پرسش وپاسخ

مکتب سردار شهید قاسم سلیمانی همان مکتب امام خمینی، رهبر انقلاب و انقلاب اسلامی است که شاخصه‌های آن در وی متبلور و موجب خشم و ترس دشمنان بوده است.
شاخصه‌های اصلی مکتب شهید سلیمانی

پرسش:

شاخصه‌های اصلی مکتب شهید سلیمانی که باعث ترس دشمنان شده چیست؟

پاسخ:

به‌صورت مشخص، دشمنان ایران و حامیان آن در رابطه با محبوبیت و ترویج شهید سلیمانی و مکتب وی واکنش‌های تندی نشان می‌دهند. حتی در برخی از پیام‌رسان‌ها با انتشار تصویر سردار شهید قاسم سلیمانی، با اخطار، برخورد و بستن صفحه کاربری مواجه می‌شویم. شبکه‌های فارسی‌زبان نیز با شدت و جدیت به تولید و توزیع برنامه‌های مشغول هستند که نقش تخریبی در رابطه با سردار سلیمانی ایفا می‌کنند.
منظور از مکتب در بحث ما یک سبک و معنای فلسفی، دینی، فقهی، کلامی و امثال این‌ها نیست و همچنین سردار شهید قاسم سلیمانی مکتبی فارق از مکتب امام خمینی و رهبر انقلاب و انقلاب اسلامی نداشته و به این دلیل که وی از نیروهای مؤمن و انقلابی است که مکتب و آرمان‌های امام و رهبر انقلاب در وی تجلی‌یافته بود، وی یک نیروی طراز انقلاب اسلامی بود که رهبر انقلاب درباره وی بیان کرده است که: «امّا اینکه ما بیاییم این حوادث را تقویم کنیم، قیمت‌گذاری کنیم، قدر آن‌ها را بدانیم و ببینیم که اندازه و قیمت این حوادث چقدر است؛ در صورتی تحقّق پیدا می‌کند که ما به حاج قاسم سلیمانی -شهید عزیز- و به ابومهدی -شهید عزیز- به چشم یک فرد نگاه نکنیم؛ به آن‌ها به چشم یک مکتب نگاه کنیم. سردار شهید عزیز ما را با چشم یک مکتب، یک‌راه، یک مدرسه‌ی درس‌آموز، با این چشم نگاه کنیم آن‌وقت اهمّیّت این قضیّه روشن خواهد شد. قدر و قیمت این قضیّه روشن خواهد شد». (1) در واقع شهید سلیمانی یک فرد نیست و باید وی را الگویی دید که مکتب امام خمینی در وی متجلی است. الگوها نماد یک درک عینی و یک شاخص در دسترس و میدانی هستند که وقتی تبدیل به قهرمان و مرجع می‌شوند، دشمنان این مکتب را به ترس وا‌می‌دارند.

شاخصه‌های این مکتب این‌چنین است:

1. معنویت و اسلامی شدن
حاج قاسم سلیمانی یک ژنرال نظامی به‌مانند آنچه در اذهان مردم دنیا نقش بسته است نبود. روحیه معنوی و تهجد وی زبانزد بود. چهره متواضع و الهی وی هر بیننده‌ای را به یاد معنویت چهره شهدا می‌انداخت و وقتی یکی از سرمایه‌های تهاجمی دشمن، مبارزه با معنویت و فرهنگ اسلامی است، وجود یک قهرمان با رویکرد معنوی و الهی، برای آنان موجب شکست و بر باد رفتن تمام سرمایه‌گذاری‌های کلان و درازمدت آنان در این زمینه است. رهبر انقلاب در رابطه با مراقبت‌های اسلامی شهید سلیمانی بیان داشته است که: «مراقب بود که به کسی تعدّی نشود، ظلم نشود؛ احتیاط‌هایی می‌کرد که معمولاً در عرصه نظامی، خیلی‌ها این احتیاط‌ها را لازم نمی‌دانند؛ [لکن] او احتیاط می‌کرد». (2)
راننده سردار سلیمانی در رابطه با تهجد وی گفته است: «هر شب نماز شب می‌خواند، آن هم با ناله و گریه و نجوا. من خودم شاهدم؛ چون در همه مأموریت‌ها من با حاجی بودم. اگر خیلی خسته هم بود باز یک ساعت می‌خوابید، بیدار می‌شد و بعد شروع می‌کرد به نماز. واقعاً این صحنه عشق‌بازی و نجواهای حاجی در نماز شب‌هایش تماشایی بود. ما هم که می‌خواستیم نماز بخوانیم در مواجهه با این حال حاجی از خود بیخود می‌شدیم و دیگر نمی‌توانستیم نماز بخوانیم و فقط مبهوت حاجی بودیم. باید در آن صحنه باشید تا متوجه حرف من بشوید». (3)

2. شجاعت و استکبارستیزی
ابرقدرت‌ها و دشمنان، همواره ملت‌های ضعیف‌تر را از این طریق به زنجیر استثمار و استعمار و ذلت می‌کشند که آنان را مرعوب می‌سازند به‌نحوی‌که ملت‌ها این‌گونه تصور کنند که در مبارزه با ابرقدرت‌ها هیچ سودی جز ویرانی و مرگ نصیبشان نخواهد شد. انقلاب اسلامی این انگاره را در هم کوبید و یکی از سردارانی که در سراسر منطقه خاورمیانه با رشادت‌ها و پیروزی‌های خود موجب روحیه رزمندگان و نیروهای مقاومت بود، سردار شهید سلیمانی بود. طبیعتاً زنده نگه‌داشتن یاد کسی که در میدان‌های نبرد، این‌چنین شجاعانه و سلحشورانه با ارتش‌های زورگو و متجاوز پنجه در پنجه می‌افکند، به صلاح دشمن نیست.

3. اخلاص و تواضع
سلیمانی اگرچه یک سردار سرشناس و محبوب بود، اما به هر میزان که بر شهرت و هیمنه وی افزوده می‌شد، در مقابل مردم و ملت خویش افتاده‌تر و مهربان‌تر بود. مردم دل‌های خود را به سرداری هدیه می‌دهند که در میدان نبرد با دشمنان کشور، دلیر و قاطع و در میان مردم خویش، مهربان و متواضع است. به خلاف امرایی که به‌مانند رضاخان پهلوی در مقابل مردم خود چنگ و دندان و گلوله و اقتدار و وحشی‌گری نشان می‌دهند، اما در مقابل اجنبی ظرف چند ساعت خاک کشور را به‌سادگی تسلیم می‌کنند. سردار سلیمانی مخلص و معتقد بود که آنکه باید ببیند، می‌بیند و همان کافی است.

4. ولایتمداری
سردار شهید سلیمانی ازلحاظ سیاسی فردی متعادل و بدون قرار گرفتن در جریان سیاسی خاص محسوب می‌شد، اما با شدت و جدیت خود را مطیع ولایت‌فقیه می‌دانست و با صراحت اعلام کرد که: «برادران، رزمندگان، یادگاران جنگ؛ یکی از شئون عاقبت‌به‌خیری «نسبت شما با جمهوری اسلامی و انقلاب» است. والله والله والله از مهم‌ترین شئون عاقبت‌به‌خیری همین است. والله والله والله از مهم‌ترین شئون عاقبت‌به‌خیری، رابطه قلبی و دلی و حقیقی ما با این حکیمی است که امروز سکان انقلاب را به دست دارد. در قیامت خواهیم دید، مهم‌ترین محور محاسبه این است». (4) وقتی دشمنان می‌دانند که جامعه ولایتمدار، به‌سادگی قابل شکست نیست، چگونه اجازه دهند که فرد ولایتمداری چون سلیمانی تبدیل به الگو گردد؟

5. فرهنگ شهادت‌طلبی
همه می‌دانند که یکی از بزرگ‌ترین خطرات برای غارتگران و دشمنان ملت‌ها، ترویج فرهنگ شهادت‌طلبی و نهراسیدن از هر تهدیدی حتی تهدید جانی است. سردار شهید سلیمانی با گذر سن و تکیه‌بر کرسی‌های بزرگ نظامی و حکومتی، فرهنگ ایثار و شهادت را از یاد نبرده بود و خود شخصاً در میدان‌های سخت عملیاتی وارد نبرد می‌شد که نتیجه این حضور مداوم، رسیدن به فوز عظیم شهادت برای او بود.

نتیجه:
مکتب سردار شهید قاسم سلیمانی همان مکتب امام خمینی، رهبر انقلاب و انقلاب اسلامی است که شاخصه‌های آن در وی متبلور و موجب خشم و ترس دشمنان بوده است.

منابع بیشتر برای مطالعه:
خانی علی و حمیدرضا محمدی، بازشناسی مؤلفه‌های مکتب شهید سلیمانی مبتنی بر بیانات امام خامنه‌ای مدظله‌العالی، نشریه: مطالعات راهبردی بسیج، سال:1399، دوره:23، شماره:86، صفحات:5-37.

پی‌نوشت‌ها:
1. خامنه‌ای، سید علی، خطبه‌های نماز جمعه تهران، پایگاه اطلاع‌رسانی مقام معظم رهبری، 27 دی‌ماه 1398، https://khl.ink/f/44695
2. خامنه‌ای، سید علی، بیانات در دیدار مردم قم، پایگاه اطلاع‌رسانی مقام معظم رهبری، 18 دی‌ماه 1398، https://khl.ink/f/44628
3. قادری، سید محمدتقی، تحلیل جامع ده خصوصیت ویژه مکتب شهید حاج قاسم سلیمانی، قسمت اول، پایگاه بلاغ، 11 دی‌ماه 1402، https://www.balagh.ir/comment/7192#comment-7192
4. قادری، سید محمدتقی، تحلیل جامع ده خصوصیت ویژه مکتب شهید حاج قاسم سلیمانی، قسمت اول، پایگاه بلاغ، 11 دی‌ماه 1402، https://www.balagh.ir/comment/7192#comment-7192
 

یکی از راهکارهای مشرکان مکه برای مقابله با اسلام، تحقیر و توهین پیامبر صلی‌الله علیه و آله و درخواست معجزاتی خاص بود تا به زعم خود، بیانات حضرت را بی اثر کنند.
درخواست معجزه مشرکان مکه از پیامبر صلی‌الله علیه و آله

پرسش:
طبق خود آیات قرآن معجزه آوردن، دلیل اثبات نبوت و پیامبری است، ولی در آیه 133 سوره طه در جواب درخواست معجزه، می‌گوید مگر در کتب پیشین نیامده است! مگر می‌شود معجزه موسی برای اثبات نبوت عیسی باشد و یا معجزه عیسی برای اثبات نبوت حضرت محمد؟! اضافه بر این بالاخره کتاب‌های قبلی تحریف‌شده و معتبر نیستند یا قابل‌اعتمادند؟ کدام بخش قابل‌اعتماد است و کدام را تحریف‌شده بدانیم؟
 

پاسخ:

معجزه، یکی از راه‌های تشخیص پیامبران الهی از مدعیان دروغین است که خدای سبحان آن را در اختیار فرستادگانش قرار می‌دهد تا مردم بتوانند پیامبران الهی را از مدعیان دروغین تشخیص دهند. قرآن کریم بزرگ‌ترین معجزه رسول اکرم صلی‌الله علیه و آله است و مشرکان برای توهین و تحقیر این معجزه بزرگ الهی، از پیامبر معجزه‌ای از جنس معجزات پیامبران گذشته می‌خواستند و انتظار داشتند که هر معجزه‌ای که آن‌ها تقاضا می‌کنند پیامبر برایشان بیاورد. آن‌ها در پی یافتن حقیقت نبودند چراکه اگر چنین بود خدای سبحان برای آوردن معجزه  برای طالبان حقیقت ابایی ندارد؛ بلکه درخواست آن‌ها از سر بهانه‌جویی و توهین و تحقیر بزرگ‌ترین معجزه الهی یعنی قرآن کریم بوده است.

بهانه‌جویی مشرکان مکه
آیه ۱۳۳ سوره مبارکه طه، حکایت گفتار مشرکین مکه است که به‌عنوان تعریض به قرآن گفته‌اند: «این قرآن آیتى نیست که بر نبوت دلالت کند، باید آیتى بیاورد نظیر آیاتى که پیغمبران نخست آوردند». (۱) قرآن کریم در موارد دیگر نیز به این موضوع که مشرکین از پیامبر صلی‌الله علیه و آله درخواست معجزه می‌کردند پرداخته است. در حقیقت این درخواست مشرکین به خاطر این بود که براثر لجاجت و اصرار در باطل، حاضر نبودند به هیچ قیمتى در برابر بیان مستدل و منطقى قرآن تسلیم شوند و آوردن کتابى همچون قرآن به‌وسیله فرد درس نخوانده‌ای همچون پیامبر ـ که دلیل روشنى بر حقانیت وى بود ـ بپذیرند، دست به بهانه‌جوئی می‌زدند؛ قرآن می‌گوید: «آن‌ها از روى سخریه و استهزاء گفتند: چرا معجزاتى همچون معجزات موسى و عیسى از سوى پروردگارش بر او نازل نشده است»؟ (۲) چرا او عصاى موسى و ید بیضاء و دم مسیحا ندارد؟ چرا او هم دشمنان خود را با معجزات بزرگ نابود نمی‌کند؟ 
آن‌گونه که موسى و شعیب و هود و نوح و صالح کردند؟ و یا همان‌گونه که در سوره «اسراء» از زبان این گروه آمده است که: «چرا پیامبر اسلام، نهرها و چشمه‌های آب جارى از بیابان خشک «مکه» ظاهر نمی‌کند؟» «چرا قصری از طلا ندارد؟» «چرا به آسمان صعود نمی‌کند؟» و «چرا نامه‌ای از سوى خدا از آسمان براى آن‌ها نمی‌آورد!!»(۳) بدون شک، پیامبر اسلام صلی‌الله علیه و آله معجزات دیگرى غیر از قرآن مجید داشته و تواریخ نیز با صراحت از آن سخن می‌گوید، ولى آن‌ها با این سخنانشان دنبال تحصیل معجزه نبودند، بلکه می‌خواستند اعجاز قرآن را نادیده بگیرند؛ لذا قرآن کریم مى‌فرماید: «اگر ما فرشتگان را بر آن‌ها نازل کنیم و مردگان زنده شوند و با آن‌ها سخن بگویند و همه‌چیز را در برابر آن‌ها محشور نماییم، بازهم ایمان نمی‌آورند!»(۴)(۵)

