دانش تاريخ

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

آیا حضرت سکینه وجود داشته است؟ اگر وجود داشته، دختر امام علی (علیه السلام) بوده یا امام حسین (علیه السلام)؟

پاسخ:
سکینه دختر بزرگوار امام حسین (علیه السلام)، مادرش رباب دختر امرىء القیس از زنان نامى اسلام است. نام وى آمنه یا امیمه، امینه، امامه ثبت شده است. سکینه لقب او است که از سوى مادرش رباب به او داده شده و یادآور آرامش و وقار او است. در وجه نامگذارى وى به آمنه، گفته شده که او را آمنه نامیدند تا یادآور جده اش حضرت آمنه مادر رسول خدا باشد.
وامام علی (ع) دختری به نام سکینه نداشته است.
هرچند از سال تولّد حضرت سکینه گزارشى در تاریخ ذکر نشده است، ولى از قراین و شواهدى مى توان به سال تولد وى پى برد و آن اینکه:
اولاً: امام حسین (علیه السلام) در روز عاشورا وى را سیّدة النسوان خواند، این مى رساند که سکینه در سال (61 هـ.ق) یک بانو و در سن بلوغ بوده است.
ثانیاً: گفته اند که در هنگام واقعه کربلا، در عقد پسر عموى خود، عبدالله بن حسن بود.
ثالثاً: او در سال (117هـ.ق) در 70 سالگى از دنیا رفته، از این رو، وى متولد سال (47هـ.ق) مى باشد.
سکینه در دورانى پا به عرصه وجود نهاد که خاندان وحى در غربت و انزوا به سر مى بردند. شهادت امام على (علیه السلام) و سپس در سال (50 هـ.ق)شهادت امام مجتبى (علیه السلام) غم عظیمى را بر آل على به وجود آورده بود. از این رو، وجود سکینه خردسال مایه شادى و گرمى خانه بود. امام حسین (علیه السلام) سخت به او علاقمند بوده است.
سکینه دوران کودکى و نیز نوجوانى را در کنار پدرش سپرى کرد. در این دوران درس عفت و پاکدامنى، احکام دینى و سایر آموزه هاى اسلامى را آموخت. راه عبادت و معنویت را در پیش گرفت.
ویژگى ها:
مورخان و نسب شناسان اسلامى نوشته اند، سکینه (علیها السلام) از پرده نشینان خاندان رسالت و از زنان نامى اسلامى است که داراى اخلاق فاضله، صفات حمیده، علم و دانش، جود و کرم و بخشش، و بانویى جلیل القدر و والا مقام و پاک بوده است. از نظر ویژگى هاى جسمانى و ظاهرى از زیباترین زنان عصر خود به شمار مى آمد. به زینت عفت و پاکدامنى و سلامت نفس، متصف، و صفات جمال و جلال انسانى را در خود جمع داشت.(1) در زیر به چند نمونه از ویژگى هاى این بانوى بزرگ اشاره مى نماییم:
1. حاضرجوابى:
حضرت سکینه شوخ طبع و ملیح و حاضر جواب بود. از وى پرسیدند: تو بسیار شوخى و مزاح مى نمایى ولى خواهرت فاطمه شوخى نمى کند. وى بى درنگ جواب گفت:
«چون او را همنام جده مان فاطمه زهرا (علیها السلام) و مرا به اسم جده دیگرمان آمنه بنت وهب مادر رسول خدا نام گذارى نموده اند.»
دکتر بنت الشاطىء مى نویسد: این جواب وى اشاره به این نکته ظریف است که چون فاطمه زهرا (علیها السلام) پس از رحلت پدرش رسول الله، زیاد گریست ـ و به وى ستم فراوان روا گشت ـ وى هیچ گاه خندان نبوده و شوخى نمى کرده است. مهم تر از آن، اینکه فاطمه زهرا (علیها السلام) بانوى معصوم و پاکى است که ساحت مقدس وى از رفتارى که انسان هاى معمولى انجام مى دهند، منزّه است.
علاّمه سید محسن امین نقل مى کند که حضرت سکینه در مجلس ختمى حضور یافت. در آن مجلس دخترى از عثمان بن عفان نیز حضور داشت. دختر عثمان جهت فخر فروشى گفت: «من دختر شهیدم!» سکینه چیزى نگفت. در همان میان، صداى مؤذن به گوش رسید که گفت: «اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللهِ»، سکینه لب به سخن گشود و فرمود:
«این نام که برده مى شود، پدر من است یا پدر تو؟»
دختر عثمان که جواب دندان شکن سکینه را دریافته بود گفت: «هیچ گاه دیگر بر شما فخر نخواهم فروخت.»(2)
2 . راوى حدیث:
