پرسش وپاسخ

اصل حضور تشیّع در ایران و هم شکل‌گیری نهاد روحانیت (هرچند نه با این نام) و هم مراجعه مردم به فقهای شیعه (تقلید) قرن‌‏ها قبل از صفویه نیز مطرح بوده است.

پرسش:

شبهه‌ای منسوب به امیرحسین خنجی درباره تاریخچه تشیع در ایران و روحانیت و مرجعیت در عصر صفویه و ابداع عنصر «تقلید» و تعارض آن با فرهنگ ایرانی و نقش مرحوم کرکی در فضای مجازی نشر یافته است، به این شبهه از جهت تاریخی چگونه پاسخ دهیم؟

پاسخ:

پیشینه تشیع در ایران، به قرن نخست هجری و اوایل ورود اسلام به ایران باز می‌گردد؛ هرچند گسترش و فراگیر شدن آن در میان ایرانیان، امری تدریجی بوده است. مرجعیت و تقلید نیز امری عقلایی و از باب رجوع جاهل به عالم (رجوع غیر متخصص به متخصص)، همواره وجود داشته است؛ هرچند نهاد مرجعیت و سازمان روحانیت به شکل امروزی، به مرور توسعه و تکامل یافته است. این نهاد در عصر صفوی، علاوه بر نفوذ معنوی و جایگاه اجتماعی، از پشتوانه قدرت سیاسی نیز برخوردار شد و کسانی چون محقق کرکی (م 940 ھ) از این موقعیت، برای گسترش تشیع بهره بردند؛ اما این‏ها به معنای تحمیلی بودن تشیع و تعارض آن با فرهنگ ایرانی نیست.

برای توضیح بیش‏تر، توجه به چند نکته ضروری است:

1 _ نگاهی به کتاب «قزلباشان در ایران» تألیف امیرحسین خنجی

امیرحسین خنجی، نویسنده‌ای پرکار و پرتألیف بود. قلمی روان و خوش‌خوان داشت و به موضوعات مختلف و متنوعی نیز پرداخته و آثارش نیز از طریق فضای مجازی، به وفور در دسترس است؛ اما آثار او روشمند و تحقیقی نیست و به عنوان یک اثر تحقیقی نمی‌توان بر آن‌ها اعتماد کرد. با این‏که اکثر آثار او جنبه تاریخی دارند؛ ولی او همچنان در قامت یک فرد کاملاً غیر متخصص در تاریخ ظاهر شده و خطاهای تاریخی فراوانی در آثار او به چشم می‌خورد. با نگاهی به رویکرد کلی او در آثار تاریخی‌اش، این گمان تقویت می‌شود که خطاهای تاریخی او، همیشه از سر سهو نیست و گاه عامدانه و با انگیزه‌های خاص، مطالب خلاف واقعیت را به عنوان حقایق تاریخی جلوه می‌دهد و یا به مطالب سست و بی‌اعتباری استناد می‌کند که خود نیز می‌داند قابل اعتماد نیستند.

در همین کتاب «قزلباشان در ایران»، موارد متعدّدی از ادّعاهای بی سند و گزافه‌‌هایی به اسم تاریخ به چشم می‌خورد. وی البته در مواردی بسیار اندک، اسنادی هم در پاورقی آورده که برخی از آن‏ها نادرست است؛ یعنی مطلبی که ادّعا کرده، در منبع مذکور، وجود ندارد. گاهی نیز با نقل قول‌های غیردقیق مواجهیم و گویی مطلبی را عمداً یا سهواً تغییر داده است.

اما مهم‌ترین اشکالی که به روش کار خنجی وارد است، گزینش هدفمند و غیر منصفانه گزاره‌های تاریخی است؛ یعنی حتی در آن جا که با مطلبی تاریخی مواجهیم، در می‌یابیم که او با رویکردی خاص، تک گزاره‌هایی را از لا به لای متون تاریخی بر کشیده و به گونه‌ای کناره هم چیده که مدعای خود را اثبات کند. گاه، یک دروغ تاریخی را چنان قاطعانه و مکرر در مطالب کتاب گنجانده که فرد غیرمتخصص، می‌پندارد از مسلّمات تاریخی است!

امیرحسین خُنجی در مجموع، کتابی پدید آورده که هرچند خوش قلم و جذاب و روان است، بسیاری از مطالب آن و مخصوصاً رویکرد کلی حاکم بر کتاب، نیازمند پالایش و بررسی است. از این‌رو، دانشمندان و اهل فضل، این کتاب را نیز همانند بسیاری دیگر از آثار او، هرگز جدّی نگرفته‌اند و از باب «إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِرامًا»(1) از کنار آن گذشته‌اند.

2 _ پیشینه روحانیت شیعه

روحانیت شیعه، قدمتی به اندازه تاریخ تشیّع دارد. از همان زمان حضور ائمّه، گروهی از اصحاب آن حضرات به تعلیم و تعلّم در محضر ایشان یا تحت نظارت ایشان اشتغال داشتند و با آغاز دوران غیبت، به ویژه بعد از دوران غیبت صغری، فقها و محدثان شیعه به عنوان نوّاب عامّ امام زمان، عهده‌دار امور دینی مردم شدند. از آن جمله‌اند: احمد بن محمّد بن خالد برقی (م 274 ﻫ.ق)، صفّار قمی (م 290 ﻫ.ق)، علی بن ابراهیم قمی (اوایل قرن چهارم)، محمّد بن مسعود عیاشی (م 320 ﻫ.ق)، محمّد بن یعقوب کلینی (م 329 ﻫ.ق)، شیخ صدوق (م 381 ﻫ.ق)، شیخ مفید (م 413 ﻫ.ق)، سیّد مرتضی (م 436 ﻫ.ق) و برادرش سید رضی، شیخ طوسی (م 460 ﻫ.ق)، ابوالفتوح رازی (متوفای اواسط سده ششم) فضل بن حسن طبرسی (م 548 ﻫ.ق) و صدها تن دیگر که همگی قرن‌ها قبل از دوران صفویه می‌زیسته‌اند و تألیفات و کتب ‌شان و نیز مقابر و آثارشان آن قدر فراوان و مشهور است که نیاز به گفتن ندارد. با این حساب، این ادّعا که شاهان صفوی نهاد روحانیت را تأسیس کرده‌اند، سخنی گزاف و مضحک است.

بله؛ اگر بحث درباره تعبیر «روحانی» باشد، ممکن است حق با خنجی باشد که معتقد است این تعبیر تا قبل از دوران صفویه، برای هیچ پیامبر یا امام یا عالمی به کار نرفته است. (2) بحث ما بر اسم و عنوان نیست؛ بلکه بحث بر سر ماهیت نهادی اجتماعی است که متکفل تعلیم و تعلم امور دینی بوده و کوشیده خلأ حضور «امام معصوم» را با مراجعه به منابع دینی پر کند و به نیازهای فکری و اعتقادی و مذهبیِ جامعه دین‌دار و پیرو اهل‌بیت علیهم‌السلام پاسخ بگوید. گروهی که چنین وظیفه‌ای را برای خود قائل بوده‌اند، در شهرهای مختلفی چون بغداد، کوفه، حلّه، قم، اصفهان، مشهد و… از دیرباز حضور داشته‌اند و انسجام و انتظام تدریجی آنان به پیدایش نهادی انجامید که «امروزه» آن را «سازمان روحانیت شیعه» می‌نامیم. پس آنچه در دوران صفویه رخ داد، اختراع یک سازمان جدید نبود؛ بلکه حمایت و توسعه نهادی بود که قرن‌‏ها قدمت داشت. با حمایت شاهان صفویه از تشیّع و در پی همکاری‌هایی میان حکومت و روحانیت، تشیّع در ایران رسمیت یافت و به تبع آن، روحانیت شیعه نیز از نفوذ بیش‌تری برخوردار شد.

3 _ روحانیت شیعه در ایران

خنجی برای اثبات ادعای خود مبنی بر وارداتی و غیر اصیل بودن تشیع در ایران، در ادعایی بس عجیب می‌گوید: «هیچ کدام از فقیهان تشیع دوازده امامی تا پیش از صفویه، ایرانی نبوده‌اند». (3) وی کلینی را یمنی تبار مقیم عراق دانسته؛ در حالی که به گواهی تاریخ و بنا بر اسناد موجود، وی ایرانی‌الاصل و زاده یکی از روستاهای ری به نام «کُلین»(4) بوده و امروزه قبر پدرش نیز در این روستا شناخته شده و معروف است. خنجی حتی شیخ صدوق را عرب یمنی تبار دانسته؛ در حالی که وی نیز اصالتاً ایرانی بوده و نام ایرانی جدش (بابویه) بهترین دلیل بر این سخن است. صدوق اهل قم بود و مقبره پدرش در مرکز شهر قم نزدیک حرم حضرت معصومه (سلام‌الله علیها) قرار دارد و به «ابن‌بابویه» معروف است. وی شیخ طوسی و طبرسی را نیز عرب تبار دانسته؛ در حالی که شیخ طوسی اهل طوس خراسان و شیخ طبرسی نیز اهل تفرش بوده است. از دیگر علمای بزرگ شیعه در طول تاریخ، می‌توان به ابن قولویه قمی (صاحب کتاب کامل الزیارات)، برقی (صاحب کتاب المحاسن)، صفار قمی (صاحب بصائر الدرجات) اشاره کرد که شرح حال هر کدام از آن‏ها در کتب تراجم و رجال و نیز در منابع تاریخ حدیث و تاریخ فقه، در دسترس است.

خنجی حتی فقهای عصر صفوی را نیز بالجمله غیر ایرانی دانسته و این نیز ادعایی عجیب است؛ چراکه برای نمونه، مقدس اردبیلی اهل آذربایجان و علامه مجلسی اهل و زاده اصفهان بوده‌اند.

4 _ سابقه تشیع در ایران

خنجی برای اثبات این ‏که روحانیت شیعه و همه مقولات وابسته به آن، اختراع صفویان و علمای لبنانی است، ادعای عجیب و مضحک دیگری را در جای جای کتاب مطرح و بر آن پافشاری کرده است و آن این‏ که: در ایران تا قبل از دولت صفوی، جز در قم و کاشان، خبری از تشیع اثنی عشری نبوده است. او با این‏که به شدت مدعی است بر تاریخ ایران تسلط دارد و مخالفان خود را به ناآگاهی از تاریخ متهم می‌کند، فراموش کرده که دست کم از خاندان آل بویه (اهل گیلان) و سربداران یاد کند! حضور تشیع اثنی عشری در ایران قبل از صفوی، شواهد بسیاری دارد و از آن جمله است وجود مراکز شیعه‌نشین در شهرهای مختلف ایران، مانند: ری، آوه، بیهق، همدان، اهواز، آذربایجان، بُست، کابل، هرات و مرو. حتی برخی اصحاب ائمه نیز ایرانی بوده‌اند و القاب ایرانی آنان بهترین شاهد بر این مدّعا است.

برای آگاهی بیش‏تر در این باره، بنگرید به:

ـ تاریخ تشیع در ایران، به قلم رسول جعفریان؛

ـ سازمان وکالت و نقش آن در عصر ائمه علیهم‌السلام، به قلم محمدرضا جباری (در این کتاب، شواهد متعددی از حضور وکلای ائمه در مراکز شیعه ‌نشین ایران در عصر حضور ائمه علیهم‌السلام ارائه شده و می‌دانیم وکلا در صورتی در یک مکان مستقر می‌شدند که تعداد شایان توجهی از شیعیان اثنی عشری در آن جا حضور می‌داشتند).

5 ـ اجتهاد و تقلید

به ادعای خنجی، تقلید از فقها در میان شیعیان، در دوره صفویه شروع شده و پی از آن مطرح نبوده است؛ بلکه از باب «الَّذینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَه‏»(5) «تا پیش از دوران صفوی مسلمانان ایـران آموختـه بودنـد کـه عقایـد و باورهـا را بشنوند و بسنجند و بهترینش را برگزینند». (6) این در حالی است که پیشینه تقلید، به زمان حضور معصومان علیهم‌السلام بازمی‌گردد که ائمه شیعیان را به مراجعه نزد بزرگان از اصحابشان توصیه می‌کردند. در عصر غیبت کبرا نیز فقهایی مانند شیخ صدوق و شیخ مفید و شیخ طوسی و ابن ادریس و دو شهید اول و ثانی (که همگی قبل از عصر صفویه می‌زیسته‌اند)، محل مراجعه شیعیان برای بیان احکام دینی بودند و اصولاً تقلید یعنی همین «مراجعه غیرمتخصص به متخصص». خنجی با عبارت ‌پردازی‌های رندانه، کوشیده است تقلید را در مقابل تفکر قرار دهد؛ در حالی که رجوع غیر متخصص به عالم و متخصص، امری عقلایی و هیچ منافاتی هم با تفکر ندارد.

ادعای دیگر خنجی، این است که «ادعای نیابت امام غایب» نخستین بار توسط مرحوم محقق کرکی و با هدف نفوذ بر شاه صفوی و تسلط بر ایرانیان مطرح شده؛ در حالی که بر اساس توقیع شریف امام عصر (عجل الله فرجه)، (7) فقیهان عادل در دوره غیبت کبرا، قرن‌ها قبل از محقق کرکی نایبان عام امام عصر بوده‌اند.

خنجی مسئله «ولایت‌فقیه» را نیز از اختراعات عصر صفوی دانسته است. این نیز سخنی باطل است. در آثار فقهای شیعه، اشارات و احکام بسیاری مطرح شده که نشان می‌دهد اجمالاً قائل به ولایت فقها در برخی امور بوده‌اند؛ هرچند درباره حدود و دامنه اختیارات فقها اختلاف نظر داشته‌اند. منتها، در بسیاری از موارد، از اصطلاح «ولایت فقیه» استفاده نکرده‌اند و چون تا قبل از صفویه، مجالی برای تحقق ولایت فقیه نمی‌یافتند، درباره حدود و جوانب آن نیز مستقلاً بحث نمی‌کردند. دیدگاه فقها در این زمینه را باید در ابواب دیگر فقهی مانند بحث قضا و جهاد جست.

