سوالات ویژه

رژیم صهیونیستی با توجه به جایگاه ویژه‌ای که بیت‌المقدس در اندیشه یهودیان دارد درصدد است تا باتصرف کامل این شهر دیدگاه دیگر یهودیان در سراسردنیارا به خود جلب کند

پرسش:
چرا انقدر بیت المقدس برا اسرائیلی ها مهمه؟
 

پاسخ:
بیت‌المقدس (به عربی بیت‌المَقدِس یا البیت المُقَدَّس) یا اورشلیم یا قُدس، شهری در فلسطین اشغالی که نخستین قبله و سومین شهر مقدس مسلمانان (پس از مکه و مدینه) و مقدس‌ترین شهر جهان نزد یهودیان و مسیحیان است. این شهر، از مراکز زیارتی ادیان ابراهیمی است و هر یک از این ادیان، آثار و ساختمان‌هایی در آن دارند. بیت‌المقدس هم اکنون در اشغال کامل اسرائیل است و این شهر را پایتخت ابدی خود می‌خواند؛ اما سازمان ملل و بسیاری از کشورهای جهان، این ادعا را به رسمیت نمی‌شناسند. (1)
دلیل اهمیت بیت‌المقدس برای رژیم صهیونیستی
از آنجا که رژیم صهیونیستی در نظر دارد خود را نماینده  یهودیان در جهان معرفی کند تلاش می‌کند تا با تکیه بر معتقدات یهودیان در مورد بیت‌المقدس نظر آنان را جلب کند. بیت‌المقدس یا اورشلیم هم خود برای یهودیان قداست دارد و هم برخی اماکن موجود در آن. این اماکن و بناها با صرف‌نظر از اینکه در این شهر قرار دارند، محل توجه پیروان دین یهودند. وجود این اماکن در اورشلیم بر قداست آن نزد یهودیان افزوده است. جنگ‌هایی که بر سر تصرف اورشلیم درگرفته، از موضوعات پربسامد تورات است. (2) در تورات، صدها بار از اورشلیم یاد شده و نام این شهر به‌صراحت برده شده است.(3) در برخی فقرات، تصریح شده که خانه خدا در این شهر قرار دارد (4) و در ده ها آیه دیگر از عبارت «خانه خدا» برای مکانی در این شهر، استفاده شده است. (5) به نقل تورات، داود نبی طرح ساختن خانه خدا در اورشلیم را ریخت؛ اما کار ساختن خانه خدا را فرزندش، سلیمان نبی آغاز کرد. به‌تصریح تورات، داود سی‌وسه سال بر اورشلیم حکومت کرده است.(6) پس از داود، فرزندش سلیمان در اورشلیم و همان‌جا که داود تعیین کرده بود، خانه را ساخت: «سلیمان کار ساختن خانه خدا را شروع کرد یعنی همان زمین خرمن‌کوبی ارونه یبوسی که در آن خداوند به داود پادشاه ظاهر شد و داود آنجا را برای خانه خدا در نظر گرفت». (7) اورشلیم بنا بر تورات، شهر برگزیده یهوه (خدا) است (8) در نظرگاه یهودیان معبد بیت‌المقدس که در عبری «بِت همیقداش» نام دارد، به‌عنوان خانه خدا توسط حضرت سلیمان بنا شده است. این معبد قرن‌ها است که مرکزی است برای انجام مراسم عبادی یهودیان. معبد در تاریخ سرزمین مقدس، بارها مورد حمله واقع شده و گاه اقوام مشرک، بت‌های خود را نیز در داخل آن قرار داده‌اند. بِت همیقداش دو بار به‌طور کامل ویران گشت که آخرین آن حدود سال ۷۰ میلادی بود و علیرغم این موضوع، این مکان مقدس تا به امروز قبله‌گاه یهودیان جهان و مهم‌ترین زیارتگاه آنان به شمار می‌رود. (9)
علاوه بر این یهودیان صهیونیزم در صدد هستند تا با تصرف کامل بیت‌المقدس زمینه تخریب مسجدالاقصی را که در این شهر قرار دارد را فراهم کنند. یهودیان صهیونیزم بر این باورند که بقایای معبد سلیمان زیر مسجدالاقصی قرار دارد. از نظر آنان، ویرانی مسجدالاقصی و ساخت معبد سلیمان به‌جای آن، شرط ظهور مسیح است. از‌این‌رو آنان درصدد تخریب مسجدالاقصی و احیای معبد سلیمان به‌جای آن هستند. (10)
نتیجه:
رژیم صهیونیستی با توجه به جایگاه ویژه‌ای که بیت‌المقدس در اندیشه یهودیان دارد در صدد است تا با تصرف کامل این شهر دیدگاه دیگر یهودیان در سراسر دنیا را به خود جلب کند. علاوه بر اینکه از این طریق درصدد است تا برخی اندیشه‌های افراطی خویش همچون تخریب بیت‌المقدس و بازسازی معبد سلیمان را راحت‌تر در پیش بگیرید.
معرفی منبع جهت مطالعه بیشتر:
کتاب تاریخ اورشلیم، نوشته جعفر حمیدی
مدخل بیت‌المقدس در دانش نامه جهان اسلام قابل‌مطالعه در لینک ذیل:
https://rch.ac.ir/article/Details/12608
مدخل بیت‌المقدس در سایت ویکی شیعه قابل‌مطالعه در لینک ذیل:
https://fa.wikishia.net/view/%D8%A8%DB%8C%D8%AA%E2%80%8C%D8%A7%D9%84%D9%...
 پی‌نوشت‌ها:
1. حمیدی، جعفر، تاریخ اورشلیم، امیرکبیر، تهران، دوم، ۱۳۸۱ ش، ص ۲۷۶.
2. برای نمونه: دوم سموئیل باب پنج آیه شش.
3.     http://www.razgah.com/words.engil
4. عزرا باب پنج آیه شانزده.
5.      http://www.razgah.com/words.engil
6. اول، پادشاهان، باب دو، آیه یازده.
7. اول پادشاهان، ۱۶: ۳۸.
8. اول پادشاهان باب یازده آیه سیزده؛ اول پادشاهان باب یازده آیه سی‌ودو.
9.    http://www.7dorim.com/cultures/BeitHamighdash.asp
10. توفیقی، حسین، آشنایی با ادیان بزرگ، تهران، سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاه‌ها، قم، مؤسسه فرهنگی طه و مرکز جهانی علوم اسلامی، چاپ هشتم، ۱۳۸۵، ص ۸۸.
 

در رابطه با چرایی پیروزی مسلمانان بر مشرکین در جنگ بدر، می توان امدادهای الهی را از مهمترین دلایل تحقق این پیروزی معرفی کرد.

پرسش:

علت اصلی پیروزی مسلمانان در جنگ بدر چه بود؟

پاسخ:
 در رابطه با چرایی پیروزی مسلمانان بر مشرکین در جنگ بدر، می توان امدادهای الهی را از مهمترین دلایل تحقق این پیروزی معرفی کرد.
از آيات قرآني چنين برمي‏آيد كه سنت الهي، بر ياري كردن مؤمنان و كساني است كه خالصانه در راه خداوند تلاش مي‏كنند؛ چنانچه مي‏فرمايد: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ يَنْصُرْكُمْ وَ يُثَبِّتْ أَقْدامَكُمْ؛ اي كساني‏كه ايمان آورده‏ايد، اگر خداوند را ياري كنيد، خداوند نيز شما را ياري مي‏كند و گام‏هايتان را استوار مي‏گرداند».(1)
 اين سنّت نه در آخرت كه در همين زندگاني دنيوي جريان دارد، چنانچه مي‏فرمايد: «إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَياةِ الدُّنْيا؛ ما فرستادگان خود و كساني را كه ايمان آورده‏اند، در زندگاني دنيا حتماً ياري مي‏كنيم».(2)
 جنگ بدر مصداق تمام عيار محك زدن اين وعده‏هاي الهي بود؛ چرا كه گروهي اندك تنها به انگيزه ياري دين خدا و مقابله با مشركان، با كمترين تجهيزات و فقط با پشتوانه ايمان خود، راهي صحنه نبرد شدند و خداوند نيز با نزول امدادهاي غيبي خود، آنان را ياري كرده، به پيروزي رسانيد.
امدادهاي الهي نازل شده در جنگ بدر را مي‏توان با استفاده از آيات قرآني چنين برشمرد:
 1- نزول فرشتگان‏
از آيه قرآن چنين استفاده مي‏شود كه خداوند با فرستادن هزار فرشته به استغاثه پيامبر(ص) و مسلمانان پاسخ و آنان را ياري رساند؛ چنان‏كه مي‏فرمايد: «إِذْ تَسْتَغِيثُونَ رَبَّكُمْ فَاسْتَجابَ لَكُمْ أَنِّي مُمِدُّكُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُرْدِفِينَ». (3) 
 از آيه بعدي چنين برمي‏آيد كه نزول فرشتگان، نه به منظور كشتن كافران، كه به جهت ابلاغ بشارت الهي و نيز تقويت اطمينان مؤمنان بوده است؛ چنان‏كه مي‏فرمايد: «وَ ما جَعَلَهُ اللَّهُ إِلاَّ بُشْري‏ وَ لِتَطْمَئِنَّ بِهِ قُلُوبُكُمْ». (4)  
 در سوره «آل عمران»، پس از آنكه خداوند به نزول ياري خود در جنگ بدر - با آوردن نام آن - تصريح كرده است؛ سخن از فرستادن سه هزار فرشته به ميان آورده و متذكّر شده كه در صورت پايداري و پيشه كردن تقواي الهي، اين نزول فرشتگان حتّي تا رقم پنج هزار خواهد رسيد و در پايان اين نكته را يادآور شده كه اين امر، براي بشارت و اطمينان دل‏هاي مؤمنان انجام گرفته است.(5)
 در كتاب‏هاي تاريخي گزارش هايي از قول حضرت علي(ع) و ديگران نقل شده كه حاكي از مشاهده سپاه ملائكه همراه با عمامه‏هاي سفيد - در حالي‏كه رهبري گروه‏هاي هزار نفره آنان به عهده فرشتگان بزرگي همچون جبرئيل، ميكائيل و اسرافيل بود - نقل شده است.(6)
2- فراگرفتن خواب سبك‏ (سکینه و آرامش الهی )
 مسلمانان روز دوازدهم ماه مبارك رمضان، از شهر مدينه به سمت بدر راه افتادند(7) و فاصله 153 كيلومتري مدينه تا بدر را طي پنج روز طي كرده، خسته و كوفته به اين سرزمين رسيدند. در آنجا با ديدن سپاه انبوه دشمن، دچار اضطراب و واهمه شدند و قطعاً اگر با اين حال به نبرد دشمن مي‏رفتند، شكست مي‏خوردند.
 اما خداوند اضطراب را از آنان برطرف كرد و به منظور تجديد قوا، خواب سبك و آرام‏بخشي را بر آنان مسلّط ساخت و آنان را در پناه امن خود قرار داد، چنان‏كه مي‏فرمايد: «إِذْ يُغَشِّيكُمُ النُّعاسَ أَمَنَةً مِنْهُ».(8) طبق گزارش‏هاي تاريخي اين خواب، به گونه‏اي آرامش‏بخش و شيرين بود كه برخي از مسلمانان در خواب، محتلم شده و نياز به غسل جنابت پيدا كردند.(9)
3- نزول باران‏
 از گزارش‏هاي تاريخي چنين برمي‏آيد كه در آغاز صف‏آرايي دو سپاه، دسترسي مسلمانان به آب؛ با دشواري‏هايي همراه بود. از طرف ديگر عدّه‏اي از مسلمانان به واسطه خواب خوش شب هفدهم، دچار جنابت شده و از جهت رواني خوش نمي‏داشتند كه با اين حالت، به نبرد پرداخته، احياناً به شهادت برسند.
 در اينجا بود كه خداوند در شب هفدهم، باران پربركتي فرو فرستاد تا مسلمانان بتوانند خود را از پليدي - كه به واسطه شيطان (احتلام) دچار آن شده بودند - غسل جنابت رها سازند.(10)
 خداوند با نزول آيه «وَ يُنَزِّلُ عَلَيْكُمْ مِنَ السَّماءِ ماءً لِيُطَهِّرَكُمْ بِهِ وَ يُذْهِبَ عَنْكُمْ رِجْزَ الشَّيْطانِ»(11)  به اين امداد الهي اشاره مي‏كند. همچنين گفته شده: نزول باران باعث شد تا زمين رملي محل استقرار مسلمانان، سفت و محكم شود و بر عكس زمين زير پاي مشركان به صورت گل‏آلود و باتلاقي درآيد(12).اين امر يكي از علل پيروزي مسلمانان به شمار مي‏آيد.
4- افكندن رُعب در دل‏هاي مشركان‏
 «رُعب» يكي از امدادهاي غيبي خداوندي است كه خداوند در طول تاريخ، به منظور ياري رساندن مؤمنان و ايجاد زمينه شكست در سپاه مشركان، آن را به كار برده است و بدين ترتيب نقصان ساز و برگ جنگي مؤمنان را جبران كرده و نشان داده است كه اصلي‏ترين عنصر در شكست يا پيروزي يك سپاه، اقتدار و روحيه آن سپاه است و چه بسيار سپاه‏هاي مجهز تا دندان مسلّحي كه به علت نداشتن روحيه و ترسيدن، شكست خوردند.
 از آيه‏اي از قرآن چنين برمي‏آيد كه: نفس شرك و عدم اتكال بر خداوند، علّت افكنده شدن رعب در دل‏هاي آنان است و اين يك سنّت مستمرّ و جاري در طول تاريخ است، چنان كه مي‏فرمايد:«سَنُلْقِي فِي قُلُوبِ الَّذِينَ كَفَرُوا الرُّعْبَ بِما أَشْرَكُوا بِاللَّهِ»(13) .«به زودي در دل‏هاي كافران رُعب مي‏افكنم». خداوند در این آیه و برخی آیات دیگر به نقش اين عامل در پيروزي مسلمانان و شكست كافران اشاره مي‏كند.
پی نوشت¬ها:
1. سوره محمد (47) آيه 7. 
2. سوره غافر (40) آيه 51.
3. سوره انفال (8) آيه 9.
4. انفال (8) آيه 10. براي اطلاع بيشتر ر.ك: الميزان في تفسير القرآن، ج 9، ص 21.
5. آل عمران (3) آيات 123 - 126.
6. المغازي، محمد بن عمر الواقدي (م 207)، تحقيق مارسدن جونس، بيروت، مؤسسة الأعلمى، ط الثالثة، 1409/1989. ج 1، ص 57. الطبقات‏الكبرى، محمد بن سعد (م 230)، تحقيق محمد عبد القادر عطا، بيروت، دار الكتب العلمية، ط الأولى، 1410/1990، ج‏2، ص:11.
7. المغازي، ج 1، ص 21. 
8. انفال (8) آيه 10.
 9. المغازي، ج 2، ص 54
10. الميزان، ج 9، ص 22.
11. سوره انفال (8) آيه 10. 
12. المغازي، ج 1، ص 54؛ طبقات، ج 2، ص 12. 
13. سوره آل‏عمران (3) آيه 151.
 

ملت ایران خواهان نظام سیاسی جمهوری اسلامی بوده‌اند و جمهوریت شکل نظام سیاسی ایران و اسلامیت محتوای آن است.

