۱۴۰۳/۰۴/۱۲ ۱۱:۰۷ شناسه مطلب: 99381
پرسش:
آیا در کربلا غیر از مردم کوفه، شامیان هم حضور داشتند؟
پاسخ:
ازنظر تاریخی مسلّم است که عمر سعد و لشکریان او، از کوفه به کربلا اعزامشده بودند. ولی اینکه آیا غیر از کوفیان حاضر در کربلا، فرد یا گروهی از شام نیز در کربلا بوده یا نه، اختلافی است. برخی از منابع، بر عدم حضور شامیان در کربلا تصریح کردهاند؛ ولی در برخی گزارشها از تعابیری استفاده شده که گویا گروهی شامی نیز در کربلا حضورداشتهاند.
گزارش مسعودی و منابع متقدم
مسعودی (م 346 ھ.ق) تصریح کرده است که همهکسانی که درصحنه شهادت امام حسین علیه السلام حضور داشتند، فقط از اهالی کوفه بودند و هیچکسی از شامیان در کنار آنان نبود. (1) سبط ابن جوزی (م 654 ھ.ق) نیز به استناد مسعودی نوشته است: «هیچیک از اهل شام در جنگ با حسین علیه السلام شرکت نداشت و همه آنان از کوفیانی بودند که به او نامه نوشته بودند». (2)
همچنین، طبری و بسیاری دیگر از کسانی که وقایع کربلا را با جزئیات نقل کردهاند، گرچه چنین تصریحی به عدم حضور شامیان نکردهاند، هیچ سخنی هم از حضور فرد یا گروهی شامی در کربلا نگفتهاند. آری؛ طبری از ابومخنف نقل کرده است که وقتی مسلم بن عقیل در کوفه شورید، عبیدالله بن زیاد پرچمی برای شَبَث بن رِبعی آماده کرد و او را بیرون فرستاد و به او دستور داد که مردم را بترسانید و بگویید: «دستههایی از سپاهیان شام در راه کوفه هستند». (3) قرائن و شواهد حاکی از آن است که دست کم در آن زمان، خبری از سپاه شام نبوده و عبیدالله با این دروغ و ترفند، خواسته مردم کوفه را بترساند و از همراهی با مسلم باز بدارد. گزارشهای بعدی که طبری نقل میکند، حاکی از این است که از قضا ترفند عبیدالله کارگر بوده است؛ چون پس از آن بود که اشراف با مردم سخن گفتند و آنان را از سپاهیان شام و عقوبت عبیدالله میترساندند. مردم با شنیدن سخنان اشراف، پراکندگى گرفتند و رفتن آغاز کردند. زن بود که پیش فرزند یا برادر خویش مىآمد و مىگفت: «بیا برویم. آنها که مىمانند، بساند». مرد بود که پیش فرزند یا برادر خویش مىآمد و مىگفت: «فردا سپاه شام مىرسد. از جنگ و شر چه مىخواهى؟! بیا برویم» و او را مىبرد؛ و همچنان پراکنده مىشدند و از جاى مىرفتند؛ چنانکه هنگام شب، سى کس با ابن عقیل در مسجد نبود. (4) ابن اعثم نیز تهدید مردم به خطر حمله عن قریب سپاه شام و تأثیر آن در پراکنده شدن مردم از گرد مسلم را گزارش کرده است. (5)
با این حال، برخی با استناد به تعبیر «اهل الشام» یا تعابیری از این دست که در برخی گزارشها آمده، معتقد به حضور لشکری از شام در کربلا هستند. این گزارشها نیازمند تأمّل و بررسیاند. در برخی موارد احتمال خطا وجود دارد و برخی موارد نیز ممکن است اشاره به وابستگی سیاسی داشته باشند.