از جمله روایات به یادگار مانده از حضرت سکینه، حدیثى است در فضایل شیعه که محمد بن جعفر قمى در کتاب «مسلسلات» آن را چنین آورده است:
«فاطمه دختر امام على بن موسى الرضا (علیهما السلام) از فاطمه و زینب و امّ کلثوم دختران موسى بن جعفر (علیهما السلام) از فاطمه دختر امام صادق (علیه السلام) از فاطمه دختر امام محمد باقر (علیه السلام) از فاطمه دختر امام سجاد (علیه السلام) از فاطمه و سکینه دختران امام حسین (علیه السلام) از امّ کلثوم دختر امیرمؤمنان (علیه السلام) روایت کرده است که رسول خدا (صلى الله علیه و آله) فرمودند:
چون به آسمان رفتم و وارد بهشت شدم، در مقابل خود قصرى دیدم که بر آن نوشته شده بود: لا إلهَ إلاَّ الله و مُحَمَّدٌ رَسُولُ الله وَ عَلِىّ وَلِىّ الله. نیز این جمله به چشم مى خورد: خوشا به حال شیعیان على...»
در ادامه این حدیث، بخشى از ماجراى معراج بیان شده است.
3. مدافع ولایت:
حضرت سیکنه پس از حادثه کربلا و در عصر امامت برادرش، امام على بن الحسین (علیهما السلام) نیز از مدافعان امامت و ولایت بود. بارها براى تقویت بنیه مالى امامت، اموالى را تقدیم امام سجاد (علیه السلام) مى کرد. نیز هنگامى که شنید ابن مطیر، خالدبن عبدالملک، حاکم مدینه در روزهاى جمعه به هنگام خطبه هاى جمعه بر فراز منبر، امیرالمؤمنین على (علیه السلام) را سبّ مى کند، به همراه کنیزان خود به مسجد مى آمد. مقابل ابن مطیر موضع مى گرفت. هرگاه آن خطیب، حضرت را سب و دشنام مى داد، حضرت سکینه به همراه کنیزان و همراهان خود، ابن مطیر را سب و لعن مى کردند و جواب وى را مى دادند. حاکم مدینه در مقابل شجاعت فرزند على (علیه السلام) ناتوان گشته بود. به جهت موقعیت و پایگاه اجتماعى او، قدرت رویارویى با وى را نداشت، دستور مى داد تا کنیزان حضرت را بزنند!
4. فنا در بحر عظمت الهى:
از دیگر مشخصه هاى روحى حضرت سکینه، عبادت و معنویت بود که از وى چهره اى ممتاز ساخت. او جز به خدا نمى اندیشید؛ چنان که روایت شده است که حسن مثنى فرزند امام مجتبی (علیه السلام) براى خواستگارى دختر عمویش، خدمت حضرت حسین بن على (علیهما السلام) رسید. امام فرمود: هر یک از دخترانم فاطمه و سکینه را خواستى انتخاب کن، حسن از شرم سرش را به زیر انداخت و چیزى نگفت. امام حسین (علیه السلام) فرمود:
«أَخْتارُ لَکَ فاطِمَةَ فَهِیَ أَکْثرها شَبَهاً بِأُمّیّ فاطِمَةَ بِنْتَ رَسُولِ الله صلى الله علیه وآله ..... وَ أَمّا سُکَیْنَةُ فَغالَبَتْ عَلَیْها الاسْتِغْراق مَعَ اللهِ تَعالى، فَلا تَصْلَحُ لِرَجُل؛
فاطمه را برایت بر مى گزینم که بیش از خواهرش به مادرم فاطمه دختر رسول خدا (صلى الله علیه وآله) شبیه است. در دیندارى چنان است که شب را سراسر به عبادت مى پردازد. روز را به روزه و در جمال انسانى حورالعین را مانند است. اما سکینه غالب بر او چنان است که با تمام وجود به آستان کبریایى حق تعالى پر کشیده و سزاوار ازدواج با کسى نمى باشد.»(3)
ازدواج سکینه با عبدالله بن حسن:
امام حسین (علیه السلام) وقتى رشد، بلوغ و نبوغ دخترش سکینه را دید، وى را به عقد برادر زاده اش عبدالله اکبر فرزند امام حسن مجتبى (علیه السلام) درآورد. از محدثان و محقّقان شیعى، جمعى به این پیوند تصریح نموده اند. از قدماى علماى شیعه محدث شهیر قاضى نعمان بن محمد بن منصور، صاحب کتاب «الدعائم» به این ازدواج اشاره کرده و نوشته است: حسین بن على (علیهما السلام) دخترش سکینه را به عقد عبدالله بن حسن درآورد. عبدالله در روز عاشورا به شهادت رسید.
از محقّقان معاصر نیز استاد محمد على دخیل، به ازدواج سکینه با عبدالله بن حسن تصریح کرده، مى نویسد:
«او پس از شهادت عبدالله با هیچ کس پیمان زناشویى نبست و این عقیده شیعه در این زمینه است.»
رک :ره توشه عتبات عالیات، رفیعی پور سیدعباس، ناشر مشعر

