پرسش وپاسخ

همان‌گونه که در نمازخواندن به دستور خدا اجر وجود دارد در نماز نخواندن نیز اگر به دستور خدا باشد ثوابی نهفته است.

پرسش:

خواندن نماز مخصوص براي برآورده شدن حاجات براي مدت دو هفته عملا براي خانم ها به علت عادت ماهانه امکان پذير نيست. اين نمازها فقط مخصوص آقايان يا زنان يائسه است و زنان جوان از آن بي بهره اند.آيا اين عادلانه است؟

پاسخ:
مقدمه:
در نگاه اسلام زن و مرد هر دو توان رسیدن به کمال رادارند و ازاین‌جهت هیچ تفاوتی میان زن و مرد وجود ندارد. آنچه زن و مرد را از یکدیگر متفاوت می‌سازد تنها تفاوت در ساختار و ویژگی‌های خلقت و تکوین آن‌هاست و البته وظایف و مسئولیت‌هایی است که بر عهدهٔ هر یک از آن‌هاست متناسب با ویژگی‌های ظاهری و خصوصیات روحی و جسمی زن و مرد است. درواقع می‌توان چنین برداشت کرد که قوانین تشریعی منطبق و هماهنگ بر نظام تکوین هستند.
پاسخ اصلی:
مهم‌ترین نکته‌ای که در پاسخ به این سؤال وجود دارد این است که ما زن و مرد را به‌عنوان دو موجودی که با یکدیگر تفاوت ظاهری و ساختاری دارند بپذیریم. وجود همین تفاوت‌های تکوینی منجر به تفاوت در حقوق و وظایف زن و مرد می‌شود مثلاً بارداری یا عادت ماهیانه مختص زنان است و جهاد مختص مردان و البته تفاوت در حقوق و وظایف لزوماً به معنی بی‌عدالتی نیست.
معنای عدالت:
برخی عدالت را فقط در شباهت حقوق و تکالیف معنا می‌کنند اما عدالت یعنی هر چیزی سر جای خودش که گاهی مستلزم تساوی و گاهی مغایر با تساوی است دقیقاً مثل‌اینکه دانش‌آموزی بخواهد معلمش عدالت داشته باشد. آیا اگر معلم به همهٔ بچه‌ها بدون اینکه تفاوت بچه‌ها را در نظر بگیرد مثلاً نمرهٔ هجده بدهد عادل است؟ یا اگر به هر دانش‌آموزی متناسب با شرایطش نمره دهد عادل خواهد بود؟ بنابراین نمی‌توان دو موجودی که از حیث ساختمان وجودی باهم تفاوت دارند را به یک‌شکل موظف نمود.

عدل الهی:
نکته مهم‌تر اینکه فارغ از تمام این تفاوت‌ها آنچه بر این تفاوت‌ها سایه افکنده، عدالت خداوند است یعنی خداوند هرگز به زن یا مرد ظلم نمی‌کند و طبق فرموده قرآن برترین انسان‌ها باتقواترین آن‌ها هستند (1) وبرتری به زن یا مرد بودنشان نیست. در نگاه اسلام زن و مرد از حیث انسان بودن و توانایی رسیدن به کمال شایستهٔ خویش با یکدیگر برابرند. هر دو توان عبادت و تقرب دارند و می‌توانند بهترین بندگان خدا باشند همان‌گونه که حضرت علی علیه‌السلام و حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها نیز چنین بودند. قرآن می‌فرماید: فَاسْتَجَابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ أَنِّی لَا أُضِیعُ عَمَلَ عَامِلٍ مِنْکمْ مِنْ ذَکرٍ أَوْ أُنْثَیٰ بَعْضُکمْ مِنْ بَعْضٍ: پس خدا دعاهای ایشان را اجابت کرد که البته من (که پروردگارم) عمل هیچ‌کس از مرد و زن را بی‌مزد نگذارم، زیرا شما از یکدیگرید (و همه در نظر من یکسانید)(2).
دلیل ممنوعیت:
عادت ماهیانه یک موضوع کاملاً طبیعی و متناسب با فیزیک زنان است و حیض بودن زن هرگز به معنی نجس یا نحس بودن او نیست. حالت حیض برای زنان مثل زمانی است که انسان فاقد وضو یا غسل است و نمی‌تواند نماز بخواند. درواقع زن به دلیل عدم طهارت عارض شده، نمی‌تواند نماز بخواند.
معنای بندگی:
بندگی یعنی سر تعظیم فرود آوردن در برابر آنچه خداوند برای انسان رقم‌زده است؛ بنابراین زن و مرد هر دو قادرند بندگی خدا را کنند و میزان اخلاص آن‌ها، میزان بندگی‌شان را تعیین خواهد کرد و این اخلاص ربطی به زن و مرد بودن یا حائض و غیر حائض بودن ندارد بنابراین اگر خداوند جایی برای عبادت تخفیفی قائل می‌شود یا به چیزی امر و از چیز دیگری نهی می‌کند همهٔ این‌ها بر اساس مصلحت است و بندهٔ واقعی کسی است که در برابر این مصلحت‌ها تسلیم شود. حالا فرض کنید زنی در حالت حیض نماز نمی‌خواند و به مسجد هم نمی‌رود همین عدم انجام عبادت خودش نوعی بندگی است یعنی چون حکم الهی این است، زن تبعیت می‌کند و همین برایش درجه و اجروقرب می‌شود.
انتخاب سایر روش‌ها:
اگرچه زن در این ایام از نمازخواندن محروم می‌شود، اما از سایر روش‌ها می‌تواند برای اظهار بندگی خویش بهره ببرد مثلاً موقع اذان سجاده‌اش را پهن کند و به مناجات و دعا مشغول شود. سجده‌های طولانی کند و ذکر خداوند را همواره بر لب داشته باشد تا جبران این کمبودها گردد و یا موقع ماه مبارک رمضان اگرچه روزه نیست، اما تا جای ممکن امساک نماید و از این طریق بخشی از ثواب روزه‌داری را نصیب خود نماید.
فرصت مهم:
عادت ماهیانه زمینه‌ساز بارداری و مادر شدن برای زنان است. بنابراین ازاین‌جهت وقتی به این مسئله نگاه کنید می‌بینید به‌هیچ‌وجه بی‌عدالتی نیست و اتفاقاً به‌واسطهٔ همین پیش‌زمینه، زن امکان بارداری و مادر شدن را پیدا می‌کند و به مقام مادر بودن می‌رسد.
طهارت شرط عبادت:
عادت ماهیانه خواه‌ناخواه زن را از طهارت ظاهری دور می‌کند و برایش سختی ایجاد می‌کند؛ اما در نماز انسان نیازمند طهارت است و همچنین تمرکز و آرامش؛ لذا چون باوجود عادت ماهیانه بستر طهارت و آرامش فراهم نیست زن در این ایام از خواندن نماز معاف شده است؛ بنابراین نماز نخواندن در این ایام نه به دلیل زن بودن بلکه به دلیل عدم طهارت طبیعی و نه عمدی است همان‌گونه که برای مردان نیز جنابت مانع خواندن نماز است. قرآن می‌فرماید: وَیسْأَلُونَک عَنِ الْمَحِیضِ قُلْ هُوَ أَذًی ...(3) و سؤال کنند تو را از عادت شدن زنان، بگو: آن رنجی است (برای زنان)...در این آیه خداوند حیض را نوعی رنج معرفی کرده و به خاطر این رنج، به زن تخفیف در عبادت داده است تا مجبور نشود برای طهارت خویش دچار رنج و عذاب مضاعف گردد و مشکل کسب طهارت و ایجاد تمرکز و حضور در نماز با آن شرایط سخت، بر مشکلات دوران عادت ماهیانه‌اش افزوده شود. دقیقاً مثل مسافری که به خاطر سختی سفر، باید نمازش را شکسته بخواند. از طرفی اگرچه زنان در دوران عادت ماهیانه نمی‌توانند نماز بخوانند اما با توجه به اینکه شش سال زودتر به سن تکلیف می‌رسند عبادت را هم زودتر شروع می‌کنند و این کمبود از آن طریق جبران می‌گردد.
نتیجه:
داشتن عادت ماهیانه یکی از ویژگی‌های جسمانی زنان است و منطبق بر قوانین تکوین می‌باشد؛ به‌گونه‌ای که حتی اگر کسی به‌موقع عادت ماهیانه برایش اتفاق نیافتد نشانهٔ عدم سلامت اوست و باید به پزشک مراجعه نماید. علاوه بر این ترک نماز و روزه در این ایام برای زنان دستوری الهی است و تبعیت از این دستور مانند سایر دستورات برای زنان اجر و ثوابی در پی خواهد داشت. پس همان‌گونه که در نمازخواندن به دستور خدا اجر وجود دارد در نماز نخواندن نیز اگر به دستور خدا باشد ثوابی نهفته است. علاوه بر این، قرآن دوران حیض را دوران رنج معرفی می‌کند و طبیعتاً رنج انسان در نزد خداوند دارای ثواب است و زن نیز به دلیل شرایط سخت در این دوران مورد رحمت خداوند قرار می‌گیرد و هرگز از خداوند دور نمی‌شود بنابراین حرمت انجام عبادتی مثل نماز در این ایام نشانهٔ امتنان و لطف خداوند است و نه دلیلی بر بی‌عدالتی یا بی‌حرمتی و بی‌اعتنایی به زنان. بااین‌حال بازهم می‌تواند برخی عبادت‌ها را به شیوه دیگری انجام دهد.
کلیدواژه‌ها:
 حقوق زنان، بی‌عدالتی، عبادت در ایام حیض.
منابع جهت مطالعه بیشتر:
1.    نظام حقوق زن در اسلام، مرتضی مطهری.
2.    زن در آیینه جمال و جلال، عبدالله جوادی آملی.
3.    درآمدی بر نظام شخصیت زن در اسلام محمدرضا زیبایی نژاد- محمدتقی سبحانی.

پی‌نوشت‌ها:
1.    سوره حجرات، آیه 12.
2.     سوره آل‌عمران، آیه 195.
3.    سوره بقره، آیه 222
 

بر شما لازم است تا متناسب با نوع شخصیت همسرتان از روش مناسب استفاده کنید. در هیچ‌یک از مراحل ارشاد و راهنمایی از برخورد نیک و احترام نهادن دور نشوید.

پرسش:

براي شوهري که روزه نمي گيرد وانتظار دارد برایش صبحانه و ناهار درست کنم و در صورت عدم ارائه خدمات ناراحت و دلخور ميشود و از طرفي دخترم که دو سه سالی هست روزه ميگيرد و با ناهار خوردن پدرش اذيت ميشود تکليف من چيست و بايد چه کار کنم؟