پرسش:

برخی جمهوری اسلامی را با حکومتهای سوسیالیستی و دموکراتیک مقایسه می کنند و معتقدند جمهوری اسلامی همچون حکومتهای سوسیالیست، مردم سالار نیست. آیا این قضاوت درست است؟

پاسخ:
میزان تحقق مردم‌سالاری و نقش مردم در نظام سیاسی جمهوری اسلامی ایران، با وجود شرط اصلی تطابق قوانین و شیوه اداره کشور با اسلام همیشه مورد چالش بوده است.
آیا جمهوریت و مراجعه به آرای مردم، با اسلامیت که امری از پیش مشخص و البته مورد تفسیر مجتهدین و فقها است، منافات ندارد. برای تحقق جمهوریت، نبایستی یک نظام سکولار داشت که مذهب را در قانون‌گذاری و اداره کشور، معیار نمی‌دادند؟
تعیین نظام سیاسی در ایران نه توسط رهبری و شورای انقلاب، بلکه با رأی قاطع ملت ایران صورت پذیرفته است. طبق رفراندومی که پس از پنجاه روز از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران به منظور تعیین نظام سیاسی برگزار شد، ملت ایران با 2/98 آرای خود به نظام جمهوری اسلامی رأی دادند. مهندس مهدی بازرگان به‌عنوان رئیس دولت موقت (همچنین عضو نهضت آزادی) در رابطه با این رفراندوم اعلام کرد که: «چنین مشارکتی در هیچ رفراندوم و انتخاباتی که در ممالک دمکراتیک صورت می‌گیرد وجود نداشته است». (1)
اما پس از تعیین مردمی، این نوع از نظام سیاسی که به آن مردم‌سالاری دینی گفته می‌شود در اداره کشور نیز یک مردم‌سالاری واقعی است یا خیر و یا با یک تضاد در عبارت جمهوری اسلامی مواجه هستیم؟ برای روشن شدن این مطلب، بایستی مفاهیم نظام سیاسی ایران تعریف شود.
جمهوری به نوعی از حکومت اطلاق می‌شود که در آن جانشینی رئیس کشور که «رئیس‌جمهور» هست، ارثی نبوده و مدت ریاست وی محدود است و انتخاب رئیس کشور با رأی مستقیم و یا غیرمستقیم مردم انجام می‌پذیرد. (2)
قبل از انقلاب 57، نظام ما شاهنشاهی و وراثتی بود و فرزند شاه، در هر سن و با هر میزان از توان شخصیتی که بود به هر حال مقام پادشاهی می‌رسید؛ اما در نظام سیاسی پس از انقلاب، تمام مسئولین کشور با انتخاب مستقیم و غیرمستقیم مردم انتخاب می‌شوند و هیچ کس به ‌صورت وراثتی ریاستی ندارد. قدرت اجرایی کشور گردشی است و پس از طی دو دوره متوالی ریاست، حق کاندیداتوری ندارد.
همچنین جمهوریت نوعی از حکومت است که با مکاتب لیبرالیسم، اسلام یا هیچ مکتب دیگری تلازمی ندارد. (3) در واقع جمهوریت شکل حکومت است و مکاتب، محتوای آن.
با توجه به تعریف فوق از جمهوری، نظامی که محتوای آن اسلامی و مبتنی بر شریعت اسلام هست و شکل آن غیر موروثی و محدود و زمامداران آن با رأی مستقیم و غیرمستقیم مردم بر سر کار می‌آیند، جمهوری اسلامی است؛ کما اینکه امام خمینی (ره)، جمهوری اسلامی را این ‌گونه تعریف می‌کند که «جمهوری فرم و شکل حکومت را تشکیل می‌دهد و اسلام یعنی محتوای آن فرم که قوانین الهی است». (4)
از طرف دیگر آمار مشارکت مردم ایران در انتخابات کشور از ابتدای پیروزی انقلاب تا به امروز نشان از اهتمام آنان به این مردم ‌سالاری دارد. از دور اول تا دور دوازدهم انتخاب ریاست جمهوری در ایران، میزان مشارکت مردمی همواره بالای پنجاه درصد بوده است و این مشارکت در دوره‌های هفتم و دهم با آمار خیره‌کننده نزدیک به 80 و 85 درصد واجدین شرایط برگزار گردیده است. (5)
در مجموع ملت ایران خواهان نظام سیاسی جمهوری اسلامی بوده‌اند و جمهوریت شکل نظام سیاسی ایران و اسلامیت محتوای آن است؛ نظامی که محتوای آن اسلامی و مبتنی بر شریعت اسلام هست و شکل آن غیرموروثی، محدود و زمامداران آن با رأی مستقیم و غیرمستقیم مردم بر سر کار می‌آیند. میزان مشارکت مردم ایران در تمامی انتخابات مهم کشور و مقایسه آن با کشورهای دمکراتیک نشان می‌دهد که مردم ایران، مشارکت جدی در تعیین سرنوشت خویش داشته و صندوق‌های رأی را که نماد مردم‌سالاری است، جدی می‌گیرند.
منابع بیشتر جهت مطالعه:
کاظم قاضی‌زاده و یحیی فوزی، مردم‌سالاری دینی مردم‌سالاری دینی (مبانی و دلایل)، انتشارات موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)، 1385 ش.
پی‌نوشت‌ها:
1. غلامرضا بهدار وندیانی، تاریخ ایران پس از انقلاب اسلامی، نظارت علمی: جواد منصوری، تهران، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1398 ش، ص 220.
2. داریوش عاشوری، دانشنامه سیاسی، تهران، انتشارات مروارید، چ 21، 1391 ش، ص 111.
3. کاظم قاضی‌زاده و یحیی فوزی، مردم‌سالاری دینی مردم‌سالاری دینی (مبانی و دلایل)، انتشارات موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)، 1385 ش، ص 360.
4. روح‌الله خمینی، صحیفه امام، ج 5، ص 398.
5. میزان مشارکت مردم در ادوار انتخابات ریاست جمهوری، خبرگزاری ایرنا (irna.ir)، 26 خرداد 1400، کد خبر: 84370260.
 

با بررسی آیات و روایات مختلف، این نکته کشف می‌شود که عمل به نظر و رأی مردم در برخی امور حکومت دستور شرع و واجب بوده است.

  پرسش
خداوند در قرأن کریم بارها فرموده اکثریت مردم نمی فهمند، نمی دانند، شکر گذار نیستند و ... و لذا کلا اکثریت و رأی آنها در دین ما مذموم است؛ چراکه اکثریت جاهل هستند. همچنین به طبع این مهم، دموکراسی، امری کاملا غیر دینی است و مذمت شده است. حال سوال این جاست که چرا بعد از پیروزی انقلاب اسلامی امام(ره) همه پرسی نظام جمهوری اسلامی را برگزار کرد؟ مگر امام خمینی(ره) برای اسلام و برای خدا انقلاب نکرد و حکومت تشکیل نداد؟! پس چرا آن را به رأی مردم گذاشت و نظر اکثریت جاهل را خواستار شد؟ چرا دموکراسی در جمهوری اسلامی وارد شد و انتخابات های مختلف به خصوص ریاست جمهوری شکل گرفت که در آن اکثریت جاهل رأی به دولت تزویر و منافق و لیبرالی دادند و ما مجبوریم این منافقین را بپذیریم و اگر نپزیریم، به رأی ملت احترام نگذاشته ایم؟
 

