پرسش وپاسخ

فرشته وحي فرود آمد و آيه مباهله را نازل نمود و به پيامبر (ص) امر شد تا آنان را به مباهله دعوت كند.

پرسش:

آیه مباهله را به همراه معني و شأن نزولش را توضيح دهيد؟

پاسخ:

فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْاْ نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَ أَبْنَاءَكمُ‏ْ وَ نِسَاءَنَا وَ نِسَاءَكُمْ وَ أَنفُسَنَا وَ أَنفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتهَِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَتَ اللَّهِ عَليَ الْكَذِبِين‏(1)

هرگاه بعد از علم و دانشي كه (درباره مسيح) به تو رسيده، (باز) كساني با تو به محاجّه و ستيز برخيزند، به آن‌ها بگو: بياييد ما فرزندان خود را دعوت كنيم، شما هم فرزندان خود را ما زنان خويش را دعوت نماييم، شما هم زنان خود را ما از نفوس خود دعوت كنيم، شما هم از نفوس خود آن گاه مباهله كنيم و لعنت خدا را بر دروغ‌گویان قرار دهيم.

 

رسول خدا (ص) به دنبال مكاتبه با سران جهان، نامه‏اي خطاب به اسْقُف «نَجْران» (شهري در 910 كيلومتري جنوب شرقي مكه) نوشت و مسيحيان آن ديار را به اسلام دعوت نمود.

در اين نامه، اعلام‌شده بود كه اگر اسلام را نمي‏پذيريد يا جزيه بپردازيد تا تحت‏ حمايت حكومت اسلامي قرار بگيريد، يا مهيّاي نبرد شويد. اسْقُف كه در کتاب‌های آسماني، بشارت ظهور پيامبري را كه بعد از عيسي علیه‌السلام مبعوث مي‏شود، خوانده بود، تصميم گرفت نمايندگاني به مدينه گسيل دارد.

هيئت عالی‌رتبه مسيحي، براي مذاكره و تحقيق پيرامون مسائل اسلام وارد مدينه شد. وقتي به مدينه رسيدند، در كمال آزادي به انجام مراسم مذهبي خود در مسجد مدينه پرداختند. سپس بحث‏هاي مفصلي درباره حضرت عيسي علیه‌السلام شروع شد. رسول خدا (ص) درباره عيسي (ع) فرمود: «إِنَّمَا الْمَسِيحُ عِيسَي‏ ابْنُ مَرْيَمَ رَسُولُ اللّهِ وَكَلِمَتُهُ أَلْقَاهَا إِلَي‏ مَرْيَمَ وَرُوحٌ مِنْه‏»(2) «او آفريده و بنده خداست كه خداوند او را در رَحِم مريم پديد آورد.»

نمايندگان مسيحي مي‏گفتند: «عيسي فرزند خداست. زيرا كه مريم بدون هم‌بستری با مردي، او را زاده است.» در پاسخ؛ آيه‏اي نازل شد و رسول خدا (ص) پاسخ داد: «إِنَّ مَثَلَ عيسي‏ عِنْدَ اللَّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ»(2) «چگونگي خلقت عيسي، همانند خلقت آدم است كه خداوند او را از خاك آفريد.»

يعني: اگر نداشتن پدر دليل فرزندي خداست، آدم كه نه پدر داشت و نه مادر، به فرزندي خداوند شايسته‏تر بود.

مذاكرات و بحث‌ها ادامه يافت. مسيحيان در برابر منطقِ استوار پيامبر اكرم (ص) خاموش مانده بودند؛ اما تعصب بيجا مانع از پذيرش حقيقت و ايمان بود.

فرشته وحي فرود آمد و آيه مباهله را نازل نمود و به پيامبر (ص) امر شد تا آنان را به مباهله دعوت كند.

يعني هر دو گروه به صحرا روند و در زمان معيّن به درگاه خداوند نيايش كنند و هرکدام، بر آن‌کس كه دروغ‌گوست لعنت فرستند.

وقت مباهله فرارسید. رسول خدا (ص) از ميان مسلمانان و بستگان خود فقط چهار تن را انتخاب نمود كه در اين حادثه تاريخي شركت نمايند: علي عليه السلام، فاطمه دختر گرامي پيامبر (ص)، حسن و حسين (ع). زيرا در ميان تمام مسلمانان، انسان‌هایی پاك‏تر و باایمان تر از اين چهار تن وجود نداشت.

بنابراين مراد از «ابناءنا» در آيه شريفه منحصر به امام حسن و امام حسين (ع) و «نساءنا» فاطمه زهرا (س) و «انفسنا» علي (ع) هست و روايات دالّ بر اين مطلب به حدّ تواتر نقل‌شده است.(4)

رسول خدا (ص) به همراهان سفارش كرد هنگامی‌که بدانجا رسيديم شما دعاهاي مرا آمين بگوئيد.

آنگاه باشکوه معنوي بی‌مانندی درحالی‌که حسين (ع) را در آغوش گرفته بود و دست حسن (ع) را در دست داشت و فاطمه و علي (علیهماالسلام) پشت سر پيامبر (ص) حركت مي‏كردند، قدم به محل موعود مي‏گذارد.

وقتي چشمان منتظر مسیحیان به قيافه‏هاي نوراني و ملكوتي رسول خدا (ص) و همراهان وي، افتاد اسقف اعظم آنان گفت: «چهره هائي را مشاهده مي‏كنم كه اگر رو به درگاه الهي كنند، اين بيابان به جهنمي سوزان تبديل مي‏گردد و دامنه عذاب به سرزمين نَجْران كشيده مي‏شود. بيم آنست كه تمام مسيحيان نابود شوند.» سرانجام آنان به پرداخت جزيه تن دادند و قرار شد ساليانه دو هزار حله و سي زره آهنين به مسلمانان تقديم كنند.(5)

پی‌نوشت‌ها:

1. آل‌عمران (3)، آيه 61.

2. نساء (4)، آيه 171.

3. آل‌عمران (3)، آيه 59.

4. براي مطالعه تفصيلي اين روايات ر.ك: آیت‌الله مكارم شيرازي، تفسير نمونه، تهران، دار الكتب الإسلامية، 1374 ش، ج‏2، ص 583.

5. آیت‌الله مكارم شيرازي، تفسير نمونه، تهران، دار الكتب الإسلامية، 1374 ش، ج‏2، ص 578.

كه پيامبر (ص) حضرت علي (ع) را هم همراه خود براي مباهله می‌آورد و روشن است كه حضرت علي (ع) تحت عنوان ابنائنا و نسائنا نيست و لذا جزء انفسنا می‌باشد.

پرسش:

چرا مراد از «انفسنا» در آيه مباهله خود پيغمبر نمی‌تواند باشد؟

پاسخ:

 درباره مراد از «أنفسنا» در اين آيه بايد بگوييم كه مراد از آن خصوص پيامبر (ص) نمی‌تواند باشد زيرا در اين آيه آمده كه:

... فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ... (1)

«... به آن‌ها بگو: «بياييد ما فرزندان خود را دعوت كنيم، شما هم فرزندان خود را، ما زنان خويش را دعوت نماييم، شما همزنان خود را، ما از نفوس خود دعوت كنيم، شما هم از نفوس خود را...»