پی نوشت:
1. أعیان الشیعة ، السید محسن الأمین ، جلد : 3 ، صفحه 492 ، ناشر : دار التعارف للمطبوعات - بیروت - لبنان.
2. وفیات الأعیان وأنباء أبناء الزمان ، ابن خلکان ، جلد : 2 ،صفحه 394،ناشر : دار الثقافة؛ اعیان الشیعه، عاملى، ج3، ص492.
3. الإرشاد ،الشیخ المفید ، جلد : 2، صفحه 25، سال چاپ : 1414 - 1993 م ، ناشر : دار المفید للطباعة والنشر والتوزیع - بیروت - لبنان.

سؤالات و شبهاتی پیرامون شهادت حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها):

1- مردم مدینه نسبت قومی و خویشاوندی با پیامبر(صلی الله علیه وآله) داشتند، مادر پیامبر از آنجا بود و مادر عبدالمطلب (سلمی) نیز از قبیله قدرتمند خزرج بود. به همین خاطر مردم مدینه (مخصوصا خزرچ) خودشان را اخوال رسول (یعنی دایی های پیامبر) می دانستند.

2- علاوه بر همه این ها پیامبر اکرم (ص) توانستند هزاران نفر فدایی تربیت نمایند که حاضر بودند در راه خدا و دفاع از ایشان و خانواده شان جان هایشان را فدا کنند، در صورتی که این مطلب دروغ را که دشمنان اسلام درست کرده اند بپذیریم، چه شد که بنی هاشم یک باره لب فرو بستند و کوچکترین اعتراضی ننمودند؟؟؟ آنهمه مسلمان مخلص و فدایی و مخصوصا مردم مدینه که با پیامبر رابطه خویشاوندی و قومی داشتند چه شد همه یکپارچه سکوت نموده و کوچک ترین حرف و اعتراضی ننمودند؟؟؟

3- از همه عجیب تر حضرت علی (علیه السلام) شیر خدا فاتح خیبر کسی که گفته می شود در جنگ خیبر درب قلعه را با یک دست بلند نموده برای خودش سپر ساخت بعدا چهل نفر و در برخی روایات هفتاد نفر تلاش کردند آن در را حرکت دهند نتوانستند از جا تکانش دهند، چرا سکوت نموده و کوچکترین اعتراضی ننمود؟؟؟ حضرت علی موظف بود از همه مظلومان دفاع کند و مخصوصا موظف بود از ناموس خودش دفاع نماید، ناموس (همسر) خط قرمز هر شخصی به حساب می آید. چرا حضرت علی از همسر خودش از دختر پیامبر دفاع ننمود؟؟؟ اهل سنت حضرت علی را اسد الله الغالب (شیر پیروز مند خدا) لقب داده اند چون حضرت علی در هیچ کجا مغلوب کسی دیگر نشد. در بسیاری از جاها اهل سنت (مخصوصا عوام) اسم علی را شاه مردان گذاشته اند در صورت پذیرفتن این مطلب حضرت علی چه مردانگی داشت؟؟؟

سؤال1- مردم مدینه نسبت قومی و خویشاوندی با پیامبر(صلی الله علیه وآله) داشتند، مادر پیامبر از آنجا بود و مادر عبدالمطلب (سلمی) نیز از قبیله قدرتمند خزرج بود. به همین خاطر مردم مدینه (مخصوصا خزرچ) خودشان را اخوال رسول (یعنی دایی های پیامبر) می دانستند.
پاسخ:
اين مطلب نوعى استبعاد است نه دليل؛ زيرا رواياتى که دلالت بر هجوم به خانه فاطمه زهرا و اميرمؤمنان (علیهما السلام) مى‌کند، در کتب اهل سنت (نه کتب شيعه) و با سند صحيح نقل شده است. بنابراين، اين کلمات بيشتر کلماتى خطابى و بازى با احساسات است و نه بحث منطقي.
پس آنچه تاريخ گزارش داده و امري مسلم است، هجوم به خانه زهرا (سلام الله علیها) و روا داشت ستم ها به آن بانو است.
اما اينكه چرا بني هاشم و انصار و باقي اصحاب رسول خدا (صلي الله عليه وآله) با اين كه مي‌دانستند ابوبكر، عمر و ... غاصب خلافت هستند، سنت رسول خدا را اجرا نمي‌كنند، اموال مردم (از جمله فدك و ...) را غارت مي‌كنند، قيام نکردند ... به خاطر مصالحي بود.
اين گونه نيست كه قوم و خويشان هميشه حامي شخصي كه بر حق است باشند، بلكه برخي مصالح شخصي خويش را در نظر داشتند و از حمايت علي دست برداشتند. چگونه مي توان توقع داشت كساني كه حرمت دختر رسول الله را نگاه نداشتند، اگر كسي به حمايت از آنان برمي خاست، به آنان تعرض نكنند؟ نزديكان بني هاشم به مخالفت با ابوبكر برخاسته و به پيروي از امام علي با ابوبكر بيعت نكردند. آنچه گفتيد كه اهل مدينه با اهل بيت خويشاوند بودند، خويشاوندي نزديك نبود.آن گونه كه فضا سازي نموديد، نبود تا حمايت را در پي داشته باشد. مگر از ابولهب نزديك تر به پيامبر كسي بود؟ او عموي پيامبر بود. ضمن آن كه دشمن قسم خورده پيامبر بود! از بين تمامي خاندان پيامبر ابوطالب تنها حامي پيامبر بود. براي آگاهي بيشتر به کتاب رنج هاي حضرت زهرا از سيد مرتضي عاملي مراجعه نمائيد.
-----------------------------

