سوالات ویژه

مسئله پیاده‌روی برای زیارت اربعین، امری حادث و نوآورانه نیست؛بلکه هرکدام از اجزای این عمل یعنی زیارت اربعین و پیاده‌روی برای زیارت،مستند به سیره اهل‌بیت است.
پیاده‌روی اربعین، بدعت یا شعائر دینی

پرسش:

با توجه به اینکه پیاده روی اربعین، قدمت زیادی ندارد و امامان نه خودشان این کار را انجام می‌دادند و نه شیعیان در زمان آن‌ها این کار انجام می‌دادند تا امامان این کار را رد یا تأیید کنند، آیا نمی‌توان آن را بدعت و مایه هرج و مرج در دین دانست؟ اگر قرار باشد، هر کار سلیقه‌ای را با عنوان تعظیم شعائر در دین وارد کنیم، یک وقتی به خودمان می‌آییم و می‌بینیم در طول سال، همیشه در حال هفتم گرفتن و چهلم گرفتن و سالگرد گرفتن برای این امام و آن امام و امامزاده هستیم و دین الهی و بدعت‌های بشری را در هم آمیخته‌ایم و مرزی میانشان باقی نمانده است!

مقدمه:
پیاده‌روی و راهپیمایی اربعین، از مناسک و آیین‌های شیعی است که در روزهای منتهی به بیستم صفر، یعنی چهل روز بعد از شهادت حضرت اباعبدالله الحسین علیه‌السلام از مسیرهای مختلف، (خصوصاً از مسیر نجف تا کربلا) به‌قصد زیارت حضرتش، در کشور عراق، است. این راهپیمایی میلیونی شیعی، مورد توجه جهانیان واقع شده و به جهت تأثیرات فراوانی که در ارتقاء هویت شیعی و اعتلای مکتب اهل‌بیت علیهم‌السلام داشته است، خصوصاً در سال‌های اخیر، مورد هجمه بسیار قرار گرفته است.

با این مقدمه به سراغ سؤال یاد شده رفته و پاسخ آن را در قالب چند نکته تقدیم می‌کنیم:

نکته اول:

در ابتدا باید گفت که ما نیز بر این باوریم که اگر قرار باشد، مناسک و آیین‌های دینی، خاستگاهی جز سلیقه و میل شخصی افراد نداشته باشد، دیگر سنگ روی سنگ بند نشده و هر خرافه و امر بی‌ارزشی، پس از مدتی کوتاه در میان مسلمانان به‌عنوان مناسک مقدس و آیین محترم، بدل خواهد شد.

در حقیقت، روحیه خرافه گریزی و بدعت شکنی، امر مبارکی است که انتظار می‌رود، هرکسی که ادعای پیروی از مکتب اهل‌بیت علیهم‌السلام را دارد، آن را در وجود خود تقویت کرده و راه را برای فاسدان و مفسدانی که به عمد یا به جهل، سعی در نفوذ و گسترش بدعت‌ها و خرافات در میان مردم دارند، ببندند.

با توجه به تاریخ ادیان و مذاهب، آنچه ادیان گذشته، خصوصاً مسیحیت و یهودیت را از مسائل عقلی تهی کرده و از این ادیان جز پوسته‌ای از مراسم مذهبی برایشان باقی نگذاشته است، مسئله بدعت است.

نتیجه آنکه بدعت، گامی از گام‌های شیطان و خطری است که گاهی در ابتدای امر، آثار ویرانگر خود را در فرد و جامعه نشان نمی‌دهد، ولی به‌تدریج به جایی می‌رسد که اصل شریعت، غیرمعقول و نا­پذیرفتنی جلوه کرده و تشخیص خرافات از غیر آن عملاً سخت می‌شود.

نکته دوم:

علی‌رغم برکاتی که در روحیه بدعت شکنی وجود دارد، باید توجه داشت که نباید همین امر سبب وسواس و افراط شده و نتیجه آن مخالفت با هر امر نوآورانه‌ای که تعالی دینی را در پی دارد، باشد. چرا که بدعت، تعریف روشن و مشخصی داشته و صرف بی‌سابقه بودن یک امر، به معنای بدعت بودن آن نیست.

در حقیقت، بدعت، عبارت است از «آوردن امر بی‌سابقه‌ای در دین که هیچ نص خاص و هیچ عموماتی آن را پوشش نمی‌دهد». (1)

در نتیجه، اتصاف یک نوآوری به بدعت، زمانی موجه است که دو چیز در آن وجود داشته باشد:

1-بی‌سابقه بودن در سیره

2-عدم تکیه به اصول یا عمومات

با توجه به این تعریف، روشن است که مسئله پیاده‌روی برای زیارت امام حسین علیه‌السلام در روز اربعین را نمی‌توان مصداق بدعت دانست، چراکه اجزای آن یعنی «زیارت اربعین» و «پیاده‌روی برای زیارت» در سیره و روایات معصومین علیهم‌السلام وجود داشته و در حقیقت، در اینجا با عملی مطابق با سنّت، مواجه هستیم نه عملی که سابقه‌ای در سنت برای آن قید نشده باشد.

به‌عنوان نمونه در بحث سنت بودن زیارت اربعین می‌توان به روایت امام صادق علیه‌السلام که زمان و کیفیت آن را نیز بیان فرموده‌اند اشاره کرد. (2) تا جایی که سید محمدعلی قاضی طباطبایی در کتاب تحقیق درباره اول اربعین سیدالشهدا، زیارت امام حسین در روز اربعین را سنت و رفتار مداومِ شیعیان از زمان ائمه دانسته که در زمان بنی‌امیه و بنی‌عباس نیز به این حرکت پایبند بوده‌اند. (3) و نیز در خصوص فضیلت پیاده‌روی در زیارت حضرت اباعبدالله علیه‌السلام می‌توان به این روایت اشاره داشت که امام صادق علیه‌السلام می‌فرماید:

«به‌درستی که هرکسی از خانه‌اش به قصد زیارت قبر حسین بن علی خارج شود، اگر پیاده باشد، با هر قدمی، حسنه‌ای برایش نوشته شده و گناهی از او پاک می‌شود...». (4)

در نتیجه، همین مقدار کافی است که نشان دهد، سنت پیاده‌روی برای زیارت امام حسین علیه‌السلام در روز اربعین، مستند به روایات حضرات معصومین علیهم‌السلام بوده و از اساس، به جهت آنکه امر نوآورانه و تازه‌ای نیست، نمی‌تواند موضوعی برای بحث «بدعت» باشد.

نکته سوم:

در این مسئله نیز با پرسشگر محترم، هم عقیده‌ایم که صرف داخل بودن یک عمل ذیل عناوین عام، نظیر «تعظیم شعائر» و یا «مودّه فی القربی»، نمی‌تواند جواز انجام آن را در ساحت فردی یا اجتماعی صادر کند.

