پرسش:
آیا درست است که انگشتری از پیامبر در دستان عثمان بوده؟ و آیا درست است که با گمشدن آن انگشتر، خیر برکت از زندگی مسلمانان رفت؟
پاسخ:
استفاده از انگشتر، یکی از سنتهای پیامبر خدا صلیالله علیه و آله و ائمه اطهار علیهمالسلام بوده و به استفاده از آن توصیهشده است. در برخی گزارشها، به جنس و طرح و نقش انگشتر آن حضرات نیز اشاره شده است. در مورد چگونگی انگشتر پیامبر اکرم صلیالله علیه و آله اعم از جنس انگشتر آن حضرت و نقش آن و سرگذشت آن روایاتی بسیاری نقلشده است.
در منابع تاریخی آمده که پیامبر صلیاللهعلیهوآله انگشتری در دست داشتند که از آن بهعنوان مُهر حکومتی استفاده می کردند. طبق برخی گزارشها، جنس این انگشتر از نقره بود و بر روی آن عبارت «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ» حک شده بود. در گزارشی از انس بن مالک آمده است که وقتی پیامبر صلیاللهعلیهوآله براى قیصر (پادشاه روم) نامهای نوشتند، به ایشان گفته شد که نامه شما در صورتى که بدون مهر باشد، خوانده نمیشود. پس پیامبر صلیاللهعلیهوآله انگشتر نقرهای که بر آن «محمد رسول الله» حک شده بود تهیه فرمود. (2)
سرگذشت انگشتر پیامبرصلیاللهعلیهوآله
درباره اینکه چگونه این انگشتر به دست رسول خدا صلیاللهعلیهوآله رسید، گزارش های متفاوتی وجود دارد. در گزارشی آمده که این انگشتر را خالد بن سعید بن عاص بعد از اینکه از حبشه به مدینه برگشت، به پیامبر صلیاللهعلیهوآله داد. (3) در گزارش دیگری آمده که پیامبر آن را از عمرو بن سعید بن عاص گرفت. (4) همچنین گفته شده که معاذ بن جبل این انگشتر را در یمن ساخت و پیامبر صلیاللهعلیهوآله از او خواستند که این انگشتر را به ایشان دهد. (5) به نظر میرسد که انگشتر حضرت هیچگاه از جانب این افراد به ایشان اعطا نشده؛ بلکه رسول خدا صلیاللهعلیهوآله این انگشتر را از آنان اخذ نمود تا مبادا کسی غیر از خود حضرت از این انگشتر، بهعنوان مهر حکومتی استفاده کند.
برای روشن شدن این مسئله، لازم است به چند نکته توجه شود:
اول) ابن سعد گزارشی آورده که معاذ بن جبل وقتی از یمن برگشت، در دست خود انگشترى داشت که بر آن «محمد رسول الله» نقش شده بود، پیامبر صلیاللهعلیهوآله فرمود: «این انگشتر چیست؟». گفت: «براى مردم چیزهایى مینوشتم و میترسیدم که چیزى کم کنند یا بیفزایند. این بود که مهرى درست کردم و با آن نامه را مهر میکردم». پیامبر فرمود: «نقش آن چیست؟». گفت: «محمد رسول الله». (6) مسلم است که مهر کردن با نام رسول خدا صلیاللهعلیهوآله بدون اذن ایشان، مصداق جعل بوده و از طرفی نوشتههایی که با مهر رسول خدا صلیاللهعلیهوآله باشد را نمیتوان بعداً به رفتارها و سخنان معاذ نسبت داد. در ادامه گزارش آمده که حضرت آن را از معاذ گرفتند و فرمود: «همهچیز معاذ، حتى انگشترش، ایمان آورده است». آنگاه رسول خدا صلیاللهعلیهوآله آن را براى خود گرفتند و با آن مهر میفرمودند. (7)
پذیرش این سخن دشوار است؛ زیرا از یک سو با رفتار معاذ سازگاری ندارد. از سوی دیگر، معاذ در سال نهم هجری به یمن رفت؛ (8) در حالی که پیامبر پیش از آن نیز به مهر کردن با انگشتر نیاز داشته؛ زیرا نامهنگاریها و دعوت از ملوک و پادشاهان، در اواخر سال ششم یا اوایل سال هفتم آغازشده بود. (9)
دوم) در مورد خالد و عمرو بن سعید بن عاص آمده که در سال هفتم بعد از جنگ خیبر از حبشه برگشتند. (10) در حالی که قبل از بازگشتشان از حبشه، نامهنگاریها آغاز شده بود. (11)
سوم) در گزارشی که مدعی است پیامبر انگشتر را از خالد بن سعید گرفت، آمده که آن انگشتر از جنس آهنی بود که نقره روکش شده بود؛ (12) در حالی که رسول خدا صلیاللهعلیهوآله خود، مسلمانان را از به دست کردن انگشتر آهنی نهی کرده بودند. (13)
چهارم) در اخبار بسیار، رسول خدا صلیاللهعلیهوآله مسلمانان را از ساخت انگشتری که همانند انگشتر خود آن حضرت باشد و بر آن «محمد رسول الله» نوشته باشد، نهی کردند. (14)
از گزارش منقول از انس و دیگران، به قرینه دیگر روایات، (15) برداشت میشود که کسی نمیبایست انگشتری شبیه انگشتر رسول خدا داشته باشد و این مشابهت، نه به جهت جنس، بلکه به جهت نقش خاتم است که مبادا باعث سوء استفاده (امضا کردن بهجای رسول خدا) شود. به بیان دیگر، نهی حضرت از این جهت بوده که مبادا مهری شبیه مهر ایشان ساخته شود و از این جهت مورد سوء استفاده قرار گیرد.
