نبوت خاصه

چرا وحي خطا ناپذير است؟
به نظر مي رسد حقيقت اين امر را بايد در مساله عصمت جستجو كرد گوهر اصلي انسان كه ...

چرا وحي خطا ناپذير است و چرا در گرفتن و ابلاغ وحي خطايي پيش نميآيد؟

به نظر مي رسد حقيقت اين امر را بايد در مساله عصمت جستجو كرد گوهر اصلي انسان كه نفس ناطقهاوست، به گونه اي آفريده شده كه اگر بخواهد، با تامين برخي شرايط به آساني مي تواند به قله بلند عصمت برسد، زيرا نفس انسان با حركت جوهري و تكامل معنوي از قوه به فعليت رسيده و مي تواند از آفتهاي سهو، نيسان، غفلت، جهالت و هر گونه ناپاكي مصون باشد، چون محدوده اي نفوذ شيطان تنها محصور به مراحل وهم و خيال است كه وابسته به نشئه طبيعت انسان است، اما مراتب عقل و قلب كاملا از قلمرو و نفوذ شيطان مصون است. سهو، نسيان، غفلت و جهل و هر ناپاكي ديگر در آن ساحت قدسي راه نمييابد. بنابراين چون شوون هستي انسان محدود به مراتب طبيعي، خيالي وهمي نيست، اگر كسي به مرتبه عقل خالص و قلب سليم راه يافت، مي تواند همچون فرشتگان از گزند لغزش هاي علمي و عملي مصون بماند.(1)

 اما در خصوص عصمت پيامبر در همه مراحل از جمله دريافت و ابلاغ وحي بايد گفت بر اساس روايات عقل و وحي هر دو حجت خداوند است(2) اين دو حجت الهي همواره معاضد و مؤيد همديگرند، اين گونه حقايق را به روشني درك ميكند، زيرا عقل ميداند كه اگر پيامبر و ائمه مصون از خطا و اشتباه نباشد و گفتهها و كردار پيامبر آن ها معصومانه نباشد، احتمال لغزش و خطا در گفتههاي آنان وجود داشته باشد، نه تنها اعتبار و اعتمادي به سخن آن ها نخواهد بود، بلكه دعوت به ضد آنچه ميگويند و عمل ميكند، تلقي خواهد شد. در نتيجه هدف و غرض دعوت آن ها به دست نميآيد و اين بر خلاف حكمت و عقل است.(3)

از اين رو گفته شده: يكي از اهداف ارسال پيامبران تربيت و تزكيه مردم است. اين اهداف به صورت كامل محقق نميشود، مگر آن كه پيامبر سرمشق علمي و عملي و عيني باشد، حال اگر پيامبري اهل فسق و فجور و ارتكاب معاصي و دروغ باشد، نه تنها نقش يك مربي الهي را از دست ميدهد، بلكه عملاً سبب تشويق مردم به گناهكاري ميشود. جواز و امكان دروغ و گناه از سوي آن ها نه تنها با غرض بعثت ناسازگار است، بلكه با حكمت متعالي الهي سازگاري ندارد. عقل در درك و اثبات اين مسئله كاملاً توانا است و به آساني ثابت ميكند كه پيامبرو ائمه از هر گونه عيب ونقص معصوماند.(4)

پس عقل سليم در اين مسئله به قاطعيت حكم ميكند كه پيامبر در دريافت وحي و ابلاغ آن از هر گونه خطا منزه است، بنابراين معلوم مي شود كه ايشان در رساندن وحي امين بوده است. زيرا پيامبر در همه ساحات از هر نظر معصوم بوده است. چون عصمت و مصونيت از خطا، لغزش و خيانت در ابلاغ وحي، يكي از شرايط نبوت است و بدون آن غرض از بعثت تحقق نمي پذيرد. از اين رو، در اصل لزوم عصمت پيامبران الهي، ميان علماي اديان و مذاهب اختلافي نيست.

 عصمت در دريافت و حفظ و ابلاغ وحي مراعات امانت در آن، در واقع خمير مايه نبوت است. بدون آن، نبوت و ارسال پيامبران بي فايده خواهد بود. بنابراين، همان دليلي كه بر ضرورت نبوت اقامه شده است، دليل بر لزوم عصمت در تبليغ الهي امانت داري در رساندن وحي نيز هست.

پينوشتها:

1. جوادي آملي، وحي و نبوت در قرآن نشر مركز اسرا ، قم، 1381 ش، ص 201.

2. كليني، كافي، نشر دار الكتبالاسلاميه تهران 1380 ق،  ج 1، ص 16، حديث 12.

3. علامه طباطبايي، شيعه در اسلام، نشر دارالكتب الاسلاميه، 1348 ش، ص 85.

4. محمد سعيدي مهر، آموزش كلام اسلامي، نشر طه، قم، 1383ش، ج 2، ص 75

عصمت پیامبر اسلام به این معنا نیست که او مرتکب خطا و گناهی نشده، عصمت وی به این معنی است که تو باید باور کنی هر چه او گفته و انجام داده درست بوده!

این تعریف از عصمت صحیح و به علاوه منطقی نیست. زیرا رسیدن به این باور که پیامبر هر چه گفته و انجام داده درست بوده، نیازمند اعتقاد به آن است که او اهل گناه یا خطا نبوده است و این دو مطلب با هم ملازمه دارند. در صورت تمایل می توانیم به طور دقیق تر در موضوع عصمت به گفتگو بنشینیم.

