پرسش وپاسخ

آن حضرت نه دستوری به مختار داده بوده و نه حتّی اذن و اجازه¬ی صریحی. پس چگونه می‌توان سکوت امام را به معنای تأیید اقدامات مختار گرفت؟

پرسش:
آيا همه اقدامات مختار ثقفي در قيام عليه قاتلان امام حسين (ع) مورد تأیید امام زین‌العابدین (ع) بود؟ آیا سکوت حضرت به معنای تأیید اقدامات افراطی مختار نیست؟
 

پاسخ:
اولاً توجه داشته باشید که مختار دشمنان بسیاری داشته و چه‌بسا برخی از مطالبی که دربارۀ او نقل‌شده، درست نباشد. او با سه گروه درافتاد: بنی‌امیه، آل زبیر و اشراف کوفه. این هر سه گروه در دشمنی با مختار و واردکردن انواع اتهامات به او، از هیچ کاری فروگذار نکردند؛ مانند کذاب بودن، مدعی پیامبری و…. بررسی ‏ها نشان می‌دهد که این اتهامات را به‌سادگی نمی‌توان پذیرفت. (1)
ثانیاً: مختار معصوم نبوده و قطعاً نمی‌توان پذیرفت که همۀ اقدامات او در قيام عليه قاتلان امام حسين (علیه السّلام) مورد تأييد امام سجاد (علیه السّلام) بوده باشد. سکوت آن حضرت نیز هرگز به معنای تأیید اقدامات مختار نیست؛ زیرا آن حضرت نه دستوری به مختار داده بوده و نه حتّی اذن و اجازه¬ی صریحی. پس چگونه می‌توان سکوت امام را به معنای تأیید اقدامات مختار گرفت؟ چنین برداشتی در همان زمان نیز مطرح نبود و هیچ‌یک از مخالفان مختار، امام سجاد را به سبب کارهای او مؤاخذه نکرد. آنچه بود، فقط همین بود که امام سجاد (علیه السّلام) با جمله‌ای کلی، از اصل تلاش برای ستاندن حق اهل‌بیت حمایت کرده بود؛ بدون این‏که نامی از کسی ببرد و یا روش خاصی را توصیه کند.(2)
برای مطالعۀ بیش‏تر:
قیام مختار، سید ابو فاضل رضوی اردکانی، شرکت چاپ و نشر بین‌الملل.
کلمات کلیدی:
مختار ثقفی، انتقام کربلا، سیرۀ سیاسی امام سجاد، بازتاب‏های واقعۀ کربلا.
پی‌نوشت‌ها:
1. ر.ک: جعفریان، رسول، تاریخ سیاسی اسلام، ج 2: تاریخ خلفا (از رحلت پیامبر تا زوال امویان)، قم، نشر دلیل، چاپ اوّل، 1380 هجری شمسی، ص 531 ـ 534.
2. گروهی از تاریخ‌پژوهان؛ زیر نظر مهدی پیشوایی، تاریخ قیام و مقتل جامع سید الشهداء (علیه‌السلام)، قم، انتشارات مؤسسۀ آموزشی و پژوهشی امام خمینی، چاپ سوم، 1392 ش، ج 2، ص 257.
 

پرسش:

رهبری در یکی از سخنرانی هاشون گفتند که باید غضب لله داشته باشیم یعنی برای خودمون به خشم نیایم و به خاطر توهینی که به دین و خدا شد خشمگین بشویم! خب اگر یک نفر به پدر و مادرمان توهینی کرد باید بنشینیم و نگاه کنیم؟

پاسخ:
مقدمه: 
خشمی که در راستای اطاعت از خداوند باشد و انسان در خشم خود، خشنودی خدا را در نظر داشته باشد آن خشم، خشمی پسندیده است؛ مثل خشم مؤمن نسبت به دشمنان خدا و هنگام انجام گناهان، امّا خشمی که جهت اطاعت از خداوند نباشد، بلکه در راستای پیروی از شیطان باشد و شخص رضا و خشنودی شیطان را مدنظر داشته باشد آن خشم، خشمی ناپسند است مانند خشم انسان نسبت به برادر دینی خود. 
این مطلب توضیحاتی دارد که در ادامه به آن می پردازیم: 
1. در روایات اسلامی نوعاً خشم و غضب به طور مطلق مورد مذمت و نکوهش قرارگرفته است، اما مشخص است که مراد از آن ها، غضبی است که برای هوای نفس و منافع شخصی باشد. زمانی که انسان غضبناک می شود عقل وی تحت الشعاع قرار می گیرد؛ چنان چه امام صادق (ع) می فرماید: «خشم و غضب، دل حکیم را تاریک می کند و هر کس غضب خود را در اختیار نگرفت، نمی تواند عقل خود را در اختیار بگیرد»(1). بر این اساس، فکرش به درستی کار نمی کند؛ همان طور که امام على (ع) فرمود: «تندخویی، بخشى از دیوانگى است؛ زیرا صاحب آن (در غالب موارد)، بعداً پشیمان می گردد و اگر چنانچه پشیمان نشد جنون او ریشه می دواند!»(2). بسیاری از تصمیم هایی که شخص خشمگین می گیرد درست نبوده و او دست به کارهایی می زند که بعداً پشیمانی را به دنبال خواهد داشت؛ بر این اساس باید از چنین خشمی به خدا پناه برد. 
2. همان طور که نوشتید برخی غضب ها ممدوح و پسندیده است. خشمی که برای رضای حق باشد نه تنها مذموم نیست، بلکه بسیار پسندیده و در برخی موارد، لازم و ضروری است. امام علی (ع) می فرماید: «...جهاد چهار شعبه دارد: امربه معروف، نهى از منکر، پایدارى در جبهه ها و کینه توزى با فاسقان. پس هر که امربه معروف کند پشت مؤمن را محکم ساخته و هر که نهى از منکر کند بینى کافر را به خاک مالیده و هر که در جبهه ها پایدارى کند به عهد و وظیفه خود عمل نموده و هر که با فاسقان کینه توزد براى خدا خشم گرفته و هر که براى خدا خشم بگیرد حقیقتاً مؤمن است‏. پس این است ایمان و پایه هاى آن»(3). این روایت به خوبی خشم برای رضای خدا را تأیید می کند. 
