پرسش وپاسخ
۱۳۹۹/۰۶/۰۵ ۱۸:۳۸ شناسه مطلب: 98184
باور شيعيان درباره شفاعت شدن به خاطر شهادت امام حسين (ع) از باور مسيحيان درباره بخشيده شدن به خاطر به صليب کشيده شدن عيسي (ع) گرفته شده است؟
برای پاسخ به پرسش مذکور، توجه شما را به این نکات جلب می کنیم:
- شفاعت، آموزه ای قرآنی است که خداوند در قرآن چندین بار از آن یاد می کند. در برخی از آیات قرآن، خداوند شفاعت را از گروهی نفی می کنند و در آیات دیگر برای گروهی اثبات می کنند. مثلا در آیه 18 سوره مبارکه یونس آمده است که بت ها نمی توانند شفیع کافران باشند چرا که آنها از نزد خود واجد چنین قدرتی نیستند و خداوند نیز چنین قدرتی را به آنها واگذار نکرده است؛ اما در آیات دیگر، به این نکته اشاره شده است که برخی از اولیای الهی واجد قدرت شفاعت هستند چرا که خداوند به آنها چنین قدرتی را اعطا نموده است(1) بنابراین، اصل شفاعت اصل قرآنی است و تردیدی در آن نیست.
- همچنین، اینطور نیست که شیعیان فقط به آموزه شفاعت معتقد باشند. فخر رازی از مفسران اهل سنت صراحتا بیان می کند که اصل شفاعت، اصل إجماعی نزد مسلمانان است: «امت اسلامی اتفاق نظر دارند که محمد ص در آخرت از مقام شفاعت برخوردار است چرا که در آیه 79 سوره اسراء برای محمد مقام محمود در نظر گرفته شده است که همان شفاعت در آخرت است.»(2)
- بنابراین، شفاعت اصل قرآنی است که مسلمانان نیز درباره آن اتفاق نظر دارند. البته شیعیان مستند به روایات منقول از پیامبر ص، معتقدند که افزون بر پیامبر ص، اهل البیت ع –از جمله امام حسین ع- نیز واجد مقام شفاعت هستند(3). به همین جهت، در سجده اى که در پایان زیارت عاشوراى حسینى انجام مى شود، بعد از حمد و ستایش خداوند، از خداوند می خواهیم که ما را مشمول شفاعت امام حسین ع گرداند: «اَللّهُمَّ ارْزُقْنی شَفاعَهَ الْحُسَیْنِ یَومَ الْوُرُودِ»؛ یعنی: «خدایا شفاعت حسین را روز ورود در صحنه محشر به من روزى کن».
- اینک به این نکته می پردازیم که آیا شفاعت مورد نظر مسلمانان یا شیعیان، همان دیدگاه فدیه در مسیحیت است؟ آیا اصلا قرابتی میان این دو دیدگاه وجود دارد که برخی از نویسندگان یکی را از دیگری منشعب دانسته اند و مدّعی شده اند که شفاعت شیعیان از جانب حسین ع به خاطر شهادتش، همچون فدیه عیسی برای نجات پیروانش است؟
- اجمالا درباره فدیه در مسیحیت گفتنی است که آموزه فدیه از اصول اساسی الهیّات مسیحی در مورد نجات است. مسیحیّان بر این باورند که به خاطر گناه آدم ع، نسل بشر نیز گناهکار شد و خدا براي رهانیدن بشر از گناه، عیسی ع را فرستاد تا بر صلیب رود و کفّاره گناه آدم شود. هر کسی که به مرگ و رستاخیز عیسی ع ایمان آورد، نجات به او اعطا خواهد شد. توضیح بیشتر این که در الهیات مسیحی براي سرشت انسان سه دوره اصلی بر شمرده می شود: الف. سرشت انسان قبل از گناه نخستین که سرشتی پاک و مقدس بود و انسان به مثابه دوست و فرزند خداوند شناخته می شد و خداوند از روی صورت خودش او را آفریده بود. ب. سرشت انسان بعد از گناه نخستین آدم و حوا به صورت شریرانه در آمد و رابطه انسان و خداوند مخدوش شد و انسان از بهشت رانده شد و مورد قهر الهی قرار گرفت و گناه آدم در نسل او سرایت کرد و نژاد انسانی وارث گناه آدم شد و انسان ها نه به خاطر بدي اعمال خودشان، بلکه تنها به این جهت که از تبار آدم اند، ذاتا گناهکار به دنیا می آیند. ج. سرشت انسان بعد از جریان به صلیب رفتن حضرت عیسی مجددا پاک شد. در واقع، از آنجا که خداوند انسان را دوست داشت و او را ناتوان از کفّاره دادن گناه می دید، پسر یگانه اش را به صلیب فرستاد تا زجر بکشد و گناه آدم را کفّاره دهد. پس از صلیب، انسان دیگر دشمن خدا نیست و با خدا آشتی داده می شود و بار دیگر به همان مقامی که از ابتدا داشت؛ یعنی فرزندي خدا، دست می یابد. در واقع، انسان ها گناهی نکرده اند جز این که از نسل کسی هستند که او گناهکار بوده است. برای بخشش گناه نیز انسان ها کاری نمی توانستند انجام دهند جز این که خود خداوند وارد میدان شود و خود را به صورت انسان متجسد سازد و به صلیب بکشد تا انسان ها از این پلیدی نجات یابند. به همین جهت، به عمل عیسی ع، قصاص نیابتی نیز گفته می شود. هر کسی که به مسیح ایمان آورد، در این مرحله به بخشی از آن چیزهایی که قبلا از دست داده است، دست می یابد و در مرحله بعد که دنیاي دیگر است، به همه آنها به طور کامل نایل می شود(4).
- تاکنون اعتقاد مسیحیت به فدیه بودن عیسی ع را اجمالا توضیح دادیم. اینک، اندکی درباره دیدگاه شیعیان نسبت به شفاعت می نویسیم تا در پایان، به مقایسه میان این دو بپردازیم و تفاوت های میان آنها را نمایان سازیم. از نظر شیعیان (بلکه مسلمانان)، سرشت انسان پاک است و انسان با ایمان و عمل صالح می تواند خودش نجات را به دست آورد. البتّه رحمت خدا و شفاعت ائمه اطهار ع نیز براي رسیدن به رستگاري به انسان کمک خواهد کرد. توضیح بیشتر این که از منظر اسلامی، انسان ها ذاتا پاک و طاهر هستند و اینطور نیست که بواسطه گناه دیگران، ذاتا پلید باشند. آری، ممکن است هر کسی بواسطه بدرفتاری و گناهان خودش مستحق عقاب و قهر الهی باشد(5) اما اینطور نیست که برای بخشش گناهانش نیز نیازی به دیگران داشته باشد؛ یعنی اینطور نیست که لزوما باید شفیعی داشته باشد تا بخشیده شود بلکه همین که خودش توبه نماید نیز کافی است تا بخشیده شود(6). آری، اگر کسی گناهی انجام دهد و توبه نکند، به شفاعت شفیعان محتاج می شود. اما شفاعت شفیعان نیز از طریق فدا کردن آنها تحقق نمی یابد؛ یعنی اینطور نیست که آنها برای این که شیعیان را نجات دهند و گناهانشان را پاک کنند، خودشان را فدا نمایند و به قتل برسند. اگر اینطور می بود، شفاعت منحصر به امام حسین ع می شد در حالی که می دانیم که شفاعت شامل محمد ص و سایر معصومان و اولیای الهی نیز می باشد. بنابراین، شفیع شدن حسین ع ناشی از مقام الوهی او است نه ناشی از فدا شدن و شهید شدن او. حسین ع اگر هم شهید نمی شد، باز هم واجد مقام شفاعت بود.
