۱۴۰۲/۱۲/۲۱ ۱۰:۴۶ شناسه مطلب: 99197
همه مراجع: وقت نیت روزه رمضان از شب تا قبل از اذان صبح است و نیت روزه لازم نیست به زبان جاری شود همینکه بداند میخواهد برای انجام فرمان خداوند متعال روزه بگیرد کافی است.
همه مراجع: وقت نیت روزه رمضان از شب تا قبل از اذان صبح است و نیت روزه لازم نیست به زبان جاری شود همینکه بداند میخواهد برای انجام فرمان خداوند متعال روزه بگیرد کافی است.
پاسخ:
همه مراجع: روزى را كه انسان شك دارد آخر شعبان است يا اول رمضان، واجب نيست روزه بگيرد و اگر بخواهد روزه بگيرد چنانچه روزه قضا دارد نيت روزۀ قضا کند و الا نیت روزه مستحبی و... بنمايد؛ چنانچه بعد معلوم شود رمضان بوده، از رمضان حساب مىشود.
پرسش:
آیا معصومان علیهمالسلام سفارشی در مورد درختکاری و یا سفارشی در ترویج فرهنگ درختکاری دارند؟
پاسخ:
بر همگان پوشیده نیست که از احتیاجات اولیه زندگی بشریت، نیاز او به درخت است. تولید اکسیژن، بهرهبرداری از چوب و میوه فقط گوشهای از احتیاج انسانها به درخت است. به همین جهت همگان باید به این موضوع، حساس بوده و در ارتقا این فرهنگ کوشا باشند. توجه به درخت و ترویج درختکاری از موضوعاتی است که در اسلام نیز وجود داشته و اهلبیت علیهمالسلام در ضمن احادیثی به کاشت درخت سفارش نمودهاند. در ادامه برخی روایاتی که بیانگر این موضوع هستند ارائه خواهند شد:
1. توصیه اهلبیت علیهمالسلام به کاشتن درخت
معصومان علیهمالسلام به موضوع درختکاری اهمیت داده و در احادیثی به کاشتن درخت توصیه نمودهاند. در حدیثی از امام صادق علیهالسلام چنین نقلشده است: «سَأَلَهُ رَجُلٌ فَقَالَ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاکَ أَسْمَعُ قَوْماً یَقُولُونَ إِنَّ الزِّرَاعَهَ مَکْرُوهَهٌ فَقَالَ لَهُ ازْرَعُوا وَ اغْرِسُوا فَلَا وَ اللَّهِ مَا عَمِلَ النَّاسُ عَمَلًا أَحَلَّ وَ لَا أَطْیَبَ مِنْه؛ (1) مردی از امام علیهالسلام پرسید فدایت شوم، شنیدهام که برخی میگویند کشاورزی کاری مکروه است.»
امام علیهالسلام در پاسخ به او فرمودند: «زراعت کنید و درخت بکارید؛ به خدا سوگند که مردم شغلى حلالتر و پاکیزهتر از آن پیشه نکردهاند.»
این موضوع آنقدر مهم است که پیامبر صلیالله علیه و آله میفرمایند: «هر وقت عمر جهان به آخر رسیده و قیامت بخواهد بر پا شود و در دست یکی از شما نهال درختی باشد چنانچه بهقدر کاشتن آن فرصت باشد، باید آن را بکارد و از فرصت باقیمانده استفاده نماید.» (2)
یا در روایات دیگری کاشت درخت حتی پس از خروج دجال نیز توصیهشده است. (3) در حدیثی دیگر امام صادق علیهالسلام درخت را خلقتی برای انسانها دانسته و افراد را مکلف به درختکاری میداند: «خُلِقَ لَهُ الشَّجَرُ فَکُلِّفَ غَرْسَهَا وَ سَقْیَهَا وَ الْقِیَامَ عَلَیْهَا؛ (4) درخت براى او (انسان) آفریده شده است و او مکلّف است که آن را در زمین بنشاند و آب دهد و به آن رسیدگى کند.»
بنابراین نهتنها کاشت درخت، بلکه رسیدگی، آبیاری و مواظبت بر آن نیز در سخن اهلبیت علیهمالسلام دارای اهمیت است.
2. تعریف و تمجید از درخت و طبیعت
از دیگر سخنان اهلبیت علیهمالسلام در راستای فرهنگ درختکاری، تمجید ایشان از باغ و درخت است. پیامبر اکرم صلیالله علیه و آله در حدیثی میفرمایند که: «بهترین مال، درختان و زراعت پربار است.» (5) همچنین در حدیثی دیگر از پیامبر بزرگوار اسلام روایتشده که بهترین ثروت، درخت خرمایی هست که محکم در خاک قرار دارد. (6)
در روایات دیگری نیز نگاه به طبیعت سبز و آب روان موجب جلای چشم و برطرف شدن خستگی دانسته شده است. (7) امام صادق علیهالسلام در سخنی دیگر میفرمایند: «نگریستن به گلهای رنگارنگ و درختان سرسبز و خرم، چنان لذتی به آدمی میبخشد که هیچ لذتی را با آن برابر نمیتوان کرد.» (8) نکتهی قابلتوجه اینکه شاید در نگاه اول سخنان بیانشده توصیهای ویژه در موضوع درختکاری محسوب نشود، ولی این احادیث میتواند انگیزهبخش مردم و کشاورزان در کاشت درخت و نگهداری از آن باشد و لذا دارای اهمیت است.
3. بیان فضیلت برای درختکاری و مذمت از بین بردن درختان
در برخی روایات، معصومان علیهمالسلام فضیلتهایی برای غرس کننده درخت بیان کردهاند. این احادیث میتواند نشاندهندهی نگاه مثبت اسلام به فرهنگ درختداری و درختکاری باشد. در برخی از این روایات درختکاری صدقهی جاریه دانسته شده (9) و درختکاری شغلی حلال و پاکیزه (10) و محبوب الهی (11) برشمرده شده است. همچنین احادیثی در مورد فضیلت آبیاری و نگهداری از درخت وجود دارد. (12)
علاوه بر موارد بیان شده، ایشان سخنانی در مذمت قطع بیرویه درختان و از بین بردن آنها نیز دارند. (13)
این روایات زیاد هستند و ارائه همه آنها در این نوشتار ممکن نیست. این سخنان امامان معصوم علیهمالسلام میتواند در گسترش فرهنگ درختکاری بسیار راهگشا و انگیزهبخش باشد.
4. سفارش اهلبیت علیهمالسلام درباره کار بر روی زمین
از دیگر سخنان اهلبیت علیهمالسلام، سفارشهای ایشان در مورد کار بر روی زمین است. این توصیهها هم مستقیم به درختکاری مرتبط نیستند ولی کار و تلاش بر روی زمینها میتواند بهوسیله درختکاری نیز محقق شود. لذا این روایات نیز میتوانند بهنوعی مشوقی برای فرهنگ درختکاری محسوب شوند. امام صادق علیهالسلام در حدیثی میفرمایند: «إِنَّ الرَّجُلَ خُلِقَ مِنَ الْأَرْضِ وَ إِنَّمَا هِمَّتُهُ فِی الْأَرْضِ؛ (14) همانا مرد از زمین خلق شده و همتش نیز بر کار روی زمین است.»
در حدیثی دیگر از پیامبر صلیالله علیه و آله فرمودند: «اُطلُبُو الرِّزقَ فِی خَبایَا الأرضِ؛ (15) رزق و روزی خود را از ژرفای زمین جستجو کنید.»
روایات در خصوص کار بر روی زمین منحصر در موارد بیانشده نیست و احادیث دیگری نیز در این زمینه وجود دارد. علاوه بر این، برخی احادیث بیانگر نهی از کمکاری در عرصه تلاش بر روی زمین هستند. امیرالمؤمنین علیهالسلام در روایتی چنین بیان میکنند: هر که باوجود داشتن آبوخاک نیازمند باشد، خدا [از رحمت خود] دورش میگرداند. (16)
همچنین برخی احادیث اشاره به نهی از فروش زمین دارد. مطابق این روایات افراد باید همواره در زمینهای خود به کار و تلاش بپردازند و تا حد امکان از فروش آنها خودداری به عملآورند. این احادیث نیز میتواند انگیزهبخش افراد برای نفروختن زمینهای حاصلخیز و در عوض کار و تلاش بر روی آنها باشد. یکی از فعالیتهایی که افراد در این زمینها انجام میدهند، درختکاری است.
امام صادق علیهالسلام در حدیثی میفرمایند: «کسى که بستان را مىخرد بهرهمند و کسى که آن را مىفروشد مالش بىبرکت مىشود.» (17)
همچنین ایشان در روایتی دیگر فرمودند: «در تورات نوشته شده است که هرکس زمین یا چاه آب خود را بفروشد و با بهایى که از آن مىگیرد زمین یا آبى نخرد، پولى که گرفته است بىبرکت مىشود. » (18)
البته باید دانست که نهی از نفروختن زمین، بهصورت مطلق نیست بلکه در احادیثی فروش زمین کشاورزی بهشرط خرید زمینی مثل همان زمین و یا ملکی بهتر، جایز شمرده شده است. (19)
نتیجه:
یکی از نیازهای بشر، احتیاج او به درخت است. این موضوع در اسلام نیز مهم بوده و احادیثی در توصیه به درختکاری وجود دارند. در این احادیث اهلبیت علیهمالسلام به کاشت و نگهداری از درخت سفارش نمودهاند. همچنین، ایشان در روایاتی به تعریف و تمجید از درخت و طبیعت نیز پرداختهاند. در کنار این، برخی احادیث بیانگر فضیلت درختکاری و مذمت از بین بردن درخت هستند.
