سوالات ویژه

تفریحاتی که در راستای تکامل روحی و بدون غفلت و نشاط‌آور و به دور از تباهی و گناه و آزار و اذیت دیگران باشد مجاز است.

پرسش:

 بازی کردن با پاسور فقط برای تفریح و گذراندن تایم فراقت مشکلی دارد؟

پاسخ:
یکی از نیازهای اساسی انسان که عمری به درازی عمر بشر دارد، نیاز به تفریح و سرگرمی و پر کردن اوقات فراغت به شیوه‌های متنوع و خلاق بوده است. تفریح و سرگرمی، نیاز مستمر و همیشگی بوده و در همه جوامع انسانی به‌تناسب شرایط و امکانات محیطی، همواره به شکل‌های مختلف جاری و ساری بوده است؛ ولی در عصر حاضر تحت تأثیر برخی تحولات بنیادین، اهمیت و جایگاه کنونی یافته و به یکی از مطالبات جدی و صنایع پرزرق‌وبرق، تبدیل‌شده است. در ادامه ‌به نکاتی در مورد تفریحات خداپسندانه و نظر اسلام در این مورد اشاره می‌کنیم که با توجه به آن‌ها می‌توانید نظر اسلام در مورد بازی و تفریح با پاسور هم متوجه بشوید:
1. انسان همچنان که به غذا و نوشیدنى و خواب و استراحت و نظافت نیاز دارد، همین‌طور به تفریح و سرگرمى سالم نیز نیازمند است؛ و هیچ عاقلى نمی‌تواند این نیاز فطرى و طبیعى انسان را انکار نماید. تجربه و گذشت زمان نیز نشان داده است که اگر انسان به کارهاى یکنواخت بدون وقفه ادامه دهد و از سرگرمى و تفریح محروم باشد، بازده کاربر اثر کمبود نشاط تدریجاً افت کرده، پایین می‌آید؛ و امّا برعکس پس از ساعاتى تفریح و سرگرمى آن‌چنان نشاط کار و تلاش در او ایجاد می‌شود که کمیت و کیفیت کار هر دو فزونى پیدا می‌کند، به این جهت باید گفت ساعاتى که صرف تفریح و سرگرمى سالم می‌شود نه‌تنها هدر نمی‌رود، بلکه با رفع خستگى از روح و روان عامل تقویت و پیشرفت ساعات کارى و مطالعاتى انسان می‌شود.
2. در قرآن نیز به مسئله تفریح اشاره‌شده است و درخواست برادران یوسف از پدر در مورد حضرت یوسف را این‌چنین بیان می‌کند: «او را فردا با ما (به خارج شهر) بفرست تا غذاى کافى بخورد و بازى و تفریح کند و ما حافظ او هستیم». (1) وقتى برادران یوسف مسئله تفریح و گردش در صحرا و خوردن از گیاهان را مطرح کردند. حضرت یعقوب اعتراض نکرد که این عمل شایسته یک جوان موحّد و وابسته به خانواده نبوّت نیست (بلکه از جنبه امنیتى اظهار نگرانى نمود) از این بیان به‌خوبی استفاده می‌شود که به تفریح نظر مثبت داشته، بلکه امر مسلّمى بوده است در جامعه آن روز و امروز شهرنشینى و فضاى بسته خانه‌های شهرها، این نیاز را دوچندان کرده است. درآیات متعددى از قرآن خداوند دستور داده در زمین سیر کنید. (2) و در آن گردش کنید ازجمله فرمود: «و میان آن‌ها و شهرهایى که برکت داده بودیم، آبادی‌های آشکارى قراردادیم و سفر در میان آن‏ها را به‌طور متناسب (بافاصله نزدیک) مقرر داشتیم (و به آنان گفتیم): شب‌ها و روزها در این آبادی‌ها با ایمنى کامل، سفر و گردش کنید». (3)
3. منتهى انسان باید در تفریح‏ها یا بازی‌ها به دو نکته توجّه کند: الف: تفریح، فقط گردش بدون اندیشه و تفکر و بدون عبرت گیری و پندپذیرى نباشد، انسان‌هایی که در صحراها و کنار دریاها... گردش می‌کنند و یا مسافرت‌هایی در شهرها و آثار باستانى دارند، با تفکّر و اندیشه به آن محل‌های گردشى بنگرند و از این راه به عظمت خالق و صانع آن‌ها پى برند؛ و همین‌طور از سرانجام شاهان و ظالمان و کاخ‌های بجاى مانده از آن‌ها درس عبرت بگیرند. 
ب: تفریح، باعث آلوده شدن انسان به گناهان دیگر نشود، شیطان و هوای نفس و دشمنان تلاش دارند میادین ورزشى و تفریحى محلی براى آلوده کردن مردم، مخصوصاً جوان‏ها باشد. قرآن هشدار می‌دهد که به بهانه ورزش و تفریح و گردش، شما را نبرند، چنان‌که برادران یوسف به بهانه تفریح او را بردند و به داخل چاه افکندند. یکى از مفسّران در این زمینه می‌گوید: «همان‌گونه که برادران یوسف از علاقه انسان مخصوصاً نوجوان به گردش و تفریح براى رسیدن به هدفشان سوءاستفاده کردند در دنیاى امروز نیز دست‌های مرموز دشمنان حق و عدالت از مسئله ورزش و تفریح براى مسموم ساختن افکار نسل جوان سوءاستفاده فراوان می‌کنند باید به هوش بود که ابرقدرت‌های گرگ‌صفت در پوشش ورزش و تفریح، نقشه‌های شوم خود را میان جوانان به نام ورزش و مسابقات منطقه‌ای یا جهانى پیاده نکنند». (4) همچنین در روایات نیز به امر تفریح سالم پرداخته‌شده و سفارش شده که ساعتى از زندگى را به لذّت‌های حلال و تفریح‌های سالم اختصاص دهد، على علیه‌السلام فرمود: 
«براى مؤمن (در شبانه‌روز) سه وقت است، زمانى براى (نیایش) و مناجات با پروردگارش و زمانى براى تأمین معاش زندگى‏اش و زمانى براى واداشتن نفس به لذّت‏هایى که حلال و مایه زیبایى است. خردمند را نشاید جز آنکه در پى سه چیز حرکت کند: (کسب حلال) براى تأمین زندگى، یا گام نهادن در راه آخرت، یا به دست آوردن لذّت‏هاى (حلال و) غیر حرام». (5) جالب این است که در برخى روایات، این جمله اضافه‌شده است: «و با این ساعت (تفریح) نیرو می‌گیرید بر انجام وظائف اوقات دیگر». (6) در اسلام به مسائل تفریح تا آنجا اهمیت داده‌شده که یک سلسله مسابقات راحتى با شرط‌بندی اجازه داده، تاریخ نشان داده که قسمتى از این مسابقات در حضور شخص پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله و با داورى و نظارت او انجام می‌گرفت، حتى گاه شتر مخصوص خود را براى مسابقه‌ای سوارى در اختیار یاران می‌گذاشت. (7) تیراندازی، شنا، مسافرت، گردش در صحرا، باغات، مزارع کشاورزى و کلّاً در فضاى سبز، مزاح و شوخى با برادران دینى که از نزاکت خارج نباشد از دیگر تفریحات سفارش شده است. آنچه مورد اشاره قرار گرفت نمونه‌هایی از تفریحات سالم بود که در برخی منابع دینى آمده وگرنه تفریحات سالم منحصر به این موارد نیست هر قوم و ملّتى متناسب بافرهنگ خویش از ورزش‌ها و تفریحاتى برخوردارند که اگر خلاف دستورات شرعى نباشند و گناهى در آن انجام نگیرد مورد تأیید اسلام نیز است.
4. بازی با پاسور یک حکم شرعی دارد که در جای خود در علم فقه و احکام به آن پرداخته‌شده است و بسیاری از فقها این بازی را به خاطر مسئله قمار جایز نمی‌دانند، ولی با این توضیحات ذکرشده پاسخ به سؤال شما نیز روشن شد که تفریحاتی که دارای ویژگی‌های زیر باشد مجاز است:
الف:  در راستای فرآیند تکامل و رشد شخصیت اسلامی و انسانی
ب:  نشاط‌آور
ج: در چارچوب قوانین شرع (واجب، حرام، مباح، مکروه و 
مستحب)
د: متعادل (نه افراط، نه تفریط)
و: دارای فواید عقلی، جسمی و روحی
ه:  جلوگیری از خفت و سبکی عقل (توجه به عقل و تفکر در نظام اسلام) مثل پرهیز از شرب خمر، پرهیز از گوش دادن به موسیقی مبتذل، عدم مصرف مواد مخدر و...
ی: دوری از آزار و اذیت دیگران (تحقیر، مسخره کردن، همسایه و مردم‌آزاری و ...)
بنابراین با توجه به لزوم تفریح سالم و وجود تفریحات سالم بسیار زیاد، توصیه می‌کنیم که از این بازی بگذرید و به بازی یا تفریحات سالم و فکری دیگر بپردازید و هم نیاز به نشاط و شادی و تفریحتان را برطرف کنید و هم از بازی پاسور که حداقل شبهه‌ناک است دوری‌کنید.
نتیجه
تفریح یک نیاز اصیل و لازم و مفید در همه انسان‌هاست. درآیات و روایت تفریح تأییدشده است منتهای دارای دو شرط است. اول اینکه بدون اندیشه و تعالی و رشد نباشد و دوم اینکه انسان را به گناه و آلودگی و تباهی نکشاند. تفریحات زیادی مانند اسب‌سواری، تیراندازی، شنا، پیک‌نیک، شوخی، مسافرت و... وجود دارد. ولی ازآنجاکه در هر عصری تفریحات جدیدی به میان می‌آید به‌صورت خلاصه می‌توان گفت تفریحاتی که در راستای تکامل روحی  و بدون غفلت و نشاط‌آور و به دور از تباهی  و گناه و آزار و اذیت دیگران باشد مجاز است و دیگر لهو نخواهد بود. در مورد بازی پاسور با توجه به اشکالات شرعی و نظرات مختلف فقهی در مورد حرام بودن آن بهتر است از آن صرف‌نظر کنید و به بازی یا تفریحات سالم دیگر بپردازید.
کلیدواژه‌ها
پاسور، تفریح، شادی، سلامتی، بازی، لعب، لغو.
منابع برای مطالعه بیشتر
-جایگاه شادی و نشاط و تفریح سالم جوانان از دیدگاه اسلام، مریم عسکری و همکاران.
-موسیقی و تفریح در اسلام، محمدحسین بهشتی.
-تفریحات سالم از دیدگاه اسلام، حسن جهانی فرد لنگرودی.
- زندگی اجتماعی از دیدگاه اسلام، احمد شلبی ترجمه: سید محمود اسداللهی.
-نیازهای جوانان، احمد صادقی اردستانی.
 پی‌نوشت‌ها:
1. سوره یوسف، آیه 12.
2. سوره آل‌عمران، آیه 137، سوره انعام، آیه 11، سوره نمل، آیه 36.
3. سوره سبأ، آیه 17 - 18.
4. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، دارالکتب الاسلامیه، 1370، ج 9، ص 336.
5. سید رضى، محمد بن حسین، نهج‌البلاغه، هجرت، قم، چاپ اول، 1414 ق، ص 545، حکمت 390.
6. مجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، چاپ دوم، 1403 ق، ج 75، ص 346.
7. همان، ج 100، ص 190.
 

در مورد جایگاه علمی احمد بن موسی هرچند در منابع متأخر از او به‌عنوان کاتب قرآن، دارای فصاحت و بلاغت در کلام و محدث معرفی‌شده است.

پرسش:

امامزاده احمد پسر امام کاظم علیه‌السلام مشهور به شاه‌چراغ ازنظر علمی و اجتماعی چه جایگاهی داشت؟ از رابطه او با امام رضا علیه‌السلام در روایات چیزی وجود دارد؟

پاسخ:

مقدمه

 احمد بن موسی، یکی از امام‌زاده‌ای مشهور ایران است که بانام شاه‌چراغ شناخته می‌شوند. ازآنجاکه روز ولادت حضرت شاه‌چراغ مشخص نیست، در فاصله بین تولد حضرت معصومه سلام‌الله علیها و حضرت امام رضا علیه‌السلام در دهه کرامت، یک روز برای بزرگداشت حضرت احمد بن موسی در نظر گرفته‌شده است. در مورد علت وفات او نقل‌های متفاوتی گفته‌شده، اما مشهور است که مأمون عباسی (خلیفه وقت) با شنیدن خبر حرکت جمعیتی از بنی‌هاشم و دوستداران آن‌ها به سمت طوس، دستور داد که حکام بلاد مانع از حرکت این قافله‌ها شوند و همین جریان منجر به شهادت ایشان گردید. مقبره وی در شیراز، مدت‌ها مخفی بود تا آنکه در قرن چهارم قبر ایشان مشخص گردید و در قرن هفتم برای ایشان حرمی بنا شد که امروزه یکی از مشهورترین امکان زیارتی در ایران به‌حساب می­آید.

در مورد شخصیت احمد بن موسی و زندگانی ایشان اطلاعات چندانی در دسترس نیست؛ بااین‌حال شواهد نشان می­دهد ایشان در آن زمان، میان شیعیان از جایگاه والایی برخوردار بودند. تا آنجا که عده­ای بعد از شهادت موسی بن جعفر علیه‌السلام به امامت ایشان قائل شدند و به فرقه­ی احمدیه معروف شدند. (1) البته واضح است که گرایش مردم به احمد بن موسی و جانب‌داری گروهی از امامت وی نه‌تنها از منزلت او نمی­کاهد، بلکه مبین عظمت روحی فضائل معنوی ایشان است؛ چراکه خود ایشان هیچ­گاه چنین ادعایی نداشتند و از سویی کمالات اخلاقی و رفتاری ایشان سبب می­شد تا برخی گمان به امامت ایشان داشته باشند.

از دیگر شواهدی که بیانگر جایگاه اجتماعی ایشان است؛ تعداد همراهان احمد بن موسی در سفرشان به ایران است که منجر به شهادت ایشان گردید. مرحوم سید جعفر مرتضی به نقل از منابع تاریخی می‌نویسد: «احمد بن موسی چون از حیله مأمون آگاه شد همراه سه هزار تن و به روایتی دوازده هزار از بغداد قیام کرد». (2)

این اعداد که بیان از کثرت یاران ایشان دارد؛ نشان می­دهد که در بین شیعیان جایگاه والایی داشتند.  همچنین در نقلی شیخ مفید روایتی از اسماعیل بن موسی بن جعفر علیه‌السلام نقل می‌کند: در سفری بیست نفر از خادمان پدرم با احمد بودند و او را احترام می‌کردند. هرگاه احمد برمی‌خاست و می‌نشست آنان هم به احترامش بلند شده و می‌نشستند؛ پدرم همواره به احمد عنایت داشت و از وی غافل نمی‌گردید و چشم از او برنمی‌داشت. (3)

این گزارش نشان می‌دهد که ایشان در این خاندان از سایر فرزندان موسی بن جعفر علیه‌السلام (به‌جز امام رضا علیه‌السلام) شناخته‌شده‌تر بوده و همگان از ایشان به احترام یاد می­کردند.