پاسخ:
مقدمه:
در نظام تشریعی و قوانین دینی هر یک از ما وظایفی را در برابر همسر، والدین، فرزندان و سایر اطرافیان بر عهده‌داریم که باید متناسب با شرایط و در نظر گرفتن جایگاه خود و دیگران انجام‌وظیفه کنیم علاوه بر این‌همه ما به‌عنوان مسلمان موظف هستیم تا یکدیگر را امربه‌معروف و نهی از منکر نماییم. در این موضوع باید همچون پزشکی ماهر در ابتدا به دنبال بررسی علت‌ها باشیم و پس از کشف علل بیماری، جهت درمان آن اقدام نماییم. ضمن اینکه وظیفه ارشاد و دلسوزی نسبت به نزدیکان از اهمیت بیشتری برخوردار است.
متن اصلی:
نکته اولی که باید به آن توجه کرد این است که آیا همسر شما نسبت به روزه نگرفتن معذورند یا خیر؟ یعنی آیا دلیل شرعی برای روزه نگرفتن دارند یا نه؟ به‌هرحال اگر ایشان مشکلی دارند که نمی‌توانند روزه‌بگیرند تحمل این شرایط برای شما سهل‌تر خواهد بود. وقتی کسی از جهت شرعی معذور باشد و نتواند روزه بگیرد، روزه گرفتن برایش حرام می‌شود و باید به وظیفه شرعی‌اش که نگرفتن روزه است عمل نماید، لذا فراهم کردن غذا برای ایشان در این شرایط مانعی ندارد. شما می‌توانید با نیت تقرب به خداوند و برای رضای الهی لطف خود را در حق ایشان تمام کرده، با زبان روزه برای ایشان غذا تهیه کنید منتها بهتر است دور از چشم فرزندتان در رابطه با این موضوع با همسرتان گفتگو کنید.
گفتگو با همسر:
با توجه به اینکه فرزند شما در سال‌های اول روزه‌داری هستند و طبیعتاً هنوز ضعیف‌اند و ممکن است ضعف به سراغ ایشان بیاید و همین مسئله از یک‌سو و روزه‌خواری علنی همسرتان در منزل از سوی دیگر منجر به از دست دادن انگیزه دخترتان در امر روزه‌داری شود بهتر است در این زمینه با همسرتان صحبت کنید. گفتگوی منطقی شما با ایشان و آگاه کردن همسرتان نسبت به این موضوع و برانگیختن حساسیت ایشان در امر تربیت دینی فرزندتان می‌تواند تا حدودی مشکل را حل نماید. اگر عذر همسرتان موجه باشد باید در این رابطه با دخترتان نیز گفتگو کنید و با زبان خودش ایشان را متوجه بیماری یا مشکل همسرتان نمایید تا ایشان بدانند که اگر پدرشان روزه نمی‌گیرند از جهت شرعی توجیه عقلانی دارند و اهل گناه نیستند.
به‌کارگیری تدبیر لازم:
اما اگر همسرتان بدون دلیل شرعی روزه گرفتن را ترک می‌کنند بهتر است شما عصبانیت و ناراحتی خویش را کنترل نموده و با رفتار خود با ایشان منجر به شرمندگی او شوید. اجازه ندهید اصرار ایشان برای تهیه غذا و عدم تبعیت شما منجر به درگیری و چالش شود و آرامش شمارا بر هم بزند. طبیعتاً ایشان خودشان پدر هستند و نسبت به فرزندان علاقه‌مند؛ بنابراین به مسئله پیچیدن بوی غذا در منزل و حضور دختر کوچکتان که روزه‌دار است اشاره‌کنید و این‌گونه احساسات پدرانه ایشان را تحریک کنید تا حداقل به شکل مخفیانه و دور از چشم فرزند غذا بخورند.
سرگرم کردن فرزند:
هنگامی‌که همسرتان غذایی تناول می‌کنند می‌توانید برنامه‌ای برای دخترتان در نظر بگیرید و ایشان را در اتاق دیگر مشغول نمایید. رسیدگی به درس‌هایش یا بازی و سرگرمی یا خواندن کتاب برای او در آن لحظات می‌تواند منجر به عدم تمرکزش روی موضوع غذا خوردن پدرش شود. سعی کنید غذاهایی را تهیه کنید که هم سریع‌تر آماده شوند و هم بوی کمتری از آن غذا در منزل بپیچد حتی می‌توانید به‌گونه‌ای برنامه‌ریزی کنید که از غذای شب گذشته یا سحر استفاده نمایند تا فقط مجبور به گرم کردن غذا شوید و پختن غذا باعث ایجاد بوی غذا در منزل نشود.
پایبندی عملی:
ما نمی‌توانیم همان اول، رفتار دیگران را تغییر دهیم، بلکه باید در تلاش باشیم تا خودمان بهترین رفتارها را داشته باشیم تا به برکت رفتارهای خوب ما، دیگران نیز اثر مثبت بپذیرند؛ پس اگر همسرتان عمداً روزه نمی‌گیرند تذکر دادن‌های مداوم، جروبحث کردن در رابطه با روزه و غر زدن‌های پیوسته نمی‌تواند نتیجه خوبی به بار آورد. شما باید به میزان پایبندی خود به این امور (نماز، روزه و...) دقت کنید و حواستان باشد که این پایبندی شعارگونه نباشد بلکه حقیقتاً اهل عمل باشید تا همسرتان از دیدن عمل شما به این امور ترغیب گردند. هنگام به وجود آمدن هر مشکلی، ما اول رفتارهای خودمان را موردسنجش قرار می‌دهیم تا مطمئن شویم در ایجاد این مشکل دخالتی نداشته‌ایم وقتی خیالمان از جانب خودمان راحت شد سراغ سایر علت‌ها می‌رویم.
راهکارهای مهم:
1.    اگرچه ما ناراحتی شمارا از این مسئله درک می‌کنیم، اما لازم است شما نیز از خودتان بپرسید که من بر ای تقویت ایمان و اعتقاد او چه کرده‌ام؟ و یا در تضعیف این عقیده چه دخلی داشته‌ام؟ اگر احساس می‌کنید رفتار نادرستی در این زمینه داشته‌اید و یا کج‌خلقی و بدخلقی کرده‌اید و همین‌ها باعث شده تا ایشان بر رفتار نادرست خود اصرار بورزند باید رفتار خود را تصحیح نمایید. مطمئن باشید محبت ورزی اثری اعجاز گونه دارد. شما با ابزار عشق و محبت و به‌دوراز تنش و تشنج می‌توانید ایشان را متقاعد کنید تا به روزه گرفتن تشویق شوند.
2.    کتاب‌هایی با موضوع روزه را تهیه و مطالعه نمایید و سعی کنید در محل نظر و نگاه همسرتان قرار دهید تا نسبت به خواندن آن‌ها مایل گردد.
3.    گاهی وجود دوستان جدید یا فضای جدید منجر به بی‌توجهی انسان به امور عبادی می‌گردد. امروزه متأسفانه بخشی از محتوای فضای مجازی زمینه تضعیف عقاید را فراهم می‌کند، لذا از طریق همان محبت ورزی که اشاره شد برنامه حضور ایشان در فضای مجازی را مدیریت نمایید.
4.    علاوه بر این رفت‌وآمد خود با خانواده‌های مذهبی را نیز بیشتر نمایید تا از این طریق تأثیرات مثبتی در او ایجاد گردد.
5.    اگر با افراد نامناسب معاشرت دارند سعی نمایید به‌صورت غیرمستقیم و بدون موضع‌گیری، ایشان را از دوستان نامناسب فاصله دهید. از واسطه‌هایی که روی ایشان تأثیرگذار هستند استفاده نمایید. مثلاً اگر حرف‌شنوی ایشان از مادر یا پدرشان زیاد است می‌توانید محرمانه این موضوع را با مادر یا پدرشان مطرح کنید و از آن‌ها درخواست کنید تا غیرمستقیم و نه از جانب شما، به ایشان تذکر دهند.
6.    یکی از اموری که می‌تواند در انگیزه نداشتن افراد به انجام کارهای خوب اثرگذار باشد این است که کارهای نیک و شایسته آن‌ها و ویژگی‌های مثبتی که دارند دیده نمی‌شود. گاهی افراد برای استمرار کار نیک نیازمند تشویق‌اند؛ بنابراین سایر ویژگی‌های مثبت ایشان مثل اهل کار بودن، خوش‌اخلاق بودن و ... را برجسته نموده، از این راه زمینه را برای تشویق ایشان به روزه فراهم آورید.
7.    در ایجاد آرامش در منزل تلاش کنید و اجازه ندهید این موضوع تبدیل به سوژه‌ای برای برهم زدن آرامش زندگی شما گردد.
8.    از دعا و توسل به اهل‌بیت علیهم‌السلام هرگز غافل نشوید. چراکه ما موظف شده‌ایم تا خواسته‌های مادی و معنوی خویش را با تمسک به این ذوات نورانی از خداوند طلب نماییم.
9.    قرآن می‌فرماید: «وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ یأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَینْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکرِ: مردان و زنان باایمان، ولیّ (و یار و یاور) یکدیگرند؛ امربه‌معروف و نهی از منکر می‌کنند» (1) بنابراین در این مسیر خسته نشوید و بدانید که از ویژگی‌های مؤمن این است که نسبت به رفتار دیگران احساس مسئولیت دارد.
بررسی عوامل دیگر:
1.    گاهی روزه نگرفتن افراد به دلیل تضعیف مبانی اعتقادی آن‌هاست؛ بنابراین شما باید از طریق پیشنهاد گفتگو با کارشناسان دینی به ایشان، برای تقویت زیربناهای اعتقادی او بکوشید و این‌گونه دیدگاه همسرتان در مورد خدا، قیامت و معاد و ...را تقویت کنید.
2.    گاهی عمل انسان ناشی از جهل و غفلتش نسبت به عوارض مثبت یا منفی آن عمل است. به همین دلیل بهتر است در گفتگوهای روزانه به شکل مستمر اما به میزان کم، گهگاه از فواید و برکات روزه و تأثیرات بد روزه‌خواری بر روی تربیت فرزند با ایشان صحبت کنید. یقین داشته باشید که تذکر شما در درازمدت جواب خواهد داد. قرآن می‌فرماید: «وَذَکرْ فَإِنَّ الذِّکرَی تَنْفَعُ الْمُؤْمِنِینَ؛ و پیوسته تذکّر ده، زیرا تذکّر مؤمنان را سود می‌بخشد.»(2)
3.    علاوه بر این دقت کنید که خودتان با عمل خویش و از طریق مهربانی و محبت به‌گونه‌ای با فرزندتان رفتار نمایید تا تأثیر فرزند از رفتار دینی شما بیش از تأثیر او از رفتار نامناسب پدرش باشد.
4.    اگر شما به‌اندازه کافی تذکر داده‌اید و تذکرات شما فایده‌ای نداشته دیگر لازم نیست تذکر دهید با توجه به اینکه نوشتید اگر غذا آماده نکنید ناراحت و دلخور می‌شوند، بنابراین سعی نکنید که در برابر خواسته ایشان مقاومت نمایید، بلکه بیشتر تلاش کنید تا مبانی اعتقادی دخترتان را تقویت کنید. طبیعتاً اگر دخترتان از شما محبتی بی‌بدیل دریافت کنند کمتر تحت تأثیر روزه‌خواری پدر قرار می‌گیرند و اثر اعجاز گونه محبت شما روی ایشان منجر به تبعیت از شما خواهد شد.
نتیجه:
برخی از افراد منطقی هستند و با زبان منطق و استدلال راحت‌تر موضوعی را می‌پذیرند. برخی دیگر نیز از طریق نصیحت و بیان عوارض و عواقب یک امر تحت تأثیر قرار می‌گیرند. عده‌ای نیز فقط بامحبت دیدن تغییر می‌کنند؛ بر شما لازم است تا متناسب با نوع شخصیت همسرتان از روش مناسب استفاده کنید. در هیچ‌یک از مراحل ارشاد و راهنمایی از برخورد نیک و احترام نهادن دور نشوید علاوه بر این تبلیغ عملی داشته باشید یعنی باید آثار روزه گرفتن در رفتار و کردار و گفتارتان نمایان باشد. با روش همراه بامحبت امربه‌معروف و نهی از منکر کنید و ناامید نشوید. یادتان باشد که ایجاد تغییر و اصلاح رفتار به‌صورت ناگهانی بسیار دشوار است بنابراین باید صبر و تحمّل خود را افزایش دهید تا به‌تدریج و آهسته رفتار او را نسبت به امور دینی اصلاح کنید.
منابع جهت مطالعه بیشتر:
1.    «نماز و روزه از دیدگاه قرآن و حدیث» از مهدی امینی.
2.    «خانه آرام حاوی ۵۰ پرسش و پاسخ درباره سامان یافتن خانواده» از مهدی غلامعلی.
3.    «تربیت دینی کودکان» از نعمت‌الله یوسفیان.
کلیدواژه‌ها: 
روزه، روزه‌خواری، روابط زوجین، تربیت فرزند.
پی‌نوشت‌ها:
1. سوره توبه، آیه 71.
2. سوره ذاریات، آیه 55.
 

ائمه علیهم‌السلام نیز احترام خاصی برای عرفه قائل شدند و مردم را به بزرگداشتش فراخواندند و در برخی از روایات از آن به «عید مسلمین» تعبیر کنند.

آیا روز عرفه در روایات عید نامیده شده است؟ آیا عید نامیدن عرفه در بین مسلمین برای تضعیف غدیر نبوده؟