احتمال خطا در تعبیر «اهل شام»
در برخی موارد که گزارشهای حاوی تعبیر «اهل شام» یا مانند آن را با گزارشهای مشابه در منابع معتبر مقایسه میکنیم، میبینیم که عین همان مطلب بدون تعبیر «اهل شام» آمده و بررسی قرائن ما را به این نتیجه میرساند که تعبیر «اهل شام» به اشتباه به کار رفته است. از آن جمله است گزارش ابن شهرآشوب که میگوید: «عبیدالله بن زیاد، شمر را با چهار هزار نفر از اهل شام روانه کربلا کرد». (6) این در حالی است که در دیگر گزارشهای مربوط به اعزام شمر به کربلا، اسمی از شامیان نیست و بهعلاوه، اگر لشکری از شام به کربلا آمده بود، حتماً فرماندهی میداشت و فرماندهان نیز غالباً افرادی سرشناساند که نامشان در گزارشها ثبت میشود؛ ولی اسم فرمانده شامیان در هیچ منبعی ذکر نشده و اساساً باوجود چنین فرماندهی، لزومی نداشت که شمر فرماندهی شامیان را بر عهده بگیرد. ابو مخنف و دیگران نیز در معرّفی بخشهای مختلف سپاه عمر سعد در صبح روز عاشورا، هیچ نامی از شامیان و فرمانده آنان نیاوردهاند و نام شمر را نیز تنها بهعنوان فرمانده جناح چپ لشکر عمر سعد ذکر کردهاند. (7)
داستان ازرق شامی
ملاحسین کاشفی در گزارشی که درباره چگونگی مبارزه و شهادت قاسم بن حسن علیه السلام آورده، از فردی به نام ازرق شامی یاد میکند «که سپهسالار بعضى از لشکر شام بود» و وقتی قاسم مبارز طلبید، عمر سعد به او گفت: «ای ازرق! هرسال از یزید ده هزار دینار میستانى و طنطنه شجاعت به اسماع دلاوران شام و عراق مىرسانى…» و او را تحریک به مبارزه با قاسم کرد. ازرق عار داشت با نوجوانی مبارزه کند؛ ولی پس از اینکه چهار پسرش به دست قاسم کشته شدند، خود نیز به نبرد با قاسم تن داد و مانند «خیارِ تر» به دو نیم شد!(8) ماجرای ازرق شامی در هیچ منبع معتبری نیامده و کاشفی نیز سندی برای آن ذکر نکرده و داستان مفصّل عروسی و جانبازی و شهادت حضرت قاسم را با تعبیر «راوی گوید…» آغاز کرده است. ازاینرو، بسیاری از محققان و عاشورا پژوهان به این داستان اعتماد ندارند و برخی آن را از مصادیق تحریف میدانند؛ مخصوصاً اینکه در این گزارش، نحوه شهادت قاسم و نام قاتلش نیز با آنچه در منابع معتبر آمده، تفاوت دارد. (9)
گزارش قاضی نعمان
قاضی نعمان مغربی (م 363 ھ.ق) نیز در شرح وقایع بعد از شهادت امام حسین علیه السلام گزارشی را از زبان امام سجاد علیه السلام نقل میکند که در ضمن آن فرموده: «مردی از اهل شام نزد من آمد و در حالی که میگریست، مرا به دوش گرفت و با خود برد». (10) در ادامه آمده است که آن مرد با احترام و ملاطفت با امام سجاد برخورد میکرد و امام را در خیمه خود جای داد و بعد هم او را نزد عبیدالله نبرد؛ ولی عبیدالله سراغ امام سجاد را گرفت و برای کسی که او را بیابد، سیصد درهم جایزه قرار داد و آن مرد شامی ناچار شد امام را دست بسته تحویل دهد تا مؤاخذهاش نکنند و از این بابت از امام عذرخواهی کرد.
روشن است که این گزارش با این جزئیات قابلقبول نیست؛ زیرا با گزارشهای متعدّد دیگری که حاکی از همراهی امام سجاد با دیگران اسیران کاروان حسینی است، منافات دارد. نیز از گفتوگوی عبیدالله با امام سجاد که در منابع دیگر نقلشده، معلوم میشود که عبیدالله گمان میکرده امام سجاد علیه السلام در کربلا به شهادت رسیده. گویی خبر شهادت علیاکبر را شنیده بوده و او را همان امام سجاد پنداشته و ازاینرو، وقتی از امام میپرسد تو که هستی؟ میفرماید «علی بن الحسین» و عبیدالله میگوید: مگر علی بن الحسین را خداوند نکشت؟ و… . حال چگونه ممکن است که او پیش از این برخورد، سراغ امام سجاد را گرفته باشد؟ و اساساً چگونه آن فرد جرئت داشته امام سجاد را ـ که بیشک، مهمترین فرد در کاروان اسرا بوده ـ پنهان کند؟!