این احادیث میتواند مشوق افراد در درختکاری باشد. همچنین روایاتی درباره کار و تلاش بر روی زمین و نهی از فروش زمینهای کشاورزی دارد. این احادیث اگرچه بهصورت مستقیم به درختکاری مرتبط نیست، اما میتواند در ترویج فرهنگ درختداری و درختکاری مؤثر باشد.
پی نوشت:
1 . کلینى، محمد بن یعقوب، الکافی، ج5، ص 260، ح 3.
2 . پاینده، ابوالقاسم، نهج الفصاحه (مجموعه کلمات قصار حضرت رسول صلیالله علیه و آله)، ص 267، ح 567.
3 . کلینى، محمد بن یعقوب، الکافی، ج5، ص 260، ح 3.
4 . مفضل بن عمر، توحید المفضل، ص 86.
5 . ابنبابویه، محمد بن على، معانی الأخبار، ص 292، ح 1.
6 . کلینى، محمد بن یعقوب، الکافی، ج5، ص 261، ح 6.
7 . ابن شعبه حرانى، حسن بن على، تحف العقول، ص 409.
8 . مفضل بن عمر، توحید المفضل، ص 154.
9 . ابنبابویه، محمد بن على، الأمالی، ص 169، ح 2.
10 . کلینى، محمد بن یعقوب، الکافی، ج5، ص 260، ح 3.
11 . طوسى، محمد بن الحسن، تهذیب الأحکام (تحقیق خرسان)، ج6، ص 384، ح 1138.
12 . عیاشى، محمد بن مسعود، تفسیر العیاشی، ج2، ص 86، ح 44.
13 . کلینى، محمد بن یعقوب، الکافی، ج5، ص 29، ح 8.
14 . ابنبابویه، محمد بن على، علل الشرائع، ج2، ص 498، ح 1.
15 . قضاعی، محمد بن سلامه، شرح فارسى شهاب الأخبار (کلمات قصار پیامبر خاتم ص)، ص 317.
16 . حمیرى، عبدالله بن جعفر، قرب الإسناد، ص 115، ح 404.
17 . کلینى، محمد بن یعقوب، الکافی، ج5، ص 92، ح 4.
18 . همان، ج5، ص 91، ح 3.
19 . همان، ج5، ص 92، ح 6.
پرسش:
نسبت دادن عناوين مختلف در محافل سياسي بسيار رايج است. بعضي از عناوين قباحت زيادي دارند مثل ضد ولايت فقيه، منافق، نفوذي، خائن، دروغگو، مستبد، منحرف، رياکار و ... و بعضي از عناويني انتقادي هستند مثل پير و خسته، مسامحه گر، ساده لوح، ضعيف، ذوق زده، تندرو و ... . اينگونه نسبت ها به افراد گاهي صحيح و گاهي نادرست است. احکام مرتبط با اين نسبت ها چه چيز هايي است که بايد مورد توجه قرار گيرد؟ مثلا آيا بعضي از عناوين مي تواند استهزا محسوب بشود و بعضي از آنها به عنوان نهي از منکر بيان شود؟
پاسخ:
در اسلام موضوعاتی چون نصیحت (امربهمعروف و نهی از منکر) ائمه مسلمین (1)، جرحوتعدیل (تکذیب و تأیید) راویان و گواهان، نُصح مستشیر و ... وجود دارند که باکمی دقت در آنها درخواهیم یافت که امکان بروز و ظهور چنین موضوعاتی، جز با نقدها و تحلیلهایی که شاید برخی از آنها در نگاه اول، مشابه غیبت ارزیابی شوند، امکانپذیر نخواهد بود.
با توجه به این مقدمه پاسخ سؤال این چنین است:
واژه نقد در لغت به معنای، تفکیک سره از ناسره، جدا کردن ناخالصیها از خالصیها، عیبها را نمایاندن و پنهانها را رو کردن آمده است.(2) و همچنین به معنای، شیء را در محک قرار دادن و سالم را از ناسالم تشخیص دادن است و منتقد در عرصه انتقاد در پی نشان دادن و رفع بدیها، ناخالصیها و پلیدیهاست تا اگر کسی خواست، راهش را بیابد و اگر نخواست عذری نداشته باشد. (3) هدف اصلی یک منتقد از نقد همان هدفی است که یک پزشک در معاینه بیمار دنبال میکند چنانچه، پزشک اگر جویای عیب و علت «بیمار» خویش است، عیبجوییاش باید از روی علاقهمندی و نیکاندیشی و بهقصد خیر و خدمت باشد، لذا نقد و انتقاد هم میتواند باهدف روشن نمودن حقایق و خوبیها سازنده و ارزشمند باشد و هم میتواند باهدف بزرگنمایی عیبها و پوشاندن خوبیها و هتک حرمت، غیبت، توهین و افترا مبتنی بر شایعات، مخرب و ضد ارزشی باشد.(4)
مرز غیبت و انتقاد (نهی از منکر)
برای روشن شدن مرز بین غیبت و انتقاد ،لازم است در ابتدا تعریفی از غیبت ارائه گردد. در کتاب های فقهی و اخلاقی، تعاریف های متعدد و متنوعی از غیبت شده است و شاید دقیق ترین و کامل ترین تعریفی که دراین باره بیان شده، در کتاب چهل حدیث مرحوم امام خمینی و به تبع در کتاب الرسائل شهید ثانی است. که فرمودند: «غيبت عبارت است از ياد کردن انسان غايب به چيزي که خوشايند او نيست و ازنظر عرف کاستي و نقص براي او محسوب میشود بهقصد کوچک شمردن و مذمت کردن آن شخص»(5)
بر اساس این تعریف چند مؤلفه در تعريف غيبت دخيل است: 1- در غياب شخص جملهای ذکر شود. 2-اینکه جملهای باشد که شخص از شنيدن آن ناراحت شود. 3-آن سخن به لحاظ عرفي نقصان براي شخص محسوب میشود (و پنهان باشد).4- اینکه هدف شخص غيبت کننده از اين کلام کوچک شمردن و مذمت کردن آن شخص باشد (و واقعاً هم این اتاق بیفتد) و الا اگر چنين هدفي در کار نباشد، بلکه مصلحتي مهمتری در کار باشد در اين صورت غيبت حرام محسوب نمیشود. با تعریف و بیان ضوابط غیبت هر کس با توجه به انگیزه و نیت خود میتواند مرز غیبت و انتقاد را روشن سازد؛ زیرا غیبت تا حد زیادی به نیت فرد غیبت کننده دارد، بر این اساس هر فرد میتواند تشخیص دهد که این کلام او غیبت بود یا نه؟
پس غیبت مربوط به موضوعات شخصی و شخصیت افراد است آنهم مربوط به مطالبی است که موجب ناراحتی غیبت شونده باشد، اما اگر عیبها و انتقادات در ارتباط با حوزه کاری و مسئولیت اجتماعی و عملکرد افراد بیان شود و هدفی جز اصلاح کارکرد اجتماع در میان نباشد، نهتنها جنبه غیبت نخواهد داشت بلکه نقد و تحلیل منصفانه و به دور از هرگونه حب و بغض رفتار و گفتار مسئولین، یک امر لازم برای رشد و تعالی جامعه و کشور است و برکات زیادی برای فرد و جامعه دارد و موجب اصلاح عیب آنها و برطرف شدن نواقص کارها و برنامههایشان میشود.
بر این اساس، چنین نقدها و تحلیلهایی، اگر تنها جهت شناخت وضعیت حاکم بر جامعه و تلاش برای بهبود آن باشد، ایرادی نخواهد داشت، اما اگر افرادی بخواهند در ضمن تحلیل و نقد، عقدهها و کینه های شخصی و گروهی خود را برآورده ساخته و علاوه بر سخنان لازم در یک نقد سالم، گفتاری را در ارتباط با طرف مقابل بر زبانآورند که بودونبود آن در تحلیل انجامشده مساوی است، در برابر پروردگار مسئول خواهند بود و از آن جایی که هر فرد به درون خودآگاهی کامل دارد، شناسایی مرز بین تحلیل، غیبت و تهمت و... در این موارد که تا حد زیادی وابسته به انگیزه افراد است، چندان دشوار نخواهد بود.(6)
آداب و اصول اخلاقی انتقاد:
۱- انگیزه الهی؛ اخلاص و انگیزه الهی داشتن اولین گام ناقد می باشد. چون کسی که رضای الهی را در نظر داشته باشد، هیچ گاه در صدد تخریب و عیب جویی افراد بر نمی آید بلکه تمام تلاش خود را انجام می دهد تا خرابی ها را سامان ببخشد. همچنین با رعایت اخلاص آبرو و اسرار افراد حفظ شده و زشتی ها بزرگ نمایی نمی شود. و شنونده نیز از آن بوی غرض و تخریب را استشمام نمی کند.
2- شروع انتقاد از خود: متأسفانه بیشتر افراد، نسبت به نقص و عیب دیگران بسیار ریزبین و دقیق هستند. این در حالی است که شاید، همان عیب و نقص در خود فرد بیشتر از دیگران نمود دارد. لذا ناقد باید در گام اول عیب های خود را جستجو کند و تلاش کند که این عیب ها را از خود دور نماید.
امیرالمؤمنین (ع) میفرمایند: « طُوبَى لِمَنْ شَغَلَهُ عَيْبُهُ عَنْ عُيُوبِ النَّاسِ؛ خوشا به حال كسى كه پرداختن به عيب خود او را از عيب ديگر مردم باز مى دارد»(7) بنابراین کسی که با هدف اصلاح و رفع نقایص، دیگران را نقد می کند، در ابتدا لازم است، از خود شروع کند و پیش از هر کس دیگری به اصلاح و نقد خود بپردازد.