مقدمه:
روز عرفه، نهم ذی‌الحجه، یعنی یک روز قبل از عید قربان است. بر اساس روایات اهل‌بیت علیهم‌السلام، این روز بسیار پُرفضیلت است. نظر به اهمیت روز عرفه، ادعیه و مناجات ویژه‌ای نیز از معصومان علیهم‌السلام نقل‌شده است. (1)
عظمت روز عرفه در روایات:
ائمه علیهم‌السلام احترام خاصی برای این روز قائل بودند و ضمن بزرگداشت این روز، سائلان را به‌هیچ‌وجه دست‌خالی رد نمی‌کردند همچنان که در مورد امام باقر علیه‌السلام گفته‌اند: «کَانَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام إِذَا کَانَ یَوْمُ عَرَفَهَ لَمْ یَرُدَّ سَائِلا» یعنی حضرت، چون روز عرفه فرامی‌رسید هیچ سائلى را ردّ نمى‏کرد. (2)
در برخی از روایات از این روز به‌عنوان روز «عید» نام‌برده شده است. شخصی به نام «فُرَاتِ بْنِ أَحْنَفَ» می‌گوید به امام صادق علیه‌السلام عرض کردم فدایت شوم «لِلْمُسْلِمِینَ عِیدٌ أَفْضَلُ مِنَ الْفِطْرِ وَ الْأَضْحَى وَ یَوْمِ الْجُمُعَهِ وَ یَوْمِ عَرَفَهَ قَالَ فَقَالَ لِی نَعَمْ أَفْضَلُهَا وَ أَعْظَمُهَا وَ أَشْرَفُهَا عِنْدَ اللَّهِ مَنْزِلَهً وَ هُوَ الْیَوْمُ الَّذِی أَکْمَلَ اللَّهُ فِیهِ الدِّینَ وَ أَنْزَلَ عَلَى نَبِیِّهِ الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً...» (3)
یعنی آیا مسلمانان عیدی برتر از عید فطر و قربان و یا جمعه و «روز عرفه» دارند؟ امام به من فرمود: بله برترین و بزرگ‌ترین و شریف‌ترین اعیاد ازنظر منزلت نزد خداوند همان روزی است که دین کامل و این آیه را نازل فرمود: «امروز دین شمارا برای تان کامل کردم و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را به‌عنوان دین برای شما پسندیدم».
در این روایت وقتی راوی از «روز عرفه» به عید تعبیر می‌کند، امام صادق علیه‌السلام آن را رد نمی‌کند، بلکه فقط عید غدیر را برتر از آن می‌داند. در اصطلاح علوم حدیث وقتی امام معصوم در برابر گفتار و رفتار دیگران سکوت می‌کند از آن به «تقریر معصوم» یاد می‌کنند و تقریر معصوم در کنار قول و فعل معصوم زیرمجموعه سنت قرار می‌گیرد.
روایت فوق پاسخ بخش دوم سؤال را نیز روشن می نماید. بر اساس این روایت و روايات متعدد شيعه، عيد غدير همواره جزء مهم‌ترين اعياد به‌حساب مي‌آيد و تأکيد روايات بر فضيلت روز عرفه هيچ دليلي بر کم‌اهميت جلوه دادن عيد غدير نيست.
شیخ طوسی نیز روایتی را در عید بودن روز عرفه چنین نقل می‌کند که عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلَامُ، قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ صَوْمِ یَوْمِ عَرَفَهَ فَقَالَ: عِیدٌ مِنْ أَعْیَادِ الْمُسْلِمِینَ، وَ یَوْمُ دُعَاءٍ وَ مَسْأَلَهٍ. (4)
یعنی از امام صادق علیه‌السلام در مورد روزه، روز عرفه سؤال ‌شد، حضرت فرمودند: این روز، عیدی از اعیاد مسلمین است و روز دعا و درخواست است.
در این روایت، امام صادق علیه‌السلام به‌صراحت از این روز تعبیر به «عید» می‌کند.
مرحوم سید بن طاووس در فضیلت روز عرفه می‌گوید:
روز عرفه یکى از برترین عیدها براى بندگان است، هرچند به‌عنوان روز عید معروف نیست؛ زیرا گفته شد که این روز، روز فرخنده‌اى است که خداوند بندگان را در آن به ستایش و ثناگویى خود فراخوانده و به آن‌ها نوید جود و بخشش عمومى و برآوردن وعده‌ها و آمرزش گناهان و پنهان داشتن عیب‌ها و برطرف ساختن ناراحتى‌ها داده و به روی آورندگان به خود، اذن ورود و به روى برگردانندگان اجازه‌ى درخواست داده است؛ شایسته است که عظمت ارزش آن شناخته شود و هراندازه که بنده توان دارد، به ستایش و سپاسگزارى از خداوند بپردازد. (5)
عید در فرهنگ اسلامی:
واژه «عید» یک‌بار در قرآن کریم آمده است. وقتی حواریون از حضرت عیسی علیه‌السلام درخواست مائده کردند، حضرت چنین دعا کرد «اللَّهُمَّ رَبَّنَا أَنزِلْ عَلَیْنَا مَائدَهً مِّنَ السَّمَاءِ تَکُونُ لَنَا عِیدًا لِأَوَّلِنا وَ آخِرِنا وَ آیَهً مِنْکَ وَ ارْزُقْنا وَ أَنْتَ خَیْرُ الرَّازِقینَ». (6)
ترجمه: خدایا! اى پروردگار ما! براى ما از آسمان سفره‏اى پر از غذا نازل کن تا عیدى باشد براى اهل زمان ما و نسل آینده ما و نشانه‏اى از سوى تو؛ و ما را روزی‌بخش که تو بهترین روزى دهندگانى.
آیت‌الله مکارم شیرازی در تفسیر این آیه می‌گوید: به‌روزهایی که مشکلات از قوم و جمعیتى برطرف مى‏شود و بازگشت به پیروزی‌ها و راحتى‏هاى نخستین مى‏کند عید گفته مى‏شود و در اعیاد اسلامى به مناسبت اینکه در پرتو اطاعت یک ماه مبارک رمضان و یا انجام فریضه بزرگ حج، صفا و پاکى فطرى نخستین به روح و جان بازمی‌گردد و آلودگی‌ها که برخلاف فطرت است، از میان مى‏رود، عید گفته‌شده است و ازآنجاکه روز نزول مائده روز بازگشت به پیروزى و پاکى و ایمان به خدا بوده است حضرت مسیح علیه‌السلام آن را «عید» نامیده است و اگر در روایتى که از امام علی علیه‌السلام نقل‌شده «کُلُّ یَوْمٍ لَا یُعْصَى اللَّهُ فِیهِ فَهُوَ یَوْمُ عِیدٍ» (7) یعنی هرروز که در آن معصیت خدا نشود روز عید است، نیز اشاره به همین موضوع است، زیرا روز ترک گناه روز پیروزى و پاکى و بازگشت به فطرت نخستین است. (7)
بنابراین چه‌بسا علت این‌که روز عرفه «عید» معرفی‌شده از همین جهت باشد چون در آن روز، حق‌تعالی، بندگان خود را به عبادت و اطاعت خویش فراخوانده و سفره گسترده جود و احسان خود را براى ایشان گسترانیده و ایشان را به آمرزش گناهان و پوشانیدن عیب‌هایشان وعده فرموده است.
امام سجاد علیه‌السلام در وصف این روز می‌فرماید:
اللَّهُمَّ هَذَا یَوْمُ عَرَفَهَ یَوْمٌ شَرَّفْتَهُ وَ کَرَّمْتَهُ وَ عَظَّمْتَهُ، نَشَرْتَ فِیهِ رَحْمَتَکَ، وَ مَنَنْتَ فِیهِ بِعَفْوِکَ، وَ أَجْزَلْتَ فِیهِ عَطِیَّتَکَ، وَ تَفَضَّلْتَ بِهِ عَلَى عِبَادِکَ. (8)
ترجمه: خدایا! این روز، روز عرفه است؛ روزی که آن را شرافت و کرامت و عظمت دادی؛ سفره رحمتت را در آن گستردی و در آن به بخششت بر بندگان منّت نهادی و عطایت را در آن بزرگ کردی و به‌وسیله آن بر بندگانت تفضّل و احسان فرمودی.
بنابراین بر اساس آموزه‌های اسلام، مفهوم حقیقی عید یعنی روزی که در آن معصیت خداوند صورت نگیرد و انسان در آن روزبه وظیفه خود و تطهیر نفس و تصفیه جان خود بپردازد. روز عرفه به دلیل شرافت، عظمت و تأثیرش در تطهیر انسان، روز مهم و عید به‌حساب می‌آید. همچنان که روز جمعه به دلیل دارا بودن این ویژگی بر اساس روایات، عید مسلمانان به‌حساب می‌آید. (9)
 نتیجه:
نهم ذی‌حجه را ‏روز عَرَفه گویند. روز عرفه یکی از روزهای باعظمت در دین مقدس اسلام هست و به همین دلیل روز مهمی بر مسلمانان و ازجمله شیعیان است. اعمال مختلفی همچون غسل، نماز و دعا برای این روز ذکرشده است. عظمت و شرافت روز عرفه سبب شده است که ائمه علیهم‌السلام نیز احترام خاصی برای آن قائل شوند و مردم را به بزرگداشتش فراخوانند و در برخی از روایات از آن به «عید مسلمین» تعبیر کنند.
پی‌نوشت‌ها:
1. رجوع کنید: سید ابن طاووس، رضی الدین علی، الاقبال بالاعمال الحسنه، تهران: دار الکتب الإسلامیه‏، چاپ دوم، 1409 ق، ج‏1، ص 392.
2. ابن‌بابویه، محمد بن على (شیخ صدوق)‏‏، من لا یحضره الفقیه‏، محقق / مصحح: غفارى، علی‌اکبر، قم: دفتر انتشارات، چاپ دوم، 1413 ق، ج‏2، ص 211.
3. فرات کوفى ابوالقاسم فرات بن ابراهیم، تفسیر فرات الکوفى، تحقیق: محمدکاظم محمودى، تهران: سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامى، چاپ اول، 1410 ق، ص 118.
4. طوسى، محمد بن الحسن، الأمالی‏، قم: دار الثقافه، چاپ اول، 1414 ق، ص 667.
5. سید ابن طاووس، رضی الدین علی، الاقبال بالاعمال الحسنه، تهران: دار الکتب الإسلامیه‏، چاپ دوم، 1409 ق، ج‏1، ص 330.
6. سوره مائده، آیه 114.
7. مکارم شیرازى، ناصر، تفسیر نمونه‏، تهران: دار الکتب الإسلامیه، چاپ دهم، 1371 ش، ج‏5، ص 131.
8. على بن الحسین، امام چهارم علیه‌السلام، الصحیفه السجادیه، قم: دفتر نشر الهادى‏، چاپ اول، 1376 ش، ص 220.
9. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق/مصحح، غفاری، علی‌اکبر، آخوندی، محمد، تهران: دارالکتب الإسلامیه، چاپ چهارم، 1407 ق، ج‏1، ص 480.
 

اگرچه احترام مادر لازم است، ولی اطاعت از او درجایی که خدا ناراضی است لازم نیست.

پرسش: 
من آقایی 27 ساله هستم که دو سال است ازدواج کردم و بچه نداریم. مادرم با همسرم از نظر سلیقه و اخلاق، به شدت اختلاف دارند. ایشان از من می خواهد همسرم را طلاق دهم. من هیچ مشکلی با همسرم ندارم و با هم خوب هستیم ولی متاسفانه خانواده به هیچ وجه سازگار نیستند! آیا در اینجا حرف مادرم مقدم است یا نظر خودم؟ آیا می توانم همسرم را به خاطر اطاعت از مادرم طلاق بدهم؟ ممنون می شوم کاملا توضیح دهید.
 

پاسخ:
مقدمه:
انسان‌ها با ازدواج دایره ارتباطات و همچنین تعداد اعضای خانواده‌شان افزایش پیدا می‌کند، به دنبال آن میزان گفتگوها، روابط و رفتارهایی که ممکن است فرد از آن‌ها خوشحال یا ناراحت شود نیز بیش از زمان مجردی می‌شود. زن و شوهر برای ایجاد یک رابطه بدون تنش با خانواده یکدیگر که اثرات آن در زندگی زوجین بیشتر خواهد بود نیاز به مدیریت روابط هستند. توقعات نابجا یا دخالت‌ها یا رفتارها و صفات ناشایست در طرفین ممکن است زندگی را به تنش‌های متعدد حتی توقع طلاق همسر یا قطع ارتباط با مادر بکشاند. در ادامه توضیحاتی ارائه می‌کنیم که وظیفه‌تان در این موضوع را بهتر متوجه شوید.
پاسخ اصلی:
1.    انسان هم در برابر والدین و هم در برابر همسرش مسئول است. در مقابل هر دو وظایفی دارد. خداوند متعال مقام بسیار بلندی برای پدر و مادر نسبت به فرزندان قرار داده است. درآیات قرآن، به این مقام والا اشاره‌شده است.«و پروردگارت فرمان داده: جز او را نپرستيد! و به پدر و مادر نيكى كنيد! هرگاه يكى از آن دو، يا هردوی آن‌ها، نزد تو به سن پيرى رسند، كمترين اهانتى به آن‌ها روا مدار! و بر آن‌ها فرياد مزن! و گفتار لطيف و سنجيده و بزرگوارانه به آن‌ها بگو.»(1) این بیان خداوند و قرار دادن والدین در کنار خودش دلالت بر عظمت ایشان و مقام بالای آن‌ها دارد و لازم است فرزندان آنان را تکریم کنند و تکالیف خود را نسبت به آنان به‌خوبی انجام دهند. از طرف دیگر زن نیز بر عهده شوهر حقوقی دارد و باید احترامش حفظ شود و مرد باید کانون خانواده‌اش را گرم نگه دارد و حق ندارد زندگی‌اش را خراب کند. یکی از مهم‌ترین اصول خانوادگی در اسلام حفظ خانواده است. حفظ آبرو و شخصیت زن در غیاب و حضورش از وظایف شوهر است. قرآن دراین‌باره می‌فرماید: زنان لباس شما و شما نیز لباس عفت آن‌ها هستید. (2) همان‌طور که لباس‌، انسان را از سرما و گرما و زشتی‌ها حفظ می‌کند، مرد نیز باید حافظ آبروی همسر باشد.
2.    با توجه به اهمیت کانون خانواده در اسلام، به‌هیچ‌عنوان لازم نیست که به خاطر والدین، کسی همسرش را طلاق دهد. طبق روایات، طلاق غیرموجه، نزد خداوند مبغوض ترین حلال است (3) و دستور والدین، دلیل ناموجه است درحالی‌که طرفین از هم راضی هستند و باهم مشکلی ندارند؛ بنابراین لازم نیست به حرف مادر گوش کنید و خواسته‌اش را عملی کنید. این خواسته مادر، خلاف رضای الهی است و هیچ‌وقت نباید درجایی که خدا راضی نیست یا معصیت خدا در میان است از والدین اطاعت کرد. اگر مادر از فرزند خود خلاف شرع را بطلبد، به این صورت که از نفوذ خود در فرزند استفاده کند و فرزندش را مخیر بین خود و همسر کند تا فرزند مجبور به انتخاب مادر شود، حتماً در حق همسر بی‌گناه خود، ظلم کرده است. در این موارد طبق آیات و روایات فرزند مجبور به اطاعت امر مادر نیست و می‌تواند از اطاعت امر مادر سرباز بزند. قرآن دراین‌باره می‌فرماید: «ما به انسان توصیه کردیم که به پدر و مادرش نیکى کند و اگر آن دو (مشرک باشند) و تلاش کنند که براى من همتایى قائل شوى که به آن علم ندارى، از آن‌ها پیروى مکن»(4). امام علی (ع) می‌فرمایند: «اطاعت از مخلوق (هر کس که باشد) در انجام معصیت الهی پذیرفتنی نیست»(5). در بیان امام حسین علیه‌السلام نیز آمده که «رستگار نمی‌شوند اقوامی که به بهای غضب خدا، دنبال راضی کردن مخلوقان هستند.»(6) بنابراین شما به‌هیچ‌وجه نباید به‌صرف این‌که مادرتان تقاضای طلاق دارد، همسرتان را طلاق دهید و این کار جایز نیست. شما با همسرتان عهد و پیمان بستید و به خاطر مادر نمی‌توانید آن را بشکنید، خلف وعده و پیمان‌شکنی درصورتی‌که طرف مقابل بر سر عهدش مانده، از گناهان بزرگ است.
3.    ما نمی‌دانیم تابه‌حال برای حل این مشکل چه‌کارهایی انجام داده‌اید؟ آیا راهکاری در پیش‌گرفته‌اید؟ آیا راهکارها مفید و کارساز بوده یا نادرست اجراشده است؟ اما برای حل‌وفصل این تنش و کدورت بین همسر و مادرتان باید توجه کنید آنچه در موارد حل اختلاف مهم است حفظ بی‌طرفی و نشان دادن خیرخواهی به حدی که برای طرفین قابل‌درک باشد و به این بی‌طرفی و خیرخواهی شما اقرار داشته باشند. مشخصاً پیشنهادهایی داریم:
الف: اگر اختلاف بین مادر و همسرتان ریشه و علت خاصی ندارد، باید سعی کنید با نهایت درایت و با حفظ بی‌طرفی از گسترش آن جلوگیری کنید. با هرکدام جداگانه صحبت کنید و به آن‌ها جداگانه بگویید چقدر برای شما مهم هستند و حاضر نیستید آن‌ها را از دست بدهید و بیان کنید که طرف مقابل نیز حقوقی به گردن تان دارد که خدا راضی نیست پایمال شود و راضی به ظلم به دیگری هم نیستید. این نوع بیان‌ها باعث می‌شود طرف مقابل به شما اعتماد کند. محبت به طرفین به‌صورت خصوصی تأثیر بسیاری در راضی کردن آن‌ها دارد. حتماً دقت کنید که این دلجویی در حضور دیگری نباشد.
ب: اگر اختلاف دارای ریشه و علتی است در این صورت می‌توان با پیدا کردن آن راهی برای حل این اختلاف پیدا کرد. درواقع با از بین بردن اختلاف سابق این مشکل خودبه‌خود از بین می‌رود. اگر ریشه و علت اختلاف را پیداکرده ولی خود به‌تنهایی نمی‌توانید اختلاف را از میان بردارید در این فرض با کمک گرفتن از مشاوران ماهر یا افراد بزرگ‌تر و بی‌طرف فامیل و محل، باید اختلاف به وجود آمده را حل نمود.
ج: اگر با کمک گرفتن از مشاور و افراد بزرگ‌تر و بی‌طرف فامیل و محل هم اختلاف برطرف نشد در این صورت شما باید حتی‌المقدور طوری برخورد کنید که نه مادر ناراحت شود نه همسر، به این شکل که وظایف خود را نسبت به مادر و همسر به‌طور کامل انجام دهید و نیکی خود را در حق پدر و مادر بیشتر و کامل‌تر کنید و از آن‌ها بخواهید که برای حفظ زندگی شما از اختلافات خود دست‌بردارند.
د: یکی از کلیدی‌ترین راه‌ها برای حل مشکل حفاظت از اطلاعات خانوادگی و رعایت شیوه دوری و دوستی در آمار و اطلاعات و رفت‌وآمد است یعنی با همسرتان تفاهم کنید که از ارائه هرگونه آمار و اطلاعاتی که باعث ایجاد کدورت یا فتنه می‌شود یا باعث دخالت و دشمنی یا حسادت می‌شود دوری کند. هر چه از شما کمتر بدانند کمتر مشکل پیش می‌آید. اگر زیاد باهم بودن آن‌ها باعث ایجاد مشکل می‌شود سعی کنید بین آن‌ها دوری و دوستی را رعایت کنید. کمتر با همسرتان نزد مادرتان باشید و وقتی هم در مکانی باهم هستند سعی کنید مدت حضور کم باشد تا کدورت پیش نیاید؛ البته در همه موارد باید توجه داشت که این خداوند است که قلب‌ها را به یکدیگر نزدیک می‌کند. پس حتماً دعا را فراموش نکنید. نذر کنید و از خدا بسیار کمک بخواهید قطعاً شمارا در این کار یاری خواهد کرد. درهرحال اگر مادر راضی به زندگی شما با همسرتان نیست، باید تلاش کنید اصلاح برقرار شود اگر نشد با دوری و دوستی، زندگی‌تان را حفظ کنید و به مادرتان نیز در حد توان کمک و احسان کنید. در مورد طلاق دادن حرف مادر را اطاعت نکنید، ولی سعی کنید از محبت و نیکی و احسان او را سیراب کنید و به‌هیچ‌عنوان به‌عنوان فرزند (در صورت نداشتن آسیب) رابطه را با او کم یا قطع نکنید.
نتیجه:
احترام والدین و احترام همسر هردو طبق منابع معتبر واجب و لازم است. کانون زندگی و حفظ آن از مهم‌ترین ارکان اسلامی است و خداوند از طلاق غیرموجه بدش می‌آید و آن را مبغوض ترین حلال می‌داند و هر دلیلی هم ازنظر اخلاقی موجه نیست، بلکه برخی دلایل پذیرفته است که درخواست مادر جزو آن‌ها نیست؛ بنابراین اگرچه احترام مادر لازم است، ولی اطاعت از او درجایی که خدا ناراضی است لازم نیست. شما باید رابطه بین آن‌ها را مستقیم یا با کمک از مشاور و واسطه‌ها ریشه‌یابی کنید و تلاش کنید با صحبت و مدارا و محبت به هر یک از دو طرف، یا با محافظت از اطلاعات خانوادگی، یا با استفاده از روش دوری و دوستی این تنش‌ها را کم کنید. به‌هیچ‌وجه راضی به طلاق نشوید و به‌هیچ‌وجه رابطه با مادرتان را کم نکنید و سعی کنید او را از محبت سیراب کنید تا راضی شود که کاری به زندگی شما نداشته باشد. دعا را فراموش نکنید که بسیار مؤثر است.
کلیدواژه‌ها:
ازدواج، مادر شوهر، همسر، طلاق، مشکلات خانوادگی.
منابع برای بیشتر برای مطالعه:
1.    ریشه‌یابی اختلافات خانوادگی همراه با: راه‌حل‌های آن، محمدرضا رامتین.
2.    تحکیم خانواده از منظر حقوق و اخلاق، عباسعلی اختری.
3.    مدیریت روابط همسران و خانواده، روح‌الله شمسا و زهره حسین.
4.    طلاق، چرایی و چگونگی، عباس پسندیده.
پی‌نوشت‌ها:
1.    سوره اسراء، آیه 23.
2.    سوره بقره، آیه 187.
3.    كلينى، محمد بن يعقوب، كافي، انتشارات إسلاميه، تهران، چاپ چهارم، 1407 ق، ج 6، ص 54.
4.    سوره عنکبوت، آیه 8.
5.    سید رضى، محمد بن حسين، نهج البلاغة، هجرت، قم، چاپ اول، 1414 ق، ص 805.
6.    مجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، دار إحياء التراث العربي، بيروت، چاپ دوم، 1403 ق، ج 44، ص 383.
 