پرسش 2- علاوه بر همه این ها پیامبر اکرم (ص) توانستند هزاران نفر فدایی تربیت نمایند که حاضر بودند در راه خدا و دفاع از ایشان و خانواده شان جان هایشان را فدا کنند، در صورتی که این مطلب دروغ را که دشمنان اسلام درست کرده اند بپذیریم، چه شد که بنی هاشم یک باره لب فرو بستند و کوچکترین اعتراضی ننمودند؟؟؟ آنهمه مسلمان مخلص و فدایی و مخصوصا مردم مدینه که با پیامبر رابطه خویشاوندی و قومی داشتند چه شد همه یکپارچه سکوت نموده و کوچک ترین حرف و اعتراضی ننمودند؟؟؟
پاسخ:
در رضايت امام علي و بني هاشم از خلافت ابوبكر بايد گفت:
زهري مي‏ گويد: «تا پيش از درگذشت فاطمه(س)، نه تنها علي بلکه هيچ يک از بني‏ هاشم با ابوبکر بيعت نکردند».(1)
در تاريخ آمده است که عباس عموي پيامبر و از شخصيت هاي مهم و با نفوذ بني هاشم از علي (ع) خواست که دست برادرزاده خود را به عنوان بيعت بفشارد، ولي حضرت از پذيرفتن پيشنهاد او امتناع ورزيد (2). ابوبکر، عمر بن خطاب را نزد حضرت فرستاد و به عمر گفت: «او را با خشونت تمام نزد من بياور!» عمر نزد علي(ع) آمد و بين آنان سخناني رد و بدل شد و وقايعي اتفاق افتاد؛ از جمله حضرت خطاب به او فرمود: «بدوش شيري را که بخشي از آن سهم توست! به خدا سوگند، شوق وافر تو به امارت او براي چيزي نيست مگر آن که تو را پس از خود به خلافت برگزيند».(3)
پس از اين رخدادها و هنگام جنگ با مرتدان، عثمان نزد امام آمد و گفت: « تا وقتي بيعت نکني، کسي به جنگ اين افراد نخواهد رفت. امام باز خودداري کرد، ولي سرانجام پذيرفت و مسلمانان خوشحال شدند».(4)
علي (ع) با در نظر گرفتن مصالح مسلمانان و رخداد وقايعي که در تاريخ به طور مشروح بيان شده است، با ابوبکر بيعت نمود. در اين کار، بني‏ هاشم و گروهي از اصحاب پيامبر همچون سلمان فارسي، ابوذر غفاري، مقداد و عمار ياسر نيز ايشان را همراهي کردند.
توجه به استدلال عثمان در متقاعد کردن اميرمؤمنان(ع) براي بيعت با خليفه اول نشان مي‏ دهد که يکي از دلايل مصلحت انديشي امام در بيعت با ابوبکر، بيم تفرقه در بين مسلمانان و عدم رغبت آنان در جهاد با مرتدان بود. حفظ اتحاد مسلمانان براي حضرت چنان ارزشمند بود که وقتي ابوسفيان با انگيزه‏ هاي خاص پس از جريان سقيفه درخواست مي‏ کند تا با حضرت بيعت نمايد، او را طرد مي‏ نمايد و بيعت او را نمي‏ پذيرد(.5)

پي نوشت ها:
1. تاريخ الطبري، ج 2، ص 448، (مؤسسْ الاعلمي، بيروت).
2. جعفر سبحاني، فروغ ولايت ، انتشارات صحيفه، قم ، 1368 ،ص 155- 15.
3. بلاذري،انساب الاشراف، (نشر دارالمعارف، مصر)ج 1، ص 587.
4. علي محمد ميرجليلي، امام علي و زمامداران، (انتشارات وثوق)، ص 79، به نقل از انساب الاشراف، بلاذري، ج 1، ص 587، (نشر دارالمعارف، مصر).
5. فروغ ولايت، ص 146 - 177، بخش چهارم، فصل 1 و 2.
---------------------------------

