سوالات ویژه
۱۴۰۲/۱۲/۲۶ ۱۱:۰۶ شناسه مطلب: 99232
آیا از نظر علمی روزه بر سلامتی انسان هم تاثیر می گذارد؟
۱۴۰۲/۱۲/۲۲ ۱۲:۰۲ شناسه مطلب: 99203
پرسش
آیا درست است که اهلبیت علیهالسلام ماه رمضان را ابتدای سال قمری میدانستند؟ آیا محرم را بهعنوان ابتدای سال قبول نداشتند؟
پاسخ
شایان توجه است که اعمال شرعی و عبادی مسلمانان (مانند مراسم حج و روزه ماه رمضان)، مبتنی بر تقویم قمری است که بر اساس گردش ماه به دور زمین محاسبه میشود. این تقویم بر اساس سنّتی دیرین، قبل از اسلام هم در میان عرب رواج داشت و ماه محرّم را ابتدای سال در نظر میگرفتند و این گویا بدان سبب بوده که مراسم حج، یکی از مهمترین آیینهای جمعی آنان شمرده میشد که در همه ابعاد اجتماعی و اقتصادی و مذهبی زندگیشان تأثیرگذار بود، و چون با پایان یافتن ماه ذی الحجّه، مراسم حج نیز به پایان میرسید، گویا سال به پایان رسیده و ابتدای محرّم را شروع سالی دیگر در نظر میگرفتند.(1)
بعد از اسلام، این تقویم حفظ شد. نه اسم ماهها تغییر کرد و نه ترتیبشان عوض شد؛ ولی مبدأ آن برای شمارش سالها، هجرت پیامبر (صلیالله علیه و آله) از مکه به مدینه تعیین شد. این کار به ابتکار خود رسول خدا صلیالله علیه و آله بود؛ ولی در زمان خلیفه دوم، به سبب احساس نیاز، بدان رسمیت بخشیده شد.(2) البته رسول خدا صلیالله علیه و آله در آغاز ماه ربیع الاوّل مکّه را بهقصد مدینه ترک نمود؛(3) امّا آنچه بعدها مبنای سالشمار مسلمانان قرار گرفت، سال هجرت بود و نه ماه آن. ازاینرو، هنگامیکه در زمان خلافت عمر بن خطاب قرار شد یک مبدأ رسمی برای تقویم مسلمانان در نظر گرفته شود، برای محاسبه آغاز سال هجری، به ماه ربیع الاوّل توجهی نشد و طبق همان مبنای رایج پیش از اسلام، ماه محرّم ماه آغازین سال در نظر گرفته شد و این روند همچنان ادامه دارد. ازاینرو، اگر تقویم مسلمانان را بهدرستی بررسی کنید، متوجّه میشوید که دو ماه نخست از سال اوّل هجری (محرم و صفر)، پیش از واقعه هجرت قرار میگیرند. به نظر میرسد که اهلبیت (علیهمالسلام) با تعیین محرّم بهعنوان آغاز سال، مخالفتی نکردهاند و در عمل نیز همانند سیره رایج میان مسلمانان، نوشتهها و حوادث موردنظر خود را تاریخگذاری میکردهاند؛ ولی مطالبی درباره ابتدای سال فرمودهاند که شایسته تأمّل است.
رمضان، ابتدای سال
بر اساس برخی روایات، ابتدای سال از نگاه اهلبیت علیهمالسلام، نه ابتدای ربیع الاوّل است و نه ابتدای محرّم؛ بلکه ابتدای ماه رمضان است. در روایتی امیرالمؤمنین صلواتاللهعلیه فرموده است: «إِنَّ أَوَّلَ کُلِّ سَنَهٍ أَوَّلُ یَوْمٍ مِنْ شَهْرِ رَمَضَان».(4) یعنی: «آغاز هر سال، نخستین روز از ماه رمضان است». و در خطبهای که در آغاز آخرین رمضان عمر خویش ایراد فرمود، این ماه را «سیّد الشهور و اوّل السَّنه»(5) یعنی «سرور ماهها و آغاز سال» خوانده است. امام صادق علیهالسّلام نیز از این ماه بهعنوان «رأس السنه (سرِ سال)» یاد کرده و فرموده است: «هرگاه رمضان سالم باشد، سال سالم است».(6)
طبق برخی دیگر از روایات، «ابتدا و انتهای سال، شب قدر است». چنانکه امام صادق علیهالسّلام فرمود: «لَیْلَهُ الْقَدْرِ هِیَ أَوَّلُ السَّنَهِ وَ هِیَ آخِرُهَ».(7) نیز بر اساس برخی روایات دیگر، عید فطر در ابتدای ماه شوّال، آغاز سال است.(8)
بررسی روایات
در توجیه این روایات باید گفت: مفهوم «آغاز سال» یک امر اعتباری است. مثلاً در ایران و برخی کشورهای فارسیزبان، تقویم «هجری شمسی» رواج دارد که از «فروردین» شروع میشود و بااینحال، آغاز «سال تحصیلی»، از مهرماه است. یا برای محاسبه میزان بارندگی در یک منطقه یا کشور، یک دوره یکساله را در نظر میگیرند که ابتدای آن، پاییز و انتهای آن تابستان است و به آن «سال آبی» میگویند. مؤمنان نیز برای محاسبه خمس و دیگر وجوه شرعی، زمان شروع به کسبوکار بهعنوان ابتدای «سال خمسی» در نظر میگیرند و حتی میتوانند آن را تغییر دهند.(9) به همین قیاس، برای مسلمانان «سال عبادی» با رمضان آغاز میشود که آغاز تجدید حیات معنوی انسان در عالم انسانیت است. به تعبیر سیّد بن طاووس، «ماه رمضان، آغاز سال در مورد عبادات اسلامی است و محرّم، آغاز سال در مورد تاریخها و کارهای مهمّ مردم».(10)
جالب است که امام رضا علیهالسّلام در کلامی زیبا درباره عید فطر، به دو اعتبار، هم عید فطر را ابتدای سال خوانده و هم ماه ابتدای ماه رمضان را و فرموده است:
إِنَّمَا جُعِلَ یَوْمُ الْفِطْرِ الْعِیدَ لِیَکُونَ لِلْمُسْلِمِینَ مُجْتَمَعاً … وَ لِأَنَّهُ أَوَّلُ یَوْمٍ مِنَ السَّنَهِ یَحِلُّ فِیهِ الْأَکْلُ وَ الشُّرْبُ لِأَنَّ أَوَّلَ شُهُورِ السَّنَهِ عِنْدَ أَهْلِ الْحَقِّ شَهْرُ رَمَضَانَ.(11)
روز فطر، ازآنجهت عید قرار داده شده است که مسلمانان اجتماعی داشته باشند… و نیز برای اینکه اولین روز از سال است که خوردن و آشامیدن در آن حلال است؛ چراکه ماه رمضان، اوّلین ماه سال نزد اهل حق است.