تجسم اعمال، نتیجه تکوینی اعمال انسان است اما خداوند توبه را نیز برای انسان قرار داده که اگر به شیوه صحیح انجام شود.

پرسش:

خیلی وقت ها کارشناسان مذهبی میگن عذاب جهنم، تجسم عمل خود ما است و خداوند مسئول عذاب ما نیست. اگر اینطوری هست که عذاب تجسم عمل ما است؛ چطور با یک توبه، کل اثر بدش از بین میره؟! یا با یک نیت باطل، اون عمل خوب بی فایده میشه؟!

پاسخ:
مقدمه:
تجسم اعمال اصطلاحی در مضامین دینی است به معنای مجسم شدن اعمال آدمیان در برابر آن‌ها در روز قیامت. به این صورت که اعمال نیک دنیایی انسان در روز قیامت تغییر شکل داده، به‌صورت نعمت‎های بهشتی درخواهد آمد و اعمال بدانسان به‌صورت آتش و دیگر عذاب‌ها نمودار خواهد شد. این آموزه ازآن‌جهت که تبیین مناسبی از رابطه عمل و جزای آن به دست می‌دهد اهمیت بسیاری در مباحث مربوط به معاد پیداکرده و دانشمندان علم کلام و فلسفه و تفسیر همواره به آن توجه داشته‌اند. درعین‌حال این سؤال پیش می‌آید که اگر پاداش‌ها و عذاب‌ها در قیامت تجسم اعمال انسان است، پس چگونه در برخی مواقع و به عللی، این اثر تکوینی و عینی، از بین رفته و محو می‌شود و یا اصلاً تجسم نمی‌یابد؟ سعی می‌شود در چند محور به این مسئله پرداخته شود:
نکته اول:
در مورد اثر توبه بر تجسم اعمال در میان علمای مسلمانان اصولاً دو نظریه وجود دارد:
نظریه اول: برخی از علماء دین و نیز برخی از فلاسفه، قائل به «لعان» هستند؛ یعنی بر این باورند که تجسم اعمال بدانسان با توبه نابود نمی‌شود، بلکه حق‌تعالی بین شخص گنه‌کار و اثر گناه و تجسم اعمال او، فاصله می‌اندازد. (1) به‌عبارت‌دیگر تجسم عمل به‌عنوان اثر و نتیجه تکوینی گناه هیچ‌گاه از بین نمی‌رود بلکه در روز قیامت خداوند به جهت توبه بنده، میان او و گناهانش فاصله می‌اندازد و پرونده اعمال زشت او را بایگانی نموده و دیگر گناهان و آثارشان سبب عذاب و اذیت او نمی‌شوند.
نظریه دوم: اکثر اندیشمندان اسلامی عقیده دارند که با توبه، خداوند تجسم اعمال نکوهیده انسان را کاملاً از بین می‌برد و محو می‌کند؛ یعنی اگر انسان به درگاه خداوند توبه نصوح کند و از کردار گذشته خود پشیمان شده و دیگر به سمت آن گناهان بازنگردد، خداوند تجسم گناهان او را از بین می‌برد: «هرگاه کسانی که به آیات ما ایمان‌دارند نزد تو آیند، به آن‌ها بگو: سلام بر شما پروردگارتان، رحمت را بر خود فرض کرده؛ هر کس از شما کار بدی از روی نادانی کند، سپس توبه و اصلاح (و جبران) نماید، (مشمول رحمت خدا می‌شود چراکه) او آمرزنده مهربان است.» (2) ازآنجاکه خداوند برای گناهان چنین آثار تکوینی را قرار داده است، برای توبه واقعی نیز از روی فضل خود این اثر تکوینی را برقرار داشته که موجب محو تمام گناهان می‌گردد. فضل و بخشش خداوند به انسان توبه‌کار به‌اندازه‌ای است که حتی در بعضی مواقع نه‌تنها گناهان او را پاک می‌کند، بلکه گناهان او را به حسنه نیز تبدیل می‌نماید: «مگر کسانی که توبه کنند و ایمان آورند و عمل صالح انجام دهند که خداوند گناهان آنان را به حسنات مبدّل می‌کند؛ و خداوند همواره آمرزنده و مهربان بوده است.»(3)
نکته دوم:
در مورد نیت هم باید گفت که نیت عمل جدای از عمل نیست و اگر قرار باشد برای اعمال نیک انسان تجسم نیکویی وجود داشته باشد، قطعاً نیت خالصانه در آن تأثیر مستقیم دارد. به‌عبارت‌دیگر برای تحقق کامل یک عمل، هم خود عمل باید تحقق داشته باشد و هم قصد و نیت خدایی بر انجام آن عمل باید وجود داشته باشد؛ یعنی عمل و نیت هر یک علت ناقصه تحقق فعل هستند و وقتی در کنار هم قرار می‌گیرند، علت کامل و علت تامه شده و عمل در بیرون دارای اثر شده و در باطن تجسم نیکوی خود را خواهد داشت. در غیر این صورت و با نیت باطل مثل نیت ریایی، گویا اصلاً عمل نیک در خارج موجود نشده است تا اثری داشته باشد: «امام صادق (ع) می‌فرماید: اعمالتان را برای خدا انجام دهید و برای مردم کار نکنید چه این‌که هرچه برای خدا انجام شود خدا می‌پذیرد و آنچه برای مردم انجام شود به‌سوی خدا صعود نمی‌کند». (4)
اهمیت نیت به‌اندازه‌ای است که در بسیاری مواقع آن را برتر و مهم‌تر از عمل دانسته‌اند (5) و حتی در برخی موارد تنها باوجود نیت نیکو و بدون تحقق یافتن عمل، خداوند به انسان پاداش و ثواب عطا می‌کند. (6)
نتیجه:
کوتاه‌سخن اینکه اگرچه که تجسم اعمال، نتیجه تکوینی اعمال انسان است اما خداوند توبه را نیز برای انسان قرار داده که اگر به شیوه صحیح انجام شود، نتیجه تکوینی آن، محو گناه و یا فاصله افتادن میان او و تجسم گناهانش در آخرت است. در مورد نیت عمل هم باید گفت نیت یکی از ارکان فعل انسان و حتی مهم‌تر از عمل است و بدون آن و یا با نیت غیر خدایی، اصلاً فعل و عمل نیک انسان تحقق نمی‌یابد تا اینکه تجسم و اثری داشته باشد.
کلمات کلیدی:
تجسم اعمال، توبه، لعان، نیت عمل.
پی‌نوشت‌ها:
1.    امام خمینی، سید روح‌الله، تهذیب نفس و سیر و سلوک از دیدگاه امام خمینی، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چ اول، 1391 ش، ص 418.
2.    سوره انعام، آیه 54.
3.    سوره فرقان آیه 70.
4.    کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تصحیح و تحقیق علی‌اکبر غفاری و محمد آخوندی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چ چهارم، 1407 ق، ج 2، ص 293.
5.    همان، ج 2، ص 84.
6.    حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، قم، آل‌البیت لاحیاءالتراث، ۱۴۰۹ ق، ج 1، ص 52.
 

در شرایط خاص مثل تجارب عرفانی یا تجارب نزدیک به مرگ یا رویای صادقه، این تمایز خودنمایی می‌کند و انسان خودش را متمایز از بدن مادی می‌یابد.

پرسش:
عارفان در تجربه‌های عرفانی از اموری خبر می‌دهند که به توهمات نزدیک‌تر است تا واقعیت. مثلاً خودشان را بیرون از خودشان می‌بینند و یکی را دو تا می‌بینند. این‌ها شبیه به توهمات ناشی از مصرف مواد مخدر است و هیچ بعید نیست که عارفان نیز موادهای مخدر دوران خودشان را مصرف می‌کردند. در معابد قدیمی اثراتی از مصرف مواد مخدر مشاهده‌شده و به سبب همین مصرف، بسیاری از تجارب عرفانی مثل جدایی روح از بدن رو تجربه کردند. همه این‌ها اختلالات مغزی به سبب فعالیت‌های شیمیایی ناشی از مصرف مواد مخدر است. ما در شرایط عادی، هیچ‌یک از این احوال رو نداریم و هیچ‌وقت، خودمون را بیرون از خودمون نمی‌بینیم! بلکه خودمون رو همین بدن مادی می دونیم و لا غیر.
 