چنانكه ملاحظه می‌نمایید در اينجا سخن از دعوت نمودن است و نمی‌شود كسي خودش را دعوت كند و لذا اگر مراد از انفسنا خصوص پيامبر (ص) بود ذكر انفسنا و انفسكم لغو بود مثل‌اینکه ما باکسی قرار بگذاريم كه روز جمعه به يك تفريح گاه برويم و به وي بگوييم: «جمعه زن و بچه و خودت رو دعوت كن بريم تفريح»

از سوي ديگر برفرض كه مراد از انفسنا خود پيامبر (ص) باشد ما می‌بینیم كه پيامبر (ص) حضرت علي (ع) را هم همراه خود براي مباهله می‌آورد و روشن است كه حضرت علي (ع) تحت عنوان ابنائنا و نسائنا نيست و لذا جزء انفسنا می‌باشد.

پی‌نوشت:

1. آل‌عمران (3)، آيه 61.

ترک عمدی و از روی انکار و لجاجت نماز، راه را برای شیطان باز می‌کند که کم‌کم انسان را به گناهان بزرگ‌تر دعوت کند.

پرسش:
اگرشخص گناه کاري برای اهل بيت علیهم السلام يک کارهايي انجام داده ولی خيلي اهل بندگي خدا نبوده(کاهل نماز بوده یا نماز نمی خوانده است) آيا احتمالش وجود دارد که در برزخ با شفاعت اهل بيت علیهم السلام بهشتي شود؟ چون در اينترنت داستانهايي خوانده ام که چنین اتفاقاتي افتاده است! لطفا توضيح بفرماييد.
 

پاسخ:
مقدمه:
موضوع بهشت و دوزخ و ثواب و عقاب یکی از مسائلی است که تقریباً بین همه انسان‌ها رایج است و حب بقاء، انسان را دغدغه مند می‌کند که برای معاد و دوزخ نگران باشد. ترک دستورات الهی مانند نماز و انجام کارهای نیک و نسبت آن‌ها باسعادت یا شقاوت و اثر آن‌ها در بهشت و دوزخ نیاز به بررسی همه‌جانبه دارد که در ادامه در قالب چند نکته به آن‌ها اشاره سپس به‌صورت کامل در این موردبحث می‌کنیم.
متن اصلی:
طبق آموزه‌های دینی ما، نماز اولین فعل عبادی در میان اعمال عبادی ما است نیز در احادیث آمده است که اگر نماز انسان موردپذیرش واقع شود، دیگر اعمال عبادی (مانند روزه و حج) هم پذیرفتنی است (1). نماز تبلور و نمود خضوع و تسلیم در برابر حق است و شیطان نیز از همین ناحیه ضربه خورده است؛ چراکه در برابر فرمان الهی در برابر سجده ... سر تسلیم فرود نیاورد. از سوی دیگر، نه‌تنها بی‌نمازان بلکه حتی افرادی که نماز می‌خوانند اما عمداً در آن سستی می‌ورزند از دایره شفاعت پیامبر اسلام (ص) خارج‌اند: امام صادق‌(ع) از رسول خدا (ص) نقل می‌کند به شفاعت ما نمی‌رسد کسی که نماز واجبش را به بعد از وقتش (عمداً و از روی انکار) تأخیر بیندازد (2) و رسول خدا (ص) فرمود: هرکس (عمداً و از روی انکار) نماز خود را کوچک شمارد و نظرش سبک شمردن نماز باشد، از امّت من نیست و به خدا سوگند هرگز در کنار حوض کوثر بر من وارد نخواهد شد (3). از طرفی شفاعت مربوط به برزخ نیست، بلکه مربوط به قیامت می‌شود.
بر اساس آیات قرآن هرکسی مقدار ذره‌ای عمل خوب انجام دهد، به پاداش آن رسید و هر مقدار عمل شر و خلاف مرتکب شود، کیفرش را خواهد دید. بدیهی است که طبق این آیات اگر مقدار خیر در ترازوی سنجش برتری داشته باشد، اگرچه بی‌نماز باشد، باید اهل نجات باشد. قرآن کریم می‌فرماید: ... ثُمَّ رَدَدْناهُ أَسْفَلَ سافِلینَ* إِلاَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَلَهُمْ أَجْرٌ غَیْرُ مَمْنُون‏  پس انسان را به پایین‌ترین درجه بازگرداندیم، مگر کسانی که ایمان آوردند و اعمال نیکو انجام داده‌اند که برای آنان پاداش تمام ناشدنی است. (4) ازآنجاکه در این آیه تعبیر به اعمال نیکو شده است یکی از آن اعمال نیکو نماز است، چه‌بسا اعمال نیکوی دیگر انسان انجام دهد که مستحق پاداش باشد حتی کافر اگر کار خیری انجام دهد پاداش می‌برد! روایات زیادی این مطلب را تأیید می‌کند؛ رسول گرامی اسلام صلی‌الله علیه و آله به «عدی» پسر «حاتم طائی» می‌فرماید: «خداوند عالم به دلیل سخاوت نفسی که پدرت داشت عذاب را از او دفع کرد.»(5) این در حالی است که «حاتم طائی» قبل از رسالت رسول گرامی اسلام (ص) از دنیا رفت، عصر نبوت را درک نکرده بود نیز در روایت دیگری نقل‌شده: «حضرت موسی (علیه‌السلام) تصمیم گرفت سامری را به خاطر اینکه مردم را گمراه کرده بود بکشد؛ اما از طرف خداوند متعال وحی شد که موسی! او را نکش، او سخاوتمند است (6). این آیات و روایات نشان می‌دهد کارهای خیر هم در دنیا و هم درآورت حتی برای کافر هم مفید است (چه برسد به کسی که از روی سهل‌انگاری، شبهه یا تنبلی نماز نخواند)، عمل خیر از هر کس سر بزند خداوند متعال پاداشی متناسب با آن به او عطا می‌کند.
بنابراین اگرچه نماز آثار و برکات فراوانی دارد که ازجمله آن قرب به پروردگار است و انسان بی‌نماز از این لطف و نعمت الهی محروم و بی‌نصیب است، اما جایی برای ناامیدی از کارهای خیر و نیک نیست زیرا قرآن فرموده: تمام گناهان حتی شرک را می‌بخشد و با توبه و عذرخواهی و جبران نمازهای قضا یا وصیت به نماز قضا و جبران آن از طرف بازماندگانش، گناهکار را خواهد بخشید. طبق آموزه‌های وحیانی هرگونه کار خیر و انجام کارهای نیک به نیت اموات، به حال آن‌ها مفید و اثربخش است (7). درهرحال خیرات بازماندگان و فرزند صالح و مانند آن اثرهای بسیار مفید و راهگشایی هم می‌تواند داشته باشد. خصوصاً اگر در خصوص حق‌الناس و حقوق واجب الهی باشد. ازاین‌رو در آموزه‌های دینی تأکید شده که برای اموات خیرات انجام شود به آن‌ها بسیار آثر بخش و مفید است. از امام صادق سؤال شد: آیا به میت بعد از مرگش چیزی می‌رسد؟ حضرت فرمود: حج و صدقه و روزه‌ای که به نیابت از او بگیرند (8).
نکته مهم: اگرچه اعمال خیر و نیکوکاری یک فرد بی‌نماز یا خیرات و بازماندگانش، می‌تواند دست او را در برزخ و قیامت بگیرد یا عذابش را کاهش دهد، ولی ترک عمدی و از روی انکار نماز، فتح سنگر بزرگی برای شیطان است که او را به طمع می‌اندازد تا در بقیه امور هم انسان را به دره سقوط بکشاند همان‌طور که روایت این مورد را تأیید می‌کند: شیطان همواره از انسان مؤمن بیمناک است تا زمانى که نمازهاى پنج‌گانه را حفاظت و مراقبت مى‌‏کند و هنگامی‌که حق نمازها را (عمداً) تباه کرد، شیطان نسبت به او جرأت مى‌‏یابد و او را دچار گرفتاری‌هاى بزرگ مى‌‏کند (9).
نتیجه:
در مقام نظریه‌پردازی نمی‌توان گفت؛ اگر فردی تمام اعمالش نیک باشد و تنها نماز نخواند مستحق دوزخ است یا این‌که ممنوع‌الورود به بهشت است زیرابه خاطر خیرات و نیکوکاری خودش و ضریب تأثیر و ماندگاری که کارهای نیکش دارد یا با اعمال خیر بازماندگان یا شفاعت می‌تواند نجات پیدا کند. ولی ازین نکته نباید غافل شد که ترک عمدی و از روی انکار و لجاجت نماز، راه را برای شیطان باز می‌کند که کم‌کم انسان را به گناهان بزرگ‌تر دعوت کند و تضمینی نیست کسی که ترک عمدی نماز می‌کند، نیکوکار بماند.
منابع بیشتر برای مطالعه:
حکمت‌ها و اسرار نماز، محمدعلی رضایی اصفهانی.
بهشت وصال، بررسی آثار تربیتی، اجتماعی و فرهنگی نماز، حمید وارسته.
صحت خیرات و صدقات برای اموات، یونس ویسی.
طهارت روح، مرتضی مطهری.
آزادی معنوی، مرتضی مطهری.
عدل الهی، مرتضی مطهری.
کلمات کلیدی:
ترک عمدی نماز، نیکوکاری، خیرات، بهشت، دوزخ، پاداش اعمال.
پی‌نوشت‌ها:
کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، دارالکتب الاسلامیة، تهران، 1365 ش، ج 2، 268: «إِنَّ أَوَّلَ مَا یُحَاسَبُ بِهِ الْعَبْدُ الصَّلَاةُ فَإِنْ قُبِلَتْ قُبِلَ مَا سِوَاهَا.»
ابن‌بابویه، محمد بن على‏، أمالی، کتابچى، تهران، چاپ ششم، 1376 ش، ص 399.
کافی، پیشین، ج 3، ص 269.
سوره تین، آیه 5 و 6.
مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، نشر دار الاحیا التراث العربی، بیروت 1103 ق، ج 68، ص 354.
همان، ج ۱۳، ص ۲۰۸.
 عاملی، شیخ حر، وسایل الشیعه، نشر دار الحجت، بیروت 1412 ق، ج 6، ص 293.
مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، نشر دار الاحیا التراث العربی، بیروت 1103 ق، ج 6، ص 294.
کافی، پیشین، ج 3، ص 269.
 

