پرسش وپاسخ

سیر ادعاهای علی محمد باب از ارتباط با امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) تا ادعای خدایی، تناقضاتی است که در ابتدا باور آن سخت است ولی متأسفانه واقیت دارد.
تناقضات علی محمد شیرازی ملقب به «باب»

پرسش:
برای من خیلی عجیب است که شیعیان می‌گویند باب ادعای ارتباط با امام زمان داشت ولی بعداً خودش را امام زمان دانست و سپس ادعای نبوت کرد و نهایتاً خودش را خدا دانست! برایم پذیرفتنی نیست که یک نفر این‌قدر متناقض سخن بگوید و دیگران هم از او پیروی کنند! آیا می‌توانید با استفاده از آثارش اثبات کنید که وی همه این ادعاهای متناقض را بیان کرده است؟
 

پاسخ:
در نگاه اول، شاید تعجب‌آور باشد که شخصی همچون علی محمد شیرازی، از ادعای بابیت امام زمان (عج) به ادعای خداوندی خود برسد؛ اما وقتی در اعتقادات، احوال و آثار و نیز وجود دست‌های استعمار و بیگانه، دقیق شویم می‌بینیم همه آنچه از وجود یک فرقه ضاله و انحرافی می‌توان انتظار داشت، در فرقه بابیه محقق گشته و به کمال رسیده و شنیده شدن حرف‌های متناقض از رهبران و پیروان ایشان، جایی برای تعجب باقی نخواهد گذاشت. اینک به بررسی عوامل این موضوع در قالب چند نکته می‌پردازیم.

نکته اول:
فرقه‌هایی همچنین بابیه، ازلیه، بهاییه، همگی وامدار و میراث دارِ اعتقادات و آموزه‌های شیخ احمد احسائی (به‌ عنوان مؤسس شیخیه) و نیز سید کاظم رشتی (به ‌عنوان بزرگ‌ترین شاگرد و بسط دهنده عقاید شیخی) هستند. این اعتقادات به گونه‌ای است که باتلاق وار، انسان را در انحراف و ضلالت فرو برده و انتهایی برای این گمراهی قابل فرض نمی‌باشد. همین امر باعث شده که رهبران فرقه‌هایی نظیر بابیت و بهاییت تا ادعای الوهیت پیش روند.
اعتقاداتی نظیر اعتقاد به هورقلیا در توصیف معاد، معراج و بدن امام زمان (عج)، اعتقاد به علل اربعه بودن امامان (ع)، اعتقاد به رکن رابع و ...(1) کافی است که هر شخص با نفوذی را به طمع انداخته و مقاماتی همچون مهدویت، نبوت و دستِ آخر الوهیت را برای خود قائل شود. اساساً خاصیت این‌ گونه اعتقادات انحرافی، ایجاب می‌کند که برای دورِ باطل آن، نهایتی فرض نگردد.

نکته دوم:
علی‌محمد شیرازی ملقب به «باب» در دوران کودکی شاگرد شخصی بنام «شیخ محمد عابد» که از پیروان فرقه شیخیه بود، تعلیم یافت. (2) همین امر سبب نهادینه شدن افکار و آموزه‌های شیخی در علی محمد شیرازی گردید.
در قدم بعدی، ایشان در مجلس درس شخصی بنام «ملّا عبدالخالق یزدی» شرکت نمود. (3) ایشان شخصی یهودی بود که شیخ احمد احسائی به مدت هفت سال در منزل او، واقع در یزد سکونت داشت و در گرایش یهودیان مشهد به فرقه ضالّه بابیه نقش قابل توجهی از خود ایفا کرد. (4) به یقین تأثیر این فرد در ایجاد فرقه شیخیه و نیز در ادامه آن فرقه بابیه را نمی‌توان نادیده گرفت.
سپس ایشان، برای شرکت در مجلس درس سید کاظم رشتی عازم کربلا می‌شود (5) تا عقایدش را نزد ایشان کامل کند.
در این خلال، علی محمد با شخصی بنام «کینیاز دالگورکی» با نام مستعار «شیخ عیسی لنکرانی» آشنا می‌شود. ایشان از جاسوسان زبده روسیه تزاری بوده و با هدف فرقه سازی، به اجتماعات و مجالس علمی و مذهبی نفوذ می‌کند. ایشان در کتاب خاطراتش، از نحوه هدایت علی محمد شیرازی به سمت بابیت پرده بر می‌دارد. کینیاز داگورکی در این کتاب پیرامون علی محمد به مواردی از جمله ابن الوقت و متلوّن الاعتقادی بودن (شخصی که به سرعت تغییر عقیده می‌دهد)، اهل طلسم و ادعیه و جفر، کشیدن زیاد حشیش، آشامیدن شراب و ... اشاره کرده و دستِ آخر نقشه خود پیرامون تشویق و تلقین بابِ امام زمان (عج) بودنِ علی محمد شیرازی را عملی می‌کند. (6)
همه این موارد، مؤید این مطلب هست که شاگردی در مکتب شیخی و نیز نفوذ یهودیان و جاسوسان برای ایجاد فرقه گرایی، به علاوه‌ی احوالات شخصی و شخصیتی علی محمد باب؛ پذیرفتن ادعاهای ایشان را از باب بودن تا الوهیت، آسان و ممکن می‌سازد.

نکته سوم:
مدعیات علی محمد شیرازی از کتاب معروف ایشان بنام «البیان» و دیگر کتب پیروان و منابع بهایی قابل اثبات می‌باشد که فهرست‌وار بدان اشاره می‌کنیم.
ـ ادعای بابیت. (7) برای نمونه ایشان در نامه‌ای به محمد شاه قاجار صراحتاً خود را «رکن رابع» (8) می‌نامد و می‌نویسد: خدا را شاهد می‌گیرم به این که وحدانیت او و نبوت او و ولایت خلفای رسول او ظاهر نمی‌شود، مگر به «مرآت چهارم» که پرتوی از سه مرآت قبلی است؛ و خدا مرا از طنینی پاک آفریده و به این مقام رسانیده. (9)
ـ ادعای مهدویت. از ایشان نقل شده که گفته: من همان قائم موعودی هستم که هزار سال منتظر او هستید. (10) یا در عبارتی دیگر این ‌گونه بیان کرده که نام مرا در اذان و اقامه داخل کنید و بگویید اشهد انّ علی محمداً بقیّه الله. (11)
ـ ادعای نبوت و نسخ ادیان. ایشان در کتاب خود می‌نویسد: در هر زمان خداوند عزّ وجلّ، کتاب و حجّتی از برای خلق مقدّر فرموده و می‌فرماید و در سنه هزار و دویست و هفتاد از بعثت رسول‌الله، کتاب را بیان و حجّت را ذات حروف سبع (علی محمّد که دارای هفت حرف است) قرار داد. (12) در جای دیگر کتابش این ‌گونه می‌نویسد: اگر مؤمنین به رسول‌الله و کتاب او یقین کنند که ظهور قائم و بیان همان رسول‌الله (ص) هست به نحو اشرف در آخرت و این کتاب (بیان) بعینه همان فرقان است که به نحو اشرف نازل شده در آخرت، احدی از مؤمنین به قرآن خارج از دین خود نشده و اقرب از لمح بصر ایمان آورده و تصدیق بیان نموده و حال آن که عدم ایمان ایشان عندالله مردود است. (13)
ـ ادعای الوهیت. چنان که در لوحی به نام هیکل الدین گفته است: «شهد الله انه لا اله الا هو الملک ذو الملاکین و ان علی قبل نبیل ذات الله و کینونیته». (14) در این جمله، «علی قبل نبیل» به معنای «علی محمد» است. کلمه «نبیل» در عرف بهاییت مساوی با اسم محمد است، چون معتقدند در حروف ابجد، نبیل و محمد یکی است. از این‌رو است که مدعی می‌شود: علی قبل از نبیل، ذات خداوند و هستی اوست؛ و بدین سان خود را ذات خداوند سبحان معرفی می‌کند. (15)
او همچنین در وصیت نامه‌اش به صبح ازل، به خدایی خود اکتفا ننموده و جانشینش را نیز خدا پنداشته است: «هذا الکتاب مِن عند الله المُهَیمن القَیوم، إلی اللهِ المُهَیمن القَیوم...؛ این کتاب از جانب خدای مُهیمن پاینده (علی‌محمد شیرازی) به سوی خدای مهیمن پاینده (صبح ازل) است». (16)
به‌ طور کلی منابع بسیاری از پیروان بابیت و بهاییت به جا مانده که ادعاهای فوق را تأیید نموده و بر آن‌ها صحه می‌گذارد.

نتیجه:
اعتقادات شیخیه، احوال شخصی و اجتماعی علی محمد شیرازی و نیز نفوذ عوامل بیگانه، سبب مطرح کردن ادعاهای متناقض از بابیت تا الوهیت از جانب علی محمد شیرازی شده است؛ و جای تعجب ندارد که فرقه‌ای انحرافی تا بدین قدر در ضلالت و گمراهی فرو رود.

 

 

پی‌نوشت‌ها:
1. برای مطالعه بیشتر، رک: فلاحتی، حمید، مقاله تحلیل عقاید شیخیه در بسترسازی بابیت و بهاییت، نشریه معرفت کلامی، سال اول، شماره دوم، تابستان 1389، ص 159-178.
2. اشراق خاوری، عبدالحمید، گنجینه حدود و احکام، تهران، موسسه ملی مطبوعات امری، 128 بدیع، فصل سوم از باب 64، ص 393؛ همان، رساله ایام تسعه، تهران، محفل ملی بهاییان، 102 بدیع، فصل اول، مطلب سوم، ص 22.
3. محمد حسینی، نصرت‌الله، حضرت باب، کانادا، موسسه معارف بهایی، 1995 م، ص 144.
4. فاضل مازندرانی، اسدالله، تاریخ ظهور الحق، به اهتمام عادل شفیع پور، بی‌جا، موسسه ملی مطبوعات امری، 132 بدیع،1980 م، ج 1، ص 54؛ هادیان، مهدی، مهدی ستیزان، تهران، انتشارات گوی، 1388 ش، ص 64.
5. محمد حسینی، نصرت‌الله، حضرت باب، ص 161.
6. دالگورکی، کینیاز، گوشه‌های فاش نشده‌ای از تاریخ: چند چشمه از عملیات حیرت‌انگیز کینیاز دالگورکی جاسوس اسرارآمیز روسیه تزاری، تهران، کتاب فروشی حافظ، بی‌تا، ص 30-35.
7. کاشانی، حاجی میرزا جانی، نقطه الکاف، به کوشش ادوارد براون، هلند، بریل، 1328 ق، ص 181؛ شیرازی، علی محمد، احسن القصص، تهران، موسسه مطبوعات امری، 132 بدیع، ذیل آیه 55 سوره یوسف (ع).
8. یکی از بزرگان شیخیه در توضیح «رکن رابع» می‌نویسد: امام بی نایب نمی‌شود و خانه بدون باب معنی ندارد؛ بلکه می‌گوییم امام بی مأموم نمی‌شود و مأموم واقعی کسی است که من کل حیث، اقتدا به امام کرده و نماینده صفات امام شده باشد و اگر این چنین اشخاص در ملک نباشند معلوم است وجود امام خاصیتی نبخشیده، پس وجود امام لغو شده است و این محال است که ملک خدا بی امام و پیشوا باشد. (احقاقی، عبدالرسول، احقاق الحق، ترجمه محمد عیدی خسروشاهی، تهران، روشن‌ضمیر، 1385 ش، ج 1، 282).
9. نجفی، سید محمدباقر، بهاییان، تهران، کتابخانه طهوری، 1357 ش، ص 166.
10. اشراق خاوری، عبدالحمید، مطالع الانوار، تهران، موسسه ملی مطبوعات امری، بی‌تا، ص 320.
11. همان، ص 122.
12. شیرازی، علی محمد، بیان عربی، چاپ سنگی، ص 3؛ نوری، حسینعلی، کتاب ایقان، به کوشش فرج‌الله زکی، مصر، بی‌جا، بی‌تا، ص 127.
13. همان، بیان فارسی، ص 55.
14. شیرازی، علی محمد، لوح هیکل الدین، بی‌جا، بی‌نا، بی‌تا، ص 5.
15. برای مطالعه بیشتر، رک: مقاله «علی محمد شیرازی معروف به باب»، پورتال انهار، لینک: https://ahkam.anhar.ir/article-19971.htm
16. شیرازی، علی محمد، قسمتی از الواح خط نقطه اولی به آقا سید حسین کاتب، تهران، انتشارات بابیان، 1337 ش، ص 13.
 

نظریه علل اربعه شیخیه، دیدگاهی نادرست است زیرا مقاماتی را برای ائمه در نظر می‌گیرد که گاهی برخلاف توحید است و گاهی برخلاف آموزه‌های قرآنی.
دیدگاه شیخیته درباره علیت ائمه در آفرینش

پرسش:
شیخیه امامان را علل اربعه عالم می‌دانند. آیا این دیدگاه مستند به روایات شیعی است یا ناشی از خیال ‌پردازی شیخیه؟ آیا می‌توان رد پای این ادعای شیخیه را در متون روایی شیعیان یافت؟ آیا این دیدگاه همان ولایت تکوینی مورد نظر امامیه است یا از آن متفاوت است؟
 

پاسخ:
یکی از مهم‌ترین مباحثی که در همه ادیان الهی و غیر الهی، پیرامون آن اندیشه شده است، تعیین نقش و جایگاهی است که برای سرسلسله دین خود، اعم از پیامبر، امام، خلیفه، حاکم و ... در نظر گرفته شده است. در مذهب شیعه، این امر بسیار مهم تلقی شده، به حدی که افراط در تعیین جایگاه و اوصاف امام، می‌تواند منجر به «غلو» و مستوجب عذاب الهی گردد. علمای شیعه از دیرباز سعی در این داشتند که مرز بین صفات و جایگاه خداوند متعال، با پیامبر اکرم و امامان (علیهم‌السلام) حفظ شود و دچار غلو نگردند. در این بین، فرقه شیخیه، به رهبریِ شیخ احمد احسائی و دیگر پیروان و شاگردان ایشان، برای معصومین (علیهم‌السلام) جایگاه و صفاتی قائل‌اند که می‌تواند این فرقه‌ی جدا شده از شیعه را، در زمره غالیان قرار دهد. یکی از این موارد «علل اربعه» دانستنِ معصومین (علیهم‌السلام) هست که در ادامه به توضیح آن می‌پردازیم.

