جهان شناسي

1- عالم ذر یعنی چه؟  یا  فرشته مفرب خداوند (حجرالاسود) مسئول چه کاری در عالم زر بوده اند؟

2- دلیل اینکه در طواف کعبه رو به سنگ حجرالاسود دست بلند می کنیم چیست؟؟؟؟؟؟؟؟؟

پرسش1: عالم ذر یعنی چه؟ یا فرشته مفرب خداوند (حجرالاسود) مسئول چه کاری در عالم ذر بوده اند؟
پاسخ:
با سلام و تشکر به خاطر ارتباطتان با این مرکز.
در خصوص عالم "ذر" می توان گفت که در قرآن، آیاتی(1) وجود دارد که مفادش آن است که از فرزندان آدم پیمانی بر ربوبیت خدا گرفته شده، اما این پیمان چگونه و در چه زمان بوده است، در این آیات توضیحی ارائه نمی شود. برخي اين عالم را همان عالم پيش از حيات دنيا يا به اصطلاح عالم ذر دانسته اند؛ در هر حال مفسران درباره این پیمان و زمان و مکان، بلکه حقیقت آن اختلاف کرده‏اند که در ذیل به برخی از این نظریه‏ ها اشاره می‏ کنیم:
أ) نظریه محدّثان اسلامی‏
محدثان اسلامی بر اساس فهم برخی از روایات بر این باورند که خداوند به هنگام آفرینش آدم، تمام فرزندان آینده او را به صورت موجودات ریز درآورد و به آنان گفت: «ألست بربّکم» آنان گفتند «بلی» سپس همگی را به صلب و پشت آدم بازگردانید. آنان هنگام خطاب الهی دارای عقل و شعور کافی بودند و سخن خدا را شنیدند و پاسخ او را گفتند. این پیمان به این خاطر از آنان گرفته شد که راه‏های عذر در روز رستاخیز را روی آنان ببندد.(2)
اشکالاتی بر این نظر وارد شده است که محققان به آن اشاره کرده‏ اند. (3)
ب) نظریه برخی مفسران‏
گروهی از مفسران معتقدند باید آیه را بر توحید فطری حمل نمود. در توضیح نظریه خود گفته ‏اند: انسان با رشته غرائز و استعدادها و انواع تقاضاها و درخواست‏ های طبیعی و فطری به جهان گام می‏ نهد. آدمی هنگام تولد و خروج از صلب پدر و دخول به رحم مادر و در وقت انعقاد نطفه، ذره‏ای بیش نیست، ولی در این ذره استعدادهای فراوان و لیاقت‏های قابل توجهی است، از آن جمله استعداد و فطرت خداشناسی. با تکامل این ذره در بیرون رحم، تمام استعدادها شکفته شده و به مرحله کمال و فعلیت می‏ رسد.
خدا انسان‏ها را از پشت پدران و رحم مادران بیرون آورد و آفرینش آن‏ها را با خصوصیاتی ترکیب داد که پیوسته پروردگار خود را بشناسند و نیاز خود را به او احساس کنند.
هنگامی که انسان‏ها به نیاز خود به خدا توجه پیدا کردند و خود را غرق در نیاز دیدند، گویی به آنان گفته می‏ شود:
من خدای شما نیستم؟ آنان می‏ گویند: چرا گواهی می‏ دهیم که خدای ما هستی.(4)
ج) نظریه علامه طباطبایی‏
علامه طباطبایی معتقدند این آیه ناظر به وجود و حضور جمعی انسان‏ها در حضور خدا است؛ حضوری که غیبت در آن متصور نیست، گویی همه فرزندان آدم یک جا از پشت پدران گرفته شده، گرد هم جمع آمده‏اند و در برابر خدا حضور دارند. در این حالت هر انسانی خود را حضوری می‏ یابد و یافته‏ اش گواهی روشن بر وجود خدا و خداوندگاری او است، ولی قرار گرفتن انسان‏ها در گردونه زمان و تحولات جهان، آدمی را چنان مشغول و از خود بی خود می‏ کند که از آن علم حضوری که به آفریدگار خود داشت، غافل می‏ گردد.(5)
آن چه تا این جا آوردیم، دیدگاه‏ های برخی از محدثان، متکلمان و مفسران راجع به تفسیر آیه ذر بود.
پس از بیان نظریات مختلف می‏ گوییم:
ظاهراً آیه گفت و گویی بین خدا و انسان می ‏باشد. در این گفت و گو خداوند از انسان‏ها اقرار می‏ گیرد که پروردگار آنان است. اقرار گرفتن برای اتمام حجت بر انسان می‏ باشد که درآینده ادعای غفلت نکند.
آیا گفت و گو به همین صورت که در آیه آمده، اتفاق افتاده؟ موطن و عالمی که این میثاق گرفته شده، کجا است؟ دنیا یا غیر آن؟ آیا این میثاق قبل از تولد انسان گرفته شده یا بعد از آن؟
در پاسخ به این سئوالات نظریات مختلفی ارائه شده است.
آیت الله جوادی آملی بعد از بررسی نظریات مفسران در آیه، دو احتمال را موجه دانسته‏ اند.
أ) بیان تمثیلی:
هر چند ظاهر آیه حاکی از گفت و گویی بین خدا و انسان و گرفتن اقرار است، ولی این آیه در مقام بیان واقع نیست، بلکه مقصود صرفاً تمثیل است.
خداوند در واقع از فرزندان آدم اقرار نگرفته، بلکه مراد آن است که گویا خداوند از همه انسان‏ها اقرار گرفته است. مسئله ربوبیت خدا و عبودیت انسان به قدری روشن است که گویا همه انسان‏ها گفتند «بلی». شیوه بیان این آیه بیان تمثیلی است مانند آیه یازدهم سوره فصلت که فرمود: «سپس آهنگ آفرینش آسمان کرد و آن بخاری بود، پس از آن
به زمین فرمود: خواه یا ناخواه بیایید. آن دو گفتند: فرمان‏پذیر آمدیم»(6) آن دو گفتند با رغبت می‏آییم، در حالی که در واقع گفت و گویی بین خدا و آسمان و زمین واقع نشده است.
پس در آیه میثاق (عالم ذر) امر و نهی لفظی نیست، بلکه در حقیقت تمثیل است.
قرآن بیان نموده که درصدد تمثیل است.
«اگر قرآن را بر کوهی فرو می‏ فرستادیم، یقیناً آن کوه را از بیم خدا فروتن و از هم پاشیده می‏ دیدی. این مثل‏ ها را برای مردم می‏زنیم؛ باشد که آنان بیندیشند».(7)
در این آیه خداوند می‏ فرماید که انزال قرآن بر کوه مثلی است که برای به تفکر واداشتن انسان به کار رفته است، بنابراین احتمال گفت و گوی ذکر شده در آیه میثاق، صرفاً تمثیلی است برای بیان وضوح ربوبیت خدا و عبودیت انسان.(8)
ب)بیان واقعی:
معنای دوم که بیش تر مورد نظر است، این می‏باشد که آیه صرفاً تمثیل نیست، بلکه به لسان گفت و گو از واقعیتی سخن می‏گوید که در خارج رخ داده و واقعیت این است که خداوند با زبان دو حجت خود با انسان سخن گفته است:
یکی زبان عقل (پیمبر درونی انسان) و دیگری زبان وحی از طریق انبیا (پیامبران بیرونی). این دو حجت، خدا را به انسان می‏ نمایانند و ربوبیت او را بیان می‏ کنند. این دو از هیچ انسانی دریغ نشده است؛ با وجود این دو حجت، دیگر انسان نمی‏ تواند ادعای فراموشی و غفلت کند.
نکته‏ ای که از آیه به دست می‏ آید، نوعی تقدم این میثاق بر زندگی انسان می‏ باشد. از این رو حجت باطنی (عقل) و ظاهری(وحی) هر چند تقدم زمانی بر انسان و اعمال ارادی او ندارد، ولی بر مکلف شدن انسان حداقل تقدم رتبی دارد؛ یعنی ابتدا حجت بر عبد تمام می‏ شود، سپس مکلف به تکالیف الهی می‏ گردد. بنابراین مقصود آیه، گفت و گوی لفظی بین خدا و انسان نیست، بلکه اعطای دو حجت محکم الهی به انسان است.
با توجه به معنای فوق موطن و عالمی که این میثاق الهی در آن رخ داده، دنیا می‏ باشد و برای هر انسانی بعد از تولد او چنین چیزی رخ می‏ دهد؛ بنابراین آیه میثاق هیچ دلالتی بر ازلی بودن انسان یا حتی هرگونه وجودی قبل از تولد برای آدمی ندارد، بلکه آیه یا صرفاً یک تمثیل است، نه بیان واقع و یا از واقعیت اعطای حجت باطنی و ظاهری سخن می‏گوید که مربوط به بعد از تولد انسان می‏ باشد.(9)
برای آگاهی بیش تر ر.ک: فطرت در قرآن، تفسیر موضوعی قرآن کریم، آیت‏الله جوادی آملی، نشر اسراء قم، فصل سوم. این کتاب به اقوال مختلف درباره آیه میثاق پرداخته و بعد از نقل اقوال مختلف، دو نظر فوق را پذیرفته است.
با توجه به مطالب ذكر شده روشن مي شود كه وجود چنين عالمي اثبات شده نيست تا چه رسد به جزييات آن و مسئوليت هاي فرشتگان در اين عالم ؛ به علاوه كه فرشته اي به نام حجرالاسود نداريم و اين نام نام سنگي مقدس است كه بر كعبه نصب شده.

