حقانیت پیامبر

دلايل عقلي براي حقانيت پيامبر(ص)؟

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
دليل عقلي در جزئيات جاري نمي شود و بايد امري کلي باشد تا برهان عقلي در مورد آن جاري شود. در مورد اصل نبوت مي توان دلايل عقلي اقامه كرد اما در مورد حقانيت نبوت شخص پيامبر اسلام يا هر پيامبر ديگر نمي توان دليل عقلي اقامه كرد، زيرا اقامه دليل عقلي در جزئيات معنا ن دارد و فقط دركليات اقامه مي شود.
نبوت پيامبران به صورت عام (نبوت عامه) از سه طريق قابل اثبات است:
الف - معجزه‏اى كه همراه با دعوى نبوت آورده مى‏شود;
ب - گردآورى قرائن و شواهد، كه به صدق دعوى او گواهى مى‏دهند;
ج - تصديق پيامبر پيشين.
نبوت پيامبر اسلام (نبوت خاصه)را مى‏توان از هر سه راه فوق اثبات كرد، كه ما به صورت فشرده آنها را بيان مى‏كنيم.
ما در اين جا به كمك هفت اصل نبوت و پيامبري حضرت محمد را اثبات مي نماييم:
اصل اول
قرآن يا معجزه جاودان
تاريخ قطعى گواهى مى‏دهد كه پيامبر اسلام دعوت خود را با معجزات گوناگون مطرح ساخته ، ميان اين معجزات، حضرت روى يكى از آنها - كه در حقيقت معجزه جاودان اوست - تاكيد اساسى داشت: قرآن كريم .
پيامبر اسلام نبوت خويش را با آوردن اين كتاب آسمانى اعلان نموده و جهانيان را به مقابله با آن دعوت كرد، و به رغم تحدى آشكار و قاطع قرآن، هيچ كس نتوانست در عصر بعثت مانند آن را بياورد. امروز نيز پس از گذشت قرن ها، قرآن همچنان تحدى خود را اعلان كرده و مى‏گويد: ‹‹لئن اجتمعت الانس والجن على ان ياتوا بمثل هذا القرآن لا ياتون‏بمثله ولو كان بعضهم لبعض ظهيرا (اسراء/88)؛بگو اگر انس و جن دور هم گرد آيند كه كتابى مانند اين قرآن بياورند، نمى‏توانند نظير آن را بياورند، هرچند برخى از آنان به برخى ديگر يارى رسانند». قرآن در اينجا در مقام تحدى مى‏گويد:اى پيامبر، بگو اگر مى‏توانند كتابى مثل اين قرآن بياورند، و در جاى ديگر به كمتر از اين حدنيز تنزل فرموده و مى‏گويد: بگو اگر مى‏توانند، مانند ده سوره و حتى يك سوره از سوره‏هاى قرآن را بياورند.
‹‹قل فاتوا بعشرسور مثله مفتريات›› (هود/13).
‹‹قل فاتوا بسورة من مثله›› (بقره/23).
مى‏دانيم كه، دشمنان اسلام در طول 15 قرن كه از پيدايش اين دين مى‏گذرد، براى ضربه زدن به اسلام از هيچ تلاشى فروگذار نكردند، حتى از اتهام پيامبر اسلام به سحر و جنون و مانند آن باز ننشستند،ولى هرگز نتوانستند از پس مقابله با قرآن برآيند. امروز نيز همه نوع فكر و انديشه و ادوات را در اختيار دارند ولى توان پاسخگويى به اين تحدى قاطع و آشكار قرآن را ندارند، و اين خود گواه آن است كه قرآن، چيزى فوق سخن انسان است.
اصل دوم
پيامبر گرامى معجزات گوناگونى داشت، كه شرح آن در كتب تاريخ و حديث ضبط شده است. اما در آن ميان، معجزه جاويدان او كه در تمامى ادوار مى‏درخشد، قرآن كريم است . سراينكه رسول گرامى اسلام با چنين معجزه‏اى از ديگر پيامبران امتياز يافته، اين است كه آئين او، آئينى خاتم و جاودانه است. آئين جاودانه نياز به معجزه‏اى جاودان دارد تا در هر عصر و نسلى برهان قاطع نبوت باشد. افراد بشر در طول قرون بتوانند بدون مراجعه به اقوال ديگران مستقيما به آن مراجعه كنند.