3- شناختن و انتقاد کردن: یکی از شرایط عمدهی ناقد، شناخت است. از لغزشهای معمولی و همیشگی ما آدمیان این است که بسیاری از مسائل را بدون برهان و بیآنکه درک کنیم، مورد انتقاد و اعتراض قرار دهیم. رد و انتقاد از هر چیز، مسبوق به درک آن است. این که کسی یک بار دریچهی ذهنش را به روی مسائل باز کند و عقیدهای را بپذیرد، سپس دریچهی ذهن را به روی همه چیز ببندد، باعث میشود هر چه را با پذیرفتههای قبلی وی ناسازگار باشد، رد کند، و به جدل و منازعه برخیزد و در صدد مغلوب ساختن طرف مقابل برآید.(8) این حاکی از همان روحیهی جدلی انسان است که قرآن میفرماید: «کانَ الْإِنْسانُ أَکْثَرَ شَیْءٍ جَدَلاً؛ (9)و چه بسا اغلب جدالها هم به ناحق باشد.» همچنین امام علی(علیه السلام) فرمودند: « «مَنْ قَصَّر عن معرفة شیءٍ عابَهُ؛(10) کسی که چیزی را نشناسد از او عیب می گیرد».
4- انتقاد باید با هدف اصلاح و هدایت باشد نه از سر کینه، عقده، تخریب و... در این باره امام علی (علیه السلام) می فرمایند ذَوُو العُيوبِ يُحِبُّونَ إشاعَةَ مَعايبِ الناسِ؛ لِيَتَّسِعَ لَهُمُ العُذرُ في مَعايبِهِم؛(11) كسانى كه خود عيب دارند، علاقه مند به شايع كردن عيبهاى مردم هستند ، تا جاىِ عذر و بهانه براى عيبهاى خودشان باز شود.»
5- انتقادگر، فرصتی برای جبران به انتقاد شونده بدهد. و اگر انتقاد شونده از عمل خویش پشیمان شد، و جبران کرد. در اینجا باید از انتقاد پرهیز شود. چنانکه امام خمینی(ره) یکی از شرایط امر به معروف ونهی از منکر را پشیمان نبودن شخص گنهکار می داند. لذا می فرماید:« اگر ناهی از منکر متوجه شد که شخصی که مرتکب خلاف شده اصراری بر آن ندارد و پشیمان از کردهی خویش است، امر به معروف و نهی از منکر واجب نیست.» (12)
6- انتقاد بدون توهین و برچسب زدن (مثل منحرف، دروغگو، خائن و...) انجام شود.
7- انتقاد همراه با ذکر کارها و اوصاف مثبت انتقاد شونده باشد.
8- روش انتقادگر عیبپوشی و رازداری باشد نه افشاگری (13).
نتیجه:
از آن جا که شخصیتهای اجتماعی و سیاسی مانند رهبران و مدیران در قبال مردم و جامعه باید پاسخگو باشند، انتقاد از آنان اشکالى ندارد؛ اما غیبت ذکر معایب شخصی انسانها است که ربطى به شخصیت حقوقى یا عملکرد کارى آنها ندارد بنابراین صحبت در رابطه با مسائل شخصى آنان جایز نیست و این عمل غیبت و از گناهان کبیره است؛ اما بررسى و سنجش کارکرد اجتماعى آنان و نقد دقیق آن، بدون تکیهبر ظنیّات و افراط وتفریط ها و با هدف اصلاح امور جامعه اشکالى ندارد زیرا اموری که مربوط به شخصیت حقوقی افراد است چون جنبه اجتماعی دارد و ازجمله امور پنهان محسوب نمیشود، اصطلاحاً به آن غیبت گفته نمیشود.
منابع جهت مطالعه:
1. جامع السعادات: ملا مهدی نراقی.
2. اخلاق و آیین نقد، سید حسن اسلامی.
3. سیری در نهجالبلاغه، مرتضی مطهری.
پینوشتها:
1. شیخ كلينى در كتاب الحجة از «كافى»، اين باب را گشوده است «باب ما امر النبى (ص) بالنصيحة لائمة المسلمين و اللزوم لجماعتهم و من هم»؛ محدث كاشانى در ابواب (وجوب الحجة و معرفته) از «وافى»، بابى را به اين عنوان اختصاص داده است: باب وجوب النصيحة لهم و اللزوم لجماعتهم: وهم چنين علامه مجلسى در كتاب الامامة از «بحارالانوار»، بابی به نام «باب ما امر به النبى (ص) من النصيحة لائمة المسلمين و اللزوم لجماعتهم». قرار داده است.
2. وقتی میگویند درهم را نقد زد یعنی آنها را از هم جدا کرد و نگاه کرد و بررسی نمود تا خوبها را از پستها بشناسد. معطوف، لویس، المنجد، مترجم: محمد بندر ریگی، چاپ ششم، تهران، انتشارات اسلامی، ۸۶، ج ۲، ص ۱۹۹۰.
3. صفایی حائری، علی؛ روش نقد، چاپ دوم، قم، لیلة القدر، بهار 1386، ص ۱۵ – ۱۶.
4. ر.ک: به سایت مرکز ملی پاسخگویی به سوالات، روش انتقاد در مناظرات، ملاک انتقاد صحیح.( www.pasokhgoo.ir)
5. امام خميني، سيد روحالله، چهل حديث، چاپ اول، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، 1371، ص 301؛ شهيد ثاني، الرسائل، بغداد، مركز الأبحاث و الدراسات الإسلاميّة، 1422 ق، ص 284.
6. ر.ک: به سایت مرکز ملی پاسخگویی به سوالات، پیشین.
7. سید رضی، نهجالبلاغه، مص: صبحی صالح، قم، هجرت، 1414 ق، خطبه ۱۷۶..
8. ر.ک: حق پناه ،رضا، انتقاد و انتقاد پذیری، اندیشه حوزه ،ش 49 و50، 1383.
9. سوره کهف، آیه 54.
10. مجلسی، بحارالانوار، بيروت، دار الاحيا التراث العربي، 1403 ق، ج 74، ص420.
11. تميمي آمدي، عبد الواحد بن محمد، غرر الحكم و درر الكلم، مصحح: سیدمهدی رجائی، چ دوم، قم، دارالکتب الاسلامی، 1410ق ، ج1، ص 371.
12. خمینی(قدسسره)، روح الله،توضیح المسائل، تهران، انتشارات اسلامی نشر روح، 1361، مسأله 2791.
13. اکبری، محمود؛ اخلاق، قم، دانش حوزه، ۸۵، سوم، ص ۱۰۰ – ۱۰۱.
پرسش:
واقعاً شناخت نامزدها مشکل است. معیار انتخاب و رأی دادن چیست؟
پاسخ:
در عرصه انتخابات شناخت فرد اصلح در بین نامزدها برای عموم مردم که طبیعتاً شناخت چندانی از نامزدها و جریانات سیاسی کشور ندارند، بسیار مشکل و دشوار است، آنهم با توجه به اینکه برخی از نامزدها با ظاهرسازی، جلوهای غیر واقعی از خود را به مردم مینمایانند، لذا مردم دچار تشتت و اشتباه میشوند و یا بر اساس معیارها رأی نداده و هرکسی بر اساس ذوق و سلیقه شخصی خود یکی از نامزدها را برمیگزیند و به او رأی میدهد، با توجه به این ضعف شناخت چگونه میتوان فرد اصلح را انتخاب نمود و معیارهای انتخاب درست چیست؟
1- در پاسخ به این سؤال باید به این نکته دقت داشت که مهمترین چالش در عرصه انتخاب نامزدها تطبیق ملاکها بر افراد است، یعنی اینکه سؤال اصلی این است که کدامیک از نامزدها بهره بیشتری از معیارها و شرایط دارند و الا معیارهای صحیح برای تصدی مسئولیت در کشور با توجه به فرهنگ ایرانی و اسلامی مردم ایران و نیز اصول اساسی جمهوری اسلامی که در این سالهای متمادی مستظهر به تأیید ملت بوده است، مسئلهای روشن و واضح است و چندان اختلافی در آنها وجود ندارد.
البته معیارهای صحیح نیز توسط افراد و صاحبنظران مختلف گفتهشده است و نیز اهم معیارها همانند پاکدستی و صداقت و مردمی بودن و... مسئلهای فطری است که هر فردی آن را باوجدان پاک درک خواهد کرد، ولی با توجه به درخواست سؤال به اهم معیارها اشاره میشود:
• تدیّن؛
• تعهّد و خوشنامی؛
• وفاداری به انقلاب و ایستادگی در راه آن؛
• عزم، اراده و نفوذناپذیری در مقابل دشمن و افراد ناصالح؛
• دارای برنامه و کفایت لازم؛
• مرعوب نشدن در مقابل دشمنان؛
• ساده زیستی و دوری خود و بستگان از اشرافی گری؛
• مردمی و آشنا به درد مردم، خدمتگزاری؛
• اعتقاد واقعی به راه امام راحل (ره)؛
• تقید به مسائل اخلاقی نظیر پرهیز از معاملهگری، رشوه و توصیه پذیری و توجه به منافع طبقات محروم جامعه؛
• تثبیت مواضع عزتآفرین، صحیح، عاقلانه و حکیمانه انقلاب و نظام؛
• پرهیز از اسراف یا هزینه از بیتالمال یا اموال شبههناک در تبلیغات و غیر آن؛
• پرهیز از طرح اموری که در اختیار آنها نیست؛
• شناخت اولویتها و فوریتهای نظام و مردم و پرداختن به آنها؛(1)
2-همانگونه که اشاره شد چالش اصلی در انتخاب نامزدهای انتخابات مسئله تطبیق است، چراکه در جمهوری اسلامی هر آنکسی که کاندیدای انتخابات میشود بالاخص در مقوله ریاست جمهوری طبیعتاً به همه آن معیارهایی که ذکرشده پایبند است و یا اینکه خود را پایبند مینمایاند، زیرا اگر بخواهد بهصورت علنی به معیارهای بنیادین و فطری همانند پاکدستی و راستگویی پایبند نباشد قطعاً از چشم مردم خواهد افتاد و مورد اقبال قرار نخواهد گرفت و از سوی دیگر اگر هم به اصول سیاسی و هویتی نظام پایبند نباشد بهطورقطع توسط شورای نگهبان تأیید صلاحیت نخواهد شد، چراکه وظیفه قانونی شورای نگهبان این است که نامزدهایی را که پایبندی به اصول نداشته را تأیید نکنند، لذاست که در عرصه انتخابات همگی نامزدها مدعی دارا بودن معیارها هستند و هرکسی خود را بهتر از دیگران میداند، لذاست که انتخاب فرد اصلح دشوار میشود.