- با این توضیحات روشن می شود که اساسا شفاعت حسین ع برای شیعیان، غیر از فدیه عیسی ع برای مسیحیان است. گرچه ممکن است که در آموزه فدیه مسیحیان و شفاعت مورد نظر شیعیان وجوه اشتراکی وجود داشته باشد، امّا باید دانست که جایگاه اعتقادي و نیز کارکرد آنها با هم تفاوت ماهوي دارند. آموزه کفّاره از ارکان اساسی الهیّات مسیحی -به ویژه مسأله نجات- محسوب می شود و در صورتی که این آموزه دچار خدشه شود، تمام ساختار الاهیّات مسیحی فرومی ریزد؛ در حالی که مسأله شفاعت در آموزه هاي شیعی نقش مکمّل را ایفا میکند و نقش انسان در گناه و توبه نادیده گرفته نمی شود.
پی نوشت ها:
- مریم: 87 و طه: 109.
- رازی، فخرالدین، تفسیر مفاتیح الغیب، ج3، ص495.
- علامه مجلسی، بحارالانوار، موسسه الوفاء، ج8، ص43.
- احمدرضا مفتاح و محسن ربانی؛ مقايسه مفهوم فديه از نظر مسيحيّت و شفاعت از نظر شيعه، مجله الهیات تطبیقی 1393، صص143-148.
- «بَلى مَنْ كَسَبَ سَيِّئَةً وَ أَحاطَتْ بِهِ خَطيئَتُهُ فَأُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فيها خالِدُونَ»(بقره: 81)؛ یعنی: « آرى، كسانى كه كسب گناه كنند، و آثار گناه، سراسر وجودشان را بپوشاند، آنها اهل آتشند؛ و جاودانه در آن خواهند بود».
«فَمَنْ تابَ مِنْ بَعْدِ ظُلْمِهِ وَ أَصْلَحَ فَإِنَّ اللَّهَ يَتُوبُ عَلَيْهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحيمٌ»(مائده: 39)؛ یعنی: «اما آن كس كه پس از ستم كردن، توبه و جبران نمايد، خداوند توبه او را مىپذيرد؛ (و از اين مجازات؛ معاف مىشود، زيرا) خداوند، آمرزنده و مهربان است».
۱۳۹۹/۰۶/۰۵ ۱۸:۲۹ شناسه مطلب: 98183
حقانيت و مظلوميت سردار شهيدان کربلا ابا عبدالله پيشواي اهل سنّت چه ربطي به آخوندهاي شيعه دارد؟ اين آخوندهاي ايراني شهادت امام حسين را يک ابزار براي اهداف سياسي خودشون قرار داده اند؟ قيامي که اين آخوندها کردند مانند سوپر مسيحي هاي امريکايي که انجام دادند و انقلابي براي مسيحي ايجاد کردند الگو گرفته اند... دراين برنامه شيعيان را دست نشانده امريکا مي دانند و امام حسين را از اهل سنت مي دانند. زيرا سؤال مطرح مي کنند که امام حسين، شهادت ثلاثه نداشت؛ امام حسين مهر نمي گذاشت؛ امام حسين بدا و رجعت و ... نداشت ..... لذا امام حسين از ما اهل سنت مي باشد و ربطي به اين شيعيان ايراني ندارد و عزاداري را آنان مصادره کرده اند.
برای پاسخ به پرسش مذکور، توجه شما را به این نکات جلب می کنیم:
- پرسش حاضر از چند بخش تشکیل می شود که بخش اول سیاسی و بخش دوم اعتقادی و کلامی است. درباره بخش اول که حکومت ایرانی-شیعی را دست نشانده آمریکا می داند، همین بس که تنها کشوری که حقیقتا در مقابل استکبار جهانی ایستاده است، ایران است؛ و به همین جهت، از جانب آمریکایی ها محور شرارت در منطقه معرفی شده است که منافع آمریکا را تهدید می کند. اما در عوض، کشورهای منطقه، همچون عربستان و امارات، شریک استراتژیک آمریکا معرفی می شوند و از این جهت، به خود می بالند. آیا شیعیان و ایران اسلامی دست نشانده آمریکا هستند یا برخی از کشورهای منطقه همچون عربستان وهابی که تابع اوامر آمریکا است و اخیرا به دستور رهبران آمریکایی درصدد به رسمیت شناختن اسرائیل است؟! بنابراین، آمریکایی دانستن شیعه و انقلاب شیعی، همچون روز دانستن شب و شور دانستن شکر است!! از سوی دیگر، ما هیچ گاه مدّعی نیستیم که اهل سنت زائیده روش و منش آمریکایی ها هستند بلکه بر این باوریم که اهل سنت نیز مستند به قرآن و سنت و سیره نبوی ص، در کنار شیعیان و ایران اسلامی، به این امر معتقدند که آمریکا، مصداق بارز استکبار جهانی است و وظیفه هر مسلمانی مقاومت در برابر زیاده خواهی های او است. شیعیان و حکومت اسلامی ایران، میان مردم مؤمن سُنّی مذهب از یک سو، و حکومت های فاسد و مرتجع منطقه از سوی دیگر، فرق می گذارند و حساب یکی را به پای دیگری نمی نویسند.
- اما درباره شیعه یا سنی بودن امام حسین ع نیز گفتنی است که به باور شیعیان، شیعه واقعی همانا اهل سنت است و اهل سنت واقعی همانا شیعه است چرا که شیعیان مستند به سنت نبوی به حقانیت ولایت علی ع معتقد شدند و به همین جهت، از دیگران انتظار دارند که به این سنت احترام گذاشته و به آن پایبند باشند. از این رو، شیعه دانستن شیعه به معنای اهل سنت نبودن نیست. شیعیان مستند به سیره نبوی، به مشروعیت ولایت علی ع و مرجعیت دینی امامان ع معتقدند؛ چنانچه که علمای سنی مذهب در کتاب های خود از رسول الله ص نقل کرده اند که: «إنِّي تَارِكٌ فِيكُمْ مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِ لَنْ تَضِلُّوا بَعْدِي أَحَدُهُمَا أَعْظَمُ مِنَ الآخَرِ: كِتَابُ اللَّهِ حَبْلٌ مَمْدُودٌ مِنَ السَّمَاءِ إِلَى الأَرْضِ. وَعِتْرَتِي أَهْلُ بَيْتِي، وَلَنْ يَتَفَرَّقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الحَوْضَ»(1)؛ یعنی: «من بین شما چیزی را به جای می نهم که اگر به آن تمسّک بجویید، بعد از من هرگز گمراه نمی شوید. یکی از این دو بزرگ تر از دیگری است: کتاب الله که ریسمان الهی از آسمان به زمین است و عترت من که همان اهل خانه من هستند. این دو هیچ گاه از هم جدا نمی شوند تا آن که در بهشت بر من وارد شوند». از این رو، مستند به سنت نبوی ص، شیعیان بر این باورند که تمامی امامان کلمه واحدی هستند که هیچ یک از آنها قرآن را نقض نمی کنند بلکه همگان بیانگر حقیقت دین هستند و بر مسلمین واجب است که از آنها پیروی کنند و به مرجعیت سیاسی و دینی امامان ع اذعان نموده و به آن متعهد گردند.
- اما اگر منظور از اهل سنت بودن امام حسین ع، این باشد که ایشان برخلاف شیعیان به رجعت و بداء و غیره اعتقاد نداشتند و اساسا با عقاید شیعی مخالف بودند، گفتنی است که آنچه از امام حسین ع بدست ما رسیده است، برخلاف این مدعا گواهی می دهد. بدین منظور، در ادامه، به عنوان نمونه، اندکی درباره رجعت سخن می گوییم تا ضعف سخن مدعی در سایر مباحث نیز روشن گردد.