به عقیده ی ما شیعیان پیامبر ,دخترش وامامان معصوم اند.امادر قرآن بار ها آمده است(خطاب به پیامبر) که از گناهانت آمرزش طلب برای مثال آیات55سوره ی غافر و2سوره ی فتح منظور چیست؟میگویند که منظور طلب استغفار برای امت است ,اگر این است چرا خداوند مستقیما این را نگفته(در همان آیات)؟درضمن چه آیه ای در قرآن آمده که معصوم بودنشان را اثبات میکند؟یا چه دلایلی وجود دارد ؟

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
قرآن کريم در بسياري از آياتش بر اساس كنايه و تمثيل و تعابير غير صريح يا به اصطلاح خطاب غير مستقيم به مخاطبان اصلي از طريق مخاطب قرار دادن ديگري معارف خود را بيان نموده است . اين شيوه در رساندن پيام به مخاطب تاثير بيش تر دارد، آيات ياد شده در پرسش از اين باب است.
ثانيا: وجوه ديگر نيز درباره آن آيه مطرح است از جمله اين که: پيامبر قبل از هجرت و بعد از آن با انديشه کفر و شرک مبارزه کرد، اين سبب شد که حضرت از نظر کفار و مشرکان گناهکار به حساب آيد، پس مراد از واژه «ذنب» در آيه ياد شده پي آمد کارهايي مبارزاتي حضرت نزد کفار و مشرکان است و نه گناه مصطلح چنان که در روايات بدين مسئله تصريح شده که به دليل مبارزه پيامبر با بت پرستي از کفار و مشرکان کار او گناه تلقي مي‌شد. (1)
بنابراين هيچ کدام از آن آيات نشانه عدم عصمت نيست ،چه اين که استغفارهاي معصومين (ع) اسراري ديگر دارد که تفصيل آن را در منبع ذيل جويا شويد. (2)
دلايل عقلاني و وحياني بسياري بر عصمت پيامبران و امامان (ع) وجود دارد که به چند نمونه از آن اشاره مي‌شود:
1- خداوند به صراحت درباره عصمت پيامبر و اهل بيت در قرآن کريم فرمود: «انما يريد الله ليذهب عنکم الرجس اهل البيت و يطهرکم تطهيرا» (3) خداوند مي‌خواهد شما خانواده را از هر گونه آلودگي پاک پاک و منزه کند.
2- رسول خدا (ص) فرمود: «انا و علي و حسن و حسين و تسعه من ولد الحسين مطهرون، معصومون» (4) من و علي و حسنين و نه فرزندش مطهر و معصوم هستيم.
3- اما دليل عقلي: اولا جواز ارتکاب گناه و عدم عصمت پيامبر و امام، نه تنها با غرض بعثت و امامت ناسازگار است، بلکه سبب تشويق مردم به معصيت خواهد شد. از آن جا که نقض غرض و ترغيب به معصيت هيچ يک با حکمت الهي سازگار نيست، لازم است پيامبران و ائمه از ارتکاب هر گناهي مصون و داراي عصمت باشند.
دوم: اگر پيامبر و امام داراي عصمت نباشند و خود دچار لغزش و گناه شوند ،هرگز نمي‌تواند ديگران را به سوي تقوا و پاکي فرا بخواند و دعوت آن ها براي مردم موثر باشد.
سوم: اگر بپذيريم که پيامبر و امام عهده‌دار حفظ شريعت و دفاع از کيان اسلام‌اند ،اين کار بدون برخورداري از عصمت امکان پذير نيست. (5) در اين باره دلايل ديگر نيز است که تفصيل آن را در منبع ذيل جويا شويد. (6)

پي‌نوشت‌ها:
1. عصمت، ص 156.
2.سيماي اهل بيت در عرفان امام خميني، ص 294.
3.احزاب (33) آيه 33.
4.بحار الانوار، ج 25 ،ص 201.
5. آموزش کلام اسلامي، ج 2، ص 75 و 144.
6.عصمت، نشر مرکز مطالعات و پژوهش‌هاي فرهنگي، قم، 1388 ش .

معجزات پیامبراکرم(ص) غیراز قرآن کدامند؟ من طلبه هستم. لطفا دقیق و با ذکرمنبع جواب دهید

