شيعه در زمان ائمه (ع)

عبور کاروان اسرا از فلسطین و درنتیجه، جسارت مردم آن جا به اهل‌بیت و نفرین شدنشان توسط حضرت زینب، هیچ مستندی ندارد.

پرسش:
آیا حضرت زينب مردمان شام و فلسطين را نفرين کردند؟ که الآن هم درگير جنگ هستند و شهرهايی که داعش و اسرائیل حمله کردند و آنان را کشتند، آيا نفرین‌شدۀ آن حضرت بودند؟
 

پاسخ:
مقدمه:
در سال¬های اخیر، گاه و بیگاه با گزاره¬های تاریخی شگفتی روبه‌رو می¬شویم که نه‌تنها در منابع اصیل و معتبر تاریخی نقل نشده، بلکه در منابع میانی و کم اعتبار نیز به چشم نمی¬خورد. گویی این مطالب با اهداف خاصی ساخته و نقل می¬شوند. گاه، کتاب¬هایی هم به‌عنوان منبع برای این گزاره¬‏ها ذکر می¬شود که یا شناخته‌شده نیستند و یا پس از مراجعه معلوم می¬شود چنین مطلبی در آن‏ها نیست. عبور حضرت زینب از فلسطین و نفرین مردم آن سرزمین نیز یکی از همین گزاره¬‏ها است.
نفرین مردم شام:
اولاً، دربارۀ نفرین مردم شام، چیزی در منابع ندیدیم. آنچه در سخنان و خطبه¬های حضرت زینب دیده می-شود، نفرین ستمگران و قاتلان اهل‌بیت (علیهم السّلام) است و نه عموم مردم شام. حضرت زینب در آن خطبۀ معروف در مجلس یزید، در مقام شکوه عرض کرد:
اللَّهُمَّ خُذْ لَنَا بِحَقِّنَا وَ انْتَقِمْ مِنْ ظَالِمِنَا وَ أَحْلِلْ غَضَبَكَ بِمَنْ سَفَكَ دِمَاءَنَا وَ قَتَلَ حُمَاتَنَا. (1)
خدایا! حقّ ما را بگیر و از کسی که به ما ستم کرد، انتقام بستان و غضب خود را بر آن‌که خون‌های ما را ریخت و حامیان ما را کشت، فرو فرست.
این نفرین در نقل¬های دیگر، فقط با تعبیر «اللهمّ خُذ بِحَقّنا وانتقم لَنا مِمّن ظَلَمَنا» گزارش‌شده (2) و درهرصورت، در این تعابیر، نفرین عموم مردم شام به چشم نمی¬خورَد و نفرین آن حضرت، فقط شامل کسانی است که در خون سید الشهداء (علیه السّلام) ویاران او دست داشتند.