پرسش3- از همه عجیب تر حضرت علی شیر خدا فاتح خیبر کسی که گفته می شود در جنگ خیبر درب قلعه را با یک دست بلند نموده برای خودش سپر ساخت بعدا چهل نفر و در برخی روایات هفتاد نفر تلاش کردند آن در را حرکت دهند نتوانستند از جا تکانش دهند، چرا سکوت نموده و کوچکترین اعتراضی ننمود؟؟؟ حضرت علی موظف بود از همه مظلومان دفاع کند و مخصوصا موظف بود از ناموس خودش دفاع نماید، ناموس (همسر) خط قرمز هر شخصی به حساب می آید. چرا حضرت علی از همسر خودش از دختر پیامبر دفاع ننمود؟؟؟ اهل سنت حضرت علی را اسد الله الغالب (شیر پیروز مند خدا) لقب داده اند چون حضرت علی در هیچ کجا مغلوب کسی دیگر نشد. در بسیاری از جاها اهل سنت (مخصوصا عوام) اسم علی را شاه مردان گذاشته اند در صورت پذیرفتن این مطلب حضرت علی چه مردانگی داشت؟؟؟
پاسخ:
چنانچه سكوت در برابر توهين به همسر و خانواده و بيعت با ابوبكر پس از شش ماه در حالت عادي مي داد، ناشي از تزلزل ايمان و يا عدم ايمان کامل است، اما پاسخ ما اين است که در اين جا مصلحت بالاتري که در تعارض با دفاع از خود و حق خويش و حتي خانواده بود، وجود داشت. در اين جا نه تنها گرفتن اين حق امر ديني و ايماني نخواهد بود، بلکه مغاير با ايمان و تسليم شخص در مقابل خداوند و دين او خواهد بود.
مقام امامتي كه خداوند به حضرت داده بود، ارتباطي به روي آوردن مردم و يا پشت نمودن آن ها ندارد؛ بلكه مقامي است كه حضرت هميشه دارا است؛ اما درباره خلافت و حكومت پس از پيامبر بايد گفت:
مشروعيّت حکومت ائمه اطهار (علیهم السلام) نيز وابسته به رأي و رضايت مردم نمي‏ باشد؛ بلکه رأي و رضايت، باعث تحقّق و فعليت حکومت اسلامي آن ها مي‏ شود. حضرت علی(ع) مي‏ فرمايد:
« لولا حضور الحاضر و قيام الحجة بوجود الناصر... لا لقيتُ حبلها علي غاربها ؛ (1) اگر حضور بيعت‏ کنندگان نبود و با وجود ياوران حجّت بر من تمام نمي‏ شد ... رشته کار [حکومت] را از دست مي‏ گذاشتم».
هم چنين مي‏ فرمايد: «لا رأي لمن لا يطاع؛ (2) کسي که فرمانش پيروي نمي‏ شود، رأيي ندارد».
اگرچه مقبوليت مردمي با مشروعيت الهي، تلازمي ندارد. اما براي تحقق و به دست گرفتن حكومت بايد مردم همراه با حضرت باشند كه همراهي وجود نداشت.
افزون بر آن، امام علي (ع) بعد از رحلت رسول خدا (ص) نه تنها ادعاي خلافت کرد، بلکه براي برگرداندن حق خود اقدام کرد. اين امر در قالب‌هاي مختلف ظهور نمود. ازجمله اين که حضرت تشکيل سقيفه را غيرقانوني اعلام کرد و با ابابکر در ابتدا بيعت نکرد. حضرت خطاب به آنان فرمود:
«ولايت حق من است و شما بين آن و من فاصله ايجاد کرديد». (3) همچنين حضرت بعد از جريان سقيفه از مهاجرين و انصار خواست تا وي را براي برگرداندن حق ولايت، ياري نمايند.
براي اين که بهتر به اهميت سکوت حضرت آگاه شويم، بايد نگاهي به اوضاع آن زمان و اهميت حفظ وحدت و رفتار حضرت داشته باشيم:
پس از رحلت پيامبر شرايط به گونه اي بود که جامعه اسلامي شديدا نياز به وحدت داشت؛ زيرا جهان اسلام از سوي دشمنان خارجي تهديد و جنگ هاي داخلي موجب مي شد که مسلمانان در برابر دشمنان تضعيف و در جنگ شکست بخورند. از سوي ديگر بعد از رحلت پيامبر برخي از مردم از دين برگشته و مرتد شده بودند و دين در حال تضعيف بود، بدين سان قيام امام موجب مي شد که دين بيش تر تضعيف شود. از اين رو امام جهت حفظ وحدت اسلامي و حفظ دين سکوت کرد.
علي (ع) با ملاحظه خطرهايي که در صورت قيام او جامعه اسلامي را تهديد مي کرد، از قيام و اقدام مسلحانه خودداري کرد. خطرها را مي توان بدين ترتيب دسته بندي کرد:
1. اگر حضرت با توسل به قدرت و قيام مسلحانه در صدد قبضه حکومت و خلافت بر مي آمد، بسياري از عزيزاني را که از جان و دل به امامت و رهبري او معتقد بودند، ‌از دست مي داد، ‌علاوه بر اين ها گروه بسياري از صحابه پيامبر (ص) که به خلافت امام راضي نبودند، کشته مي شدند. اين گروه هر چند در مسئله رهبري در نقطه مقابل امام موضع گرفته بودند، و روي کينه ها و عقده هايي که داشتند راضي نبودند زمام امور در دست علي (ع) قرار بگيرد، ولي در امور ديگر اختلافي با امام نداشتند. ممکن بود با کشته شدن اين عده که به هر حال قدرتي در برابر شرک و بت پرستي و مسيحي گري و يهودي گري به شمار مي رفتند،‌ قدرت مسلمانان در مرکز به ضعف گراييده شود.