این موضوع درآیات و روایت، تأییدشده است منتها دارای دو شرط است؛ اول اینکه بدون اندیشه و تعالی و رشد نباشد و دوم این‌که انسان را به گناه و آلودگی و تباهی نکشاند.

پرسش:
در اسلام چه تفريحي حلال و خداپسندانه است؟ امروزه فيلم، رمان، فوتبال، کامپيوتر بازي و گوشي بازي زياد است و تفريحي مثل تيراندازي و اسب سواري مخصوص عده اي که امروزه با کلاس تلقي مي شوند هست. سرگرمي با امور لهو حرام است و من نمي خواهم تفريحم لهو لعب باشد. چه کنم؟
 

پاسخ:
مقدمه:
یکی از نیازهای اساسی انسان که عمری به طولانی عمر بشر دارد، نیاز به تفریح و سرگرمی و پر کردن اوقات فراغت به شیوه‌های متنوع و خلاق بوده است. تفریح و سرگرمی، نیاز مستمر و همیشگی بوده و در همه جوامع انسانی به‌تناسب شرایط و امکانات محیطی، همواره به شکل‌های مختلف جاری و ساری بوده است، ولی در عصر حاضر تحت تأثیر برخی تحولات بنیادین، اهمیت و جایگاه مهمی یافته، به یکی از مطالبات جدی و صنایع پرزرق‌وبرق، تبدیل‌شده است. در ادامه ‌به نکاتی در مورد تفریحات خداپسندانه و نظر اسلام در این مورداشاره می‌کنیم:
1.    انسان همچنان که به غذا و نوشیدنى و خواب و استراحت و نظافت نیاز دارد، همان‌طور به تفریح و سرگرمى سالم نیز نیازمند است. هیچ عاقلى نمی‌تواند این نیاز فطرى و طبیعى انسان را انکار نماید. تجربه و گذشت زمان نیز نشان داده است که اگر انسان به کارهاى یکنواخت بدون وقفه ادامه دهد و از سرگرمى و تفریح محروم باشد، بازدهی کاربر اثر کمبود نشاط تدریجاً افت کرده، پایین می‌آید امّا برعکس، پس از ساعاتى تفریح و سرگرمى آن‌چنان نشاط کار و تلاش در او ایجاد می‌شود که کمّیت و کیفیت کار هر دو فزونى می‌یابد، به این جهت ساعاتى که صرف تفریح و سرگرمى سالم می‌شود نه‌تنها هدر نمی‌رود، بلکه با رفع خستگى از روح و روان عامل تقویت و پیشرفت ساعات کارى و مطالعاتى انسان می‌شود.
2.    در قرآن نیز به مسئله تفریح اشاره‌شده است و درخواست برادران یوسف از پدر در مورد حضرت یوسف را این‌چنین بیان می‌کند: او را فردا با ما (به خارج شهر) بفرست تا غذاى کافى بخورد و بازى و تفریح کند و ما حافظ او هستیم (1) وقتى برادران یوسف موضوع تفریح و گردش در صحرا و خوردن از گیاهان را مطرح کردند، حضرت یعقوب اعتراض نکرد که این عمل شایسته یک جوان موحّد و وابسته به خانواده نبوّت نیست (بلکه از جنبه امنیتى اظهار نگرانى نمود) از این بیان به‌خوبی استفاده می‌شود که قرآن به تفریح، نظر مثبت داشته، بلکه در جامعه آن روز امر مسلّمى بوده، امروزه با سبک زندگی شهرنشینى و فضاى بسته خانه‌ها، این نیاز دوچندان شده است. درآیات متعددى از قرآن خداوند دستور داده در زمین سیر کنید (2) و در آن گردش کنید ازجمله فرمود:  و میان آن‌ها و شهرهایى که برکت داده بودیم، آبادی‌های آشکارى قراردادیم و سفر در میان آن‏ها را به‌طور متناسب (بافاصله نزدیک) مقرر داشتیم (و به آنان گفتیم): شب‌ها و روزها در این آبادی‌ها با ایمنى کامل، سفر و گردش کنید (3).
3.     منتهى انسان باید در گردش‏ها و تفریح‏ها به دو نکته توجّه کند:
الف: تفریح، فقط گردش بدون اندیشه و تفکر و بدون عبرت گیری و پندپذیرى نباشد، انسان‌هایی که در صحراها و کنار دریاها و... گردش می‌کنند یا مسافرت‌هایی در شهرها و آثار باستانى دارند، با تفکّر و اندیشه به آن محل‌های گردشى بنگرند و از این راه به عظمت خالق آن‌ها پى برند و همین‌طور از سرانجام شاهان و ظالمان و کاخ‌های بجاى مانده از آن‌ها درس عبرت بگیرند.
ب: تفریح، باعث آلوده شدن انسان به گناهان نشود. قرآن هشدار می‌دهد که به بهانه ورزش و تفریح و گردش، شمارا به‌سوی نابودی نبرند چنان‌که برادران یوسف به بهانه تفریح او را بردند و به داخل چاه افکندند.