برای آشنایی بیش‏تر با این بحث، بنگرید به:

ـ حکومت اسلامی در اندیشه فقیهان شیعه، تألف محمدکاظم رحمان ستایش؛

ـ تحوّل گفتمان سیاسی شیعه در ایران، تألیف جملیه کدیور.

برای آشنایی با تاریخچه اجتهاد و تقلید و نقدها و نظرها در این باره نیز بنگرید به:

ـ تاریخ و عقاید اخباریگری، نوشته ابراهیم بهشتی.

6 ـ لزوم نقد صفویه

آنچه گذشت، به معنای تأیید همه کارهای شاهان صفوی نیست. تاریخ، سرشار از حکایات تلخی است که نشان می‌دهد بسیاری از شاهان صفوی و مزدوران آنان، به نام دین و با ادعای دفاع از مذهب حق، تندروی‌‏ها و حتی جنایاتی نیز مرتکب می‌شده‌اند. این کارها هرگز مورد تأیید فقها و علما نبوده و نیست؛ اما خنجی و برخی از همفکران او، با بزرگ‌نمایی و تأکید بر برخی از این گزارش‌‏ها، اصل تشیّع را نشانه می‌روند و گویی همه بدی‌‏ها و خشونت‌های شاهان صفوی و عمال آنان را یکسره به پای تشیع می‌نویسند. شرط انصاف، نه این است!

نتیجه:

خلاصه این‏ که: هیچ تاریخ‌ پژوه منصفی نمی‌تواند منکر گسترش تشیّع در ایران در عصر صفوی شود. روحانیت شیعه نیز در این دوران، نفوذ سیاسی و اجتماعی بالایی یافت و همین هم باعث تعمیق بسیاری از زوایای اندیشه سیاسی شیعه در آثار فقهای شیعه شد؛ ولی این همه در بستری رخ داد که از قرن‌‏ها پیش فراهم شده بود. هم اصل حضور تشیّع در ایران و هم شکل‌گیری نهاد روحانیت (هرچند نه با این نام) و هم مراجعه مردم به فقهای شیعه (تقلید) و هم اعتقاد به نیابت فقها از امام غایب و نیز بسیاری دیگر از مؤلفه‌های اعتقادی و سیاسی تشیع اثنی عشری، قرن‌‏ها قبل از صفویه نیز مطرح بود؛ و در این دوران، توسعه و تعمیقی چشمگیر یافت؛ و البته هیچ یک از این سخنان به معنای دفاع از همه اقدامات شاهان صفوی و اعمال آنان نیست.

کلید واژه:

 تاریخ مرجعیت، روحانیت در شیعه، نقد امیرحسین خنجی، تشیع صفوی، تشیع در ایران.

پی‌نوشت‌ها:

1. سوره فرقان، آیه 72. این تعبیر، در وصف اهل ایمان است که هرگاه به کار یا سخنی لغو برمی‌خورند، بزرگوارانه از کنار آن می‌گذرند.

2. ر.ک: خنجی، امیرحسین، قزلباشان در ایران؛ نقش قزلباشان صفوی در تاریخ ایران زمین، نسخه الکترونیک منتشر شده در وبگاه ایران تاریخ، ص 272 _ 273.

3. خنجی، همان، ص 276. نیز ر.ک: صفحات و قبل و بعد آن.

4. این روستا که در 38 کیلومتری جنوب ری واقع شده، در تقسیمات کشوری کنونی، جزو توابع بخش فشافویه شمرده می‌شود.

5. سوره زمر، آیه 18؛ یعنی: بندگان خوب خدا کسانی هستند که به سخن گوش فرا مى‏دهند و بهترین آن را پیروى مى‏کنند.

6. خنجی، همان، ص 284.

7. صدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن حسین بن بابویه، کمال‌الدین و تمام النعمه، قم، دارالکتب الاسلامیه، چاپ دوم، 1395 ھ.ق، ج 2، ص 483.

با بررسی سند و متن این روایت معلوم شد که این حدیث از جهت سند، ضعیف است و از جهت محتوا نیز قابل‌اعتماد نیست.

پرسش:

در روایتی از رسول‌الله صلی‌الله علیه و آله نقل شده است که هر کسی بعد از ماه رمضان «شش روز از ماه شوال را روزه بگیرد؛ اجرش همچون روزه گرفتن در تمام دهر هست». آیا این روایت معتبر است؟ و آیا این شش روز باید پی در پی و بلافاصله بعد از ماه رمضان باشد یا در طول ماه به صورت پراکنده هم امکان‌پذیر است؟

پاسخ:

مقدمه:

ماه شوال دهمین ماه قمری محسوب می‌شود. این ماه پس از ماه مبارک رمضان است و اولین روز آن نیز عید سعید فطر هست. در برخی از روایات منسوب به پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله، بیان شده که مستحب است بعد از روز عید فطر، شش روز ابتدایی ماه شوال روزه گرفته شود؛ ثوابی معادل یک سال روزه ‌داری نیز برای آن ذکر شده است. در نوشته پیش رو به اعتبار سنجی این روایات و تحلیل محتوایی آن‌ها پرداخته می‌شود.

الف) بیان روایت

روایتی به نقل از پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله وجود دارد که در آن سفارش به روزه گرفتن شش روز اول ماه شوال (بعد از عید فطر) شده است، متن این حدیث چنین است:

مَنْ صَامَ رَمَضَانَ ثم صَامَ سِتَّهً أیام مِنْ شَوَّالٍ فَکَأَنَّمَا صَامَ السنهَ. (1)

یعنی هر کسی که ماه رمضان را روزه بگیرد سپس شش روز از ماه شوال را هم روزه بگیرد چنان است که یک سال تمام روزه داشته است.

اولین کتابی که در شیعه به نقل این حدیث پرداخته، کتاب «الغارات» است. بعد از آن در منابع متأخر شیعه مانند: «عوالی اللئالی العزیزیه فی الأحادیث الدینیه»، «البلد الأمین و الدرع الحصین»، «مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل» و «بحارالانوار» (2) نیز این روایت با متنی مشابه بیان شده است. همچنین روایت مورد بحث، در بسیاری از منابع حدیثی اهل سنت نیز وجود دارد. (3) ابراهیم بن محمد بن سعید بن هلال‏ ثقفى نویسنده کتاب «الغارات»، این حدیث را در ضمن نامه‌ای‌ منسوب به امیرالمؤمنین علیه‌السلام آورده است؛ در این نامه، حضرت علی علیه‌السلام توصیه‌هایی را به محمد بن ابی بکر نوشته و در آن برخی از امور دینی از جمله حدیث مورد نظر را بیان نموده است.

ب) تحلیل و بررسی سند و متن این حدیث

سند این روایت چنین است: «حدّثنا یحیی بن صالح قال: حدّثنا مالک بن خالد الأسدیّ عن [الحسن بن إبراهیم عن عبد اللَّه بن الحسن بن] الحسن بن علیّ بن أبی طالب علیهم‌السلام عن عبایه ...». (4)

در سند حدیث اشخاصی به نام «یحیی بن صالح» و «مالک بن خالد الاسدی» وجود دارند که در رجال شیعه مجهول بوده و نامی از آن‌ها در کتب رجالی برده نشده است. پس این روایت از جهت سندی ضعیف است.

در مورد متن این روایت نیز نکته‌ مهمی وجود دارد. در بخشی از این نامه، برخلاف عقیده مذهب شیعه، کیفیت وضو گرفتن چنین ذکر گردیده «وضو متمم نماز است؛ سه بار دست‌هایت را بشوى و سه بار آب در دهان بگردان و سه بار آب در بینى کن و سه بار روى خود بشوى و سه بار دست راست را تا آرنج و سه بار دست چپ را تا آرنج، پس سرت را مسح کن. سپس پاى راستت را سه بار بشوی و سپس پاى چپت را سه بار بشوی؛ که من رسول‌الله صلی علیه و آله را دیدم که این‌چنین وضو مى‏ساخت». (5)

نکته مهم دیگر در مورد محتوای این نامه، مطلبی است که نویسنده کتاب، در آخر نامه چنین بیان می‌کند: «چون محمد کشته شد هر کتاب و نوشته که در نزد او بود به دست عمرو بن العاص افتاد. عمرو آن‌ها را نزد معاویه بن ابى سفیان فرستاد. معاویه در این نامه مى‏نگریست و در شگفت مى‏شد و از خواندش لذت مى‏برد ... اطرافیان معاویه گفتند این کار تو درست نیست و پسندیده نیست که مردم بدانند نامه ابو تراب (علیه‌السلام) نزد توست؛ معاویه نیز به همراهان خود گفت: نمى‏گوییم که این از نوشته‏هاى على بن ابی‌طالب است، بلکه مى‏گوییم از نوشته‏هاى ابوبکر است که در نزد پسرش محمد بود و ما بر طبق آنها قضاوت مى‏کنیم و فتوا مى‏دهیم».

زمانى که به امام على علیه‌السلام خبر دادند که نامه او به دست معاویه افتاده است بر آن حضرت گران آمد. (6)

بنابراین با توجه به مخالف بودن بخشی از محتوای این حدیث با عقاید شیعه و همچنین افتادن نامه به دست عمرو عاص و معاویه، نمی‌شود اطمینان حاصل کرد که تمام متن حدیث از امیرالمؤمنین علیه‌السلام باشد. بلکه احتمال دارد که دشمنان حضرت، مطالبی را به آن نامه افزوده باشند که ازجمله این افزودنی‌ها کیفیت وضوی اهل سنت و همچنین حدیث منسوب به پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله است؛ در نتیجه این روایت قابل خدشه است و نمی‌توان اعتماد کامل به آن داشت.

ج) کراهت روزه گرفتن در سه روز ابتدایی ماه شوال بعد از عید فطر

بنا بر آنچه گفته شد روایاتی که توصیه به روزه گرفتن در شش روز ابتدایی ماه شوال دارند، از جهت سند ضعیف و از جهت محتوا نیز قابل اعتماد نیستند. در برخی از منابع متأخر شیعه نیز این حدیث وجود دارد، اما آن احادیث برگرفته از منابع اهل سنت است و به دلیل ضعف در سند و منبع، معتبر نیستند.

دلیل مهم دیگری که سبب عدم اعتماد به این احادیث می‌شود، وجود روایات مخالف در منابع حدیث شیعه است. در این روایات، به صراحت روزه گرفتن در سه روز ابتدایی (بعد از عید فطر) مکروه دانسته شده است. (7) به عنوان نمونه حَمَّادِ بْنِ عِیسَى از حَرِیزٍ به نقل از معصومان علیهم‌السلام روایت نموده است: «هنگامی که ماه رمضان را (در پایان آن) افطار نمودی، پس بعد از روز عید فطر روزه تطوع (مستحبی) نگیر مگر بعد از اینکه سه روز (از ماه شوال) بگذرد». (8)

همچنین عبدالرحمان بن حجّاج می‌گوید: از امام کاظم علیه‌السلام درباره روزه گرفتن به مدت دو روز بعد از عید فطر سؤال کردم که آیا مى‌توان در آن دو روز، روزه گرفت یا نه‌؟

حضرت فرمود: من دوست ندارم که آن دو روز را روزه بگیرى. (9)

همان طور که در این روایات بیان شده، اهل‌بیت علیهم‌السلام، سه روز، روزه گرفتن بعد از عید فطر را به عنوان یک عمل مکروه دانسته و از انجام آن نهی نموده‌اند و آن ایام را برای خوردن و آشامیدن معرفی کرده‌اند. (10)

همین روایات مبنای نظرات فقهی نیز قرار گرفته است؛ برخی از فقیهان شیعه روزه نگرفتن در این ایام را بهتر می‌دانند. (11) مرحوم ملاصالح مازندرانی نیز روایاتی که دلالت بر روزه گرفتن در شش روز اول شوال می‌کنند را به دو دلیل مردود می‌داند، اول این که (آن‌ها از طریق اهل سنت وارد شده‌اند و) نمی‌شود به روایات اهل تسنن اعتماد کرد و دوم این که روایات متعددی دلالت بر نهی روزه گرفتن در این روزها دارند. (12)

همچنین مرحوم مجلسی اول می‌گوید: استحباب روزه گرفتن در شش روز اول شوال، مشهور بین اهل سنت است و اگر کسی بعد از دو یا سه روز بعد از عید فطر روزه بگیرد بهتر (افضل) است. (13)

ایشان بعد از ذکر روایاتی که در منابع معتبر شیعه آمده، می‌گوید: این احادیث دلالت بر کراهت روزه گرفتن در روزهای ابتدایی ماه شوال دارند. (14)

مرحوم شیخ حر عاملی نیز این روایت را در بابی با عنوان «بَابُ کَرَاهَهِ صَوْمِ ثَلَاثَهِ أَیَّامٍ بَعْدَ عِیدِ الْفِطْر» می‌آورد که همین عنوان دلالت می‌کند که ایشان نیز قائل به کراهت روزه گرفتن در چند روز اول ماه شوال است. (15)

مرحوم کلینی حدیثی نقل می‌کند که زهری به امام سجاد علیه‌السلام عرض می‌کند من و یارانم بر این مطلب اتفاق نظر داشتیم که غیر از روزه رمضان هیچ روزه واجب دیگری نیست. امام سجاد علیه‌السلام در جواب زهری، روزه را بر چهل وجه می‌داند و در ضمن این حدیث می‌فرمایند: «أَمَّا الصَّوْمُ الَّذِی صَاحِبُهُ فِیهِ بِالْخِیَارِ فَصَوْمُ یَوْمِ الْجُمُعَهِ وَ الْخَمِیسِ وَ صَوْمُ الْبِیضِ وَ صَوْمُ سِتَّهِ أَیَّامٍ مِنْ شَوَّالٍ بَعْدَ شَهْرِ رَمَضَان»؛ (16) اما روزه‌های (غیر واجب) که گرفتن آن‌ها برای افراد، اختیاری است، روزه روز جمعه، پنجشنبه، ایام البیض و روزه شش روز از ابتدای ماه شوال است.

