جهان شناسي

سخن از عوالم غیرمادی که تجربه‌ای از آن‌ها نداریم، ناگزیر با محدودیت‌های زبانی همراه است لذا نباید در فهم آن‌ها همان مصادیق مرسوم دنیوی را در نظر گرفت.
ماهیت فرشتگان

پرسش:
مگر فرشتگان جسم دارند که قرآن آن‌ها را بال دار توصیف کرده است؟!
 

پاسخ:
وجود ملائکه از مسلمات قرآنی است و هیچ مسلمانی درباره وجود آن اختلاف نظر ندارد.(1) همچنین ملائکه دارای اوصافی مثل فرمان‌بری و عصمت در اطاعت از خدا و ... هستند(2) که در این‌ اوصاف نیز تردیدی وجود ندارد. مسأله اساسی، توصیف حقیقت ملائکه است؛ یعنی اینکه ملائکه از سنخ امور مادی هستند یا مجرد به‌حساب می‌آیند. اگر مجرد به‌حساب می‌آیند، پس چرا خداوند آن‌ها را دارای بال دانسته است: «ستایش مخصوص خداوندى است آفریننده آسمان‌ها و زمین، که فرشتگان را رسولانى قرار داد داراى بال‌هاى دوگانه و سه‏گانه و چهارگانه، او هر چه بخواهد در آفرینش مى‏افزاید، و او بر هر چیزى تواناست».(3)
در ادامه در قالب نکاتی به مبانی مختلف درباره ملائکه و بال دار بودن آن‌ها اشاره می‌شود:

نکته اول: جسم لطیف نوری
برخی از محققان ملائکه را دارای جسم لطیف و نوری می‌دانند. منظور از جسم لطیف نوری این است که آن‌ها دارای جسم هستند اما جسم آن‌ها همچون عناصر خاک یا آتش نیست بلکه چیزی لطیف و از سنخ نور است که به شکل‌های مختلف درمی‌آید؛ ازاین‌رو، برخی دو بال‌دارند و برخی بیشتر و گاهی نیز بدون بال و شبیه به انسانی بی‌عیب و نقص، بر انبیاء و اولیای الهی آشکار می‌شوند.(4) علامه مجلسی این دیدگاه را دیدگاه اکثریت قریب به ‌اتفاق مسلمانان می‌داند و قول به تجرد ملائکه را قولی ضعیف به‌حساب می‌آورد که فلاسفه‌ی ضعیف‌الایمان طرح کرده‌اند.(5)
برخی از محققان که متمایل به این دیدگاه (جسم لطیف نوری) هستند و اثبات تجرد محض برای ملائکه را دشوار می‌دانند،(6) به این نکته التفات می‌دهند که چون جسم ملائکه نوری و لطیف است، بال های آن‌ها نیز نباید انباشته از پر، متراکم باشد. ازاین‌رو، درست است که «اجنحه» به معنای بال پرندگان است، اما در این مورد نمی‌توان حکم به بال‌دار بودن فرشتگان مانند پرندگان داد به‌گونه‌ای که آن‌ها برای حرکت و تغییر مکان به این بال ها نیاز داشته باشند؛ چراکه اصولاً بال تنها براى حرکت در جو زمین به کار می‌رود، که اطراف کره زمین را هواى فشرده گرفته، و پرندگان به‌وسیله بالشان روى امواج هوا قرار مى‏گیرند، و می‌توانند بالا و پائین بروند، ولى از محیط جو زمین که خارج شویم به جهت عدم وجود هوا در خارج از جو، بال کوچک‌ترین تأثیری براى حرکت ندارد و از این نظر درست مانند سائر اعضاء است. ازاین‌رو پیدا است که این‌گونه تعبیرات را بر جنبه‌های جسمانى و مادى نمی‌توان حمل کرد، بلکه بیانگر عظمت معنوى و ابعاد قدرت آن‌ها است؛ به‌عبارت‌دیگر بال داشتن فرشتگان کنایه از قدرت و توانایى آن‌ها است به‌طوری‌که می‌توان گفت، تکثر بال ها (مانند حضرت جبرئیل که نقل شده شش‌صد بال‌ دارد) نیز کنایه از قدرت بیشتر است. این تعبیر کنایی در زبان عربی و هم در زبان فارسی کاربرد فراوانی داشته که مثال‌های فراوانی برای آن می‌توان ذکر کرد؛ مثلاً گفته می‌شود فلان کس بال‌وپرش سوخته شد، کنایه از اینکه نیروى حرکت و توانایى از او سلب گردید، یا فلان کس را زیر بال‌وپر خود گرفت، یا انسان باید با دو بال علم و عمل پرواز کند. امثال این تعبیرات همگى بیانگر معنای کنایى این کلمه است.(79)

نکته دوم: مجرد و غیر جسمانی
برخی از محققان فرشتگان را دارای جسم نمی‌دانند و بر این باورند که فرشتگان، مجرد از جسم و ماده هستند و منظور از بال فرشتگان، بال های متراکم از پر، نیست، بلکه چیزی شبیه به بال پرندگان است و به سبب همین شباهت در کاربرد است که گفته شده، فرشتگان نیز بال ‌دارند. درواقع، فرشتگان نیز مجهز به چیزى هستند که مى‏توانند با آن کارى را بکنند که پرندگان آن کار را با بال خود انجام مى‏دهند، یعنى با آن از آسمان به زمین و از زمین به آسمان مى‏روند، و از جایى به جاى دیگر که مأمور باشند مى‏روند.(8)   
البته شاید بتوان بال دار بودن ملائکه برفرض تجرد، آن‌ها را بر اساس نظریه تمثل نیز توضیح داد. توضیح مطلب اینکه، کسانی که ملائکه را مجرد از ماده و غیر جسمانی می‌دانند، ظهور ملائکه بر انبیاء و اولیای الهی در قامت انسان را از باب تمثل و تصرف در قوای ادراکی انسان توضیح می‌دهند یعنی ملائکه به‌گونه‌ای هستند که می‌توانند خود را در قامت یک انسان بی عیب و نقص ترسیم کنند؛(9) ازاین‌رو، همان‌طور که خداوند فرشته را در قامت انسانی بی‌عیب بر حضرت مریم جلوه داد(10) یا ملائکه را در قامت جوان‌های زیبارو بر قوم لوط وارد کرد،(11) می‌تواند آن‌ها را به‌عنوان رسولان بال دار (رُسُلاً أُولی‏ أَجْنِحَهٍ مَثْنى‏ وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ) به‌سوی انبیای الهی نازل نماید. در این صورت، ایرادی ندارد که بال فرشتگان بیشترین شباهت را به بال پرندگان داشته باشد و مثلاً دارای پرهای فشرده و متراکم باشد. درواقع، فرشتگان واقعاً بال دار نیستند چون اساساً جسمانی نیستند، اما این‌طور برای انسان تمثل می‌یابند که بال دارند.

نتیجه گیری
بنا بر این سخن گفتن از عوالم غیبی و غیرمادی که تجربه‌ای از آن‌ها نداریم، ناگزیر با محدودیت‌های زبانی همراه است؛ ازاین‌رو، نباید در فهم آن‌ها همان مصادیق مرسوم و معهود دنیوی را در نظر گرفت بلکه گاهی باید آن‌ها را کنائی و اشاره به حقایقی فراتر از ساحت ماده دانست.
با توجه به اینکه، فرشتگان موجوداتی با خصایص ویژه هستند که نمی‌توان آن‌ها را جسم مادی مثل اجسام پیرامونی انگاشت (خواه آن‌ها را دارای جسم لطیف نوری بدانیم خواه مجرد محض)، درهرصورت، جسمی همچون جسم و بدن پرندگان را ندارند و زیست آن‌ها محدود به هوای اطراف کره زمین نیست. بالی که آن‌ها دارند، پوشیده از پر نیست؛ بلکه متناسب با ساحت وجودی آن‌ها است و به معنای چیزی است که با آن، توانایی سیر در عوالم مختلف را دارند و قادر به انجام امور هستند. از آنجایی که توانایی‌های ملائکه متفاوت است، برای آن‌ها بال های متفاوتی نیز ذکر شده است؛ برخی دو بال‌دارند و برخی بیشتر.
چنین تفسیری از بال های ملائکه، دور از ذهن نیست و در ادبیات روزمره نیز کارایی دارد و از این طریق، برخی کلیدواژگان دیگر قرآنی مثل عرش و کرسی و... نیز توضیح داده می‌شوند.