پی‏ نوشت‏ها:
1. اعراف(7) آیه 172 - 174.
2. مجمع‏البیان، ج‏5، ص 390، بیروت، مؤسسه اعلمی؛ تفسیر فخررازی، ج‏15، ص 47 - 46، چ داراحیاءالتراث، بیروت.
3. تفسیر تبیان، ج‏5، ص 28؛ مجمع‏البیان، ج 4، ص 390.
4. مجمع‏البیان، ج‏4، ص 391؛ تفسیر ظلال القرآن، ج‏9، ص 59 - 58؛ تفسیر رازی، ج‏15، ص 53.
5. تفسیر المیزان، ج‏8، ص 455.
6. فصلت(41) آیه 16.
7. حشر(59) آیه‏21.
8. جوادی آملی ، فطرت در قرآن، ص 123 - 126 و 135.
9.همان.
----------------------------

پرسش2: دلیل اینکه در طواف کعبه رو به سنگ حجرالاسود دست بلند می کنیم چیست؟
پاسخ:
چون این کار مستحب است.
کسی که طواف می کند، مستحب است وقتی مقابل حجر الاسود رسید، حجر الاسود را ببوسد؛ اگر به خاطر ازدحام جمعیت نتواست ببوسد، مستحب است دستش را به آن بمالد و اگر این هم نشد، مستحب است از دور با دستش به حجر الاسود اشاره کند.(1)

پی نوشت:
1. وسائل الشیعه ،ج9 ،ص 402.

با سلام، آيا فرشته نكير ومنكر براي همه با قيافه هاي ترسناك مي آيند؟

پرسشگر گرامی باسلام و تشکر و تسلیت ایام عزای امام حسین (ع)
احتضار، دروازه ورود به عالم آخرت است و در لحظات احتضار، چشم برزخی انسان بینا شده و با توجه به جایگاه و مقام ایمانی اش، با صحنه های زیبا و شادی آور یا زشت و هولناک مواجه می شود. در آن لحظات محتضر امامان و ملائکه قبض روح را متناسب با وضعیت ایمانی خود می بیند. اگر مؤمن باشد، آنان را در چهره رحمت و مهر و عطوفت می بیند و اگر گناهکار و کافر باشد، در چهره قهر و غضب .
روایات زیر حکایت از این مطلب است:
ولملك الموت أعوان من ملائكة الرحمة والنقمة يصدرون عن أمره؛ (1)
امام علی فرمود:
حضرت عزرائیل یارانی از ملائکه رحمت و عذاب دارد که به امر او جان افراد را می گیرند.
من أحبني وجدني عند مماته بحيث يحب ، ومن أبغضني وجدني عند مماته بحيث يكره.(2)
ایشان فرمود:
آن که مرا دوست بدارد ، هنگام مرگ مرا در چهره ای دوست داشتنی می ببیند و آن که مرا دشمن بدارد، در چهره ای خشن و ناخوشایند .
قال رسول الله صلى الله عليه وآله :
إن هؤلاء الكاتمين لصفة رسول الله صلى الله عليه وآله والجاحدين لحلية علي ولي الله إذا أتاهم ملك الموت ليقبض أرواحهم أتاهم بأفظع المناظر وأقبح الوجوه ، (3)
رسول خدا فرمود:
کسانی که نبوت رسول الله و ولایت امیر مؤمنان را کتمان کنند و بدان کافر باشند، ملک الموت را در ترسناک ترین چهره می بینند که برای قبض روحشان می آید (و طبیعی است که مؤمنان به نبوت و ولایت بر عکس، ملک الموت را در زیباترین و شادی آورترین صورت می بینند.)
والله لا يبغضني عبد أبدا يموت على بغضي إلا رآني عند موته حيث يكره ، ولا يحبني عبد أبدا فيموت على حبي إلا رآني عند موته حيث يحب ،(4)
امام علی فرمود:
کسی که بر بغض من بمیرد، مرا در چهره ترسناکی ببیند و کسی که بر محبت من بمیرد، مرا در چهره دلربایی مشاهده کند.
و در روایات داریم که :
نکیر و منکر، دو ملکی هستند که در قبر برای سؤال از کافران می آیند و ترسناک می باشند اما برای مؤمنان دو ملک دیگر می آید که بشیر و مبشر، نام دارند و زیبا و آرامش دهنده و بشارت آورند.(5)
پی نوشت ها:
1. بحار الأنوار ، مجلسي ، ج 6 ، ص 141.
2. همان، ص 188.
3. همان،190.
4. همان،ص199.
5. اوائل المقالات، شیخ مفید، ص76.

چرا شیطان با انهمه عبادت که می گویند از مقربان درگاه بود یعنی خالصانه عبادت می کرد که اگه این نبود مقرب نمی شد دچار غرور شد ؟ و اینکه چرا عذر خواهی نکرد؟ و این همه مهلت به او داده شد بجای مزد او؟ یعنی خدا مزد او را چیزی قرار داد که به بد بختی ما انجامید؟ این درست نیست که برای رضای یک نفر این همه ادم به جهنم بروند؟ نگویید اختیار است چون اگه شیطان نبود ما منرف نمی شدیم

پرسشگر گرامي باسلام و تشکر از ارتباط با اين مرکز.
شيطان آفريده نشد تا خلايق را بفريبد. او فريب نفس خويش را خورد . از خداوند مهلت خواست تا دنيا هست، او نيز باشد، از آن پس قسم خورد تا انسان‏ها را بفريبد. مگر كسانى را كه مؤمن باشند.(1) . خداوند نيز اين مهلت را به شيطان داد.
اما چرا اين مهلت را از طرف خداوند يافت، مى‏توان گفت فلسفه وجود شيطان براى انسان، همانند وجود قواها و غرايز و نفس اماره درون انسان است كه انسان‏ها را به سوى بدى و دور شدن از خدا امر مى‏كنند. از طرف ديگر گرايش به سوى كمال و نيكى و خرد و رسولان و پيامبران الهى، در مقابل آن ها قرار مى‏گيرند تا انسان‏ها را به كمال و خوشبختى سوق دهند. تنها در صورت وجود هر دو نيرو در انسان است كه وى مى‏تواند با اختيار خود، يكى از دو راه را انتخاب كند تا به سعادت يا شقاوت برسد. بنابراين اگر نفس اماره و نيروهاى سركش و شيطان‏ها نبودند، انسان نمى‏توانست در معرض آزمون الهى قرار گيرد و با نفى و طرد و مبارزه با آن ها، موجب شكوفا شدن استعدادهاى عالى انسانى و سير در مسير كمال و خوشبختى و سعادت ابدى شود، پس شيطان شر مطلق نيست.
"علامه طباطبايى" فرموده است: "اگر شيطانى نبود، نظام عالم انسانى هم نبود، وجود شيطانى كه انسان را به شر و معصيت دعوت كند، از اركان نظام عالم بشر است، نسبت به صراط مستقيم، او به منزله كناره و لبه جاده است . معلوم است كه تا دو طرفى براى جاده نباشد، متن جاده هم فرض نمى‏شود".(2)
دنيا ميدان آزمايش است . انسان هدف اين آزمايش، پس حريف قدرى چون شيطان لازم است تا انسان بتواند در مصاف با او، استعدادهاى خارق‏ العاده خود را شكوفا كند.
بنابراين ماهيت وجود انساني، ماهيت موجود داراي اختيارو انتخاب است . چون مسئله انتخاب به ميان آيد، بايد دو طرف نيك و بد فرض شود تا انتخاب و اختيار معنا داشته باشد.
پس خداوند چون انسان را موجود داراي اختيار آفريد، نمي توان گفت چرا راه هاي گناه (و از جمله وجود شيطان) بسته نشد و چون راه هاي گناه بسته نشد،راه دوزخ هم بسته نيست.
خداوند انسان را آفريد . هدف اين است كه او به بهشت دست يابد، اما با اختيار و انتخاب خود او . طبعا انسان هائي وجود دارند كه با سوء اختيار خود راه بهشت و رحمت الهي را انتخاب نمي كنند، بلكه جايگاه دوزخ را انتخاب مي كنند.
بنابراين وجود بهشت و دوزخ، بنابر انتخاب و اختيار انسان ها است .انتخاب و اختيار انسان ها، لازمه وجود موجود داراي اختيار است. پس نمي توان گفت چرا خداوند فقط بهشت را نيافريد.
شيطان (چه شيطان جني و چه شيطان انسي) با انواع حيله‏ها و القاها و زينت دادن‏ها به زمينه گناه كه در نفس انسان است، ترغيب مي‏كند، امّا شيطان، علّت تامه گناه نيست، به اين معنا كه غرائز نفساني در وجود انسان، باعث و علّت گناه است . شيطان هم با ترفندهاي خود به آن كمك مي‏كند. بنابراين، اگر شيطان هم خلق نمي‏شد، انسان به وسيله غريزي كه در وجودش هست، گناه مي‏كرد، بله اگر شيطان نبود، انسان، كمتر گناه مي‏كرد، چون تحريكات شيطاني نبود. قلمرو قدرت شيطان در حد وسوسه است. "يوسوس في صدور النّاس" پيامبر(ص) در خطبه آخر شعبان فرمود: "يغلّ فيه الشياطين؛ يعني در ماه مبارك رمضان شياطين در غل و زنجيرند . قدرت بر وسوسه ندارند". اما معصيت و گناه انسان ها در اين ماه بسته و ختم نمي شود، اگر چه كمتر مي شود.
در مقابله وجود شيطان و نفس اماره در جود انسان، عقل و خرد وي و فطرت خداجوي و پيامبران الهي قرار دارند.
پس در يك طرف نيروهاي خير و در طرف ديگر نيروهاي شر وجود دارند.
حديثي را از امام صادق(ع) نقل مي‏كنيم: "اصول الكفر ثلاثة: الحرص و الاستكابر و الحسد، فامّا الحرص، فانّ آدم(ع) حين نهي عن الشجرة حمله الحرص علي أن أكل منها و امّا الاستكبار فابليس حيث امر بالسجود لآدم(ع) فأبي و امّا الحسد فابنا آدم حيث قتل احدهما صاحبه؛
ريشه‏ هاي كفر سه چيز است: حرص و استكبار و حسد، امّا حرص، باعث شد كه آدم از درختي كه خوردن از آن ممنوع شده بود، بخورد .از بهشت رانده شد اما استكبار، باعث شد كه ابليس وقتي كه خدا به او امر كرد كه بر آدم سجده كن، سجده نكرد . باعث كفر او شد امّا حسد باعث شد كه قابيل، برادرش هابيل را بكشد.(3)
در اين روايت ريشه ‏هاي گناه را همان غرايز موجود در نفس انسان دانسته است. فريب شيطان از طريق همين نيروها در وجود انسان است . اگر كسي بتواند نيروهاي وجود خود را در كنترل خود قرار دهد و عقل و خرد بر هواهاي نفساني غالب كند، فريب شيطان را نخواهد خورد.