معنای کلمه «بینه»
 کلمه «بینه» در آیه شریفه به معناى «شاهد بیان‌کننده» و یا «شاهد روشن» است؛ و بعضى گفته‌اند: به معناى «بیان» است. هرچه باشد اینکه گفته‌اند: «اگر آیتى از ناحیه پروردگارش نیاورد»، منظورشان اهانت به قرآن کریم و عاجز ساختن رسول خدا درآوردن آیت پیشنهادى است و جمله ﴿ أَ وَ لَمْ تَأْتِهِمْ بَیِّنَهُ‌... ﴾. پاسخ از آن اعتراض است و معنایش بنا بر وجه اول از دو معنایى که براى کلمه «بینه» ذکر شد چنین است که: «مگر نیامد براى ایشان شاهدى که شهادت دهد بر آنچه در کتاب‌های نخستین تورات و انجیل و سائر کتب آسمانى از شرایع و حقایق معارف است و بیان‌کننده آن‌ها باشد. بله آمد و آن قرآن است که به‌وسیله مردى درس نخوانده آمده است، مردى که هیچ سابقه مراجعه به معلمى که تعلیمش دهد و تلقینش کند نداشته است».
و اما بنا بر وجه دوم معنا چنین مى‌شود: «مگر نیامد براى ایشان بیان آنچه در کتب نخستین از اخبار امت‌های گذشته بود، آن‌هایی که بر انبیاى خود معجزاتى پیشنهاد کردند و آن انبیا هم آن معجزات را آوردند و آوردن آن‌ها باعث هلاکت و استیصال آنان شد، چون بعد از آمدن آن معجزات بازهم ایمان نیاوردند، بااین‌حال مردم امروز چرا متنبه نمى‌شوند و ایشان هم مانند آن اقوام گذشته پیشنهاد معجزه مى‌کنند، بااینکه معجزه قرآن برایشان آمد؟» و هر یک از این دو معنا را که قبول کنیم، نظیرش در کلام خداى تعالى آمده است. (6)
بنابراین مقصود آیه کریمه ۱۳۳ سوره مبارکه طه آن چیزی نیست که پرسشگر محترم برداشت کرده است.

نتیجه:
 آیه ۱۳۳ سوره مبارکه طه، نقل گفتار مشرکین مکه است که به‌عنوان  توهین و تحقیر قرآن کریم، از پیامبر صلی‌الله علیه و آله معجزه‌ای از جنس معجزات پیامبران گذشته می‌خواستند و قرآن  که بزرگ‌ترین معجزه نبی اکرم است را به‌عنوان معجزه و آیتی که بر نبوت دلالت کند، نمی‌دانستند. خدای سبحان در جواب آن‌ها می‌فرماید ﴿أَ وَ لَمْ تَأْتِهِمْ بَیِّنَهُ‌... ﴾؛ آیا برای آن‌ها بینه نیامد؛ که کلمه «بینه» در آیه شریفه به معناى «شاهد بیان‌کننده» و «شاهد روشن» و یا به معنای «بیان» است که به هرکدام از این معانی که گرفته شود مقصود آیه چیزی نیست که پرسشگر محترم برداشت کرده است.

 

 

پی‌نوشت‌ها:
۱. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، انتشارات 
اسماعیلیان، ج ۱۴، ص ۲۴۰.
۲. سوره عنکبوت، آیه ۵۰.
۳. سوره اسراء، آیات ۹۰ تا ۹۳.
۴. سوره انعام، آیه ۱۱۱.
۵. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ج ۱۶، ص ۳۱۴.
۶. المیزان فی تفسیر القرآن، ج ۱۴، ص ۲۴۰.
 

مسئله عدل الهی یکی از مهمترین مسائل خداشناسی است که جواب سؤالات زیادی به آن گره خورده است. تأخیر در مجازات ظالمین یکی از سؤالات پرتکرار در این بحث است.
چرایی تأخیر در مجازات ظالمین

پرسش:
اگر خداوند واقعاً دل‌نگران مظلوم است، باید در همین دنیا برای نجات مظلوم کاری کند نه اینکه مظلوم را به مجازات ظالم در آخرت حواله دهد که برای مظلوم بی‌فایده است! واقعاً مجازات ظالمان در آخرت، چه سودی برای مظلومان دارد؟
 

پاسخ:
خداوند عادل است و نه ظلم می‌کند و نه نسبت به ظلم ظالمان بی‌تفاوت است. اساساً یکی از ادله اثبات معاد و جهان پس از مرگ، ازاین‌قرار است که «خداوند میان افراد به عدالت حکم می‌کند و چنان نیست که حکم افراد بدکار و نیکوکار یکسان باشد. در واقع، هر کسی متناسب با کاری که انجام داده، مستحق پاداش یا مجازات است و خداوند بر خود لازم می‌داند که عدالت بورزد و هرکسی را به نتیجه اعمالش برساند». (1)
اما مسئله اینجاست که اگر قرار است خداوند عدالت بورزد و حق مظلوم را از ظالم بستاند، چرا در دنیا این کار را انجام نمی‌دهد؟ و آیا ستاندن حق مظلوم از ظالم در آخرت، فایده‌ای برای مظلوم دارد یا نه؟ در ادامه در قالب نکاتی، به این دو سؤال می‌پردازیم.

نکته اول:
انسان موجودی دارای اختیار است که خودش سرنوشت خودش را می‌سازد و تصمیم می‌گیرد چه شود. هویت انسان از پیش‌ساخته نیست، بلکه همان است که خودش در طول زندگی می‌سازد. (2) زندگی در دنیا،  فرصتی است برای قرار گرفتن انسان در موقعیت‌های تلخ و شیرین و امتحان شدن و برساختن هویت و سرنوشت ابدی. (3) این سرنوشت خودساخته است که مشخص می‌سازد انسان پس از مرگ، در چه موقعیتی به سر خواهد بُرد؛ بهشتی خواهد شد یا جهنمی. (4)  ازاین‌رو، هر کاری که به این سنت و هدف از آفرینش انسان در دنیا آسیب وارد کند، از سوی خداوند انجام نمی‌گیرد چراکه او حکیم است و در میانه راه آفرینش، اهداف و سنن و قوانین خودش را نقض نمی‌کند. (5) اگر قرار باشد هر بار که ظلمی رخ داد، خداوند مداخله کند و ظالم را تنبیه کند و یا حتی پیش از وقوع ظلم، مانع از آن شود، اساساً اختیار انسان سلب می‌شود و سنت آزمون و امتحان الهی نیز تحقق نمی‌یابد و سره از ناسره و خوب از بد مشخص نمی‌گردد. (6)

نکته دوم:
با این حال، خداوند از طریق ارسال انبیای الهی به‌منظور عدالت‌گستری (7) و بسیج کردن مردم با محوریت حق و عدالت، (8) ظلم‌ستیزی را در جامعه دینی نهادینه کرده و وعده داده است که اگر مردم در راه خدا تلاش کنند و حق و عدالت را بر زمین محقق سازند، خداوند نیز آن‌ها را از امداد غیبی بی‌بهره نمی‌سازد و از راه‌های گوناگون مثل ایجاد ترس در دل ظالم یا تقویت روحیه مؤمنان و نترسیدن از قدرت ظالم و ... از جبهه عدالت‌خواه حمایت خواهد کرد. (9) بر این اساس، روشن می‌شود که خداوند بی‌تفاوت نیست، اما یکی دیگر از سنت‌های الهی در زمین این است که ابتدا باید مردم قیام کنند و سپس خداوند امدادش را برساند و تا زمانی که مردم خودشان اقدام نکنند و از اختیارشان برای ریشه‌کن کردن ظلم استفاده نکنند، سرنوشت شان تغییر نخواهد کرد. (10) این سنت الهی، همسو باسنت اختیار انسان و سنت امتحان و آزمون او است.
بنابراین، خداوند بی‌تفاوت نیست و اگر مستقیماً مداخله نمی‌کند، به این سبب است که سنت آزمون و امتحان الهی و فرصت خود ساختن در دنیا از بین نرود؛ اما دخالت غیرمستقیم خدا، از طریق هدایتگریِ انبیای الهی و اقدامات عدالت‌خواهانه جامعه دینی و امداد غیبی خدا که به دنبال این قیام و عدالت‌خواهی نصیب مؤمنان خواهد شد، همیشه پابرجاست.

نکته سوم:
اما آیا مجازات ظالم در آخرت، فایده‌ای برای مظلوم دارد یا نه؟
پاسخ به این پرسش، به دیدگاه انسان در حوزه فرجام‌شناسی بستگی دارد. اگر کسی دنیا را آخر ماجرا بداند؛ در این صورت، وعده به مجازات ظالم در سرای دیگر، برای او بی‌معنا و بدون فایده است؛ اما حقیقت این است که دنیا آخر ماجرا نیست و سرای دیگری وجود دارد که اصل حیات و زندگی آنجاست: «شما زندگى دنیا را مقدم مى‏دارید، در حالى که آخرت بهتر و پایدارتر است». (11) از این منظر، مجازات ظالم و ستاندن حق مظلوم از او که اصطلاحاً حق‌الناس نامیده می‌شود، برای مظلوم فوائد بسیاری دارد تا جایی که مظلوم می‌تواند خیرات ظالم را به‌جای آن ظلم از او بستاند یا سیئات خودش را به او منتقل بسازد.
برای نمونه، درباره جبران حق مقتول نیز در روایات وارد شده است که «هر کس مؤمنی را بکشد، خداوند همه گناهان (او را) بر قاتلش ثابت می‌گرداند و کشته شده از آن‌ها بری و دور می‌شود». (12) روشن است که این مطلب در مورد قتل عمد و ظالمانه است که به دنبالِ آن، قاتل مهم‌ترین حق مقتول، یعنی حق حیات و تکامل را از او سلب کرده است و برای جبران این حق، خداوند چنین حکم می‌کند که گناهان مقتول بر گردن قاتلش باشد تا حق ضایع‌شده، جبران شود. (13) 

نتیجه:
با عنایت به آنچه گذشت، روشن می‌شود که خداوند نسبت به ظلم ظالم، ساکت و بی‌تفاوت نیست؛ اما چون دنیا مجال آزمون و اختیار است و نباید در این سنت و ساختار خلل ایجاد شود، خداوند مستقیماً دخالت نمی‌کند؛ اما به شکل غیرمستقیم، از مظلوم و جریان عدالت‌خواه دفاع و حمایت می‌کند؛ اما مجازات اخروی و ستاندن حق مظلوم از ظالم در آخرت نیز بی‌فایده نیست و آثار زیادی برای مظلوم دارد که شرح آن گذشت.

 

 

پی‌نوشت‌ها:
1. برای مطالعه بیشتر، رک: مصباح یزدی، محمدتقی، آموزش عقاید، تهران، چاپ و نشر بین‌الملل، ۱۳۷۷ ش، ص ۱۶3-164؛ محمدرضایی، محمد، براهین عقلی اثبات حیات پس از مرگ، مجله قبسات، 1386 ش، شماره 46، ص 77.
2. سوره انسان، آیه 3: ﴿ إِنَّا هَدَیْناهُ السَّبیلَ إِمَّا شاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً﴾.
3. سوره انبیاء، آیه 35: ﴿ کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَهُ الْمَوْتِ وَ نَبْلُوکُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَیْرِ فِتْنَهً وَ إِلَیْنا تُرْجَعُونَ﴾.
4. سوره مائده، آیات 85-86: ﴿ فَأَثابَهُمُ اللَّهُ بِما قالُوا جَنَّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدینَ فیها وَ ذلِکَ جَزاءُ الْمُحْسِنینَ و الَّذینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا أُولئِکَ أَصْحابُ الْجَحیمِ ﴾.
5. سوره صافات، آیه 125: ﴿ أَ تَدْعُونَ بَعْلاً وَ تَذَرُونَ أَحْسَنَ الْخالِقینَ﴾.
6. سوره عنکبوت، آیات 2- 3: ﴿أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا یُفْتَنُونَ وَلَقَدْ فَتَنَّا الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ ۖ فَلَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِینَ صَدَقُوا وَلَیَعْلَمَنَّ الْکَاذِبِینَ﴾.
7. سوره یونس، آیه 47: ﴿ وَ لِکُلِّ أُمَّهٍ رَسُولٌ فَإِذا جاءَ رَسُولُهُمْ قُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْقِسْطِ وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ﴾.
8. سوره حج، آیات 39-40: ﴿ أُذِنَ لِلَّذینَ یُقاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَ إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ نَصْرِهِمْ لَقَدیرٌ الَّذینَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ بِغَیْرِ حَقٍّ إِلاَّ أَنْ یَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ وَ لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ وَ بِیَعٌ وَ صَلَواتٌ وَ مَساجِدُ یُذْکَرُ فیهَا اسْمُ اللَّهِ کَثیراً وَ لَیَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِیٌّ عَزیزٌ﴾.
9. سوره عنکبوت، آیه 69: ﴿ وَ الَّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنین﴾.
10. سوره رعد، آیه 11: ﴿ إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِم﴾.
11. سوره اعلی، آیات 16-17: ﴿ بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَیاهَ الدُّنْیا وَ الْآخِرَهُ خَیْرٌ وَ أَبْقی﴾.
12. «مَن قَتَلَ مُؤمنا مُتَعمِّدا أثبَتَ اللّهُ تعالى علَیهِ جَمیعَ الذُّنوبِ و بَرِئَ المَقتولُ مِنها ...»؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، موسسه الوفاء، ۱۴۰۳ ق، ج 104، ص 377.
13. طباطبائی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه سید محمدباقر موسوی همدانی، قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1374 ش، ج 5، ص 494-496.