پس عید فطر نیز بدینجهت آغاز سال خواندهشده که اوّلین روزی است که خوردن و آشامیدن حلال میشود و آغاز دور تازهای از زندگی انسان و ازسرگیری اعمال ـ پس از بخشش گناهان در ماه رمضان ـ است. شب قدر نیز آغاز سال تقدیر است که مقدّرات سال در آن رقم میخورد؛ چنانکه در روایتی از امام صادق علیهالسّلام آمده است: «سرِ سال، شب قدر است که در آن شب، آنچه از این سال تا سال آینده خواهد شد، نوشته میشود».(12)
آغاز سال در کتب دعا
شایان توجه است که بسیاری از بزرگانی که در ادعیه و اعمال صاحبنظر و تألیفاند، سال را با ماه رجب آغاز کردهاند؛ مانند مرحوم کفعمی (م 905 ھ.ق) در «البلد الامین»(13) و شیخ عباس قمی در «مفاتیح الجنان».(14) گویا این بدان جهت است که ماه رجب و شعبان، مقدّمه ورود به ماه مبارک رمضان شمرده میشوند و برای کسانی که اهل سیر و سلوک و ریاضتهای عبادی و شرعی هستند، ماه رجب آغاز یک دوره خودسازی و تهجد و عبادت است که در ماه مبارک رمضان به اوج میرسد. مرحوم علامه مجلسی نیز کتاب «زاد المعاد» خود را با اعمال رجب آغاز کرده و در ابتدای فصل اول کتاب، این حدیث را از رسول خدا نقل کرده است که فرمود:
إِنَّ مَنْ عَرَفَ حُرْمَهَ رَجَبٍ وَ شَعْبَانَ وَ وَصَلَهُمَا بِشَهْرِ رَمَضَانَ شَهْرِ اللَّهِ الْأَعْظَمِ شَهِدَتْ لَهُ هَذِهِ الشُّهُورُ یَوْمَ الْقِیَامَهِ، وَ کَانَ رَجَبٌ وَ شَعْبَانُ وَ شَهْرُ رَمَضَانَ شُهُودَهُ بِتَعْظِیمِهِ لَهَا… .(15)
هر کس حرمت ماه رجب و شعبان را بشناسد و آن دو را به ماه رمضان ـ که ماه بزرگ خدا است ـ پیوند بزند، این سه ماه در روز قیامت به نفع او شهادت خواهند داد و رجب و شعبان و رمضان، گواهان او خواهند بود که او این سه ماه را بزرگ داشته است… .
نتیجه
خلاصه اینکه: مفهوم «آغاز سال»، یک امر اعتباری است و ممکن است از جهات مختلف، چندین آغاز سال داشته باشیم. محرّم، آغاز تقویم هجری قمری در امور رسمی و جاری مسلمانان است؛ ولی در امور عبادی و برخی جهات معنوی و سیر و سلوک، میتوان اوقات دیگری را بهعنوان آغاز سال در نظر گرفت.
به تعبیر دیگر، میتوان به یک اعتبار (رسمی)، آغاز سال را محرم در نظر گرفت. به یک اعتبار (تاریخی) ابتدای سال را ربیعالاول در نظر گرفت و به یک اعتبار (عبادی) رمضان و به یک اعتبار (تقدیر مقدّرات)، شب قدر و به یک اعتبار (آغاز دور جدید زندگی پس از ماه رمضان) عید فطر در ابتدای ماه شوّال. اینها منافاتی با یکدیگر ندارند و هرکدام در جای خود میتواند درست و موردتوجه باشد.
کلیدواژه: رمضان، فضیلت ماه رمضان، تقویم قمری، ابتدای سال قمری، سال عبادی، عید فطر، شب قدر
پینوشت
1. برای توضیح بیشتر، ر.ک: سید جعفر مرتضی عاملی، الصحیح من سیره النبی الاعظم، ج3، ص 32 و 56.
2. مهدی پیشوایی، تاریخ اسلام از جاهلیت تا رحلت پیامبر اسلام، دفتر نشر معارف، قم، چاپ بیست و سوم، 1393 ش، ص 199 ـ 201 ؛ همو، تاریخ اسلام از سقیفه تا کربلا، دفتر نشر معارف، قم، چاپ یکم، 1393 ش: ص 103 ـ 104.
3. اسنادی در دست است که نشان میدهد در زمان حیات آن حضرت، تاریخ تنظیم برخی از اسناد و ثبت برخی وقایع، نه بر اساس سال، بلکه بر اساس شمارش ماهها بوده است. مثلاً وجوب روزه ماه مبارک رمضان، در هجدهمین ماه از هجرت اعلام شد. ر.ک: مهدی پیشوایی، تاریخ اسلام از جاهلیت تا رحلت پیامبر اسلام، ص 200.
4. ابن طاووس، سید على بن موسى، إقبال الأعمال، تهران، دار الکتب الإسلامیه، 1367 ھ.ق، ص 86؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، موسسه الوفاء، 1409 ھ.ق، ج 94، ص 350.
5. مفید، محمد بن نعمان، الارشاد الی معرفه حجج الله علی العباد، قم، کنگره شیخ مفید، چاپ اول، 1413ق، ج 1، ص 14؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 41، ص 316 و 42، ص 193.
6. طوسی، محمد بن حسن، تهذیب الاحکام، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1365 ھ.ش، ج 4، ص 333، ح 114.
7. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1365 ش، ج 4، ص 160، ح 11.
8. برای اطلاع از روایات مذکور و توضیح بیشتر، ر.ک: محمد ریشهری با همکاری رسول افقی، مراقبات ماه رمضان، ترجمه جواد محدّثی، انتشارات دارالحدیث، قم، چاپ سوم، 1384 ش، ص 13 ـ 15 و نیز صفحات 31 و 347 و 357 و 475.
9. ر.ک: سیستانی، سید علی، توضیح المسائل جامع، مشهد، چاپ و نشر آبرنگ، چاپ دوم، 1437 ھ.ق، ج 1، ص 647، مسئله 2298 و ص 649، مسئله 2303.
10. ابن طاووس، إقبال الأعمال، ص 4: «لعل شهر الصیام أول العام فی عبادات الإسلام و المحرم أول السنه فی غیر ذلک من التواریخ و مهام الأنام».
11. صدوق، محمد بن علی بن بابویه، کتاب من لایحضره الفقیه، قم، انتشارات جامعه مدرسین، 1413 ھ.ق، ج 1، ص 522، ح 1485.
12. «رَأْسُ السَّنَهِ لَیْلَهُ الْقَدْرِ یُکْتَبُ فِیهَا مَا یَکُونُ مِنَ السَّنَهِ إِلَى السَّنَه». طوسی، تهذیب الاحکام، ج 4، ص 332، ح 110.
13. مرحوم کفعمی در بخش اعمال سال (ذکر عمل السنه)، ابتدا اعمال ماه رجب را آورده و سپس به ماه شعبان و رمضان و دیگر ماههای سال به ترتیب پرداخته است. ر.ک: الکفعمی العاملی، تقىالدین، ابراهیم بن على، البلد الأمین و الدرع الحصین، لبنان ـ بیروت، مؤسسه الأعلمی للمطبوعات، چاپ اوّل، 1418 ھ.ق، ص 178.
14. مرحوم شیخ عباس قمی در کتاب «مفاتیح الجنان»، پس از باب اول که شامل تعقیبات مشترک و ادعیه است، باب دوم را که به «اعمال ماههای سال» اختصاص دارد، با ماه رجب آغاز کرده است. از معاصران، آیت الله یوسفی غروی نیز در کتاب «مناهج الحیاه فی الأدعیه و الزیارات» همین ترتیب را رعایت کرده است.
15. مجلسى، محمدباقر بن محمدتقی، زاد المعاد، تحقیق و تصحیح: علاءالدین اعلمى، لبنان ـ بیروت، موسسه الأعلمی للمطبوعات، چاپ اوّل، 1423 ھ.ق، ص 11.