پاسخ:
مقدمه:
حقیقت انسان از مسائل پیچیده فلسفی است که درباره آن، دیدگاه‌های مختلفی شکل‌گرفته است. برخی از متفکران، با نگرش فیزیکالیستی به انسان و جهان می‌نگرند و به همین جهت، انسان را همین بدن مادی می‌دانند و به حقیقت متافیزیکی به نام روح معتقد نیستند و هرگونه دلایل عقلی یا شواهد تجربی به سود دوگانه باوری روح و بدن را نادیده می‌گیرند؛ اما گروهی دیگر از محققان با استفاده از دلایل عقلی، تجربی و دینی، بر این باورند که افزون بر این بدن محسوس و مادی، انسان دارای روح متافیزیکی و نامحسوس است که اگرچه درهم‌تنیده و مرتبط با بدن است؛ اما حقیقتاً از آن متمایز است و به همین جهت، در شرایط خاص مثل تجارب عرفانی یا تجارب نزدیک به مرگ یا رویای صادقه، این تمایز خودنمایی می‌کند و انسان خودش را متمایز از بدن مادی می‌یابد. در ادامه، به بررسی ادله عقلی، تجربی و دینی برای اثبات دوگانه روح و بدن می‌پردازیم و توضیح می‌دهیم چرا تمایز روح و بدن، فقط در شرایط خاص به‌صورت آشکار نمایان می‌شود. درنهایت، به‌نقد و بررسی سایر فرازهای موجود در پرسش نیز می‌پردازیم.
نکته اول:
فیزیکالیست ها در تلاشی نافرجام، همواره به دنبال تقریر فیزیکالیستی از حالات ذهنی هستند و حقیقت انسان را منحصر به بدن فیزیکالیستی می‌دانند؛ (1) اما به باور صحیح، آدمی دارای حالات ذهنی با ویژگی‌های خاصی است که از طریق تأمل بر آن‌ها، می‌توان به درکی از بُعد متافیزیکی انسان، یعنی روح متمایز از بدن، دست‌یافت. مثلاً انسان در غم یا شادی یا گرسنگی دارای یک وحدت و یکپارچگی است که نمی‌توان آن را از طریق بدن مادی که دارای اجزای مختلف با سلول‌های متکثر و متمایز از هم است، توضیح داد. وقتی من گرسنه هستم، فقط معده‌ام این احساس را ندارد و نمی‌گویم معده‌ام گرسنه است، بلکه می‌گویم خودم گرسنه هستم. یا وقتی غمگین هستم، نمی‌گویم قلب من احساس بدی دارد بلکه می‌گویم من چنین احساسی دارم. همه این‌ها حالات مختلف یک حقیقت است و منی که احساس شادی دارد، همانی است که احساس گرسنگی هم می‌کند وهمانی است که در حال فکر کردن به چیزهای مختلف است. (2)
این وحدت و یکپارچگی در کل زندگی ما نیز جاری است و ما با این‌که بدنمان دارای سلول‌های متکثر با سوخت‌وساز همیشگی است - به شکلی که گفته‌شده هر هفت‌تا ده سال، یک‌بار همه اجزای بدن عوض می‌شود – اما بااین‌حال، از هویت و یکپارچگی در طول زمان نیز برخورداریم. (3)
بنابراین، یکپارچگی من در سال‌های مختلف زندگی یا یکپارچگی من هنگام تجربه حالات مختلف، به سبب بدن نیست، بلکه به سبب وجود بُعد متافیزیکی با عنوان «روح» است که مرتبط با بدن اما متمایز با آن است.
نکته دوم:
بعد از اثبات تمایز روح از بدن، باید به بررسی ارتباط میان روح و بدن پرداخت. روح نسبت به بدن، حالت تدبیری دارد و علت بسیاری از رخدادهای بدنی است؛ همچنین بدن نسبت به روح تأثیرگذار است و بسیاری از احوال ذهنی ناشی از بدن است. ازاین‌رو، روح و بدن اگرچه دو حقیقت متمایز از یکدیگرند، اما به هم مرتبط و به‌هم‌پیوسته می‌باشند. مثلاً وقتی سنگ بزرگی روی پایم می‌افتد، به‌شدت درد را احساس می‌کنم و به همین جهت، تصمیم می‌گیرم سنگ را از روی پایم بردارم و از دیگران کمک بگیرم و ازاین‌رو، دیگران را صدا می‌زنم و خودم نیز برای بلند کردن سنگ تلاش می‌کنم. تمامی آنچه رخ می‌دهد، حاکی از ارتباط و به هم‌پیوستگی روح و بدن است. (4)
نکته سوم:
بااینکه روح و بدن دارای ارتباط علّی و به‌هم‌پیوسته هستند، اما گاهی روح و بدن در شرایطی قرار می‌گیرند که ارتباطشان ضعیف می‌شود و اینجاست که روح، خود را متمایز از بدن نمایان می‌سازد.
مثلاً به سبب آسیب وارد شدن به بدن، ارتباط میان روح و بدن گاهی چنان تضعیف می‌شود که فرد در تجربه نزدیک به مرگ (NDE) خودش را مستقل از بدن درک می‌کند. برای تقریب به ذهن، رابطه روح و بدن، همچون رابطه اکسیژن و هیدروژن است که وقتی متمایز از همدیگرند، هرکدام دارای ویژگی‌های ممتازی هستند و وقتی ترکیب و به‌هم‌پیوسته می‌شوند، ویژگی‌های سابقشان (مثلاً حالت گازی) پنهان و کمرنگ می‌شود و ویژگی‌های جدید (مثلاً حالت سیلان) آشکار می‌شود؛ اما همین‌که مجدداً تجزیه شوند و ارتباطشان ازهم‌گسسته شود، ویژگی‌های پنهان‌شده، مجدداً آشکار می‌شوند و ویژگی‌های آشکارشده، پنهان و محو می‌شوند. بر همین اساس، پیوند روح و بدن نیز وقتی ازهم‌گسسته می‌شود، ویژگی‌های سابقشان (تأثیر علی روح و بدن بر همدیگر) را ازدست‌داده و در عوض، ویژگی‌های ممتاز پنهان یا کمرنگ شده آن‌ها (استقلال و تمایز روح از بدن و خودآگاهی و وحدت هویت مستقل از بدن) مجدداً خودنمایی می‌کند. گزارشی که تجربه کنندگان درزمینه تجربه نزدیک به مرگ ارائه کرده‌اند، جای تردید باقی نمی‌گذارد که آن‌ها مستقل و متمایز از بدن دارای خودآگاهی و فردیت و شخصیت و هویت بودند و از اموری که اطلاع از آن‌ها برایشان ممکن نبود، آگاهی داشتند. (5)
در تجربه‌های عرفانی درباره خلع روح از بدن نیز تقریباً همین اتفاق رخ می‌دهد با این تفاوت که شخص سالک به سبب ریاضت، دارای این قدرت می‌شود که می‌تواند روح خویش را مستقل از بدن درک کند و از افقی برتر به بدن خویش بنگرد و خود را در همان حال، دارای خودآگاهی و هویت و فردیت سابق بداند. اطلاع عرفا از امور غیبی گواه روشنی است بر واقعی بودن تجارب آن‌ها.
همچنین است آنچه در رویای صادقه می‌یابیم. در رویای صادقه با این‌که بدن ما گوشه‌ای آرمیده است، روح ما در عوالم غیبی پرواز کرده و از گذشته یا آینده خبر می‌یابد. (6)
همه این موارد نشانگر این واقعیت است که روح مستقل از بدن است. بله در زندگی روزانه چون تأمل کمتری بر خویش داریم و به تمایز و استقلال روح از بدن توجه نمی‌کنیم، صرفاً در شرایط خاص است که این تمایز و استقلال، خودنمایی واضح و آشکارتری می‌یابد و ما را متعجب می‌سازد.
نکته چهارم:
در مورد تجارب عرفانی و شباهت آن با حالات فرد مصرف‌کننده مواد مخدر نیز باید به این نکات توجه کرد که:
اولاً: تجارب عرفانی ناب، ناشی از ریاضت و خود مراقبتی است نه مصرف مواد مخدر. اینکه گروهی از مدعیان تجربه عرفانی، به سبب مواد مخدر دچار توهم شده و به‌غلط گمان کردند از عوالم غیبی مطلع شده‌اند، دلیل مناسبی بر توهمی دانستن همه تجارب عرفانی نیست.
ثانیاً: افزون بر تفاوت روش، معلوم نیست فرآیند مغزی یک عارف همسان با فرآیند مغزی یک استعمال کننده مواد مخدر باشد چراکه تجربه عرفانی در آزمایشگاه رخ نمی‌دهد و در دسترس نیست.
ثالثاً: حتی اگر فرضاً روزی اثبات شود که فرآیند مغزی در تجارب عرفانی و تجارب ناشی از مواد مخدر مشابه‌اند، نباید ارزش معرفتی این دو را یکی دانست؛ چنانکه فرآیند مغزی و اطلاعات ما در خواب‌وبیداری مشابه‌اند  اما ارزش معرفتی آن‌ها را یکی نمی‌دانیم. 
رابعاٌ: حتی اگر بپذیریم که تجارب ناشی از مواد مخدر از همه جهات با تجارب عرفانی همسان است، بازهم دلیل بر این نمی‌شود که تجارب عرفانی پوچ است، بلکه چه‌بسا حقیقتاً به‌واسطه مواد مخدر نیز شخص از حقایقی مطلع گردد اما این آگاهی در راستای توحید و یکتاپرستی نباشد و به سبب تلقین شیطان باشد؛ چنانکه عارفان تجارب عرفانی را به دودسته رحمانی و شیطانی تقسیم می‌کنند و بر این باورند که ممکن است گروهی از انسان‌ها، از مسیر انحرافی به کشف حقایقی دست یابند که شیطان در این زمینه به آن‌ها کمک کرده تا اعتماد آن‌ها را جلب نماید و از آن‌ها برای مقاصد خودش استفاده نماید. (7)
بنابراین، استدلال از این طریق (شباهت ادعای کسانی که مواد مخدر استعمال کرده‌اند با تجارب عرفانی) دلیل بر این نمی‌شود که تجارب عرفانی کاملاً پوچ هستند و یا اثبات نمی‌کند که همه‌چیز به مغز بازمی‌گردد و اصلاً روح و ارتباط روح با عوالم غیبی، خارج از دسترس است.
نتیجه:
کوتاه‌سخن این‌که انسان افزون بر بدن مادی، دارای روح مجرد و مستقل از بدن است که به سبب آن، از هویت و فردیت و وحدت و یکپارچگی در طول زندگی برخوردار است. روح و بدن یک سیستم به‌هم‌پیوسته هستند که وقتی باهم مرتبط‌اند، بر هم تأثیرگذارند و به جهت قوت ارتباط روح و بدن، کمتر کسی قادر است در طول زندگی، روح را مستقل و متمایز از بدن دریابد؛ اما وقتی در شرایط خاص، روح و بدن ازهم‌گسسته می‌شوند، ارتباط روح و بدن تضعیف می‌شود و در عوض، روح ویژگی‌های پنهان خویش را آشکار می‌کند. در تجربه عرفانی ناب یا تجربه نزدیک به مرگ یا رویای صادقه، این ارتباط تضعیف‌شده و به همین جهت، روح خودش را مستقل از بدن درک می‌کند. میان تجربه عرفانی ناب و تجربه مصرف مواد مخدر، تفاوت‌های بسیاری است و نمی‌توان این دو را یکی به‌حساب آورد و از آن به‌عنوان دلیلی علیه اعتقاد به روح و عوالم غیبی استفاده کرد.
کلمات کلیدی: 
روح، بدن، ارتباط روح و بدن، تجربه عرفانی، تجربه نزدیک به مرگ.
پی‌نوشت‌ها:
1.    برای مطالعه بیشتر، رک: احسن، مجید و مسعود صادقی، بررسی انتقادی رویکردهای فیزیکالیستی به نفس با تکیه‌بر شواهد عقلی و نقلی، مجله اندیشه نوین دینی، شماره 38، 1393 ش.
2.    فیاضی، غلامرضا، علم النفس فلسفی، قم، انتشارات موسسه آمورشی و پژوهشی امام خمینی، 1390 ش، ص 203-204.
3.    همان، ص 2۲۳-۲۲۵.
4.    براي مطالعه بيشتر درباره عليت ذهني ر.ک: ذاکري، مهدي، «عليت ذهني»، مجله نقد و نظر، شماره 58، تابستان 1398.
5.    کجباف، محمدباقر و دیگران، تبیین رابطه روح و بدن با تکیه‌بر نظریه سیستم‏ها و تجربه‏های نزدیک مرگ، فصلنامه کلام اسلامی، شماره 85، صفحه 129-147.
6.    فیاضی، غلامرضا، علم النفس فلسفی، قم، انتشارات موسسه آمورشی و پژوهشی امام خمینی، 1390 ش، ص 217-220.
7.    برای مطالعه بیشتر، رک: حسین زاده، محمد، نگاهی معرفت‌شناختی به وحی، الهام، تجربه دینی و عرفانی و فطرت، انتشارات موسسه آمورشی و پژوهشی امام خمینی، 1390 ش، فصل چهارم.
 

خداوند به جهت اینکه اجر هر کاری را می‌دهد و به کسی ظلم روا نمی‌دارد، برای اعطای مزد و اجر عبادت ابلیس، به او مهلت داد.

پرسش:
اخراج ابلیس از بهشت، خیلی عجیب و ظالمانه است. ابلیس خداباور بود و به معاد هم معتقد بود و فقط بر انسان سجده نکرد و دلیلی هم برای کارش داشت. نمی‌شد مهربانتر با ابلیس برخورد کرد؟ دقیقاً میخوام بدونم چی شد که اینقدر با ابلیس سخت برخورد شد.
 