ثانیاً، مردم شام از ابتدای ورود اسلام به آن منطقه، زیردست بنی‌امیه و مخصوصاً معاویه بودند و اطلاعات آنان دربارۀ اسلام و جایگاه اهل‌بیت در فرهنگ اسلامی، تقریباً در حدّ صفر بود. ازاین‌رو، دشمنی بیشتر آنان با اهل‌بیت (علیهم السّلام) از سرِ جهل و ناآگاهی و به خاطر تبلیغات بنی‌امیه بود و نه از سر کینه و حقد و حسد.(3) پس دلیلی نداشت به‌صورت کلّی مورد نفرین قرار بگیرند. برخورد امام سجاد (علیه السّلام) با پیرمرد شامی و توبۀ او پس از شنیدن سخن امام، (4) نشانه¬ای بود از جهلی که قابل‌زدودن است. به همین سبب، برخورد حضرت زینب و امام سجّاد (علیهما السّلام) در شام، بیش‏تر در جهت آگاهی¬بخشی و معرفی جایگاه اهل‌بیت بود و نه گلایه از مردم (به خلاف کوفه که مردم آن، علی¬رغم شناخت اهل‌بیت با آنان دشمنی کرده بودند).
ثالثاً، امروزه عموم مردم شام هیچ دشمنی و کدورتی با اهل‌بیت ندارند و جای‌جای این سرزمین، محل حفظ و نگهداری نمادهای محبت به اهل‌بیت (علیهم السّلام) و بارگاه‌های متعلق یا منسوب به اهل‌بیت است. آیا می-توان پذیرفت که مشکلات چنین مردمی به سبب نفرین اهل‌بیت باشد؟!
نفرین مردم فلسطین:
اخیراً در فضای مجازی مطلبی با این مضمون دست‌به‌دست شد:
«وقتی کاروان اسرا را به شام می¬بردند، به فلسطین که رسیدند، مردم فلسطین با سنگ به استقبال اسرا آمدند و به‌سوی مخدّرات سنگ پرتاب می¬کردند. حضرت زینب آنان را نفرین کرد و فرمود: ای قوم شوم! نفرینتان می¬کنم که تا روز قیامت، سنگ از دستتان نیفتد. (اسرار شیعه، ص 69)».
دربارۀ این مطلب، چند نکته گفتنی است:
اولاً، این مطلب در هیچ منبع معتبر و یا حتی کم اعتبار ولی شناخته‌شده‌ای وجود ندارد.
ثانیاً، کتاب «اسرار شیعه» کتابی ناشناخته است و معلوم نیست این کتاب تألیف کسیت و در کجا چاپ‌شده. ازاین‌رو، مراجعه به این کتاب باهدف بررسی سند این مطلب، ناممکن است. به نظر می¬رسد که چنین کتابی وجود خارجی نداشته باشد و صرفاً باهدف ایجاد سند برای مطلبی جعلی، از این عنوان استفاده‌شده است.
ثالثاً، با صرف‌نظر از اشکال سندی و فقدان منبع، متن این گزارش نیز ایراد دارد و نمی¬توان آن را پذیرفت. کافی است کمی جغرافیا بلد باشیم یا نگاهی به نقشه بیندازیم. خواهیم دید که منطقۀ فلسطین در غرب و جنوب غربی منطقۀ شام قرار دارد؛ حال آن‏که مسیر کاروان حسینی از کربلا به شام، در ناحیۀ شرق قرار داشته است. در پژوهش¬های معاصر، مطالعات دقیقی دربارۀ مسیر کاروان حسینی از کربلا به کوفه و سپس به شام و مسیر بازگشت آنان به مدینه صورت گرفته و با گمانه¬زنی¬‏های علمی، همۀ مسیرهای احتمالی کاملاً مشخص‌شده‌اند؛ (5) ولی هیچ‌یک از مناطقی که امروزه جزو فلسطین شمرده می¬شوند و یا در آن روزگار فلسطین خوانده می¬شده، سر راه آنان نبوده است. پس می¬توان با اطمینان گفت: کاروان اسرا اصلاً به فلسطین نرفت تا بگوییم مردم فلسطین از آنان با سنگ استقبال کردند یا نه!