نکته اول:
قبل از ورود به بحث، به طور مختصر به توضیح علل چهارگانه خلقت می‌پردازیم.
فیلسوفان با مراجعه به علل پیدایش موجودات، متوجه شده‌اند که چهار نوع علت داریم:
ـ علت فاعلی: علتی است که موجود را از نیستی به هستی آورده و به آن افاضه وجود دهد. (2)
ـ علت مادی: علتی است که ماده و مواد تشکیل دهنده هر موجودی به حساب می‌آید. (3)
ـ علت صوری: صورت موجودات است که به آن‌ها هویت می‌دهد. ماده بدون صورت، فاقد فعلیت است. (4)
ـ علت غایی: غرض و هدفی است که فاعل در فعل دنبال کرده و به عبارت دیگر؛ همان کمال اخیر است که فاعل بدان توجه دارد. (5)

نکته دوم:
شیخ احمد احسائی، نگاه خاصی نسبت به شئون ولایت تکوینیِ اهل‌بیت (علیهم‌السلام) و نیز اثرگذاری آن بزرگواران در عالم خلقت داشته است و آن‌ها را علل اربعه جهان می‌داند. بسیاری از این مباحث را شیخ احمد در کتاب «شرح زیارت جامعه کبیره» ذیل عبارات زیارت جامعه کبیره، بیان کرده است.
ایشان معتقد است معصومان (علیهم‌السلام) علل اربعه بوده و خداوند امور تکوینی عالم را همانند خلق، رزق، حیات، ممات و ... را به معصومان تفویض نموده است. (6) ایشان عباراتی همچون کمک کار بودن اهل‌بیت (ع) و بازوی خلقت برای خداوند، (7) شعاع انوار ائمه (ع) علت مادیِ آفریده‌ها، (8) واسطه فیض بودن، محل مشیت و اراده الهی، (9) علت غائی بودن ائمه (ع) (10) و ... را در توضیح نظریه خویش بیان کرده است.
مطلب دیگر اینکه احسائی، در بیان نظریات خود از احادیث نیز بهره برده و با نوعی تفسیر به رأی، آن‌ها را معنا می‌کند. برای مثال، ایشان از حدیث پیامبر (صلی‌الله علیه و آله) که فرمودند: «من و علی، پدر و مادر این امت هستیم». (11) علت وجود همه مخلوقات، توسط انوار اهل‌بیت (ع) را استنباط می‌کند. (12)

نکته سوم:
اشکالات متعددی بر نظریه «علل اربعه» شیخ احمد احسائی گرفته شده است؛ از جمله اینکه:
طبق نظریه «علل اربعه» بودنِ معصومان (ع)، موضوعاتی همچون توحید در خالقیت، ربوبیت و ... نقض خواهد شد. (13) از منظر توحیدی، خداوند هیچ گونه نیاز و نقصی ندارد و محتاج کمک دیگران نیست. علاوه بر این خود اهل‌ بیت (ع) مخلوق او هستند و وجود خود را تماماً از وی گرفته‌اند. پس قطعاً نیازمندی و احتیاج خداوند، کاملاً پنداری غلط و موهوم خواهد بود و با آیاتی همچون «الله الصمد»(14) و «لا شریک له»(15) منافات خواهد داشت. (16)

نکته چهارم:
اعتقاد شیخیه به آفریده شدن مخلوقات از شعاع نور اهل‌بیت (علیهم‌السلام) و علتِ مادی بودن آنان برای خلقت نیز با مشکلاتی روبرو است؛ از جمله اینکه:
اولاً: ماده و صورت فقط در اجسام مادی مطرح می‌شود و در سایر موجودات همچون ملائکه و ارواح انسانی، صدق نمی‌یابد. در نتیجه علت مادی بودن ائمه برای خلق این موجودات غیرمادی، بی‌معنا است!(17) بگذریم از این که اگر منظور از علت مادی بودن ائمه مرتبه نوری ایشان است، در این صورت، اصلاً نمی‌توان ائمه را علت مادی دانست چرا که اساساً مرتبه نوری ایشان از سنخ ماده نیست.
ثانیاً: اگر ائمه پاک و مطهر هستند، چطور نورشان علت مادی برای پیدایش موجودات پلید همچون ابلیس و شیاطین انس و جن شده است؟! همچنین چگونه می‌شود که از نور ائمه، سنگ و خاک و چیزهایی از این قبیل ساخته شوند که در مرتبه پست تر از مرتبه نوری ایشان هستند و محال است نور ائمه دچار سیر قهقرایی شود و از آن مرتبه عالی، به مرتبه پست دگرگون شود؟! به تعبیر دیگر، از نور ظلمت پدید نمی‌آید. (18)
ثالثاً: در قرآن آمده که «مِنْهَا خَلَقْنَاکُمْ وفیها نُعِیدُکُمْ وَمِنْهَا نُخْرِجُکُمْ تَارَهً أُخْرَى؛ ما شما را از آن (خاک) آفریدیم و در آن باز می‌گردانیم و از آن نیز بار دیگر شما را بیرون می‏آوریم». (19) بنابراین نمی‌توان گفت که خداوند ما را از نور ائمه آفریده است چرا که خودش اعلام کرده است که ما را از خاک آفریده نه نور ائمه. (20)

نکته پنجم:
درباره علت غایی بودن اهل‌بیت (علیهم‌السلام) نیز اشکالاتی وارد شده است؛ از جمله اینکه:
از منظر قرآنی، همه جهان برای انسان آفریده شده و انسان نیز برای تکامل و عبودیت آفریده شده است و چون حضرات معصومان، نمونه کامل برای این هدف هستند، پس می‌توان آن‌ها را مصداق بارز بندگان کامل -که خلق آن‌ها هدف از خلقت بوده است- به حساب آورد. بر همین اساس می‌توان گفت خلق زمین و آسمان به هدف خلق و تکامل آن‌ها بوده است. اگر قرار بود چنین موجودات معصومی متولد و متکامل نشوند، خداوند از خلقت زمین و آسمان منصرف می‌شد. (21) البته روشن است که آن‌ها مصداق بارز هدف و غایت خلقت هستند؛ نه مصداق منحصر به فرد. از این‌رو هر یک از بندگان خدا که در مسیر کمال و عبادت باشد، مقصود خدا از خلقت زمین و آسمان می‌باشد. (22)
اشکالات دیگری نیز بر نظریه علل اربعه وارد است که ذکر آن‌ها در این پاسخ ضرورت ندارد.

نتیجه:
با توجه به مطالب فوق، می‌توان نظریه علل اربعه را دیدگاه نادرست یا غالیانه به حساب آورد چرا که مقاماتی را برای ائمه در نظر می‌گیرد که گاهی برخلاف توحید است و گاهی برخلاف آموزه‌های قرآنی. منشأ چنین دیدگاهی، تفسیر نادرست شیخ احمد احسائی از روایاتی است که در شأن ائمه وارد شده است. در توضیحات گذشته روشن شد که ائمه علت فاعلی مستقل نسبت به مخلوقات نیستند و همچنین نمی‌توان ایشان را علت مادی دانست. درباره علت غائی دانستن ایشان نیز توضیحاتی ذکر شد تا به تفسیر سازگار از آیات و روایات در این زمینه دست یابیم.

 

 

پی‌نوشت‌ها:
1. طباطبایی، سید محمد حسین، بدایه الحکمه، قم، جامعه مدرسین، 1428 ق، ص 112.
2. همان، ص 116.
3. همان، ص 123.
4. همان، ص 116.
5. همان، ص 118.
6. احسائی، احمد، شرح زیارت کبیره، کرمان، چاپخانه سعادت، 1355 ق، ج 1، ص 196؛ ر.ک: سبحانی، جعفر، الملل و النحل، قم، موسسه امام صادق (ع)، 1427 ق، ج 9، ص 355.
7. احسائی، احمد، شرح زیارت کبیره، ج 1، ص 39-40.
8. همان، ج 1، ص 23 و 39 و 170.
9. همان، ج 4، ص 91.
10. همان، ج 4، ص 68.
11. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ‌تهران، اسلامیه، 1385 ق، ج 36، ص 5 و 275.
12. احسائی، شیخ احمد، شرح زیارت کبیره، ج 1، ص 40 و 62.
13. ر.ک: سبحانی، جعفر، الالهیات علی هدی الکتاب و السنه و العقل، قم، موسسه امام صادق (ع)، 1412 ق، ج 2، ص 43-45 و 60-62.
14. سوره توحید، آیه 2.
15. سوره انعام، آیه 163.
16. اسفندیاری، حمید، امام علت اربعه عالم: نقد و بررسی نظریه شیخیه در مورد جایگاه امامت، ماهنامه معرفت، قم، موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)، سال بیست و هشتم، شماره سوم، پیاپی 258، خرداد 1398، ص 30.
17. طباطبایی، محمدحسین، نهایه الحکمه، قم، نشر اسلامی، 1422 ق، ص 294.
18. ر.ک: خدایی، احمد، تحلیلی بر تاریخ و عقاید فرقه شیخیه، قم، امیرالعلم، 1382 ش، ص 100- 136.
19. سوره طه، آیه 55.
20. اسفندیاری، حمید، امام علت اربعه عالم: نقد و بررسی نظریه شیخیه در مورد جایگاه امامت، ماهنامه معرفت، قم، موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)، سال بیست و هشتم، شماره سوم، پیاپی 258، خرداد 1398، ص 33.
21. برای مطالعه بیشتر در این زمینه، رک: ربانی گلپایگانی، علی، نقش غایی امام در نظام آفرینش، نشریه انتظار موعود، شماره 31، زمستان 1388 ش.
22. برای مطالعه بیشتر، رک: سؤال «چرا خداوند تمام آسمان‌ها و زمین را به خاطر وجود مبارک حضرت محمد آفریده است»؟ سایت مرکز ملی پاسخگویی به سؤالات دینی، شناسه مطلب  1287. 

آنچه لازم است در جامعه اسلامی رواج پیدا کند کسب رضایت حضرت از طریق عمل به وظایف فردی و اجتماعی دینی است نه پدیده «ملاقات گرایی».
ارتباط با امام زمان در عصر غیبت

پرسش:
بسیاری از مدعیان دروغین، مدعی ارتباط با امام زمان هستند و فرقه‌های انحرافی (مثلاً جریان شیخیه و بابیه و احمدالحسن بصری و غیره) را درون مذهب شیعه ایجاد کرده‌اند. از سوی دیگر، درباره برخی از عالمان نیز گفته ‌شده که آن‌ها با امام زمان ارتباط داشتند. می‌خواستم در این زمینه توضیح دهید که آیا ارتباط با امام زمان در دوران غیبت ممکن است یا نه؟ و اینکه در این زمینه چه معیارهایی وجود دارد تا مدعیان دروغین را از مدعیان راستین تشخیص دهیم؟
 

پاسخ:
مسئله مهدویت ازجمله آموزه‌های بنیادین در اسلام و بخصوص مکتب تشیع است. اعتقاد به وجود امامی زنده اما غائب از دیدگان انسان‌ها بر اساس مکتب تشیع، باعث شده است که افرادی در طول تاریخ سعی در به انحراف بردن این آموزه اصیل داشته باشند. یکی از حربه‌های این افراد برای سوء استفاده از این اعتقاد و به انحراف کشیدن آن، ادعای ارتباط با امام زمان (عج) و دریافت پیام‌ها و تعالیمی از ایشان است. به دنبالِ این ادعا، این افراد خود را نائب خاص امام معرفی می‌کنند که امکان ملاقات حضرت برای آن‌ها فراهم است. حال سؤال اینجاست که آیا ارتباط با امام زمان (عج) در دوران غیبت ممکن است یا نه؛ و اگر آری، در این صورت سؤال این است که چگونه می‌شود مدعی دروغین را از مدعی راستین تشخیص داد؟ سعی می‌شود در دو محور به این پرسش پاسخ داده شود:

نکته اول:
اصولاً در میان علمای شیعه دو دیدگاه در مورد ملاقات با امام زمان (عج) در زمان غیبت کبری وجود دارد:
الف) امکان رؤیت: بسیاری از علمای شیعه مثل سید مرتضی، شیخ طوسی، سید بن طاووس و تقریباً اکثریت علمای معاصر آن را قبول دارند. دلیل این افراد امکان عقلی ملاقات با امام زمان (عج) (1) و نیز برخی روایات است که امکان رؤیت و ملاقات با ایشان در دوره غیبت صغری را تأیید می‌کند: اسحاق بن عمار از امام صادق (ع) نقل می‌کند: «حضرت قائم دو غیبت دارد: یکی کوتاه و دیگری طولانی است. در غیبت نخست از مکان حضرت کسی آگاه نیست مگر شیعیان خاص و در غیبت دوم مکان وی را نمی‌داند مگر پیروان و دوستان خاص آن حضرت». (2)
همچنین گزارش مشاهده و ملاقات بزرگان شیعه با حضرت از جمله دلایلی است که برای امکان رؤیت ایشان ذکر می‌شود و برای آن ادعای تواتر هم شده است. (3)
ب) عدم امکان رؤیت: برخی از علمای شیعه معتقدند که امکان رؤیت امام (عج) برای شیعیان در دوره غیبت کبری وجود ندارد. نعمانی، فیض کاشانی و مرحوم کاشف الغطاء طرفدار این نظریه هستند. دلیل اصلی طرفداران این نظریه توقیعی است که امام زمان (عج) در هنگام وفات آخرین نائب خاصشان فرموده‌اند: «ای علی محمد سمری گوش فرا ده، خداوند اجر برادران تو را در سوگ تو زیاده گرداند تو تا شش روز دیگر دار فانی را وداع خواهی کرد پس آماده باش و کسی را جانشین خودت قرار مده... و به زودی برخی از شیعیان من ادعای مشاهده می‌کنند آگاه باشید کسی که پیش از خروج سفیانی و شنیده شدن ندای آسمانی چنین ادعایی را بکند دروغ‌گو و افترا زننده است ...». منابع کهن بسیاری این توقیع شریف را ذکر کرده‌اند. (4) در این روایت به نظر می‌رسد که هرگونه دیداری با امام منتفی دانسته شده است.

نکته دوم:
با توجه به این دو نظریه برخی خواسته‌اند به استدلال مخالفان امکان ملاقات پاسخ داده و در عین حال روایت اخیر را نیز ناصحیح و قابل خدشه ندانند. این افراد گفته‌اند که با توجه به روایات دیگر که امکان ملاقات را ممکن می‌داند و همچنین اخبار متواتر از ملاقات افراد متعددی با امام زمان (عج)، باید گفت که افراد عادی از ملاقات ایشان محروم بوده و تنها پیروان و دوستان خاص حضرت می‌توانند ایشان را ملاقات کنند که امکان این ملاقات هم به دست این افراد نیست بلکه به خواست امام زمان (عج) بستگی دارد؛ یعنی هر زمان که امام لازم بدانند، آن‌ها می‌توانند به محضر ایشان شرفیاب شوند. این افراد همچنان که ذکر شد، انسان‌های بزرگواری هستند که با وجود ملاقات با حضرت هیچ‌ گاه آن را علنی نکرده و ادعای ملاقات و نیابت خاص از حضرت را ندارند؛ به عبارت دیگر این توقیع اصل رؤیت را رد نمی‌کند، بلکه ملاقات افرادی که ادعای ملاقات و نیابت خاص در دوران غیبت کبری دارند را رد می‌کند. در واقع، امام (عج) در این روایت اعلام می‌کند که بعد از وفات آخرین نائب خاص ایشان، دیگر هیچ کسی تا زمان ظهور حضرت، نیابت خاص ایشان را نمی‌یابد. (5)

نکته سوم:
وظیفه شیعیان در دوران غیبت امام زمان تلاش برای ملاقات حضرت نیست. بلکه اصرار بر این مطلب میتواند باعث بروز آسیبی به نام «ملاقات گرایی» در جامعه شیعی شود، که این آسیب راه را بر شیادان و مدعیان دروغین باز خواهد کرد. وظیفه شیعیان در دوران غیبت کسب رضایت حضرت از طریق عمل به وظایف فردی و اجتماعی دینی بر اساس نظر نایبان عام امام زمان عج الله تعالی فرجه، یعنی فقهای جامع الشرایط که کارشناسان دین هستند می باشد. 

نتیجه:
کوتاه سخن اینکه در زمان غیبت کبری اگر کسی ادعای ملاقات و به تبع آن نیابت خاص و سفارت امام زمان (عج) را داشته باشد، به فرموده امام در توقیع شریفشان، دروغ‌گو و شیاد است. در¬عین حال امکان ملاقات با حضرت در زمان غیبت کبری وجود دارد. به‌ طوری که افراد زیادی امکان ملاقات با حضرت را یافتند اما آن‌ها همان‌ طور که در روایت امام صادق (ع) آمده بود، دوستان خاص حضرت هستند که هیچ ادعایی را در قبال حضرت مطرح نکردند و تنها جریان این ملاقات را برای افراد بسیار نزدیک و مورد اطمینان خود نقل کردند و بعضی این جریانات تا بعد از مرگ این افراد، همچنان ناگفته باقی ماند؛ به عبارت دیگر ملاک تشخیص افراد شیاد و دروغ‌گو از غیر آن‌ها، همین ادعای رؤیت و ملاقات با امام زمان (عج) و سعی در علنی کردن و پخش و گسترش آن در میان مردم است که اگر کسی چنین کند، قطعاً دروغ‌گو و کذاب است.