پاسخ:
مقدمه:
ابلیس از زمره جنیان است که پس از آفرینش آدم، تکبر ورزید و از دستور خدا سرپیچی نمود. ابلیس بر این باور بود که او برتر از انسان است و نباید به او سجده احترام بگذارد. او پس از نافرمانی، جایگاه خود در جنت را از دست داد و به عذاب الهی وعده داده شد. ازاین‌رو، ممکن است این‌طور به نظر برسد که می‌شد با ابلیس مهربان‌تر رفتار کرد و این تنبیه شدید، دور از عدل و مهربانی خدا است. در ادامه، در قالب چند نکته توضیح می‌دهیم که این برداشت نادرست است:
نکته اول:
قبل از هر چیز می‌بایست معنای توحيد در عبوديت روشن شود. مراد از توحيد عبادي آن است كه هیچ‌کس و هیچ‌چیز جز ذات خدا، شايسته پرستش دانسته نشود و تنها به‌فرمان او گردن نهاده شود و از هر نوع بندگي و تسليم در برابر غير ذات پاك او بپرهيزيم. (1) همچنین كسي موحد و اهل توحيد شمرده مي‌شود كه به توحيد در همه مراحل آن -مثلاً توحيد ذاتي، صفاتي، افعالي يا توحيد در ربوبيت، خالقيت، عبوديت- به‌طور كامل معتقد باشد و در اعتقاد و عمل بدان ملتزم گردد.
با توجه به مطالب فوق، اگرچه در برخي روايات نظير خطبه قاصعه ي امير مؤمنان (علیه‌السلام) نقل‌شده كه شيطان شش هزار سال عبادت كرد، (2) اما عبادت او هرگز به اين معنا نيست كه ابليس واقعاً اهل عبادت بوده است؛ زيرا قرآن كريم درباره وي می‌فرماید: «شيطان از كافران بود.»(3)
پس معلوم می‌شود كه شيطان دچار كفر خفی ای بوده است كه از دیرزمان در درون او نهفته بوده و هنگام امتحان بروز کرده است؛ يعني باآنکه شيطان به‌ظاهر در صف موحّدان بود، درعین‌حال در باطن خود گرفتار كفر مستور بود و به همین جهت، با پيش آمدن جريان سجده بر آدم، این کفر درونی، آشكار شد. (4)
لذا استاد جوادي آملي (دام‌ظله العالی) درباره اين مسئله چنين مي‌فرمايد: به‌هرحال عامل مخالفت شيطان بافرمان سجده، وسوسه بيروني نبود، يعني ديگري وي را اغوا نكرد، بلكه او عاملي از درون خود داشت، يعني درونش كبريا طلب بود و شيطنت در درونش پنهان بود و با خلقت انسان كامل كه ميزاني براي تشخيص مؤمن حقيقي از غیرحقیقی و مرزي براي جداسازی خبيث از طيّب است، پرده از اين امر دروني برداشته شد و چهره واقعي او آشكار شد. شایان‌ذکر است كه وقتي خداوند به ابليس گفت: «چه چيز تو را مانع از سجده شد بااینکه تو را امر كرده بودم؟(5) ابليس به‌گونه‌ای جواب داد كه مفهومش اين بود: به نظر من نبايد چنين فرماني مي‌دادي.»(6)
از گفته مفسران به دست مي‌آيد كه ابليس در همه محورهاي توحيدي به نحوي دچار مشكل بوده است و اين مشكل در محور توحيد عبادي با جريان سجده بر آدم، پرده را از چهره شيطان به‌طور كامل برداشت و كفر دروني او را در همه محورها آشكار نمود.
نکته دوم:
مطلب دیگر آن است که پس از سجده نکردن بر انسان، سخنانی را گفت که نشان از نیت درونی خود داشت؛ زیرا از خدا تا روز قيامت مهلت خواست تازنده بماند؛ (7) و بنا به نقل قرآن، چنین تهدید کرد: «من هم براي آنان حتماً بر سر راه راست تو خواهم نشست. آنگاه از پيش رو و از پشت سرشان و از طرف راست و از طرف چپشان بر آن‌ها مي‌تازم.»(8)
در اين آيه به‌وضوح آمده كه شيطان خودش اعلام كرده است كه از هر راه ممكن سعي مي‌كند كه آدم را از بندگي خدا بازدارد و زمینه گمراهي آن‌ها را فراهم سازد. به‌خصوص آن‌که در تعبير آيه آمده: «صراطك المستقيم»(راه راست تو) از اين معلوم مي‌شود كه شيطان محور گمراه كردن را تنها در خصوص توحيد عبادي محدود نكرده است؛ بلكه اعلان نموده كه در همه محورها بر سر راه راست مي‌نشيند و مردم را به گمراهي دعوت مي‌كند. حالا فرق نمي‌كند چه خودش معتقد باشد يا نباشد.
همچنین آن‌گونه كه در دشمني‌هاي معمول بين خود انسان‌ها طرف مقابل از هر راه ممكن براي گمراه كردن و نابود كردن دشمن خود تلاش مي‌كند و هيچ اصل اخلاقي سبب نمي‌شود كه دشمن‌هاي قسم‌خورده را از اعمال خصومت بازدارد. در مورد شيطان نيز چنين خواهد بود، يعني هدف شيطان گمراه كردن بشر و انتقام گرفتن از اولاد آدم است، پس براي او فرق نمي‌كند كه راه موفقيت او چه باشد؛ ازاین‌رو، در محور توحيد عبادي بلكه در همه محورها دام مي‌گذارد تا مردم را گمراه كند و همچون خودش دچار عذاب الهي نمايد. بی‌دلیل نیست که خداوند، شيطان را دشمن قسم‌خورده انسان‌ها معرفي كرده است. (9)
با توجه به مطالب فوق، پس چگونه می‌شد با ابلیس به نرمی و مهربانی برخورد شود و به او سخت نگرفت؟!
نکته سوم:
در روایات نیز، نکاتی پیرامون این موضوع وجود دارد؛ مانند آنچه در نهج‌البلاغه نقل‌شده است: «فَأَعْطَاهُ اللَّهُ النَّظِرَةَ اسْتِحْقَاقاً لِلسُّخْطَةِ وَ اسْتِتْمَاماً لِلْبَلِیَّةِ وَ إِنْجَازاً لِلْعِدَةِ؛ خداوند هم او را براى مستحق شدنش به خشم حق و تمام کردن آزمایش و به انجام رسیدن وعده‌اش مهلت داد.» (10)
در اینجا حضرت با جمله «وَ إِنْجَازاً لِلْعِدَةِ» به این نکته اشاره می‌کند که خداوند طبق وعده‌اش به شیطان، مبنی بر این‌که تا وقت معلوم فرصت دارد، عمل می‌کند و از آن تخطی نمی‌کند. در توضیح این‌که چرا خداوند با درخواست شیطان موافقت کرد و به وعده‌اش عمل نمود، گفته‌اند: خداوند به اقتضای عدالتش، عمل هیچ شخصی را نابود نمی‌کند؛ ابلیس ازجمله افرادی بود که مدت‌زمان طولانی، (اگرچه ظاهری) خداوند را عبادت می‌کرد. خداوند با دادن این مهلت خواسته تا عبادت طولانی او را قبل از روز قیامت به نحوی جبران کند که در آخرت جزای خیری برای او باقی نماند. (11)
فرصت و مهلت نیز فقط به ابلیس داده نشده است، بلکه به همه مؤمنين و کافرين، داده‌شده است و این لطف و رحمت الهی است که فرصتی برای رشد، (و اگر انحراف و معصیتی صورت گرفت) فرصتی برای استغفار و توبه قرار داده است.
نتیجه:
با توجه به نکات فوق، روشن می‌شود که ابلیس کفر پنهان در درونش وجود داشت و در مقابل امتحان الهی، نه‌تنها تکبر و عصیان از خود نشان داد، بلکه به خاطر پلید بودنش، به مقابله با برنامه الهی در هدایت و به کمال رساندن انسان‌ها پرداخت و قسم خورد همه را گمراه کند. خداوند نیز به جهت اینکه اجر هر کاری را می‌دهد و به کسی ظلم روا نمی‌دارد، برای اعطای مزد و اجر عبادت ابلیس، به او مهلت داد. اگرچه ابلیس استحقاق لطافت و مهربانی خداوند را نداشت؛ ولی همین‌که خداوند به او مهلت داد، اوج عدل و مهربانی خدا را می‌رساند.
کلمات کلیدی:
 ابلیس، عبادت، توحید، عدل، ظلم، مهلت ابلیس.
معرفی منابع مطالعاتی:
ـ موسوي همداني، سید محمدباقر، پاسخ به پرسش‌های ديني، قم، دفتر انتشارات اسلامي جامعه مدرسين حوزه علميه قم، ج 1، ص 151 و 166.
ـ فرهنگ خواه محمد رسول، شيطان در ادبيات و اديان، تهران، عطائي، 1355 ش.
ـ نجار زادگان، فتح‌الله، مصاف بی‌پایان با ابلیس، قم، بوستان کتاب، 1392 ش.
ـ نصیری، محمد، شيطان دشمن ديرينه انسان، تهران، مجیدی، 1351 ش.

پی‌نوشت‌ها:
1.    مكارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1379 ش، ج 1، ص 43.
2.    شریف الرضی، محمد بن حسین، نهج البلاغة، محقق، صبحی صالح، هجرت، قم، چاپ اول، 1414 ق، خطبه 192.
3.    سوره بقره، آیه 34.
4.    جوادي آملي، عبدالله، تفسير تسنيم، قم، نشر مركز اسراء، 1380 ش، ج 3، ص 303.
5.    سوره اعراف، آیه 12.
6.    جوادي آملي، عبدالله، تفسير تسنيم، پيشين، ج 3، ص 304.
7.    سوره اعراف، آیه 14.
8.    همان، آیه 17.
9.    همان، آیه 22.
10.    شریف الرضی، محمد بن حسین، نهج البلاغة، پیشین، خطبه اول، ص 42.
11.    خویى، میرزا حبیب‌الله‏ هاشمى، منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغة، محقق، مصحح، میانجى، ابراهیم‏،‌ مکتبة الإسلامیة، تهران، چاپ چهارم، 1400 ق‏، ج ‏2، ص 63.
 

اخلاقیات مستقل از اراده تشریعی خدا هستند و گاهي توسط عقل کشف می‌شوند و گاهي توسط دين. اخلاقيات عقلي، مبناي ارزيابي و فهم ما از دين هستند.

پرسش:
می‌خواستم نظرتان درباره این دیدگاهی که به کانت نسبت داده‌شده را بدانم: «دين، شاخص اخلاق نيست؛ بلکه اخلاق بايد بر فهم ما از دين اثر بگذارد. اگر دين را در جايگاهي فراتر از اخلاق بنشانيم و آن را به سنگ عقل و دانش نپيماييم، چيزي از آن باقي نمی‌ماند جز رياکاري و ظاهرگرايي ... .» آیا دین اسلام با دیدگاه کانت درباره رابطه دین و اخلاق موافق است؟
 

پاسخ:
مقدمه:
درباره رابطه دين و اخلاق، از ديرباز ميان متفکران اختلاف‌نظر بوده و دیدگاه‌های متنوعي در اين زمينه بیان‌شده است: گروهی دین را از اخلاق نتیجه گرفتند و گروهی اخلاق را از دین استنتاج نمودند و برخی نیز به تعامل دین و اخلاق معتقد بودند. کانت از فیلسوفان عصر روشنگری، ازجمله کسانی است که اخلاق را مستقل از دین و برتر از آن و به استنتاج دین از اخلاق باور دارد. در ادامه، در قالب چند نکته به بررسی انتقادی دیدگاه کانت می‌پردازیم و دیدگاه صحیح درباره رابطه دین و اخلاق را به‌اختصار توضیح می‌دهیم:
نکته اول:
آنچه از کانت در متن پرسش نقل‌قول فرموديد، نزدیک به ديدگاه او درباره استقلال اخلاق از دين و برتر بودن جایگاه اخلاق نسبت به دین است.
کانت بر اين باور است اخلاق مستقل از دين و خدا است و نبايد به دين و خدا وابسته باشد، بلکه فهم و اجرای اخلاق متکي به عقل انسان است و دين بايد متکي بر معيارهاي اخلاقي که توسط عقل فهميده می‌شود، تفسير و ارزيابي گردد.
وی در کتاب دین «در محدوده عقل محض»، این نظریه را شرح و بسط داده است. او در مقدمه کتاب می‌نویسد: «اخلاق از آن حیث که مبتنی بر مفهوم انسان به‌عنوان موجودی آزاد است... نه محتاج موجود دیگری بالاتر از انسان است تا تکالیف خود را بشناسد و نه محتاج موجود دیگری غیر از خود و قانون است تا تکلیف خود را انجام دهد. پس اخلاق به‌هیچ‌وجه، به خاطر خود، به دین نیازمند نیست، بلکه به برکت عقل عملی بی‌نیاز از آن است». (1)
به باور کانت، انسان‌ها نه در شناخت وظایف اخلاقی به دین و خدا محتاج‌اند، نه برای یافتن انگیزه. آن‌ها برای عمل به وظیفه خود به دین نیازی ندارند، بلکه اخلاق به برکت عقل محض، خودبسنده و بی‌نیاز است. (2)
نکته دوم:
در تقابل با ديدگاه عقل‌گرایانه کانت نسبت به اخلاق، ديدگاه ديگري در جهان مسيحيت و اسلام مطرح شد که اخلاق را وابسته به دين می‌دانست و معتقد بود خوبي و بدي کارها چيزي جز خوب يا بد دانستن توسط خدا نيست؛ از اين منظر، خوبي و بدي کارها ذاتي آن‌ها نيست و به همين جهت، اگر عقل را به‌تنهایی در نظر بگيريم، چيزي درباره خوبي و بدي کارها نمی‌گوید. تنها در صورتي کاري خوب يا بد است که خدا آن خوبی یا بدی را برای آن کار تشریع نماید. ازاین‌رو، فقط و فقط از طريق دين است که اخلاقيات معرفي می‌شوند. طرفداران این نظریه، به شکل‌های مختلفی آن را تقریر کرده‌اند؛ اما همه آن‌ها در این زمینه اشتراک نظر دارند که اخلاق منهای دین و خدا، فرومی‌ریزد چراکه مبنای اخلاق، اراده تشریعی خدا است که در دین ظهور و بروز یافته است و توسط انبیاء به مردم ابلاغ‌شده است. (۳)
نکته سوم:
به باور درست، نه ديدگاه عقل‌گرایانه کانت صحيح است و نه ديدگاه اخير. ديدگاه صحيح ازاین‌قرار است که:
موضوعات اخلاقی به‌واسطه مصالح و مفاسدي که دارند، به‌خودی‌خود و قطع‌نظر از خواست و اراده تشریعی خدا، متصف به احکام خوبي و بدي می‌شوند. (۴)
عقل قادر است خوب و بد بودن برخی از موضوعات اخلاقی را مستقل از دين شناسايي کند و همين دریافت‌های اخلاقي را به‌عنوان معيار نقد دين باطل و ابزاري براي فهم درست‌دین حق قرار دهد.
اين دریافت‌های عقلي، صحيح و درست و مستقل از دين هستند؛ مثلاً بديِ ظلم کردن يا خوبيِ عدالت ورزيدن يا بديِ دروغ‌گویی و خوبيِ راست‌گویی. فرقی نمی‌کند ما به خداوند معتقد باشیم یا نه؛ مسلمان باشیم یا مسیحی؛ درهرصورت، این ارزش اخلاقی که عدالت خوب و پسندیده است، وجود دارد و توسط عقل کشف می‌گردد. (5)
اما عقل با همه توانایی‌اش در حوزه اخلاق، محدودیت‌هایی نيز دارد (6) و به همين جهت نمی‌تواند برخي از اخلاقيات را بشناسد. ازاین‌رو، به دين نيازمند می‌گردد. دين به‌واسطه ارتباط با علم بيکران خدا، انسان‌ها را از ارزش‌های اخلاقی و مصالح و مفاسد حقیقی موضوعات اخلاقی، مطلع می‌سازد. گاهي دين، اخلاقياتي که عقل فهميده را تأیید می‌کند و گاهي اخلاقياتي که عقل قادر به درک آن‌ها نيست را به انسان‌ها می‌آموزاند.
برای فرض اخیر، می‌توان به این دو مثال توجه کرد:
عقل درباره خوب یا بد بودن کشتن حيوانات و خوردن گوشت آن‌ها، سکوت می‌کند (يا حداقل به شکل شفاف و يقيني اظهارنظر نمی‌کند؛) اما دين به انسان‌ها می‌آموزاند که کشتن حيوانات به‌صورت محدود و مشروع ايرادي ندارد و خوردن گوشت حيوانات به‌صورت محدود، مفيد و لازم است اما بااین‌حال، از اسراف و زیاده‌روی در کشتن و خوردن گوشت حيوانات باید پرهیز نمود. (7)
مثال دیگر درباره نوشیدن مشروبات الکلی است. عقل و دانش بشری، برای مشروبات الکلی، هم مصالحی می‌یابد و هم مفاسدی. این‌که نهایتاً مصالحش بیشتر است یا مفاسدش، به‌صورت قطعی مشخص نیست و اگرچه بسیاری از پزشکان، ضررهای آن را بیشتر می‌دانند اما بااین‌حال، عقل به شکل قطعی آن را کاری غیراخلاقی و زشت و بد تلقی نمی‌کند و به لزوم ترک آن حکم نمی‌دهد تا این‌که دین به این حوزه ورود کرده و بااتصال به علم غیب الهی، مشخص می‌سازد که ضررهای مشروبات الکلی بیشتر از مصالحش هست و به همین جهت لازم است از آن پرهیز شود. (8)
نتيجه آن‌که:
اخلاقیات مستقل از اراده تشریعی خدا هستند و گاهي توسط عقل کشف می‌شوند و گاهي توسط دين. اخلاقيات عقلي، مبناي ارزيابي و فهم ما از دين هستند؛ اما بعدازاین که دين حق را تشخيص داديم، می‌توانیم ساير اخلاقياتي که عقل به آن‌ها دسترسي ندارد را توسط دين بشناسيم.
البته دين کارکردهاي ديگري نيز در حوزه اخلاق دارد که به جهت اختصار، فقط به آن‌ها اشاره می‌کنیم: تأیید دریافت‌های عقلي در حوزه اخلاقيات، تشويق به انجام اخلاقيات، تضمين اجراي اخلاقيات و غيره. (9)
بنابراین، دیدگاه کانت ازاین‌جهت که اخلاقیات را مستقل از اراده تشریعی خدا می‌داند و عقل را قادر به درک اخلاقیات می‌داند، دیدگاه صحیحی است، اما رویکرد سکولار و عقل بسند او نسبت به شناخت اخلاقیات، دور از واقع است. دین هم در شناخت بسیاری از اخلاقیات و هم در تأیید آن‌ها و هم در تضمین و تشویق به اجرای آن‌ها، نقش بسزایی دارد؛ چنانکه اخلاق نیز در تشخیص دین حق و دستیابی به فهم صحیح از دین حق، نقش بسزایی ایفاء می‌کند. به همین جهت، رویکرد صحیح نسبت به رابطه دین و اخلاق، رویکرد تعاملی است نه حاکم کردن یک‌جانبه یکی بر دیگری و نادیده گرفتن یکی به سود دیگری.

