دانش تاريخ

اگر ما بپذیریم که بهتر بود به جای ابوبکر، امام علی (علیه السلام) حکومت می کرد و شایسته تر بود و ابوبکر به اشتباه زمامدار بود، آیا شما شیعیان راضی می شدید و بحث تمام می شد؟

پاسخ:
طرح این امر ناشی از عدم درک صحیح منشأ نزاع و اختلاف بین دو گرایش شیعه و سنی است، زیرا واقعه تاریخی که در حدود 14 قرن پیش رخ داد، حادثه ای تاریخی بود. به هر شکل و کیفیت به پایان رسید. دیگر امکان بازگشت در آن وجود ندارد؛ اما آیا تنها در مورد یک حادثه تاریخی مربوط به گذشته بحث می کنیم یا در مورد امری جاری در متن زمان و منطبق با هر عصر و دورانی اختلاف نظر داریم؟
شیعه به دلایل گوناگون معتقد است که خلافت و امامت جامعه از آن امام علی (علیه السلام بود). ایشان از هر فرد دیگری شایستگی بیشتری برای احراز این مقام را داشتند، اما این امر تنها مورد قبول شیعیان نبوده و برخی از اهل سنت هم بر این امر اذعان داشتند، چنان که ابن ابی الحدید معتزلی در مقدمه کتاب شرح نهج البلاغه اشاره به برتری و افضلیت امام علی (علیه السلام) بر دیگران می کند.(1)
اما اختلاف شیعه با این قبیل بزرگواران در آن است که ایشان در هر حال قرار گرفتن مفضول بر افضل را بر اساس برخی مصالح می پذیرند. هرچند امام را شایسته تر می انگارند. اما در هر حال معتقدند که جناب ابوبکر در عمل امام و خلیفه جامعه شد. باید بر این امر گردن نهاد، در حالی که شیعه معتقد است اصولا بعد از رسول خدا فرد دیگری غیر از امام علی (علیه السلام) شایستگی احراز این مقام الهی را نداشت و نمی توانست بر آن مسند بنشیند.
این نکته خاص دیگر بحثی مربوط به گذشته نیست. به روشنی در طول تاریخ جریان دارد. در واقع در مورد اصل امامت و جایگاه خلافت بعد از رسول اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) است که بر اساس آن می توان در مورد تک تک نظرات و دیدگاه های خلفای مورد قبول اهل سنت بعد از پیامبر و ارزش و اعتبار نظرات و آرای ایشان حکم متفاوتی صادر نمود و اعتبار یا عدم اعتبار آن را برای نسل های بعدی سنجید.
جناب ابوبکر به صراحت بعد از خود جناب عمر را به امامت جامعه نصب نمود؛ این امر در دو فرض قابل بررسی است؛ اگر ایشان (جناب ابوبکر) امام بر حق در جامعه بوده و دارای مقام الهی امامت با همه اقتضائاتش محسوب گردد، عزل و نصب او هم مورد قبول خداوند و بر همه لازم الاتباع است. جناب عمر به یقین امام و خلیفه بعدی محسوب می گردد؛ اما اگر ایشان امام و خلیفه برحق نباشد، ارزش و اعتباری برای این قبیل حکم ها نیز وجود ندارد و مشروعیت خلیفه بعدی هم زیر سوال خواهد بود.
به علاوه در روزگار کنونی امام و خلیفه در جامعه چه فرد یا افرادی هستند و دین و دستورات الهی را از چه مرجع معینی باید اخذ نمود؟ آیا ممکن است هر فرد دارای ارزش و شایستگی حداقلی در این مسند بنشیند و امام و خلیفه گردد؟
این ها و نظائر این ها اموری هستند که بر همان اصل اولیه بنا نهاده می شوند. اگر برادران اهل سنت این امر را با همه تبعات و لوازمش بپذیرند و بدان گردن بنهند، نه تنها شیعیان، بلکه به اعتقاد ما خداوند نیز از آنان راضی خواهد بود و به سعادت دنیات و آخرت نائل خواهند آمد.

پی نوشت:
1.ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه،دار الاحیا التراث العربی،بیروت،ج 1، مقدمه کتاب .

موضع و نقش امام علی و فرزندان ایشان (علیهم السلام) در جنگ اعراب با ایران در زمان عمر چه بوده است؟