پی‌نوشت‌ها
1. سوره بقره، آیه 177: «لَیْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَکُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ لکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ الْمَلائِکَهِ وَ الْکِتاب».
2. سوره تحریم، آیه 6: «مَلائِکَهٌ غِلاظٌ شِدادٌ لا یَعْصُونَ اللَّهَ ما أَمَرَهُمْ وَ یَفْعَلُونَ ما یُؤْمَرُونَ».
3. سوره فاطر، آیه 1: «الْحَمْدُ لِلَّهِ فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ جاعِلِ الْمَلائِکَهِ رُسُلاً أُولی‏ أَجْنِحَهٍ مَثْنى‏ وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ یَزیدُ فِی الْخَلْقِ ما یَشاءُ إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدیرٌ».
4. مثلاً سوره مریم، آیه 17: «فَاتَّخَذَتْ مِنْ دُونِهِمْ حِجاباً فَأَرْسَلْنا إِلَیْها رُوحَنا فَتَمَثَّلَ لَها بَشَراً سَوِیًّا». افزون بر تمثل فرشته بر حضرت مریم (سلام الله علیها) می‌توان به ظهور فرشتگان بر حضرت ابراهیم (علیه‌السلام) و بشارت وی به ولادت اسحاق و یعقوب (علیهما السلام) و نیز نزول و بروز فرشتگان به شکل جوانان زیبا بر حضرت لوط (علیه‌السلام) و  مراجعه‌کنندگان به حضرت داود (علیه‌السلام) برای رفع خصومت اشاره کرد. تمثّل جبرئیل به شکل دحیه کلبی بر حضرت پیامبر (صلی الله علیه و آله) را نیز می‌توان از این قسم به‌حساب آورد.
5. «اعلم أنه أجمعت الإمامیه بل جمیع المسلمین إلا من شذ منهم من المتفلسفین ... على وجود الملائکه وأنهم أجسام لطیفه نورانیه « أُولِی أَجْنِحَهٍ مَثْنى وَثُلاثَ وَرُباعَ » وأکثر قادرون على التشکل بالأشکال المختلفه وإنه سبحانه یورد علیهم بقدرته ما یشاء من الأشکال والصور على حسب الحکم والمصالح ولهم حرکات صعودا وهبوطا وکانوا یراهم الأنبیاء والأوصیاء علیهم‌السلام ...» مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، انتشارات موسسه الوفاء، 1403ق، ج 59، ص202-203 (باب حقیقه الملائکه).
6. مکارم شیرازى، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دار الکتب الإسلامیه، 1374 ش، ج18، ص 173-177.
7. مکارم شیرازى، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دار الکتب الإسلامیه، 1374 ش، ج18، ص 167-168؛  قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، محقق و مصحح سید طیب موسوی جزایری، قم، دار الکتاب، چ 4، 1367ش، ج ‏2، ص 206.
8. طباطبائی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه محمدباقر موسوی، قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1374ش، ج17، ص 6.
9. طباطبائی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه محمدباقر موسوی، قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1374ش ، ج14، ص 45-46.
10. سوره مریم، آیه 17: «فَاتَّخَذَتْ مِنْ دُونِهِمْ حِجاباً فَأَرْسَلْنا إِلَیْها رُوحَنا فَتَمَثَّلَ لَها بَشَراً سَوِیًّا».
11. سوره هود، آیات 77-78: «وَ لَمَّا جاءَتْ رُسُلُنا لُوطاً سی‏ءَ بِهِمْ وَ ضاقَ بِهِمْ ذَرْعاً وَ قالَ هذا یَوْمٌ عَصیبٌ وَ جاءَهُ قَوْمُهُ یُهْرَعُونَ إِلَیْهِ».

حقيقت عيدقربان، ذبح نفس سركش و مبارزه با ظلم و ظالم است و يادآور قربانگاه ابراهيم خليل الله و درس ايثار و فداكاري در راه خدا است.
فلسفه و حکت قربانی

   پرسش:
فلسفه و حكمت عيد قربان چيست؟
 

پاسخ:

قرباني يك عبادت مالي و از شعائر اسلام است و در مقابل ديگر عبادت هاي مالي ويژگيهاي خاصي در بر دارد، با توجه به آن ويژگيهاي قرباني بين عبادت هاي ديگر جايگاه و اهميت ممتازي را حائز است.

- مفهوم و معني قرباني:

از نظر معناي لغوي «قرباني» از لفظ «قربان» گرفته شده است، هر آن چيزي كه وسيلۀ تقرب و نزديكي خداي متعال باشد آن را «قرباني» مي گويند، آن چيز خواه ذبح حيوان باشد يا ديگر صدقات.

بعضي از علماء هر نيكي و عمل خير را كه باعث قرب و رحمت الهي باشد «قرباني» مي نامند.

البته در عرف عام به آن حيوان مخصوص «قرباني» گفته مي شود كه به خاطر رضاي خداي متعال در روزهاي معين عيد الاضحي- عيد قربان - مسلمانان آن را ذبح مي كنند و كلمه قرباني از لفظ قربان گرفته شده  و چندين بار در قرآن مجيد آمده است، در اكثر مواقع مراد از آن «حيوان مذبوحه» است.

- تاريخچۀ قرباني و عيد قربان:

ذبح قرباني جهت تقرب پروردگار از زمان حضرت آدم عليه السلام شروع شد، وقتي كه دو فرزندش هابيل، قوچ و قابيل، مقداري گندم را به عنوان قرباني به بارگاه خداوندي تقديم نمودند. به دستور و روال آن زمان آتشي از آسمان آمده، قرباني هابيل را سوزاند، كه اين علامت قبوليت بود و قرباني قابيل به حال خود باقي ماند.

در قرآن مجيد اين واقعه تاريخي چنين آمده است:

«اذ قربا قربانا فتقبل من احدهما و لم تقبل من الاخر»(1) وقتي كه (هابيل و قابيل، پسران آدم) قرباني تقديم كردند از يكي (يعني هابيل) پذيرفته شد و از ديگري (قابيل) پذيرفته نشد.

بعد از آن اين عمل در تمام اديان آسماني به عنوان يك عبادت و وسيلۀ قرب و در مناسبات و مواقع خاص به عنوان يك دستور و آيين جاي ماند. اينجاست كه مي بينيم تمام ملتها اعم از پيروان اديان سماوي و غير سماوي با ذبح حيوان يا صدقه دادن پول و كالا به بارگاه خداوندي يا معبود هاي باطل خويش تقرب مي جويند.

- فلسفه و حكمت عيد قربان:

راز و رمزهاي فلسفه قرباني كه يكي از مناسك حج است، پيام‌ها و نكات قابل توجهي براي زائران خانه خدا و امت اسلام دارد. قرباني هم فلسفه عبادي و عرفاني دارد و هم فلسفه سياسي و اقتصادي بر آن قابل ترسيم است. نخستين حكمت روشن قرباني كه در قرآن به آن اشاره شد، بالاترين مراتب تقوي است. در اين زمينه خداي متعال مي فرمايند: «لن ينال الله لحومها ولا دماءها ولكن يناله التقوي»(2)  يعني خون و گوشت قرباني كه جزء مناسك مني است به خدا نمي‌رسد، بلكه روح عمل است كه تقرب‌آور است و تقواي اين كار به خدا مي‌رسد. عمل قرباني كردن در واقع يك حكم دارد يك حكمت. حكم آن، كشتن يك گوسفند و حكمت آن با تقوا بالا رفتن.

هر عملي كه در آن تقرب باشد، قرباني است. اين تقوا نه تنها به طرف خدا صاعد مي‌شود بلكه به خدا مي‌رسد و چون تقوي، وصف نفساني روح انسان متقي است كه جداي از جان انسان نيست، اگر تقوي به خدا برسد، انسان متقي نيز به خدا مي‌رسد.

تقوي مراتبي دارد و قرباني مي‌تواند اشاره به بالاترين مراتب تقوي باشد. يك مرتبه از تقوي اجتناب از گناهان است، مرحله بالاتر، اجتناب از مطلق كارهاي ناپسند چه گناه و چه مكروه است؛ و بالاترين مرتبه‌اش نيز اين است كه در دل انسان جز محبت و عشق به خدا و ارزش‌هاي ديني چيز ديگري نباشد كه به فرمودۀ امام صادق(ع): «القلب حرم الله فلا تسكن حرم الله غير الله»(3) دل حرم خداست، غير خدا را در دلت راه مده!

نخستين حكمتي كه قرباني در حج دارد اين است كه حضرت ابراهيم اسماعيل را براي قرباني آماده كرده؛ داستانش مفصل در قرآن آمده است: «پسر عزيزم من در خواب ديدم خداوند به من دستور داده تو را قرباني كنم، پسر هم تسليم شد و گفت: هر چه خدا به تو دستور داده درباره من انجام بده و من صبر مي‌كنم».