3. نکته مهم در اخلاق اسلامی این است که خشم و غضب برای رضای خدا نیز نباید از دایره اخلاق و شرع فراتر رود؛ یعنی مثلاً کسی که برای خدا خشمگین می شود، نباید به خود اجازه ظلم و ستم و فحاشی و هتاکی و کارهای غیراخلاقی بدهد؛ یعنی مثلاً در مواجهه با فاسقان تذکر محکم می دهد یا در جبهه جهاد محکم و جدی مبارزه می کند. نباید کسی تصور کند حالا که در مواجهه با گناه یا فسق یا کفار یا فاسق باید جدی و محکم و تند باشد، پس اجازه هر نوع ظلم و تجاوز از حق یا فحاشی و هتاکی را دارد. اسلام چنین اجازه ای به ما نمی دهد. امیرالمؤمنین در عین جدیت در جهاد، پا را از دایره اخلاق بیرون نگذاشته است. دریکی از جنگ ها وقتی لشکر دشمن شروع به فحاشی یا هتاکی کرد و لشکریان امیرالمؤمنین (ع) نیز قصد مقابله به مثل داشتند، حضرت فرمودند: «من دوست ندارم که شما دشنام دهنده باشید; ولى اگر اعمال زشتشان را شرح دهید و احوال آن ها را بیان کنید به گفتار صحیح نزدیک تر و براى اتمام حجّت رساتر است»(4) این سیره اهل بیت علیهم السلام است. در جای خود در کتب تاریخی ثابت است که فاطمه ی زهرا (س) دو خطبه طوفانی ایراد کرده؛ دو خطبه ی به معنای واقعی کلمه طوفانی. یکی در مسجد در میان انبوه متراکم مردان (5)، یکی هم خطاب به زنان مدینه (6) که پُر است از مطالب بسیار مهم و اعتراضی و تنبیه نسبت به مفاهیم برجسته ی اسلامی که فاطمه ی زهرا (سلام الله علیها) در مورد آن ها خطر را احساس می کرد، ولی در این دو خطبه ی مهم و بزرگ و پُرشور، یک کلمه ی هتک و زشت و توهین آمیز وجود ندارد؛ و همه ی کلمات، محکم و مستحکم و بیانات متین و متقن است. پس به بهانه غضب برای خدا، ظلم و ستم و معصیت و بی اخلاقی جایز نیست. 
4. در مورد توهین به والدین هم می توان گفت باید با جدیت و محکم برخورد کرد. غضب و تندی شاید همیشه و همه جا لازم نباشد، ولی حتماً تذکر و دفاع از حیثیت آن ها لازم است. کسی حق ندارد به والدین ما توهین کند. اگر کسی این کار را کرد بدون این که مقابله به مثل کنیم باید به او تذکر بدهیم. باید بگوییم حق نداری توهین کنی. اگر اصرار به کارش دارد باید از او جدا شوید و جلسه را ترک کنید. این برخورد حتماً ارزشمند و از موارد غضب برای خداست. نتیجه: غضب و خشم غالباً نکوهیده و نشانه خروج از قوه عاقله و افراط است ولی غضب برای خدا هم داریم که ممدوح و پسندیده است و در منابع دینی بر آن تاییدات وجود دارد و خوب است که در دفاع از ارزش های اسلامی انسان به صورت جدی و محکم بایستد. منتها نباید از دایره اخلاق خارج شد و به بهانه غضب برای خدا نمی توان هتاکی یا فحاشی یا در بدی ها مقابله به مثل کرد. توهین به والدین نیز از مواردی است که نباید سکوت کرد. باید حتماً محکم و جدی تذکر داد و از مصادیق غضب برای خدا می تواند باشد. باید محکم تذکر دهید اگر اصرار داشت از او جدا شوید حتی در صورت ادامه آزار می توان از پیگیری حقوقی نیز استفاده کرد. 
منابع بیشتر برای مطالعه: - نماز و مهار خشم، علی نور محمدی. -خشم و شیوه های درمان آن از دیدگاه آیات و روایات، بهزاد بیرانوند. -فروبردن خشم، محمد قائم فرد. 
کلمات کلیدی:
خشم و غضب بیجا، کنترل خشم، پرخاشگری، غضب ممدوح.
پی نوشت ها: 
1.    کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، دار الحدیث‏، قم‏، چاپ اول، 1429 ق، ج 3، ص 745: الْغَضَبُ مَمْحَقَهٌ لِقَلْبِ الْحَکِیمِ. وَ قَالَ: مَنْ لَمْ یَمْلِکْ غَضَبَهُ، لَمْ یَمْلِکْ عَقْلَه‏. 2
2.    . سید رضی، نهج البلاغه، محقق و مصحح: صبحی صالح‏، هجرت‏، قم‏، چاپ اول، 1414 ق‏، ص 514: «الْحِدَّهُ ضَرْبٌ مِنَ الْجُنُونِ لِأَنَّ صَاحِبَهَا یَنْدَمُ فَإِنْ لَمْ یَنْدَمْ فَجُنُونُهُ مُسْتَحْکِم‏». 
3. شیخ مفید، الامالی، ص 278، کنگره شیخ مفید، قم‏، چاپ اول، 1413 ق‏: «وَ مَنْ شَنِئَ الْفَاسِقِینَ غَضِبَ لِلَّهِ وَ مَنْ غَضِبَ لِلَّهِ تَعَالَى فَهُوَ مُؤْمِنٌ حَقّاً فَهَذِهِ صِفَهُ الْإِیمَانِ وَ دَعَائِمُه‏». 
4. نهج البلاغه، همان، ص 323: «إِنِّی أَکْرَهُ لَکُمْ أَنْ تَکُونُوا سَبَّابِینَ وَ لَکِنَّکُمْ لَوْ وَصَفْتُمْ أَعْمَالَهُمْ وَ ذَکَرْتُمْ حَالَهُمْ کَانَ أَصْوَبَ فِی الْقَوْلِ وَ أَبْلَغَ فِی الْعُذْر». 
5. ن ک: شیخ صدوق، محمد بن على، من لا یحضره الفقیه، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، قم، چاپ دوم، 1413 ق، ج ۳، ص ۵۶۷-۵۶۸. 
6. ن ک: شیخ صدوق، محمد بن على، معانی الأخبار، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، قم، چاپ اول، 1403 ق، ص 354.
 

