بنده اين نوشتار را از روي يكياز سايتهاي معاندين ديدم كه شبهاتي درباره صداقت حضرت رسول اكرم وارد كرده. متن اين نوشتار اين هست:
" آيا دليل محكم و قاطعي براي اثبات پيامبريِ محمد وجود دارد؟ متكلمان مسلمان دلايلي براي اثبات نبوت محمد آوردهاند كه به نظر من از استحكام كافي برخوردار نيستند. در اينجا مجبورم به بررسي اين دلايل بپردازم:
۱. شواهد و قرائن (صداقت و پاكي محمد)
ميگويند: شما اگر در زندگي محمد تا بيش از بعثت تحقيق كنيد، ميبينيد كه او انساني پاك و وارسته بوده و هرگز دروغ نگفته و هيچگاه به دنبال زخارف دنيوي چون پول و مقام و رياست و شهرت و ... نرفته است. مردم لقب محمد امين را به او داده بودند، زيرا هرگز ديده نشده بود كه دروغي بگويد و يا در امانتي خيانت كند. چنين كسي وقتي ادعاي نبوت ميكند، چگونه ميتوان او را متهم به دروغگويي كرد. زندگي او نشان ميدهد كه او هرگز دروغ نگفته و همين گواه صدق مدعاي او (مبني بر نبوت) است. اما در اينجا چند مشكل عمده وجود دارد:
الف) اصولاً استناد به وارستگي روحي و اخلاقي و صداقت در گفتار و كردار يك مدعي نبوت (براي اثبات صدق او در اين مدعا) فقط براي نزديكان فرد مدعي _ كه ساليان دراز با او محشور بوده و در سفر و حضر او را همراهي كردهاند _ كارآيي دارد، نه براي كساني كه با او هيچ آشنايي نداشتهاند و نه براي انسانهايي كه در زمانهاي آينده ميآيند. زيرا اين اوصاف را فقط نزديكان آن فرد به طور مستقيم ديدهاند، ولي ديگران (چه در همان زمان و چه در زمانهاي آينده) فقط با نقل قولهايي مواجه ميشوند كه برايشان يقينآور نيست و ميتوانند اين پرسش را مطرح كنند كه: از كجا معلوم محمد (به عنوان مثال) واقعاً چنان انساني بوده است كه نزديكانش نقل كردهاند و يا در كتب تاريخ و حديث آمده است؟ البته اگر دقيقتر شويم خواهيم ديد كه حتي نزديكان يك مدعي نبوت نيز نميتوانند با قطع و يقين ادعا كنند كه چنان اوصافي در او وجود دارد. به عنوان مثال خديجه چگونه ميتواند با قطع و يقين ادعا كند كه محمد هرگز به او دروغ نگفته و در امانت ذرهاي خيانت نكرده است؟ كاملاً ممكن است كه محمد در مواردي به او دروغ گفته و يا در امانتهايش به نحوي خيانت كرده، ولي خديجه متوجه اين موضوع نشده باشد.
ب) ممكن است شخصي واقعاً آن صفات برجسته را داشته باشد، ولي بنا به علل و دلايلي دلسوزانه، بشردوستانه و يا مصلحتگرايانه تصميم بگيرد كه براي رسيدن به اهداف خود (مثلاً اصلاح جامعه و مبارزه با بديها) متوسل به دروغ شود. بنابراين صرف اينكه محمد هرگز دروغ نگفته بود، اثبات نميكند كه در ادعاي خود مبني بر نبوت نيز صادق بوده است. اتفاقاً ممكن است همان اوصاف برجسته موجب شده باشد كه او به دروغ ادعاي نبوت كرده و به عبارتي ديگر ادعاي نبوت، اولين دروغ او باشد.
ج) هر انساني هرچقدر هم راستگو و امانتدار باشد، ممكن است بنا به عللي دچار توهمات و تخيلات بيمارگونه و يا القائات شيطاني شود و خودش هم نفهمد كه در حقيقت فريب خورده و دچار خطا و اشتباه شده است.