اين اشاره به بالاترين درجات تقوي است؛ يعني عاشق خدا هيچ نوع وابستگي و دلبستگي ندارد. تا انسان از همه وابستگي‌ها و دلبستگي‌ها نگذرد به كمال مطلق و محبوب مطلق نمي‌رسد. به سخن ديگر وقتي انسان از همه محبوب‌ها گذشت و دل را از محبت غيرخدا خالي كرد، آن وقت است كه به محبوب مطلق كه خداست مي‌رسد «قلب المومن عرش الرحمن»(4) دل مؤمن عرش خداست و در اين‌جاست كه انسان به عيد مطلق مي‌رسد.

قرباني روز عيد مي‌تواند اشاره‌اي باشد به بالاترين مراتب تقوي كه در اثر حج و نورانيت حج به آن دست يافته و آن عيد لقاءالله است كه براي ديدار صاحبخانه آمده است. اين‌جا نيامده كه فقط خانه را ببيند، آمده صاحبخانه را ببيند. كساني مي‌توانند در واقع به زيارت صاحبخانه نايل شوند كه قلب و دلي سالم داشته باشند. قلب سالم را هم امام تفسير مي‌كند: قلبي كه جز خدا در آن نباشد. مني در واقع قربانگاه عاشقان خداست. دلبستگي به هر چيزي غيرخدا، با توحيد مطلق منافات دارد و يك نوع شرك است و حتي انسان اگر دلش با غيرخدا باشد يك شرك پنهان در دل اوست. موحدين كامل كه دنباله رو ابراهيم خليل الرحمن هستند، كساني هستند كه دل را از غيرخدا خالي كردند و مراسم نوراني حج اين استعداد و ظرفيت را دارد كه انسان به آن موقعيت برسد.

- حاصل سخن اينكه:

1- عيد قربان نمادي ممتاز و بي‌همتا از خلوت دروني بشر و بي‌پيرايگي وتوجه به معبود است و اين عيد بزرگ مسلمانان فرصتي مغتنم و مناسب براي شناخت درون انسان ها و بازيابي معرفت‌هاي گمشده بشري است. در واقع عيد سعيد قربان عيد صداقت و پاكي و تسليم‌شدن انسان مومن در برابر اراده پروردگار است.

2- فلسفه عيد قربان جدا‌شدن از تعلقات مادي، از خود گذشتن و به تعالي روح انديشيدن است.

3- حضرت ابراهيم علیه السلام با تسليم در برابر امر الهي در امتحان بزرگ تقوا سربلند شد. حقيقت عيدقربان، ذبح نفس سركش و مبارزه با ظلم و ظالم است و يادآور قربانگاه ابراهيم خليل‌الله و درس ايثار و فداكاري در راه خدا است.

4- حضرت ابراهيم علیه السلام يكي از بزرگ‌ترين پيامبران الهي بود كه توانست، فرمان الهي را بر هواي نفساني مقدم شمارد و حاضر به قرباني شدن فرزند خود براي خدا باشد ما نيز مي‌توانيم با تأسي از اين پيامبر بزرگ الهي با دل كندن از ماديات دنيوي مشمول نعمات الهي شويم.

پي نوشت ها:

1. مائده(5) آيۀ 27.

2. حج(22) آيۀ 37.

3. محمد محمدي ري شهري، ميزان الحكمة، انتشارات دار الحديث، قم،1381ش. ج2، ص212.

4. بحارالأنوار، علامه مجلسي، موسسه الوفاء بيروت، سال1404ق. ج 55، ص 39.

استناد همه کارهای فرشتگان و ملائکه به خداوند برمی‌گردد، ولی خداوند، در اموری ازجمله وحی، گاهی فرشته واسط قرار داده و از طریق ایشان، ارسال پیام می‌کند.

پرسش:
چگونه خداوندي كه از رگ گردن انسان به او نزدیک‌تر است (سوره ق: 16) يا خداوندي كه واسطه ميان انسان و قلبش است، (انفال: 24) نيازمند واسطه و رسانه‌اي همچون جبرئيل است؟ یا نیازمند واسطه زبانی برساخته انسان‌ها است و معانی را از طریق الفاظ به پیامبر منتقل می‌کند و خودش آن‌ها را در ذهن و روح پیامبر جاگذاری نمی‌کند؟
 