همچنین در روایات نیز به موضوع تفریح سالم پرداخته‌شده، سفارش شده که ساعتى از زندگى را به لذّت‌های حلال و تفریح‌های سالم اختصاص دهد، از امام على علیه‌السلام نقل‌شده که فرمود:  براى مؤمن (در شبانه‌روز) سه وقت است، زمانى براى (نیایش) و مناجات با پروردگارش و زمانى براى تأمین معاش زندگى‏اش و زمانى براى واداشتن نفس به لذّت‏هایى که حلال و مایه زیبایى است. خردمند را نشاید جز آن‌که در پى سه چیز حرکت کند: (کسب حلال) براى تأمین زندگى، یا گام نهادن درراه آخرت، یا به دست آوردن لذّت‏هاى (حلال و) غیر حرام (4). جالب این است که در برخى روایات، این جمله اضافه‌شده است: «و با این ساعت (تفریح) نیرو می‌گیرید بر انجام وظائف اوقات دیگر»(5). در اسلام به موضوع تفریح تا آن جا اهمیت داده‌شده که یک سلسله مسابقات را حتى با شرط‌بندی اجازه داده است، تاریخ نشان داده که قسمتى از این مسابقات در حضور شخص پیامبر اکرم (ص) و با داورى و نظارت او انجام می‌گرفت حتى گاه شتر مخصوص خود را براى مسابقه‌ای سوارى در اختیار یاران می‌گذاشت (6) تیراندازی، شنا، مسافرت، گردش در صحرا، باغات، مزارع کشاورزى و کلّاً در فضاى سبز، مزاح و شوخى با برادران دینى که از نزاکت خارج نباشد از دیگر تفریحات سفارش شده است. آنچه مورداشاره قرار گرفت نمونه‌هایی از تفریحات سالم بود که در برخی منابع دینى آمده وگرنه تفریحات سالم منحصر به این موارد نیست هر قوم و ملّتى متناسب بافرهنگ خویش از ورزش‌ها و تفریحاتى برخوردارند که اگر خلاف دستورات شرعى نباشند و گناهى در آن انجام نگیرد مورد تأیید اسلام نیز می‌باشد.
4.    دغدغه شما که دوری از لهو و غفلت است ارزشمند است و مسئله تفریحاتی که نیاز به پول زیاد دارد هم درست است. اگرچه در مثال‌هایی که زدیم مواردی بود که نیاز به پول زیاد ندارد یا به‌اصطلاح رایج عرفی لاک چری نیست مانند شنا یا شوخی یا سفرهای درون‌شهری و پیک‌نیک و... ولی چون تفریحات سالم و حلال زیاد است و در طول زمان‌ها تغییر می‌کند می‌توان گفت تفریحاتی که دارای ویژگی‌های زیر باشد مجاز است:
الف: در راستای فرآیند تکامل و رشد شخصیت اسلامی و انسانی
ب: نشاط‌آور
ج: در چارچوب قوانین شرع
د: متعادل (نه افراط، نه تفریط)
و: دارای فواید عقلی، جسمی و روحی
ه: جلوگیری از خفت و سبکی عقل (توجه به عقل و تفکر در نظام اسلام) مثل پرهیز از شرب خمر، پرهیز از گوش دادن به موسیقی حرام، عدم مصرف مواد مخدر و ...
ی: دوری از آزار و اذیت دیگران (تحقیر، مسخره کردن، همسایه و مردم‌آزاری و ...)
نتیجه:
تفریح یک نیاز اصیل و لازم و مفید در همه انسان‌هاست. این موضوع درآیات و روایت، تأییدشده است منتها دارای دو شرط است؛ اول اینکه بدون اندیشه و تعالی و رشد نباشد و دوم این‌که انسان را به گناه و آلودگی و تباهی نکشاند. تفریحات زیادی مانند اسب‌سواری، تیراندازی، شنا، پیک‌نیک، شوخی، مسافرت، بازی‌های فکری ورزشی و... وجود دارد ولی ازآنجاکه در هرزمانی تفریحات جدیدی به میان می‌آید به‌صورت خلاصه می‌توان ادعا کرد تفریحاتی که در راستای تکامل روحی، نشاط‌آور و به‌دوراز گناه و آزار دیگران باشد مجاز است و دیگر لهو نخواهد بود.
کلمات کلیدی:
تفریح، شادی، سلامتی، روح و روان، لهو، لعب، لغو.
منابع برای مطالعه بیشتر:
1.    جایگاه شادی و نشاط و تفریح سالم جوانان از دیدگاه اسلام، مریم عسکری، صدیقه نبوی زاده.
2.    موسیقی و تفریح در اسلام، محمد بهشتی.
3.    تفریحات سالم از دیدگاه اسلام، حسن جهانی فرد لنگرودی.
4.    زندگی اجتماعی از دیدگاه اسلام، احمد شلبی ترجمه: سید محمود اسداللهی.
5.    نیازهای جوانان، احمد صادقی اردستانی.
 پی‌نوشت‌ها:
1.    سوره یوسف، آیه 12.
2.    سوره آل‌عمران، آیه 137، سوره انعام، آیه 11، سوره نمل، آیه 36.
3.    سوره سبأ، آیه 17 – 18.
4.    سید رضى، محمد بن حسين، نهج البلاغة، هجرت، قم، چاپ اول، 1414 ق، ص 545، حکمت 390.
5.    مجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، دار إحياء التراث العربي، بيروت، چاپ دوم، 1403 ق، ج 75، ص 346.
6.    همان، ج 100، ص 190.
 

والدین طبق آیات قرآن وظیفه‌دارند نسبت به ایمان و سعادت و آخرت خانواده و فرزندان شان دغدغه داشته باشند اما استفاده از خشونت باعث دوری و تنفر از اسلام می‌شود.

پرسش:
اگر والدين حق‌دارند فرزندي که می‌خواهد مسيحي باشد يا نماز نخواند را کتک بزنند! خب آن فرزند شايد براي اينکه اين رفتار را با او نداشته باشند فقط اظهار مسلمانی کند یا به‌ظاهر نماز بخواند. آیا این باعث نمی‌شود آن فرد لج بازی کند مثلاً يک خانم شل حجاب اگر چنين رفتاري با او داشته باشند به‌جای اينکه اصلاح شود کشف حجاب می‌کند! آیا این‌گونه رفتار کردن باعث نمی‌شود تصور قشر خاکستري راجع به دين و افراد مذهبي، بد شود؟
 