بر اساس این روایت نیز هیچ نوع استحبابی از روزه شش روز اول ماه شوال برداشت نمی‌شود، بلکه امام علیه‌السلام فقط روزه گرفت در این روزها را (حرام نمی‌داند و) جایز می‌شمارد. به نظر می‌رسد با توجه به مشهور بودن استحباب این روزه در بین اهل سنت، حضرت زین‌العابدین علیه‌السلام درصدد بیان این مطلب هستند که روزه‌ داری در این روزها ثواب ویژه‌ای ندارد و مانند روزه‌داری در سایر ایام سال است. همچنان که شیخ طوسی می‌گوید: روزه گرفتن در شش روز اول ماه شوال هیچ فضیلتی ندارد. (17)

بنابراین سه روز ابتدایی ماه شوال مکروه است که روزه گرفته شود و اگر کسی بخواهد بین این دو دسته روایت جمع کند، باید از دو یا سه روز بعد از عید فطر، روزه گرفتن را شروع کند. (18)

در پایان به این نکته نیز اشاره می‌شود که با توجه به ثابت نبودن استحباب روزه در شش روز اول ماه شوال، پس پی در پی بودن آن نیز موضوعیت ندارد و باید توجه داشت که بنا بر نظر شیعه، چنانچه فردی روزه قضا داشته باشد، ابتدا باید روزه‌های قضای خود را قضا کند و سپس به گرفتن روزه مستحبی بپردازد. (19)

نتیجه‌:

روایتی منسوب به پیامبر صلی‌الله علیه و آله وجود دارد که در آن، به روزه شش روز ابتدایی ماه شوال سفارش شده است. در این روایت ثواب روزه گرفتن این شش روز، معادل ثواب روزه ‌داری در یک سال برشمرده شده است. با بررسی سند و متن این روایت معلوم شد که این حدیث از جهت سند، ضعیف است و از جهت محتوا نیز قابل‌اعتماد نیست. از سوی دیگر در منابع حدیثی متقدم شیعه، روایات متعددی وجود دارد که به صراحت، دلالت بر کراهت روزه گرفتن در سه روز ابتدایی (بعد از عید فطر) ماه شوال دارند؛ بنابراین روزه گرفتن در این ایام نه تنها فضیلتی ندارد، بلکه مکروه هست و برای روزه‌ دار اقل (کمترین) ثواب در نظر گرفته می‌شود.

کلید واژه:

روزه ماه شوال، منبع یابی حدیث، اعتبار سنجی حدیث، روزه مستحب.

 

پی‌نوشت‌ها:

1. ثقفى، ابراهیم بن محمد بن سعید بن هلال‏، الغارات، محقق / مصحح: محدث، جلال‌الدین، تهران: انجمن آثار ملى‏، 1395 ش، ج 1، ص 250.

2. ابن أبی جمهور، محمد بن زین‌الدین، عوالی اللئالی العزیزیه فی الأحادیث الدینیه، محقق / مصحح: عراقى، مجتبى‏، قم: دار سید الشهداء للنشر، چاپ اول، 1405 ق، ج‏1، ص 425؛ کفعمى، ابراهیم بن على عاملى‏، البلد الأمین و الدرع الحصین‏، بیروت: مؤسسه الأعلمی للمطبوعات‏، چاپ اول، 1418 ق، ص 243؛ نوری، حسین بن محمدتقی، مستدرک الوسائل، قم: مؤسسه آل البیت علیهم‌السلام، چاپ اول، 1408 ق، ج‏7، ص 509؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت: دار إحیاء التراث العربی‏، چاپ دوم، 1404 ق، ج‏33، ص 550.

3. به عنوان نمونه: ابو عبدالرحمن احمد بن شعیب النسائی، حققه وخرج أحادیثه: حسن عبد المنعم شلبی، بیروت: مؤسسه الرساله، 1421 ق، ج 3، ص 240.

4. ثقفى، ابراهیم بن محمد بن سعید بن هلال‏، الغارات، همان، ج‏1، ص 228.

5. همان، ج‏1، ص 245.

6. همان، ج‏1، ص 251.

7. رجوع کنید: شیخ حر عاملى، محمد بن حسن، وسایل الشیعه، محقق/مصحح: مؤسسه آل البیت علیهم‌السلام، قم: مؤسسه آل البیت علیهم‌السلام، چاپ اول، 1409 ق، ج‏10، ص 519.

8. شیخ طوسى، محمد بن الحسن، ‏تهذیب الأحکام، محقق/مصحح: خرسان، حسن الموسوى، ‏تهران: دار الکتب‌الإسلامیه‏، چاپ چهارم، 1407 ق، ج‏4، ص 298.

9. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق/مصحح، غفاری، علی‌اکبر، آخوندی، محمد، تهران: دارالکتب الإسلامیه، چاپ چهارم، 1407 ق، ج‏4، ص 148.

10. همان، ج‏4، ص 148.

11. شیخ جعفر کاشف الغطاء، کشف الغطاء عن مبهمات الشریعه الغرّاء، المحقق: مکتب الإعلام الإسلامی قم: مکتب الإعلام الإسلامی، بی‌تا، ج 4، ص 51.

12. ملا صالح مازندرانى، محمد صالح بن احمد، شرح الکافی، محقق: ابوالحسن شعرانی، تهران: المکتبه الاسلامیه، چاپ اول، 1382 ش، ج‏4، ص 92.

13. مجلسی، محمدتقی، روضه المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه، تحقیق: علی پناه اشتهاردی و حسین موسوی، قم: مؤسسه فرهنگى اسلامى کوشانبور، چاپ دوم، 1406 ق‏، ج‏3، ص 235.

14. رجوع کنید: مجلسی، محمدتقی، روضه المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه، ج‏3، ص 467.

15. شیخ حر عاملى، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، همان، ج‏10، ص 519.

16-کلینى، محمد بن یعقوب‏، الکافی، همان، ج 4، ص 86.

17. شیخ طوسى، محمد بن الحسن، ‏تهذیب الأحکام، همان، ج‏4، ص 298.

18. مجلسی، محمدتقی، روضه المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه، همان، ج‏3، ص 468.

19. امام خمینی، توضیح المسائل، گردآورنده: بنی‌هاشمی خمینی، سید محمدحسین، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ هشتم، 1424 ق. ج ‌1، ص 885 - 886‌، م 1563.

اثبات رؤيت ماه، اختلاف مبنايي در رؤيت ماه و اختلاف مبنايي در موضوع رؤيت ماه از جمله موادری که سبب اختلاف در تعیین روز اول ماه شمره می شود.

پرسش:

چرا در برخي موارد در اعلام عيد فطر بين مجتهدان اختلاف وجود دارد؟ و آيا اين امر مشكلي براي مقلدان ايجاد نمي كند؟

پاسخ:

 1- اولين نكته كه در اين رابطه بايد متذكر آن شد اين است كه: اعلام عيد فطر جزو وظايف مجتهد و مرجع تقليد نمي باشد بلكه هر شخص مكلفي وظيفه دارد از هر طريقي كه تفصيل آن ها در رساله هاي توضيح المسائل آمده است (1) نسبت به حلول هلال ماه به اطمينان رسيد وبه آن اطمينانش عمل كند و لازم نيست منتظر اعلام نظر مجتهد و مرجع تقليد باشد.

2-        شرع اسلام در بعضي از احكام، همان گونه كه حكم را معيّن و بيان ميكند، موضوعات احكام و برخي از شرايط ديگر آن را نيز مشخص مي¬كند، مثلاً همان گونه كه روزه را واجب دانسته، زمان آن را نيز معيّن كرده كه از اذان صبح تا اذان مغرب است. علاوه بر اين در برخي از مسايل، راه دست يابي به آن موضوع را نيز مشخص كرده، مثلا در همين مسئله ( تعيين اوّل ماه) راه دست يابي و شناخت اوّل ماه را هم مشخص كرده و فرموده است كه با رؤيت هلال ماه، روزه رمضان آغاز مي شود و با رؤيت ماه شوال، روزه تمام مي شود و راه فهميدن آن ديدن ماه است: «صُمْ للرؤية وافطرْ للرؤية»(2)

در همين مورد اگر دو نفر عادل به ديدن ماه شهادت دهند، در حكم رؤيت است.(3) هم چنين راههاي ديگري كه در توضيح المسائل همه مراجع آمده است.

بنابراين در شرع اسلام در تكليف روزة ماه رمضان هم حكم و هم موضوع تعيين شده، هم راه رسيدن به آن مشخص است.

حال اگر براي شخصي (خواه مجتهد يا مقلد) از راههايي كه شرع مشخص كرده، اوّل ماه ثابت شد، روزه و افطار بر او واجب ميشود و اگر ثابت نشد، تكليفي ندارد و از اين جهت مشكلي پيش نميآيد.

بنا بر اين، بر اساس مبنايي كه بين مجتهدان پذيرفته شده، اعلام روز عيد فطر بايد بعد از رؤيت ماه شوال در غروب آخرين روز ماه رمضان صورت گيرد تا اعلام كنند فردا اوّل ماه شوال و عيد فطر است؛ زيرا بر اساس روايت مذكور(كه مورد پذيرش همه است) بايد ماه ديده شود، تا اعلام اوّل ماه شود.

اما اين كه چرا در اعلام روز عيد فطر اختلاف است، بر اساس يكي از موارد ذيل است:

1ـ براي برخي از مراجع، رؤيت ماه اثبات ميشود، مثلاً دو شاهد عادل از نمايندگان آنها در شهرهاي مختلف ماه را ببينند يا افرادي كه به نظر آنها معتبر و عادل هستند، ميگويند ماه را ديدهايم. اين موجب ميشود كه آنها روز عيد فطر و اوّل ماه را اعلام كنند.

2ـ اختلاف مبنايي در رؤيت ماه: بعضي از مراجع ديدن ماه در نيم كره زمين را براي تمام كساني كه در يك نيم كره هستند، حجت ميدانند. اما بنابر نظر برخي مراجع ديگر، ديدن ماه در يك منطقه، باعث ميشود براي مردم آن منطقه و يا براي مردم مناطقي كه با آن منطقه هم افق هستند اوّل ماه ثابت شود.

3ـ اختلاف مبنايي در موضوع رؤيت، بدين معنا كه آيا رؤيت (ديدن) بايد با چشم معمولي بدون وسائل پيشرفته مثل تلسكوپ يا دوربين باشد، يا رؤيت با اين وسائل هم اعتبار دارد؟ اخيراً تعدادي از مراجع ديدن ماه را با وسائلي از قبيل تلسكوپ و دوربين معتبر دانستهاند.

و موارد ديگري كه ممكن است به خاطر اختلاف در آن موارد علمي، اختلاف نظرهائي در رابطه با اثبات رويت هلال پيش بيايد.

بنابراين اگر هر فردي بر اساس مبنا و نظر اجتهادي مجتهد و مرجع تقليد خود عمل كند مشكلي به لحاظ انجام وظيفه شرعي پيش نيامده و همه مكلفان ( با وجود اختلاف فتواهاي مراجع تقليدشان ) نزد خدا مأجور و معذور مي باشند.

پي نوشت ها:

1. امام خميني، توضيح المسائل مُحشَّي، قم، انتشارات جامعه مدرسين، 1424 ه.ق، ج 1، ص 959، مسأله 1730.

2.  شيخ طوسي، التهذيب، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1365ه.ش، ج4،ص159، باب علامت اول شهر رمضان.

3. امام خميني، توضيح المسائل مُحشَّي، پيشين.

نخستين وظيفه­اي كه بايد معلم در رابطه با شاگردان، مورد توجه و اهتمام خويش قرار دهد، اين است كه شاگردان را به آداب و آئين­هاي پسنديده، شيوه­هاي ستوده آشنا سازد

پرسش:

استاد نسبت به شاگرد خود چه حقي دارد؟

پاسخ:

با توجه به اينكه در سوال شما احتمال حق شاگرد بر استاد و حق استاد بر شاگرد داده مي شود ، در هر دو زمينه مطالبي مي آوريم.

 حق شاگرد بر گردن استاد و وظايف استاد در قبال او:

اين مسأله به سه چيز مربوط مي‏شود:

1- استاد،

2- رابطه با شاگردان،

3- چگونگي تدريس.

  • درباره شخص استاد رعايت مسائل زير ضروري است:

ا) وقار و متانت،

ب ) آراستگي ظاهر،

ج ) عشق ورزيدن به كار خويش،

د ) حسن خلق و داشتن فضايل اخلاقي از قبيل اخلاص، شجاعت، همت، ايثار و فداكاري.

  • در باره شاگردان مسائل زير رعايت شود:

ا) علاقه‏مندي در تربيت و بالندگي شاگردان،

ب ) ترغيب در علم و دانش،

ج ) محبت و عواطف،

د ) احتراز از عصبيت،

ه ) مديريت در كلاس.

 توجه به ابعاد ذيل لازم است: استقلال فكري، اتكاي به نفس، قضاوت درست، ابتكار و خلاقيت،جامعيت فكري، پيش‏بيني احتمالات، داشتن نظم، منصف بودن، قاطعيت، رعايت اصول اخلاقي.

  • درباره تدريس نيز توجه به مطالب زير پرفايده است:

ا) تخصص لازم،

ب ) حضور دائم و منظم،

ج ) تنظيم و كلاسه كردن مطالب درسي،

د ) ابتكار در عمل،

ه ) تدريس در حال اعتدال،

ز ) رعايت تدريج در تدريس.

مهم ترين وظائف ويژه معلم عبارتند از:

1- ايجاد خلوص نيت در شاگردان :

نخستين وظيفه­اي كه بايد معلم در رابطه با شاگردان، مورد توجه و اهتمام خويش قرار دهد، اين است كه شاگردان

را  گام به گام به آداب و آئين­هاي پسنديده، شيوه­هاي ستوده و تمرين روحي نسبت به آداب ديني و حقايق و اسرار دقيق آئين مقدس اسلام، آشنا نموده، انس و عادت به صيانت نفس را در تمام شئون آشكار و نهان زندگي آن­ها بارور سازد، به ويژه اگر احساس كرد كه شاگردان وي از رشد عقلي متناسبي برخوردار هستند، بايد سعي كند كه چنين عادات مهم و پرارزش را در آ­ن ها به ثمر رساند.