 

پی‌نوشت‌ها:
1. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام مهدی (ع)، قم، موسسه فرهنگی دارالحدیث، 1393 ش، ج ۵، ص ۱۸۰.
2. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تصحیح و تحقیق علی‌اکبر غفاری و محمد آخوندی، تهران، دار الکتب الإسلامیه، ط 4، 1407 ق، ج ۱، ص ۳۴۰.
3. به عنوان نمونه: حر عاملی، اثبات الهداه، شرح و ترجمه محمد نصراللهی، قم، المطبعه العلمیه، بی‌تا، ج ۳، ص ۶۹۶.
4. به‌ عنوان نمونه: شیخ صدوق، محمد بن علی، کمال‌الدین و تمام النعمه، تحقیق علی‌اکبر غفاری، قم، موسسه النشر الاسلامی، ۱۴۰۵ ق، ص 516؛ شیخ طوسی، محمد بن حسن، کتاب الغیبه، تحقیق عباد الله تهرانی و علی احمد ناصح، قم، موسسه المعارف الاسلامیه، ۱۴۱۱ ق، ص 395.
5. جمعی از نویسندگان، چشم ره راه مهدی (عج)، قم، بوستان کتاب، 1387 ش، 78 و 79.
 

منظومه فکری شیخیه در باب امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) بر پایه دو نظریه هورقلیا و رکن رابع است که این دو نظریه با اشکالات فراوانی مواجه می باشند.
فرقه شیخیه و مهدویت

پرسش:
شیخیه چه دیدگاهی درباره امام زمان (عج) دارد؟ تفاوت‌ها و شباهت‌های آن‌ها با دیدگاه علمای امامیه چیست؟ آن‌ها چگونه غیبت امام زمان یا ارتباط با ایشان را توضیح می‌دهند؟ نقد امامیه بر آن‌ها چه چیزی است؟
 

پاسخ:
مبحث امامت در میان مذاهب و فِرق اسلامی، از جایگاه مهمی برخوردار است که در بین آن، موضوع موعود گرایی و مهدویت، دارای اهمیت مضاعف و دو چندانی می‌باشد. اهمیت این بحث در میان شیعه امامیه و شیخیه نیز استثنا نبوده و هر دوی آن‌ها نظراتی پیرامون وجود، غیبت و نیز ارتباط با حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) ارائه داده‌اند. فرقه شیخیه، جدای از مباحثی پیرامون عصمت، فضائل، صفات امامان و نیز طرح مسائلی همچون تفویض و علل اربعه بودن امام، جایگاه آنان در آفرینش و ...، نظرات خاص و ویژه‌ای را خصوص حیات و نیز غیبت و نیابت خاصّه (رکن رابع) آن حضرت بیان کرده‌اند که به توضیح و نقد آن‌ها می‌پردازیم.

نکته اول:
یکی از مهم‌ترین نظرات شیخ احمد احسایی (به عنوان مؤسس شیخیه)، اندیشه «هورقلیا» است که از واژه‌های کلیدیِ نظام فکری ایشان بشمار رفته و در سه بحث معراج جسمانی حضرت رسول (ص)، معاد جسمانی و نیز حیات امام زمان (عج) به کار برده و تحلیل نموده است. محل بحث ما، اندیشه ایشان پیرامون وجود امام زمان (عج) در هورقلیا و بدنِ هورقلیایی ایشان می‌باشد که ابتدا به معنای این واژه می‌پردازیم.
از آثار شیخ احمد احسایی، این‌گونه برمی‌آید که ایشان، هورقلیا را لفظی «سریانی» و معنای آن را «ملک دیگر»(1) دانسته است. به‌ طور واضح‌تر، مراد ایشان از هورقلیا، همان «عالم برزخ» می‌باشد که در بین عالم دنیا و ملکوت قرار داشته (2) و نیز در منظومه فکری ایشان، «عالم مثال» به معنای عالم برزخ نیز بکار رفته است. (3) البته گاهی شیخ، این واژه را در معنایی خاص‌تر بکار برده؛ نظیر اینکه هورقلیا مشتمل بر دو بلاد «جابرسا» و «جابلقا» می‌باشد. (4)
پس از بیان معنای واژه «هورقلیا» و معانیِ مدِّ نظرِ شیخ، نظری خاص و شاذ از سوی ایشان در باب وجود و حیات مبارک امام زمان (عج) ارائه شده؛ بدین گونه که حضرت در عالم هورقلیا می‌باشند و جسم و زمان و مکان ایشان لطیف‌تر از عالم اجسام بوده و از عالم مثال می‌باشند. (5) حضرت قائم (عج) در عالم دنیا نبوده؛ اما تصرفش به گونه‌ای است که به صورت هیکل عنصری می‌باشد و با مثالش در مثال و با جسدش در اجساد و با جسمش در اجسام و با نفس خود در نفوس و با روحش در ارواح است. (6)

نکته دوم:
چنین نظری که شیخ احمد احسایی، بدان قائل شده دارای تبعات و مشکلات فراوانی می‌باشد. در واقع این نظر، منجر به انکار حیات مادی امام زمان (عج) خواهد بود؛ زیرا اگر مراد، این باشد که حضرت مهدی (عج) در عالم مثال و برزخ زندگی می‌کند، پس آن حضرت، حیاتی با بدن عنصری نداشته و حیات او همچون حیات مردگان در عالم برزخ است و این مسئله با احادیثی ازجمله: «لَو بَقِیَتِ الأرضُ بِغَیْرِ إمامٍ لَسَاختْ؛ اگر زمین بدون امام می‌ماند، به یقین در هم فرو می‌ریخت». (7) سازگاری ندارد. این عقیده، با عقیده به نفی حیات مادی هیچ منافاتی نداشته و این سخن که حضرت مهدی (عج) با بدن هورقلیایی زندگی می‌کند، صرفاً یک ادعای بدون دلیل و فاقد هرگونه دلیل عقلی و نقلی می‌باشد. (8)

نکته سوم:
طبق نظر شیخیه، از آنجا که برای مردم ضروری است که از فیض الهی بهره‌مند شوند، می‌بایست واسطه‌ها و نائبانی متفاوت از دیگر نائبان عام وجود داشته باشند. به همین جهت، آموزه «رکن رابع» و «ناطق واحد» در میان این فرقه، به‌ عنوان رکن چهارم دین مطرح گردید تا ارتباط مردم از فیض الهی قطع نشود. در ادامه به تفصیل این باور، خواهیم پرداخت.
موضوع «رکن رابع» یکی از مهم‌ترین عقائد شیخیه بشمار رفته و به نوعی حیات این فرقه را از آغاز تا به الآن تضمین نموده است. اگرچه شیخ احمد احسایی به عنوان مؤسس فرقه و نیز سید کاظم رشتی، رکن رابع را اصل چهارم برای اصول دین در نظر نگرفتند؛ اما با توجه به اینکه بسیاری از اعتقادات شیخ احمد، بعدها توسط سایر رهبران این فرقه، مورد تشریح و تفسیر قرار گرفت، می‌توان رگه‌های این موضوع را در آثار و تألیفات شیخ احمد و سید کاظم رشتی یافت. مباحثی همچون «شیعه کامل»، (9) «قریه ظاهره» (10) و «نقبا و نجبا»(11) که در تألیفات ایشان یافت شده، توسط محمد کریم‌خان کرمانی مورد جمع‌آوری قرار گرفت و ایشان، رکن رابع را به عنوان اصل چهارم از اصول دین معین نمود. (12) پرداختن بیش از حد او به این مسئله و نگاشتن کتب مستقل در این باب، باعث شد برخی او را به عنوان مبدع این اصطلاح بدانند.
شیخیه معنای اصطلاحی رکن رابع را این‌ گونه تعریف کرده‌اند که در هر عصری باید واسطه‌ای میان مردم و حجت الهی باشد، وگرنه وجود امام لغو خواهد بود. یکی از بزرگان شیخیه در این زمینه چنین می‌نویسد: امام بی نایب نمی‌شود و خانه بدون باب معنی ندارد؛ بلکه می‌گوییم امام بی مأموم نمی‌شود و مأموم واقعی کسی است که من کل حیث، اقتدا به امام کرده و نماینده صفات امام شده باشد و اگر این چنین اشخاص در ملک نباشند معلوم است وجود امام خاصیتی نبخشیده، پس وجود امام لغو شده است و این محال است که ملک خدا بی امام و پیشوا باشد. (13) همچنین شیخیه، با توجه به این تعریف و دیگر تعاریف از سوی آن‌ها، در صدد این امر هستند که نشان دهند شخص خاصی مد نظر آن‌ها نبوده؛ در حالی که با بررسی بیشتر، این مقصود حاصل خواهد شد که مصداق تعاریف مذکور و مورد نظر آن‌ها، منحصر در شخص شیخ احمد احسایی و سید کاظم رشتی می‌باشد. (14)
شیخیه، جایگاه ویژه‌ای برای رکن رابع قائل است که از مهم‌ترین آنان می‌توان به چند نمونه اشاره کرد:
ـ نیابت خاص از امام زمان (عج) و دریافت علوم و معارف از جانب حضرت بدون هیچ واسطه‌ای.(15)
ـ علت غایی بودن رکن رابع برای خلقت. (16)
ـ با وجود رکن رابع، نیازی به علما و مجتهدین نبوده و با بودن رکن رابع، روح مردم پرورش می‌یابد. (17)
ادله شیخیه نیز در باب رکن رابع، روایات «خالی نماندن زمین از حجت خدا»(18)«روایات دال بر وجوب مراجعه به فقهاء در زمان غیبت». (19) «آیات و روایات بر لزوم تولی و تبری»(20) و «روایات دالّ بر باب بودن جناب سلمان»(21) می‌باشد.

نکته چهارم:
با توجه به نکته پیشین، «نیابت» در سخنان شیخیه، اساس رکن رابع بوده و بدین طریق توانسته‌اند زعامت و رهبری خود را به‌ وسیله نیابت از امام زمان (عج) در میان مردم رواج دهند. اینک به مقایسه کوتاهی در بحث نیابت، میان امامیه و شیخیه می‌پردازیم.
ـ رکن رابع عقیده‌ای است که تا قبل از شیخیه، وجود نداشت و می‌توان آن را ازجمله عقاید وارداتی و نفوذی؛ و یا دست کم تراوشات ذهنی رهبران شیخیه دانست؛ در حالی که نیابت عامّه امام زمان (عج) در شیعه دارای مبانی اسلامی می‌باشد.
ـ شیخیه بنا بر نظر «هورقلیا» و نبودن حضرت در دنیا، نیابت خاصه را ثابت نموده و رهبران خود را رکن رابع دانسته‌اند؛ در حالی که شیعه، هورقلیا بودن حیات امام زمان (عج) را از اساس باطل دانسته و توسط ادله عقلی و نقلی، به اثبات زنده بودن و عنصری بودنِ بدن امام زمان (عج) اهتمام ورزیدند.
ـ شیخیه با نظر به رکن رابع، (در زمان غیبت کبری) مسئله نیابت را نیابت خاصّه دانسته؛ در حالی که شیعه، عقیده دارد بعد از وفات آخرین نائب خاص امام (عج)، غیبت کبری آغاز شده و دیگر حضرت نائب خاصی نداشته و این، نائبان عام هستند که هدایت و جانشینی امام (عج) را به عهده دارند.
ـ رکن رابع، بنا بر نظر شیخیه، فاقد خطا و اشتباه و معصیت بوده و کسی حق عزل او را ندارد؛ در حالی که بر اساس عقاید شیعه، فردی که ولایت‌فقیه و نیابت عام را بر عهده دارد، از عصمت برخوردار نیست و در صورتی که صفات نیابت عامه را از دست بدهد، از این مقام عزل خواهد شد.
دست آخر، عقایدی از جمله هورقلیا و رکن رابع، در کنار هم مسیری را برای شیخیه ایجاد کرد که شخصی نظیر سید علی‌محمد باب، مدعی شد روح امام زمان (عج) در جسمش حلول کرده و او همان امام زمان (عج) است. (22)

نتیجه:
منظومه فکری شیخیه در باب امام زمان (عج)، بر پایه هورقلیا بوده که در واقع عالم مثال و برزخ می باشد و این شبهه و اشکال را به وجود می‌آورد که حضرت، در دنیا نبوده و می‌تواند در جسمی از اجسام و روحی از ارواح حلول نماید. با در نظر گرفتنِ ضرورتِ ارتباط مردم با امام و فیض الهی و از طرف دیگر، در دسترس نبودن امام، نظریه رکن رابع ایجاد گردید و جایگاه و مقام‌هایی برای آن متصور گشت که مورد مناقشه بسیاری از عالمان شیعه گشت و اصلی‌ترین ردّیه بر این عقاید، عدم وجود دلیل عقلی و نقلی برای اثبات آن‌ها است.

 

 

پی‌نوشت‌ها:
1. احسایی، احمد، جوامع الکلم، بصره، مکتبه الغدیر، 1430 ق، رساله قطیفیه، ص 124.
2. همان، ص 153-154.
3. همان.
4. احسایی، احمد، شرح العرشیه، کرمان، چاپخانه سعادت، بی‌تا، ج 2، ص 9.
5. احسایی، احمد، جوامع الکلم، رساله رشتیه، ص 100.
6. همان، رساله دمشقیه، ص 103.
7. کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ترجمه جواد مصطفوی، تهران، بنیاد رسالت، 1364 ش، ج 1، ص 252.
8. ر.ک: ساعدیان، موسی، پایان ‌نامه تبیین فلسفی – کلامی عقاید شیخیه در نبوت و امامت، دانشگاه قم، پاییز 1391، ص 162.
9. احسایی، احمد، جوامع الکلم، رساله دمشقیه، ص 101.
10. همان، رساله رشتیه، ص 105.
11. رشتی، سید کاظم، شرح آیه‌الکرسی، تهران، بی‌نا، 1371 ق، ص 221.
12. کرمانی، محمد کریم، هدایه الطالبین، کرمان، چاپخانه سعادت، بی‌تا، ص 168-175؛ کرمانی، محمد کریم، رساله سپهسالاریه در معنی رکن رابع، تحقیق برقعی کبابیانی، مشهد، بی‌نا، بی‌تا، ص 14-15.
13. احقاقی، عبدالرسول، احقاق الحق، ترجمه محمد عیدی خسروشاهی، تهران، روشن‌ضمیر، 1385 ش، ج 1، 282.
14. کرمانی، محمد کریم‌خان، رساله سی فصل، کرمان، چاپخانه سعادت، 1368 ق، ص 29 – 30.
15. رشتی، سید کاظم، حجه البالغه، کرمان، چاپخانه سعادت، بی‌تا، ص 175.
16. کرمانی، محمد کریم، رجوم الشیاطین، ترجمه ابوالقاسم خان ابراهیمی، کرمان، سعادت، 1352 ق، ص 74.
17. کرمانی، محمد کریم، ارشاد العوام، کرمان، سعادت، بی‌تا، ج 1، ص 256.
18. کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ترجمه محمدباقر کمره ای، قم، اسوه، 1375 ش، ج 2، ص 52-59.
19. حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، قم، موسسه آل البیت، 1409 ق، ج 27، ص 140.
20. ابراهیمی، ابوالقاسم، فهرست کتب مشایخ عظام، کرمان، سعادت، بی‌تا، ج 1، ص 81-82.
21. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، موسسه الوفاء، 1403 ق، ج 22، ص 374.
22. فضایی، یوسف، تحقیق در تاریخ و فلسفه بابیگری بهایی‌گری و کسروی گرایی، تهران، موسسه مطبوعاتی فرخی، بی‌تا، ص 61. 