۱۴۰۲/۱۲/۲۱ ۱۰:۴۶ شناسه مطلب: 99197
همه مراجع: وقت نیت روزه رمضان از شب تا قبل از اذان صبح است و نیت روزه لازم نیست به زبان جاری شود همینکه بداند میخواهد برای انجام فرمان خداوند متعال روزه بگیرد کافی است.
۱۴۰۲/۱۲/۲۱ ۰۹:۴۹ شناسه مطلب: 99196
پاسخ:
همه مراجع: روزى را كه انسان شك دارد آخر شعبان است يا اول رمضان، واجب نيست روزه بگيرد و اگر بخواهد روزه بگيرد چنانچه روزه قضا دارد نيت روزۀ قضا کند و الا نیت روزه مستحبی و... بنمايد؛ چنانچه بعد معلوم شود رمضان بوده، از رمضان حساب مىشود.
۱۴۰۲/۱۲/۱۴ ۱۰:۰۲ شناسه مطلب: 99163
پرسش:
آیا معصومان علیهمالسلام سفارشی در مورد درختکاری و یا سفارشی در ترویج فرهنگ درختکاری دارند؟
پاسخ:
بر همگان پوشیده نیست که از احتیاجات اولیه زندگی بشریت، نیاز او به درخت است. تولید اکسیژن، بهرهبرداری از چوب و میوه فقط گوشهای از احتیاج انسانها به درخت است. به همین جهت همگان باید به این موضوع، حساس بوده و در ارتقا این فرهنگ کوشا باشند. توجه به درخت و ترویج درختکاری از موضوعاتی است که در اسلام نیز وجود داشته و اهلبیت علیهمالسلام در ضمن احادیثی به کاشت درخت سفارش نمودهاند. در ادامه برخی روایاتی که بیانگر این موضوع هستند ارائه خواهند شد:
1. توصیه اهلبیت علیهمالسلام به کاشتن درخت
معصومان علیهمالسلام به موضوع درختکاری اهمیت داده و در احادیثی به کاشتن درخت توصیه نمودهاند. در حدیثی از امام صادق علیهالسلام چنین نقلشده است: «سَأَلَهُ رَجُلٌ فَقَالَ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاکَ أَسْمَعُ قَوْماً یَقُولُونَ إِنَّ الزِّرَاعَهَ مَکْرُوهَهٌ فَقَالَ لَهُ ازْرَعُوا وَ اغْرِسُوا فَلَا وَ اللَّهِ مَا عَمِلَ النَّاسُ عَمَلًا أَحَلَّ وَ لَا أَطْیَبَ مِنْه؛ (1) مردی از امام علیهالسلام پرسید فدایت شوم، شنیدهام که برخی میگویند کشاورزی کاری مکروه است.»
امام علیهالسلام در پاسخ به او فرمودند: «زراعت کنید و درخت بکارید؛ به خدا سوگند که مردم شغلى حلالتر و پاکیزهتر از آن پیشه نکردهاند.»
این موضوع آنقدر مهم است که پیامبر صلیالله علیه و آله میفرمایند: «هر وقت عمر جهان به آخر رسیده و قیامت بخواهد بر پا شود و در دست یکی از شما نهال درختی باشد چنانچه بهقدر کاشتن آن فرصت باشد، باید آن را بکارد و از فرصت باقیمانده استفاده نماید.» (2)
یا در روایات دیگری کاشت درخت حتی پس از خروج دجال نیز توصیهشده است. (3) در حدیثی دیگر امام صادق علیهالسلام درخت را خلقتی برای انسانها دانسته و افراد را مکلف به درختکاری میداند: «خُلِقَ لَهُ الشَّجَرُ فَکُلِّفَ غَرْسَهَا وَ سَقْیَهَا وَ الْقِیَامَ عَلَیْهَا؛ (4) درخت براى او (انسان) آفریده شده است و او مکلّف است که آن را در زمین بنشاند و آب دهد و به آن رسیدگى کند.»
بنابراین نهتنها کاشت درخت، بلکه رسیدگی، آبیاری و مواظبت بر آن نیز در سخن اهلبیت علیهمالسلام دارای اهمیت است.
2. تعریف و تمجید از درخت و طبیعت
از دیگر سخنان اهلبیت علیهمالسلام در راستای فرهنگ درختکاری، تمجید ایشان از باغ و درخت است. پیامبر اکرم صلیالله علیه و آله در حدیثی میفرمایند که: «بهترین مال، درختان و زراعت پربار است.» (5) همچنین در حدیثی دیگر از پیامبر بزرگوار اسلام روایتشده که بهترین ثروت، درخت خرمایی هست که محکم در خاک قرار دارد. (6)
در روایات دیگری نیز نگاه به طبیعت سبز و آب روان موجب جلای چشم و برطرف شدن خستگی دانسته شده است. (7) امام صادق علیهالسلام در سخنی دیگر میفرمایند: «نگریستن به گلهای رنگارنگ و درختان سرسبز و خرم، چنان لذتی به آدمی میبخشد که هیچ لذتی را با آن برابر نمیتوان کرد.» (8) نکتهی قابلتوجه اینکه شاید در نگاه اول سخنان بیانشده توصیهای ویژه در موضوع درختکاری محسوب نشود، ولی این احادیث میتواند انگیزهبخش مردم و کشاورزان در کاشت درخت و نگهداری از آن باشد و لذا دارای اهمیت است.
3. بیان فضیلت برای درختکاری و مذمت از بین بردن درختان
در برخی روایات، معصومان علیهمالسلام فضیلتهایی برای غرس کننده درخت بیان کردهاند. این احادیث میتواند نشاندهندهی نگاه مثبت اسلام به فرهنگ درختداری و درختکاری باشد. در برخی از این روایات درختکاری صدقهی جاریه دانسته شده (9) و درختکاری شغلی حلال و پاکیزه (10) و محبوب الهی (11) برشمرده شده است. همچنین احادیثی در مورد فضیلت آبیاری و نگهداری از درخت وجود دارد. (12)
علاوه بر موارد بیان شده، ایشان سخنانی در مذمت قطع بیرویه درختان و از بین بردن آنها نیز دارند. (13)
این روایات زیاد هستند و ارائه همه آنها در این نوشتار ممکن نیست. این سخنان امامان معصوم علیهمالسلام میتواند در گسترش فرهنگ درختکاری بسیار راهگشا و انگیزهبخش باشد.
4. سفارش اهلبیت علیهمالسلام درباره کار بر روی زمین
از دیگر سخنان اهلبیت علیهمالسلام، سفارشهای ایشان در مورد کار بر روی زمین است. این توصیهها هم مستقیم به درختکاری مرتبط نیستند ولی کار و تلاش بر روی زمینها میتواند بهوسیله درختکاری نیز محقق شود. لذا این روایات نیز میتوانند بهنوعی مشوقی برای فرهنگ درختکاری محسوب شوند. امام صادق علیهالسلام در حدیثی میفرمایند: «إِنَّ الرَّجُلَ خُلِقَ مِنَ الْأَرْضِ وَ إِنَّمَا هِمَّتُهُ فِی الْأَرْضِ؛ (14) همانا مرد از زمین خلق شده و همتش نیز بر کار روی زمین است.»
در حدیثی دیگر از پیامبر صلیالله علیه و آله فرمودند: «اُطلُبُو الرِّزقَ فِی خَبایَا الأرضِ؛ (15) رزق و روزی خود را از ژرفای زمین جستجو کنید.»