 2-ايجاد شوق به علم در شاگردان:

 معلم  شاگردان خود را به علم و دانش تشويق نمايد. فضائل و ارزش­ها و مزاياي علم و علما را به آنان تذكر دهد. يادآور گردد كه علما و دانشمندان، وارثان انبياء و پيغمبرانند. بر كرسي­ها و پايگاه هائي بلند و فرازنده و درخشاني از نور، جاي دارند. كرسي ها و پايگاه هائي كه مورد رشك انبياء و شهدا و جانبازان راه خدا بوده، اين موجودات مقدس به حال آن ها غبطه مي خورند.

3- دلسوزي نسبت به شاگردان:

بايد معلم درباره شاگردان، خواهان اموري باشد كه  نسبت به آن امور احساس علاقه و دلبستگي مي­نمايد. هرگونه شر و بدي را كه براي خويش نمي­پسندد، براي شاگردان نيز نپسندد؛ زيرا اين گونه برابر انديشي نسبت به شاگردان، حاكي از كمال ايمان معلم و حسن رفتار و برادري است و نمايانگر روح  همبستگي و دلسوزي معلم نسبت به شاگردان مي باشد.

4- استفاده از روش هاي مختلف تنبيه شاگردان :

براي پيشگيري از سوء رفتار شاگردان و جلوگيري از ارتكاب خلاف آنان، لازم است معلم با اشاره و كنايه، راهگشاي تربيت اخلاقي شاگردان بوده و از تخلف آن ها جلوگيري كند. در صورتي كه ضرورت ايجاب نكند و نيازي در كار نباشد، بايد از آشكارگوئي و تصريح به تخلف شاگرد، خودداري نمايد. همواره از عامل لطف و محبت و مهر و مودت - براي ارشاد شاگردان - استفاده كند. آن ها را به خاطر تخلف و سوء رفتار، توبيخ نكرده و تا مي تواند از اين روش استفاده ننمايد؛ چون اولا تصريح و آشكارگوئي، پرده هيبت و ابهت استاد را از هم دريده ؛موجب شدت و فزوني جرات و جسارت شاگردان در ارتكاب خلاف و سوءرفتار و تخلف هاي اخلاقي مي­گردد.

 ثانيا باعث مي­شود كه آنان - بيش از پيش - با حرص و ولع زيادتري در تخلف هاي اخلاقي اصرار ورزند.

5- فروتني و نرمش معلم نسبت به شاگردان:

نبايد معلم نسبت به شاگردان خويش، رفتاري تكبرآميز را در پيش گيرد و نسبت به آن ها بزرگي ورزد؛ بلكه بايد فروتني و نرمش را - در برخورد با شاگردانش ‍- به كار برد. ميان معلم و شاگردان، حقوق متقابل ديگري از قبيل :

حق مصاحبت و همنشيني،

 احترام در رفت و آمد و ملاقات و برخوردها،

شرافت محبت و دوستي راستين و عاري از هر نوع شائبه  وجود دارد .

 اين حقوق و معيارها مي تواند رابطه معلم شاگردانش را به طرز جالب و دلنشيني سازمان بخشيده و آن ها را با هم پيوند دهد.

6-تفقد از احوال شاگردان:

وظيفه مذكور از حس شفقت و دلسوزي معلم، ريشه مي گيرد .  اگر يكي از شاگردان و يا حاضران حلقه درس استاد، در جلسه درس حضور نيافت، و غيبت او غيرعادي به نظر رسيد و طولاني گشت، بايد از او و احوالش و علت غيبتش پرس و جو كند. اگر از پرس و جوي خود، نتيجه اي كافي نگرفت و نتوانست راجع به او خبري به دست آورد، بايد كسي را براي اطلاع از احوال او به خانه و محل سكونت وي بفرستد، يا شخصا به منزل او برود - كه اين كار داراي فضيلت بيش تري است. رسول گرامي اسلام با اصحاب و ياران خود همين گونه عمل مي كرد، يعني اگر ملاحظه مي فرمود كه يكي از ملازمان او در ميان جمع حاضران، حضور به هم نرسانده است، شخصا به منظور احوال پرسي به خانه او مي رفت و از او تفقد به عمل مي­آورد.

7-اطلاع از نام و مشخصات شاگرد :

بايد معلم، راجع به نام و نسب و فاميلي و شهر و احوال و مشخصات دانشجويان و يا حاضران جلسه درس،

اطلاعاتي را كسب كرده و ترتيباتي در اين زمينه فراهم آورد و بدان توجه نمايد.

8-القاي مطالب علمي بايد در خور استعداد شاگردان باشد. بايد معلم در بذل و توزيع محصولات و فراورده هاي علمي و معارف خود، با سخاوت باشد. در طرز القاي درس بر دانش پژوهان، ناهموار نباشد؛ بلكه بايد كيفيت تدريس او هموار و دلنشين بوده، با آميزه لطف، و توام با رفق و مدارا و نصيحت و اندرز باشد. به قصد ارشاد شاگردان به امور مهم، به آنان سود رسانده و بهره مندشان سازد. معلم بايد شاگردان خود را به صيانت و نگاهباني اندوخته­هاي نفيس و گرانبهاي علمي - كه در اختيار آن ها قرار داده است - تشويق كند.

 

 شاگرد هم  وظايفي در قبال استاد خود دارد كه به صورت فهرست وار به آن ها اشاره مي كنيم:

1-بزرگداشت مقام استاد.

2-ضرورت كاوش و جستجو از استاد لايق و شايسته.

3-استاد را بايد به عنوان پزشك معالج جان و روان بداند.

4-تواضع و فروتني نسبت به استاد.

5-بايد از استاد با احترام ياد كرد.

6-سپاسگزاري از ارشاد و هشدارهاي استاد.

7-آمادگي ذهني و روحي براي درس.

8-بايد در انتظار استاد و شرفيابي از محضر او به سر برد.

9-آراستن و پيراستن برون ، و آمادگي درون به هنگام ورود بر استاد.

10-شاگرد بايد مراقب حركات و رفتار و حالات خود در محضر استاد  باشد.

11-تنظيم صدا و مواظبت از رفتار و گفتار در پيشگاه استاد.

12-رعايت ادب و نزاكت در خطاب به استاد.

13-پيشدستي نكردن شاگرد به پاسخ پرسش ها در محضر استاد.

14-لزوم تمركز حواس و شنيدن دقيق به سخنان استاد.

15-عدم تكرار سؤ ال هاي فرساينده و تلف كننده فرصت.

 

 ر. ك: آداب تعليم وتربيت اسلامي، محمد جواد حجتي (ترجمه منية المريد).

وجود این روایات در منابع حدیثی در عین حال که سی روزه بودن ماه رمضان را اثبات نمی‌کند، می‌تواند بیانگر یک نکته علمی درباره محاسبه ماه‌های قمری به روش زیج باشد.

پرسش:

در برخی از روایت آمده است که «ماه مبارک رمضان همیشه سی روز است» و ظاهراً بعضی از علمای شیعه مانند «شیخ صدوق» نیز ماه رمضان را همیشه سی روز می‌داند، حال سؤالم این است که این روایات معتبر هستند و دیدگاه شیخ صدوق درست است؟

پاسخ:

مقدمه:

 در دین مقدس اسلام معیار به جا آوردن عبادت‌هایی که وابسته به زمان‌های خاصی بوده، ماه‌های قمری قرار داده شده است. از این ‌رو تشخیص زمان شروع و پایان ماه‌های قمری، نقش مهمی در اعمال عبادی به ویژه حج و روزه دارد. خداوند در قرآن کریم ماه‌ها را به عنوان نشانه‌ای برای زمان به جا آوردن اعمال حج دانسته (1) و روزه گرفتن را با دیدن هلال ماه رمضان، بر مسلمانان واجب نموده است. (2) بر اساس دیدگاه مشهور عالمان و فقیهان شیعه که برگرفته از روایات است، تعداد روزها در ماه قمری از جمله ماه مبارک رمضان ثابت نیست و ملاک در آغاز و پایان ماه، دیدن هلال است. (3) در مقابل این نظریه مشهور ـ یکسان نبودن روزها در ماه ـ روایاتی دال بر ثابت بودن تعداد روزهای ماه رمضان وجود دارد که در این روایت، تعداد روزه‌های ماه رمضان همیشه 30 روز شمرده شده است در نوشته پیش رو اعتبار این روایات مورد بررسی قرار می‌گیرد.

الف) ثابت بودن یا متغیر بودن ماه‌ها

مجموع روزهای سال قمری 354 روز است که از این تعداد، 6 ماه از سال، بیست و نه روز و 6 ماه، سی روز است. میان فقها دو ملاک برای تشخیص ماه‌های قمری وجود دارد: ملاک نخست بر اساس عدد است؛ یعنی ماه‌ها همیشه به صورت یک در میان سی روز و بیست و نه روز قرار می‌گیرد؛ به این ترتیب که محرّم اولین ماه سال قمری بوده و دارای سی روز و سپس صفر بیست و نه روز و ماه رمضان نیز چون در ردیف محرم و ماه‌های فرد قرار دارد، همیشه سی روز است. شیخ صدوق که از طرفداران این مبنا بوده روایاتی را برای تأیید این نظر نقل کرده است که در ادامه متن عربی و ترجمه آن ارائه می‌گردد.

1. سی روز بودن ماه رمضان

از جمله احادیثی که دلالت بر 30 روز بودن ماه رمضان دارند حدیثی است که شخصی به نام شعیب به نقل از پدرش بیان می‌کند که می‌گوید به امام صادق علیه‌السلام عرض کردم:

إِنَّ النَّاسَ یَرْوُونَ أَنَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله مَا صَامَ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ تِسْعَهً وَ عِشْرِینَ یَوْماً أَکْثَرُ مِمَّا صَامَ ثَلَاثِینَ قَالَ کَذَبُوا مَا صَامَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِلَّا تَامّا... شَهْرُ رَمَضَانَ ثَلَاثُونَ یَوْماً لِقَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لِتُکْمِلُوا الْعِدَّهَ وَ الْکَامِلُ تَامٌّ وَ شَوَّالٌ تِسْعَهٌ وَ عِشْرُونَ یَوْماً وَ ذُو الْقَعْدَهِ ثَلَاثُونَ یَوْماً لِقَوْلِ اللَّهِ ـ عَزَّ وَ جَلَّ ـ وَ واعَدْنا مُوسى‏ ثَلاثِینَ لَیْلَهً فَالشَّهْرُ هَکَذَا ثُمَّ هَکَذَا أَیْ شَهْرٌ تَامٌّ وَ شَهْرٌ نَاقِصٌ وَ شَهْرُ رَمَضَانَ لَا یَنْقُصُ أَبَداً وَ شَعْبَانُ لَا یَتِمُّ أَبَداً. (4)

مردم روایت می‌کنند: پیامبر صلی‌الله علیه و آله روزه رمضان بیست و نه روز را بیشتر از رمضان سى روز گرفته است. امام فرمود: دروغ می‌گویند. پیامبر صلی‌الله علیه و آله جز به صورت تمام روزه نگرفت ... ماه رمضان سى روز است؛ زیرا خداوند بلند مرتبه فرموده: عدد را کامل کنید و کامل همان تمام است و شوال بیست و نه روز است ... پس ماه بعد همین‌ طور سپس ماه بعد همین ‌طور یعنی یک ماه کامل و یک ماه ناقص و ماه رمضان هیچ گاه کمبود ندارد و شعبان هیچ گاه کامل نیست.

همچنین در روایت دیگر از یاسر خادم نقل شده که به امام رضا علیه‌السلام عرض کردم هَلْ یَکُونُ شَهْرُ رَمَضَانَ تِسْعَهً وَ عِشْرِینَ یَوْماً فَقَالَ إِنَّ شَهْرَ رَمَضَانَ لَا یَنْقُصُ مِنْ ثَلَاثِینَ یَوْماً أَبَداً؛ (5) آیا ماه رمضان ـ می‌تواند ـ بیست و نه روز باشد؟ حضرت فرمود: ماه رمضان هیچ گاه از سى روز کاستى نمی‌پذیرد.

2. دین هلال شوال، ملاک پایان ماه رمضان

ملاک دوم بر مبنای استهلال و دیدن ماه است که طبق این ملاک، تنها قاعده برای زمان آغاز ماه، دیدن هلال است؛ در نتیجه ممکن است در یک سال، ماه رمضان 29 روز باشد و در سال دیگر 30 روز باشد.

صاحبان این ملاک نیز به روایاتی که تعداد آن‌ فراتر از دسته نخست بوده، تمسک نموده‌اند. به عنوان مثال یونس بن یعقوب می‌گوید به امام صادق علیه‌السلام عرض کردم:

إِنِّی صُمْتُ شَهْرَ رَمَضَانَ عَلَى رُؤْیَهٍ تِسْعَهً وَ عِشْرِینَ یَوْماً وَ مَا قَضَیْتُ قَالَ فَقَالَ وَ أَنَا قَدْ صُمْتُهُ وَ مَا قَضَیْت‏...؛ (6)

من طبق دیدن ماه، ماه رمضان را بیست و نه روز روزه گرفتم و قضاى آن را به جا نیاوردم.

امام فرمود: من نیز بیست و نه روز روزه گرفتم و قضاى آن را به جا نیاوردم.

در روایت دیگر، امام صادق به صراحت این مسئله بیان کرده است «صِیَامُ شَهْرِ رَمَضَانَ بِالرُّؤْیَهِ وَ لَیْسَ بِالظَّنِّ وَ قَدْ یَکُونُ شَهْرُ رَمَضَانَ تِسْعَهً وَ عِشْرِینَ یَومَاً وَ یَکُونُ ثَلَاثِینَ یَومَاً وَ یُصِیبُهُ مَا یُصِیبُ الشُّهُورَ مِنَ النُّقْصَانِ وَ التَّمَامِ». (7)

حضرت فرمود: روزه ماه رمضان با دیدن ماه است و با گمان نیست و ماه رمضان گاهی سى روز و گاهی بیست و نه روز است و همانند دیگر ماه‌ها کمبود و تمام می‌پذیرد.