- سید مرتضی دیدگاه شیعه درباره معنای رجعت را چنین توضیح می دهد: «به باور شیعیان امامیه، خداوند هنگام ظهور مهدی عج، گروهی از شیعیانی که پیش تر مرده اند را مجددا به دنیا باز می گرداند تا از ثواب یاری کردن به مهدی عج برخوردار گردند؛ و همچنین خداوند گروهی از دشمنان را مجددا زنده می کند تا حضرت مهدی عج از ایشان انتقام بگیرند»(2). مستفاد از روایات این است که رجعت مختص به گروهی خاص از مؤمنان و کافران است که در کفر و ایمان به اوج رسیده اند. اینان به دنیا باز می گردند تا مؤمنان بر کافران غلبه یافته و انتقام ظلم سابق را از آنها بگیرند: «و إن الرجعة ليست بعامة ، و هي خاصة لا يرجع إلا من محض الايمان محضا أو محض الشرك محضا»(3).
- تا به این جا دیدگاه شیعیان درباره رجعت مشخص شد. اما آیا امام حسین ع مخالف رجعت بودند؟ برای پاسخ به این پرسش، توجه به این حدیث که از امام حسین ع نقل شده است، راهگشا است. قطب راوندی و دیگران از جابر و او نیز از امام محمد باقر ع، روایت کرده است که حضرت نیز از امام حسین ع نقل کرده اند که امام حسین ع در صحرای کربلا، پیش از شهادت فرمودند: «اول کسی که زمین شکافته می شود و از زمین بیرون می آید من خواهم بود و بیرون آمدن من موافق می افتد با بیرون آمدن امیرالمؤمنین و قیام قائم ما». این روایت که علامه مجلسی آن را در حق الیقین آورده است بر این نکته تصریح می فرماید که به باور امام حسین ع، اولین رجعت کننده در هنگامه رجعت، ایشان می باشند.(4) بنابراین، امام حسین ع برخلاف اهل تسنن، با رجعت موافق بودند. آری، امام حسین ع دارای تفکر شیعی هستند و اینطور نیست که شیعیان نظری برخلاف ایشان داشته باشند.
- اما این که گفته شده است شیعیان عزاداری امام حسین ع را مصادره کردند، سخن ناروایی است. شیعیان، حسین ع را کشتی نجات برای کل بشریت می دانند و بر این باورند که امام حسین ع هادی برای عموم بشر می باشند و محدود به گروه خاصی نیستند. بنابراین، شیعیان از این که اهل تسنن نیز بر مصیبت حسین ع عزدارای کنند، استقبال کرده و با آغوش باز پذیرای برادران دینی خود می باشند.
پی نوشت ها:
- ترمذی، محمد بن عیسی، السنن، انتشارات حلبی مصر، ج5، ص663.
- شریف مرتضی، رسائل الشریف المرتضی، دار القرآن الکریم، ج1، ص125.
- علامه مجلسی، بحار الانوار، ج53، ص39.
- علامه مجلسی، حق الیقین، ج2، ص7.
۱۳۹۹/۰۶/۰۵ ۱۸:۱۱ شناسه مطلب: 98182
آيا زيارت ناحيه مقدسه داراي اعتبار است؟ ( با توجه به اينکه علامه شعراني در ترجمه کتاب نفس المهموم نوشته اند علماي گذشته به اين زيارت اعتماد نداشته اند و دليل آن نيز اين است که در اين زيارت به صراحت گفته شده است که شمر سر حضرت امام حسين عليه اسلام را از تن جدا کرده است ولي علماي بزرگ در مقاتل اسامي افراد ديگري را نيز به عنوان قاتل امام حسين عليه السلام آورده اند و حتي برخي سنان بن انس را قاتل حتمي امام مي دانند، بنابراين اگر اين زيارت از جانب امام معصوم بود براي علما سند محسوب مي شد و نقل قول مورخين ديگر در برابر قول امام معصوم اعتباري نداشت تا آن را ذکر کنند).
مورّخان قاتلان اصلي امام حسين عليه السلام را شش نفر ذکر کرده اند. مرحوم شيخ عباس قمي شش قول در اين زمينه را مطرح مي کند: اوّل: سنان بن انس نخعي؛ دوم: حصين بن نمير؛ سوم: مهاجر بن اوس تميمي؛ چهارم: کثير بن عبدالله شعبي؛ پنجم: شمربن ذي الجوشن؛ مرحوم شيخ عباس قمي مي افزايد: قول ششم آن است که قاتل امام حسين عليه السلام خولي بن يزيد اصبحي است. (1)
نکته ديگر اين که نمي توان گفت که «علماي گذشته به اين زيارت اعتماد نداشته اند. چون در زيارت ناحيه مقدسه امام زمان عليه السلام مي فرمايد: شمر سر حضرت امام حسين عليه اسلام را از تن جدا کرده است، ولي علماي بزرگ ديگران را قاتل امام مي دانند» به دليل اين که شيخ مفيد به عنوان يکي از علماي بزرگ شيعه ميگويد: «وَ بَدَرَ إِلَيْهِ خَوَلِيُّ بْنُ يَزِيدَ الْأَصْبَحِيُّ لَعَنَهُ اللَّهُ فَنَزَلَ لِيَحْتَزَّ رَأْسَهُ فَأُرْعِدَ فَقَالَ لَهُ شِمْرٌ فَتَّ اللَّهُ فِي عَضُدِکَ مَا لَکَ تُرْعَدُ. وَ نَزَلَ شِمْرٌ إِلَيْهِ فَذَبَحَهُ ثُمَّ دَفَعَ رَأْسَهُ إِلَى خَوَلِيِّ بْنِ يَزِيدَ فَقَالَ احْمِلْهُ إِلَى الْأَمِيرِ عُمَرَ بْنِ سَعْد» (2)
ترجمه: پس از اين خولى اصبحى پيش آمده تا سر از بدن مبارکش جدا سازد، اما لرزه بر اندامش افتاد نتوانست به اين کار خطير اقدام نمايد، شمر که او را بيچاره يافت، گفت خدا بازوى ترا از کار بيندازد؛ چرا اين قدر ميلرزى! آنگاه خود او پيش آمد و سر مبارکش را از بدن جدا کرد. سر بريده امام حسين عليه السلام را به خولى داد و گفت آنرا به عمر بن سعد تسليم کن.
بنابراين برخي از عالمان بزرگ شيعه قاتل امام حسين عليه السلام را شمر بن ذي الجوشن مي دانند. اما يکي از علت هاي تفاوت در نقل قول اين مي باشد که فرق است بين کسي که قاتل حضرت هست و بين کسي که سر امام را از بدن جدا کرد همانگونه که در زيارت ناحيه نيز چنين آمده است: «وَ الشِّمْرُ جالِسٌ عَلى صَدْرِکَ وَمُولِـغٌ سَيْفَهُ عَلى نَحْرِک قابِضٌ عَلى شَيْبَتِکَ بِيَدِه ذابِـحٌ لَکَ بِمُهَنَّدِهِ قَدْ سَکَنَتْ حَوآسُّکَ وَخَفِيَتْ أَنْفاسُک وَرُفِـعَ عَلَى الْقَناةِ رَأْسُکَ»، در حالي که شمر ملعون بر سينه مبارکت نشسته و شمشيرخويش را بر گلويت سيراب ميکرد، با دستى محاسن شريفت را در مشت ميفشرد و با دستي با تيغ سر از بدنت جدا مىکرد، تمام اعضا و حواست از حرکت ايستاد، نفسهاى مبارکت در سينه پنهان شد و سر مقدست بر نيزه بالا رفت. (3)
بنابراين در زيارت ناحيه حضرت فرموده است که شمر سر از بدن امام حسين عليه السلام جدا کرد. اما قاتل حضرت ظاهرا سنان بن انس بود همچنان که شيخ صدوق در اين باره ميگويد: «وَ الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ- عَلَيْهِمَا السَّلَامُ- قُتِلَ بِکَرْبَلَاءَ، وَ قَاتِلُهُ سِنَانُ بْنُ أَنَسٍ لَعَنَهُ اللَّه»؛ يعني امام حسين عليه السلام در کربلا به دست سنان بن انس به شهادت رسيد. (4)
نکته ديگر در مورد اعتبار زيارت ناحيه مقدسه است:
آنچه به نام زيارت ناحيه موسوم است با سه متن و به سه صورت بيان شده است.