در مورد فضائل اخلاقی و رفتاری ایشان نیز شیخ مفید از احمد بن موسی به بزرگی و عظمت یادکرده، می‌گوید: «احمد بن موسی فردی کریم النفس، جلیل‌القدر و پرهیزکار بود که پدرش او را دوست داشت و بر دیگر فرزندان مقدم می‌کرد. امام کاظم علیه‌السلام مزرعه خویش را که به ‌یسیره معروف بود به او بخشید و احمد بن موسی هزار بنده را آزاد کرد». (4)

در مورد شخصیت علمی احمد بن موسی نقل‌شده ایشان فردی محدث، عالم به قرآن بوده و در سخنوری نیز از نهایت فصاحت و بلاغت برخوردار بوده است. (5) علامه سید محسن امین می‌نویسد:

«­احمد بن موسی به دست مبارک خود قرآن کریم را نوشته است».

(6) بااین‌حال در منابع کهن کمتر سخنی از بعد علمی ایشان دیده می‌شود. همچنین برخی معاصرین او را در زمره محدثانی می‌شمارند که احادیث زیادی از پدر و اجداد بزرگوارش نقل کرده است؛ (7)

لیکن از این احادیث، نمی­توان چیزی را در کتب حدیثی یافت؛ بلکه تنها یک روایت از به نقل از علی بن جعفـر از محمـد بـن مسلم آمده که به احمد بن موسی نسبت داده‌شده اسـت. (8) ازاین‌رو در کتب رجالی اولیه­ی شیعیه نامی از وی دیده نمی­شود و تنها در کتب رجالی متأخر بر پایه­ی توثیقاتی شیخ مفید در کتاب «الارشاد» داشته به وثاقت او اشاره‌شده است. (9)

همان‌طور که اشاره شد برخی پس از شهادت امام هفتم علیه‌السلام معتقد به امامت احمد بن موسی شدند؛ اما ایشان هیچ­گاه مدعی امامت نبود؛ بلکه با صراحت اعلام کرد: «همان­طور که شما در بیعت من هستید، من در بیعت برادرم علی بن موسی‌الرضا علیه‌السلام هستم؛ او ولی خدا، پیشوا و جانشین پس از پدرم است».

سپس همگان با علی بن موسی علیه‌السلام بیعت کردند و امام رضا علیه‌السلام در حق برادرش دعا نمود. (10)

از این قضیه برداشت می­شود که اولاً: احمد بن موسی تابع ولایت و رهبری امام زمان خویش امام کاظم  و امام رضا علیهماالسلام بوده و این قرابت و نزدیکی ایشان به امام رضا علیه‌السلام و برخورد همراه باادب و احترام نسـبت بـه ولی امر خود، نشان‌دهنده‌ی معرفت عمیق ایشان نسبت به این مقام الهی است. ثانیـاً برخلاف بسیاری که به دنبال نسبت دادن چنین مناصبی به خود بودند، ایشان نه‌تنها خود را تابع امام رضا علیه‌السلام دانستند، بلکه مردم را به امام زمان خویش نزدیک کردند و باعث هدایت مردم گردیدند.

نتیجه

در مورد شخصیت احمد بن موسی و زندگانی ایشان اطلاعات چندانی در دسترس نیست؛ اما شواهد چون کثرت یاران و همراهان ایشان، اعتقاد برخی به امامت ایشان و رفتار امام کاظم علیه‌السلام نسبت به وی نشان می­دهد که ایشان آن زمان، در میان شیعیان و خاندان امام علیه‌السلام از شهرت و جایگاه والایی برخوردار بود. در مورد جایگاه علمی احمد بن موسی هرچند در منابع متأخر از او به‌عنوان کاتب قرآن، دارای فصاحت و بلاغت در کلام و محدث معرفی‌شده؛ اما در منابع اولیه کمتر به چنین بعدی در زندگی ایشان اشاره‌شده است. همچنین گزارش­ها به ما نشان می­دهد که ایشان تابع ولایت و رهبری امام زمان خویش امام کاظم  و امام رضا علیهماالسلام بوده و همواره باادب و احترام نسبت به برادرشان رفتار می­کردند. در مقابل امام رضا علیه‌السلام همین رفتار را نسبت به وی داشتند و در حق ایشان دعا می­کردند.

کلمات کلیدی

 احمد بن موسی، شاه‌چراغ، امام کاظم علیه‌السلام، امام رضا علیه‌السلام، شیراز.

جهت مطالعه‌ی بیشتر

 مقاله جسارتی در فضائل و مناقب احمد بن موسی علیه‌السلام نوشته­ی فاطمه معتمد لنگرودی.

پی‌نوشت‌ها:
1. شهرستانی، عبدالکریم، الملل و النحل، قم، الشریف الرضی‌، چاپ سوم، 1364 ش‌، ج 1، ص 199.

2. عاملی، سید جعفر مرتضی، مترجم، خلیلیان، خلیل، زندگی سیاسی هشتمین امام حضرت علی بن موسی علیه‌السلام، الحیاه السیاسه الامام الرضا علیه‌السلام؛ تهران، دفتر نر فرهنگ اسلامی، چاپ هشتم، 1373 ش، ص 177-178.

3. مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الإرشاد فی معرفه حجج الله على العباد، قم، کنگره شیخ مفید، چاپ اول‏، 1413 ق‏، ج‏2، ص 245.
4. همان، ص 244.

5. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، تهران، اسلامیه، چاپ دوم، 1363 ش‏، ج ‏48، ص 308.

6. امین، سید محسن، اعیان الشیعه، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، بی‌تا، ج 3، ص 192.

7. همان.

8. کلینى‏، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران، انتشارات اسلامیه، چاپ دوم،1362 ش‏، ج‏4، ص 406.

9. تفرشى، مصطفى بن حسین‏، نقد الرجال، قم، مؤسسه آل البیت علیهم‌السلام لاحیاء التراث‏‏، چاپ اول، 1377 ش، ج‏1، ص 175.

10. مجلسی، بحارالانوار، ج‏48، ص 308.

هرچند محقق داماد ادعا نمود که روایات فراوانی در زیارت عبدالعظیم علیه‌السلام آمده است ولی ما با جستجو در منابع مختلف به دو حدیث دست‌یافتیم.

پرسش:
چند روایت در مورد فضیلت زیارت حضرت عبدالعظیم حسنی وجود دارد؟ آیا این احادیث از جهت سند و منبع معتبر هستند؟
 

پاسخ:
مقدمه
زیارت، ازجمله عقاید شیعیان است که آثار و برکات فراوانی در روایات برای آن نقل شده است. روایات اهل‌بیت علیهم‌السلام در توصیه و تشویق به زیارت صالحان و مؤمنان، باعث توجه و اهتمام بیشتر به مقوله زیارت گردیده است در این میان، زیارت امام زادگان علیهم‌السلام به‌طور ویژه مورد توجه قرار گرفته است. در متن پیش رو به تحقیق و بررسی روایاتی پرداخته می‌شود که در وصف زیارت حضرت عبدالعظیم حسنی علیه‌السلام صادر شده است.
فضیلت زیارت حضرت عبدالعظیم
در منابع مختلف، دو روایت در مورد فضیلت زیارت حضرت عبدالعظیم علیه‌السلام یافت شد البته محقق داماد (1) درباره روایات زیارت حضرت عبدالعظیم علیه‌السلام می‌نویسد: «وَ فِی فَضْلِ زِیَارَتِهِ رِوَایَاتٌ مُتَضَافِرَهٌ؛ در فضیلت زیارت ایشان روایات متعددی وجود دارد». (2)
1. برابر با زیارت امام حسین علیه‌السلام
شیخ صدوق روایتی را در فضیلت زیارت حضرت عبدالعظیم علیه‌السلام در کتاب ثواب الاعمال این‌گونه آورده است:
حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ أَحْمَدَ قَالَ حَدَّثَنَا حَمْزَهُ بْنُ الْقَاسِمِ الْعَلَوِیُّ ره قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى الْعَطَّارُ عَمَّنْ دَخَلَ عَلَى أَبِی الْحَسَنِ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الْهَادِی مِنْ أَهْلِ الرَّیِّ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِی الْحَسَنِ الْعَسْکَرِیِّ علیه¬السلام فَقَالَ أَیْنَ کُنْتَ قُلْتُ زُرْتُ الْحُسَیْنَ علیه¬السلام قَالَ أَمَا إِنَّکَ لَوْ زُرْتَ قَبْرَ عَبْدِ الْعَظِیمِ عِنْدَکُمْ لَکُنْتَ کَمَنْ زَارَ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ علیه‌السلام؛ (3)
شخصی از اهل ری می‌گوید محضر امام هادی علیه‌السلام رسیدم، امام علیه‌السلام فرمودند: کجا بودی؟ گفتم: به زیارت امام حسین علیه‌السلام رفته بودم. امام علیه‌السلام فرمودند: اگر قبر عبدالعظیم که نزد شماست را زیارت کرده بودی، مانند این بود که قبر حسین بن علی علیه‌السلام را زیارت کرده باشی.
این روایت در کتاب کامل الزیارات نیز با سندی دیگر چنین آمده است:
حَدَّثَنِی عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ بْنِ مُوسَى بْنِ بَابَوَیْهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَى الْعَطَّارِ عَنْ بَعْضِ أَهْلِ الرَّیِّ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِی الْحَسَنِ الْعَسْکَرِیِّ علیه¬السلام فَقَالَ أَیْنَ کُنْتَ فَقُلْتُ زُرْتُ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ علیه¬السلام فَقَالَ أَمَا إِنَّکَ لَوْ زُرْتَ قَبْرَ عَبْدِالْعَظِیمِ عِنْدَکُمْ لَکُنْتَ کَمَنْ زَارَ الْحُسَیْنَ علیه‌السلام. (4)
سند این روایت در هر دو کتاب به دلیل وجود یکی راوی مجهول، مرسل است لذا از جهت سند، ضعیف ارزیابی می‌گردد، اما از جهت منبع، علاوه بر نقل آن در دو منبع متقدم شیعه یعنی «ثواب الاعمال» و «کامل الزیارات»، در کتاب‌های متأخر فراوان آمده است. در رساله صاحب بن عُبّاد نیز از این روایت یاد شده است. (5) محدث نوری از نسخه «رساله صاحب بن عباد» که این روایت در آن آمده است، گزارش نموده است. (6) علامه امینی نیز از وجود این روایت در نسخه‌ای از «رساله صاحب بن عباد» که نزد ایشان بوده، خبر می‌دهد. (7)
در جوامع ثانویه مانند وسایل الشیعه (8) و بحارالانوار (9) و همچنین برخی کتاب‌های دیگر مانند هدایه الامه (10) و تعدادی از کتاب‌های شرح الحدیثی مانند روضه المتقین (11) و شرح اصول الکافی ملاصدرا (12) نیز این حدیث آمده است. از آنجا که عالمان بزرگی همچون محمدتقی مجلسی و ملاصدرا علاوه بر نقل حدیث، آن را تلقی به قبول نیز نموده¬اند، از جهت منبع، اعتبار نسبتاً خوبی نصیب روایت می¬گردد.
2. ورود به بهشت
محقق داماد روایتی را به‌صورت مرسل و بدون سند این‌گونه آورده است: «مَنْ‏ زَارَ قَبْرَهُ‏ وَجَبَتْ‏ لَهُ‏ الْجَنَّهُ». (13)
این حدیث اولین بار در «الرواشح السماویه» آمده است و مستدرک وسائل الشیعه (13) و سفینه البحار (14) هم آن را نقل کرده‌اند. محدث نوری که در کتاب «مستدرک وسائل الشیعه» این روایت را به نقل از کتاب حواشی شهید ثانی (15) بر کتاب «خلاصه الاقوال» علامه حلّی، نقل نموده، آن را به امام رضا علیه‌السلام نسبت داده و فرموده است: «وَ فِی حَوَاشِی الْخُلَاصَهِ لِلشَّهِیدِ الثَّانِی، ره... قَدْ نَصَّ عَلَى زِیَارَتِهِ الْإِمَامُ عَلِیُّ بْنُ مُوسَى الرِّضَا...؛ امام رضا علیه‌السلام بر زیارت ایشان تصریح نموده است». (16)
بنابراین، روایت دوم از جهت سند، ضعیف بوده و از جهت منبع هم اعتبار چندانی ندارد زیرا در منابع حدیثی اولیه نیامده است. چند روایت نیز به نقل از امام رضا علیه‌السلام در فضیلت زیارت عبدالعظیم حسنی بیان شده است که ظاهراً از جهت تاریخی مورد پذیرش قرار نمی‌گیرد به دلیل اینکه حضرت عبدالعظیم سال‌ها بعد از شهادت وجود مقدس امام هشتم علیه‌السلام می‌زیسته است.
نتیجه:
هرچند محقق داماد ادعا نمود که روایات فراوانی در زیارت عبدالعظیم علیه‌السلام آمده است ولی ما با جستجو در منابع مختلف به دو حدیث دست‌یافتیم. روایت اول، گرچه از جهت سند ارسال دارد، اما به دلیل وجود آن در منابع متعدد و وجود قرائن فراوان بر صدور آن، اطمینان نسبی به صدور آن از معصوم حاصل می‌شود، ولی حدیث دوم از جهت سند ضعیف بوده و از جهت منبع هم در منابع متقدم نیامده است.
کلیدواژه:
عبدالعظیم حسنی، فضیلت زیارت، ثواب زیارت، زیارت امام زادگان.
پی‌نوشت‌ها:
1. سید محمدباقر استرآبادى مشهور به «میرداماد» از علماى بزرگ و حکماى برجسته عهد صفوى بوده است. ایشان در کتاب «الرواشح السماویه» سی‌ونه راشحه را مطرح نموده است که در هر راشحه به یکی از مباحث علوم حدیثی پرداخته است.
2. میرداماد، محمدباقر بن محمد، الرواشح السماویه فی شرح الأحادیث الإمامیه، قم، دارالخلافه، چاپ اول، 1311 ق، ص 51.
3. ابن‌بابویه، محمد بن على، ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، دارالشریف الرضی للنشر، قم، چاپ: دوم، 1406 ق، ص 99.
4. ابن قولویه، جعفر بن محمد، کامل الزیارات، تصحیح، علامه امینی و عرفانیان یزدی، عبدالحسین و غلامرضا، نجف اشرف، مطبعه المبارکه المرتضویه، 1356 ق، ص 324.
5. رجوع کنید: (البته متن حدیث در این کتاب نیامده است.) نفائس المخطوطات، مجموعه چهارم، رساله فى احوال عبدالعظیم الحسنى لصاحب بن عُبّاد، بغداد، درس خارج رجال استاد سید جواد شبیری زنجانی، سایت فقاهت. ص 20.
6. «أمّا عبدالعظیم: فهو من أجلّاء السادات و ساده الأجلّاء، نقتصر فی ذکر حاله على نقل رساله من الصاحب بن عبّاد وصلت إلینا بخطّ بعض بنی بابویه، تاریخ الخطّ: سنه ستّ عشره و خمسمائه، صورتها»؛ مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، خاتمه، ج‏4، ص 404.
7. ابن قولویه، جعفر بن محمد، کامل الزیارات، تصحیح، علامه امینی و عرفانیان یزدی، عبدالحسین و غلامرضا، نجف اشرف، مطبعه المبارکه المرتضویه، 1356 ق، ص 324.
8. شیخ حر عاملی، محمد بن حسن، وسایل الشیعه، محقق/مصحح: مؤسسه آل البیت علیهم‌السلام، قم، مؤسسه آل البیت علیهم‌السلام، اول، 1409 ق، ج 14، ص 575.
9. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، محقق/مصحح: جمعى از محققان‏، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، دوم، 1403 ق، ج 99، ص 268.
10. شیخ حر عاملى، محمد بن حسن‏، هدایه الأمه إلى أحکام الأئمه علیهم‌السلام، محقق/مصحح: آستان قدس رضوى، مشهد، آستانه الرضویه المقدسه، اول، 1414 ق، ج 5، ص 513.
11. مجلسى، محمدتقی بن مقصود على، روضه المتقین، روضه المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه، محقق/مصحح: موسوى کرمانى، حسین و اشتهاردى على پناه‏، قم، مؤسسه فرهنگى اسلامى کوشانبور، دوم، 1406 ق، ج‏3، ص 357، ج‏14، ص 165.
12. صدرالدین شیرازى، محمد بن ابراهیم‏، شرح أصول الکافی ملاصدرا، محقق/مصحح: خواجوى، محمد، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگى‏، اول، 1383 ش، ج‏3، ص 276.
13. میرداماد، محمدباقر بن محمد، الرواشح السماویه فی شرح الأحادیث الإمامیه، قم، دارالخلافه، چاپ اول، 1311 ق، ص 51.
14.‏نورى، حسین بن محمدتقی، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، محقق/مصحح: مؤسسه آل البیت علیهم‌السلام، مؤسسه آل البیت علیهم‌السلام، چاپ اول، 1408 ق، ج 10، ص 367.
15. قمى، عباس، سفینه البحار، قم، اسوه، چاپ اول، 1414 ق، ج 6، ص 34.‏
16. کتاب حاشیه خلاصه الاقوال، در ضمنِ رسائل الشهید الثانی با تحقیق رضا مختاری توسط انتشارات بوستان کتاب به چاپ رسیده است.
17.‏نورى، حسین بن محمدتقی، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، همان، ج 10، ص 367.
 