اصولاً مباحث اخلاقی و معنوی هم در جهت تثبیت و هم در جهت انحراف نیازمند زمان هستند؛ یعنی نمی توان گفت کسی یک شبه مؤمن شده یا یک شبه دست از ایمان برداشته است.

پرسش:
برادر بزرگترم چند سال قبل نماز می خواند ولی حالا نه نماز می خواند و نه روزه می گیرد و وقتی به او می گویم روزه بگیر، می گوید شب ها تا صبح می گیرم و می خندد، چند وقت یکبار هم مشروب می خورد، یکبار هم که در خانه کسی نبود و من وارد خانه شدم او را با یک نامحرم دیدم. ایشان پنج سال از من بزرگتر است و من 17 سال دارم و بسیار ترسوام مخصوصا در ارتباطات اجتماعی به حدی که از یک اخم دیگران می ترسم برای همین سعی می کنم در جمع نباشم حال من چه وظیفه ای نسبت به او دارم و چگونه می توانم او را هدایت کنم؟
 

پاسخ:
مقدمه: 
انسان موجودی مختار است و با اختیار خود دست به انتخاب می زند. اگر نگرش انسان نگرش دینی و الهی باشد انتخاب های او بر مبنای اصول دین خواهد بود و چنانچه در نگرشش دچار اشکال شود رفتارهای نادرستی از او سر خواهد زد. در نگرش و تربیت دینی تعبد و بندگی خداوند به واسطه نماز به اثبات می رسد و پرهیز از امور حرام همچون رابطه با نامحرم، شراب خواری، ظلم به دیگران و در یک کلام دوری از گناه در اولویت قرار می گیرد پس هر جا شاهد رفتار غیردینی هستیم به این نتیجه می رسیم که نگرش الهی شخص دچار خطر شده است و احتمال تخریب آن وجود دارد. 
اصولاً مباحث اخلاقی و معنوی هم در جهت تثبیت و هم در جهت انحراف نیازمند زمان هستند؛ یعنی نمی توان گفت کسی یک شبه مؤمن شده یا یک شبه دست از ایمان برداشته است. امور متعددی در مسیر زندگی انسان می تواند به تدریج بر کمیت و کیفیت ایمان انسان ها اثر بگذارد و آن ها را دچار ضعف یا تقویت ایمان نماید همان گونه که نوشتید برادرتان قبلاً اهل نماز بوده اند درواقع نور ایمان، ایشان را به تعبد دعوت می نموده و تربیت والدین و طهارت و پاکی روح هم در این زمینه بی تأثیر نبوده است، اما در ادامه حتماً عواملی بر میزان تقید ایشان تأثیر گذاشته و او را نسبت به انجام عبادات بی انگیزه کرده است تا جایی که حتی مرتکب سایر گناهان هم می شوند. دعوت به خیر: همهٔ ما به عنوان مسلمان موظف هستیم تا یکدیگر را امربه معروف و نهی از منکر نماییم. در این موضوع باید همچون پزشکی ماهر در ابتدا به دنبال بررسی علت ها باشیم و پس از کشف علل بیماری، جهت درمان آن اقدام نماییم. ضمن اینکه وظیفهٔ امربه معروف و نهی از منکر نسبت به نزدیکان از اهمیت بیشتری برخوردار است. قرآن می فرماید: وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ ۚ یأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَینْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکرِ؛ مردان وزنان باایمان، ولی (و یار و یاور) یکدیگرند؛ امربه معروف و نهی از منکر می کنند (1) بنابراین در این مسیر خسته نشوید و بدانید که از ویژگی های مؤمن این است که نسبت به رفتار دیگران احساس مسئولیت دارد. شروع تغییر از خود: ما نمی توانیم در وهلهٔ اول رفتار دیگران را تغییر دهیم، بلکه باید در تلاش باشیم تا خودمان بهترین رفتارها را داشته باشیم تا به برکت رفتارهای خوب ما، دیگران نیز اثر مثبت بپذیرند؛ پس تذکر دادن های مداوم، جروبحث کردن در رابطه با نماز و غر زدن های پیوسته نمی تواند نتیجهٔ خوبی به بار آورد. شما باید به میزان پایبندی خود به نمازخواندن دقت کنید و حواستان باشد که این پایبندی شعارگونه نباشد، بلکه حقیقتاً اهل عمل باشید تا برادرتان از دیدن عمل شما به این امور ترغیب گردند و الا اگر سهل انگاری ولو به میزان محدود در رفتار خود شما هم دیده شود ایشان انگیزه ای برای تغییر نخواهند داشت. ریشه یابی: گاهی نماز نخواندن افراد به دلیل تضعیف مبانی اعتقادی آن هاست؛ بنابراین شما باید از طریق پیشنهاد گفتگو با کارشناسان دینی به ایشان، برای تقویت زیربناهای اعتقادی او بکوشید و این گونه دیدگاه برادرتان در مورد خدا، قیامت، معاد و ...را تقویت کنید. گاهی عمل انسان ناشی از جهل و غفلتش نسبت به عوارض مثبت یا منفی آن عمل است. به همین دلیل بهتر است در گفتگوهای روزانه به شکل مستمر اما به میزان کم، گهگاه از فواید و برکات نماز و تأثیرات بد بی نمازی در زندگی با ایشان صحبت کنید. یقین داشته باشید که تذکر شما در درازمدت جواب خواهد داد. قرآن می فرماید: «وَذَکرْ فَإِنَّ الذِّکرَیٰ تَنْفَعُ الْمُؤْمِنِینَ؛ و پیوسته تذکّر ده، زیرا تذکّر مؤمنان را سود می بخشد»(2). نقش اعجاز گونهٔ محبت: مطمئن باشید محبت ورزی اثری اعجاز گونه دارد. شما با ابزار محبت و به دوراز تنش و تشنج می توانید ایشان را متقاعد کنید تا به نمازخواندن رو بیاورند. از زیر نظر گرفتن و کنترل رفتارهای او برای مدتی بپرهیزید. مراقب باشید در این مسیر دچار افشاگری، بردن آبروی ایشان، سرزنش و رسوا نمودن ایشان مقابل دیگران نگردید. حذف عوامل محیطی: اصلی ترین علت کاهلی در نماز افتادن در دام گناه است. عبادت و بندگی احتیاج به توفیق دارد و این توفیق به دست نمی آید مگر اینکه دل را از گناه پاک کنیم. شاید عوامل محیطی یا دوستان و اطرافیان منجر به دعوت برادر شما به انجام کارهای حرام همچون خوردن مشروب و یا رابطه با نامحرم شده و همین گناهان توفیق عبادت را از او سلب نموده است. تأثیر اطرافیان و ارتباط با آنان دلیل محکمی برای کاهلی در نماز است. واقعاً نشست وبرخاست با افراد غافل چنان اثر منفی بر وجود انسان نه فقط بر نماز و اقامهٔ آن بلکه بر عقاید و احوالات فرد می گذارد که وصف ناپذیر است؛ بنابراین برای دعوت ایشان به نماز باید او را از انجام گناهان نهی کرد و عوامل محیطی را حذف نمود. یادآوری نعمت ها: نعمت هایی که در زندگی دارید را به موضوع سپاسگزاری از صاحب این نعمت ها یعنی خداوند گره بزنید و این گونه هشدار دهید که کفران این نعمت ها منجر می شود تا خداوند نعمتش را سلب نماید. در این گفتگوها نماز را وسیلهٔ تشکر از خداوند معرفی کنید تا این گونه نسبت به نمازخواندن ترغیب گردند. همچنین از سایر اموری که برادرتان بدان معتقدند بهره ببرید مثلاً اگر ایشان به امام حسین علیه السلام علاقه دارند می توانید از طریق همین علاقه ایشان را به نماز دعوت کنید. گاهی مواقع افراد فکر می کنند چون ممکن است خداوند آن ها را نبخشد از خواندن نماز مأیوس می شوند در این رابطه نیز باید مغفرت و رحمت الهی را به ایشان یادآور شوید. کتاب هایی با موضوع نماز را تهیه و مطالعه نمایید و سعی کنید در محل نظر و نگاه او قرار دهید تا نسبت به خواندن آن ها راغب گردد. بهره بردن از واسطه ها از واسطه هایی که روی ایشان تأثیرگذار هستند استفاده نمایید مثلاً اگر حرف شنوی ایشان از مادر یا پدرتان زیاد است می توانید محرمانه این موضوع را با مادر یا پدرتان مطرح کنید و از آن ها درخواست کنید تا غیرمستقیم و نه از جانب شما، به ایشان تذکر دهند. تمرکز بر رفتارهای خوب: یکی از اموری که می تواند در عدم رغبت افراد به انجام کارهای خوب اثرگذار باشد این است که کارهای نیک و شایستهٔ آن ها و ویژگی های مثبتی که دارند دیده نمی شود. گاهی افراد برای استمرار کار نیک نیازمند تشویق اند؛ بنابراین سایر ویژگی های مثبت ایشان را برجسته نموده و از این طریق زمینه را برای تشویق ایشان به نماز فراهم آورید. این را بدانید که با اجبار کسی را نمی توان هدایت نمود چه بسا تأثیر منفی آن بیشتر از هدایت گردد. اگر رابطه شما با برادرتان اکنون به جبهه گیری و حساسیت نشان دادن و صف آرایی منتهی شده است برای مدتی سکوت کرده و حرفی به او نگویید و به دنبال اجرای روش غیرمستقیم باشید و به شکلی از همکاری افراد دیگر بهره مند شوید. از دعا و توسل به اهل بیت علیهم السلام هرگز غافل نشوید. چراکه ما موظف شده ایم تا خواسته های مادی و معنوی خویش را با تمسک به این ذوات نورانی از خداوند طلب نماییم. نتیجه: اگر رابطهٔ والدین شما با برادرتان خوب است و والدین روش درست امربه معروف و نهی از منکر را می دانند می توانید در رابطه با گناهان ایشان با یکی از والدین صحبت نمایید؛ و از آن ها درخواست کنید تا برای هدایت ایشان قدم بردارند؛ اما اگر رابطهٔ والدین شما با برادرتان خوب نیست و گفتن این موضوعات جو را متشنج می کند لازم نیست با آن ها صحبت کنید. اگر دوستان مشترکی دارید یا در بین فامیل افراد نمازخوان و متعهدی هستند می توانید به بهانه های مختلف زمینهٔ دیدار و رفت وآمد با آن ها را فراهم نمایید تا به واسطهٔ این معاشرت ها برادرتان نیز از مسیر خطا بازگردند. یادتان باشد که ایجاد تغییر و اصلاح رفتار به صورت ناگهانی بسیار دشوار است بنابراین باید صبر و تحمّل خود را افزایش دهید تا به تدریج و آهسته رفتار او را نسبت به نماز اصلاح کنید. 
معرفی منابع برای مطالعه بیشتر:
 1. راز نماز، محسن قرائتی. 
2. پرتوی از اسرار نماز، محسن قرائتی. 
3. بهشت وصال، بررسی آثار تربیتی، اجتماعی و فرهنگی نماز، حمید وارسته. 
4. گناه شناسی، محسن قرائتی.
 5. واجب فراموش شده، راهبردهای مقام معظم رهبری درزمینهٔ امربه معروف و نهی از منکر. 
کلمات کلیدی:
 نماز، بی نمازی برادر، روش امربه معروف، نهی از منکر، کاهل نماز، . 
پی نوشت ها: 
1.    سوره توبه، آیه 71. 
2.    . سوره ذاریات، آیه 55.
 

ولخرجی از صفات نکوهش شده درآیات و روایات است. اگر صحبت و گفتگو فایده ندارد وظیفه شما عمل به‌حکم عقلی رعایت اعتدال و اقتصاد در موضوعات مالی است.