پاسخ:
مقدمه
قرآن کریم و روایات در جاهای مختلفی بر نادانی اکثریت مردم اشاره داشته‌اند؛ اما با این وجود، امام خمینی بعد از پیروزی انقلاب، نه تنها در تشکیل حکومت و انتخاب نوع نظام سیاسی به آراء مردم مراجعه کرد، بلکه در اداره جامعه در عرصه‌های مختلف به روش دموکراسی مراجعه نمود و ما در بسیاری از مواقع با انتخاب غلط مردم مواجه شده و تاوان آن را پس داده‌ایم. حال این سؤال در ذهن مخاطب شکل می‌گیرد که با وجود ادله نقلی فوق، چه حجت شرعی در رجوع امام به آراء مردم وجود دارد؟
متن پاسخ:
در اندیشه سیاسی اسلامی، امت، یعنى عموم مردم مسلمان، تکیه‏گاه حکومت اسلامى و وسیله تحقق احکام اجتماعى اسلام هستند. «مردم‏» در نظام اسلامى اهمیت و حقوق زیادى دارند. حق مردم بر حکومت از نظر فقهى و اخلاقى یکى از بزرگ‌ترین حقوق شمرده مى‏شود. به رهبران توصیه شده است که همیشه در میان ملت و در خدمت آنان - خصوصاً مستضعفین - باشند. زندگى خود را با سطح زندگى اکثر مردم تطبیق دهند. با تواضع و فروتنى با آن‌ها برخورد کنند و گوشى شنوا براى شنیدن سخنان و انتقادهاى آنان داشته باشند.
از سوى دیگر به مردم توصیه بلکه تکلیف شده است که همیشه در صحنه حضور داشته باشند و ناظر بر رفتار و کردار رهبران خود باشند. دخالت در امور به صورت مشورت و امر به معروف و نهى از منکر یکى از وظایف آحاد مردم است. عدم حضور و عدم دخالت مردم در امور سیاسى و اجتماعى زمینه را براى ظهور استبداد و انحراف حاکمان فراهم مى‏کند. این دخالت متناسب با مقتضای زمان، گاهی به صورت بیعت و گاهی نیز به شکل انتخابات اتفاق می‌افتد؛ بنابراین اهمیت و نقش مردم در حکومت اسلامى چه از نظر دخالت در امور و چه از نظر مسؤولیت‏ حکومت در برابر آن‌ها، بسیار مهم است.
جایگاه «اکثر» در قرآن:
با دقت نظر در آیات قرآن، به دست مى‏آید که از منظر قرآن، در این آیات، کثرت با لحاظ خاستگاه و موضوع آن مورد اشاره قرار گرفته است؛ از این‌رو از استعمال کثرت در موارد نیک و بد مى‏توان این نکته را استفاده کرد که از دید قرآن، کثرت را همیشه نمى‏توان مساوى با بد گرفت و آن را مذموم دانست، بلکه آن چه مهم است، توجه به بستر و مورد آن است؛ بنابراین مى‏توان ادعا کرد که از نظر قرآن، کثرت قابل تقسیم به کثرت ممدوح و کثرت مذموم است.
گاهى از نظر قرآن مقوله کثرت در برابر مقوله قلّت امر پسندیده و مطلوبى است و همه جا صرف زیادى ابهام زا و مشکل آفرین نیست؛ براى مثال اگر مورد کثرت، امر اخلاقى و از مقوله زیبایى باشد نه تنها امر مطلوبى است، بلکه خود شارع نیز آن را طلب و درخواست مؤکد دارد؛ اما در صورتى مورد کثرت از نظر شرع و عقل امر غیراخلاقی ناپسند باشد، عمل اکثریت نمى‏تواند ملاک حق بودن آن باشد، بلکه آن امر باطل و موهومى است که اجتناب از آن لازم است.
قرآن کریم در موارد متعددى کثرت را مذمت کرده است؛ از این‌رو از دیدگاه قرآن ملاک حق و باطل نمى‏تواند اکثریت جامعه باشد، بلکه ذات کار از حیث ناپسندى و پسندگى نزد عقل (حسن فعل) و انگیزه درونى فاعل آن (حسن فاعلى)، ملاک حق یا باطل است. پس اگر جامعه‏اى مشرک یا دنیازده است، نمى‏توان عمل مطابق با اکثریت افراد آن جامعه را انجام داد. قرآن در این زمینه مى‏فرماید: «و إن تطع أکثر من فى الأرض یضلوک عن سبیل الله إن یتبعون إلا الظن و ان هم الا یخرصون؛ (1) و اگر از اکثر کسانى که در روى زمین هستند اطاعت کنى، تو را از راه خدا گمراه خواهند کرد؛ آن‌ها فقط از ظن و گمان پیروى مى‏کنند و از تخمین و حدس (واهى)».
اعتبار اکثریت از دیدگاه قرآن:
از آن جا که اکثریت رهبرى شده بر اساس منطق و فکر صحیح، مى‏تواند مشکلات جامعه را در حد امکان بشرى حل کند و اکثریت غیر رشید و رهبرى نشده موجب انحطاط و سقوط جامعه به سوى منجلاب مى‏شود، قرآن نیز با اتکا بر همین قاعده مسلم و عقلایى، براى اکثریت منطقى و عقلانى ارزش قائل است؛ [2] به عبارت دیگر، از منظر قرآن اگر جامعه اسلامى در چارچوب اسلام و بر مبناى اصول استدلالى و منطقى وارد جریان امور و نظر دهندگان‌ها و نظر خواهى‏ها بشود و اختلاف در راه‌یابی به حقایق و عدالت یا تشخیص قانون درست از نادرست به وجود آید، اکثریت بر اقلیت ترجیح دارد، زیرا اکثریت در این صورت نزدیک‏ترین راه به حقایق است و عقل و شرع نیز آن را امضا مى‏کند.
بررسی تعابیر «اکثرهم لایعلمون»، «لایفقهون» و «لایعقلون» در قرآن
مقام معظم رهبری در تفسیر آیه «اکثرهم لایعقلون» می‌فرماید: «اکثرهم لا یعقلون»، یعنی بیشتر آنان نمی‌فهمند داریم و لذا فرق است بین اکثرالناس لا یعقلون و «اکثر هم لا یعقلون»، وقتی ما بگوییم اکثرالناس لایعقلون، یک قضاوتی است که چند میلیارد انسان را شامل می‌شود و چنین قضاوتی در قرآن نیست. چگونه بیشتر مردم نمی‌فهمند؟ و حال اینکه همه‌ی مردم تقریباً می‌فهمند؛ اما اگر گفتیم: «اکثر هم لا یعقلون»، یعنی بیشتر آنان نمی‌فهمند، این ضمیر «هم» بر می‌گردد به آن تعبیر و جمله‌ی ماقبلش که غالباً مربوط به کفار است. مثلاً فرض کنید اگر گفته می‌شود آیات الهی این‌گونه است و خدا مثلاً چنین قدرتی دارد، ولیکن، «اکثرهم لایعقلون»: بیشتر آن‌ها نمی‌فهمند. این برمی‌گردد به منکرین چون اگر منکرین می‌فهمیدند منکر نمی‌شدند و لذا بیشتر منکرین آن حقیقتی را که به آن‌ها ارائه شده این را نفهمیدند و الآن هم می‌شود گفت: وقتی ما حقیقت را بر یک گروهی عرضه می‌کنیم، می‌بینیم آن‌ها انکار می‌کنند و همان‌طور که در آیه قبل انکارشان ذکر شده، باید بگوییم که بیشتر آن‌ها نمی‌فهمند و در عین حال انکار می‌کنند. پس علت انکار بیشتر مردم نفهمیدن است. وقتی شما یک حقیقتی را بر گروهی از مردم عرضه بکنید اگر قبول کردند معلوم است که می‌فهمند و اگر انکار کردند، این انکار آن‌ها حاکی از این است که بیشتر آن‌ها حقیقت را درک نکردند و یک عده‌ی اقلیتی هم هستند که حقیقت را درک کرده‌اند، لکن از روی عناد قبول نکردند، یک چنین تعبیری در قرآن وجود دارد، اما این، خیلی فرق دارد با این که ما بگوییم اکثر مردم دنیا اصلاً نمی‌فهمند! چه چیزی را نمی‌فهمند؟ این نمی‌فهمند یک‌ چیز مطلقی است، مثل این است که بگوییم اصلاً دارای فهم نیستند و این غلط است. پس این تعبیر اکثر الناس لایعقلون، در قرآن نیست، اما «اکثرالناس لایعلمون» یعنی بیشتر انسان‌ها نمی‌دانند هست آن هم به‌ طور مطلق که گفته باشد اکثر انسان‌ها نمی‌دانند عینی هیچ چیز را نمی‌دانند چنین چیزی نداریم، باز هم قرآن چند آیه را من یادداشت کردم: «قل ان ربی یبسط الرزق لمن یشاء و یقدر»: بگو به تحقیق این خدای من است که روزی انسان‌ها را باز می‌کند و بسته می‌کند و این یک حقیقتی است که خدای متعال روزی را برای بعضی گشاده و برای بعضی تنگ می‌کند، بعد دنبالش می‌گوید: «و لکن اکثر الناس لا یعلمون»: اما بیشتر مردم این حقیقت را نمی‌دانند و حقیقت هم همین است که بیشتر مردم نمی‌دانند که ملاک روزی و سررشته‌ی روزی دست خداست و خداست که روزی را برای انسان‌ها باز می‌کند و می‌بندند، اما کیفیت آن چگونه است؟ یک تعبیری دارد که حالا نمی‌خواهیم وارد این مقوله بشویم، لکن این حقیقت که سررشته‌ی روزی انسان‌ها به دست خداست و تقدیرات الهی در آن تأثیر دارد، این را بیشتر مردم نمی‌دانند، نه اینکه هیچ چیز را نمی‌دانند. یا آیه دیگری که می‌فرماید: «و ما ارسلناک الاّ کافه للناس بشیراً و نذیزاً» ما تو را نفرستادیم، مگر به عنوان بشارت دهنده و انذار کننده برای همه‌ی مردم دنیا و بعد دنبالش دارد که: «و لکن اکثرالناس لا یعلمون» ولی اکثر مردم نمی‌دانند؛ و این یک حقیقت است که اکثر مردم دنیا نمی‌دانند که خدای تعالی پیغمبر خاتم را برای تبشیر و انذار انسان‌ها فرستاده، پس یک مورد خاصی را می‌گوید: «اکثرالناس لایعلمون» و یا یک آیه‌ی دیگر که می‌فرماید: «و الله غالب علی امره و لکن اکثرالناس لا یعلمون» خدا بر کار خودش غالب است، یعنی مسلط بر کار خودش هست و بدون تردید اراده‌ی خودش را تحقق می‌بخشد، اما اکثر مردم خبر ندارند که خدای متعال اراده‌ی خودش را تحقق می‌بخشد. پس این طور نیست که ما تصور کنیم قرآن کریم اکثریت انسان‌ها را به طور مطلق گفته باشد نمی‌فهمند تا اگر ما گفتیم توده‌ی مردم مسائل را به‌ خوبی می‌فهمند، یکی بگوید شما چطور می‌گویید به ‌خوبی می‌فهمند و حال این که خدا می‌گوید نمی‌فهمند؟ چنین چیزی نداریم که خدا گفته باشد نمی‌فهمند، بلکه حقیقت این است که توده‌ی مردم حقایق و مسائل را به خوبی می‌فهمند البته هیچ انسانی همه‌ی حقایق را به خودی خود نمی‌فهمند، اما وقتی کسانی باشند که برای مردم تبیین و روشنگری کنند توده‌ی انسان‌ها چون غرض ندارند، برخلاف روشنفکران غرب‌زده مسائل را خوب می‌فهمند و حقایق را می‌پذیرند. [3]
در اینجا باید به چند نکته اشاره نمود. تعابیرى چون «اکثرهم لایعلمون»، «لایفقهون» و «لایعقلون» از قبیل «قضایاى حقیقیه» نیست، بلکه از «قضایاى خارجیه» است، زیرا دلایل تاریخى نشان مى‏دهد که بیشترین مردم دوران رسول‌الله صلی‌الله علیه وآله بر اساس عقاید جاهلیت زندگى مى‏کردند و خرافات و موهومات غیر منطقى بر آن‌ها حاکم بود، آنان با وجود شنیدن گفته‏هاى متین و سنجیده و خردمندانه پیامبر صلی‌الله علیه وآله، به علت رسوم و عادات غلط جاهلى، از پذیرفتن سخنان آن حضرت سر باز مى‏زدند، حتى براى توحید رفتارهاى خود، آن‌ها را به خدا نسبت مى‏دادند؛ از این‌رو خداوند در پاسخ آن‌ها، گاهى عبادت «أکثرهم لایعقلون»، (4) زمانى «أکثرهم للحق کارهون» (5) و گاهى «بل أکثرهم لا یعلمون الحق» (6) به کار مى‏برد.
نکته دیگر این هست که اگر این آیات را به نحو عموم و مطلق قبول کنیم، در آن صورت آیا مى‏توان امور بدیهى و محسوسات را هم تحت شمول این‌گونه آیات فرض کرد و گفت: بیشتر مردم نمى‏دانند آتش‌داغ است و یا عدالت زیباست و یا ظلم قبیح است و یا همین طور براى هر امتى زمام دارى لازم است و براى تعیین آن راهى جز رأى بیشتر مردم وجود ندارد، به طور حتم، این‌گونه نیست. پس معلوم مى‏شود که به تعیین اکثرى که در آیات از آن‌ها سخن گفته شده، مواردى معین و مشخص است که باید آن‌ها را معلوم کرد. [7]
از این جا روشن مى‏شود که «این ضمایر به قرینه آن چه قبل از آن آمده، همه بازگشت به افراد مشرک و آلوده و نادان و متعصب و بى‏بند و بار باز مى‏گردد، هرگز قرآن نمى‏گوید اکثر المؤمنین یا أکثر المتقین لایعلمون و لا یفقهون».
مطلب دیگر اینکه، اگر بپذیریم که آیات به طور مطلق مرام اکثریت در جامعه را نفى مى‏کند و در واقع منشور مقابله با آن به شمار مى‏رود، در آن صورت، مفهوم آیات فوق با مفاد آیات دیگر تنافى خواهد داشت، زیرا مثلاً مقصود از «حبل الله» - بنا بر قولى که گذشت - به قرینه عبارت «و لا تفرّقوا» در آیه 103 آل‌عمران جمیع امت است، یعنی آیه در مقام افاده این نکته است که به نقطه اشتراک خود برگردید که آن همان امت الهى بودن است و نباید آن را فراموش کنید.
در تأیید این ادعا پیامبر صلی‌الله علیه وآله مى‏فرماید: «خداوند نوید داده که امت اسلامى از سه آفت مصون باشند... هیچ گاه بر امر باطلى توافق نکنند». [8] امام علی علیه‌السلام مى‏فرماید: «الزموا ما عقد حبل الجماعه...؛ [9] بر آن چه ریشه و ریسمان جماعت و امت است بپیوندید که پایه‏هاى طاعت حق بر آن‌ها نهاده شده است». همچنین آن حضرت مى‏فرماید: «و الزموا السواد الأعظم فإنّ یدالله مع الجماعه؛ [10] با انبوه مردم همراه باشید، زیرا دست عنایات الهى بر سر انبوه مردم است».
بر فرض تعارض میان آیات گذشته و آیات اخیر، راه علاج بر اساس قواعد علم اصول فقه، جمع میان آیات است؛ بدین صورت صریح آیات گذشته، نفى قول اکثریت در امور فکرى، اعتقادى و اخلاقى است، به دلیل این که معیار در صحت و سقم این‌ها، مطابقت داشتن با واقع و موافقت با عقل و منطق یا مخالفت با آن‌هاست، خواه اکثریت با آن همگام باشند یا نباشند و ظهور آیات اخیر نیز در این است که میزان و ملاک در امور اجتماعى، وحدت و حفظ یکپارچگى امت اسلامى است، مگر آن که خلاف رأى امت معلوم شود. نتیجه این که ضمیر «هم» در این عبارت‏ها به اکثریت معهود بر مى‏گردد؛ از این‌رو یک قضیه خارجیه به شمار مى‏رود نه یک قضیه حقیقیه. [11]
پاسخی دیگر به این پرسش از باب استفهام انکاری
آیا به راستى می‌توان باور کرد که پیامبر اسلام، پیام خود را براى مردمى آورده باشد که خود معتقداست بیشتر آن‌ها عقل و شعور ندارند (اکثرهم لا یعقلون، اکثرهم لا یشعرون)؟! آیا یک فرد متوسط هم چنین کارى می‌کند که عمر و نیروى خود را ناکامانه در مشاجره و محاجه با سفیهان به هدر دهد و غمگینانه بانگ بردارد، چرا سخنان مرا فهم و باور نمی‌کنند و ناامیدانه از خداوند به دعا بخواهد که پیام او را در دل‌ها بنشاند و مکتب او را پیروز کند.
امروزه پاره‌ای از آزادى ستیزان هم، جفاکارانه (و گاه مزورانه) بدان آیات توسل می‌جویند تا حقوق اکثریت را پامال کنند؛ و مشارکت سیاسى مردم در سرنوشتشان را بی‌منطق و ناروا جلوه دهند. بدین بهانه که اکثریت نه عقل دارند و نه شعور و لذا چوپانى را باید بر آنان گماشت تا آنان را گله بانى کند! حق این است که چنین تفسیرى جز جفا کردن در حق آن آیات نیست. با بررسی همه آیاتى که چنین تعابیرى دارند مشخص گردید که همه آن‌ها به موارد ویژه‌ای متعلق‌اند و از طایفه یا نکته خاصى سخن می‌گویند و به هیچ رو تعمیم به‌کل جامعه عربى و از آن بالاتر به‌کل جامعه بشریت، نمی‌یابند. پیامبر با چنان مردمى سخن می‌گفت. نه تنها ایشان، بلکه همه پیامبران چنین بودند. ولى همان‌طور که گذشت، منظور از عقل و شعورى که نفی‌شده است آن عقل و شعور که مناط تکلیف و مصحح مخاطبه و محاجه باشد، نیست؛ اما آنان که از سر ستیز با آزادى به این آیات توسل می‌جویند تا حقوق اکثریت را پامال کنند به آنان باید گفت این آیات: اولاً بر جامعه اسلامى ما منطبق نیست.
ثانیاً در دورانى که ولى معصوم که از سوى خدا مفترض الطاعه است غایب هست منطقى است که بهترین راه براى کنترل قدرت طغیان آور، مراجعه به آراى اکثریت است و این اصلاً از محدوده آیات مذکور خارج است.
اما در بحث تأثیر مردم در حکومت اسلامی بر پایه مردم سالاری دینی می‌توان گفت مردمی بودن حکومت اسلامی به دو معنا است: یکی این است که مردم در اداره‌ی حکومت و تشکیل حکومت و تعیین حاکم و شاید در تعیین رژیم حکومتی و سیاسی نقش دارند. مردمی بودنِ حکومت یعنی نقش دادن به مردم در حکومت. یک معنای دیگر برای مردمی بودنِ حکومت اسلامی این است که حکومت اسلامی در خدمت مردم است؛ آن چه برای حاکم اسلامی مطرح است، منافع عامّه‌ی مردم است؛ نه منافع اشخاص معین یا قشر معین و طبقه‌ی معین. اسلام به هر دو معنا دارای یک حکومت مردمی است؛ امّا مادامی که حکومت مردمی به معنای اوّلی تأمین نشود، یعنی مردم نقشی در حکومت نداشته باشند، نمی‌شود گفت که حکومت به معنای دوّمی - یعنی آن حکومت در خدمت مردم است - مردمی است. پس مادامی که مردم با حکومت و با دستگاه حاکم همکاری نکرده باشند، در صحنه‌های فعّالیت اجتماعی در کنار این دستگاه حاضر نباشند، این ادّعا پذیرفته نیست که دولتی و رژیمی بگوید ما مردمی هستیم؛ [امّا] حکومت اسلامی به معنای واقعی کلمه یک حکومت مردمی است.
در صدر اسلام حکومت پیغمبر و تا مدّتی بعد از رحلت پیغمبر، حکومت جامعه‌ی اسلامی یک حکومت مردمی بود. در دوران امیرالمؤمنین علیه‌السلام مردم در صحنه‌ی حکومت به معنای واقعی دخالت داشتند، نظر می‌دادند، رأی می‌دادند، تصمیم می‌گرفتند و حقّ مشورت - که قرآن پیغمبر را به آن امر کرده است - متعلّق به مردم بود که: وَ شاوِرهُم فِی الاَمرِ؛ (12) مردم حق دارند که با آن‌ها مشورت بشود؛ بنابراین اگر یک حکومتی ادّعا می‌کند که مردمی است، باید به معنای اوّل هم مردمی باشد؛ یعنی مردم در این حکومت دارای نقش باشند: اوّل، در تعیین حاکم. در حکومت اسلام، مردم در تعیین شخص حاکم دارای نقش و تأثیرند.
تشکیل مجالس مقننه به شکل فعلی در کشورهای اسلامی در یک قرن اخیر رایج شده، ولی در اصل، اسلام منادی و پیشرو برپایی حکومت‌های مردمی و شورایی در چهارچوب وحی و قوانین الهی است. پیامبر گرامی اسلام به فرمان الهی «و شاورهم فی الامر» در مهمات حکومتی اسلام مشورت می‌فرمودند و حتّی در صورت غلبه رأی جمع بر نظر مبارک ایشان، در مواردی به نظر اصحاب عمل می‌کردند. شاید بتوان گفت که این امر یکی از رموز پیشرفت سریع و بی‌سابقه مسلمین در آغاز تاریخ اسلام بوده است. [13]
نتیجه:
با بررسی آیات و روایات مختلف، این نکته کشف می‌شود که عمل به نظر و رأی مردم در برخی امور حکومت دستور شرع و واجب بوده است. فلذا در طول تاریخ پیامبران و ائمه علیهم‌السلام به این قضیه توجه جدی داشتند. حضرت امام خمینی (ره) نیز به عنوان یک مجتهد و فقیه اعلم به درستی به این حقیقت اسلامی پی برده و حکومت بر پایه مقبولیت و نظر مردم (جمهوری اسلامی) را پایه‌گذاری کردند.
کلید واژه‌ها:
اکثریت، مردم، مردم سالاری، جمهوریت.
منبع برای مطالعه:
مقاله «اکثریت در قرآن» آقای علی کریم پور قرا ملکی چاپ شده در مجله علوم سیاسی شماره 19 به سال انتشار 1381، اقتباس شده است.
پی‌نوشت‌ها:
1. انعام، آیه 116.
2. موسوى، سید محمد، حاکمیت در اسلام، 1402 ق، نشر آفاق، چاپ اول، ص 37.
3. بیانات در جلسه بیست و هشتم تفسیر سوره بقره (06/03/71)- https://farsi.khamenei.ir
4. مائده، آیه 103.
5. مؤمنون، آیه 71.
6. انبیا، آیه 24.
7. صالحى نجف‌آبادی، ولایت‌فقیه، 1363، تهران، موسسه خدمات فرهنگى رسا، ص 109.
8. مکارم شیرازى، ناصر، پیام قرآن، 1375، قم: نشر مدرسه امام على بن ابی‌طالب، چاپ دوم، ج 10، ص‏20.
9. سنن داوود، ج 1، ص 25.
10. نهج‌البلاغه، خطبه 151.
11. کریم پور قرا ملکی، على. (1381). اکثریت در قرآن، علوم سیاسى، شماره 19، صص 125-130.
12. آل‌عمران آیه 159.
13. پیام به کنفرانس بین‌المجالس اسلامی‌ (25/03/78) - https://farsi.khamenei.ir
 

مشروعیت و حق حاکمیت، دو رکن دارد که هر کدام مفقود شود، حکومت، طاغوتی است. یک رکن آن شرایط الهی فردی است و یک رکن دیگر آن انتخاب و پذیرش اکثریت مردم است.