زيارت اول: که در کتاب «المزار الکبير» ابن مشهدي نقل شده است. (5) ابن المشهدي از فقها و محدثين مورد اعتماد شيعه در قرن ششم هجري قمري است.
اين زيارت را شخصي به نام محمّد بن غالب اصفهانى نقل مي کند که امام زمان فرمودند: هر گاه خواستى شهيدان كربلا را زيارت كنى پائين قبر امام حسين عليه السلام كه قبر على اكبر است توقف كن و صورت خود را مقابل قبله قرار بده، زيرا حومه شهداء رضوان اللَّه عليهم آنجا است سپس به حضرت على بن الحسين عليه السلام اشاره كن و بگو: السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَوَّلَ قَتِيلٍ مِنْ نَسْلِ خَيْرِ سَلِيلٍ، مِنْ سُلَالَةِ إِبْرَاهِيمَ الْخَلِيلِ، ....
اين زيارت با سلام بر حضرت علي اکبر شروع مي شود و بعد از ذکر اسامي 63 تن از شهداي کربلا با جمله ذيل به پايان مي رسد «السلام على المرْتَثّ معه عمرو بن عبد اللّه الجندعي. السلام عليكم يا خير انصار، السلام عليكم بما صبرتم فنعم عقبى الدار، وبواكم اللّه مبوء الابرار. اشهد لقد كشف لكم الغطاء، ومهد لكم الوطاء، واجزل لكم العطاء، وكنتم عن الحق غير بطاء، وانتم لنا فرط، ونحن لكم خلطاء في دار البقاء، والسلام عليكم ورحمة اللّه وبركاته»
زيارت دوم نيز در همان کتاب «المزار الکبير» آمده است. اين زيارت که همان زيارت معروف به زيارت ناحيه مقدسه است و به عنوان زيارت عاشوراى ديگر، توسّط يكى از ابواب از ناحيه مقدّسه رسيده است. که با عبارت «السَّلَامُ عَلَى آدَمَ صَفْوَةِ اللَّهِ مِنْ خَلِيقَتِهِ، السَّلَامُ عَلَى شَيْثٍ وَلِيِّ اللَّهِ وَ خِيَرَتِهِ» شروع ميشود و با عبارت «زَادَ اللَّهُ فِي شَرَفِكُمْ، وَ السَّلَامُ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ. وَ ادْعُ لِنَفْسِكَ وَ لِوَالِدَيْكَ وَ لِمَنْ أَرَدْتَ، وَ انْصَرِفْ إِنْ شَاءَ اللَّهُ تَعَالَى» به پايان مي رسد.
زيارت سوم، زيارتي است که مرحوم علامه مجلسي از سيد مرتضي نقل مي کند که اين زيارت هم از ناحيه حضرت ولي عصر عليه السلام صادر شده است. اين زيارت مفصّل و متفاوت با دو زيارت قبل بيان شده است.
اين زيارت با عبارت «فَإِذَا أَرَدْتَ الْخُرُوجَ مِنْ بَيْتِكَ فَقُلِ اللَّهُمَّ إِلَيْكَ تَوَجَّهْتُ وَ عَلَيْكَ تَوَكَّلْت وَ بِكَ اسْتَعَنْتُ وَ وَجْهَكَ طَلَبْتُ وَ لِزِيَارَةِ ابْنِ نَبِيِّكَ أَرَدْتُ وَ لِرِضْوَانِكَ تَعَرَّضْتُ اللَّهُمَّ احْفَظْنِي فِي سَفَرِي وَ حَضَرِي وَ مِنْ بَيْنِ يَدَي ....» شروع مي شود. (6)
با توجه به اين نکات زيارت ناحيه مقدسه در کتاب هاي معتبر شيعه آمده است. براي اطلاع از مصادر و اعتبار سنجي زيارت ناحيه مقدسه به مقاله «اعتبار سندي: زيارتهاي ناحيه مقدسه» نويسنده: محمد احساني فر، که در مجله علوم حديث شماره 30 (صفحات 32 تا 67) مراجعه کنيد. نويسنده که از علما و اساتيد حوزه علميه قم است به صورت مفصل به اعتبار سنجي اين زيارت پرداخته است.
پي نوشت ها:
1.دمع السّجوم، ترجمه نفس المهموم، شیخ عباس قمی، مترجم : ابوالحسن شعرانی، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، سازمان چاپ و انتشارات، 1390ش، ص229و391.
2. مفيد، محمد بن محمد، الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، محقق / مصحح: مؤسسة آل البيت عليهم السلام، قم: كنگره شيخ مفيد، چاپ اول، 1413، ج2، ص112.
3. ابن مشهدی، محمد بن جعفر، المزار الکبیر، محقق و مصحح: قیومی اصفهانی، جواد، دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ اول، 1419ق، ص505.
4. . ابن بابويه، محمد بن على (شیخ صدوق)، اعتقادات الإماميه، قم: كنگره شيخ مفيد، چاپ دوم، 1414ق، ص98.
5. ابن مشهدی، محمد بن جعفر، المزار الکبیر، همان، ص488.
6. مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، بحارالأنوار، محقق / مصحح: جمعى از محققان، بیروت: دار إحياء التراث العربي، چاپ دوم، 1403ق، ج98، ص240.
۱۳۹۹/۰۶/۰۵ ۱۶:۱۱ شناسه مطلب: 98181
آيا اينکه پيامبر(صلبی الله علیه وآله) در شهادت امام حسين (علیه السلام) ناراحت بودند و پيامبران به تسليت آن حضرت مي آمدند و هر شب جمعه خانم فاطمه (زهرا سلام الله علیها) در کربلا حاضر مي شوند و در شهادت آن حضرت ناله و زاري سر مي دهند، حقيقت دارد؟ و اگر بلي، پس مگر در بهشت برزخي، ناراحتي، غم و اندوه وجود دارد؟
بر اساس احادیث متعدد، تمام پیامبران الهی و جانشینان آنان، از زائران امام حسین علیه السلام میباشند. به عنوان مثال امام صادق علیه السلام در این زمینه فرمودند: «پیغمبرى در آسمانها و زمین نیست مگر آنکه از خداوند میخواهد تا به او اجازه دهد که به زیارت حسین بن على علیهما السلام بشتابد». (1)
در مورد حضور حضرت زهرا سلام الله عليها نزد قبر اباعبدالله الحسین عليه السلام نیز در برخی روايات نقلهایی وجود دارد؛ به عنوان مثال امام صادق عليه السلام فرمودند:
«إِنَّ فَاطِمَةَ بِنْتَ مُحَمَّدٍ ص تَحْضُرُ لِزُوَّارِ قَبْرِ ابْنِهَا الْحُسَيْنِ علیه السلام فَتَسْتَغْفِرُ لَهُمْ ذُنُوبَهُمْ»؛ (2)
فاطمه سلام الله عليها دختر محمّد صلي الله عليه و آله و سلم در کنار زائران قبر فرزندش حسين عليه السلام حضور يافته و براي آنان طلب آمرزش مينمايد.