ب) رفع تعارض کامل بودن و نقصان پذیر بودن رمضان

میان دو دسته روایات فوق، تعارض وجود دارد که برخی از علما راه حل‌هایی برای رفع آن‌ ارائه نموده‌اند. شیخ مفید و شیخ طوسی حکم به ضعیف بودن سند و شاذ بودن روایاتی نموده‌اند که ماه رمضان را همیشه سی روز می‌داند. (8) سید مرتضی نیز روایات کامل نبودن همیشگی ماه رمضان را متواتر دانسته و آن‌ را موافق با قرآن و سیره و مطابق با اجماع فقها دانسته و نظریه عددی بودن ماه رمضان را منسوب به بعضی از محدثان می‌داند که مخالفت آن‌ها ضرری به اجماع نمی‌زند. (9) دانشمند معاصر آیت‌الله حسن‌زاده آملی، روایات عددی بودن ماه رمضان را حاوی یک نکته علمی نجومی دانسته که اشاره به زیج‌ها (جدول‌ها) دارد؛ یعنی ماه‌های فرد سی روز و ماه‌های زوج بیست و نه روز باشد. این روش محاسبه، برای آسان سازی شمارش ماه‌ها بوده و در شرع اعتباری ندارد. چنانچه شهید اول در کتاب لمعه با عبارت «لا اعتبار بالجدول» (10) اشاره به این مطلب دارد. (11)

 اما ورود این شیوه محاسبه ماه‌ها به روایات، از این باب است که راویان احادیث، این مطالب را از صاحبان زیج‌ها و رصدگران شنیده بودند و آن‌ را برای ائمه علیهم‌السلام نقل می‌نمودند و ائمه نیز از این جهت که ماه رمضان طبق این روش همیشه کامل بوده، آن‌ را مورد تحسین قرار می‌دادند و سپس این نقل‌ها تبدیل به روایت تبدیل شد. (12) این وجه جمع برای آن‌ بخش از روایت که ماه‌ها را یک در میان سی روز و بیست و نه روز قرار داده، پسندیده به نظر می‌رسد اما برای بخش دیگر آن‌ که می‌فرماید پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله و سلم همیشه به صورت کامل روزه می‌گرفت، قابل قبول نیست؛ زیرا در این صورت، روش زیج‌ها مورد تأیید شرع قرار می‌گیرد و عملاً روزه ماه رمضان سی روزه خواهد بود. البته فقیه معاصر آیت‌الله خویی این بخش را نیز بدین صورت پاسخ داده که ممکن است تمام سال‌هایی که پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله و سلم در آن‌ روزه می‌گرفته، به طور اتفاقی کامل بوده است؛ اما اینکه ماه رمضان برای همیشه و در طول تاریخ، کامل باشد، مخالف با وجدان و ضرورت است. (13) یکی از نویسندگان دیگر، این روایات را از جعلیات ابن ابی العوجاء می‌داند (14) که چنین نظری صحیح به نظر نمی‌رسد زیرا جعل نیاز به دلیل دارد و روایت جعلی جدا از روایت ضعیف هست.

نتیجه:

در مقابل روایاتی که توصیه به استهلال و امر به تلاش در دیدن هلال برای آغاز ماه قمری نموده است، روایاتی وجود دارد که تعداد روزه‌های ماه‌های قمری را ثابت می‌داند و بر اساس آن روایات، ماه رمضان همیشه 30 روز دانسته شده است. این روایات با توجه به کم بودن تعداد آن‌ و اشکالاتی که توسط برخی از محدثان و فقها به آن‌ گرفته شده، تاب مقامت در برابر روایات فراوانی را ندارد که ـ به حد تواتر رسیده و ـ بیست و نه روزه بودن ماه رمضان را ممکن می‌داند. وجود این روایات در منابع حدیثی در عین حال که سی روزه بودن ماه رمضان را اثبات نمی‌کند، می‌تواند بیانگر یک نکته علمی درباره محاسبه ماه‌های قمری به روش زیج (جدول) باشد.

کلید واژه:

کامل بودن ماه رمضان، نظریه عددی بودن ماه، رؤیت هلال، ملاک پایان ماه قمری.

پی‌نوشت‌ها:

1. سوره بقره، آیه 189.

2. سوره بقره، آیه 185.

3. حر عاملی، محمد بن حسن‌، وسایل الشیعه، مصحح / محقق: مؤسسه آل البیت علیهم‌السلام، قم، مؤسسه آل البیت علیهم‌السلام، اول، 1409 ه‍ ق‌، ج 10، ص 20.

4. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران: اسلامیه، چاپ چهارم، 1407 ق. ج 4 ص 78 و 79؛ ابن‌بابویه، محمد بن على، ‏من لا یحضره الفقیه‏، محقق / مصحح: علی‌اکبر غفاری، قم، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم‏، دوم، 1413 ق، ج‏2، ص 170 و 171.

5. همان، ص 171.

6. طوسی، محمد بن الحسن، تهذیب الأحکام، تحقیق حسن، موسوی خرسان، دار الکتب الإسلامیه‏، تهران‏، 1407 ق، ج 4، ص 160.

7. همان، ص 156.

8. همان، ص 176- 169 الرد على اصحاب العدد - جوابات اهل الموصل، ص 25-22.

9. علم الهدی (مرتضى)، على بن حسین، رسایل الشریف المرتضى‌، محقق/ مصحح: سید مهدى رجائى‌، قم، دار القرآن الکریم‌، اول، 1405 ه‍ ق‌، ج 2، ص 19 و 18.

10. عاملى، شهید اول، محمد بن مکى‌، اللمعه الدمشقیه فی فقه الإمامیه، محقق/ مصحح: محمدتقی مروارید- علی‌اصغر مروارید، ‌بیروت، دار التراث- الدار الإسلامیه‌، اول، 1410 ه‍ ق، ص 5.

11. حسن‌زاده‌ آملى، حسن، دروس فی معرفه الوقت و القبله، قم، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم‌، چهارم، 1416 ه‍ ق، ص 524.

12. همان، ص 528.

13. خویى، سید ابوالقاسم موسوى‌، المستند فی شرح العروه الوثقى‌، بی‌جا، بی‌تا، بی‌نا، ج 2، ص 108‌.

14. ناشناس، نظریه عدد، مجله فقه، زمستان 1373، شماره 2، ص 225.

کمک امام علی علیه‌السلام به افراد فقیر به‌واسطه کثرت گزارش‌هایی که در کتاب‌های معتبر شیعه و سنی نقل‌شده است قابل تشکیک نیست.

پرسش:

چطور امام علی هر شب شیر در خانه فقرا می‌برد؟ ظروف یک‌بار مصرف که نبوده تو چی می‌برده هر شب؟ باعقل جور در نمیاد. تازه تو ظرف‌های فلزی هم اگر به فرض بگیریم می‌برده شبی ده تا خونه ام که به صورت ناشناس شیر برده باشه سالی بیش از ۳۰۰۰ تا ظرف باید می‌خرید؟! بعدم طبق روایت‌های شیعیان که میگه ناشناس می‌برده شبانه پس یعنی نمی‌رفته ظرفشم پس بگیره! یعنی کارخونه مسگری هم داشت از پس این‌ همه ظرف بر نمی‌آمد.

پاسخ:

مقدمه:

امام علی علیه‌السلام و دیگر ائمه طاهرین علیه‌السلام اهتمام و جدیت فراوانی برای کمک به نیازمندان و رفع نیازهای اولیه زندگی آن‌ها، داشتند. این کمک‌ها گاهی به‌صورت علنی و آشکار و گاهی هم مخفیانه و به‌صورت ناشناس صورت می‌گرفت. بااین‌وجود برخی افراد مغرض سعی دارند بابیان برخی مطالب بی‌اساس نسبت به این موضوع تشکیک کنند بدون توجه به اینکه این مسئله با توجه به کثرت گزارش‌هایی که پیرامون این موضوع در منابع شیعه و سنی نقل‌شده است قابل تشکیک نیست. در ادامه به‌صورت خاص سیره امام علی علیه‌السلام در کمک به فقرا و نیازمندان بیان خواهد شد.

متن:

امام علی علیه‌السلام بعد از حدود 25 سال از رحلت پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله در دوره‌ای به حکومت رسید که به‌واسطه سیاست‌های مالی غلط خلفای گذشته و به‌صورت خاص عثمان فاصله طبقاتی عجیبی در بین مردم شکل‌گرفته بود. (1) لذا امیرالمؤمنین علیه‌السلام در طول حکومت خویش سعی کردند تا این تبعیض را از بین ببرند (2) و در کنار آن فقر مطلق را ریشه‌کن کنند. (3) آن حضرت در کنار پیگیری این امر مهم، اقدامات فردی خویش در کمک به فقیران و ایتام را که از دوران حیات نبوی (4) و تحت تأثیر تربیت آن حضرت انجام می‌دادند پیگیری می‌کردند که گزارشات فراوانی پیرامون این‌گونه اقدامات حضرت در منابع تاریخی و حدیثی اهل سنت و شیعه نقل‌شده است. در ادامه برخی از این گزارش‌ها نقل خواهد شد:

1. روزی علی بن ابی‌طالب علیه‌السلام متوجه شد زنی در کوچه مشک آبی را به‌زحمت به دوش می‌کشد. مشک را از زن گرفت و برایش به خانه برد. در طول راه از حالش جویا شد. زن گفت: «علی شوهرم را به جبهه فرستاد و او را کشت. اکنون چند بچه یتیم دارم و چون تنگدستم، به‌ناچار برای مردم کار می‌کنم».

وقتی به در خانه‌ی زن رسیدند، امام مشک را به او تحویل داد و به خانه رفت. فردای آن روز حضرت با کیسه‌ای مملو از نان و غذا بر دوش گرفت و به سمت خانه آن زن حرکت کرد. بعضی از یارانش خواستند به او کمک کنند ولی او فرمود: «روز قیامت چه کسی حاضر است بار مرا بکشد؟» وقتی به خانه‌ی زن رسید، در زد و فرمود: «من همان بنده خدا هستم که دیروز در بردن مشک کمکت کردم. برای بچه‌هایت غذا آورده‌ام.» زن در را باز کرد و گفت: «خدا از تو راضی شود و خودش میان من و علی بن ابیطالب قضاوت کند.» حضرت وارد شد و فرمود: «من دوست دارم ثوابی به دست بیاورم. تو یا نان بپز یا بچه‌ها را آرام کن.» زن جواب داد: «من با پختن نان آشناترم. تو بچه‌ها را سرگرم کن تا من نان بپزم.» امام گوشت پخت و زن هم نان پخت. امام در دهان بچه‌ها گوشت و خرما گذاشت و فرمود: «پس سعی کن علی بن ابیطالب را حلال کنی.» سپس کنار آتش تنور آمد و صورتش را نزدیک برد و فرمود: «یا علی، حرارت آتش را بچش! این کیفر آن‌کسی است که حق بیوه‌زنان و یتیمان را ضایع کند.» در این هنگام زن دیگری که امام را می‌شناخت وارد شد و با دیدن این صحنه به زن صاحب‌خانه گفت: «وای بر تو! این امیرالمؤمنین علی است.» زن با دستپاچگی نزد امام آمد و گفت: «یا امیرالمؤمنین، از کاری که کردم، بسیار خجالت می‌کشم.» امام فرمود: «نه خیر. من باید به دلیلی کوتاهی‌ای که در حقت داشتم، از تو خجالت بکشم». (5)

2. محمد بن الصمه از طریق پدرش از عموی خود نقل کرده است: شبی در مدینه، مردی را دیدم که مشکی بر دوش و کاسه غذایی در دست گرفته بود و می‌گفت: ای خدای من که صاحب‌اختیار و آفریدگار و پناه دهنده مؤمنانی، قربانی امشب مرا بپذیر، به چیزی جز آنچه در این کاسه دارم و آنچه بر دوش کشیده‌ام به شبانگاه درنیامده‌ام و تو خود میدانی که من علیرغم شدت گرسنگی و تشنگی، به خاطر تقرّب به تو و هدیه به پیشگاهت آن را از خود دریغ داشتم. ای پروردگار من! پس‌روی مرا برنگردان و دعایم را بپذیر! به او نزدیک شدم تا آنکه او را شناختم، ناگهان متوجه شدم که او علی بن ابی‌طالب بود؛ سپس به سراغ مردی رفته و اطعامش نمود. (6)

3. قنبر غلام امام علی علیه‌السلام نیز نقل کرده است: علی علیه‌السلام در شبی از شب‌ها عبورش به خانه زنی بینوا افتاد که کودکان خردسالش از گرسنگی گریان بودند و خواب به چشمانشان نمی‌آمد. این منظره تأثرانگیز، قلب مهربان و آکنده از محبت آن جناب را عمیقاً لرزاند؛ چراکه آن زن برای خاموش نمودن کودکانش و مشغول نمودن آن‌ها و به خواب کردنشان، دیگی که جز آب، چیزی در آن نبود، بر اجاق نهاده بود و آن‌ها را بدین‌وسیله تسلّی می‌داد که پس از لحظاتی چند، غذایشان آماده خواهد شد.

امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام بااطلاع از وضع رقت‌بار آن گرسنگانِ بی‌پناه، به همراه قنبر خدمت‌گزار خاص خود، مقداری خرما، روغن و نان در همیانی گذاشته و به دوش کشید و به سمت منزل آن زن به راه افتاد. قنبر عرض کرد: آقایم! این کار را به من واگذارید! فرمود: نه من اولی ترم به حمل غذای بینوایانِ تهیدست. همین‌که به در خانه آن‌ها رسید، از آن زن اجازه خواست. زن اجازه ورود داد و در را گشود. حضرت علی علیه‌السلام شخصاً متصدی سازمان‌دهی غذا گردید و مقداری برنج، روغن و آب را در دیگ ریخت و زمانی نه‌چندان طولانی در انتظار آماده شدنِ غذا گذرانید. پس از حاضر شدن غذا، کودکان را برای صرف غذا فراخواند. کودکان با خوشحالی به خوردن غذا مشغول گردیدند. پس از صرف غذا، برای سرگرمی و شادمانیِ بیشتر آنان، درحالی‌که کودکان را دور خویش جمع کرده بود، در صحن منزل صدای گوسفند از خود درمی‌آورد و دور می‌زد و آن‌ها را می‌خنداند.