با توجه به این توضیح میبایست اینگونه گفت که برای داشتن بهترین رأی در انتخابات، علاوه بر شناخت معیارها برای تطبیق بر نامزدها هر فردی نیازمند این است که بصیرت و دقت ویژهای را در انتخابات به خرج دهد و لازمهاش این است که اهمیت و جایگاه انتخابات توسط مردم جدی گرفته شود و نسبت به آن حساسیت به خرج دهند و برای به دست آوردن انتخاب صحیح تلاش و کوشش به خرج دهند، همانند نوع مواجه افراد و عقلا با مسائل شخصی خود از قبیل خرید ها، وصلتها و... که هر انسانی بهحکم عقل و با توجه به میزان اهمیت آن مسائل برای اتخاذ بهترین تصمیم، تلاش و کوشش میکند و سعی و اهتمام بر این دارد که در روند تصمیمگیری بالأخص در مسائل مهمه به تصمیم و انتخاب عاقلانهای دست پیدا کنند و از گرفتن تصمیمات عجولانه و ذوقی پرهیز مینمایند. در عرصه انتخابات نیز با توجه به اهمیت آن برای کشور و نیز وجود تزویرها و ظاهرسازیهای بسیار در آن، بهطور جد داشتن انتخابی صحیح نیازمند دقت بالا و بصیرتی راسخ است تا بتوان در بین نامزدهای مختلف بهترین سنجش را داشت و الا قطعاً با سادهانگاری و سهل انگاری چیزی حل نخواهد شد، البته این دقت و بصیرت نسبی و از هرکسی انتظار میرود نسبت به توان و ظرفیت خود به این توان دست یابد.
3- راهکار دیگری که دراینباره بیانشده و البته سیره عقلا نیز آن را تأیید میکند، مشورت گرفتن از نزدیکان مطلع و مورد اطمینان است که در این راستا میتوان ضعف و یا انحراف شناختی انسان را تکمیل و یا اصلاح نماید و در راه رسیدن به انتخاب صحیح راهنمای رأی دهند باشند.
4- البته با همه این شرایط باز ممکن است علیرغم اینکه رأیدهنده با توجه به توانش، تلاش خود را به کار بسته و نامزدهای مختلف را مورد بررسی و سنجش قرار داده و حتی از کارشناسان مورد اطمینانش نیز راهنمایی گرفته باشد بازهم در عمل نامزد منتخب خلاف تصور او باشد و بهگونهای دیگر عمل نماید که در این صورت چون او بر اساس موازین عمل نموده است مسئولیتی متوجه او نخواهد بود. (2)
نتیجه:
همانگونه که اشاره شد آنچه در انتخاب نامزدهای انتخابات مهم است تطبیق معیارها بر نامزدهاست، آنهم با توجه به اینکه برخی از معیارها بر اساس وجدان و فطرت قابلدرک است و برخی از معیارها بر اساس اصول اساسی و هویتی نظام وضعشده است و همه نامزدها طبیعتاً به آنها پایبند بوده و یا خود را پایبند نشان میدهند، پس بر این اساس مسئله اصلی تطبیق معیارهاست، معیارهایی که اهم آنها عبارتاند از: تدیّن-تعهد-وفاداری به انقلاب و راه امام-عزم، اراده و نفوذ ناپذیری-داشتن برنامه-مرعوب نشدن در مقابل دشمنان-ساده زیستی و پرهیز از اشرافی گری-مردمی بودن-اخلاق مدار بودن-شناخت اولویتها و فوریتهای نظام و مردم.
البته در راستای تطبیق صحیح معیارها بر کاندیداها لازم است که دقت و بصیرت جدی برای شناخت و سنجش کاندیدای اصلح بکار برده شود و این مهم محقق نمیشود مگر با درک اهمیت انتخابات و جدی گرفتن آن. البته افرادی که با توجه به شرایطشان از شناخت دقیق بازمانده و یا شناخت خود دچار نقص هستند میتوانند از مطلعین و صاحبنظران مشورت و راهنمایی بگیرند.
پینوشت:
. احکام انتخابات، پایگاه اطلاعرسانی دفتر مقام معظم رهبری:
https://b2n.ir/m02437
. احکام انتخابات، پایگاه اطلاعرسانی دفتر مقام معظم رهبری:
https://b2n.ir/m02437
پرسش:
آیا امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف با جسم مثالی زنده هستند و در عوالم غیب به سر میبرند یا اینکه ایشان با همان جسم مادی خودشان زنده هستند؟
در صورت فرض اخیر، آیا ایشان در سیارات دیگر هستند یا در زمین ساکن هستند؟
پاسخ:
غیبت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و طولانی شدن آن تا زمان ما، سؤالات فراوانی را در مورد چگونگی حیات و مکان زیست ایشان به وجود آورده است تا جایی که برخی از شیعیان مثل شیخ احمد احسائی گفتهاند که امام زمان در عالم هورقلیا است و جسم و زمان و مکان ایشان لطیفتر از عالم اجسام بوده و ایشان حیات جسمانی در دنیا ندارند. (1)
در ادامه در دو محور به این مسئله خواهیم پرداخت:
نکته اول:
در روایات مختلف میتوان احادیثی را مشاهده کرد که نشان دهنده زندگی مادی و حضور ایشان در روی زمین و میان مردم است. در ادامه به چند مورد اشاره خواهد شد:
الف) شباهت میان زندگی حضرت یوسف علیهالسلام و امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف: در این روایات نقلشده که امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف مانند حضرت یوسف علیهالسلام هستند که حجت خدا بود، ولی در سرزمین مصر کسی ایشان را بهعنوان نبی خدا و حجت الهی نمیشناخت و مانند مردم و در میان آنها زندگی میکرد تا زمانی که خداوند به ایشان اذن داد که خود را به مردم و برادرانش معرفی کند.
ازاینرو، حضرت نیز مانند یوسف علیهالسلام در میان مردم زندگی میکنند و در بازارها قدم میزنند و بر روی فرش دوستان خود مینشینند در حالی که کسی ایشان را نمیشناسد تا زمانی که خداوند اذن و اجازه اعلام و ظهور را به ایشان دهد. (2)
ب) حضور هرساله امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در مراسم حج: در بعضی نقلها و روایات آمده است که ایشان بهعنوان تنها حجت الهی و امام زنده، هر ساله در مراسم حج حضور مییابند و مناسک حج را بهجا میآوردند و مردم ایشان را میبینند درحالیکه ایشان را نمیشناسند. (3)
ج) وجود همسر و فرزند برای امام زمان عجل الله فرجه: در برخی از روایات به این مسئله اشاره شده است که حضرت دارای همسر و فرزندانی است. (4)
د) بیان مکان زندگی امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف: در بعضی از روایات به محل زندگی امام اشاره شده است که همگی جزو شهرها و مناطق مشهور زندگی انسانها در زمین است. (5)
تمامی این شواهد و قرائن، حاکی از این مسئله است که حضرت بقیهالله عجل الله تعالی فرجه الشریف زندگی عادی همانند دیگر انسانها دارند و با بدن مادی جسمانی در دنیا زندگی میکنند.
نکته دوم:
اما درباره اینکه مکان دقیق زندگی ایشان در دنیا کجاست، روایات مختلفی وجود دارد:
الف) زندگی در مکانی که جزء دشتها و بیابانهای مناطق دوردست و نهچندان شناختهشده است. (6) بر اساس این دسته از روایات حضرت از دسترسى مردم دور است و کسى از محل سکونت ایشان آگاه نیست.
ب) زندگی در نواحی متمدن و شناختهشده کره زمین که البته مردم ساکن آن منطقه ایشان را نمیشناسند تا زمانی که ظهور ایشان فرابرسد.
برخی از این مناطق عبارتاند از: مدینه منوره (7)، منطقه ذی طوی در یکفرسخی مکه (8)، کوه رضوی یا رضوان در اطراف مدینه. (9)
نتیجه:
از مطالب نقلشده میتوان نتیجه گرفت که حضرت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف زندگی عادی بشری همانند دیگر انسانها و در قالب بدن مادی دارند و محل زندگی ایشان در زمین و بهاحتمال زیاد در میان مردم است، با مردم حشر و نشر دارد و زندگی طبیعی و معمولی دارد و نه زندگی ملکوتی و یا در کرهای دیگر.
پینوشتها:
1. احسایی، احمد، جوامع الکلم، بصره، الغدیر، 1430 ق، رساله رشتیه، ص 10.