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
کرامت‌ها و معجزه‌هاي بسياري از پيامبر(ص) در طول زندگي پيش از بعثت، پس از بعثت و بعد از رحلت ديده شده و در کتاب هاي تاريخي ثبت شده است. پيامبر قرآن را به عنوان معجزة اصل خود ارائه داد که الآن هم موجود است .هنوز انسان‌ها را به هماورد طلبي مي‌خواند اما غير از قرآن کارهاي خارق‌العادة فراواني در طول حيات از ايشان سر زد که نشان از ارتباط خاص با عالم بالا داشت.
اکنون به طور خلاصه به بعضي از معجزات پيامبر گرامي اسلام اشاره مي کنيم :
1. روزي که حليمه او را براي شير دادن تحويل گرفت، ديد ايشان به پستان راست او متمايل است، در حالي که مي‌دانست پستان راستش شير ندارد، ولي همين که آن را در دهان ايشان گذاشت، همگان ديدن که پستان بي‌شير و رگ خشکيده به ناگاه پر از شير شد.(1)
2. سفر تجاري ايشان به شام قبل از بعثت،( به عنوان سرپرست کاروان تجاري خديجه) پر از حوادث اعجاب آور است که در تاريخ ثبت شده است.(2)
اين دو مورد مربوط به قبل از نبوت بود اما پس از نبوت نيز حضرت معجزات بسياري به عنوان نشانة ارتباطش با عالم غيب از خود نشان داد،
3. در جلسه دعوت خويشاوندان چهل نفر دعوت شده بودند که هر کدام غذاي بسيار مي‌خوردند و يک خمرة شربت مي‌نوشيدند. رسول خدا به امام علي(ع) دستور داد ران گوسفندي را طبخ و ظرف شيري را تهيه کند و بعد ده نفر ده نفر آنان را به طعام خواند و فرمود: «به نام خدا بخوريد» همگي خوردند و نوشيدند تا سير شدند، بدون اينکه مقدار شير کم شود، در اين هنگام ابو لهب گفت: ببينيد شما را چگونه سحر کرد!(3)
4.جريان معراج و سفر شبانه حضرت از ديگر معجزات ايشان بود. بنابر روايت هنگام برگشت از سفر شبانه به کاروان قريش برخوردند که شتري گم کرده و در پي آن بودند. حضرت مقداري از آب آشاميدني آنان را که در ظرفي بود، نوشيد و بقيه‌اش را به زمين ريخت. روز بعد ضمن گزارش سفرشبانه به قريش اعلام کرد که کاروان تجاري آنان در فلان نقطه بود و شترشان را گم کرده بودند و من مقداري از ظرف آب شان خوردم و بقيه‌اش را ريختم. آنان صبر کردند تا کاروان آمد و از آنان سؤال کردند و آنان تأکيد کردند که در آن شب در آن نقطه بوده و صبحگاهان شترشان را گم کرده و ظرف آب شان نيز ريخته شده بود.(4)
5.واقعه شکافته شدن ماه ( شق القمر) از ديگر معجزات پيامبر است.
6 - داستان كنده شدن درخت که امام علي در خطبه قاصعه نهج البلاغه در باره آن سخن گفته است .
اگر بخواهيم معجزات رسول خدا را برشمريم، وقت بسياري را مي‌طلبد . بهتر است به کتاب‌هايي که در مورد زندگي‌حضرت نگاشته شده است، مراجعه شود.
پي‌نوشت‌ها:
1. فروغ ابديت، ج 1، ص 163.
2. همان، ص 195.
3. تفسير الميزان، ج 15، ص 335 به نقل از تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 27.
4. ترجمه تفسير الميزان، ج 13، ص 19 ـ 20. ج 19، ص 94.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

با سلام من یک سوال داشتم . حضرت محمد (ص) چرا نامه ای ننوشت که در آن بگوید بعد از من حضرت علی (ع) جانشین است و همه را خلاص کند؟ برخی میگویند در هنگام وفات خواست این کار را بکند و قلم و دفتر خواست ولی گفتند پیامبر هزیان میگوید و آن را نیاوردند و پیامبر هم ناراحت شد و گفت همه از اتاق بیرون بروند. اینجا یک نکته لازم به توجه است . خود ایشان میفرمایند بعد از من امت من ۷۲ فرقه میشوند ، یعنی میدانسته که امت بر سر جانشینی دعوا میکنند ، پس چرا زود تر تصمیم نگرفت چیزی بنویسد و خیال همه را راحت کند با توجه به اینکه اگر این کار را میکرد امت هم شاید ۷۲ فرقه نمیشد ؟ با تشکر

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
پيامبر (ص) در خصوص ولايت امام علي (ع) صريحاً اقدام نمود. زيرا حضرت در جريان غدير رسماً علي (ع) را به عنوان جانشين خود معرفي نمود: «من كنت مولاه فعلي مولاه...» (1) اقدام پيامبر در پي دستور خداوند صورت گرفت، زيرا خداوند دستور داده بود: «اي پيامبر !آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است برسان . اگر نكني، رسالت او را انجام نداده اي ...».(2)
البته اقدامات پيامبر درخصوص رهبري امام علي (ع) تنها در جريان غدير منحصر نمي شود، بلكه حضرت ولايت امام را به مناسبت هاي مختلف مطرح نمود،پيامبر خطاب به علي (ع) فرمود: «آيا راضي نيستي كه نسبت تو به من، همچون هارون نسبت به موسي باشي؟ جز اينكه پس از من پيامبر نيست».(3) اين حديث كه در اصطلاح دانشمندان به آن «حديث منزلت» مي گويند، تمام مناصبي كه هارون داشت ، براي علي (ع) ثابت كرده جز نبوّت.(4)
پيامبر در حديث ثقلين همگان را به پيروي از قرآن و عترت فراخواند.(5) پيامبر با بيان اين حديث نيز زمينه اطاعت از اهل بيت را كه مصداق بارز آن امام علي است ، فراهم نمود. بنا به برخي گزارش ها رسول در آخرين لحظه هاي زندگي خود با بيان حديثي موسوم به حديث دوات بار ديگر اقدام به معرفي امام علي نمود.(6). اما متاسفانه برخي نگذاشتند اين امر صورت گيرد زيرا که به ضرر آن ها بود.
رسول خدا مصلحت نديد بيش از اين بر مساله رهبري علي (ع) تأكيد نمايد، چرا كه خطر ارتداد وجود داشت. بسياري از صحابه با توجه به خصلت ها و فرهنگ جاهلي پذيراي امامت امام علي نبودند، چرا كه آنان مي گفتند: امام و پيشوا مي بايست سنش از چهل سال بيش تر باشد. سن حضرت در هنگام رحلت پيامبر از اين كم تر بود.
رسول خدا در معرفي امام علي به عنوان خليفه کوتاهي نکرد. وي تا آن جا که مصلحت مي دانست، به طور شفاف به اين امر اقدام کرد، اما اين مردم بودند که وصاياي پيامبر شان را ناديده گرفتند .زمينه اختلاف و تفرقه بين خودشان را فراهم کردند . مطمئن باشيد اگر صدها بار هم رسول خدا به معرفي امام علي مي پرداخت، باز سقيفه سازان وصاياي حضرت را ناديده مي گرفتند . ريشه اختلاف امت رسول خدا در اين نيست که آنان نمي دانستند رسول خدا (ص) علي (ع) را به عنوان خليفه معرفي کرده است. آنان اين امر را مي دانستند. اختلاف امت ريشه در حسادت ، تعصبات ، حب دنيا ، انتقام جوي ها و قدرت طلبي هاي آنان دارد. پيامبر بيش از اين هم وظيفه نداشت که درباره امامت بعد از خود چيزي بگويد .
پي نوشت ها :
1 . پيام قرآن، ج9، ص 194.
2 . مائده(5) آيه 77 ؛ تفسير نمونه، ج5، ص 4 به بعد.
3 . فروغ ولايت ، ص 117 - 118.
4 . همان.
5 . پيام قرآن، ج9، ص 94.
6. بحارالانوار، ج 30، ص 466.