  پرسش
به چه دلیل امام خمینی(ره)، اصل غیراسلامیِ جمهوریت و مراجعه به آرای مردم را مبنا قرار داد؟ مگر مردم حق دارند دوباره به سلطنت رأی بدهند؟! اسلام در کجا اجازه داده است که فقیه جامع الشرایط برای برپایی نظام سیاسی اسلامی، منتظر رأی اکثریت لایشعر و لایعقل (به تعبیر قرآن) باشد؟! حق رأی دادن به مردم با توحید تشریعی منافات دارد. ضمن اینکه به دلیل عدم تبیین صحیح فقهی، بحث تضاد جمهوریت و اسلامیت مطرح شده و در عمل، فهم دقیق این مسائل ممکن نیست. الان بالاخره ما باید شرع و فقه را معیار نظام سیاسی قرار بدهیم یا رأی اکثریت را؟ جمهوریت را یا اسلامیت را یا هر دو را؟!
 

پاسخ:
مقدمه
یکی از مباحث مهم در اندیشه سیاسی اسلام، جایگاه و نقش مردم و رأی و نظر آن‌ها در مسائل سیاسی جامعه و اداره حکومت است. برخی معتقدند که «معیار» قرار دادن نظر مردم در اداره کشور، امری باطل و بدعت در دین است. بدعت است به این معنا که امام‌ خمینی یک نظام اسلامی تأسیس کرده است و ایجاد اصل جمهوری در این نظام اسلامی، امری است که نه‌تنها در اسلام نبوده است، بلکه خلاف اسلام است. در اسلام ما بنا بر آیات «إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلَّهِ»(1) و «ما لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا یُشْرِکُ فی‏ حُکْمِهِ أَحَداً». (2) قائل به توحید تشریعی (3) هستیم. پس چگونه در بیان وظیفه مردم، دیگران را در حکم خدا شریک کنیم؟! این افراد قائل هستند که اگر فردی شرایط الهی را داشت، نظر مردم در تأسیس و اداره کشور اهمیتی ندارد و صرفاً از باب مقبولیت، مردم وظیفه بیعت و همراهی با او را دارند. همچنین این اشکال مطرح می‌شود که در عمل مشاهده می‌شود که دو اصل اسلامیت (معیار بودن نظر خدا) و جمهوریت (معیار بودن نظر مردم) با یکدیگر در تضاد است و تکلیف آن در ایران مشخص نیست و همیشه موجب و محل نزاع‌های سیاسی است. اصلاً رأی اکثریت جاهل چه ارزش و اعتباری دارد که به آن احترام بگذاریم؟!
ابتدا باید این مطلب را بدانیم که نمی‌توان جهل اکثریت را همیشه به‌عنوان تحقیر اکثر جامعه در نظر گرفت. آیا زمانی که پیامبر صلی‌الله و علیه و آله مقبول اکثریت قرار گرفت، این قبول اسلام به دلیل جهل اکثریت بود؟! و یا زمانی که اکثریت یک ملت به عزاداری برای ایام محرم مشغول می‌شوند، این ناشی از جهل اکثریت است؟ و یا هنگامی که اکثریت ملت خواهان حاکمیت اسلام بر کشور ایران بودند، این ناشی از جهل اکثریت بود؟!
اینکه ما زمانی که مورد قبول اکثریت هستیم به آن افتخار کنیم و هنگامی که در اقلیت قرار گرفتیم، با استناد به جهل اکثریت، به تحقیر نظر مردم بپردازیم، ما را با یک استاندارد دوگانه مواجه می‌سازد و این مسئله را نمی‌توان به‌عنوان یک اصل پذیرفت. از آن جا که ذهن عقلانی و منطقی و علم و اشراف به مسائل، مانند ثروت و قدرت، جزو منابع محدود حساب می‌شوند، طبیعی است که اکثریت مردم، درک و آگاهی واقعی و صحیحی از پدیده‌ها نداشته باشند؛ اما اگر با تبلیغ و تبیین صحیح، مردم موانع را کنار زدند و راه پیروی از عقلا و علما را انتخاب کردند، تصمیم و اراده آنان نیز ارزشمند است. پس در اسلام رأی اکثریت معیار حق و باطل نیست. نه معیار حق بودن و نه معیار ناحق بودن؛ اما آیا این به این معنا است که اسلام به مردم حق انتخاب نداده است؟! پاسخ قطعاً منفی است.
برخی معتقدند که حق انتخاب مردم و حق تعیین سرنوشت، به عنوان منشأ مشروعیت (4) (نه صرفاً مقبولیت) توسط خداوند به مردم اعطا شده است و هیچ کس حق ندارد این حق را از مردم سلب کند. از این نظر به نظریه «مشروعیت دوگانه»(5) یاد می‌شود. در واقع این نظریه، اعتقاد کسانی است که صرفاً رأی مردم را منشأ مشروعیت می‌دانند.
در این جا وقتی از مشروعیت بخشی رأی مردم با نگاه فقهی سخن می‌گوییم، منظورمان «حق» تعیین سرنوشتی است که خدا برای مردم قائل شده است و این امر، متفاوت با دخالت رأی مردم در شرایط فردی فقیه و حاکم است؛ به عبارت دیگر، رأی مردم موجب یا سالب عدالت، فقاهت، مدیریت و سایر صفات فردیِ فقیه که دین تعیین نموده است، نیست. از طرف دیگر اثبات حق انتخاب مردم، نافی تکلیف آنان در انتخاب حاکم مشروع نیست. (6)
نظر فقها و مجتهدین در این رابطه قابل تأمل است:
آیت‌الله نائینی در تبیین مشروطه، حق مداخله اجتماعی را از اسلام اثبات کرده و در کتاب خود، حاکمیت سیاسی مردم را به طور عمده با استناد به نصوص «شورا» و ادله «امر به معروف و نهی از منکر» و ادله «حسبه» اثبات می‌کند. ایشان همچنین حق نظارت بر چگونگی هزینه مالیات‌ها توسط دولت را از دیگر وجوه شرعی برای مداخله مردم در امر حکومت دانسته است. (7)
آیت‌الله شیخ اسداﷲ مامقـانی، از علمای مشروطه‌خواه و از شاگردان آخوند خراسانی، در کتاب «دین و شئون و طرز حکومت در اسلام»، حق حاکمیت را از آن خداوند می‌داند کـه آن را بـه مردم یـا «هیئت اجتماعیه انسان‌ها» واگذار کرده است و مردم از این جهت حق مشارکت در حکومت را خواهند داشت. (8)
آیت‌الله سید اسداﷲ خرقانی، از دیگر شاگردان مکتب آخوند خراسانی نیـز در رسـاله «روح التمـدن و هویـت الاسلام» با نقد نظام استبدادی و نیز مشروطه غربی، راه سومی را توصیه می‌کند که با طرح مرحوم نائینی و مرحوم آخوند شباهت بسیار دارد. وی برای برون‌رفت از بحران دوگانه استبداد و مشروطیت، «دموکراسی اسلامی» را پیشنهاد می‌کند و بر این باور است کـه دولت و همه قوای آن، از آن ملت است که بـه آن‌ها عاریت داده شده اسـت. (9) ایشان با به رسمیت شناختن حق حاکمیت سیاسی مردم، بارها تأکید می‌کند کـه «رئیس اجرایی مسلمین، انتخابی است که اوصاف او را قرآن بیان کرده و مسلمانان در هر دوره باید مصداق این صفات را انتخاب نمایند... و در صورتی که عملاً در مدت ریاست انتخابی خود مخالفت صریحه با احکام نماید، حق عزل وی را دارند». (10) خرقانی با چنین دیدگاهی اسلام را مخالف هرگونه استبداد می‌داند و بر مردم سالاری دینی و حق حاکمیت آنان تأکید می‌کند.
شهید آیت‌الله مطهری در این رابطه معتقد است که حق حاکمیت مردم نه‌ تنها بدعت نیست، بلکه از خود دین است: «آیا در متن اسلام حاکمیت ملی، حکومت مردم بر مردم هست یا نه؟! آیا در متن اسلام مردم حق دارند با انتخاب و با آراء خود نماینده خویش را انتخاب کنند یا نه؟! آیا مردم حق دارند که رئیس‌جمهوری خودشان را انتخاب کنند یا نه؟ بله، مردم حق دارند و از اصول درست دموکراسی بیش از این‌ها ما چیزی نمی‌خواهیم. وقتی می‌گوییم جمهوری اسلامی، کلمه «اسلامی» در محتوای خودش همه این‌ها را دارد». (11)
آیت‌الله شهید بهشتی نیز قائل است: «بر طبق مبانی اسلامی در عصر ما (غیبت معصوم) حکومت، زمامدار، حاکم، صرفاً باید سِمت و قدرت خویش را از آراء مردم بگیرد. کسی حق دارد زمامدار مردم باشد که برگزیده مردم یا لااقل پذیرفته مردم و مورد حمایت مردم باشد. هیچ‌کس حق ندارد بر طبق مبانی اسلام که ولایت، قدرت و زمامداری خودش را بر مردم تحمیل کند؛ برخلاف رضایت آن‌ها و برخلاف پذیرش و حمایت آن‌ها و برخلاف انتخاب آن‌ها». (12) ایشان نظام تحمیلی را در هر شرایطی طاغوت می‌داند و می‌گوید: «آیا نظام شاهی اسلام می‌توانیم داشته باشیم؟ هرگز چون آنجا تحمیل و تعیین است». (13)
رهبر معظم انقلاب، آیت‌الله خامنه‌ای نیز رأی مردم را صرفاً یک ژست و یک امر بی مبنای اسلامی ندانسته و معتقد است: «مردم‌سالاری دینی که عنوان جمهوری اسلامی به خود گرفت و رسمیت پیدا کرد و از سوی امام ‌خمینی مطرح شد، این یک طرح ناب و خالص دینی است؛ یعنی هیچ تردیدی در این نباید داشت. اینکه حالا بعضی‌ها گفتند که امام انتخابات را، مردم‌سالاری را و امثال این‌ها را از غربی‌ها به ملاحظه و رودربایستی و مانند این‌ها گرفت، حرف بسیار بی ‌مبنایی است. امامی که ما شناختیم و سال‌ها با او همکاری کردیم و مردم دیدند امام را، کسی نبود که به خاطر رودربایستی با این و با آن و با این حرف‌ها، از حکم خدا منصرف بشود؛ نه اگر چنانچه مردم‌سالاری در دین نبود، از دین نبود و خدایی نبود، امام کسی نبود که به آن تن بدهد. امام نظر قاطع خودش [را می‌گفت]». (4)
ایشان مشروعیت دوگانه را این‌گونه بیان می‌کند: «هیچ ‌کس حق ندارد بر مردم حاکمیت داشته باشد؛ مگر آن‌که دارای معیارهای پذیرفته شده باشد و مردم او را پذیرفته باشند. امروز در جمهوری اسلامی همه مقاماتی که به نحوی در کار مردم دخالت دارند، مستقیم یا غیرمستقیم منتخب خود مردم‌اند؛ حتّی رهبری؛ یعنی در نظام اسلامی، دارا بودن معیارها کافی نیست؛ بلکه انتخاب مردم هم شرط لازم است و بدون انتخاب مردم امکان ندارد». (15)
در نهایت امام‌ خمینی نیز به صراحت می‌گوید: «ما بنای بر این نداریم که یک تحمیلی به ملت‌مان بکنیم؛ و اسلام به ما اجازه نداده‏‎ ‎‏است که دیکتاتوری بکنیم. ما تابع آرای ملت هستیم. ملت ما هر طور رأی داد، ما هم از‏‎ ‎‏آن‌ها تبعیت می‌کنیم. ما حق نداریم؛ خدای تبارک و تعالی به ما حق نداده است؛ پیغمبر‏‎ ‎‏اسلام به ما حق نداده است که ما به ملت ‌مان یک چیزی را تحمیل بکنیم». (16)
اما از جهت عقل بشری، مراجعه به آرای عمومی و مردم‌ سالاری چه فوایدی دارد؟ باید بدانیم که فواید و معایب یک امر را بایستی با هم سنجید. مسئله انتخاب خوب و بد مردم در مراحل بعدی اهمیت اصل مردم‌ سالاری است.
از آنجا که انتخابات، ابزار مشارکت مردم در امور حکومت است، دولت را ناگزیر از پاسخگویی و شفافیت می‌سازد. خصوصاً در عصر غیبت، این نکته مهمی است. وقتی حکومت ملزم به شفافیت و پاسخگویی حداکثری به مردم و نمایندگان آنان بود، الزام به فصل‌الخطاب بودن قانونِ عادلانه و مقبول در رابطه با حقوق اجتماعی و سیاسی تمام افراد جامعه، استبداد، فساد و انحراف حکومت را تقلیل می‌دهد. از طرفی چون خود مردم انتخاب‌کننده هستند، ضمن ارتقای شناخت، توان و آگاهی‌های سیاسی خود، اصل مهم مسئولیت ‌پذیری و ایستادگی برای حفظ نظام سیاسی را ارتقا می‌بخشند؛ چرا که به نظام سیاسی احساس تعلق می‌کنند. گروه‌های متکثر نیز می‌آموزند که اکثریت و اقلیت همدیگر را محترم بشمارند و با صندوق‌های رأی به اختلافات پایان دهند و نه با خشونت و جنگ داخلی، پس نظام سیاسی پایدارتر می‌شود.
در نظام مردم‌ سالار، به دلیل وابستگی قدرت به مردم به ‌جای افراد، مراقبت از حاکمان، اصلاح امور، تغییر سیاست‌های اشتباه و آزادی انتقاد و سلامت قضایی بسیار بیشتر است. وقتی گردش قدرت و رأی مردم نیست، اگر حاکم هم صالح باشد، تشکیل گروه‌های مفسد در حول او امری قابل پیش‌بینی است. وقتی مردم از دلیل انتخاب کنار گذاشته شوند، عده‌ای کم‌کم خود و اطرافیان خود را صاحب مردم می‌پندارند و می‌توانند در ادامه تمام اصول اسلامی و مکتبی را زیر پا بگذارند و با حکومت سلاح و سرکوب، عدالت‌خواهان و مصلحان را ساکت یا حذف کنند. (17)
حال این سؤال مطرح می‌گردد که آیا دو اصل جمهوری و اسلامی در اداره کشور با یکدیگر تضاد ندارند؟
جمهوری (18) به نوعی از حکومت اطلاق می‌شود که در آن جانشینی رئیس کشور، ارثی نبوده و مدت ریاست وی محدود است و انتخاب رئیس کشور که «رئیس‌جمهور» هست، با رأی مستقیم و یا غیرمستقیم مردم انجام می‌‌پذیرد. (19)
حالا با توجه به تعریف فوق از جمهوری، نظامی که «محتوای» آن اسلامی و مبتنی بر شریعت اسلام هست و «شکل» آن غیر موروثی، محدود و زمامداران آن با رأی مستقیم و غیرمستقیم مردم بر سر کار می‌آیند، جمهوری اسلامی است؛ کما اینکه امام‌ خمینی، جمهوری اسلامی را این‌گونه تعریف می‌کند که «جمهوری فرم و شکل حکومت را تشکیل می‌دهد و اسلام یعنی محتوای آن فرم که قوانین الهی است». (20) مبانی اساسی جمهوری اسلامی در اصل اول و دوم قانون اساسی ج.ا.ا، تشریح شده و بیان شده است که نظام جمهوری اسلامی، ثمره انقلاب اسلامی مردم ایران بوده و بر اساس رأی قاطع ایشان به اجرا درآمده است. (21)
بحث را اصل پنجاه و ششم قانون اساسی به اتمام می‌رسانیم که می‌گوید: «حاکمیت‏ مطلق‏ بر جهان‏ و انسان‏ از آن‏ خداست‏ و هم‏ او، انسان‏ را بر سرنوشت‏ اجتماعی‏ خویش‏ حاکم‏ ساخته‏ است‏. هیچ کس‏ نمی‏‌تواند این‏ حق‏ الهی‏ را از انسان‏ سلب‏ کند یا در خدمت‏ منافع فرد یا گروهی‏ خاص‏ قرار دهد و ملت‏ این‏ حق‏ خداداد را از طرقی‏ که‏ در اصول‏ بعد می‌آید اعمال‏ می‌کند».
نتیجه:
اهتمام به حق حاکمیت مردم با توحید تشریعی منافات ندارد و همان خدایی که حاکم بر مخلوقات است، این حق را تشریع کرده است. مشروعیت و حق حاکمیت، دو رکن دارد که هر کدام مفقود شود، حکومت، طاغوتی است. یک رکن آن شرایط الهی فردی است و یک رکن دیگر آن انتخاب و پذیرش اکثریت مردم است. با توجه به مطالب فوق و نظر امام‌ خمینی و سایر مجتهدینی که ذکر شد؛ حق تعیین سرنوشت و انتخاب زمامدار، توسط خداوند به مردم عطا شده است و در متن اسلام چنین حقی وجود دارد. پیش از امام ‌خمینی نیز فقهای بزرگی همچون نائینی به این مسئله اذعان داشتند و این مختص به نظر امام خمینی و یک نظر شاذ نیست.
از طرفی وقتی یک نظام سیاسی در مردم ریشه دارد و مردم به آن نظام سیاسی احساس تعلق می‌کنند، آن نظام سیاسی پایدارتر است. در نهایت اینکه جمهوریت و اسلامیت تضاد ندارند چراکه جمهوریت شکل و اسلامیت محتوای نظام سیاسی ایران است. طبق اسلام اگر مردم یک نظام سیاسی ولو نظام اسلامی را نخواهند، چنین نظامی حق تحمیل خود بر مردم را ندارد؛ و در صورت انتخاب و پذیرش نظام اسلامی از سوی مردم، اولاً اصل مشارکت مردم در اداره حکومت بر مبنای دین اسلام است و ثانیاً میزان و گستره آن را اسلام تعیین می‌کند و به نوعی رأی مردم در چارچوب قوانین اسلامی مورد پذیرش است.
کلمات کلیدی:
انقلاب اسلامی، جمهوری اسلامی، مردم‌سالاری.
منابع بیشتر جهت مطالعه:
1. سید محمدرضا مرندی، روح‌الله جلالی اصل، مبانی مشروعیت حق حاکمیت مردم در اندیشه سیاسی امام خمینی (ره)، فصلنامه پژوهشنامه انقلاب اسلامی، دوره 11، شماره 38، اردیبهشت 1400، ص 53-67.
2. عباس عمادی، ابوالفضل شکوری و مسعود غفاری، حق حاکمیت و تعیین سرنوشت از منظر فقه سیاسی شیعه، فصلنامه حقوق اسلامی، سال چهاردهم، شماره 53، تابستان 1396، ص 7 تا 20.
پی‌نوشت‌ها:
1. حکم تنها از آن خدا است. سوره یوسف، آیه 40.
2. آن‌ها هیچ ولىّ و سرپرستى جز او ندارند! و او هیچ کس را در حکم خود شرکت نمى‌‏دهد. سوره کهف، آیه 26.
3. توحید تشریعی یعنی هرگونه حکم و قانون‌گذاری فقط از آنِ خداست.
4. به صورت خلاصه مشروعیت به ‌معنای درستی، برحق بودن، حقانیت و قانونی بودن است. در واقع مشروع بودن در حکمرانی به این معنا است که اعمال زور و سیطره حکومت بر مردم، مطابق حق و حقانیت و غیر باطل است.
5. ر.ک: سید محمدرضا مرندی، روح‌الله جلالی اصل، مبانی مشروعیت حق حاکمیت مردم در اندیشه سیاسی امام خمینی (ره)، فصلنامه پژوهشنامه انقلاب اسلامی، دوره 11، شماره 38، اردیبهشت 1400، ص 53-67.
6. همان.
7. محمدحسین نائینی، تنبیه الأمه و تنزیه المله؛ ترجمه، مقدمه و پاورقی: سید محمود طالقانی، تهران، انتشارات شرکت سهامی انتشار، 1378 ش، ص 112.
8. اسداﷲ مامقانی، دین و شئون و طرز حکومت در مذهب شـیعه، اسـتانبول، بی‌نا، چ 1، 1336 ق، ص 13 و 14.
9. رسول جعفریان، سید اسداﷲ خرقانی، روحـانی نوگرای روزگار مشروطه و رضاشاه، تهران، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1382 ش، ص 161.
10. همان، ص 38 و 39.
11. مرتضی مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، (آینده انقلاب اسلامی)، تهران، انتشارات صدرا، ج 24، 1389 ش، ص 218.
12. محمد حسینی بهشتی، مبانی نظری قانون اساسی، تهران، انتشارات بقعه، چاپ چهارم، 1390 ش، ص 15 تا 19.
13. محمد حسینی بهشتی، جاودانه تاریخ، پیشین، تهران، انتشارات روزنامه جمهوری اسلامی، چ 2، 1390 ش، ج 3، ص 90.
14. farsi.khamenei.ir، 14 خرداد 1400 ش.
15. farsi.khamenei.ir، 13/11/1370 ش.
16. روح‌الله خمینی، صحیفه امام، ج 11، ص 33.
17. برای مطالعه بیشتر در این زمینه ر.ک: حمید مدد، فواید دموکراسی: نقش دموکراسی‌ها در تقویت صلح و توسعه، فصلنامه سیاست خارجی، سال بیست و یکم، شماره 82، 1386 ش، ص 487 تا 497.
18. Republic
19. داریوش آشوری، دانش نامه سیاسی، ص 111.
20. روح‌الله خمینی، صحیفه امام، ج 5، ص 398.
21. مهدی نظرپور، آشنایی با قانون اساسی ج.ا.ا، ص 243-244.
 