2. «سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ الصَّادِقَ علیه¬السلام یَقُولُ إِنَّ فِی صَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ لَشَبَهاً مِنْ یُوسُفَ فَقُلْتُ فَکَأَنَّکَ تُخْبِرُنَا بِغَیْبَهٍ أَوْ حَیْرَهٍ فَقَالَ مَا یُنْکِرُ هَذَا الْخَلْقُ الْمَلْعُونُ أَشْبَاهُ الْخَنَازِیرِ مِنْ ذَلِکَ إِنَّ إِخْوَهَ یُوسُفَ کَانُوا عُقَلَاءَ أَلِبَّاءَ أَسْبَاطاً أَوْلَادَ أَنْبِیَاءَ دَخَلُوا عَلَیْهِ فَکَلَّمُوهُ وَ خَاطَبُوهُ وَ تَاجَرُوهُ وَ رَاوَدُوهُ وَ کَانُوا إِخْوَتَهُ وَ هُوَ أَخُوهُمْ لَمْ یَعْرِفُوهُ حَتَّى عَرَّفَهُمْ نَفْسَهُ وَ قَالَ لَهُمْ أَنَا یُوسُفُ»؛ النعمانی، محمد بن ابراهیم، کتاب الغیبه، محقق و مصحح علیاکبر غفاری، تهران، نشر صدوق، چ 1، 1397 ق، ص ۱۶۴.
3. «سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللهِ علیهالسلام یَقُولُ یَفْقِدُ النَّاسُ إِمَامَهُمْ، یَشْهَدُ الْمَوْسِمَ، فَیَرَاهُمْ وَلَایَرَوْنَهُ»؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تحقیق مرکز بحوث دارالحدیث، قم، دارالحدیث، چ 1، ۱۴۲۹ ق، ج ۲، ص ۱۵۰.
همچنین، رک: عن محمد بن عثمان العمری قال: سمعته یقول: «والله إن صاحب هذا الامر یحضر الموسم کل سنه، فیرى الناس ویعرفهم ویرونه ولا یعرفونه»؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، مؤسسه الوفاء، چ 2، ۱۴۰۳ ق، ج ۵۲، ص ۱۵۲.
4. «سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه¬السلام یَقُولُ إِنَّ لِصَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ غَیْبَتَیْنِ إِحْدَاهُمَا تَطُولُ حَتَّى یَقُولَ بَعْضُهُمْ مَاتَ وَ یَقُولَ بَعْضُهُمْ قُتِلَ وَ یَقُولَ بَعْضُهُمْ ذَهَبَ حَتَّى لَا یَبْقَى عَلَى أَمْرِهِ مِنْ أَصْحَابِهِ إِلَّا نَفَرٌ یَسِیرٌ لَا یَطَّلِعُ عَلَى مَوْضِعِهِ أَحَدٌ مِنْ وُلْدِهِ وَ لَا غَیْرِهِ إِلَّا الْمَوْلَى الَّذِی یَلِی أَمْرَهُ»؛ طوسى، محمد بن الحسن، کتاب الغیبه، تحقیق و تصحیح عبادالله تهرانی و احمدعلی ناصح، قم، دارالمعارف الإسلامیه، چ 1، 1411 ق، ص 162.
5. بهعنوان نمونه: «نَحْنُ وَ إِنْ کُنّا ثاوِینَ [نائِینَ] بِمَکانِنا النّائِی عَنْ مَساکِنِ الظَّالِمینَ حَسْبَ الَّذِی أَراناهُ اللّهُ تَعالی لَنا مِنَ الصَّلاحِ وَ لِشِیعَتِنا الْمُؤْمِنینَ فِی ذلِکَ ما دامَتْ دَوْلَهُ الدُّنیا لِلْفاسِقِینَ فَإِنّا یُحِیطُ عِلما بِأَنْبائِکُمْ و لا یَعْزُبُ عَنّا شَیْءٌ مِن أَخبارِکُم»؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 53، ص 175.
6. «یا بنَ المازِیارِ أَبی أَبُو مُحَمَّد عَهِدَ إِلیَّ أَنْ لا أُجاوِرَ قَوْما غَضِبَ اللّه ُ عَلَیْهِمْ وَ لَعَنَهُمْ وَ لَهُمُ الخِزْیُ فِی الدُّنیا و الآخِرَهِ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ، وَ أَمَرَنِی أَنْ لا أَسْکُنَ مِنَ الجِبالِ إِلاّ وَعْرَها وَ مِنَ البِلادِ إِلاّ عَفْرَها»؛ طوسى، کتاب الغیبه، ص 266.
7. «لابُدَّ لِصاحِبِ هذا الأَمْرِ مِنْ عُزْلَهٍ و لابُدَّ فِی عُزْلَتِهِ مِنْ قُوَّهٍ و ما بِثَلاثِینَ مِنْ وَحْشَهٍ وَ نِعْمَ المَنْزِل طَیِّبَه»؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 52، ص 153.
8. «یَکُونُ لِصاحِبِ هَذا الأَمْرِ غَیْبَهٌ فِی بَعْضِ هذِهِ الشِّعابِ وَ أَوْمَأَ بِیَدِهِ إِلی ناحِیَهِ ذِی طُوی»؛ النعمانی، کتاب الغیبه، ص 182.
9. «خَرَجْتُ مَعَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه¬السلام فَلَمَّا نَزَلْنَا الرَّوْحَاءَ نَظَرَ إِلَى جَبَلِهَا مُطَلِّلًا عَلَیْهَا فَقَالَ لِی تَری هَذا الجَبَلَ؟ هذا جَبَلٌ یُدعی رَضْوی مِن جِبالِ فارْس أَحَبَّنا فَنَقَلَهُ اللّه ُ إِلَینا. أَما إِنَّ فِیه کُلُّ شَجَرَهٍ مطعم و نِعْمَ أَمانٌ لِلخائِفِ مَرَّتینِ. أَما إِنَّ لِصاحِبِ هذا الأَمْرِ غَیْبَتَینِ، واحدهٌ قَصِیرَهٌ وَ الأُخْری طَوِیلَهٌ»؛ طوسى، کتاب الغیبه، ص 183.
پرسش:
امام زمان عجل¬الله تعالی فرجه الشریف بعد از شهادت پدرشان تحت سرپرستی چه کسی بودند؟
پاسخ:
امام زمان عجل¬الله تعالی فرجه الشریف در نیمه شعبان سال 256 یا 255 ھ.ق. به دنیا آمد (1) و پدرش امام حسن عسکری علیهالسلام در هشتم ربیعالاول سال 260 ھ.ق. از دنیا رفت. (2) بنابراین، امام زمان در هنگام شهادت پدر، چهار یا پنج سال و هفت ماه داشته است. به لحاظ کلامی، امام حتی در سنّ کودکی نیز نیازمند تعلیم و تربیت دیگران نیست؛ ولی به اقتضای بشر بودن، نیاز به شیردهی و مراقبت و خدمت دارد و تا وقتی کودک باشد، باید کسی متکفّل امور روزمره او بشود و این منافاتی با امداد الهی نسبت به او ندارد. (3) ازاینرو، درباره امام زمان عجل¬الله تعالی فرجه الشریف نیز میتوان پرسید: بعد از شهادت پدرش، چه کسی متکفّل مراقبت از آن حضرت بوده است؟ دراینباره، چند احتمال قابلبررسی است:
1 - مادر آن حضرت
گرچه برخی، از حیات مادر امام زمان عجل¬الله تعالی فرجه الشریف پس از شهادت پدرش سخن گفتهاند؛ (4) اما در برخی روایات تصریحشده است که آن بانوی گرامی قبل از شهادت امام حسن عسکری از دنیا رفته بود. (5) پس در قید حیات نبود که متکفّل امور فرزندش شود؛
بنابراین، زنی به نام «صقیل» که در هنگام شهادت امام حسن عسکری علیهالسلام زنده بوده و برخی از او بهعنوان مادر امام زمان نامبردهاند، (6) مادر امام زمان نبوده؛ هرچند بعید نیست که قبل از شهادت امام عسکری، گاهی به پرستاری از فرزند ایشان گماشته شده باشد؛ چنانکه در روایت ابوسهل از عقید خادم، آمده است که وقتی امام عسکری فرزندش را فراخواند، صقیل دست او را گرفت و نزد پدر آورد. (7) از مضمون روایت ابوالادیان هم پیدا است که صقیل، خادم امام عسکری بوده و برای رد گم کردن و حفظ جان امام زمان عجل¬الله تعالی فرجه الشریف، ادعای بارداری کرد و او را تا مدتها در خانه معتمد عباسی تحت نظر گرفتند. (8)
2 - مادربزرگ آن حضرت
حُدَیْثه یا سُوسَن، (9) مکنّا به «ام الحسن»، مادر امام حسن عسکری علیهالسلام بود که بعد از شهادت ایشان، به این اعتبار که مادربزرگ امام زمان بود، از ایشان بهعنوان «جدّه» یاد میشد. در گزارش احمد بن عبیدالله بن خاقان تصریحشده است که مادر امام حسن عسکری علیه¬السلام خود را وصی آن حضرت معرفی میکرد. (10)
نیز بنا به روایت احمد بن ابراهیم از جناب حکیمه دختر امام جواد علیهماالسلام، وی وصی ظاهری امام حسن عسکری علیهالسلام بوده و شیعیان به ایشان مراجعه میکردند. (11) پس بعید نیست که ایشان، متکفّل نوه خویش حجه بن الحسن عجل¬الله تعالی فرجه الشریف نیز بوده باشد.
برخی از تاریخپژوهان معاصر، با توجه به برخی اشارات موجود در روایات مربوط به تولد حضرت مهدی عجل¬الله تعالی فرجه الشریف، چنین استنباط کردهاند که آن حضرت پس از تولّد، بهمنظور مخفی ماندن از چشم دشمنان، به مدینه برده شده است. (12) اگر این حدس درست باشد، بعید نیست که بگوییم آن حضرت در مدینه نزد مادربزرگ خویش بوده است. مؤیّد این احتمال این است که آن بانو هنگام تولّد حضرت مهدی حضور نداشته و امام عسکری با نامه خبر ولادت فرزندش را به مادر خویش داده است. (13)
در حوادث مربوط به شهادت و تشییع و تدفین امام عسکری هم نامی از وی نیست و احتمالاً در آن زمان در مدینه بوده است.