پاسخ:
در اسلام جنگ به منظور کشورگشایی و قدرت گرایی جایز نیست. آن دسته از جنگ های خلفا که جنبه کشورگشایی داشت، غیر مشروع بود لذا مورد تأیید امام علی (علیه السلام) نبود و حضرت اصل این جنگ ها را تأیید نمی کرد. خود نیز درآنها نقثش نداشت از این رو می توان گفت: امام با اصل فتوحات خلفا -ازجمله جنگ ایران و اعراب- موافق نبود. البته در حین جنگ ها و یا بعد از آن شرایط به گونه ای فراهم می شد که امام با خلفا همکاری می نمود. همکاری تنها در حد مشورت و راهنمایی بود.(1) اگر امام در این حد با خلفا همکاری نمی کرد، زیر سؤال می رفت که امام در برابر مصالح جهان اسلام بی اعتنا می باشد. همکاری امام در راستای مصالح جهان اسلام بود، نه به معنای تأیید حکومت خلفا و تأیید مشروعیت جنگ. جنگ ها هم آثار مفید و سازنده داشت و هم آثار منفی. از آن جهت که برخی آثار مفید را در پی داشت، مورد تأیید امام بود، اما از سوی دیگر به دلیل اینکه جنگ ها برخی از شرایط جهاد و دفاع مورد نظر اسلام را نداشت و برخی پیامد های منفی را در پی داشت، امام مخالف بود. در اسلام جنگ هايي كه مورد تأييد است که به منظور حاکمیت دین خدا، دفاع از اسلام و مظلومان، رستگاري، آزادي و آزادگي بشريت صورت گیرد، از این رو پیامبر (ص) باشعار «قولوا لا اله الاّ اللَّه تفلحوا» مردم را به راه رستگاري رهنمون سازد. جنگ‏ هاي پيامبر(صلی الله علیه و آله) براي رفع موانع، هدایت مردم و دفاع صورت می گرفت. به عبارت دیگر اسلام استفاده از قدرت نظامي را تنها در سه مورد روا مي‏ داند:
1. براي نابودي آثار شرك و بت پرستي.
2. كساني كه نقشه نابودي و حمله به مسلمانان را مي‏ كشند، اسلام دستور جهاد و توسل به قدرت نظامي بر ضد اينان را صادر كرده است.
3. هر آييني حق دارد آزادانه و به صورت منطقي خود را معرفي كند و اگر كساني مانع اين كار شوند، مي‏ توان با توسل به زور اين حق را به دست آورد. (2) بدینسان امام علی (ع) به آن دست از جنگ ها مو افق بود که بر اساس شرایط و ضوابط اسلام صورت گیرد.
در دوره كوتاه خلافت ابوبكر وجود شورش‏ هاى گسترده، ظهور پيامبران دروغين، وجود مانعين زكات و جنگ‏ هاى رده موجب شد تا ابوبكر مجال فراوانى براى دستيابى به فتوحات چشمگيرى همانند دوران پس از خود نداشته باشد. لشكر كشى‏ هاى وى را تنها مى‏ توان در مصاف با روميان و ايرانيان در برخى از مناطق شام و عراق دانست.(3) امام على (ع) كه به سبب مهارت‏ هاى فراوان جنگى و فداكارى‏ هاى بى نظيرش در جنگ‏ هاى بدر، احد، خندق و خيبر كارنامه بسيار درخشانى از خود به يادگار گذاشته بود، نمى‏ توانست مورد غفلت و بى توجهى خليفه و كارگزارانش قرار گيرد. عدم شركت حضرت در فتوحات و انزواى وى مى‏ توانست اين سؤال را در اذهان مسلمانان برانگيزاند كه چرا آن حضرت با آن همه سابقه درخشان، اكنون كه زمان انتشار اسلام در سرزمين‏ هاى كفر و شرك رسيده است، بى‏ اعتنا يا منزوى باشد؟ همه مى‏ دانستند كه علّت اين امر، ترس او از مرگ يا سستى از جهاد نبوده و خودش هم متذكر شد كه اگر تمامى عرب با او به نبرد برخيزند، او نمى‏ ترسد و ميدان نبرد را رها نمى‏ كند.(4) از اين رو خليفه و يارانش مى‏ كوشيدند با شركت حضرت در فتوحات از يك سو زمينه طرح چنين پرسش و ابهامى را از بين ببرند، نيز با ورود امام(ع) به عرصه فتوحات، اعتبار و مشروعيت چنين اقدامى را در اذهان بسيارى از هوادارانش مستحكم سازند و از مهارت‏ هاى جنگى آن حضرت در فتح شهرها بهره گيرد. اما سياست حضرت در اين جريان، سياست بينابين بود. از سويى امام نمى‏ خواست با حضور خود در جنگ‏ ها بر سياست‏ هاى خليفه مهر تأييد بزند و مؤيد خلفا باشد؛ و از جهتى هم نمى‏ خواست سپاهيان اسلام شكست بخورند، حضرت در اين ماجرا موضعى «بى طرفانه» و يا حداكثر «مشاورانه» را اتخاذ نمود. طبق بعضى از گزارش‏ هاى تاريخى، ابوبكر براى فتح شام از اصحاب نظرخواهى كرد. هر كس نظرى داد كه مورد پذيرش وى واقع نشد، ولى نظر امام را پذيرفت. حضرت فرمود: «چه خليفه خود به اين نبرد رو آورد و چه لشكرى از جانب خويش روانه كند، در هر دو حال پيروز خواهد شد؛ زيرا از پيامبر(ص) شنيده است كه آيين اسلام بر همه اديان غلبه خواهد كرد. آن گاه امام، خليفه را به صبر و استقامت سفارش نمود. ابوبكر در حالى كه از شنيدن چنين خبرى خوشحال شده بود، مسلمانان را به جهاد تشويق نمود و آنان را به اطاعت از خدا و پيروى از فرماندهانشان امر كرد.(5) دردوره ده ساله خلافت عمر، موضعى كه امام در برابر فتوحات اين دوره اتخاذ نمود، همانند موضعى بود كه در دوره خلافت ابوبكر اتخاذ نمود؛ يعنى نه تأييد مشروعيت حكومت و نه موضعى كه موجب تضعيف روحيه سپاهيان اسلام گردد. عمر كوشيد امام را به شركت در فتوحات وادارد، ولى موفق نشد. بنا به نوشته مورخ نامدار، مسعودى: چون عمر درباره جنگ با ايرانيان از عثمان نظر خواهى كرد، عثمان گفت: مردى را بفرست كه در كار جنگ تجربه و بصيرت داشته باشد. عمر گفت: آن كيست؟ عثمان گفت: على بن ابى طالب است. عمر گفت: پس ببين كه او به اين كار تمايل دارد؟ عثمان با على(ع) مذاكره كرد، امّا على(ع) اين را خوش نداشت و رد كرد. (6)
در باره حضور امام حسن وامام حسين (علیهما السلام) درجنگ اعراب و ایران می توان گفت: از منابع معتبر استفاده می‌شود که امام حسن و امام حسین (ع) در فتح ایران شرکت نکرده‌اند. بنا بر نقل، ابن خلدون، سید هاشم معروف الحسنی و همچنین باقر شریف قرشی، حسن و حسین (ع) بعد از پیامبر در هیچ فتحی شرکت نداشتند.(7) بیش تر مطالبی که مورخان در باره جنگ‌های صدر اسلام نوشته‌اند، از تاریخ طبری می‌باشد، که پذیرش هر کدام نیاز به بررسی دقیق دارد. طبری مطالب تاریخی را از راویان مختلف نقل می‌کند که برخی دروغگو و غیر موثق بوده‌اند، از جمله سیف بن عمر که خیلی از مطالب مربوط به جنگ‌های ایران و عرب‌ها و مطالبی را که از علی و فرزندان وی در این باره نقل شده، از طریق وی است. جواد علی (از مورخان) معتبر می‌گوید: طبری در استفاده از مآخذ، اصول اهل حدیث را در نظر نگرفته و از چهره‌های ضعیف هم روایت کرده است. او روایات سیف بن عمر را که متهم به زندقه است و خود طبری هم نظر مساعدی نسبت به وی ندارد، نقل می‌کند.( 8) بر این اساس اگر در برخی از منابع سخن از شرکت امام حسن و امام حسین (ع) در جنگ ایران و مسلمانان آمده است، واقعیت ندارد.
دراین خصوص به منابع زیر مراجعه فرمایید:
- مجله «تاریخ در آیینه پژوهش، پیش شماره دوم، بهار 1382، مقاله: مواضع امام علی (ع) در برابر فتوحات خلفا.
- جعفر مرتضي عاملي ،تحليلي از زندگاني سياسي امام حسن (ع).

پی نوشت ها:
1. شیخ صدوق،الخصال، ترجمه جعفرى، نسيم كوثر ج‏ 2، ص 69، شیخ مفید، الاختصاص، ص 173.
2. مكارم شيرازي، ناصر، تفسیر نمونه، نشر دار الکتب الاسلامیة، تهران، 1379ش، ج 2، ص 283.
3. ابن اعثم كوفى، الفتوح، ج 1، ص 79 به بعد، بيروت، دارالأضواء، ط الأولى، 1411/1991.
4. نهج البلاغه، صبحى صالح، نامه 45.
5. ابن اعثم كونى، همان، ص 80 و 81، تاريخ يعقوبى،. بيروت ، دار صادر، ج 2، ص 133.
6. مسعودى، مروج الذهب، قم، دار الهجرة، چ دوم، 1409، ج 2، ص 310.
7. احمد زمانی، حقایق پنهان،. دفتر تبلیغات ،1378 ، چاپ دوم . ص 117.
8. رسول جعفریان، تاریخ سیاسی اسلام، سیره رسول خدا (ص)، ص 124.