پي‌نوشت‌ها:
1. ص (38) آيه 82 و 83.
2. تفسير الميزان، ترجمه فارسى، ج 8، ص 50.
3. اصول كافي، ج 2، ص 289.

با سلام و خسته نباشيد خدمت شما جنس فرشتگان الهي و همچنين شيطان مردود چيست؟ و بنا به خطبه 91 نهج البلاغه فرشتگان زمان را درک ميکنند. مفهوم اين سخن ارزشمند چيست سوال ديگرم اين بود که طي الارض چيست؟ وانسان با عبادت زياد طي الارض ميشود؟ با تشکر

پرسش 1:
سوالي در رابطه با فرشتگان شرح :
جنس فرشتگان الهي و همچنين شيطان چيست؟

پاسخ:
با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
شيطان كه از طايفه جن است و با فرشتگان متفاوت است .
آيات قرآن و روايات اهل‌بيت(ع) فرشتگان را از زاويه‌هاي مختلف توصيف كرده‌اند كه ما در دو محور جنس فرشتگان و ويژگي‌هاي فرشتگان پاسخ را ارائه مي‌كنيم:
ا: جنس فرشتگان:
از امام صادق(ع) حكايت شده: «خداوند عزوجل ملائكه را از نور خلق كرد.»(1)
از حضرت علي(ع) نقل شده كه در مورد ملائكه فرمودند: «آن ها نه در صلب پدران جاي مي‌گيرند و نه در رحم مادران و نه خلقت شان از ماء مهين است.»(2)
باز از حضرت حكايت شده كه: «پي در پي آمدن شب‌ها و روزها در آن ها تغييري ايجاد نمي‌كند.»(3)

از برخي روايات به دست مي‌آيد كه:
1. ملائكه موجوداتي هستند منزه از ماده جسماني، چون ماده جسماني در معرض زوال، فساد و تغيير است، همچنين كمال در ماده، تدريجي است از مبدا حركت مي‌كند و چه بسا در بين راه به موانع و آفاتي برخورد كند و قبل از رسيدن به حد كمالش از بين برود، ولي ملائكه اين طور نمي‌باشند.(4)
2. در روايات گاهي ديده مي‌شود كه جبرئيل مثلاً به صورت فلان انسان بر پيامبر(ص) نازل مي‌شد كه اين از باب تمثّل است؛ به اين معنا كه ظهور ملائكه براي بيننده به صورت بشر است نه اينكه ملك، بشر بشود بلكه تمثل به اين معناست كه چيزي به صورت چيز ديگر ظاهر شود مثلاً در سوره‌ مريم آيه‌ي 19 مي‌فرمايد: «فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَراً سَوِياً» كه جبرئيل خود را به صورت بشري براي حضرت مريم(س) ظاهر كرد ،يعني جبرئيل در ظرف ادراك ايشان به آن صورت محسوس شد، نه اينكه واقعاً هم به آن صورت درآمده باشد؛ بلكه خارج از ادراك وي صورتي غيرصورت بشر داشت.(5)
3. اينكه در روايات حكايت شده كه ملائكه از نور خلق شدند، اين احتمال مي‌رود كه ممكن است از يك اشعه‌ي غيرمرئي خلق شده باشند، چون نور فقط به اين نور محسوس اطلاق نمي‌شود، بلكه اشعه‌هايي در اين عالم هستند كه نورند، ولي با چشم ديده نمي‌شوند(6) و البته اين نكته نيز قابل توجه است كه به مقولاتي از قبيل علم، عقل، ايمان و قرآن هم نور اطلاق شده است(7).
4. محل فرود ملائكه‌ وحي، قلب مبارك رسول الله(ص) مي‌باشد. «نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الأَمِينُ عَلَى‏ قَلْبِكَ»(8) كه علامه طباطبائي در تفسير الميزان ذيل اين آيه مي‌نويسند:
منظور از قلب در كلام خداي تعالي «جان و نفس» آدمي است . رسول خدا(ص) در همان حالي كه به او وحي مي‌شد، هم مي‌ديد و هم مي‌شنيد، اما بدون اينكه دو حس بينائي و شنوائي‌اش به كار بيفتد، ‌همچنان كه در روايت آمده، كه حالتي شبيه به بيهوشي به حضرت دست مي‌داد،(9) پس همان طور كه ما شخصي را مي‌بينيم و صدايش را مي‌شنويم، ايشان فرشته‌ وحي را مي‌ديد و صدايش را مي‌شنيد اما بدون اينكه دو حس بينائي و شنوائي مادي خود را چون ما به كار گيرد. اگر رؤيت و شنيدن حضرت در حال وحي مثل ديدن و شنيدن ما بود، ‌پس بايد آنچه مي‌ديد و مي‌شنيد، ميان او و ساير مردم مشترك باشد . اصحابش هم فرشته‌ وحي را ببينند و صدايش را بشنوند و حال آنكه گاهي اصحاب حضور داشتند و فرشته‌ وحي نازل مي‌شد ولي آن ها چيزي احساس نمي‌كردند(10).
ديدن ملائكه مستلزم اين است كه عالم غيب فرشتگان مبدل به عالم شهود (ماده) شود، زيرا نفوس مردمي كه در عالم ماده گرفتارند و به عالم طبيعت دل بسته‌اند، طاقت مشاهده‌ي ملائكه را ندارند، زيرا عالم مردم دنيا با عالم فرشتگان متفاوت است . قرار گرفتن در عالم فرشتگان جز به اين ممكن نيست كه از عالم ماده به ماوراي ماده منتقل شوند(11).
5. قرآن كريم مي‌فرمايد: «ستايش مخصوص خداوندي است آفريننده‌ آسمان‌ها و زمين، كه فرشتگان را رسولاني قرارداد داراي بال‌هاي دو گانه و سه گانه و چهار گانه، او هر چه بخواهد در آفرينش مي‌افزايد...»(12).
اينكه قرآن ملائكه را داراي بال معرفي مي‌كند، به اين معناست كه فرشتگان نيز مجهز به چيزي هستند كه با آن از آسمان به زمين و از زمين به آسمان مي‌روند. كه قرآن نام آن چيز را جناح = بال گذاشته ، نامگذاري مستلزم آن نيست كه بگوئيم ملائكه دو «بال» نظير «بال» پرندگان دارند كه پوشيده از «پر» است.
همان طور كه واژه‌ «عرش»، «كرسي» و «قلم» كه در مورد خداوند به كار مي‌بريم نمي‌گوييم آن ها نظير عرش و كرسي و قلم ما مي‌باشند.(13)
آري بال داشتن ملائكه و تعداد آن كنايه است از قدرت طيران و پرواز ملائكه.
جمع‌بندي:
صاحب نظران در مورد جنس ملائكه مطالب گوناگوني بيان كرده‌اند. گروهي ملائكه را جسم لطيف(14) و گروهي ملائكه را مجرد(15) مي‌دانند.
برخي بزرگان بين اقوال را چنين جمع مي‌كنند و مي‌نويسند:
براي ملائكه اصناف فراواني وجود دارد كه بسياري از آن ها مجردند . بسياري از آن ها جسماني برزخي مي‌باشند. در ادامه موجودات ملكوتي را به دو قسم كلي تقسيم مي‌كند:
يكي آنكه به عالم اجسام تعلق ندارد و ديگر آن كه به عالم اجسام تعلق دارد. آن دسته كه تعلق به عالم اجسام ندارد ،دو قسم است:
يك قسم آن كه مستغرق در جمال جميل و متحير در ذات جليل مي‌باشند و از ديگر خلائق غافل و به ديگر موجودات توجه ندارند.
قسم دوم آنان هستند كه خداي تعالي آنان را واسطه‌هاي رحمت وجود خود قرارداده ، اين طايفه را نيز اهل «جبروت» گويند و رئيس آن‌ها، روح اعظم است.(16)
با اوصافي كه براي ملائكه ذكر شده، بدون شك نمي‌توانند از ماده كثيف عنصري باشند، ولي مانعي ندارد كه از اجسام لطيفي آفريده شده باشند، اجسامي فوق ماده معمولي كه با آن آشنا هستيم.
اثبات «تجرد مطلق» براي فرشتگان حتي از زمان و مكان و اجزا كار آساني نيست. تحقيق در مورد اين موضوع فايده زيادي در بر ندارد، مهم آن است كه ما فرشتگان را به اوصافي كه قرآن و روايات مسلم اسلامي توصيف كرده بشناسيم . آن ها را صنف عظيمي از موجودات والا و برجسته خداوند بدانيم بي‌آنكه مقامي جز مقام بندگي و عبوديت براي آن ها قائل باشيم.(17)
ب: ويژگي‌هاي فرشتگان
آيات فراوانى از قرآن كريم درباره‏ صفات، ويژگى‏ها، وظايف و مأموريت‏هاى ملائكه سخن مى‏گويد حتى قرآن، ايمان به ملائكه را در رديف ايمان به خدا و انبيا و كتب آسمانى قرار داده است. (بقره / 285) و اين دليل بر اهميت اين موضوع است.
اينك برخى از ويژگى‏هاى ملائكه كه در قرآن آمده را بر مى‏شماريم:(18)
1. فرشتگان موجودات عاقل و باشعورند و بندگان گرامى خدا هستند. (انبيا / 26)
2. سر بر فرمان خدا دارند و معصيت نمى‏كنند. (انبيا / 27)
3. وظايف مهم و متنوعى از سوى خدا بر عهده دارند از جمله:
گروهى حاملان عرشند. (حاقه / 17)
برخى مدبرات امرند. (نازعات / 5)
گروهى فرشتگان قبض ارواحند. (اعراف / 37)
بعضى مراقبان اعمال بشرند. (انفطار / 10 - 13)
عده‏اى حافظان انسان از خطرات و حوادث مى‏باشند. (انعام / 61)
گروهى مأمور عذاب و مجازات اقوام سركشند. (هود / 77)
گروهى امدادگران الهى نسبت به مؤمنان مى‏باشند. (احزاب / 9)
و بالاخره گروهى مبلغان وحى و آورندگان كتب آسمانى براى انبيا مى‏باشند. (نحل / 2)
4. داراى مقامات مختلف و مراتب متفاوت و هميشه در حال تسبيح و تقديس خداوند هستند. (صافات / 164 - 166 و شورى / 5)
5. با اين حال انسان براساس استعداد تكاملى كه دارد ،از آن‏ها برتر است تا آن جا كه همه‏ فرشتگان به خاطر آفرينش آدم به سجده افتادند و آدم معلم آن ها گشت. (بقره / 30 - 34)
معرفي كتاب:
براي جستار بيش تر مراجعه فرماييد به:
1. تفسير الميزان ذيل آيات مورد بحث
2. تفسير نمونه
3. پرواز در ملكوت امام خميني(ره)
پي نوشت ها:
1 . بحارالانوار، ج 56، ص 191.
2 . نهج‌البلاغه، خطبة 108، ص 329 (فيض الاسلام)
3 . نهج‌البلاغه، خطبة 1، ص 28.
4 . الميزان، ج 17، ذيل آيه اول سوره‌ فاطر.
5 . الميزان، همان.
6 . الملائكه اطوارها، و مهامهّا التدبيريه، تاليف عبدالله الفريحي، ص 41، به نقل از «ملك در قرآن»، ص 7، پايان‌نامه كارشناسي ارشد تربيت مدرس.
7 . آشنايي با قرآن، ج 4، ص 97.
8 . شعراء(26)آيه 193.
9 . كه به آن «رحاء وحي» مي‌گويند. (الميزان، ج 15، ص 345)
10 . الميزان، همان.
11 . الميزان، ج 17، ذيل آيات اول فاطر.
12 . «الحمد لله الذي فاطر السموات و الارض جاهل الملائكة رسلاً اولي اجنحة مثني و ثلاث و رباع يزيد في الخلق ما يشاء ان الله علي كل شي قدير». (فاطر / 1)
13 . الميزان، ج 17، ذيل آيه.
14 . علامه مجلسي، بحار، ج 56، ص 202.
15 . واژه‌ «مجرد» به معناي «برهنه شده» مي‌باشد، كه در اصطلاح فلسفه به معناي مقابل «مادي» است. موجودي كه داراي ويژگي‌هاي امور مادي نباشد، در واقع به معناي غيرمادي مي‌باشد.چيزي كه نه خودش جسم است و نه از قبيل صفات و ويژگي‌هاي اجسام مي‌باشد. (آموزش فلسفه، استاد مصباح يزدي، ج 2، ‌ص 132.)
16 . پرواز در ملكوت شرح و تفسير آداب الصلوه، حضرت امام خميني(ره)، ص 236 تاليف سيد احمد فهري.
17 . تفسير نمونه، ج 18، ص 176.
18 . نمونه، ج 18، ص 173 با تلخيص.