همچنين در روايت ديگر حضرت فرمودند:
«..... وَ إِنَّ فَاطِمَةَ ع إِذَا نَظَرَتْ إِلَيْهِمْ وَ مَعَهَا أَلْفُ نَبِيٍّ وَ أَلْفُ صِدِّيقٍ وَ أَلْفُ شَهِيدٍ وَ مِنَ الْكَرُوبِيِّينَ أَلْفُ أَلْفٍ يُسْعِدُونَهَا عَلَى الْبُكَاءِ وَ إِنَّهَا لَتَشْهَقُ شَهْقَةً فَلَا يَبْقَى فِي السَّمَاوَاتِ مَلَكٌ إِلَّا بَكَى رَحْمَةً لِصَوْتِهَا»؛ (3)
يعني حضرت فاطمه عليها السّلام هر گاه به ايشان (زائرين) نظر نمايند در حالى كه با وى هزار پيغمبر و هزار صدّيق و هزار شهيد از كروبين مىباشند هزار هزار نفر آن حضرت را بر گريستن يارى و همراهى مىكنند و آن حضرت چنان فرياد مىزنند كه هيچ فرشتهاى در آسمانها باقى نمىماند، مگر آنكه از صداى ايشان به گريه مىافتد.
بنابراين اصل حضور انبيا، ملائکه و معصوماني همچون حضرت زهرا سلام الله علیهادر کنار قبر امام حسین علیه السلام بر اساس روايات متعدد مورد تاييد است.
نکته ديگر در مورد برزخ:
بهشت و جهنم برزخي متفاوت با بهشت و جهنم آخرت است. از جمله اين که مثلا در بهشت برزخي انسان ميتوان رشد کند و به مقامهاي بالاتري برسد يا اين که مومن با عذاب در جهنم برزخي از گناهان پاک شود. بنابراين خوشحالي و ناراحتي در برزخ وجود دارد همچنان که در مورد زيارت اموات، اميرالمومنين عليه السلام فرمودند: «زُورُوا مَوْتَاكُمْ فَإِنَّهُمْ يَفْرَحُونَ بِزِيَارَتِكُم» (4) به زيارت قبور رفتگانتان برويد؛ زيرا آنان از زيارت شما خوشحال ميشوند. حاصل سخن اين که برزخ با قيامت متفاوت است به همين خاطر در روايات اشاره شده است که در برزخ حتي به انسان چنين اجازهاي داده مي شود که برخي از اعمال خود را جبران کند همچنین اگر شخص در دنيا کارهای خیر ماندگار مانند وقف، انجام داده باشد، ثواب آن در برزخ به او ميرسد و باعث رشد مقام او ميشود.
بنابراین اگر که قرآن کریم می فرماید: «أَلَا إِنَّ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ لَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ» (4) یعنی آگاه باشيد كه بر دوستان خدا نه بيمى هست و نه آنان اندوهگين مىشوند؛ این سخن فقط مختص به زندگی اخروی (پس از برپایی معاد) میباشد و ارتباطی با برزخ و دنیا ندارد.
پينوشتها:
1. ابن قولويه، جعفر بن محمد، كامل الزيارات، محقق / مصحح: امينى، عبد الحسين، نجف اشرف: دار المرتضوية، چاپ اول، 1356ش، ص111.
2. همان، ص118.
3. همان، ص 87.
4. سوره یونس، آیه 62.
۱۳۹۹/۰۶/۰۵ ۱۶:۰۶ شناسه مطلب: 98180
مي خواستم بگم تتو يا خالکوبي به خاطر عشق به امام حسين (ع) روي ساعد ايراد دارد يانه؟ لطفا پاسخ دهيد.
اين که به امام حسين علیه السلام، محبت داريد بسیار خوب است اما بدانيد؛ اين ارادت بايد باعث نزديک شدن ما به آن بزرگوار شود. هر چه به ايشان نزديکتر شويم، در قيامت روسفيد تر خواهيم بود. در زيارت عاشورا مي گوييم خدايا ما را به واسطه امام حسين عليه السلام در قيامت روسفيد بگردان؛ «اللهم اجعلني عندک وجيهاً بالحسين عليه السلام» پس با ایشان بودن و حسيني زيستن افتخار است و موجب سربلندي در آخرت است اما بايد ببينيم؛ چه کاري ما را به امام حسين عليه السلام نزديک مي کند. قطعاً امام حسين که جانش را براي اعتلاي اسلام داده، با کاري که دين مبين اسلام آن را نهي کرده موافق نيست. اين مورد که شما اشاره کرديد اگر از نظر فقهي ايرادي داشته باشد، ممنوع خواهد بود(مي توانيد حکم شرعي آن را از بخش احکام مرکز ما به شماره 096400 جويا شويد). در قرآن، نزديک ترين افراد به حضرت ابراهيم علیه السلام را کساني مي داند که از او پيروي مي کنند نه اقوام و بستگان او(1) پس ابراز ارادت به امام حسين علیه السلام بايد در مسيري باشد که او مي پسندد. بايد اين مطلب را مدّ نظر داشته باشيد؛ هر کاري که دين ما به آن فرمان داده يا آن را جايز دانسته، مي توان براي قرب به امام حسين علیه السلام و نشان دادن ارادت به ایشان، انجام داد.
موفق باشيد.
پي نوشت:
1. سوره آل عمران، آيه 68
۱۳۹۹/۰۶/۰۵ ۱۶:۰۳ شناسه مطلب: 98179
سلام توسل به امام حسين (علیه السلام) براي توبه از گناهان چگونه است؟ چه کارهايي براي قبولي توبه و توسل به امام حسبن (ع) انجام دهيم؟
«توسل» از ماده «وسل» به معناي تقرّب جستن يا چيزي كه باعث تقرّب به ديگري از روي علاقه و رغبت ميشود، ميباشد(1) توسل شامل شفاعت نيز ميشود، «شفاعت» از ماده «شفع» به معناي ضميمه كردن چيزي به همانند او است (2) و در مفهوم قرآني، شخص گناهكار به خاطر پارهاي از جنبههاي مثبت (مانند ايمان، عمل صالح و...) شباهتي با اولياءالله پيدا ميکند و آنها با کمکهاي خود، او را بهسوي كمال سوق ميدهند و از پيشگاه خداوند تقاضاي عفو ميکنند. بهعبارتديگر: شفاعت قرار گرفتن موجود قويتر و برتر در كنار موجود ضعيفتر و كمك نمودن به او د رراه پيمودن مراتب كمال، است(3).
قرآن کریم در آيه 35 سوره مائده، ميفرمايد: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا وَ ابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ وَ جاهِدُوا فِي سَبِيلِهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ»: اي كساني كه ايمان آوردهايد پرهيزكاري پيشه كنيد و وسيلهاي براي تقرب به خدا، انتخاب نماييد و درراه او جهاد كنيد، باشد كه رستگار شويد.
وسيله در آيه فوق، معناي بسيار وسيعي دارد و هر كار و هر چيزي كه باعث نزديك شدن به پيشگاه مقدس پروردگار ميشود، شامل ميگردد، همانطوركه حضرت علي ـ عليه السّلام ـ فرمودند: بهترين چيزي كه بهوسيله آن ميتوان به خدا نزديك شد، ايمان به خدا و پيامبر او و جهاد در راه او، نماز، زكات، روزه، حج، صلهرحم، انفاق ... ميباشد(4).