چرا با وجود اینکه پیامبر (صلی الله علیه وآله)، حضرت علی (علیه السلام)، را در غدیر به عنوان جانشین خود اعلام کرد با اینکه هزاران نفر در غدیر بودند بعد از فوت پیامبر در ماجرای سقیفه حرفی نزدند؟

جریان غدیرخم در سال دهم هجری یعنی سال آخر حیات پیامبر بود، که خداوند رسول را مامور کرد، پیام مهمی را به مردم ابلاغ کند. آیه 67 سوره مائده در این مورد نازل گشت:
یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل ...؛ ای پیامبر آن چه را که پروردگار تو نازل کرده، به مردم ابلاغ کن. اگر چنین نکردی، گویا رسالت او را ابلاغ نکرده ای.
عده زیادی از مفسران نزول این آیه را درباره ماجرای غدیر می دانند، (1). عده زیادی از مفسران نیز آیه اکمال دین را درباره ابلاغ ولایت علی (ع ) برای مردم ذکر کرده اند، افزون بر این که مردم نه تنها دیدند پیامبر (ص) علی (ع ) را برای بعد از خود به عنوان رهبر انتخاب نمود، همین مردم در غدیر خم با علی (ع) بیعت کردند.
بزرگان سقیفه بنی ساعده (ابوبکر و عمر) ضمن بیعت با علی (ع ) این مقام را به امام تبریک گفتند. عمر بن خطاب اولین کسی بود که به علی (ع ) در غدیر خم تبریک خلافت ولایت را گفت، (2) به این موضوع فخر الدین رازی که از مفسران بزرگ اهل سنت است، در تفسیر خود در ضمن تفسیر آیه 67 سوره مائده اشاره کرده است. احمد بن حنبل در مستند آن را از براء بن عازب روایت کرده است.(3)
نه تنها در غدیر خم بلکه از روز یوم الانذار که دعوت پیامبر علنی شد، ایشان جانشین خود را معرفی کرد. این سیره مستمر پیامبر بود تا این که در غدیر خم به طور علنی و رسمی به جانشینی حضرت علی (ع ) تصریح و تاکید نمود. در همان جا از عموم حاضران و حتی زنان حاضر برای ایشان بیعت گرفت.
بزرگانی از صحابه که در مدینه بودند، با ابوبکر بیعت نکردند؛ ازجمله:عباس - عموی پیامبر - سلمان فارسی، زبیر بن عوام، عمار بن یاسر، مقداد، براء بن عازب، حذیفه بن یمان، عباده بن صامت، ابوالهیثم بن التیهان می باشد؛ البته عده ای نیز که غرض سیاسی داشتند مثل ابوسفیان با ابوبکر بیعت نکرده بودند، (4).
با توجه به جوّ حاکم بر مدینه که مملو از ارعاب و تهدید بود، کسی جرائت نمی کرد که لب بجنباند، در شرایطی که به دختر پیامبر با آن همه سفارش و منزلت آن هم از زبان پیامبر، توهین و جسارت می شود، وضعیت بقیه مشخص است. می شود گفت برای حبس نفس ها با این کارها زهر چشمی از امت اسلام گرفتند.
قضیه سقیفه بنی ساعده یک کودتای سیاسی بود، و موقعی انجام گرفت که هنوز پیکر مقدس رسول گرامی اسلام دفن نشده بود. مسلمانان متحیّر بودند، پس نمی شود گفت که مردم ابوبکر را انتخاب کردند. بهترین تعبیر این است که بگوئیم عده ای مثل عمر بن خطاب و ابو عبیده جراح ابوبکر را انتخاب، و بر مردم تحمیل کردند. از دوری اهل بیت و صحابی بزرگوار و اختلاف و کشمکش بین انصار و مهاجرین بهره گرفتند و جریان سقیفه را به وجود آوردند.
هر چند سرپیچی گروهی از مسلمانان و صحابه از دستور صریح رسول خدا(ص ) جای تاسف و ناراحتی داشت اما امری عجیب و غیر منتظره نبود. این ها از دستور پیامبر برای رفتن به جهاد نیز سرپیچی کردند و کمی سن اسامه بن زید را بهانه نمودند.
تجزیه و تحلیل حوادثی که در مواقع بحرانی اتفاق می افتد، با حوادثی که در ایام عادی جریان دارد ،متفاوت است. بدون تردید رحلت رسول گرامی اسلام (ص ) یکی از بحرانی ترین موقعیت ها برای مسلمانان بود. همچون بحران های گذشته جمع کثیری از جمله ابوبکر و عمر، نتوانستند تصمیم گیری مناسبی بنمایند، بلکه آنچه را که انتظارش می کشیدند، به اجرا درآوردند. (5
شاهد دیگر بر این مدعا این است که سقیفه را انصار تشکیل داده بودند تا از میان خود خلیفه انتخاب کنند در حالی که اجماع مسلمین اعم از سنی و شیعه این است که خلافت از ان انصار نبوده و اینکه انصار به خاطر مصلحت اندیشی در پی امری خلاف رأی پیامبر باشند نشان می دهد احتمال این امر از سوی مهاجرین نیز ممکن است.

پی نوشت ها:
1-الغدير،الشيخ الأميني، سال چاپ: 1397 - 1977 م، ناشر: دار الكتاب العربي - بيروت - لبنان ، ج 1 و 2.
2- الغدیر، روایات غدیر
3- مسند احمد، ج 5، 358 و 356 و 347
4- عبدالفتاح عبدالمقصود، امام على بن ابى طالب، (ترجمه سيد محمّد مهدى جعفرى) ج 1، ص 280. بی تا.
5- نهج البلاغه ، خطبه سوم ، معروف به خطبه شقشقیه ؛ امام علی (ع )، عبدالفتاح عبدالمقصود، ج 1، ترجمه سید محمود طالقانی .

با سلام شهید مطهری در جلد اول کتاب حماسه حسینی در بخش عنصر تبلیغ در نهضت حسینی در بحث مادر فداکار گفته که در کربلا فقط سه نفر همراه با زن و بچه هایشان به آنجا آمدند و در میان این سه نفر نامی ازهمسران وهب و زهیر نیست. آیا این دو در کربلا نبودند؟ باتشکر لطفا منابع پاسخ به سوال را ذکر کنید.

پاسخ:
شايد شهيد مطهري در آنجا در مقام ذكر تمام بانوان نبوده است از اين رو ذكر تمامي افراد داراي اهميت نبوده است.
اما در بخش هاي ديگر كتاب حماسه حسيني چنين مي آورند:
نقش زن در حادثه كربلا موضوعى است مفيد. ظاهراً تمام زنانى كه نقشى داشته‏اند در جهت خوب بوده است نظير زن زهيربن القَيْن و زن عبداللَّه بن عمير كَلْبى (امّ وَهَب) و رباب دختر امرؤالقيس (همسر امام). ايضاً زنى از قبيله بَكْربن وائل. (1)
و يا در جايي ديگر در باره زهير چنين مي گويد:
جناب زهير زن عارفه‏اى دارد. اين زن مراقب اوضاع و احوال بود. از بيرون خيمه متوجه شد كه فرستاده اباعبد اللَّه آمده است و زهير را دعوت كرده و زهير سكوت نموده است، نه مى‏گويد مى‏آيم و نه مى‏گويد نمى‏آيم. اين زن عارفه مؤمنه به غيرتش برخورد، يك مرتبه آمد خيمه را بالا زد و عتاب آميز گفت: زهير! خجالت نمى‏ كشى؟! پسر فاطمه تو را مى‏ خواهد و تو مردّدى كه جوابش را بدهى؟(2).
حضور اين دو بانو در ماجراي كربلا را مورخان ذكر كرده اند
ام وهب:
وى دختر «عبد» و همسر عبد الله بن عمير كلبى از طايفه ‏«بنى عليم‏» بود. چون شوهرش‏ تصميم گرفت از كوفه به يارى حسين ‏«ع‏»بيرون آيد، ام وهب نيز اصرار كرد تا او را هم باخود ببرد. شبانه به ياران حسين‏ «ع‏» در كربلا پيوستند. روز عاشورا وقتى شوهرش‏ عبد الله بن عمير به ميدان رفت، او نيز چوبى به دست گرفت و به ميدان شتافت؛ ولى امام‏حسين‏ «ع‏» مانع او شد و فرمود:بر زنان جهاد نيست. اما پس از شهادت شوهرش به بالين ‏او رفت و صورت او را پاك مى‏كرد كه شمر، غلامى را سراغ او فرستاد. آن غلام،با گرزى ‏بر سر آن زن كوبيد و او را شهيد كرد. (3)
دلهم يا ديلم:
وقتى سيدالشهدا عليه السلام در راه كربلا به زهير بن قين برخورد و قاصدى به طرف خيمه او فرستاد، ابتدا زهير نمى خواست اجابت كند و بى ميلى نشان داد. ولى همسرش او را تشويق كرد كه نزد امام رود و ببيند كه پسر پيامبر چه مى گويد و با او چه كار دارد؟ همين رفتن بود كه زهير را حسينى ساخت و به امام پيوست.
همسرش نيز همراه او آمد و همراه و همسفر زينب و اهل بيت امام شد. (4)
اگر تشويق و تحريك همسر زهير (دلهم بنتِ عمرو) نبود، شايد زهير توفيق پيوستن به جناح حق و نيل به فوز شهادت در عاشورا را نمى يافت.