پاسخ:
مقدمه:
تربیت و علاقه‌مند کردن فرزندان به دین یکی از وظایف مهم والدین و خانواده‌هاست و یکی از عوامل مهم سعادتمندی و خوشبختی فرزندان تلاش و اهمیت و اهتمام آن‌ها در مورد مسائل معنوی و دینی است. از طرف دیگر این موضوع باید بامطالعه و هدفمند و روشمند انجام بشود و استفاده از هر راه و روشی ولو کتک زدن یا مشاجره معلوم است که دارای آثار منفی است. در ادامه در مورد تربیت، اجبار و نظر اسلام در این مورد توضیح می‌دهیم:
1.    باید بدانیم که والدین در مورد دین، معنویت و تربیت فرزندان مسئول هستند یعنی باید برای دین و ایمان فرزندان شان برنامه داشته باشند و تلاش کند آن‌ها را از آلودگی و گناه دور کنند. مخصوصاً در سنین کودکی و نوجوانی وظیفه‌شان سنگین‌تر است. الزام مفهومی مشکک است یعنی درجه‌بندی دارد. این مراتب را به‌طورکلی می‎توان در سه دسته تقسیم‌بندی کرد: 1) با صحبت یا اشاره، دیگری را به انجام یا ترک کاری دعوت کنند. 2) با تهدید و ترساندن کاری کنند که دیگری با اکراه تن به انجام یا ترک عملی دهد. 3) با توسل به‌زور دیگری را به انجام یا ترک کاری مجبور کنند. الزام به معنای اول اشکالی ندارد. یکی از دلایلی که امکان دارد بتوان به‌وسیلۀ آن، جواز استفاده از روش الزام در تربیت دینی را اثبات کرد، آیۀ «وقایه» است. قرآن می‌فرماید: «یـآ اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قُوآ اَنْفُسَکمْ وَ اَهْلِیکمْ نَارًا وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجَارَةُ عَلَیهَا مَلَائِکةٌ غِلَاظٌ شِدَادٌ لَا یَعْصُونَ اللَّهَ مَا اَمَرَهُمْ وَ یفْعَلُونَ مَا یُؤْمَرُونَ» «اى کسانى که ایمان آورده‏اید، خود و خانوادۀ خود را از آتشى که هیزم آن مردم و سنگ است حفظ کنید. آتشی که فرشتگان خشن و سختگیر بر آن گمارده شده‎اند که هر چه خدا بگوید نافرمانى نمى‏کنند و همان مى‏کنند که به آن مأمور شده‏اند (1)» بنابراین عموم مکلفان موظف‌اند (حتی‌الامکان) اولاً دستورهای الزامی و مبتلابه دین و حدنصاب ایمان را به افراد خانوادۀ خود آموزش دهند و ثانیاً آنان را طوری تربیت کنند که این آموزه‌های اعتقادی را باور کنند و به دستورهای الزامی، التزام عملی داشته باشند.
2.    معنای الزام و دغدغه مند بودن والدین این نیست که کسی فرزندش را کتک بزند یا از روش‌های خشونت‌آمیز و تحمیل و اجبار فرزند باوجود کراهت او استفاده کند. این روش‌ها غالباً اثر عکس دارد و نتیجه‌بخش نیست. تربیت تحمیلی، معمولاً به واکنش‌های منفی فراگیران، می‌انجامد. امام علی (ع) می‌فرماید: «آدمیان، دارای گرایش‌ها و رفت‌وبرگشت‌های متناوب است. پس زمانی خودتان را به کاری وادارید و چیزی را بر خود بارکنید که آن را دوست داشته باشید و دلتان به آن گرایش پیداکرده باشد. اگر چیزی را ناخواسته و با اکراه بر خود بارکنید، سردرگم و آشفته می‌شوید و در اقدامات روشن و بینا نیستید(2). مرور و بازنگری روایات تربیتی نشان می‌دهد که پیشوایان معصوم ما در تربیت فرزندان خود، از شیوه تنبیه بدنی بهره نمی‌گرفتند «چندین سال به پیامبر خدمت کردم؛ اما هرگز مرا دشنام نداد و یک‌بار هم کتکم نزد!» (3) خداوند نیز در مسیر هدایت بشر مسیر اجبار قهری و زوری را در پیش نگرفته است: «وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَمَعَهُمْ عَلَی الْهُدی فَلا تَکُونَنَّ مِنَ الْجاهِلین»(4) اگر خدا بخواهد، آن‌ها را (به‌اجبار) بر هدایت جمع خواهد کرد. (ولی هدایت اجباری، چه سودی دارد؟) پس هرگز از جاهلان مباش!‌» زور و اجبار در دین اسلام هیچ جایی ندارد. خدای تعالی در سوره مبارکه «ق» خطاب به آن حضرت می‌فرماید: «وَ مَا أَنتَ عَلَیهِم بِجَبَّار»(5) «و تو مأمور به‌اجبار آن‌ها (به ایمان) نیستی.» همچنین در سوره مبارکه غاشیه تأکید می‌فرماید که: «فَذَکرْ إِنَّمَا أَنتَ مُذَکرٌ؛ لَّسْتَ عَلَیهِم بِمُصَیطِرٍ؛ پس تذکر بده که تو فقط تذکردهنده هستی؛ تو سلطه‌گر بر آن‌ها نیستی که (بر ایمان) مجبورشان کنی (6)» از این آیات شریفه مشخص می‌شود که اگرچه پدر و مادر مسلمان باید فرزند خود را به سمت اسلام و یادگیری آموزه‌های اسلامی دعوت کنند؛ اما نمی‌توانند فرزند خود را به‌زور و کتک و بهروش‌های خشونت‌آمیز وادار کنند. در یک روایت درس‌آموز در منابع روایی از امام صادق (ع) به یکی از اصحاب خود نقل‌شده است: «ای عمر![عمر بن حنظله] شیعیان ما را وادار [به کاری که خود می‌کنید] نسازید و با ایشان مدارا کنید؛ زیرا همه مردم تحمل و ظرفیت‌های شمارا ندارند.»(7) بنابراین خشونت، کتک زدن و زور و اجبار برای تربیت دینی از سوی والدین، پذیرفته نیست.
3.    به نظر می‌رسد به همان میزان که اکراه، اجبار، تَحَکُّم و تحمیل می‌تواند بی‌رغبتی و گریز فرزندان را به دنبال داشته باشد، تبیین موضوع و روشنگری درباره دلیل و فلسفه موضوع می‌تواند رغبت و علاقه آن‌ها را به محتوا و پیام تربیت اخلاقی در پی داشته باشد. توصیه ما به والدین این است که اگر فرزندشان نسبت به اسلام سؤالاتی دارد یا به مسیحیت علاقه‌مند شده او را با یک اسلام‌شناس خوش‌اخلاق آشنا کنند تا سؤالاتش را بپرسد و بتواند کم‌کم هدایت پیدا کند. بهره‌گیری از یک رویکرد متعادل و ملاطفت‌آمیز لازم است. برخلاف برخورد خشک، جبارانه و تحکم‌آمیز، به نظر می‌رسد الگوی خیرخواهانه، ملاطفت‌آمیز همراه با نرمش و متانت اثربخش‌تر باشد تا یک درخواست دستوری و اجباری، خدای متعال در یک الگوی مناسب و اثربخش به پیامبر مهربانی‌ها برای پیشبرد مقاصد تربیتی، می‌فرماید که از راهکار زبان خوش، مشارکت دادن و مشورت گرفتن، طلب عفو و بخشش ورود پیدا کن: «وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شاوِرْهُمْ فِی الْأَمْر»؛ «و اگر خشن و سنگدل بودی، از اطراف تو، پراکنده می‌شدند. پس آن‌ها را ببخش و برای آن‌ها آمرزش بطلب! و در کارها، با آنان مشورت کن»(8). مسیحی شدن یا بی‌حجاب شدن مفاسد زیادی دارد و باعث عقب‌گرد و آلودگی‌های زیادی می‌شود اگر فرزند با یک بیان زیبا این موارد را بداند خودش کم‌کم به سمت نور حرکت می‌کند و بیش از این وظیفه‌ای نیست.
نتیجه:
والدین طبق آیات قرآن وظیفه‌دارند نسبت به ایمان و سعادت و آخرت خانواده و فرزندان شان دغدغه داشته باشند و آن‌ها را دعوت به ایمان و دستورات الهی کنند اما استفاده از خشونت و کتک زدن و زور و اجبار غالباً اثر عکس دارد و باعث دوری و تنفر از اسلام می‌شود که مستنداتش نیز بیان شد. بهترین راه در مقابل فرزندانی که ازنظر اعتقادی یا عملی دچار انحراف می‌شوند در کنار دغدغه مندی استفاده از موعظه و محبت و استفاده از روش تبیین و هدایتگری است و اینکه خودشان پایبند باشند. قرار نیست به هر روشی و به هر زوری دیگران را دین‌دار کرد.
منابع برای مطالعه بیشتر:
1.    رویکردی نمادین به تربیت دینی با تأکید بر روش‌های اکتشافی، عبدالعظیم کریمی.
2.    روش‌های آسیب‌زا در تربیت از منظر تربیت اسلامی، محمدرضا قائمی مقدم.
3.    مقالۀ «تأملی در مشروعیت اجبار در تربیت دینی»، محمد سروش محلاتی.
4.    مقالۀ «درآمدى بر الزام فرزندان به تکالیف دینى»، محمدعلی حاجی ‌ده آبادی.
5.     مقالۀ «درآمدی بر اصول پیش‌گیری از آسیب‌شناسی تربیت دینی»، حسین خنی فر.
6.     مقالۀ «آسیب‌شناسی تربیت اخلاقی (تربیت تحمیلی)»، هادی حسین‌خانی.
7.    مقالۀ «آسیب‏پذیری تربیت دینی و زمینه‏های آموزشگاهی آن»، سعید دانش گر، سید ابراهیم جعفری‏ و محمدجواد لیاقت دار.
8.     مقالۀ «احساس و اجبار»، دکتر غلامعلی افروز.
9.     مقالۀ «شیوه‌های تربیتی و تأثیر آن در آرامش روانی از دیدگاه امام علی علیه‌السلام»، علی‌نقی فقیهی.
کلمات کلیدی:
تربیت فرزند، اعتقاد به دین، اجبار، تحمیل، خشونت
پی‌نوشت‌ها:
1.    سوره تحریم، آیه 6.
2.    سید رضى، محمد بن حسين، نهج البلاغة، هجرت، قم، چاپ اول، 1414 ق، ص 503.
3.    طباطبایی، محمدحسین، سنن النبی، انتشارات اسلامیه، تهران، 1375، ص 34.
4.    سوره انعام، آیه 35.
5.    سوره ق، آیه 45.
6.    سوره غاشیه، آیه 21 و 22.
7.    كلينى، محمد بن يعقوب، الكافي، دار الكتب الإسلامية - تهران، چاپ چهارم، 1407 ق، ج‏8، ص 334
8.    سوره آل‌عمران، آیه 159.
 