متوسل شدن به افراد در حقيقت توسل به مقام روحاني آنهاست كه روح خود را پرورش داده، به كمالاتي رسيدند علاوه بر اين، توسل روح اميد را افزايش، روح يأس را كاهش و ايجاد رابطه معنوي باخدا و اولياءالله و تحصيل رضايت خداوند و توجه به سلسله شافعان و... را به وجود ميآورد بنابراين توسل به مقامِ بزرگي مانند امام حسين عليهالسلام که جانش را براي احياي دين خدا، فدا کرد، بسيار مناسب است و در روايات بسياري هم به آن تأکيد شده است. آداب و ترتيب خاصي نيز براي اينگونه توسل ها، وجود ندارد و انسان ميتواند صميمانه با امامش درد دل کند و بهوسيله او از خدا طلب مغفرت کند یا اینکه از خدای متعال بخواهد به خاطر آن بزرگوار، او را مورد بخشش قرار دهد.
توبه یعنی پشیمانی قلبی که لازمه اش ترک آن کار و تصمیم جدی داشتن، بر انجام ندادن گناهان است. در صورتی که قابل جبران باشد، لازم است است این کار انجام شود. می توان از سیدالشهدا علیه السلام خواست تا برای توفیق در این مسیر، برایتان دعا کند. از طرفی می توان از آن بزرگوار درخواست کرد تا به درگاه الهی برای شما، استغفار نماید.
موفق باشيد.
پينوشتها:
1. قرشي، سيد علياکبر، قاموس قرآن، تهران، دارالكتب الاسلاميه، ذيل ماده «وسل»
2. همان، ذيل ماده «شفع»
3. مكارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، تهران، دارالكتب الاسلاميه، ج 1، ص 223
4. نهجالبلاغه، خطبه 110
۱۳۹۹/۰۶/۰۵ ۱۵:۵۸ شناسه مطلب: 98178
سلام من 9سال هست که ازدواج کردم و دو فرزند دارم، شوهرم اعتقادي به مراسم مذهبي و دعا و امام حسين و... نداره، آيا من بايد با همچين مردي ادامه بدم؟ هر چي سعي ميکنم که متقاعدش کنم ميگه من فقط خدارو قبول دارم و به حرفاي هيچ کس گوش نميده.
مواجههي ناشيانه و غيرعقلاني با اختلافات عقيدتي ميتواند زيانهاي جبرانناپذيري داشته باشد. برخورد و سرسخت با تضادهاي موجود، هيزم به آتش انداختن است. اصليترين راه، مداراست و اگر كسي در مقابل اعتراضات و مخالفتهاي طرف مقابلش از خود نرمي نشان بدهد، به اين معني نيست كه فرد، موافق نظر طرف مقابل است.
• انعطافپذيري در برخي موارد چه بسا باعث همراهی و موافقت شود. اگر خانم يا آقايي در مقابل ابراز اختلاف شريك زندگي خود نرمي نشان دهد، پس از مدتي متوجه شود كه طرف مخالف حق دارد و باورهاي اوست كه ميبايست اصلاح شود البته اين درك با كنار گذاشتن خودخواهي قابلدسترسي است.
• همانطور که بحث بيشازحد، کمکي به حل مشکل نميکند، پاک کردن صورتمسئله نيز راهکار مناسبي نيست. شما و همسرتان بايد نسبت به اين مسئله آگاه باشيد تا در صورت بروز مسائلي در اين زمينه بتوانيد با همکاري هم مشکل را برطرف کنيد. اگر هر بار که ميخواهيد دراينباره با همسرتان صحبت کنيد، کار به مشاجره ميکشد، بهجاي حرف نزدن دراينباره بايد شيوه گفتگويتان را تغيير دهيد.
• به عقايد يکديگر احترام بگذاريد. احترام گذاشتن به اعتقادات مذهبي همديگر در ازدواج امري ضروري است. يادتان باشد که مذهب همسر شما بخش بسيار مهمي از زندگي اوست. باهم عهد ببنديد که هيچوقت به اعتقادات و باورهاي مذهبي هم بياحترامي نکنيد و به عهدتان وفادار بمانيد.
• لازم نيست هر خطايي را که از همسرتان سر ميزند به ارزشهاي مذهبي يا سياسي وي ربط دهيد، اگر همسر شما که ايمان مذهبي قوي ندارد، دروغي گفت، به او نگوييد که اگر کمي دين و ايمان داشت، اين کار را نميکرد، افراد مذهبي و باايمان هم ممکن است گاهي دروغ بگويند!
• کارهاي پسنديده و خوب همسرتان را هم ببينيد. گاهي آنقدر روي اختلاف نظراتتان متمرکز ميشويد که تفاهمها و نقطه نظرات مشترکي که داريد را نميبينيد. آيا واقعاً همسر شما که ازنظر شما باورهاي درستي ندارد، تابهحال هيچ کار خوبي که مطابق باورها و خواستههاي شماست انجام نداده است؟
درست است که باورهاي مذهبي اهميت زيادي در زندگي افراد دارند اما گاهي اوقات افراد تمام تمرکز و انرژي خود را صرف پيدا کردن شباهت و يا تفاوتهاي موجود در اين حوزه کرده، درنتيجه، توجهي به ساير حوزهها ندارند. اين مسئله موجب ميشود تا هرگونه تفاوتي در باورهاي مذهبي فشار مضاعفي را به رابطه وارد کند. براي رسيدن به اشتراک بيشتر، سعي کنيد روي مسائل غيرمذهبي که هر دو شما از آن لذت ميبريد تمرکز کنيد مثل سرگرميهاي مختلف، ورزش يا فيلم. انجام دادن کارهايي که هر دوی شما را خوشحال ميکند. اينها کمکتان ميکند حس اتحاد در ازدواجتان را بالاتر ببريد و ديگر وقتتان را صرف دعوا کردن بر سر عقايد نکنيد.
• يکي از اشتباهات همسران اين است که ديدگاههاي متفاوت همسرشان را بهعنوان دليلي براي اثبات بيعلاقگي وي تعبير ميکنند و تصور ميکنند اگر همسرشان به آنها علاقه داشت، اعتقاداتش را تغيير ميداد. ما هرقدر هم به شخصي علاقهمند باشيم قادر نيستيم به خاطر وي تغييرات خيلي زيادي در خودمان ايجاد کنيم البته ايجاد تغيير درباره رفتارهاي ظاهري مانند نوع لباس پوشيدن با طرز غذا خوردن، کار چندان سختي نيست اما زماني که موضوع مورد بحث ارزشها و اعتقاداتي است که از دوران کودکي در ما شکلگرفته، تغيير کامل و گسترده ممکن نيست.
در پایان یادآور می شویم: در عين اينکه ازدواج با فردي از فرهنگ و مذهبي متفاوت، ممکن است چالشهايي منحصر به فرد به همراه داشته باشد، درعينحال ميتواند فرصتي مناسب براي رشد و بالندگي در زندگي طرفين فراهم آورد. دیگر اینکه شرکت در مراسم های مذهبی اگر چه مطلوب است ولی یک موضوع فردی است و نباید به خاطر آن در خانواده اختلاف ایجاد شود. حفظ وحدت و آرامش خانواده از آن موضوعات، مهمتر است.
موفق باشيد.