پي نوشت ها:
1. مجموعه ‏آثار استاد شهيد مطهرى، ج‏17، ص 668.
2. مجموعه ‏آثار استاد شهيد مطهرى، ج‏16، ص 169.
3. جواد محدثی، فرهنگ عاشورا، نشر معروف، ص60.
4. مقتل الحسين، مقرّم، ص 208. بي تا.

پیامبر (صل الله علیه و آله وسلم) و امام علی (علیه السلام) شیعه بودند یا سنی؟

پاسخ:
قبل از بیان پیدایش شیعه، لازم است در نخستین قدم به مفهوم شیعه توجه کنیم. شیعه به معناى پیرو و در اصطلاح کسى که از امام على(علیه السلام) پیروى کرده و او را خلیفه بلافصل مى‏ داند است.
در مورد آغاز پیدایش شیعه مى‏ توان از دو زاویه وارد بحث شد؛ یکى از زاویه شیعه به معناى پیرو على و دیگرى شیعه علاوه بر پیرو علی (ع) به معناى جمعیت سیاسى - مذهبى.
1.شیعه به معناى پیرو على (ع): از زمان پیامبر مطرح بود. پیامبر فرمود:«انّ علیّا و شیعته هم الفائزون یوم القیامة؛ (1) على و شیعیانش در روز قیامت پیروز و رستگارند».
از آیه 7 سورة بیّنه: «اولئک هم خیر البریّه» و روایات مربوط به آن استفاده می‌شود که پیدایش شیعه از عصر رسول خدا(صلی الله علی و آله) به وسیلة حضرت میان مسلمین نشر داده شد، زیرا در روایات فراوانی از طریق اهل سنت و منابع معروف آنها و همچنین در منابع شیعه نقل شده است که آیه «اولئک هم خیر البریه» به علی(ع) و پیروانش تفسیر شده است که به دو حدیث اشاره می‌‌کنیم.
در تفسیر درّ منثور از ابن عباس آمده است که وقتی آیه «إنّ الذین آمنوا وعملوا الصالحات» نازل شد، پیامبر(ص) به علی فرمود: «هو انت وشیعتک یوم القیامة راضین مرضیّین؛ (2) آن فرد، تو و شیعیانت در قیامت می‌باشید که هم شما از خدا خشنود هستید و هم خدا از شما خشنود».
در حدیث دیگری از ابن مردویه از علی(ع) نقل می‌کند که پیامبر(ص) به من فرمود: «آیا این سخن خدا نشنیده‌ای که می‌فرماید: «کسانی که ایمان آورده و اعمال صالح انجام داد‌ه‌اند بهترین مخلوقاتند؟ این تو و شیعیانت هستند. وعده‌گاه من و شما کنار حوض کوثر است. هنگامی که برای حساب امت ها می‌آیم و شما دعوت می‌شوید، در حالی که پیشانی سفید و شناخته شده‌اید».(3)
بسیاری دیگر از دانشمندان اهل سنت نیز همین مضمون را در کتاب‌های خود نقل کرده‌اند، از جمله آلوسی در تفسیر «روح المعانی» قندوزی در «ینابیع الموده».(4)
مفسران هر دو گروه هم شیعه و بسیاری از اهل سنت از آیه فوق و روایات مربوط به آن استفاده کرده‌اند که منظور از خیر البریه،‌علی و شیعیانش هستند.
در زمان پیامبر تعدادى به عنوان شیعه و پیرو على(ع) شناخته مى‏ شدند که چهار نفر به نام‏هاى «مقداد بن اسود»، «سلمان فارسى»، «ابوذر غفارى» و «عمار یاسر» در این امر از دیگران سرآمد بودند. (5)
2.شیعه به معناى یک جمعیت سیاسى-مذهبى که به خلافت بلافصل على (ع) عقیده داشته باشند، در جریان سقیفه بنى ساعده و بعد از رحلت پیامبر شکل گرفت؛ چون در این هنگام برخى صحابه، حکومت ابوبکر را به رسمیت نشناختند، و به جاى آن خواهان حکومت على (ع)شدند.
افزون بر تمامى بنى هاشم و زبیر بن عوام، عده‏ اى از مهاجران از جمله خالد بن سعید، سلمان فارسى، ابوذر غفارى، مقداد بن اسود، عمار یاسر، بریده اسلمى، و همچنین عده‏ اى از انصار از جمله ابوالهیثم بن تیهان، سهل بن حنیف، عثمان بن حنیف، عبداللَّه بن مسعود، زید بن وهب، خزیمة بن ثابت ذوالشهادتین، ابى بن کعب و ابى ایوب انصارى با حکومت ابوبکر به مخالفت برخاستند و خواستار این شدند که قدرت سیاسى جامعه اسلامى به دست امام قرار گیرد.(6)
این افراد هسته اولیه شیعه به عنوان یک جمعیت سیاسى-مذهبى را تشکیل دادند. سپس افراد دیگرى به آنان ملحق شدند. مرحوم سید محسن امین در کتاب اعیان الشیعه، بیش از هفتاد و هفت تن از صحابه را نام مى‏ برد که این عده به عنوان شیعه على(شیعه به همین معناى مذکور) شناخته مى‏ شدند.(7)
سپس در بین تابعین و نسل‏هاى بعدى شیعه گسترش چشمگیرى یافت.(8)
شیعه به معنای پیرو علی (ع) از زمان حضرت رسول خدا به وجود آمد. حضرت نیز به پیروان علی (ع) واژه شیعه را اطلاق نمود. اما شیعه به معنای سیاسی که معتقد به خلافت بلا فصل امام علی بعد از رسول خدا بود، بعد از جریان سقیفه به وجود آمد.
نكته پاياني شيعه به معناي پيرو علي در باره پيامبر كار برد ندارد زيرا معنا ندارد پيامبر پيرو علي باشد بلكه به عكس علي است كه پيرو پيامبر مي باشد اما از نظر اصطلاحي كه شيعه به كساني اطلاق شود كه معتقد به خلافت بلا فصل علي مي باشند. بايد گفت پيامبر خود پايه گذار اين تشيع بوده چگونه خود شيعه نباشد؟ بنا بر اين وجه پيامبر را شيعه مي دانيم و علی نیز شیعه بود.
برای اطلاع بیشتر می‌توانید به ترجمه تفسیر المیزان، ج 2، ص 578، بحث روایی، و تفسیر نمونه، ج 27، ص 214 و تاریخ تشیع در ایران، اثر رسول جعفریان مراجعه کنید.