روایات در خصوص کار بر روی زمین منحصر در موارد بیانشده نیست و احادیث دیگری نیز در این زمینه وجود دارد. علاوه بر این، برخی احادیث بیانگر نهی از کمکاری در عرصه تلاش بر روی زمین هستند. امیرالمؤمنین علیهالسلام در روایتی چنین بیان میکنند: هر که باوجود داشتن آبوخاک نیازمند باشد، خدا [از رحمت خود] دورش میگرداند. (16)
همچنین برخی احادیث اشاره به نهی از فروش زمین دارد. مطابق این روایات افراد باید همواره در زمینهای خود به کار و تلاش بپردازند و تا حد امکان از فروش آنها خودداری به عملآورند. این احادیث نیز میتواند انگیزهبخش افراد برای نفروختن زمینهای حاصلخیز و در عوض کار و تلاش بر روی آنها باشد. یکی از فعالیتهایی که افراد در این زمینها انجام میدهند، درختکاری است.
امام صادق علیهالسلام در حدیثی میفرمایند: «کسى که بستان را مىخرد بهرهمند و کسى که آن را مىفروشد مالش بىبرکت مىشود.» (17)
همچنین ایشان در روایتی دیگر فرمودند: «در تورات نوشته شده است که هرکس زمین یا چاه آب خود را بفروشد و با بهایى که از آن مىگیرد زمین یا آبى نخرد، پولى که گرفته است بىبرکت مىشود. » (18)
البته باید دانست که نهی از نفروختن زمین، بهصورت مطلق نیست بلکه در احادیثی فروش زمین کشاورزی بهشرط خرید زمینی مثل همان زمین و یا ملکی بهتر، جایز شمرده شده است. (19)
نتیجه:
یکی از نیازهای بشر، احتیاج او به درخت است. این موضوع در اسلام نیز مهم بوده و احادیثی در توصیه به درختکاری وجود دارند. در این احادیث اهلبیت علیهمالسلام به کاشت و نگهداری از درخت سفارش نمودهاند. همچنین، ایشان در روایاتی به تعریف و تمجید از درخت و طبیعت نیز پرداختهاند. در کنار این، برخی احادیث بیانگر فضیلت درختکاری و مذمت از بین بردن درخت هستند.
این احادیث میتواند مشوق افراد در درختکاری باشد. همچنین روایاتی درباره کار و تلاش بر روی زمین و نهی از فروش زمینهای کشاورزی دارد. این احادیث اگرچه بهصورت مستقیم به درختکاری مرتبط نیست، اما میتواند در ترویج فرهنگ درختداری و درختکاری مؤثر باشد.
پی نوشت:
1 . کلینى، محمد بن یعقوب، الکافی، ج5، ص 260، ح 3.
2 . پاینده، ابوالقاسم، نهج الفصاحه (مجموعه کلمات قصار حضرت رسول صلیالله علیه و آله)، ص 267، ح 567.
3 . کلینى، محمد بن یعقوب، الکافی، ج5، ص 260، ح 3.
4 . مفضل بن عمر، توحید المفضل، ص 86.
5 . ابنبابویه، محمد بن على، معانی الأخبار، ص 292، ح 1.
6 . کلینى، محمد بن یعقوب، الکافی، ج5، ص 261، ح 6.
7 . ابن شعبه حرانى، حسن بن على، تحف العقول، ص 409.
8 . مفضل بن عمر، توحید المفضل، ص 154.
9 . ابنبابویه، محمد بن على، الأمالی، ص 169، ح 2.
10 . کلینى، محمد بن یعقوب، الکافی، ج5، ص 260، ح 3.
11 . طوسى، محمد بن الحسن، تهذیب الأحکام (تحقیق خرسان)، ج6، ص 384، ح 1138.
12 . عیاشى، محمد بن مسعود، تفسیر العیاشی، ج2، ص 86، ح 44.
13 . کلینى، محمد بن یعقوب، الکافی، ج5، ص 29، ح 8.
14 . ابنبابویه، محمد بن على، علل الشرائع، ج2، ص 498، ح 1.
15 . قضاعی، محمد بن سلامه، شرح فارسى شهاب الأخبار (کلمات قصار پیامبر خاتم ص)، ص 317.
16 . حمیرى، عبدالله بن جعفر، قرب الإسناد، ص 115، ح 404.
17 . کلینى، محمد بن یعقوب، الکافی، ج5، ص 92، ح 4.
18 . همان، ج5، ص 91، ح 3.
19 . همان، ج5، ص 92، ح 6.
۱۴۰۲/۱۲/۰۹ ۱۴:۳۱ شناسه مطلب: 99152
پرسش:
نسبت دادن عناوين مختلف در محافل سياسي بسيار رايج است. بعضي از عناوين قباحت زيادي دارند مثل ضد ولايت فقيه، منافق، نفوذي، خائن، دروغگو، مستبد، منحرف، رياکار و ... و بعضي از عناويني انتقادي هستند مثل پير و خسته، مسامحه گر، ساده لوح، ضعيف، ذوق زده، تندرو و ... . اينگونه نسبت ها به افراد گاهي صحيح و گاهي نادرست است. احکام مرتبط با اين نسبت ها چه چيز هايي است که بايد مورد توجه قرار گيرد؟ مثلا آيا بعضي از عناوين مي تواند استهزا محسوب بشود و بعضي از آنها به عنوان نهي از منکر بيان شود؟
پاسخ:
در اسلام موضوعاتی چون نصیحت (امربهمعروف و نهی از منکر) ائمه مسلمین (1)، جرحوتعدیل (تکذیب و تأیید) راویان و گواهان، نُصح مستشیر و ... وجود دارند که باکمی دقت در آنها درخواهیم یافت که امکان بروز و ظهور چنین موضوعاتی، جز با نقدها و تحلیلهایی که شاید برخی از آنها در نگاه اول، مشابه غیبت ارزیابی شوند، امکانپذیر نخواهد بود.