پرسش:
بنده کارمند هستم و با توجه به اينکه حقوق ثابت دارم بنابراين مي بايست هزينه هاي زندگي مشترک را بر حسب ميزان درآمد خود مديريت کند. هميشه سعي و تلاشم اين بوده که در زندگي مشترک کم و کسري از نظر خوراک، پوشاک و ساير نيازهاي زندگي نداشته باشيم. از طرفی باید پس انداز هم داشته باشيم و به فکر تامين هزينه هاي مربوط به رهن يا اجاره مسکن نيز باشيم ولي همسر بنده ولخرج هستن طوري که تا قبل از اتمام ماه حقوقم تمام ميشه و مجبورم قرض کنم يا از هزينه هاي خودم مثل لباس يا غيره کم کنم و به همسرم بدم تا راضي بشود ولي پا از اين هم فراتر گذاشته طوري که نه ميتوانم پس انداز کنم، نه اجازه مديريت صحيح به بنده می دهد نه به توضيحات من در اين باره گوش ميدهند و هر وقت بخواهم مانع کارش بشوم با من دعوا ميکند، تهمت ميزند و سريعا دعوا راه ميندازد و پاي والدینش را وسط مي آورد و پيش فاميل و دوستان آبرويم را می برد. خواستم بپرسم آيا اگر من به حرف ایشان گوش ندهم و آن چيزي که واقعا درست است را انجام بدهم حتي اگر از من ناراحت بشود مصداق بي اخلاقي و بد اخلاقي و زور گفتن به همسر حساب ميشود؟ يا بايد هر چه گفت گوش بدهم تا نتيجه اشتباهاتش را توي زندگي مان ببينيم تا معلوم شود اشتباه می¬کرده است؟
 

پاسخ :
مقدمه:
از بزرگ‌ترین اهداف ازدواج به تکامل رسیدن از همه جهات ازجمله تکامل و پیشرفت اقتصادی است. زندگی با فردی که در مورد مسائل مالی کاملاً متفاوت از شما عمل می‌کند، می‌تواند بسیار دشوار باشد. نحوه خرج کردن، سرمایه‌گذاری، پس‌انداز و تشخیص اولویت‌های مالی هرکسی متفاوت است. آدم‌ها مثل هم‌فکر نمی‌کنند و روش‌های متفاوتی دارند. تفاوت‌ها طبیعی هستند. اما زمانی که این تفاوت‌ها شدید و باعث اختلاف‌نظر باشند در رابطه دچار مشکل می‌شوید. در روابطی که یکی از زوج‌ها ولخرج و دیگری اهل جمع‌کردن و پس‌انداز است تنش‌ها بیشتر هستند. 
در ادامه مطالبی برای حل این موضوع بیان می‌کنیم:
1.    اسلام به‌اعتدال توصیه نموده و خداوند ما را امت میانه‌رو قرار داده است «و این‌چنین شمارا امت میانه‌رو قراردادیم تا بر مردم شاهد باشید»(1). ولخرجی همان تبذیر و گاهی اوقات هم اسراف است که قرآن کریم به‌شدت نهی نموده است؛ اسراف، خطا در نحوه‌ی مصرف است و تبذیر خطا در موضوع مصرف. اسراف، زیاده‌روی و تبذیر ولخرجی و بیهوده خرج کردن است. قرآن ولخرج‌ها را شبیه شیاطین خوانده است؛ «إِنَّ الْمُبَذِّرِینَ كَانُواْ إِخْوَانَ الشَّیَاطِینِ وَكَانَ الشَّیْطَانُ لِرَبِّهِ كَفُورًا». «ولخرج‌ها شبیه شیاطین‌اند و شیطان در برابر خدای خویش کفرپیشه است»(2). در روایات هم این موضوع به‌شدت نهی شده است و درباره ولخرجی از حضرت علی علیه‌السلام چنین نقل‌شده است: «بخشنده باش اما ولخرج مباش؛ و صرفه‌جو باش ليكن خسيس مباش.»(3) بنابراین ازنظر معارف اسلامی ولخرجی ممنوع و نکوهش شده است. ابتدا باید این موضوع را درک کنید که هیچ‌کس چوب جادویی برای تغییر این شرایط و ایجاد همخوانی و همراهی بین شما و شریک زندگی‌تان ندارد. باید با مدارا و مرحله‌به‌مرحله به اصلاح بپردازید.
2.    مهم‌ترین موضوع برای اصلاح، صحبت و گفتگو است و ما نمی‌دانیم چرا ایشان به گفته‌های شما ترتیب اثر نمی‌دهد یا چرا همیشه صحبت‌های شما با جنجال همراه بوده است؟ شاید بیان و نحوه صحبت شما اشکالی داشته باشد. شاید رگ خواب و نحوه راضی کردن ایشان را خوب رعایت نمی‌کنید ولی این‌یک قاعده کلی است وقتی‌که صحبت و تذکر و نصیحت و گفتگو باکسی فایده ندارد و اثر عکس دارد، دیگر نباید در این مورد با او صحبت کرد. وقتی همسرتان به‌جای همراهی، مسیر ناسازگاری و تندی یا آبروریزی را پیش‌گرفته و صحبت فایده نداشته دیگر لازم نیست در این مورد صحبت کنید چون کار به بحث و دعوا می‌کشد.
3.    ازنظر اخلاقی حتماً شما مجاز هستید عاقلانه و همراه با میانه‌روی و محاسبه، مخارج تان را ازنظر اقتصادی مدیریت کنید یعنی به‌حکم عقل قطعی در این موارد باید پس‌انداز برای اجاره و مخارج و بدهی‌های خود داشته باشید و اگر چیزی باقی ماند می‌توانید خواسته‌های ایشان را برآورده کنید اما اگر پول نمی‌توانید خرج کنید، محبت که می‌توانید خرج کنید. زبان خوش و نرم و همراه با وعده صحیح همیشه مفید است. سعی کنید مکالمات شما با همسرتان به بحث‌وجدل و دعوا کشیده نشود. اگر ایشان چیزی خواست که در وسع تان نبود یا نباید به جهت مدیریت امور اقتصادی زندگی، الآن برایش بخرید، با زبان خوش به او وعده بدهید که حتماً درخواست تو را انجام خواهم داد، البته نیت انجام در آینده هم داشته باشید تا بیهوده‌گویی و وعده دروغ نداده باشید. اگر اصرار کرد الآن باید انجام دهی، عذرخواهی کنید و بحث را ادامه ندهید حتی اگر ناراحت شد در این موارد برای شما حکم بداخلاقی یا بی‌اخلاقی نوشته نمی‌شود.
4.    نکته نهایی این‌که این ولخرجی اگر زیاد و ناخودآگاه و غیرقابل اصلاح باشد باید با مراجعه به مشاور، به‌صورت حضوری درمان شود. از این نکته غافل نباشید که عدم تعادل در مسائل مالی، ضرر و زیان زیادی به شما و آبروی خانوادگی‌تان دارد و منافات باتدبیر دارد و مشاور باریشه یابی می‌تواند کمک کند. توصیه همیشه ما ابراز محبت زیاد به همسر است. اگر او را ازنظر روحی و عاطفی ارضا کنید تا حد زیادی نسبت به شما نرم می‌شود. انسان اسیر محبت است و بامحبت به او می‌توانید تا حد زیادی این مشکلات را کاهش دهید.
نتیجه:
ولخرجی از صفات نکوهش شده درآیات و روایات است. این اخلاق همسرتان باید با مشاوره اصلاح شود. اگر صحبت و گفتگو فایده ندارد وظیفه شما عمل به‌حکم عقلی رعایت اعتدال و اقتصاد در موضوعات مالی است. همسرتان اگر از شما چیزی خواست بااخلاق خوش به او وعده بدهید که در آینده و اولین فرصت ممکن برایش تهیه خواهید کرد. ازنظر عاطفی و روحی او را راضی کنید تا مشکلات کمتر شود. عمل شما بر طبق صلاحدید مالی و اقتصادی ماهانه برای کم نیاوردن در آخر ماه غیراخلاقی نیست هرچند همسرتان از ولخرجی نکردن تان ناراحت شوند ولی تلاش تان این باشد که ناراحتی‌ها کمتر شود و به حداقل برسد.
منابع بیشتر برای مطالعه:
1.    آیین همسرداری، ابراهیم امینی.
2.    حقوق مالی و اقتصادی خانواده، لیلا سادات اسدی.
3.    پس‌انداز و خانواده ایرانی، مهدی چقازردی، محیا همت پور.
4.    کتاب اقتصاد خانوار، خلیل نوروزی، علی استاجی.
کلمات کلیدی:
ولخرجی، تبذیر، مدیریت مالی، مشکلات خانوادگی، همسر.
پی‌نوشت‌ها:
1.    سوره بقره، آیه 143.
2.    سوره اسراء، آیه 27.
3.     سید رضى، محمد بن حسين، نهج البلاغة، هجرت، قم، چاپ اول، 1414 ق، ص 474.
 