فرقه شیخیه دارای عقائد انحرافی زیادی است و به نوعی می توان سرمنشأ تفکرات بابیه و بهائیت را، آراء و عقائد شیخیه دانست که از بدنه آن بوجود آمده اند.
رابطه شیخیه با بابیه و بهائیت

پرسش:
شنیده شده تعالیم شیخیه تأثیر بسزایی در پیدایش بابیه و بهائیت داشته است. کدام یک از عقاید شیخیه منجر به ظهور بابیه و بهائیت شد؟ آیا می‌توان بابیه و بهائیت را منشعب از شیخیه دانست؟ آیا بابیه و بهائیت این تاثیرپذیری را قبول دارند یا اینکه خودشان را متمایز از شیخیه و در تقابل با آن می‌دانند؟
 

پاسخ:
هر فرقه و انشعاباتِ درون فرقه‌ای که در مکاتب اسلامی ایجاد شده، علی رغم اختلافات و تفاوت‌هایی که با فرقِ سابق خود دارد، اما در حقیقت، خاستگاه آن، مرتبط با فرقِ بالا دستی بوده و متأثر از افکار، عقاید و اندیشه‌های سرسلسله خود هست. حتی سیر نزولی همین افکار و اندیشه‌ها، در فرقِ پایین دستی و متأخر، باعث خروج از دایره اسلام و ورود قطعی به کفر و شرک و الحاد می‌شود. یکی از نمونه‌های بارز آن، دو فرقه بابیه و بهائیه است که به نظر بسیاری از اندیشمندان، متأثر از نظریات و شطحیات شیخ احمد احسائی، سر سلسله فرقه شیخیه بوده است. در اینجا به کلیات افکار بسترسازِ شیخیه پرداخته و به تأثیرات آن بر بابیه و بهائیه اشاره‌ای خواهیم داشت.

نکته اول:
می‌توان گفت از مهم‌ترین نظریاتِ تأثیرگذار فرقه شیخیه، نظریه «هورقلیا» و «رکن رابع» هست. در اینجا به ‌طور خلاصه به شرح این دو نظریه می‌پردازیم.
ـ اندیشه «هورقلیا» از واژه‌های کلیدیِ نظام فکری این فرقه بشمار رفته که در سه بحث معراج جسمانی حضرت رسول (ص)، معاد جسمانی و نیز حیات امام زمان (عج) به کار رفته است. از آثار شیخ احمد احسایی، این‌گونه بر می‌آید که مراد ایشان از هورقلیا، همان «عالم برزخ» هست که در بین عالم دنیا و ملکوت قرار داشته (1) و نیز در منظومه فکری ایشان، «عالم مثال» به معنای عالم برزخ نیز بکار رفته است. (2)
آنچه ذکر آن در اینجا اهمیت دارد نظر ایشان در باب وجود و حیات مبارک امام زمان (عج) هست؛ بدین گونه که حضرت در عالم هورقلیا بوده و جسم و زمان و مکان ایشان لطیف‌تر از عالم اجسام بوده و از عالم مثال می‌باشند. (3) حضرت قائم (عج) در عالم دنیا نبوده؛ اما تصرفش به گونه‌ای است که به صورت هیکل عنصری هست و با مثالش در مثال و با جسدش در اجساد و با جسمش در اجسام و با نفس خود در نفوس و با روحش در ارواح است. (4)
در واقع این نظر، منجر به انکار حیات مادی امام زمان (عج) خواهد بود؛ زیرا اگر مراد این باشد که حضرت مهدی (عج) در عالم مثال و برزخ زندگی می‌کند، پس آن حضرت، حیاتی با بدن عنصری نداشته و حیات او همچون حیات مردگان در عالم برزخ است؛ اما از آنجا که برقراری ارتباط با حضرت میسّر نیست و همچنین برای مردم ضروری است که از فیض الهی بهره‌مند شوند، می‌بایست واسطه‌ها و نائبانی متفاوت از دیگر نایبان عام وجود داشته باشند. به همین جهت، آموزه «رکن رابع» و «ناطق واحد» در میان این فرقه، به‌ عنوان رکن چهارم دین مطرح گردید تا ارتباط مردم از فیض الهی قطع نشود.
ـ نظریه «رکن رابع» یکی از مهم‌ترین عقاید شیخیه بشمار رفته و اگرچه شیخ احمد احسایی به عنوان مؤسس فرقه و نیز سید کاظم رشتی، رکن رابع را اصل چهارم برای اصول دین در نظر نگرفتند؛ اما با وجود عباراتی همچون «شیعه کامل»، (5) «قریه ظاهره» (6) و «نقبا و نجبا»(7) که در تألیفات ایشان یافت شده، می‌توان این نظریه را به شیخ احمد نسبت داد که بعدها توسط محمد کریم خان کرمانی مورد جمع آوری قرار گرفت و ایشان رکن رابع را به عنوان اصل چهارم از اصول دین معین نمود. (8)
شیخیه رکن رابع را این‌گونه شرح داده‌اند که در هر عصری باید واسطه‌ای میان مردم و حجت الهی باشد، وگرنه وجود امام لغو خواهد بود. یکی از بزرگان شیخیه در این زمینه چنین می‌نویسد: امام بی نایب نمی‌شود و خانه بدون باب معنی ندارد؛ بلکه می‌گوییم امام بی مأموم نمی‌شود و مأموم واقعی کسی است که من کل حیث، اقتدا به امام کرده و نماینده صفات امام شده باشد و اگر این چنین اشخاص در ملک نباشند معلوم است وجود امام خاصیتی نبخشیده، پس وجود امام لغو شده است و این محال است که ملک خدا بی امام و پیشوا باشد. (9) این نظریه منجر به عقیده نیابت خاص از امام زمان (عج) و دریافت علوم و معارف از جانب حضرت بدون هیچ واسطه‌ای خواهد شد. (10)
البته نظریات دیگرِ شیخیه نیز بر بابیت و بهائیت تأثیرگذار بوده‌اند که از ذکر آن‌ها صرف نظر می‌کنیم.

نکته دوم:
سید علی‌محمد شیرازی، معروف به «باب» بنیان‌گذار فرقه «بابیه» هست؛ فرقه‌ای که نمی‌توان آن را به عنوان فرقه جدا شده از شیخیه دانست؛ اما با این حال می‌توان به تاثیرپذیری آن از شیخیه اذعان نمود. سید علی‌محمد باب تحت تأثیر اعتقادات شیخ احمد احسایی و سید کاظم رشتی می‌باشد و در حقیقت ماحصل افکار و اندیشه‌های بزرگان شیخیه، در سید علی‌محمد باب، تجلّی پیدا کرده است. برای اثبات این مدّعا به دلایلی اشاره خواهیم کرد.
ـ علی‌محمد شیرازی در کودکی، پای درس «شیخ عابد» که از شاگردان شیخ احمد احسایی می‌باشد، حضور داشت. شاید همین امر موجب شده تا شالوده اعتقادات و گزاره‌های شیخیه، در علی‌محمد نهادینه شود. سپس در سن بیست سالگی در نزد سید کاظم یزدی حضور یافت و با مبانی شیخیه نظیر رکن رابع و باب امام زمان (عج) آشنا شد. (11)
ـ اینکه تعداد بسیاری از شاگردان مکتب شیخیه به علی‌محمد شیرازی پیوسته‌اند، می‌تواند ادعای تأثیر پذیری را تقویت کند. (12) برای نمونه هیجده تن از شاگردان شیخ سید کاظم رشتی به علی‌محمد شیرازی پیوسته و ایشان، آن‌ها را حروف حی نامید. (13)
 ـ موضوعات رکن رابع و باب امام زمان (ع) که در نکته اول بدان اشاره کردیم، مورد استفاده سید علی‌محمد شیرازی قرار گرفته، به‌ طوری که خود را «باب» معرفی کرده و احسایی و رشتی را دو بابی دانسته که بشارت آمدن وی را داده‌اند. ایشان می‌گوید: ای اهل زمین بدانید که خداوند با باب [علی‌محمد شیرازی] دو باب [احسایی و رشتی] را از قبل قرار داد تا امرش را از راه حقیقت و به صورت آشکار از اطرافش به شما بشناساند... . (14)
بر این اساس، از دیدگاه بابیه و بهائیه، شیخ احمد احسایی و سید کاظم رشتی، نه تنها به مقام بابیت نائل شده بودند، بلکه به عنوان مبشران ظهور علی‌محمد شیرازی مورد تجلیل و احترام این دو فرقه هستند. (15)
ـ پس از اینکه سید علی‌محمد شیرازی، ادعای باب بودن از جانب امام زمان (عج) و نائب خاص حضرت معرفی کرد، با تأثیر از آموزه «هورقلیا بودن امام زمان (ع)» و عدم دسترسی به وجود مبارک امام زمان (عج) و اینکه رکن رابع آینه تمام نمای امام معصوم (ع) هست، ادعای مهدویت خود را اظهار کرد. در گام بعدی نیز قائل به «خاتمیت» خویش شد، خود را هم ردیف انبیای گذشته دانسته و ناسخ شریعت پیامبر اکرم (ص) بر می‌شمرد. (16)
موارد فوق، این مدعا را ثابت می‌کند که بابیه، متأثر از شیخیه بوده و با تأثیر پذیری از آن، اعتقادات باطل و انحرافات جدیدی را ایجاد کرده که در قدم بعدی، منشأ ایجاد فرقه ضالّه بهائیه می‌گردد.

نکته سوم:
«بهائیه»، فرقه‌ای منشعب شده و از بدنه بابیه هست که شخصی به عنوان «میرزا حسین‌علی نوری معروف به بهاءالله» بنیان‌گذار این آیین بوده است. میرزا حسین‌علی پس از ادعای بابیت توسط سید علی‌محمد شیرازی، از نخستین کسانی بود که به ایشان ملحق شده و به تبلیغ و نشر عقاید و آموزه‌های باب پرداخت. (17) بر اثر تبلیغات وی برخی از برادرانش از جمله برادر کوچک‌ترش میرزا یحیی معروف به «صبح ازل» به آیین باب پیوستند. پس از اعدام علی‌محمد باب، میرزا یحیی ادعای جانشینی وی را کرد و عموم پیروان باب به جانشینی وی معتقد شدند و چون در آن زمان میرزا یحیی بیش از نوزده سال نداشت، برادرش میرزا حسین‌علی زمام کارها را در دست گرفت. (18) چندی بعد حسین‌علی ادعای مقام «من یظهره الله» کرده و مقدمه انشعاب در میان بابیان گردید. گروهی از بابی‌ها ادعای او را نپذیرفتند و بر جانشینی میرزا یحیی (صبح ازل) باقی ماندند و «ازلی» نام گرفتند و پیروان میرزا حسین‌علی (بهاءالله) «بهایی» خوانده شدند. (19)
از مهم‌ترین عقاید و آموزه‌های بهائیان می‌توان به اعتقاد به تجلی و تجسد خداوند در میرزا حسین‌علی (20)، منسوخ شدن ادیان گذشته (21)، انکار قیامت (22) و ... اشاره کرد.
به‌ طور کلی، اگرچه بهائیان معتقدند که دارای شریعتِ مستقلی هستند، اما حقیقت آن است که بهائیت ادامه و تأثیر پذیرفته و تکامل یافته فرقِ پیشین خود از جمله شیخیه و بابیه بوده و گذر زمان، سیر تطوّرات آموزه‌های شیخیه را با ظهور بهائیه، به قهقرا کشانده است به ‌طوری که به ‌صورت کامل از دایره اسلام خارج گشته‌اند.

نتیجه:
آراء و اندیشه‌های شیخ احمد احسائی و بسط آن توسط سید کاظم رشتی و دیگر شاگردان، در مسائلی همچون هورقلیا و رکن رابع، مشکلات و مصائبی را پدید آورد که از جمله آن می‌توان به شکل‌ گیری فرقه‌های ضالّه بابیت و بهائیت اشاره کرد. این دو فرقه که از بدنه شیخیه بوده، با تأثیرپذیری از نظریات و مبانی بزرگان شیخیه، در وهله اول بابیت خود را مطرح کرده، سپس مهدویت و خاتمیت و آنگاه ناسخیت دین اسلام و آوردن شریعتی جدید را ادعا نمودند. اکثر مبانی شیخیه را می‌توان در کتب این افراد جستجو کرد و ادعای تأثیرگذاری و بسترسازی شیخیه را برای این دو فرقه ضالّه و منحرف اثبات نمود.

 

 

پی‌نوشت‌ها:
1. احسایی، احمد، جوامع الکلم، بصره، مکتبه الغدیر، 1430 ق، رساله قطیفیه، ص 153-154.
2. همان.
3. احسایی، احمد، جوامع الکلم، رساله رشتیه، ص 100.
4. همان، رساله دمشقیه، ص 103.
5. احسایی، احمد، جوامع الکلم، رساله دمشقیه، ص 101.
6. همان، رساله رشتیه، ص 105.
7. رشتی، سید کاظم، شرح آیه الکرسی، تهران، بی‌نا، 1371 ق، ص 221.
8. کرمانی، محمد کریم، هدایه الطالبین، کرمان، چاپخانه سعادت، بی‌تا، ص 168-175؛ کرمانی، محمد کریم، رساله سپهسالاریه در معنی رکن رابع، تحقیق برقعی کبابیانی، مشهد، بی‌نا، بی‌تا، ص 14-15.
9. احقاقی، عبدالرسول، احقاق الحق، ترجمه محمد عیدی خسروشاهی، تهران، روشن‌ ضمیر، 1385 ش، ج 1، 282.
10. رشتی، سید کاظم، حجه البالغه، کرمان، چاپخانه سعادت، بی‌تا، ص 175.
11. اشراق خاوری، عبدالحمید، گنجینه حدود و احکام، تهران، موسسه ملی مطبوعات امری، 128 بدیع، فصل سوم از باب 64، ص 393؛ همان، رساله ایام تسعه، تهران، محفل ملی بهائیان، 102 بدیع، فصل اول، مطلب سوم، ص 22.
12. شیرازی، علی‌محمد، بیان فارسی، چاپ سنگی، بی‌تا، باب اول، واحد دوم.
13. مازندرانی، اسدالله، اسرار الآثار، موسسه مطبوعات امری، 124 بدیع، ج 1، حرف الف، ص 191.
14. همان.
15. فلاحتی، حمید، مقاله تحلیل عقاید شیخیه در بسترسازی بابیت و بهائیت، فصلنامه معرفت کلامی، سال اول، شماره دوم، تابستان 1389، ص 173.
16. شیرازی، علی‌محمد، بیان فارسی، ص 55، 74 و 113-115.
17. افندی، شوقی، قرن بدیع، ترجمه نصرالله مودت، تهران، موسسه مطبوعات امری، 123 بدیع، ج 1، ص 305؛ اشراق خاوری، عبدالحمید، تلخیص تاریخ نبیل زرندی، تهران، لجنه ملی نشر آثار امری، بدیع 103، ص 93.
18. همان، ص 79؛ فرمانیان، مهدی، آشنایی با فرق تشیع، قم، مرکز مدیریت حوزه علمیه قم، 1387 ش، ص 195.
19. افندی، شوقی، قرن بدیع، ج 1، ص 134؛ اقتباسی از: فرمانیان، مهدی، آشنایی با فرق تشیع، ص 196.
20. نوری، میرزا حسین‌علی، اشراقات، چاپ سنگی، ص 24، 90، 158، 194، 265؛ آواره، عبدالحسین، کشف الحیل، تهران، چاپخانه خاور، 1350 ش، ج 1، ص 71.
21. نوری، اشراقات، ص 293؛ محمدی اشتهاردی، محمد، بابی‌گری و بهایی‌ گری، قم، کتاب آشنا، 1378 ش، ص 178.
22. روشنی، روحی، خاتمیت، چاپ موسسه مطبوعاتی امری، ص 37. 

شیخیه گروهی منشعب از شیعه امامیه است که پیروِ باورهای شیخ احمد احسایی و جانشینان او شده اند. مهم‌ترین باورهای آنها اعتقاد به رکن رابع و جسم هورقلیایی است.
اشتراکات و تفاوت های شیعه امامیه و شیخیه

پرسش:
آیا شیخیه یکی از جریان‌های فکری امامیه است یا بیرون از جریان فکری امامیه است و فرقه‌ای شیعی همچون زیدیه و اسماعیلیه است؟ تفاوت شیخیه با دیدگاه امامیه چیست که سبب شده آن را با نام و عنوان شیخیه بشناسند؟ آیا آن‌ها درباره تعداد یا اوصاف امام دیدگاه دیگری دارند؟ ممنون می‌شوم دیدگاه آن‌ها درباره امامت و فرقش با دیدگاه امامیه را توضیح دهید.
 