به عبارت دیگر، برای آنکه یک عمل بخواهد به نحو مطلوب و شرعی، در ساحت فردی و اجتماعی، مجاز بوده و از انجام آن مفسده‌ای برنخیزد، صرف بدعت نبودن آن کافی نیست، بلکه باید توجه شود که آیا دیگر شرایط جواز انجام آن عمل نیز وجود دارد یا خیر.

به عنوان مثال فرض کنید کسی بتواند مسئله «قمه‌زنی» و «زدن زنجیر تیغ‌دار» را تحت عنوان «مودّه فی القربی» داخل کند، در این فرض، هرچند ممکن است این اعمال از تحت عنوان «بدعت» خارج شود، اما عموماتی چون «حرمت اضرار به نفس» و یا «حرمت وهن مذهب» در اینجا مانع از جواز، انجام و یا شیوع این عمل در سطح فردی و اجتماعی خواهد شد.
درنتیجه، درست است که داخل شدن یک عمل، تحت تعظیم شعائر آن را به جهت استظهار به یک اصل عام، از بدعت بودن خارج می‌کند، اما مسئله به همین‌جا ختم نشده و اصول دیگر -به‌عنوان احکام اولیه و یا عناوین ثانویه- را نیز باید رعایت کرد. رعایت آن اصول، مانع از ایجاد هرج و مرج و داخل شدن اعمال سلیقه‌ای و موهون در دین خواهد شد.
نتیجه:
از آنچه بیان شد روشن می‌شود که مسئله پیاده‌روی برای زیارت اربعین، امری حادث و نوآورانه نیست؛ بلکه هرکدام از اجزای این عمل یعنی زیارت اربعین و پیاده‌روی برای زیارت، مستند به سیره اهل‌بیت علیهم‌السلام بوده و انجام آن نیز، سبب اعتلای فرهنگ و هویت شیعی بوده و آثار و برکات بسیاری برای آن بیان شده است. (5) البته امروزه بحث حرکت اربعین از انجماد تاریخی خود عبور کرده و به حرکتی جهانی بدل گشته است که آثار و برکات آن، پیش روی ماست و واکاوی ریشه‌های تاریخی آن، هرچند ازنظر علمی فایده‌هایی بر آن مترتب است، ولی به نظر می‌رسد که جریان پیاده‌روی اربعین امام حسین علیه‌السلام بخشی از هویت عالم تشیّع را شکل داده است.

کلمات کلیدی:

بدعت، زیارت اربعین، پیاده‌روی اربعین، امام حسین علیه‌السلام.

پی‌نوشت‌ها:
1. «البِدْعَهُ فی الشَّرعِ ما حَدَثَ بَعْدَ الرَّسُولِ [بما انّه من الدین‏] وَ لَمْ یَکُنْ فِیهِ نَصٌ عَلى الخصوصِ وَ لا یَکُونُ داخلًا فی بَعْضِ العُمُوماتِ». (مجلسى، محمدباقر، بحارالانوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، تهران، نشر اسلامیه، بی‌تا، ج 74، ص 202)

2. ن.ک طوسی، محمد بن حسن، مصباح المتهجد، بیروت، مؤسسه فقه الشیعه، ۱۴۱۱ ق، ص 788؛ طوسی، محمد بن حسن، مصباح المتهجد، بیروت، مؤسسه فقه الشیعه، ۱۴۱۱ ق، ج 6، ص 113؛ شهید اول، محمد بن مکی، المزار، محقق / مصحح: موحد ابطحی اصفهانی، محمدباقر، قم، مدرسه امام مهدی علیه‌السلام، ۱۴۱۰ ق، ص 185 ـ 186.

3. قاضی طباطبایی، سید محمدعلی، تحقیق درباره اول اربعین حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام، قم، بنیاد علمی و فرهنگی شهید آیت‌الله قاضی طباطبایی، ۱۳۶۸ ش، ص ۲.

4. «عَن ِاَلصَّادِقِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ: مَنْ خَرَجَ مِنْ مَنْزِلِهِ یُریدُ زیارَهَ اَلْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ صَلَوَاتُ اَلَّهِ عَلَیْه إِنْ کَانَ مَاشِیاً أَوْ رَاکِباً کُتِبَ لَهُ بِکُلِّ خُطْوَهٍ حَسَنَهٌ». (قمی، ابن قولویه، کامل الزیارات، نجف، دارالمرتضویه، ۱۳۵۶ ق، ج 1، ص 132)

5. ر.ک طاهرزاده اصغر، اربعین حسینی: امکان حضور در تاریخی دیگر، تهران، لب المیزان، 1399 ش؛ حسینی‌ طهرانی، سید محمد محسن، اربعین در فرهنگ شیعه، قم، مکتب وحی، 1399 ش؛ ارزیده، محمدعلی، اربعین قبله‌گاه اهل یقین، تهران، شفیعی، 1400 ش.

میان زیارت‌خانه خدا و زیارت مرقد امام حسین تقابل و تضاد وجود ندارد. چراکه شیعیان به قصد تقرب به حضرت حق، به زیارت می‌روند.

پرسش:

شیعیان معتقدند که زیارت قبر امام حسین برابر با صد حج است! به نظر شما شدنی است که زیارت‌خانه بنده خدا ارزش بیشتری از زیارت‌خانه خدا داشته باشد؟!

پاسخ:

مقدمه
زیارت قبور مطهر امامان علیهم‌السلام، به جهت تبلور روح ولایت، تعظیم شعائر الهی و اظهار مودت به ساحت نزدیکان رسول گرامی اسلام صلی‌الله علیه و آله، در فرهنگ شیعیان جایگاه ویژه‌ای داشته و با توجه به منابع معتبر اهل سنت، مورد قبول و سفارش ایشان نیز است. (1)

در این میان، در منابع شیعی، روایاتی وجود دارد که به همتایی و حتی برتری (2) زیارت قبر امام حسین علیه‌السلام از حج و عمره اشاره داشته و عدم درک درست معنای این روایات، بهانه خوبی را به دست کینه توزان و کج اندیشان وهابی داده است تا بر مرکب جهل خود تاخته و این سنّت اصیل اسلامی را مورد هجمه قرار دهند.