۱۳۹۹/۰۵/۱۸ ۰۲:۵۵ شناسه مطلب: 98174
سؤال: اگر قرآن کتاب کاملي است و در آنهمه چيز آمده است، ما چرا از کتابهای ديگر مثل نهجالبلاغه و ديگر کتابها استفاده میکنیم؟ چرا باید به حرفهای اهلبیت که حديث است و مثل قرآن منبع موثقي نيست، بايد گوش کنيم؟
برای پاسخ به پرسش مذکور، توجه شمارا به این نکات جلب میکنیم:
به باور تمامی مسلمانان، قول و فعل پیامبر ص در کنار عقل و قرآن از حجیت برخوردار است. نهایتاً شیعیان معتقدند که قول و فعل امامان ع نیز همچون قول و فعل پیامبر ص است و از حجیت برخوردار است. درنتیجه، به باور شیعیان، روایات و احادیثی که حقیقتاً از قول و فعل پیامبر ص و امامان ع حکایت میکنند، از اعتبار و حجیت برخوردارند. بدین منظور، عالمان علوم دینی، علومی همچون رجال و درایه را تدوین نمودند تا روایات و احادیث را بررسی کنند و مطمئن گردند که این حدیث خاص، واقعاً از پیامبر ص یا امام ع صادرشده است یا نه.
بااینحال، ممکن است اینطور به ذهن برسد که «اگر قرآن کتابی کامل برای هدایت است، اساساً نیازی به این احادیث و روایات ندارد؛ بگذریم از اینکه این احادیث و روایات آنقدر هم اعتبار ندارند تا روشنگر و تکمیلکننده قرآن باشند». در ادامه، این دو مطلب را بیشتر موردنقد و بررسی قرار میدهیم.
پرسش نخست این است که آیا باوجود قرآن، واقعاً به حدیث و روایت و قول و فعل معصوم نیاز داریم؟ آیا مراجعه به حدیث و روایت، بیانگر نقصان قرآن نیست؟
در پاسخ به این پرسش نخست میکوشیم نشان بدهیم که اساساً لزوم مراجعه به حدیث و روایت، برآمده از خود قرآن است. حجیت قول و فعل پیامبر ص ازاینرو است که درآیات قرآنی به این امر توجه شده است رسولالله، الگوی نیک برای مسلمانان است: «لَقَدْ كانَ لَكُمْ في رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كانَ يَرْجُوا اللَّهَ وَ الْيَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَكَرَ اللَّهَ كَثيراً»(1)؛ یعنی: «مسلماً براى شما در زندگى رسول خدا سرمشق نيكويى بود، براى آنها كه اميد به رحمت خدا و روز رستاخيز دارند و خدا را بسيار ياد مىكنند». ازاینرو، بر مسلمانان لازم است که به قول و فعل او توجه کنند و آن را مورد اطاعت قرار دهند: «وَ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَديدُ الْعِقابِ»(2)؛ یعنی: «آنچه را رسول خدا براى شما آورده بگيريد (و اجرا كنيد) و ازآنچه نهى كرده خوددارى نماييد؛ و از (مخالفت) خدا بپرهيزيد كه خداوند كيفرش شديد است».
اما چرا قرآن منبع معرفتی دیگری همچون سنت و قول و فعل پیامبر ص را معتبر دانسته است درحالیکه خودش کتاب کاملی برای هدایت است؟ پاسخ به این پرسش ازاینقرار است که اساساً بنای خداوند در قرآن بر این بوده که جز در موارد خاص، به جزئیات نپردازد و به بیان کلیات هدایت بسنده کند؛ و در عوض، بیان جزئیات را به قول و فعل معصومان ارجاع دهد. مثلاً در قرآن بارها به نمازخواندن دستور دادهشده است اما چیزی درباره نحوه نمازخواندن بیاننشده است بلکه ما موظفیم نمازخواندن را از پیامبر ص بیاموزیم و قول و فعل او را در این مورد معتبر بشماریم: «وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ»(3)؛ یعنی: «و ما اين ذكر [قرآن] را بر تو نازل كرديم تا آنچه بهسوی مردم نازلشده است براى آنها روشنسازی؛ و شايد انديشه كنند». مرجعیت و اعتبار و حجیت قول و فعل نبوی در بیان امور دینی ازاینجهت است که ایشان معصوم از خطا است و وقتی از امور دینی سخن میگوید بر اساس هوای نفس رفتار نمیکند: «وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى؛ إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحى»(4)؛ یعنی: «و هرگز از روى هواى نفس سخن نمىگويد؛ آنچه مىگويد چيزى جز وحى كه بر او نازلشده نيست».
اما درباره حجیت و قول امامان معصوم نیز گفتنی است که لزوم مراجعه به قول و فعل آنها نیز مستند به قرآن است چراکه بعدازاین که خداوند اطاعت از خود و رسولش را بر مردم واجب میکند، از لزوم اطاعت از اولوالأمر نیز سخن میگوید: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ»(5)؛ یعنی: «اى كسانى كه ايمان آوردهايد! اطاعت كنيد خدا را! و اطاعت كنيد پيامبر خدا و اولوالأمر [اوصياى پيامبر] را». ازآنجاییکه اطاعت از رسول ص و امامان ع همردیف با اطاعت از خدا است، این امر هم از حجیت قول و فعل آنها خبر میدهد و هم از عصمت آنها. مطلب اخیر در آیه دیگری نیز موردتوجه قرارگرفته است: «إِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً»(6)؛ یعنی: «خداوند فقط مىخواهد پليدى و گناه را از شما اهلبیت دور كند و كاملاً شمارا پاك سازد.»
با این توضیحات روشن میشود که لزوم مراجعه به قول و فعل پیامبر ص و امامان ع مستند به خود قرآن است. درواقع، این قرآن است که ما را به قول و فعل معصوم سوق میدهد نه اینکه ما بخواهیم بهصورت خودمختار و بدون دلیل، سنت را در کنار قرآن قرار دهیم؛ بنابراین، اگر قرآن کتاب کاملی برای هدایت است ازاینجهت است که کلیات هدایت آدمی را بیان کند که مهمترین آن، اصل رجوع به قول و فعل معصوم است. ازاینرو، مراجعه به حدیث و روایتی که نمایانگر قول و فعل معصومان ع است، نهفقط به معنای نقصان قرآن نیست بلکه برآمده از کمال قرآن است که به این اصل مهم هدایتی تصریح نموده است و بیان جزئیات دینی را به معصومان واگذار کرده است و ما را نیز به پیروی از آنها موظف ساخته است.
اما ممکن است گفته شود که چون قول و فعل معصوم از طریق روایات به دست میآید، اعتبار سندی زیادی ندارد و نمیتوان مطمئن بود که جعلی و دروغین و آمیخته با خطا نیست. در پاسخ به این سخن باید به این اصل مهم اشاره کرد که تنها در صورتی موظفیم به یک روایت و حدیث عمل کنیم که مطمئن باشیم آن روایت و حدیث حقیقتاً بیانگر قول و فعل معصوم هستند. ازاینرو، احادیث معتبر یا باید متواتر و قطعی السند باشند و یا باید از طریق مطمئن و بهواسطه راستگویان به ما برسند. در غیر این صورت، هیچگاه به آن روایت عمل نمیکنیم و از آن برای توضیح و تبیین و تقیید آموزههای قرآنی استفاده نمیکنیم؛ بنابراین، لزوم مراجعه به قول و فعل معصوم بدین معنا نیست که هر روایتی را صحیح بدانیم و به آن عمل بکنیم؛ بلکه بدین معنا است که موظفیم در میان روایات موجود در کتب حدیثی (همچون نهجالبلاغه و بحارالانوار و اصول کافی و غیره) جستجو کرده و احادیث و روایاتی که معتبرند و حقیقتاً بیانگر قول و فعل معصوم هستند را پیداکرده و به آنها عمل کنیم و سایر روایات و احادیث مجعول و یا مشکوک را کنار گذاشته و از آنها دوریکنیم.
پینوشتها:
- احزاب: 21.
- حشر: 7.
- نحل: 44.
- نجم: 3-4.
- نساء: 59.