امام هنگامي که براي سرکوبي پيمان شکنان (طلحه و زبير) عازم بصره بود، خطبه اي ايراد کرد و در آن انگشت روي اين موضوع حساس گذاشت و فرمود: «هنگامي که خداوند پيامبر خود را قبض روح کرد، ‌قريش با خودکامگي، خود را بر ما مقدم شمرده، ما را -که به رهبري امت از همه شايسته تر بوديم- از حق خود بازداشت، ‌ولي من ديدم که صبر و بردباري بر اين کار، بهتر از ايجاد تفرقه ميان مسلمانان و ريخته شدن خون آنان است؛ زيرا مردم، به تازگي اسلام را پذيرفته بودند. دين مانند مشکي مملوّ از شير بود که کف کرده باشد. کوچک ترين سستي و غفلت آن را فاسد مي سازد، و کوچک ترين فرد آن را وارونه مي‌کند».(4)
2. از آن جا که بسياري از گروه ها و قبايلي که در سال هاي آخر عمر پيامبر مسلمان شده بودند،‌ هنوز آموزش هاي لازم اسلامي را نديده بودند و نور ايمان کاملاً در دل آنان نفوذ نکرده بود، هنگامي که خبر در گذشت پيامبر اسلام در ميان آنان منتشر گرديد، گروهي از آنان پرچم «ارتداد» و بازگشت به بت پرستي را برافراشتند. عملاً با حکومت اسلامي در مدينه مخالفت نموده و حاضر به پرداخت ماليات اسلامي نشدند. با گرد آوري نيروي نظامي مدينه را به شدت مورد تهديد قرار دادند.
به همين جهت نخستين کاري که حکومت جديد انجام داد، اين بود که گروهي از مسلمانان را براي نبرد با «مرتدان» و سرکوبي شورش آنان بسيج کرد. سرانجام آتش شورش آنان با تلاش مسلمانان خاموش گرديد. در چنين موقعيتي که دشمنان ارتجاعي اسلام، پرچم ارتداد را برافراشته و حکومت اسلامي را تهديد مي کردند، ‌هرگز صحيح نبود که امام پرچم ديگري به دست بگيرد و قيام کند.
حضرت در يکي از نامه هاي خود که به مردم مصر نوشته است، به اين نکته اشاره مي‌کند و مي‌فرمايد:
«به خدا سوگند! هرگز فکر نمي کردم و به خاطرم خطور نمي کرد که عرب بعد از پيامبر امر امامت و رهبري را از اهل بيت او بگيرند و (در جاي ديگر قرار دهند) و خلافت را از من دور سازند!‌ تنها چيزي که مرا ناراحت کرد،‌ اجتماع مردم در اطراف فلاني (ابوبکر) بود که با او بيعت کنند. (وقتي که چنين وضعي پيش آمد) دست نگه داشتم تا اين که با چشم خود ديدم گروهي از اسلام بازگشته و مي خواهند دين محمد (ص) را نابود سازند. (در اين جا بود) که ترسيدم اگر اسلام و اهلش را ياري نکنم، بايد شاهد نابودي و شکاف در اسلام باشم که مصيبت آن براي من از محروم شدن از خلافت و حکومت بر شما بزرگ تر بود،‌ چرا که اين بهره دوران چند روزه دنيا است که زايل و تمام مي شود، همان طور که «سراب» تمام مي‌شود و يا ابرها از هم مي پاشند».(5)
اين مطلب در خطبه اي ديگر نيز بيان شده است.
حضور منافقان در ميان مسلمانان و کساني که به ظاهر اظهار اسلام کردند، ‌ولي هميشه منتظر بودند که در فرصت مناسب به اسلام ضربه بزنند، يکي از عوامل اصلي عدم اعتراض مسلحانه حضرت علي بود. حضرت در مقابل درخواست ابوسفيان براي قيام و مبارزه با ابوبکر -‌که وعده ياري به او داده بود- و به دست گرفتن حکومت توسط حضرت، به ماهيت منافقان و علت اساسي چنين پيشنهادي که ضربه زدن به اسلام نوپا بود، ‌اشاره مي‌کند.
3. علاوه بر خطر مرتدين، ‌مدعيان نبوت و پيامبران دروغين مانند: «مسيلمه کذاب»، «طليحه» و «سجاح» نيز در صحنه ظاهر شده و هر کدام طرفداران و نيروهايي دور خود گرد آوردند. قصد حمله به مدينه را داشتند که با همکاري و اتحاد مسلمانان پس از زحماتي نيروهاي آنان شکست خوردند. نيز خطر حمله احتمالي روميان مي توانست مايه نگراني ديگري براي جبهه مسلمانان باشد.
با در نظر گرفتن نکات مذکور، به خوبي روشن مي‌شود که چرا امام بعد از آن که مکرر حق خود را مطالبه نمود و شديداً بر غاصبان حقش اعتراض کرد،‌ صبر را بر قيام ترجيح داد و چگونه با صبر و تحمّل و تدبير و دور انديشي، جامعه اسلامي را از خطرهاي بزرگ نجات داد. اگر علاقه به اتحاد مسلمانان نداشت و از عواقب وخيم اختلاف و دودستگي نمي ترسيد، ‌هرگز اجازه نمي داد رهبري مسلمانان از دست اوصيا و خلفاي راستين پيامبر خارج شود و به دست ديگران بيفتد. (6)