با توجه به این مقدمه پاسخ سؤال این چنین است:
واژه نقد در لغت به معنای، تفکیک سره از ناسره، جدا کردن ناخالصیها از خالصیها، عیبها را نمایاندن و پنهانها را رو کردن آمده است.(2) و همچنین به معنای، شیء را در محک قرار دادن و سالم را از ناسالم تشخیص دادن است و منتقد در عرصه انتقاد در پی نشان دادن و رفع بدیها، ناخالصیها و پلیدیهاست تا اگر کسی خواست، راهش را بیابد و اگر نخواست عذری نداشته باشد. (3) هدف اصلی یک منتقد از نقد همان هدفی است که یک پزشک در معاینه بیمار دنبال میکند چنانچه، پزشک اگر جویای عیب و علت «بیمار» خویش است، عیبجوییاش باید از روی علاقهمندی و نیکاندیشی و بهقصد خیر و خدمت باشد، لذا نقد و انتقاد هم میتواند باهدف روشن نمودن حقایق و خوبیها سازنده و ارزشمند باشد و هم میتواند باهدف بزرگنمایی عیبها و پوشاندن خوبیها و هتک حرمت، غیبت، توهین و افترا مبتنی بر شایعات، مخرب و ضد ارزشی باشد.(4)
مرز غیبت و انتقاد (نهی از منکر)
برای روشن شدن مرز بین غیبت و انتقاد ،لازم است در ابتدا تعریفی از غیبت ارائه گردد. در کتاب های فقهی و اخلاقی، تعاریف های متعدد و متنوعی از غیبت شده است و شاید دقیق ترین و کامل ترین تعریفی که دراین باره بیان شده، در کتاب چهل حدیث مرحوم امام خمینی و به تبع در کتاب الرسائل شهید ثانی است. که فرمودند: «غيبت عبارت است از ياد کردن انسان غايب به چيزي که خوشايند او نيست و ازنظر عرف کاستي و نقص براي او محسوب میشود بهقصد کوچک شمردن و مذمت کردن آن شخص»(5)
بر اساس این تعریف چند مؤلفه در تعريف غيبت دخيل است: 1- در غياب شخص جملهای ذکر شود. 2-اینکه جملهای باشد که شخص از شنيدن آن ناراحت شود. 3-آن سخن به لحاظ عرفي نقصان براي شخص محسوب میشود (و پنهان باشد).4- اینکه هدف شخص غيبت کننده از اين کلام کوچک شمردن و مذمت کردن آن شخص باشد (و واقعاً هم این اتاق بیفتد) و الا اگر چنين هدفي در کار نباشد، بلکه مصلحتي مهمتری در کار باشد در اين صورت غيبت حرام محسوب نمیشود. با تعریف و بیان ضوابط غیبت هر کس با توجه به انگیزه و نیت خود میتواند مرز غیبت و انتقاد را روشن سازد؛ زیرا غیبت تا حد زیادی به نیت فرد غیبت کننده دارد، بر این اساس هر فرد میتواند تشخیص دهد که این کلام او غیبت بود یا نه؟
پس غیبت مربوط به موضوعات شخصی و شخصیت افراد است آنهم مربوط به مطالبی است که موجب ناراحتی غیبت شونده باشد، اما اگر عیبها و انتقادات در ارتباط با حوزه کاری و مسئولیت اجتماعی و عملکرد افراد بیان شود و هدفی جز اصلاح کارکرد اجتماع در میان نباشد، نهتنها جنبه غیبت نخواهد داشت بلکه نقد و تحلیل منصفانه و به دور از هرگونه حب و بغض رفتار و گفتار مسئولین، یک امر لازم برای رشد و تعالی جامعه و کشور است و برکات زیادی برای فرد و جامعه دارد و موجب اصلاح عیب آنها و برطرف شدن نواقص کارها و برنامههایشان میشود.
بر این اساس، چنین نقدها و تحلیلهایی، اگر تنها جهت شناخت وضعیت حاکم بر جامعه و تلاش برای بهبود آن باشد، ایرادی نخواهد داشت، اما اگر افرادی بخواهند در ضمن تحلیل و نقد، عقدهها و کینه های شخصی و گروهی خود را برآورده ساخته و علاوه بر سخنان لازم در یک نقد سالم، گفتاری را در ارتباط با طرف مقابل بر زبانآورند که بودونبود آن در تحلیل انجامشده مساوی است، در برابر پروردگار مسئول خواهند بود و از آن جایی که هر فرد به درون خودآگاهی کامل دارد، شناسایی مرز بین تحلیل، غیبت و تهمت و... در این موارد که تا حد زیادی وابسته به انگیزه افراد است، چندان دشوار نخواهد بود.(6)
آداب و اصول اخلاقی انتقاد:
۱- انگیزه الهی؛ اخلاص و انگیزه الهی داشتن اولین گام ناقد می باشد. چون کسی که رضای الهی را در نظر داشته باشد، هیچ گاه در صدد تخریب و عیب جویی افراد بر نمی آید بلکه تمام تلاش خود را انجام می دهد تا خرابی ها را سامان ببخشد. همچنین با رعایت اخلاص آبرو و اسرار افراد حفظ شده و زشتی ها بزرگ نمایی نمی شود. و شنونده نیز از آن بوی غرض و تخریب را استشمام نمی کند.
2- شروع انتقاد از خود: متأسفانه بیشتر افراد، نسبت به نقص و عیب دیگران بسیار ریزبین و دقیق هستند. این در حالی است که شاید، همان عیب و نقص در خود فرد بیشتر از دیگران نمود دارد. لذا ناقد باید در گام اول عیب های خود را جستجو کند و تلاش کند که این عیب ها را از خود دور نماید.
امیرالمؤمنین (ع) میفرمایند: « طُوبَى لِمَنْ شَغَلَهُ عَيْبُهُ عَنْ عُيُوبِ النَّاسِ؛ خوشا به حال كسى كه پرداختن به عيب خود او را از عيب ديگر مردم باز مى دارد»(7) بنابراین کسی که با هدف اصلاح و رفع نقایص، دیگران را نقد می کند، در ابتدا لازم است، از خود شروع کند و پیش از هر کس دیگری به اصلاح و نقد خود بپردازد.
3- شناختن و انتقاد کردن: یکی از شرایط عمدهی ناقد، شناخت است. از لغزشهای معمولی و همیشگی ما آدمیان این است که بسیاری از مسائل را بدون برهان و بیآنکه درک کنیم، مورد انتقاد و اعتراض قرار دهیم. رد و انتقاد از هر چیز، مسبوق به درک آن است. این که کسی یک بار دریچهی ذهنش را به روی مسائل باز کند و عقیدهای را بپذیرد، سپس دریچهی ذهن را به روی همه چیز ببندد، باعث میشود هر چه را با پذیرفتههای قبلی وی ناسازگار باشد، رد کند، و به جدل و منازعه برخیزد و در صدد مغلوب ساختن طرف مقابل برآید.(8) این حاکی از همان روحیهی جدلی انسان است که قرآن میفرماید: «کانَ الْإِنْسانُ أَکْثَرَ شَیْءٍ جَدَلاً؛ (9)و چه بسا اغلب جدالها هم به ناحق باشد.» همچنین امام علی(علیه السلام) فرمودند: « «مَنْ قَصَّر عن معرفة شیءٍ عابَهُ؛(10) کسی که چیزی را نشناسد از او عیب می گیرد».
4- انتقاد باید با هدف اصلاح و هدایت باشد نه از سر کینه، عقده، تخریب و... در این باره امام علی (علیه السلام) می فرمایند ذَوُو العُيوبِ يُحِبُّونَ إشاعَةَ مَعايبِ الناسِ؛ لِيَتَّسِعَ لَهُمُ العُذرُ في مَعايبِهِم؛(11) كسانى كه خود عيب دارند، علاقه مند به شايع كردن عيبهاى مردم هستند ، تا جاىِ عذر و بهانه براى عيبهاى خودشان باز شود.»
5- انتقادگر، فرصتی برای جبران به انتقاد شونده بدهد. و اگر انتقاد شونده از عمل خویش پشیمان شد، و جبران کرد. در اینجا باید از انتقاد پرهیز شود. چنانکه امام خمینی(ره) یکی از شرایط امر به معروف ونهی از منکر را پشیمان نبودن شخص گنهکار می داند. لذا می فرماید:« اگر ناهی از منکر متوجه شد که شخصی که مرتکب خلاف شده اصراری بر آن ندارد و پشیمان از کردهی خویش است، امر به معروف و نهی از منکر واجب نیست.» (12)
6- انتقاد بدون توهین و برچسب زدن (مثل منحرف، دروغگو، خائن و...) انجام شود.
7- انتقاد همراه با ذکر کارها و اوصاف مثبت انتقاد شونده باشد.
8- روش انتقادگر عیبپوشی و رازداری باشد نه افشاگری (13).