در زمان ما هم امکان مباهله وجود دارد ولي بايد توجه داشت که فرد اقدام کننده به مباهله بايد از شرايط خاصي برخوردار باشد.

پرسش:

آيا در حال حاضر امکان تقاضاي مباهله بين دو شخص براي اثبات حق خود (حق مادي يا معنوي) وجود دارد؟

پاسخ:
با توجه به شأن نزول آيه شريفه مباهله که روي سخنش تنها به پيامبر اسلام صلي‌الله عليه و آله است، شايد گفته شود که مباهله مخصوص زمان پيامبر صلي‌الله عليه و آله است، ولي اين سخن درستي نيست و نمي‌توان مباهله را ویژه‌زمان پيامبر (ص) دانست، بلکه ديگر مؤمنان نيز مي‌توانند مباهله کنند.
زيرا اولاً بر اساس قانون مسلّم اصولي شأن نزول آيه موجب تخصيص آيه نمي‌شود. [1]
ثانياً شکي نيست که آيه شريفه مباهله يک دستور کلي براي دعوت به مباهله به مسلمانان نمي‌دهد بلکه روي سخن در آن تنها با پيامبر اسلام (ص) است، ولي اين موضوع مانع از آن نخواهد بود که مباهله در برابر مخالفان يک حکم عمومي باشد و افراد باايمان که از تقوا و خداپرستي کامل برخوردارند هنگامي‌که استدلالات آن‌ها در برابر دشمنان براثر لجاجت به‌جايي نرسد، آن‌ها را دعوت به مباهله کنند. [2]
ثالثاً: از رواياتي که در منابع اسلامي نقل‌شده نيز عموميت اين حکم استفاده مي‌شود؛ مرحوم کليني، در کافي حديثي از امام صادق (ع) نقل کرده که به يکي از اصحاب خويش فرمود: «اگر مخالفان سخنان حقت را نپذيرفتند آن‌ها را به مباهله دعوت کن»[3].
ازاين‌رو مي‌توان معتقد بود که هر کس با حفظ شرايطي که بيان شد، براي اثبات حقانيت خويش در مقابل دشمنان ايمانش، بتواند مباهله کند. بيان اين نکته خالي از لطف نيست که اگرچه در قرآن مجيد، موضوع مباهله پيغمبر اسلام با نصاراي نجران بيان‌شده است، اما در اختلاف ميان زن و شوهر در خصوص اتهام زن از طرف شوهر نسبت به ارتکاب امر خلاف عفت با مرد بيگانه که به آن ملاعبه گفته مي‌شود، در حقيقت يک نوع مباهله است که با شرايطي در حضور حاکم شرع جامع‌الشرايط صورت مي‌گيرد. [4]
بنابراين، در زمان ما هم امکان مباهله وجود دارد ولي بايد توجه داشت که فرد اقدام کننده به مباهله بايد از شرايط خاصي، مانند آگاهي به مباني دين، اخلاص در حد به بالا، آگاهي کامل نسبت به مباهله و... برخوردار باشد، همچنين آثار بدي در پي نداشته باشد؛ و اگر اين عمل بخواهد انجام شود خوب است توسط، يکي از عالمان بزرگ و شناخته‌شده و مخلص انجام شود.
پي‌نوشت‌ها:
 1. المورد لا تخصص الوارد، حکيم، سيد محسن، حقائق‏الأصول، ج 2، ص 412.
 2. مکارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، ج ‏2، ص 589.
 3. کليني، الکافي، ج 2، ص 513.
 4. اصول کافي، ترجمه کمره‏اي، ج ‏6، ص 630.
 

پس‌ازآنکه دانستند نابود می‌شوند از مباهله سرباز زدند، درعین‌حال اسلام را نپذيرفتند و حاضر به مصالحه با پيامبر اکرم و پرداخت جزيه (ماليات) به حکومت اسلامي شدند.

پرسش:

در جريان مباهله آيا مسيحيان، مسلمان شدند؟

پاسخ:

بنا بر شواهد تاريخي مسيحيان پس‌ازآنکه دانستند اگر به مباهله با رسول خدا (صلی‌الله عليه و آله) اقدام کنند، نابود می‌شوند (و به تعبيري به حقانيت دين اسلام پي بردند) از مباهله سرباز زدند، درعین‌حال اسلام را نپذيرفتند و حاضر به مصالحه با پيامبر اکرم و پرداخت جزيه (ماليات) به حکومت اسلامي شدند. (1)

 

پی‌نوشت:

1. يعقوبي، تاريخ يعقوبي، پيشين، ترجمه دکتر محمد آيتي، تهران، وزارت فرهنگ و آموزش عالي، شرکت انتشارات علمي و فرهنگي 1374، ج 2، ص 82.

تأثیر آیه بر جامعه، آگاهی آنان از حقانيت نبوت پيامبر و جایگاه رفيع اهل‌بیت و علی، در پيشگاه خدا و رسول خداست.

پرسش:

چه نتايج و ابعادي از داستان مباهله به دست می‌آید و تأثیر آن بر جامعه و مردم چگونه بايد باشد و چه درسي از اين واقعه مفهوم می‌گردد؟

پاسخ:

 

مباهله، آفتابى همچون غدير بود که روزى طلوع کرد و براى هميشه چراغ راه شيعه در طول تاريخ شد. پس از نپذيرفتن مباهله از سوى مسيحيان نجران، دفتر مباهله هیچ‌گاه بسته نشد، بلکه اوراق پرافتخار آن فرا روى تاريخ گشوده ماند. بااینکه مباهله‌ای انجام نشد، ولى اعتقادى بلند به يادگار ماند که صاحبان آن اهل‌بیت علیهم‌السلام بودند و استفاده از مفاهيم آن، درس فکرى شيعه شد. در طول تاريخ، از یک‌سو، اهل‌بیت علیهم‌السلام در مقاطع مختلف با ذکر اين ماجرا و آيه مباهله، ناآگاهان مستضعف را هدايت و دشمنان مغرض را سرکوب کردند و از سوى ديگر، دشمنان در بين خود يا در مجالس عمومى و خصوصى به اين فضيلت اهل‌بیت علیهم‌السلام اقرار کرده‌اند.