قرآن از جهات مختلفى جنبه اعجاز دارد، كه بحث گسترده درباره يكايك آنها از گنجايش اين رساله بيرون است و ما به طور فشرده آنها را يادآور مى‏شويم:
در روز نزول قرآن، نخستين چيزى كه چشم جهان عرب و استادان سخن و بلاغت را گرفت، زيبايى كلمات، شگفتى و تازگى تركيب، و برترى معانى قرآن بود كه از مجموع آن به فصاحت و بلاغت تعبير مى‏آورند. اين ويژگى بر عرب آن روز (و امروز) كاملا مشهود بوده و از همين رو پيامبر گرامى با تلاوت پى‏درپى آيات قرآن و دعوت مكرر به تحدى، قهرمانان عرصه سخن و استادان بلاغت را به خضوع و خشوع وامى‏داشت و وادارشان مى‏كرد كه در برابر عظمت كلام او انگشت‏حيرت به دندان گرفته، و به فوق بشرى بودن آن اذعان كنند.
وليد بن مغيره، استاد سخن و شعر قريش، پس از شنيدن آياتى چند از پيامبر اكرم درباره آن چنين داورى كرد:«به خدا سوگند، ‏اكنون از محمد سخنى شنيدم كه نه به سخن انسان ها، و نه به سخن جنيان مى‏ماند. سخنى است داراى شيرينى و زيبايى خاص. شاخه‏هاى كلام وى پربار، و ريشه آن پربركت است; سخنى است والا كه هيچ سخنى برجسته تر از آن نيست، يعنى هرگز قابل رقابت نمى‏باشد». (1)

تنها وليد بن مغيره نيست كه در برابر جمال ظاهرى و شكوه معنوى قرآن سر تعظيم فرود آورده است، بلكه ديگر بلغاى عرب نيز نظير عتبة بن ربيعة و طفيل بن عمرو نيز اظهار عجز كرده و به اعجاز ادبى قرآن اعتراف كرده‏اند. البته، عرب جاهلى به علت پايين بودن سطح فرهنگ خويش، از قرآن جز اين جنبه از اعجاز را درك نمى‏كرد، اما زمانى كه اسلام، خورشيدوار، بر ربع مسكون جهان تابيد، متفكران جهان به غور و تامل در آيات بلند اين كتاب پرداخته و علاوه بر جهات ادبى، از جهات ديگر قرآن نيز كه هر يك مستقلا گواهى روشن بر ارتباط آن با عالم قدس است‏بهره گرفتند و در هر عصر، نكته‏هايى تازه از حقايق بى‏پايان آن آموختند، كه اين رشته همچنان ادامه دارد....
اصل سوم
در اصل پيش، اعجاز ادبى قرآن را به اختصار بيان كرديم. اكنون برآنيم كه به طور فشرده به جلوه‏هاى ديگرى از اعجاز قرآن اشاره كنيم. اگر اعجاز ادبى قرآن، تنها براى كسانى قابل درك است كه در زبان عربى مهارت كافى داشته باشند، خوشبختانه ديگر جلوه‏هاى اعجاز قرآن براى ديگران نيز قابل فهم است.
الف - آورنده قرآن، يك فرد امى و درس ناخوانده است; نه مدرسه‏اى رفته، نه در برابر استادى زانو زده، و نه كتابى را خوانده است: ‹‹ماكنت تتلوا من قبله من كتاب ولا تخطه بيمينك اذا لارتاب المبطلون (عنكبوت/108)؛ پيش از اين نه كتابى مى‏خواندى و نه با دست چيزى مى‏نوشتى، كه اگر غير از اين بود باطل گرايان [در حقانيت رسالت تو] ترديد مى‏كردند.
پيامبر اين آيه را بر مردمى تلاوت كرد كه از كارنامه زندگى او كاملا مطلع بودند. اگر وى سابقه تحصيل داشت، او را در اين ادعا تكذيب مى‏كردند. اگر مى‏بينيم برخى او را متهم مى‏كردند كه «قرآن را بشرى به وى مى‏آموزد» (2) اين تهمت نيز بسان ديگر تهمت ها كاملا بى‏اساس بود، چنان كه قرآن اين اتهام را رد كرده :«آن كس كه مى‏گويند قرآن را به پيامبر آموخته، از غير عرب است، در حالي كه زبان قرآن زبان عربى فصيح است. (3)
ب - قرآن طى مدت بيست و سه سال در شرايط گوناگون (صلح و جنگ، سفر وحضر، و...) توسط پيامبر
تلاوت شده است. طبيعت‏ چنين سخن گفتنى ايجاب مى‏كند كه در گفتار گوينده نوعى دوگانگى بلكه چندگانگى پيش آيد. مؤلفانى كه كتاب خود را در شرايطى يكسان و با رعايت اصول هماهنگى مى‏نويسند، چه بسا دچار اختلاف و ناهماهنگى در كلام مى‏شوند، چه رسد به كسانى كه سخنى را به تدريج، و در اوضاع و احوال مختلف، القا مى‏كنند.