در نگاه اسلام ظلم‌پذیری مذموم است و هرگز رفتار منفعلانه در برابر ظلم موردپذیرش نیست.

پرسش:

اگر يک ظالمي با علم و آگاهي کامل به دیگری ظلم کند طوري که کل زندگي اش را تحت تاثير قرار دهد و توان دفاع در مقابل این ظلم نباشد، از نظر اسلام چه کار بايد کرد؟ آيا صرفا بايد به خدا واگذار کرد؟

پاسخ:
مقدمه:
ظلم کردن به دیگران به معنای عبور و گذشتن از حد است. درواقع برای رفتار و گفتار و کردار انسان در موقعیت‌های مختلف و در تعامل با دیگران حدومرزهایی قرار داده‌شده است. وقتی انسان حدود تعیین‌شده را رعایت نکند و پای خویش را از آن حدود فراتر گذارد دچار ظلم می‌شود. انسان در زندگی فردی و اجتماعی خویش دارای حق‌وحقوقی است که دیگران ملزم به رعایت آن حقوق هستند همان‌گونه که خود شخص هم باید در مقابل، به حقوق دیگران احترام بگذارد. ظلم کردن زمانی اتفاق می‌افتد که افراد به حقوق یکدیگر احترام نگذارند.
ظلم تعدی به حق دیگران:
قرآن در سوره بقره بعد از بیان برخی از حقوق می‌فرماید: «تلْک حُدُودُ اللَّهِ فَلَا تَعْتَدُوهَا؛ این‌ها حدود و مرزهای الهی است؛ از آن، تجاوز نکنید!»(1) خداوند در این آیه از ما می‌خواهد که به حقوق یکدیگر تجاوز نکنیم و پا را فراتر ننهیم. متأسفانه برخی از افراد به حقوق خویش راضی نبوده، همین موضوع باعث می‌شود تا دچار ظلم به دیگران شوند. گاهی ریشه ظلم این افراد جهل و نادانی است. درواقع حق‌وحقوق دیگران به‌درستی برایشان تبیین نشده و نسبت به ظلمی که می‌کنند آگاهی کامل ندارند؛ برخی نیز باوجودی که می‌دانند نباید به‌حق دیگری تعدی نمایند، اما به دلیل رسیدن به لذت بیشتر و خواسته‌های زودگذر، خود را در دایره ظالمین قرار می‌دهند.
عفو:
گاهی ممکن است دیگران ناخواسته و از روی غفلت به ما ظلم کنند. در این شرایط به مقابله‌به‌مثل دعوت نشده‌ایم بلکه بهتر است با به‌کارگیری روش‌های صحیح امربه‌معروف و نهی از منکر او را از خطایش آگاه نماییم. داشتن رفتار کریمانه در برابر ظلم دیگران، منجر به خجل شدن آن‌ها و پشیمانی از عملشان می‌شود و گاهی همین عفو و گذشت، شخص خطاکار را به توبه وا‌می‌دارد. قرآن می‌فرماید: «فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاصْفَحْ إِنَّ اللَّهَ یحِبُّ الْمُحْسِنِینَ؛ پس تو از آن‌ها درگذر و (کار بدشان را) عفو کن که خدا نیکوکاران را دوست می‌دارد.»(2) بنابراین در وهله اول حتی اگر از حیث حقوقی هم بتوانیم استیفای حق کنیم، اما ارزش اخلاقی اقتضا می‌کند که بگذریم و اهل عفو باشیم. عفو و گذشت در این مرحله باهدف تربیتی و ارزشی انجام می‌گیرد.
تلافی کردن:
اما برخی از افراد وقتی ظلم می‌کنند هم به ظلم خویش آگاه‌اند و هم قصد استمرار و ادامه ظلم رادارند. گویا این ظلم کردن عادت و ملکه آن‌ها شده و باوجودی که می‌دانند ظلم به دیگران رفتاری بر مبنای اخلاق نیست، اما آن را تکرار می‌کنند. در مواجهه با این‌گونه افراد باید ابتدا از طریق نصیحت و تذکر واکنش نشان دهیم، ولی اگر گذشت و عفو ما منجر به جسارت ظالم گردد و بر ظلم خویش بیفزاید دیگر نباید در برابر ظلم او سکوت کرد، بلکه باید واکنشی جدی‌تر نشان داد البته واکنش نشان دادن در برابر ظلم و دفاع از حق هم نباید به‌گونه‌ای باشد که خود مظلوم به ظلم نمودن گرفتار گردد. قرآن در رابطه با مقابله‌به‌مثل نمودن می‌فرماید: «وَإِنْ عَاقَبْتُمْ فَعَاقِبُوا بِمِثْلِ مَا عُوقِبْتُمْ بِهِ؛ و اگر به شما مسلمانان کسی عقوبت و ستمی رسانید شما باید به‌قدر آن در مقابل، انتقام کشید (نه بیشتر)»(3). گاهی شرایط خود مظلوم هم متفاوت است. گاهی شخصی در برابر ظلمی قرار می‌گیرد و به‌هیچ‌وجه نمی‌تواند واکنش نشان دهد. یا واکنش نشان دادن منجر به آسیب‌های بیشتری می‌گردد، لذا با در نظر گرفتن شرایط و اهم و مهم نمودن قضیه گاهی لازم است سکوت کند، اما این سکوت به معنی منظم بودن یا ظلم‌پذیری نیست، بلکه بدین معناست که انسان به‌محض فراهم شدن شرایط باید با ظلم مقابله نماید.
وظیفه انسان در برابر نزدیکان:
گاهی کسی که به انسان ظلم می‌کند در دایره نزدیکان و دوستان انسان است. قرآن می‌فرماید: «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ مِنْ أَزْوَاجِکمْ وَأَوْلَادِکمْ عَدُوًّا لَکمْ فَاحْذَرُوهُمْ وَإِنْ تَعْفُوا وَتَصْفَحُوا وَتَغْفِرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ؛ ای اهل ایمان! به‌راستی برخی از همسران و فرزندانتان [به علت بازداشتن شما از اجرای فرمان‌های خدا و پیامبر] دشمن شمایند؛ بنابراین از [عمل به خواسته‌های بی‌جای] آنان [که مخالف احکام خداست] بپرهیزید و اگر [از آزار و رنجی که به شما می‌دهند] چشم‌پوشی کنید و سرزنش کردن آنان را ترک نمایید و از آنان بگذرید [خدا هم شمارا مورد الطاف بی‌کرانش قرار می‌دهد]؛ زیرا خدا بسیار آمرزنده و مهربان است»(4). در این آیه بر وظیفه ما نسبت به عفو و گذشت و چشم‌پوشی از خطای نزدیکان بیشتر تأکید شده است و خداوند سفارش می‌کند خطای نزدیکان را ببخشید و عفو نمایید. گاهی اطرافیان به ما ظلم می‌کنند، اما برخوردهای نادرست و چکشی ما باعث می‌شود اوضاع بدتر شود و ظالم نه‌تنها از ظلمش پشیمان نگردد بلکه به تکرار آن مبادرت ورزد بنابراین تغافل در برابر خطای نزدیکان رجحان دارد؛ اما اگر همین نزدیکان هم در اثر تغافل ما نسبت به ظلم، جری شوند در این شرایط نسخه مقابله‌به‌مثل (با رعایت شرایطش) تجویز می‌شود.
تفکر برای تشخیص وظیفه:
وقتی انسان در شرایط سختی قرار می‌گیرد و دیگران به او ظلم می‌کنند و انسان وظیفه‌اش را نمی‌داند باید به تجزیه‌وتحلیل شرایط بپردازد. درواقع همه جزئیات را موردبررسی قرار دهد و نتیجه گذشت یا مقابله‌به‌مثل را سبک و سنگین نماید و ببیند کدام‌یک در این شرایط مؤثر است. همین تفکر انسان و تأمل و مشورت او برای یافتن وظیفه خود می‌تواند نوعی عبادت تلقی ‌شود چراکه انسان از طریق جهاد فکری سعی می‌کند وظیفه‌اش را پیدا کند.
صبر تا زمان مقتضی:
 در شرایط خاصی که مقابله‌به‌مثل و دفاع حقوقی امکان‌پذیر نباشد (که البته بسیار نادر است) توجه به این مطلب که وقتی کسی ظلم کند در حقیقت خودش را دچار ضرر کرده و چنانچه انسان بالاجبار و به خاطر شرایط در برابر او صبر و تحمل پیشه کند ثوابی عظیم را نصیب خودکرده است، تاب تحمل انسان را بالا می‌برد البته مفهوم این سخن آن نیست که انسان روحیه ظلم‌پذیری داشته باشد و صبر هرگز به معنی انظلام و ظلم‌پذیری نیست همان‌گونه که قرآن می‌فرماید: «...لَا تَظْلِمُونَ وَلَا تُظْلَمُونَ؛ نه ستم می‌کنید و نه بر شما ستم وارد می‌شود»(5) یعنی اجازه ندهید به شما ظلم شود.
ظلم دشمنان:
گاهی ظلم، موضوعی فردی نیست و ظلم دشمنان نسبت به اجتماع است. در این حالت باید باقدرت و قوت بیشتری برخورد نمود. در وهله اول اجازه ظلم نداد و در ادامه اگر دشمن ظلم نمود (با رعایت مجموع شرایط) باید او را تنبیه کرد تا جرأت تکرار نداشته باشد.
نتیجه:
در نگاه اسلام ظلم‌پذیری مذموم است و هرگز رفتار منفعلانه در برابر ظلم موردپذیرش نیست. اگر کسی به ما ظلم کرد در وهله اول باید از طریق تغافل و چشم‌پوشی و گذشت او را متوجه خطایش کنیم. این گذشت در برابر نزدیکان از اهمیت ویژه‌ای برخوردار‌است، اما اگر کسی اهل ظلم شد و گذشت و عفو چندباره ما او را متوجه خطایش نکرد و ظلم در وجودش رخنه کرده و ملکه شده بود باید متناسب با شرایط، با او برخورد جدی‌تری داشت. گاهی از طریق واسطه قرار دادن و حَکَم نمودن افراد ذی‌صلاح می‌توان موضوع را پیگیری و استیفای حق نمود. به‌ندرت می‌توان شرایطی را تصور کرد که شخص توان برخورد قانونی نداشته باشد. در این شرایط اگر دلایل مهم‌تری از حیث عقلی برای تحمل ظلم وجود دارد شخص می‌تواند سکوت کرده و در شرایط مقتضی با ظلم برخورد نماید.
منابع برای مطالعه بیشتر:
1.    مقاله عدم انظلام- ستم ناپذیری، مصطفی دل‌شاد تهرانی.
2.    حقوق مؤمنان از دیدگاه خاتم پیامبران صلی‌الله علیه و آله، ابراهیم شفیعی سروستانی.
3.    اخلاق معاشرت، جواد محدثی.
 کلمات کلیدی:
 ظلم، ستم‌پذیری، خویشان، عفو و گذشت
پی‌نوشت‌ها:
1.    سوره بقره، آیه 229.
2.    سوره مائده، آیه 13.
3.    سوره نحل، آیه 126.
4.    سوره تغابن، آیه 14.
5.    سوره بقره، آیه 279.
 