رابعاً، برفرض ‏که مردم فلسطین در آن زمان، به خاندان اهل‌بیت جسارت کرده باشند، ربطی به مردم کنونی این سرزمین ندارد. به نظر می¬رسد که سازندگان این سخن دروغ، درصدد سرپوش گذاشتن بر جنایات صهیونیست¬‏ها در سرزمین¬های اشغالی هستند و یا با این گزارش ساختگی، می¬خواهند انگیزۀ مسلمانان و به‌ویژه شیعیان را در دفاع از مردم مظلوم فلسطین سست کنند. شاید هم خاستگاه این گزارش جعلی، دروغ بزرگی است که مردم فلسطین را «ناصبی» یعنی دشمن اهل‌بیت معرفی می¬کند. حال آن‏که در میان مسلمانان فلسطینی، شیعه نیز وجود دارد و باقی آنان نیز ناصبی نیستند. وجود مسجدی به نام «الامام علی بن ابی طالب» در نابلس، مسجد «فاطمة الزهرا» در طولکرم، مسجد «الحسین بن علی» در غزّه و نیز مسجدی به همین نام در «الخلیل» و فراوانی نام¬های اهل‌بیت در میان این مردم، نشان می¬دهد که ناصبی بودن آنان دروغی بیش نیست.
نتیجه:
خلاصه این‏که: عبور کاروان اسرا از فلسطین و درنتیجه، جسارت مردم آن جا به اهل‌بیت و نفرین شدنشان توسط حضرت زینب، هیچ مستندی ندارد و گویا این شایعه بی¬اساس را افرادی باهدف دفاع از صهیونیسم و یا ایجاد تفرقه میان مسلمانان ساخته باشند. نفرین مردم شام نیز در منابع گزارش نشده و مواردی که هست، نفرین کسانی است که دستشان به خون اهل‌بیت آلوده بود و نه عموم مردم.
کلمات کلیدی:
کاروان اسرا در شام، کاروان اسرا در فلسطین، ارتباط شامیان با اهل‌بیت، نفرین مردم شام، نفرین مردم فلسطین
پی‌نوشت‌ها:
1. سید ابن طاووس، علی بن موسی، الملهوف علی قتلی الطفوف، تهران، آدینۀ سبز، چاپ اوّل، 1391 ش، ص 172.
2. ر.ک: گروهی از تاریخ‌پژوهان؛ زیر نظر مهدی پیشوایی، تاریخ قیام و مقتل جامع سید الشهداء (علیه‌السلام)، قم، انتشارات مؤسسۀ آموزشی و پژوهشی امام خمینی، چاپ سوم، 1392 ش، ج 2، ص 136 پاورقی به نقل از بلاغات النساء ابن طیفور و….
3. برای آشنایی با پیشینۀ نفوذ بنی‌امیه در شام و نادانی و کوته¬فکری مردم شام، ر.ک: تاریخ قیام و مقتل جامع سید الشهداء، ج 2، ص 97 ـ 104.
4. این ماجرا معروف است و در منابع مختلفی گزارش‌شده است. ازجمله: صدوق، الامالی، قم، انتشارات کتابخانۀ اسلامیه، 1362 ش، ص 165 (مجلس 31، ح 3).
5. برای نمونه، ر.ک: محمدی ری‏شهری، محمد و همکاران، شهادت‏نامۀ امام حسین بر پایۀ منابع معتبر (برگرفته از: دانش‌نامۀ امام حسین ع)، با همکاری سیّد محمود طباطبایی نژاد و سید روح‌الله سیّد طباطبایی، گزینش: مرتضی خوش نصیب، سازمان چاپ و نشر دارالحدیث، تک‌جلدی، چاپ سوم، 1390 شمسی، ص 763 ـ 770 و نیز نقشۀ الحاقی در پایان کتاب.
 