پاسخ:
یکی از مسلماتِ ملل و نحل، ایجاد فرقه‌های فراوانی است که در طول تطور یک دین، مذهب و فرقه پدیدار می‌شود. علت جدایی یا انشعاب فرقه‌ای، معمولاً آراء و نظرات کلامی است که یک شخص یا گروه را از دیگران جدا می‌کند و آن‌ها را دارای نامی مستقل، شاگردان و پیروان و نیز کتاب‌های مربوط به مسلکشان می‌نماید. اینک به بررسی فرقه‌ای به نام «شیخیه» پرداخته و به وجه تمایز آنان با امامیه اشاره می‌کنیم.

نکته اول:
شیخیه، فرقه‌ای جدا شده از شیعیان اثنی عشری است که به پیروان و جانشینان شیخ احمد احسایی (1166-1241 ق) اطلاق می‌گردد. وجه تسمیه این فرقه به شیخیه، انتساب به شیخ احمد احسایی و نسبت شیخیه به اوست. البته شیخ احمد احسایی خودش را فرقه جداشده نمی‌دانست و اختلافش با عالمان دیگر، نه درباره اصل اعتقادهای مشترک شیعی و اسلامی، بلکه درباره کیفیت برخی از امور اعتقادی (معاد، کیفیت غیبت امام زمان و ...) بود که از جمله مباحث نظری است. او بعد از طرح برخی عقاید نادرست و ادعاهای گزاف درباره خود، از سوی یکی از علما تکفیر شد و سایر عالمان نیز او را تکفیر و نقد کردند. ازاین‌رو، این جریان در تقابل با جریان مشهور شیعه امامیه قرار گرفت و این تمایز و اختلاف، توسط سید کاظم رشتی و محمد کریم خان کرمانی - از شاگردان و پیروان احسایی- برجسته ‌تر شد. (1)
علیرغم اینکه شیخیه، عقاید خود را مطابق عقائد شیعیان اثنی عشری می‌دانند (2) اما در واقعیت، این فرقه، خواسته یا ناخواسته موجب افتراق و اختلاف میان مسلمین شده و با طرح برخی عقاید نادرست و ادعاهای گزاف درباره رهبران خود، سبب تفرقه میان شیعیان شد و در پیدایش فرقه‌های بابیه و بهائیه (3) نیز تأثیر نهاد.

نکته دوم:
روش و مبنای تفکر هر فرقه‌ای، حکایت از نحوه استفاده از منابع دینی و به عبارتی روشن شدن نقشه راهِ آن فرقه در تفسیر و تبیین مسائل و موضوعات آن دین دارد. مبنای تفکر احسایی (به‌عنوان رأس فرقه شیخیه) و روش اصلی او در بیان عقاید، این است که تنها راه کشف معارف، توسل به معصومان و مراجعه به آثار آنان است و آدمی به استقلال قادر به درک هیچ یک از علوم نیست. (4) همچنین ایشان، سخنان فلاسفه را سازگار با قواعد دینی ندانسته و انتقادهایی را نسبت به ایشان روا می‌دارد. (5) در حالی که فلاسفه امامیه، ضمن پایبندی به عقل و اصول فلسفه، درپی تلاشی مضاعف برای دستیابی به مفاهیم روایات اهل‌بیت (علیهم‌السلام) از منظر عقل بوده‌اند.

برای فهم بهتر دیدگاه احسایی در این زمینه، باید به این دو مطلب توجه داشت:
الف ـ ادعای ایشان مبنی بر ارتباط با اهل‌بیت (علیهم‌السلام) در خواب و رؤیا و به تبع آن طرح ادعاهایی چون «به دست آوردن علوم دینی به صورت مستقیم و بدون واسطه از ائمه اطهار (علیهم‌السلام)»، «دور بودن آراء و نظرات شیخ از خطا و اشتباه یا به عبارت بهتر، قائل شدن به درجه‌ای از عصمت برای او»، «برخورداری از جایگاه نیابت خاصه آن حضرت» و همچنین «خارج دانستن مخالفان شیخ از جرگه شیعیان و تکفیر آن‌ها از سوی شیخیان» است. (6) این امر به لحاظ روش شناسی، نه علمی و عقلی است و نه منبعث از متون نقلی و به هیچ وجه در میان عالمان شیعی مقبول نمی‌باشد.
ب ـ جریان اخباری گری، در هنگامی که رو به ضعف بود، جای خود را به شیخیه داده و از طریق آن حیات خود را ادامه داد. (7) اگرچه شیخیه خود را اخباری ندانسته و در اظهارنظرهایی طریق خود را طریقه حقّه اصولی می‌دانند. (8) اما در مواردی همچون: متفاوت بودن روش شیخیه با روش مکتب اصولی در استناد به قرآن و روایات؛ مخالفت با حکما و متکلمان؛ (9) ابداع رکن رابع به منظور رابطه مستقیم با معصوم (ع) و بی‌نیازی به عقل در تفسیر دین و مجتهد؛ (10) متفاوت نبودن خبر واحد با خبر متواتر از منظر آن‌ها؛ (11) حرام بودن عمل به مظنه و گمان و اجتهاد؛ (12) عدم جواز تقلید از غیر؛ (13) مشرب اخباری خود را نشان داده و علیرغم ادعایشان مبنی بر اصولی بودن، وجه تمایزی میان آنان و اخباریان دیده نمی‌شود.

نکته سوم:
اساساً باورها و عقائد رهبران یک فرقه، می‌تواند باعث روشن شدنِ ماهیت واقعیِ آن فرقه شده و مشخص می‌کند که آیا در جرگه مذهب اصلی، وارد می‌شود یا خیر. اینک اشاره‌ای کلی و مختصر به اهمّ نظریات و عقاید این فرقه می‌کنیم.
ـ هورقلیایی: این اصطلاح یکی از نامفهوم‌ترین اصطلاحات شیخ احمد احسایی هست که در موضوعات متعددی همچون حیات دنیوی امام عصر (عج)، معراج جسمانی رسول خدا (ص) و معاد جسمانی توسط ایشان بکار برده شده است و همه این موارد را با جسم هورقلیایی تفسیر و توجیه می‌کند. (14) طبق نظر خود احسایی، هورقلیا به معنای «ملک آخر» بوده و برای مثال، در باب معاد جسمانی معتقد است که آدمی را جسد دومی نیز هست به نام جسد هورقلیایی که ویژگی‌های فنا پذیر جسد اول را ندارد و در قیامت برانگیخته می‌شود... . این جسد، مرکب از عناصر مثالی و لطیف زمین هورقلیاست که عناصری برتر از عناصر دنیا هستند. (15) اگرچه شیخ در آثارش معاد جسمانی را با توجه به آیات و روایات پذیرفته و اولین کسی نیست که از این واژه استفاده کرده؛ (16) اما تفسیر وی از معاد جسمانی، موجبات تکفیر وی را فراهم می‌آورد. (17) تفسیری متفاوت، در باب «جسم» و «جسد» که گویا شیخ، فقط قائل به معاد روحانی است. (18) در باب معراج پیامبر (ص) نیز قائل بود پیامبر (ص) در هر فلکی، جسمی متناسب با آن داشتند. (جسد هورقلیایی)(19) در مورد امام زمان (عج) نیز معتقد است که ایشان در عالم هورقلیا به سر می‌برند و جسد و زمان و مکان ایشان، لطیف‌تر از عالم اجسام و از عالم مثال است. (20) در اینجا مجال پاسخ و نقد سخنان شیخ نیست، اما می‌بایست خاطر نشان کرد این مواضع از دلایل عقلی و نقلی مستحکم برخوردار نبوده و مورد انتقاد و نکوهش بسیاری از علمای شیعه واقع شده است.
ـ علل اربعه: یکی از نظریاتی که شیخ احمد احسایی ارائه می‌دهد و ایشان و فرقه شیخیه را در زمره غالیان جای می‌دهد، «علل اربعه» دانستن اهل‌بیت (علیهم‌السلام) است. ایشان عقیده دارد اهل ‌بیت (ع) علت فاعلیه، مادیه، صوری و غایی می‌باشند؛ زیرا که همه اشیاء عالم یا به خاطر ایشان خلق‌شده و یا به خاطر دوستداران و پیروان ایشان. (21) محمد کریم‌خان کرمانی، از شاگردان سید کاظم رشتی، در مطالبی پا را فراتر نهاده و اهل‌بیت (ع) را مانند خداوند ازلی و ابدی می‌خواند. (22) دیدگاه‌های غلوآمیز شیخیه در مورد اهل‌بیت (ع) و صفات ایشان، هیچ مطابقتی با آموزه‌های شیعه امامیه نداشته؛ مخصوصاً اینکه در باب نکوهش غالیان، روایات فراوانی از ائمه (علیهم‌السلام) نقل شده؛ از جمله روایتی از امام صادق (ع) که غلات را بدتر از یهود و نصاری و مجوس و مشرکان می‌داند. (23)
ـ رکن رابع و ناطق واحد: یکی دیگر از نظریات فرقه شیخیه، اعتقاد به رکن رابع و ناطق واحد است. شیخیه معتقد است که در هر عصری می‌بایست واسطه‌ای میان مردم و حجت الهی باشد، وگرنه وجود امام لغو خواهد بود. این نظریه که از سمت کریم‌خان کرمانی مطرح شده، (24) در تعالیم بزرگان قبل از او، شیخ احمد احسایی و سید کاظم رشتی (25) ریشه دارد. البته شیخیه آذربایجان، این نظریه را از ابداعات کریم‌خان کرمانی دانسته و با آن مخالفت نموده است. (26)
این‌ها از جمله نظریات و ابداعاتی بود که توسط شیخ احمد احسایی مطرح شده و شاگردانش به بسط و تبیین آموزه‌های ایشان همت گزیدند. به‌ طور کلی می‌توان گفت این نظریات، بطور قطع، شیخیه را از زمره شیعیان امامیه خارج کرده و به عنوان فرقه‌ای جداشده و انحرافی، قلمداد می‌کند؛ چراکه این باورها مورد تأیید هیچ یک از عالمان امامیه نبوده؛ بلکه عده‌ای از ایشان، به تکفیر و عده‌ای دیگر به نقد صریح نظریات این فرقه پرداخته‌اند که مجال سخن برای ذکر آن‌ها مهیا نیست.

نتیجه:
فرقه شیخیه که از پیروان شیخ احمد احسایی محسوب می‌شوند، علیرغم اینکه خود را شیعه امامیه می‌خوانند؛ اما با نظر به مبانی و نظریات و باورهایشان، می‌توان به نادرست بودن این ادعا پی برد. طرح عقاید مبهم یا نادرست مثل جسم هورقلیایی، علل اربعه بودن اهل‌بیت (ع) و نیز رکن رابع و ناطق واحد، شیخیه را از جرگه شیعیان خارج ساخت. (27)

 

پی‌نوشت‌ها:
1. حاج سید جوادی، احمد صدر، بهاءالدین خرمشاهی، کامران خانی، دائره المعارف تشیع، تهران، نشر شهید سعید محبی، 1383 ش، ج 10، ص 185. همچنین، برای مطالعه بیشتر، رک: محمدی، مسلم و محمد محمدی، دیدگاه‌های غالیانه شیخیه در خصوص مقامات ائمه اطهار، مجله انتظار موعود، بهار 1397 ش، شماره 60.
2. ابراهیمی، ابوالقاسم، فلسفیه، کرمان، چاپخانه سعادت، بی‌تا، ص 273-274.
3. بنگرید به: فلاحتی، حمید، مقاله تحلیل عقاید شیخیه در بسترسازی بابیت و بهائیت، نشریه معرفت کلامی، سال اول، شماره دوم، تابستان 1389، ص 159-178.
4. احسایی، احمد، شرح زیارت جامعه کبیره، بیروت، مکتبه العذراء، 1424 ق، ج 3، ص 218.
5. احسایی، شیخ احمد، شرح العرشیه، کرمان، نشر سعادت، 1361 ق، ص 7؛ دینانی، غلام‌ حسین، ماجرای فکر فلسفی در جهان اسلام، تهران، طرح نو، 1376-1379 ش، ج 3، ص 383؛ فرمانیان، مهدی، آشنایی با فرق تشیع، قم، مرکز مدیریت حوزه علمیه قم، 1387 ش، ص 175.
6. آل طالقانی، محمد حسن، الشیخیه نشأتها و تطورها و مصادر دراستها، بیروت، الامال، 1420 ق، ص 56؛ نجاری، محمدحسن، شیخیه نقطه آغازین انحراف، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی نشر بین‌الملل، 1395 ش، ص 392.
7. ر.ک: دوانی، علی، مفاخر اسلام: وحید بهبهانی، قم، دارالعلم، 1337 ش، ص 90-92.
8. ابراهیمی، ابوالقاسم، فهرست، کرمان، سعادت، 1350 ق، ج 1، ص 12.
9. تنکابنی، محمد بن سلیمان، قصص العلماء، تهران، نشر علمی و فرهنگی، 1383 ش، ص 53.
10. سعادتی فر، فریبا، گزیده تاریخ و عقائد اخباریه، شیخیه و بابیه، مشهد، نشر سخن گستر، 1387 ش، ص 6.
11. ابراهیمی، ابوالقاسم، اجتهاد و تقلید، کرمان، سعادت، 1363 ق، ص 40.
12. همان، ص 59.
13. کرمانی، محمد کریم‌خان، هدایه الطالبین، کرمان، سعادت، ص 168.
14. باقری، علی‌اکبر، مقاله آرای کلامی شیخیه، نشریه معرفت کلامی، سال اول، شماره چهارم، زمستان 1389 ش، ص 43.
15. احسایی، احمد، مجموعه الرسائل الحکمیه، بیروت، دارالعالمیه، 1372 ش، ص 308-309.
16. سهروردی، شهاب‌الدین یحیی، مجموعه مصنفات، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی، 1380 ش، ج 2، ص 254 و همان، ج 1، ص 494؛ شهرزوری، شمس‌الدین محمد، شرح حکمه الاشراق، تصحیح حسین ضیایی تربتی، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1380 ش، ص 594؛ شیرازی، قطب‌الدین، شرح حکمه الاشراق سهروردی، به اهتمام عبدالله نورانی و مهدی محقق، تهران، موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران، 1384 ش، ص 514.
17. تنکابنی، محمد بن سلیمان، قصص العلماء، تهران، نشر علمی و فرهنگی، 1383 ش، ص 52.
18. احسایی، احمد، شرح زیارت جامعه کبیره، ج 4، ص 24-26؛ احسایی، احمد، شرح العرشیه، ج 1، ص 267-268.
19. احسایی، احمد، شرح زیارت جامعه، ج 3، ص 158.
20. احسایی، احمد، جوامع الکلم، بصره، الغدیر، 1430 ق، رساله رشتیه، ص 10.
21. احسایی، احمد، شرح زیارت جامعه کبیره، ج 4، ص 58.
22. کرمانی، محمد کریم بن ابراهیم، ارشاد العوام، کرمان، چاپخانه سعادت، 1263 ق، ج 3، ص 68.
23. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، موسسه الوفاء، 1404 ق، ج 25، ص 265.
24. کرمانی، محمد کریم بن ابراهیم، رجوم شیاطین، کرمان، مدرسه ابراهیمیه، 1268 ق، ص 74.
25. احسایی، احمد، شرح زیارت جامعه کبیره، ج 3، ص 184؛ احقاقی، عبدالرسول، احقاق الحق، ترجمه محمد عیدی خسروشاهی، تهران، روشن ضمیر، 1385 ش، ص 322؛ ابراهیمی، ابوالقاسم، فهرست، ج 1، ص 108 و 128.
26. مبلغی آبادانی، عبدالله، تاریخ ادیان و مذاهب، قم، منطق، 1373 ش، ج 3، ص 399.
27. برای آگاهی از تکفیر کنندگان و منتقدان رجوع شود به: نجاری، محمدحسن، شیخیه نقطه آغازین انحراف، ص 247-278.
 