پی‌نوشت‌ها:
1. کانت، ایمانوئل، دین در محدوده عقل تنها، ترجمه منوچهر صانعى درّه بیدی، تهران، نشر نقش و نگار، 1381 ش، ص 40.
2. برای مطالعه بیشتر، رک: الیاده، میرچا، فرهنگ و دین (مجموعه مقالات)، ترجمه زیر نظر بهاءالدین خرّمشاهى، تهران، نشر طرح نو، 1374 ش، مقاله «اخلاق و دین».
۳. برای آشنایی با این نظریه و انتقادات واردشده به آن، به این آدرس مراجعه شود: عالمی، محمد، رابطه دین و اخلاق، قم، بوستان کتاب، 1389 ش، ص 63-95.
۴. روشن است که موضوعات اخلاقی و مصالح و مفاسدشان و همچنین انسان و عقل و خِرَدش، همگی وابسته به اراده تکوینی خدا هستند. در این مسئله هیچ تردید و اختلافی نیست. آنچه موردنظر ما است، ازاین‌قرار است که خوبی و بدی کارها، مستقل از اراده تشریعی خدا است؛ یعنی قبل از این‌که خداوند، این بایدونباید یا خوب و بد را تشریع و وضع نماید، این موضوعات دارای ارزش اخلاقی خوب یا بد بودند. (عالمی، محمد، رابطه دین و اخلاق، قم، بوستان کتاب، 1389 ش، ص 203-206).
5. به همین جهت، وقتی ده فرمان دین یهود، تعلیمات مسیح در موعظه بر فراز کوه، تعلیمات پولس در رسائل، احکام سادهارانا یا دارمای جهانی در آیین هند (قوانین مائو)، احکام پنج‌گانه بودائی و احکام ده‌گانه اسلام درآیات 22 تا 39 سوره مبارکه اسراء را باهم مقایسه کنیم، متوجه می‌شویم که همگی از اصول اخلاقی ثابت و مشترک خبر می‌دهند و هیچ اختلافی در این زمینه ندارند. (عالمی، محمد، رابطه دین و اخلاق، قم، بوستان کتاب، 1389 ش، ص 208).
6. «و جز اندكى از دانش، به شما داده نشده است.»(سوره اسراء، آیه 85).
7. سوره مائده، آیه 1؛ همان، آیه 96.
8. «درباره شراب و قمار از تو سؤال مى‏كنند، بگو: در آن‌ها گناه و زيان بزرگى است؛ و منافعى (ازنظر مادى) براى مردم در بردارد؛ (ولى) گناه آن‌ها از نفعشان بيشتر است.»(سوره بقره، آیه 219).
9. براي مطالعه بيشتر، در اين زمينه، به مجموعه مقالات آیت‌الله جعفر سبحاني تبريزي درباره «رابطه دين و اخلاق» منتشرشده در مجله کلام اسلامي مراجعه بفرماييد. اين مقالات در فضاي مجازي در دسترس عموم هستند.
 

اگر ما اهل تحقیق و بررسی عقلانی باشیم، در هر سرزمینی متولد بشویم و پیام اسلام را بشنویم و بر شبهات و موانع عاطفی و محیطی غالب بشویم، می‌توانیم مسلمان بشویم.

پرسش:
اگر هر يک از ما در کشوري که دين رسمی‌ای غير از اسلام داشت متولدشده بوديم احتمالاً بيشتر از اينکه به اين فکر باشيم که به دین اسلام بگرويم، بر اين عقيده بوديم که بايد در همان مذهبي که داريم و مذهب اجدادمان است دو آتشه باشيم، چراکه: اولاً: هرکسی در دوران کودکی -حتی یک مسلمان- تابع تربیت خانوادگی خودش است و متأثر از همان تربیت، دینی به او تلقین شده و در جوانی نیز همان دین را دنبال می‌کند. ثانیاً: چرا دينمان را تغيير دهيم و به سمت اسلام بياييم که آزادی تغییر دین را از ما سلب می‌کند و امکان بازگشت از آن وجود ندارد و جز اینکه مرتد شویم و محکوم‌به قتل!
 

پاسخ:
مقدمه:
تردیدی نیست بسیاری از انسان‌ها، متاثر از محیط خانوادگی، عادات و نظام فکری و رفتاری را پی می‌گیرند که در کودکی به آن‌ها تلقین شده است، بی آن‌که درستی یا نادرستی آن‌ها را مورد پرسش قرار دهند. این واقعیت اجتماعی چنان رایج است که گاهی این‌گونه تلقی شده که راهی به رهایی از این تربیت خانوادگی و دین موروثی نیست و ما انسان‌ها نمی‌توانیم دین و آیین خود را تغییر دهیم. در ادامه، روشن خواهد شد چنین انگاره‌ای نادرست است. همچنین، در ادامه، نکاتی درباره تغییر دین از منظر اسلام و توضیح فلسفه مجازات مرتد خواهیم پرداخت تا روشن شود دین اسلام نیز با دین موروثی مخالف است و دین دارای بر اساس تحقیق و تعقل را باارزش می‌داند و مانع از آزادی در انتخاب و تغییر دین نمی‌شود:
نکته اول:
آدمی ازآن‌جهت که کودک است و به لحاظ عقلی به بلوغ نرسیده، متأثر از چارچوب فرهنگی خاصی است که والدین، تربیت فرزند را در آن چارچوب رقم می‌زنند. این امر، پدیده‌ای اجتناب‌ناپذیر است و راهی به رهایی از آن نیست چراکه در این مرحله، کودک هنوز به بلوغ عقلی نرسیده تا انتخاب عقلانی داشته باشد بلکه همواره در آن چارچوبی رشد می‌کند که دیگران برایش تعیین کرده‌اند؛ فرقی ندارد که این چارچوب، اسلامی باشد یا مسیحی یا سکولار.
نکته دوم:
بسیاری از انسان‌ها متأثر از تربیت خانوادگی و فرهنگ پیرامونی دوران کودکی، بعد از بلوغ عقلی نیز همان سبک‌فکری و رفتاری را دنبال می‌کنند و هیچ‌گاه آن نظام تربیتی و فکری را مورد چالش قرار نمی‌دهند؛ تا جایی که برخی از نظریه‌پردازان به این باور غلط رسیدند که انسان‌ها به جبر محیطی مبتلا هستند و هر کاری که انجام می‌دهند، معلول شخصیت و عاداتی است که در دوران کودکی به آن‌ها تلقین شده است.
روشن است چنین دیدگاهی قابل‌قبول نیست. (1) شاهدش کسانی است که در محیط مسیحی پرورش یافتند ولی بعد از مدتی مطالعه و تحقیق، به دین اسلام گرویدند. برای نمونه، پروفسور لگنهاوزن، استاد فلسفه غرب در آمریکا که بعد از مدتی به‌واسطه آشنایی با دین اسلام، مسلمان شدند؛ بنابراین، تغییر کیش و آئین، خودش شاهدی است بر این‌که ما انسان‌ها مختاریم و قادر هستیم بر عوامل محیطی غلبه یابیم و انتخاب دیگری داشته باشیم.
قبول داریم که تربیت خانوادگی نقش زیادی در تصمیمات ما دارد، اما نباید این را به معنای مغلوب و مجبور شدن آدمی دانست، بلکه باید آن را به معنای دم‌دستی‌تر کردن یک گزینه برای ما دانست که همچنان امکان مخالفت و ترک آن نیز وجود دارد. آری، مردم غالباً گزینه دم‌دستی‌تر را انتخاب می‌کنند. دقت بفرمایید: «انتخاب می‌کنند». مثلاً در انتخاب دین غالباً دین مرسومِ جامعه خودشان را انتخاب می‌کنند. دلیل این انتخاب، متنوع است مثلاً گاهی مردم به خاطر دلایل موجه و معقولی که دارند، با دین مرسوم موافقت می‌کنند و بر همین دین باقی می‌مانند؛ اما گاهی هم با دین مرسوم موافقت می‌کنند چراکه مخالفت با این دین برایشان هزینه دارد وزندگی را برایشان سخت می‌کند و از جامعه طرد می‌شوند و ... درهرصورت، همیشه آن‌ها خودشان انتخاب می‌کنند و همیشه برای آن‌ها امکان تغییر وجود دارد و به همین جهت، گاهی به دلایلی دین خود را تغییر می‌دهند و یا از تغییر دین و چرایی باقی ماندن بر دین مرسوم سؤال می‌کنند و همواره گزینه بدیل را برای خودشان محفوظ می‌دانند.
 بنابراین، کاملاً شدنی و معقول است که از انسان‌ها انتظار داشت که بعد از بلوغ عقلی، تحقیق کنند و دین حق را برگزینند.
نکته سوم:
اینک، باید دید که در دین اسلام، آزادی انتخاب و تغییر دین، به رسمیت شناخته‌شده است یا خیر.
در دین اسلام، دین موروثی امری مذموم و ناپسند است. خداوند درآیات مختلفی، با مذموم دانستن تبعیت کافران از والدین شان، بر این امر تأکید کرده که علم و عقل محوریت دارند نه تبعیت از والدین: «و هنگامی‌که به آن‌ها گفته شود: ازآنچه خدا نازل كرده است پيروى كنيد، مى‏گويند: نه ما ازآنچه پدران خود را بر آن يافتيم، پيروى مى‏نماييم. آيا اگر پدران آن‌ها، چيزى نمى‏فهميدند و هدايت نيافتند (باز از آن‌ها پيروى خواهند كرد)؟». (2)
در آیه 104 سوره مائده نیز همین مضمون موردتوجه قرارگرفته است.
لحن نکوهش آمیز و مذمت گونه قرآن نشان می‌دهد که باید به‌جای تبعیت از والدین، از عقل و علم پیروی کرد. همچنین، آیات و روایاتی در دست است كه در آن‌ها پیروی از ظن و گمان نكوهش شده و در عوض، بر پیروی از علم و حقیقت تأکید شده است؛ مانند: «و بيشتر آن‌ها، جز از گمان (و پندارهاى بى‏اساس)، پيروى نمى‏كنند؛ (درحالی‌که) گمان، هرگز انسان را از حقّ بى‏نياز نمى‏سازد (و به‌حق نمى‏رساند.)»(3)
بنابراین، در دین اسلام، دین موروثی امری مذموم است؛ همچنین، محوریت در دین اسلام با علم و حقیقت است نه ظن و تقلید.
نکته چهارم:
اما در این صورت، ممکن است این اشکال به ذهن برسد که اگرچه دین اسلام با علم و تحقیق و امکان تغییر دین، مخالفت نکرده، اما به‌واسطه مجازاتی که برای شخص مرتد در نظر گرفته، مانع از تحقیق راستین و تغییر دین می‌شود.
در پاسخ به این پرسش گفتنی است که دین اسلام نیز می‌پذیرد که امور اعتقادی از قبیل امور قلبی هستند و بازور و جبر به دست نمی‌آیند: «در قبول دين، اكراهى نيست».(4) ازاین‌رو، شخصی که تحقیق کرده اما به جهات مختلف، از اسلام روی برگردانده و به ارتداد رسیده است، اگر ارتداد خودش را اظهار نکند و باورهای دینی دیگران را تضعیف نکند، هیچ مجازات دنیوی و اخروی ندارد چراکه:
مجازات اخروی برای مرتدی است که عالم به حقانیت اسلام باشد، ولی از آن روی برگرداند اما کسی که جاهل قاصر است مبتلابه عقوبت نمی‌شود: «خداوند هیچ‌کس را، جز به‌اندازه توانایی‌اش، تكليف نمى‏كند.»(5)
مجازات دنیوی نیز به نظر مشهور، برای مرتدی است که ارتدادش را اظهار کرده است. چون اظهار ارتداد دارای آثار اجتماعی منفی (تضعیف باورهای دینی مردم که نتیجه‌اش، عدم پایبندی در اجرای قوانین دینی و بر هم خوردن نظم جامعه اسلامی است) است، درنتیجه، واکنش اسلام نیز این است که برای چنین شخصی مجازات در نظر بگیرد؛ بنابراین تا زمانی که شخص تغییر دین را اعلام نکند، هیچ مجازاتی در دنیا، متوجه او نیست.
بنابراین، دین اسلام بااین که خود را حق و عقلانی می‌داند، اما این آزادی را به مسلمانان داده که خودشان دین شان را انتخاب کنند و در این زمینه آزادند، بلکه به این امر سفارش کرده هرکسی بر اساس علم و تعقل، دینش را برگزیند و از تقلید کورکورانه پرهیز نماید.
نکته پنجم:
البته درباره مجازات دنیوی مرتد، دیدگاه‌ها و فروعات دیگری نیز مطرح‌شده است که در ادامه، به برخی از آن‌ها اشاره می‌کنیم. توجه به این دیدگاه‌ها ازاین‌جهت مهم است که نشان می‌دهد محققان در تفسیر و توضیح متون دینی در زمینه مجازات مرتد، دیدگاه‌های مختلفی دارند و در این زمینه اتفاق‌نظر نیست:
دیدگاه اول: مجازات مرتد بر کسی جاری است که در اثر نوعي لجاجت و عناد و باانگیزه حق‌ستیزی، از اسلام روی‌گردان شود وگرنه صرف تغيير عقيده و يا شك در مسائل اعتقادي، كيفر دنيوي ندارد.
دیدگاه دوم: در تمامی اقسام ارتداد، ابتدا باید رفع شبهه نمود و اشکالات ذهنی مرتد را برطرف کرد. ازاین‌رو، اگر ارتداد ناشی از شبهه باشد، احکام ارتداد جاری نمی‌شود و باید شبهه را برطرف کرد.
دیدگاه سوم: اگر شك و شبهه، به انكار مبدأ و تكذيب رسالت بينجامد، احكام ارتداد جاري است؛ ولی اگر شك، انكار و تكذيبي به همراه نداشته باشد، هرچند شخص مسلمان با اظهار شک، از حوزه مسلمانی خارج می‌شود (کافر)، ولی مشمول احکام مرتد نخواهد شد.
دیدگاه چهارم: اگر شك و شبهه، به انكار مبدأ و تكذيب رسالت بينجامد، احكام ارتداد جاري است؛ ولی اگر شك، انكار و تكذيبي به همراه نداشته باشد (مثلاً در حال تحقیق است و به زبان منکر نمی‌شود)، شخص مسلمان، نه مرتد می‌شود و نه کافر.
دیدگاه پنجم: حکم ارتداد، از حدود الهی و حکم ثابت دینی نیست، بلکه از تعزیرات و حکم ولایی و حکومتی و تغییرپذیر است که در صدر اسلام برای مقابله با فتنه و فریبکاری گروهی کفار و منافقان برای ضربه زدن به ایمان مؤمنان و گسست پیوند اجتماعی و ضربه به‌نظام سیاسی، از سوی پیامبر (ص) تشریع شد. با تغییر شرایط، حاکم می‌تواند این مجازات را ساقط نماید. (6)
نتیجه:
با عنایت به نکات سابق، روشن می‌شود:
اگر ما اهل تحقیق و بررسی عقلانی باشیم، در هر سرزمینی متولد بشویم و پیام اسلام را بشنویم و بر شبهات و موانع عاطفی و محیطی غالب بشویم، می‌توانیم مسلمان بشویم.
اما اگر اهل تحقیق نباشیم، در این صورت، تابع محیطی هستیم که در آن متولد می‌شویم؛ خواه پیام اسلام را بشنویم، خواه نشنویم.
بنابراین، این‌که بسیاری از انسان‌ها تابعِ دینِ مرسومِ جامعه خودشان هستند، به این جهت نیست که آن‌ها مجبورند و تحت جبر محیطی به دینی گرویده‌اند؛ بلکه بدین‌جهت است که آن‌ها اهل تحقیق نیستند و تابع تصمیمات عقلانی نمی‌باشند و به تبعیت از جامعه خودشان، انتخاب‌های زندگی را انجام می‌دهند.
در دین اسلام، امکان تغییر دین به رسمیت شناخته‌شده است و آزادی انتخاب دین از مسلمانان سلب نشده است. مجازات مرتد، ناظر به کسی است که دینش را تغییر داده و آن را علنی تبلیغ می‌کند. البته در این زمینه دیدگاه‌های دیگری نیز مطرح‌شده که به‌اختصار به آن‌ها اشاره داشتیم.