چرا حضرت علی (علیه السلام) در طول 25 سال و سایر امامان به ویژه امام رضا (علیهم السلام) (از لحاظ شرایط جامعه در زمان ایشان) علیه حکومت وقت انقلاب نکردند؟ آیا لازم نبود برای تشکیل حکومت اسلامی و اجرای نقش ولایت فقیه بر مردم (با توجه به مهم و ضروری بودن این مساله) بپاخیزند؟

پاسخ:
ائمه (علیهم السلام) حكومت را حق خود دانسته و در صدد برگرداندن آن به مركز اصلي آن ـيعني خاندان پيامبر(صلی الله علیه و آله)ـ بودند. آنان سعي مي كردند حكومت از دست غاصبان حكومت خارج شود. حكومت ها نيز جهت حفظ حكومت، ائمه را زندان و به شهادت مي رساندند. اگر امامان در پي تشكيل حكومت نبودند، حكومت ها با آنان كاري نداشتند.
البته امامان -با توجه به شرايط زمان و مكان- رويكرد متفاوت درباره حكومت داشتند، مثلاً برخي امامان قيام و برخي فعاليت هاي فرهنگي مي نمودند، ولي همه براين اصل مشترك بودند كه حكومت به خاندان پيامبر(ص) برگردد. مثلا امام سجاد (ع) -بعد از شهادت امام حسين(ع)-، در قالب عزاداري، خطبه، و دعا خواندن، مشروعيت حكومت هاي عصر خود را زير سؤال برد(1)، اما به دليل فراهم نبودن شرايط مبارزه مسلحانه -مانند عدم حمايت مردم- حضرت به اين امر اقدام نكرد. امام سجاد (ع) فرمود: «در تمام مكه و مدينه، بيست نفر نيستند كه ما را دوست بدارند».(2) اين جملات امام وضع جامعه عصر ايشان و عدم حمايت مردم از خاندان پيامبر را نشان مي دهد. به عبارت ديگر براي تشكيل حكومت دو مؤلفه: «امام و مردم» از اهميت برخوردار است. اگر يكي از اين دو عنصر نباشد، تشكيل حكومت امكان پذير نيست. امامان لايقترين افراد براي رهبري بودند، اما براي تشكيل حكومت فقط رهبري لايق كافي نيست، بلكه پذيرش مردم نيز ضروري است. متأسفانه مسلمانان بعد از رحلت پيامبر، وصاياي حضرت را ناديده گرفته، و شايسته ترين فرد، يعني علي(ع) را از سياست كنار گذاشتند، همچنين مردم درجنگ امام حسن(ع) با معاويه، حضرت را "مذل المؤمنين" خوار كنندة مؤمنان خوانده (3) و به حمايت از معاويه پرداختند. در زمان امام حسين(ع) نيز مردم بودند كه از وي دعوت، اما از فاسدترين انسانها، يعني يزيد حمايت كردند. در زمان امامان ديگر نيز مردم از ائمه حمايت نكردند، لذا آنان موفق به تشكيل حكومت نشدند. همچنان كه امام صادق (ع) به اين امر اشاره نمود: مأمون رقي مي گويد: خدمت آقايم، امام صادق(ع) بودم كه سهل بن حسن خراساني وارد شد و به آن حضرت گفت: شما مهر و رحمت داريد. شما اهل بيت(ع) امامت هستيد. چگونه از حق خويش باز ايستاده ايد، با اين كه صد هزار شمشيرزن آماده به ركاب در خدمت شما هستند. آن حضرت فرمود: خراساني! بنشين! سپس به كنيز خود فرمود:«حنيفه!» تنور را آتش كن. كنيز تنور را گرم كرد. آن گاه امام فرمود: خراساني! برخيز و در تنور بنشين! خراساني گفت: آقاي من! مرا با آتش مسوزان و از من بگذر! آن حضرت فرمود: گذشتم. در اين حال «هارون مكي» كه كفش هاي خويش را به دست گرفته بود، واردشد و سلام كرد. امام فرمود: كفش هاي خود را زمين بگذار و داخل تنور بنشين! هارون بدون معطلي وارد تنور شد. امام صادق(ع) با سهل بن حسن خراساني مشغول صحبت شد. مدتي بعد، امام به اوفرمود: برخيز و به داخل تنور نگاه كن! خراساني مي گويد: برخاستم و به داخل تنور نظر افكندم. هارون در داخل تنور چهار زانو نشسته بود. مدتي بعد او از تنور بيرون آمد و به ما سلام كرد. امام فرمود: در خراسان چند نفر مثل اين مرد داريد؟ خراساني گفت: به خدا قسم! يك نفر هم نيست. امام فرمود: ماهنگامي كه پنج نفر ياور و پشتيبان نداشته باشيم قيام نمي كنيم. ما نسبت به زمان قيام داناتريم. (4) همچنين سدير مي گويد: به امام صادق(ع) گفتم: چه چيز شما را از قيام بازداشته است؟ امام فرمود: مگر چه شده است؟ سدير گفت: دوستداران، شيعيان و ياوران شما زياد است. به خدا سوگند! اگر اميرالمؤمنين اين مقدار ياور داشت كسي طمع در خلافت نمي كرد. امام فرمود: ياوران من چند نفرند؟ سدير گفت: صدهزار نفر. امام فرمود: صدهزار! او گفت: بله. بلكه دويست هزار. امام فرمود: دويست هزار! سدير گفت: آري. بلكه نصف دنيا. امام سكوت كرد. سديرگويد: راهي سرزمين «ينبع» شديم. امام در ميان راه چشمش به جواني افتاد كه چند رأس بزغاله را مي چراند. فرمود: اگر تعداد شيعيان من به عدد اين بزغاله ها بود از قيام و نهضت باز نمي ايستادم. سدير مي گويد: بزغاله ها را شمارش كردم. بزغاله ها هفده راس بودند. (5) بدين سان عدم تشكيل حكومت از سوي امامان، ريشه در عدم حمايت مردم دارد.
در اين باره به منابع زير اشاره مراجعه شود:
-مطهري، سيري در سيره ائمه اطهر (ع)
رسول جعفريان، حيات فكري وسياسي امامان شيعه

پي نوشت ها:
1. مهدي پيشوايي، سيره پيشوايان، قم، موسسه امام صادق (ع)، 1379، چاپ يازدهم، ص 274.
2. همان، 239.
3. علامه مجلسي، بحارلانوار، ناشر اسلاميه، ج 44، ص 24.
4. محمدباقر مجلسي، همان، ج47، ص 123.
5. شيخ كلينى، الكافي، ناشر اسلاميه، ج2، ص 242.
موفق باشید.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.