نتیجه:
از آن جا که شخصیتهای اجتماعی و سیاسی مانند رهبران و مدیران در قبال مردم و جامعه باید پاسخگو باشند، انتقاد از آنان اشکالى ندارد؛ اما غیبت ذکر معایب شخصی انسانها است که ربطى به شخصیت حقوقى یا عملکرد کارى آنها ندارد بنابراین صحبت در رابطه با مسائل شخصى آنان جایز نیست و این عمل غیبت و از گناهان کبیره است؛ اما بررسى و سنجش کارکرد اجتماعى آنان و نقد دقیق آن، بدون تکیهبر ظنیّات و افراط وتفریط ها و با هدف اصلاح امور جامعه اشکالى ندارد زیرا اموری که مربوط به شخصیت حقوقی افراد است چون جنبه اجتماعی دارد و ازجمله امور پنهان محسوب نمیشود، اصطلاحاً به آن غیبت گفته نمیشود.
منابع جهت مطالعه:
1. جامع السعادات: ملا مهدی نراقی.
2. اخلاق و آیین نقد، سید حسن اسلامی.
3. سیری در نهجالبلاغه، مرتضی مطهری.
پینوشتها:
1. شیخ كلينى در كتاب الحجة از «كافى»، اين باب را گشوده است «باب ما امر النبى (ص) بالنصيحة لائمة المسلمين و اللزوم لجماعتهم و من هم»؛ محدث كاشانى در ابواب (وجوب الحجة و معرفته) از «وافى»، بابى را به اين عنوان اختصاص داده است: باب وجوب النصيحة لهم و اللزوم لجماعتهم: وهم چنين علامه مجلسى در كتاب الامامة از «بحارالانوار»، بابی به نام «باب ما امر به النبى (ص) من النصيحة لائمة المسلمين و اللزوم لجماعتهم». قرار داده است.
2. وقتی میگویند درهم را نقد زد یعنی آنها را از هم جدا کرد و نگاه کرد و بررسی نمود تا خوبها را از پستها بشناسد. معطوف، لویس، المنجد، مترجم: محمد بندر ریگی، چاپ ششم، تهران، انتشارات اسلامی، ۸۶، ج ۲، ص ۱۹۹۰.
3. صفایی حائری، علی؛ روش نقد، چاپ دوم، قم، لیلة القدر، بهار 1386، ص ۱۵ – ۱۶.
4. ر.ک: به سایت مرکز ملی پاسخگویی به سوالات، روش انتقاد در مناظرات، ملاک انتقاد صحیح.( www.pasokhgoo.ir)
5. امام خميني، سيد روحالله، چهل حديث، چاپ اول، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، 1371، ص 301؛ شهيد ثاني، الرسائل، بغداد، مركز الأبحاث و الدراسات الإسلاميّة، 1422 ق، ص 284.
6. ر.ک: به سایت مرکز ملی پاسخگویی به سوالات، پیشین.
7. سید رضی، نهجالبلاغه، مص: صبحی صالح، قم، هجرت، 1414 ق، خطبه ۱۷۶..
8. ر.ک: حق پناه ،رضا، انتقاد و انتقاد پذیری، اندیشه حوزه ،ش 49 و50، 1383.
9. سوره کهف، آیه 54.
10. مجلسی، بحارالانوار، بيروت، دار الاحيا التراث العربي، 1403 ق، ج 74، ص420.
11. تميمي آمدي، عبد الواحد بن محمد، غرر الحكم و درر الكلم، مصحح: سیدمهدی رجائی، چ دوم، قم، دارالکتب الاسلامی، 1410ق ، ج1، ص 371.
12. خمینی(قدسسره)، روح الله،توضیح المسائل، تهران، انتشارات اسلامی نشر روح، 1361، مسأله 2791.
13. اکبری، محمود؛ اخلاق، قم، دانش حوزه، ۸۵، سوم، ص ۱۰۰ – ۱۰۱.
۱۴۰۲/۱۲/۰۹ ۱۳:۳۹ شناسه مطلب: 99149
۱۴۰۲/۱۲/۰۸ ۱۶:۲۰ شناسه مطلب: 99139
پرسش:
واقعاً شناخت نامزدها مشکل است. معیار انتخاب و رأی دادن چیست؟
پاسخ:
در عرصه انتخابات شناخت فرد اصلح در بین نامزدها برای عموم مردم که طبیعتاً شناخت چندانی از نامزدها و جریانات سیاسی کشور ندارند، بسیار مشکل و دشوار است، آنهم با توجه به اینکه برخی از نامزدها با ظاهرسازی، جلوهای غیر واقعی از خود را به مردم مینمایانند، لذا مردم دچار تشتت و اشتباه میشوند و یا بر اساس معیارها رأی نداده و هرکسی بر اساس ذوق و سلیقه شخصی خود یکی از نامزدها را برمیگزیند و به او رأی میدهد، با توجه به این ضعف شناخت چگونه میتوان فرد اصلح را انتخاب نمود و معیارهای انتخاب درست چیست؟
1- در پاسخ به این سؤال باید به این نکته دقت داشت که مهمترین چالش در عرصه انتخاب نامزدها تطبیق ملاکها بر افراد است، یعنی اینکه سؤال اصلی این است که کدامیک از نامزدها بهره بیشتری از معیارها و شرایط دارند و الا معیارهای صحیح برای تصدی مسئولیت در کشور با توجه به فرهنگ ایرانی و اسلامی مردم ایران و نیز اصول اساسی جمهوری اسلامی که در این سالهای متمادی مستظهر به تأیید ملت بوده است، مسئلهای روشن و واضح است و چندان اختلافی در آنها وجود ندارد.
البته معیارهای صحیح نیز توسط افراد و صاحبنظران مختلف گفتهشده است و نیز اهم معیارها همانند پاکدستی و صداقت و مردمی بودن و... مسئلهای فطری است که هر فردی آن را باوجدان پاک درک خواهد کرد، ولی با توجه به درخواست سؤال به اهم معیارها اشاره میشود:
• تدیّن؛
• تعهّد و خوشنامی؛
• وفاداری به انقلاب و ایستادگی در راه آن؛
• عزم، اراده و نفوذناپذیری در مقابل دشمن و افراد ناصالح؛
• دارای برنامه و کفایت لازم؛
• مرعوب نشدن در مقابل دشمنان؛
• ساده زیستی و دوری خود و بستگان از اشرافی گری؛
• مردمی و آشنا به درد مردم، خدمتگزاری؛
• اعتقاد واقعی به راه امام راحل (ره)؛
• تقید به مسائل اخلاقی نظیر پرهیز از معاملهگری، رشوه و توصیه پذیری و توجه به منافع طبقات محروم جامعه؛
• تثبیت مواضع عزتآفرین، صحیح، عاقلانه و حکیمانه انقلاب و نظام؛
• پرهیز از اسراف یا هزینه از بیتالمال یا اموال شبههناک در تبلیغات و غیر آن؛
• پرهیز از طرح اموری که در اختیار آنها نیست؛
• شناخت اولویتها و فوریتهای نظام و مردم و پرداختن به آنها؛(1)
2-همانگونه که اشاره شد چالش اصلی در انتخاب نامزدهای انتخابات مسئله تطبیق است، چراکه در جمهوری اسلامی هر آنکسی که کاندیدای انتخابات میشود بالاخص در مقوله ریاست جمهوری طبیعتاً به همه آن معیارهایی که ذکرشده پایبند است و یا اینکه خود را پایبند مینمایاند، زیرا اگر بخواهد بهصورت علنی به معیارهای بنیادین و فطری همانند پاکدستی و راستگویی پایبند نباشد قطعاً از چشم مردم خواهد افتاد و مورد اقبال قرار نخواهد گرفت و از سوی دیگر اگر هم به اصول سیاسی و هویتی نظام پایبند نباشد بهطورقطع توسط شورای نگهبان تأیید صلاحیت نخواهد شد، چراکه وظیفه قانونی شورای نگهبان این است که نامزدهایی را که پایبندی به اصول نداشته را تأیید نکنند، لذاست که در عرصه انتخابات همگی نامزدها مدعی دارا بودن معیارها هستند و هرکسی خود را بهتر از دیگران میداند، لذاست که انتخاب فرد اصلح دشوار میشود.