قنبر که این منظره را به چشم خود دید، عرض کرد: مولای من، در این شب حالت غیر منتظرهای از شما دیدم که از علت آن آگاه نشدم و آن این بود که چرا مانند گوسفند بع بع می‌کردید، درحالی‌که برایم روشن بود که چرا شخصاً غذا را به شانه می‌کشیدی؛ زیرا آن برای تقرّب به خدا و تحصیل ثواب است.

امام علی علیه‌السلام فرمود: زمانی که به خانه این زن وارد شدم، کودکانش از گرسنگی گریان بودند. خواستم در حال خارج شدن، علاوه بر تناول طعام، آن‌ها را خرسند و شادمان نمایم و راهی برای این عمل خداپسندانه، جز با این وسیله ندیدم؛ ازاین‌رو با این حالت آنان را خوشحال کردم. (7)

گزارش‌های فراوان دیگری نیز در مورد چگونگی کمک امام علی علیه‌السلام به ایتام و فقرا نقل‌شده است که بیان تمام آن‌ها در این نوشته امکان‌پذیر نیست؛ (8) اما برخی مغرضین در صفحه‌های مجازی سعی کرده‌اند با بیان برخی شبهات در این موضوع تشکیک کنند؛ مانند شبهه‌ای که با این جمله شروع می‌شود: «چطور امام علی هر شب شیر در خانه فقرا می‌برد»؟ نویسنده این شبهه بدون ذکر اینکه در کدام کتاب موثق شیعی یا سنی این گزارش نقل‌شده است کلامش را ادامه داده است «ظروف یک‌بارمصرف که نبوده تو چی می‌برده هر شب؟...» در مورد این شبهه اولاً باید گفت چنین گزارشی در هیچ‌کدام از منابع شیعی و سنی نقل نشده است؛ ثانیاً فرضاً که چنین گزارشی هم نقل‌شده باشد چه کسی گفته که بردن شیر به درب خانه فقیران نیازمند به ظرف یک‌بارمصرف و بقیه ملزوماتی است که نویسنده این شبهه ذکر کرده است. اگر نویسنده این شبهه با تاریخ زندگانی مردم در عصر امام علی علیه‌السلام آشنا بود می‌دانست که بردن شیر با مشک به درب خانه مردم بدون هیچ مشکلی امکان‌پذیر بود علاوه بر اینکه در آن دوره در خانه افراد فقیر نیز ظروفی از سنگ و چوب وجود داشت که حضرت می‌توانست هنگام مراجعه به درب منزل این افراد شیر را در ظروف آن‌ها بریزند، اما در مورد فقیرانی که خانه و ظرف نداشتند امام علی علیه‌السلام با بردن یک ظرف کوچک سنگی یا چوبی می‌توانست شیر بنوشاند و بعدازآن با شستن ظرف به فقیر دیگری شیر بدهد. لذا در انتها این مطلب را متذکر شد که ای‌کاش نویسنده این شبهه به‌جای این قلم‌فرسایی کمی به عقل و منطق مراجعه می‌کرد تا بطلان چنین شبهه‌ای برایش کاملاً روشن می‌شد.

نتیجه:

کمک امام علی علیه‌السلام به افراد فقیر به‌واسطه کثرت گزارش‌هایی که در کتاب‌های معتبر شیعه و سنی نقل‌شده است قابل تشکیک نیست. در مورد شبهه‌ای که در این سؤال ذکرشده است باید گفت اولاً چنین مطلبی در هیچ منبع معتبر شیعی یا سنی نقل نشده است؛ ثانیاً برفرض درست بودن این گزارش مطالبی که در ادامه نوشته است به‌هیچ‌عنوان درست نیست چراکه بردن شیر با یک عدد مشک امکان‌پذیر است؛ در خانه افراد فقیر ظروف چوبی و سنگی موجود بود و در صورت عدم وجود ظرف نیز حضرت با بردن یک ظرف کوچک سنگی یا چوبی می‌توانست به تمام افراد شیر بدهد چراکه بعد از نوشیدن شیر توسط هر فقیری حضرت می‌توانستند ظرف را با مقدار کمی آب شستشو دهند و بعد به فقیر دیگر شیر بنوشانند.

کلیدواژه:

سیره امام علی علیه‌السلام؛ کمک به فقیران و ایتام؛ نوشاندن شیر

معرفی منبع جهت مطالعه بیشتر:

کتاب: سیره اقتصادی امام علی (علیه‌السلام)، نوشته سید رضا حسینی قابل‌مطالعه در لینک ذیل: https://library.tebyan.net/fa/Viewer/Text/75631/0

پی‌نوشت‌ها:

1. در همین زمینه مراجعه به لینک ذیل در مورد سیاست‌های مالی عثمان مناسب است: https://www.adyannet.com/fa/book/5571

2. در همین زمینه مراجعه به مقاله ذیل مناسب است: «تدابیر، ارتقاء و توسعه اقتصادی در سیره امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام»، نوشته رمضان محمدی و یاسر آقا محمدی، پژوهشنامه علوی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، دو فصل‌نامه علمی پژوهشی، سال نهم، شماره اول، بهار و تابستان 1397. قابل دانلود از لینک ذیل https://elmnet.ir/article/2200272-13932

3. امام علی علیه‌السلام در توصیف اقدامات خویش در رفع فقر مطلق این‌ گونه بیان داشتند: «ما أَصْبَحَ بِالْکُوفَهِ أَحَدٌ الاَّ ناعِماً، اِنَّ أَدْناهُمْ مَنْزِلَهً لَیَأْکُلُ مِنَ البُرِّ وَ یَجْلِسُ فِى الظِّلِّ وَ یَشْرَبُ مِنْ ماءِ الفُراتِ؛ همه مردم کوفه از رفاه برخوردار هستند. پایین‏ترین آن‌ها (فقیرترین) نان گندم مى‏خورند و سرپناه مناسب دارند و از آب سالم (فرات) مى‏نوشند». ابن شهرآشوب مازندرانى، محمد بن على، مناقب آل أبی طالب علیهم‌السلام (لابن شهرآشوب) - قم، چاپ: اول، 1379 ق ج 2، ص 99.

4. نمونه‌های متعددی از کمک امام علی علیه‌السلام به فقیران و مستمندان در دوره حیات پیامبر اکرم صلی‌الله و علیه و آله در منابع نقل شده است که برخی از آن‌ها سبب نزول آیاتی در شأن وی گردید مانند آیه 55 سوره مائده که بعد از حاتم بخشی امام علی علیه‌السلام در رکوع نازل گردید و آیه 8 سوره انسان که بعد از بخشش غذای خود و خانواده شان به فقیر و یتیم و اسیر نازل گردید.

5. مجلسى، محمدباقر بن محمدتقی، بحارالانوار (ط - بیروت) - بیروت، چاپ: دوم، 1403 ق، ج 41، ص 52.

6. ابن شهرآشوب، همان، ج٢، ص ٧٦.

7. علامه حلى، حسن بن یوسف بن مطهر، کشف الیقین فی فضائل امیرالمؤمنین علیه‌السلام - تهران، چاپ: اول، 1411 ق، ص ١١٥.

8. در همین زمینه مطالعه مقاله خدمت‌ رسانی در سیره و گفتار امیرالمؤمنین علیه­السلام در لینک ذیل مناسب است:

https://khl.ink/f/17414

برخی از عالمان شیعه معتقد هستند که برترین عبادت در شب قدر، گفتگوى علمى است. این سخن روایت نیست. یکی از اعمال خیری است که می‌توان در این شب بافضیلت انجام داد.

پرسش:

اینکه گفته‌شده است در شب قدر، گفتگوی علمی نسبت به دیگر اعمال عبادی باارزش‌تر و برتر است، آیا برگرفته از روایات معصومان علیهم‌السلام است؟

پاسخ:

مقدمه:

دین مبین اسلام به عبادت و علم بسیار سفارش کرده است. حتی بر اساس روایات متعدد، ارزش علم نزد خداوند محبوب‌تر از ارزش عبادت است و در آموزه‌های اسلام، توصیه‌های زیادی در رابطه با یادگیری علم وجود دارد. از سوی دیگر یکی از مفاهیم بسیار ارزشمند در اسلام، «شب قدر» است. شبی که فقط یک‌بار در هرسال است و اگر در سالی از کسی فوت شود، قابل جبران نیست. شب قدر آداب و اعمالی را به خود اختصاص داده است که از آن جمله می‌توان به غسل، شب‌زنده‌داری، دعا، نماز و زیارت امام حسین علیه‌السلام اشاره داشت. تأکید فراوان بر علم و علم‌آموزی، سبب شده است که برخی از عالمان شیعه، برترین و بهترین عمل در شب قدر را نیز «مذاکره العلم» یا هم علم‌آموزی بدانند و آن را افضل از عبادت بشمارند. تحقیق پیش رو درصدد تبیین همین بحث است که آیا واقعاً شب قدر را باید به علم‌آموزی اختصاص بدهیم یا اینکه دیگر اعمال اولویت ‌دارند؟

1. فضیلت و اعمال شب قدر

شب قدر ازجمله زمان‌هایی است که در تمام سال، شبى به‌خوبی و فضیلت آن نیست. قرآن کریم می‌فرماید:

«لَیْلَهُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ»؛ شب قدر، بهتر از هزار ماه است. (1)

بررسى و تأمّل در سیره عملى اهل‌بیت علیهم‌السلام به‌روشنی نشان می‌دهد که آنان عنایت و سفارش ویژه‌ای به عبادت و ذکر در شب قدر داشتند و تأکید بر این داشتند که این شب باید صَرف عبادت و نیایش و اُنس باخدا شود.

فضیل بن یسار می‌گوید: «امام باقر علیه‌السلام در شب بیست و یکم و بیست‏ و سوم ماه رمضان مشغول دعا می‌شد و چون شب از نیمه می‌گذشت نماز می‌خواند». (2)

همچنین در حدیث قدسی نقل‌شده است که خداوند می‌فرماید: «تقرب من برای کسی است که شب قدر را بیدار بماند، رحمت من برای کسی است که در شب قدر به مساکین رحم کند، جواز عبور از صراط برای کسی است که در شب قدر صدقه بدهد، درختان و میوه‌های بهشتی برای کسی است که در شب قدر تسبیح مرا بگوید، نجات از آتش جهنم برای کسی است که در شب قدر استغفار کند، رضایت من برای کسی است که در شب قدر دو رکعت نماز بخواند». (3)

سلیمان جعفری می‌گوید: امام موسی بن جعفر علیه‌السلام فرمودند: شب بیست و یکم و بیست و سوم یک‌صد رکعت نماز بخوان، در هر رکعتى یک‌بار سوره حمد و ده بار سوره قل هو اللَّه احد را بخوان. (4)

با توجه به این روایات فراوان توصیه معصومان علیهم‌السلام بر این بود که در شب قدر به عبادت و راز و نیاز با خداوند پرداخته شود و اعمال متعددی را هم برای این منظور سفارش کرده‌اند و هیچ روایتی مشاهده نشد که به‌صورت خاص دلالت بر برتری علم نسبت به دیگر اعمال عبادی در شب قدر داشته باشد؛ به‌عبارت‌دیگر برای شب قدر، ادعیه، اذکار و نمازهای خاصی از سوی معصومان علیهم‌السلام سفارش شده است و هیچ تأکیدی بر برتری علم‌آموزی نسبت به این اعمال در روایات یافت نشد.

2. تبیین افضلیت علم در شب قدر

شیخ صدوق، از محدثان مذهب شیعه است. ایشان در کتاب امالی، پس از بیان نوافل شب‌های ماه رمضان و صد رکعت نماز براى هر یک از شب‌های بیست و یکم و بیست و سوم، درباره شب‌های قدر «مذاکره العلم» را افضل از اعمال مستحبی دیگر می‌داند و چنانکه ‌مشهور هم هست می‌گوید: «من أحیا هاتین اللیلتین بمذاکره العلم فهو أفضل؛ هر کس این دو شب را با گفتگوى علمى احیا بدارد، بهتر است». (5)

همچنان که قبلاً اشاره شد، روایتی نسبت به «برتری گفتگوی علم نسبت به دیگر اعمال مستحبی در شب قدر» نیست، بلکه این سخن، نظر شخصی شیخ صدوق است؛ وی این سخن را به معصوم نیز نسبت نمی‌دهد و حتی در «کتاب من لایحضره الفقیه» که مهم‌ترین کتاب ایشان است و فتواهای او در آن وجود دارد، بیان نکرده است. لازم به ذکر است که برخی نیز گفته مقصود از «العلم» در نزد محدثان «نقل حدیث و سنت» است و نه مطالعه انواع دیگر علوم دینی و یا غیردینی؛ درواقع شیخ صدوق در اینجا «مذاکره حدیث» را از برترین اعمال شب‌های قدر دانسته است.

بنابراین هرچند روایات فراوانی در ثواب و فضیلت علم، از معصومان علیهم‌السلام صادرشده است، اما افضل از بقیه اعمال در شب‌های قدر نیست. درنتیجه نباید در شب قدر، از برکات اُنس با خداوند و بهره بردن از تضرّع در پیشگاه او غافل شد، بلکه باید بر انجام اعمال اختصاصی شب‌های قدر همت گماشته شود.

3. اهمیت علم‌آموزی

بر اساس آموزه‌های اسلامی، علم، سرچشمه ایمان است همچنان که قرآن کریم می‌فرماید:

وَیَرَى الَّذِینَ اُوتُوا الْعِلْمَ الَّذِى اُنزِلَ اِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ هُوَ الْحَقَّ وَیَهْدِى اِلَى صِرَاطِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ؛ (6)

کسانى که به ایشان علم داده شده، می‌دانند آنچه از سوى پروردگارت بر تو نازل‌شده حق است و به راه خداوند توانا و ستوده هدایت می‌کند.