پی نوشت ها:
1. علامة المجلسي، بحار الأنوار، بيروت - لبنان،، ناشر: دار إحياء التراث العربي سال چاپ : 1403 - 1983 م ، ج 27، ص 143.
2. درّ المنثور، ج 6، ص 379.بي جا.
3. همان.
4. علامه طباطبائي، الميزان في تفسير القرآن، قم، جامعه مدرسين حوزه علميه قم، 1417ق ، ج 20، ص 578؛ تفسير نمونه‏، مكارم شيرازى ناصر ،ناشر: دار الكتب الإسلامية، تهران‏،سال چاپ: 1374 ش ،ج 27، ص 215.
5. محسن امین، اعیان الشیعه، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، ج 2، ص 27.
6. همان، ص 27.
7. همان، ص 27.
8. همان، ص 30.

آیا موردی بوده که امام علی (علیه السلام) کسی را تحت عنوان «تشویش اذهان عمومی» مجازات نمایند؟ تا جایی که ما شنیده ایم، خوارج تا زمانی که فقط به بیان نظرات خویش اکتفا می کردند، امام علی (ع) ایشان را مجازات نکرده اند. با تشکّر

پاسخ:
تشويش اذهان عمومي و جنگ نرم در دوران امام علي (علیه السلام) بسيار ابتدايي و پيش پا افتاده بود. تأثير چنداني نداشت اما امروزه با به كارگيري ابزارهاي ارتباط جمعي و شيوه هاي نو، يك حكومت را به زانو در آورده و ساقط مي كنند.
از اين رو با در نظر گرفتن شرايط زمان و مكان در اجتهاد وقتي چنين تأثير تخريبي براي جنگ نرم وجود دارد، به نظر لازم مي رسد كه برخورد با عاملان ضروري است.
البته موقعيت زماني امام علي (ع) كه اختلافات دروني به اوج خود رسيده بود، بي تأثير در تصميمات حضرت نبود. تا حد امكان حضرت براي دامنگير نشدن اختلافات با مخالفان از جمله خوارج مدارا مي نمود.

چرا امام علی (علیه السلام) با آن همه شجاعت از حضرت فاطمه (سلام الله علیها) دفاع نکرد؟ کتابی در مورد شیعه و سنی می توانید معرفی کنید.