سنجش قدرت تحلیل و سواد سیاسی مردم در مراجعه به هر مسئله‌ای با رفراندوم، متفاوت از رأی مردم به یک قانون اساسی تأسیسی در سال 58 است.

پرسش:

رهبر معظم انقلاب اسلامی در سخنرانی اخیر خود گفتند که همه مردم توانایی تحلیل مسائل برای رفراندوم را ندارند. مشکلی که وجود داره اینه که دقیقا برای انتخابات ریاست جمهوری هم همینه پس چرا اون زمان میزان رای ملت است؟! یا رفراندوم سال ۱۳۵۷ که توده مردم بی سوادتر از اکنون بودند؛ پس یعنی اون رفراندوم باطل است؟

پاسخ:
مقدمه
اخیراً در سخنرانی رهبر انقلاب (دیدار دانشجویی 29 فروردین 1401) مطرح شد که اگر برای تصمیم‌گیری در مورد مسائل مهم رفراندوم برگزار می‌شد اکنون روی رفراندوم حساسیت وجود نداشت و ایشان نیز واکنش نشان داد:
«حالا یکی از برادرها گفت رفراندوم؛ این‌جوری گفتند که اگر چنانچه شما از اوّل در همه‌ی مسائلی که پیش می‌آمد رفراندوم می¬کردید، حالا آن حسّاسیّت روی رفراندوم وجود نداشت. کجای دنیا این کار را می‌کنند؟ مگر مسائل گوناگون کشور قابل رفراندوم است؟ مگر همه‌ی مردمی که در رفراندوم باید شرکت کنند و شرکت می‌کنند، امکان تحلیل آن مسئله را دارند؟ این چه حرفی است؟ چطور می‌شود رفراندوم کرد، در مسائلی که تبلیغات می‌شود کرد، از همه طرف حرف می‌شود زد؟ اصلاً یک کشور را شش ماه درگیر بحث‌وجدل و گفتگو و دو قطبی‌سازی می‌کنند برای اینکه یک مسئله‌ای رفراندوم بشود. در همه‌ی مسائل رفراندوم بکنیم؟ یعنی قضایا این‌جوری نیست که آدم این‌جور ساده از رویشان [عبور کند].»(1)
اما در اصل 59 قانون اساسی ج.ا.ا آمده است: «در مسائل بسیار مهم اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی ممکن است اعمال قوه مقننه از راه همه‌پرسی و مراجعه مستقیم به آرا مردم صورت گیرد. درخواست مراجعه به آراء عمومی باید به تصویب دوسوم مجموع نمایندگان مجلس برسد.»(2)
چرا رهبری به‌صورت توبیخی می‌گوید "این چه حرفی است؟" و "مگر همه مردم امکان تحلیل مسئله را دارند؟"
غیر از این، برخی با ردیف کردن مواردی که در دنیا مرتب و مکرر، همه‌پرسی برگزارشده است به این سخنان واکنش نشان داده‌ و به‌طور مثال مطرح کردند که حتی در سوئیس با امضای چند هزار نفر در مورد اجرای یک پروژه عمرانی هم همه‌پرسی برگزار می‌شود.(3)
در مجموع، آیا رهبری اصل 59 قانون اساسی را تعطیل اعلام کرده است و یا رأی مردم را بی‌اهمیت می‌داند؟
متن اصلی پاسخ
1.    توجه به این نکته ضروری است که:
اول؛ اصل 59 قانون اساسی از "امکان" سخن گفته است و نه از "باید". در واقع قرار نیست که لزوماً مسائل مهم کشور به‌جای مجلس و دولت، از طریق مراجعه به همه‌پرسی حل شود.
دوم؛ چرا قانون اساسی در اصل 59 گفته «"ممکن است" اعمال قوه مقننه از راه همه‌پرسی و مراجعه مستقیم به آرا مردم صورت گیرد»؟
به این دلیل که باید امکان چنین شرایطی پیدا شود. برای توضیح این امکان، باید بیان کنیم که اصولاً واقعیت‌ها گاهی متفاوت از آرمان‌ها است. بله. چقدر آرمانی است که به اکثریت احترام گذاشته شود و زمانی که هیلاری کلینتون، در 2016 از ملت آمریکا یک یا چند میلیون رأی بیشتر به دست آورده است به کاخ سفید برود، اما واقعیت‌ها، آرای الکترالی پیش‌بینی کرده است که شیرازه توازن ایالت‌ها از هم نپاشد. پس لزوماً این‌طور نیست که با رأی اکثریت همیشه راهگشا باشد. اکنون در فرانسه و بسیاری از ممالک دنیا شاهد تظاهرات، اغتشاشات و درگیری‌های فرسایشی سخت و طولانی داخلی هستیم. آیا چاره کار، برگزاری یک رفراندوم ساده برای تعیین تکلیف خواسته‌های معترضان نیست؟ پس چرا سراغ همه‌پرسی نرفته‌اند؟
در جنبش بزرگ وال‌استریت (4) در آمریکا بنیان‌های لیبرال دمکراسی به‌شدت مورد اعتراض جامعه قرار گرفت، اما از سوی حکومت، احتمال برپایی رفراندوم هم مطرح نشد.
 دمکراسی، رأی مردم، آزادی و... همه این‌ها مفاهیمی هستند برای اداره صحیح و اعتلای یک کشور. معمولاً آزادی، دمکراسی، مشروطه و گوش کردن به هر چه مردم می‌گویند، خیلی جذاب و روشنفکرانه و فصل‌الخطاب به نظر می‌رسد؛ اما وقتی شرایط مهیا نیست، مشروطه سر از استبداد رضاخانی و رفراندومِ همه‌پرسی انحلال مجلس هفدهم، پشیمانی و حسرتی 25 ساله به بار می‌آورد.
اهل تاریخ می‌دانند که رفراندوم بی‌موقع در مرداد 1332 که با مخالفت سفت و سخت آیت‌الله کاشانی و بسیاری از اعضای جبهه ملی و دلسوزان نهضت ملی شدن صنعت نفت روبه‌رو شد، فاتحه نهضت ملی خوانده شد و کمر دکتر مصدق شکست و مملکت به کمای 25 سال استبداد مطلق فرو رفت.
2. ما در کشوری واقع شدیم که در شرایط محاصره تبلیغاتی قرار دارد. کشوری در حال جنگ در تمام جبهه‌ها. در اقتصاد، در سیاست، در مسائل امنیتی، در مسائل فرهنگی و در هر چیزی کشور ما مورد تهاجم و مردم به شدت تحت فشارند. ابرقدرت‌ها می‌دانند که ایران، دیگر ایرانِ قبل از 57 نیست. یک کشور قدرتمند مستقل با موقعیتی تعیین‌کننده در خاورمیانه که مبانی خود را در تضاد با حاکمیت سلطه‌جویانه و مفسد ابرقدرت‌ها تعریف کرده است. لذا هرگز اجازه نمی‌دهند چنین الگویی به سایر کشورها به عنوان یک الگوی موفق معرفی شود. باید چنین کشوری که محور مقاومت را شکل داده است زمین بخورد و زمین‌گیر شود. بهترین و آخرین شیوه باقی‌مانده برای دشمنان ما این است که باید از هر راهی به مردم فشار آورد تا با حاکمیت درگیر شوند و با بلاهای اقتصادی و سیاسی که بر سر مردم آوار کرده‌اند، فشار عصبی سختی برای جامعه ایجاد کرده‌اند. در این شرایط، رفراندوم بیش از آنکه ایجابی و گره‌گشا برگزار شود، به نحوی می‌تواند میدان آزمون‌وخطا و بروز رویکردهای سلبی و پرخاشگرانه باشد. همان‌که رهبری به اشاره هشدار داد: تبلیغات و دوقطبی و شش ماه درگیری...
در چنین شرایطی تعادل سیاسی به هم می‌خورد، خود ملت مکرر خواهان رفراندوم‌های مجدد برای اصلاح شرایط قبلی است. درحالی‌که کشورها همیشه در کنار مفاهیم جذاب دمکراسی و ... مراقب مفهوم ثبات و توازن نیز هستند.
اگر زمانی رسانه‌های ما به این بلوغ و توانمندی برسند که بتوانند در مقابل موج تبلیغاتی سنگین سرویس‌های شیطان و پیچیدۀ خارجی مردم را به‌درستی آگاه کنند و شرایط کشور از فشارهای سنگین، قدری آسوده شود؛ می‌توان میدان مسائل مهم کشور را به همه‌پرسی واگذار کرد؛ اما تا این شرایط فراهم نشود این مفاهیم، مانند مشروطه دیگ پلوی سفارت انگلیس است که ابتدا هرج‌ومرج و سپس اختناق برای رفع هرج‌ومرج ایجاد کند.
3. مقایسه رأی مردم در سال 58 با رفراندوم برگزار کردن برای هر مسئله‌ای متفاوت است. آن رأی‌گیری، ناظر به نهضتی 15‌ساله به رهبری بزرگان حوزه و دانشگاه برای تأسیس نظام سیاسی جدید بود. در آن رأی‌گیری هم مردم به‌صورت جزئی و مستقیم شیوه برپایی نظام سیاسی و مدیریت آن را وارد نشدند و به خبرگان منتخب خود اعتماد کردند.
4. نظام جمهوری اسلامی مردم را در انتخاب مسئولان کشور صاحب حق می‌داند و بارها و با برگزاری انتخابات متعدد این را اثبات کرده است. اگر رهبری رأی مردم را به هیچ و آنان را در اصل جمهوریت، فاقد قدرت فهم و تحلیل می‌دانست، برخی از دولت‌ها که رؤسای آن خلاف نظر و اراده نظام و رهبری تعریف می‌شدند، به احترام رأی مردم تا آخر تحمل و حتی به جد مورد حمایت نظام و رهبری واقع نمی‌شدند. یا آقایان محمدتقی مصباح و محمد یزدی برای مجلس خبرگان در دوره پنجم رأی نیاورند و رهبری گلایه صریح هم بکند (5) اما رأی مردم تعیین‌کننده بوده و اینان به مجلس خبرگان راه نیابند. مسئله ایشان، در نظر گرفتن متغیرهای متعددی است که باید امکان این رفراندوم ایجاد شود، نه اینکه در هر مسئله‌ای رفراندوم برگزار و کشور را به سمت هرج‌ومرج ببریم تا شاید روی رفراندوم و مراجعه به آرای مردم در موارد تقنینی حساسیت نباشد.
نتیجه
طبق اصل 59، امکان مراجعه به مردم در تصمیمات مهم کشور وجود دارد. این امکان، به حاکمیت اجازه داده است که با توجه به فراهم بودن شرایط کشور، پا به چنین میدانی بگذارد. شرایط کشور با توجه به قدرت تبلیغاتی قوی دشمنان و بحران‌هایی که آن‌ها در کشور ما ساخته‌اند و ضعف ما در رسانه و... به نحوی است که برپایی رفراندوم، بیش از اینکه برای مردم سازنده باشد، امکان هرج‌ومرج سیاسی را دارد پس مسئله نادیده گرفتن خواست ملت نیست؛ بلکه باید کنار آرمان‌ها به واقعیت‌ها نگریست. چنانکه در کشورهایی که قدرت بین‌المللی و مدعی سرآمدی دمکراسی شناخته می‌شوند، ماه‌ها و سال‌ها اعتراض سریالی مردم بدون برگزاری یک رفراندوم سرکوب می‌شود و غائله با برگزاری یک رفراندوم ختم نمی‌شود.
سنجش قدرت تحلیل و سواد سیاسی مردم در مراجعه به هر مسئله‌ای با رفراندوم، متفاوت از رأی مردم به یک قانون اساسی تأسیسی در سال 58 است که با پشتوانه 15 سال نهضت مردمی و به‌صورت غیر مستقیم توسط نمایندگان و خبرگان ملت تدوین شده بود.
کلمات کلیدی
رهبری، رفراندوم، حق حاکمیت ملی
پی‌نوشت:
 . (آیت‎الله)خامنه‌ای، سید علی، بیانات در دیدار رمضانی دانشجویان، 29/1/1402، خامنه‌ای دات آی آر، https://khl.ink/f/52554.
2. بی‌نام، مجموعه قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، تهران، معاونت حقوقی ریاست جمهوری، چاپ چهارم، آذرماه 1395، ص 61.
3. جایگاه همه‌پرسی در نظام سیاسی کشورها؛ سوئیس سال گذشته ۱۰ رفراندوم برگزار کرد، یورونیوز، 20/4/2003، https://parsi.euronews.com/2023/04/20/role-of-referendums-in-political-s....
4.  جنبش اشغال وال‌استریت از 26 شهریور 1390/ 17 سپتامبر 2011 در نیویورک آغاز شد. وال‌استریت قلب تپنده اقتصاد آمریکا محسوب می‌شود. ساختمان بازار بورس نیویورک که بزرگ‌ترین بورس جهان از نظر میزان معاملات و حجم مالی است، در خیابان وال‌استریت قرار دارد. همچنین مرکز بزرگ‌ترین مراکز اقتصادی ایالات متحده آمریکا و چند بورس مهم اقتصادی این کشور از جمله بازار بورس نیویورک (NYSE)، بازار بورس نزدَک (NASDAQ)، بازار بورس آمریکا (AMEX)، بازار بورس تجاری نیویورک (NYMEX) و میز بازرگانی نیویورک (NYBOT) در این منطقه قرار دارد.
جمعیت عظیمی به قصد اشغال منطقه وال‌استریت گرد هم آمدند به تبعیض سخت اقتصادی و فاصله شدید طبقاتی و 99 درصد محروم و 1 درصد سرمایه‌دار اعتراض کردند که ماه‌ها به طول انجامید و با سرکوب رسانه‌ها و پلیس آمریکا مواجه شد.