روایت معروف به 12 خلیفه بعد از پیامبر اکرم (صل الله علیه و آله و سلم) از روایات مشهور است منتها هر گروهی از مسلمانان، آن را بر اساس اعتقادات خود تفسیر کرده اند.
مذاهب اسلامی و روایت دوازده خلیفه

پرسش:
مگر شیعیان نمی گویند که روایت دوازده خلیفه در منابع شیعه و اهل سنت آمده و معتبر است؟! پس چطور می شود که گروهی از آنها زیدیه و اسماعیلیه هستند؟! آیا اسماعیلیه و زیدیه این روایت را دیده اند و رد کرده اند؟! نظر آنها درباره روایت دوازده خلیفه چیست؟
 

پاسخ:
شیعیان دوازده امامی دلایل مختلفی را برای اثبات خلافت و امامت بلافصل حضرت امیرالمومنین علی (ع) و فرزندان او ذکر می کنند. این دلایل هم شامل روایات نقلی برگرفته از قرآن و حدیث می شود و هم دلایل عقلائی. در این میان یکی از روایاتی که توسط شیعیان برای اثبات امامت ائمه مورد استناد قرار گرفته، روایت مشهور «خلفای اثناعشر» یا حدیث «دوازده خلیفه» است. این روایت مشهور با اندکی اختلاف در بسیاری از منابع اصیل روایی شیعه و اهل سنت آمده است. حال سوال اینجاست که اگر شیعیان خود این روایت را قبول دارند و نقل کرده اند، پس چرا برخی از آنها زیدی و برخی دیگر اسماعیلی هستند؟ سعی می شود در سه محور به این پرسش پاسخ دهیم:

نکته اول:
حدیث دوازده خلیفه در بعضی از متون اصیل اهل سنت چون صحیح بخاری، صحیح مسلم، مسند احد و ... ذکر شده است. (1) در عین حال اهل سنت از این روایت تفسیر خاص خود را ارائه داده اند و معمولا با گزینش دوازده نفر عادل از میان خلفای راشدین و امرای بنی امیه و بنی عباس، این روایت را تبیین و تفسیر می کنند. به عبارت دیگر علمای اهل سنت در تعیین مصادیق این دوازده نفر با یکدیگر اختلاف زیادی دارند و هر یک به زعم خود افرادی را مصداق این حدیث می دانند. (2) 

نکته دوم: 
بطور مشخص این روایت در متون شیعیان دوازده امامی به شکلی گسترده مورد استفاده و نقل قرار گرفته است؛ چرا که تنها شیعیان دوازده امامی هستند که مصادیق دقیق و کاملی از این بزرگواران ارائه کرده اند و هیچ گونه اختلافی هم در آن ندارند. به عبارت دیگر زمانی که تعبیر «نقل شده در متون معتبر شیعه و سنی» در مورد این حدیث می شود، منظور متون روایی و حدیثی معتبر شیعه دوازده امامی است (3) نه همه گروه های شیعه. 

نکته سوم:
از آنجا که منابع حدیثی چندان مطرحی از سوی اسماعیلیه نگاشته نشده است، از این رو اظهار نظر خاصی نیز از سوی آنها در مورد این حدیث یافت نشد و بنظر می رسد با توجه به رویکرد باطنی این فرقه و اصرار آنها بر هفت‌تایی بودن امامان در هر دوره، نقل و تفسیری در مورد این حدیث ندارند. اما زیدیان به این جهت که هم متون نسبتا فراوان و کهن حدیثی و کلامی داشته اند و هم این روایت با عقاید و آموزه های آنها در تنافی بود، به این روایت توجه داشته اند. به طور کلی سه رویکرد را در میان زیدیه نسبت به این حدیث شاهد هستیم:
الف) ذکر حدیث با ادعای جعلی بودن آن 
ب) پذیرش حدیث و تعیین مصداق دوازده امام براساس تفکر زیدیه (همانطور که اهل سنت چنین کردند)
ج) اشاره به حدیث با ادعای عدم شهرت. توضیح اینکه روایت را تنها در مورد سه امام اول مشهور دانسته و در مورد دیگر امامان با قول به عدم شهرت و عدم وجود روایاتی دیگر، رد کرده و امام بعد از سه امام اول را هر «فاطمی‌نژاد قیام کننده در مقابل ستمگران» می دانند.(4)

نتیجه:
کوتاه سخن اینکه منظور از شهرت حدیث دوازده خلیفه، شهرتش در میان شیعه دوازده امامی است چرا که به طور مشخص برای آن مصداق دارند و موید این مکتب است. اما دیگر گروه های شیعه یا اصلا به آن نپرداخته اند مانند اسماعیلیه و یا آنکه مانند زیدیه آن را جعلی می دانند و یا آن را براساس اعتقادات و تعالیم خود -مانند اهل سنت- تفسیر کرده اند.

پی نوشت ها:
1. صافی گلپایگانی، لطف الله، منتخب الاثر فی الامام الثانی عشر، قم، مرکز نشر و توزیع الاثار العلمیه فی مکتب سماحه آیه الله الصافی الگلپایگانی، ۱۴۲۲ ق، ج1 ص 41-45.
2. به عنوان نمونه سیوطی آنان را چنین معرفی می‌کند: ابوبکر، عمر، عثمان، علی، حسن بن علی، معاویه بن ابی‌سفیان، عبدالله بن زبیر و عمر بن عبدالعزیز. وی آنگاه احتمال داده است که دو نفر دیگر از خلفای دوازده گانه، المهتدی و الظاهر از سلاطین بنی عباس باشند، چون این دو نفر به عقیده سیوطی افراد عادلی بوده‌اند. او می‌افزاید: و اما دو نفر دیگر باقی مانده‌اند که باید به انتظار آنان بنشینیم: یکی از آن دو، «مهدی» است که از اهل بیت محمّد است و از نفر دوم نام نمی‌برد. (السیوطی، جلال الدین عبد الرحمن بن أبی بکر، تاریخ الخلفاء، المحقق: حمدی الدمرداش، ریاض، مکتبه نزار مصطفى الباز، ط1، 1425، ج1 ص14-16.
3. به عنوان نمونه: مجلسی،‌ محمدباقر، بحار الانوار، بیروت، موسسه الوفاء، ۱۴۰۳ق، ج ۲۳ ص ۲۹0.
4. فرمانیان، مهدی و مریم اسماعیلی، «تحلیل و بررسی حدیث خلفاء امتی اثناعشر از دیدگاه زیدیان»، دوفصلنامه شیعه پژوهی، سال پنجم، شماره شانزدهم، بهار و تابستان 1398، ص 157-162.

اسماعیلیه همانند امامیه به اصل مهدویت اعتقاد دارد ولی در موضوعات پیرامونی آن تفاوت هایی با اعتقادات شیعه امامیه دارند.
فرقه اسماعیلیه و مهدویت

پرسش:
شباهت‌ها و تفاوت‌های امامیه و اسماعیلیه درباره آموزه مهدویت چیست؟ آیا اسماعیلیه همچون امامیه با آموزه مهدویت موافق‌اند؟ آیا آن‌ها منتظر منجی هستند و آن را مهدی می‌نامند؟ آیا امام غایب در منظومه فکری اسماعیلیه مطرح شده است؟
 

پاسخ:
مهدویت و عقیده به منجی، یکی از مسائل و موضوعاتی است که نه ‌تنها بین فِرق اسلامی بلکه در بسیاری از ادیان آسمانی و غیر آن وجود دارد. با این حال در برخی از فروعات و اوصاف منجی اختلاف نظر وجود دارد. در این راستا فرقه اسماعیلیه که یکی از فرق شیعه است، به مهدویت و منجی اعتقاد دارد و از جهاتی با دیدگاه شیعه امامیه در این باب، مشترک و از جهاتی متفاوت است. در ادامه به تفصیل این مطلب را مورد بررسی قرار می‌دهیم.

نکته اول:
فرقه اسماعیلیه از همان ابتدای تأسیس تا حال حاضرعقیده به مهدویت و منجی داشته و طی ادوار مختلف و انشعابات درون فرقه‌ای، افرادی را به عنوان موعود و منجی معرفی نموده‌اند. آنچه در این باب اهمیت دارد این است که با توجه به دیدگاه‌های اندیشمندان اسماعیلیه، مهدویت پیوندی محکم و ناگسستنی با اصل امامت داشته و عقیده به آن، آموزه‌ای حیاتی برای جریان اسماعیلیه بوده است؛ به‌ طوری که این مسئله، باعث انشعابات درون فرقه‌ای اسماعیلیه شده و هرکدام، شخص مد نظر خود را منجی می‌داند.
برای نمونه: اسماعیلیان نخستین قائل به امامت اسماعیل، فرزند امام صادق (علیه‌السلام) بوده که به نامه‌ای «واقفه» و «اسماعیلیه خالص» شهرت داشتند. (1) ایشان اعتقاد داشتند اسماعیل زنده بوده و قائم منتظَر است و در جایی مخفی شده به ‌زودی ظهور خواهد کرد و جهان را پر از عدل و داد خواهد نمود. (2) ایشان اسماعیل را امام مستور دانسته و قائل به ظهور ایشان در آخرالزمان شده‌اند. (3) البته شیخ صدوق (رحمه‌الله علیه) وفات اسماعیل را با روایات و دلایل بسیاری ثابت کرده است. (4)
نمونه دیگر: عده کثیری از اسماعیلیان قائل به امامت محمد بن اسماعیل شده و عقیده دارند امام صادق (علیه‌السلام) محمد را جانشین خود ساخته (5) که به فرقه «مبارکیه» خوانده شده‌اند. (6) ایشان به روایاتی از قول امام صادق (علیه‌السلام) استناد کرده‌اند. (7)
نمونه دیگر: بعد از ظهور عبیدالله المهدی که با انکار مهدویت محمد بن اسماعیل، برای خود و اجدادش ادعای امامت کرد فرقه دیگری بنام «قرامطه» ایجاد شد که نظریه مهدویت محمد بن اسماعیل را بسط داده و او را «قائم القیامه» و مهدی موعود دانستند. (8) این فرقه، محمد بن اسماعیل را آخرین امام از دور هفتم و نیز ایشان را امام متم (9) و ناطق می‌داند. او استتار اختیار کرده و چون ظهور کند دین جدیدی می‌آورد و شریعت قبلی را نسخ می‌کند. (10) همچنین به روایاتی نیز در این زمینه استناد کرده‌اند. (11)
در مقابل این فرقه‌ها، امامیه، بنابر روایات (12) قائل به منجی و مهدی بودنِ دوازدهمین امام بوده و ایشان، نه تنها دین و شریعتی را نسخ نکرده؛ بلکه شریعت پیامبر اکرم (صلی‌الله علیه و آله) را تقویت کرده و جهان را از عدل و داد پر خواهد کرد.
با توجه به مطالب فوق می‌بینیم عقیده به مهدویت و منجی، تأثیر به سزایی در روند شکل‌ گیری افکار و عقاید اسماعیلیه داشته و محور اختلافات درون فرقه‌ای بشمار می‌رود.

نکته دوم:
منظومه فکری اسماعیلیه در باب غیبت و عقیده به انتظار و ظهور مهدی، در طول حیات این مذهب، دستخوش اختلافات درون فرقه‌ای قرار گرفته و هر کدام به سمتی روانه شدند. صحبت از این سیر تطوّر در باب غیبت، به ‌طور مفصل امکان پذیر نیست؛ اما آنچه مسلّم است اینکه، فرقه‌هایی که قبل از تشکیل دولت فاطمی وجود داشتند قائل به مستور بودن امامانشان بوده و برخی دیگر همچون فاطمیان قائل به ظهور و آشکار بودن امامان بودند. فرقه‌ای از اسماعیلیان که معاصر می‌باشند قائل به ظهور و آشکار بودن امام بوده و معتقدند امام باید زنده باشد و اگر زنده نباشد امام نیست و اگر ظاهر نباشد، در حق پیروان خود ظلم کرده است. فرمان‌های امام تا زمان حیات وی ارزشمند است و اسماعیلیان باید آن را اجرا کنند. (13) این فرقه «نزاریه قاسمیه» است که به «آغاخانیه» شهرت دارند و همه توجه خود را به امام حاضر خود معطوف داشته‌اند.
در نهایت، اسماعیلیهِ امروزه اعتقادی به انتظار برای ظهور مهدی نداشته و باورهایی که در گذشته، نسبت به ظهور و علائم مهدی وجود داشته، برای همان عصر می‌دانند. (14)

نتیجه:
یکی از باورهای حیاتی و اصلی اسماعیلیان ظهور منجی و اعتقاد به موعود است که در طول ادوار تاریخی باعث ایجاد فرقه‌های درون مذهبی شده و نیز دائماً دستخوش تغییرات فراوانی از سوی داعیان و امامان‌ شان گشته و آنچه امروزه از آنان باقی مانده، عقیده به امام ظاهر و آشکار هست.

پی‌نوشت‌ها:
1. شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، توضیح الملل، ترجمه افضل ‌الدین ترکه، تصحیح سید محمدرضا جلالی نائینی، تهران، انتشارات اقبال، 1361 ش، ج 1، ص 175؛ اشعری قمی، سعد بن عبدالله، المقالات و الفرق، تصحیح دکتر محمدجواد مشکور، تهران، مرکز انتشارات علمی فرهنگی، 1361 ش، ص 80.
2. بغدادی، عبدالقاهر، الفرق بین الفرق، تصحیح محمد زاهد بن حسن الکوثری، قونیه، مکتب نشر الثقافه الاسلامیه، 1367 ق، ص 39.
3. حسنی رازی، سید مرتضی بن داعی، تبصره العوام فی معرفه مقالات الانام، تصحیح عباس اقبال، تهران، مطبعه مجلس، 1313 ش، ص 182.
4. شیخ صدوق، محمد بن علی، کمال‌الدین و تمام النعمه قم، مکتبه الصدوق، 1390 ق، ص 71-73.
5. ابن خلدون، ابوزید عبدالرحمن بن محمد، تاریخ، بیروت، موسسه الاعلمی للمطبوعات، 1971 م، ج 4، ص 29.
6. اشعری قمی، سعد بن عبدالله، المقالات و الفرق، ص 81.
7. برای اطلاع بیشتر ر. ک: ابن هیثم، المناظرات، تصحیح مادلونگ، لندن، موسسه مطالعات اسماعیلی، 2002 م، ص 56.
8. ابراهیم، محمد، پایان‌نامه بررسی مقایسه‌ای امامت از دیدگاه شیعه اثناعشری و اسماعیلیه، قم، مدرسه عالی امام خمینی (ره)، 1384 ش، ص 213.
9. غالب، مصطفی، تاریخ الدعوه الاسماعیلیه، بیروت، دارالاندس، بی‌تا، ص 51.
10. ابراهیم حسن، حسن، شرف طه، عبیدالله المهدی، مصر، مکتبه النهضه المصریه، بی‌تا، ص 39؛ نوبختی، ابی محمدحسن بن موسی، فرق الشیعه، تصحیح علامه سید محمدصادق آل بحر العلوم، نجف، المطبعه الحیدریه، 1355 ق، ص 74.
11. نوبختی، ابی محمدحسن بن موسی، فرق الشیعه، 72-74.
12. صافی گلپایگانی، لطف‌الله، منتخب الاثر فی الامام الثانی عشر، قم، انتشارات حضرت معصومه (سلام‌الله علیها)، 1421 ش، باب 5، ص 94 و 103.
13. روحی آبادی، علیرضا، مهدویت از دیدگاه اسماعیلیان و قرمطیان، قم، فصلنامه تاریخ اسلام، سال هفتم، پاییز 1385 ش، شماره 27، ص 77.
14. همان.