سرنوشت انگشتر پیامبرصلیاللهعلیهوآله
در مورد چگونگی ساخت و سرنوشت انگشتر پیامبر، شاید بتوان به گزارش ابن عباس اعتماد بیشتری کرد. ابن عباس میگوید: پیامبر خدا صلیالله علیه و آله میخواست برای عجمها نامهای بنویسد و آنها را بهسوی خدا دعوت کند. یکى گفت: اى پیامبر خدا! آنها نامهاى را که مهر نداشته باشد نمیپذیرند. لذا پیامبر صلیالله علیه و آله فرمود تا انگشترى از آهن براى او بسازند و در انگشت خود کرد. جبرئیل نازل شد و گفت: «آن را از انگشت خود بینداز» و پیامبر صلیالله علیه و آله آن را انداخت. بعد فرمود تا انگشترى دیگر براى او بسازند و انگشترى از مس براى وى ساختند که آن را در انگشت خود کرد. جبرئیل دوباره گفت: «این را از انگشت خود بینداز»، پیامبر صلیالله علیه و آله آن را نیز از انگشت خود انداخت و فرمود تا انگشترى از نقره بسازند. وقتی آن را نزد آن حضرت آوردند و به انگشت خود کرد، جبرئیل آن را تغییر نداد.
حضرت دستور داد که بر آن بنویسند: «محمد رسول الله»... این انگشتر تا هنگام رحلت در دست رسول خدا صلیاللهعلیهوآله بود، سپس در دست ابوبکر بود و بعد از مرگ او، به عمر رسید و نهایتاً در اختیار عثمان قرار گرفت. عثمان آن انگشتر را زیاد از دست خود بیرون میآورد و دوباره به دست میکرد؛ تا اینکه روزی عثمان بر لبه چاه اریس نشسته بود، ناگهان آن انگشتر در چاه افتاد و هر چه جستجو کردند یافت نشد. (16)
سازنده انگشتر پیامبرصلیاللهعلیهوآله
در مورد سازنده ی این انگشتر هم یعلى بن أمیه می گوید: «من برای رسول خدا صلیاللهعلیهوآله انگشتری ساختم و احدی در ساخت آن مرا کمک نکرد و بر آن انگشتر نوشتم محمد رسولالله». (17)
ارتباط حوادث تاریخی با گمشدن انگشتر پیامبر صلیاللهعلیهوآله
طبق اخبار، انگشتر حضرت بعد از ایشان به خلفا رسید و درنهایت توسط عثمان مفقود شد. این اتفاق در سال سیام هجری که شش سال از خلافت عثمان میگذشت رخ داد. (18) در این میان، برخی آوردهاند که شورش و کشته شدن او، بعد از گمشدن این انگشتر بود؛ زیرا بهزعم آنان، با افتادن انگشتر در چاه، خیروبرکت در اسلام به پایان رسید و منجر به پایان دوران طلایی اسلام گردید. (19)
در حال حاضر نیز این مسئله مورد توجه برخی اسلام پژوهان غربی نیز قرارگرفته است. (20) در حالی که:
اولاً: شیعه رحلت رسول خدا صلیالله علیه و آله و غصب خلافت را پایان این دوران میداند و این قبیل باورها، به افسانه و خرافات شبیهتر است تا واقعیت.