مخالفین حکومت پهلوی چندین دسته بودند که هر کدام از آن ها دلایل خاص خود را داشتند و مخالفت برخی از آنها لزوما به معنای عدم امکان سازش با شاه نبود
چرایی عدم امکان سازش مخالفان حکومت پهلوی با شاه

پرسش:
در نیمه دوم حکومت پهلوی مخالفان شاه به چه دلائلی امکان سازش و آشتی با شاه را میسر نمی‌دانستند؟
 

 

 

پاسخ:
پس از اتمام حوادث نهضت ملی شدن صنعت نفت و وقوع کودتای 28 مرداد 1332 حکومت پهلوی نصف عمر خود را پشت سر می‌گذارد و نیمه دوم اش آغاز می‌شود. از این زمان به بعد قدرت شاه و حکومت وی به‌تدریج بیشتر می‌شود، اما از سوی دیگر مخالفان شاه و سلطنت هم در حد و اندازه خود در مبارزه با شاه جدی‌تر و مصمم‌تر می‌شدند تا اینکه درنهایت این مبارزات و مخالفت‌ها به انقلاب اسلامی منتهی می‌گردد، این مسئله نشان‌گر این است که مخالفان شاه بر اساس آرمانی راسخ امکان آشتی و سازش و اصلاح حکومت پهلوی را غیرممکن می‌دانستند و بر این اساس تا آخر برای براندازی آن تلاش کردند که شناخت آنان در فهم حوادث انقلاب بسیار مهم و کلیدی است.

1- در ابتدا باید به این نکته اشاره کرد که مخالفان حکومت پهلوی را نباید یکدست و یگانه دید، بلکه مخالفان شاه هرچند در مبارزه با حکومت او متحد و به‌نوعی در یک جبهه بودند ولی در واقع هرکدام از آنان باانگیزه‌ها و محرک‌های مختلفی به این میدان مبارزه واردشده بودند و به‌طور عمده می‌توان مخالفان حکومت پهلوی را در سه گروه عمده دسته‌بندی کرد:

الف: روحانیت و اسلام‌گرایان که بر اساس تعالیم قرآنی و اسلامی به مبارزه با شاه می‌پرداختند و رهبری این جریان در دست امام خمینی بود که از سال 1342 به‌صورت رسمی مخالفت خود را با سلطنت پهلوی اعلام داشت (1) و تا آخر این نهضت را تا سرنگونی شاه ادامه داد.

ب: چپ‌ها و مارکسیست‌ها، این گروه نیز هم از مخالفان اصلی حکومت شاه بودند که عمدتاً بر اساس ایدئولوژی مارکسیستی و وابستگی فکری به بلوک شرق و شوروی به مبارزه با شاه می‌پرداختند و در این مبارزه به‌طور کلی بر اساس مشی مسلحانه عمل می‌نمودند و البته شامل گروه‌های مختلفی با رویکردهای مختلف سیاسی و چریکی می‌شدند همچون حزب توده یا سازمان چریک‌های فدایی و سازمان مجاهدین خلق. (2)

ج: ملی‌گرایان، ملی‌گرایان از دیگر مخالفان حکومت پهلوی بودند که جبهه ملی و نهضت آزادی از جمله آنان هستند که هرچند با شاه مخالف بودند، ولی در مرام آنان امکان سازش و آشتی با سلطنت متصور بود و در واقع آنان با رویکرد اصلاح حکومت شاه با او مخالفت می‌نمودند و آرمان آنان اجرای قانون اساسی مشروطه در کشور بود. (3)

2- با توجه به این تقسیم‌بندی فوق می‌توان درباره انگیزه و هدف مبارزات گروه‌های مختلف با حکومت شاه به قضاوت نشست، در این راستا در ابتدا درباره مخالفت اسلام‌گرایان با شاه باید گفت که این دسته اولاً بر اساس تعالیم اسلامی، این رسالت را بر دوش خود می‌دیدند که با حکومت پهلوی که اساس آن بر تسلط یک فرد با عنوان شاه بر جان و مال مردم است؛ مخالفت داشته باشند؛ دراین‌باره امام خمینی هم بر اساس نفی انظلام (4) ظلم‌پذیری را در اسلام همانند ظلم کردن ممنوع می‌دانند. (5) همچنین بر اساس اندیشه سیاسی رهبران نهضت نیز حکومت در زمان غیبت امام معصوم، باید بر اساس قانون اسلام و مدل ولایت‌فقیه باشد و بر اساس این مبنا حکومت شاهنشاهی حتی اگر سفاک و ظالم هم نباشد طاغوت و خلاف دین است. (6) از آن گذشته با توجه به سابقه و عملکرد حکومت پهلوی و رویکرد استبدادی و وابستگی آن، امام خمینی به‌عنوان مهم‌ترین رهبر دینی مبارزات سیاسی مردم مسلمان، حکومت شاهنشاهی را برخلاف دین و دنیای مردم می‌دانستند. (7)
اما مخالفت و سازش‌ناپذیری گروه‌های چپ هرچند تا آخر حکومت شاه به قوت خود باقی ماند ولی ریشه در رویکردی متفاوت داشت که آنان را به جبهه مخالفان شاه کشانده بود، به‌طور کلی گروه‌های چپ در طول دوران پهلوی به خاطر نوع افکارشان همیشه مغضوب حکومت بودند و در برهه‌های مختلف مورد سرکوب واقع شدند، ازجمله در ماجرای «گروه 53 نفر» در دوران رضاشاه و چه در دوران حزب توده در ماجرای ترور شاه در سال 1327 و یا قضایای کودتای 28 مرداد 1332. (8) ولی به‌طور خلاصه می‌توان علت اصلی مخالفت چپ‌ها با حکومت پهلوی را در نگاه ایدئولوژیک مارکسیستی آنان به سیاست و اجتماع دانست؛ به این صورت که آنان جهان را به دو بلوک یا سیستم اجتماعی-اقتصادی متضاد که عبارت‌اند از سوسیالیسم (9) (چپ) و سرمایه‌داری (راست) تقسیم می‌کردند که به ترتیب نماد کار و سرمایه در جهان بودند؛ و همیشه در پی تحقق انقلاب‌های توده محور علیه اردوگاه راست (امپریالیست سرمایه‌داری) بودند و هدف اصلی این انقلاب را آمریکا و کشورهای وابسته به آن می‌دانسته و در این راستا حکومت پهلوی را از دست‌نشاندگان امپریالیست جهانی آمریکا می‌دانستند که از 28 مرداد از سوی آمریکا قدرت دوباره به دست آورده بود. (10)
اما گروه‌های ملی هرچند از مخالفان حکومت پهلوی به‌حساب می‌آیند، ولی در واقع مخالفت آنان با حکومت شاه رویکرد ساختاری نداشته و در واقع با رویکرد اصلاحی به انتقاد از سلطنت دست می‌زدند و در واقع به دنبال احیای اصول قانون اساسی مشروطه که سلطنت از ارکان مهم آن است بودند. (11) این دسته حتی در اوج حرکت مبارزاتی مردم علیه شاه هم از سیاست اصلاحگری در قبال سلطنت دست نکشیده و برخلاف رویکرد انقلابی امام خمینی از فعالیت‌های انتخاباتی (با توجه به عقب‌نشینی حکومت شاه در آن برهه) استقبال می‌کنند (12) و در واقع می‌توان گفت که‌موج توفنده انقلاب این دسته را وادار به همراهی در براندازی حکومت کرد.

نتیجه:
بر اساس آنچه بیان گردید مخالفان حکومت شاه را باید در سه گروه عمده دسته‌بندی کرد که هرکدام بر اساس انگیزه‌هایی خاص به مخالفت با سلطنت برخاسته بودند؛ دسته اول اسلام‌گرایان بودند که بر اساس انگیزه دینی به مبارزه بدون سازش با شاه دست‌زده بودند و دسته دوم چپ‌گراها بودند که بر اساس انگیزه‌های مارکسیسمی به ستیز با شاه دست‌زده بودند و گروه سوم ملی‌گرایان بودند که در واقع مخالفت ساختاری با حکومت نداشته و در پی اصلاح حکومت ذیل قانون اساسی مشروطه بودند.

پی‌نوشت‌ها:
1. امام خمینی از ابتدای مبارزات در برهه‌های مختلف به مخالفت خود با سلطنت و حکومت شاه تأکید کردند، ولی یکی  از اولین و مهم‌ترین اعلامیه‌های ایشان دراین‌باره بیانیه معروف به «شاه‌دوستی یعنی غارتگری» است که به‌طور علنی تقیه سیاسی در برابر حکومت را حرام اعلام کرده و حکومت پهلوی را دشمن دین و دنیای مردم ایران دانستند. خمینی، روح‌الله، صحیفه امام، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ج 1، صص 177-179.
2. رجب لو، علی، دانشنامه جهان اسلام (چپ و چپ‌گرایی)، ج 11، تهران، مرکز دایره المعارف بزرگ اسلامی، 1386 ش، صص 718-720.
3. سلطانی، مجتبی، خط سازش، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی، 1367 ش، صص 63-65 و 71.
4. پذیرش ظلم ظالم.
5. خمینی، روح‌الله، صحیفه امام، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ج 11، ص 255-256.
6. مراجعه شود به: امام خمینی، روح‌الله، ولایت‌فقیه، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1373 ش، صص 13-14 و 45-47.
7. در همین باره امام خمینی در سال 1342 و در ابتدای شروع نهضت چنین موضعی در برابر حکومت شاه داشتند:
«من به خواست خدا، احکام خدا را در هر موقع مناسبى بیان خواهم کرد؛ و تا قلم در دست دارم کارهاى مخالف مصالح مملکت را برملا می‌کنم، اکنون یک‌چشم مسلمین بردنی‌ای خود و چشم دیگرشان بر دین خود گریان است و حکومت چندماهه شما باکارهایی که می‌کنید، اقتصاد، زراعت، صنعت، فرهنگ و دیانت مملکت را به خطر انداخته و مملکت از هر جهت در شرف سقوط است». (خمینی، روح‌الله، صحیفه امام، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ج 1، صص 177-179)
8. رجب لو، علی، دانشنامه جهان اسلام (چپ و چپ‌گرایی)، ج 11، تهران، مرکز دایره المعارف بزرگ اسلامی، 1386 ش، صص 718-719.
9. نظام اشتراکی بر مبنای مساوات.
10. سام دلیری و شهبازی، کاظم و بهروز، انقلاب، چرا و چگونه بازخوانی ایدئولوژی انقلابی احزاب چپ در دوره پهلوی، جامعه‌شناسی تاریخی، شماره 1، بهار و تابستان 1391، ص 4.
11. سلطانی، مجتبی، خط سازش، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی، 1367 ش، صص 63-67.
12. واحد سیاسی دفتر تبلیغات حوزه علمیه قم، نهضت آزادی در اندیشه و عمل، قم، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، 1368، صص 162-164.
 

بررسی صحت و سقم جریان های تاریخی، روش علمی خود را دارد و نمی توان به واسطه مشهور شدن مطلبی در بین مردم و یا عده ای خاص، درست یا غلط بودن آن را اثبات کرد.
بیرون آمدن دستان حضرت زهرا (سلام الله علیها) از کفن

پرسش:
آیا اینکه مداح ها می گویند حضرت زهرا بعد از وفات، زنده شدند و دستانشان را از کفن بیرون آوردند و فرزندانشون را در آغوش گرفتند صحیح است؟
 

 

 

 
پاسخ:
مطالبی که در مجالس روضه خوانده می‌شود، اعتبار تاریخی یکسانی ندارند. برخی معتبر و برخی ضعیف‌اند. ممکن است مطلبی از جهت سند و منبع، معتبر نباشد، ولی محتوای مُنکَر و غیرقابل قبولی هم نداشته باشد. 
ازاین‌رو، باید با روش علمی و بر اساس قواعد به ‌نقد و بررسی آن‏ها پرداخت.

منبع گزارش مورد بحث
این مطلب را مرحوم مجلسی به‌عنوان حدیث پانزدهم در باب هفتم از ابواب مرتبط با تاریخ زندگی حضرت زهرا سلام‌الله علیها، در ضمن یک روایت طولانی درباره چگونگی شهادت و تشییع و دفن آن حضرت آورده است. (1)
اصل این گزارش، از زبان فضه (خادمه حضرت زهرا) است؛ ولی بخشی از آن، از زبان امیرالمؤمنین علیه‌السلام گزارش شده و در آن بخش آمده است: «… فاطمه سلام ‌الله علیها را کفن کردم و پیکرش را در کفنش پیچاندم. هنگامی‌که خواستم ردا (بخش سرتاسری کفن) را ببندم، صدا زدم: «ای ام کلثوم! ای زینب! ای سکینه! ای فضه! ای حسن! ای حسین! بیایید و از مادرتان توشه برگیرید که اینک هنگام جدایی است؛ تا اینکه در بهشت یکدیگر را دیدار کنید». پس حسن و حسین نزدیک آمدند و در آن حال ناله سر می‌دادند: «ای وای! در سوگ جدّمان محمد مصطفی و مادرمان فاطمه زهرا دچار اندوه و حسرتی شده‌ایم که هرگز فرو نخواهد نشست. ای مادر حسن! ای مادر حسین! هرگاه با جدّمان محمد مصطفی دیدار کردی، سلام ما را به او برسان و به او بگو که ما بعد از تو در سرای دنیا یتیم ماندیم». امیرالمؤمنین فرمود: خدا را گواه می‌گیرم که فاطمه ناله‌ای کرد و آهی کشید و دستش را گشود و آن دو را برای مدّتی طولانی به سینه خود چسباند. به ناگاه ندا دهنده‌ای از آسمان ندا در داد که: «ای ابوالحسن! آن دو را بردار و از فاطمه جدا کن که به خدا سوگند، فرشتگان آسمان‌ها را به گریه انداختند. همانا دوست مشتاق دیدار محبوب خویش است». پس من حسن و حسین را از سینه فاطمه برداشتم و به بستن کفن پرداختم». (2)

نقد و بررسی
این گزارش، از چند جهت قابل نقد است:

_ از جهت منبع:
منبع این گزارش، کتابی ناشناخته است که علامه مجلسی عنوان کتاب یا نام نویسنده آن را هم ذکر نکرده و حتّی تصریح کرده است که منبع قابل‌اعتمادی ندارد. وی در ابتدای این گزارش می‌گوید: «در بعضی از کتاب‌‏ها، گزارشی درباره وفات حضرت زهرا سلام‌الله علیها یافته‌ام که دوست دارم آن را نقل کنم؛ هرچند آن را از منبع قابل‌اعتمادی نگرفته‌ام». (3)

_ از جهت راوی:
راوی این گزارش، فردی است به نام ورقه بن عبدالله ازدی. در  جست‌وجوهای انجام شده در چندین نرم‌افزار و صد‌‏ها عنوان کتاب رجالی و تاریخی، هیچ اطلاعاتی از وی به دست نیامد و گویی نامش تنها در این‌یک روایت ثبت‌شده است.