3 - مراقبانی از عالم غیب!
بعید نیست که نگهداری از امام زمان عجل¬الله تعالی فرجه الشریف امری خارقالعاده و معجزهآسا بوده باشد؛ کما اینکه مخفی ماندن ولادت آن حضرت نیز تا حدودی معجزهآسا بوده است. چنانکه طبق روایتی، در مادر آن حضرت تا لحظاتی قبل از ولادت، آثار حمل به چشم نمیخورده است (14) و همین نیز باعث شد مأموران حکومتی که برای گزارش ولادت فرزندی از امام عسکری به خانه ایشان رفتوآمد داشتند، متوجه بارداری همسر امام نشوند.
حکیمه خاتون عمّه امام عسکری که شاهد ولادت حضرت مهدی عجل¬الله تعالی فرجه الشریف بوده، میگوید: فردای آن روز، باز به خانه برادرزادهام آمدم، امّا آن کودک را ندیدم. وقتی سراغ او را از برادرزادهام گرفتم، فرمود: «او را به همان کسی سپردیم که مادر موسی فرزندش را به او سپرد». (15) این جمله، آشکارا دلالت بر این دارد که مراقبت از حضرت مهدی عجل¬الله تعالی فرجه الشریف، امری خارقالعاده و غیرعادی بوده است.
مؤیّد این احتمال، چندین روایت است که نشان میدهند فرشتگان الهی از همان دوران شیرخوارگی، در کنار حضرت مهدی بودند، او را با خود میبردند و برای شیر خوردن یا ملاقات با پدر، بازمیآوردند. در روایتی که شیخ صدوق نقل کرده، از زبان حکیمه آمده است: ابو محمد (امام حسن عسکری) حضرت مهدی عجل¬الله تعالی فرجه الشریف را به من داد و فرمود: «او را نزد مادرش ببر تا بدو شیر بدهد. آنگاه نزد من بازگردان». او را به مادرش رسانیدم و بدو شیر داد و سپس او را به ابو محمد برگرداندم درحالیکه پرندگان بر بالای سرش در پرواز بودند.
ابو محمد به یکی از آن پرندگان بانگ زد: «او را برگیر و نگاهدار و هر چهل روز یکبار به نزد ما بازگردان». آن پرنده کودک را برگرفت و به آسمان برد و پرندگان دیگر نیز به دنبال او بودند. در آن حال شنیدم که ابو محمد میگوید: «تو را به خدایی سپردم که مادر موسی، موسی را به او سپرد».
در این هنگام نرگس (مادر امام زمان) گریست و امام بدو فرمود: «ناراحت نباش که بر او، شیر خوردن جز از سینه تو حرام است و بهزودی نزد تو بازمیگردد؛ همانگونه که موسی به مادرش بازگردانیده شد». امام سپس به این سخن خداوند متعال استناد کرد که: ﴿فَرَدَدْناهُ إِلى أُمِّهِ کَیْ تَقَرَّ عَیْنُها وَ لا تَحْزَنَ﴾؛ (16) پس او را به مادرش بازگردانیدیم تا چشمش [بدو] روشن شود و غم نخورد.
حکیمه میگوید: از امام عسکری پرسیدم: «این پرنده چه بود؟!». فرمود: «این روحالقدس است که بر امامان گماشته شده است؛ آنان را موفّق و مسدّد میدارد و به آنها علم میآموزد». (17)
این مراقبت خارقالعاده، اختصاص به زمان حیات امام حسن عسکری علیهالسلام نداشته و پس از شهادت ایشان نیز جاری بوده است. چنانکه طبق روایتی دیگر، وقتی حکیمه دوست داشت فرزند امام حسن عسکری را ببیند و او را نیافت، امام به او فرمود: «ای عمه! او در سایه و پناه خدا و در پس پرده غیبت الهی است تا آنگاهکه اجازه ظهورش را بدهد.
هنگامیکه خداوند مرا پنهان کرد و جانم را گرفت و دیدی که پیروانم دچار اختلاف شدهاند، معتمدان آنان را آگاه کن؛ اما [این خبر] باید نزد تو و ایشان پوشیده باشد که خداوند ولی خود را از خلقش پنهان و او را از دید بندگان ناپیدا مینماید و کسی او را نخواهد دید تا آنکه جبرئیل اسبش را [برای قیام و ظهور] پیشِ رویش آورد تا خداوند کاری را که حتماً میشود، به انجام رساند». (18)
نتیجه:
خلاصه اینکه امام زمان عجل¬الله تعالی فرجه الشریف در چهار یا پنجسالگی، در حالی پدرش امام عسکری علیهالسلام را از دست داد که مادرش نیز در قید حیات نبود؛ اما از برخی روایات به دست میآید که نگهداری از آن حضرت، امری خارقالعاده و بر عهده فرشتگان الهی بوده است؛ هرچند ممکن است مادربزرگ ایشان (مادر امام عسکری) نیز بهحسب ظاهر، متکفّل ایشان بوده باشد و این دو، منافاتی با یکدیگر ندارند.
پینوشتها:
1. مشهور، ولادت امام زمان عجل¬الله تعالی فرجه الشریف در سال 255 ھ. است؛ ولی آقای یدالله مقدّسی، با دلایل متعددی، سال 256 را سال ولادت آن حضرت دانسته و اقوال دیگر را نقد کرده است. ر.ک: مقدّسی، یدالله، باز پژوهی تاریخ ولادت و شهادت معصومان علیهمالسلام، قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، چاپ اوّل، 1391 شمسی، ص 555 ـ 577.
2. مقدّسی، یدالله، همان، ص 550.
3. چنانکه حضرت مریم سلامالله علیها در عین حال که تحت تکفّل حضرت زکریا بود، از نعمتها و خوراکیهای بهشتی نیز بهرهمند بود. ر.ک: سوره بقره (2)، آیه 37.
4. نجاشی در ذیل نام محمد بن علی بن حمزه (از نوادگان حضرت ابوالفضل و از اصحاب امام هادی و اما عسکری) مینویسد: «و فی داره حصلت أم صاحب الأمر عجل¬الله تعالی فرجه الشریف بعد وفاه الحسن علیه السلام»؛ یعنی: «او همان کسی است که مادر امام زمان پس از درگذشت امام عسکری علیهالسلام در خانه او به سر برد»؛ نجاشی، احمد بن علی، رجال النجاشی، قم، انتشارات جامعه مدرسین، 1407 ھ.ق، ص 347، ش 938.
5. شیخ صدوق از ابوعلی خیزرانی از کنیز امام حسن عسکری علیهالسلام نقل کرده است که آن حضرت به مادر حضرت مهدی عجل¬الله تعالی فرجه الشریف خبر داد بر خانوادهاش چه خواهد گذشت. او نیز از امام خواست دعا کند مرگش قبل از مرگ امام باشد. پس آن زن در زمان حیات امام حسن عسکری درگذشت. ر.ک: صدوق، محمد بن علی بن بابویه، کمالالدین و تمام النعمه، قم، دارالکتب الاسلامیه، 1395 ھ.ق، ج 2، ص 431 (باب 42، ح 7)؛ حرّ عاملی، وسائل الشیعه، قم، آل البیت، 1409 ق، ج 3، ص 204، ح 3411.
6. برای نمونه، ر.ک: صدوق، کمالالدین و تمام النعمه، ج 2، ص 474، ح 24 و به نقل از آن: مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، موسسه الوفاء، 1409 ھ.ق، ج 50، ص 331. ص 230.
7. البته در این روایت آمده است: «...اذ جائت امُّه صقیل فأخذت بیده و أخرجته إلی أبیه الحسن علیه السلام»؛ اما به قرینه دیگر روایات، میتوان او را پرستار امام دانست و نه مادر او. ر.ک: طوسی، محمد بن حسن، الغیبه، قم، مؤسسه معارف اسلامی، 1411 ھ.ق، ص 271 ـ 271.
8. شیخ صدوق، کمالالدین، ج 2، ص 475 ـ 476. نیز ر.ک: جعفریان، رسول، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، انتشارات انصاریان، قم، چاپ پنجم، 1381 ش، ص 569.
9. پیشوایی، مهدی، سیره پیشوایان، قم، مؤسسه امام صادق علیهالسلام،
چاپ بیست و دوم، 1389 ش/ 1431 ق، ص 616. برای ایشان نامهای دیگری نیز ذکرشده که از همه معروفتر «سمانه» است.
10. «وَ ادَّعَتْ أُمُّهُ وَصِیَّتَه»؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1365 ش، ج 1، ص 505
11. احمد بن ابراهیم میگوید: از جناب حکیمه پرسیدم: «إِلَى مَنْ تَفْزَعُ الشِّیعَهُ؟». ایشان فرمود: «إِلَى الْجَدَّهِ أُمِ أَبِی مُحَمَّدٍ »؛ یعنی شیعیان به چه کسی پناه ببرند؟ فرمود: «به مادربزرگ که مادر ابو محمد است»؛ طوسی، الغیبه، ص 230. این حدیث را مرحوم صدوق نیز دو بار در کمالالدین، ج 2، ص 501، ح 27 و ص 507، ادامه ح 36 عیناً نقل کرده است.
12. جعفریان، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، ص 566، به نقل از: جاسم حسین، تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم، ص 124.
13. «کتب إلی امّه یُعلمُها بولاده القائم علیهالسلام». صدوق، کمال الدّین، ج ۲، ص ۱۷۸.
14. ر.ک: شیخ عباس قمی، منتهی الامال، باب چهاردهم در تاریخ امام دوازدهم، بیان ولادت باسعادت حضرت صاحبالزمان عجل¬الله تعالی فرجه الشریف.