پاسخ:
مقدمه:
خداوند از طریق وحی، پیام‌هایی به انبیاء ارسال نموده است؛ ازاین‌رو، این اشکال پدید آمده که چرا خداوند به‌واسطه فرشته وحی و از طریق الفاظ، پیام‌ها را ارسال کرده؛ درحالی‌که طبق آیات قرآن، خداوند به انسان نزدیک است و به خاطر همین آیات، می‌تواند بدون واسطه، وحی را بر قلب و ذهن پیامبر جاری کند. در اینجا در قالب نکاتی به تشریح مسئله می‌پردازیم.
نکته اول:
خداوند به هیچ‌کس و هیچ‌چیز نياز ندارد و همه‌چیز وابسته به ذات اوست. بر اساس بینش توحیدی، جز ذات متعالی خداوند هیچ موجودی دارای وجود استقلالی نیست و ذاتشان عین نیاز به خداوند است. بر این اساس، ربوبیت ذاتی و استقلالی مخصوص خداوند است و نسبت دادن این صفت الهی به مخلوق، فقط به‌عنوان این‌که مظهر و تجلی صفات خداوند هستند، ممکن و جایز است. اينكه خداوند متعال، اموري را به ديگران (كه شامل فرشتگان و ملائکه الهي می‌گردد) محول كرده از باب واسطه بودن آنان در تدبير است نه اينكه جايگاهي مستقل و ربوبيتي بالذات براي آنان فرض گردد؛ اما همه آنچه به‌عنوان كارهاي فرشتگان براي ما تعریف‌شده، نوعي ساختار كامل ارتباط موجودات با يكديگر و نظام‌مندی در هستي است كه به قدرت و اراده و علم خداوند منتهي می‌گردد و اين بالاترين جلوه از شكوهمندي نظام آفرينش است. درعین‌حال چون قدرت و امكان انجام وظايف توسط آن‌ها از جانب ذات حق است، می‌توان به‌طورقطع انجام همه اين امور را مستقیماً به خداوند هم استناد داد. (1)
با این توضیحات مشخص می‌شود که فرشتگان كارگزاران الهي و مأمور اجراي امور عالم تكوين هستند و وظايف سنگيني ازجمله قبض روح، ضبط اعمال، حمل عرش و غیره بر عهده آن‏ها است كه یکی از آن موارد، حامل و رساننده وحي به پيامبران هست. (2)
پس خداوند متعال، بسیاری از امور را بر عهده فرشتگان و ملائکه گذاشته است.
نکته دوم:
پدیده «وحي» از مهم‌ترین مباحث علوم قرآني بشمار می‌رود؛ چراکه قرآنی که سخن خداوند و کتاب هدایت بشر است، از طريق «وحي» نازل‌شده است.
مرحوم علامه طباطبائي (ره) درباره «وحي» مي‌نويسد: «وحي يك نوع تكليم آسماني (غيرمادي) است كه از راه حس و تفكر عقلي درك نمي‌شود. بلكه با درك و شعور ديگري است كه گاهي در برخي از افراد ـ به‌حسب خواست خدائي ـ پيدا مي‌شود و دستورات غيبي يعني نهان از حس و عقل را از وحي دريافت مي‌كند. عهده‌دار اين امر نيز، نبوت ناميده مي‌شود.»(3)
پيامبران در راستاي رياضت و موهبت‌های الهي، روح خود را چنان تعالي دادند كه ميان ايشان و معارف و حقايق الهي تلاقي حاصل می‌شود و آن‌ها را واقعاً با چشم دل خودشان می‌بینند. آنان الهي بودن معارف دريافتي را از طريق علم حضوري و شهودي دريافت می‌کنند؛ و دريافت شهودي و حضوري خطا بردار نيست. ارتباط معارف وحياني با خاستگاه الهی‌اش چنان براي پيامبران روشن و بی‌ابهام است كه هیچ‌گاه در وحي بودن آنچه دريافت می‌کنند به شك و خطا نمی‌افتند و کوچک‌ترین ترديدي در الهي بودن آنچه دريافت داشته‌اند، ندارند.
نکته سوم:
«وحي» به سه صورت انجام مي‌گيرد:
1. خواب و رویای صادقه.
2. فرشته وحی.
3. مستقيماً از جانب خداوند.
و اما تفصیل این موارد:
1. رؤياي صادقانه:
امام باقر (علیه‌السلام) در اين رابطه مي‌فرمايد: «نبي» كسي است كه به نبوت خود از طريق رؤيا آگاه شود و مانند رؤياي ابراهيم (علیه‌السلام) و رؤياي محمّد (صلّي الله عليه و آله) كه مقدمات نبوت خود را از قبل در خواب ديد. اين‌كه جبرئيل با پيام رسالت از جانب خداوند بر وي نازل شد.(4)
رؤياي صادق، راهي براي نزول وحي بر پيامبر است و چه‌بسا در خواب دانستني‌ها به وي القاء مي‌شد. امام علي (علیه‌السلام) در اين زمينه مي‌گويد: «خواب پيامبران وحي است.»(5)
2. نزول وحي به‌وسیله جبرئيل: فرشته‌اي كه بر پيامبر (صلّي الله عليه و آله) نازل مي‌شد و وحي را به وي ابلاغ مي‌كرد جبرئيل بود. جبرئيل كلام خدا را از راه گوش به پيامبر (صلّي الله عليه و آله) القاء مي‌كرد و پيامبر (صلّي الله عليه و آله) گاهي او را مي‌ديد و گاه هم او را نمي‌ديد، ولي جبرئيل وحي را بر قلب او نازل مي‌كرد. چنانكه مي‌فرمايد: «روح‌الامین آن را نازل كرده است، بر قلب (پاك) تو تا (مردم را) انذار كني.» (6)
در قرآن كريم، درآیات متعدّدي نسبت به نزول قرآن از طريق جبرئيل تصریح‌شده است.
3. وحي مستقيم و بدون واسطه: قسمتي از وحي به‌طور مستقيم و بدون وساطت فرشته انجام مي‌گرفت. اصحاب پيامبر (صلّي الله عليه و آله) نقل كرده‌اند كه: هنگام وحي، فشار روحی شديدي به پيامبر دست مي‌داد، حالتي (شبيه بيهوشي) بر وي عارض مي‌شد (يعني همان‌گونه كه آدم بی‌هوش به اطراف خود توجهي ندارد حضرت نيز در هنگام نزول وحي به هیچ‌چیزی توجه نمی‌کرد و همچون افراد غش كرده به كسي جواب نمی‌داد)، سر او به زير مي‌افتاد، رنگ صورتش تغيير مي‌كرد و عرق از روي او جاري مي‌شد، حاضران در جلسه نيز تحت تأثير اين وضع قرار مي‌گرفتند و براثر اين منظره سرهاي آنان نيز به زير مي‌افتاد. از امام صادق (علیه‌السلام) پرسيدند: «آن حالت مدهوش شدن كه به پيامبر (صلّي الله عليه و آله) به هنگام وحي دست مي‌داد، چه بود؟ فرمود: اين در هنگامي بود كه در ميان او و خداوند هیچ‌کس واسطه نبود و خداوند مستقيماً بر او تجلي مي‌كرد.»(7)
همچنین خداوند متعال مي‌فرمايد: «ما گفتار سنگيني را به تو القاء كرديم.»(8)
البته هميشه هنگام وحي مستقيمِ خداوند بر پيامبر اسلام (صلّي الله عليه و آله) چنين حالتي به ايشان دست نمي‌داد كه به‌عنوان نمونه به گفتگوي خداوند با پيامبر (صلّي الله عليه و آله) در شب معراج مي‌توان اشاره نمود.
نکته چهارم:
متخصصان علوم قرآني و انديشمندان مسلمان (9) اتفاق‌نظر دارند كه الفاظ و معاني قرآن و همین‌طور نظم و ساختار آن‌ها، صنع وحي و كار خداست و پيامبر اكرم (صلی‌الله علیه و آله) هيچ نقشي در آن نداشته و کلمه‌ای كم يا زياد نکرده‌اند؛ و تنها آن حضرت مهبط نزول وحي و ظرف نزول قرآن و رساننده بي کم‌وکاست وحي الهي به مردم است. مهم‌ترین شاهد آن، عدم توان از آوردن چنين معارفي، با خصائص و امكانات بشري است. چنانكه خود پيامبر درآیات متعدد با صراحت، وحي را به خداوند نسبت داده، خود را فقط مأمور و واسطه انتقال وحي وصف می‌کند. كه به تغيير در ماهيت وحي قادر نيست. خداوند در قرآن می‌فرماید: «بگو مرا نرسد كه آن را از پيش خود عوض كنم. جز آنچه را كه به من وحي می‌شود پيروي نمی‌کنم.»(10)
اما چرا خداوند کلمات قرآن را نیز به خودش نسبت می‌دهد و آن را به پیامبر واگذار نکرد؟ دلیلش ازاین‌قرار است: ازآنجاکه خداوند حکیم است و کارهایش را محکم و با استحکامات لازم انجام می‌دهد، می‌خواهد پیامش عیناً به مردم منتقل شود؛ اگر معنا و مفهوم را به پیامبر (ص) می‌داد تا ایشان خودش آن را به لباس لفظ درآورد و به شکل کلامی برای مردم توصیف کند، کتاب الهی محصول خدا-انسان می‌شد و دیگر بزرگ‌ترین معجزه الهی و حجتی برای حقانیت پیامبر (ص) به‌حساب نمی‌آمد؛ بگذریم از این‌که همیشه به ذهن مخاطب می‌رسید که شاید پیامبر (صلی‌الله علیه و آله) از نزد خود این کلام را آورده است و متأثر از ذهنیت و تلقی او بوده و لازم نیست ما از آن پیروی کنیم؛ و درنتیجه، هدف از بعثت انبیاء که هدایت مردم به راه صحیح بود، نقض می‌شد و چون خدا حکیم است هیچ‌گاه غرض و هدف خویش را نقض نمی‌کند، بلکه کارهایش را به شکل هدفمند و با استحکامات لازم انجام می‌دهد تا به هدف مطلوب برسد.
نتیجه:
با توجه به اینکه وجود خداوند مستقل بوده و در انجام امور، نیازی به غیر نداشته، اما وسایل و وسایطی را در تدبیر عالم قرار داده که شکوه نظام‌مندی این عالم را به نمایش می‌گذارد. بااینکه استناد همه کارهای فرشتگان و ملائکه به خداوند برمی‌گردد، ولی خداوند، در اموری ازجمله وحی، گاهی فرشته واسط قرار داده و از طریق ایشان، ارسال پیام می‌کند؛ اما ارسال وحی تنها به فرشته وحی ختم نشده و به‌صورت ارتباط مستقیم از جانب خداوند نیز صورت گرفته است. بنابراين پيامبر اسلام (صلّي الله عليه و آله) انواع گوناگون وحي را دارا بوده است که یکی از آن‌ها، وحی در قالب کلام لفظی از جانب خداوند است که پیامبر آن را عیناً دریافت و به همان شکل به مردم ابلاغ نمود تا خلوص و قداست آن به شکل کامل حفظ شود.
کلمات کلیدی:
وحی، فرشته، جبرئیل، کلام خدا، قرآن.
معرفی منابع مطالعاتی:
کریمی، مصطفی، وحی شناسی، قم، موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)، 1387 ش.
پی‌نوشت‌ها:
1.    طباطبايي، سید محمدحسین، تفسير الميزان‏، ترجمه موسوى همدانى، دفتر انتشارات اسلامى جامعه‏ى مدرسين حوزه علميه قم‏، قم‏ 1374 ش، ج 20، ص 298.
2.    سوره نمل، آيه 102؛ سوره بقره، آيه 97؛ سوره عبس، آيه 16.
3.    طباطبائي، سيد محمدحسین، قرآن در اسلام، قم، دفتر انتشارات اسلامي، چاپ هشتم، 1375، ص 85.
4.    کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۶۳ ش، ج 1، ص 176؛ علامه مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، مؤسسه الوفاء، ۱۴۰۳ ق، ج 18، ص 266.
5.    طوسی، محمد بن حسن، الامالی، قم، دارالثقافة، ۱۴۱۴ ق، ص 215؛ علامه مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج 11، ص 64.
6.    سوره شعراء، آیات 194 – 193.
7.    طاهري، حبيب‌الله، درس‌هايي از علوم قرآن، تهران، چاپ اول، 1377، ج 1، ص 251 ـ 258.
8.    سوره مزمل، آیه 5.
9.    خرمشاهی، بهاءالدین، دانشنامه قرآن، انتشارات دوستان، [بی‌تا]، ج 2، ذیل واژه وحی.
10.    سوره یونس، آیه 15.
 

زلزله بلاست یا یك رخداد طبیعی؟
بلا بودن یك زلزله منافاتی با حادثه طبیعی بودن آن ندارد و یك بلا ممكن است به شكل های مختلف و در قالب حوادث گوناگون طبیعی و غیر طبیعی رخ دهد؛ حوادثی نظیر آنچه ...