ثانیاً: چنین ادعاهایی زمانی می تواند قابلقبول باشد که مستند به سخن معصومان علیهمالسلام باشد؛ در حالی که در اینجا صرفاً از جانب برخی نویسندگان مطرحشده است.
ثالثاً: عامل ضعف عثمان، رفتارهای خودش بود؛ ازجمله مقدم داشتن قوم خود و بنیامیه بر سایر مسلمانان در امور حکومتی و یا ریختوپاشهایی که توسط او و کارگزارانش صورت می گرفت. دراینباره امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمودند: «سومی که به حکومت رسید، برنامهای جز خوردوخوراک و جمعآوری ثروت و مال نداشت و دودمان پدری او (بنیامیه) نیز در این مسیر همراه او شده و چون شترانی که گیاه تازه بهار را با حرص و ولع میخورند، به غارت بیتالمال دست زدند؛ درنتیجه این اوضاع رشتهاش پنبه شد و اعمالش کار او را تمام ساخت و شکمبارگی سرنگونش نمود». (21)
رابعاً: هرچند بیشتر اعتراض ها در شش سال دوم خلافت او بود، اما منشأ این اعتراض ها به همان دوران اولیه خلافت او برمیگشت و اینگونه نبود که در آن دوران ، خطایی از جانب او صورت نگرفته باشد.
خامساً: در زمان خلفای گذشته نیز ضعف هایی وجود داشت و اینگونه نبود که تنها اواسط خلافت عثمان، اسلام بهظاهر وارد دوران افول شده باشد. بهعلاوه، بعد از عثمان نیز با فتوحاتی که صورت میگرفت، خلافت اسلامی بهظاهر در حال گسترش بود و از سایر حکومت های جهان برتری نسبی داشت.
شایانذکر است که طبق روایات، رسول خدا صلی الله علیه و آله دو انگشتر داشتند و این نشان می دهد که اگر انگشتر دیگری هم داشتند، بیشتر، از همین دو انگشتر استفاده می کردند. امام صادق علیهالسلام فرمود: «رسول خدا صلیالله علیه و آله دو انگشتر داشت که بر یکی از آنها لا اله الا الله، محمد رسولالله و بر دیگری صدق الله نوشتهشده بود»(22) چنانکه در برخی گزارش های تاریخی علاوه بر «محمد رسولالله»، تعبیر «صدق الله» و یا «صدق الله ثم الحق الحق بعده، محمد رسول الله» ذکر شده است. (23)
همچنین از روایات برداشت میشود که این انگشتر بعد از اینکه مفقود شد، به اهلبیت علیهمالسلام رسیده و نزد آنان است؛ چنانکه عبدالله بن سنان میگوید: نزد امام صادق علیهالسلام بودم که صحبت از انگشتر پیامبر صلیالله علیه و آله به میان آمد. امام فرمود: دوست داری آن را به تو نشان دهم؟ گفتم: آری. امام علیهالسلام دستور داد ظرف کوچک دربستهای را بیاورند. آن را گشود و از میان پنبه، حلقهای نقرهای که نگین سیاهی داشت خارج کرد. بر آن نگین نوشتهشده بود: «محمد رسولالله». سپس فرمود: «آری، نگین انگشتر پیامبر صلی الله علیه و آله سیاه بوده است». (24)
در برخی روایات هم آمده که خود رسول خدا صلیالله علیه وآله، انگشتر خود را بهعنوان میراث نبوّت و ولایت، به امیرالمؤمنین علیهالسلام دادند؛ (25) اما با توجه به اینکه این انگشتر ابتدا نزد خلفا بوده، احتمالاً مراد انگشتر دیگری متعلق به رسول خدا صلیالله علیه و آله بوده است. با این حال گزارشی که نشان دهد انگشتر پیامبر (با همان نقوش مخصوص) در دستان اهلبیت علیهمالسلام بوده، یافت نشد و معمولاً هر امامی انگشتری با نقوش جداگانه به دست می کردند؛ مگر در موارد خاصی که این اتفاق میافتاد. در روایتی آمده که امام صادق علیهالسلام شب های جمعه انگشتر جدشان سیدالشهدا را به دست می کردند. (26)
نتیجه:
رسول خدا صلیالله علیه و آله هنگام ارسال نامه به ملوک و پادشاهان، طبق سنتی که رایج بود، دستور دادند انگشتری از جنس نقره ساخته شود که با آن، این نامهها مهر شود. بر نگین این انگشتر عبارت «محمد رسولالله» نقش بسته بود و آن حضرت دیگران را از ساختن انگشتری مشابه انگشتر خود نهی کردند و اگر کسی انگشتری مشابه آن به دست میکرد، آن را میستاند تا مبادا دیگران از چنین انگشتری بهعنوان مهر حکومتی استفاده کند. همچنین طبق گزارش های تاریخی، این انگشتر بعد از پیامبر صلیالله علیه و آله به خلفا رسید و درنهایت توسط عثمان مفقود شد؛ اما اینکه برخی پنداشتهاند با افتادن انگشتر در چاه، برکت آن به پایان رسید و دوران طلایی اسلام پایان یافت، خرافهای بیش نیست و عامل ضعف خلافت، رفتارهایی بود که از جانب عثمان و کارگزارنش صورت گرفته بود و اینگونه داستان ها بیشتر شبیه افسانه و مصداق خرافات است. همچنین از روایات برداشت می شود که این انگشتر _ یا یکی دیگر از انگشترهای پیامبر _ به اهلبیت علیهمالسلام رسیده و جزئی از میراث امامت است.