_ از جهت متن:
این گزارش، شهادت حضرت زهرا سلام‌الله علیها را چهل روز پس از رحلت پیامبر صلی‌الله علیه و آله ذکر کرده؛ (4) در حالی که روایات معتبر و آنچه از اهل‌بیت علیهم‌السلام دراین‌باره به دست ما رسیده، حاکی از 75 یا 95 روز پس از رحلت پیامبر است. (5) البته برخی وقوع چنین امری (زنده شدن یا حرکت کردن فرد متوفّا) را ناممکن دانسته‌اند. ولی این مسئله، محال نیست و به‌عنوان یک امر خارق‌العاده و معجزه‌آسا، ممکن است رخ‌داده باشد. این واقعه، همانند قرآن خواندن سربریده امام حسین علیه¬السلام است. منتها باید توجه داشت که اثبات وقوع چنین حوادثی، نیازمند دلیل معتبر است و با روایات ضعیف نمی‌توان وقوع آن را اثبات کرد؛ هرچند بدون دلیل هم نمی‌توان وقوع آن را انکار کرد.

نتیجه:
خلاصه این‏که ماجرای بیرون آمدن دستان حضرت زهرا سلام‌الله علیها از کفن و در آغوش کشیدن حسنین علیهما السلام توسط ایشان، مطلبی است که مرحوم مجلسی آن را در یک منبع ناشناخته و نامعتبر و از زبان یک راوی ناشناخته دیده و نقل کرده است؛ بنابراین، نمی‌توان به آن اعتماد کرد؛ هرچند ممکن است به‌عنوان امری خارق‌العاده و معجزه‌آسا واقعاً رخ‌داده باشد.

 

 

 

پی‌نوشت‌ها:
1. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، مؤسسه الوفاء، 1409 ھ.ق، ج 43، ص 174 ـ 180 (أبواب تاریخ سیده نساء العالمین، باب 7:  ما وقع علیها من الظلم و بکائها و حزنها و شکایتها فی مرضها إلى شهادتها و غسلها و دفنها و بیان العله فی إخفاء دفنها صلوات الله علیها و لعنه الله على من ظلمها، ح 15).
2. مجلسی، همان، ج 43، ص 179. عبارت چنین است: «…وَ کَفَّنْتُهَا وَ أَدْرَجْتُهَا فِی أَکْفَانِهَا فَلَمَّا هَمَمْتُ أَنْ أَعْقِدَ الرِّدَاءَ نَادَیْتُ یَا أُمَّ کُلْثُومٍ یَا زَیْنَبُ یَا سُکَینَهُ یَا فِضَّهُ یَا حَسَنُ یَا حُسَیْنُ هَلُمُّوا تَزَوَّدُوا مِنْ أُمِّکُمْ فَهَذَا الْفِرَاقُ وَ اللِّقَاءُ فِی الْجَنَّهِ فَأَقْبَلَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ علیه¬السلام وَ هُمَا یُنَادِیَانِ وَا حَسْرَتَا لَا تَنْطَفِئُ أَبَداً مِنْ فَقْدِ جَدِّنَا مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَى وَ أُمِّنَا فَاطِمَهَ الزَّهْرَاءِ یَا أُمَّ الْحَسَنِ یَا أُمَّ الْحُسَیْنِ إِذَا لَقِیتِ جَدَّنَا مُحَمَّداً الْمُصْطَفَى فَأَقْرِئِیهِ مِنَّا السَّلَامَ وَ قُولِی لَهُ إِنَّا قَدْ بَقِینَا بَعْدَکَ یَتِیمَیْنِ فِی دَارِ الدُّنْیَا فَقَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه¬السلام إِنِّی أُشْهِدُ اللَّهَ أَنَّهَا قَدْ حَنَّتْ وَ أَنَّتْ وَ مَدَّتْ یَدَیْهَا وَ ضَمَّتْهُمَا إِلَى صَدْرِهَا مَلِیّاً وَ إِذَا بِهَاتِفٍ مِنَ السَّمَاءِ یُنَادِی یَا أَبَا الْحَسَنِ ارْفَعْهُمَا عَنْهَا فَلَقَدْ أَبْکَیَا وَ اللَّهِ مَلَائِکَهَ السَّمَاوَاتِ فَقَدِ اشْتَاقَ الْحَبِیبُ إِلَى الْمَحْبُوبِ قَالَ فَرَفَعْتُهُمَا عَنْ صَدْرِهَا وَ جَعَلْتُ أَعْقِدُ الرِّدَاءَ...».
3. حدیث 15 ـ «أَقُولُ وَجَدْتُ فِی بَعْضِ الْکُتُبِ خَبَراً فِی وَفَاتِهَا سلام¬الله علیها فَأَحْبَبْتُ إِیرَادَهُ وَ إِنْ لَمْ آخُذْهُ مِنْ أَصْلٍ یُعَوَّلُ عَلَیْهِ رَوَى وَرَقَهُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْأَزْدِیُّ قَالَ: خَرَجْتُ حَاجّاً إِلَى بَیْتِ اللَّهِ الْحَرَامِ رَاجِیاً لِثَوَابِ اللَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ فَبَیْنَمَا أَنَا أَطُوفُ وَ إِذَا أَنَا بِجَارِیَهٍ سَمْرَاءَ وَ مَلِیحَهِ الْوَجْهِ عَذَبَهِ الْکَلَامِ وَ هِیَ تُنَادِی بِفَصَاحَهِ مَنْطِقِهَا وَ هِیَ تَقُول‏…»؛ مجلسی، همان، ج 43، ص 174.
4. «... لَمْ تَزَلْ عَلَى ذَلِکَ إِلَى أَنْ مَضَى لَهَا بَعْدَ مَوْتِ أَبِیهَا سَبْعَهٌ وَ عِشْرُونَ یَوْماً وَ اعْتَلَّتِ الْعِلَّهَ الَّتِی تُوُفِّیَتْ فِیهَا فَبَقِیَتْ إِلَى یَوْمِ الْأَرْبَعِینَ…»؛ (همان، ص 178) البته اگر «یوم الاربعین» را به معنای چهل روز پس از بیماری بگیریم و نه چهل روز پس از رحلت پیامبر صلی‌الله علیه و آله، باید آن را با عدد 27 که قبل از آن آمده، جمع بزنیم که می‌شود 67 روز و این عدد به‌عنوان زمان وفات حضرت زهرا  سلام‌الله علیها هرچند با نقل 75 روز نزدیک است؛ ولی بازهم منطبق با آن نیست.
5. البته دراین‌باره، اقوال دیگری هم هست؛ ولی هیچ‌کدام به‌اندازه این دو قول، قابل‌اعتماد نیستند. برای توضیح بیش‏تر و اقوال دیگر، ر.ک: مقدّسی، یدالله، باز پژوهی تاریخ ولادت و شهادت معصومان علیهم‌السلام، قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، چاپ اوّل، 1391 شمسی، ص 156 _ 174.

سؤالی که گاهی مطرح می شود این است که نهایت مقامی که انسان می تواند به آن برسد چیست؟ آیا می تواند تا حدی رشد معنوی کند که در حد معصومین علیهم السلام شود؟
نهایت مقام انسان

پرسش:
آیا ما انسان‌ها می توانیم به مقام امام برسیم؟ ما انسان‌ها اگر بندگی خدا رو کنیم می تونیم به کجاها برسیم و بالاترین مقام برای انسان‌ها چیست؟ آیا ما می‌توانیم شبیه و مانند حضرت فاطمه و حضرت عباس بشیم؟
 

پاسخ:
انسان‌های دارای استعداد و قابلیت‌های متفاوتی می‌باشند و هر انسانى در هر عصر و موقعیت جغرافیایى و شرایط اجتماعى که قرار داشته باشد، به حکم فطرت و به‌مقتضای عقل، دوست دارد  به‌سوی کمال، گام برمی‌دارد.
پاسخ به سؤال فوق را در قالب چند نکته بیان می‌کنیم:

الف: انسان علاوه بر بُعد مادی که قوای بدنی و اعضاء و جوارح جسمانی او را تشکیل می‌دهد، یک بُعد معنوی که همان روح و جانش باشد را نیز دارا است و از این جهت موجودی بالقوه است، یعنی هم قابلیت رشد و تکامل را دارد و هم قابلیت تنزل و تساقط؛ و به تعبیر «شهید مطهری»: «نظر قرآن به این است که انسان همه کمالات را بالقوّه دارد و باید آن‌ها را به فعلیت برساند و این خود اوست که باید سازنده و معمار خویشتن باشد». (1) بر همین اساس است که انسان می‌تواند در سیر صعودی حتی از ملائکه و فرشتگان الهی گوی سبقت را برباید و هم می‌تواند در سیر نزولی از حیوانات هم پست‌تر شود و به تعبیر قرآن کریم: ﴿أُولَئِکَ کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾؛ (2) آن‌ها مانند چهارپایان‌اند، بلکه بسی گمراه‌ترند.

ب: تکامل معنوی و قرب انسان به خدا به برکت عبودیت و عمل نمودن به توصیه‌های شریعت است. چنانچه امیرالمؤمنین علیه‌السلام نیز می‌فرمایند: «مَا تَقَرَّبَ‏ مُتَقَرِّبٌ‏ بِمِثْلِ‏ عِبَادَهِ اللَّهِ (3) نزدیک نشده است نزدیک شونده‌ای [به خداوند متعال] به [وسیله‌ای] مانند عبادت خداوند». همچنین امام باقر علیه‌السلام در بیانی به «جابر بن عبدالله انصاری» فرمودند: «یا جَابِرُ، وَ اللَّهِ‏ مَا یُتَقَرَّبُ إِلَى اللَّهِ- تَبَارَکَ وَ تَعَالى‏- إِلَّا بِالطَّاعَه (4) ای جابر به خدا قسم تقرب به‌سوی خدا حاصل نمی‌شود جز با اطاعت».

ج: حق‌تعالی دارای اسماء و صفات متعددی است، چنانچه در دعای «جوشن کبیر» به هزار و یک اسم از اسماء الهی اشاره‌ شده است.(5)

د: تکامل انسان در این است که قابلیت دارد خلیفه و جانشین خدا شود. هنگامی‌که خداوند متعال در ملأ اعلی به ملائکه اعلام می‌دارد می‌خواهد برای خود خلیفه و جانشینی برگزیند که قرآن دراین‌باره می‌فرماید: ﴿وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلَائِکَهِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَهً﴾؛ (6)  (به خاطر بیاور) هنگامی را که پروردگارت به فرشتگان گفت: «من در روی زمین، جانشینی [= نماینده‌ای‌] قرار خواهم داد». ملائکه و فرشتگان بر موضوع خلافت به اعتراض و خصومت پرداخته و خود را در این موضوع از انسان شایسته‌تر معرفی می‌کنند:  ﴿ قَالُوا أَتَجْعَلُ فِیهَا مَنْ یُفْسِدُ فِیهَا وَیَسْفِکُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ﴾؛ (7) «فرشتگان گفتند: «پروردگارا»! آیا کسی را در آن قرار می‌دهی که فساد و خونریزی کند؟! (زیرا موجودات زمینی دیگر که قبل از این آدم وجود داشتند نیز، به فساد و خونریزی آلوده شدند. اگر هدف از آفرینش این انسان، عبادت است)، ما تسبیح و حمد تو را بجا می‌آوریم و تو را تقدیس می‌کنیم. خداوند حکیم و متعال در پاسخ اعتراض ملائکه و در مقام تبیین شایستگی انحصاری انسان به مقام بلند خلافت الهی، مسئله تعلیم همه اسم‌ها را مطرح می‌سازد و می‌فرماید: ﴿وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ کُلَّهَا﴾؛ «خدا همه اسماء را به آدم یاد داد». (8)

ه:  با توجه به اینکه خلیفه و جانشین به کسی گفته می‌شود که صفات مستخلف عنه (کسی که از او جانشینی صورت می‌گیرد) را دارا باشد، خلیفه و جانشین خدا هم کسی است که بتواند مظهر تمامی اسماء و صفات الهی شود.

و: هرچند تمام انسان‌ها و نوع بشر قابلیت و شأنیت رسیدن به این مقام خلیفه‌اللهی و جانشینی خدا را دارند، اما در این میان، تنها انسان کامل و معصوم است که تمامی این مراتب را بالفعل داراست و تنها اوست که می‌تواند مظهر تمامی اسماء و صفات الهی قرار گیرد. در واقع انسان‌ها به دو دسته تقسیم می‌شوند: قسمی که بالقوه جامع جمیع اسماء و صفات الهی هستند، ولی همه آن‌ها را در خود بروز  نداده‌اند که همه انسان‌ها به‌صورت عموم این گونه‌اند و قسمی که همه آن‌ها را به فعلیت رسانده‌اند و مظهر تمامی اسماء و صفات الهی شده‌اند که آن‌ها انسان‌های کامل و اهل‌بیت علیهم‌السلام هستند. (9)

نتیجه
انسان موجودی است که به برکت عمل نمودن به توصیه‌های شریعت، قابلیت تکامل و رشد را در امور معنوی خواهد داشت و در این میان بالاترین مقام معنوی خلیفه‌اللهی به معنای مظهر تمامی اسماء و صفات الهی شدن است که این امر مختص انسان کامل و اهل‌بیت علیهم‌السلام است، ازاین‌رو اگرچه انسان‌های معمولی نمی‌توانند به این مقام برسند، اما در حد خود این قابلیت را خواهند داشت که با بندگی حق‌تعالی، خود را به این مقام نزدیک کنند.