زلزله بلاست یا یك رخداد طبیعی؟

بلا بودن یك زلزله منافاتی با حادثه طبیعی بودن آن ندارد و یك بلا ممكن است به شكل های مختلف و در قالب حوادث گوناگون طبیعی و غیر طبیعی رخ دهد؛ حوادثی نظیر آنچه در پرسش آمده، ممكن است برای برخی امتحان و برای برخی دیگر عذاب باشد. در عین حال ممكن است  حادثه برای برخی هم كیفر باشد و هم امتحان و یا در برخی موارد تنها  بر اساس روند طبیعی باشد، یعنی امتحان و یا عذاب عامل وقوع حادثه نبوده ، بلكه بر اثر فعل و انفعالات طبیعی رخ داده باشد .

توضیح این امر آنكه به طور كلی حوادثی  كه در جهان طبیعت روی میدهد، چند گونه است:

الف) مصایب خود ساخته:

برخی بلاها به دست خود انسان ساخته میشود؛ این حوادثِ دردناك از نوع طبیعی است كه پرورده دست انسانهاست. اگر در شهری زلزله میآید و از بخشهای مستضعفنشین، هزاران قربانی میگیرد، اگر بیماری فراگیر یا قحط سالی همه گیر، تنها از افراد بینوا و از پا افتاده قربانی میگیرد، بر اثر عملكرد انسان، تحت تأثیر عوامل اجتماعی از جمله زورگویی ستمگران یا عمل نكردن به دستورهای دینی مبنی بر بهرهگیری صحیح از طبیعت، نظم، تعهد و...، است.

اگر افراد محروم همچون ثروتمندان از خانههای مقاوم در برابر حوادث برخوردار بودند و خانهها را طوری نمیساختند كه با مختصر حركتی در هم فرو ریزد،  چنین نمیشد.

در اینگونه بلایا، كافر و مؤمن یكسان تلقی میشود؛ بنابراین، طبق نظام علت و معلول كه بر عالم حاكم است، هر كس زمینههای لازم برای رویارویی با حوادث طبیعی (مثلاً زلزله برای كسانی كه روی خط زلزله زندگی میكنند) را فراهم نكند، آسیبپذیر خواهد بود.

قرآن كریم میفرماید: "إِنَّ اللَّهَ لاَ  یَظْـلِمُ النَّاسَ شَیئا وَ لَـَكِنَّ النَّاسَ أَنفُسَهُمْ یَظْـلِمُونَ ؛خداوند هیچ بر مردم ستم نمیكند؛ ولی این مردمند كه بر خویشتن ستم میكنند". (1)

ب) عاملی برای  بیداری و بازگشت:

گاهی حوادث ناخوشایند و ناگوار در زندگی انسانها رخ میدهد تا عاملی برای بیداری و  بازگشت به اصل فطرت  باشد؛ بر این اساس، زلزله می تواند گذشته از سنت طبیعی، و بلای آسمانی برای بیداری غافلان و تنبیه فاسقان یا امتحان همگان  باشد. این موضوع با طبیعی بودن و در كمربند زلزله قرار گرفتن یك شهر منافاتی ندارد، چرا كه حكمت الهی تعلق گرفته كه هر چیزی براساس علل و زمینه‏ها ضرورت پیدا كند حتی معجزه از دایره قانون علیت خارج نیست.

پ) كفاره  گناهان:

گاهی خدا برای از بین بردن آثار گناهان، برخی بلاها و مصیبتها را متوجه انسانها میكند تا به لطف و كرمش، بخشی از گناهان برخی گنهكاران را در دنیا بشوید تا پس از مرگ، گرفتار عذابهای دردناك نشوند.

ت) امتحان:

برخی بلاها برای آزمایش كردن مردم رخ میدهد؛ چرا كه یكی از سنتهای الهی است و به هیچ وجه تعطیل بردار نیست.

در قرآن كریم آمده است:

"وَ لَنَبْلُوَنَّكُم بِشَیْءٍ مِّنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِّنَ الاْمْوَا َلِ وَ الاْنفُسِ وَ الثَّمَرَ اَتِ وَ بَشِّرِ الصَّـَبِرِین؛َ

قطعاً شما را به چیزی از قبیلترس و گرسنگی و كاهشی در اموال و جانها و محصولات میآزماییم و مژده باد شكیبایان را".(2)

امتحان الهی شكل خاصی ندارد؛ گاهی در قالب فقر است. گاهی در پوشش غنا؛ گاهی به كثرت مال و اولاد است، گاهی به كاستن از آن ها.

قرآن می‏فرماید:

"نبلوكم بالشر و الخیر فتنةً؛ به خوبی و بدی شما را می‏آزماییم". (3)

در جریان وقوع  حوادث، افزون بر اعلان خطر و بیدارباش همگانی به این مطلب كه فاصله بین مرگ و زندگی بسیار كوتاه است و فواید دیگر، آزمون حس نوع دوستی و امتحان حركت در مسیر انسانیت نیز به عمل می آید.

در جریان آزمایش، هر كسی هویت خودش را نشان می دهد؛ در عده ای این حس  تقویت می‏شود و یاری‏رسانی‏ها برای روز قیامت ذخیره می‏شود .مضافاً بر این كه ملت‏ها و حكومت‏ها اظهار همدردی كرده، دولت‏ها و ملت‏ها به هم نزدیك می‏شوند و ده‏ها فواید دیگر اجتماعی و اقتصادی و روحی و معنوی كه بر وجود حوادث غم بار مترتب است.

 یكی دیگر از مهم‏ترین فوائد این گونه حوادث، درس گرفتن  جهت  رعایت اصول هندسی در ساخت و سازها و پیشگیری‏های لازم برای جلوگیری از تلفات و خسارات جبران‏ناپذیر آتی است.

 ث) برخی بلاها بر اثر گناه و خلافكاری پیش میآید. آثار وضعی عمل انسان است! این نوع بلاها نیزبه گونه ای زاییده  اندیشه و عمل خود انسان است.

قرآن كریم میفرماید:

"وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَیََّ ءَامَنُواْ وَاتَّقَوْاْ لَفَتَحْنَا عَلَیْهِم بَرَكَـَتٍ مِّنَ السَّمَآءِ وَالأَْ رْضِ وَلَـَكِن كَذَّبُواْ فَأَخَذْنَـَاهُم بِمَا كَانُواْ یَكْسِبُونَ ؛

 اگر مردمی كه در شهرها و آبادیها زندگی میكنند، ایمان آورند و تقوا پیشه كنند، درهای بركات آسمان و زمین را به روی آنها میگشاییم، ولی آنها آیات ما را تكذیب كردند، پس ما هم آنها را به مجازات اعمال شان گرفتیم". (4)

بعد از بیان این كه آنچه در عالم مادی اتفاق می افتد، بر اساس نظام علیت و معلولیت است. روشن می شود كه:

این گونه نیست كه تمام حوادث، مثل: زلزله، سیل و... كه در جهان طبیعت روی میدهد، در اثر اعمال انسان باشد، بلكه می تواند علل دیگری نیز داشته باشد، در این كه پاره‏ای از  شرور تكان دهنده برای غفلت زدایی و تأدیب است، تردیدی نداریم، چنان كه بعضی از عذاب‏ها هم كیفر كردار و ثمره اعمال مردم می‏باشد.

در توحید مفضل در خصوص یكی از حكمت‏های لرزش زمین امام صادق‏ علیه‏السلام می‏فرماید:

ای مفضل! عبرت بگیر از سرنوشت مردمی كه به وسیله زلزله‏ها با كمی زمان آن (چند ثانیه) چگونه جمعی هلاك شدند و گروهی منازل خود را ترك كرده و فرار می‏كنند!

اگر كسی بگوید: چرا زمین می‏لرزد؟ می‏گوییم: زلزله و نظائر آن موعظه و انذاری است برای مردم تا بترسند و تقوا را مراعات كرده و از معاصی كنده شوند.

سایر بلاهایی كه بر ابدان و اموال نازل می‏شود، به خاطر مصالحی است؛ اگر مردم شایسته و صالح باشند، در عوض آن، ثواب هایی برای آخرت شان ذخیره می‏شود كه هیچ چیز در دنیا با آن برابری نمی‏كند. گاهی این نوع بلاها سرعت می‏گیرد (در جوانی می‏رسد) كه به خاطر مصلحت فردی و اجتماعی است. (5)

  پی نوشت ها :

1. یونس(10) آیه  44.

2. بقره(2) آیه  155.

3. انبیا (21) آیه  35.