5. «امثال جناب آقای یزدی یا جناب آقای مصباح، کسانی هستند که وقتی در مجلس خبرگان حضور داشته باشند، مجلس وزانت بیشتری پیدا می‌کند. نبودن این‌ها در مجلس خبرگان، به این‌ها هیچ‌گونه ضرری نمی‌زند. بله برای مجلس خبرگان نبودن این‌ها خسارت است.» خامنه‌ای، علی، بیانات در دیدار رئیس و اعضاى مجلس خبرگان رهبرى، خامنه‌ای دات آی آر، 20 اسفند 1394، https://khl.ink/f/32587.
 

تعبیر «حرام سیاسی» برای کشف حجاب اصطلاحی است که با توجه به احکام اسلام درباره حجاب و نیز نگاه ولی‌فقیه یا همان حاکم سیاسی کشور به عرصه حجاب و پوشش بیان‌شده است.

پرسش:

در سخنرانی اخیر رهبری اصطلاح حرام سیاسی برای کشف حجاب بکار رفت. اولا این به چه معنا است و دوم اینکه آیا این سخنرانی به معنای اعلام جنگ خیابانی بود؟
 

پاسخ:
مقدمه
رهبری در سخنرانی اخیر خود در بین مسئولان نظام از کشف حجاب علاوه بر حرام شرعی به‌عنوان «حرام سیاسی» تعبیر کردند و این واژه جدید و ناآشنا ممکن است باعث سو برداشت‌های خطرناکی شود و این تلقی را در بین دستگاه‌ها و طرفداران نظام ایجاد کند که باید زنان کاشف حجاب را مخالفان و دشمنان سیاسی کشور به‌حساب آورده و درنتیجه نسبت به آنان اعلام جنگ کرده و به ستیز با آنان بروند و شاید برای برخی این اجازه را صادر کند که نسبت به آنان از هر اقدامی دریغ ننمایند، لذا باید نسبت به این واژه و تبعات احتمالی آن توضیح داده شود.

1. در توضیح واژه حرام سیاسی باید گفت که همان‌گونه که از معنای لفظی آن روشن است، یعنی اقدامی که از منظر سیاسی (اجتماعی و حکومتی) خلاف شمرده می‌شود و این مسئله در هر نظام و ساختار حکومتی و اجتماعی در سرتاسر دنیا مرسوم است که چنین خلاف (حرام) هایی را برای جامعه وضع نمایند، ولی ازآنجایی‌که دین اسلام عجین باسیاست است، حرام‌های آن محدود به حوزه شخصی و فردی نیست و در عرصه اجتماع نیز محرماتی نیز دارد و برای همین است که رهبر انقلاب از کشف حجاب علاوه بر حرام شرعی به حرام سیاسی نیز تعبیر کردند.
البته این نیز جای توضیح دارد اظهارنظر درباره حرام سیاسی به‌عنوان یک «حکم فقهی اجتماعی» در صلاحیت هرکسی حتی به‌صرف اجتهاد و مرجعیت نیست، بلکه این از شئون حاکم جامعه یا همان ولی‌فقیه است که با توجه به ادله اسلامی و نیز در نیز گرفتن مصالح و مفاسد جامعه چنین حکمی را صادر می‌نماید؛ البته گاهی این حرام سیاسی به‌طور صریح و به‌اصطلاح فقهی به‌طور اولیه در دین و شرع به حرام بودن آن اشاره شده است، مانند همین مسئله کشف حجاب که شرع به حرمت آن تأکید دارد و در ادامه هم ولی‌فقیه هم با توجه به فضای اجتماعی و مفاسد و مصالح جامعه، آن حکم را (حرام سیاسی) تصریح و تأیید می‌نماید و گاهی هم این حرام سیاسی به کاری تعلق می‌گیرد که بر اساس ادله و متون دینی، حکم حرمت برای آن بار نشده است، همانند اقدام میرزای شیرازی در حرام اعلام نمودن استعمال تنباکو در دوران قاجار برای مخالفت با قرارداد استعماری رژی که درواقع حرام اعلام کردن چیزی بود که در آن زمان مشکلی ازنظر شرع نداشته و یک عمل مباح به‌حساب می‌آمد، (1) ولی میرزای شیرازی به خاطر مفاسدی که این قرارداد برای اقتصاد کشور داشت و تسلط بیگانه را بر مردم ایران در پی داشت، استعمال تنباکو در آن زمان را نه‌تنها حرام بلکه در حکم محاربه با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف اعلام نمودند.
پس رهبری در دیدار با مسئولان نظام درباره مسئله‌ای اعلام حرمت سیاسی کرده که ما به ازای شرعی نیز داشته و از سوی دیگر ازلحاظ فرهنگی و اجتماعی با توجه به فرهنگ و هویت ایرانیان یک تهدید ضد فرهنگی و ضد هویتی به‌حساب آمده و بر همین اساس دشمنان ایران اسلامی با توجه به همین نکته با برنامه و طرح‌های مختلف در پی ترویج آن بوده و بر آن تمرکز کرده‌اند؛ و بر همین اساس رهبری با زبانی مشفقانه در همان سخنرانی و پس از اعلام حرام سیاسی بودن کشف حجاب، خطاب به این دسته از زنان و بانوان کشور چنین گفتند:
«خیلی از کسانی که کشف حجاب می‌کنند نمی‌دانند این را؛ اگر بدانند که پشت این کاری که این‌ها دارند می‌کنند چه کسانی هستند، قطعاً نمی‌کنند؛ من می‌دانم. خیلی از این‌ها کسانی هستند که اهل دین‌اند، اهل تضرّع‌اند، اهل ماه رمضان‌اند، اهل گریه و دعایند، [منتها] توجّه ندارند که چه کسی پشت این سیاستِ رفعِ حجاب و مبارزه‌ی باحجاب است. جاسوس‌های دشمن، دستگاه‌های جاسوسی دشمن، دنبال این قضیّه هستند. اگر بدانند، حتماً نمی‌کنند». (2)
2. با توضیحات فوق می‌توان تبیین جدیدی از فلسفه تعبیر حرام سیاسی توسط رهبری نمود، چراکه در سال‌های گذشته عده‌ای از نویسندگان و دگراندیشان علی‌رغم اجماع فقها و علمای اسلام بر ضرورت حجاب در دین اسلام ادعاهای دیگری را دراین‌باره مطرح کرده و قائل هستند که وجوب حجاب ازلحاظ دینی و شرعی مردود است و بر این اساس قطعاً عده‌ای از زنان دین‌مدار جامعه که به کشف حجاب روی آورده‌اند، تحت تأثیر چنین القائاتی ضرورت حجاب را ازنظر شرعی قبول نداشته و ندارند و از اقدام خود دفاع دینی می‌نمایند و لذا مقام معظم رهبری بر همین اساس با اشراف و اطلاعی که از جبهه دشمن و هجمه مزدوران آن به فرهنگ حیا و عفاف ایران اسلامی دارند و با توجه به تلاش رسانه‌های غربی برای شکستن پرده‌ها و دریدن هرگونه هنجار عرفی و فرهنگی که اولین نتیجه آن نابودی بنیاد خانواده در کشور است، گناه کشف حجاب را که یکی از اولین و مهم‌ترین خاک‌ریزهای این نبرد فرهنگی-هویتی است را «حرام سیاسی» اعلام نمودند.
3. همچنین نمی‌توان ادعا کرد این مسئله یک اعلام جنگ خیابانی است، یعنی اینکه با حرام سیاسی اعلام کردن آن مدعی شویم که این مسئله به درگیری مردم موافق و مخالف حجاب و حکومت می‌انجامد، چراکه اگر چنین ادعا داشته باشیم باید در قبال هر قانون اجتماعی نیز همین ادعا را مطرح نماییم، یعنی اینکه بگوییم هر قانونی بالاخره موافقان و مخالفانی داشته و وضع قانون، منجر به درگیری و جنگ خیابانی می‌شود، از سوی دیگر نحوه ورود کلیت دستگاه‌های مختلف نظام در امر حجاب و عفاف درگذشته چندان قابل دفاع نبود و اینکه درگذشته تمام بار و وظیفه اجرای این قانون بر عهده نیروی انتظامی و به‌اصطلاح گشت ارشاد قرار داده‌شده بود، غلط بود و همین مسئله همین پیش‌فرض را ایجاد کرده که حرام سیاسی بودن حجاب منجر به جنگ خیابانی می‌شود؟! پس دستگاه‌های مختلف همانند نیروی انتظامی نسبت به آن مسئول هستند و می‌بایست نسبت به این مسئولیتشان وارد میدان می‌شدند و البته امروزه شیوه‌های جدیدی دراین‌باره در مرحله اجرا قرارگرفته که درگیری و اصطکاک اجتماعی را به حداقل  می‌رساند، مانند طرح شناسایی و اخطار به کاشفان حجاب با دوربین‌های هوشمند، مانند شیوه‌ای که در جرائم رانندگی اعمال می‌شود، البته همان‌گونه که اشاره خواهد شد رویکرد حقیقی درباره حجاب بسندگی به الزامات قانونی نیست و باید اقدامات تبینی و روشنگرانه انجام گیرد و درواقع الزام قانونی بدون تبیین حجاب ناقص و ناکارآمد خواهد بود.
4. اما فارغ از تمام مطالب فوق و اقدامات قانونی و الزامات شرعی و سیاسی که رهبری در مورد حجاب فرموده‌اند اگر کسی به کلیت دیدگاه ایشان درباره اصل حجاب و نوع نگاه ایشان به بدحجابان و بی‌حجابان نگاه اندازد، متوجه خواهد شده که ایشان علی‌رغم بیان الزامات قانونی دراین‌باره به اقدامات تبینی و روشنگرانه درباره حجاب هم تأکیددارند، اولاً از نگاه جایگاه دینی، ایشان قائل‌اند که «آن‌کسانی که حجاب را به‌طور کامل رعایت نمی‌کنند، این‌ها را نباید متّهم کرد به بی‌دینی و ضدانقلابی» (3) و در همین دیدار اخیر هم درباره بی‌حجابان چنین گفتند: «خیلی از این‌ها کسانی هستند که اهل دین‌اند، اهل تضرّع‌اند، اهل ماه رمضان‌اند، اهل گریه و دعایند». (4) پس ابتدائاً با آغوش پدرانه و دین مدارانه این قشر از جامعه را پذیرفته و از سوی دیگر با توجه به هجمه رسانه‌ای دشمن در موضوع حجاب به اصل تبیین دراین‌باره نقش کلیدی می‌دهند: «دشمن در رأس نقشه‌هایش تبلیغات است؛ ‌به قول خودشان پروپاگاندا است. علاجِ پروپاگاندا تبیین است، تبیین حقیقت از زبان‌های مختلف، از حنجره‌های مختلف، با تعبیرات مختلف، با ابتکارات مختلف؛‌ تبیین. وسوسه‌ای را که روی آن جوان یا نوجوان اثر می‌گذارد، چه می‌تواند برطرف کند؟ باتوم که نمی‌تواند برطرف کند، آن وسوسه را تبیین می‌تواند برطرف کند». (5) که این رویکرد نشان‌گر این است که علی‌رغم اقدامات الزام‌آور و احیاناً جریمه محور دراین‌باره دستگاه‌های فرهنگی و تبلیغی کشور نقشی اساسی دراین‌باره دارند و به‌طورکلی قائل‌اند که باید در مقابل این هجمه دشمن در مسئله حجاب هم دستگاه‌ها سنجیده و با برنامه عمل نمایند: «منتها همه توجّه داشته باشند که دشمن با نقشه و برنامه وارد این کارشده، ما هم باید با برنامه و نقشه وارد بشویم؛ کارهای بی‌قاعده و بدون برنامه نباید انجام بگیرد». (6)
نتیجه:
تعبیر «حرام سیاسی» برای کشف حجاب اصطلاحی است که با توجه به احکام اسلام درباره حجاب و نیز نگاه ولی‌فقیه یا همان حاکم سیاسی کشور به عرصه حجاب و پوشش بیان‌شده است یعنی اینکه ولی‌فقیه بر اساس ادله دینی و نیز عرصه مواجه دشمنان کشور باحجاب و عفاف که ریشه در فرهنگ ایرانی نیز داشته که بی حجابی را یک تهدید هویتی برای جامعه و کشور تلقی کرده و آن را حرام سیاسی دانسته‌اند و این نوع قانون‌گذاری سیاسی در تمامی کشورها بر اساس هنجارهای موجود در آن جامعه رایج است و نمی‌تواند به خاطر اختلاف‌نظری که درباره آن در بین افراد جامعه وجود دارد، از آن تعبیر به اعلام جنگ خیابانی نمود چراکه در این صورت هر الزام اجتماعی که موافقان و مخالفانی داشته باشد شامل این حکم خواهد شد و نظام قانون‌گذاری مختل خواهد شد؛ از سوی دیگر نوع نگاه رهبر انقلاب تأکید بر این دارند که حتی اقدامات الزام‌آور درباره حجاب باید با  همراه با اقدامات تبینی و روشنگرانه باشد تا به نتیجه مورد نظر در جامعه برسد.
پی‌نوشت‌ها:
1. این نکته قابل‌ذکر است که به خاطر اینکه مضرات استعمال دخانیات در آن زمان ازلحاظ علم پزشکی برای فقها اثبات نشده بود، استعمال دخانیات در آن زمان ازلحاظ شرعی مباح شمرده می‌شد، برخلاف امروزه که به خاطر علم به مضرات آن ازنظر بسیاری از  فقها و مراجع استعمال دخانیات به خاطر ضرری که برای بدن دارد، حرام اعلام‌شده است.
2. (آیت‌الله)خامنه‌ای، سیدعلی، بیانات در دیدار مسئولان نظام، (15/1/1402) https://khl.ink/f/52389
3. (آیت‌الله)خامنه‌ای، سیدعلی، بیانات در دیدار اقشار مختلف بانوان، (14/10/1401): https://khl.ink/f/51655
4. (آیت‌الله)خامنه‌ای، سیدعلی، بیانات در دیدار مسئولان نظام، (15/1/1402): https://khl.ink/f/52389
5. (آیت‌الله)خامنه‌ای، سیدعلی، بیانات در دیدار مردم قم، (19/10/1401): https://khl.ink/f/51707
6. (آیت‌الله)خامنه‌ای، سیدعلی، بیانات در دیدار مسئولان نظام، (15/1/1402): https://khl.ink/f/52389  

سرزمین فلسطین از دیرباز متعلق به فلسطینیان (تمام اقوام ساکن) بوده است و فلسطینیان امروز، فرزندان همان فلسطینیان و کنعانیان و سایر قبایل اولیه هستند.