گزارش ابن عبد ربه
ابن عبد ربه (م 328 ھ.ق) آورده است که مردی از اهل شام (رجلٌ من اهل الشام) عبدالله بن الحسن را که از زیباترین مردمان بود، دید و گفت: «من این نوجوان را میکشم…»؛ اما جزئیات بعدی و جملاتی که از زبان امام حسین علیه السلام در واکنش به شهادت این نوجوان نقل کرده، (11) با آنچه طبری و دیگران از ابومخنف درباره عبدالله بن حسن نقل کردهاند، (12) تفاوت دارد و در عین حال، بسیار شبیه آن چیزی است که با تفصیل بیشتری، درباره قاسم بن حسن نقلشده است. (13) پس با اطمینان میتوان گفت که آنچه ابن عبد ربه نقل کرده، مربوط به قاسم است که نام قاتل او هم «عمرو بن سعد بن نُفیل ازدی» است (14) و چون ازدی است، بهیقین، اهل شام نبوده! پس تعبیر «رجل من اهل الشام» در عبارت ابن عبد ربه، اگر تحصیف نباشد، به معنای «مردی از لشکر وابسته به دربار شام» است و نه به معنای کسی که حقیقتاً از منطقه شام به کربلا آمده باشد.
گزارش ابن سعد
نیز ابن سعد (م 230 ھ.ق) در شرح شهادت علیاکبر علیه السلام میگوید: مردی از اهل شام علی بن حسین اکبر را صدا زد و چون مادرِ علیاکبر نوه دختری ابوسفیان بود، به او گفت: «تو با امیرالمؤمنین یزید نسبت خویشاوندی داری. اگر میخواهی برایت امان بگیریم و هرکجا خواستی برو». (15) در اینگونه موارد، احتمال دارد که «اهل شام» صفت همه لشکریان باشد و نه بخش خاصی از سپاه عمر سعد.
گزارش ابن اعثم و ابن شهرآشوب
ابـن اعثم در شرح جانبازی و شهادت علیاکبر علیه السلام پس از ذکر رجز او مینویسد: «سپس حمله کرد و پـیـوسـتـه میجنگید تا آنکه اهل شام به خاطر افراد زیادی که از آنها کشته بود، فریاد برآوردند». (16) این تعبیر نیز کاملاً سازگار بامعنای پیشگفته است؛ زیرا برفرض وجود شامیان در سپاه عمر سعد، علیاکبر تنها با آنها نمیجنگید که فقط آنها از فراوانیِ کشتگان خود فریاد اعتراض بلند کرده باشند. پس منظور، همان سپاهیان عمر سعد است که حامی خلافت شام بودند. یا تعبیر ابن شهرآشوب که میگوید «اهل شام» قاتل قاسم بن حسن را از دست امام حسین علیه السلام نجات دادند. (17) البته در صحت این روایت تردید است؛ زیرا طبق نقلهای دیگر، قاتل جناب قاسم، خود زیردست و پای اسبان کشته شد؛ (18) اما برفرض صحت، میتوان آن را به همان معنای عامی که گفتیم، حمل کرد.
روایت صدوق و کلینی
صدوق نیز در گزارش لحظه شهادت امام حسین علیه السلام تعبیر «اهل شام» را به کار برده و میگوید: «دشمن خدا سنان ایادى و شمر بن ذیالجوشن عامرى در میان جمعى از شامیان آمدند و بالاى سر او ایستادند و به یکدیگر گفتند: منتظر چه هستید؟ این مرد را راحت کنید». (19)
تعبیر «اهل شام» در حدیثی هم که کلینی (م 329 ھ.ق) درباره روزه گرفتن در تاسوعا از امام صادق علیه السلام نقل کرده، آمده است: «تاسوعا روزی است که در آن، حسین علیه السلام و یـارانـش ـ که خداوند از آنان خشنود باد ـ در کربلا به محاصره درآمدند؛ سپاه شام بر ضد او اجتماع کردند و گرفتارش ساختند...». (20) روشن است که محاصره کنندگان امام، سپاه کوفیان بودند و حتی اگر همگروهی از شامیان در کربلا حاضر میبودند، بازهم درست نبود که محاصره امام و یارانش را به شامیان نسبت دهیم. پس ناگزیریم بگوییم منظور امام صادق علیه السلام از این تعبیر، تبعیت سپاه عمر سعد از خلافت مستقر در شام بوده است. به تعبیر دیگر، چون شام مرکز خلافت امویان و مقرّ یزید بود، سپاه عمر سعد به آن دیار نسبت دادهشده و «اهل شام» یعنی «پیروان یزید، خلیفه مستقر در شام».