 نسبت به اين موضوع داده هاي تاريخي متفاوت است

پرسش:

چه شخص يا اشخاصي بدن مطهر امام حسين(ع) را دفن نمودند؟ آيا امام سجاد(ع) كه در زندان كوفه بسر مي بردند در تدفين حاضر شدند؟

پاسخ:

 نسبت به اين موضوع داده هاي تاريخي متفاوت است

الف: بني اسد

در برخي از منابع حديثي و تاريخي گفته شده؛ وقتي عمر سعد از كربلا به طرف كوفه حركت كرد و از آن مكان دور شد، گروهي از قبيله بني اسد كه ساكن قريه ""غاضريه"" بودند آمدند و بر حسين(ع) و اصحابش نماز خواندند و دفن كردند و حسين(ع) را در همين مكاني كه هم اكنون مرقد مطهرش مي باشد به خاك سپردند و علي بن حسين را پائين پاي آن حضرت دفن كردند و براي ديگر شهداي اهل بيت و اصحاب كه در آن حوالي بودند حفره اي كندند از جانب پاي آن حضرت و همه را با هم در يك جا به خاك سپردند و عباس بن علي را در آن جا كه به شهادت رسيده بود در راه ""غاضريه""(1) دفن كردند و اكنون قبر او در آن مكان قرار دارد.

ب: امام سجاد(ع)

نخست لازم است بيان كنيم كه برخي از احاديث شيعه متضمن اين معنا است كه لازم است هر امامي را هنگام كفن و دفن امام بعدي تجهيز و تدفين و نماز بخواند.

در احتجاج امام رضا بر واقفيه است كه علي بن حمزه به آن حضرت گفت: ""ما از پدران تو روايت كرده ايم كه متولي امر امام نمي شود مگر امامي مثل او، حضرت در جواب فرمودند: مرا خبر ده كه حسين(ع) امام بود يا نبود گفت: امام بود، امام فرمود متولي امر او كه شد؟ علي بن حمزه گفت: علي بن حسين(ع) امام فرمودند: علي بن حسين كجا بود؟ او كه در زندان و محبوس به دست عبيدالله بود! علي گفت: پنهان و پوشيده از كسان عبيدالله بيرون رفت و متولي امر پدر شد و بازگشت، امام فرمود: آن كسي كه علي بن حسين را قدرت داد كه به كربلا آمده و عهده دار دفن و كفن شهدا باشد، قدرت مي دهد صاحب اين امر به بغداد آمده و وظيفه كفن ودفن پدربزگوار خودرا انجام دهد، در حالي كه نه در زندان بود و نه اسير. (2) و آن حضرت را بدون غسل دفن كردند. چون شهيد نيازي به غسل ندارد.

پي نوشت ها:

1. شيخ مفيد، الارشاد، قم، مؤسسه آل البيت لاحياء التراث، ج2، ص114.

2. مقرم، عبد الرزاق، مقتل الحسين(ع)، بيروت، دارالكتاب الاسلامي، 1399ق، ص 319 و 320.

بسياري از مقتل نگاران اوليه كه اين شيوه را پديد آوردند، از اهل سنت مي باشند. مانند ابي مخنف، خوارزمي و طبراني

پرسش:

آيا مصائب امام حسين(ع) در كتب اهل سنت نيز آمده است؟

پاسخ:

 مصائب جانسوز كربلا و شهادت امام حسين(ع) به قدري داراي اهميت مي باشد، كه بسياري از مورخان و دانشمندان فارغ از هر مذهبي به آن پرداخته اند. جالب آنكه بسياري از مقتل نگاران اوليه كه اين شيوه را پديد آوردند، از اهل سنت مي باشند. مانند ابي مخنف، خوارزمي و طبراني. در اينجا به برخي از كتابهاي علما و بزرگان اهل سنت كه در آنها مصائب امام حسين(ع) آمده است، اشاره مي‌شود:

1ـ تاريخ طبري، در حوادث سال 60 و 61.