پرسش:

برای ما هنوز ثابت نشده است که حق با فلسطینیان است یا با اسرائیلیان چون عده ای می گویند این سرزمین فلسطین دراول دست اسرائیلیان بوده است و فلسطینیان اسرائیلیان را بیرون کرده اند و عده ای می گویند در اول دست فلسطینیان بوده است و اسرائیلیان فلسطینیان را بیرون کرده اند ما نمی دانیم چرا هیچوقت این کارشناسان در این مورد توضیح نمی دهند؟

پاسخ:

مقدمه:
مسئله فلسطین و حضور صهیونیست‌ها در آن ازنظر تاریخی از سوی برخی مورد تردید و ابهام قرار گرفته است. برخی مدعی‌اند این سرزمین متعلق به یهودیان بوده و آن‌ها به سرزمین آبا و اجدادی خود بازگشته‌اند و به دنبال بازپس‌گیری سرزمین خودشان هستند؛ بنابراین حضور آن‌ها در سرزمین فلسطین مشروع است و اشکالی به آن‌ها از این نظر وارد نیست. برخی دیگر از آن‌سو معتقدند که فلسطین متعلق به فلسطینیان است و حضور یهودیان در آن با فریب و زور بوده و فلسطین از سوی آن اشغال‌شده است. به‌راستی واقعیت در این مسئله چیست و حق با کدام‌یک از دو طرف است؟
آنچه برای برطرف ساختن ابهام پیش‌آمده در ذهن پرسشگر محترم، لازم و حائز اهمیت است، توجه به چند مسئله است که توضیح و تبیین آن‌ها به حل ابهام موجود کمک شایانی خواهد نمود.

1. بررسی تاریخی ادعای صهیونیست‌ها

در سال 1897 میلادی، دویست و چهل نفر از سران یهود، از کشورهای مختلف، در شهر بال (بازل) سوئیس گرد هم آمدند و اولین کنفرانس بین‌المللی سازمان جهانی صهیونیسم را به رهبری تئودور هرتسل (هرتزل) (1) تشکیل دادند. در این کنفرانس، با موافقت اعضا، تصمیم گرفته شد یهودیان که به دلایل مختلف در سرتاسر جهان پراکنده شده بودند، اولین دولت متمرکز یهودی را ایجاد کنند و برای همیشه از فشار و تحقیر، به‌خصوص در اروپا و به‌طورکلی از وضعیت موجود رهایی یابند. از میان سرزمین‌های مختلف، (2) درنهایت سرزمین فلسطین که در آن زمان، به دلیل شکست امپراتوری عثمانی از انگلیسی‌ها در جنگ جهانی اول، مستعمره انگلیس شده بود انتخاب شد و در ادامه در سال 1917 میلادی، با صدور اعلامیه بالفور (3) حمایت رسمی دولت انگلیس از تشکیل دولت یهودی در فلسطین اعلام شد. از آن زمان تمام تلاش‌ها برای مهاجرت یهودیان به فلسطین آغاز شد که خود فرصت و مجالی مجزا برای پرداختن می‌طلبد.

ادعای تعلق سرزمین فلسطین به یهودیان به‌عنوان سرزمین آبا و اجدادی و ملی، اولین بار در سال 1919 میلادی از سوی سازمان جهانی صهیونیسم به شورای عالی نیروهای متفقین در کنفرانس پاریس در همین سال تسلیم شد. در این یادداشت پیشنهادشده بود که نیروهای متفق، حاکمیت تاریخی یهود را بر سرزمین فلسطین و حق آن‌ها را برای بازسازی آن کشور به‌عنوان وطن ملی به رسمیت بشناسند. (4) اما ادعای صهیونیست‌ها مبنی بر حاکمیت تاریخی آن‌ها بر سرزمین فلسطین کاملاً ‌بی‌اساس به نظر می‌رسد. پیش از قوم بنی‌اسرائیل، اقوام دیگری مانند کنعانیان، حتیان، عموئیان، موآبیان و ادومیان در این منطقه می‌زیستند. هم‌زمان با ورود عبرانی‌ها، فلسطینیان نیز از سوی دریای اژه وارد این سرزمین شدند و میان منطقه کارمل و صحرا ساکن شدند. افرادی که امروز به‌عنوان فلسطینی شناخته می‌شوند، فقط از نسل اعراب نیستند، بلکه از نسل کنعانیان هستند که از 5000 سال پیش در این منطقه زندگی می‌کردند. این ادعا نیز پذیرفته نیست که فلسطینیان امروز، از نسل اعراب مسلمانی هستند که در سال 637 میلادی فلسطین را فتح کردند، پس آن‌ها مهاجران مهاجمی هستند که به سرزمین آبا و اجدادی یهودیان هجوم آورده‌اند؛ زیرا اعراب جزو اقوامی هستند که پیش از اسلام در این سرزمین می‌زیستند و اعراب مسلمانی که فلسطین را فتح کردند، بسیار کم بودند و در مردمان بومی حل شدند. (5) بنابراین نمی‌توان حاکمیت تاریخی یهودیان در این سرزمین را پذیرفت و به آن‌ها حق حاکمیت تاریخی داد و اگر بنا بر اعطای حق حاکمیت تاریخی بر سرزمین فلسطین به کسی باشد، این حق برای کنعانیان (که بخش اعظم فلسطینیان امروز از همین نسل هستند) و سایر اقوام که پیش از عبرانی‌ها در این سرزمین ساکن بودند، ثابت است.

2. بررسی پیامد ادعای صهیونیست‌ها

مسئله‌ای که به نظر نگارنده، اهمیت آن از مسئله اعطا یا عدم اعطای حق حاکمیت تاریخی بیشتر است، این است که برفرض پذیرش این ادعا، (6) نمی‌توان تبعات آن را پذیرفت؛ زیرا اگر این ادعا را بپذیریم که فلسطینیانِ امروز اشغالگران دیروزند باید بپذیریم که انگلیسیان امروز، اشغالگران دیروزی هستند که سرزمین بومیانی چون ایرلندی‌ها، ولزی‌ها و بوتونی‌ها را اشغال کرده‌اند و باید بپذیریم که مردم این مناطق نسبت به انگلیس حق بیشتری دارند و حاکمیت تاریخی از آن‌هاست. یا باید بپذیریم که چون بحرین، آذربایجان، افغانستان و... روزگاری بخشی از حاکمیت ایران بوده‌اند و به شکل‌های مختلف از آن جداشده‌اند، حق حاکمیت تاریخی برای ایران محفوظ است و ایران حق دارد حاکمیت خود را بر این سرزمین‌ها دوباره احیا کند. به همان اندازه که نمی‌توان با این ادعاها برای ایران و بومیان انگلیس حق حاکمیت قائل شد، نمی‌توان ادعای صهیونیست‌ها مبنی بر حق حاکمیت تاریخی یهودیان بر فلسطین را پذیرفت؛ درحالی که این حاکمیت از بیست قرن پیش به این‌طرف، متعلق به آن‌ها نبوده است، (7) و به ادعای پروفسور رودنسون، آخرین دولت واقعاً مستقل یهود در فلسطین، در سال 63 پیش از میلاد، وقتی‌که پمپه اورشلیم را گرفت، از بین رفت. (7)

ممکن است ادعا شود که یهودیان زمین‌های فلسطینیان را از آن‌ها خریده‌اند؛ بنابراین، مالک چیزی هستند که از فلسطینیان خریده‌اند و حق‌دارند که ساکن آن شوند و برای آن تصمیم بگیرند. درباره این ادعا نیز توضیحی مختصر آنچه درواقع رخ‌داده است را روشن خواهد کرد. مجموع زمین‌های سرزمین فلسطین، 2.700.000 هکتار بیان‌شده است که صهیونیست‌ها به‌خصوص پس از صدور اعلامیه بالفور از طرق مختلف اقدام به تصرف این زمین‌ها نموده‌اند:

الف) خریداری زمین

در این روش به شکل‌های مختلف، اقدام به خریداری زمین‌ها کردند که به‌طور مختصر به آن‌ها اشاره می‌کنیم:
1. خرید از طریق واسطه‌ها: در این روش واسطه‌ها زمین‌ها را از فلسطینیان حتی یهودیان ساکن فلسطین می‌خریدند و سپس به صهیونیست‌ها منتقل می‌کردند؛

2. خرید از  دولت قیمومت انگلستان: (9) دولتی که انگلستان در فلسطین مستقر کرد 66.500 هکتار زمین را در اختیار صهیونیست‌ها قرار داد؛ زمین‌ها و ساختمان‌هایی که در دوره عثمانی جزو اماکن دولتی و حاکمیتی محسوب می‌شد؛

3. خرید از فئودال‌ها و ملّاکان لبنانی و سوری: این گروه افرادی بودند که در دوره حاکمیت دولت عثمانی به بهانه کسب ثروت در هرجایی از محدوده حاکمیت عثمانی ساکن می‌شدند و عِرق ملی در آن‌ها وجود نداشت؛

4. خرید از خود فلسطینیان: برخی از فلسطینیان نیز زمین‌های خود را به انگیزه‌های مختلف به صهیونیست‌ها فروختند که این افراد از سوی فلسطینیان خائن قلمداد می‌شدند. صهیونیست‌ها از این طریق 30.000 هکتار زمین خریداری کردند که معادل 1.8% از کل زمین‌های سرزمین فلسطین محسوب می‌شود.
درمجموع، صهیونیست‌ها توانستند از چهار روش بیان‌شده حدود 220.000 هکتار از زمین‌های فلسطین را تصاحب  کنند که حدود 8% کل فلسطین است. (10)

ب) تجاوز و زور

آنچه در ادامه از خاک فلسطین به تصرف صهیونیست‌ها درآمد، از طریق «کشتار و سرکوب فلسطینیان»، «تخریب روستاهای فلسطینی» و «اجرای سیاست کار عبری» (11) بود. (12)

درمجموع همه این سیاست‌ها و فریب‌ها برای تصرف زمین‌های سرزمین فلسطین برای رسیدن به یک هدف مشخص بود که یوسف وایتس(13) به آن اذعان می‌کند: « باید برای خود ما این معنا آشکار باشد که در این سرزمین برای دو ملت در کنار هم‌جایی نیست… ما نمی‏توانیم باوجود عرب‏ها در این سرزمین، هدف خود را مبنی بر آنکه ملتی مستقل باشیم، تحقق‌بخشیم. تنها راه‌حل آن است که سرزمین اسرائیل، یا لااقل سرزمین غربی اسرائیل، بدون وجود عرب باشد… هیچ راه دیگری برای دستیابی به این هدف نیست، مگر انتقال دسته‏جمعی عرب‏ها از این سرزمین به کشورهای همسایه، به‌نحوی که یک روستای عرب­نشین هم برجای نماند. این عرب‏ها می‏باید به عراق و سوریه و حتی شرق اردن منتقل شوند. اعتبار مالی زیادی برای این کار اختصاص خواهد یافت. تنها با انتقال و بیرون راندن عرب‏هاست که این سرزمین می‏تواند میلیون‏ها تن از برادران ما را در خود جای دهد». (14)

نتیجه:
بنا بر آنچه نگاشته شد، به‌خوبی روشن می‌شود که سرزمین فلسطین از دیرباز متعلق به فلسطینیان (تمام اقوام ساکن) بوده است و فلسطینیان امروز، فرزندان همان فلسطینیان و کنعانیان و سایر قبایل اولیه هستند که در این کشور ساکن شده بودند و استقرار آن‌ها در این سرزمین به حدود پنج هزار سال قبل می‌رسد. همچنین روشن شد، آنچه از زمین‌های سرزمین فلسطین توسط صهیونیست‌ها به‌طور مستقیم از فلسطینیان خریده شده است، تنها 1.8 درصد از کل سرزمین فلسطین است و مابقی با فریب، تهدید، تطمیع و با تجاوز، سرکوب و زور به دست آمده است.

کلیدواژگان:

فلسطین، حکومت، انگلیس، قیمومت، صهیونیست، صهیونیسم.

پی‌نوشت‌ها:
1. روزنامه‌نگار، فعال سیاسی و نویسنده یهودی‌الاصل اتریشی که جنبش سیاسی صهیونیسم را بنا گذاشت.
2. کشور اوگاندا و شهر طرابلس پایتخت لیبی گزینه‌های دیگری بودند که کنار گذاشته شدند ر.ک:

خامنه‌ای، سید علی، بیانات در خطبه‌های نماز جمعه، 10/10/1378، https://khl.ink/f/2986.
3. برای مشاهده اطلاعاتی درباره اعلامیه بالفور و متن کامل آن به فارسی،

ر.ک: https://b2n.ir/y96625.
4. ر.ک: صفا تاج، مجید، «آیا یهودیان در فلسطین حق تقدم ندارند؟»، پاسدار اسلام، 1391، شماره 367، http://pasdareeslam.com/36721/.
5. ر.ک: صفا تاج، مجید، «آیا یهودیان در فلسطین حق تقدم ندارند؟»، پاسدار اسلام، 1391، شماره 367، http://pasdareeslam.com/36721/.
6. این ادعا که کهن‌ترین ساکنان تاریخی سرزمین فلسطین، یهودیان بوده‌اند و فلسطینیان امروز اشغالگرانی هستند که در قرن هفتم این سرزمین را تصرف کرده‌اند، بنابراین یهودیان حق‌دارند که حاکمیت مجدد خود را در این سرزمین برپا کنند.

7. ر.ک: «آیا بومیان فلسطین به یهودیان زمین فروخته بودند؟»، سایت مشرق، 20/01/1401، کد خبر: 1360464، mshrgh.ir/1360464.

8. صفا تاج، مجید، «آیا یهودیان در فلسطین حق تقدم ندارند؟»، پاسدار اسلام، 1391، شماره 367، http://pasdareeslam.com/36721/.
9. قیمومت به معنای سرپرستی و قیم بودن است. فلسطین که بخشی از امپراطوری عثمانی بود، پس از جنگ جهانی اول و شکست عثمانی، تحت قیمومت، یعنی سرپرستی انگلیسی‌ها قرار گرفت و دولت قیمومت انگلیس فلسطین را اداره می‌کرد.

10. «آیا فلسطینیان زمین‌های خود را فروختند»؟ خبرگزاری تسنیم،

07/03/1398، https://tn.ai/2020460.
11. یعنی استخدام نکردن نیروی کار غیریهودی.

12. برای مطالعه بیشتر در این زمینه، ر.ک: صفا تاج، مجید، «فلسطینیان چرا و چگونه سرزمین خود را ترک کردند؟»، پاسدار اسلام، 1394، شماره 399 -400، http://pasdareeslam.com/40048/.
13. وی مدتی طولانی مدیر صندوق ملی یهود و مشاور بخش امور عربی رژیم صهیونیستی بود.

14. صفا تاج، مجید، «فلسطینیان چرا و چگونه سرزمین خود را ترک کردند؟»، پاسدار اسلام، 1394، شماره 399 -400، http://pasdareeslam.com/40048/.
 