پي نوشت ها:
1. نهج البلاغة، خطبه 3 (شقشقيه) .
2. همان، خطبه 27 .
3. همان،خطبه 172.
4. ابن أبي الحديد، شرح نهج البلاغة،بيروت، دار إحياء الكتب العربية ، عيسى البابي الحلبي و شركاه ،چاپ أول، 1378 - 1959 م، ج 1، ص 308.
5. نهج البلاغه (فيض الاسلام) ،ص 1039 ، نامه 62 (ولا يخطر ببالي ان العرب ...).
6. جعفر سبحاني،‌ فروغ ولايت، انتشارات صحيفه ، چاپ اول ، 1368، ‌ص 151 - 173؛ مهدي پيشوايي، سيره پيشوايان ، موسسه امام صادق (ع) ، قم، 1379، ‌ص 63 - 71.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

آيا علاوه بر جبرئيل ٢ فرشته ى ديگر ( اسرافيل و ميكائيل ) پيامبر را تا معراج همراهى كرده اند؟

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مركز
در تفسير آيه معراج: «سُبحـنَ الَّذى اَسرى بِعَبدِهِ» (اسراء/17،1) امام صادق همراهى اسرافيل و دو فرشته برگزيده ديگر، جبرئيل و ميكائيل، با پيامبر را بيان مي دارد.(1)
جبرئيل همسفر پیامبر بود. در منتهای معراج، در سدره المنتهی باز ماند. به پیامبر گفت دیگر اجازه ندارد که پیش رود و رسول خدا به تنهایی به معراج ادامه داد.(2)
در كتاب «كشف اليقين» در ضمن حديث معراج از رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله روايت شده :
چون به آسمان هفتم رسيدم، تمام فرشتگان آسمان ها كه همراه من بودند و جبرئيل و ملائكه مقرب -همه- از تبعيت من باز ماندند. رسيدم به حجاب پروردگارم. ميان هفتاد حجاب داخل شدم كه بين حجابى با حجاب ديگر حائل هائى از عزت، قدرت، كبريا، نور و ظلمت و غير آن قرار داشت تا آن كه به حجاب جلال رسيده و با پروردگار خود مناجات كرده و در حضور وى ايستادم ...(3)

پي نوشت ها:
1. قمى على بن ابراهيم، تفسير قمى، تحقيق: سيد طيب موسوى جزايرى،قم،دار الكتاب، 1367 ش،نوبت چاپ: چهارم ج‌،2 ص‌3.
2. احتجاج، ابو منصور، احمد بن على بن ابى طالب طبرسى‏،مترجم نظام الدين احمد غفارى مازندرانى‏،ناشر: مرتضوى‏، تهران‏،نوبت چاپ: اول‏ ، ج‏1، ص 175.
3. سنن النبى ‏،علامه طباطبائى ، ترجمه محمد هادى فقهى‏، كتاب فروشى اسلاميه‏، تهران‏، 1378 ش‏،نوبت چاپ: هفتم‏ ، ص 410.

با سلام نقل قولی شنیدم که در آن اعلام بیان شده بود که حضرت علی 60 زن داشته، آیا این ادعا صحت دارد یا خیر؟

با تشکر خواهشا منبعی ذر این زمینه معرفی بفرمایید.

پاسخ:
پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مركز
اين ادعا هيچ پايه و اساسي ندارد و نمي توان آن را پذيرفت؛ آنچه از متون تاريخي در اين باره مي توان ذكر نمود بدين شرح است.
نخستین همسر آن حضرت، فاطمه زهرا (ع) دخت گرامی پیامبر خدا بوده است. علی (ع) تا زمانی که فاطمه در قید حیات به سر می‏برد با کس دیگری پیمان زناشویی نبست.
پس از وفات فاطمه، آن حضرت با امامه دختر ابو العاص بن ربیع بن عبد العزی بن عبد شمس که فرزند زینب دختر پیامبر بود ازدواج کرد.
ام البنین دختر حزام بن دارم کلابیه، زن دیگری بود که علی (ع) او را به عقد خود درآورد.
پس از ام البنین، آن حضرت با لیلی دختر مسعود بن خالد النهشلیة تمیمه دارمیه ازدواج کرد.
پس از وی با اسماء بنت عمیس خثعمی پیمان زناشویی بست. اسماء تا قبل از شهادت جعفر بن ابی­طالب، همسر
وی بود و پس از شهادت جعفر، ابوبکر او را به ازدواج خود درآورد و چون ابوبکر از دنیا رفت، علی (ع) او را به همسری خویش گرفت.
یکی دیگر از همسران امیر المؤمنین (ع) ام حبیب دختر ربیعه تغلبیه و موسوم به صهبا بوده است . این زن از قبیله «سبی» بود که خالد بن ولید در عین التمر بر آن ها حمله برده و ایشان را به اسیری گرفته بود. خوله دختر جعفر بن قیس بن مسلمه حنفی و یا به قولی دیگر خولة دختر ایاس از دیگر زنان آن حضرت بوده است.
همچنین علی (ع) با ام سعد یا ام سعید دختر عروة بن مسعود ثقفی، نیز مخبأة دختر امری القیس بن عدی کلبی پیمان زناشویی بست. (1)
لازم به یادآوری است که این تعداد از زنان امام علی (ع) همه در یک زمان نبوده اند ؛ چرا که اسلام تعداد همسران را به چهار محدود نموده است. امام علی در هیچ زمان از چهار همسر بیشتر نداشت.
براي آگاهي بيشتر در اين باره مي توانيد به كتاب هاي: الارشاد شيخ مفيد و اعيان الشيعه سيد محسن امين مراجعه نماييد
پی‌نوشت‌ها:
1. الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، شيخ مفيد، ناشر: كنگره شيخ مفيد، مكان چاپ: قم‏،سال چاپ: 1413 ق‏،نوبت چاپ: اول‏، ج‏1، ص 354؛ سیره معصومان، ج 3، ص 15، اثر سید محسن امین ترجمه علی حجتی کرمانی.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