در خور توجه است كه قرآن كريم درباره موضوعات گوناگون از الهيات، تاريخ، تشريع و قانونگذارى، اخلاق، طبيعت و غيره سخن گفته، در عين مجموعه آن وى از سر تا به بن داراى عالي ترين نوع هماهنگى و انسجام از نظر محتوا، و سبك سخن گفتن است. قرآن خود اين جنبه از اعجاز را يادآور شده :‹‹افلا يتدبرون القرآن و لو كان‏من عند غير الله لوجدوا فيه اختلافا كثيرا› (نساء/82)؛ آيا در قرآن تدبر نمى‏كنند؟ اگر از جانب غير خدا بود، در آن اختلاف بسيار مى‏يافتند.
ج - قرآن كريم، فطرت ثابت انسان را مدنظر قرار داده و بر اساس آن قانونگذارى كرده است. در نتيجه اين بينش اساسى، به همه ابعاد روح و زواياى حيات انسان توجه كرده و اصولى كلى را، كه هرگز كهنگى و زوال نمى‏پذيرد، يادآور شده است.
از ويژگي هاى قوانين كلى اسلام آن است كه در شرايط گوناگون و محيط هاى مختلف قابل اجراست، و مسلمانان زمانى كه بر بخش عظيمى از جهان دست‏يافته بودند، در پرتو همين قوانين، قرن ها جوامع بشرى را با قدرت و عظمت اداره كردند. امام باقر عليه السلام مى‏فرمايد: «ان الله لم يدع شيئا تحتاج اليه الامة الا انزله في كتابه و بينه لرسوله و جعل لكل شي‏ء حدا و جعل عليه دليلا؛ (4) خداوند هيچ چيزى را كه مردم به آن نيازمندند وانگذارده مگر اينكه در كتاب خود از آن سخن گفته و براى رسول خود حكمش را توضيح داده ، و براى هر چيزى حدى، و براى هر حدى دليلى معين كرده است.
اصل چهارم
د - قرآن در آيات مختلف به مناسبت هاى گوناگون اسرار جهان آفرينش را كه بشر آن روز از آن آگاهى نداشت‏بيان كرده است، وكشف اين اسرار براى فرد درس نخوانده كه در يك جامعه بى‏خبر از همه چيز زندگى مى‏كند، جز از طريق وحى امكان پذير نيست. كشف قانون جاذبه از افتخارات علم جديد به شمار مى‏رود و اينك استوارى كاخ آفرينش را برپايه آن تفسير مى‏كنند. قرآن در جمله بسيار كوتاهى پرده از اين قانون برداشته و مى‏فرمايد:‹‹الله الذي رفع السموات بغير عمد ترونها›› (رعد/2) خدايى كه آسمان ها را بدون ستون مرئى برافراشته است.
كشف قانون زوجيت عمومى يكى ديگر از دست‏آوردهاى علم جديد است، و قرآن كريم در روزگارى كه كمترين اطلاعى در اين باره موجود نبود از آن خبر داده:‹‹و من كل شي‏ء خلقنا زوجين لعلكم تذكرون›› (ذاريات/49): از هرچيزى جفت آفريديم، باشد كه متذكر شويد.
نمونه‏هاى ديگر كه در كتاب هاى تفسير وكلام يا دائرة المعارف بيان شده‏اند.