در این جا به برخي آثار مباهله اشاره می‌شود:

1. حقانيت پيامبر اسلام.

يکى از مهم‌ترین نتايج مباهله، اثبات حقانيت پيامبر است. اگر حضرت به حقانيت خود اطمينان و ايمان نداشت، هیچ‌گاه همراه عزيزترين افراد خانواده‌اش به ميدان مباهله نمی‌رفت. به همراه داشتن اهل‌بیت علیهم‌السلام در اين جريان بدان معناست که پيامبر به راست‌گویی خود اطمينان و يقين کامل داشت. ازاین‌رو، با جرائتى خاص، عزيزترين و محبوب‌ترین کسان خود را در معرض هلاک قرارداد. وجود اهل‌بیت علیهم‌السلام در اين جريان بزرگ، خود، دليل محکمى بر اثبات حقانيت پيامبر است؛ چنان‌که اسقف اعظم نجرانيان نيز به اين امر اشاره کرد.

وعده عذاب، نيز دليل حقانيت آن حضرت است.

پيامبر به انجام گرفتن مباهله اهتمام می‌ورزید و درعین‌حال به نجرانيان خبر داد که چنانچه با آن حضرت مباهله کنند، عذاب حق‌تعالی بر آن‌ها نازل خواهد شد. اگر حضرت به حقيقت خويش يقين نداشت، هیچ‌گاه این‌گونه اصرار نمی‌کرد و اهتمام نمی‌ورزید؛ و وعده نزول عذاب نمی‌داد.

 می‌توان گفت: که نجرانيان، هم حقيقت ادعاى پيامبر را می‌دانستند، وگرنه از مباهله منصرف نمی‌گردیدند.

خوددارى نجرانيان از مباهله با حضرت رسول صلی‌الله عليه و آله، نشان از اعتقاد آنان به پيامبرى حضرت دارد. اگر نصارا به پیامبری حضرت محمد صلی‌الله عليه و آله يقين نداشتند، از مباهله کردن خوددارى نمی‌ورزیدند و همديگر را از مباهله بازنمی‌داشتند. اگر آن‌ها به بر حق بودن پيامبر علم نداشتند، نبايد از نفرين آن حضرت و معدودى از اهل‌بیت او می‌ترسیدند و بايد رتبه و مقام خويش را در ميان قوم خود حفظ می‌کردند؛ چنان‌که براى حفظ شأن و مقام خود جنگ‌ها کردند. پس به‌طور طبيعى نبايد ذلت و خوارى جزيه دادن را براى خود هموار و شکست مفتضحانه را باجان و دل اختيار می‌کردند.

2. اثبات فرزندى حسنين عليهماالسلام

جريان مباهله، بیان‌کننده اين است که حسنين عليهماالسلام، فرزندان رسول خدا صلی‌الله عليه و آله بوده‌اند؛ زيرا حق‌تعالی در آيه مباهله، جمله «وَابنائنا» را ذکر کرده که به معناى «پسران ما» است و بر اساس نظر همه مسلمانان، هنگام نزول اين آيه، پيامبر، پسرى جز امام حسن علیه‌السلام و امام حسين علیه‌السلام نداشت. ازاین‌رو، پيامبر نيز هنگامی‌که آيه مباهله نازل شد و حضرت در مقام مباهله برآمد، فرمود: «پسرانمان و پسرانتان را بياوريم» و آن گاه امام حسن علیه‌السلام و امام حسين علیه‌السلام را همراه خود در جريان مباهله شرکت داد. حضرت امام رضا (ع) به همين آیه براي اثبات این‌که اهل‌بیت فرزندان پيامبر هستند استدلال می‌کند. (1)

 3. اثبات فضيلت آل کسا علیهم‌السلام

واقعه مباهله، اين مطلب را اثبات کرد که امام على علیه‌السلام و حضرت فاطمه عليهاالسلام و امام حسن علیه‌السلام و امام حسين علیه‌السلام پس از پيامبر، نزد خدا، شریف‌ترین آفریده‌ها و نزد رسول خدا صلی‌الله عليه و آله، عزيزترين مردم بودند؛ زيرا پيامبر به‌فرمان الهي همراه امام على علیه‌السلام و حضرت زهرا عليهاالسلام و امام حسن علیه‌السلام و امام حسين علیه‌السلام براى مباهله بيرون آمد همراه بردن آل کسا در جريان مباهله، به معناى آن است که آيه مباهله بر ثبوت فضيلت آل کسا دلالت دارد؛ اين افراد که همراه حضرت به مباهله رفتند، پاک‌ترین وبرترین افراد ازنظر کمالات انساني بودند که براي اين کار مهم برگزيده شدند و اگر افرادي برتر از آنان در جامعه اسلامي وجود داشت، آن حضرت با آنان براي مباهله می‌رفت.

4. اثبات برترى امام على علیه‌السلام

در آيه مباهله، واژه «وانفسنا» در حقيقت بر اين دلالت دارد که امام على علیه‌السلام از همه پيامبران و اوليا و اصحاب رسول خدا صلی‌الله عليه و آله برتر است؛ چون در حديث مباهله، به‌جز امام، کسى نبود که مشمول آن عبارت باشد. پيامبر خدا به نجرانيان فرمود: «بياييد فرزندان وزنان و جانمان را دعوت کنيم که در ميدان مباهله حاضر شوند»، درحالی‌که از مردان به‌جز امام على علیه‌السلام، کسى را همراه نياورد. پس امام على علیه‌السلام پس از پيامبر، از همه برتر است. امام رضا (ع) ضمن استدلال به اين آيه، براي برتري امام علي (ع)، می‌فرماید:...اين امتيازي است که کسي در آن پيشي نخواهد گرفت و فضيلتي است که بشري به آن نخواهد رسيد، و شرافتی است که فردي به آن سبقت نگرفته است، زيرا پيامبر (ص)، علي را چون نفس خود معرفي نمود. (2)

 5. اثبات خلافت علي (ع).

از اين آیه می‌توان استفاده کرد که امام علي جانشين به‌حق رسول خداست، چون او به‌منزله نفس آن حضرت است، و ازنظر علم و دانش و معرفت نسبت به معرف اسلامي و کمالات انساني و اخلاق، نزدیک‌ترین فرد به رسول خدا بود و در بين مسلمين هیچ‌کس به مقام و مرتبه او نمی‌رسید و چنين فردي است که می‌تواند ره و مسیر رسول خدا را به‌خوبی ادامه دهد. امام رضا (ع) در پرسش مأمون که دليل برخلاف جدت حضرت علي (ع) چيست؟ فرمود: آيه (انفسنا) (3).