حضرت خدیجه سلام‌الله علیها می‌توانستند با تکیه‌بر موقعیت خانوادگی و استعداد ذاتی خویش، به موقعیت ممتازی نسبت به دیگر زنان دست یابند.

پرسش: 
با توجه به اینکه در جاهلیت به زنان بها داده نمی شد چگونه حضرت خدیجه توانست چنان جایگاه اجتماعی پیدا کند و از تجار بزرگ شود؟ آیا گزارشی از اینکه ایشان شخصا هم به تجارت می پرداختند وجود دارد یا سرمایه خود را به دیگران واگذار می کردند؟
 

پاسخ:
اطلاعات تاریخی ما درباره زندگی حضرت خدیجه سلام‌الله علیها قبل از ازدواج با پیامبر خدا صلی‌الله علیه و آله بسیار اندک است و آنچه در منابع تاریخی دراین‌باره آمده، مبهم و متناقض است و بر بسیاری از آن‏ها نمی‌توان اعتماد کرد؛ اما همین‌قدر می‌دانیم که در مکه، به پاک‌دامنی و زیبایی و ثروت و عقلانیت و حکمت و کیاست مشهور بود و به نام «سیده قریش» و «طاهره» خوانده می‌شده. (1)
در این هم شکی نیست که حضرت خدیجه سلام‌الله علیها قبل از ازدواج با پیامبر صلی‌الله علیه و آله ثروت فراوانی داشته و حتی گفته‌اند ثروت او از همه قریش بیش‏تر بوده و تمام مردان قریش در آرزوى آن بودند که اگر بتوانند با او ازدواج کنند و خواستگاری‌ها کرده بودند و حاضرشده بودند مهریه سنگین بپردازند. (2) اما او این ثروت را از کجا آورده بود؟ برخی، منشأ ثروت ایشان را ازدواج‌های قبلی او می‌دانند؛ ولی با توجه به تشکیک‌های جدی درباره بیوه بودن ایشان و قرائن دال بر عدم ازدواج قبل از ازدواج با پیامبر صلی‌الله علیه و آله (3) این دیدگاه درست نیست و ازاین‌رو، این سخن درست‌تر به نظر می‌رسد که ثروت ایشان، ارث پدری بوده است. گفته‌شده که پدر او خُوَیلد بن اسد، تاجری برجسته بود و اموال بسیاری داشت که به خدیجه ارث رسید. این اموال چندان فراوان بوده که اموال ثروتمندانی مانند ابوجهل و عُقبه بن ابی مُعَیط و صلب بن ابی یهاب و ابوسفیان، در مقابل ثروت خدیجه بسیار ناچیز بوده است. (4)
فعالیت تجاری حضرت خدیجه
اما این‏که حضرت خدیجه شخصاً به سفر تجاری رفته باشد، در هیچ گزارشی نیامده است. آنچه هست، این است که ایشان مردانی را برای تجارت اجیر می‌کرده است. در گزارش ابن سعد آمده است: «چون پیامبر صلی‌الله علیه و آله به بیست‌وپنج‌سالگی رسید، ابوطالب به او گفت: من مردى فقیرم و روزگار هم بر ما سخت گرفته است و کاروان بازرگانى قریش آماده حرکت است و به شام مى‏رود، خدیجه دختر خویلد هم‌گروهی از مردان قوم تو را در کاروان‌هاى بازرگانى خود مى‏فرستد. اگر پیش او بروى و تقاضا کنى، حتماً فورى خواهد پذیرفت» و بعد که خبر به خدیجه رسید، حاضر شد با مزدی بیش ازآنچه به دیگران داده بود، مالی در اختیار پیامبر بگذارد و او را روانه سفر تجاری کند.‏(5)
تحلیل موقعیت حضرت خدیجه
حال باید پرسید: چگونه یک زن توانسته در جامعه‌ای زن‌ستیز، به این موقعیت برسد؟
در پاسخ باید گفت: جایگاه اجتماعی و مالی حضرت خدیجه البته شگفت‌انگیز است؛ ولی منافاتی با حقایق تاریخی ندارد و نمی‌توان آن را انکار کرد. این جایگاه برتر، از یک‌سو، نشانه بلوغ و نبوغ خدیجه است و از سوی دیگر، متکی بر شرافت خانوادگی خدیجه و موقعیت ممتاز خاندان پدرش خویلد است؛ اما آنچه شایان تأکید به نظر می‌رسد، تفاوت میان «فراگیری و عمومیت داشتنِ یک پدیده در جامعه» و «معمول بودن یا رواج آن پدیده» است. بی‌توجهی به این تفاوت، باعث سوء برداشت در تحلیل‌های تاریخی می‌شود.
برای نمونه، زنده‌به‌گور کردن دختران، در جامعه جاهلی، در حدّ وسیعی معمول بوده و قرآن کریم هم به آن اشاره‌کرده است؛ ولی این کار، مخالفانی هم داشت که مانع آن می‌شدند و حتی گاهی دختران را هنگام زنده‌به‌گور شدن از بیم فقر، از پدرانشان می‌گرفتند و نگهداری می‌کردند و گاه شترانی در برابر دختران به پدران آن‏ها می‌دادند. (6) پس مطمئناً همه پدران، دخترانشان را نمی‌کشتند وگرنه، نسل عرب جاهلی منقرض می‌شد!
وضعیت زنان در جامعه عرب جاهلی نیز همین‌گونه است. درست است که از جایگاه زنان عرب قبل از اسلام به‌عنوان پست‌ترین جایگاه یاد می‌شود و درمجموع، به زنان بها نمی‌دادند؛ ولی این‌طور نبود که زنان توانایی هیچ حرکت اجتماعی یا فعّالیت اقتصادی نداشته باشند. در تاریخ، در کنار نمونه‌های متعددی از تحقیر زنان جاهلی، نمونه‌هایی از دست‌یابی زنان به جایگاه والای اجتماعی نیز گزارش‌شده است که ازجمله می‌توان به ملکه تدمر، «زبّاء» دختر عمرو بن ظرِب اشاره کرد که در سده سوم میلادی، پس از کشته شدن پدرش، حکومت تدمر را به دست گرفت و به پادشاهی رسید. وی با ترفندی هوشمندانه توانست قاتل پدرش، جذیمه الابرش را که حاکم فرات عراق بود، به قتل برساند. (7)
خلاصه این‏که پژوهش‌های تاریخی و بررسی همه‌جانبه منابع حدیثی، نشان می‌دهد که علی‌رغم همه محدودیت‌‏ها، مالکیت زنان و حقّتصرّف در دارایی و مطلوب بودن حجاب و تلاش علمی و تساوی نسبی با مردان، اجمالاً در دوران جاهلیت به رسمیت شناخته شده بود. (8)
 نتیجه:
زنان جایگاه شایسته‌ای در دوران جاهلی نداشتند؛ ولی این بدان معنا نیست که هیچ زنی نمی‌توانست به جایگاه اجتماعی و یا برتری اقتصادی دست یابد. به تعبیر دیگر، بها ندادن به زنان و محروم کردن آنان از حقوق مادی و معنوی و اجتماعی، پدیده‌ای رایج بوده؛ ولی عمومیت نداشته و کسانی مانند حضرت خدیجه سلام‌الله علیها می‌توانستند با تکیه‌بر موقعیت خانوادگی و استعداد ذاتی خویش، به موقعیت ممتازی نسبت به دیگر زنان دست یابند.
کلیدواژه:
جاهلیت، زن در عصر جاهلی، حضرت خدیجه، فعالیت اقتصادی خدیجه.
پی‌نوشت‌‏ها:
1. ر.ک: امینی، محمد، «سیری در احوال ام‌المؤمنین حضرت خدیجه سلام‌الله علیها قبل از ازدواج با پیامبر صلی‌الله علیه و آله»، مجموعه مقالات همایش صدف کوثر حضرت خدیجه سلام‌الله علیها، قم، مرکز بین‌المللی ترجمه و نشر المصطفی صلی‌الله علیه و آله، چاپ اوّل، 1397 ھ.ش، ج 1، ص 75 _ 89.
2. ابن سعد از نفیسه بنت منیه نقل کرده است: «و هی یومئذ أوسط قریش نسبا؛ و أعظمهم شرفا؛ و أکثرهم مالا؛ و کل قومها کان حریصا على نکاحها لو قدر على ذلک. قد طلبوها و بذلوا لها الأموال‏». ابن سعد، محمد بن سعد بن منیع الهاشمی البصری (م 230)، الطبقات الکبرى، تحقیق محمد عبدالقادر عطا، بیروت، دارالکتب العلمیه، ط الأولى، 1410 ھ.ق/1990 م، ج ‏1، ص 105. نیز ر.ک: علی محمد علی دُخیّل، خدیجه سلام‌الله علیها (مجموعه زنان بزرگ اسلام، ش 1)، ترجمه دکتر فیروز حریرچی، تهران، انتشارات امیرکبیر، 1361 ھ.ش، ص 11.
3. ر.ک: تهرانی، حسین، «سن حضرت خدیجه هنگام ازدواج با پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله»، مجموعه مقالات همایش صدف کوثر حضرت خدیجه سلام‌الله علیها، ج 1، ص 237 ـ 266.
4. رضوی، سید معراج مهدی، «ویژگی‌های ام‌المؤمنین حضرت خدیجه در منابع اهل سنت هندوستان»، همان، ج 3، ص 108.
5. ابن سعد، همان، ج 1، ص 104؛ همو، همان، ترجمه محمود مهدوى دامغانى، تهران، انتشارات فرهنگ و اندیشه، 1374 ھ.ش، ج ‏1، ص 118.
6. روحانی، سیّد سعید، تاریخ اسلام؛ از جاهلیت تا رحلت رسول خدا صلی‌الله علیه و آله، ج 1، قم، انتشارات نجم الهدی، چاپ هفتم، 1386 ھ.ش، ص 30.
7. عودی، ستّار و زلیخا نجفی، «زبّاء بنت عمرو»، دانش‌نامه جهان اسلام، ج 1، زیر نظر غلامعلی حداد عادل، تهران، بنیاد دائره­المعارف اسلامی، چاپ اوّل، 1395 ھ.ش.
8. مهریزی، مهدی و مریم مشهدی علی پور، «نگاهی دوباره به ویژگی‌های زن در عصر جاهلیت»، نشریه بانوان شیعه، ش 23، بهار 1389 ھ.ش.
 