- احزاب: 33.
۱۳۹۹/۰۵/۱۸ ۰۲:۴۵ شناسه مطلب: 98173
از ديدگاه قرآن و روايات گزينش امام انتخابي است يا انتصابي؟
طبق نظریه انتصاب، امام یا نبی باید از جانب خداوند نصب و تعیین شود نه از جانب مردم و شورا. در ادامه، با عنایت به این مطلب، به پرسش موردنظر پاسخ میدهیم:
- نظریه انتصاب:
امامت به معناى رياست عامّه در امور دنيوى و اخروى است. بنابر معتقدات شيعه، امامت، استمرار نبوّت است در همه جزئیات و كلّيّات؛ و تنها تفاوت آن با نبوّت اين است كه بر شخص امام وحى فرود نمى آيد و نزول وحى پس از پيامبر (ص) پایانیافته است. امامت از گذر علم لدنّى و الهام الهى و مصونیت از خطا و اشتباه و گناه، از آيين پيامبر اسلام (ص) پاسدارى مى كند و مصالح دينى و دنيوى مردم را محفوظ مى دارد. شيعيان معتقدند كه مقام امامت تنها به معصومين مى رسد. متكلّمان امامیه بر اين اعتقاد دلايلى آورده اند؛ ازجمله اينكه مردم ازآنرو به امام محتاجند، كه معصوم نيستند و بدون او به خطا و اشتباه و گناه مى لغزند. حال، اگر امام، معصوم نباشد، خود به امامى ديگر نيازمند است و اين باطل است؛ زيرا مستلزم دور است. چون متكلّمان امامیه اين مدّعا را ثابت مى كنند، از آن نتيجه مى گيرند كه مردم را در انتخاب شخص امام، حقّ و سهمى نيست؛ زيرا او بايد معصوم باشد و عصمت حالتى است باطنى و جز خداوند كسى از باطن انسان خبر ندارد و مردم توانِ آن ندارند كه معصوم را از غير معصوم بازشناسند. ازاینرو، شیعیان امامیه قائل به لزوم نصب امام از سوی خداوند و ابلاغ آن از طریق نص و متون دینی هستند. ازاینرو، امامت هم باید منصوب باشد و هم منصوص. (1) توجه به آیات قرآنی نیز گواه بر این امر است که امامت مقامی زمینی و دنیوی محض نیست که مردم آن را انتخاب کنند بلکه امامت عهد الهی است که خداوند آن را نصب و جعل مینماید و آن را به ظالمان نمیدهد: «وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتي قالَ لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمينَ»(2)؛ بنابراین، روشن میشود که امام باید معصوم باشد و به همین جهت نیز منصوب و منصوص است و به همین جهت است که اطاعت از امام همراستا با اطاعت از خداوند بهصورت مطلق واجب شده است: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُم»(3). ازاینرو، پیامبر ص و اولی الامر نیز باید معصوم باشند چراکه اگر معصوم نباشد در این صورت، ممکن است در موردی اطاعت از خداوند در تقابل با اطاعت از پیامبر ص و اولوالأمر باشد.
به همین جهت است که با مراجعه به نصوص دینی، درمییابیم که چرا پیامبر ص امام را منصوب نمود و آن را به مردم واگذار نکرد. با توجه به روایات واردشده از پیامبر اسلام ص که از طریق اهل سنت و شیعیان نقلشده است، روشن میشود که مصداق این آیه، علی ع و اوصیای او هستند. (4)
- نظریه انتخاب:
اما درباره نظریه انتخاب و بیعت گفتنی است که این نظریه غالباً ازاینجهت معتبر دانسته شده است که راهی جز آن نبوده است؛ یعنی چون نص بر وجود امام نبوده است، پس سراغ انتخاب و بیعت رفتند که امری عقلایی بوده است و سابقه تاریخی در اسلام نیز داشته است. به همین جهت، چون ابوبکر عمر را منصوب نمود، هیچکسی سراغ انتخاب امام نرفت چراکه اجمالاً همگان قبول داشتند که وجود نص، بر انتخاب از سوی اکثریت، ترجیح دارد؛ اما در دو بند پیشین نشان دادیم که اولاً امام، معصوم است و باید منصوب و منصوص باشد؛ در این صورت، باید سراغ نصوص رفت و نباید به انتخاب تکیه نمود؛ و ثانیاً چنین نصب و نصی را نیز در اختیارداریم. در این صورت، نظریه انتخاب خودبهخود، از مشروعیت ساقط میشود. ثالثاً اگر هم بپذیریم که نظریه انتخاب لازمالاجرا است، آنگاه میتوان این ایراد را مطرح نمود که میزان رأی لازم برای انتخاب چه چیزی است: اجماع یا اکثریت؛ اکثریت صحابه یا اکثریت مسلمانان؟ تعیین هر یک از فروض، محتاج دلیل موجه است ولی نظریه انتخاب فاقد آن است. رابعاً اگر هم خلافت ابوبکر از طریق انتخاب را بپذیریم، خلافت عمر را نمیتوان پذیرفت چراکه خلافت عمر دلیلی جز نصب ابوبکر ندارد یعنی نه از سوی پیامبر منصوب و منصوص است و نه از سوی مردم یا خواص سیاسی انتخابشده است؛ و خامسا اینکه اساساً امامت محدود به خلافت و ریاست سیاسی و اجتماعی نیست بلکه شامل هدایت دینی و معنوی جامعه اسلامی نیز میشود و این امر مقبول همگان ازجمله خلفا بوده است که در این زمینه علی ع اعلم از سایر خلفا بوده است؛ درنتیجه، باید ایشان را بهعنوان امام برمیگزیدند. برخی از بیانات امیرالمؤمنین ع نیز ناظر به همین امر بود که ایشان خود را بهترین گزینه میدانست یعنی اعتراض ایشان بهصورت جدلی بود مبنی بر اینکه اگر هم قرار است نص را نادیده بگیریم و از طریق انتخاب پیش برویم، انتخاب ایشان بهتر از انتخاب سایر خلفا بود و باید ایشان برگزیده میشدند. مثلاً در نامه 28 نهجالبلاغه آمده است که «لَمَّا احتَجَّ المُهاجِرونَ عَلَى الأنصارِ يَومَ السَّقيفَةِ بِرَسُولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَلَجوا عَلَيهِم، فَإِن يَكُنِ الفَلجُ بِهِ فَالحَقُّ لَنا دونَكُم؛ یعنی: «در سقيفه، مهاجران بر انصار به «قرابت با پيامبر خدا» احتجاج كردند و بهواسطه آن بر آنان چيره گشتند. پس اگر چيرگى به آن است، حقّ [خلافت] براى ماست نه شما».
- نتیجه:
با عنایت به آنچه گذشت روشن شد که اولاً نظریه انتصاب نظریه مشروع است؛ و نظریه انتخاب مشروعیت ندارد و ثانیاً برای انتصاب علی ع نص داریم؛ و ثالثاً اگر هم نظریه انتخاب، مشروعیت داشته باشد، شامل خلافت برخی از خلفا نمیشود.
پینوشتها:
1. برای مطالعه بیشتر، رک: خرازی، محسن، بدایه المعارف فی شرح عقائد الامامیه، موسسه النشر الاسلامی، ج 2، صص 3-124؛ جمعی از نویسندگان، امامت پژوهی، دانشگاه علوم اسلامی رضوی، 1381، صص 153-163.
2. بقره: 124.
3. نساء: 54.
4. برای مطالعه بیشتر، رک: بحرانی، هاشم، غایه المرام و حجه الخصام فی تعیین الامام من طریق الخاص و العام، موسسه التاریخ العربی، ج 2، صص 15-23.