بنابراين تا وقتي كه احتمالات فوق وجود داشته باشد و راهي قطعي براي فرار از آنها پيدا نشود، استناد به اوصاف اخلاقي فرد مدعي نبوت و نوع زندگي او در گذشته نميتواند نبوت او را اثبات كند." لطفا اگر زحمتي براي حضرتعالي نباشد، پاسخ اين شبهات را براي بنده بنويسيد.
در مورد اين قبيل شبهات هرچند پاسخ جامع و كامل به مستندات متعدد تاريخي و ذكر شواهد گوناگون نيازمند است، اما تلاش مي شود جوابي مختصر و منطقي به آن داده شود؛ به نظر مي رسد نويسنده اين متن، در مدعاي متكلمان مسلمان در مورد اثبات نبوت پيامبر اكرم توجه چنداني نكرده است؛ آنچه متكلمان مسلمان در مورد اثبات نبوت پيامبر اكرم مطرح مي نمايند در حقيقت سه دليل مستقل است:
1- تصريح و اشاره انبياء گذشته و شواهد و قرائن موجود در كتب انبياء قبلي
2- معجزات
3- جمع بندي شواهد و قرائن (1)
در مورد دليل سوم كه جمع بندي شواهد و قرائن باشد عالمان مسلمان بر اين نكته تاكيد كرده اند كه اين امر نتيجه بررسي همه جانبه امور مختلف و متعددي است كه در نهايت آنان را به صدق فرد مدعي نبوت منتهي مي سازد و به هيچ وجه نبايد اين امر را محدود در مساله راستگويي و امانت داري نمود. حضرت آيه الله سبحاني در تبيين حقيقت اين شواهد و قرائن امور متعدد چندگانه اي را به عنوان فروض اين شواهد و قرائن مطرح مي فرمايند، مواردي مانند:
روحيات شخصي مدعي نبوت - مضمون معارف مورد ادعا - ابزار و شيوه هاي ترويج و تبليغ اين معارف - روحيات و گرايش هاي مومنان به مدعي نبوت - تداوم و ثبات قدم وي در مورد ادعاي مطرح شده و ... كه با جمع بندي اين مجموعه شواهد و قرائن مي توان به نتيجه اي اطمينان بخش در مورد صداقت اين فرد پي برد. (2)
در گام نخست اين جمع بندي و بررسي شواهد و قرائن امري است كه براي افراد معاصر آن حضرت قبال انجام است و اين افراد مي توانند با بررسي و دقت و تامل به اين جمع بندي برسند كه فرد مدعي نبوت در ادعاي خود صادق است يا خير؛ در صورت نتيجه بخش بودن اين راهكار براي افراد معاصر با ايشان مي توان تصور كرد كه در مراحل بعدي همين نتيجه گيري براي انسان هاي عصرهاي بعدي نيز حاصل شود.
البته در اين مرحله ما براي جمع بندي خود به نقل هاي معتبر تاريخي در مورد جزئيات زندگي فرد مدعي نبوت مراجعه مي كنيم همان گونه كه در ادعاي اعجاز انبياء گذشته به اين نقل هاي تاريخي مراجعه مي شود.
اما همه اين ها باعث نمي شود كه جايگاه و مرتبه راهكار بررسي شواهد و قرائن تنزل يافته از ارزش بيفتد، بلكه بررسي دقيق و رسيدن به جمع بندي مناسب و قابل قبول در اين حوزه هرچند تنها از عهده افراد بصير و تيزبين بر مي آيد، اما چه بسا بتوان گفت اين راهكار به مراتب دقيق تر و موثر تر در اثبات نبوت يك پيامبر از اعجاز است.