پینوشتها:
1. ابن سعد، الطبقات الکبرى، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ دوم، 1418 ق، ج1، ص 365.
2. همان.
3. همان، ج1، ص 367.
4. همان.
5. همان، ج1، ص 369.
6. همان.
7. همان.
8. همان، ج3، ص 438.
9. ر ک: آیتی، محد ابراهیم، تاریخ پیامبر اسلام، تهران دانشگاه تهران، چاپ ششم، 1378 ش، ص 482.
10. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الأمم و الملوک، بیروت، انتشارات دار التراث، چاپ دوم، 1387 ق، ج11، ص 494.
11. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج3، ص 438.
12. فإذا خاتم من حدید ملوی علیه فضه. همان، ج1، ص 367.
13. «نَهَى عَنِ التَّخَتُّمِ بِخَاتَمِ صُفْرٍ أَوْ حَدِید»، صدوق، ابنبابویه، محمد بن على، الأمالی، تهران، انتشارات کتابچى، چاپ ششم، 1376 ش، ص 426.
14. ابن سعد، الطبقات الکبرى، ج1، ص 368.
15. همان، ج1، ص 366.
16. طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج4، ص 281- 282.
17. عسقلانی، احمد بن علی بن حجر، فتح الباری شرح صحیح البخاری، محقق محب الدین الخطیب، بیروت، دارالمعرفه، 1379، ج 10، ص 328.
18. طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج4، ص 281.
19. ابن اثیر، عزالدین على بن محمد، أسد الغابه فى معرفه الصحابه، بیروت، انتشارات دارالفکر، 1409 ش، ج ۴، ص ۴۶۵ و یاقوت حموی، شهابالدین ابوعبدالله، معجم البلدان، دارصادر، بیروت، چاپ دوم، 1995 م، ج1، ص 298.
20. کریمی نیا، مرتضی، سیره پژوهی در غرب، گزیده ی متون و منابع، تهران، مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی، معاونت فرهنگی، 1386 ش، ترجمه ی مقاله ی ناپدید شدن و کشف دوباره ی زمزم و چاه مکه است، نوشته ی جرالد هاوتینگ صص 79 -85.
21. شریف رضی، محمد بن حسین، نهجالبلاغه، خطبه ۳، ص ۴۹، محقق صبحی صالح، قم، هجرت، چاپ اول، ۱۴۱۴ ق.
22. صدوق، ابنبابویه، محمد بن على، الخصال، قم، انتشارات جامعه مدرسین، چاپ اول، 1362 ش، ج1، ص 61.
23. صالحى دمشقى، محمد بن یوسف، سبل الهدى و الرشاد فی سیره خیر العباد، انتشارات دارالکتب العلمیه، بیروت، 1414 ق، ج7، ص 332 و ابن سعد، الطبقات الکبرى، ج1، ص 369.
24. کلینى، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران، انتشارات اسلامیه، چاپ دوم، 1362 ش، ج6، ص 474.
25. صدوق، ابنبابویه، محمد بن على، علل الشرائع، قم، انتشارات کتابفروشی داورى، چاپ اول 1385 ش، ج1، ص 167.
26. صدوق، الأمالی، ص 144.