با این مقدمه به سراغ سؤال یاد شده رفته و پاسخ آن را در قالب چند نکته تقدیم می‌کنیم:

نکته اول:

همان‌طور که در مقدمه اشاره شد، فرقه وهابیت، با کج‌اندیشی و عدم درک درست روایات یاد شده، آن را نشانه شرک شیعیان دانسته‌اند. به عنوان مثال، ابن تیمیه، در کتاب «منهاج السنه النبویه فی نقض کلام الشیعه القدریه» می‌نویسد: «افراد مورد اعتماد به من گفتند در میان آن‌ها (شیعیان)، کسانی هستند که رفتن به زیارت را بزرگ‌تر از رفتن به حج می‌دانند. پس شریک قرار دادن به خداوند را بزرگ‌تر از بندگی خداوند می‌دانند و این از بزرگ‌ترین باور داشتن‌ها به طاغوت است». (3)

و یا قفاری، یکی از وهابیون معاصر نیز در این باره می‌گوید: «این‌ها روایاتی است که هدف از آن‌ها روی‌گردان کردن مردم از بندگی خداوند واحد قهار به‌ سوی بندگی مخلوقات ضعیف است و نتیجه آن، آزادسازی از تکالیف اسلام و شرایع دین است به سمت صرف قدم برداشتن به‌سوی قبر برای رسیدن به تمام پاداش تا اینکه باورمند به آن را در نهایت به‌نوعی از اباحه و روی‌گردانی از دستورهای خداوند و شرایع و دست بازی به حرام‌ها می‌رساند». (4)

این در حالی است که از نظر تمام عالمان شیعی و اندیشمندان مکتب اهل‌بیت عصمت و طهارت علیهم‌السلام، حج، یکی از واجبات الهی و یکی از فروع ده‌گانه مکتب تشیّع بوده و زیارت امام حسین علیه‌السلام با تمام فضیلتی که دارد، امری مستحب است. ازاین‌رو در نظر اندیشمندان مکتب امامیه، امر مستحب، یارای تعارض و تقابل با امر واجب را نداشته و در هنگام تعارض، اصلاً، استحبابی برای امر مستحب باقی نمی‌ماند. به عنوان مثال اگر زیارت امام حسین علیه‌السلام موجب ترک حج واجب شود، دیگر به عنوان امری مستحب، مشروعیت نداشته و رجحانی نخواهد داشت. (5)

نکته دوم:

ممکن است پرسیده شود، اگر در مقام تعارض، همواره، واجب بر مستحب رجحان داشته و امر مستحب از استحباب خود می‌افتد، چرا در روایات شیعی به همتایی و برتری زیارت امام حسین علیه‌السلام نسبت به حج تأکید شده است؟ در پاسخ این سؤال می‌گوییم:

مقصود از «حج و عمره» در تمام روایاتی که زیارت امام حسین علیه‌السلام برتر از آن دانسته شده است، حج و عمره استحبابی است نه واجب! و این دست روایات، بیشتر ناظر به عظمت و اهمیت زیارت مرقد مطهر امام حسین علیه‌السلام در مقایسه با رفتن به حج مستحب است.

دلیل این سخن روایات دیگری است که به‌روشنی این مقصود را مشخص ساخته و نشان می‌دهد که هیچ‌چیز نمی‌تواند جایگزین حج واجب باشد، چه رسد به اینکه بخواهد همتای او بوده و یا از آن برتر باشد. به‌عنوان نمونه یکی از اصحاب امام رضا علیه‌السلام از ایشان این‌گونه روایت می‌کند: «امام رضا علیه‌السلام فرمودند: کسی که مزار [امام] حسین علیه‌السلام را زیارت کند، حج و عمره به عمل‌آورده است. عرض کردم: حجه­الاسلام (حج واجب) از وی رفع می‌شود؟ فرمود: خیر، زیارت، حجِ ضعیف است تا قوّت گیرد و حج بیت‌الله‌ الحرام را به جای آورد». (6)

همچنین وقتی عبدالکریم بن حسان از امام صادق علیه‌السلام در مورد برابری زیارت مزار امام حسین علیه‌السلام با حج عمره می‌پرسد، امام چنین پاسخ می‌فرماید:

«حج و عمره تنها در اینجا (مکه) است و اگر کسی قصد حج کرد و برای آن آمادگی لازم را نیافت، پس به زیارت مزار امام حسین علیه‌السلام رفت، خداوند برای او حجی می‌نویسد و اگر کسی قصد عمره کرد و برای آن آمادگی لازم را نیافت، پس به زیارت مزار امام حسین علیه‌السلام رفت، خداوند برای او عمره‌ای می‌نویسد». (7)

بنا بر آنچه گذشت، در حقیقت در روایات برابری حج و زیارت، یک عمل مستحب (حج مستحب) با یک عمل مستحب دیگر (زیارت امام حسین) مقایسه شده و در این مقایسه، زیارت حضرت، به مراتب برتر از حج مستحب دانسته شده است.
نکته سوم:

اما در مسئله چرایی برتری زیارت کربلا بر حج مستحب، رویکرد اول و آخر ما، همچون باقی احکام شرعی، یک رویکرد تعبّدی به صدق کلام امام معصوم علیه‌السلام بوده و برای کسانی که حجیت ایشان را پذیرفته‌اند، باور به این ویژگی دشوار نیست؛ اما صرف از نظر از رویکرد تعبّدی به این مسئله می‌توان این برتری را از دو جهت مورد بررسی قرار داد:
1-برتری نسبی: بدین معنا که منظور از برتری زیارت بر حج، برتری مطلق عملی بر عمل دیگر نیست. بلکه مقایسه این دو به لحاظ کارکرد و تأثیراتی است که ممکن است در یک برهه زمانی و مکانی خاص داشته باشد. به عنوان مثال، کسی که تشنه است و بدنش آب نیاز دارد، اگر گفته شود جرعه‌ای آب بهتر از هزار کیلو نان است، سخن گزافی نیست؛ چنان‌که اگر در مورد کسی که گرسنه است گفته شود لقمه‌ای نان برتر از یک رودخانه آب است، سخن درستی خواهد بود. پس سخن در مقایسه ارزش خاصیت و عملکرد است، نه مقایسه ارزش خود نان و آب. (8)

2-برتری مطلق: بدین معنا که منظور از برتری زیارت بر حج مستحب، بدون قید و شرط بوده و شامل تمام زمان‌ها و مکان‌ها شود. در این صورت شاید بتوان گفت اگر در آیات قرآن کریم به زیارت خانه خدا اشاره شده است، بارها بر مسئله «مودت اهل‌بیت علیهم‌السلام» نیز اشاره گردیده است و می‌دانیم وجوب محبت و مودت اهل‌بیت علیهم‌السلام منحصر در فرد یا گروه خاص نبوده و همه اقشار جامعه اسلامی را در برمی‌گیرد. ازاین‌رو قرآن کریم آن را به عنوان اجر رسالت پیامبر گرامی اسلام صلی‌الله علیه و آله یاد کرده و می‌فرماید: «بگو: به ازاى آن [رسالت‌] پاداشى از شما خواستار نیستم، مگر دوستى درباره خویشاوندان». (9)