دلايل عقلي براي حقانيت پيامبر(ص)؟

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
دليل عقلي در جزئيات جاري نمي شود و بايد امري کلي باشد تا برهان عقلي در مورد آن جاري شود. در مورد اصل نبوت مي توان دلايل عقلي اقامه كرد اما در مورد حقانيت نبوت شخص پيامبر اسلام يا هر پيامبر ديگر نمي توان دليل عقلي اقامه كرد، زيرا اقامه دليل عقلي در جزئيات معنا ن دارد و فقط دركليات اقامه مي شود.
نبوت پيامبران به صورت عام (نبوت عامه) از سه طريق قابل اثبات است:
الف - معجزه‏اى كه همراه با دعوى نبوت آورده مى‏شود;
ب - گردآورى قرائن و شواهد، كه به صدق دعوى او گواهى مى‏دهند;
ج - تصديق پيامبر پيشين.
نبوت پيامبر اسلام (نبوت خاصه)را مى‏توان از هر سه راه فوق اثبات كرد، كه ما به صورت فشرده آنها را بيان مى‏كنيم.
ما در اين جا به كمك هفت اصل نبوت و پيامبري حضرت محمد را اثبات مي نماييم:
اصل اول
قرآن يا معجزه جاودان
تاريخ قطعى گواهى مى‏دهد كه پيامبر اسلام دعوت خود را با معجزات گوناگون مطرح ساخته ، ميان اين معجزات، حضرت روى يكى از آنها - كه در حقيقت معجزه جاودان اوست - تاكيد اساسى داشت: قرآن كريم .
پيامبر اسلام نبوت خويش را با آوردن اين كتاب آسمانى اعلان نموده و جهانيان را به مقابله با آن دعوت كرد، و به رغم تحدى آشكار و قاطع قرآن، هيچ كس نتوانست در عصر بعثت مانند آن را بياورد. امروز نيز پس از گذشت قرن ها، قرآن همچنان تحدى خود را اعلان كرده و مى‏گويد: ‹‹لئن اجتمعت الانس والجن على ان ياتوا بمثل هذا القرآن لا ياتون‏بمثله ولو كان بعضهم لبعض ظهيرا (اسراء/88)؛بگو اگر انس و جن دور هم گرد آيند كه كتابى مانند اين قرآن بياورند، نمى‏توانند نظير آن را بياورند، هرچند برخى از آنان به برخى ديگر يارى رسانند». قرآن در اينجا در مقام تحدى مى‏گويد:اى پيامبر، بگو اگر مى‏توانند كتابى مثل اين قرآن بياورند، و در جاى ديگر به كمتر از اين حدنيز تنزل فرموده و مى‏گويد: بگو اگر مى‏توانند، مانند ده سوره و حتى يك سوره از سوره‏هاى قرآن را بياورند.
‹‹قل فاتوا بعشرسور مثله مفتريات›› (هود/13).
‹‹قل فاتوا بسورة من مثله›› (بقره/23).
مى‏دانيم كه، دشمنان اسلام در طول 15 قرن كه از پيدايش اين دين مى‏گذرد، براى ضربه زدن به اسلام از هيچ تلاشى فروگذار نكردند، حتى از اتهام پيامبر اسلام به سحر و جنون و مانند آن باز ننشستند،ولى هرگز نتوانستند از پس مقابله با قرآن برآيند. امروز نيز همه نوع فكر و انديشه و ادوات را در اختيار دارند ولى توان پاسخگويى به اين تحدى قاطع و آشكار قرآن را ندارند، و اين خود گواه آن است كه قرآن، چيزى فوق سخن انسان است.
اصل دوم
پيامبر گرامى معجزات گوناگونى داشت، كه شرح آن در كتب تاريخ و حديث ضبط شده است. اما در آن ميان، معجزه جاويدان او كه در تمامى ادوار مى‏درخشد، قرآن كريم است . سراينكه رسول گرامى اسلام با چنين معجزه‏اى از ديگر پيامبران امتياز يافته، اين است كه آئين او، آئينى خاتم و جاودانه است. آئين جاودانه نياز به معجزه‏اى جاودان دارد تا در هر عصر و نسلى برهان قاطع نبوت باشد. افراد بشر در طول قرون بتوانند بدون مراجعه به اقوال ديگران مستقيما به آن مراجعه كنند.
قرآن از جهات مختلفى جنبه اعجاز دارد، كه بحث گسترده درباره يكايك آنها از گنجايش اين رساله بيرون است و ما به طور فشرده آنها را يادآور مى‏شويم:
در روز نزول قرآن، نخستين چيزى كه چشم جهان عرب و استادان سخن و بلاغت را گرفت، زيبايى كلمات، شگفتى و تازگى تركيب، و برترى معانى قرآن بود كه از مجموع آن به فصاحت و بلاغت تعبير مى‏آورند. اين ويژگى بر عرب آن روز (و امروز) كاملا مشهود بوده و از همين رو پيامبر گرامى با تلاوت پى‏درپى آيات قرآن و دعوت مكرر به تحدى، قهرمانان عرصه سخن و استادان بلاغت را به خضوع و خشوع وامى‏داشت و وادارشان مى‏كرد كه در برابر عظمت كلام او انگشت‏حيرت به دندان گرفته، و به فوق بشرى بودن آن اذعان كنند.
وليد بن مغيره، استاد سخن و شعر قريش، پس از شنيدن آياتى چند از پيامبر اكرم درباره آن چنين داورى كرد:«به خدا سوگند، ‏اكنون از محمد سخنى شنيدم كه نه به سخن انسان ها، و نه به سخن جنيان مى‏ماند. سخنى است داراى شيرينى و زيبايى خاص. شاخه‏هاى كلام وى پربار، و ريشه آن پربركت است; سخنى است والا كه هيچ سخنى برجسته تر از آن نيست، يعنى هرگز قابل رقابت نمى‏باشد». (1)

