۱۴۰۰/۰۵/۰۷ ۰۰:۱۳ شناسه مطلب: 98353
پرسش:
ابوبكر را ابوبكر صديق مینامیدند، حتي درزمانی كه حضرت محمد از دست كفار به غار فرار كرد ابوبكر بود كه ايشان را درون کولهبار مخفي كرد و وقتي نگهبانان از او پرسيدند درون كيسه چه داري گفت محمد است و آنها فكر كردند شوخي كرده است. چرا واقعه غدير را انكار كرد. اين با راستگویی منافات ندارد؟
پاسخ:
جرياني كه در رابطه با ابوبكر و اینکه ايشان حضرت محمد را درون کولهبار مخفي كرد، صحت ندارد و در منبع معتبر نيامده است اما در رابطه با واقعه غدير، پيروان ابوبكر و شايد خود ابوبكر نيز اصل غدير را قبول دارند ولي بحث در محتوا و مراد از حديث غدير دارند.
بیشتر انديشمندان اهل سنت حديث «مَن كنتُ مولاه فهذا علي مولاه» را قبول دارند. (1) علامه اميني اسامي تعداد زيادي از محدثان اهل سنت را آورده است كه اين حديث را ذكر كرده و آن را مربوط به امام علي (ع) دانستهاند.(2)
برخي از مفسران اهل سنت در هنگام تفسير آيه 67 مائده «يا ايّها الرّسول بَلِّغ ما أنزل إليك...» بادآورد شدهاند كه شأن نزول آن امام بوده و حديث «من كنت مولاه...» در جريان غدير بیانشده است. سيوطي در الدرالمنثور، (3) ابوالحسن واحدي نيشابوري، (4) حافظ حسكاني، (5) شهابالدین آلوسي، (6) ابن صباغ مالكي (7)، قاضي شوكاني (8) و ... تصريح کردهاند كه اين آيه و حديث مذكور مربوط به حضرت علي است. ازاینجهت برخي از دانشمندان اهل سنت با شيعيان اختلاف ندارند. اختلاف آنان در معناي ولايت و پيام حديث «من كنت مولاه...» ظهور میکند.
برخي از اهل سنت باور دارند: سخنان پيامبر در غدير صرفاً به معناي لزوم «محبت و دوستي» حضرت علي است و دلالتي بر امامت و زمامداري و لزوم پيروي از ايشان ندارد.
دليل آن اين است كه ولايت چندمعنا دارد و يكي از معاني روشن آن دوستي است. بنابراين تا زماني كه به اين معنا قابلحمل است، نمیتوان به معناي ديگر آن تمسك جست. بر اين اساس حديث غدير درصدد بيان لزوم محبت به علي (ع) است، نه زمامداري حضرت.
در برابر اهل سنت شيعيان باور دارند كه ماهيت حادثه غدير و سخنان پيامبر نصي صريح و قاطع بر امامت و پيشوايي حضرت علي است. قراين و شواهد بهگونهای است كه هرگز نمیتوان آن را تنها به دوستي و محبت تفسير كرد. شيعيان دلایل متعددي بر امامت علي (ع) بيان کردهاند كه به برخي اشاره میشود:
1 ـ لغت شناسان لفظ «ولي» را به معناي سرپرستي، عهدهداری امور، چيرگي و رهبري معنا کردهاند. راغب اصفهاني مینویسد: ولايت يعني یاریکردن، زمامداري و حقيقت آن سرپرستي است. (9)
ابن اثير مینویسد: «وليّ يعني ياور و هر كس امري را بر عهده گيرد» سپس میافزاید: «از همين قبيل است حديث «من كنت مولاه فعليٌ مولاه» و سخن عمر كه به علي (ع) گفت: «تو مولاي هر مؤمن شدي» يعني ولی مؤمنان گشتي. (10)
صاحب صحاح اللغه (11) و مقايس اللغه نيز «وليّ» را به معناي سرپرستي دانستهاند.(12) بر اين اساس نگرش انديشمندان اهل سنت (كه ولايت را تنها به معناي دوستي معنا کردهاند) قابلقبول نيست.
2 ـ اگر معناي «وليّ» به معناي دوست و دوستي باشد، عاقلانه نيست كه پيامبر بيش از یکصد هزار نفر را در هواي گرم و در وسط بیابانهای خشك و سوزان متوقف سازد تا به مردم بگويد: «هر كه دوست او هستم، علي هم دوست او است و او را دوست بدارد»، زيرا دوستي مسلمانان با يكديگر يكي از بدیهیترین مسائل اسلامي است كه از آغاز اسلام وجود داشته و بارها پيامبر مردم را به دوستي امام فراخوانده بود. (13)
3 ـ خطاب تند و قاطع خداوند بيانگر آن است كه حادثه غدير صرفاً اعلام دوستي علي (ع) نبوده است. مسئله آنقدر اهميت داشت كه خداوند خطاب به پيامبر ص وحي میکند كه اگر آن را ابلاغ نكني، رسالت الهي را انجام ندادهای! خداوند فرمود: «... و إنْ لم تفعل فما بلغت رسالته»
4 ـ خداوند در آيه 67 مائده به پيامبر دلداري میدهد: «والله يعصمك من النّاس؛ خداوند تو را از خطرات احتمالي مردم نگاه میدارد». (14) آيا اين مسئله نشان نمیدهد كه مأموريت، مسئله مهمي بوده است كه پيامبر (ص) بيم آن داشته برخي براثر هواهاي نفساني به مقابله برخاسته و توطئه كنند؟
آنچه موجب خطر براي پيامبر بهحساب میآمد، طرح ولايت و رهبري امام علي بود، نه دوستي حضرت، مضافاً بر اینکه بارها پيامبر از محبت امام سخن گفته بود و بيان آن، چالشهای جدي را در پي نداشت.