یعنی نتیجه دعوت و زحمات حضرت رسول‌الله صلی‌الله علیه و آله وقتی در یک نفر به بار نشسته و متجلی می‌گردد که مودت اهل‌بیت علیهم‌السلام در او تجلی یابد و «زیارت» نوعی بروز و ظهور این مودت است. چرا که دوستدار و محب، همیشه مایل به لقای محبوب است و این سخن (مزد رسالت بودن) در قرآن کریم، در خصوص حج بیان نشده است. حال اگر کسی به‌واسطه انجام عملی که به فرموده قرآن کریم، مزد رسالت نبی مکرم اسلام است، شایسته رسیدن به ثواب‌های بسیار شود، امر غریبی است؟

نکته چهارم:

برخلاف آنچه در متن سؤال به‌صورت غیردقیق بیان شده، نه «کربلا» خانه بنده خداست و نه «کعبه» را می‌توان حقیقتاً «خانه خدا» دانست تا بعد گفته شود «زیارت خانه خدا بهتر است یا بنده خدا»! چراکه اولاً، خداوند پیراسته از محدودیت در زمان و مکان بوده و اگر در کلمه «بیت‌الله»(به معنای خانه خدا)، کلمه «بیت» به «الله» اضافه شده است، در حقیقت این نوعی از «اضافه تشریفیه» برای نشان دادنِ شرافت و برکت آن مکان است نه اینکه این مکان حقیقتاً خانه خدا باشد! نظیر کلمه «ثارالله» (به معنای خون خدا) که نوعی از اضافه تشریفیه بوده و شدت شرافت و عظمت خون حضرت اباعبدالله الحسین علیه‌السلام را نشان می‌دهد.

و ثانیاً، میان زیارت‌خانه خدا و زیارت مرقد مطهر امام حسین علیه‌السلام دوئیت و افتراقی وجود ندارد تا با بیانی ساده‌انگارانه، این دو در مقابل یکدیگر قلمداد شود و این‌گونه تلقین شود که زائران امام حسین علیه‌السلام، از خداوند بیگانه‌اند! بلکه امام حسین علیه‌السلام، همچون همه اولیاء الهی، آینه و مظهر تمام نمای تجلی خداوند تبارک‌وتعالی بوده و شیعیان به قصد تقرّب به حضرت حق، دست تمنّا به دامان ایشان گشوده و رنج سفر برای زیارت مرقدش را بر خود هموارساخته و متوسلانه و ملتمسانه، با ندای «یا وجیها عندالله، اشفع لنا عندالله» وجاهت حضرتش در پیشگاه الهی را، طریقی برای تقرّب خود به پروردگار می‌دانند.

نتیجه:
از آنچه بیان شد روشن می‌شود که اولاً نه کربلا خانه بنده خدا و نه کعبه حقیقتاً خانه خداست! تا خانه خدا برتر از خدا بنده خدا دانسته شود. خصوصاً اینکه میان زیارت‌خانه خدا و زیارت مرقد امام حسین تقابل و تضاد وجود ندارد. چراکه شیعیان به قصد تقرب به حضرت حق، به زیارت می‌روند.

دوم اینکه، روایات برتری زیارت کربلا بر حج ناظر به حج مستحب است وگرنه در تعارض میان حج واجب و زیارت، قطعاً زیارت از استحباب خود خواهد افتاد.

سوم اینکه، آنچه باعث برتری و رجحان زیارت کربلا بر حج مستحبی می‌شود به دو طریق نسبی و مطلق قابل بررسی و ارزیابی است.

کلمات کلیدی:

زیارت، فلسفه زیارت، شرک، شبهات وهابیت، زیارت امام حسین علیه‌السلام.

پی‌نوشت‌ها:
1. به‌عنوان نمونه: در صحیح مسلم و سنن ابی داود از پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله روایت نقل شده است که: «من درگذشته شما را از زیارت قبور نهی می‌کردم، اکنون آن‌ها را زیارت کنید چون آن‌ها آخرت را یاد آورتان می‌شوند و زیارت آن‌ها خیر شما را زیاد می‌کند، پس هر کس خواست آن‌ها را زیارت کند، ولی سخن بیهوده و باطل نگویید». (مسلم بن الحجاج، صحیح مسلم، تحقیق محمد فؤاد عبد الباقی، بیروت، داراحیاء التراث العربی، بی‌تا، ج 2، ص 672؛ ابو داود، سلیمان بن الاشعث، سنن أبی داود، تحقیق محمد محی الدین، بیروت، مکتبه العصریه، بی‌تا، ج 3، ص 332.

2. برای این منظور ن.ک ابن قولویه، جعفر بن محمد، کامل الزیارات، عراق، نجف اشرف، چاپ اول، 1356 ش، ص 158 به بعد (الباب الخامس و الستون فی أن زیاره الحسین‏ علیه‌السلام تعدل حجه و عمره).

3. ابن تیمیه، احمد بن عبد الحلیم، منهاج السنه النبویه فی نقض کلام الشیعه القدریه، تحقیق: محمد رشاد سالم، جامعه الإمام محمد بن سعود الإسلامیه، چاپ اول، 1406 ق، ج 3، ص 451.

4. قفاری، ناصر بن عبدالله، اصول مذهب الشیعه الإمامیه الإثنی عشریه عرض و نقد، بی‌جا، بی‌نا، چاپ اول، 1414 ق، ج 2، ص 45.

5. عابدی، احمد، توحید و شرک در نگاه شیعه و وهابیت، بررسی و نقد افترائات دکتر قفاری بر مذهب شیعه، تهران، مشعر، چاپ اول، بی‌تا، ص 195.

6. مَنْ زَارَ قَبْرَ الْحُسَیْنِ علیه‌السلام فَقَدْ حَجَّ وَ اعْتَمَرَ قَالَ قُلْتُ یَطْرَحُ عَنْهُ حِجَّهَ الْإِسْلَامِ قَالَ لَا هِیَ حِجَّهُ الضَّعِیفِ حَتَّی یَقْوَی وَ یَحُجَّ إِلَی بَیْتِ الله الْحَرَامِ (ابن قولویه، کامل الزیارات، ص 195).

7. إِنَّمَا الْحَجُّ وَ الْعُمْرَهُ هَاهُنَا وَ لَوْ أَنَّ رَجُلًا أَرَادَ الْحَجَّ وَ لَمْ یَتَهَیَّأْ لَهُ فَأَتَاهُ کَتَبَ اللهُ لَهُ حِجَّهً وَ لَوْ أَنَّ رَجُلًا أَرَادَ الْعُمْرَهَ وَ لَمْ یَتَهَیَّأْ لَهُ فَأَتَاهُ کَتَبَ اللهُ لَهُ عُمْرَهً (همان، ص 158).

8. ر. ک: مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، تحقیق جمعی از محققان، بیروت، دارإحیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1403 ق، ج 84، ص 10.