تنها وليد بن مغيره نيست كه در برابر جمال ظاهرى و شكوه معنوى قرآن سر تعظيم فرود آورده است، بلكه ديگر بلغاى عرب نيز نظير عتبة بن ربيعة و طفيل بن عمرو نيز اظهار عجز كرده و به اعجاز ادبى قرآن اعتراف كرده‏اند. البته، عرب جاهلى به علت پايين بودن سطح فرهنگ خويش، از قرآن جز اين جنبه از اعجاز را درك نمى‏كرد، اما زمانى كه اسلام، خورشيدوار، بر ربع مسكون جهان تابيد، متفكران جهان به غور و تامل در آيات بلند اين كتاب پرداخته و علاوه بر جهات ادبى، از جهات ديگر قرآن نيز كه هر يك مستقلا گواهى روشن بر ارتباط آن با عالم قدس است‏بهره گرفتند و در هر عصر، نكته‏هايى تازه از حقايق بى‏پايان آن آموختند، كه اين رشته همچنان ادامه دارد....
اصل سوم
در اصل پيش، اعجاز ادبى قرآن را به اختصار بيان كرديم. اكنون برآنيم كه به طور فشرده به جلوه‏هاى ديگرى از اعجاز قرآن اشاره كنيم. اگر اعجاز ادبى قرآن، تنها براى كسانى قابل درك است كه در زبان عربى مهارت كافى داشته باشند، خوشبختانه ديگر جلوه‏هاى اعجاز قرآن براى ديگران نيز قابل فهم است.
الف - آورنده قرآن، يك فرد امى و درس ناخوانده است; نه مدرسه‏اى رفته، نه در برابر استادى زانو زده، و نه كتابى را خوانده است: ‹‹ماكنت تتلوا من قبله من كتاب ولا تخطه بيمينك اذا لارتاب المبطلون (عنكبوت/108)؛ پيش از اين نه كتابى مى‏خواندى و نه با دست چيزى مى‏نوشتى، كه اگر غير از اين بود باطل گرايان [در حقانيت رسالت تو] ترديد مى‏كردند.
پيامبر اين آيه را بر مردمى تلاوت كرد كه از كارنامه زندگى او كاملا مطلع بودند. اگر وى سابقه تحصيل داشت، او را در اين ادعا تكذيب مى‏كردند. اگر مى‏بينيم برخى او را متهم مى‏كردند كه «قرآن را بشرى به وى مى‏آموزد» (2) اين تهمت نيز بسان ديگر تهمت ها كاملا بى‏اساس بود، چنان كه قرآن اين اتهام را رد كرده :«آن كس كه مى‏گويند قرآن را به پيامبر آموخته، از غير عرب است، در حالي كه زبان قرآن زبان عربى فصيح است. (3)
ب - قرآن طى مدت بيست و سه سال در شرايط گوناگون (صلح و جنگ، سفر وحضر، و...) توسط پيامبر
تلاوت شده است. طبيعت‏ چنين سخن گفتنى ايجاب مى‏كند كه در گفتار گوينده نوعى دوگانگى بلكه چندگانگى پيش آيد. مؤلفانى كه كتاب خود را در شرايطى يكسان و با رعايت اصول هماهنگى مى‏نويسند، چه بسا دچار اختلاف و ناهماهنگى در كلام مى‏شوند، چه رسد به كسانى كه سخنى را به تدريج، و در اوضاع و احوال مختلف، القا مى‏كنند.
در خور توجه است كه قرآن كريم درباره موضوعات گوناگون از الهيات، تاريخ، تشريع و قانونگذارى، اخلاق، طبيعت و غيره سخن گفته، در عين مجموعه آن وى از سر تا به بن داراى عالي ترين نوع هماهنگى و انسجام از نظر محتوا، و سبك سخن گفتن است. قرآن خود اين جنبه از اعجاز را يادآور شده :‹‹افلا يتدبرون القرآن و لو كان‏من عند غير الله لوجدوا فيه اختلافا كثيرا› (نساء/82)؛ آيا در قرآن تدبر نمى‏كنند؟ اگر از جانب غير خدا بود، در آن اختلاف بسيار مى‏يافتند.
ج - قرآن كريم، فطرت ثابت انسان را مدنظر قرار داده و بر اساس آن قانونگذارى كرده است. در نتيجه اين بينش اساسى، به همه ابعاد روح و زواياى حيات انسان توجه كرده و اصولى كلى را، كه هرگز كهنگى و زوال نمى‏پذيرد، يادآور شده است.