از سوی دیگر علم، ثمرات دیگری چون تقوا و خداترسی نیز دارد، همچنان که قرآن کریم می‌فرماید:

اِنَّمَا یَخْشَى اللهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ؛ (7)

تنها از میان بندگان او دانشمندان خدا ترسند خداوند توانا و آمرزنده است.

بنابراین پسندیده است که در شب‌های قدر، در کنار دعا، ذکر، نماز و قرآن، تدبر و فکر نیز پرداخته شود؛ به‌عبارت‌دیگر می‌توان در شب‌های قدر علاوه بر عبادت‌های اختصاصی، به تألیف یا بیان معارف و علومى نیز پرداخت؛ هیچ منافاتی میان علم و عبادت در شب قدر نیست. چه‌بسا همان عالمانی که در شب قدر به دعا و عبادت می‌پرداختند، بخشی از آن شب را به تألیف نیز اشتغال داشتند. همچنان که علامه طباطبائی تفسیر گران‌سنگ «المیزان» را در شب 23 ماه مبارک رمضان به اتمام رساند. (8) مرحوم علی بن عیسی اربلی از عالمان قرن هفت، نگارش کتاب «کشف الغمه فی معرفه الأئمه» را در شب 21 ماه مبارک رمضان تمام می‌کند. (9) همچنین صاحب جواهر کتاب «جَواهرُ الکَلام فی شَرحِ شَرایعِ الاسلام» را که از مهم‌ترین کتاب‌های فقهی شیعه است در شب 21 به پایان می‌رساند.

امام صادق علیه‌السلام فرمودند: «اعمال خیر و عبادات در شب قدر برتر از هزار ماه است که شب قدر نباشد». (10)

همچنین امام باقر علیه‌السلام فرمودند: «اعمال صالح در شب قدر از نماز و زکات و سایر کارهای خیر برتر است از عمل کردن در هزار ماه که شب قدر نداشته باشد». (11)

مباحثه، فراگیری و ترویج علم از اعمال خیر است که می‌توانیم در کنار عبادات و راز و نیاز با خداوند، بخشی از ساعات شب‌های قدر را نیز به آن اختصاص دهیم.

نتیجه:

فراگیری و ترویج علم و دانش، اهمیت بالایی در اسلام دارد و در آیات و روایات متعدد اسلامی، ثمرات و ویژگی‌های بسیاری هم برای آن ذکرشده است. از سوی دیگر در آموزه‌های اسلامی، عبادات و راز و نیاز با خداوند نیز مورد تأکید است؛ مخصوصاً در شب‌های قدر این اعمال عبادی اهمیت زیادی پیدا می‌کند. برخی از عالمان شیعه معتقد هستند که برترین عبادت در شب قدر، گفتگوى علمى است. این سخن روایت نیست؛ اما به نظر می‌رسد یکی از اعمال خیری است که می‌توان در این شب بافضیلت انجام داد؛ بنابراین بهتر آن است که در شب‌های قدر، افزون بر استغفار، دعا، نماز، زیارت عاشورا و ... گفتگو و مذاکره علمی در حیطه علوم و معارف قرآن حدیث نیز داشته باشیم.

پی‌نوشت‌ها:

1. سوره قدر، آیه 3.

2. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق/مصحح، غفاری، علی‌اکبر، آخوندی، محمد، تهران: دارالکتب الإسلامیه، چاپ چهارم، 1407 ق، ج‏4، ص 155.

3. نورى، حسین بن محمدتقی، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل‏، محقق / مصحح: مؤسسه آل البیت علیهم‌السلام، قم: مؤسسه آل البیت علیهم‌السلام، چاپ اول‏، 1408 ق، ج‏7، ص 456.

4. ابن‌بابویه، محمد بن على (شیخ صدوق)، الخصال‏، تحقیق: غفارى علی‌اکبر، قم: جامعه مدرسین، چاپ اول،1362 ش‏، ج‏2، ص 519.

5. ابن‌بابویه، محمد بن على (شیخ صدوق)، الأمالی، تهران: کتابچى، چاپ ششم، 1376 ش، ص 649.

6. سوره سبأ، آیه 6.

7. سوره فاطر، آیه 28.

8. رجوع کنید: طباطبایى سید محمدحسین، المیزان فى تفسیر القرآن، قم: دفتر انتشارات اسلامى جامعه‏ى مدرسین حوزه علمیه قم، چاپ پنجم، 1417 ق، ج‏20، ص 398.

9. رجوع کنید: اربلى، على بن عیسى، کشف الغمه فی معرفه الأئمه، محقق/مصحح: هاشم رسولى محلاتى، تبریز: بنی‌هاشمی، چاپ اول، 1381 ق، ج‏2، ص 553.

10. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، همان، ج 4، ص ۱۵۷.

11. همان، ج 4، ص ۱۵۷.

به نقل از امام حسن علیه‌السلام: هنگامی‌که حضرت علي علیه‌السلام در محراب عبادت قرار گرفت چند نفر به او حمله‏ ور شدند و ابن‏ ملجم ضربتي بر آن حضرت فرود آورد

پرسش:

آيا حضرت اميرالمؤمنين  علیه السلام در محراب به شهادت رسيدند يا نزديك مسجد؟ 

پاسخ:

براي روشن شدن محل دقيق شهادت حضرت اميرمؤمنان علي علیه‌السلام بايد به بررسي گزارشات تاريخ پرداخت. قبل از بررسي اين موضوع،اشاره‌ای به چگونگي ماجرا مناسب است:

 اميرمؤمنان علیه‌السلام در سحرگاه شب نوزدهم ماه رمضان سال چهلم هجرت، طبق معمول براي اقامه نماز جماعت صبح از خانه به مسجد كوفه روانه شد. آن شب باز كردن درِ خانه كه از چوب خرما بود براي آن حضرت دشوار گرديد، آن بزرگوار در را از جاي بيرون آورد و كنار گذاشت و اين شعر را خواند:

اُشْدُدُ حَيازيَمكَ لِلْمَوْتِ    فَاِنَّ الْمَوْتَ لاقيكا

وَ لا تَجْزَعْ مِنَ الْمَوْتِ       اِذا حَلَّ بواديكا(1)

 كمربند و سينه خود را براي مرگ ببند، زيرا مرگ تو را ديدار خواهد كرد، و از مرگ اندوهناك مباش و بي تابي مكن در وقتی‌که در خانه تو فرود مي‏آيد.

 آنگاه به‌سوی مسجد حركت كرد. اول دو ركعت نماز خواند و سپس بالاي بام رفت تا اذان بگويد. با صداي بلند اذان گفت كه صدايش به گوش تمام ساكنان كوفه مي‏رسيد، سپس از بام پايين آمد و به محراب رفت و مشغول نماز نافله صبح شد، وقتی‌که خواست سر از سجده اولِ ركعتِ اول بردارد، در آن تاريكي، ابن ملجم آن‌چنان شمشير بر فرق مقدس آن حضرت زد، كه فرق سر آن بزرگوار تا نزديكي پيشاني شكافته شد.

  امام علي علیه‌السلام در اين هنگام گفت: «بِسْمِ الله وَ بِالله وَ عَلي مِلَّة رَسُول الله فُزْتُ وَ رَبِّ الْكَعْبة، به نام خدا و براي خدا و بر دين رسول خدا، به خداي كعبه سوگند رستگار شدم». سپس مقداري از خاك محراب را برداشت و روي زخم سرش پاشيد و اين آيه را خواند:«مِنْها خَلَقْناكُمْ وَ فِيها نُعيدُكُمْ وَ مِنْها نُخْرِجُكُمْ تارَةً اُخْري(2): ما شمارا از خاك آفريديم و در آن بازمی‌گردانیم و از آن نيز بار ديگر شمارا بيرون مي‏آوريم».(3)

 در اين لحظه جبرئيل بين زمين و آسمان فرياد زد: «تَهَدَّمَتْ وَ الله اَرْكانُ الْهُدي، وَانْطَمَسَتْ اَعْلامُ التُّقي وَانْفَصَمَتْ الْعُرْوَة الْوُثْقي، قُتِلَ ابْنُ عَمِّ الْمُصْطَفي، قُتِلَ عَلِيُّ الْمُرْتَضي، قَتَلَهُ اَشْقَي الاْشْقيأِ : سوگند به خدا استوانه‏هاي هدايت، ويران شد، و نشانه‏هاي بزرگ تقوي تاريك گرديد، و دستگيره محكم ايمان شكسته شد، پسرعموی مصطفي صلی الله علیه و آله كشته شد، علي مرتضي كشته شد، او را شقي‏ترين اشقيا كشت.(4)

در رابطه با مكان دقيق ضربت خوردن امام علي علیه السلام،هرچند برخي از منابع بدون اشاره به مكان اين جنايت، فقط به ضربت ابن ملجم بر فرق امام علي علیه‌السلام اشاره‌کرده و برخي هم به‌طور مطلق مسجد را محل وقوع اين جنايت معرفي کرده‌اند، ولي برخي از منابع هم محراب مسجد را محل ضربت خوردن امام علي علیه‌السلام معرفي کرده‌اند، كه به برخي از اين منابع اشاره می‌کنیم:

 1. مرحوم علامه مجلسي؛ با نقل حديثي از امام علي بن موسی‌الرضا علیه‌السلام مي‏نويسد: هنگامی‌که ابن ملجم - لعنْ الله عليه - بر سر مبارك علي علیه‌السلام ضربت شمشير را مي‏خواست وارد سازد با خود همدستي داشت كه ضربت او به ديوار برخورد كرد، اما ابن‏ملجم درحالی‌که علي علیه‌السلام در سجده بود، ضربتي بر فرق مبارك آن حضرت وارد ساخت.(5)

 2. در ضمن زيارت جامعه ائمه معصومين از قول امامين صادقين علیهمااسلام آمده است: «و انتم بين صريع في المحراب قد فلق السيف هامته»(6) و بعضي از شما اهل‌بیت علیه‌السلام در محراب عبادت به زمين افتاده درحالی‌که شمشير زهرآلود فرق مباركش را شكافته است.

 اين دليل ديگري است كه امير مؤمنان علي علیه‌السلام در محراب عبادت به شهادت رسيده است.

 3. مقدسي در كتاب البدء و التاريخ ضمن بيان چگونگي ضربت خوردن امام علي علیه‌السلام از زبان امام حسن علیه‌السلام می‌نویسد: هنگامی‌که حضرت علي علیه‌السلام در محراب عبادت قرار گرفت چند نفر به او حمله‏ور شدند و ابن‏ملجم ضربتي بر آن حضرت فرود آورد.(7)

4. مفسر معروف ابوالفتوح رازي در تفسير خود نقل می‌کند: علي علیه‌السلام در نخستين ركعت از نمازي كه ابن ملجم او را ضربت زد، يازده آيه از سورۀ انبياء را تلاوت كرد.(8)

5. دانشمند معروف اهل تسنّن سبط بن جوزي می‌نویسد: هنگامی‌که علي علیه‌السلام در محراب قرار گرفت، چند نفر به او حمله كردند و ابن ملجم ضربتي بر آن حضرت فرود آورد.(9)

 پی‌نوشت‌ها:

 1.مروج الذهب، المسعودي (م 346)، تحقيق اسعد داغر، قم، دار الهجرة، چ دوم، 1409ق. ج2، ص417.

2. سوره طه، آيه55.

3. فروغ ولايت،آیت‌الله جعفر سبحاني،انتشارات صيحه،ص697؛ به نقل از كشف الغمة،ج1،ص584.3.

4. بحار الأنوار، علامه مجلسي، انتشارات اسلامية، تهران، 1363 ش‏،ج‏42،ص:282.

5. بحارالانوار، ج 42، ص281.

6. المزار الكبير، محمد بن مشهدي‏(م610 ق‏)،انتشارات قيوم، قم، 1419 ق‏. بحارالانوار، ج‏99،ص:166.

7. البدءوالتاريخ، مطهر بن طاهر المقدسي (م 507)، بور سعيد، مكتبة الثقافة الدينية، بي تا. ج‏5، ص232.

8. فروغ ولايت، ص697، به نقل از تفسير ابوالفتوح رازي، ج4، ص425.

9. همان به نقل از تذكرة الخواص، ص177.(چاپ نجف).

شب قدر در عالم عقل و مثال واحد است، اما در جهان مادّه و طبيعت متعدد مي شود، چون وجود مادي و طبيعي هر حقيقتي متعدد است.