9. سوره شوری، آیه 23 «قُلْ لَا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبَی».

احترام به قوانین برای همه افراد لازم و برای آن‌ها که داعیه‌دار دین و دین‌داری هستند امری لازم‌تر است.
تبعیت از قانون در زیارت اربعین

پرسش:

من چون بیماری‌هایی دارم اطمینان دارم که واکسن برایم ضرر دارد، الآن هم شرط رفتن به زیارت اربعین کارت واکسن است، آیا می‌توانم واکسن صوری بگیرم؟ یا کلاً به پیاده‌روی نروم؟

پاسخ:

مقدمه
زیارت امام حسین علیه‌السلام امری است مستحب که بسیار به آن توصیه‌شده و دارای اثرات فراوان روحی و معنوی است. انجام این زیارت در ایام اربعین نیز از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است تا جایی که از حال و هوای معنوی حاکم بر فضای پیاده‌روی اربعین به‌راحتی نمی‌توان گذشت.

تبعیت از قانون

یکی از امور کلی که باید در تمام شرایط، زمان‌ها و مکان‌ها به آن توجه داشته باشیم احترام به قوانین و مقررات است. احترام به قوانین برای همه افراد لازم و برای آن‌ها که داعیه‌دار دین و دین‌داری هستند امری لازم‌تر است. با توجه به اینکه ما در جامعه اسلامی زندگی می‌کنیم و قوانین کشورمان نیز بر اساس قانون اساسی و ریشه در آموزه‌های اسلام دارد تبعیت از قوانین بر همه ما لازم است. در رابطه با موضوع واکسن زدن شما نیز دو مسئله قابل‌تأمل است. مسئله اول واکسن زدن فارغ از بحث زیارت که شما فرموده‌اید به دلیل بیماری به ضرر این واکسن اطمینان دارید. البته این موضوع در حیطه تخصص ما نیست منتها دقت کنید که اطمینان شما اطمینان حقیقی و عقلانی باشد و صرفاً بر اساس تصور و یا متأثر از حرف دیگران تصمیم به عدم واکسینه شدن نگیرید. مسئله دوم اینکه برای رفتن به زیارت در همه موارد کوچک و بزرگ باید تابع قوانین و مقررات کشوری باشید. اگر واکسینه بودن شرط زیارت است و شما بخواهید بدون توجه به این قانون و از طریق تقلب و یا تهیه واکسن صوری به این زیارت بروید یعنی قانون را دور زده‌اید و این کار ازنظر اخلاقی مذموم است.

حقیقت زیارت:

حقیقت زیارت چیزی جز روگرداندن از غیر حسین علیه‌السلام و رو آوردن به حسین علیه‌السلام نیست؛ بنابراین اگر بخواهیم زائر حقیقی حضرت باشیم باید همان مسیری را که امام طی نمودند ما نیز دنبال کنیم. در زیارت اربعین آمده است: «بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِیکَ لِیَسْتَنْقِذَ عِبَادَکَ مِنَ الْجَهَالَهِ وَ حَیْرَهِ الضَّلَالَهِ»(1) «جانش را درراه تو بذل کرد، تابندگانت را از جهالت و سرگردانی گمراهی برهاند». در حقیقت هدف امام از قیام و شهادت ایشان این بوده که معرفت انسان‌ها را افزایش دهند تا بتوانند حق را از باطل و نور را از ظلمت تشخیص دهند؛ بنابراین ما نیز باید تمام تلاش خویش را به کار ببریم تا در مسیر نور و حقیقت باقی بمانیم و ازآنچه موجب ظلمت و انحراف می‌گردد دوری‌کنیم.

توجهات قلبی:

آنچه به‌عنوان هدف در زیارت مطرح می‌شود نزدیک شدن قلب و روح انسان به امام و سنخیت پیدا کردن با امام است و نه صرفاً نزدیکی فیزیکی و مکانی اگرچه آن‌هم دارای ارزش است. امروزه زیارت اربعین به موضوعی جهانی تبدیل‌شده و شما اگر توفیق رفتن پیدا کردید از این طریق فرهنگ اربعین را ترویج دهید و اگر شرایط رفتن نبود هر جا که هستید می‌توانید مُبلغ اربعین باشید. قرآن کریم می‌فرمایند: «قُلْ إِنَّمَا أَعِظُکمْ بِوَاحِدَهٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنَی وَفُرَادَی»(2) «بگو: شمارا تنها به یک‌چیز اندرز می‌دهم و آن اینکه: دو نفر دو نفر یا یک نفر یک نفر برای خدا قیام کنید»؛ بنابراین حتی اگر نمی‌توانید در خیل جمعیت عظیم اربعین حاضر شوید به‌تنهایی و یا گروهی با خانواده و اقوام و دوستان به اقامه این امر اقدام نمایید.

خدمت‌رسانی:
یکی از جلوه‌های زیبای اربعین روحیه‌ی خدمت است. آن‌هایی که اربعین حاضر نشدند می‌توانند از طریق خدمت به اهل خانه، اقوام و خویشاوندان، همسایگان و دوستان و جامعه، خود را در زمره زائران حقیقی قرار دهند.

جلب رضایت حضرت مقدم بر زیارت:

هدف از زیارت چیزی جز جلب رضایت امام نیست. پس اگر قرار باشد زائر حضرت شویم، اما رضایت ایشان را با عمل خویش جلب ننماییم، یعنی فقط به امری ظاهری و پوسته‌ای شکننده تمسک یافته‌ایم. آنچه اهمیت دارد کسب رضایت حضرت است و این رضایت جز در سایه عمل امکان‌پذیر نیست. اینکه می‌گوییم خود را تابع قانون بدانید و به قوانین جامعه اسلامی احترام بگذارید بدین معناست که در عمل، این حب را نشان دهید. اگرچه احساسات عمیق دینی و مذهبی شما به‌گونه‌ای است که نمی‌توانید از زیارت بگذرید؛ اما همین گذشتن از زیارت به خاطر عدم ارتکاب به امر خلاف قانون، خودش تمرینی در جهت تهذیب نفس و جلب رضایت امام است؛ بنابراین مؤمن حقیقی احساسات و عواطف خود را به‌گونه‌ای تنظیم می‌کند که با فقه و شرع و اخلاق و قانون سازگار باشد. فلسفه پیاده‌روی این است که ما در مسیر دین‌داری با امام خویش همراه و همفکر و همدل بمانیم پس باید با این هدف، قلباً قدم در این مسیر بگذاریم.
معرفت به امام:

زیارت کالبدی است که روح آن معرفت عمیق و دقیق پیدا کردن نسبت به امام است. وقتی انسان نسبت به امام معرفت بیابد و اندیشه‌اش را درست پایه‌ریزی نماید محبتش به امام افزون می‌گردد؛ مانند زمانی که در ماه رمضان می‌گوییم گرسنگی و تشنگی کشیدن پوسته ظاهری رمضان است و اصل این است که انسان حقیقت روزه را دریابد؛ در رابطه با زیارت هم همین‌گونه است. اگرچه پیاده‌روی اربعین امر ارزشمندی است، ولی اگر بدون معرفت لازم باشد نصیب و بهره انسان از آن ناچیز خواهد بود. دوستی با دوستان حضرت و دشمنی با دشمنان ایشان عاملی است که می‌تواند معرفت ما را نسبت به ایشان تقویت نماید. همان‌گونه که در زیارت اربعین می‌خوانیم: «وَ أَشْهَدُ أَنِّی بِکُمْ مُؤْمِنٌ وَ بِإِیَابِکُمْ مُوقِنٌ بِشَرَائِعِ دِینِی وَ خَوَاتِیمِ عَمَلِی وَ قَلْبِی لِقَلْبِکُمْ سِلْمٌ وَ أَمْرِی لِأَمْرِکُمْ مُتَّبِعٌ وَ نُصْرَتِی لَکُمْ مُعَدَّهٌ حَتَّی یَأْذَنَ اللَّهُ لَکُمْ فَمَعَکُمْ مَعَکُمْ لا مَعَ عَدُوِّکُمْ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ عَلَی أَرْوَاحِکُمْ وَ أَجْسَادِکُمْ [أَجْسَامِکُمْ] وَ شَاهِدِکُمْ وَ غَائِبِکُمْ وَ ظَاهِرِکُمْ وَ بَاطِنِکُمْ آمِینَ رَبَّ الْعَالَمِینَ» (3) «گواهی می‌دهم که من به‌یقین مؤمن به شمایم و به بازگشتتان یقین دارم، بر اساس قوانین دینم و عواقب عملم و قلبم با قلبتان در صلح و کارم پیرو کارتان، ویاری‌ام برای شما آماده است تا خدا به شما اجازه دهد، پس با شمایم نه با دشمنانتان، درودهای خدا بر شما و بر ارواح و پیکرهایتان و بر حاضر و غایب تان و بر ظاهر و باطنتان، آمین ای پروردگار جهانیان».

پیدا کردن جایگزین:

 اگر توفیق زیارت حضوری را از دست دادید ناامید نشوید و از روش‌های جایگزین برای کسب فضیلت بهره ببرید ازجمله:
1. برقراری مجالس دعا و زیارت خانگی، هرچند فقط اعضای خانواده حاضر باشند و اگرچه حتی با گذاشتن یک نوحه انجام گیرد.

2. نرفتن را برای خود تبدیل به یک فرصت نمایید و در جهت تعظیم شعائر دینی گام بردارید.

3. فراهم کردن توشه سفر برای زائران آن حضرت.

4. خواندن زیارت اربعین مطابق با آنچه در مفاتیح آمده است.

نتیجه:
زیارت امام امری ارزشمند است و انسان به‌واسطه زیارت بر امام خویش سلام می‌دهد؛ اما سلام دادن صرفاً بیان چند واژه نیست، بلکه منظور از سلام دادن به امام این است که زائر چه از نزدیک و چه از دور به امام اعلام می‌نماید که هیچ آزاری و آسیبی از ناحیه من به آن امام، نه در آن‌وقت و نه پس ‌از آن نخواهد رسید؛ چراکه زائر قصد دارد با سلام دادن به امام، حال خود را به‌گونه‌ای قرار دهد که مورد رضایت امام باشد، نه مایه اذیت آن حضرت. علاوه بر این هدف امام از قیام، بیرون بردن مردم از جهالت و ضلالت است؛ بنابراین ما نیز باید در این مسیر با جهالت مبارزه کنیم و با بالا بردن میزان معرفت و آگاهی و شناخت خویش از امام در تقویت عمل کوشا باشیم؛ بنابراین بر همه ما لازم است که تابع دستورات شرعی و اخلاقی و قوانین حاکم بر جامعه اسلامی باشیم و امری برخلاف قانون و مقررات انجام ندهیم و این‌گونه به امام خود ثابت کنیم که ما حتی در عشقمان به شما نیز خودخواهانه عمل نمی‌کنیم و احساسات خویش را تابع شرع و اخلاق و قانون قرار می‌دهیم.

کلمات کلیدی:

زیارت، اربعین، واکسن، کرونا.

منابع برای مطالعه بیشتر:

1. آموزه‌های اخلاقی قیام امام حسین علیه­السلام، عبدالرحمن فقیهی مازندرانی.

2. آیینه جمال: نگرشی بر مکارم اخلاق امام حسین علیه‌السلام، لطف‌الله صافی گلپایگانی.

3. فرهنگ زیارت: اهداف، آثار، تاریخچه، مشروعیت، سازندگی و آداب زیارت، جواد محدثی.

پی‌نوشت‌ها:
1. الشیخ عباس القمی، مفاتیح‌الجنان، المحقق: الشیخ علی آل کوثر، مجمع احیاء الثقافه الإسلامیه، ص 568.

2. سوره سبأ، آیه 46.

3. الشیخ عباس القمی، مفاتیح‌الجنان، المحقق: الشیخ علی آل کوثر، مجمع احیاء الثقافه الإسلامیه، ص 569.

هدف نهایی در سفر زیارتی، رسیدن به ثواب و تعالی روحی و معنوی است که هم زیارت کردن و هم شیوه سفر زیارتی و هم آداب زیارت، دررسیدن به این هدف نهایی بسیار مؤثر است
فلسفه پیاده روی اربعین

پرسش:

فلسفه پیاده‌روی اربعین در عصر حاضر را نمی‌فهمم؛ در عصری که هواپیما و ماشین هست، چرا این‌همه آدم پیاده‌روی می‌کنند و عمر خودشان را هدر می‌دهند؟! اگر زیارت کردن خودش موضوعیت دارد و مفید است، با کمترین زمان می‌توان به این فایده رسید و نیازی به این‌همه هزینه و زمان نیست.