رژیم صهیونیستی با توجه به جایگاه ویژه‌ای که بیت‌المقدس در اندیشه یهودیان دارد درصدد است تا باتصرف کامل این شهر دیدگاه دیگر یهودیان در سراسردنیارا به خود جلب کند

پرسش:
چرا انقدر بیت المقدس برا اسرائیلی ها مهمه؟
 

پاسخ:
بیت‌المقدس (به عربی بیت‌المَقدِس یا البیت المُقَدَّس) یا اورشلیم یا قُدس، شهری در فلسطین اشغالی که نخستین قبله و سومین شهر مقدس مسلمانان (پس از مکه و مدینه) و مقدس‌ترین شهر جهان نزد یهودیان و مسیحیان است. این شهر، از مراکز زیارتی ادیان ابراهیمی است و هر یک از این ادیان، آثار و ساختمان‌هایی در آن دارند. بیت‌المقدس هم اکنون در اشغال کامل اسرائیل است و این شهر را پایتخت ابدی خود می‌خواند؛ اما سازمان ملل و بسیاری از کشورهای جهان، این ادعا را به رسمیت نمی‌شناسند. (1)
دلیل اهمیت بیت‌المقدس برای رژیم صهیونیستی
از آنجا که رژیم صهیونیستی در نظر دارد خود را نماینده  یهودیان در جهان معرفی کند تلاش می‌کند تا با تکیه بر معتقدات یهودیان در مورد بیت‌المقدس نظر آنان را جلب کند. بیت‌المقدس یا اورشلیم هم خود برای یهودیان قداست دارد و هم برخی اماکن موجود در آن. این اماکن و بناها با صرف‌نظر از اینکه در این شهر قرار دارند، محل توجه پیروان دین یهودند. وجود این اماکن در اورشلیم بر قداست آن نزد یهودیان افزوده است. جنگ‌هایی که بر سر تصرف اورشلیم درگرفته، از موضوعات پربسامد تورات است. (2) در تورات، صدها بار از اورشلیم یاد شده و نام این شهر به‌صراحت برده شده است.(3) در برخی فقرات، تصریح شده که خانه خدا در این شهر قرار دارد (4) و در ده ها آیه دیگر از عبارت «خانه خدا» برای مکانی در این شهر، استفاده شده است. (5) به نقل تورات، داود نبی طرح ساختن خانه خدا در اورشلیم را ریخت؛ اما کار ساختن خانه خدا را فرزندش، سلیمان نبی آغاز کرد. به‌تصریح تورات، داود سی‌وسه سال بر اورشلیم حکومت کرده است.(6) پس از داود، فرزندش سلیمان در اورشلیم و همان‌جا که داود تعیین کرده بود، خانه را ساخت: «سلیمان کار ساختن خانه خدا را شروع کرد یعنی همان زمین خرمن‌کوبی ارونه یبوسی که در آن خداوند به داود پادشاه ظاهر شد و داود آنجا را برای خانه خدا در نظر گرفت». (7) اورشلیم بنا بر تورات، شهر برگزیده یهوه (خدا) است (8) در نظرگاه یهودیان معبد بیت‌المقدس که در عبری «بِت همیقداش» نام دارد، به‌عنوان خانه خدا توسط حضرت سلیمان بنا شده است. این معبد قرن‌ها است که مرکزی است برای انجام مراسم عبادی یهودیان. معبد در تاریخ سرزمین مقدس، بارها مورد حمله واقع شده و گاه اقوام مشرک، بت‌های خود را نیز در داخل آن قرار داده‌اند. بِت همیقداش دو بار به‌طور کامل ویران گشت که آخرین آن حدود سال ۷۰ میلادی بود و علیرغم این موضوع، این مکان مقدس تا به امروز قبله‌گاه یهودیان جهان و مهم‌ترین زیارتگاه آنان به شمار می‌رود. (9)
علاوه بر این یهودیان صهیونیزم در صدد هستند تا با تصرف کامل بیت‌المقدس زمینه تخریب مسجدالاقصی را که در این شهر قرار دارد را فراهم کنند. یهودیان صهیونیزم بر این باورند که بقایای معبد سلیمان زیر مسجدالاقصی قرار دارد. از نظر آنان، ویرانی مسجدالاقصی و ساخت معبد سلیمان به‌جای آن، شرط ظهور مسیح است. از‌این‌رو آنان درصدد تخریب مسجدالاقصی و احیای معبد سلیمان به‌جای آن هستند. (10)
نتیجه:
رژیم صهیونیستی با توجه به جایگاه ویژه‌ای که بیت‌المقدس در اندیشه یهودیان دارد در صدد است تا با تصرف کامل این شهر دیدگاه دیگر یهودیان در سراسر دنیا را به خود جلب کند. علاوه بر اینکه از این طریق درصدد است تا برخی اندیشه‌های افراطی خویش همچون تخریب بیت‌المقدس و بازسازی معبد سلیمان را راحت‌تر در پیش بگیرید.
معرفی منبع جهت مطالعه بیشتر:
کتاب تاریخ اورشلیم، نوشته جعفر حمیدی
مدخل بیت‌المقدس در دانش نامه جهان اسلام قابل‌مطالعه در لینک ذیل:
https://rch.ac.ir/article/Details/12608
مدخل بیت‌المقدس در سایت ویکی شیعه قابل‌مطالعه در لینک ذیل:
https://fa.wikishia.net/view/%D8%A8%DB%8C%D8%AA%E2%80%8C%D8%A7%D9%84%D9%...
 پی‌نوشت‌ها:
1. حمیدی، جعفر، تاریخ اورشلیم، امیرکبیر، تهران، دوم، ۱۳۸۱ ش، ص ۲۷۶.
2. برای نمونه: دوم سموئیل باب پنج آیه شش.
3.     http://www.razgah.com/words.engil
4. عزرا باب پنج آیه شانزده.
5.      http://www.razgah.com/words.engil
6. اول، پادشاهان، باب دو، آیه یازده.
7. اول پادشاهان، ۱۶: ۳۸.
8. اول پادشاهان باب یازده آیه سیزده؛ اول پادشاهان باب یازده آیه سی‌ودو.
9.    http://www.7dorim.com/cultures/BeitHamighdash.asp
10. توفیقی، حسین، آشنایی با ادیان بزرگ، تهران، سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاه‌ها، قم، مؤسسه فرهنگی طه و مرکز جهانی علوم اسلامی، چاپ هشتم، ۱۳۸۵، ص ۸۸.
 

در رابطه با چرایی پیروزی مسلمانان بر مشرکین در جنگ بدر، می توان امدادهای الهی را از مهمترین دلایل تحقق این پیروزی معرفی کرد.

پرسش:

علت اصلی پیروزی مسلمانان در جنگ بدر چه بود؟

پاسخ:
 در رابطه با چرایی پیروزی مسلمانان بر مشرکین در جنگ بدر، می توان امدادهای الهی را از مهمترین دلایل تحقق این پیروزی معرفی کرد.
از آيات قرآني چنين برمي‏آيد كه سنت الهي، بر ياري كردن مؤمنان و كساني است كه خالصانه در راه خداوند تلاش مي‏كنند؛ چنانچه مي‏فرمايد: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ يَنْصُرْكُمْ وَ يُثَبِّتْ أَقْدامَكُمْ؛ اي كساني‏كه ايمان آورده‏ايد، اگر خداوند را ياري كنيد، خداوند نيز شما را ياري مي‏كند و گام‏هايتان را استوار مي‏گرداند».(1)
 اين سنّت نه در آخرت كه در همين زندگاني دنيوي جريان دارد، چنانچه مي‏فرمايد: «إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَياةِ الدُّنْيا؛ ما فرستادگان خود و كساني را كه ايمان آورده‏اند، در زندگاني دنيا حتماً ياري مي‏كنيم».(2)
 جنگ بدر مصداق تمام عيار محك زدن اين وعده‏هاي الهي بود؛ چرا كه گروهي اندك تنها به انگيزه ياري دين خدا و مقابله با مشركان، با كمترين تجهيزات و فقط با پشتوانه ايمان خود، راهي صحنه نبرد شدند و خداوند نيز با نزول امدادهاي غيبي خود، آنان را ياري كرده، به پيروزي رسانيد.
امدادهاي الهي نازل شده در جنگ بدر را مي‏توان با استفاده از آيات قرآني چنين برشمرد:
 1- نزول فرشتگان‏
از آيه قرآن چنين استفاده مي‏شود كه خداوند با فرستادن هزار فرشته به استغاثه پيامبر(ص) و مسلمانان پاسخ و آنان را ياري رساند؛ چنان‏كه مي‏فرمايد: «إِذْ تَسْتَغِيثُونَ رَبَّكُمْ فَاسْتَجابَ لَكُمْ أَنِّي مُمِدُّكُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُرْدِفِينَ». (3) 
 از آيه بعدي چنين برمي‏آيد كه نزول فرشتگان، نه به منظور كشتن كافران، كه به جهت ابلاغ بشارت الهي و نيز تقويت اطمينان مؤمنان بوده است؛ چنان‏كه مي‏فرمايد: «وَ ما جَعَلَهُ اللَّهُ إِلاَّ بُشْري‏ وَ لِتَطْمَئِنَّ بِهِ قُلُوبُكُمْ». (4)  
 در سوره «آل عمران»، پس از آنكه خداوند به نزول ياري خود در جنگ بدر - با آوردن نام آن - تصريح كرده است؛ سخن از فرستادن سه هزار فرشته به ميان آورده و متذكّر شده كه در صورت پايداري و پيشه كردن تقواي الهي، اين نزول فرشتگان حتّي تا رقم پنج هزار خواهد رسيد و در پايان اين نكته را يادآور شده كه اين امر، براي بشارت و اطمينان دل‏هاي مؤمنان انجام گرفته است.(5)
 در كتاب‏هاي تاريخي گزارش هايي از قول حضرت علي(ع) و ديگران نقل شده كه حاكي از مشاهده سپاه ملائكه همراه با عمامه‏هاي سفيد - در حالي‏كه رهبري گروه‏هاي هزار نفره آنان به عهده فرشتگان بزرگي همچون جبرئيل، ميكائيل و اسرافيل بود - نقل شده است.(6)
2- فراگرفتن خواب سبك‏ (سکینه و آرامش الهی )
 مسلمانان روز دوازدهم ماه مبارك رمضان، از شهر مدينه به سمت بدر راه افتادند(7) و فاصله 153 كيلومتري مدينه تا بدر را طي پنج روز طي كرده، خسته و كوفته به اين سرزمين رسيدند. در آنجا با ديدن سپاه انبوه دشمن، دچار اضطراب و واهمه شدند و قطعاً اگر با اين حال به نبرد دشمن مي‏رفتند، شكست مي‏خوردند.
 اما خداوند اضطراب را از آنان برطرف كرد و به منظور تجديد قوا، خواب سبك و آرام‏بخشي را بر آنان مسلّط ساخت و آنان را در پناه امن خود قرار داد، چنان‏كه مي‏فرمايد: «إِذْ يُغَشِّيكُمُ النُّعاسَ أَمَنَةً مِنْهُ».(8) طبق گزارش‏هاي تاريخي اين خواب، به گونه‏اي آرامش‏بخش و شيرين بود كه برخي از مسلمانان در خواب، محتلم شده و نياز به غسل جنابت پيدا كردند.(9)
3- نزول باران‏
 از گزارش‏هاي تاريخي چنين برمي‏آيد كه در آغاز صف‏آرايي دو سپاه، دسترسي مسلمانان به آب؛ با دشواري‏هايي همراه بود. از طرف ديگر عدّه‏اي از مسلمانان به واسطه خواب خوش شب هفدهم، دچار جنابت شده و از جهت رواني خوش نمي‏داشتند كه با اين حالت، به نبرد پرداخته، احياناً به شهادت برسند.
 در اينجا بود كه خداوند در شب هفدهم، باران پربركتي فرو فرستاد تا مسلمانان بتوانند خود را از پليدي - كه به واسطه شيطان (احتلام) دچار آن شده بودند - غسل جنابت رها سازند.(10)
 خداوند با نزول آيه «وَ يُنَزِّلُ عَلَيْكُمْ مِنَ السَّماءِ ماءً لِيُطَهِّرَكُمْ بِهِ وَ يُذْهِبَ عَنْكُمْ رِجْزَ الشَّيْطانِ»(11)  به اين امداد الهي اشاره مي‏كند. همچنين گفته شده: نزول باران باعث شد تا زمين رملي محل استقرار مسلمانان، سفت و محكم شود و بر عكس زمين زير پاي مشركان به صورت گل‏آلود و باتلاقي درآيد(12).اين امر يكي از علل پيروزي مسلمانان به شمار مي‏آيد.
4- افكندن رُعب در دل‏هاي مشركان‏
 «رُعب» يكي از امدادهاي غيبي خداوندي است كه خداوند در طول تاريخ، به منظور ياري رساندن مؤمنان و ايجاد زمينه شكست در سپاه مشركان، آن را به كار برده است و بدين ترتيب نقصان ساز و برگ جنگي مؤمنان را جبران كرده و نشان داده است كه اصلي‏ترين عنصر در شكست يا پيروزي يك سپاه، اقتدار و روحيه آن سپاه است و چه بسيار سپاه‏هاي مجهز تا دندان مسلّحي كه به علت نداشتن روحيه و ترسيدن، شكست خوردند.
 از آيه‏اي از قرآن چنين برمي‏آيد كه: نفس شرك و عدم اتكال بر خداوند، علّت افكنده شدن رعب در دل‏هاي آنان است و اين يك سنّت مستمرّ و جاري در طول تاريخ است، چنان كه مي‏فرمايد:«سَنُلْقِي فِي قُلُوبِ الَّذِينَ كَفَرُوا الرُّعْبَ بِما أَشْرَكُوا بِاللَّهِ»(13) .«به زودي در دل‏هاي كافران رُعب مي‏افكنم». خداوند در این آیه و برخی آیات دیگر به نقش اين عامل در پيروزي مسلمانان و شكست كافران اشاره مي‏كند.
پی نوشت¬ها:
1. سوره محمد (47) آيه 7. 
2. سوره غافر (40) آيه 51.
3. سوره انفال (8) آيه 9.
4. انفال (8) آيه 10. براي اطلاع بيشتر ر.ك: الميزان في تفسير القرآن، ج 9، ص 21.
5. آل عمران (3) آيات 123 - 126.
6. المغازي، محمد بن عمر الواقدي (م 207)، تحقيق مارسدن جونس، بيروت، مؤسسة الأعلمى، ط الثالثة، 1409/1989. ج 1، ص 57. الطبقات‏الكبرى، محمد بن سعد (م 230)، تحقيق محمد عبد القادر عطا، بيروت، دار الكتب العلمية، ط الأولى، 1410/1990، ج‏2، ص:11.
7. المغازي، ج 1، ص 21. 
8. انفال (8) آيه 10.
 9. المغازي، ج 2، ص 54
10. الميزان، ج 9، ص 22.
11. سوره انفال (8) آيه 10. 
12. المغازي، ج 1، ص 54؛ طبقات، ج 2، ص 12. 
13. سوره آل‏عمران (3) آيه 151.
 

ملت ایران خواهان نظام سیاسی جمهوری اسلامی بوده‌اند و جمهوریت شکل نظام سیاسی ایران و اسلامیت محتوای آن است.