با بررسی روایات اهل‌بیت (علیهم‌السلام) در موضوع نوروز، ایشان به‌صورت کامل به تائید نوروز نپرداخته‌اند، بلکه فرهنگ نوروزی را مورد تائید قرار داده‌اند.

پرسش:
بر اساس روایات معصومان علیهم السلام، عید نوروز مورد تایید اسلام است؟
 

پاسخ:
مقدمه:
اسلام پس از گسترش در میان جوامع، نسبت به آداب‌ و رسوم آن‌ها نیز نظراتی داشته است. به ‌عنوان‌ مثال اعمالی مانند شرک و بت‌پرستی از نظر اسلام مردود شمرده شده و غیرقابل‌قبول هستند. در مقابل برخی آداب‌ و رسوم نیز مورد تائید اسلام قرار گرفتند. نوروز ایامی است که در بین ایرانیان از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است. این موضوع از مواردی است که اهل‌بیت (علیهم‌السلام) در مورد آن نظر داده‌اند. در ادامه روایاتی که در این موضوع بیان‌شده‌اند ارائه و بررسی می‌شوند.
الف: تعبیر نوروز برای مناسب‌های اسلامی
در منابع اسلامی روایاتی در مورد نوروز وجود دارد. با بررسی‌های به عمل آمده مشخص می‌شود که این احادیث در تأیید فرهنگ نوروز نقل شده‌اند. در روایتی از امام صادق (علیه‌السلام) آمده است:
همانا نوروز، همان روزى است که پیامبر (صلی‌الله علیه و آله) براى على (علیه‌السلام) در غدیر خم از مردم عهد گرفت پس مردم اقرار کردند به ولایت پس خوشا به حال کسى که به عهد خود ثابت‌قدم بماند و واى به حال کسى که آن را شکست؛ و آن همان روزى است که رسول خدا (صلی‌الله علیه و آله) على (علیه‌السلام) را به ‌سوی وادى جن روانه کرد و از آن‌ها عهد و پیمان گرفت؛ و آن همان روزى است که على (علیه‌السلام) در آن روز بر اهل نهروان غالب شد و ذوالثدیه را کشت؛ و آن همان روزى است که قائم ما اهل‌بیت و صاحب امر ظاهر خواهد شد و خداوند او را به دجال غلبه می‌دهد، پس آن حضرت دجال را بر کناسه کوفه به دار می‌کشد. هیچ نوروزى نیست مگر آن‌که ما در آن انتظار فرج را داریم، براى این‌که نوروز از ایام ماست، ایرانیان آن را حفظ کرده‌اند و شما (عرب‌ها) آن را ضایع کرده‏اید. پس پیامبرى از پیامبران بنی‌اسرائیل از خداوند خواست که زنده کند قومى را که از ترس مرگ از خانه‌هایشان بیرون رفتند و آن‌ها هزاران نفر بودند و خداوند همه آن‌ها را بمیراند. پس خداوند به آن پیامبر وحى کرد که در گورهاى آن‌ها آب بریزید، پس ریختن آب به آن‌ها در همین روز بود پس زنده شدند و آن‌ها سى هزار نفر بودند پس آب ریختن در روز نوروز سنت قدیمى گردید، اما هیچ‌کس علت آن را نمی‌داند مگر راسخان در علم و آن اولین روز از سال ایرانیان است. (1)
نکته‌ای که در این روایت وجود دارد، این است که با بررسی‌های دقیق نجومی و همچنین بررسی سایر روایات، مشخص می‌شود که عید غدیر در هجدهم ماه ذی‌حجه مطابق با 28 اسفند واقع شده و در فروردین اتفاق نیفتاده است. در حدیث دیگری آمده است:
روایت شده از معلى که گفت: وارد شدم بر امام صادق علیه‌السلام در بامداد روز نوروز پس (حضرت) فرمودند: اى معلى آیا این روز را مى‏شناسى؟ گفتم: نه. ولی روزی است که ایرانیان از آن تجلیل می‌کنند و در آن به همدیگر تبریک گفته و دعاى خیر می‌کنند. فرمود: این‌چنین نیست. قسم به خانه کهن (کعبه) که در دل (شهر) مکه است برای این روز یک امر قدیمى است که آن را براى تو تفسیر می‌کنم تا از آن مطلع شوی. پس گفتم: این علمى را که نزد شما را فرا گیرم براى من دوست‌داشتنی‌تر است از این‌که تا ابد زندگى کنم و خداوند دشمنان شما را نابود کند. فرمود: اى معلى روز نوروز همان روزی است که خداوند در آن از بندگانش عهد گرفت که او را عبادت کنند و هیچ‌چیزی را شریک او ندانند و این‌که به رسولان و انبیاء و اولیایش ایمان بیاورند و آن اولین روزی است که خورشید در آن طلوع کرده و بادهاى باردار کننده در آن وزیده است و گل‌ها و شکوفه‌های زمین آفریده شده است؛ و آن روزی است که کشتى نوح علیه‌السلام به کوه جودى قرار گرفته؛ و آن روزى است که در آن قومى که از ترس مرگ از خانه‌های خود خارج شدند و آن‌ها هزارها نفر بودند پس خداوند آن‌ها را میراند و سپس آن‌ها را در این روز زنده کرد؛ و آن روزی است که جبرئیل بر پیامبر (صلی‌الله علیه و آله) نازل گردید؛ و آن همان روزی است که ابراهیم (علیه‌السلام) بت‌های قوم خود را شکست؛ و آن همان روزی است که رسول خدا (صلی‌الله علیه و آله) امیرالمؤمنین على (علیه‌السلام) را بر دوش خود سوار کرد تا بت‌های قریش را از بالاى خانه خدا به پائین انداخت و آن‌ها را خرد کرد. (2)
مطابق بررسی‌ها، تاریخ فتح مکه و شکسته شدن بت‌ها توسط امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) در ماه رمضان مطابق با دی ماه بوده است. با کنار هم گذاشتن این دو روایت مشخص می‌شود که اتفاقات نقل شده در این احادیث در دو تاریخ جداگانه قمری (رمضان و ذی‌حجه) و در غیر ماه فروردین به وقوع پیوسته‌اند؛ بنابراین منظور از نوروز در روایات، مفهومی کلی غیر از عید نوروز ایرانی است که در ابتدای فروردین برگزار می‌شود.
ب) تائید فرهنگ نوروز در روایات
در برخی احادیث آمده که اهل‌بیت (علیهم‌السلام) سفارش می‌کردند که همه ایام سال مانند نوروز باشید:
أُتِیَ عَلِیٌّ (علیه‌السلام) بِهَدِیَّهِ النَّیْرُوزِ فَقَالَ (علیه‌السلام) مَا هَذَا قَالُوا یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ الْیَوْمُ النَّیْرُوزُ فَقَالَ (علیه‌السلام) اصْنَعُوا لَنَا کُلَّ یَوْمٍ نَیْرُوزاً. (3)
به على علیه‌السلام هدیه نوروزى عطا شد، فرمود: این (هدیه) چیست؟ گفتند: یا امیرالمؤمنین (هدیه) روز نوروز است؛ پس على (علیه‌السلام) فرمود: «هر روز را براى ما نوروز بسازید».
حدیث دیگری نیز از این امام (علیه‌السلام) وجود دارد:
رُوِیَ أَنَّهُ قَالَ علیه‌السلام نَیْرُوزُنَا کُلُّ یَوْمٍ. (4)
از امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) روایت‌ شده: هر روز ما نوروز است.
در روایتی دیگر از پیامبر (صلی‌الله علیه و آله) نقل شده است که به آن حضرت پالوده هدیه دادند، فرمود: به چه مناسبت است؟ گفتند: به مناسبت روز نوروز، فرمود: اگر قدر بدانید پس هر روزى نوروز است. (5)
این روایات به روشنی نشان می‌دهند که نوروز در نزد اهل‌بیت (علیهم‌السلام) منحصر در روز خاصی نبوده و هر روز می‌تواند برای همگان مایه خوشحالی و شادی بوده و باعث انجام کارهای خیر و خوب شود. نوروز در فرهنگ احادیث در واقع آداب و رسوم خوبی است که در بین مردم وجود داشته است. از این رسوم می‌توان به هدیه دادن و صله رحم نام برد؛ بنابراین با توجه به روایات، اهل‌بیت (علیهم‌السلام) به دنبال تأیید کارهای شایسته‌ای بودند که مردم در ایام ابتدای سال خورشیدی انجام می‌دادند. بر اساس احادیث معصومان (علیهم‌السلام)، نوروز مرسوم در ایران به دلیل این که دارای آداب خاصی است که آن آداب مورد تأیید اسلام است، پس برگزاری آن هیچ اشکالی ندارد و می‌تواند مورد پذیرش اسلام باشد.
ج) عدم تائید عید نوروز
بیان شد که اهل‌بیت (علیهم‌السلام) به دنبال گسترش آداب و رسوم خوب نوروزی بودند. در عین حال ایشان هیچ‌گاه نوروز را به عنوان عید معرفی نکردند. در روایتی از پیامبر (صلی‌الله علیه و آله) نقل شده:
إِنَّ اللَّهَ أَبْدَلَکُمْ بِیَوْمَیْنِ یَوْمَیْنِ بِیَوْمِ‏ النَّیْرُوزِ وَ الْمِهْرَجَانِ الْفِطْرَ وَ الْأَضْحَى. (6)
خدا دو روز را جایگزین دو روز کرده است. عید فطر و قربان را به جای نوروز و مهرگان.
این روایت نشان می‌دهد که پیامبر (صلی‌الله علیه و آله) در پی جایگزینی عیدهای اسلامی فطر و قربان با عیدهای سنتی مانند نوروز و مهرگان بودند.
در حدیثی دیگر آمده است:
منصور دوانیقی از حضرت موسی بن جعفر (علیه‌السلام) درخواست نمود تا در عید نوروز به جای او دیدارکنندگان را پاسخ گوید و هدیه‌های نوروزی را که برای منصور می‌آوردند تحویل بگیرد. حضرت کاظم (علیه‌السلام) در جواب فرمود: من در بررسی احادیث جدم رسول خدا (صلی‌الله علیه و آله) تأییدی نسبت به این روز ندیده‌ام و این روز از سنت‌های ایرانیان است که اسلام آن را محو نموده است و مباد آن روزی که من زنده کننده رسم‌هایی باشم که به ‌وسیله اسلام ازمیان‌رفته است. منصور گفت: ما نیز قصد زنده کردن آن سنن را نداریم؛ تنها به دلیل اداره نظامیان و دلداری سربازان به این کار اقدام می‌کنیم. اکنون از شما خواهش می‌کنم و شما را به خدای بزرگ سوگند می‌دهم که این پیشنهاد را بپذیری و حضرت پذیرفت... . (7)
در این روایت نیز امام کاظم (علیه‌السلام) نوروز را به‌عنوان یکی از اعیاد تائید ولی در عین حال قبول کردند تا با افراد دیدار کنند و هدیه‌های آن‌ها را بپذیرند. پس این روایت نیز در راستای تائید نکردن نوروز به عنوان عید و در عین حال پذیرش فرهنگ نوروزی مانند هدیه دادن و دید و بازدید است. البته دو روایت اخیر از جهت سند معتبر نیستند و در منابع معتبر و متقدم شیعه نیز نقل نشده‌اند.
نتیجه‌گیری
با بررسی روایات اهل‌بیت (علیهم‌السلام) در موضوع نوروز، ایشان به‌صورت کامل به تائید نوروز نپرداخته‌اند، بلکه فرهنگ نوروزی که در بین ایرانیان رواج داشته را مورد تائید قرار داده‌اند. این فرهنگ شامل دیدوبازدیدها، دادن هدیه و سایر اعمال خوبی است که مورد تائید دین اسلام است؛ بنابراین مطابق روایات، خوب است که افراد نه فقط در ایام نوروز بلکه در سایر روزهای سال نیز شاد باشند و به صله‌رحم، کمک به یکدیگر و اطعام دیگران بپردازند.
پی‌نوشت‌ها:
1. ابن أبی جمهور، محمد بن زین‌الدین، عوالی اللئالی العزیزیه فی الأحادیث الدینیه، محقق / مصحح: عراقى، مجتبى‏، قم: دار سید الشهداء للنشر، 1405 ق، ج‏3، ص 41.
2. همان، ج‏3، ص 42.
3. ابن‌بابویه، محمد بن على‏، من لا یحضره الفقیه، محقق / مصحح: غفارى، علی‌اکبر، قم: دفتر انتشارات اسلامى‏، 1413 ق، ج‏3، ص 300.
4. همان.
5. ابن حیون، نعمان بن محمد مغربى‏، دعایم الإسلام، محقق / مصحح: فیضى، آصف‏، قم: مؤسسه آل البیت (علیهم‌السلام)‏، 1385، ج‏2، ص 326.
6. نورى، حسین بن محمدتقی، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، محقق / مصحح: مؤسسه آل البیت (علیهم‌السلام)، قم: مؤسسه آل البیت (علیهم‌السلام)، ‏1408 ق، ج‏6، ص 153.
7. ابن شهر آشوب مازندرانى، محمد بن على‏، مناقب آل أبی طالب (علیهم‌السلام)، محقق / مصحح: ندارد، قم: 1379 ق، ج‏4، ص 318.
 

شهید دارای بالاترین درجه و جایگاه بشری است از همین رو هرکسی توفیق دستیابی به این مقام را نمی‌یابد.
ارزش شهید و شهادت

پرسش:
ارزش و مقام شهید و شهادت در روایات چگونه بیان شده است؟
 

پاسخ:

در روایات دینی برای شهید مقام بسیار والایی بیان‌شده است زیرا او از مهم‌ترین سرمایه خود یعنی نفس و جان خویش ایثار می‌کند؛ ازاین‌رو خدای متعال نیز بالاترین جایگاه را به او عنایت فرموده است. جمع‌آوری همه روایاتی که در تعریف و بیان  مصادیق شهید، احکام شهید، جایگاه و مقام شهادت و آثار و برکات دنیوی و اخروی شهید و شهادت آمده است می‌تواند مجموعه‌ای سترگ و کتابی بزرگ را پدید آورد اما اکنون در اینجا به مناسبت سؤالی که مطرح گردیده، فقط  تعدادی از روایاتی که به ارزش و مقام شهید اشاره نموده‌اند، اشاره می‌شود.