منابع جهت مطالعه
1-انسان کامل، مرتضی مطهری.
2-حیات حقیقی انسان در قرآن، عبدالله جوادی آملی.
3-انسان کامل از دیدگاه نهج‌البلاغه، حسن‌زاده آملی.

 

پی‌نوشت‌ها:
1. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد شهید مطهرى‏، صدرا، ج 2، ص 274.
2. سوره اعراف، آیه 179.
3. تمیمى آمدى، عبدالواحد بن محمد، غررالحکم و دررالکلم‏، دارالکتاب الإسلامی‏، قم‏،1410 ق‏، ص 685.
4. کلینى، محمد بن یعقوب‏، الکافی (ط- الإسلامیه)، دارالکتب الإسلامیه، تهران، 1407، ج 2، ص 74.
5. کفعمى، ابراهیم بن على عاملى، المصباح للکفعمی (جنه الأمان الواقیه)، دارالرضی (زاهدی)، قم‏،1405 ق‏، صص 247.
6. سوره بقره، آیه 30.
7. همان.
8. سوره بقره، آیه 31.
9. آملی، سید حیدر، تفسیر المحیط الأعظم‏، سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامى، تهران‏،1422 ق‏، ج 2، ص 450.
 

 

نیسان نام ماهی رومی است که از اواخر فروردین شروع می شود و روایاتی نیز در خواص آب بارانی که در این ماه نازل می شود بیان شده است که به بررسی آن می پردازیم.
اعتبار روایی خواص آّب باران در ماه نیسان

چرا آب باران را آب نیسان می‌گویند؟ آیا روایات در این زمینه معتبر است؟ در مورد خواص و آداب تهیه آن نیز توضیحی بفرمایید؟ لطفاً به این چند سؤال هم پاسخ دهید: 1. آیا برای سوره‌های ذکر شده می‌توانیم از ضبط صوت استفاده کنیم؟ 2. آیا یک نفر می‌تواند آداب آن را رعایت کند و بعد دیگری آب را بیاشامد؟ 3. جوشاندن آن سبب از بین رفتن خواصش نمی‌شود؟ 4. می‌توانید بعد از رعایت آدابش، آن را در برای طول سال نگهداریم و استفاده کنیم؟

پاسخ:
استفاده از آب باران به عنوان یکی از گواراترین و پاکیزه‌ترین آب‌های موجود جهان در روایات مورد توجه بوده است، امیر مؤمنان علیه‌السلام می‌فرمایند: آب بارانی که از آسمان می‌آید را بنوشید زیرا سبب می‌شود که بدن پاک (و تندرست) گردد و بیماری‌ها و رنج‌ها از آن دور گردد. همان‌طور که خداوند متعال در قرآن می‌فرماید: «وَ یُنَزِّلُ عَلَیْکُمْ مِنَ اَلسَّماءِ ماءً لِیُطَهِّرَکُمْ بِهِ وَ یُذْهِبَ عَنْکُمْ رِجْزَ اَلشَّیْطانِ وَ لِیَرْبِطَ عَلى قُلُوبِکُمْ وَ یُثَبِّتَ بِهِ اَلْأَقْدامَ» یعنی آبی از آسمان برایتان فرستاد تا شما را با آن پاک کند و پلیدی شیطان را از شما دور سازد و دلهای تان را محکم و گام‌ها را با آن استوار دارد. (1)
نیسان، نام ماه رومی است و بارانی که در این ایام باریده می‌شود را آب نیسان می‌گویند؛ در برخی روایات خواص معنوی و درمانی قابل توجهی برای آن ذکر شده است که بسیار شگفت‌آور است، در ادامه به اعتبار و جایگاه آن در منابع دینی و روایات اشاره خواهد شد.

1. شناخت آب نیسان
نیسان نام یکی از ماه‌های سال در تقویم رومی بوده است. اسامی و چینش ماه‌های سال در بین رومیان به این ترتیب بوده است:
پائیز: ایلول، تشرین اوّل، تشرین آخر.
زمستان: کانون اوّل، کانون آخر، شباط.
بهار: آذار، نیسان، ایار.
تابستان: حزیران، تموز، آب. (2)
بر این اساس، نیسان، دومین ماه از بهار محسوب می‌شود که در تطبیق آن با تقویم شمسی تقریباً با 23 فروردین مصادف است. از آنجا که این ماه، سی روزه است، حدوداً تا اواخر اردیبهشت را در برمی‌گیرد. این ایام از سال معمولاً باران های بهاری می‌بارد که آب این باران ها به آب نیسان معروف است.

2. بررسی روایی
نخستین منبعی که به خواص آب نیسان پرداخته، کتاب «مهج الدعوات» اثر سید بن طاووس است؛ بعد از ایشان عالمان دیگر مانند علامه مجلسی در کتاب بحارالانوار و شیخ عباس قمی در مفاتیح‌الجنان به گزارش از این روایت در «مهج الدعوات» پرداخته‌اند. سید بن طاووس این حدیث را از کتابی به نام «زاد العابدین» نوشته فردی مشهور به «فضل» گزارش کرده که به این شرح است: روزى جمعى از اصحاب نشسته بودند. رسول خدا صلی‌الله علیه و آله وارد شد و به ایشان سلام کرد و اصحاب جواب سلام ایشان را گفتند. حضرت فرمودند: آیا مى‏خواهید دوایى را که جبرییل به من تعلیم داد که نیازمند دواى پزشکان نباشم به شما تعلیم دهم؟ امیرالمؤمنین علیه‌السلام‏ و سلمان و دیگران پرسیدند: آن دوا چیست؟
حضرت به امیرالمؤمنین علیه‌السلام خطاب فرمودند: در ماه نیسان رومى آب باران را مى‌‏گیرى و هرکدام از سوره‏هاى «فاتحه‌الکتاب»، «آیه‌الکرسی»، «توحید»، «فلق»، «ناس» و «کافرون» را هفتاد مرتبه‏ مى‏خوانى در روایت دیگر «سوره قدر» را نیز هفتاد مرتبه می‌خوانی و هفتاد مرتبه «الله‌اکبر» و هفتاد مرتبه «لا اله الا اللّه» گفته‏ و هفتاد مرتبه «صلوات» مى‏فرستى. آنگاه هفت روز در صبح و شب از آن آب می‌آشامی؛ قسم به خدایى که مرا به رسالت فرستاد، جبرییل گفت: خدا از کسى‏ که این آب را می‌آشامد، هر دردى که در بدنش باشد را برمى‏‌دارد و به او عافیت می‌بخشد و دردها را از تن‏ و استخوان‏هاى او بیرون می‌کند و اگر در لوح دردى براى او مقدر شده باشد محو مى‏کند. اگر فرزند نداشته باشد‌ و فرزند بخواهد، آب نیسان را به آن نیّت بیاشامد به او فرزند روزى شود و اگر زن عقیم باشد، با نیّت از این آب بیاشامد، از او فرزند متولد شود و اگر مرد و زن، پسر یا دختر بخواهند، از آن آب بیاشامند مقصود ایشان حاصل گردد. چنان‏ که حق‌تعالی مى‏فرماید: «یَهَبُ لِمَنْ یَشَاءُ إِنَاثا وَ یَهَبُ لِمَنْ یَشَاءُ الذُّکُورَ أَوْ یُزَوِّجُهُمْ ذُکْرَانا وَ إِنَاثا وَ یَجْعَلُ مَنْ یَشَاءُ عَقِیما» خدا هرکه را بخواهد دختران و هرکه را بخواهد پسرانى می‌بخشد، یا پسران و دختران به ایشان عطا مى‏کند و هرکه را بخواهد نازا قرار دهد.
سپس فرمودند: اگر کسى درد سر داشته باشد، از این آب بیاشامد به قدرت حق درد سر او آرام شود و اگر درد چشم داشته باشد و در چشم‌هاى خود قطره‏اى از این آب بریزد و چشم‌هاى خود را با آن بشوید و از آن بیاشامد، به اذن خدا شفا یابد و آشامیدن از این آب، بن دندان‌ها را محکم کند و دهان را خوشبو نماید ... و به درد پشت و درد شکم مبتلا نگردد و از زکام آزار نکشد و دچار درد دندان نشود و درد معده و انگل معده را از بین می‌برد و نیازمند به حجامت‏ نشود و از بیمارى بواسیر و خارش بدن و آبله و دیوانگى و پیسى و ... نجات یابد و کور و لال و کر و زمین‏گیر نشود و دردى که موجب افطار روزه و نقصان نمازش گردد عارض او نشود و از وسوسه‏هاى جنیان و شیاطین گزندى نبیند. آنگاه رسول خدا فرمودند: جبرییل گفت: هرکه از این آب بیاشامد و به همه دردهایى که در مردم است مبتلا باشد، موجب شفاى او از تمام آن‌ها گردد و نیز گفتند: به حق خدایى که تو را به راستى فرستاده، حکمت بر زبان او جارى کند، دلش را از فهم و بینایى پر کند و از کرامت‌هایش به او عطا فرماید، آنچه به احدى از عالمیان عطا نکرده و هزار آمرزش رحمت بر او فرستد و غشّ، خیانت، غیبت، حسد، ستم، کبر، بخل، حرص و غضب را از دل‏ او بیرون کند و از عداوت و دشمنى مردم و بدگویى ایشان نجات یابد و موجب شفاى همه بیماری‌هاى او شود. (3)
مرحوم شیخ عباس قمی پس از نقل این روایت از سید بن طاووس، چنین می‌نویسد: این روایت مشهور درباره آثار آب نیسان به عبد اللّه بن عمر منتهى می‌شود و به این خاطر سندش ضعیف است و فقیر به خط شیخ شهید دیدم که این روایت را از حضرت صادق علیه‌السلام با همین خواص و سوره روایت کرده ولى آیات و اذکار به این طریق نقل شده که بر آب نیسان مى‏خوانى: «فاتحه‌الکتاب» و «آیه‌الکرسی» و «قل یا ایها الکافرون» و «سبّح اسم ربّک الاعلى» و «قل اعوذ بربّ الفلق» و «قل اعوذ بربّ الناس» و «قل هو اللّه احد» هر یک را هفتاد مرتبه و مى‏گویى هفتاد مرتبه «لا اله الاّ اللّه» و هفتاد مرتبه «اللّه اکبر» و هفتاد مرتبه «اللّهم صلى على محمّد و ال محمّد» و هفتاد مرتبه «سبحان اللّه و الحمد للّه و لا اله الاّ اللّه و اللّه اکبر».
در واقع شیخ عباس نقلی که از نظر سندی برایش معتبر بوده را نیز گزارش می‌کند که شامل تفاوت‌هایی با دستورالعمل نخست است. با این توصیفات، آب نیسان، در میان عالمان، موافقان و مخالفانی دارد؛ برخی آن را مستند و مجرب دانسته و برخی آن را ضعیف و خرافه خوانده‌اند.

3. ویژگی‌های اجرای دستورالعمل
بر اساس آنچه در متن روایت وجود دارد، قرائت و خواندن این سوره‌ها و اذکار است و از صدای ضبط شده نمی‌توان توقع داشت که نتیجه مطلوب داشته باشد. همچنین درباره جوشانده این آب، نکته و توصیه خاصی وجود ندارد و اگر صرف جوشاندن باشد و اصل ماهیت آب نیسان را تغییر ندهند، قاعدتاً نباید مشکلی ایجاد کند.
علامه مجلسی درباره مشارکت افراد در خواندن سور و انجام این دستورالعمل چنین می‌فرماید: در عمل مربوط به آب نیسان بهتر آن است که اگر به صورت دسته جمعى می‌خوانند، هر یک از افراد، مجموع آن سوره‌ها و اذکار را هفتاد مرتبه بخوانند (یعنى می‌توانند آن را میان خود تقسیم نمایند و هرکدام سوره‌ای را هفتاد بار بخواند ولى بهتر است هر یک از آن‌ها، مجموع آن سوره‌ها و اذکار را هفتاد مرتبه بخواند). (4)
در نگه داری این آب برای طول سال نیز مشکلی وجود ندارد، اما بر اساس آنچه در روایت مربوط به خواص این آب، چنین آمده است: تَشْرَبُ مِنْ ذَلِکَ الْمَاءِ غُدْوَهً وَ عَشِیَّهً سَبْعَهَ أَیَّامٍ مُتَوَالِیَاتٍ (5) رسول صلی‌الله علیه و آله فرمودند که از آن آب در هر صبح و شام تا هفت روز پى در پى بنوش‏.
بنابراین دوره استفاده آن هفت روزه است که می‌تواند در هر وقت از سال آغاز شود و توصیه‌ای به مصرف آن در ایام خاصی وجود ندارد.

4. اعتبار حدیث
برای این روایت هیچ سندی نقل نشده است و علاوه بر اینکه حدیث بدون سند به پیامبر صلی‌الله علیه و آله و امام صادق علیه‌السلام نسبت داده شده، از جهت متن نیز اعتبار چندانی ندارد به دلیل این که امور شگفت‌آوری برای آب نیسان بیان شده و آن چنان عجیب است که همه را از مراجعه به پزشک بی‌نیاز می‌کند و بیشتر مشکلات مادی و معنوی را برطرف می‌نماید. اگر از میان انواع آب‌ها، آب نیسان چنان خاصیت عجیبی داشت چرا در بین روایات و صحابه معصومان علیهم‌السلام مشهور نشده است؟!