پی‌نوشت‌ها:
1. بصیری، حمیدرضا و مریم گوهری، «نقش وراثت در سرنوشت انسان از منظر قرآن و حدیث»، فصلنامه سراج منیر، دوره 4، شماره 13، زمستان 1392 ش، ص 105-128.
2. سوره بقره، آیه 170.
3. سوره یونس، آیه 36.
4. سوره بقره، آیه 256.
5. سوره بقره، آیه 286.
6. برای مطالعه بیشتر، رک: سروش، محمد، «آزادی، عقل و ایمان»، دبيرخانه مجلس خبرگان، مركز تحقيقات علمی، ١٣٨١ش.
 

قرائت در سجده ممنوع و حرام نیست اما در حالت عادی مکروه است که خوانده شود، قرائت «آیه‌الکرسی» در سجده که در سؤال مورداشاره قرارگرفته است.

پرسش:
امام صادق علیه‌السلام می‌فرماید: کسي که در حال سجده آیه‌الکرسی را بخواند، هیچ‌گاه داخل آتش جهنّم نخواهد شد. آيا این حديث از جهت سند معتبر است؟ وجه جمع این حدیث بااینکه گفته‌اند قرآن خواندن در سجده مکروه است، چیست؟
 

پاسخ:
سجده یکی از اعمال مورد تأکید در روایات معصومان علیهم‌السلام است؛ شخصی به نام «زید شحام» می‌گوید: امام صادق علیه‌السلام به من فرمود: به هر شخصی که می‌بینی از من پیروی و به گفتارم عمل می‌کند سلام مرا برسان و بگو، به شما سفارش می‌کنم به تقوى الهی، ورع در دین، کوشش درراه خدا، راست‌گوئی، به اداء امانت، طول دادن سجده و نيكى با همسايه. (1) سجده، نزدیک‌ترین زمان بنده به خداوند است؛ (2) در سجده می‌توان هر دعایی را خواند، (3) البته در روایات، اذکار خاصی نیز از سوی معصومان بیان‌شده و محدثان آن‌ها را در منابع حدیثی گِردآوری کرده‌اند. (4)
از سوی دیگر «آیة الکرسی» ازجمله مشهورترین آیات قرآن کریم است که توصیه به قرائت آن در موقعیت‌ها و حالات مختلف شده و پاداش فراوانی نیز برای آن ذکر گردید است. قرائت آیة الکرسی، بعد از نماز، قبل از خواب، در هنگام وضو، رهایی از ترس (5) و... ازجمله مواردی است که در روایات توصیه‌شده است.
متن روایت مورد سؤال
روایتی از امام باقر علیه‌السلام نقل‌شده است که:
مَنْ قَرَأَ آيَةَ الْكُرْسِيِّ وَ هُوَ سَاجِدٌ لَمْ يَدْخُلِ النَّارَ أَبَداً؛
کسی که آیة الکرسی را در حال سجده بخواند، هرگز داخل در آتش جهنم نخواهد شد.
این روایت، فقط در کتاب «جامع الاخبار» وجود دارد، (6) از جهت سند، مرسل است یعنی سند آن حذف‌شده است. نویسنده این کتاب «شیخ تاج‌الدین محمد بن محمد بن حیدر شعیری» از علمای برجسته و مورد اعتماد قرن ششم است. محتوای کتاب «جامع الاخبار» مجموعه‌ای از روایات اهل‌بیت علیهم‌السلام درباره اصول دین، موعظه و نكات اخلاقی است که در 141 باب تنظیم گردیده است.
بنابراین هرچند نویسنده کتاب از علمای مورد اعتماد شیعه است اما ازآنجایی‌که روایت موردنظر فقط در همین کتاب نقل‌شده، هم از جهت سند و هم از جهت قدمت کتاب، نمی‌توان به آن اعتماد کرد، به‌عبارت‌دیگر چون کتاب جامع الاخبار از منابع متقدم و دسته اول شیعه نیست و از سوی دیگر سند حدیث نیز مرسل است، پس نمی‌توان به آن حدیث اعتماد کرد.
روایات متعارض
علاوه بر ضعیف بودن سند حدیث، روایات متعددی وجود دارد که از قرائت قرآن در سجده نهی کرده‌اند.
به‌عنوان‌مثال از پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله نقل‌شده است که حضرت فرمودند:
إِنِّي قَدْ نَهَيْتُ عَنِ الْقِرَاءَةِ فِي الرُّكُوعِ وَ السُّجُودِ، فَأَمَّا الرُّكُوعُ فَعَظِّمُوا اللَّهَ فِيه، وَ أَمَّا السُّجُودُ فَأَكْثِرُوا فِيهِ الدُّعَاءَ فَإِنَّهُ قَمِنٌ أَنْ يُسْتَجَابَ لَكُمْ؛ (7)
من از قرائت در رکوع و سجود نهی شدم، اما رکوع، پس خدا را در آن تعظیم کنید و اما سجود پس در آن زیاد دعا کنید، زیرا حالتی است که شایسته است دعایتان اجابت شود.
همچنین امام صادق از امیرالمؤمنین علیهماالسلام نقل نموده است که حضرت فرمودند:
هفت نفر قرآن نخوانند: در حال ركوع و در سجده و در مستراح و در حمام و شخص جنب و زن در حال نفاس و حيض. (8)
علاوه بر این دو روایت، روایات دیگری نیز وجود دارد که دلالت برنهی از قرائت در حال رکوع و سجده دارند. (9) از مجموع این روایات چنین به دست می‌آید که در حالت رکوع و سجده نباید قرآن قرائت کرد، بلکه باید در سجده به دعا، ذکر و درخواست حوائج از خداوند پرداخت. شیخ صدوق در توضیح روایت دوم می‌گوید: نهی، در این روایات به معنی حرمت نیست همچنان که برخی از افراد مذکور در حدیث، طبق روایات دیگر، با محدودیت‌ها یا شرایطی می‌توانند قرآن بخوانند، ازاین‌رو نهی در این روایات به معنی کراهت است. (10)
استثنا در جواز قرائت در سجده
نکته دیگر این‌که بر اساس روایات، قرائت قرآن در سجده به‌صورت مطلق نهی نشده است بلکه در برخی موارد استثناء شده است مثلاً از امام صادق علیه‌السلام درباره وظیفه کسی که حرفى (بخشی) از قرآن را (در قرائت نماز) فراموش مى‌كند و در حال ركوع يادش مى‌آيد، در اين‌كه آيا براى او جايز است كه در ركوع آن را بخواند يا نه؟ حضرت فرمودند: «لَا وَ لَكِنْ إِذَا سَجَدَ فَلْيَقْرَأْهُ» یعنی خیر، اما زمانی که به سجده رفت، باقیمانده را قرائت کند. (11)
البته در مورد این روایت، محدثان و فقها توضیحات مختلفی را ارائه کردند به همین جهت باید هر شخصی بر اساس نظر مرجع تقلید خود عمل کند و در بسیاری از موارد نمی‌توان بامطالعه یک روایت، حکم شرعی از آن استخراج کرد.
جمع‌بندی:
بنابراین قرائت در سجده ممنوع و حرام نیست اما در حالت عادی مکروه است که خوانده شود، قرائت «آیه‌الکرسی» در سجده که در سؤال مورداشاره قرارگرفته است، ازجمله موارد کراهت است که عمل نکردن به آن بهتر است، همچنان که برخی از فقها در جواب این سؤال مطرح‌شده، گفته‌اند: «قرائت قرآن در سجده کراهت دارد و در مواردی که در سجده آیة الکرسی خوانده شود، مستحب است نماز را قضا نماید». (12)
پی‌نوشت‌ها:
1. کليني، محمد بن يعقوب، الکافي، محقق/مصحح، غفاري، علي‌اکبر، آخوندي، محمد، تهران: دارالکتب الإسلامية، چاپ چهارم، 1407 ق، ج‏2، ص 636.
2. عروسی حویزی، عبد علی بن جمعه، تفسیر نور الثقلین، تحقیق: رسولی محلاتی، سید هاشم، قم: انتشارات اسماعیلیان، چاپ چهارم، 1415 ق، ج ‏5، ص 611.
3. ر. ک: شيخ حر عاملى، محمد بن حسن، وسائل الشيعة، محقق/مصحح: مؤسسه آل البيت علیهم‌السلام، قم: مؤسسه آل البيت علیهم‌السلام، چاپ اول، 1409 ق، ج 6، ص 307.
4. ر.ک: همان، ج‏6، ص 295.
5. به‌عنوان نمونه رجوع کنید: برقی، احمد بن محمد، المحاسن، محقق: محدّث، جلال‌الدین، قم: دارالکتب الإسلامیة، چاپ دوم، 1371 ق، ج 2، ص 36.
6. شعيري، محمد بن محمد، جامع الأخبار، نجف: مطبعة حيدرية، چاپ اول، بی‌تا، ص 46.
7. ابن‌بابویه، محمد بن على (شیخ صدوق)، ‏معاني الأخبار، محقق / مصحح: غفارى، علی‌اکبر، قم: دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم‏، چاپ اول، 1403 ق، ص 279.
8. ابن‌بابویه محمد بن على (شیخ صدوق)، الخصال‏، تحقیق: غفارى علی‌اکبر، قم: جامعه مدرسین، اول،1362 ش‏، ج‏2، ص 357.
9. حميرى، عبدالله بن جعفر، قرب الإسناد (ط- الحديثة)، محقق / مصحح: مؤسسه آل البيت علیهم‌السلام، قم: مؤسسه آل البيت علیهم‌السلام، چاپ اول، 1413 ق، ص 142.
10. الخصال‏، همان‏، ج‏2، ص 358.
11. الكافي، همان، ج‏3، ص 315.
12. پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر حضرت آیت‌الله‌العظمی مکارم شیرازی، به آدرس:
https://makarem.ir/main.aspx?typeinfo=21&lid=0&catid=45570&mid=258122

صفحه‌ها