5 ـ بعدازآن كه پيامبر (ص) علي (ع) را بهعنوان رهبر تعيين كرد، مردم با علي بيعت كردند. ابوبكر و عمر نيز به علي تبريك گفته، با حضرت بيعت كردند و گفتند: مولا و رهبر من و تمام مردان و زنان باایمان شدي.(15)
همه حاضران، از خطابه پيامبر «امامت» علي (ع) را فهميدند، ازاینرو با او بيعت كرده و برخي از آنان در ستايش علي شعر سرودند. حسان بن ثابت انصاري از پيامبر اجازه گرفت و اشعار زيبا سرود:
قــم يــا علـــي فــإنّنـــــي رضيتُك من بعدي اماماً و هادياً
؛ اي علي، برخيز، خرسندم كه تو امام و هادي بعد از من باشي. (16)
6) بعدازآن كه پيامبر (ص) علي (ع) را بهعنوان زمامدار معرفي كرد، اين آيه نازل شد:
«اليوم أكملت لكم دينكم و أتممت عليكم نعمتي و رضيت لكم الاسلام ديناً»؛ (17) امروز آيين شما را كامل و نعمت خود را بر شما تمام كردم». بعد از نزول آيه پيامبر فرمود:«خداوند بزرگ است؛ همان خدايي كه آيين خود را كامل و نعمت خود را بر ما تمام كرد و از نبوّت و رسالت من و ولايت علي پس از من راضي و خشنود گشت». (18)
اگر مسئله فقط محبت بود، دراینباره قبلاً آيه نازلشده و ازاینجهت نقصي در دين نبود، زيرا آيه «قل لا أسئلكم عليه اجراً إلاّ المودة في القربي»(19) قبلاً نازل گشته بود. بر اين اساس آيه اكمال دين پيام ديگري دارد.
با توجه به دلايل فوق جانشيني بلافصل علي (ع) قطعي است و عدم قبولي ولايت امام بهعنوان جانشين بلافصل پيامبر ريشه در عوامل ديگر دارد.
يكي از عوامل مهم در مخالفت با ولايت امام دنياگرايي و حُبّ رياست بود. آناني كه سقيفه را تشكيل دادند و سفارش پيامبر را ناديده گرفتند، بر آن بودند كه خود به قدرت برسند. بنیانگذاران سقيفه میدانستند كه علي (ع) لایقترین فرد براي رهبري جهان اسلام است، ولي آنان با انحراف امامت و خلافت، زمينه مخالفتهای عقيدتي و سياسي بعد از خود را فراهم كردند.
شکلگیری سقيفه موجب شد كه در حوزه انديشه سياسي اين نگرش به وجود آيد كه پيامبر امر امامت را به مردم واگذار كرده و كسي را بعد از خود بهعنوان جانشين منصوب ننموده است. برخي از انديشمندان اهل سنت آگاهانه و يا ناآگاهانه عملكرد بنیانگذاران سقيفه را معيار قرار داده و درصدد برآمدند حديث «من كنت مولاه...» را توجيه كنند.
البته برخي از عالمان سنت بر اساس تعصبان مذهبي به مخالفت رهبري علي (ع) برخاسته و حديث غدير را توجيه کردهاند. عدهای نيز باانگیزههای ديگر، ولايت امام را قبول نكردند كه بايد در جاي ديگر بدان پرداخته شود.
جهت آگاهي بیشتر به فروغ ولايت از آيت الله جعفر سبحاني، مراجعه فرماييد.
جهت آگاهي بیشتر از منابع اهل سنت در اين مورد میتوانید به منابع زير مراجعه فرمایید:
- حافظ ابو نعیم اصفهاني در كتاب ما نزل من القرآن في علي (به نقل از خصائص، ص 29).
- ابوالحسن واحدي نيشابوري در اسباب النزول، صفحه 150.
-حافظ ابوسعيد سجستاني در كتاب الولايه (به نقل از كتاب طرائف).
- ابن عساكر شافعي (بنا به نقل درالمنثور، ج 2، ص 298).
- فخر رازي در تفسير كبير خود، ج 3، ص 636.
-ابواسحاق حمويني در فرائد السمطين.
- ابن صباغ مالكي در فصول المهمة، صفحه 27.
- جلالالدین سيوطي در درالمنثور، جلد 2، صفحه 298.
- قاضي شوكاني در فتح القدير، ج سوم، ص 57.
- شهابالدین آلوسي شافعي در روح المعاني، ج 6، ص 172.
- شيخ سليمان قندوزي حنفي در ينابيع المودة، ص 120.
- بدر الدين حنفي در عمدة القاري في شرح صحيح البخاري، ج 8، ص 584.
- شيخ محمد عبده مصري در تفسير المنار، ج 6، ص 463.
پینوشتها:
1. تفسير نمونه، ج 5، ص 11 به بعد.
2. علامه اميني، ج 1، ص 196 ـ 209.
3. الدرالمنثور، ج 2، ص 636.
4. اسباب النزول، ص 150.
5. شواهد التنزيل، ج 1، ص 188.
6. روح المعاني، ج 6، ص 172.
7. فصول المهمه، ص 27.
8. فتح الغدير، ج 3، ص 57.
9. المفردات، ص 570.
10. النهايه، ج 5، ص 227.
11. الصحاح في لغه العرب، ج 6، ص 2528.
12. معجم مقايس اللغه، ج 6، ص 141.
13. تفسير نمونه، ج 5، ص 16.
14. فروغ ولايت، ص 135.
15. تفسير نمونه، ج 5، ص 12.
16. همان.
17. مائده (5) آيه 70.
18. تفسير نمونه، ج 5، ص 12.
19. شوري (42) آية 23.