پاسخ:

مقدمه:
زیارت آیینی الهی است که هم در اسلام و هم در ادیان دیگر، تأکید بسیار زیادی بر آن شده است. در همه فرهنگ‌های دینی، زیارت به معنای ارتباط قلبی با بزرگان دین و ابراز ارادت و شیفتگی به این انسان‌های والاست. این ارتباط و ابراز ارادت اصولاً با حضور در مکان‌های مختص یا منتسب به آن‌ها و به‌جا آوردن آیین‌هایی مختلف صورت می‌گیرد. به جهت نگاه خاص شیعه به مسئله امامت و معصوم و منصوص دانستن این افراد بزرگوار، زیارت از قبور این انسان‌های برگزیده همواره موردتوجه شیعیان بوده و این آیین در میان شیعیان تبلور خاصی داشته و دارد. به خاطر وجود روایات معتبر فراوان، زیارت مرقد حضرت امام حسین علیه‌السلام در میان امامان شیعه اهمیت ویژه‌ای یافته است؛ خصوصاً زیارت کردن ایشان در روز اربعین شهادت ایشان، که بر آن تأکید شده و حتی از نشانه‌های مؤمن دانسته شده است. (1) باوجوداین سفارش‌های دینی، ممکن است این سؤال به ذهن بیاید که اگر زیارت اصل است و به انجام آن در بعضی زمان‌ها توصیه بسیار شده، چرا برخی از شیعیان، در عصر حاضر باوجود وسایل نقلیه مختلف، بازهم اصرار دارند با پای پیاده به زیارت روند؟ سعی می‌شود در چهار محور به این پرسش بپردازیم:

نکته اول:

ائمه اطهار علیهم‌السلام علاوه بر اینکه احادیث و روایات فراوانی را در ستایش از زیارت حضرت امام حسین علیه‌السلام ذکر کرده‌اند، شرایط و چگونگی این زیارت را نیز بیان کرده‌اند تا زائران ایشان بیشترین ثواب را از این عمل عبادی ببرند. یکی از این شرایط که ثواب فوق‌العاده‌ای برای آن ذکر کرده‌اند، زیارت امام حسین علیه‌السلام با پای پیاده است: امام صادق علیه‌السلام به یکی از اصحابشان فرمودند: «کسی که به‌قصد زیارت امام حسین علیه‌السلام از منزلش خارج شود، خداوند بابت هر قدمی که برای زیارت ایشان برمی‌دارد، یک حسنه برایش می‌نویسد و یک سیئه از او محو می‌کند. وقتی‌که به حرم می‌رسد، خداوند او را جزء صالحین برگزیده می‌نویسد. وقتی مناسک او تمام شد، خداوند نام او را جزء فائزین می‌نویسد. وقتی می‌خواهد بازگردد یک فرشته الهی در مقابل او قرار می‌گیرد و می‌گوید: رسول خدا صلی‌الله علیه و آله به شما سلام می‌رساند، و پیغام می‌دهد که عمل را از سرگیر که گذشته‌ات بخشیده شده است.» (2) این تأکید بزرگان دین بر پیاده رفتن به زیارت حضرت اباعبدالله علیه‌السلام به‌اندازه‌ای بود که در طول تاریخ حتی افرادی که قدرت بر رفتن به زیارت به‌صورت سواره را داشتند، بازهم سعی می‌کردند حتی‌الامکان این مسیر را پیاده طی کنند تا از ثواب فراوان آن بهره‌مند گردند.
نکته دوم:

ممکن است این نکته به ذهن خطور کند که شاید پیاده رفتن به زیارت، مربوط به زمان گذشته است که امکانات محدود بود و معمولاً افراد با پای پیاده طی مسیر می‌کردند. در پاسخ باید گفت در همان زمان گذشته باآنکه امکانات سواره رفتن وجود داشت، اما برای رفتن پیاده ثوابی بسیار زیاد ذکرشده که باعث رغبت شیعیان به طی این مسیر به‌صورت پیاده شده است. در مورد خود حضرات معصومین علیهم‌السلام نیز باآنکه از امکانات مادی خوبی برخوردار بودند و معمولاً مرکب‌های بسیار خوبی اعم از اسب و شتر داشتند، اما بازهم برای زیارت و شرکت در مراسم حج، سعی می‌کردند با پای پیاده این مسیر را طی کنند. (3) ازاین‌رو مشخص است که پیاده رفتن خاصیتی دارد که در شکل‌های دیگر رفتن به زیارت وجود ندارد.

نکته سوم:

برخی نیز تأکید بر پیاده‌روی برای زیارت، بخصوص زیارت حضرت امام حسین علیه‌السلام را از باب «أفضل الأعمال أحمزها» (4) می‌دانند. توضیح بیشتر اینکه در بعضی از روایات آمده است که بهترین کارها دشوارترین آن‌هاست؛ یعنی اگر یک عمل عبادی به دو صورت و به دو شکل قابل انجام باشد که یکی ساده و دیگری سخت باشد، قطعاً اگر فرد راه سخت را انتخاب کند، ثواب بیشتری هم خواهد برد. در مورد زیارت حضرت اباعبدالله علیه‌السلام نیز ازآنجاکه پیاده رفتن به‌طور مشخص مشکلات و سختی‌های زیادی را به همراه دارد، زائران امید دارند که خداوند به خاطر این سختی‌ها به ایشان ثواب بیشتری را عنایت نماید. در متون دینی نیز در مورد سختی دیدن در مسیر زیارت و ثوابی که خداوند به این سختی دیدن‌ها خواهد داد، مطالب و شواهد فراوانی را می‌توان یافت. به‌عنوان نمونه حضرت امام حسن عسکری علیه‌السلام در مورد زیارت جدشان حضرت امام رضا علیه‌السلام می‌فرمایند: «بدانید هر که او را زیارت کند و در راه زیارت او قطره‌ی بارانی (کوچک‌ترین سختی) به او برسد، خداوند بدن او را بر آتش حرام خواهد کرد.»(5)

نکته چهارم:

همچنین به نظر می‌رسد خداوند برای نفس پیاده‌روی به‌عنوان مقدمه یک عمل عبادی، برکات و فواید فراوانی را قرار داده است به‌طوری‌که امام صادق علیه‌السلام در این زمینه می‌فرمایند: «خداوند به چیزی سخت‌تر و بالاتر از پیاده‌رفتن [در زیارات و انجام فرائض دینی] پرستیده نشده است.» (6) پیاده‌روی، تنها کسب آمادگی جسمی نیست، روحِ انسان در جریان این پیاده‌روی، تمرین می‌کند و آماده‌تر می‌شود. پیاده‌روی یک فرصت عجیب و استثنایی است که نباید آن را از دست داد، هر یک‌قدمی که انسان در این مسیر نورانی برمی‌دارد، پاک‌کننده آلودگی‌های روحِ انسان است. سیره و اصرار ائمه علیهم‌السلام و بزرگان دین بر پیاده‌روی و بخصوص پیاده‌روی برای زیارت حضرت امام حسین علیه‌السلام نشان می‌دهد که خود پیاده‌روی هم موضوعیت داشته و آثار معنوی فراوانی را به همراه خود دارد؛ آثار بسیار عمیقی که هر کسی آن را تجربه کرده، کاملاً آن را احساس نموده است.
نتیجه:
کوتاه‌سخن اینکه، اگرچه سفر زیارتی، به هدف زیارت کردن است، اما شکل و چگونگی آن نیز در بیشتر شدن ثواب زیارت دخالت دارد. به بیان بهتر، هدف نهایی در سفر زیارتی، رسیدن به ثواب و تعالی روحی و معنوی است که هم زیارت کردن و هم شیوه سفر زیارتی و هم آداب زیارت، دررسیدن به این هدف نهایی و به اوج رساندنش، بسیار مؤثر است. یکی از عوامل و شرایط افزایش ثواب زیارت و تأثیرات معنوی آن، بنا به فرموده بزرگان دین، پیاده رفتن این مسیر است.