پرسش 2:

بنا به خطبه 91 نهج البلاغه فرشتگان زمان را درک مي کنند. مفهوم اين سخن ارزشمند چيست؟
پاسخ:
درآن خطبه نوراني (خطبه 91) حضرت به تفصيل درباره ملائکه از جنبه‌هاي مختلف سخن گفته . يکي از فرازهاي کلام حضرت چنين است:
«و لم تجر الفترات فيهم علي طول دوو بهم و لم تغض ...؛ (1) گذشت زمان آنان را از انجام وظايف پياپي نرنجانده و از شوق و رغبت شان نکاسته».
شايد مراد پرسشگر اين فراز از کلام حضرت باشد. و گرنه در فرازهاي ديگر سخني از زمان مطرح نشده، جاي ترديد نيست که فرشتگان موجودات فرا زماني‌اند. از اين رو کارهاي آنان زمان مند نيست . بر اساس ميزان زماني محاسبه نمي شود، ولي آنچه در کلام حضرت آمده مثل بسياري ديگر از آموزه هاي ديني نظير مسايل قيامت که زمان به مفهوم متداول در آن جا وجود ندارد، باز هم تعبيراتي زماني از آن رخ دادها ياد شده، مسئله عبادت فرشتگان که حضرت فرموده گذشت زمان آن ها را خسته نمي‌کند، از باب تفهيم و تعليم است .مخاطبان
کارهاي شان را بر اساس زمان محاسبه مي کنند مثلا مدت طولاني زمان در عبادت و يا کار ديگر باعث خستگي شان مي شود. حضرت مي خواهد بفرمايد فرشتگان چنين نيستند که مدت طولاني زمان سبب خستگي آنان در کارشان بشود. حضرت متناسب با معيارهاي درک بشري کار فرشتگان را بيان کرده است، و گرنه فرشتگان وجود و عمل شان هر دو فراتر از زمان است و موجودات زمان مند نمي‌باشد.
پي‌نوشت:
1. خطبه 91.

پرسش 3:
طي الارض چيست؟ انسان با عبادت زياد طي الارض مي كند؟

پاسخ:
از ديدگاه تفكر اسلامي طي الارض حقيقتي است كه در نگاه علمي « اعدام و نابود كردن يك جسم و بدن در مكان اوّل، و احضار و ايجادش در مكان مقصود » محسوب مي شود (1) . بسته به توانايي هاي فرد با فاصله زماني كم تر يا بيش تر و با امكان همراه نمودن ديگري با خود يا عدم امكان آن اتفاق مي افتد .
هرچند بحث طي الارض و ثبت موارد آن و مشاهدات افراد از وقوع اين عمل توسط پاره اي از بزرگان اهل معرفت ، اعم از صوفيان يا عارفان يا عالمان بزرگ و عموما در كتاب هاي عرفاني يا شرح حال بزرگان و مانند آن ذكر شده ،اما در مجموع اين گزارش ها اين نكته مورد اتفاق است كه اين حقيقت نوعي عنايت ويژه الهي در حق برخي از افراد، اعم از انبيا و اوليا و انسان هاي صالح است. به واسطه آن توانايي تصرف در قوانين عادي عالم ماده و انتقال دفعي اجسام يا بدن خودشان از يك مكان به مكان ديگر را پيدا مي كنند ،يعني فرد مي تواند با اراده خود در يك لحظه به مكان ديگري هرچند بسيار دور منتقل گردد ، ولي چه بسا خود نيز از حقيقت آن چندان مطلع نبوده، آن را عنايتي الهي در حق خود مي ديدند . به همين خاطر هيچ گاه حتي نزد نزديك ترين شاگردان خود از دارا بودن چنين توانمندي دم نمي زدند و آن را آشكار نمي كردند .
بزرگان جز در موارد خاص از آن بهره نمي بردند. در نتيجه فرضيه اثبات قطعي آن در اين شرايط قابل تحقق خارجي نيست ،چون چه بسا خود اين افراد در برابر سوال شاگردان و مريدان، منكر دارا بودن اين توانايي مي شدند ؛ مگر آنكه از طريق مباحث فلسفي يا حتي علوم تجربي اصل اين عمل ممكن دانسته شود . آن گاه از طريق آيات و روايات قطعي تحقق خارجي آن پذيرفته شود اما در كنار اين امور، گزارش مختلف افراد در طول تاريخ از مشاهده اين عمل توسط برخي از اوليا است كه مي تواند در فرض اعتماد به اين اخبار ، براي ما نوعي اطمينان و باور را به وجود آورد .
در نگاه عرفان اسلامي انسان مي تواند در مراحل تكامل و قرب به خداوند به جايي برسد كه صفات الهي از او برآيد . به نوعي مظهر تجلي صفات الهي در عالم گردد ؛ در نتيجه فرد عارف قدرت تصرف در برخي از قوانين عالم ماده را پيدا كرده ، قادر به انجام عملي همچون انتقال اجسام از جايي به جاي ديگر يا انعدام آن در مكان اول و ايجاد آن در مكان دوم مي گردد .
نكات دقيقي هم درخصوصي الارض در كتاب مهر تابان از قول علامه طباطبايي بيان شده است كه مي توانيد مراجعه نماييد (2).
در مورد بخش دوم شما نمي توان پاسخ دقيقي ارائه داد. ممكن است انسان به طي الارض دسترسي پيدا كند و ممكن هم هست به اين مقام دسترسي پيدا نكند .هيچ تضميني در اين باره نمي توان داد.
پي نوشت ها :
1. کتاب مهرتابان ،علامه طهراني ،ص 377 .
2. همان.