15. شیخ طوسی، کتاب الغیبه، ص 143.
16. سوره قصص (28)، آیه 13.
17. صدوق، کمالالدین، ج 2، ص 428 ـ 429؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 51، ص 13 ـ 14.
18. شیخ طوسی، الغیبه، ص 237 (نقل در: محمدی ریشهری، محمد با همکاری محمدکاظم طباطبایی و جمعی از پژوهشگران، دانشنامه امام مهدی عجل¬الله تعالی فرجه الشریف بر پایه قرآن حدیث و تاریخ، فارسی _ عربی، مترجم: عبدالهادی مسعودی، قم، مؤسسه علمی فرهنگی دارالحدیث، چاپ سوم، 1395 ھ.ش، ج 2، ص 226 و 227).
پرسش:
اینکه علما تأکید دارند، همه شیعیان یکدل و یکصدا در نیمه شعبان از خداوند تعجیل در ظهور حضرت ولیعصر را بخواهند، کار بیفایده و دخالت در کار خدا نیست؟ بههرحال، ظهور حضرت، زمانی دارد و وقتش برسد، این کار انجام میشود؛ در این صورت، چرا باید در کار خدا دخالت کنیم و چیزی را بخواهیم که وقتش نرسیده و با دعای ما نیز تغییری در آن رخ نمیدهد؟!
پاسخ:
دعا برای فرج حضرت امام زمان عجل الله تعالی فرجه، در حقیقت، دعا برای هدایتی جهانشمول است که بشریت را از چاه هلاکت و ضلالت بیرون کشیده و سررشته روشنی را به دست ایشان میسپارد؛ چراکه با ظهور ایشان، طومار آرزوی همه انبیاء و اوصیاء که با مجاهدت خود آن را امضاء کردهاند، تحققیافته و شجره طیبهای که با خون خود آبیاری کردهاند، به ثمر خواهد نشست.
در این میان ممکن است برخی اینگونه تصور کنند که امر ظهور ایشان، امری قطعی و مطابق با قضای الهی است که دعای انسان در زمان و چگونگی تحقق آن، دخالتی ندارد؛ اما آیا واقعاً اینگونه است؟
با این مقدمه به سراغ پرسش رفته و پاسخ آن را در قالب دو نکته تقدیم میکنیم:
نکته اول:
دعا کردن و بر زبان آوردن نیازهای خود در پیشگاه خالق هستی، در واقع نوعی «عبادت» است که در روایات از آن با عنوان «مغز عبادت» تعبیر شده است.(1)
از سوی دیگر، دعا، یکی از عوامل تغییر در نظام تقدیر بوده و اگر چیزی در ساحت «محو و اثبات» باشد، تحقق آن بهواسطه دعا دستخوش تغییراتی خواهد شد. تا جایی که در روایات، دعا را بازکننده گرههایی دانستهاند که به سختی به هم تابیده و ظاهراً امکان باز شدنش وجود ندارد.(2) روایات مربوط به تأثیر دعا بر مقدّرات، به نحوی است که در جوامع روایی ما بابی مستقل برای این موضوع وجود دارد.(3)
اگر دعا برای تعجیل ظهور حضرت عجل الله تعالی فرجه، دخالت در امر الهی و مخالفت با قضای الهی باشد، در این صورت باید گفت که این اشکال، اختصاصی به این امر نداشته و هر دعایی در حقیقت، دخالت در امر خدا خواهد بود!
این در حالی است که خداوند بر اساس مصالح و حکمتهایی که میداند، در نظام عالم سنتهایی را قرار داده است که یکی از آنها تحقق مقاصد و امور از راه اسباب و مسببات است.
چنانکه امام صادق علیهالسلام میفرماید:
«خداوند امور و اشیا را تنها از طریق علل و سببش جاری میسازد.»(4)
درنتیجه، دعا بهعنوان یکی از اسباب و علل، در تحقق امور موضوعیت داشته و اگر چنین مقدر شده باشد که وصول به یک هدف، جز با حضور دعا سامان نیابد، نهتنها دعا کردن امری اضافی نیست، بلکه ضرورت نیز خواهد یافت؛ همچون قطعهای از یک جورچین که در تکمیل تصویر این جورچین، ضرورت پیدا میکند؛ خصوصاً اینکه میدانیم دعا برای تعجیل در ظهور امام مهدی عجل الله تعالی فرجه، بیانگر انتظار و اظهار آمادگی برای قیام ایشان است و اگر همگانی و از صمیم قلب باشد، از موانع ظهور –فقدان یاران و سربازان سپاه حق به تعداد کافی- میکاهد و ظهور را نزدیک میسازد.
نکته دوم:
امر به دعا برای فرج و ظهور حضرت حجت علیه¬السّلام امر صریح و روشنی
است که حتی در توقیع امام عصر بهعنوان آخرین مسئله به آن سفارش شده و فرموده است:
«برای تعجیل در فرج و ظهور من بسیار دعا کنید که همانا فرج من، فرج و گشایش خود شماست.»(5)
امام صادق علیهالسلام نیز مسئله فرج امام مهدی و دعا برای تعجیل آن را به داستان بنی اسرائیل تشبیه کرده و میفرماید:
«وقتی عذاب و سختی بر بنیاسرائیل طولانی شد. چهل روز به درگاه خدا گریه و ناله کردند. خداوند متعال به موسی و هارون علیهما¬السلام وحی فرمود: که آنها را از دست فرعون نجات دهند و این در حالی بود که از چهارصد سال (عذاب)، صد و هفتاد سال باقیمانده بود و خداوند متعال بهواسطه دعای بنیاسرائیل از آن صد و هفتاد سال صرفنظر نمود».(6)
آنگاه امام صادق علیه¬السّلام فرمودند:
همچنین شما (شیعیان) اگر این عمل (گریه و دعا کردن برای تعجیل فرج) را انجام دهید، خداوند قطعاً فرج و گشایش ما را میرساند و اگر انجام ندهید (و دست روی دست بگذارید و بیتفاوت بمایند) این امر به نهایت خود میرسد.»(7)
همین روایات نشان میدهد که مسئله ظهور امام زمان عجل¬الله تعالی فرجه از جمله اموری است که وابسته به قدر الهی و ساحت لوح محو و اثبات بوده و امکان تقدم و تأخر آن وجود دارد. درحالیکه اگر وابسته به قضای الهی و ساحت «لوح محفوظ» بود، (آنچنان که در سؤال یادشده بهعنوان پیشفرض در نظر گرفته شده است) مسئله امر به دعا برای تعجیل آن از سوی امامان معصوم علیهمالسلام، امری لغو و دور از شأن و عصمت حضراتشان بهحساب میآمد.
نتیجه:
از آنچه بیان شد روشن میشود که هر چند مسئله ظهور حضرت عجل الله تعالی فرجه امر قطعی و غیرقابل تخلف است، اما این قطعیت تنها مربوط به اصل تحقق آن بوده و زمان تحقق ظهور میتواند دستخوش تغییر شود. در نتیجه میتوان با دعا کردن، فرج و ظهور امام عصر عجل¬الله تعالی فرجه را جلو انداخت و تشویق ائمّه اطهار علیهمالسلام به دعا نمودن برای تعجیل ظهور، نیز این نکته را تصدیق میکند.
چه اینکه اگر دعا کردن برای تعجیل فرج به معنای دخالت در امر خدا باشد، این مسئله تنها منحصر به دعای تعجیل در فرج ایشان نبوده و همه ادعیه را در بر خواهد گرفت.
کلمات کلیدی:
دعا، قضا و قدر، فلسفه دعا برای تعجیل فرج
پینوشت:
1. «افْزَعُوا إِلَى اللَّهِ فِی حَوَائِجِکُمْ وَ الْجَئُوا إِلَیْهِ فِی مُلِمَّاتِکُمْ وَ تَضَرَّعُوا إِلَیْهِ وَ ادْعُوهُ فَإِنَّ الدُّعَاءَ مُخُ الْعِبَادَهِ.» (ابن فهد حلى، احمد بن محمد، عده الداعی و نجاح الساعی، ص 41)
2. کلینى، محمد بن یعقوب، الکافی، ج2، ص 469.
3. «بَابُ أَنَّ الدُّعَاءَ یَرُدُّ الْبَلَاءَ وَ الْقَضَاء» (کلینى، محمد بن یعقوب، الکافی، ج2، ص 469)
4.«اَبی اللهُ أن یَجرِیَ الاشیاءَ الّا بِالأسبابِ»؛ کلینى، محمد بن یعقوب، الکافی، ج 1، ص 183.
5.«وَ أَکْثِرُوا الدُّعَاءَ بِتَعْجِیلِ الْفَرَجِ فَإِنَّ ذَلِکَ فَرَجُکُمْ»؛ صدوق، محمد بن علی، کمال الدین و تمام النعمه، نشر اسلامیه، ج2، ص 485.
6. «فلما طال على بنی إسرائیل العذاب- ضجوا و بکوا إلى الله أربعین صباحا- فأوحى الله إلى موسى و هارون أن یخلصهم من فرعون فحط عنهم سبعین و مائه سنه، قال: و قال أبو عبد الله: هکذا أنتم لو فعلتم لفرج الله عنا، فأما إذا لم تکونوا- فإن الأمر ینتهی إلى منتهاه»؛ عیاشى، محمد بن مسعود، تفسیر العیّاشی، ج2، ص 154.
7.عیاشى، محمد بن مسعود، تفسیر العیّاشی، ج2، ص 154.
پرسش:
چرا پیامبر ماه شعبان را ماه خودش دانسته است در حالیکه در این ماه، نه تولد یافته و نه مبعوث شده و نه اتفاق مهم مخصوص ایشان رخ داده است؟ علت این نامگذاری چیست؟!