پرسش: 
با توجه به اينكه ماه رمضان در كشور هايي مثل عربستان با يك روز اختلاف با كشور ما شروع مي شود، شب هاي 19 و 21 و 23 ما با آنها فرق ميكند. حال شب قدر كداميك از اينهاست؟

 

پاسخ:
از ظاهر آيات قرآن كريم و روايات اهل بيت(ع) به خوبي استفاده مي شود كه شب قدر يك شب است؛ زيرا كلمه «ليله» در عربي بر مفرد دلالت دارد. «ليله القدر» يعني شبي كه قدر است. افزون بر آن، از چندين روايت استفاده مي شود كه شب قدر يكي است؛ زراره در روايتي مي گويد:
از امام باقر(ع) در مورد ليله القدر سؤال كردم؛ امام فرمود: شب بيست و يكم و يا شب بيست و سوم است؛. گفتم:  مگر يك شب نيست؟ امام فرمود:  بله گفتم: پس مرا از آن آگاه كن؛ فرمود: چه عيبي دارد كه دو شب كار نيك انجام بدهي.(1)
مطابق آنچه بيان شد مسلم آن است كه شب قدر منحصر در يك شب مي باشد. اما براي فهم اينكه چگونه يك شب خاص براي تمامي اهل زمين قابل صدق است، بحثهاي زيادي صورت گرفته است. اما آنچه به نظر صحيح تر مي رسد، نظري است كه برخي از فلاسفه در اين زمينه مطرح كرده اند؛ از ديدگاه فلاسفه جهان آفرينش از ديدگاه حكماي مسلمان- كه نشأت گرفته از مباني ديني نيز هست- مشتمل بر سه عالم است: عالم عقل، عالم مثال و عالم طبيعت.
1. عالم طبيعت: عالم طبيعت، جهاني است كه ما در آن زندگي مي كنيم و درختان، كوه‏ها، نهرها، انسان ها، جمادات، حيوانات، نباتات و ديگر محسوسات را با چشمان خود مشاهده مي‏كنيم. از ويژگي هاي اين جهان، تغيير و تحول پذيري است. مثلاً دانه‏اي به تدريج تبديل به گياه مي شود، جماد و خاك تبديل به نبات مي شود و نبات تبديل موجودات زنده مي شود. از خصوصيات ديگر موجودات اين عالم، داشتن كميّت و مقدار معيّن رياضي و داشتن زمان و مكان است. اشياء اين جهان، به معناي فلسفي كلمه انواع متعددي دارد و هر نوعي، داراي افراد متعدد است؛ مثلاً انسان يك نوع است، اما افراد متعدد دارد.
2. عالم عقل: عالم عقل، جهان برتر از عالم طبيعت است و موجودات آن، مجرد از مادّه و خصايص جهان طبيعتند؛ يعني موجودات آن ثابت، تغيير ناپذير، بدون كميّت و مقدار رياضي و بدون زمان و مكانند. در آن جهان انواع متعدد وجود دارد و هر نوعي داراي فرد واحد است، نه افراد متعدد و آن فرد، تمام كمالات وجودي ممكن به خود را دارد. كلمه عقل در اين جا اشاره به عقل انساني نيست، بلكه به موجودات فراطبيعي اشاره دارد و نبايد آن دو را يكي شمرد.
3. عالم مثال: عالم مثال، جهان برزخ و فاصل ميان عالم طبيعت و عقل است و از جهاتي شبيه عالم عقل و از جهاتي شبيه عالم طبيعت است. موجودات آن ثابت، تغيير ناپذير و بدون ماده و بدون زمان و مكانند. از اين جهت، اين عالم مشابه عالم عقل است. از جهتي نيز داراي كميت و مقدار خاص است و هر نوعي از آن، مي تواند داراي افراد متعدد باشد. از اين جهت نيز مثل موجودات عالم طبيعت است. اما به هر حال، كفه تجرد آن، به جهت نداشتن ماده، سنگين تر است و از اين رو جزو عالم مجردات محسوب مي شود.
ميان اين سه جهان آفرينش، رابطه ترتب علّي و معلولي وجود دارد. عالم عقل به عنوان عالم برتر، علت عالم مثال است. عالم مثال، فروتر از عالم عقل و برتر از عالم طبيعت، علت عالم طبيعت است. فيض الهي، از مجراي عالم برتر به عالم فروتر جريان مي‏يابد. از نظر وجودي، يعني شدت و ضعف وجودي نيز اين عوالم متفاوتند. عالم طبيعت نسبت به عالم مثال و نيز موجودات مثال نسبت به موجودات عقل، به سان سايه نسبت به صاحب سايه‏اند. هر عالم مادون، پرتو و جلوه‏اي از عالم اعلي و برتر است.
هر موجودي از موجودات جهان طبيعت، با حفظ خصوصيات متناسب با جهان هاي برتر، داراي وجود مثالي در عالم مثال و نيز داراي وجود عقلي در عالم عقل است؛ زيرا عالم مثال و عالم عقل، در مرتبه علت و فراتر از عالم طبيعت قرار دارد. از آن جايي كه هيچ معلولي بدون علت پديد نمي آيد، محال است معلول، كه موجود عالم طبيعي است، موجود باشد، اما علت وجود نداشته باشد.
البته عله العلل و علت اصلي، ذات حق-جل شأنه- است و عالم مثال و عقل، وسايط فيض الهي اند كه فيض وجود از طريق آن به عالم طبيعت مي رسد.(2) 
زمان نيز موجودي از موجودات عالم طبيعت و داراي همين مراتب سه گانه وجودي است: وجودي در عالم عقل دارد كه ثابت، بسيط و تعدد ناپذير است كه از آن به نام "دهر اعلي" ياد مي شود. هم چنين وجودي در عالم مثال دارد كه ظرف موجودات مثالي است. اين وجود، هر چند وحدت و بساطت وجود عقلي را ندارد، اما از وحدت و بساطت بدون بهره نيست و از آن به نام "دهر اسفل" ياد مي شود. وجود طبيعي آن نيز در اين جهان است كه از آن به نام سال ماه و روز ياد مي شود. اين وجود، تقدم، تأخر و تعدد دارد و انقسام پذير است.
با توجه به اين بيان، مي توان گفت شب قدر نيز جزو زمان هاست و داراي وجود عقلي، وجود مثالي و وجود طبيعي است. شب قدر در عالم عقل و مثال واحد است، اما در جهان مادّه و طبيعت متعدد مي شود، چون وجود مادي و طبيعي هر حقيقتي متعدد است. تعدد و كثرت، از لوازم و عوارض موجود بودن در عالم ماده است. بنابراين شب قدر در اين عالم، همان گونه كه به اعتبار سال تعدد مي پذيرد، به حسب اختلاف زمان طلوع و غروب خورشيد و به حسب اختلاف افق نيز تعدد مي يابد؛ ممكن است شب قدر در ايران فلان ساعت و در آمريكا ساعتي ديگر با اختلاف زياد باشد كه هر دو شب ليله القدر محسوب مي شود و هر كدام جلوه مطهري از وجود عقلي و مثالي شب قدر عالم ملكوت است. شب قدر، هر چند به حسب افق ها مختلف و از جهت زماني متعدد است، ولي چون هر كدام جلوه و مظهري از ليله القدر عالم ملكوت( عالم عقل و عالم مثال) است و با وجود عقلي و مثالي خود ارتباط و اتصال دارد، هر يك از آثار و خواص ليله القدر را كه در روايات ذكر شده، خواهد داشت. البته اين معنا اختصاص به شب قدر ندارد، بلكه همه حقايق امكاني، اين چنينند كه وجود عقلي آنها واحد، اما وجود طبيعي آنها متعدد است .(3)

پي نوشت ها:
1. شيخ طوسي، تهذيب الاحكام،چ دارالكتب الاسلاميه، تهران، 1365، ج 3، ص58.
2. ر.ك علامه محمدحسين طباطبايي، نهايه الحكمه، با تصحيح عباس علي زارعي، 1424ق، ص 380-389. 
3. ر.ك رفيعي قزويني، سيد ابوالحسن، غوصي در بحر معرفت، تهران، بي تا، ص 133-137.

سيره نبوی در جنگ بدر بر اين بوده است كه مانع از آب خوردن كفار نشوند.

پرسش:

لطفاً دیدگاه صحیح تاریخی در رابطه با پر کردن چاه‌ها در جنگ بدر به دست مسلمانان را توضیح دهید

پاسخ:

ابتدا باید بررسی شود كه آیا پیامبر صلّی الله علیه و آله  در جنگ بدر چاه‌های آب را تصاحب كردند یا نه؟! و در صورت دستیابی به آن چاه‌ها، آیا آن‌ها را پُر كردند و با این كار مانع آب خوردن دشمنان خود شدند یا نه؟!

در بعضی از کتاب‌های تاریخی، روایتی نقل‌شده كه مضمونش این است:

یكی از اصحاب پیامبر صلّی الله علیه و آله  به نام «حباب بن منذر» به وی پیشنهاد كرد كه لشكر اسلام را در كنار یكی از چاه‌های بدر فرود آورد و بقیه چاه‌ها را پر كند تا لشكر كفار قریش آبی برای مصرف نداشته باشند. پیامبر  صلّی الله علیه و آله  رأی او را پذیرفت و عملی كرد.(1)

اما این نقل تاریخی، مورد اختلاف مورخان است. در همین كتاب در جای دیگر پیرامون جنگ بدر می‌گوید: كفار قریش خواستند از چاه‌های بدر آب‌بردارند كه مسلمین مانع شدند، در این هنگام پیامبر  صلّی الله علیه و آله به مسلمین خطاب كرد و فرمود: مانع آب خوردن كفار نشوید و آن‌ها را رها كنید.(2)

این دو نقل تاریخی باهم سازگاری ندارد؛ زیرا اگر پیامبر  صلّی الله علیه و آله راضی به پُر كردن چاه‌های بدر بود، معنی نداشت كه از مسلمین بخواهد، مانع آب خوردن كفّار قریش نشوند. مگر این‌که بگوییم: (بنابر پذیرش هر دو نقل) از نقل دوم استفاده می‌شود كه، آنچه در نقل اول آمده است (تصاحب كردن یک چاه و پر كردن بقیه چاه‌ها)، بدین سبب بوده است كه چاه‌ها در اختیار مسلمین باشند. اگر كفار آبی خواستند، با اجازه مسلمین آب بخورند؛ یعنی هدف پیامبر این بود كه فقط چاه‌ها در اختیار آن‌ها باشد نه این‌که مانع آب خوردن كفار هم شوند.

تا اینجا بنابر پذیرش تصاحب و پر كردن چاه‌های بدر، مطلب را بررسی كردیم؛ اما برخی از مورخین معاصر اصل قضیه را نپذیرفته‌اند. علامه سید جعفر مرتضی عاملی دلایلی را بر ردّ اصل ماجرا اقامه می‌كند و در آخر نتیجه‌گیری می‌كند كه اساساً چاه‌های بدر در اختیار مسلمین نبوده است.(3)

یكی دیگر از محققان معاصر می‌گوید:

این قضیه با آیات قرآن منافات دارد چراکه آیات الهی خبر می‌دهند از اینكه آبی در دسترس مسلمین نبوده است. لذا از خداوند طلب آب كردند و خداوند به‌عنوان امداد غیبی برای آن‌ها بارانی فرستاد كه از چند جهت نافع به حال مسلمین بود.(4)

تا اینجا از دید محققان تاریخ، مسئله را بیان كردیم. مفسران قرآن هم دراین‌باره مطالبی گفته‌اند، امین الاسلام طبرسی و علامه طباطبایی در ذیل آیه 11/ انفال، اتفاق‌نظر دارند كه چاه‌های بدر در اختیار مشركان قریش بوده است. در آیه 11/ انفال می‌خوانیم:

یاد آرید هنگامی را كه خواب سبكی كه مایه آرامش از سوی خدا بود، شمارا فراگرفت؛ و آبی از آسمان برایتان فرستاد تا شمارا به رحمت خود با آن پاك كند؛ و پلیدی شیطان را از شما دور سازد؛ و دل‌های شمارا محكم و گام‌ها را با آن استوار دارد.

این دو بزرگوار در ذیل همین آیه شریفه می‌گویند:

مشركان قبل از مسلمانان بر آب تسلط پیدا كردند و مسلمانان گرفتار تشنگی شدند و شیطان وسوسه‌شان كرد كه شما خود را از اولیای خدا می‌دانید، درحالی‌که مشركان بر آب مسلط‌اند؛ پس‌ازآن باران به حد كافی آمد و علاوه بر تطهیر آنان از حدث و خبث، زمین رملی و شن زار زیر پایشان نیز مستحكم شد.(5)

همچنین در تفسیر كشاف نقل‌شده كه چاه‌های آب در منطقه بدر در اختیار كافران بود و آنان زودتر از مسلمانان آنجا را گرفته بودند و مسلمانان در چائی بودند كه آب نبود و بعد از ورود به منطقه بدر ناگهان با نیروهای دشمن روبرو شدند.(6) در تفسیر صافی نیز آمده كه: مشركان بر آب مسلط شدند.(7)

با توجه به آنچه گفته شد، نتیجه می‌گیریم كه؛ اولاً‌، در اصل قضیه تردید وجود دارد؛ چون از دیدگاه تاریخی، مطلب خیلی واضح نیست و نقل‌های دیگری نیز وجود دارد كه دلالت می‌كند بر اینكه سیره نبوی در جنگ بدر بر این بوده است كه مانع از آب خوردن كفار نشوند. ثانیاً، بنا به نظر مفسّران (كه تمام توجه آن‌ها به آیات الهی است و قضیه را صرفاً ازنظر قرآن بررسی می‌کنند) چاه‌های بدر در اختیار كفار قریش بوده است. مسلمین اگر آبی در دست داشته‌اند به‌واسطه همان بارانی بوده كه خداوند برای آن‌ها فرستاده است. ثالثاً، آنچه كه از بستن آب به‌وسیله پیامبر مشهور شده تنها یك قول است كه آن‌هم در جای دیگر همان كتاب مخالفش نقل‌شده، لذا هیچ مفید

 فایده نبوده و این قول باطل است.

 

پی‌نوشت‌ها:

1. ر.ك المغازی، بیروت، مؤسسة للاعلمی للمطبوعات، چاپ سوم، 1409، ج 1، ‌ص 53 ـ 54؛ و ر.ك. سیرة ابن هشام، دارالكتاب العربی، 1418، ج 2، ص 263.

2. ر.ك. المغازی، ج 1، ‌ص 61.

3. ر.ك. مرتضی عاملی، سید جعفر، الصحیح من سیره النبی الاعظم، دارالهادی، دارالسیره، چاپ چهارم، 1415، ج 5، ص 29 ـ 30.

4. ر.ك. جعفریان، رسول، تاریخ سیاسی اسلام، سیرة رسول خدا، انتشارات دلیل، چاپ اول،1380، ج 1، ص 493 ـ 494.

5. ر.ك. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، دارالاحیاء التراث العربی،‌ مؤسسه التاریخ العربی، 1412، ج 4، ص 250؛ و ر.ك. طباطبایی، سید محمد حسین، تفسیر المیزان، مؤسسه اسماعیلیان، ج 9، ص 22.

6. كشاف، ج 2، چاپ چهار جلدی، ص 223 در ضمن آیه 42 سوره انفال.

7. تفسیر كشاف، ج 1، چاپ دو جلدی، ص 640, در تفسیر آیه 12 سوره انفال.

صفحه‌ها