دلايل عقلي براي وجود فرشتگان چيست؟

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
حکماي الهي چند دليل عقلي بر اثبات موجودات مجردکه از آن ها در فلسفه به عقل و در آموزه‌هاي وحياني به ملائکه (فرشتگان) ياد مي‌شود، بيان کرده، از آن جمله اين که خداوند متعال يکتا و بسيط محض است. از او جز يک حقيقت بسيط صادر نمي گردد .هرگز او بدون واسطه علت موجودات کثيره نخواهد بود، چون از بسيط صرف جزء بسيط صادر نمي‌گردد، هيچ يکي از موجودات نظير جسم، ماده، صورت، نفس اعراض، نمي‌توانند از خداوند بدون واسطه صادر شده باشد، زيرا جسم که مرکب است و صدور مرکب از بسيط محض محال است، پس جسم صادر اول و واسط صدور ساير موجودات نيست، ماده نيز نمي‌تواند واسطه صدور باشد، زيرا صلاحيت فاعلي ندارد و ماده قوه و استعداد محض است.
صورت نيز نمي‌تواند واسطه صدور اشيا باشد، چون صورت در فاعليت خود محتاج ماده است . صورت اگر صادر اول از خداوند باشد و واسطه صدور اشيا باشد، بدين معنا است که قبل از ماده تحقق داشته ،در حالي که صورت تقدم وجودي بر ماده اول ندارد.
نفس نيز نمي‌تواند صادر اول از خدا و سبب پيدايش موجودات بعدي باشد، چون نفس محتاج بدن است .در کارهايش نيازمند بدن است. اگر قبل از بدن به عنوان صادر اول تلقي شود ، معنايش اين است که کارهايش را بدون بدن انجام داده ، واسطه صدور موجودات گرديده ،در حالي که نفس در فاعليت خود نيازمند بدن است.
همچنين اعراض نمي تواند صادر اول و سبب و واسطه صدور اشيا ازحق تعالي باشد، چون اعراض بدون جوهر تحقق پيدا نمي‌تواند، پس نمي‌تواند به عنوان صادر اول واسطه صدور جواهر از مبدء اول گردد.
بنابراين به طور يقين موجود مجردي به نام عقل (فرشته) صادر اول و بسيط و اولين آفريده است . سبب و واسطه خلقت موجود بعد از خود شده، به همين ترتيب سلسله موجودات مجرد يکي پس از ديگري به وجود آمده تا نوبت به خلقت جهان طبيعت رسيده است. (1)
پي‌نوشت:
1. کشف المراد في شرح تجريد الاعتقاد، ص 177 و 178 ؛ حکمت الهي (تاليف الهي قمشه‌اي) ص 294.

با سلام،چند روزی است در منزل ما اتفاق عجیب می افتد به شرح ذیل: ابتدا یک شب که برای استراحت به اتاق خواب رفتم لکه های روغن غذایی که اصلا ماطبخ نکرده بودیم که بصورت شره از آشپزخانه تا تراس موجود بود در حالی که در دقایقی پیش چنین لکه هایی موجود نبود و در شبی از شب های رمضان موقع خواب نزدیک سحر دو مرتبه آیفون گوشی تلفن به صدا در آمد و چندین بار نیز نور صفحه تلفن به عنوان شماره گیری روشن گردید.به نظر شما دلایل این امور چیست و مرا راهنمایی کنید.

پاسخ:
2اين گونه موارد نمي تواند نشانه اتفاقات خاص و ماورايي باشد . بي دليل اين مسائل را به عوامل ناشناخته و عجيب پيوند ندهيد ؛ در زندگي اكثر افراد و خانواده ها حوادثي از اين دست كم نيستند كه تا مدت ها انسان از دليل آن مطلع نمي شود، اما پس از مدتي متوجه علت بروز اين حوادث مي شود حتي به تصورات قبلي خود در خصوص علل بروز اين حوادث مي خندد .
در مورد ريخته شدن روغن نمي توانيم قضاوتي بكنيم، اما علت هاي مختلفي مي تواند براي آن وجود داشته باشد ؛ ولي در خصوص به صدا درآمدن گوشي و روشن شدن صفحه نمايش آن ، اين قبيل اختلال هاي الكتريكي امري كاملا طبيعي و شايع است . بسياري از وسائل الكتريكي در برابر امواج مختلف يا جريان هاي مجاور الكتريكي از خود حساسيت نشان داده، علائمي خاص از خود بروز مي دهند كه اصلا قابل توجه و مهم نيست .
در مجموع به نظر مي رسد حساسيت بي موردي پيدا نموده ايد . نبايد به اين مساله توجهي بكنيد ؛ البته براي رفع نگراني و تشويش اهل خانه مي توانيد با خواندن سوره هايي نظير ناس و فلق و نصب اين سوره ها در منزل و همچنين صدقه دادن آرامش خاطري را براي خود و خانواده حاصل نماييد .

واقعيت يا .... شرح از آن جايي که ما هم خواب مي بينيم و هم مي توانيم تخيل کنيم و در خواب دنيايي را مشاهده مي کنيم و در تخيل خود دنيايي را مي سازيم ،چگونه مي توا

 

امام علي عليه السلام: گناه، درد است، آمرزشْ‏خواهى داروى آن است و تكرار نكردن ، درمانِ آن . غرر الحكم و درر الكلم 1890

 

پرسش 1: واقعيت يا .... شرح از آن جايي که ما هم خواب مي بينيم و هم مي توانيم تخيل کنيم و در خواب دنيايي را مشاهده مي کنيم و در تخيل خود دنيايي را مي سازيم ،چگونه مي توانيم بفهميم که ما يعني کل عالم اعم از ماده، انرزي، فرشتگان و...، خواب يا تخيل يک موجودي که اصلا" ماهيتي مانند ماهيت عالم ما را ندارد، نيستيم ؟ پاسخ: @@ جواب اين پرسش با دو رويکرد قابل طرح است و چون احتمال دارد که خاستگاه پرسش يکي از دو مبنا باشد، به اختصار در دو محور هر دو مبنا طرح و مطالب لازم در حد ظرفيت پاسخ‌نامه بيان مي‌شود. 1ـ در ميان دانشمندان يوناني قبل از سقراط گروهي بودند که سوفسطايي يا سوفيست خوانده مي‌شدند. اين گروه سعي مي‌کردند براي هر مدعايي، اعم از حق و يا باطل، دليلي ارائه دهند و به تصور خودشان برهان اقامه کنند. کم کم کار به جايي رسيد که معتقد شدند حق و باطل و راست و دروغ در واقع نيست، بلکه حق آن چيزي است که انسان آن را حق بداند و باطل آن چيزي است که انسان باطل پندارد. به تدريج اين عقيده در ساير شئون عالم سرايت کرد و گفتند حقيقت به طور کلي تابع شعور و ادراک انسان است . هر کسي از امور عالم هرچه ادراک مي‌کند، درست است . اگر دو نفر بر خلاف يکديگر ادراک مي‌کنند ، هر دو درست است. اين گروه را به واسطة آن كه در همه علوم و فنون عصر خود ماهر بودند، سوفسيت مي‌گفتند ،يعني دانشمند . اين اسم به همين دسته از دانشمندان اختصاص يافت . مقابل آنها فلاسفه بودند ، به معناي دوستداران دانش که بر خلاف عقيده آنها قايل به واقعيت داشتن عالم و آدم و همه پديده‌هاي هستي هستند . فراتر از شعور و ادراک آدمي براي جهان واقعيت عيني قايل هستند.(1) حال اگر مراد پرسشگر از خواب و خيال بودن عالم و آدم همان است که سوفسطائيان پيشين تصور مي‌کردند؟ بايد گفت: بر اساس دلايل عقلي و وحياني که در جاي خود به تفصيل بحث شده ،عالم و آدم و همه ريز و درشت پديده‌هاي هستي واقعيت عيني دارند . خواب و خيال و ساخته و پرداخته ذهني انسان نيستند. چون مبناي سوفسطي‌ها باطل است. آسان‌ترين راه را که فلاسفه براي نقد فکر سوفسطي پيشنهاد کرده، اين است که ابتدا از وجود خودشان و درد و رنج و شادي و غم در وجود آنها به عنوان حقيقت استدلال شود . اگر وجود خود و غم و درد را نيز انكار كنند ، كافي است كه چوبي بر آنان زده شود و چون درد را احساس و اعلام كنند ، از اين طريق سوفسيت ناچار به پذيرش واقعيت عيني اشيا خواهد شد و عملاً مي‌فهمد که نمي‌توان منکر واقعيت عيني اشيا شد. ‌همين که خود پرسشگر محترم چنين تصور و فکري براي او پيدا شده، معلوم مي‌شود وجود خيالي ندارد و وجودش خواب و خيال نيست، بلکه حقيقت عيني است که چنين انديشه و پرسش در ذهن او پديد آمده ، از اين رو دانشمند غربي گفت: مي‌انديشم، پس هستم. اين تصور صحيح نيست که عالم و آدم جز خواب و خيال موجود ديگر نيست، بلکه واقعيت و موجود عيني است و آثار و افعال آنها نيز حقايق عيني است. 2ـ رويکرد دوم مبناي عرفاني است. در قرآن کريم نکته‌اي زيبا آمده : «وَإِن مِّن شَيْءٍ إِلاَّ عِندَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَّعْلُومٍ؛(2) هيچ چيز نيست مگر آنكه گنجينه‏ هاى آن نزد ماست. آن را جز به اندازه‏اى معين فرو نمی‏فرستيم». از اين آيه مي‌توان فهميد که تمام آنچه در عالم وجود دارد، اصل، ريشه و معدن و حقيقت آن در خزاين علمي خداوند است . آنچه در عالم خلق شده ، فرع، نماد و نمود و مقدار اندک حقايق است، چه اين که عرفا معتقدند عالم و آدم، تجلي، مظهر ظهورات، آيات و خيال و رقيقه‌اي از حقايق متعالي در علم باري تعالى است. موجودات عالم و تمام آنچه در عالم است ، نمودي از بود و جلوه‌اي از ظهوري حقايق و صور علمي حق تعالى است . بيت لسان الغيب حافظ شيرازي ناظر به همين معنا است : اين همه عکس و رنگ و نگاري که نمود يک فروغ رخ ساقيست که در جام افتاد از آن جا که عرفا عالم و عالميان را شعاع نور وجود حق تعالى مي‌دانند، از آن گاهي به عکس در آينه و يا خيال تعبير مي‌کند، مثلاً حکيم صدرالمتألهين اين سخن را از عرفا نقل کرده است: کل ما في الکون وهم او خيال او عکوس في المرايا او ظلال(3) تمام آنچه در عالم است، وهم، خيال يا عکس‌هاي در آيينه يا سايه و شعاع‌اند. مراد عرفا و حکما نظير صدرا از واژه‌گان خيال و وهم که درباره عالم به کار مي‌برند، معناي ابتدايي و عرفي که در ذهن عوام متبادر است نمي‌باشد، زيرا خيال در اصطلاح عوام به معناي باطل، پوچ، سراب و مانند است، در حالي که مراد عرفا اين است که عالم ،وجود مستقل حقيقي ندارد و از اين معنا تعبير به خيال مي‌کنند. در اين باره کتاب «آموزه‌هاي عرفاني از منظر امام علي(ع)» به تفصيل بحث شده است.(4) بنابر اين اگر مراد پرسشگر محترم رويکرد عرفاني مسئله باشد ، بايد گفت: عالم و آدم خيال، عکس و ظهور حقايق برتر و صور علمي و ظهورات وجود بي‌کران عالم برتر اند. حتي عالم خواب به طور كامل ، عالم تخيلات نيست. حقايق بسياري در مورد عالم خواب وجود دارد. بخشي از آنچه در خواب مي بينيم ، ساخته و پرداخته ذهن ما است ، اما برخي از خواب ها از حقايقي خبر مي دهند كه گاهي در عالم بيداري بعد از ماه ها و سال ها به وقوع مي پيوندد . هنوز حقايق بسياري در مورد عالم خواب وجود دارد كه ناشناخته مانده است. پي‌نوشت‌ها: 1. شهيد مطهري، مجموعه آثار، ج 6، ص 75 ـ‌76. 2. حجر (15) آيه 21. 3. اسفار اربعه، ج 1، ص 47. 4. انتشارات پژوهشگاه علوم و معارف اسلامي، ص 102 ـ 113.