پاسخ:
ماههای رجب، شعبان و ماه مبارک رمضان، از مهمترین ماههای سال برای عبادت و پرستش خداوند هستند. هریک از این سه ماه دارای موقعیت ممتازی در عرصه بندگی و عبودیت خداوند میباشند. ماه شعبان، ماهی است که رسول خدا صلی الله علیه و آله آن را منتسب به خودش دانسته و از امت خویش خواسته که با انجام اعمال و عباداتِ این ماه، ایشان را یاری نمایند و بر شکوه بندگی خداوند بیفزایند. اما سبب و علت اینکه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، این ماه را به خود منتسب دانسته، دارای احتمالاتی بر پایه روایات است که در ادامه به آنها می پردازیم.
نکته اول
در توضیح علتِ انتساب ماه شعبان به پیامبر صلی الله علیه و آله، لازم نیست به وقایع خاصی همچون ولادت، وفات، بعثت و ... ارجاع دهیم؛ بلکه برای مثال، همانگونه که انتساب ماه رجب به خداوند، از باب شرافت و اضافه تشریفیه بوده،(1) ماه شعبان نیز بلحاظ فضیلت و خصوصیات عبادی و از همه مهمتر توجه دادن به اهمیت و ارزش آن، از جانب پیامبر صلی الله علیه و آله به ایشان نسبت داده شده است. در این راستا، صاحب کتاب دعائم الاسلام متوفی 363ق، در ذیل حدیث «قال رسول الله صلی الله علیه و آله: شَعْبَانُ شَهْرِی وَ رَمَضَانُ شَهْرُ اللَّه» مینویسد:
«این [مطلب به] جهت تعظیم است، و همه ماهها مال خداست و به خاطر این که رسول خدا همواره در این ماه روزه بودند.»(2)
نکته دوم
با جستجو در منابع اسلامی و روایات، میتوان احتمالات و فرائنی را برای این انتساب در نظر گرفت که تا حدودی میتواند انگیزه از این نامگذاری را آشکار کند.
اولین موردی که میتوان بدان اشاره کرد این است که عبادت، بندگی و ارتباط با حق تعالی از جانب پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، ویژگی ممتاز آن حضرت است که قطعاً در کل ایام سال، بدین نحو بوده؛ اما توجه بیش از حد نبی مکرم صلی الله علیه و آله به عبادت کردن در این ماه، و اشتیاق ایشان از ورود به شعبان المعظم و در آخر، منتسب کردن این ماه به خود، میتواند بیانگر تاکید ایشان بر ارتباط و بندگی خداوند و ارتباط خالصاله با حق تعالی در این ماه باشد.
امام صادق علیه السّلام به صفوان جمال فرمود:
«اطرافیان خود را به روزه ماه شعبان ترغیب و تشویق کن.»، عرض کردم: «فدایت گردم! آیا برای روزه آن فضیلت خاصی را در نظر دارید؟»، فرمود: «بله، رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله وقتی هلال ماه شعبان را میدید، دستور میداد که منادی در شهر مدینه ندا در دهد: ای اهل یثرب، من فرستادهی خدا به سوی شما هستم. آگاه باشید که شعبان ماه من است، پس رحمت خدا بر کسی که در این ماه مرا یاری دهد.» امام صادق علیه السلام در ادامه فرمود: «امیر مؤمنان علیه السلام میفرمود: از آن زمان که صدای منادی رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله را درباره ماه شعبان شنیدم، در طول عمرم-اگر خدا بخواهد-روزه ماه شعبان از من فوت نخواهد شد.»(3)
همانطور که از این حدیث پیداست، عبادت خداوند بویژه روزه، به یاری دادن پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله تعبیر شده و نیز روزه داری امیرالمومنین علیه السلام و اهتمام به آن تا پایان عمر، از اهمیت شعبان المعظم حکایت دارد و ضمیمه شدن این مطالب به انتساب این ماه به پیامبر اکرم، حکایت از تأکید وجود نازنین ایشان بر عبادت و بندگی خداوند در این ماه است.
نکته سوم
مورد دیگری که میتوان بدان اشاره کرد این است که از اعمال عبادی و مورد سفارش در این ماه، درود و صلوات فرستادن بر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله است. این ذکر ارزشمند از چنان اهمیت و ارزشی برخوردار است که خدای متعال، خود و ملائکه را از جمله کسانی معرفی میفرماید که بر پیامبر خاتم صلی الله علیه و اله درود میفرستند:
«خدا و فرشتگانش بر پیامبر درود میفرستد ای کسانی که ایمان آوردهاید، بر او درود فرستید و سلام گویید و کاملًا تسلیم (فرمان او) باشید.» (4)
در روایات اسلامی ماه شعبان، ماه درود و صلوات بر پیامبر صلی الله علیه و آله معرفی شده است، برای نمونه در روایتی از امام صادق علیه السلام نقل شده است:
«قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه واله ... وَ شَعْبَانُ شَهْرِی؛پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: ... که شعبان ماه من است.» سپس ادامه میدهد تا به اینجا میرسد: «وَ أَکْثِرُوا فِی شَعْبَانَ الصَّلَاهَ عَلَى نَبِیِّکُمْ وَ أَهْلِهِ ...؛ در شعبان بر پیامبر و اهل بیتش زیاد صلوات بفرستید...؛ «وَ سُمِّیَ شَهْرُ شَعْبَانَ شَهْرَ الشَّفَاعَهِ لِأَنَّ رَسُولَکُمْ یَشْفَعُ لِکُلِّ مَنْ یُصَلِّی عَلَیْهِ فِیهِ ...؛ ماه شعبان ماه شفاعت است؛ چون رسول اکرم برای هر کسی که صلوات بفرستد در این ماه شفاعت میکند.»(5)
همانگونه که پیداست صلوات و درود بر پیامبر اکرم و اهل بیت ایشان علیهم السلام، در شعبان المعظم، از فضیلت ویژه ای برخوردار بوده و زمینه شفاعت را برآورده میکند و این تأکید برکثرت صلوات در ماه شعبان، میتواند حاکی از علت انتساب این ماه به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله باشد.
نکته چهارم
روشن است که هر ماهی ماه خدا است و در هر ماهی می شود خدا را عبادت کرد یا بر پیامبر صلی الله علیه و آله صلوات فرستاد؛ اما تاکید بر عبادت و صلوات در این ماه، شاید به سبب آماده سازی روحی برای ورود به ماه مبارک رمضان نیز باشد؛ چنانکه برخی عارفان گفته اند: «رجب ماه شخم زدن، شعبان ماه آبیاری محصولات و ماه رمضان ماه برداشت محصول است.»(6)
در همین راستا، امام خمینی (ره) نیز عبادات ماه رجب و شعبان را مقدمه ورود به ماه رمضان می دانند و همه عبادات در این سه ماه را به منظور کسب آمادگی معنوی مناسب، برای بیشتری بهره مندی از برکات شب قدر می دانند:
«این ادعیه در ماه مبارک رجب و خصوصاً در ماه مبارک شعبان اینها مقدمه و آرایشى است که انسان به حسب قلب خودش مى کند براى اینکه مهیا بشود برود مهمانى؛ مهمانى خدا، مهمانى اى که در آنجا سفره اى که پهن کرده است قرآن مجید است و محلى که در آنجا ضیافت مى کند مهمش «لیلة القدر» است و ضیافتى که مى کند ضیافت تنزیهى و ضیافت اثباتى و تعلیمى [است]. نفوس را از روز اول ماه مبارک رمضان به روزه، به مجاهده، به ادعیه مهیا مى کند تا برسند به آن سفره اى که از آن باید استفاده کنند و آن «لیلة القدر» است که قرآن در آن نازل شده است.»(7)
نتیجه
عظمت ماه شعبان و انتساب آن به پیامبر صلی الله علیه و آله، به دلیل رخداد تاریخی خاص نیست بلکه به این سبب است که پیامبر به سبب مقدمه سازی برای ورود به ماه مبارک رمضان و بهرهمندی از شب قدر، خودشان به عبادت در ماه شعبان عنایت ویژه ای داشته و به روزه داری و دعا می پرداختند و مردم را نیز به همراهی و یاری در عبادت خدا تشویق می کردند.
عبادت و عنایت ایشان به این ماه سبب شد که این ماه را ماه پیامبر بنامند و هر کس در این ماه به یاد پیامبر باشد و بر ایشان صلوات بفرستد و ایشان را در عبادت خدا یاری کند، مورد توجه ایشان قرار گرفته و مشمول شفاعت ایشان خواهد بود.
کلمات کلیدی:
ماه شعبان، روزه، صلوات، شفاعت.
پی نوشت:
1. بن بابویه، محمد بن علی، ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، قم، دارالشریف الرضی للنشر،1406ق، ص 54.
2. ابن حیون، نعمان بن محمد مغربی، دعائم الإسلام، محقق / مصحح: فیضی، آصف، قم، مؤسسه آل البیت علیهم السلام، 1385 ق، ج 1، ص 283-284.
3. ابن طاووس، علی بن موسی، اقبال الاعمال، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1409ق، ج2، ص 683.
4. سوره احزاب، آیه 56.
5. اشعری قمی، احمد بن محمد بن عیسی، النوادر، قم، مدرسه الإمام المهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، 1408 ق، ص 17-18.
6. درینی، عبدالعزیز، طهارة القلوب و الخضوع لعلام الغيوب، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1424 ق، ص 125.
7. امام خمینی، سید روحالله، صحیفه امام، تهران، موسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى ( س)، 1389 ش، ج 13، ص 33.
کلیه حقوق این سایت متعلق به مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی بوده و استفاده از مطالب با ذکر منبع بلامانع است. ©