الف. دارا بودن بالاترین مقام بین بندگان

شهدا بالاترین مقام و جایگاه را بین بندگان خداوند دارا می‌باشند. در روایات فراوانی، شهادت به‌عنوان معیار ارزش و عظمت برخی کارها معرفی‌شده است. عظمت مقام شهادت سبب شده که اولیاء بزرگ الهی آرزوی شهادت کنند.

رسول‌الله صلی‌الله علیه و آله فرمودند:

«وَالَّذى نَفسْى بِیَدِهِ -لَوْلا اَنَّ رِجالاً مِنَ الْموُمِنینَ لاتَطیبُ اَنْفُسُهُمْ- لَـوَدَدْتُ اَنّى اُقْتَـلْ فى سَبْیلِ اللّهِ، ثُمَّ اُحْـیا ثُمَّ اُقْتَلْ ثُمَّ اُحْیا ثُمَّ اُقْتَلْ، ثُمَّ اُحْیا ثُمَّ اُقْتَلْ؛ قسم به آنکه جانم به دست اوست -اگر نبود اینکه جمعى از مؤمنین خوش ندارند- دوست داشتم که در راه خدا نه یک‌بار و دو بار که چندین بار زنده گشته و بار دیگر کشته گردم». (1)

بهشت جایگاهی است که مؤمنان در آرزوی ورود به آن را دارند، پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله فرمودند:

«هیچ‌یک از بهشتیان پس از ورود به بهشت آرزوی خروج از آن را دیگر نخواهند داشت مگر شهید که با مشاهده آن‌همه مقامات و کراماتی که خداوند بر او ارزانی داشته آرزو می‌کند به دنیا برگردد و ده مرتبه زنده و کشته شود». (2)

شهادت مقامی است که برتر از آن نیکی یافت نمی‌شود همچنان که نبی اعظم صلی‌الله علیه و آله فرمودند:

«فَوْقَ‏ کُلِ‏ بِرٍّ بِرٌّ حَتَّى یُقْتَلَ الرَّجُلُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَإِذَا قُتِلَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَلَیْسَ فَوْقَهُ بِر؛ بالاتر از هر نیکی، نیکی دیگری وجود دارد تا اینکه شخص در راه خدا کشته شود، پس هنگامی‌که در راه خداوند بلندمرتبه به شهادت رسید، هیچ عمل نیکی برتر از آن نیست». (3)

ب. بالاترین و بهترین مرگ

آرزوی همه افراد این است که مرگ خوبی داشته باشند و عاقبت‌به‌خیر گردند. به تعبیر امیرالمؤمنین علیه‌السلام «از مرگ راه فرار و گریزی نیست، کسی که کشته نشود (بالاخره) خواهد مُرد، (آری) بهترین مرگ‌ومیرها کشته شدن در راه خداست». (4)

بر اساس روایات معصومان علیهم السلام، شهید بهترین مرگ را دارد، امام صادق علیه‌السلام فرموده است:

«أَشْرَفَ‏ الْمَوْتِ‏ قَتْلُ الشَّهَادَه؛ برترین مرگ، شهادت است». (5)

ج. اولین وارد شونده به بهشت

بر اساس روایات دینی، شهید اولین کسی است که به بهشت وارد می‌شود در روایتی از رسول خدا صلی‌الله علیه و آله آمده است:

«أَوَّلُ مَنْ‏ یَدْخُلُ‏ الْجَنَّهَ الشَّهِید؛ اولین کسی که به بهشت داخل می‌شود شهید است». (6)

علاوه بر آنکه شهدا اولین افرادی هستند که وارد بهشت می‌شوند، مقام آن‌ها نیز قابل‌مقایسه با دیگران نخواهد بود همچنان که پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله فرمودند:

«خداوند مجاهد فی سبیل الله را صد درجه در بهشت بالاتر از دیگران رفعت می‌دهد که فاصله میان هر دو درجه از زمین تا آسمان است». (7)

د. پاک شدن از گناهان

کسی که می‌خواهد مقام شفاعت یابد باید خودش از گناه و معصیت پاک باشد بنابراین شهید اگر گناهی هم بر عهده او باشد با ریختن اولین قطره خون او گناهانش پاک می‌گردد. قرآن کریم در آیه 195 سوره آل‌عمران می‌فرماید:

«آنان که از وطن خود هجرت کردند و از دیار خود بیرون رانده شدند و در راه خدا رنج کشیدند، جهاد کردند و کشته شدند، همانا بدی‌های آنان را می‌پوشانیم و آنان را به بهشت‌هایی که از زیر درختان آن نهرهای آب، جاری و روان است، داخل می‌کنیم و این پاداشی است از جانب خدا و پاداشی که از جانب خدا باشد نیکوست».

در این آیه اشاره شد که خداوند همه بدی‌های کشته‌شدگان در راه خدا را نادیده می‌گیرد و به علاوه از جانب خود به آنان نیکوترین پاداش را عطا می‌کند. در همین رابطه از امام صادق علیه‌السلام نقل‌شده است که:

«مَنْ‏ قُتِلَ‏ فِی‏ سَبِیلِ‏ اللَّهِ‏ لَمْ یُعَرِّفْهُ اللَّهُ شَیْئاً مِنْ سَیِّئَاتِهِ؛ کسی که در راه خدا کشته شود خداوند هیچ‌یک از گناهان و بدی‌هایش را به او نشان نمی‌دهد». (8)

 از این حدیث مشخص می‌شود که شهید دارای چه مقامی است که خداوند حتی گناهان او را به خود آن شخص هم نشان نمی‌دهد تا خجالت نکشد و از رفتارهای ناشایستی که داشته، شرمنده نگردد.

ه. دارنده مقام شفاعت

شفاعت، از مسلّمات دین مبین اسلام به شمار مى‏رود و در این زمینه علاوه بر آیات متعدد قرآن، روایات فراوانى از طریق شیعه و سنّى از رسول اکرم صلی‌الله علیه و آله و ائمه علیهم‌السلام نقل گردیده است. این مقام فقط بر افراد خاصی داده می‌شود؛ شهید ازجمله افرادی است که به مقام شهادت نائل می‌شود. در روایتی از رسول خدا صلی‌الله علیه و آله آمده است:

«ثَلَاثَهٌ یَشْفَعُونَ إِلَى اللَّهِ یَوْمَ الْقِیَامَهِ فَیُشَفِّعُهُمُ‏: الْأَنْبِیَاءَ، ثُمَّ الْعُلَمَاءَ، ثُمَّ الشُّهَدَاءَ؛ سه گروه هستند که در روز قیامت مقام شفاعت دارند و دیگران را شفاعت می‌کنند: انبیاء و پیامبران الهی، عالمان دینی و شهدا».(9)

نتیجه

از منظر آموزه‌های دینی، شهید دارای بالاترین درجه و جایگاه بشری است از همین رو هرکسی توفیق دستیابی به این مقام را نمی‌یابد. شهادت، بهترین نوع مرگ است و شهید با ریختن خونش از تمام گناهان پاک می‌گردد، لذا اولین وارد شونده به بهشت اوست و نه‌تنها خودش وارد بهشت می‌شود؛ بلکه می‌تواند دیگران را نیز شفاعت نماید. البته مواردی که بیان شد فقط قسمت اندکی از مجموعه آیات و روایات در فضیلت شهید و جایگاه و مقام شهادت بود.

کلیدواژه: شهید، شهادت، مقام شهید، ارزش شهید

پی‌نوشت:

  1. بخاری، محمد بن اسماعیل ابوعبدالله، صحیح البخاری، تحقیق: مصطفی دیب البغا، بیروت: دار ابن کثیر، چاپ سوم، 1407 ق، ج 4، ص 21.
  2. نورى، حسین بن محمدتقی، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل‏، محقق / مصحح: مؤسسه آل البیت علیهم‌السلام، قم: مؤسسه آل البیت علیهم‌السلام، چاپ اول‏، 1408 ق، ج‏11، ص 13.
  3. ابن‌بابویه، محمد بن على‏، الخصال، محقق/مصحح: غفارى، علی‌اکبر، قم، جامعه مدرسین‏، چاپ اول، 1362 ش، ج 1، ص 9.
  4. ابن أبی الحدید، عبدالحمید بن هبه الله، شرح نهج‌البلاغه، محقق / مصحح: ابراهیم، محمد ابوالفضل‏، قم: مکتبه آیه الله المرعشی النجفی‏، چاپ اول، 1404 ق، ج‏1، ص 306.
  5. ابن‌بابویه، محمد بن على‏، من لا یحضره الفقیه‏، محقق/مصحح: غفارى، علی‌اکبر، قم، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم‏، چاپ دوم، 1413 ق، ج 2، ص 404.
  6. ورام بن أبی فراس، مسعود بن عیسى‏، مجموعه ورّام‏، قم، مکتبه فقیه‏، چاپ اول، 1410 ق، ج 2، ص 121.
  7. نورى، حسین بن محمدتقی، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل‏، همان، ج ١١، ص ١٨.
  8. کلینى، محمد بن یعقوب‏، الکافی، محقق/مصحح: غفارى علی‌اکبر و آخوندى، محمد، تهران، دارالکتب الإسلامیه، چاپ چهارم، 1407 ق، ج 5، ص 54.
  9. حمیرى، عبدالله بن جعفر، قرب الاسناد، محقق/مصحح: مؤسسه آل البیت علیهم‌السلام، قم، مؤسسه آل البیت علیهم‌السلام چاپ اول، 1413 ق، ص 64.

در برخی روایات جایگاه این شب را هم‌سطح شب‌های قدر دانسته‌اند، البته این بدان معنا نیست که نیمه شعبان شب قدر است امّا عبادات متعددی برای نیمه شعبان ذکر شده است.

پرسش:
برخی از افراد در نیمه شعبان، احیا می‌گیرند و آن را جزء شب‌های قدر می‌دانند، آیا چنین نظری بر اساس روایات است؟ و اعمال خاصی در روایات برای شب و روز نیمه شعبان سفارش شده است؟
 