 

اسماعیلیه یکی از مذاهب شیعی است که هر چند معتقدات آن ها در برخی از مسائل با شیعه امامیه متفاوت است ولی بواسطه اشتراک در اصول، یکی از مذاهب شیعه به حساب می آید.
وجه اشتراک و افتراق شیعه امامیه و اسماعیلیه

پرسش:
وجه اشتراک امامیه و اسماعیلیه در چه اموری است که اسماعیلیه را همچون امامیه از شیعیان می‌دانند؟ همچنین تفاوت‌های آن‌ها در چه اموری است که سبب شده اسماعیلیه از امامیه متمایز شوند؟
 

پاسخ:
دو مذهب امامیه و اسماعیلیه، از مذاهب شیعی هستند که علی رغم اشتراکات بسیار تفاوت‌هایی نیز با هم دارند. یکی از موضوعات مهم که امامیه و اسماعیلیه در آن زمینه، اشتراکات بسیار دارند، موضوع «امامت» است. با این حال این دو مذهب در برخی از مباحث مرتبط با امامت اختلاف نظر داشته و همین اختلافات منجر به اختلافات دیگر در زمینه‌های اعتقادی و فقهی شده است. با توجه به آنکه بررسی همه این اشتراکات و اختلافات در این مجال نمی‌گنجد، در ادامه، به بررسی مهم‌ترین اشتراکات و اختلافات پیرامون موضوع امامت می‌پردازیم:

نکته اول:
امامیه و اسماعیلیه در بسیاری از مسائل امامت هم رأی بوده و اشتراکات فراوانی در آموزه‌های هر دو مذهب دیده می‌شود که به طور خلاصه به آن‌ها اشاره می‌کنیم:
ـ ضرورت وجود امام: هر دو مذهب عقیده دارند وجود امام ضرورت داشته و زمین هیچ ‌گاه از حجت و هادی خالی نمی‌ماند. (1)
ـ امامت جزء اصول دین: امامیه و اسماعیلیه برخلاف اهل سنت، امامت را مسئله‌ای کلامی و از اصول دین می‌دانند. (2)
ـ وجوب عقلی نصب امام بر خداوند: امامیه و اسماعیلیه در اینکه نصب امام عقلاً واجب بوده و می‌بایست از طرف خداوند منصوب گردد، اتفاق نظر دارند. (3)
ـ ویژگی‌های امام شامل: نص، (4) عصمت، (5) علم، (6) بنا بر¬هم دو مذهب، بر امام واجب و ضروری است.
ـ وظایف امام شامل: حفظ دین و شریعت، (7) ریاست و مدیریت جامعه، (8) و تبیین، تفسیر و تأویل قرآن، (9) که هر دو مذهب در مورد آن هم عقیده هستند.
ـ وجوب شناخت و اطاعت از ائمه (علیهم‌السلام): بنا بر عقیده هر دو مذهب، شناختن امام (10) و همچنین اطاعت از ایشان، (11) امری واجب است.
ـ راه‌های شناخت امام: از دیدگاه هر دو مذهب، نص و معجزه (12) از راه‌های شناختن امام هست.
ـ جانشینی امام علی (علیه‌السلام). (13)
ـ امامت دیگر ائمه (علیهم‌السلام) تا امام صادق (علیه‌السلام). (14)
در اینجا به اهم اشتراکات بین امامیه و اسماعیلیه در بحث امامت اشاره کردیم، ولی لازم به توضیح است که در برخی از جزئیاتِ موارد فوق هر دو مذهب دارای اختلافاتی می‌باشند.

نکته دوم:
دو مذهب امامیه و اسماعیلیه، در موضوع امامت، دارای تمایزات بسیاری است که به مواردی از آن‌ها اشاره می‌کنیم.
ـ اختلاف در اولین امام: مذهب اسماعیلیه، خود دارای انشعاباتی است و هرکدام از آن‌ها نظری در رابطه با اولین امام ارائه کرده‌اند. برای مثال: مستعلویه، امام علی (علیه‌السلام) را جانشین پیامبر دانسته و امام اول را امام حسن (علیه‌السلام) می‌دانند. از طرفی نزاریه امام علی (علیه‌السلام) را امام اول می‌دانند و امام حسن (علیه‌السلام) را به حساب نمی‌آورند و یا لااقل امام مستودع می‌دانند. از نظر هر دو فرقه نزاریه و مستعلویه، امام حسین (علیه‌السلام) امام دوم است. (15)
ـ اختلاف در جانشین امام صادق (علیه‌السلام): فرقه‌های اسماعیلیه، با همه اختلافاتی که در نحوه جانشینی اسماعیل وجود دارد، عقیده دارند که نص از جانب امام صادق (علیه‌السلام) بر اسماعیل (پسر بزرگ‌تر ایشان) در حالی انجام گرفته که هنوز اسماعیل وفات نکرده بود و لذا به همین خاطر امامت به اولاد ایشان می‌رسد. (16) در حالی که امامیه قائل است به اینکه نص و وصیتی بر اسماعیل واقع نشده بود. لذا شبهه جانشینی اسماعیل به خاطر گمانِ مردم به اینکه اسماعیل پسر بزرگ ‌تر است و علاقه‌ای که امام صادق (علیه‌السلام) به ایشان داشت، ایجاد شده بود. در حالی که نص بر متوفی کذب بوده و حتی عبث خواهد بود. همچنین امام صادق (علیه‌السلام) چندین بار بر وفات پسرش استشهاد گرفت. (17)
ـ اختلاف در شخصیت و مفهوم مهدویت: اسماعیلیه در مورد ظهور منجی عقیده دارند محمد بن اسماعیل از دنیا نرفته، بلکه ایشان را آخرین امام و مهدی موعود دانسته‌اند. البته بعد از روی کار آمدن عبیدالله المهدی، با انکار مهدویت محمد بن اسماعیل برای خود و اجدادش ادعای امامت کرد. این امر باعث دو دستگی مجدد در اسماعیلیه و ظهور قرامطه گردید. همچنین در منابع دیگری، محمد بن اسماعیل، منجی و ناسخ شریعت پیامبر (صلی‌الله علیه و آله) در هنگامه ظهور، دانسته شده است. (18) اما از دیدگاه امامیه، مهدی امام دوازدهم است. چنانچه احادیثی بر آن حکایت دارد. (19)
ـ ادوار امامت: یکی از نکات اختلافی میان امامیه و اسماعیلیه این است که از دیدگاه اسماعیلیه مسئله امامت در یک نظام معین از آغاز بشر شروع شده و تا پایان تاریخ ادامه می‌یابد. بر اساس این دیدگاه تاریخ بشر از چند دوره تشکیل یافته که هر دوره با یک ناطق که پیامبری دارای شریعت و آئین است شروع و با آمدن ناطق بعدی ختم می‌شود. مجموع این دوره‌ها هفت دوره است. در هر دوره هر ناطقی وصی‌ای دارد و به دنبال او هفت امام می‌آیند که مسئولیت حفظ و باطن شریعت را بر عهده دارند که آخرین آن‌ها «امام متم» نامیده می‌شود و سپس ناطق بعدی می‌آید. طبق این دیدگاه، محمد بن اسماعیل که امام هفتم از دور ششم است، ناطق دور هفتم می‌شود. (20) در حالی که امامیه چنین مسئله‌ای را نپذیرفته و بحث دوری بودن امامت در تاریخ، در ادبیات امامیه وجود ندارد.
ـ اختلاف در تعداد امامان: اسماعیلیه قائل‌اند به اینکه تاریخ بشر از هفت دوره تشکیل شده که در هر دوری بعد از ناطق و وصی او هفت امام وجود دارد و از عدد هفت تجاوز نمی‌کند. استدلالی که بر آن اقامه می‌کنند این است که اگر امامت متناهی العدد باشد منحصر در عدد هفت است؛ زیرا کمیت مطلقه عدد هفت است و دلیلی بر اینکه از کمیت مطلقه تجاوز کند وجود ندارد. (21) اما دیدگاه ایشان در بعضی موارد نقض شده و طبق نقل خودشان، در دور پنجم از ادوار امامت، به جای هفت نفر، چهارده نفر امام وجود دارد. (22) دورِ حاضر که چندین دور از امامان هفتگانه را طی کرده است، مشخص نیست که دارای چند دور خواهد بود و در نتیجه مشخص نیست که اسماعیلیه تا آخر چند امام خواهند داشت؛ اما از دیدگاه امامیه تعداد امامان مشخص بوده و بر اساس روایات متعدد از خود پیامبر (صلی‌الله علیه و آله)- که عامه و خاصه آن را نقل کردند- دوازده تن هستند؛ چنانچه آیت‌الله صافی گلپایگانی 271 حدیث از منابع عامه و خاصه را نقل کرده است. (23)
ـ مراتب امامت: اسماعیلیه، منصب امامت را دارای مراتب دانسته که این مراتب در همه ادوار امامت وجود دارد. این مراتب عبارت‌اند از:
1 ـ امام مقیم: بالاترین مرتبه امامت که مسئولیت تعلیم نطق به ناطق و حفظ و نگهداری و تربیت او را به عهده دارد.
2 ـ امام اساس (وصی): جانشین رسول و یاور ناطق در انجام نشر رسالت.
3 ـ امام متم: هفتمین و آخرین امام در هر دور امامت است که رسالت را به پایان می‌برد.
4 ـ امام مستقر: صاحب نص و حق در امر امامت و ارث گذاشتن.
5 ـ امام مستودع: صاحب نص و حق در امامت نبوده و در شرایط اضطراری مسئولیت امامت را بر عهده می‌گیرد.
6 ـ امام قائم بالقوه: در ذات خود ناقص بوده و نیاز به کسی دارد او را از قوه به فعل رساند.
7 ـ امام قائم بالفعل: او در ذات و فعل تام و کامل است. (24)
امامیه، امامان را دارای مراتب و کارکردهای متفاوت نمی‌داند؛ بلکه بر این باور است که امامت در همه آن‌ها به شکل یکسان وجود دارد و همگان در امر امامت، وظایف و رسالت‌های مشترکی دارند؛ اگرچه متناسب با زمانه و زمینه، آنچه از آن‌ها صادر می‌شود، گاهی به ظاهر متفاوت است. (25)

نتیجه:
بنا بر آنچه گذشت، روشن می‌شود که امامیه و اسماعیلیه، علی‌رغم شباهت‌های زیاد در موضوع امامت، اختلافات قابل توجهی در این زمینه دارند که همین امر منجر به تمایز آن‌ها از یکدیگر شده و سایر اختلافات عقیدتی و فقهی را رقم زده است.

 

 

پی‌نوشت‌ها:
1. کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ترجمه محمدباقر کمره ای، قم، انتشارات اسوه، 1375 ش، ج 2، ص 54؛ تأمر، عارف، الامامه فی الاسلام، بیروت، دارالاضواء، 1998 م، ص 69.
2. مظفر، محمدرضا، عقائد الامامیه، نجف، منشورات مکتبه الحیدریه، بی‌تا، ص 65؛ حامدی، احمد بن ابراهیم، اثبات الامامه، تحقیق مصطفی غالب، بیروت، دارالاندس، 1996 م، ص 8.
3. قبادیانی، ناصر خسرو، وجه الدین، به کوشش دکتر یحیی خشاب، چاپ قاهره، 1359 ش، ص 8؛ شیخ مفید، محمد بن نعمان، النکت الاعتقادیه، بیروت، دارالمفید، 1414 ق، ص 39.
4. غالب، مصطفی، الامامه و قائم القیامه، بیروت، مکتبه الهلال،1981 م، ص 45؛ مقداد، جمال‌الدین فاضل، اللوامع الالهیه فی المباحث الکلامیه، تحقیق سید محمدعلی قاضی طباطبایی، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، 1423 ق، ص 333.
5. غالب، مصطفی، الامامه و قائم القیامه، همان؛ شیخ مفید، محمد بن نعمان، النکت الاعتقادیه، ص 40.
6. قبادیانی، ناصرخسرو، وجه الدین، تهران، کتابخانه طهوری، 1348 ش، ص 809؛ کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج 2، ص 161.
7. تأمر، عارف، الامامه فی الاسلام، ص 28؛ کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج 2، ص 50.
8. سجستانی، ابو یعقوب، کتاب الافتخار، تحقیق مصطفی غالب، بیروت، دارالاندس، بی‌تا، ص 71؛ مقداد، جمال‌الدین فاضل، اللوامع الالهیه فی المباحث الکلامیه، ص 319.
9. کرمانی، حجه العراقین حمید الدین، المصابیح فی اثبات الامامه، تحقیق مصطفی غالب، بیروت، دارالمنتظر، 1996 م، ص 64-66؛ کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج 2، ص 163.
10. متقی هندی، علی بن حسام‌الدین، کنز العمال، بیروت، موسسه الرساله، 1409 ق، ج 6، ص 65؛ شیرازی، الموئد فی الدین هبه الله، المجالس الموئدیه، قاهره، مکتبه مدبولی، 1994 م، ص 405.
11. اردبیلی، المولی احمد، الحاشیه علی الهیات الشرح الجدید للتجرید، تحقیق احمد عابدی، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، 1377 ش، ص 180؛ المغربی، قاضی نعمان بن محمد، الهمه فی آداب اتباع الائمه، تحقیق محمد شریف الیمنی، بیروت، دارالاضواء، 1966 م، ص 12.
12. حلی، ابومنصور، حسن بن یوسف، نهج الحق و کشف الصدق، قم، دارالهجره، 1407 ق، ص 168؛ داعی، ادریس بن عبدالله، زهر المعانی، تحقیق مصطفی غالب، بیروت، مجد، 1411 ق، ص 258.
13. کرمانی، حجه العراقین حمید الدین، المصابیح فی اثبات الامامه، ص 83.
14. سجستانی، ابو یعقوب، کتاب الافتخار، ص 71 – 72.
15. همان؛ کرمانی، حجه العراقین حمید الدین، الرساله و الوضیه فی معالم الدین و اصوله، تحقیق محمد عیسی الحریری، بی‌جا، بی‌نا، 1407 ق، ص 94.
16. غالب، مصطفی، تاریخ الدعوه الاسماعیلیه، بیروت، دارالاندس، بی‌تا، ص 138.
17. مفید، محمد بن نعمان، الارشاد، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1377 ق، ص 267؛ مفید، محمد بن نعمان، الفصول المختاره، قم، منشورات مکتبه الداوری، 1396 ق، ص 250.
18. داعی، ادریس بن عبدالله، زهر المعانی، ص 205-206؛ غالب، مصطفی، تاریخ الدعوه الاسماعیلیه، ص 134.
19. صافی گلپایگانی، لطف‌الله، منتخب الاثر فی الامام الثانی عشر، قم، انتشارات حضرت معصومه (سلام‌الله علیها)، 1421 ش، باب 5، ص 94 و 103.
20. غالب، مصطفی، تاریخ دعوه الاسماعیلیه، ص 66-74؛ تأمر، عارف، الامامه فی الاسلام، ص 144-149.
21. سجستانی، ابو یعقوب، کتاب الافتخار، ص 73.
22. غالب، مصطفی، تاریخ دعوه الاسماعیلیه، ص 73-74.
23. صافی گلپایگانی، لطف‌الله، منتخب الاثر فی الامام الثانی عشر، فصل 1، باب 1.
24. غالب، مصطفی، تاریخ الدعوه الاسماعیلیه، ص 51؛ همان، مفاتیح المعرفه، ص 163.
25. کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج 2، ص 355.
 

در روایات معصومین علیهم السلام دستورات فراوانی به منظور رعایت حریم زن و مرد و مواظبت بر آن وجود دارد و دستور جلوگیری از شکستن حریم های دینی داده شده است.
مقابله با بی حجابی در روایات

پرسش
آیا در روایات اهل بیت علیهم‌السلام دستوری به مقابله با بی حجابی وجود دارد؟   
 

پاسخ
مسئله حجاب، یکی از آموزه‌های مهم و مورد تأکید در اسلام است. بر اساس روایات معصومان علیهم‌السلام داشتن حجاب اسلامی برای بانوان ضروری و لازم است. در این روایات، علاوه بر لزوم حجاب، حد و مرز حجاب نیز بیان شده و توصیه‌هایی هم برای مقابله با بی‌حجابی ذکر گردیده است. در تحقیق پیش رو به احادیثی که درباره مقابله با گناه بی‌حجابی وجود دارد، اشاره خواهد شد.

1. دستور به مقابله با بی‌حجابی
یکی از راه‌های مقابله با بی‌حجابی، زمینه‌سازی برای به وجود نیامدن چنین گناهی در جامعه است. مطابق سخنی از امیرالمؤمنین علیه‌السلام هر چه افراد از دسترسی به گناه دور باشند، عصمت و پاک‌دامنی بیشتری خواهند یافت.(1)  پس ابتدا باید زمینه‌های ایجاد گناه و بی‌حجابی در جامعه از بین برود؛ این زمینه‌سازی می‌تواند از سویی با  توصیه مستقیم به خود خانم‌ها صورت بگیرد و از سوی دیگر توصیه‌هایی که به دست اندرکاران و مردان می‌شود؛ در ادامه برخی از سفارشات ائمه علیهم‌السلام ذکر خواهد شد.