ه - قرآن پيش از وقوع برخى حوادث، قاطعانه از آنها خبر داده و گزارهاى وى نيز دقيقا به وقوع پيوست است. نمونه‏هاى اين امر زياد است كه تنها به يك مورد آن اشاره مى‏كنيم: روزى كه روميان خداپرست مسيحى، مغلوب ساسانيان آتش‏پرست گرديدند; مشركان عرب اين ماجرا را به فال نيك گرفته و گفتند مانيز بر خداپرستان جزيرة العرب (مسلمانان) پيروز خواهيم شد. قرآن در آن موقع قاطعانه خبر داد:‹‹غلبت الروم × في ادنى الارض و هم من بعد غلبهم سيغلبون× في بضع سنين لله الامر من قبل و من بعد و يومئذ يفرح المؤمنون››.(روم/1-4): روميان در نزديك ترين زمين (به ديار عرب) مغلوب شدند،و آنان پس از اين شكست، در مدت كمى (ميان سه تا نه سال) بر حريف پيروز خواهند شد. چيزى نگذشت كه اين پيشگويى به وقوع پيوست، و همزمان هر دو گروه خداپرست (مسيحيان روم و مسلمانان عربستان) بر دشمنان خويش (ايران ساسانى و مشركان قريش) پيروز شدند. از اين جهت در ذيل آيه از سرور و شادمانى مؤمنان سخن مى‏گويد و مى‏فرمايد:‹‹يومئذ يفرح المؤمنون›› زيرا اين دو پيروزى همزمان رخ دادند.
و - قرآن زندگانى پيامبران و امت هاى پيشين را در سوره‏هاى مختلف با تعبيرهاى گوناگون بيان كرده است. اين سرگذشت ها در كتب عهدين (تورات و انجيل)نيز وارد شده است، ولى به هنگام مقايسه روشن مى‏شود كه قرآن يكسره وحى الهى است، ولى آنچه در عهدين آمده، از دستبرد تحريفگران مصون نمانده است.در گزارش قرآن از زندگى پيامبران، كوچك ترين مطلبى بر خلاف عقل و فطرت بى‏تناسب با مقام والاى پيامبران وجود ندارد، در حالي كه در قصص عهدين اين نوع نارسايي ها فراوان است.در اين زمينه تنها مقايسه ميان قرآن با عهدين در مورد سرگذشت آدم كافى است.
اصل پنجم

گردآورى قرائن و شواهد از امورى است كه مى‏تواند صدق دعوى پامبران را اثبات كند. در اينجا برآنيم كه به طور فشرده، به قرائنى كه بيانگر صحت دعوى پيامبر اسلام است اشاره كنيم. اين قرائن عبارتند از:
الف - سوابق زندگى پيامبر : مردم قريش پيامبر اسلام را پيش از مبعوث شدن به رسالت، محمد «امين‏» خوانده و اشياى گرانبها را نزد او به امانت مى‏گذاشتند. زمانى كه در تجديد بناى كعبه براى نصب حجرالاسود ميان چهار قبيله اختلاف رخ داد، همگان پذيرفتند كه اين كار را عزيز قريش، يعنى پيامبر انجام دهد. زيرا او مردى امين و پاكدامن است. (5)
ب - وارستگى از آلودگي هاى محيط: پيامبر اسلام در محيطى پرورش يافته بود كه در آن جز بت‏پرستى، قماربازى، زنده به گور كردن دختران، خوردن مردار وخون،و ستم و يغماگرى حاكم نبود. در چنين محيطى او انسانى والا بود كه به هيچ‏وجه آلوده به اين گونه رذايل عقيدتى واخلاقى نشد.
ج - محتواى دعوت: وقتى به محتواى دعوت پيامبر مى‏نگريم ،مى‏بينيم وى مردم را درست‏بر ضد آنچه كه در محيط وى رواج داشت ،فرا مى‏خواند. آنها بت‏پرست‏بودند، او به توحيد دعوت كرد; معاد را انكار مى‏كردند، او ايمان به معاد را شرط اسلام شمرد; دختران را زنده به گور كرده و براى زن كم ترين ارزشى قائل نبودند، اما او كرامت انسانى را به زن بازگرداند، ربا خوار و ثروت اندوز بودند، او از رباخوارى وتكاثر نهى نمود. ميگسارى و قمار رايج‏بود، او اين امور را كردار شيطانى ناميد و اجتناب از آن را فرض دانست....
د - ابزار دعوت: وسايل و ابزارى كه پيامبر براى نشر دعوت خود از آن كمك گرفت، كاملا انسانى و اخلاقى بود. حضرتش هرگز از روش هاى ضد انسانى همچون بستن آب بر دشمن و آلوده كردن آن، بريدن درختان و غيره كمك نگرفت. بلكه توصيه مى‏كرد به زنان و كودكان و پيرمردان آزار نرسانند، درختان را قطع نسازند، و پيش از اتمام حجت‏به دشمن، جنگ را شروع نكنند. از منطق‏ماكياوليستى «هدف، كاربرد هرگونه وسيله را مجاز مى‏سازد» بيزار بود .در جنگ خيبر، پيشنهاد يكى از يهوديان را براى به زانو درآوردن دشمن از راه مسموم كردن آب آنها نپذيرفت.تاريخ زندگانى وى، سرشار از برخوردهاى كريمانه با دشمنان است.