اگر پذیرفتن هر دینی در اختیار خود انسان است و با ید اقوال را شنیده و احسن آن را برگزیند با توجه باینکه هیچ دینی غیر از اسلام از او پذیرفته نیست شنیدن اقوال مختلف چه سودی دارد بعبارت دیگر چگونه باید از این سر درگمی در آمد . چه زمانی باید انتخاب کرد آیا انسان حق انتخاب دین خود را دارد اگر دارد چرا فقط اسلام مورد قبول است چرااگر دین دیگری غیر از اسلام اختیار کند از او پذیرفته نیست؟ 2- در زمان غیبت امام زمان عج وظیفه ولی فقیه چیست؟ با توجه به غیبت کبری ایشان نوع ارتباط فقهابخصوص ولی فقیه با ایشان چگونه است؟ لطفا اگر کتاب یاجزوه ای در این موارد موجود است معرفی بفرمائید.

پرسش: اينکه هيچ اکراهي در دين نيست ... هرکس غير از دين اسلام دين ديگري اختيار کند، از او پذيرفته نيست، درست است؟ اگر درست است تضاد اين دو مبحث چه توجيهي دارد؟ شرح اگر پذيرفتن هر ديني در اختيار خود انسان است و با يد اقوال را شنيده و احسن آن را برگزيند، با توجه به اينکه هيچ ديني غير از اسلام از او پذيرفته نيست، شنيدن اقوال مختلف چه سودي دارد؟

پاسخ:
با سلام و تشكر از ارتباطتان با اين مركز
اجبار و اكراه در پذيرش دين نيست. دين بايد با اختيار و انتخاب خود شخص صورت گيرد. اصولاً دين به عنوان يك مقوله ايماني و قلبي چيزي نيست كه اجبار پذير باشد . اگر در آيه دقت كنيد، متوجه مي شويد كه‌ با زبان نفي سخن گفته، نه نهي، يعني فرمود: در دين اجبار نيست، نه اينكه نبايد اجبار كرد، يعني اجبار پذير نيست، نمي توان كسي را به زور انسان معتقد و مومن كرد، چون مربوط به اعتقاد و دل او و انتخاب او مي شود.
اما دين پذيرفته نزد خدا فقط اسلام است، يعني فقط دين حق مورد پذيرش خدا است.
مثل آن است كه بگويد انسان ها در انتخاب نيك و بد اختيار دارند. انسان مي توان راه درستي و پاكي را انتخاب، يا راه گمراهي و ضلالت و گناه را برگزيند. هيچ كدام اجباري نيست، اما خدا فقط نيكي و خوبي را مي پذيرد و مورد قبول است. خداوند فقط به نيكوكاران پاداش مي دهد.‌ اين دو با هم تناقض دارند؟
خداوند راه هدايت و ضلالت را معرفي و به انسان ها نشان داده و دستور و فرمان به سوي هدايت كرده، اما انسان ها را در انتخاب راه آزاد گذاشته كه هر كدام را بپذيرند و هر راه را خواستند، بپيماند، اما به آن ها فرمود كه تنها نيكوكاران و شاكران را پاداش مي دهد . همين موضوع در مورد دين حق و باطل نيز هست. اجباري بر پذيرش حق نيست، اما تنها حقيقت نزد خدا پذيرفته است. اين دو اصلاً با هم تناقض ندارند.
آيه« لااكراه في الدين» به معناي درستي هر انتخاب و صحت برگزيدن هر گزينه در دين و عقيده نيست ، اين آيه تنها گزاره اي اخباري براي بيان امري دروني است و آن اينكه در مقوله امور اعتقادي اجبار و اكراه معنا ندارد و نمي توان با اجبار كسي را به حقيقتي معتقد نمود .
اما درك صحيح در خصوص آيه "من يبتغ غيرالاسلام دينا فلن يقبل منه" نيازمند شناخت معناي درست "اسلام" در اين آيه است ؛ از نظر قرآن کريم، همه اديان آسماني در واقع يک دين بيش تر نيستند که "اسلام" است ؛ قرآن کريم در اين باره مي‌فرمايد:
"ان الدين عند الله الاسلام و ما اختلف الذين اوتوا الکتاب الا من بعد ما جائهم العلم بغيا بينهم؛ به درستي که دين واقعي نزد خدا اسلام است و اختلاف ننمودند اهل کتاب مگر بعد از آنکه دانستند حق کدام است (ولي انکار کردند) به خاطر دشمني ". (1)
يکي از شاگردان برجسته امام صادق(ع) به نام "مفضل"، از حضرت در باره حضرت ولي عصر(عج) سوالاتي کرد و امام(ع) در ميان سخن‌هاي شان به اين آيه رسيدند:
"هو الذي ارسل رسوله بالهدي و دين الحق ليظهره علي الدين کله و لو کره المشرکون؛ (2) اوست خدايي كه رسولش را با هدايت و دين حق فرستاد تا او را بر دين ها برتري دهد هرچند مشركان نمي پسندند " .
آنگاه مفضل پرسيد: مولاي من،‌مقصود از اينکه خداوند فرمود: "ليظهره علي الدين کله و لو کره المشرکون" چيست ؟
حضرت پاسخ داد: مقصود سخن خداست که فرمود: "و قاتلوهم حتي لا تکون فتنة و يکون الدين کله لله ؛ (3) آن ها را بكشيد تا فتنه اي نباشد و همه دين براي خدا باشد " ؛ به خدا قسم ! خداوند مي‌خواهد از بين ملت‌ها و اديان، اختلاف را بردارد تا همه دين‌ها واحد گردند ،همان طور که فرمود: "ان الدين عندالله الاسلام؛ (4)همانا دين در نزد خدا اسلام است " و : "و من يبتغ غير الاسلام دينا فلن يقبل منه و هو في الاخرة من الخاسرين (5)؛ هر کس به غير از اسلام ديني را برگزيند ، از او قبول نخواهد شد و او در آخرت از زيانکاران خواهد بود» .
مفضل پرسيد: آيا دين پدران حضرت ولي عصر(عج)، ابراهيم و نوح و موسي و عيسي و محمد(ص) بر دين اسلام بودند ؟ حضرت فرمود:
بله اي مفضل، آن دين اسلام بود، نه چيز ديگر .
مفضل پرسيد:آيا اين مطلب را در قرآن يافته‌ايد ؟
حضرت فرمود: بله، از اول تا آخر قرآن ! از جمله اين آيه: "ان الدين عندالله الاسلام" (6)
و: "و ملة ابيکم ابراهيم هو سماکم المسلمين ؛(7)آيين پدرتان ابراهيم كه او شما را مسلمانان ناميد " .
و قصه فرعون: "حتي اذا ادرک الغرق قال آمنت انه لا اله الا الذي آمنت به بنو اسرائيل و انا من المسلمين"(8)آنگاه كه غرق او را در برگرفت ،گفت: ايمان آوردم كه خدايي جز خدايي كه بني اسرائيل به او ايمان آوردند، نيست و من از مسلمانانم " .
و سخن بلقيس‌: "اسلمت مع سليمان لله رب العالمين؛ (9) اسلام آوردم با سليمان به خدايي كه پروردگار جهانيان است "
و قول عيسي (ع): "من انصاري الي الله قال الحواريون نحن انصارالله آمنا بالله و اشهد بانا مسلمون؛(10)[عيسي گفت] چه كسي ياور من در راه خداست ؟حواريين گفتند :ما ياوران خداييم ، به خدا ايمان آورده . تو شهادت بده كه ما مسلمانيم ".
و در قصه لوط: "فما وجدنا فيها غير بيت من المسلمين؛(11) پس نيافتيم در آن قوم غير از خانه اي از مسلمانان " .
(12) .
بنابراين چنان كه از اين روايت زيبا روشن مي شود، حقيقت "اسلام"،كه همان"تسليم در برابر حق" باشد ، جوهره و شاكله همه اديان حقيقي الهي (نه اديان تحريف شده موجود) را تشكيل مي دهد . اين اديان متنوع مراتب تکاملي همين حقيقت واحد بوده‌اند . دين اسلام که آخرين آن هاست، کامل ترين آن ها خواهد بود ؛ در نتيجه نقشي كه دين اسلام در رسيدن انسان به كمال انساني دارد، از اديان ديگر ساخته نيست.
مراد از اسلام ذكر شده در اين آيه نه شريعت خاص پيامبر خاتم كه دين حقيقي براساس تسليم در برابر فرامين الهي است كه همه پيامبران الهي مروج آن بوده اند ؛ اما در عين حال در زمان كنوني و پس از آمدن شريعت جديد هر نوع اصرار و پافشاري بر ادامه تبعيت از شريعت منسوخ شده، مصداق بارز عصيان و خروج از تسليم پروردگار است كه با حقيقت اسلام سازگار نيست .
دين مورد قبول خداوند همان دين همه پيامبران يعني حقيقت اسلام است كه در هر زمان لباسي نو و شاكله اي كامل تر به خود مي گيرد . در هر زمان بايد با تحقيق و تامل و بررسي ، آن شريعت و دين و آيين حق را شناخت. به معناي دقيق كلمه مسلمان شد ؛ پس هر كس بر اساس عقل و بينش صحيح لازم است اين دين حقيقي را در برهه زماني در قالب همان زمان و شريعت همان دوران تشخيص دهد و بدان پايبند گردد .