نتیجه:
بارانی که در ماه رومی نیسان (اواسط فروردین تا آخر اردیبهشت) می‌بارد را آب نیسان می‌گویند که بر اساس روایتی، خواص مادی و معنوی فراوانی برای آن شهرت یافته است. این حدیث نخستین بار در کتابی نه چندان کهن و آن هم از منبعی ناشناخته، با سندی مورد مناقشه نقل شده است. همچنین از نظر محتوایی، اینکه یک دستورالعمل، بتواند این مقدار اثر‌بخش باشد که سلامت، عافیت و عاقبت به خیری را قاطعانه تضمین کند با معارف و روح تشریع بقیه احکام و عبادات سازگاری چندانی ندارد. با این حال شاید بتوان این دستورالعمل را یکی از مجربات (امور تجربه شده غیر روایی) نامید و افرادی که با اعتقاد و حفظ شرایط، آب پاکیزه‌ای را که اذکار و آیات فراوان قرآن کریم بر آن خوانده شده را با هدف شفا گرفتن و مانند آن مصرف کنند، بی‌اثر نخواهد بود.
برای آگاهی بیشتر به مقاله «جستاری پیرامون روایات خواص آب نیسان» نوشته آقای سید محمدرضا حسینی نیا و شریف سالمی زاده مراجعه نمایید.

پی‌نوشت‌ها:
1. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران: اسلامیه، چاپ چهارم، 1407 ق، ج 6، ص 387.
2. ابن شعبه، حسن بن على تحف العقول، ترجمه جعفرى‏، تهران: دارالکتب الإسلامیه، چاپ اول، 1381 ش، ‏پاورقی صفحه 354.
3. ابن طاووس، على بن موسى‏، مهج الدعوات و منهج العبادات‏، تحقق و تصحیح کرمانى، ابوطالب و محرر، محمدحسن، قم: دار الذخائر‏، چاپ اول، 1411 ق‏، ‏ص 356.
4. مجلسى، محمدباقر، ‏زاد المعاد- مفتاح الجنان‏، تحقیق اعلمى، علاءالدین‏، بیروت: موسسه الأعلمی للمطبوعات‏، چاپ اول، 1423 ق‏، ص 330.
5. ابن طاووس، على بن موسى‏، مهج الدعوات و منهج العبادات‏، همان‏، ‏ص 356.
 

در روایات متعددی از هزار باب علمی که پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله برای امیرالمؤمنین علیه السلام گشوده اند صحبت شده است. منظور از هزار باب علم چیست؟
باز شدن هزار باب علم به روى حضرت علی عليه السلام

پرسش:
روایاتی وجود دارد که فرموده‌اند پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله در آخرین لحظات عمر خود سخنی را در گوش امیرالمؤمنین بیان فرمودند که هزاران باب علم برای حضرت باز شد. آیا این روایات معتبر هستند؟ و منظور این روایات چیست و این علوم چه ویژگی داشتند؟
 

پاسخ:
شیعه اعتقاد دارد علم امامان معصوم علیهم‌السلام، علم خدادادی و غیبی بوده و از راه تحصیل و آموزش عادی، حاصل نمی‌شود؛ در روایات اسلامی، چند عامل به‌عنوان منشأ علم امام معرفی‌شده است. کتاب علی علیه‌السلام، الهامات الهی، استنباط از کتاب و سنت و نقل از پیامبر صلی‌الله علیه و آله، به‌عنوان منابع علم امام علیه‌السلام می‌باشند. در مورد نقل از رسول خدا صلی‌الله علیه و آله روایات فراوانی وجود دارد یک دسته از این احادیث، با عنوان «أَلْفَ بَاب» (هزار باب) از آن یاد می‌شود. 
با توجه به سؤال مطرح‌شده، برای رسیدن به پاسخ کامل، جواب را در سه بخش تنظیم می‌کنیم:
بخش اول: بررسی اعتبار روایات.
بخش دوم: بررسی محتوای احادیث و مقصود از آن‌ها.
بخش سوم: ویژگی علوم مطرح شده در این روایات.

الف. بررسی اعتبار روایت
روایاتی که در این موضوع وجود دارد معتبر است زیرا تعداد احادیث به‌قدری فراوان است که برخی از عالمان شیعه مانند علامه محمدتقی مجلسی درباره آن ادعای تواتر (1) نموده‌اند. ایشان دراین‌باره می‌نویسد: «روی متواترا عن العامه و الخاصه أنه قال صلى الله علیه و آله و سلم علمنی ألف‏ باب‏ یفتح من کل باب ألف‏ باب‏ فی مجلس واحد...»؛ به‌صورت متواتر، از اهل سنت و شیعه نقل‌شده که رسول خدا صلی‌الله علیه و آله در یک مجلس برای امیر مؤمنان علیه‌السلام هزار باب از علم گشود که از هر باب، هزار باب گشوده می‌شود؛ (2) ازنظر منبع نیز این روایات در معتبرترین مصادر حدیثی شیعه مانند کافی (3) و بصائر الدرجات (4) نقل شده‌اند.

ب. بررسی مقصود و منظور از احادیث
همان‌گونه که در بخش اول، اشاره شد تعداد این احادیث بسیار زیاد است. در ادامه فقط به متن و ترجمه روایتی که از آن سؤال شده اشاره می‌شود. امام صادق علیه‌السلام فرمودند: «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فِی مَرَضِهِ‏ الَّذِی‏ تُوُفِّیَ فِیهِ ادْعُوا لِی خَلِیلِی-فَأَرْسَلَتَا إِلَى أَبَوَیْهِمَا فَلَمَّا نَظَرَ إِلَیْهِمَا رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَعْرَضَ عَنْهُمَا ثُمَّ قَالَ ادْعُوا لِی خَلِیلِی فَأُرْسِلَ إِلَى عَلِیٍّ فَلَمَّا نَظَرَ إِلَیْهِ أَکَبَّ عَلَیْهِ یُحَدِّثُهُ فَلَمَّا خَرَجَ لَقِیَاهُ فَقَالا لَهُ مَا حَدَّثَکَ خَلِیلُکَ فَقَالَ حَدَّثَنِی أَلْفَ بَابٍ یَفْتَحُ کُلُّ بَابٍ أَلْفَ بَابٍ؛ (5) رسول خدا صلی‌الله علیه و آله در بیمارىِ که منجر به رحلت ایشان گردید، فرمودند: «دوستم را نزد من حاضر نمایید، دو نفر از همسران پیامبر صلی‌الله علیه و آله به دنبال پدران خود فرستادند، اما وقتی رسول خدا صلی‌الله علیه و آله به آن‌ها نگاه کرد رو از آن‌ها برگردانید و دوباره فرمودند: دوستم را نزد من حاضر نمایید، دنبال امیر مؤمنان علیه‌السلام فرستادند، وقتی چشم پیامبر صلی‌الله علیه و آله به آن حضرت افتاد، به ایشان توجه نموده و با وی سخن گفت، پس از خروج علی علیه‌السلام از محضر پیامبر صلی‌الله علیه و آله، آن دو نفر ایشان را ملاقات کرده و پرسیدند دوستت با تو چه گفت؟ امیر مؤمنان علیه‌السلام فرمودند: «برای من هزار باب گشودند که از هر بابى هزار باب گشوده می‌شود».
 با توجه به قواعد فهم حدیث مانند بهره‌گیری از خانواده حدیث، درباره مقصود واقعی متکلم این روایات، سه احتمال به ذهن می‌رسد.
احتمال اول:
منظور از الف باب، قواعد کلی است که احکام جزئی و مسائل فرعی از آن استنباط می‌شود. علامه مجلسی این احتمال را مطرح نموده و می‌نویسد: «و الظاهر أن المراد أنه صلى الله علیه و آله و سلم علمه ألف نوع من أنواع استنباط العلوم‏، یستنبط من کل منها ألف مسأله أو ألف نوع‏...». (6)

احتمال دوم:
منظور از الف باب، آموزش اسم اعظم است که از هر اسمی، هزار یا هزاران موضوع استنباط و استخراج و منشعب می‌شود. عبارت «اسْتُودِعْتُ أَلْفَ‏ مِفْتَاحٍ‏ یَفْتَحُ‏ کُلُّ مِفْتَاحٍ أَلْفَ بَابٍ؛ (7) هزار کلید را برایت ودیعه گذاشتم که هر کلید، هزار باب را می‌گشاید»؛ که در برخی روایات آمده را می‌توان مؤید این احتمال برشمرد. برخی از محققان این احتمال را مطرح نموده‌اند. (8)

احتمال سوم:
سرشاخه هر یک از علوم در اختیار امام قرارگرفته است نه فروعات و جزییات آن، بنابراین، هر یک از این موضوعات کلی، دارای فروعات گستره‌ای است که هر یک از آن‌ها نیز جزییاتی دیگر دارند. روایاتی که در آن عبارت، «عِنْدَنَا أَهْلَ الْبَیْتِ أُصُولُ‏ الْعِلْم‏»؛ (9) آمده است را می‌توان به‌عنوان مؤید این احتمال آورد.

ج. ویژگی‌های این علوم
بخش سوم سؤال مطرح‌شده، درباره ویژگی‌های این علوم است. بامطالعه این احادیث برخی از مهم‌ترین ویژگی‌های این علوم بیان می‌کنیم.
1. این‌گونه علم‌آموزی، امری طبیعی و عادی نیست زیرا به‌طور طبیعی امکان انتقال این مقدار از معارف در مدتی کوتاه، امکان‌پذیر نیست.
2. این‌گونه علم‌آموزی، ویژه امیر مؤمنان علیه‌السلام بوده و برای کسی دیگری مقدور نیست.
3. چنان‌که در روایات این باب اشاره‌شده، حضرت امیر علیه‌السلام اجازه بازگو کردن و اطلاع دادن آن به دیگران را ندارد. (10)
4. اینکه کسی بخواهد ظرفیت دریافت الف باب (هزار موضوع علمی) در یک جلسه را داشته باشد، به عنایت و قابلیتی الهی نیاز دارد.
5. محتوای این علوم که در یک مجلس منتقل‌شده نیز مانند روش انتقال آن‌ها، خارج از تصور بشر بوده لذا علوم وحیانی و الهی است. (11)

نتیجه:
در مورد اعتبار روایات «الف باب»، باید گفت این احادیث از معتبرترین روایات شیعه است زیرا هم از جهت، تعداد روایات، هم سند و هم منبع، معتبر هستند. درباره منظور از روایات، نیز احتمالات گوناگونی مطرح‌شده که اشاره به قواعد کلی بودن، اسم اعظم بودن و سرشاخه علوم بودن، ازجمله این احتمالات است. درباره ویژگی‌های این علوم هم می‌توان به خاص امیر مؤمنان علیه‌السلام بودن، غیرعادی بودن و اینکه فهم آن‌ها، خارج از تصوّر بشر است، اشاره نمود.

پی‌نوشت‌ها:
1. متواتر به حدیثی می‌گویند که تعداد ناقلان آن به‌قدری است که فی‌نفسه و بدون نیاز به قرینه دیگری، برای انسان یقین می‌آورد و بدیهی است که قطع و یقین، حجیت آن ذاتی است.
2. مجلسى، محمدتقی بن مقصود على‏، روضه المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه، محقق/مصحح، موسوى کرمانى، حسین و اشتهاردى على پناه‏، قم، مؤسسه فرهنگى اسلامى کوشانبور، چاپ دوم، 1406 ق، ج 1، ص 312.
3. به‌عنوان نمونه رجوع کنید کتاب کافی: «بَابٌ فِیهِ ذِکْرُ الصَّحِیفَهِ وَ الْجَفْرِ وَ الْجَامِعَهِ وَ مُصْحَفِ فَاطِمَهَ علیها سلام» و «بَابُ الْإِشَارَهِ وَ النَّصِّ عَلَى أَمِیرِ الْمُؤْمِنِین‏ علیه السلام».
4. بصائر الدرجات، «باب فیه ذکر الحدیث الذی علم رسول الله علیا» و «باب فی ذکر الأبواب التی علم رسول الله صلی الله علیه و آله أمیر المؤمنین علیه السلام».‏
5. کلینى، محمد بن یعقوب‏، کافی، محقق/مصحح، غفارى علی‌اکبر و آخوندى، محمد، تهران، دارالکتب الإسلامیه، چاپ چهارم، 1407 ق، ج 1، ص 296.
6. مجلسى، محمدباقر بن محمدتقی، مرآه العقول فی شرح أخبار آل الرسول‏،‏ محقق/مصحح، رسولى محلاتى، سید هاشم، تهران، دارالکتب الإسلامیه، چاپ دوم، 1404 ق، ج 3، ص 287.
7. مفید، محمد بن محمد، امالی، محقق/مصحح، استاد ولى، حسین و غفارى علی‌اکبر، قم، کنگره شیخ مفید، چاپ اول، 1413 ق، ص 6.
8. قال بعض المحققین: استحفاظهم الاسم الأکبر الذی هو الکتاب الجامع للعلوم الغیر المنفک عن الأنبیاء... ؛ مجلسى، محمدباقر بن محمدتقی، مرآه العقول فی شرح أخبار آل الرسول‏،‏ محقق/مصحح، رسولى محلاتى، سید هاشم، تهران، دارالکتب الإسلامیه، چاپ دوم، 1404 ق، ج 3، ص 272.
9. صفار، محمد بن حسن، بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد صلی‌الله علیهم، ‏محقق/مصحح، کوچه‌باغی، محسن بن عباسعلى‏، قم، مکتبه آیه الله المرعشی النجفی‏، 1404 ق، ص 363.
10. «فَإِنَّهُ قَالَ لَا یَرَى عَوْرَتِی أَحَدٌ غَیْرُک‏...»؛ صفار، محمد بن حسن، بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد صلی‌الله علیهم، ‏محقق/مصحح، کوچه باغى، محسن بن عباسعلى‏، قم، مکتبه آیه الله المرعشی النجفی‏، 1404 ق، 308.
11. برای مطالعه بیشتر درباره این موضوع می‌توانید به مقاله‌ای با عنوان پژوهشی در روایات «الف باب»، اثر محمدتقی شاکر، چاپ‌شده در مجله علوم حدیث، سال هفدهم، شماره چهارم، مراجعه نمایید.