ه - شخصيت و خصال گروندگان: ملاحظه روحيات، افكار و رفتار كسانى كه به پيامبر ايمان آورده‏اند ،مى‏تواند پايه صدق گفتار او را روشن سازد. بديهى است هرگاه دعوت كسى در انسان هاى ممتاز جامعه مؤثر افتد، نشانه صدق و حقانيت دعوت اوست، ولى هرگاه افراد دنياپرست دور وى را بگيرند، نشانه ضعف ادعاى او خواهد بود. در ميان گروندگان راستين به پيامبر اسلام انسان هاى والايى مانند امير مؤمنان على عليه السلام، جعفر بن ابى طالب، سلمان، ابوذر، بلال، مصعب، ابن مسعود، مقداد و عمار را مى‏بينيم كه تاريخ به خصايل انسانى و زهد و تقوى و جهاد و ايثار و پاكى و درستى آنان اعتراف دارد.
و - تاثير مثبت در محيط، و پى‏ريزى يك تمدن عظيم و با شكوه: پيامبر در مدت بيست و سه سال، وضع جزيرة العرب را دگرگون ساخت. آن حضرت از انسان هاى يغماگر افرادى امين، و از افراد بت پرست موحدانى فرهيخته و پا برجا تربيت كرد كه نه تنها تمدنى با شكوه را در محيط سكونت‏خود برپا ساختند، بلكه تمدن بى‏نظير اسلامى را به مناطق ديگر نيز گسترش دادند. جعفر بن ابى طالب عليمها السلام، از مسلمانان صدر اسلام، بر همين نكته مهر تاكيد نهاد و در جواب سؤال فرمانرواى حبشه چنين گفت:
«اى فرمانروا، خدا در ميان ما پيامبرى را برانگيخت كه ما را از بت‏پرستى و قمار باز داشت .به نماز و زكات، دادگرى و نيكوكارى، و كمك به خويشاوندان امر فرمود . از فحشا و منكر و ستم نهى كرد». (6)
اين قرائن و نظاير آنها مى‏تواند ما را به صدق گفتار پيامبر اسلام وحقانيت مرام وى رهنمون گردد. قطعا فردى با اين خصوصيات، در ادعاى نبوت و ارتباط با جهان غيب، صادق بوده است، چنانكه قرائن ديگر نيز دقيقا مؤيد اين مطلب است.
اصل ششم
تصديق پيامبر پيشين: يكى از راه هاي اثبات دعوى نبوت، تصديق پيامبر پيشين است. زيرا فرض اين است كه نبوت پيامبر پيشين با دلايل قطعى ثابت‏شده، گفتار او مى‏تواند سندى قاطع بر استوارى نبوت بعدى قلمداد شود. از برخى آيات قرآن استفاده مى‏شود كه اهل كتاب، پيامبر اسلام را همچون فرزندان خود، مى‏شناختند، يعنى نشانه‏هاى نبوت وى در كتب آسمانى آنان بيان شده است.پيامبر اسلام مدعى اين معنا شد و كسى نيز او را تكذيب نكرد:
‹‹الذين آتيناهم الكتاب يعرفونه كما يعرفون ابناءهم وان فريقا منهم ليكتمون الحق وهم يعلمون›› (بقره/146):كسانى كه به آنان كتاب داده‏ايم (يهود و نصارى) پيامبر را بسان فرزندان خود نيك مى‏شناسند و گروهى از آنان، با آنكه حقيقت را مى‏دانند، آن را پنهان مى‏كنند.
پيامبر اسلام مدعى گشت كه عيسى عليه السلام درباره او بشارت داده و گفته : شما را به آمدن پيامبرى پس از خود نويد مى‏دهم كه احمد نام دارد:‹‹ومبشرا برسول‏ياتي من بعدي اسمه احمد›› (صف/6) و اهل كتاب اين ادعا را انكار نكردند، هرچند از اظهار حقيقت نيز سرباز مى‏زدند.