4. اعراف(7) آیه  96.

5. محمد باقر مجلسی،بحار،دارالاحیاء لتراث العربیه، بیروت، 1403 ق، ج 3، ص 121.

اين كه اين صدا براي انسان ها صداي زشتي باشد، به اين معنا نيست كه اصل خلقت اين حيوان و اين صدا زشت مي باشد.

اين كه اين صدا براي انسان ها صداي زشتي باشد، به اين معنا نيست كه براي خود آن حيوان هم زشت است و اصل خلقت اين حيوان و اين صدا زشت مي باشد. زيرا از خداوندي كه جميل مطلق است، زشتي خلق نمي شود و در جاي خود و براي خود اين حيوان مناسب و زيبا است يا زشت نيست. مثل عقرب كه گر چه حيوان موذي اي است. ولي همين حيوان براي خودش زندگي مناسبي دارد و سمّش براي او وسيله دفاع است و ...

بنا بر روايتي از امام علي در مورد اين آيه سوال شد و حضرت فرمود:

الله أكرم من أن يخلق شيئا ثم ينكره

خدا بزرگوارتر است از آن كه موجودي را بيافريند بعد همان مخلوق را زشت بشمارد. بعد امام ادامه داد اين مثالي است براي آن دو نفر كه خودشان در جهالت و نفهمي مثل الاغ بوده و فرياد هاي گوش خراششان مثل فرياد الاغ بود. (1)

بعضي ديگر از مفسران گفته اند در اينجا مشركان و فخرفروشي آنان با صداي بلند، به الاغ و صداي بلند آن كه ضرب المثل در زشتي و حماقت است، تشبيه شده اند (2) و اين گونه تشبيه كردن در عرف جامعه و در سيره عاقلان جاري است و توهين خدا به الاغ و مخلوق خودش نيست. بلكه با توجه به اين كه در بين آدميان الاغ ضرب المثل جهالت و كارهاي جاهلانه شده است، با اين تمثيل حقيقت مشركان بيان گرديده است.

بعض ديگر گفته اند چون صداي الاغ شبيه ترين صداها به صداي اهل جهنم است زيرا اول آن زفير و  آخر آن شهيق داشته و بسيار بلند است به گونه اي كه پرده گوش را مي آزارد، از اين رو زشت ترين شمرده شده است. (3) 

در تفسير نمونه آمده:

آنچه به راستي از صداهاي معمولي كه انسان مي‏شنود از همه زشتتر است همان صداي الاغ مي‏باشد، كه نعره‏ها و فريادهاي مغروران و ابلهان به آن تشبيه شده است. نه تنها زشتي از نظر بلندي صدا و طرز آن، بلكه گاه به جهت بي دليل بودن، چرا كه به گفته بعضي از مفسران، صداي حيوانات ديگر غالبا به واسطه نياز است، اما اين حيوان گاهي بي جهت و بدون هيچگونه نياز و بي هيچ مقدمه فرياد را وقت و بي وقت سر مي‏دهد! و شايد به همين دليل است كه در بعضي از روايات نقل شده كه هر گاه صداي الاغ بلند مي‏شود، شيطاني را ديده است. (4)

خلاصه اين كه زشت شمرده شدن از حيث عرف جامعه است و خدا با  توجه به عرف شناخته شده ، فريادهاي جاهلانه، بيجا، مغرورانه و تفاخرگرايانه جاهلان را به صداي الاغ تشبيه كرده كه در عرف انسان ها ، زشت ترين صداها است.                     

پي نوشت ها:

1. بحراني، البرهان، تهران، بنياد بعثت، 1416 ق، ج 4 ، ص 375.

2. بيضاوي، انوار التنزيل، بيروت، دار احياء التراث، 1418 ق، ج 4، ص 215؛ ابوحيان اندلسي، بحر المحيط، بيروت، دار احياء التراث، 1418 ق ، ج 8، ص 417.

3. ملا حويش، بيان المعاني، دمشق، ترقي، 1382 ق، ج‏3، ص 486.

4. مكارم شيرازي، نمونه، تهران، اسلاميه، 1374 ش، ج‏17، ص 56.

 

 

در اين كه حيوانات از موهبت عقل محروم اند، جاي ترديد نيست

از همين روست كه تكليفي متوجه آنان نيست، ولي حيوانات مراتب پائين تر از درك و شعور را دارا هستند، ‌ولي آنچه درباره هدهد مطرح است:

مواخذه حضرت سليمان از هدهد از باب مواخذه فرد عاقل و مكلف كه به نسبت تخلف از تكليفش مواخذه مي شود، نبوده است، بلكه از اين باب بوده كه حضرت سليمان به اذن الهي، حكومت و تسلط خاصي بر همه موجودات داشته و همه آن ها تحت فرمان تكويني او رفتار نموده اند. وقتي هدهد مدتي غايب بود،‌ حضرت سليمان او را تهديد به مواخذه نمود.

ثانياً: مرغ سليمان حساب ويژه اي داشته و از ساير هدهدها در همه اعصار و زمان ها متفاوت بوده، شايد از همين رو است كه قرآن كريم از او استدلال عقلي و منطقي بسيار دقيق را نقل نمود:

"إِنِّي وَجَدْتُ امْرَأَةً تَمْلِكُهُمْ وَ أُوتِيَتْ مِنْ كُلِّ شَيْ‏ءٍ وَ لَها عَرْشٌ عَظيمٌ ،وَجَدْتُها وَ قَوْمَها يَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ أَعْمالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبيلِ فَهُمْ لا يَهْتَدُونَ؛ (1)

 همانا در آن سرزمين زني را يافتم كه بر آن ها پادشاهي مي كرد، و از هرگونه نعمتي به او عطا شده بود و تخت با عظمتي داشت. آن زن و قومش را چنين يافتم كه به جاي خدا خورشيد را سجده مي كردند و مي پرستيدند. شيطان اعمال زشت شان را در نظرشان زيبا جلوه داده بود. از راه خدا بازشان داشته بود. آنان به حق هدايت نيافته بودند.

كساني كه با روش استدلال منطقي آشنا هستند، به خوبي مي دانند كه مرغ سليمان در واقع به روش قياس شكل اول از اقسام قياس هاي منطقي.(2) استدلال كرده و گفته: بلقيس و قوم او را شيطان فريب داده است. كساني را كه شيطان فريب دهد، گمراه مي شوند و غير خدا را مي پرستند. آن ها در برابر خورشيد سجده مي كنند.

 معلوم مي شود كه ممكن است حيواني تحت تصرف و تربيت انسان كامل، گفتار و كردار عاقلانه انجام دهد.

 از همين باب است كه اسب امام حسين در روز عاشورا حركاتي خردمندانه داشته (3)  ممكن است كه هدهد سليمان به دليل تصرف و تربيت خاص به گونه اي بوده است كه مي توانست به دليل غيبت ،مورد مؤاخذه حضرت سليمان قرار گيرد. در حالي كه چنين توقعي هرگز از هدهدهاي ديگر معقول نيست. پس اين گونه موارد جزئي مسايل استثنائي است و هرگز دليل بر عقل داشتن حيوانات نخواهد شد.

علامه طباطبايي در مورد عقل و اختيار حيوانات توضيح خوبي داده اند:

مي‏توان گفت حيوانات هم تا اندازه‏اي مختار هستند. احتمالا به تكاليفي مناسب با افق فهم و اختيارشان مكلف هستند.

دقت در آنچه گذشت آدمي را مطمئن و جازم مي‏كند به اينكه حيوانات نيز مانند آدميان تا اندازه‏اي از موهبت اختيار بهره دارند، البته نه به آن قوت و شدتي كه در انسان هاي متوسط هست. شاهد روشن  مدعا اين است كه ما به چشم خود بسياري از حيوانات و مخصوصا حيوانات اهلي را مي‏بينيم كه در بعضي از موارد كه عمل مقرون با موانع است، حيوان از خود حركاتي نشان مي‏دهد كه آدمي مي‏فهمد حيوان در انجام عمل مردد است، و در بعضي از موارد مي‏بينيم كه به ملاحظه نهي صاحبش و از ترس تنبيه يا به خاطر تربيتي كه يافته، از انجام عملي خودداري مي‏كند.