از ويژگي هاى قوانين كلى اسلام آن است كه در شرايط گوناگون و محيط هاى مختلف قابل اجراست، و مسلمانان زمانى كه بر بخش عظيمى از جهان دست‏يافته بودند، در پرتو همين قوانين، قرن ها جوامع بشرى را با قدرت و عظمت اداره كردند. امام باقر عليه السلام مى‏فرمايد: «ان الله لم يدع شيئا تحتاج اليه الامة الا انزله في كتابه و بينه لرسوله و جعل لكل شي‏ء حدا و جعل عليه دليلا؛ (4) خداوند هيچ چيزى را كه مردم به آن نيازمندند وانگذارده مگر اينكه در كتاب خود از آن سخن گفته و براى رسول خود حكمش را توضيح داده ، و براى هر چيزى حدى، و براى هر حدى دليلى معين كرده است.
اصل چهارم
د - قرآن در آيات مختلف به مناسبت هاى گوناگون اسرار جهان آفرينش را كه بشر آن روز از آن آگاهى نداشت‏بيان كرده است، وكشف اين اسرار براى فرد درس نخوانده كه در يك جامعه بى‏خبر از همه چيز زندگى مى‏كند، جز از طريق وحى امكان پذير نيست. كشف قانون جاذبه از افتخارات علم جديد به شمار مى‏رود و اينك استوارى كاخ آفرينش را برپايه آن تفسير مى‏كنند. قرآن در جمله بسيار كوتاهى پرده از اين قانون برداشته و مى‏فرمايد:‹‹الله الذي رفع السموات بغير عمد ترونها›› (رعد/2) خدايى كه آسمان ها را بدون ستون مرئى برافراشته است.
كشف قانون زوجيت عمومى يكى ديگر از دست‏آوردهاى علم جديد است، و قرآن كريم در روزگارى كه كمترين اطلاعى در اين باره موجود نبود از آن خبر داده:‹‹و من كل شي‏ء خلقنا زوجين لعلكم تذكرون›› (ذاريات/49): از هرچيزى جفت آفريديم، باشد كه متذكر شويد.
نمونه‏هاى ديگر كه در كتاب هاى تفسير وكلام يا دائرة المعارف بيان شده‏اند.
ه - قرآن پيش از وقوع برخى حوادث، قاطعانه از آنها خبر داده و گزارهاى وى نيز دقيقا به وقوع پيوست است. نمونه‏هاى اين امر زياد است كه تنها به يك مورد آن اشاره مى‏كنيم: روزى كه روميان خداپرست مسيحى، مغلوب ساسانيان آتش‏پرست گرديدند; مشركان عرب اين ماجرا را به فال نيك گرفته و گفتند مانيز بر خداپرستان جزيرة العرب (مسلمانان) پيروز خواهيم شد. قرآن در آن موقع قاطعانه خبر داد:‹‹غلبت الروم × في ادنى الارض و هم من بعد غلبهم سيغلبون× في بضع سنين لله الامر من قبل و من بعد و يومئذ يفرح المؤمنون››.(روم/1-4): روميان در نزديك ترين زمين (به ديار عرب) مغلوب شدند،و آنان پس از اين شكست، در مدت كمى (ميان سه تا نه سال) بر حريف پيروز خواهند شد. چيزى نگذشت كه اين پيشگويى به وقوع پيوست، و همزمان هر دو گروه خداپرست (مسيحيان روم و مسلمانان عربستان) بر دشمنان خويش (ايران ساسانى و مشركان قريش) پيروز شدند. از اين جهت در ذيل آيه از سرور و شادمانى مؤمنان سخن مى‏گويد و مى‏فرمايد:‹‹يومئذ يفرح المؤمنون›› زيرا اين دو پيروزى همزمان رخ دادند.
و - قرآن زندگانى پيامبران و امت هاى پيشين را در سوره‏هاى مختلف با تعبيرهاى گوناگون بيان كرده است. اين سرگذشت ها در كتب عهدين (تورات و انجيل)نيز وارد شده است، ولى به هنگام مقايسه روشن مى‏شود كه قرآن يكسره وحى الهى است، ولى آنچه در عهدين آمده، از دستبرد تحريفگران مصون نمانده است.در گزارش قرآن از زندگى پيامبران، كوچك ترين مطلبى بر خلاف عقل و فطرت بى‏تناسب با مقام والاى پيامبران وجود ندارد، در حالي كه در قصص عهدين اين نوع نارسايي ها فراوان است.در اين زمينه تنها مقايسه ميان قرآن با عهدين در مورد سرگذشت آدم كافى است.
اصل پنجم