انجيل با آن كه قرن هاست دستخوش تحريف شده، در انجيل يوحنا (فصل هاى 14، 15،16) پيش‏بينى مسيح از آمدن شخصى به نام «فارقليطا» ( ستوده‏9 محمد) وجود دارد كه پژوهندگان مى‏توانند به آن مراجعه كنند. (7)
اصل هفتم
معجزات پيامبر منحصر به قرآن نبوده ، بلكه حضرت گاه در مناسبت هاى مختلف به منظور اقناع مردم دست‏به اعجاز مى‏زد. د راين زمينه بايد خاطرنشان ساخت كه محاسبه عقلى وجود معجزاتى غير از قرآن را در زندگانى پيامبر اكرم ثابت مى‏كند: پيامبر براى حضرت و براى حضرت مسيح نيز 5 معجزه را متذكر مى‏شود. (9) آيا مى‏شود پذيرفت پيامبر اسلام، كه خود را برتر از پيامبران گذشته و خاتم آنان مى‏شمرد، با نقل اين همه معجزات گوناگون براى پيامبران قبلى، تنها يك معجزه داشته باشد؟! آيا مردم، با توجه به صدور آن همه معجزات از پيامبران پيشين، تمناى معجزات مختلف از پيامبر نداشتند و به ديدن يك معجزه از وى اكتفا مى‏كردند؟!
وانگهى قرآن معجزات متعددى را براى پيامبر ذكر كرده است كه ذيلا بدانها اشاره مى‏كنيم:
الف - شق القمر:
زمانى كه مشركان ايمان خود را منوط به دو نيم شدن ماه به اشاره پيامبر دانستند، حضرت به اذن الهى اين كار را انجام داد، چنان كه قرآن مى‏فرمايد: ‹‹اقتربت الساعة× وانشق القمر×و ان يروا آية يعرضوا و يقولوا سحر مستمر›› (قمر/1-4): رستاخيز نزديك شد، و ماه به دو نيم گشت، اگر آيتى (معجزه‏اى) را ببينند روى برگردانده و مى‏گويند سحرى است مستمر. ذيل آيه كاملا گواه آن است كه مقصود از آيه، شكافتن ماه در روز رستاخيز نيست، بلكه مربوط به عصر پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم است.
ب - معراج - پيامبر اكرم در يك شب از مسجد الحرام در مكه به مسجد اقصى در فلسطين، و از آنجا به جهان بالا رفت‏سيرى چنين عظيم در زمانى آن‏سان كوتاه، از ديگر معجزات پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله و سلم است كه در قرآن نقل شده است، و قدرت الهى بالاتر از آن است كه عوامل طبيعى مانع از عروج فرستاده وى به عالم بالا باشد. (10)
ج - مباهله با اهل كتاب - پيامبر براى اثبات حقانيت‏خود عده‏اى از اهل كتاب را به مباهله دعوت كرد و گفت‏بياييد تا خود، فرزندان و زنانمان به مباهله برخيزيم. مسلم است كه مباهله به نابودى يكى از دو طرف منتهى مى‏شد ولى او آمادگى خود را اعلان كرد و در نتيجه آن گروه از اهل كتاب، با مشاهده قاطعيت و استوارى پيامبر اسلام و اينكه وى عزيزترين كسان خويش را بى‏پروا به عرصه مباهله آورده است، عقب‏نشينى كردند. و تن به قبول شرايط پيامبر دادند. (11)
در اخبار از غيب قبلا يادآور شديم كه حضرت مسيح از غيب خبر مى‏داد. (12) پيامبر گرامى اسلام نيز از طريق وحى از غيب خبر مى‏داد كه يكى از آنها پيروزى روميان بر ايرانيان (13) و ديگرى فتح مكه (14) بود.
اينها يك رشته معجزاتى است كه ذكر آن در خود قرآن آمده است. افزون بر اين، مورخان و محدثان اسلامى معجزات بسيار ديگرى براى آن حضرت نقل كرده‏اند، كه مجموع آنها از تواتر اجمالى برخوردار است.

پى‏نوشت‏ها:
1. مجمع البيان،ج 5،ص387.
2و 3. نحل،آيه103.
4. كافى،ج1،ص59.
5. سيره ابن هشام، ج1،ص209.
6. همان ص‏359و 360.
7. در اين باره به كتاب هايى كه بشارات عهدين درباره پيامبر اكرم را گرد آورده‏اند، مراجعه شود مانند كتاب انيس الاعلام.
8. اسراء،آيه101.
9. آل عمران،آيه49.
10. اسراء،آيه1.
11. آل عمران،آيه61.
12.همان،آيه49.
13. روم،آيه2.
14. فتح،آيه27.