با توجه به این توضیح میبایست اینگونه گفت که برای داشتن بهترین رأی در انتخابات، علاوه بر شناخت معیارها برای تطبیق بر نامزدها هر فردی نیازمند این است که بصیرت و دقت ویژهای را در انتخابات به خرج دهد و لازمهاش این است که اهمیت و جایگاه انتخابات توسط مردم جدی گرفته شود و نسبت به آن حساسیت به خرج دهند و برای به دست آوردن انتخاب صحیح تلاش و کوشش به خرج دهند، همانند نوع مواجه افراد و عقلا با مسائل شخصی خود از قبیل خرید ها، وصلتها و... که هر انسانی بهحکم عقل و با توجه به میزان اهمیت آن مسائل برای اتخاذ بهترین تصمیم، تلاش و کوشش میکند و سعی و اهتمام بر این دارد که در روند تصمیمگیری بالأخص در مسائل مهمه به تصمیم و انتخاب عاقلانهای دست پیدا کنند و از گرفتن تصمیمات عجولانه و ذوقی پرهیز مینمایند. در عرصه انتخابات نیز با توجه به اهمیت آن برای کشور و نیز وجود تزویرها و ظاهرسازیهای بسیار در آن، بهطور جد داشتن انتخابی صحیح نیازمند دقت بالا و بصیرتی راسخ است تا بتوان در بین نامزدهای مختلف بهترین سنجش را داشت و الا قطعاً با سادهانگاری و سهل انگاری چیزی حل نخواهد شد، البته این دقت و بصیرت نسبی و از هرکسی انتظار میرود نسبت به توان و ظرفیت خود به این توان دست یابد.
3- راهکار دیگری که دراینباره بیانشده و البته سیره عقلا نیز آن را تأیید میکند، مشورت گرفتن از نزدیکان مطلع و مورد اطمینان است که در این راستا میتوان ضعف و یا انحراف شناختی انسان را تکمیل و یا اصلاح نماید و در راه رسیدن به انتخاب صحیح راهنمای رأی دهند باشند.
4- البته با همه این شرایط باز ممکن است علیرغم اینکه رأیدهنده با توجه به توانش، تلاش خود را به کار بسته و نامزدهای مختلف را مورد بررسی و سنجش قرار داده و حتی از کارشناسان مورد اطمینانش نیز راهنمایی گرفته باشد بازهم در عمل نامزد منتخب خلاف تصور او باشد و بهگونهای دیگر عمل نماید که در این صورت چون او بر اساس موازین عمل نموده است مسئولیتی متوجه او نخواهد بود. (2)
نتیجه:
همانگونه که اشاره شد آنچه در انتخاب نامزدهای انتخابات مهم است تطبیق معیارها بر نامزدهاست، آنهم با توجه به اینکه برخی از معیارها بر اساس وجدان و فطرت قابلدرک است و برخی از معیارها بر اساس اصول اساسی و هویتی نظام وضعشده است و همه نامزدها طبیعتاً به آنها پایبند بوده و یا خود را پایبند نشان میدهند، پس بر این اساس مسئله اصلی تطبیق معیارهاست، معیارهایی که اهم آنها عبارتاند از: تدیّن-تعهد-وفاداری به انقلاب و راه امام-عزم، اراده و نفوذ ناپذیری-داشتن برنامه-مرعوب نشدن در مقابل دشمنان-ساده زیستی و پرهیز از اشرافی گری-مردمی بودن-اخلاق مدار بودن-شناخت اولویتها و فوریتهای نظام و مردم.
البته در راستای تطبیق صحیح معیارها بر کاندیداها لازم است که دقت و بصیرت جدی برای شناخت و سنجش کاندیدای اصلح بکار برده شود و این مهم محقق نمیشود مگر با درک اهمیت انتخابات و جدی گرفتن آن. البته افرادی که با توجه به شرایطشان از شناخت دقیق بازمانده و یا شناخت خود دچار نقص هستند میتوانند از مطلعین و صاحبنظران مشورت و راهنمایی بگیرند.
پینوشت:
. احکام انتخابات، پایگاه اطلاعرسانی دفتر مقام معظم رهبری:
https://b2n.ir/m02437
. احکام انتخابات، پایگاه اطلاعرسانی دفتر مقام معظم رهبری:
https://b2n.ir/m02437
۱۴۰۲/۱۲/۰۸ ۰۹:۴۷ شناسه مطلب: 99128
پرسش:
آیا امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف با جسم مثالی زنده هستند و در عوالم غیب به سر میبرند یا اینکه ایشان با همان جسم مادی خودشان زنده هستند؟
در صورت فرض اخیر، آیا ایشان در سیارات دیگر هستند یا در زمین ساکن هستند؟
پاسخ:
غیبت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و طولانی شدن آن تا زمان ما، سؤالات فراوانی را در مورد چگونگی حیات و مکان زیست ایشان به وجود آورده است تا جایی که برخی از شیعیان مثل شیخ احمد احسائی گفتهاند که امام زمان در عالم هورقلیا است و جسم و زمان و مکان ایشان لطیفتر از عالم اجسام بوده و ایشان حیات جسمانی در دنیا ندارند. (1)
در ادامه در دو محور به این مسئله خواهیم پرداخت:
نکته اول:
در روایات مختلف میتوان احادیثی را مشاهده کرد که نشان دهنده زندگی مادی و حضور ایشان در روی زمین و میان مردم است. در ادامه به چند مورد اشاره خواهد شد:
الف) شباهت میان زندگی حضرت یوسف علیهالسلام و امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف: در این روایات نقلشده که امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف مانند حضرت یوسف علیهالسلام هستند که حجت خدا بود، ولی در سرزمین مصر کسی ایشان را بهعنوان نبی خدا و حجت الهی نمیشناخت و مانند مردم و در میان آنها زندگی میکرد تا زمانی که خداوند به ایشان اذن داد که خود را به مردم و برادرانش معرفی کند.
ازاینرو، حضرت نیز مانند یوسف علیهالسلام در میان مردم زندگی میکنند و در بازارها قدم میزنند و بر روی فرش دوستان خود مینشینند در حالی که کسی ایشان را نمیشناسد تا زمانی که خداوند اذن و اجازه اعلام و ظهور را به ایشان دهد. (2)
ب) حضور هرساله امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در مراسم حج: در بعضی نقلها و روایات آمده است که ایشان بهعنوان تنها حجت الهی و امام زنده، هر ساله در مراسم حج حضور مییابند و مناسک حج را بهجا میآوردند و مردم ایشان را میبینند درحالیکه ایشان را نمیشناسند. (3)
ج) وجود همسر و فرزند برای امام زمان عجل الله فرجه: در برخی از روایات به این مسئله اشاره شده است که حضرت دارای همسر و فرزندانی است. (4)
د) بیان مکان زندگی امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف: در بعضی از روایات به محل زندگی امام اشاره شده است که همگی جزو شهرها و مناطق مشهور زندگی انسانها در زمین است. (5)
تمامی این شواهد و قرائن، حاکی از این مسئله است که حضرت بقیهالله عجل الله تعالی فرجه الشریف زندگی عادی همانند دیگر انسانها دارند و با بدن مادی جسمانی در دنیا زندگی میکنند.