جمعبندی معنای «اهل شام»
با توجه به آنچه گفته شد، گویا تعبیر «اهل شام» که در برخی گزارشها آمده، به معنای بخشی خاص از سپاه عمر سعد نیست؛ بلکه منظور از آن، همه سپاهیان است و برای بیان ماهیت سیاسی آنان به کار رفته و نه سکونتگاه و موطن آنان؛ یعنی با توجه به استقرار خلافت معاویه و یزید در شام، «شامی بودن» یا «اهل شام بودن» میتواند به معنای «اموی بودن و پیرو بنیامیه بودن» باشد. کما اینکه وقتی گفته میشود: «امویان یا لشکر بنیامیه چنین کردند»، منظور این نیست که آن افراد همگی از طایفه بنیامیه بودهاند؛ بلکه منظور، کسانی هستند که در حزب اموی جای داشتهاند و پیرو بنیامیه بودهاند. در جنگ صفین نیز تعبیر «عراقیان» برای سپاهیان امیرالمؤمنین علیه السلام به کار میرفت؛ در حالی که همه آنان ساکن عراق نبودند و دستکم خود امام و نزدیکان ایشان از مدینه آمده بودند. (21) چنین کاربردی برای واژگان منسوب، امروزه نیز رایج است. مثلاً وقتی میگوییم: «فلان سیاستمدار آمریکایی است»، گاهی به این معنا است که او ازنظر فکری و موضعگیری سیاسی وابسته به آمریکا یا طرفدار منافع آمریکا است؛ درحالیکه شاید هرگز حتی به آمریکا سفر هم نکرده باشد.
احتمال حضور افراد شامی
با این همه باید توجه داشت که سپاه عمر سعد، تحت امر حکومت یزید در شام بود و بعید نیست حکومت مرکزی افرادی را برای نظارت و کسب خبر و یا با مأموریتهای شبیه این، به کوفه و کربلا فرستاده باشد. پس چهبسا افراد معدودی که از شام آمده بودند نیز در حادثه عاشورا نقشآفرینی کرده باشند؛ ولی قرائن تاریخی حاکی از این است که هیچ لشکر و سپاهی از شام به کربلا نیامد و اساساً عبیدالله نیز اصرار داشت که خودش قضیه را حلوفصل کند و افتخار سرکوب قیام حسینی را نصیب خود سازد و حضور سپاهی از شام، چنین افتخاری را از انحصار او خارج میکرد! پس اگر هم فردی از دیار شام در کربلا حضورداشته، بهصورت فردی بوده است.
نتیجه
خلاصه اینکه با توجه بهتصریح برخی از مورّخان بر کوفی بودن همه لشکریان عمر سعد و نیز با توجه به قرائن و شواهد تاریخی، با اطمینان میتوان گفت که هیچ لشکری از شام، به کربلا نیامد و تعابیری همانند «اهل شام»، اگر ناشی از اشتباه راوی با نویسنده نباشد، حاکی از ماهیت سیاسی سپاه عمر سعد است و نه سکونتگاه آنان. بااینحال، بعید نیست که برخلاف تصریح مسعودی، چند نفر شامی بهصورت فردی ـ و نه در قالب یک لشکر ـ در کربلا حضور یافته باشند.
پینوشتها:
1. «و کان جمیع من حضر مقتل الحسین من العساکر و حاربه و تولى قتله من أهل الکوفه خاصه، لم یحضرهم شامیٌ»؛ مسعودی، ابوالحسن، علی بن الحسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقیق: اسعد داغر، قم، دارالهجره، چاپ دوم، 1409 ھ.ق، ج 3، ص 61.