پي‌نوشت‌ها:
1. آل عمران (3) آيه 19.
2. توبه (9) آيه 33.
3. انفال (8) آيه 39.
4. آل عمران، آيه 19.
5. همان، آيه 85.
6. همان، آيه 19.
7. حج (22) آيه 78.
8. يونس (10) آيه 90.
9. نمل (27) آيه 44.
10. آل عمران، 52.
11. ذاريات (51) آيه 36.
12. بحار الانوار، ج 53، ص 4 ـ 5.

پرسش: در زمان غيبت امام زمان عج وظيفه ولي فقيه چيست؟ با توجه به غيبت کبري ايشان نوع ارتباط فقها به خصوص ولي فقيه با ايشان چگونه است؟
لطفا اگر کتاب ياجزوه اي در اين موارد موجود است معرفي بفرمائيد.
پاسخ:

در زمان غيبت ولي فقيه، داراي چهار وظيفه مي باشند:
يك - وظيفه حفاظت از دين اسلام و ارزش هاي آن:
از آن جا كه مهم ترين وظيفه امام معصوم(ع) جلوگيري از تحريف و سوء برداشت از قرآن كريم و سنت معصومين(ع) مي باشد، همين رسالت بزرگ در عصر غيبت، بر عهده فقيه جامع الشرايط خواهد بود؛ زيرا سرپرست نظام اسلامي، جامعه مسلمانان را براساس معارف اعتقادي و احكام عملي كتاب و سنت معصومين(ع) اداره مي كند، از اين رو بايد بيش از هر چيز، به حفاظت، صيانت و دفاع از اين دو منبع مهم بپردازد(1).
دو - وظيفه افتا:
كشف و به دست آوردن احكام اسلامي از طريق اجتهاد مستمر با استفاده از منابع معتبر و مباني مورد اعتماد، يكي ديگر از مسئوليت هاي فقيه جامع الشرايط مي باشد.
سه - وظيفه قضا:
ولي فقيه به نيابت از پيامبر اكرم(ص) و امامان معصوم(ع) عهده دار منصب قضاوت در جامعه اسلامي مي باشد؛ به اين معنا كه نخست با تلاش و كوشش متمادي و اجتهاد عملي، مباني و احكام قضاي ا سلامي را از منابع اصيل آن به دست مي آورد . سپس براساس همان علوم و احكام و بدون آن كه تصرفي از خود در آن ها داشته باشد، به رفع تخاصمات و اجراي احكام قضايي و صادر نمودن فرامين لازم مي پردازد.
امام رضا(ع) مي فرمايد: «حاكم اسلامي موظف است حلال خدا را حلال و حرام خدا را حرام شمارد (حلال و حرام خدا را پاس بدارد) و حدود الهي را اقامه كرده و از دين خدا دفاع نمايد و نيز موظف است كه به سوي پروردگارش از راه حكمت، موعظه نيكو و دليل و برهان دعوت كند» (2)
چهار - وظيفه ولايت و سرپرستي:
ولي فقيه پس از اجتهاد عميق در متون و منابع دين و به دست آوردن احكام اسلام در همه ابعاد زندگي مسلمانان براساس مقتضيات زماني و مكاني، موظف به اجراي دقيق آن هاست. فقيه جامع الشرايط در زمينه هاي مختلف اجتماعي، چه در امور فرهنگي نظير تعليم و تربيت و تنظيم نظام آموزشي و چه در امور اقتصادي مانند منابع طبيعي، جنگل ها، معادن، درياها و... و چه در امور سياسي داخلي و خارجي مانند روابط بين الملل، در زمينه هاي نظامي همانند دفاع در برابر مهاجمان و تجهيز نيروهاي رزمي و در آنچه كه براي اداره جامعه اسلامي و تأمين مصالح و منافع آن لازم است، به تطبيق قوانين اسلامي و اجراي احكام الهي مبادرت مي ورزد.
ولي فقيه پس از شناخت احكام فردي و اجتماعي اسلام، وظيفه هر فرد يا گروهي را در جامعه اسلامي مشخص مي سازد و با هماهنگ ساختن آنان، اداره درست جامعه را محقق مي نمايد. امام علي(ع) در تبيين مفهوم ولايت و وظايف حاكم اسلامي مي فرمايد: « ولايت و امامت به معناي پاسداري از مرزهاي (خاكي و ايماني) ميهن اسلامي و اداره امور آن مي باشد» (3)
در جاي ديگر مي فرمايد: «... بار خدايا! تو مي داني كه آنچه از ما سرزده است ،نه براي ميل و رغبت در سلطنت و خلافت بوده و نه براي به دست آوردن چيزي از متاع پست دنيا، بلكه براي اين بود كه نشانه هاي (از بين رفته) دين تو را بازگردانيم.در شهرهاي تو اصلاح و آسايش برقرار كنيم، تا بندگان ستم كشيده ات در امن و آسودگي باشند . احكام تو كه به دست فراموشي سپرده شده بود ،اقامه و احيا شود»(4)
از ارتباط ولي فقيه با امام زمان آگاهي نداريم، چون فقيه با ساير افراد فرق ندارد، يعني همان طور که بقيه افراد حق ندارند به حسب ظاهر- ادعاي کنند که با امام زمان ار تباط دارند ،فقيه هم نمي تواند ادعاي ار تباط نمايد زيرا در روايات از چنين ادعاي نهي گرديده است . امام زمان (ع) درآخرين توقيع شريف خطاب به آخرين نايب خاص خود، يعنى على بن محمد سمرى فرمود:
«به زودى از شيعيان من كسانى خواهند آمد كه ادعاى ديدن مرا مى كنند. آگاه باشيد، هر كس قبل از خروج سفياني، و صيحة آسماني، ادعا كند كه مرا ديده دروغگوى افترا زننده است».(5)
اما به حسب واقع و باطن ، ممکن است ولي فقيه با امام ار تباط با امام زمان داشته باشد، همان طور که بقيه افراد هم- اگر لياقت داشته باشند- مي توانند با امام زمان ار تباط بر قرار نمايند.
درباره ولايت فقيه به منابع وسايت زير مراجعه فر ماييد:
1.امام خميني ، ولايت فقيه
2.جوادي آملي،ولايت فقيه
3.محمد هادي معرفت، ولايت فقيه
4.حدود ولايت حاكم اسلامي، احمد نراقي
5. امام خمينى، حکومت اسلامي (ترجه كتاب البيع) ج2
6. مجله حوزه شماره 85- 86(ويژه ولايت فقيه)
7. ترجمه کتاب ولايت فقيه آيت الله منتظري
8 . ولايت فقيه از ديدگاه فقها و مراجع، علي عطايي
9. ولايت فقيه و حاكميت ملت، طاهري خرم‏آبادي
:www.pasokhgoo.net
پي نوشت ها:
1. ولايت فقيه، ولايت فقاهت و عدالت، آيت الله جوادي آملي .
2 . بحارالانوار، ج 25، ص 123 .
3.همان، ص 170.
4.نهج البلاغه، صبحي صالح، خطبه 131، ص 189 .
5. شيخ صدوق، كمال الدين، ص 516 .