2ـ كامل ابن اثير، در حوادث سال 60 و 61.

3ـ تذكره الخواص، سبط ابن جوزي.

4ـ مقتل الحسين، خوارزمي.

5ـ مقتل الحسين بن علي بن ابي طالب، ابوالقاسم سليمان طبراني.

6ـ الفصول المهمّه، علي بن محمد مالكي مكي، معروف به ابن صباغ.

7ـ نخستين گزارش مستند از نهضت عاشورا (مقتل ابي مخنف)، تحقيق استاد محمدهادي يوسفي غروي، ترجمه جواد سليماني.

8ـ مقاتل الطالبيين، ابوالفرج اصفهاني.

9ـ علي و فرزندانش، دكتر طه حسين، ترجمه احمد آرام.

10ـ ترجمه الامام حسين و مقتله، ابن سعد واقدي، تحقيق سيد عبدالعزيز طباطبايي.

11ـ پيشواي شهيدان، ترجمه الامام الحسين ابو الشهداء، اثر عباس محمود عقاد."

حضرت امام زين العابدين(ع) فرمود: من در آن وقت بيمار بودم با آن حال نزديك شدم و گوش فرا داشتم تا پدرم چه مي فرمايد، شنيدم كه با اصحاب خود گفت

پرسش:

 آيا اين نقل صحيح است كه شب عاشورا، امام حسين(ع) تمامي ياران خود از جمله اباالفضل العباس(ع) را مخير به رفتن نموده اند؟

پاسخ:

مورخان نوشته اند:

در شب عاشورا حضرت امام حسين(ع) اصحاب خود را جمع كرد، حضرت امام زين العابدين(ع) فرمود: من در آن وقت بيمار بودم با آن حال نزديك شدم و گوش فرا داشتم تا پدرم چه مي فرمايد، شنيدم كه با اصحاب خود گفت:

 اُثْني عَلَي اللّهِ اَحْسَنَ الثَّناءِ... ؛ ثنا مي كنم خداوند خود را به نيكوتر ثناها و حمد مي كنم او را بر شدّت و رخاء، اي پروردگار من ! سپاس مي گذارم تو را بر اين كه ما را به تشريف نبوّت تكريم فرمودي، و قرآن را تعليم ما نمودي، و به معضلات دين ما را دانا كردي، و ما را گوش شنوا و ديده بينا و دل دانا عطا كردي، پس ما را از شكر گزاران خودقرار ده!

پس فرمود: امّا بعد؛ همانا من اصحابي با وفاتر و بهتر از اصحاب خود نمي دانم و اهل بيتي از اهل بيت خود نيكوتر نمي دانم، خداوند شما را جزاي خير دهد و الحال آگاه باشيد كه من گمان ديگري در حقّ اين جماعت داشتم و ايشان را در طريق اطاعت و متابعت خود پنداشتم؛ اكنون آن خيال ديگر گونه صورت بست؛ لذا بيعت خود را از شما برداشتم و شما را به اختيار خود گذاشتم و اكنون پرده شب شما را فرو گرفته؛ آن را شتر سواري خود قرار دهيد و هر يك از شما دست يك تن از اهل بيت مرا بگيريد و به هر سو كه خواهيد برويد؛ چه اين جماعت مرا مي جويند چون به من دست يابند به غير من نپردازند.

چون آن جناب سخن بدين جا رسانيد، برادران و فرزندان و برادر زادگان و فرزندان عبداللّه جعفر عرض كردند: براي چه اين كار را بكنيم؟ آيا براي آن كه بعد از تو زندگي كنيم؟ خداوند هرگز نگذارد كه ما اين كار ناشايسته را ديدار كنيم.

و اوّل كسي كه به اين كلام ابتدا كرد، عبّاس بن علي بود، پس از آن سايرين متابعت او كردند و بدين منوال سخن گفتند.

پس آن حضرت رو كرد به فرزندان عقيل و فرمود:

شهادت مسلم بن عقيل شما را كافي است؛ زياده بر اين مصيبت مجوئيد! من شما را رخصت دادم؛ هر كجا خواهيد برويد. عرض كردند: سبحان اللّه ! مردم با ما چه گويند و ما به جواب چه بگوييم؟ بگوييم دست از بزرگ و سيّد و پسر عّم خود برداشتيم و او را در ميان دشمن گذاشتيم بي آنكه تير و نيزه و شمشيري در نصرت او به كار بريم، نه به خدا سوگند! ما چنين كار ناشايسته را نخواهيم كرد! بلكه جان و مال و اهل و عيال خود را در راه تو فدا كنيم و با دشمن تو قتال كنيم تا بر ما همان آيد كه بر شما آيد، خداوند قبيح كند آن زندگاني را كه بعد از تو خواهيم.

اين وقت مسلم بن عَوْسَجَه برخاست و عرض كرد:

يا بن رسول اللّه ! آيا ما آن كس باشيم كه دست از تو بازداريم؟ پس به كدام حجّت درنزد حقّ تعالي اداي حقّ تو را عذر بخواهيم، لا واللّه ! من از خدمت شما جدا نشوم تا نيزه خود را در سينه هاي دشمنان تو فرو برم و تا دسته شمشير در دست من باشد به آنان بزنم و اگر مرا سلاح جنگ نباشد به سنگ با ايشان نبرد خواهم كرد، سوگند به خدا! كه ما دست از ياري تو بر نمي داريم تا خداوند بداند كه ما حرمت پيغمبر را در حقّ تو رعايت نموديم، به خدا سوگند كه من در مقام ياري تو به مرتبه اي مي باشم كه اگر بدانم كشته مي شوم، آنگاه مرا زنده كنند و بكشند و بسوزانند و خاكستر مرا بر باد دهند و اين كردار را هفتاد مرتبه با من به جاي آورند، هرگز از تو جدا نخواهم شد تا هنگامي كه مرگ را در خدمت تو ملاقات كنم، و چگونه اين خدمت را به انجام نرسانم و حال آنكه يك شهادت بيش نيست و پس از آن كرامت جاودانه و سعادت ابديّه است. برخي ديگر نيز در حمايت از امام و رها نكردن آن حضرت سخناني بيان داشتند. (1)

پي نوشت:

1. شيخ مفيد، ارشاد مفيد، ج2، ص93-95، ترجمه رسولي محلاتي، تهران، ا نتشارات علميه اسلاميه؛  دمع السجوم، ص 243-244، ناشر ذوي القربي، 1378، چاپ اول؛ ترجمه نفس المهموم؛ ابو الحسن شعراني؛ شيخ عباس قمي، منتهي الامال، ج 1، ص 632 -634، ، قم، انشارات هجرت، 1378، چاپ سيزدهم."

فداكاري و شهادت امام حسين(ع) نقش بيش تري در حفظ دين داشت. نقش امام در حفظ دين به حدي بود، كه دين جز با شهادت ايشان نمي‏توانست زنده بماند.

پرسش: 
شنيدم كه نبايد يك وجود عالي فناي وجود داني شود. با توجه به ارزش هايي كه خود خدا به امام حسين عليه السلام و كلا معصومين داده اند، آيا ماجراي كربلا كه امام براي دين فدا شده اند، در حالي كه ارزش امام نزد خدا از دين يا دين انسان ها بيش تر است قابل توجيه است؟
 