<p>چرا ابراهیم بن مالک اشتر در واقعه کربلا حضور نداشت؟</p>

پاسخ:
ابراهیمِ‌ بْنِ مالِکِ اَشْتَرِ نَخَعی، ابوالنعمان (متوفای ‍72 ه ق/ 691 م)، سردار معروف عرب به حمایت از مختاربن عُبَید ثَقَفی به خونخواهی حسین‌بن علی(ع) بر ضدّ اُمویان قیام کرد.
از زندگی ابراهیم پیش از پیوستن به مختار آگاهی در دست نیست جز آن که گفته‌اند در جنگ صفّین در زمرۀ یاران علی‌بن ابی‌طالب(ع) و در رکاب پدرش مالک اشتر با معاویه جنگ کرد.(1) حقیقت آن است: علت عدم حضور ابراهیم در کربلا معلوم نیست، در عین حال می توان گفت عدم حضور وی در کربلا بر اساس نافرمانی امام حسین (ع) نبوده است، زیرا ابراهیم از محبان اهل بیت (ع) بود و به آنان عشق می ورزید، از سوی دیگر امام حسین (ع) را خوب می شناخت و از وضع جامعه اسلامی آگاهی داشت. می دانست که امویان دین ستیز می باشند، از این رو است که وی در قیام مختار به خون خواهی حسین بن علی (ع) بر ضد امویان قیام نمود؛ در مجموع احتمالاتی نسبت به ملحق نشدن وي به امام حسين وجود دارد:
1.عدم آگاهي از خروج امام.
2.كوتاهي كردن.
درباره احتمال دوم می توان گفت: اگر این احتمال درست باشد، گرچه ابراهیم کوتاهی کرده، اما مرتکب گناه نشده و فرمان امام عصر خود نا دیده نگرفته است، زیرا امام حسین (ع) مردم را موظف و مکلف نکرد که حتما در کربلا حضور یابند، از این رو بسياري از خواص توفيق همراهي با امام حسين را نداشتند. اما پاسخ چرايي اين مطلب را از كلام صاحب تنقیح المقال بيان مي داريم:
امام حسین (ع) در مدینه یا مکه فردی را مکلف به همراهی نکرد. امام حسین هنگامی که از حجاز به طرف عراق حرکت کرد، می دانست که به فیض شهادت خواهد رسید، ولی به ظاهر، به قصد جنگ و نبرد مسلحانه حرکت نکرد، تا بر همه مکلفان واجب شود که به عنوان جهاد، با او همراه شوند؛ بلکه بر اساس وظیفه خود، یعنی به دست گرفتن رهبری ظاهری و پیشوایی مردم، که حضرتش را دعوت کرده بودند، حرکت کرد. در این صورت بر دیگران واجب نیست که با او هم سفر شوند. اگر کسی هم همراهی نکند، گناهی را مرتکب نشده است. گناهکار فردی است که در قیام کربلا و محاصره امام حسین در روز عاشورا حضور داشته و با آن حال از همراهی امام تخلف کرده، به یاری حضرتش نشتافته است.
اما کسانی که در حجاز بودند و از اول با امام نیامدند، از ابتدا مکلف به حرکت و همراهی با امام نبودند. عدم همراهی آنان تخلف و موجب فسق و گناه آنان نیست.
مامقانی پس از بیان این مقدمات می گوید: بنابراین، تعدادی از صالحان و خوبان بودند که در آن هنگام، شرف شهادت برای آنان نوشته نشده بود و در حجاز ماندند. شکی نیست که احدی در عدالت آنان تردیدی نداشته است. پس نیامدن محمد حنفیه و عبدالله جعفر به علت سرپیچی یا انحراف ایشان نبوده است.(2) نسبت به خواص در كوفه، علامه مجلسی نقل می کند: امام حسین، قبل از شهادتش به بنی هاشم نوشت: «من الحسین بن علی الی بنی هاشم، اما بعد، فانه من لحق بی منکم استشهد معی و من تخلف لم یبلغ الفتح و السلام ؛ اما بعد، هرکس از شما با من باشد، به شهادت خواهد رسید و افرادی که با من نیامدند، به درجه فتح نایل نمی شوند!». وی بعد از ذکر این روایت می نویسد: جمله: «به فتح نایل نمی شود». این احتمال را می رساند که امام (ع) دیگران را بین آمدن به کربلا و نیامدن مخیر کرده بود؛ پس چون آمدن آنان امر واجبی نبود، بلکه تخییری بود، تخلف از آن، گناه محسوب نمی شود.(3)

پي نوشت ها:
1. کاظم موسوی بجنوردی ودیگران ،دائره المعارف بزرگ اسلامی، ج2 ص450.
2. مامقانی،تنقیح المقال فی علم احوال الرجال، ص‏112، بی جا، چ الحیدریة؛ بحارالانوار، ج 42، ص 81.
3. بحار الأنوار، ج 44، ص 233، 1403 - 1983م، دار إحياء التراث العربي، بيروت.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

صفحه‌ها