نکته دوم:
اما درباره اینکه مکان دقیق زندگی ایشان در دنیا کجاست، روایات مختلفی وجود دارد:
الف) زندگی در مکانی که جزء دشتها و بیابانهای مناطق دوردست و نهچندان شناختهشده است. (6) بر اساس این دسته از روایات حضرت از دسترسى مردم دور است و کسى از محل سکونت ایشان آگاه نیست.
ب) زندگی در نواحی متمدن و شناختهشده کره زمین که البته مردم ساکن آن منطقه ایشان را نمیشناسند تا زمانی که ظهور ایشان فرابرسد.
برخی از این مناطق عبارتاند از: مدینه منوره (7)، منطقه ذی طوی در یکفرسخی مکه (8)، کوه رضوی یا رضوان در اطراف مدینه. (9)
نتیجه:
از مطالب نقلشده میتوان نتیجه گرفت که حضرت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف زندگی عادی بشری همانند دیگر انسانها و در قالب بدن مادی دارند و محل زندگی ایشان در زمین و بهاحتمال زیاد در میان مردم است، با مردم حشر و نشر دارد و زندگی طبیعی و معمولی دارد و نه زندگی ملکوتی و یا در کرهای دیگر.
پینوشتها:
1. احسایی، احمد، جوامع الکلم، بصره، الغدیر، 1430 ق، رساله رشتیه، ص 10.
2. «سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ الصَّادِقَ علیه¬السلام یَقُولُ إِنَّ فِی صَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ لَشَبَهاً مِنْ یُوسُفَ فَقُلْتُ فَکَأَنَّکَ تُخْبِرُنَا بِغَیْبَهٍ أَوْ حَیْرَهٍ فَقَالَ مَا یُنْکِرُ هَذَا الْخَلْقُ الْمَلْعُونُ أَشْبَاهُ الْخَنَازِیرِ مِنْ ذَلِکَ إِنَّ إِخْوَهَ یُوسُفَ کَانُوا عُقَلَاءَ أَلِبَّاءَ أَسْبَاطاً أَوْلَادَ أَنْبِیَاءَ دَخَلُوا عَلَیْهِ فَکَلَّمُوهُ وَ خَاطَبُوهُ وَ تَاجَرُوهُ وَ رَاوَدُوهُ وَ کَانُوا إِخْوَتَهُ وَ هُوَ أَخُوهُمْ لَمْ یَعْرِفُوهُ حَتَّى عَرَّفَهُمْ نَفْسَهُ وَ قَالَ لَهُمْ أَنَا یُوسُفُ»؛ النعمانی، محمد بن ابراهیم، کتاب الغیبه، محقق و مصحح علیاکبر غفاری، تهران، نشر صدوق، چ 1، 1397 ق، ص ۱۶۴.
3. «سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللهِ علیهالسلام یَقُولُ یَفْقِدُ النَّاسُ إِمَامَهُمْ، یَشْهَدُ الْمَوْسِمَ، فَیَرَاهُمْ وَلَایَرَوْنَهُ»؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تحقیق مرکز بحوث دارالحدیث، قم، دارالحدیث، چ 1، ۱۴۲۹ ق، ج ۲، ص ۱۵۰.
همچنین، رک: عن محمد بن عثمان العمری قال: سمعته یقول: «والله إن صاحب هذا الامر یحضر الموسم کل سنه، فیرى الناس ویعرفهم ویرونه ولا یعرفونه»؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، مؤسسه الوفاء، چ 2، ۱۴۰۳ ق، ج ۵۲، ص ۱۵۲.
4. «سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه¬السلام یَقُولُ إِنَّ لِصَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ غَیْبَتَیْنِ إِحْدَاهُمَا تَطُولُ حَتَّى یَقُولَ بَعْضُهُمْ مَاتَ وَ یَقُولَ بَعْضُهُمْ قُتِلَ وَ یَقُولَ بَعْضُهُمْ ذَهَبَ حَتَّى لَا یَبْقَى عَلَى أَمْرِهِ مِنْ أَصْحَابِهِ إِلَّا نَفَرٌ یَسِیرٌ لَا یَطَّلِعُ عَلَى مَوْضِعِهِ أَحَدٌ مِنْ وُلْدِهِ وَ لَا غَیْرِهِ إِلَّا الْمَوْلَى الَّذِی یَلِی أَمْرَهُ»؛ طوسى، محمد بن الحسن، کتاب الغیبه، تحقیق و تصحیح عبادالله تهرانی و احمدعلی ناصح، قم، دارالمعارف الإسلامیه، چ 1، 1411 ق، ص 162.
5. بهعنوان نمونه: «نَحْنُ وَ إِنْ کُنّا ثاوِینَ [نائِینَ] بِمَکانِنا النّائِی عَنْ مَساکِنِ الظَّالِمینَ حَسْبَ الَّذِی أَراناهُ اللّهُ تَعالی لَنا مِنَ الصَّلاحِ وَ لِشِیعَتِنا الْمُؤْمِنینَ فِی ذلِکَ ما دامَتْ دَوْلَهُ الدُّنیا لِلْفاسِقِینَ فَإِنّا یُحِیطُ عِلما بِأَنْبائِکُمْ و لا یَعْزُبُ عَنّا شَیْءٌ مِن أَخبارِکُم»؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 53، ص 175.
6. «یا بنَ المازِیارِ أَبی أَبُو مُحَمَّد عَهِدَ إِلیَّ أَنْ لا أُجاوِرَ قَوْما غَضِبَ اللّه ُ عَلَیْهِمْ وَ لَعَنَهُمْ وَ لَهُمُ الخِزْیُ فِی الدُّنیا و الآخِرَهِ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ، وَ أَمَرَنِی أَنْ لا أَسْکُنَ مِنَ الجِبالِ إِلاّ وَعْرَها وَ مِنَ البِلادِ إِلاّ عَفْرَها»؛ طوسى، کتاب الغیبه، ص 266.
7. «لابُدَّ لِصاحِبِ هذا الأَمْرِ مِنْ عُزْلَهٍ و لابُدَّ فِی عُزْلَتِهِ مِنْ قُوَّهٍ و ما بِثَلاثِینَ مِنْ وَحْشَهٍ وَ نِعْمَ المَنْزِل طَیِّبَه»؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 52، ص 153.
8. «یَکُونُ لِصاحِبِ هَذا الأَمْرِ غَیْبَهٌ فِی بَعْضِ هذِهِ الشِّعابِ وَ أَوْمَأَ بِیَدِهِ إِلی ناحِیَهِ ذِی طُوی»؛ النعمانی، کتاب الغیبه، ص 182.
9. «خَرَجْتُ مَعَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه¬السلام فَلَمَّا نَزَلْنَا الرَّوْحَاءَ نَظَرَ إِلَى جَبَلِهَا مُطَلِّلًا عَلَیْهَا فَقَالَ لِی تَری هَذا الجَبَلَ؟ هذا جَبَلٌ یُدعی رَضْوی مِن جِبالِ فارْس أَحَبَّنا فَنَقَلَهُ اللّه ُ إِلَینا. أَما إِنَّ فِیه کُلُّ شَجَرَهٍ مطعم و نِعْمَ أَمانٌ لِلخائِفِ مَرَّتینِ. أَما إِنَّ لِصاحِبِ هذا الأَمْرِ غَیْبَتَینِ، واحدهٌ قَصِیرَهٌ وَ الأُخْری طَوِیلَهٌ»؛ طوسى، کتاب الغیبه، ص 183.