اين ها همه دليل بر اين است كه در نفوس حيوانات هم حقيقتي به نام اختيار و استعداد حكم كردن به سزاوار و غير سزاوار، وجود دارد. ...... وقتي صحيح باشد كه بگوييم حيوانات هم تا اندازه‏اي خالي از معناي اختيار نيستند و آن ها هم از اين موهبت سهمي دارند، هر چه هم ضعيف باشد، چرا صحيح نباشد احتمال دهيم كه خداي سبحان حد متوسط از  اختيار ضعيف را ملاك تكاليف مخصوصي قرار دهد كه مناسب با افق فهم آنان باشد، و ما از آن اطلاعي نداشته باشيم؟ يا از راه ديگري با آن ها برخورد مختار بكند و ما به آن معرفت نداشته باشيم؟خلاصه راهي باشد كه از آن راه پاداش دادن به حيوان مطيع و مؤاخذه و انتقام از حيوان سركش، صحيح باشد. و جز خداي سبحان كسي را بر آن راه آگاهي نباشد؟(4)

پي نوشت ها:

1.نمل(27) آيه 23و24.

2.مطهري، مرتضي، مجموعه آثار،قم، انتشارات صدرا، 1376 شمسي،‌ ج5، ص111.

3.صادقي ،محمد امين، جلوه هاي عرفاني نهضت حسيني،قم ،انتشارت بوستان كتاب، 1388 هجري شمسي، ص133.

4.طباطبايي، محمد حسين،تفسير الميزان، ترجمه موسوي همداني ،محمد باقر،قم ، انتشارات جامعه مدرسين،چاپ پنجم، 1374 هجري شمسي،ج 7،ص 115.

 

با سلام وادب هدف خداوند متعال از آقرینش فرشتگان چیست؟ خصوصا آنهایی که طبق گفته قرآن مدام در رکوع یا سجودند.

آیا خداوند نیازی به عبادت آنها دارد؟ پس فلسفه وجودی فرشتگان عموما و خصوصا این فرشتگان چیست؟ به طور مبسوط.

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
آفرينش تمام موجودات و از جمله فرشتگان داراي يك فلسفه معين است و آن اينكه هر چيزي كه امكان وجود داشته باشد، از فيض هستي خداوند برخوردار مي شود و اين به اقتضاي صفت رحمت و فياضيت الهي است. يعني فيّاضت و بخشندگي خدا كه سبب آفرينش همه موجودات شده، خلقت فرشتگان را نيز رقم زده است و از اين رو كه چنين موجوداتي لياقت و امكان خلقت را داشتند خداوند ايشان را از اين امر محروم نساخت.
اما در مورد ماهيت عملكرد فرشتگان بايد گفت از آيه اوّل سوره فاطر به دست مي آيد كه خداوند، فرشتگان را واسطه ميان خود و عالم مشهود قرار داده است. با تعبير "رسل" همه ملائكه را وسايطي ميان خود و مخلوقاتش در اجراي اوامر تكويني و تشريعي دانسته، با اين بيان مشخص مي شود كه حكمت آفرينش آن‏ها تنها عبادت نيست.
فرشتگان كارگزاران الهي و مأمور اجراي امور عالم تكويني هستند و وظايف سنگيني بر عهده آن‏ها است كه در ذيل به برخي از آن‏ها اشاره مي كنيم:
أ) حامل و رساننده وحي به پيامبران مي باشند.(1)
ب) نزول امر الهي به دست فرشتگان است، يعني در تدبير جهان كه به امر الهي انجام مي گيرد، اينان عامل اجرايي اند و آن را پياده مي كنند.(2)
ج) دسته‏اي از فرشتگان حاملان عرش خدا و آنان يا دسته‏اي ديگر شفاعت كنندگان مؤمنان هستند.(3)
د) لعن بر كفّار نيز از كارهاي فرشتگان است.(4)
ه') بشارت دادن به مؤمنان هم از كارهاي اينان است. طبق قرائن اين بشارت به هنگام احتضار داده مي‏شود.(5)
و) نوشتن كردار بندگان خدا از كارهاي ديگر فرشتگان است.(6)
ز) امداد مؤمنان از ديگر كارهاي آنان است.(7)
اما در مورد دسته اي از ملائكه اين گونه نقل شده كه:
« ان للَّه ملائكة ركّعاً الي يوم القيامه و ان للَّه ملائكة سجّداً الي يوم القيامة؛(8) خداوند فرشتگاني دارد كه تا روز قيامت در ركوعند، و فرشتگاني دارد كه تا قيامت در سجودند».
هرچند از اين تعبير به دست نمي آيد كه ايشان در گذشته هم همواره به همين حال بودند و يا در حال ركوع و سجود ازانجام وظايفي چون استغفار و دعا براي مومنان غافلند، اما در عين حال در مورد ماهيت عبادت و پرستش ملائكه بايد گفت:
به يقين خداوند به عبادت ايشان همانند هر موجود ديگري نياز ندارد چون غير از خدا هر چه موجود است، همه مخلوق خدا است و نيازمند به او ؛ قرآن مي‌فرمايد:«اي مردم! شما همگي نيازمند به خداييد. تنها خداوند است كه بي نياز و شايسته هر گونه حمد و ستايش است»(9)؛ فلسفه خلقت ايشان نيز عبادت خداوند نبوده و نيست، بلكه اين موجودات همانند همه موجودات ديگر بر اساس فلسفه اصلي آفرينش خود خلق شده اند كه همان اقتضاي ذات فياض خداوندي بودن است. يعني ذات خداوند متعال به جهت داشضتن فيض و جود مطلق و نامحدود اين اقتضا را دارد كه هر موجودي كه امكان خلقت دارد و خلقت او به شكوه اين عالم مي افزايد، آفريده شود و به همين جهت ملائكه و ديگر موجودات خلق شده اند.
اما لازمه خلقت حكيمانه خداوند اين بود كه هدف و مقصدي در مسير پيش روي موجودات خلق شده تعريف شود، چنان كه در برابر انسان و ساير موجودات به گونه هاي مختلف ترسيم شد و براي فرشتگان نيز وظايف و تكاليف و اهداف معيني رقم خورد.
اما سوال مهم اين است كه عبادت براي انسان منشا رشد و تكامل او است، اما اگر ملائكه را موجوداتي داراي فعليت محض بدانيم، عبادت ايشان نمي تواند به هدف رسيدن به كمال برتر و بالاتر باشد، پس هدف از اين عبادت چيست؟
در پاسخ بايد گفت درك كامل عالم فرشتگان بلكه حقيقت وجودي ايشان از عهده عقل بشر عادي بيرون است، اما از آنجا كه عالم فرشتگان عالم عقل محض بوده و نهايت ادراك و معرفت در آن موج مي زند، همه رفتارها در اين عالم بر اساس همين معرفت و ادراك شكل مي گيرد و در نتيجه عبوديت محض در آن حاكم است، همچون انسان هايي كه به واسطه معرفت بالايي كه نسبت به خداوند پيدا مي كنند، در تمام طول زندگي ذره اي از محور عبوديت و بندگي خداوند در همه افعالشان خارج نمي شوند.
در ساختار وجودي فرشتگان از آن جا كه عقل محض حاكم است، تمام فرشتگان به عبادت خداوند مشغول هستند، هرچند اين امردر قالب رفتارهاي گوناگون انجام بپذيرد؛ از اين بيان معلوم مي شود كه عبادت فرشتگان ناشي از هويت آنان و برخاسته از مرتبه وجودي آنان مي باشد، نه اينكه خداوند احساس نيازي به عبادت فرشتگان كرده و آنان را بدين منظور خلق كرده است.(10)

پي نوشت‏ها:
1. نمل (27) آيه 102؛ بقره (2) آيه 97؛ عبس (80) آيه 16.
2. سجده (32) آيه 5 و معارج (70) آيه 4.
3. مؤمن (40) آيه 7 و نجم (53) آيه 26.
4. بقره (2) آيه 161 و آل عمران (3) آيه 87.
5. فصّلت (41) آيه 30.
6. انفطار (82) آيه 11؛ يونس (10) آيه 21؛ زخرف (43) آيه 80 و ق (50) آيه 18.
7. آل عمران، آيه 124 و تحريم (66) آيه 4.
8. علامه مجلسي ، بحار الانوار، دارالكتب الاسلاميه ، تهران بي تا ، ج 59، ص 174.
9. فاطر (35) آيه15.
10. محمدتقي مصباح يزدي، معارف قرآن، ص 283- 295، نشر مؤسسة در راه حق، قم ـ 1364ش.
موفق باشید.