پرسش:

برخی جمهوری اسلامی را با حکومتهای سوسیالیستی و دموکراتیک مقایسه می کنند و معتقدند جمهوری اسلامی همچون حکومتهای سوسیالیست، مردم سالار نیست. آیا این قضاوت درست است؟

پاسخ:
میزان تحقق مردم‌سالاری و نقش مردم در نظام سیاسی جمهوری اسلامی ایران، با وجود شرط اصلی تطابق قوانین و شیوه اداره کشور با اسلام همیشه مورد چالش بوده است.
آیا جمهوریت و مراجعه به آرای مردم، با اسلامیت که امری از پیش مشخص و البته مورد تفسیر مجتهدین و فقها است، منافات ندارد. برای تحقق جمهوریت، نبایستی یک نظام سکولار داشت که مذهب را در قانون‌گذاری و اداره کشور، معیار نمی‌دادند؟
تعیین نظام سیاسی در ایران نه توسط رهبری و شورای انقلاب، بلکه با رأی قاطع ملت ایران صورت پذیرفته است. طبق رفراندومی که پس از پنجاه روز از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران به منظور تعیین نظام سیاسی برگزار شد، ملت ایران با 2/98 آرای خود به نظام جمهوری اسلامی رأی دادند. مهندس مهدی بازرگان به‌عنوان رئیس دولت موقت (همچنین عضو نهضت آزادی) در رابطه با این رفراندوم اعلام کرد که: «چنین مشارکتی در هیچ رفراندوم و انتخاباتی که در ممالک دمکراتیک صورت می‌گیرد وجود نداشته است». (1)
اما پس از تعیین مردمی، این نوع از نظام سیاسی که به آن مردم‌سالاری دینی گفته می‌شود در اداره کشور نیز یک مردم‌سالاری واقعی است یا خیر و یا با یک تضاد در عبارت جمهوری اسلامی مواجه هستیم؟ برای روشن شدن این مطلب، بایستی مفاهیم نظام سیاسی ایران تعریف شود.
جمهوری به نوعی از حکومت اطلاق می‌شود که در آن جانشینی رئیس کشور که «رئیس‌جمهور» هست، ارثی نبوده و مدت ریاست وی محدود است و انتخاب رئیس کشور با رأی مستقیم و یا غیرمستقیم مردم انجام می‌پذیرد. (2)
قبل از انقلاب 57، نظام ما شاهنشاهی و وراثتی بود و فرزند شاه، در هر سن و با هر میزان از توان شخصیتی که بود به هر حال مقام پادشاهی می‌رسید؛ اما در نظام سیاسی پس از انقلاب، تمام مسئولین کشور با انتخاب مستقیم و غیرمستقیم مردم انتخاب می‌شوند و هیچ کس به ‌صورت وراثتی ریاستی ندارد. قدرت اجرایی کشور گردشی است و پس از طی دو دوره متوالی ریاست، حق کاندیداتوری ندارد.
همچنین جمهوریت نوعی از حکومت است که با مکاتب لیبرالیسم، اسلام یا هیچ مکتب دیگری تلازمی ندارد. (3) در واقع جمهوریت شکل حکومت است و مکاتب، محتوای آن.
با توجه به تعریف فوق از جمهوری، نظامی که محتوای آن اسلامی و مبتنی بر شریعت اسلام هست و شکل آن غیر موروثی و محدود و زمامداران آن با رأی مستقیم و غیرمستقیم مردم بر سر کار می‌آیند، جمهوری اسلامی است؛ کما اینکه امام خمینی (ره)، جمهوری اسلامی را این ‌گونه تعریف می‌کند که «جمهوری فرم و شکل حکومت را تشکیل می‌دهد و اسلام یعنی محتوای آن فرم که قوانین الهی است». (4)
از طرف دیگر آمار مشارکت مردم ایران در انتخابات کشور از ابتدای پیروزی انقلاب تا به امروز نشان از اهتمام آنان به این مردم ‌سالاری دارد. از دور اول تا دور دوازدهم انتخاب ریاست جمهوری در ایران، میزان مشارکت مردمی همواره بالای پنجاه درصد بوده است و این مشارکت در دوره‌های هفتم و دهم با آمار خیره‌کننده نزدیک به 80 و 85 درصد واجدین شرایط برگزار گردیده است. (5)
در مجموع ملت ایران خواهان نظام سیاسی جمهوری اسلامی بوده‌اند و جمهوریت شکل نظام سیاسی ایران و اسلامیت محتوای آن است؛ نظامی که محتوای آن اسلامی و مبتنی بر شریعت اسلام هست و شکل آن غیرموروثی، محدود و زمامداران آن با رأی مستقیم و غیرمستقیم مردم بر سر کار می‌آیند. میزان مشارکت مردم ایران در تمامی انتخابات مهم کشور و مقایسه آن با کشورهای دمکراتیک نشان می‌دهد که مردم ایران، مشارکت جدی در تعیین سرنوشت خویش داشته و صندوق‌های رأی را که نماد مردم‌سالاری است، جدی می‌گیرند.
منابع بیشتر جهت مطالعه:
کاظم قاضی‌زاده و یحیی فوزی، مردم‌سالاری دینی مردم‌سالاری دینی (مبانی و دلایل)، انتشارات موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)، 1385 ش.
پی‌نوشت‌ها:
1. غلامرضا بهدار وندیانی، تاریخ ایران پس از انقلاب اسلامی، نظارت علمی: جواد منصوری، تهران، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1398 ش، ص 220.
2. داریوش عاشوری، دانشنامه سیاسی، تهران، انتشارات مروارید، چ 21، 1391 ش، ص 111.
3. کاظم قاضی‌زاده و یحیی فوزی، مردم‌سالاری دینی مردم‌سالاری دینی (مبانی و دلایل)، انتشارات موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)، 1385 ش، ص 360.
4. روح‌الله خمینی، صحیفه امام، ج 5، ص 398.
5. میزان مشارکت مردم در ادوار انتخابات ریاست جمهوری، خبرگزاری ایرنا (irna.ir)، 26 خرداد 1400، کد خبر: 84370260.
 

با بررسی آیات و روایات مختلف، این نکته کشف می‌شود که عمل به نظر و رأی مردم در برخی امور حکومت دستور شرع و واجب بوده است.

  پرسش
خداوند در قرأن کریم بارها فرموده اکثریت مردم نمی فهمند، نمی دانند، شکر گذار نیستند و ... و لذا کلا اکثریت و رأی آنها در دین ما مذموم است؛ چراکه اکثریت جاهل هستند. همچنین به طبع این مهم، دموکراسی، امری کاملا غیر دینی است و مذمت شده است. حال سوال این جاست که چرا بعد از پیروزی انقلاب اسلامی امام(ره) همه پرسی نظام جمهوری اسلامی را برگزار کرد؟ مگر امام خمینی(ره) برای اسلام و برای خدا انقلاب نکرد و حکومت تشکیل نداد؟! پس چرا آن را به رأی مردم گذاشت و نظر اکثریت جاهل را خواستار شد؟ چرا دموکراسی در جمهوری اسلامی وارد شد و انتخابات های مختلف به خصوص ریاست جمهوری شکل گرفت که در آن اکثریت جاهل رأی به دولت تزویر و منافق و لیبرالی دادند و ما مجبوریم این منافقین را بپذیریم و اگر نپزیریم، به رأی ملت احترام نگذاشته ایم؟
 