علت - معلول - اسباب

اولا کمال تشکر را از شما دارم که به سوالات ما با حوصله پاسخ می دهید دوما در رابطه با سوالی که چند روز قبل پرسیدم که علت تفاوتهای آدمی در چیست؟ شما فرمودید که علت تفاوت‌‌ها را بايد در علل و عوامل ميانه و مباشر جستجو کرد. حال خواستم بپرسم که علل و عوامل میانه و مباشر یعنی چه؟ و چگونه باعث به وجود آمدن این تفاوتها شده است؟؟ در آخر باز هم از شما تشکر میکنم.

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز2
بر اساس اين آموزه الهي که فرمود: «ابي الله ان يجري الاشياء الا باسباب، فجعل لکل شيء سببا؛ (1) خداوند امتناع دارد از اين که امور را بدون اسباب و علل به جريان بيندازد» براي هر چيزي سبب و علت قرار داده است.
نيز طبق مباني فلسفي همه پديده‌هاي عالم و رخ‌دادها از جمله تفاوت‌هاي گوناگون ميان انسان‌ها علل و عوامل خاص خود را دارد . غير از علت العلل که معطي الوجود است و وجود را افاضه مي‌کند، علل و عوامل بعد از آن در طول عليت او وجود دارد و باعث تفاوت‌ها مي‌شود،
بنابراين درباره مفهوم علت ميانه و مباشر بايد گفت: مراد از علت ميانه و مباشر اين است که بعد از علت العلل و وجود دهنده اشيا است، فرشتگاني مدبر عالم‌اند .از اين رو در قرآن کريم فرمود: «فالمدبرات امرا؛ (2) قسم به فرشتگان تدبير کننده کار».
غير از آموزه‌هاي وحياني بر اساس مباني فلسفي نيز علل ميانه در پديد آمدن اشيا نقش دارند . مفهوم اين علل ميانه که از آن ها به علل اعدادي و يا علت‌هاي معده نيز ياد مي‌شود ،اين است که در فراهم آوردن زمينه ‌پيدايش معلول موثر است ، گر چه وجود معلول وابستگي حقيقي و جدايي‌ناپذير به آن ندارد، مانند پدر و مادر نسبت به فرزند که پدر علت اعدادي و علت مباشر براي به وجود آمدن فرزند است. (3)
در باره علل ميانه و علل اعدادي شهيد مطهري در کتاب عدل الهي به تفصيل بحث کرده و تاکيد نموده که راز تفاوت‌ها را بايد در همين علل جستجو کرد . معناي نظام اسباب و مسببات اين است که هر معلولي که علت خاص، و هر علتي معلول مخصوص دارد . علو ذات پروردگار و قدوسيت او اقتضا دارد که موجودات رتبه به رتبه و پشت سر هم نسبت به او قرار داشته باشند. آنچه در لسان دين به عنوان ملائکه و جنود الهي و مقسمات امر و مدبرات امر ياد شده ،در فلسفه به نام علل طولي و عرضي ناميده مي‌شود. (4)
علل ميانه و مباشر در پديد آمدن هر چيزي عبارت‌اند از امور، عوامل زمينه‌ساز و واسطه‌براي به وجود آمدن يک پديده‌اي.
اما در خصوص اين که اين علل ميانه و مباشر چگونه سبب تفاوت مي‌شود؟ بايد گفت:
در اين باره ممکن است مباحثي بسيار مطرح باشد که برخي در پاسخ پيشين اشاره شد، ولي گذشته از عوامل فراطبيعي که در اصطلاح فلسفي به عقول مجرده و در اصطلاح ديني به فرشتگان ياد مي‌شود، نسبت به نقش تاثيرگذاري علل اعدادي مطرح در نظام طبيعت در ايجاد تفاوت‌ها بايد توجه داشت که بر اثر آموزه‌هاي وحياني و تجربه‌هاي علوم پزشکي شرايط گوناگون زماني، مکاني، تغذيه، حالات روحي، جسمي، نژاد، عوامل ژنتيکي و صدها عامل پيدا و ناپيدا در شکل‌گيري روحيه، شخصيت، استعداد افراد موثر است.
مراعات نکردن بهداشت جنسي چه بسا ممکن است باعث کاهش استعداد و ضريب هوشي شود . مراعات امور بهداشتي و اخلاقي باعث استعداد و افزايش ضريب هوشي بچه گردد، از اين روست که در روايات تاکيد شده اگر کسي با زن حامله خود بدون وضو نزديکي کند ،فرزندش بخيل و بي‌بصيرت خواهد شد. اگر کسي در شب جمعه با زن خود همبستر گردد و فرزند از آن به وجود آيد ، باهوش و دانا خواهد بود . اگر در شب پنج‌شنبه باشد، فرزندش عالم خواهد بود. اگر در شب دوشنبه باشد ،فرزندش حافظ قرآن خواهد شد.
در روايات نکته‌هاي آموزنده بسياري مطرح شده . (5) بر اساس اين گونه آموزه‌ها معلوم مي‌شود که عمل پدر و مادر در تمام مراحل به وجود آمدن و شکل شخصيت علمي و عملي فرزندش نقش بنيادين دارد . اين نمونه بارز و روشني از چگونگي تاثير علل مباشر در تفاوت افراد است، چه بسا فرزندي که بر اثر مراعات عوامل ياد شده با هوش، خردمند، و نيک به دنيا بيايد و برعکس چه بسا بي‌استعداد و ناصالح و شرآلود به دنيا بيايد . از اين عوامل تفاوت‌هاي گوناگون در همه ساحات زندگي افراد در جامعه به وجود مي آيد . بدين ترتيب بسياري از تفاوت‌هايي که در افراد جامعه ديده مي‌شود، از اين طريق پديد مي‌آيد، چه اينکه برخي از تفاوت‌اجتماعي، اقتصادي، و مانند آن عوامل اجتماعي و اقتصادي خاص خود را دارند .
پي‌نوشت‌ها:
1.اصول کافي، ج 1، ص 183.
2.نازعات (79)، آيه 5.
3. آموزش فلسفه، ج 2، ص 20.
4.مجموعه آثار، 1، ص 127 و 128.
5. حليه المتقين، ص 105 تا 110.

ذکر یک حدیث

پرسش 1:
توحيد شرح  1-درسوالي كه قبلا ازشما درباره ماهيت پرسيده بودم جواب داده بوديد كه ماهيات حدود عقلي اشياي عيني است وهمان صورت ذهني ما از آنها است.سپس گفته شد هر آنچه كه داراي ماهيت است ،ممكن الوجود است، زيرا مركب از وجود و ماهيت است و تركيب ازوي‍‍ژگي هاي ممكن الوجود است .  آنچه كه ديده نمي شود(موجودات مجرد مانند ملائكه وروح انسان) چطور؟
 اينها چگونه دردايره ممكن الوجود ها قرار مي گيرند و چگونه اثبات مي شود كه پروردگار عالم از چنين وجودي منزه است؟ 2- حال اگر اثبات شود خداوند صرف الوجود وجود محض است ، هرچيزي كه در عالم ديده مي شود،خداست ،زيرا هر جا وجودي باشد، براي خداوند ثابت است زيرا درسوال قبل ثابت شد او واجب الوجوداست

پاسخ:
با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما ؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
پاسخ در دو محور ارائه مي‌شود:
1ـ دربارة اينکه موجودات مجرد چگونه ماهيت داشتن‌شان قابل درک است، بايد گفت: قاعدة ياد شده در پاسخ پيشين مبني بر اينکه که هر ممکن الوجود مرکب از دو حيثت به نام وجود و ماهيت است، اختصاص به موجودات حسي و قابل ديدن حسي ندارد، بلکه يک اصل عقلي است که فارغ از تجرد و ماديت موجودات است و شامل همگان مي‌شود، يعني اصل ياد شده اصل فلسفي است و نه قاعده تجربي که تنها موجودات مادي و قابل آزمايش را شامل گردد و موجودات فرامادي را شامل نشود.
بنابر اين بر اساس قاعده ياد شده معلوم مي‌شود همه ممکنات اعم از مادي و مجرد پديده‌هاي دو ساحتي‌اند و مرکب او وجود و ماهيت هستند.
2ـ بر خلاف آنچه در پرسش آمده ،بر اساس قاعده «صِرف الوجود» خداوند از هر گونه شائبه اي تنزيه مي‌گردد ،چون وجود صرف وجود منزّه از قيد، حدود، نقص و مانند آن است، در حالي که در عالم خلقت همه پديدها هر کدام متناسب به شرايط خود دچار نقص، حدود و مانند آن است.
بنابر اين مفاد قاعده صرف الوجود آن نيست که در پرسش آمده ،بلکه مفادش اين است که در عالم هستي ذات حق تعالى و آيات و مظاهر و جلوه‌هاي وجود اوست و پديده مستقل از وجود حق تعالى وجود ندارد .هرچه است ،مظاهر و آيات وجود خداوند‌ند، از اين رو در دعاي نوراني عرفه سيد الشهدا آمده:
«كيف يُستدلّ عليک بما هو في الوجود مفتقر إليک، أيکون لغيرک من الظهور ما ليس لک!
چگونه استدلال شود بر وجود تو به چيزي که در هستيش نيازمند توست؟ آيا براي غير تو ظهوري است که از آن تو نباشد!».
بنابر آنچه در مباحث اثبات وجود خدا با رويکرد فلسفي و عرفاني از رهگذر صرف الوجود و مانند آن استفاده مي‌شود ، بازتاب اين گونه آموزه‌هاي متعالي است.

صفحه‌ها