گردآورى قرائن و شواهد از امورى است كه مى‏تواند صدق دعوى پامبران را اثبات كند. در اينجا برآنيم كه به طور فشرده، به قرائنى كه بيانگر صحت دعوى پيامبر اسلام است اشاره كنيم. اين قرائن عبارتند از:
الف - سوابق زندگى پيامبر : مردم قريش پيامبر اسلام را پيش از مبعوث شدن به رسالت، محمد «امين‏» خوانده و اشياى گرانبها را نزد او به امانت مى‏گذاشتند. زمانى كه در تجديد بناى كعبه براى نصب حجرالاسود ميان چهار قبيله اختلاف رخ داد، همگان پذيرفتند كه اين كار را عزيز قريش، يعنى پيامبر انجام دهد. زيرا او مردى امين و پاكدامن است. (5)
ب - وارستگى از آلودگي هاى محيط: پيامبر اسلام در محيطى پرورش يافته بود كه در آن جز بت‏پرستى، قماربازى، زنده به گور كردن دختران، خوردن مردار وخون،و ستم و يغماگرى حاكم نبود. در چنين محيطى او انسانى والا بود كه به هيچ‏وجه آلوده به اين گونه رذايل عقيدتى واخلاقى نشد.
ج - محتواى دعوت: وقتى به محتواى دعوت پيامبر مى‏نگريم ،مى‏بينيم وى مردم را درست‏بر ضد آنچه كه در محيط وى رواج داشت ،فرا مى‏خواند. آنها بت‏پرست‏بودند، او به توحيد دعوت كرد; معاد را انكار مى‏كردند، او ايمان به معاد را شرط اسلام شمرد; دختران را زنده به گور كرده و براى زن كم ترين ارزشى قائل نبودند، اما او كرامت انسانى را به زن بازگرداند، ربا خوار و ثروت اندوز بودند، او از رباخوارى وتكاثر نهى نمود. ميگسارى و قمار رايج‏بود، او اين امور را كردار شيطانى ناميد و اجتناب از آن را فرض دانست....
د - ابزار دعوت: وسايل و ابزارى كه پيامبر براى نشر دعوت خود از آن كمك گرفت، كاملا انسانى و اخلاقى بود. حضرتش هرگز از روش هاى ضد انسانى همچون بستن آب بر دشمن و آلوده كردن آن، بريدن درختان و غيره كمك نگرفت. بلكه توصيه مى‏كرد به زنان و كودكان و پيرمردان آزار نرسانند، درختان را قطع نسازند، و پيش از اتمام حجت‏به دشمن، جنگ را شروع نكنند. از منطق‏ماكياوليستى «هدف، كاربرد هرگونه وسيله را مجاز مى‏سازد» بيزار بود .در جنگ خيبر، پيشنهاد يكى از يهوديان را براى به زانو درآوردن دشمن از راه مسموم كردن آب آنها نپذيرفت.تاريخ زندگانى وى، سرشار از برخوردهاى كريمانه با دشمنان است.
ه - شخصيت و خصال گروندگان: ملاحظه روحيات، افكار و رفتار كسانى كه به پيامبر ايمان آورده‏اند ،مى‏تواند پايه صدق گفتار او را روشن سازد. بديهى است هرگاه دعوت كسى در انسان هاى ممتاز جامعه مؤثر افتد، نشانه صدق و حقانيت دعوت اوست، ولى هرگاه افراد دنياپرست دور وى را بگيرند، نشانه ضعف ادعاى او خواهد بود. در ميان گروندگان راستين به پيامبر اسلام انسان هاى والايى مانند امير مؤمنان على عليه السلام، جعفر بن ابى طالب، سلمان، ابوذر، بلال، مصعب، ابن مسعود، مقداد و عمار را مى‏بينيم كه تاريخ به خصايل انسانى و زهد و تقوى و جهاد و ايثار و پاكى و درستى آنان اعتراف دارد.
و - تاثير مثبت در محيط، و پى‏ريزى يك تمدن عظيم و با شكوه: پيامبر در مدت بيست و سه سال، وضع جزيرة العرب را دگرگون ساخت. آن حضرت از انسان هاى يغماگر افرادى امين، و از افراد بت پرست موحدانى فرهيخته و پا برجا تربيت كرد كه نه تنها تمدنى با شكوه را در محيط سكونت‏خود برپا ساختند، بلكه تمدن بى‏نظير اسلامى را به مناطق ديگر نيز گسترش دادند. جعفر بن ابى طالب عليمها السلام، از مسلمانان صدر اسلام، بر همين نكته مهر تاكيد نهاد و در جواب سؤال فرمانرواى حبشه چنين گفت:
«اى فرمانروا، خدا در ميان ما پيامبرى را برانگيخت كه ما را از بت‏پرستى و قمار باز داشت .به نماز و زكات، دادگرى و نيكوكارى، و كمك به خويشاوندان امر فرمود . از فحشا و منكر و ستم نهى كرد». (6)
اين قرائن و نظاير آنها مى‏تواند ما را به صدق گفتار پيامبر اسلام وحقانيت مرام وى رهنمون گردد. قطعا فردى با اين خصوصيات، در ادعاى نبوت و ارتباط با جهان غيب، صادق بوده است، چنانكه قرائن ديگر نيز دقيقا مؤيد اين مطلب است.
اصل ششم
تصديق پيامبر پيشين: يكى از راه هاي اثبات دعوى نبوت، تصديق پيامبر پيشين است. زيرا فرض اين است كه نبوت پيامبر پيشين با دلايل قطعى ثابت‏شده، گفتار او مى‏تواند سندى قاطع بر استوارى نبوت بعدى قلمداد شود. از برخى آيات قرآن استفاده مى‏شود كه اهل كتاب، پيامبر اسلام را همچون فرزندان خود، مى‏شناختند، يعنى نشانه‏هاى نبوت وى در كتب آسمانى آنان بيان شده است.پيامبر اسلام مدعى اين معنا شد و كسى نيز او را تكذيب نكرد:
‹‹الذين آتيناهم الكتاب يعرفونه كما يعرفون ابناءهم وان فريقا منهم ليكتمون الحق وهم يعلمون›› (بقره/146):كسانى كه به آنان كتاب داده‏ايم (يهود و نصارى) پيامبر را بسان فرزندان خود نيك مى‏شناسند و گروهى از آنان، با آنكه حقيقت را مى‏دانند، آن را پنهان مى‏كنند.
پيامبر اسلام مدعى گشت كه عيسى عليه السلام درباره او بشارت داده و گفته : شما را به آمدن پيامبرى پس از خود نويد مى‏دهم كه احمد نام دارد:‹‹ومبشرا برسول‏ياتي من بعدي اسمه احمد›› (صف/6) و اهل كتاب اين ادعا را انكار نكردند، هرچند از اظهار حقيقت نيز سرباز مى‏زدند.
انجيل با آن كه قرن هاست دستخوش تحريف شده، در انجيل يوحنا (فصل هاى 14، 15،16) پيش‏بينى مسيح از آمدن شخصى به نام «فارقليطا» ( ستوده‏9 محمد) وجود دارد كه پژوهندگان مى‏توانند به آن مراجعه كنند. (7)
اصل هفتم
معجزات پيامبر منحصر به قرآن نبوده ، بلكه حضرت گاه در مناسبت هاى مختلف به منظور اقناع مردم دست‏به اعجاز مى‏زد. د راين زمينه بايد خاطرنشان ساخت كه محاسبه عقلى وجود معجزاتى غير از قرآن را در زندگانى پيامبر اكرم ثابت مى‏كند: پيامبر براى حضرت و براى حضرت مسيح نيز 5 معجزه را متذكر مى‏شود. (9) آيا مى‏شود پذيرفت پيامبر اسلام، كه خود را برتر از پيامبران گذشته و خاتم آنان مى‏شمرد، با نقل اين همه معجزات گوناگون براى پيامبران قبلى، تنها يك معجزه داشته باشد؟! آيا مردم، با توجه به صدور آن همه معجزات از پيامبران پيشين، تمناى معجزات مختلف از پيامبر نداشتند و به ديدن يك معجزه از وى اكتفا مى‏كردند؟!
وانگهى قرآن معجزات متعددى را براى پيامبر ذكر كرده است كه ذيلا بدانها اشاره مى‏كنيم:
الف - شق القمر:
زمانى كه مشركان ايمان خود را منوط به دو نيم شدن ماه به اشاره پيامبر دانستند، حضرت به اذن الهى اين كار را انجام داد، چنان كه قرآن مى‏فرمايد: ‹‹اقتربت الساعة× وانشق القمر×و ان يروا آية يعرضوا و يقولوا سحر مستمر›› (قمر/1-4): رستاخيز نزديك شد، و ماه به دو نيم گشت، اگر آيتى (معجزه‏اى) را ببينند روى برگردانده و مى‏گويند سحرى است مستمر. ذيل آيه كاملا گواه آن است كه مقصود از آيه، شكافتن ماه در روز رستاخيز نيست، بلكه مربوط به عصر پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم است.
ب - معراج - پيامبر اكرم در يك شب از مسجد الحرام در مكه به مسجد اقصى در فلسطين، و از آنجا به جهان بالا رفت‏سيرى چنين عظيم در زمانى آن‏سان كوتاه، از ديگر معجزات پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله و سلم است كه در قرآن نقل شده است، و قدرت الهى بالاتر از آن است كه عوامل طبيعى مانع از عروج فرستاده وى به عالم بالا باشد. (10)
ج - مباهله با اهل كتاب - پيامبر براى اثبات حقانيت‏خود عده‏اى از اهل كتاب را به مباهله دعوت كرد و گفت‏بياييد تا خود، فرزندان و زنانمان به مباهله برخيزيم. مسلم است كه مباهله به نابودى يكى از دو طرف منتهى مى‏شد ولى او آمادگى خود را اعلان كرد و در نتيجه آن گروه از اهل كتاب، با مشاهده قاطعيت و استوارى پيامبر اسلام و اينكه وى عزيزترين كسان خويش را بى‏پروا به عرصه مباهله آورده است، عقب‏نشينى كردند. و تن به قبول شرايط پيامبر دادند. (11)
در اخبار از غيب قبلا يادآور شديم كه حضرت مسيح از غيب خبر مى‏داد. (12) پيامبر گرامى اسلام نيز از طريق وحى از غيب خبر مى‏داد كه يكى از آنها پيروزى روميان بر ايرانيان (13) و ديگرى فتح مكه (14) بود.
اينها يك رشته معجزاتى است كه ذكر آن در خود قرآن آمده است. افزون بر اين، مورخان و محدثان اسلامى معجزات بسيار ديگرى براى آن حضرت نقل كرده‏اند، كه مجموع آنها از تواتر اجمالى برخوردار است.

پى‏نوشت‏ها:
1. مجمع البيان،ج 5،ص387.
2و 3. نحل،آيه103.
4. كافى،ج1،ص59.
5. سيره ابن هشام، ج1،ص209.
6. همان ص‏359و 360.
7. در اين باره به كتاب هايى كه بشارات عهدين درباره پيامبر اكرم را گرد آورده‏اند، مراجعه شود مانند كتاب انيس الاعلام.
8. اسراء،آيه101.
9. آل عمران،آيه49.
10. اسراء،آيه1.
11. آل عمران،آيه61.
12.همان،آيه49.
13. روم،آيه2.
14. فتح،آيه27.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

صفحه‌ها