پاسخ: 
در ابتدا بايد تعريفي در باره چستي دين ارايه شود. دين در لغت به معناي راستكار شدن، اطاعت نمودن، پاداش، عادت، حساب، كيش، پرهيزگاري و.. آمده(1)، در اصطلاح تعريفات گوناگوني از سوي انديشمندان اسلامي درباره آن شده است كه به نمونه هايي از آن اشاره مي شود:
الف) دين عبارت است از مجموعه اي از باورها در باره هستي و ارزش هاي مبتني بر اين باورها، ارزش ها مفهوم عامي است كه فروع و احكام دين و نيز اخلاقيات و فضايل نفساني را در بر مي گيرد. بخش نخست تعريف نيز به حوزه انديشه و جنبه نظري دين مربوط است. (2)
ب) مراد از دين مكتبي است كه از مجموعه عقايد، اخلاق و قوانين و مقررات اجرايي تشكيل شده و هدف آن راهنمايي انسان براي سعادتمندي است.
دين به اين معنا بر دو قسم است: دين بشري و دين الهي.
دين بشري، مجموعه عقايد، اخلاق و مقرراتي است كه بشر با فكر خود و براي خويش تدوين كرده؛ از اين رو اين دين در راستاي خواسته و انتظارات او بوده و اسير هوس و ابزار دست انسان است. آدمي به گونه اي آن را تنظيم مي كند كه تمام قوانين و مقرراتش به سود او بوده و چيزي را بر وي تحميل نكند. رها بودن و عدم تعهد و مسؤوليت و واكنش در برابر دين الهي از جمله رهاوردهاي چنين نگرشي به دين است. (3)
دين الهي نيز مجموعه عقايد، اخلاق و قوانين و مقررات اجرايي است كه خداوند آن را براي هدايت بشر فرستاده تا انسان در پرتو آموزه هاي آن، هوي و هوس خود را كنترل و آزادي حقيقي خويش را تأمين كند. دين الهي به حقيقت انسان و نيازهاي او توجه داشته و برنامه كامل و همه جانبه اي ارايه مي كند كه انتظارات او را از همه نظر برآورده مي كند. (4)
ج) مراد از دين، مجموعه معارف نظري و عملي قدسي است؛ يعني مجموعه گزاره هاي ناظر به واقع و عمل كه حول محور قدسي شكل گرفته اند. در حقيقت، دين مجموعه معارف دست اول است كه معمولا در متوني مقدس گرد آمده اند.
با تطبيق تعريف مزبور بر اسلام، دين اسلام عبارت است از مجموعه معارفي كه در نسبت با خداوند تدوين يافته و در متن مقدس قرآن و سنت گرد آمده اند. (5)
با توجه به مفهوم دين بايد گفت: اولا امام حسين(ع) فداي دين خدا شده و نه فداي دين انسان ها.
دوم: دين حقيقتي است كه همه انبياي الهي حتي ختمي مرتبت حاضر بود خود را فداي آن بنمايد، چون دين در واقع توحيد و دستورات خداوند است. امام حسين(ع) براي بقاي آن فدا شد. اين از ارزشمندي دين خدا حكايت مي كند كه بزرگ ترين انسان ها بايد براي آن فدا شوند.
سوم: فدا شدن امام حسين(ع) از باب فدا شدن عالي براي داني نيست، بلكه از باب فدا شدن عالي براي بقاي عالي است كه همان توحيد و احكام توحيدي است.
همه ائمه(ع) حاملان و پاسداران دين بودند. نقش محوري در احيا و گسترش آن داشته و فعاليّت‏هاي آنان(مانند، صلح، سكوت، قيام و...) در راستاي حفظ دين صورت مي‏گرفت، ولي فداكاري و شهادت امام حسين(ع) نقش بيش تري در حفظ دين داشت. نقش امام در حفظ دين به حدي بود، كه  دين  جز با شهادت ايشان نمي‏توانست زنده بماند. امام نيز يكي از اهداف نهضت خود را حفظ دين دانست. (6) ميزان تاثير گزاري قيام امام در پاسداري از دين به گونه اي است كه گفته شده است:
 إنّ الاسلام محمدي الحدوث، حسيني البقاء؛(7) اسلام با پيامبر(ص) به وجود آمد و با حسين باقي ماند .
اگر كه دين مصطفي هنوز در جهان به پاست‏ از آن سر بريده تو هست و از نواي تو
از اين گذشته امام جسمش را فداي دين كرد، نه جان و روحش را.
پي نوشت ها:
1. لغت نامه دهخدا، ج7، ص10042، نشر دانشگاه تهران، 1373 ش.
2. فرهنگ بزرگ جامع نوين، عربي - فارسي، نشر ني، تهران، 1378 ش.
3. مائده(5) آيه 70.
4. مصباح يزدي،استاد محمد تقي، قلمرو دين، مجموعه سخنراني ها، نشر كانون گفتمان ديني، قم، 1378 ش.
5. آيت الله جوادي آملي، انتظار بشر از دين، ص 27 - 24، نشر مركز اسرا، قم، 1385 ش.
6. مجلسي، بحارالانوار، ج 45، ص 6، نشر دارالاحيا التراث العربي، بيروت، 1403 ش.
7. محدثي،جواد،فرهنگ عاشورا، ص 149، نشرمعروف، قم، 1378.
 

بر اساس نقل برخي مورخان، هشت نفر در كربلا بودند، كه به شهادت نرسيدند.

پرسش:

چه كساني از ياران و اصحاب امام حسين(ع) در واقعه عاشورا به شهادت نرسيدند؟

پاسخ:

بر اساس نقل برخي مورخان، افراد ديگري نيز در كربلا بودند، كه به شهادت نرسيدند، كه به آنان اشاره مي‌شود:

1ـ عمرو، فرزند امام مجتبي(ع)، كه بر اساس نقل طبري چون يزيد در شام امام سجاد(ع) را احضار كرد، امام همراه عمرو بن حسن نزد يزيد رفتند. (1)

2ـ محمد فرزند عُمر بن حسن. بر اساس ديدگاه ابوالصلاح حلبي (از عالمان شيعه قرن پنجم) عمر بن حسن فردي فاضل و معاصر امام باقر(ع) بود و در كربلا همراه امام حسين(ع) حضور داشت. (2)

3ـ طرماح، فرزند عدي طائي. برخي نقل كرده‌‌اند، كه وي در كربلا حضور داشت و مجروح شد و ميان شهدا قرار داشت و بستگانش آمدند و او را بردند و مداوا كردند. (3)

4ـ موقع (مرقع) بن ثمامه اسدي: بر اساس برخي نقل‌ها وي بعد از نبردي سخت، جراحات زيادي بر بدنش وارد شد و به حالت بيهوشي روي زمين افتاد، كه بستگانش از موضوع آگاه شده، پنهاني او را برداشته، به كوفه بردند. چون ابن زياد از موضوع آگاه شد، تصميم به قتل وي گرفت، اما با وساطت بستگانش از كشتن وي درگذشت، و وي را از كوفه تبعيد كرد. (4)

5ـ عمرو بن عبدالله جندعي همداني كوفي كه بر اساس برخي نقل‌ها وي پس از جراحات شديدي كه بر بدنش وارد شد، بيهوش گرديد و پسر عموهايش او را به كوفه بردند، كه تا يك سال در آنجا بستري بود، سپس بر اثر زخم‌ها درگذشت. (5)

6ـ سوار بن ابي عمير كوفي كه بر اساس برخي نقل‌ها، وي در اثر شدت جراحات در روز عاشورا بيهوش شد و سپاه دشمن او را به اسارت برد و بعد از شش ماه، به شهادت رسيد. (6)

7ـ عقبه بن سمعان: او، غلام رباب همسر امام حسين(ع) بود كه به اسب‌ها رسيدگي مي‌كرد. وي در روز عاشورا اسير شد و چون خواستند گردنش را بزنند، گفت: من بنده و غلام هستم، از اين رو از قتلش درگذشتند.

8ـ زيد فرزند امام مجتبي: بر اساس نقل ابوالفرج اصفهاني و سيد بن طاووس، وي جزو اسرا بود، ولي شيخ مفيد و برخي ديگر مي‌نويسند كه وي در كربلا حضور نداشت.

براي آگاهي بيشتر به كتاب  نگاهي نو به جريان عاشورا  مراجعه كنيد.

پي نوشت ها:

1. طبري، تاريخ الأمم و الملوك(تاريخ طبري)، تحقيق محمد أبوالفضل ابراهيم، بيروت، دار التراث، چ دوم، 1387ق، ج5، ص462. (نرم افزار نورالسيره)

2. زير نظر سيد عليرضا واسعي، نگاهي نو به جريان عاشورا، قم، بوستان كتاب، چ ششم، 1387ش، ص200.

3. همان، ص 205.

4. همان، ص 206 ـ 207.

5. همان، ص 208.

6. همان."

صفحه‌ها