(دختری هستمم که پزشکان از علاجم نا امید شدند، شبی خواب حضرت زینب (س) را دیدم در گلوم آب ریخت شفا پیدا کردم ازم خواست اینو به بیست نفر بگم. این پیام به دست کارمندی افتاد اعتقاد نداشت کارشو از دست داد. مرد دیگری اعتقاد داشت 20 میلیون به دست آورد. به دست کس دیگری رسید عمل نکرد پسرشو را از دست داد. اگه به حضرت زینب اعتقاد داری این پیامو واسه 20 نفر بفرست............ 20 روز دیگه منتظر معجزه باش یکی اینو برام فرستاد.شما هم به هر کی دوست داشتین بفرستین.) بنده به حضرت زینب اعتقاد دارم ولی اینکه اگر به 20 نفر نفرستیم بلا نازل می شود معتقد نیستم. حضرت زینب مهربان است و اگر واقعا هم چنین حرفی زده اند تنها 20 نفر را.نه اینکه گردشی هرنفر باید به 20 نفر بفرستد. ضمن اینکه برایم اینکار مشقت دارد. حال چه باید بکنم؟ آیا واقعا باید انجام بدهم؟ اگه ندهم بلا نازل می شود؟ راهنمایی فرمایید.ممنون

پاسخ:
خداوند براي هدايت انسان و رساندن آن ها به سعادت و خوشبختي دو راهنما فرستاده است. از يك سو به آنان عقل و قدرت تفكر و انديشيدن به عنوان هدايتگر دروني داده است، و از سويي ديگر كتاب هاي آسماني همراه با پيامبران به عنوان مفسران حقيقي وحي فرستاده است، تا پيام هاي خداوند را براي مردم تبيين و تفسير كند. دين الهي و عقل سليم خدادادي به ما مي گويد: خرافات، موهومات و حرف هاي بي اساس و غير مستند را دور بريزيد. شأن و منزلت انساني انسان برتر از آن است كه حرف هاي غلط و سراسر خرافه افراد را كه تحت عنوان خواب مي شود بپذيرد. آموزه هاي ديني به ما مي گويد: تنها خواب انبياي الهي، به عنوان الهام و وحي مورد قبول و قابل استناد است. رها كنيد اين گونه حرف ها و نوشته هاي بي پايه را. آيا هيچ عقلي مي پذيرد كه هر كسي بيايد به دروغ ادعا كند كه من خواب ديدم كه فلان پيامبر يا امام معصوم يا فرزندان گرامي آنان مانند حضرت زينب كبري سلام الله عليها به من گفتند، فلان كار را بكنيد، و به مردم هم بگوييد كه چنين و چنان كنند؟ اگر بزرگاني همانند آيت الله بهجت و حتي شخص حضرت زينب (س) هم خواب ببيند، خوابش فقط در مورد شخص خودش ممكن است درست باشد و تنها براي او تكليفي ايجاد كند نه براي ديگران. بنابراين هيچ اعتنايي به اين گونه خرافات نكنيد.

موفق باشید.

آيا انسان گناهكار مي تواند بر روي زمين فرشته ها را ببيند (صحنه اي از حضور فرشته ها نزد انسان هاي مخلص)؟

با سلام و تشكر از ارتباط شما با مركز ملي پاسخگويي به سوالات ديني
در ابتدا باید گفت: هرچند در خصوص چگونگی وجود فرشتگان اطلاعات کاملی در اختیار ما نیست. اما بر این مطلب تقریبا اتفاق وجود دارد که فرشتگان موجوداتی مجرد هستند؛ یعنی وجودی مادی ندارند؛ براین اساس روشن است که دیدن فرشتگان با چشم عادی ممکن نیست.
دلیل این امر هم روشن است زیرا چشم ما تنها امکان درک واحساس تصاویر وصورت های خاص مادی را دارد؛ یعنی با انعکاس تصاویر اشیای مادی در چشم و طی فرآیند پیچیده ای،عمل دیدن امکان پذیر می گردد؛ و در این فرایند حتی همه موجودات مادی قابل دیدن نیستند. چه رسد به موجودات مجرد و غیر مادی که اصلا صورت مادی ندارند تا در چشم منعکس گردند و ...
البته این به معنی محال بودن دیدن فرشتگان نیست بلکه این امر ممکن است. اما به دو صورت:
1- یا باید انسان از مرتبه ملک و ماده فاصله گرفته، بدون اتکا به واسطه های مادی فرشتگان را ادراک کند؛ در این حالت هرچند در ظاهر فرد موفق به دیدن فرشته شده، اما در واقع با روح وجان خود او را ادراک ورویت کرده، از این حالت به کنار رفتن پرده ها تعبیر می شود .برای انبیا واولیا و یا برخی ازبندگان خاص خدا در مراتب مختلف حاصل می شود؛ یعنی برای برخی در حالت خلسه ومکاشفه وبرای برخی در حال بیداری رخ می دهد.
البته ممکن است برای برخی در شرائط خاص هم این امر امکان پذبر شود چنان که در مورد محتضر و کسی که در حال انتقال از این عالم به جهان آخرت است نقل شده است.
2- و یا اینکه فرشته از حال تجرد محض خارج شده ،به نوعی شکل مادی به خود بگیرد که ازاین امر به "تمثل" ومانند آن یاد می شود که موارد متعددی از این نوع تمثلات در قرآن ذکر شده؛
البته در حقیقت وچگونگی ارتباط فرشتگان با انسان ها و اصل تمثل اختلافات بسیار جدی بین فلاسفه وسایر علما وجود دارد اما مسلم است دیدن ملائکه توسط انسان های کامل و مومنی مانند حضرت مریم سلام الله علیها ویا همسر حضرت ابراهیم " ساره "(1) نقل شده و به علاوه حتی دیدن فرشتگان از جانب افراد گنهکار ومستحق عذاب مانند قوم حضرت لوط (2) در قرآن به صراحت ذکر شده است. ولی باید توجه داشت که این گونه دیدن ها کمال برای آنها محسوب نمی شود. زیرا این فرشتگان مامور عذاب قوم لوط بودند و دیدن ملک عذاب کمالی نیست.
اما در هر حال چنان که ذکر شد این رویت با تغییر در یکی از دو طرف بیننده و دیده شونده یا هردو امکان پذیر است (3).

پی نوشت ها :
1. هود(11) آیه70.
2. هود(11) آیه 82.
3. محمد تقی مصباح، معارف قرآن نشر موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی ، قم 1380 ش، ص283 ونیز : الهی قمشه ی حکمت الهی نشر انتشارات اسلامی قم 1363 ش ، ج1، ص293 .

سلام، آیا فرشتگان مختار هستند؟ اگر مختار هستند، پس چرا معصوم می باشند؟ (با توجه به اینکه یک طرف وحی فرشتگان می باشند پس باید معصوم باشند) و اگر مختار نیستند، پس چرا در مقابل انسان سجده نکردند؟ یعنی از حکم خدا سرپیچی کردند.

با سلام و تشکر از ارتباط¬تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی

اولا تعارضی بین مختار بودن و معصوم نبودن نیست. چنان که همه انبیاء و ائمه معصوم هستند. اما در عین حال مختار هم هستند، پس نمی توان گفت اگر فرشتگان مختارند پس چرا معصومند؛ آن چه که از معارف دینی به دست می آید آن است که فرشتگان دارای مسئولیت ها و تکالیفی هستند. اما در انجام این وظایف خود تخطی و تخلف نمی کنند و به همین دلیل خداوند آن ها را از هر نوع عصیان و تخطی مصون داشته است:
« لا يَعْصُونَ اللَّهَ ما أَمَرَهُمْ وَ يَفْعَلُونَ ما يُؤْمَرُون (1) هرگز فرمان خدا را مخالفت نمى‏ كنند و آنچه را فرمان داده شده ‏اند (به طور كامل) اجرا مى ‏نمايند! »
به همین جهت ادعای تخلف آنان از دستور الهی هم نادرست است زیرا در قرآن تصریح شده که همه فرشتگان بر آمد سجده کردند و تنها ابلیس سجده نکرد که در همین آیه تأکید می شود او از جنیان بود نه فرشتگان:
« فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْليسَ كانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّه؛ (2) آنها همگى سجده كردند جز ابليس- كه از جن بود- و از فرمان پروردگارش بيرون شد ». پس به یقین ابلیس از فرشتگان نبود. بلکه از جنس جن که امکان عصیان و تخلف دارد بود، هرچند به نوعی تصور فرشته بودن ابلیس وجود داشته چنان که از امام صادق (ع) در مورد ابلیس سؤال شد که آیا از فرشتگان بود؟ حضرت فرمود:
«ابلیس از جن بود، ولی همراه فرشتگان بود؛ آن چنان که آن‌ها فکر می‌کردند از جنس آنان است؛ اما خدا می دانست که از آن‌ها نیست». (3)

پی‌نوشت‌ها:
1. تحریم (66) آیه 6.
2. کهف (18)، آیه 50.
3. علامه مجلسى، بحار الأنوار، مؤسسة الوفاء بيروت - لبنان، 1404 ق، ج 60، ص 218.

صفحه‌ها