اين امر مورد تاييد بزرگان علماي اسلامي نيز بوده است؛ غزالي در اين باره مي نويسد:
« پس اگر در نبوت شخص معيني ترديد داشتي يقين به صدق ادعاي او حاصل نمي شود. مگر به به شناخت احوال او يا از طريق مشاهده و يا از طريق تواتر ... پس در قرآن و اخبار بسيار بينديش تا براي تو علم ضروري به آن حاصل شود كه در اعلي درجات نبوت است ... و از اين طريق يقين به نبوت را به طلب نه از طريق مارشدن عصا يا شق القمر» (3)
ميرداماد نيز با نقل مشرب حكما مبني بر تقديم امور عقلي و روحاني بر امور حسي، معجزات حسي را مشرب عوام ذكر مي كند.(4)
روشن است كه در اين ديدگاه ها بنابر تخطئه و رد كاركرد معين معجزه براي توده جامعه كه اتفاقا مخاطب اصلي آيات قرآن بودند نيست، اما اين نتيجه در برابر آن حقيقت والا و بلندي كه از دركي عميق تر و كشفي دروني نسبت به درستي ادعاي انبياء و از طريق دريافت هاي فطري و شواهد و قرائن ديگر حاصل مي شود، قابل رويارويي و برابري نيست.
نظير نتيجه اي كه براي "عدي" فرزند حاتم طائي رئيس قبيله بني طي حاصل شد؛ وي كه در برابر سپاه اسلام پا به فرار گذاشته بود و حاضر به گفتگو با پيامبر و مسلمانان نشده بود بعد از برخورد كريمانه آن حضرت با خواهرش تصميم گرفت تا از نزديك به مدينه برود و وضعيت پيامبر را در مورد صحت و سقم ادعاهيش بررسي كند؛ شهيد مطهري در اين باره مي نويسد:
« پيغمبر در مسجد مدينه بود كه عدي وارد شد و بر پيغمبر سلام كرد. رسول اكرم پرسيد: «كيستي؟». - عدي پسر حاتم طائيام. پيغمبر او را احترام كرد و با خود به خانه برد. در بين راه كه پيغمبر و عدي ميرفتند، پيرزني لاغر و فرتوت جلو پيغمبر را گرفت و به سؤال و جواب پرداخت. مدتي طول كشيد و پيغمبر با مهرباني و با حوصله جواب پيرزن را ميداد.
عدي با خود گفت: اين يك نشانه از اخلاق اين مرد، كه پيغمبر است. جباران و دنياطلبان چنين خلق و خويي ندارند كه جواب پيرزني مفلوك را اين قدر با مهرباني و حوصله بدهند.
همينكه عدي وارد خانه پيغمبر شد، بساط زندگي پيغمبر را خيلي ساده و بي پيرايه يافت. آنجا فقط يك تشك بود كه معلوم بود پيغمبر روي آن مينشيند. پيغمبر آن را براي عدي انداخت. عدي هرچه اصرار كرد كه خود پيغمبر روي آن بنشيند پيغمبر قبول نكرد. عدي روي تشك نشست و پيغمبر روي زمين. عدي با خود گفت: اين، نشانه دوم از اخلاق اين مرد، كه از نوع اخلاق پيغمبران است نه پادشاهان. پيغمبر رو كرد به عدي و فرمود: «مگر مذهب تو مذهب ركوسي (شاخه اي از مسيحيت) نبود؟» - چرا. - پس چرا و به چه مجوز يك چهارم درآمد مردم را ميگرفتي؟ در دين تو كه اين كار روا نيست.
عدي كه مذهب خود را از همه حتي نزديكترين خويشاوندانش پنهان داشته بود، از سخن پيغمبر سخت درشگفت ماند. با خود گفت: اين، نشانه سوم از اين مرد، كه پيغمبر است...» (5)
به هر حال عدي با جمع بندي اين شواهد و برخي نكات ديگر كه از پيامبر دريافت به اين ايمان و اطمينان رسيد كه اين فرد فارغ از معجزات و كارهاي خارق العاده اي كه براي ديگران ارائه داده است نمي تواند در ادعايش دروغ گو باشد و به دنبال مطامع دنيايي و جاه و مقام بگردد و به همين جهت مسلمان شد.
