خداوند پیامبرانی برای هدایت انسانها از پی یكدیگر فرستاده است. پس چرا بعد از حضرت محمد مصطفی(صل الله علیه و اهل البیت) این داستان تكرار نمی شود؟ (یا اینجوری مطرح كنم كه چه، فرقی بین نبوت حضرت محمد(صل الله علیه و اهل البیت) و نبوت سایر انبیای اللهی,(سلام الله علیهم) وجود دارد؟)
پاسخ این پرسش در تبیین مقوله خاتمیت اسلام و آخرین پیامبر بودن پیامبراعظم باید جست ؛ در واقع فرق اصلی نبوت پیامبر اسلام با سایر انبیاء در همین مساله است كه نبوت آن حضرت مشتمل بر آخرین دستورالعمل سعادت برای همه بشر تا روز قیامت است بخلاف سایر انبیاء كه نبوت های مقطعی و شریعت های محدود داشتند ؛ به طور كلی براي دلائل خاتميت مي توان از دو طريق عقلي و نقلي استفاده كرد:
الف)دلايل نقليكه مي توان به آيات و روايات وارده در اين زمينه اشاره كرد:
1-"مَّا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَآ أَحَدٍ مِّن رِّجَالِكُمْ وَ لَـَكِن رَّسُولَ اللَّهِ وَ خَاتَمَ النَّبِيِّينَ وَ كَانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمًا؛(1) محمّد، پدر هيچيك از مردان شما نبود، ولي رسول خدا و خاتم و آخرين پيامبران است. خداوند بر هر چيز آگاه است."
2-در بسياري از خطبه هاي نهج البلاغه نيز خاتميت پيامبر اسلام (ص) به صراحت تاكيد شده است. مثلا حضرت در خطبه 173 مي فرمايد:
"أَمِينُ وَحْيِهِ وَ خَاتَمُ رُسُلِهِ وَ بَشِيرُ رَحْمَتِهِ وَ نَذِيرُ نِقْمَتِه؛ امين وحي اوست و خاتم فرستادگانش، رحمت او را مژده دهنده و از كيفر او ترساننده."(2)
ب) در مورد دلائل عقلي بايد گفت:
اصل ختم نبوت از موادي نيست كه شخص با عقل خود به آن رسيده و براي آن دليل عقلي اقامه كند. آيت الله جوادي مي فرمايد:اصل نبوت را میتوان از دلیلهای برون دینی (دلیل عقلی) و هم از دلیلهای درون دینی (دلیل نقلی) اثبات كرد،ولی در انقطاع وحی و نبوت دلیل عقلی بر ضرورت انقطاع خاتمیت نداریم، یعنی عقل، آمدن پیامبر دیگر را محال نمیبیند، جز این كه دلیلهای درون دینی عقل را متقاعد به پذیرش خاتمیت میكند، بنابراین عقل بشری به ضرورت انقطاع نبوّت و استحالة تداوم آن دست نمییازد، بلكه پایان نبوّت از راه دانشی است كه اگر خداوند به پیامبر نیاموخته بود، خود او نیز بر آن آگاه نبود، بنابر این اگر پیامبر اكرم ادعای خاتمیت نكرده بود، هیچ كس از امكان دستیابی بر این راز نبود.
گرچه دلیل عقلی به مفهوم دقیق كلمه بر ضرورت خاتمیت وجود ندارد. اما خاتمیت را از چند راه میتوان توجیه عقلانی كرد:
الف) از راه علل فاعلی، یعنی پیامبر تحت تربیت و ربوبیت حق تعالي به آخرین درجات كمال بار یافته است، چنان كه از آیات به دست میآید، بنابراین كسی كه بالاتر و برتر از او باشد ،به دنیا نیامده و نمیآید. او شایسته خاتمیت یعنی این كمال نهایی است.
ب) از راه علل قابلی؛ بهترین میوة جهان طبیعت به نام پیامبر خاتم عرضه شده است. ابر و باد و مه و خورشید و فلك افتخار دارند كه بهترین خلق اولین و آخرین را در دامن خود پرورده و جهان را از چنین نعمتی بهرهمند ساختهاند.
ج) از راه علل غایی: با آمدن پیامبر اسلام نیاز بشر تأمین شده، زیرا ارادة حق از طریق وحی و قرآن و سنت و عقل كشف شده است. نیاز به شریعت جدید و اعزام رسولان و انزال كتابهای آسمانی نیست.(3)
در اين ميان برخی نیز راه دیگری برای اثبات عقلی این مسئله بیان كرده و گفته اند كه پس از آمدن پیامبر اسلام(ص) دلیلی برای آمدن پیامبر جدید نیست.چون حكمت آمدن پیامبران در گذشته، بعد از آمدن پیامبر اسلام منتفی شده است، زيرا تجدید نبوت ها به چند دلیل بود:
1 - از حكمتهای بعثت پیامبر جدید، حفظ و صیانت محتوای دعوت پیامبر قبلی، از تحریف و نابودی است. اما خداوند، خود نگاهبانی قرآن را از تحریف ضمانت كرده است ( نحن نزلنا الذكر و انا له لحافظون؛ ما قرآن را نازل كرده ایم و نگهبان آن خواهیم بود و...)(4)
2 - ادیان گذشته كامل نبودند و مردم به پیامبر جدید نیاز داشته اند تا همخوان با شرایط آنان، شریعت كامل تری را عرضه كند. اما قرآن كریم این عامل را نیز در اسلام منتفی میداند، چون دین كامل است و تمام آن چه را كه آیندگان بدان نیازمندند، آورده است:
"الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتي وَ رَضيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ ديناً؛(5) امروز است كه دين شما را تكميل كردم، و نعمت خود بر شما تمام نمودم، و امروز است كه دين اسلام را براي شما پسنديدم" .
در حديثي از پيغمبر (ص)آمده است:وَ اللَّهِ مَا مِنْ عَمَلٍ يُقَرِّبُكُمْ مِنَ النَّارِ- إِلَّا وَ قَدْ نَبَّأْتُكُمْ بِهِ وَ نَهَيْتُكُمْ عَنْهُ- وَ مَا مِنْ عَمَلٍ يُقَرِّبُكُمْ إِلَي الْجَنَّةِ- إِلَّا وَ قَدْ نَبَّأْتُكُمْ بِهِ وَ أَمَرْتُكُمْ بِه؛(6) به خدا سوگند! كرداري نبود كه شما را به آتش نزديك كند، مگر شما را به آن آگاهي دادم. شما را از آن مانع شدم . كرداري نبود كه شما را به بهشت نزديك كند،مگر اينكه شما را آگاهي و به انجامش فرمان دادم.
پینوشتها:
1.احزاب(33)آيه 40 .
2.شهيدي، سيد جعفر،ترجمه نهج البلاغه،چ انتشارات علمي و فرهنگي،تهران 1378 ه ش ، ص 179.
3.جوادي آملي ، عبدالله ،وحی و نبوت در قرآن ، چ مركز اسراء، قم 1385ش.ص 409.
4.حجر (15) آیه 9.
5.مائده (5)آيه 3.
6. علامه مجلسي ، بحار الأنوار، مؤسسة الوفاء بيروت، 1404 ه ق ،ج 74 ص 145.