پاسخ:
بحث درباره دفاع از مظلومیت حضرت زهرا (سلام الله علیها) توسط امام علی (علیه السلام) مبتنی بر این است که رويكرد و سكوت حضرت در برابر خلفا را مورد برسی قرار دهیم، زیرا این امر بخشی از همان سیاست می باشد .
سكوت امام در برابر خلفا در راستاي حفظ وحدت اسلامي، حفظ دين و فراهم نبودن شرايط قيام بود. از این رو امام بارها از وضع موجود و ظلم هایی که بر خاندان او را داشته شد، شکایت نمود .خود علل سکوت خود در برابر خلفا را بیان کرد. حضرت در خطبه «شقشقيه» مبنی بر این که قیام کند یا سکوت نماید، به عنوان دوره دشوار و حساس و نيز انتخاب راه دوم چنين ياد مي‌كند:
«من رداي خلافت را رها ساختم، دامن خود را از آن در پيچيدم ( كنار رفتم)، در حالي كه در اين انديشه فرو رفته بودم كه آيا با دست تنها (بدون ياور) بپاخيزم (و حق خود و مردم را بگيرم) و يا در اين محيط پرخفقان و ظلمتي كه پديد آورده اند،‌ صبر كنم؟ محيطي كه پيران را فرسوده، جوانان را پير و مردان با ايمان را واپسين دم زندگي به رنج وا مي دارد. (عاقبت) ديدم بردباري و صبر، به عقل و خِرَد نزديك تر است، شكيبايي ورزيدم،‌ ولي به كسي مي ماندم كه خار در چشم و استخوان در گلو دارد،‌ با چشم خود مي ديدم ميراثم را به غارت مي برند».(1)
این سخنان را امام در وضعی بیان نمود که دین اسلام در خطر بود. جهان اسلام نیاز به وحدت داشت، زیرا هم در حوزه اسلام عوامل تهدید کننده وجو د داشت و هم دشمن خارجی جهان اسلام را تهدید می نمود. خطرها را مي توان بدين ترتيب دسته بندي كرد:
1ـ اگر حضرت با توسل به قدرت و قيام مسلحانه در صدد قبضة حكومت و خلافت بر مي آمد، بسياري از عزيزان كه خود را كه از جان و دل به امامت و رهبري او معتقد بودند،‌ از دست مي داد‌.
2ـ از آن جا كه بسياري از گروه ها و قبايلي كه در سال هاي آخر عمر پيامبر(ص) مسلمان شده بودند،‌ هنوز آموزش هاي لازم اسلامي را نديده بودند، پرچم «ارتداد» و بازگشت به بت پرستي را برافراشتند. عملاً با حكومت اسلامي مخالفت می نمودند که خطر جدی بود.
3-علاوه بر خطر مرتدين،‌ مدعيان نبوت و پيامبران دروغين مانند «مسيلمه كذاب»، «طليحه» و «سجاح» نيز در صحنه ظاهر شده و هر كدام طرفداران و نيروهايي دور خود گرد آوردند. قصد حمله به مدينه را داشتند كه با همكاري و اتحاد مسلمانان پس از زحماتي نيروهاي آنان شكست خوردند.
4-خطر حمله احتمالي روميان نيز مي توانست ماية نگراني ديگري براي جبهة مسلمانان باشد؛ زيرا تا آن زمان مسلمانان سه بار با روميان رو در رو، يا درگير شده بودند. روميان مسلمانان را خطري جدي تلقي مي كردند. در پي فرصتي بودند كه به مركز اسلام حمله كنند. در چنین وضعی بود که امام در جای دیگر از حفظ دین و وحدت اسلامی سخن گفت:
به خدا سوگند، هرگز فكر نمى‏ كردم كه عرب خلافت را از خاندان پيامبر (ص) بگيرد يا مرا از آن باز دارد. مرا به تعجب و انداشت جز توجه مردم به ديگرى كه دست او را به عنوان بيعت مى ‏فشردند. از اين رو، دست نگاه داشتم. ديدم كه گروهى از مردم از اسلام بازگشته‏ اند و مى‏ خواهند آيين محمد (ص) را محو كنند. ترسيدم كه اگر به يارى اسلام و مسلمانان نشتابم، رخنه و ويرانى در پيكر آن مشاهده كنم كه مصيبت و اندوه آن بر من بالاتر و بزرگ تر از حكومت چند روزه‏اى است كه به زودى مانند سراب يا ابر از ميان مى‏رود. پس به مقابله با اين حوادث برخاستم . مسلمانان را يارى كردم تا آن كه باطل محو شد و آرامش به آغوش اسلام بازگشت.(2)
با در نظر گرفتن نكات مذكور، به خوبي روشن مي‌شود كه چرا امام(ع) بعد از آن كه مكرر حق خود را درخواست نمود و شديداً بر غاصبان حقش اعتراض كرد،‌ صبر را بر قيام ترجيح داد . چگونه با صبر و تحمّل و تدبير و دور انديشي، جامعة اسلامي را از خطرهاي بزرگ نجات داد. اگر علاقه به اتحاد مسلمانان نداشت و از عواقب وخيم اختلاف و دودستگي نمي ترسيد،‌ هرگز اجازه نمي داد رهبري مسلمانان از دست اوصيا و خلفاي راستين پيامبر خارج شود و به دست ديگران افتد.
سكوت امام علي(ع) در برابر شكنجه حضرت زهرا(س) نيز در راستاي سكوت 25 ساله امام شكل گرفته است. عدم دفاع امام مبتني بر ترس از مرگ و يا بي اعتنايي در برابر شكنجه حضرت زهرا(س) نبود، بلكه سكوت امام بدان جهت بود كه شرايط دفاع فراهم نبود. امام قدرت لازم براي احقاق حقوق از نظر اجتماعي و ياران را نداشت. نحوه بيعت گرفت از امام و هجوم افراد حكومت به خانه علي(ع) نشان می دهد که علي(ع) قدرت دفاع از حضرت زهرا (س) را نداشت. حضرت نمی توانست در برابر ظلمی که به حضرت فاطمه (س) روا داشتند، اقدام نماید.
در این جا بخشی از کتاب فروغ ولایت آیت الله جعفر سبحانی را می آوریم که مطالب زیر را با بهره گیری از منابع شیعه وسنی تبین نموده است:
بعد از شكل گيري سقيفه، عمر به همراه برخي افراد ديگر به دستور ابابكر به خانه علي(ع) هجوم بردند تا از حضرت و تعداد كمي كه متحصن شده بودند، بيعت گيرند.
مأموران خليفه خطاب به متحصّنان گفتند: هرچه زودتر خانه را ترك كنند، ‌ولي آنان از خانه بيرون نيامدند. در اين هنگام مأمور خليفه هيزم خواست تا خانه را بسوزاند.
ابن عبد ربه اندلسي مي نويسد: "خليفه به عمر مأموريت داد كه متحصنان را از خانه بيرون كند و اگر مقاومت كردند، با آنان بجنگد. از اين رو، عمر آتشي آورد كه خانه را بسوزاند.
در اين موقع با فاطمه رو به برو شد. دخت پيامبر به او گفت: فرزند خطّاب، آمده اي خانه ما را به آتش بكشي؟! وي گفت: آري، مگر اين كه همچون ديگران با خليفه بيعت كنيد. مأمور خليفه آتشي بر افروخت و پس فشاري به در آورد و وارد خانه شد، ولي با مقاومت فاطمه رو به رو گرديد.
برخي از مورخان شيعي نوشته اند كه متأسفانه عوامل حكومت با وضع دلخراش و دردناك حضرت علي(ع) را به مسجد بردند، كه چهل سال بعد، معاويه آن را به صورت طعن و انتقاد نقل مي كند. معاويه خطاب به علي(ع) گفت: تا آن جا كه دستگاه خلافت تو را مهار كرده و همچون شتر سركش براي بيعت به طرف مسجد كشاندند، يعني نه تنها در مورد حضرت فاطمه(س) بلكه حتي نسبت به خودش هم قدرت دفاع از حضرت سلب شده بود.(3)
شكنجه حضرت زهرا(س) آن چنان بر امام سخت گذشت كه امام علي(ع) بارها اظهار ناراحتي نمود تا آن جا كه فرمود:
بدترين درد آن است كه همسر كسي شكنجه شود و شوهرش نتواند دفاع نمايد.
اين مسئله را در پاسخ حضرت علي(ع) به فاطمه (س) در موضوع ظلم به فاطمه مي يابيم. حضرت زهرا بعد از بيان خطبه در مسجد نبي(ص) خطاب به علي(ع) عرض نمود:
اي فرزند ابي طالب!‌ آيا مانند كودكي كه در جنين است،‌ پرده پوشيده اي و در خانه نشسته اي، مانند كسي كه به او تهمت زده شده است؟! شاه پرهاي بازها را در هم مي شكستي، اما اكنون از پر و بال هاي مرغان ناتوان فرو مانده اي! اينك فرزند ابي قحافه... آشكارا با من دشمني مي ورزد و به سختي در سخن من مي‌تازد؟!(4)
علي(ع) در جواب فرمود: "... غم و اندوه تان را فرو نشان اي دختر برگزيده عالميان و يادگار پيامبر آخر الزمان!‌من كه در دينم هرگز سستي نورزيدم و از حدّ توانم دور نشده ام... آن چه را كه براي شما (در آخرت) مهيا و آماده شده، برتر از آن است كه از دست شما گرفتند. بنابراين مسأله را به خدا واگذاريد.(5)
به نظر می رسد کتاب مستقل مبنی بر عدم دفاع علی (ع) از حضرت زهرا (س) وجود ندارد. می توانید در خصوص سکوت امام علی (ع) و هجوم به خانه زهرا (س) به کتاب های زیر مراجعه فرمایید:
فروغ ولایت ،آیت الله جعفرسبحانی رنج های حضرت زهرا (س)، آقای جعفر مرتضی ،ترجمه محمد سپهر

پي نوشت ها:
1. نهج البلاغه ،خطبه شقشقیه .
2. نهج ‏البلاغه‏ عبده، نامه‏ى 62.
3. فروغ ولايت، جعفر سبحانی، قم ، انتشارات صحیفه ، 1368، ص182- 187.
4.عزالدين حسيني زنجاني، شرح خطبه حضرت زهرا(س)، قم ، ناشر موسسه بوستان کتاب ،1383 ج 2، ‌ص 332.
5. همان، ص 333، 334 .

سلام علیکم، با توجه به اینکه علی اکبر(ره) فرزند بزرگ امام حسین (ع) بوده، و اینکه امام سجاد(ع) و فرزندش امام محمد باقر(ع) در واقعه کربلا حضور داشته اند؛ آیا واقعاً می توان گفت که علی اکبر(ره) جوان بوده و فرزندی هم نداشته است!؟