برخی «حورالعین» را به معنای «زنان بهشتی» ترجمه کرده اند که اشتباه است و همین باعث شده است که تصورات اشتباهی در مورد معانی و مفاهیم آیات و روایات پیدا کنند.
منظور از حورالعین بهشتی در قرآن

پرسش:
آیا بهشتیان با حورالعین ازدواج می‌کنند؟ قرآن می‌گوید زوجنا ولی بعضی می‌گویند حورالعین خادم هستند نه همسر بهشتی! اگر مردان با حورالعین ازدواج می‌کنند آیا زنان نیز با غلمان ازدواج می‌کنند یا حور وغلمان خادمان بهشتی هستند نه همسر؟ اینکه می‌گوید یطوف علیهم ولدان مخلدون، غیر از غلمان است؟ آیا این‌ها باعث نمی‌شود تصور شود در بهشت مسائل جنسی خیلی بولد شده؟!
 

پاسخ:
بخشی از آیات قرآن کریم درباره بهشت و نعمت‌های بهشتی است. در این آیات به نعمت‌های فراوان و بی‌شماری همچون باغ‌ها، چشمه‌ها، آبشارها، درختان، لباس‌ها، خیمه‌ها، تخت‌ها و پشتی‌ها، خدمتکاران، خوردنی‌ها و آشامیدنی‌ها و ... اشاره‌شده است که همگی جاودانه و بی‌پایان هستند. یکی از نعمت‌هایی که خداوند برای اهل بهشت در نظر گرفته همسران و هم‌نشینان بهشتی است.

ازواج مطهره یعنی همسران پاکیزه نه زنان پاکیزه!
خداوند در قرآن به فراوانی از بهشت و نعمت‌های آن سخن گفته است. یکی از این نعمت‌ها «ازواج مطهره» است. (۱) «ازواج» در زبان عربی جمع «زوج» و به معنای همسر است و شامل مرد و زن، هر دو می‌شود؛ (۲) بنابراین، این نعمت الهی اختصاصی به مردان ندارد و شامل همه اهل بهشت اعم از زنان و مردان خواهد شد؛ چنانکه نعمت‌هایی که قبل و بعد از این نعمت ذکرشده است نیز مختص به مردان نمی‌باشند.

حورالعین
برخی معتقدند که حورالعین نیز به معنای همسران بهشتی است و نه زنان بهشتی. به باور آن‌ها تعابیر به کار رفته درباره حوریان بهشتی در قرآن کریم، خالی از هرگونه مفهوم جنسیت است؛ اما بعدها به جهت بی‌توجهی به ریشه این کلمه، گمان شده که مراد از حورالعین فقط زنان هستند و این گمان نادرست به کتاب‌های لغت، تفاسیر و حتی ترجمه روایات نیز راه‌یافته است. (3)
در دو آیه قرآن خداوند از تزویج با حوریان سخن گفته است: ﴿زَوَّجْنٰاهُمْ بِحُورٍ عِینٍ﴾. (۴) مطابق این دو آیه و بر اساس معنای لغوی «زوّج: قرین و هم‌نشین کردن» برای بهشتیان هم‌نشینانی بهشتی است که پیوسته گرداگرد آن‌ها می‌گردند. این هم‌نشینان بهشتی، آن‌چنان زیبا هستند که چشم‌ها از دیدن آن‌ها حیران می‌شود. (۵) همان‌طورکه مشخص است این نعمت نیز اختصاصی به مردان ندارد و شامل هر دو گروه زنان و مردان می‌شود.
شاید کسی بگوید که کاربرد ضمیر «هم» که در زبان عربی برای جمع مذکر (چند مرد) است، نشان می‌دهد که مراد قرآن از «حور عین» زنان بهشتی است که خداوند آن‌ها را به ازدواج مردان درمی‌آورد؟ اما این استدلال درست نیست؛ چراکه در زبان عربی برای مجموعه‌ای مرکب از مذکر و مؤنث لفظ مذکر به کار می‌رود؛ حتی اگر تعداد زنان بیشتر از مردان باشد. (۶) با توجه به اینکه اهل بهشت نیز متشکل از زنان و مردان هستند، باید برای آن‌ها از باب تغلیب از واژگان مذکر استفاده کرد.
نکته دیگر این‌که فعل «زوّج» به معنای قرین و همراه کردن است. معنای این فعل در زبان عربی هرچند لزوماً به معنای ازدواج نیست و ازدواج تنها یکی از مصادیق آن است، (۷) اما اجازه نمی‌دهد که بگوییم مراد از حورالعین خادمان بهشتی است؛ بله حورالعین در خدمت اهل بهشت است، اما به‌عنوان یک همراه و هم‌نشین نه خدمتگزار.

غلمان
غِلمان در زبان عربی به معنای نوجوانان است. با بررسی معنا و کاربرد کلمات هم‌نشین واژه «غلمان»، یعنی «طواف» و «ولدان»، روشن می‌شود که وظیفه این موجودات پذیرایی و رفت‌وآمد برای خدمت به بهشتیان است. (۸) مطابق روایات فهم صحابه به‌عنوان مخاطبان اولیه قرآن از «غلمان» نیز خدمتگزار بوده است. (۹) مفسران هم در مقام تفسیر آیه قید «فی الخدمه» را آورده‌اند: «وَ یَطُوفُ عَلَیْهِمْ‏ فى الخدمه غِلْمان‏». (۱۰)
 احتمال دیگری که توسط برخی از مفسران درباره «غلمان» مطرح‌شده، این است که خداوند فرزندان بهشتیان که در کودکی از دنیا رفته‌اند را به آنان برمی‌گرداند. (۱۱) بنابراین، مراد از «غلمان» در قرآن کریم همسران بهشتی نیست.

ولدان مخلدون
«وِلْدانٌ مُخَلَّدُون» یعنی نوجوانانی که هیچ‌گاه پیر نمی‌شوند. مفسران «ولدان مخلدون» را همان «غلمان» دانسته‌اند (۱۲) و در مقام تفسیر آیه برای آن‌ها نیز قید «فی الخدمه» را آورده‌اند: «یَطُوفُ عَلَیْهِمْ للخدمه وِلْدانٌ غلمان مُخَلَّدُون‏». (۱۳) البته مطابق روایتی «ولدان مخلدون» فرزندان بهشتیان هستند که نه ثوابی دارند که بهشتی شوند و نه عقابی که جهنمی. 
مطابق روایتی دیگر آن‌ها فرزندان جهنمیان هستند که در کودکی از دنیا رفته‌اند. (14)

قرآن و بولدکردن نعمت‌های جنسی؟!
اسم «حور» تنها دو بار در قرآن به کاررفته است. چنانکه تنها سه بار در قرآن به «ازواج مطهره» اشاره شده است. سایر نعمت‌های بهشتی که مربوط به مسائل جنسی می‌شود نیز همگی در همین حد هستند: 
«کواعب» یک بار. «اتراب» دو بار. «قاصرات الطرف» سه بار. «لم یطمثهن» دو بار و ... . همان‌طور که مشخص شد عناوینی همچون «غلمان» و «ولدان مخلّدون» نیز ارتباطی با امور جنسی ندارند؛ اما اگر هم داشتند روی‌هم سه مرتبه در قرآن به‌کاررفته‌اند. چنانکه مطابق تحقیق صورت گرفته خداوند در ۲۴ آیه قرآن به همسران بهشتی پرداخته است. (۱۵) با مقایسه این تعداد اندک با کل کلمات و آیات قرآن (۷۷۸۰۷ کله و ۶۲۳۶ آیه) به درصد بسیار ناچیزی می‌رسیم. این درصد اندک نشان می‌دهد که قرآن ـ برخلاف تصور برخی ـ اصلاً چنین نعمت‌هایی را در قرآن پررنگ نکرده است. نکته دیگری که نباید آن را نادیده گرفت این است که انسان دارای قوه «شهوت» است؛ به خاطر همین، کاملاً طبیعی است که برخی از نعمت‌های بهشتی در رابطه با این قوه باشند.

نتیجه:
خداوند در قرآن به فراوانی از بهشت و نعمت‌های آن سخن گفته است. انسان دارای قوه «شهوت» است و به خاطر همین، کاملاً طبیعی است که برخی از نعمت‌های بهشتی در رابطه با این قوه باشد. یکی از این نعمت‌ها «ازواج مطهره» است که  اختصاصی به مردان ندارد و شامل همه اهل بهشت اعم از زنان و مردان خواهد شد. در دو آیه قرآن خداوند از تزویج با حوریان سخن گفته است. مطابق این دو آیه برای بهشتیان، اعم از زن و مرد، هم‌نشینانی بهشتی از بین فرشتگان است که از شدت زیبایی‌شان چشم‌های اهل بهشت از دیدن آن‌ها حیران می‌شود. مراد از «غلمان» همسر بهشتی نیست؛ بلکه آن‌ها خدمتگزاران بهشت هستند. «ولدان مخلدون» نیز عنوان دیگری برای همان «غلمان» و خدمتگزاران بهشتی است که خداوند با این تعبیر به ویژگی دیگری از آن‌ها اشاره کرده است. 
نسبت سنجی آن دسته از واژگان قرآن که به نعمت‌های جنسی بهشت اشاره می‌کنند با کل واژگان قرآن نشان می‌دهد که برخلاف تصور برخی چنین مسائلی اصلاً در قرآن به‌صورت پررنگ مطرح نشده است.

منابع برای مطالعه بیشتر:
مقاله «آیات موهم جنسیت حوریان بهشتی در قرآن کریم» تألیف الهه هادیان رسنانی.

 

 

پی‌نوشت‌ها:
۱. سوره بقره، آیه ۲۵؛ سوره آل‌عمران، آیه ۱۵؛ سوره نساء، آیه ۵۷.
۲. ابوعبیده، مجاز القرآن، محقق: فواد سزگین، قاهره، مکتبه الخانجی‏، چاپ اول، ۱۳۸۱ ق، ص ۳۴.
۳. هادیان رسنانی، الهه، «آیات موهم جنسیت حوریان بهشتی در قرآن کریم»، نشریه الاهیات قرآنی، ۱۴۰۱ ش، ش ۱۸، ص ۱۳. در نقطه مقابل، برخی معتقدند که ویژگی‌هایی همچون «ابکار» و «مقصورات فی الخیام» که در قرآن برای حوریان به کار رفته است، نشان می‌دهند که آنان زن و هم‌نشین مردان بهشتی هستند.
۴.  سوره دخان، آیه ۵۴؛ سوره طور، آیه ۲۰.
۵. طریحی، فخرالدین بن محمد، مجمع البحرین، محقق: احمد حسینی اشکوری، تهران: مکتبه المرتضویه، ۱۳۷۵ ش، ج ۳، ص ۲۷۸: «الحُورُ جمع حَوْرَاء - بالفتح و المد - و هی الشدیده بیاض العین فی شده سوادها، سمیت بذلک لأن الطرف - أی العین - یحار بها».
۶. هادیان رسنانی، الهه، آیات موهم جنسیت حوریان بهشتی در قرآن کریم، ص ۱۹. همچنین رجوع شود به مقاله: دهقانی زاده، مجید، «جنسیت و زبان قرآن»، نشریه حوراء، شماره ۳۲، ۱۳۸۸ ش.
۷. طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، بیروت، مؤسسه الأعلمی للمطبوعات‏، ۱۳۹۰ ق، ج‏۱۸، ص ۱۴۹.
۸. جلالی کندری، سهیلا و اعظم سادات شبانی، بررسی دیدگاه برخی مستشرقان درباره «هم‌جنس‌گرایی» در قرآن، مجله قرآن‌پژوهی خاورشناسان، شماره ۱۹، ۱۳۹۴ ش، ص ۶۲.
۹. صنعانی، عبدالرزاق بن همام، تفسیر القرآن العزیز المسمى تفسیر عبدالرزاق، بیروت، دارالمعرفه، ۱۴۱۱ ق،‏ ج‏۲، ص ۲۰۱. در روایت برای غلمان از تعیبر «هذا الخدم‏» یا «هذا الخادم» استفاده‌شده است.
۱۰. دینورى، عبدالله بن محمد، الواضح فى تفسیر القرآن الکریم، بیروت،‏ دارالکتب العلمیه، منشورات محمدعلی بیضون، ‏۱۴۲۴ ق، ج‏۲، ص ۳۴۹.
۱۱. ماوردى، على بن محمد، النکت و العیون تفسیر الماوردى، بیروت، دارالکتب العلمیه، منشورات محمدعلی بیضون‏، ج‏۵، ص ۳۸۳.
۱۲. مقاتل بن سلیمان،‏ تفسیر مقاتل بن سلیمان، بیروت، دار إحیاء التراث العربی‏، ۱۴۲۳ ق، ج ۴، ص ۲۱۷؛ سمرقندى، نصر بن محمد، بحرالعلوم، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۶ ق، ج‏۳، ص ۳۹۲.
۱۳. ثعلبى، احمد بن محمد، الکشف و البیان (تفسیر ثعلبى)، بیروت، دار إحیاء التراث العربی‏، ۱۴۲۲ ق،  ج ۹، ص ۲۰۴.
۱۴. طبرسى، فضل بن حسن،‏ مجمع‌البیان فی تفسیر القرآن، تهران، ناصرخسرو، ۱۳۷۲ ش، ج ۹، ص ۳۲۷.
۱۵. حاجی شرفی، رضوان، ویژگی‌های زنان بهشتی از منظر قرآن، روان‌شناسی فرهنگی زن، شماره ۱۲۸، ۱۳۹۰ ش، ص ۷۳.
 

گرایش فطری انسان به پرستش و عدم هدایت درست این گرایش، منجر به انحرافاتی مانند شیطان پرستی خواهد شد که متأسفانه در دوره های مختلف تاریخی وجود داشت است.
شیطان پرستی و علل آن

پرسش:
چرا عده‌ای به‌جای خدا، طرفدار شیطان هستند و شیطان‌پرست شده‌اند؟ علتش چیست؟ آیا به این خاطر است که در مجادله خدا و شیطان، حق را به شیطان می‌دهند و شیطان را بهتر از خدا می‌دانند؟.
 