2. دستور در نگه‌داشتن خانم‌ها در خانه
اولین موضوعی که بسیار مهم بوده و روایات زیادی در مورد آن وجود دارد، این است که زن نباید بی‌دلیل از خانه خارج شود و به میان جامعه برود. در فرهنگ اسلامی شخصیت زن بسیار حائز اهمیت است، به همین دلیل کارهای بیرون از خانه به مردان و امور منزل به زنان سپرده شده است. در اسلام مرد باید تلاش کند و هزینه‌های زندگی را تأمین نماید تا همسرش بدون هیچ دغدغه‌ای به امور منزل و تربیت فرزندان بپردازد.
در این راستا امیرالمؤمنین علیه‌السلام در توصیه به امام حسن علیه‌السلام فرمودند: اکْفُفْ عَلَیْهِنَّ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ بِحِجَابِکَ إِیَاهُنَّ فَإِنَّ شِدَّهَ الْحِجَابِ خَیْرٌ لَکَ وَ لَهُنَّ مِنَ الِارْتِیَابِ وَ لَیْسَ خُرُوجُهُنَّ بِأَشَدَّ مِنْ دُخُولِ مَنْ لَا تَثِقُ بِهِ عَلَیْهِنَّ فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ لَا یَعْرِفْنَ غَیْرَکَ مِنَ الرِّجَالِ فَافْعَلْ؛(2) براى اینکه دیده‌شان به نامحرمان نیفتد آن‌ها (زنان) را در پرده نگه‌دار؛ زیرا سخت‌گیری در حجاب براى تو و آن‌ها بهتر است و بیرون رفتن آن‌ها (از خانه) بدتر از این نیست که اشخاص نامطمئن بر آنان وارد کنى، اگر می‌توانی کارى کنى که مردى جز تو را نشناسند این کار را بکن. در برخی منابع دیگر این عبارت با اندکی تفاوت به این شکل آمده است: «به‌وسیله حجاب چشم‌های زنان خود را پاک نگاه دارید، زیرا سخت‌گیری در مورد حجاب، آن‌ها را سالم‌تر و عفیف‌تر نگاه خواهد داشت».(3)  
در هر صورت، این روایت امیرالمؤمنین علیه‌السلام سخت‌گیری در حجاب را به امام حسن علیه‌السلام توصیه می‌کند. البته سخت‌گیری به معنای پوششی غیر از پوشش بیان شده در احکام اسلامی نیست، بلکه منظور این است که افراد در حجاب دقت لازم را به خرج دهند.

در حدیثی دیگر آمده است: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله النِّسَاءُ عَیٌّ وَ عَوْرَهٌ فَاسْتُرُوا الْعَوْرَاتِ بِالْبُیُوتِ وَ اسْتُرُوا الْعِیَّ بِالسُّکُوتِ؛(4) پیامبر صلی‌الله علیه و آله فرمودند: زنان «عىّ‌» و عورت هستند. پس عورت بودن آن‌ها را با نشاندن آنان در خانه‌ها بپوشانید (و حفظ کنید) و ناتوانى آن‌ها را با سکوت. «عَی» در معنای لغوی یعنی عجز و ناتوانی در سخن به کار رفته است؛ زیرا زنان معمولاً در مقام سخن گفتن و دفاع از حقوق خود در برابر همسران، عاجز هستند ازاین‌رو مردان نباید با مناقشه، آنان را مقهور و مغلوب خود سازند، بلکه باید در برابر این ضعف آنان سکوت کنند.»
در این توصیه نیز سفارش شده تا با تشویق خانم‌ها در ماندن در خانه و جلوگیری از رفت و آمدهای بی‌فایده، به حفظ و صیانت از آن‌ها کمک شود. البته همان گونه که بیان شد، این سخن به معنای زندانی کردن زن‌ها نیست، بلکه این سخن درجایی است که زنی بدون دلیل و حتی برای خودنمایی قصد بیرون رفتن از منزل را دارد.

3. آموزش سوره نور
در برخی روایات به افراد، توصیه‌شده تا سوره نور را به زنان آموزش دهند. در این روایات، تعلیم سوره مبارکه نور، موجب مصونیت و محفوظ بودن آن‌ها از گناه و فحشا(5)  و دارای پندها و مواعظ مفید(6)  دانسته شده است. امر به تعلیم سوره نور و مفاهیم آن نشان می‌دهد اهل‌بیت علیهم‌السلام دغدغه حفظ زن را داشته و دیگران را نیز بر محافظت از آن‌ها امر می‌کردند. این روایات همچنین می‌تواند دلالت بر لزوم کار فرهنگی در زمینه حجاب داشته باشد. 
بنابراین دست اندرکاران فرهنگ جامعه می توانند با استفاده از محتوای این سوره که در موضوع لزوم داشتن حجاب و عفاف، نهی از چشمچرانی و نگاه به نامحرم، توصیه به ازدواج و کمک به ازدواج دیگران و نهی از زنا، بیان احکام زنا و عاقبت زناکار، سفارش به جوانان برای حفظ عفت و پاکدامنی در صورت نداشتن شرایط ازدواج است، این مفاهیم و آموزه های قرآنی را در جامعه نهادینه سازند.

4. ممانعت از ورود مردان به مکان‌های خصوصی زنان
اهل‌بیت علیهم‌السلام علاوه بر مشخص کردن حریم‌های حجاب، همگان را به رعایت این حریم‌ها دعوت کرده و از شکستن آن‌ها نهی کرده‌اند. در روایتی چنین نقل شده است: نَهَى رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَنْ یَدْخُلَ عَلَى النِّسَاءِ إِلَّا بِإِذْنِ الْأَوْلِیَاء؛(7) رسول خدا صلی‌الله علیه و آله نهى مى‏کرد از اینکه افراد بدون اذن و اطلاع اولیاء، داخل (خانه و اتاق) زنان شوند. در حدیثی دیگر آمده که پیامبر از اینکه افراد بدون اذن خانم‌ها وارد اتاق زنان شوند نیز نهی می‌کرد.(8)   
در هشداری از امیرالمؤمنین علیه‌السلام به مردم عراق آمده است: یَا أَهْلَ الْعِرَاقِ نُبِّئْتُ أَنَّ نِسَاءَکُمْ یُدَافِعْنَ الرِّجَالَ فِی الطَّرِیقِ أَ مَا تَسْتَحْیُونَ؛(9) اى مردم عراق! به من خبر رسیده است که بانوان شما در خیابان‌ها به مردان تنه مى‌زنند؛ آیا شما حیا و شرم نمى‌کنید؟
بنابراین ممانعت از ورود مردان به اماکن زنانه از دیگر توصیه‌های معصومان علیهم‌السلام بوده است که افراد باید از آن الگو گرفته و سعی در اجرای آن در جامعه داشته باشند. در شأن نزول آیه سه سوره احزاب نقل شده است که در عصر پیامبر گرامی اسلام، زنان مسلمان برای خواندن نماز پشت سر آن حضرت به مسجد می‌رفتند برخی از جوانان هوسران و بیماردل در هنگام شب و وقت نماز مغرب و عشاء بر سر راه می‌نشستند و با سخنان ناروا و مسخره کردن، آنان را اذیت و ایجاد مزاحمت می‌کردند آیه در این باره نازل شد.(10) 
 با توجه به این روایات می‌توان چنین برداشت کرد که در رابطه با رعایت حریم‌ها، معصومان علیهم‌السلام به‌صورت عملی وارد موضوع شده و با جلوگیری افراد و تنبه دادن به آن‌ها و اعلام حکم حکومتی، از شکستن این حریم‌ها ممانعت می‌کردند.

5. توجه دادن مردان به حجاب خانواده
یکی از کارهایی که معصومان علیهم‌السلام در زمینه مقابله با بدحجابی انجام می‌داند، توجه دادن به مردان در جهت مراقبت از حجاب خانواده‌شان بوده است. در این روش ائمه علیهم‌السلام روی صحبت خود ر ا به مردان کرده و از آن‌ها می‌خواهند تا در صیانت از زنان خود به‌وسیله حجاب بکوشند. در حدیثی از امیرالمؤمنین علیه‌السلام نقل‌شده که: «من و پیامبر در یک روز ابرى و بارانى در بقیع نشسته بودیم که زنى سوار بر الاغ ازآنجا گذشت و دست الاغش در گودالى فرو رفت و زن به زمین افتاد. پیامبر صلی‌الله علیه و آله رویش را برگرداند. حاضران عرض کردند: اى رسول خدا! آن زن شلوار به پا دارد. پیامبر سه بار فرمود: خدایا! زنان شلوار پوش را بیامرز. اى مردم! شلوار بپوشید که شلوار، پوشاترین جامه‌های شماست و زنان خود را در موقعى که بیرون می‌آیند با شلوار حفظ کنید».(11)  این روایت متعلق به ابتدای وجوب حجاب در جامعه اسلامی است؛ ظاهراً با توجه به لباس بلندی که عرب می‌پوشید، نپوشیدن شلوار به معنای عریان بودن، نبوده است. در این روایت نیز علاوه بر دعا برای آن زن در حفظ حجاب و پوشیدن شلوار، از مردان خواسته می‌شود که زنانشان را با حفظ حجاب مصون نمایند؛ بنابراین در کنار توصیه به حجاب، توصیه به مقابله با بی‌حجابی نیز ذکرشده است. حال این مقابله با بی‌حجاب می‌تواند به تشویق و اجبار زنان به پوشیدن شلوار (حجاب) باشد و یا به تهیه کردن حجاب برای خانواده؛ البته چون این روایت ناظر  به ابتدای وجوب حجاب است، در نتیجه در زمان‌های مختلف می‌تواند مصادیق گوناگونی داشته باشد.

6. نهی از اطاعت زنان در معصیت
احادیثی وجود دارند که در آن اهل‌بیت علیهم‌السلام از تبعیت و اطاعت مرد نسبت به برخی خواسته‌های نامشروع همسر خود مانند بی‌حجابی و بدحجابی منع شده است. در روایتی از پیامبر صلی‌الله علیه و آله آمده است: مَنْ أَطَاعَ امْرَأَتَهُ أَکَبَّهُ اللَّهُ عَلَى مَنْخِرَیْهِ فِی النَّارِ فَقِیلَ وَ مَا تِلْکَ الطَّاعَهُ قَالَ تَدْعُوهُ إِلَى النِّیَاحَاتِ وَ الْعُرُسَاتِ وَ الْحَمَّامَاتِ وَ لُبْسِ الثِّیَابِ الرِّقَاقِ فَیُجِیبُهَا؛(12)  هر کس از زنش اطاعت کند خداوند او را با صورت در آتش خواهد افکند. امام علی علیه‌السلام عرض کردند: منظور از اطاعت زن چیست؟ حضرت فرمودند: اینکه به او اجازه رفتن به حمام‌های عمومی، عروسی‌هایی که در آن گناه می‌شود و مجالس آوازه‌خوانی بدهد و نیز اجازه دهد تا در میان نامحرمان لباس نازک بپوشد.
البته این روایات مطلق نیستند، بلکه اولاً ممکن است مخصوص زمان یا شهرهای خاصی باشد و ثانیاً به اطاعت در بی‌عفتی و بی‌اخلاقی و به اطاعتی که زمینه‌ساز گناه و مفسده است ناظر است؛ به عبارت دیگر با توجه به محیط حمام‌های عمومی و مجالس عروسی که خانم‌ها لباس مناسبی ندارند اگر زمینه گناه و گرایش به معصیت فراهم است، نباید مردها اجازه دهند که زنان در این‌گونه اجتماعات وارد شوند. این توصیه در روایتی دیگر از پیامبر صلی‌الله علیه و آله نیز نقل‌شده است.(13)   

7. نهی از بی‌غیرتی
از دیگر کارهایی که اهل‌بیت علیهم‌السلام در راستای مقابله با بی‌حجابی انجام می‌دادند، نهی مردان از بی‌غیرتی بوده است. این سخن بدین معنا است که معصومان علیهم‌السلام علاوه بر توصیه مستقیم به زنان در حفظ پوشش، به مردان نیز توصیه می‌کنند که درباره پوشش خانواده خود بی‌تفاوت نبوده و سعی در حفظ آن داشته باشند. در روایتی از امام صادق علیه السلام چنین نقل شده است: إذا لم يَغِرِ الرجُلُ فهُو مَنكوسُ القَلبِ؛(14) مردى كه غيرت نداشته باشد، واژگونه دل است.
روایات فراوانی در موضوع نهی و برخورد با بی‌حجابی وجود دارد که بیان همه آن‌ها امکان‌پذیر نیست و در این تحقیق فقط به برخی از احادیث در این زمینه اشاره گردید.

نتیجه
در احادیث معصومان علیهم‌السلام سفارش‌هایی در مورد نگه‌داشتن حجاب توسط خانم‌ها وجود دارد. علاوه بر این به دیگران نیز توصیه شده تا در زمینه‌سازی و اجرای حجاب در جامعه کوشا باشند. در برخی احادیث تصریح شده تا حد امکان باید خانم‌ها در خانه بمانند و به امر مهم فرزندان و تربیت آن‌ها بپردازند. در این احادیث از خروج بی‌مورد خانم‌ها از منزل نهی شده و به افراد توصیه‌شده شرایطی فراهم بیاورند که خانم‌ها بدون دغدغه در منزل بمانند. 
در کنار این، آموزش مفاهیم سوره نور به بانوان به‌عنوان کاری فرهنگی است که اهل‌بیت علیهم‌السلام به افراد سفارش کرده‌اند. امر به رعایت حریم‌ها نیز از دیگر روایات معصومان علیهم‌السلام است. مطابق این روایات باید از شکستن حریم‌های حجاب توسط افراد جلوگیری به عمل آورد. این کار می‌تواند با نهی افراد و تنبه آن‌ها و حکم حکومتی باشد.
در کنار این، توجه دادن مردان به حجاب خانواده از دیگر موضوعاتی است که در احادیث بر آن تأکید شده است. در این راستا به مردان توصیه شده تا خواسته‌های نامشروع همسر خود در موضوع بی‌حجابی و بی‌حیایی را نپذیرند و از بی غیری دوری کنند. به نظر می‌رسد چنانچه این موارد به همراه سایر توصیه‌ها عملی شود، جامعه‌ اسلامی هر چه بیشتر به عفت و حیاء نزدیک خواهد شد.

پی نوشت: 
1 . سید رضی، محمد بن حسین‏، نهج‌البلاغه، ص  535، حکمت 351.
2 . کلینى، محمد بن یعقوب‏، الکافی، ج‏5، ص  338، ح 7.
3 . سید رضی، محمد بن حسین‏، نهج‌البلاغه، ص  405.
4 . کلینى، محمد بن یعقوب‏، الکافی، ج‏5، ص  535، ح 1.
5 . ابن‌بابویه، محمد بن على‏، ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص  109.
6 . کلینى، محمد بن یعقوب‏، الکافی، ج‏5، ص  516.
7 . ابن اشعث، محمد بن محمد، الجعفریات (الأشعثیات)، ص  95.
8 . کلینى، محمد بن یعقوب‏، الکافی، ج‏5، ص  528، ح 1.
9 . همان، ج 5، ص 537.
10 . واحدی نیشابوری، علی بن احمد، اسباب النزول، ص 245.
11 . ورام بن أبی فراس، مسعود بن عیسى‏، تنبیه الخواطر، ج‏2، ص  78.
12 . ابن‌بابویه، محمد بن على‏، من لا یحضره الفقیه، ج‏1، ص  115، ح 241.
13 . ابن‌بابویه، محمد بن على‏، من لا یحضره الفقیه، ج‏4، ص  362.
14 . کلینى، محمد بن یعقوب‏، الکافی، ج‏5، ص  536، ح 2.
 

صفحه‌ها