پاسخ:
مقدمه
ماه شعبان یکی از ایام ویژه برای عبودیت در اسلام محسوب می‌شود. قله ایام ماه شعبان در نیمه آن است که فضیلت بسیاری توسط اهل‌بیت علیهم‌السلام برای آن بیان شده است. شاید تصور عموم مردم نسبت به فضیلت این شب، مناسبت میلاد امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف باشد که جستجوی ساده در روایات نشان می‌دهد، جایگاه معنوی این شب پیش از ولادت حضرت در سال 255 قمری، در کلمات معصومان علیهم‌السلام نمایان بوده و هم‌زمانی این میلاد، بر ارزش نیمه شعبان افزوده است. عباداتی مانند احیاء، نماز و ... برای این ایام معین شده که در ادامه به برخی از آن‌ها اشاره خواهد شد.
الف) جایگاه نیمه شعبان
روایات متعددی وجود دارد که به بیان فضایل شب و روز نیمه شعبان پرداخته‌اند. یکی از زیباترین روایات، کلامی است از امام صادق، علیه¬‏السلام، روایت‌شده که پدر بزرگوارشان در پاسخ کسی که از فضیلت شب نیمه شعبان از ایشان پرسیده بود فرمودند:
هِیَ أَفْضَلُ لَیْلَهٍ بَعْدَ لَیْلَهِ الْقَدْرِ فِیهَا یَمْنَحُ اللَّهُ الْعِبَادَ فَضْلَهُ وَ یَغْفِرُ لَهُمْ بِمَنِّهِ فَاجْتَهِدُوا فِی الْقُرْبَهِ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى فِیهَا فَإِنَّهَا لَیْلَهٌ آلَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى نَفْسِهِ أَنْ لَا یَرُدَّ فِیهَا سَائِلًا مَا لَمْ یَسْأَلِ اللَّهِ مَعْصِیَهً وَ إِنَّهَا اللَّیْلَهُ الَّتِی جَعَلَهَا اللَّهُ لَنَا أَهْلَ الْبَیْتِ بِإِزَاءِ مَا جَعَلَ لَیْلَهَ الْقَدْرِ لِنَبِیِّنَا صلی‌الله علیه و آله ...(1)
این شب برترین شب‌ها بعد از شب قدر است، خداوند در این شب فضلش را بر بندگان جاری می‏سازد و از منّت خویش گناهان آنان را می‏بخشد، پس تلاش کنید که در این شب به خدا نزدیک شوید. همانا این شب، شبی است که خداوند به وجود خود سوگند یاد کرده که در آن درخواست‌کننده‌ای را، مادام که درخواست گناه نداشته باشد، از درگاه خود نراند. این شب، شبی است که خداوند آن را برای ما خاندان قرار داده است، همچنان که شب قدر را برای پیامبر ما، صلی‌الله ‏علیه ‏وآله، قرار داده است.
در این روایت به‌روشنی جایگاه شب نیمه شعبان بیان شده و جایگاهی شبیه به شب قدر برای آن ترسیم شده است. البته این بدان معنا نیست که شب نیمه شعبان جزو شب‌های قدر باشد، بلکه در فضای بیان فضیلت، آن را همسنگ شب‌های قدر دانسته است؛ به عبارت دیگر، شب نیمه شعبان از جنبه‌هایی مانند نزول برکات، غفران و بخشش گناهان، استجابت دعاها و ... همانند شب قدر خواهد بود.
هم‌زمانی نیمه شعبان با ولادت حضرت صاحب‌الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف نیز شرافت و جایگاه آن را دو چندان نموده است چنانکه در یکی از دعاهای وارده در این شب چنین آمده است:
وَ هُوَ اللَّهُمَّ بِحَقِّ لَیْلَتِنَا هَذِهِ وَ مَوْلُودِهَا وَ حُجَّتِکَ وَ مَوْعُودِهَا الَّتِی قَرَنْتَ إِلَى فَضْلِهَا فَضْلًا ... . (2)
بار خدایا تو را می‏خوانیم به‌حق این شب و مولود آن و به‌حق حجّتت و موعود این شب که فضیلتی دیگر بر فضیلت آن افزودی ... .
ب) اعمال نیمه شعبان
برای این شب بابرکت، اعمالی نیز سفارش شده است که در ادامه به برخی از آن‌ها اشاره می‌شود.
1. احیاء
شب‌زنده‌داری یکی از عبادات شیعی است که برای برخی ایام خاص توجه بیشتری به آن شده است. یکی از این ایام، شب نیمه شعبان است که نسبت به بیداری و مشغول بودن به عبادات در این شب تأکید شده است برای نمونه امیر مؤمنان علیه‌السلام، در روایتی چنین می‌فرمایند که: در شگفتم از کسی که چهار شب از سال را به بیهودگی بگذراند؛ شب عید فطر، شب عید قربان، شب نیمه شعبان و اولین شب از ماه رجب. (3)
همچنین زمانی که امیر مؤمنان علیه‌السلام دعای جناب خضر یا همان دعای کمیل را به صحابی خود، کمیل بن زیاد، آموختند، شب نیمه شعبان و شب‌های جمعه را به‌عنوان زمان اختصاصی خواندن این دعا معرفی کردند و درباره شب نیمه شعبان چنین فرمودند:
هیچ بنده‏ای نیست که این شب را احیاء دارد و در آن دعای خضر بخواند، مگر آنکه دعای او اجابت شود. (4)
بر این اساس بیداری در این شب، وسعت زمانی را برای انجام دیگر عبادات مخصوص آن، فراهم نموده تا مؤمنان نهایت استفاده و بهره را از شب و روز نیمه شعبان ببرند.
2. ذکر
یکی از اعمال وارده در شب نیمه شعبان، ذکرها و تسبیحاتی است که در کلمات اهل‌بیت علیهم‌السلام گزارش‌شده مانند:
فَاجْتَهِدُوا فِی الدُّعَاءِ وَ الثَّنَاءِ عَلَى اللَّهِ تَعَالَى فَإِنَّهُ مَنْ سَبَّحَ اللَّهَ تَعَالَى فِیهَا مِائَهَ مَرَّهٍ وَ حَمِدَهُ مِائَهَ مَرَّهٍ وَ کَبَّرَهُ مِائَهَ مَرَّهٍ وَ هَلَّلَهُ مِائَهَ تَهْلِیلَهٍ غَفَرَ اللَّهُ لَهُ مَا سَلَفَ مِنْ مَعَاصِیهِ وَ قَضَى لَهُ حَوَائِجَ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَهِ مَا الْتَمَسَهُ وَ مَا عَلِمَ حَاجَتَهُ إِلَیْهِ وَ إِنْ لَمْ یَلْتَمِسْهُ مِنْهُ تَفَضُّلًا عَلَى عِبَادِه. (5)
پس بر دعا و ثنای بر خداوند تعالی بکوشید که هر کس در این شب صد مرتبه خداوند را تسبیح گوید، صد مرتبه حمدش را بر زبان جاری سازد، صد مرتبه زبان به تکبیرش گشاید و صد مرتبه ذکر یگانگی (لا اله الا اللّه) او را به زبان آورد، خداوند از سر فضل و احسانی که بر بندگانش دارد، همه گناهانی را که او انجام داده بیامرزد و درخواست‌های دنیوی و اخروی او را برآورده سازد، چه درخواست‌هایی که بر خداوند اظهار کرده و چه درخواست‌هایی که اظهار نکرده و خداوند با علم خود بر آن‌ها واقف است... .
3. نماز و دعا
نمازها و دعاهای متعددی برای این شب وارد شده که از منابع مختلف به دست ما رسیده است. (6) شیخ عباس قمی در بخش مربوط به اعمال شب نیمه شعبان بخشی از این نمازها و دعاها را گزارش کرده که می‌توان به کتاب مفاتیح‌الجنان مراجعه نمود.
4. زیارت
یکی از بهترین اعمال و عبادات در این شب، زیارت حضرت اباعبدالله علیه‌السلام است. برای نمونه از امام رضا علیه‌السلام پرسیدند که چه زمانی برای زیارت امام حسین علیه‌السلام خوب است که حضرت در پاسخ نیمه رجب و شعبان را معرفی کردند. (7) همچنین امام صادق علیه‌السلام در فضیلت زیارت نیمه شعبان چنین فرموده‌اند:
إِذَا کَانَ النِّصْفُ مِنْ شَعْبَانَ نَادَى مُنَادٍ مِنَ الْأُفُقِ الْأَعْلَى زَائِرِی الْحُسَیْنِ علیه‌السلام ارْجِعُوا مَغْفُوراً لَکُمْ ثَوَابُکُمْ عَلَى اللَّهِ رَبِّکُمْ وَ مُحَمَّدٍ نَبِیِّکُمْ. (8)
هنگامی‌که نیمه شعبان فرامی‌رسد، منادی‌ای از افق بالا ندا می‌دهد: اى زائران قبر حسین! آمرزیده بازگردید که پاداشتان، بر عهده خدایتان و پیامبرتان محمد است.
البته این زیارت برای کسانی که امکان حضور در حرم مطهر ایشان را ندارند، می‌تواند از راه دور و با خواندن زیارت‌نامه محقق شود.
نتیجه:
شب و روز نیمه شعبان از فضیلت و ارزش برخوردار است و از ایام ویژه برای عبادت محسوب می‌شود. در برخی روایات جایگاه این شب را هم‌سطح شب‌های قدر دانسته‌اند، البته این بدان معنا نیست که نیمه شعبان شب قدر است، بلکه گویای این است که بخشی از خصوصیات و برکات شب‌های قدر در این شب نیز قابل‌دسترسی است. بر همین اساس در روایات رسیده از معصومان علیهم‌السلام، عبادات متعددی برای نیمه شعبان ذکر شده است که عمده آن‌ها احیاء (شب‌زنده‌داری)، ذکر، دعا و نمازهای خاص است. زیارت امام حسین علیه‌السلام نیز در نیمه شعبان نیز از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است.
پی‌نوشت‌ها:
1. سید ابن طاووس، رضی الدین علی، الاقبال بالاعمال الحسنه، تهران: دارالکتب الإسلامیه‏، چاپ دوم، 1409 ق، ج 2، ص 695.
2. همان، ج 2، ص 705.
3. مجلسى، محمدباقر‏، بحارالانوار، محقق / مصحح: جمعى از محققان‏، بیروت: دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1403 ق، ج ۹۸، ص ۸۷.
4. طوسى، محمد بن الحسن، مصباح المتهجّد و سلاح المتعبّد، ‏بیروت: مؤسسه فقه الشیعه، چاپ اول، 1411 ق‏، ج 2، ص 844.
5. سید ابن طاووس، رضی الدین علی، الاقبال بالاعمال الحسنه، تهران: دارالکتب الإسلامیه‏، چاپ دوم، 1409 ق، ج 2، ص 695.
6.  کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران: اسلامیه، چاپ چهارم، 1407 ق، ج 3، ص 469.
7. طوسى، محمد بن الحسن‏، تهذیب الأحکام (تحقیق خرسان)، تهران: دارالکتب الإسلامیه‏، چاپ چهارم، 1407 ق، ج 6، ص 48.
 

اعتکاف از عبادات مستحبی است که مورد تأکید معصومان علیهم‌السلام بوده و بر اساس گزارش‌های، رسول خدا صلی‌الله علیه و آله، در دهه پایانی ماه مبارک رمضان معتکف بودند

پرسش:

اعتکاف در ایام البیض (سه روز از ماه رجب) بدعت صفویه است؛ چرا اینقدر بر این سنت صفوی اصرار دارید؟!

مقدمه

اعتکاف یکی از شاخص‌ترین نمادهای عبودیت و دنیا گریزی در اسلام به شمار می‌رود که معصومان علیهم‌السلام نسبت به آن توجه ویژه‌ای داشته‌اند. این عبادت از نظر چگونگی، زمان و مکان دارای احکام و آداب خاصی است. البته این عبادت از نظر زمان، محدود به وقت خاصى نیست، تنها به این دلیل که یکی از لوازم اعتکاف روزه گرفتن است، باید در زمانى معتکف شد که شرعاً بتوان روزه گرفت و منعی وجود نداشته باشد. بر اساس سیره پیامبر اسلام صلی‌الله علیه وآله بهترین زمان براى اعتکاف، دهه آخر ماه مبارک رمضان است. امروزه در کشور ایران عموماً این عبادت در میانه ماه رجب و اصطلاحاً در «ایام البیض» پرشورتر برگزار می‌شود.

الف) زمان اعتکاف

همان‌طور که اشاره شد، در هر زمانی که روزه گرفتن صحیح باشد می‌توان معتکف شد یعنی اگر خود معتکف منعی برای روزه گرفتن نداشته باشد مانند اینکه مسافر نباشد و یا عذر شرعی نداشته باشد می‌تواند اعتکاف را برگزار کند. همچنین موانعی دیگر مانند اینکه در روزهای حرام مانند عید فطر و قربان نیز نمی‌توان معتکف شد، چراکه روزه گرفتن در این روزها، حرام است.

حداقل روزهایی که می‌توان معتکف شد نیز سه روز است که در طول این مدت، موانعی که اشاره شد نباید وجود داشته باشد. در سیره معصومان علیهم‌السلام نیز گزارش‌هایی درباره اعتکاف ایشان وجود دارد که غالباً اشاره‌ای به زمان آن نشده است؛ تنها در سیره رسول خدا صلی‌الله علیه و آله به این مسئله پرداخته شده مانند:

کَانَ رَسُولُ اللَّهِ إِذَا کَانَ الْعَشْرُ الْأَوَاخِرُ اعْتَکَفَ فِی الْمَسْجِدِ وَ ضُرِبَتْ لَهُ قُبَّهٌ مِنْ شَعْرٍ وَ شَمَّرَ الْمِئْزَرَ وَ طَوَى فِرَاشَهُ؛ (1)

زمانی که دهه آخر ماه مبارک رمضان می‌شد، پیامبر اکرم صلی‌الله‌ علیه ‌وآله در مسجد معتکف می‌شدند و خیمه‌ای از جنس مو برای ایشان برپا می‌کردند و حضرت دامن به کمر می‌بست و بسترشان را جمع می‌کردند.

و یا در روایت دیگری، حضرت چنین تصریح می‌فرمایند:

اِعْتِکافُ عَشْرٍ فِی‏ شَهْرِ رَمَضانَ یَعْدِلُ حَجَتَیْنِ وَ عُمْرَتَیْنِ؛ (2)

ده روز اعتکاف در ماه مبارک رمضان، معادل دو حج و دو عمره است.

روشن است که تلاش دیگر معصومان، زنده نگه‌داشتن سیره جدشان بوده و به احتمال قوی، آنان نیز در همین ایام معتکف می‌شدند. با این حال، از کلام اهل بیت علیهم‌السلام نسبت به اعتکاف در دیگر زمان‌ها نهی نشده و معمولاً مساجد مهم اسلامی مانند مسجدالحرام و مسجدالنبی همیشه پذیرای اعتکاف کنندگان بوده و دستور خداوند درباره آماده‌سازی مسجدالحرام برای معتکفان، چنین است:

﴿وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَیْتَ مَثابَهً لِلنَّاسِ وَ اَمْناً وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهیمَ مُصَلًّى وَ عَهِدْنا إِلى‏ إِبْراهیمَ وَ إِسْماعیلَ أَنْ طَهِّرا بَیْتِیَ لِلطَّائِفینَ وَ الْعاکِفینَ وَ الرُّکَّعِ السُّجُودِ﴾؛ (3) و به ابراهیم و اسماعیل سفارش کردیم که خانه‌ام را براى طواف کنندگان، اعتکاف کنندگان، رکوع کنندگان و سجده‏ گزاران [از هر آلودگى ظاهرى و باطنى‏] پاکیزه کنید.

در این دستور که از طرف خداوند به حضرت ابراهیم و اسماعیل علیهما­السلام داده شده، برای عباداتی همچون اعتکاف زمانی بیان نشده و نشان از همیشگی بودن انجام این عمل در بیت‌الله دارد.

ب) اعتکاف در ماه رجب

آنچه امروزه در ایران مرسوم شده، اعتکاف در ایام البیض ماه رجب است. تاریخ و ریشه‌های این رسم، روشن نیست و نمی‌تواند به صراحت این مسئله را به صفویان نسبت داد. یکی از ویژگی‌های حکومت صفوی، بهره‌گیری از نظرات عالمان بزرگ در امور فرهنگی و .... کشور بوده که نام بزرگانی همچون، محقق کرکی، شیخ بهایی و علامه مجلسی در این بین، درخشان است. اگر بتوان اثبات کرد که اعتکاف در ماه رجب از این دوره آغاز شده، بی‌شک می‌توان آن را سیره عالمانه و نه یک شیوه حاکمانه دانست.

ایام البیض درواقع روزهای 13، 14 و 15 هر ماه قمری است و اختصاصی به ماه رجب ندارد. دلایل متفاوتی برای نام‌گذاری آن بیان‌شده اما در این زمان ماه، بیشترین روشنی و سفیدی را داراست که برخی معتقدند به همین دلیل چنین نامی برای این ایام انتخاب شده است. آنچه اهمیت دارد، تأکید روایات بر عبادات ویژه‌ای مانند روزه گرفتن و خواندن دعای مجیر در ایام البیض ماه رمضان است. (4)

ماه رجب نیز، یکى از ماه‌های حرام است و از روایات استفاده می‌شود که عبادت در ماه‌های حرام، نسبت به دیگر ماه‌ها از فضیلت بیشترى برخوردار است. همچنین یکی از عبادات ویژه ماه رجب که مورد تأکید معصومان علیهم‌السلام بوده، روزه گرفتن است. در روایتی از پیامبر اکرم صلی­الله علیه و آله چنین آمده است:

کسی سی روز رجب را روزه بگیرد، منادی از آسمان ندا می‌دهد: ای بنده خدا! گناهان گذشته‌‌ات آمرزیده شده است، کار خود را نسبت به آینده از سر بگیر. (5)

همچنین دستورالعملی که امام صادق علیه­السلام به «ام داوود» آموزش دادند، مربوط به ایام البیض ماه رجب است. از سوی دیگر، تقارن این زمان با ولادت امیر مؤمنان علیه­السلام و عبادات مربوط به این عید، شیعیان را برای معتکف شدن در ایام البیض ماه رجب تشویق نموده است.

جمع‌بندی

اعتکاف از عبادات مستحبی است که مورد تأکید معصومان علیهم‌السلام بوده و بر اساس گزارش‌های، رسول خدا صلی‌الله علیه و آله، در دهه پایانی ماه مبارک رمضان معتکف بوده‌اند. با این حال، منعی نسبت به انجام این عبادت در ایام دیگر سال وجود ندارد و امروزه در ایران، ایام البیض ماه رجب برای این عبادت شهرت یافته است. درصورتی‌که بتوان از نظر تاریخی، این شیوع را در زمان حکومت صفویان اثبات نمود باز هم ارتباطی با حاکمان صفوی ندارد و اگر اعتکاف در این دوران رونق بیشتری یافته، به‌واسطه تلاش عالمان بزرگ و پیروی مردم از شیوه ایشان بوده است. البته در سال‌های اخیر، اعتکاف در دهه پایانی ماه مبارک نیز در برخی از اماکن و عتبات متبرکه ایران، رواج پیدا کرده که حرکتی در راستای احیای سنت معصومان علیهم‌السلام محسوب می‌گردد.

کلیدواژه: اعتکاف، ایام البیض، ماه رجب، ام داوود

 

پی‌نوشت‌ها

1. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران: اسلامیه، چاپ چهارم، 1407 ق، ج 4، ص 175.

2. ابن‌بابویه، محمد بن على‏ (شیخ صدوق)، من لا یحضره الفقیه، محقق و مصحح: غفاری، علی‌اکبر، قم: دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه، چاپ دوم، 1413 ق، ج 2، ص 188.

3. سوره بقره، آیه 125.

4. کفعمی، ابراهیم بن علی، المصباح (جنه الأمان الواقیه و جنه الإیمان الباقیه)، ص 176، دار الرضی (زاهدی)، قم، چاپ دوم، 1405 ق، ص 495.

5. ابن‌بابویه، محمد بن على‏، الأمالی (للصدوق)، تهران‏: کتابچی، چاپ ششم‏، 1376 ش‏، ص 539.

صفحه‌ها