پاسخ:
در این که حضرت علی‌اکبر (ع) در چه زمانی متولد شد، در کتاب‌های معتبر تاریخی مطلبی یافت نشد. اصولاً درباره اینکه حضرت چند ساله بوده، اختلاف است.
برخی هیجده ساله و گروهی نوزده ساله و بعضی بیست و پنج ساله ذکر کرده‌اند. در ترجمه نفس المهموم آمده که علی‌اکبر(ع) در زمان حکومت عثمان متولد شد. در آن جا نقل شده مشهور این است که حضرت بیست و پنج سال سن داشته است.(1)
در کتاب فرهنگ عاشورا آمده که حدود بیست و پنج سال سن داشت.(2) اشاره‌ای به زمان تولد وی نکرده است.
شیخ مفید در ارشاد و مرحوم شهرآشوب در مناقب و علامه مجلسی در بحار الانوار، و سایر مورخان و محدثان بزرگ شیعه به تاریخ ولادت حضرت اشاره‌ای نکرده‌اند.
در کتاب نگاهی نو به جریان عاشورا که اخیراً چاپ شده و درباره حضرت علی‌اکبر مفصل بحث کرده ،به تاریخ ولادت اشاره نکرده، از مقتل خوارزمی نقل می‌کند که سن حضرت بیست و هشت سال بود.(3)
محدث قمی می نویسد: اختلاف در سنّ شريف آن جناب است كه آيا در وقت شهادت هيجده ساله يا نوزده ساله بوده و از حضرت سيّد سجّاد (عليه السّلام) كوچك تر بوده يا بزرگ تر و به سنّ بيست و پنج سالگى بوده؟ بين عُلما در اين باب اختلاف است، به هر تقدير، مدّتى كه در دنيا بود، عمر شريف خود را صرف عبادت و زهد و مکارم اخلاق می نمود.(4 )
شيخ مفيد از علمای بزرگ شیعه امام سجّاد (عليه السّلام) را بزرگ تر از حضرت علی‌اکبر می داند:
براى امام حسين (عليه السّلام) شش فرزند بود: على بن الحسين «اكبر» كنيه‏اش ابو محمد و مادرش شاه زنان دختر يزدگرد شاه ايران بود. على بن الحسين «اصغر» و مادرش ليلى دختر أبى مرة بن عروة بن مسعود ثقفى بود.(5 )
بنابراین به صورت دقیق نمی توان ادعا کرد که حضرت علی‌اکبر از حضرت سيّد سجّاد عليه السّلام بزرگ تر بوده، افزون براین جزئیات زندگی حضرت علی‌اکبر در تاریخ نیامده، تا انسان بتواند علت ازدواج نکردن او را بیان کند. اگر سن او زیاد بوده، قطعا عواملی موجب شده که ازدواج نکند. شاید ازدواج کرده و در تاریخ نیامده است.

پی‌نوشت‌ها:
1. دمع السّجوم ، ذوی القربی ،1378 ،چاپ اول ،ترجمه نفس المهموم ، شیخ عباس قمی ،مترجم ابو الحسن شعرانی، ص 330 .
2. فرهنگ عاشورا، فرهنگ عاشورا، جواد محدثی، قم، نشر معروف ، 1378 ، چاپ چهارم . ص 322
3. نگاهی نو به جریان عاشورا ، جمعی از نویسندگان ،، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، قم، 1383 ، ص 89 ـ 91.
4 .منتهي الآمال، ج1، شیخ عباس قمی ، ص589 ، موسسه انتشارات هجرت قم، 1378ه چاپ سیزدهم ، ص
693.
5 . ارشاد ، ،شيخ مفيد ، ترجمه رسولي محلاتي ، تهران ، ا نتشارات علميه اسلاميه ،ج 2 ،ص 137.

آیا آن زمانی که تیر از پای امام علی در نماز درآوردند باعث خونریزی نشد و اگر چنین باشد آیا نماز باطل نیست. لطفا توضیح دهید.

پاسخ:
بعد از خوردن تیر به پای حضرت، اولا ایشان به صورت طبیعی برای نماز اقدام به پاک کردن خون و شستن آن می کرده اند. اگر خون به صورتی بوده که جریان داشته و پاک کردن آن امکان نداشته یا مشقت داشته، خون موسوم به قروح و جروح می شده که آن هم در نماز بخشوده است. اضافه شدن خون هنگام کشیدن تیر موجب بطلان نماز نمی شده است.
ثانیا در حادثه مورد نظر حضرت از در آورده شدن تیر در حال نماز مطلع نشدند. از خون آمدن اطلاعی نداشتند. در این حالت هم نمازشان صحیح است، چون اطلاعی از نجاست لباس و بدن شان نداشتند.(1)
امام (علیه السلام) به مسئله آگاه تر هستند. می دانند در چه صورتی نمازشان باطل یا صحیح است.

پی نوشت:
1. امام خمینی، توضیح المسائل، م 831 و 785.

به نام خدا، با سلام، روایتی هست که پیامبر در اواخر عمر مبارکشان در بین مردم رفته و فرمود: هرکس حقی برمن دارد بیاید و بگوید "که فردی بلند شد گفت: مدتی قبل شلاق شما به من خورده و الان می خواهم شما را قصاص کنم که پیامبر دستور داد همان شلاق را بیاورند و .... خوب این روایت رو من از اشخاصی چون استاد رحیم پور ازغدی هم شنیده ام و احساس مسئولیت کردم که این مسأله رو بررسی کنم:

1- پیامبر از روی قصد آن فرد را زده " در این صورت آن فرد حقش بوده و حقی بر گردن پیامبر ندارد چون حتما گناهی مرتکب شده که پیامبر از روی قصد او را زده است؟

2- پیامبر از روی سهو آن فرد زده " در این صورت که سوال پیش می آید اگر پیامبر دستش خطا کرده نعوذ بالله از کجا معلوم که چشم و زبانش و عقلش خطا نکرده باشد؟ کل این موارد با استناد به آیه تطهیر رفع می شوند.

از سوی دیگر اگر شخصی از روی سهو به کسی آسیب برساند (مانند روایت بالا) باید دیه دهد نه قصاص کند. پس این روایت نادرست است و اکثریت مردم نادانسته پیامبر را از عصمت می اندازند لذا از شما خواهشمندم در سایتتان در مورد این روایت اطلاع رسانی کنید. اجرکم عند الله اللهم عجل لولیک الفرج