تأثیر آیه بر جامعه، آگاهی آنان از حقانيت نبوت پيامبر و جایگاه رفيع اهل‌بیت و علی، در پيشگاه خدا و رسول خداست و این‌که مردم وظیفه‌دارند که براي آگاهی از معارف اسلامي و احکامی ديني و آشنایی با قرآن، به ائمه و اهل‌بیت (ع)، مراجعه نمايند و آنان را مرجع علمي خود قرار دهند و از رجوع به غير آنان، پرهيز نمايند.(4)

 

پی‌نوشت:

  1. ترجمه تفسير الميزان، ج 3، ص 396-397
  2. همان، ص 396
  3. همان، ص 397
  4. رک تفسير الميزان، ترجمه، ج 3، ص 394-409؛ ذيل آيه 61، سوره آل‌عمران؛ تفسير نمونه، ج 2، ص 439-446؛ فراز هائي از تاریخ پيامبر اسلام، جعفر سبحاني، ص 499-502؛ سفينه البحار، شيخ عباس قمي، ج 1، ص 111-112، کلمه بهل.

جريان مباهله، اين مطلب را براي مسلمانان اثبات کرد، که در ميان جامعه اسلامي، کسي بعد از پيامبر، شایسته‌تر از علي نيست.

پرسش:
 آيا مباهله هم زمینه‌ساز واقعه غدير بوده است؟
 

پاسخ:
جريان مباهله پيامبر (ص) نه‌تنها نشانگر حقانيت اصل دعوت پيامبر (ص) است، بلکه بر فضيلت ويژه همراهان او در اين ماجرا دلالت مي‌کند چنانچه امام علي (ع) را به منزله جان پيامبر معرفي مي‌کند. واقعه مباهله در روز 24 ذي‌الحجه سال نهم هجري روي داد. قرآن در آيه 61 سوره آل‌عمران به آن اشاره‌کرده است:
 فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَ أَبْنَاءَكُمْ وَ نِسَاءَنَا وَ نِسَاءَكُمْ وَ أَنفُسَنَا وَ أَنفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل‌لَّعْنَتَ اللَّـهِ عَلَي الْكَاذِبِينَ 
بنابراين، پس از فرارسيدن علم [وحي] به تو، هر کس درباره او [حضرت عيسي (ع)]، با تو به چالش برخيزد، به او بگو: بياييد تا فرزندانمان و فرزندانتان، وزنانمان و زنانتان و جان‌هايمان و جان‌هايتان را فراخوانيم، آنگاه (به درگاه خداوند) زاري [تضرّع] کنيم تا لعنت خداوند را بر دروغ‌گویان نهيم.
روشن است که شخصيتي که بر اساس وحي الهي، به‌منزله جان رسول خداست، لياقت جانشيني آن حضرت را دارد. جريان مباهله، اين مطلب را براي مسلمانان اثبات کرد، که در ميان جامعه اسلامي، کسي بعد از پيامبر، شایسته‌تر از علي نيست اين موضوع می‌تواند زمينه جانشيني علي و پذیرش آن از سوي مسلمين را فراهم نمايد. درواقع قبل از جريان غدير حوادثي چون نزول آيه تطهير و آيه مباهله، امام علي، از سوي خداوند به عنوان فردي که از همه پلیدی‌ها و آلودگی‌ها به دوراست و به‌مثابه جان رسول خداست معرفي می‌شود و چون او تنها داري اين دو ویژگی است نه کس ديگر پس او لياقت جانشینی آن حضرت را دارد بنا براين آیه مباهله می‌تواند مقدمه‌ای براي جريان غدير باشد. لذا در جريان غدير اکثر قريب به‌اتفاق مردم، سخن پيامبر درباره جانشيني علي را پذيرفتند و نسبت به آن اعتراضي نکردند، البته حوادث و جریان‌های ديگر نيز در اين پذیرش مؤثر بود.
 

پرسش:

چرا پيامبر در ابتداي دعوت علني خويش (ميهماني خويشاوندان) به دنبال جانشين است؟ اگر در مقابل پرسش پيامبر كه «کدام‌یک از شما مرا ياري مي كند تا وزير و جانشين من باشد» چند نفر لبيك می‌گفتند، پيامبر چگونه مي خواست يكي از آنان را برگزيند كه به اختلاف در همان ابتداي امر منجر نشود (با توجه به اينكه امام علي (ع) در آن زمان سن كمي داشت)؟

پاسخ:
 اولاً در آن ماجرا حضرت تنها مسئله جانشيني را مطرح نفرمودند. بلكه ايشان در آن درخواست به دنبال كسي بودند كه در تمام مراحل وظيفه خطير رسالت همراهي و همياري با آن بزرگوار داشته باشند؛ درواقع حضرت در آن موقعيت به دنبال يك وزير و همراه بودند و سؤال خود را نيز به اين شكل آغاز نمودند كه:
«ِ مَنْ يُؤَازِرُنِي عَلَي هَذَا الْأَمْرِ يَكُنْ أَخِي وَ وَصِيِّي وَ وَزِيرِي وَ وَارِثِي وَ خَلِيفَتِي مِنْ بَعْدِي‏(1) چه كسي حاضر به همراهي و همكاري با من در اين امر رسالت است تا برادر و وصي و وارث و جانشين بعد از من باشد؟» به عبارت روشن‌تر رسيدن به موقعيت ممتاز وصايت و جانشيني نتيجه پذيرش وزارت و همكاري در مشكلات رسالت در همان ابتداي مسير بود نه هدف اصلي حضرت در آغاز دعوت علني به اسلام.
ثانیاً: موقعيت سخت و دشوار حضرت در آن زمان به‌گونه‌ای بود كه به‌وضوح می‌شد دريافت از آن جمع خاص كه متشكل از بزرگان بنی‌هاشم بود و همه در همان ساختار جاهلي جزيره العرب داراي موقعیت‌های ممتاز اجتماعي بودند كسي دعوت به همراهي در يك ساختارشکنی جدي را نپذيرد و حاضر به مقابله با همه قريش و سنن و فرهنگ جاهلي نگردد.
به‌علاوه موقعيت خاص و دور از امتيازات اجتماعي حضرت رسول و ادعاي اعجاب‌برانگیز نبوت آن بزرگوار و نداشتن مال و اموال و فرزندان بسيار و همراهان قابل‌توجه چيزي بود كه به‌حسب محاسبات بشري شكست اين تلاش را به ذهن هر انسان عادي متبادر می‌ساخت، درنتیجه احتمال قبول اين درخواست پيامبر، بلكه تعدد و كثرت در علاقه‌مندان به اين امر بسیار بعيد بود چنان‌که واقعيت امر نيز همين را ثابت نمود.
ثالثاً: ازآنجاکه اصل دستور انذار بستگان و تشكيل دادن اين جلسه به امر الهي و نه به تشخيص و خواست خود حضرت رسول ص بود. چنان‌که در قرآن به‌صراحت آمده: «وَ أَنْذِرْ عَشيرَتَكَ الْأَقْرَبينَ (2) خويشاوندان نزديكت را بترسان» پس جزييات اين مسئله و طلب درخواست همراه و وزير و جانشين نيز از جانب خداوند بوده و آن حضرت مأمور به انجام اين امر و ابلاغ اين مسئله بودند؛ به‌علاوه كه اصولاً در اعتقاد شيعه انتخاب جانشين براي پيامبر و برگزيدن امام تنها از جانب خداوند صورت می‌پذیرد نه از جانب شخص پيامبر؛ پس بديهي است كه اين طرح سؤال از جانب پيامبر بر اساس دستور الهي و به دليل آگاهي از اين امر بوده كه تنها كسي كه با اين درخواست همراهي می‌نماید شخص علي بن ابيطالب است و مخالفت و نزاعي در اين مسئله رخ نخواهد داد.
پی‌نوشت‌ها:
1. شيخ مفيد، الإرشاد في معرفة حجج الله علي العباد، كنگره شيخ مفيد، قم‏، 1413 ق‏، ج 1، ص 7.
2. شعراء (26)، آيه 204.
 

صفحه‌ها