پاسخ:
«پرستش» یا عبادت، نهایت فرمان‌برداری، خضوع و انعطاف‌پذیری انسان در برابر معبود است که سبب می‌شود آدمی خودش را در اختیار معبود قرار دهد و از دستورات او پیروی کند. پرستش یا عبادت در همه نحله‌ها و جریان‌های مذهبی دنیا، وجود داشته و در ادیان ابراهیمی نیز، به‌مثابه میثاقی میان انسان و خداوند، مطرح است و می‌توان آن را گرایشی فطری و مشترک میان همه انسان‌ها به‌حساب آورد. اگر این میل فطری، به‌خوبی تأمین نشود و در مسیر درست قرار نگیرد، به گرایش‌های انحرافی مثل شیطان‌پرستی منجر خواهد شد. با توجه به اینکه شیطان‌پرستی، انواع و ادوار مختلفی دارد، در ادامه، در قالب چند نکته، علل گرایش به پرستش شیطان در هر دوره را بررسی می‌کنیم.

نکته اول: دوران باستان (شیطان‌پرستی بدوی)
در سده‌های نخستین از حیات بشر، گروهی از انسان‌ها در برابر آنچه قدرت مقابله با آن را نداشتند یا از درک آن عاجز بودند، تسلیم‌شده و سجده می‌کردند. (1) پرستش زمین، آسمان و اجرام آسمانی، آتش، رعدوبرق، ابر، دریا، رودخانه، طوفان، جنگل و نیز پرستش روح نیاکان و بزرگان همراه با دلجویی از موجودات ماورایی؛ مانند شیطان و جن، میان گروهی از اقوام باستانی رواج داشته است. البته پرستش ملائکه و شیاطین برای جلب محبت و عنایت و یا دفع ضرر و زیان بوده است. (2) برای نمونه، هنگام خشک‌سالی و یا آفتی که همه محصولات را نابود می‌کرد، معتقد می‌شدند که همیشه تدبیر جهان به دست خداوند بخشنده و مهربان نیست، بلکه گاهی اوقات نیروهای شر و شیطانی هم‌دست در امور جهان دراز می‌کنند و بر سود و زیان انسان مسلط هستند. ازاین‌رو، آیین‌هایی همچون پرستش الهه باروری ایجاد کردند که در آن زنان و مردان یک قبیله برای افزایش محصول زمین‌های خود، بی‌مهابا به هم می‌آمیختند (3) تا بر اساس قانون تشابه در جادوگری (4) که توهمی بیش نیست، باعث باروری هرچه بیشتر زمین و درنتیجه محصول بیشتر گردند و یا آیین قربانی انسان را ایجاد کردند که در آن با اهدای خون یک انسان و بعضاً یک کودک به شیاطین،  به گمان خود از اراده شوم شیطان در امان می‌ماندند. (5)
این انحرافات به‌مرور زمان جنبه‌های جدیدتری می‌یافت تا جایی که برخی از آن‌ها شیطان را همه‌کاره جهان می‌دانستند. در اکتشافات به دست آمده در آمریکای جنوبی، یکی از قبائل، شیطان را پرستش کرده و او را پدیدآورنده زمین و آسمان می‌دانستند (6) و برای جلب رضایت وی و محافظت از خود، اعمال مخصوصی انجام می‌دادند تا خدای تاریکی از آنان خشنود باشد. (7)
روح پرستی نیز، یکی دیگر از جلوه‌های شیطان‌پرستی است؛  (8) بدین‌صورت که اشخاص بدخو و ستمکار، پس از مردن در عالم دیگر به‌صورت شیاطین و عفریت‌ها درمی‌آیند؛ لذا با انجام مناسکی خاص سعی می‌کردند موجبات آسایش این ارواح را فراهم کنند و از آسیبشان در امان بمانند.
یکی دیگر از ریشه‌های شیطان‌پرستی نخستین، دوگانه‌پرستی و ثنویت و قائل بودن به خدای خیر و شر است. برای نمونه؛ شیطان‌پرستان نخستین باور داشتند، فراوانی محصول و باروری زمین و هر چیزی که منافع آنان را تأمین می‌کند از جانب خدای خیر و خشک‌سالی و بلایای طبیعی زاییده نیروی شر است و به همان اندازه که خدای خیر سزاوار پرستش است، خدای شر نیز شایسته عبادت است. (9) سپس به سبب ابهاماتی که در تعالیم زرتشتی، از باب وجود اهورامزدا و اهریمن و نیز استقلال یا عدم استقلال آن‌ها از همدیگر، (10) به وجود آمد، موجب پیدایش تفکر ثنویت گشت.

نکته دوم: شیطان‌پرستی قرون‌وسطی
این نوع شیطان‌پرستی مربوط به قرن چهارم تا پانزدهم میلادی بوده و سنگ بنای ایدئولوژی شیطان‌پرستی را تا دوره شیطان‌پرستی مدرن مستحکم کرد. (11) بر پایه آموزه‌های تورات -که یهودیان و مسیحیان این کتاب  را مقدس می‌دانند- کسب دانش، عملی ضد دین تصور شد و شیطان به‌صورت مظهر خرد و دانایی و راهنمای بشر به‌سوی درخت معرفت، درآمد. (12) این باور و تفکر تا جایی پیش رفت که برای برخی از مردم، یاری خواستن از شیطان در برخی علوم ضروری پنداشته شد و کمک گرفتن از دانش اهریمن و نیروهای اهریمنی قوت گرفت که درنهایت به پرستش شیطان منجر شد. (13)
در این تفکر، شیاطینی همچون «بعل»، «فوراس یا فورکاس» و «بوئر» مورد ستایش قرار می‌گیرند که هرکدام دارای رشته و علومی بوده و از سرپرستان جهنم محسوب می‌شوند. (14) مطابق این دیدگاه، این‌ها فرشتگان شریری هستند که از بهشت رانده شده و از آنجایی که فرشتگان اسیر خداوند بوده و شیطان‌ها از آن دسته از فرشتگانی هستند که برای آزادی سر به عصیان نهادند، لذا تبعیت انسان از شیطان نیز باعث آزادی برای مردم ضعیفی بود که از همدستی کلیسا و اشراف رنج می‌برده و اسیر در بند مقامات دینی و مذهبی بودند. (15)
از دید آنان خیروبرکت زیادی از شیطان به انسان رسیده و گاهی هم اگر قصد شیطان شر بوده است، وقتی انسان‌های پرهیزکار و نیکوکار منصفانه با او رفتار کرده‌اند، حاصل کارش مبدل به خیر شده است. (16) اگرچه او انسان را به عصیان و سرکشی وا‌می‌دارد، اما انگیزه‌های سازنده‌ای مثل کنجکاوی و آزادی را در انسان برمی‌انگیزد و او را از قدرت و نفوذ بیشتری برخوردار می‌کند. او میل و هوس به ناشناخته‌ها را در ما تهییج می‌کند، رؤیا و امید به ما می‌دهد و تلخی و ناخشنودی عطا می‌نماید؛ اما در پایان ما را به بهتر رهنمون می‌شود و بدین ترتیب بیشتر در خدمت خیر است. او همان نیرویی است که در راه شر می‌کوشد، اما مسبّب خیر است. (17)
همچنین شیطان‌پرستی در این دوران، ارتباط مستقیمی با سحر و جادوگری داشته و ساحری، در حقیقت انتساب علم به شیطان و اجنه بوده است. (18) در اواخر قرون‌وسطی میل به جادوگری و شیطان‌پرستی بین مردم اروپا شدت یافت. آنان به گمان خود با جادو در مجامع شبانه، شیطان را به‌عنوان پادشاه اجنه و شیاطینی که درصدد تسخیرشان بودند، می‌پرستیدند تا بر قوای ویژه‌ای دست یابند. (19)
به‌طور کلی، شیطان‌پرستی قرون‌وسطی، میراث یهودیان بوده و بستر اصلی آن ترویج اندیشه‌ها و باورهای عرفان کابالای یهود است. ویل دورانت می‌نویسد: توجه مفرط به جادو سبب شد که عرفان کابالای یهودی، در عمل به شیطان برسد. آنان در مجامع خود شیطان را پادشاه دیوان می‌دانستند و می‌پرستیدند و در ازای این پرستش، طالب دست یافتن بر قوای طبیعی بودند. (20) در حقیقت این عرفان یهودی، انسان قرون‌وسطی را به سمت شیطان‌پرستی سوق داد و به انحطاط مبتلا کرد.

نکته سوم: شیطان‌پرستی معاصر (مدرن)
این نوع شیطان‌پرستی که از باورهای یهودیت در قرون‌وسطی سرچشمه گرفته، درگذر زمان با تأثیر از عواملی همچون پیشرفت علم، منافع اقتصادی و سیاسی، باورهای دینی و خرافات، شکل تازه‌ای به خود گرفت و به دو شکل فلسفی و دینی بروز یافت:
* شیطان‌پرستی فلسفی: لاوی با تأثیر از مکاتب فلسفی همچون نیچه، کراولی، این رند، مارکی دوساد، لویس و داروین، شیطان را موجودی مثبت در برابر خدای کلیسا قرار می‌دهد. دیدگاه ایشان بیشتر سمت‌وسوی الحادی داشته به‌طوری که به خدایی که سزاوار پرستش باشد قائل نبوده (21) و جهانی پس از مرگ را قبول ندارد. (22) دیدگاه ایشان محوریت و مرکزیت خود انسان است و به‌نوعی خود را خدای خود می‌داند و به «خودخدایی» قائل است. (23) این قسم از شیطان‌پرستی، شیطان را وجودی متعالی ندانسته؛ بلکه آن را نماد مخالفت و سرپیچی از یک جامعه مطیع و خداترس معرفی می‌کند. در حقیقت شیطان را در طبیعت و در وجود هر انسانی می‌داند و باور به اعمال شیطانی اهمیت بیشتری داشته تا عقیده به خود شیطان. (24)
* شیطان‌پرستی دینی: آکوئینو برخلاف لاوی عقیده دارد شیطان موجودی واقعی بوده و از آن به «پادشاه تاریکی» یاد می‌کند. شیطان‌پرست مورد نظر او، می‌بایست یک یا چند الهه شیطانی را قبول داشته باشد. آن‌ها معبدی به نام «سِت» دارند؛ بنابراین ایشان به پرستش شیطانی که حضرت آدم و حوا علیهماالسلام را فریب داده معتقدند و علاوه بر سبک خودپرستی، به پرستش شیطان به‌عنوان الهه اهتمام می‌ورزند. از همین رو خود را «شیطان‌پرستان سنتی» می‌نامند. (25)

نتیجه:
بنا بر آنچه گذشت، روشن می‌شود که اگر گرایش فطری به پرستش، بر اساسِ عقل و دین اصیل، به‌درستی تنظیم و هدایت نشود و در چارچوب الحاد یا ادیان تحریف‌شده پیگیری شود، عاقبت به انحرافاتی مثل شیطان‌پرستی منجر خواهد شد که در سه دوره تاریخ اعم از باستانی، قرون‌وسطی و دوران معاصر و مدرن، قابل رهگیری است.

 

 

پی‌نوشت‌ها:
1. مجموعه نویسندگان، دانستنی‌های شیطان‌پرستی: جنبش‌های نوظهور معنویت نما، اصفهان، مرکز تحقیقات رایانه‌ای قائمیه، 1391 ش، ص 19.
2. نگارش، حمید، کژراهه شیطان‌پرستی، تهران، پژوهشکده تحقیقات اسلامی امام صادق علیه‌السلام، 1389 ش، ص ۴1.
3. لانتیه، ژاک، دهکده‌های جادو، ترجمه مصطفی موسوی، تهران، جاودان خرد، 1388 ش، ص 325.
4. این قانون می‌گوید: هر چیزی مشابه خود را ایجاد می‌کند.
5. دورانت، ویل، اصلاح دینی، ترجمه فریدون بدره ای و دیگران، تهران، سازمان انتشارات و آموزش اسلامی، 1368 ش، ص 62؛ جرج فریزر، جیمز، شاخه زرین، ترجمه کاظم فیروزمند، تهران، آگاه، 1401 ش، ص 327-331.
6. مجموعه نویسندگان، دانستنی‌های شیطان‌پرستی: جنبش‌های نوظهور معنویت نما، ص 20.
7. همان، ص 88.
8. ناس، جان، تاریخ جامع ادیان، ترجمه علی‌اصغر حکمت، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1390 ش، ص 20.
9. مظاهری سیف، حمیدرضا، معنویت‌های ساختگی: نگاهی تاریخی به پدیده شیطان‌پرستی، نشریه رشد آموزش قرآن، پاییز 1389 ش، شماره 30، ص 46.
10. ناس، جان، تاریخ جامع ادیان، ص 454.
11. مظاهری سیف، معنویت‌های ساختگی: نگاهی تاریخی به پدیده شیطان‌پرستی، ص 48.
12. سِفر پیدایش، 3؛ مظاهری سیف، حمیدرضا، معنویت‌های ساختگی: 
نگاهی تاریخی به پدیده شیطان‌پرستی، ص 48.
13. عابدی، محمدرضا، آراسته، عقیله، بررسی تطبیقی دیدگاه‌های شیطان‌پرستی و اندیشه عین القضات درباره ابلیس، فصلنامه الهیات تطبیقی، پاییز و زمستان 1396 ش، شماره 18، ص 72.
14. گل‌سرخی، ایرج، تاریخ جادوگری، تهران، نشر علم، 1377 ش، ص 353.
15. مظاهری سیف، معنویت‌های ساختگی: نگاهی تاریخی به پدیده شیطان‌پرستی، ص 49.
16. گل‌سرخی، ایرج، تاریخ جادوگری، ص 348.
17. همان، ص 334.
18.   Satanas, venus, litrrary Satanists: spiritualsatanist.com, 2004, p. 1.
19. دورانت، ویل، اصلاح دینی، ص 282.
20. همان، 283.
21. لاوی، آنتوان، انجیل شیطانی، بخش لوسیفر، نسخه پی‌دی‌اف، ص 61؛ صدیقی پاشاکی، علی، جنون شیطان‌پرستی، تهران، نشر ناظرین، 1386 ش، ص 44 و 45.
22. لاوی، انجیل شیطانی، ص 12.
23. همان، ص 49.
24. همان، ص 63.
25. ر.ک: امین خندقی، جواد، شناخت و بررسی شیطان‌پرستی، قم، موسسه فرهنگی ولاء منتظر عجل¬الله تعالی فرجه الشریف، 1391 ش، ص 125- 126.
 

صفحه‌ها