2. «لم یحضر قتال الحسین أحد من أهل الشام بل کلهم من أهل الکوفه ممن کاتبه»؛ سبط ابن الجوزی، شمسالدین یوسف بن حسامالدین قز اوغلی، تذکره الخواص، قم، منشورات الشریف الرضی، 1418 ھ.ق، ص 226.
3. طبری، ابوجعفر محمد بن جریر، تاریخ الأمم و الملوک، تحقیق: محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، 1387 ق/ 1967 م، ج 5، ص 370.
4. طبری، همان، ص 371؛ نیز ترجمه تاریخ طبری به قلم ابوالقاسم پاینده، تهران، اساطیر، چاپ پنجم، 1375 ھ.ش، ج 7، ص 2947 ـ 2948.
5. ابن اعثم کوفی، ابو محمد احمد بن اعثم، الفتوح، تحقیق على شیرى، بیروت، دارالأضواء، الطبعه الأولى، 1411 ھ.ق/1991 م، ج 5، ص 49 ـ 50.
6. «... فبعث شمر بن ذیالجوشن السلولی فی أربعه آلاف من أهل الشام»؛ ابن شهرآشوب مازندرانی، محمد، مناقب آل ابیطالب، قم، انتشارات علامه، 1379 ھ.ق، ج 4، ص 98.
7. ر.ک: طبری، همان، ج 5، ص 422.
8. کاشفی، ملا حسین بن علی، روضه الشهدا، تصحیح: عبدالرحیم عقیقی بخشایشی، قم، انتشارات نوید اسلام، 1382 ھ.ش، ص 405 ـ 408.
9. در این گزارش آمده است: «شبث بن سعد نیزه بر سینه قاسم زد که سر سنان از پشت مبارکش بیرون آمد». کاشفی، همان، ص 409.
10. مغربی، قاضی نعمان بن محمد تمیمی، شرح الاخبار فی فضائل الائمه الاطهار، تحقیق: سید محمد حسینی جلالی، قم، مؤسسه النشر الاسلامی (انتشارات جامعه مدرسین)، ج 3، ص 156 ـ 157، ح 1089.
11. ابن عبد ربه اندلسى، العقد الفرید، لبنان ـ بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، 1404 ھ.ق، ج 5، ص 129.
12. طبری، همان، ج 5، ص 447.
13. طبری، همان، ج 5، ص 447.
14. طبری، ج 5، ص 468.
15. ابن سعد، محمد بن سعد بن منیع الهاشمی البصری، الطبقات الکبرى، الطبقه الخامسه، تحقیق: محمد بن صامل السلمى، الطائف، مکتبه الصدیق، ط الأولى، 1414 ھ.ق/1993 م، خامسه 1، ص 471.
16. «ثم حمل رضیاللهعنه، فلم یزل یقاتل حتى ضجّ أهل الشام من یده و من کثره من قتل منهم، فرجع إلى أبیه…»؛ ابن اعثم، الفتوح، ج 5، ص 115.
17. «فحمل علیه الحسین فقطع یده و سلبه أهل الشام من ید الحسین»؛ ابن شهرآشوب مازندرانی، مناقب آل ابیطالب، ج 4، ص 106.
18. «و جالت الخیل بفرسانها علیه، فوطئته حتى مات»؛ طبری، تاریخ الطبری، ج 5، ص 447.
19. «صدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن حسین، الامالی، قم، انتشارات کتابخانه اسلامیه، چاپ چهارم، 1362 ش، ص 165»؛ مجلس 30، ح 1.
2. «فَقَالَ: تَاسُوعَاءُ یَوْمٌ حُوصِرَ فِیهِ الْحُسَیْنُ علیه السلام وَ أَصْحَابُهُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ بِکَرْبَلَاءَ وَ اجْتَمَعَ عَلَیْهِ خَیْلُ أَهْلِ الشَّامِ وَ أَنَاخُوا عَلَیْهِ…»؛
کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران، دارالکتب الإسلامیه، چهارم، 1407 ق، ج 4، ص 147 (باب صوم عرفه و عاشورا، ح 7).
21. برای نمونه ر.ک: طبری، همان، ج 4، ص 557.