ممكن است ادعا شود با همه اين اوصاف احتمال صوري بودن اين رفتارها وجود دارد و انسان به يقين عقلي و منطقي در درستي ادعاي فرد مدعي نبوت نمي رسد و همواره اين احتمال كه ممكن است او در همه اين رفتارها در حال ظاهرسازي و رفتار منافقانه است وجود دارد؛ اما بايد قبول كرد كه اين قبيل احتمالات ناچيز عقلي حتي در برابر معجزات بزرگ انبياء هم وجود داشته و در اكثر موارد اين احتمالات صفر نمي شود، اما در عين حال با جمع بندي اين شواهد و قرائن انسان به اطميناني عقلائي مي رسد كه نمي تواند آن را ناديده بگيرد و به درستي مقتضاي آن ايمان نياورد.
نظير رفتاري كه همه دانشمندان علوم تجربي در برابر يافته هاي تجربي خود كه در همه موارد نتيجه تحقيق و بررسي استقرائي و ناقص است، انجام مي دهند و محتواي اين باور و عقيده را بعد از آزمايشات بسيار ولس محدود و بدون نفي احتمال عقلي خلاف، تبديل به يك قانون و تئوري روشن علمي كرده و به درستي آن اذعان مي نمايند.
بر اين اساس روشن مي شود كه حتي اگر مدعي نبوت به دليل مصلحت انديشي ها و يا به جهت انجام اصلاحات اجتماعي به دروغ برخي امور را به جامعه منتقل نمايد، باز تناقض در مورد گفته هاي او و واقعيت، در زماني كوتاه نمايان مي گردد و در مدتي كوتاه پيروان خود را از دست مي دهد، امري كه در مورد بسياري از مدعيان دروغين عرفان و معنويت و امثال ايشان در طول تاريخ رخ داده است .
اتفاقا بخشي از راهكار جمع بندي شواهد و قرائن به بررسي همين مساله اختصاص دارد و زندگاني پيامبر اسلام نشان داد كه ايشان هيچگاه حاضر نشد به جهت مصلحت انديشي ها و اموري از اين دست، حقيقت را ناديده بگيرد و به اصطلاح رسيدن به هدف را با استفاده از وسيله هاي ناصحيح توجيه نمايد؛ به عنوان مثال در ماجراي وفات فرزند آن حضرت كه ابراهيم نام داشت در روز دفت خورشيد گرفتگي ايجاد شد و همه مردم اين حادثه را نتيجه مرگ فرزند پيامبر دانستند، اما به شهادت تاريخ آن حضرت پس از دفن فرزند بر فراز منبر رفته و اين توهم را تخطئه نمودو تاكيد نمود كه خورشيد و ماه دو نشانه از نشانه هاي الهي هستند و براي مرگ احدي نمي گيرند و... (6)
در نتيجه با جمع بندي اين امر مي توان به ايماني محكم و يقيني نفساني - و نه عقلي - به درستي ادعاي فرد مدعي نبوت پي برد كه اين امر از هر معجزه و كار خارق العاده اي اثربخش تر و محكم تر خواهد بود.
پي نوشت ها:
1. آيت الله سبحاني، الإلهيات علي هدي الكتاب و السنة و العقل، المركز العالمي للدراسات الإسلامية، قم 1412 ق، ج 3، ص 66.
2. همان، ص 118.
3. غزالي، امام محمد، المنقذ من الضلال، دارالقادسيه للطباعه، بغداد بي تا، ص 50.
4. ميرداماد، محمد بن محمد، قبسات، تصحيح دكتر محمد محقق، دانشگاه تهران، 1374ش، ص 481.
5. مطهري، مرتضي، مجموعه آثار، انتشارات صدرا، تهران ، 1374ش، ج 18، ص 355-356.
6. ثقه الاسلام كليني، اصول كافي، نشر دارالكتب الاسلاميه، تهران 1365ش، ج 3، ص 208.