پاسخ:
مقدمه
قرآن کریم و روایات در جاهای مختلفی بر نادانی اکثریت مردم اشاره داشته‌اند؛ اما با این وجود، امام خمینی بعد از پیروزی انقلاب، نه تنها در تشکیل حکومت و انتخاب نوع نظام سیاسی به آراء مردم مراجعه کرد، بلکه در اداره جامعه در عرصه‌های مختلف به روش دموکراسی مراجعه نمود و ما در بسیاری از مواقع با انتخاب غلط مردم مواجه شده و تاوان آن را پس داده‌ایم. حال این سؤال در ذهن مخاطب شکل می‌گیرد که با وجود ادله نقلی فوق، چه حجت شرعی در رجوع امام به آراء مردم وجود دارد؟
متن پاسخ:
در اندیشه سیاسی اسلامی، امت، یعنى عموم مردم مسلمان، تکیه‏گاه حکومت اسلامى و وسیله تحقق احکام اجتماعى اسلام هستند. «مردم‏» در نظام اسلامى اهمیت و حقوق زیادى دارند. حق مردم بر حکومت از نظر فقهى و اخلاقى یکى از بزرگ‌ترین حقوق شمرده مى‏شود. به رهبران توصیه شده است که همیشه در میان ملت و در خدمت آنان - خصوصاً مستضعفین - باشند. زندگى خود را با سطح زندگى اکثر مردم تطبیق دهند. با تواضع و فروتنى با آن‌ها برخورد کنند و گوشى شنوا براى شنیدن سخنان و انتقادهاى آنان داشته باشند.
از سوى دیگر به مردم توصیه بلکه تکلیف شده است که همیشه در صحنه حضور داشته باشند و ناظر بر رفتار و کردار رهبران خود باشند. دخالت در امور به صورت مشورت و امر به معروف و نهى از منکر یکى از وظایف آحاد مردم است. عدم حضور و عدم دخالت مردم در امور سیاسى و اجتماعى زمینه را براى ظهور استبداد و انحراف حاکمان فراهم مى‏کند. این دخالت متناسب با مقتضای زمان، گاهی به صورت بیعت و گاهی نیز به شکل انتخابات اتفاق می‌افتد؛ بنابراین اهمیت و نقش مردم در حکومت اسلامى چه از نظر دخالت در امور و چه از نظر مسؤولیت‏ حکومت در برابر آن‌ها، بسیار مهم است.
جایگاه «اکثر» در قرآن:
با دقت نظر در آیات قرآن، به دست مى‏آید که از منظر قرآن، در این آیات، کثرت با لحاظ خاستگاه و موضوع آن مورد اشاره قرار گرفته است؛ از این‌رو از استعمال کثرت در موارد نیک و بد مى‏توان این نکته را استفاده کرد که از دید قرآن، کثرت را همیشه نمى‏توان مساوى با بد گرفت و آن را مذموم دانست، بلکه آن چه مهم است، توجه به بستر و مورد آن است؛ بنابراین مى‏توان ادعا کرد که از نظر قرآن، کثرت قابل تقسیم به کثرت ممدوح و کثرت مذموم است.
گاهى از نظر قرآن مقوله کثرت در برابر مقوله قلّت امر پسندیده و مطلوبى است و همه جا صرف زیادى ابهام زا و مشکل آفرین نیست؛ براى مثال اگر مورد کثرت، امر اخلاقى و از مقوله زیبایى باشد نه تنها امر مطلوبى است، بلکه خود شارع نیز آن را طلب و درخواست مؤکد دارد؛ اما در صورتى مورد کثرت از نظر شرع و عقل امر غیراخلاقی ناپسند باشد، عمل اکثریت نمى‏تواند ملاک حق بودن آن باشد، بلکه آن امر باطل و موهومى است که اجتناب از آن لازم است.
قرآن کریم در موارد متعددى کثرت را مذمت کرده است؛ از این‌رو از دیدگاه قرآن ملاک حق و باطل نمى‏تواند اکثریت جامعه باشد، بلکه ذات کار از حیث ناپسندى و پسندگى نزد عقل (حسن فعل) و انگیزه درونى فاعل آن (حسن فاعلى)، ملاک حق یا باطل است. پس اگر جامعه‏اى مشرک یا دنیازده است، نمى‏توان عمل مطابق با اکثریت افراد آن جامعه را انجام داد. قرآن در این زمینه مى‏فرماید: «و إن تطع أکثر من فى الأرض یضلوک عن سبیل الله إن یتبعون إلا الظن و ان هم الا یخرصون؛ (1) و اگر از اکثر کسانى که در روى زمین هستند اطاعت کنى، تو را از راه خدا گمراه خواهند کرد؛ آن‌ها فقط از ظن و گمان پیروى مى‏کنند و از تخمین و حدس (واهى)».
اعتبار اکثریت از دیدگاه قرآن:
از آن جا که اکثریت رهبرى شده بر اساس منطق و فکر صحیح، مى‏تواند مشکلات جامعه را در حد امکان بشرى حل کند و اکثریت غیر رشید و رهبرى نشده موجب انحطاط و سقوط جامعه به سوى منجلاب مى‏شود، قرآن نیز با اتکا بر همین قاعده مسلم و عقلایى، براى اکثریت منطقى و عقلانى ارزش قائل است؛ [2] به عبارت دیگر، از منظر قرآن اگر جامعه اسلامى در چارچوب اسلام و بر مبناى اصول استدلالى و منطقى وارد جریان امور و نظر دهندگان‌ها و نظر خواهى‏ها بشود و اختلاف در راه‌یابی به حقایق و عدالت یا تشخیص قانون درست از نادرست به وجود آید، اکثریت بر اقلیت ترجیح دارد، زیرا اکثریت در این صورت نزدیک‏ترین راه به حقایق است و عقل و شرع نیز آن را امضا مى‏کند.
بررسی تعابیر «اکثرهم لایعلمون»، «لایفقهون» و «لایعقلون» در قرآن
مقام معظم رهبری در تفسیر آیه «اکثرهم لایعقلون» می‌فرماید: «اکثرهم لا یعقلون»، یعنی بیشتر آنان نمی‌فهمند داریم و لذا فرق است بین اکثرالناس لا یعقلون و «اکثر هم لا یعقلون»، وقتی ما بگوییم اکثرالناس لایعقلون، یک قضاوتی است که چند میلیارد انسان را شامل می‌شود و چنین قضاوتی در قرآن نیست. چگونه بیشتر مردم نمی‌فهمند؟ و حال اینکه همه‌ی مردم تقریباً می‌فهمند؛ اما اگر گفتیم: «اکثر هم لا یعقلون»، یعنی بیشتر آنان نمی‌فهمند، این ضمیر «هم» بر می‌گردد به آن تعبیر و جمله‌ی ماقبلش که غالباً مربوط به کفار است. مثلاً فرض کنید اگر گفته می‌شود آیات الهی این‌گونه است و خدا مثلاً چنین قدرتی دارد، ولیکن، «اکثرهم لایعقلون»: بیشتر آن‌ها نمی‌فهمند. این برمی‌گردد به منکرین چون اگر منکرین می‌فهمیدند منکر نمی‌شدند و لذا بیشتر منکرین آن حقیقتی را که به آن‌ها ارائه شده این را نفهمیدند و الآن هم می‌شود گفت: وقتی ما حقیقت را بر یک گروهی عرضه می‌کنیم، می‌بینیم آن‌ها انکار می‌کنند و همان‌طور که در آیه قبل انکارشان ذکر شده، باید بگوییم که بیشتر آن‌ها نمی‌فهمند و در عین حال انکار می‌کنند. پس علت انکار بیشتر مردم نفهمیدن است. وقتی شما یک حقیقتی را بر گروهی از مردم عرضه بکنید اگر قبول کردند معلوم است که می‌فهمند و اگر انکار کردند، این انکار آن‌ها حاکی از این است که بیشتر آن‌ها حقیقت را درک نکردند و یک عده‌ی اقلیتی هم هستند که حقیقت را درک کرده‌اند، لکن از روی عناد قبول نکردند، یک چنین تعبیری در قرآن وجود دارد، اما این، خیلی فرق دارد با این که ما بگوییم اکثر مردم دنیا اصلاً نمی‌فهمند! چه چیزی را نمی‌فهمند؟ این نمی‌فهمند یک‌ چیز مطلقی است، مثل این است که بگوییم اصلاً دارای فهم نیستند و این غلط است. پس این تعبیر اکثر الناس لایعقلون، در قرآن نیست، اما «اکثرالناس لایعلمون» یعنی بیشتر انسان‌ها نمی‌دانند هست آن هم به‌ طور مطلق که گفته باشد اکثر انسان‌ها نمی‌دانند عینی هیچ چیز را نمی‌دانند چنین چیزی نداریم، باز هم قرآن چند آیه را من یادداشت کردم: «قل ان ربی یبسط الرزق لمن یشاء و یقدر»: بگو به تحقیق این خدای من است که روزی انسان‌ها را باز می‌کند و بسته می‌کند و این یک حقیقتی است که خدای متعال روزی را برای بعضی گشاده و برای بعضی تنگ می‌کند، بعد دنبالش می‌گوید: «و لکن اکثر الناس لا یعلمون»: اما بیشتر مردم این حقیقت را نمی‌دانند و حقیقت هم همین است که بیشتر مردم نمی‌دانند که ملاک روزی و سررشته‌ی روزی دست خداست و خداست که روزی را برای انسان‌ها باز می‌کند و می‌بندند، اما کیفیت آن چگونه است؟ یک تعبیری دارد که حالا نمی‌خواهیم وارد این مقوله بشویم، لکن این حقیقت که سررشته‌ی روزی انسان‌ها به دست خداست و تقدیرات الهی در آن تأثیر دارد، این را بیشتر مردم نمی‌دانند، نه اینکه هیچ چیز را نمی‌دانند. یا آیه دیگری که می‌فرماید: «و ما ارسلناک الاّ کافه للناس بشیراً و نذیزاً» ما تو را نفرستادیم، مگر به عنوان بشارت دهنده و انذار کننده برای همه‌ی مردم دنیا و بعد دنبالش دارد که: «و لکن اکثرالناس لا یعلمون» ولی اکثر مردم نمی‌دانند؛ و این یک حقیقت است که اکثر مردم دنیا نمی‌دانند که خدای تعالی پیغمبر خاتم را برای تبشیر و انذار انسان‌ها فرستاده، پس یک مورد خاصی را می‌گوید: «اکثرالناس لایعلمون» و یا یک آیه‌ی دیگر که می‌فرماید: «و الله غالب علی امره و لکن اکثرالناس لا یعلمون» خدا بر کار خودش غالب است، یعنی مسلط بر کار خودش هست و بدون تردید اراده‌ی خودش را تحقق می‌بخشد، اما اکثر مردم خبر ندارند که خدای متعال اراده‌ی خودش را تحقق می‌بخشد. پس این طور نیست که ما تصور کنیم قرآن کریم اکثریت انسان‌ها را به طور مطلق گفته باشد نمی‌فهمند تا اگر ما گفتیم توده‌ی مردم مسائل را به‌ خوبی می‌فهمند، یکی بگوید شما چطور می‌گویید به ‌خوبی می‌فهمند و حال این که خدا می‌گوید نمی‌فهمند؟ چنین چیزی نداریم که خدا گفته باشد نمی‌فهمند، بلکه حقیقت این است که توده‌ی مردم حقایق و مسائل را به خوبی می‌فهمند البته هیچ انسانی همه‌ی حقایق را به خودی خود نمی‌فهمند، اما وقتی کسانی باشند که برای مردم تبیین و روشنگری کنند توده‌ی انسان‌ها چون غرض ندارند، برخلاف روشنفکران غرب‌زده مسائل را خوب می‌فهمند و حقایق را می‌پذیرند. [3]
در اینجا باید به چند نکته اشاره نمود. تعابیرى چون «اکثرهم لایعلمون»، «لایفقهون» و «لایعقلون» از قبیل «قضایاى حقیقیه» نیست، بلکه از «قضایاى خارجیه» است، زیرا دلایل تاریخى نشان مى‏دهد که بیشترین مردم دوران رسول‌الله صلی‌الله علیه وآله بر اساس عقاید جاهلیت زندگى مى‏کردند و خرافات و موهومات غیر منطقى بر آن‌ها حاکم بود، آنان با وجود شنیدن گفته‏هاى متین و سنجیده و خردمندانه پیامبر صلی‌الله علیه وآله، به علت رسوم و عادات غلط جاهلى، از پذیرفتن سخنان آن حضرت سر باز مى‏زدند، حتى براى توحید رفتارهاى خود، آن‌ها را به خدا نسبت مى‏دادند؛ از این‌رو خداوند در پاسخ آن‌ها، گاهى عبادت «أکثرهم لایعقلون»، (4) زمانى «أکثرهم للحق کارهون» (5) و گاهى «بل أکثرهم لا یعلمون الحق» (6) به کار مى‏برد.
نکته دیگر این هست که اگر این آیات را به نحو عموم و مطلق قبول کنیم، در آن صورت آیا مى‏توان امور بدیهى و محسوسات را هم تحت شمول این‌گونه آیات فرض کرد و گفت: بیشتر مردم نمى‏دانند آتش‌داغ است و یا عدالت زیباست و یا ظلم قبیح است و یا همین طور براى هر امتى زمام دارى لازم است و براى تعیین آن راهى جز رأى بیشتر مردم وجود ندارد، به طور حتم، این‌گونه نیست. پس معلوم مى‏شود که به تعیین اکثرى که در آیات از آن‌ها سخن گفته شده، مواردى معین و مشخص است که باید آن‌ها را معلوم کرد. [7]
از این جا روشن مى‏شود که «این ضمایر به قرینه آن چه قبل از آن آمده، همه بازگشت به افراد مشرک و آلوده و نادان و متعصب و بى‏بند و بار باز مى‏گردد، هرگز قرآن نمى‏گوید اکثر المؤمنین یا أکثر المتقین لایعلمون و لا یفقهون».
مطلب دیگر اینکه، اگر بپذیریم که آیات به طور مطلق مرام اکثریت در جامعه را نفى مى‏کند و در واقع منشور مقابله با آن به شمار مى‏رود، در آن صورت، مفهوم آیات فوق با مفاد آیات دیگر تنافى خواهد داشت، زیرا مثلاً مقصود از «حبل الله» - بنا بر قولى که گذشت - به قرینه عبارت «و لا تفرّقوا» در آیه 103 آل‌عمران جمیع امت است، یعنی آیه در مقام افاده این نکته است که به نقطه اشتراک خود برگردید که آن همان امت الهى بودن است و نباید آن را فراموش کنید.
در تأیید این ادعا پیامبر صلی‌الله علیه وآله مى‏فرماید: «خداوند نوید داده که امت اسلامى از سه آفت مصون باشند... هیچ گاه بر امر باطلى توافق نکنند». [8] امام علی علیه‌السلام مى‏فرماید: «الزموا ما عقد حبل الجماعه...؛ [9] بر آن چه ریشه و ریسمان جماعت و امت است بپیوندید که پایه‏هاى طاعت حق بر آن‌ها نهاده شده است». همچنین آن حضرت مى‏فرماید: «و الزموا السواد الأعظم فإنّ یدالله مع الجماعه؛ [10] با انبوه مردم همراه باشید، زیرا دست عنایات الهى بر سر انبوه مردم است».
بر فرض تعارض میان آیات گذشته و آیات اخیر، راه علاج بر اساس قواعد علم اصول فقه، جمع میان آیات است؛ بدین صورت صریح آیات گذشته، نفى قول اکثریت در امور فکرى، اعتقادى و اخلاقى است، به دلیل این که معیار در صحت و سقم این‌ها، مطابقت داشتن با واقع و موافقت با عقل و منطق یا مخالفت با آن‌هاست، خواه اکثریت با آن همگام باشند یا نباشند و ظهور آیات اخیر نیز در این است که میزان و ملاک در امور اجتماعى، وحدت و حفظ یکپارچگى امت اسلامى است، مگر آن که خلاف رأى امت معلوم شود. نتیجه این که ضمیر «هم» در این عبارت‏ها به اکثریت معهود بر مى‏گردد؛ از این‌رو یک قضیه خارجیه به شمار مى‏رود نه یک قضیه حقیقیه. [11]
پاسخی دیگر به این پرسش از باب استفهام انکاری
آیا به راستى می‌توان باور کرد که پیامبر اسلام، پیام خود را براى مردمى آورده باشد که خود معتقداست بیشتر آن‌ها عقل و شعور ندارند (اکثرهم لا یعقلون، اکثرهم لا یشعرون)؟! آیا یک فرد متوسط هم چنین کارى می‌کند که عمر و نیروى خود را ناکامانه در مشاجره و محاجه با سفیهان به هدر دهد و غمگینانه بانگ بردارد، چرا سخنان مرا فهم و باور نمی‌کنند و ناامیدانه از خداوند به دعا بخواهد که پیام او را در دل‌ها بنشاند و مکتب او را پیروز کند.
امروزه پاره‌ای از آزادى ستیزان هم، جفاکارانه (و گاه مزورانه) بدان آیات توسل می‌جویند تا حقوق اکثریت را پامال کنند؛ و مشارکت سیاسى مردم در سرنوشتشان را بی‌منطق و ناروا جلوه دهند. بدین بهانه که اکثریت نه عقل دارند و نه شعور و لذا چوپانى را باید بر آنان گماشت تا آنان را گله بانى کند! حق این است که چنین تفسیرى جز جفا کردن در حق آن آیات نیست. با بررسی همه آیاتى که چنین تعابیرى دارند مشخص گردید که همه آن‌ها به موارد ویژه‌ای متعلق‌اند و از طایفه یا نکته خاصى سخن می‌گویند و به هیچ رو تعمیم به‌کل جامعه عربى و از آن بالاتر به‌کل جامعه بشریت، نمی‌یابند. پیامبر با چنان مردمى سخن می‌گفت. نه تنها ایشان، بلکه همه پیامبران چنین بودند. ولى همان‌طور که گذشت، منظور از عقل و شعورى که نفی‌شده است آن عقل و شعور که مناط تکلیف و مصحح مخاطبه و محاجه باشد، نیست؛ اما آنان که از سر ستیز با آزادى به این آیات توسل می‌جویند تا حقوق اکثریت را پامال کنند به آنان باید گفت این آیات: اولاً بر جامعه اسلامى ما منطبق نیست.
ثانیاً در دورانى که ولى معصوم که از سوى خدا مفترض الطاعه است غایب هست منطقى است که بهترین راه براى کنترل قدرت طغیان آور، مراجعه به آراى اکثریت است و این اصلاً از محدوده آیات مذکور خارج است.
اما در بحث تأثیر مردم در حکومت اسلامی بر پایه مردم سالاری دینی می‌توان گفت مردمی بودن حکومت اسلامی به دو معنا است: یکی این است که مردم در اداره‌ی حکومت و تشکیل حکومت و تعیین حاکم و شاید در تعیین رژیم حکومتی و سیاسی نقش دارند. مردمی بودنِ حکومت یعنی نقش دادن به مردم در حکومت. یک معنای دیگر برای مردمی بودنِ حکومت اسلامی این است که حکومت اسلامی در خدمت مردم است؛ آن چه برای حاکم اسلامی مطرح است، منافع عامّه‌ی مردم است؛ نه منافع اشخاص معین یا قشر معین و طبقه‌ی معین. اسلام به هر دو معنا دارای یک حکومت مردمی است؛ امّا مادامی که حکومت مردمی به معنای اوّلی تأمین نشود، یعنی مردم نقشی در حکومت نداشته باشند، نمی‌شود گفت که حکومت به معنای دوّمی - یعنی آن حکومت در خدمت مردم است - مردمی است. پس مادامی که مردم با حکومت و با دستگاه حاکم همکاری نکرده باشند، در صحنه‌های فعّالیت اجتماعی در کنار این دستگاه حاضر نباشند، این ادّعا پذیرفته نیست که دولتی و رژیمی بگوید ما مردمی هستیم؛ [امّا] حکومت اسلامی به معنای واقعی کلمه یک حکومت مردمی است.
در صدر اسلام حکومت پیغمبر و تا مدّتی بعد از رحلت پیغمبر، حکومت جامعه‌ی اسلامی یک حکومت مردمی بود. در دوران امیرالمؤمنین علیه‌السلام مردم در صحنه‌ی حکومت به معنای واقعی دخالت داشتند، نظر می‌دادند، رأی می‌دادند، تصمیم می‌گرفتند و حقّ مشورت - که قرآن پیغمبر را به آن امر کرده است - متعلّق به مردم بود که: وَ شاوِرهُم فِی الاَمرِ؛ (12) مردم حق دارند که با آن‌ها مشورت بشود؛ بنابراین اگر یک حکومتی ادّعا می‌کند که مردمی است، باید به معنای اوّل هم مردمی باشد؛ یعنی مردم در این حکومت دارای نقش باشند: اوّل، در تعیین حاکم. در حکومت اسلام، مردم در تعیین شخص حاکم دارای نقش و تأثیرند.
تشکیل مجالس مقننه به شکل فعلی در کشورهای اسلامی در یک قرن اخیر رایج شده، ولی در اصل، اسلام منادی و پیشرو برپایی حکومت‌های مردمی و شورایی در چهارچوب وحی و قوانین الهی است. پیامبر گرامی اسلام به فرمان الهی «و شاورهم فی الامر» در مهمات حکومتی اسلام مشورت می‌فرمودند و حتّی در صورت غلبه رأی جمع بر نظر مبارک ایشان، در مواردی به نظر اصحاب عمل می‌کردند. شاید بتوان گفت که این امر یکی از رموز پیشرفت سریع و بی‌سابقه مسلمین در آغاز تاریخ اسلام بوده است. [13]
نتیجه:
با بررسی آیات و روایات مختلف، این نکته کشف می‌شود که عمل به نظر و رأی مردم در برخی امور حکومت دستور شرع و واجب بوده است. فلذا در طول تاریخ پیامبران و ائمه علیهم‌السلام به این قضیه توجه جدی داشتند. حضرت امام خمینی (ره) نیز به عنوان یک مجتهد و فقیه اعلم به درستی به این حقیقت اسلامی پی برده و حکومت بر پایه مقبولیت و نظر مردم (جمهوری اسلامی) را پایه‌گذاری کردند.
کلید واژه‌ها:
اکثریت، مردم، مردم سالاری، جمهوریت.
منبع برای مطالعه:
مقاله «اکثریت در قرآن» آقای علی کریم پور قرا ملکی چاپ شده در مجله علوم سیاسی شماره 19 به سال انتشار 1381، اقتباس شده است.
پی‌نوشت‌ها:
1. انعام، آیه 116.
2. موسوى، سید محمد، حاکمیت در اسلام، 1402 ق، نشر آفاق، چاپ اول، ص 37.
3. بیانات در جلسه بیست و هشتم تفسیر سوره بقره (06/03/71)- https://farsi.khamenei.ir
4. مائده، آیه 103.
5. مؤمنون، آیه 71.
6. انبیا، آیه 24.
7. صالحى نجف‌آبادی، ولایت‌فقیه، 1363، تهران، موسسه خدمات فرهنگى رسا، ص 109.
8. مکارم شیرازى، ناصر، پیام قرآن، 1375، قم: نشر مدرسه امام على بن ابی‌طالب، چاپ دوم، ج 10، ص‏20.
9. سنن داوود، ج 1، ص 25.
10. نهج‌البلاغه، خطبه 151.
11. کریم پور قرا ملکی، على. (1381). اکثریت در قرآن، علوم سیاسى، شماره 19، صص 125-130.
12. آل‌عمران آیه 159.
13. پیام به کنفرانس بین‌المجالس اسلامی‌ (25/03/78) - https://farsi.khamenei.ir
 

صفحه‌ها