مي‏توانيد به ياري طلبيد، اگر راست مي‏گوئيد).                    

 همانطور كه ملاحظه مي‏شود قرآن با صراحت و قاطعيت بي‏نظيري دعوت به مبارزه كرده، صراحت و قاطعيتي كه نشانه زنده حقانيت است.قرآن با بيان بسيار قاطع و صريح تمام جهانيان و كليه كساني را كه در پيوند آن با مبدء جهان آفرينش ترديد داشتند دعوت به مقابله به مثل كرده است، نه تنها دعوت كرده، بلكه آنها را تشويق و تحريك به مبارزه نيز نموده است و كلماتي در اين آيات به كار برده كه به اصطلاح" به غيرت آنها برخورد نمايد"با اين حال با توجه به آنهمه دشمن كه اسلام و پيامبر (ص) داشته ودارد و از همان زمان تابه حال حقد وكينه توزي مي ورزند اگر توان آوردن كلامي همچون قرآن را مي داشتند فرو گذار نمي كردند اين خود نشانه اي براي معجزه بودن قرآن است.

مطلب آخر اينكه براي پيامبر اسلام  معجزات ديگري نيز نقل شده كه برخي از آنها در قرآن نيز آمده مانند سير ملكوتي آن حضرت در شب معراج كه در دو سوره اسراء(34)ونجم(35) بدان اشاره شده است يا شق القمر كه در سوره قمر آمده(36) و برخي در قرآن نيامده، اما به سبب كثرت نقل از ياران و حتي دشمنان آن حضرت جزء حوادث قطعي ومسلم است مانند خروج شبانه آن حضرت از مكه به قصد مدينه كه به سبب تعقيب كفار مكه حضرت ابتداء سه روز در غار ثور توقف فرمودنددر اين واقعه با اينكه دشمن توانسته بود تا پاي غار رد آن حضرت را بگيرد. اما با ناباوري تمام ديدند دهانه غار با تار عنكبوت گرفته شده وكبوتري نيز در لانه خود بر تخمها خوابيده با ديدن اين صحنه يقين كردند كسي مدتها وارد اين غار نشده با اينكه آن حضرت مدتي قبل از انها وارد غار ثور شده بود (37) و دیگر معجزات آن بزرگوار كه به صورت متواتر نقل گردیده است و با مراجعه به كتابهای تاریخی تفصیل آنها روشن می گردد.

 پي نوشت ها:

1. علي هاشمي، پرسمان قرآني نبوت، موسسه بوستان كتاب، چاپ اول، 1385، ص166-167.

2. همان، ص167.

3. محمد تقي مصباح يزدي، آموزش عقايد، شركت چاپ ونشر بين الملل، چاپ هفتم 1381،ص220.

4. محمدحسين طباطبايي،المیزان، قم، دفتر انتشارات اسلامي جامعه مدرسين حوزه علميه قم.1417، ج‏1، ص‏63.

5. یونس (10) آیه 16.

6. طبرسي، مجمع البیان، تهران، انتشارات ناصر خسرو، چاپ سوم 1372، ج‏10، ص‏584.

7. ناصر مكارم شيرازي، تفسیر نمونه،تهران، دارالكتب الاسلاميه،چاپ اول 1374، ج‏1، ص‏136.

8. نساء(4) آیه‏82.

9. همان، آیه 58.

10. نحل(16) آیه 90.

11. بقره(2) آیه 194.

12 . حجرات(49) آیه 13.

13 زمر(39) آیه 9.

14. نساء، آیه 95.

15. اعراف(7) آیه 157.

16. نساء، آیه 141.

17. فتح(48) آیه 29.

18. حجرات(49) آیه 10.

19. آل‏عمران(3) آیه 103.

20. اعراف(7) آیه 32.

21. مائده(5) آیه   1

22. حج(22) آیه 78.

23. بقره، آیه 286.

24. همان، آیه 256.

25. نسبت‏هاي ناروایي هم‏چون زنا و شرب خمر به پیامبران الهي و اموري دیگر كه انسان از بیان آن شرم دارد، معرّف حالات پیامبران در تورات و انجیل است. (ر.ك: البیان، بخش مربوط به اعجاز در معارف دیني).

26. بقره، آیه‏116.

27. همان، آیه 163.

28. انعام (6) آیه‏103.

29. حشر (59) آیه‏24-22.

30. ناصر مكارم شيرازي،تفسير نمونه، تهران، دارالكتب الاسلاميه،چاپ اول، 1374، ج1، ص131-132

31. اسراء(17)آيه(88).

32. هود(11)آيه(13و14).

33. يونس(16)آيه(38) .

34. اسراء(17)آيه(1).

35. نجم(53)آيه(7به بعد).

36. قمر (54)آيه(2).

37. غلام حسن محرمي،جلوه‏هاي اعجاز معصومين (ع)، قم، دفتر انتشارات اسلامي، چاپ دوم،1378 ش‏، ص 15.

صفحه‌ها