پاسخ:
در این گونه موارد، که ماجرا هم جنبه تاریخی دارد و هم جنبه اعتقادی به خود می گیرد، ابتدا باید اصل مسئله اثبات شود. ابتدا باید روایت و تمام اسناد و منابع آن باید بررسی شود، بعد از اطمینان به صحت این داستان ، به بحث در مورد آن پرداخت.
پس از جستجوی مفصلی که انجام شد، مشاهده شد که این حدیث در هیچ یک از کتب روایی شیعه نقل نشده است، به جز در کتاب امالی صدوق (ره) ، آن هم با سندی که عرض خواهد شد. در کتب پس از ایشان نیز همگی به این منبع ارجاع داده اند. (1)
سند حدیث:
عَنْ (مُحَمَّدِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ الطَّالَقَانِیِّ )عَنْ (مُحَمَّدِ بْنِ حَمْدَانَ الصَّیْدَلَانِیِّ) عَنْ (مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ الْوَاسِطِیِّ) عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ هَارُونَ عَنْ (خَالِدٍ الْحَذَّاءِ )عَنْ( أَبِی قِلَابَةَ عَبْدِ اللَّهِ) بْنِ (زَیْدٍ الْجَرْمِیِّ) عَنِ ابْنِ عَبَّاس‏.
جالب است که تمامی افرادی که نام شان در پرانتز آمده است، هیچ گزارشی از احوال شان در کتب رجالی شیعه یافت نشد و همگی مجهول الحال ( نزد شیعه) هستند.
تنها محمد بن هارون، نامش در کتاب خلاصة الاقوال علامه حلی آمده و آن هم با تعبیر ( ضعیفٌ ) ...(2)
در نتیجه این حدیث نزد شیعه هیچ حجیت و اعتباری ندارد، مخصوصا اینکه از نظر متنی، دلالت بر خطای پیامبر (ص) دارد که آن هم مغایر عقیده عصمت می باشد. اما متن حدیث در کتب اهل تسنن به صورت مضطرب گزارش شده، یکی در جنگ بدر گفته، یکی در بازگشت از طائف، دیگری در مدینه هنگام حیات پیامبر (ص)، دیگری در زمان قبل از وفات ایشان و ... از نظر روایی و علوم حدیث نیز اضطراب در حدیث موجب ضعف متنی آن و گاهی اسقاط از حجیت می شود.
همچنین نام مطالبه کننده قصاص در روایات مختلف آمده: سوادة بن قیس، سواد بن عمرو، سواد بن غزیه و... ، یعنی حتی نام این صحابی که یک فرد خاص و روشن بوده و باید نامش در ذهن همه می ماند، مختلف گزارش شده. البته بیش ترین نقل ها از سوادة بن قیس است، که نام او را در معتبرترین کتب طبقات نیز نیافتیم. (در طبقه اول یعنی صحابه).
همچنین نفر دومی که بعد از ابن عباس آمده، یعنی أَبِی قِلَابَةَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ زَیْدٍ الْجَرْمِیِّ از هم مسلکان ابو هریره و عایشه و انس بن مالک بوده؛ روایاتش را از ایشان اخذ کرده؛ در شیوه دستبرد در احادیث و کم و زیاد کردن آن ها، پیرو همین گروه می باشد.
خصوصا اینکه در روایات مکتب خلفا الفاظ رکیک دیگری غیر از مظلمه هم آمده: ازجمله اینکه کسی را ناسزا گفته یا زده و ... که دلالت بر انگیزه تحریف گران این حدیث، برای ترویج عقاید باطل شان مبنی بر عدم عصمت پیامبر (ص) است.
اما متن حدیث که جای تامل بسیار دارد:
در این حدیث راوی می گوید:
«یَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّکَ لَمَّا أَقْبَلْتَ مِنَ الطَّائِفِ اسْتَقْبَلْتُکَ وَ أَنْتَ عَلَى نَاقَتِکَ الْعَضْبَاءِ وَ بِیَدِکَ الْقَضِیبُ الْمَمْشُوقُ فَرَفَعْتَ الْقَضِیبَ وَ أَنْتَ تُرِیدُ الرَّاحِلَةَ فَأَصَابَ بَطْنِی فَلَا أَدْرِی عَمْداً أَوْ خَطَأً فَقَالَ مَعَاذَ اللَّهِ أَنْ أَکُونَ تَعَمَّدْتُ؛
سواده می گوید: از طائف برمی گشتید. روی ناقه خود نشسته بودید و تازیانه خود را بلند کردید. البته می دانم که می خواستید به مرکبتان بزنید، ولی به من خورد. (نکته مهم تر این جاست که خود او می گوید:) نمی دانم از روی عمد بود یا سهو !
کسی که روایت را جعل کرده، همین جا خواسته با این شبهه ضربه خود را بزند! البته چون دروغگو فراموشکار است، یادش رفته که در عبارت قبل تصریح کرده بود که می دانستم می خواستید به مرکب بزنید اما به من خورد! تناقض بین اینکه می دانم و نمی دانم، در کلام سواده آشکار است.
یکی از ترفندهای تحریف احادیث، گزارش دقیق مکانی و زمانی و حالات و صفات است؛ او دقیقا حالت ناقه و نیز صفات تازیانه را بیان کرده، در روایات مکتب خلفا حتی آمده که پیامبر (ص) کجا ایستاده، به چه چیزی تکیه داده و عمامه اش چگونه بود ... این ترفندی برای باور پذیر نمودن روایات جعلی است.
نکته بعدی و قابل تامل اینجاست که پیامبر(ص) به بلال فرمود: برو و شلاق را از خانه فاطمه (س) بیاور!
بر فرض وجود چنین تازیانه ای، در خانه حضرت زهرا(س) چه می کند؟ قاعدتا باید در خانه پیامبر باشد؛ که نشان می دهد تیر چند شعبه جعل روایات به کجاها ضربه می زند و قصد معرفی کدام خاندان را به عنوان خشونت طلب می کند.
باید بررسی شود پیامبر رحمت و شفقت (ص) اصلا تازیانه برای مرکب ها استفاده می کرد؟ بر فرض قبول که تازیانه داشت، مگر طول تازیانه چقدر بوده، که آن هم از بالای شتر (با آن ارتفاع) بیاید و به شکم فرد بخورد؟!
اما مهم ترین نکته در این خصوص، آن که اصولا این سخن که اگر کسی از من پیامبر مظلمه (ستمی) دیده باشد! در حد احتمال هم مغایر با عصمت است. با دلایل عقلی و نقلی پیامبر را از هر نوع اشتباه سهوی نیز پاک می دانیم ،چه رسد به چنین موارد حق الناس بزرگی که فرد از پی سال ها فراموش نکرده است!
در هر حال مشکلات متنی حدیث بسیار است. تازه وقتی چنین سند مضطربی داشته باشد ، نقد آن گستره بیش تری دارد. در منابع مکتب خلفا تعابیر بسیار زننده دیگری در مورد پیامبر (ص) و حضرت فاطمه(س) و صحبت او با بلال آمده که ارزش نقل و نقد ندارند.
بر اساس مبانی اعتقادی شیعه، پیامبر اکرم و اهل بیت دارای عصمت مطلقه هستند. مراد از عصمت مطلقه بر اساس آنچه بزرگان اهل حکمت گفته‌اند، این است که صاحبان چنین مقامی، نه تنها از گناه عمدی و غیر عمدی مصون‌اند، بلکه آنچه اصطلاحاً ترک اولى گفته می شود، هم مرتکب نمی‌شوند(1). در این باره در کتاب «پیامبر اعظم در نگاه عرفانی امام خمینی» به تفصیل بحث شده است. بنابر این گرچه جریان یاد شده در سؤال از سوی منبری ها زیاد مطرح می شود، ولی در آن گفته ها جای تأمل است، چون اگر داستان واقعیت داشته باشد که رسول خدا به طور ناخواسته و از روی سهو و غفلت تازیانه‌اش به آن شخص خورده باشد، بعد فراموش کرده و در آن مجلس، آن شخص جریان را به یاد حضرت آورده باشد، معنایش این است که رسول خدا از روی سهو مرتکب گناه و حق‌الناس است، اما چنین احتمالی با عصمت مطلق حضرت سازگار نیست، در حالی که مقام ختمی مرتبت دارای مقام عصمت مطلق و از ستم معصوم بوده است.
امام خمینی درباره عصمت مطلق حضرت سخن شنیدنی دارد:
«... او دارای مقام عصمت کبرى است بالاصاله و دیگر معصومین به تبعیت آن ذات مقدس دارای آن مقام‌اند و به تبع او دارای عصمت مطلقه هستند»(2) با توجه بدین مبنا همچنان که در پرسش آمده، جریان یاد شده جای تأمل دارد. بعید است که چنین کاری از رسول خدا(ص) سر زده باشد، چون به مفهوم سهو و خطا است که بر اساس عصمت مطلق پیامبر(ص) از او سر نمی‌زند. در نتیجه ضرورتی شرعی و الزام عقلی وجود ندارد که حکم به صحت آن جریان نموده و از اصول مسلّم اعتقادی در باب عصمت دست بکشیم. بنا بر این به جای تردید در عصمت مطلق و معصویت رسول خدا از سهو و خطا و نسیان، بهتر آن است که در صحت قصه تردید نماییم.

پی‌نوشت‌ها:
1. خواجه نصیرالدین طوسی، اوصاف الاشراف، ص 26، نشر وزارت ارشاد اسلامی، تهران، 1369ش.
2. آداب الصلوه، ص 60، نشر مؤسسه آثار امام، ص 1370ش.

صفحه‌ها