در آخر هم باید به این نکته توجه کرد که در دنیای امروز مراسم پیاده‌روی اربعین را مراسمی سراسر صلح و نیکی قلمداد می‌کنند که بنیان‌گذاران و اکثریت شرکت‌کنندگان آن شیعیان هستند. همچنین این رخداد سالانه باعث نشان دادن قدرت مادی و معنوی شیعیان به تمام عالمیان است؛ ازاین‌رو همگان بر انجام هر چه باشکوه‌تر آن تأکید می‌کنند.

کلمات کلیدی: اربعین، پیاده‌روی اربعین، زیارت امام حسین علیه‌السلام، سفر زیارتی.

پی‌نوشت‌ها:

1. طوسی، ابوجعفر محمد بن حسن، تهذیب الأحکام، تحقیق حسن خرسان، تهران، دار الکتب العلمیه، چ 4، 1365 ش، ج 6، ص 52.

2. ابن قولویه قمی، ابوالقاسم جعفر بن محمد، کامل الزّیارات، تهران، مکتبه الصدوق، بی‌تا، ج1 ص143.

3. به‌عنوان نمونه: فیض کاشانی، ملامحسن، المحجّه البیضاء، قم، موسسه النشر الاسلامی‌، چ4، 1417 ق، ج4 ص220.

4. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، مؤسسه الوفاء، ط2، 1403 ق، ج70 ص298.

5. همان، ج60 ص231.

6. حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، قم، مؤسسه آل البیت ع، 1409 ق، ج11 ص78.

اگر نارضایتی ایشان مبتنی بر دلایل منطقی و درست باشد، به لحاظ اینکه این سفر موجب آزار و اذیت ایشان شده است مانع درک زیارت امام حسین‌ علیه‌السلام خواهد بود.
رضایت همسر در زیارت اربعین

پرسش:

خانم بنده رضایت نمی‌دهد به زیارت اربعین بروم آیا رضایت ایشان در این موارد شرط است؟ امکان حضور ایشان نیست زیرا هم بیماری دارد و هم ما با کاروان همکاران به‌صورت مجردی قرار است عازم شویم.

پاسخ:

مقدمه:

در آیینه روایات برای زیارت اهل‌بیت علیهم‌السلام فضایل و ثواب اخروی و پاداش و کرامت‌های دنیوی زیادی ذکر شده که محاسبه آن از توان هرکسی جز خدا خارج است. در روایتی آمده است: «مَنْ أَتَی قَبْرَ الْحُسَیْنِ علیه‌السلام عَارِفاً بِحَقِّهِ کَتَبَهُ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ فِی أَعْلَی عِلِّیِّینَ؛ (1) هر کسی نزد قبر ابی عبدالله علیه‌السلام حاضر شود و قبر آن حضرت را بامعرفت زیارت کند، خداوند نام و مقام و منزلت این زائر را در اعلی‌علیین ثبت می‌کند».

متن اصلی:

پرهیز از آزار:

 گاهی موانعی وجود دارد که ما را از بهره‌مندی این فیوضات الهی دور می‌کند. از آن جمله زائر در حالی که حق‌الناس بر عهده دارد و دیگران از او ناراضی هستند، به زیارت امام معصوم علیه‌السلام برود. این در حالی است که امامان معصوم علیه‌السلام بیشترین اهتمام را درباره حق‌الناس داشته و در این زمینه هیچ‌گاه کوتاهی نکرده‌اند. پس نخست باید پیکره زیارت را از آفت «حق‌الناس» پیراست، آنگاه به زیارت شتافت. فراموش نکنیم بزرگ‌ترین «حق‌الناس»، آزار و اذیت و ظلم به خانواده است. پیامبر صلی‌الله علیه و آله فرمود: «خَصْلَتَانِ لَیسَ فَوْقَهُمَا مِنَ الشَّرِّ شَی ءٌ الشِّرْکُ بِاللَّهِ وَ الضَّرُّ لِعِبَادِ اللَّه؛ (2) دو خصلت ناپسند است که بدتر از آن‌ها نیست: شرک به خدا و آزار بندگان خدا». ایشان در روایتی دیگر می‌فرمایند: «مَنْ آذَی مُؤْمِناً وَ لَوْ بِشَطْرِ کلِمَهٍ جَاءَ یوْمَ الْقِیامَهِ مَکتُوباً بَینَ عَینَیهِ آیسٌ مِنْ رَحْمَهِ اللَّهِ وَ کانَ کمَنْ هَدَمَ الْکعْبَهَ وَ الْبَیتَ الْمُقَدَّسَ وَ قَتَلَ عَشَرَه آلَافٍ مِنَ الْمَلَائِکه؛ هر که مؤمنی را اذیت کند، اگرچه با یک کلمه باشد، روز قیامت وارد محشر می‌شود در حالی که بر پیشانی‌اش نوشته است: آیساً من رحمه اللَّه؛ ناامید از رحمت پروردگار و چنین شخصی مانند آن‌کسی است که خانه کعبه و بیت‌المقدس را خراب نموده و ده هزار نفر از ملائکه را کشته باشد». (3)

بررسی موانع:

 اگرچه دلایل مخالفت همسرتان با سفرتان را کامل بیان نکرده‌اید، اما به نظر می‌رسد بیماری همسرتان و همراهی شما با دوستان تان مهم‌ترین دلیل سفر شما بدون خانواده است. اگر ایشان خود به جهت عذری که دارند توان تشرف به زیارت حضرت سیدالشهدا را ندارند نباید بدون دلیل موجه، مانع تشرف شما به کربلا شوند. در خصوص دلیل دومی که مطرح کردید یعنی سفر مجردی شما با کاروان همکاران، اگرچه خوب است؛ اما خودتان بهتر می‌دانید که الزامات زندگی متأهلی با زندگی مجردی متفاوت است. یکی از آن‌ها، سفرهای غیرضروری است که به صورت مجردی و با دوستان و همکاران اتفاق می‌افتد فردی که خانواده تشکیل داده است، در تمام برنامه‌های زندگی باید همسر را نیز ببیند و همراه بودن او را نیز در برنامه لحاظ کند؛ بنابراین این دلیل با توجه به این توضیح کوتاهی که بیان شده قابل‌قبول نیست.

تلاش برای همراهی:

ممکن است یکی از دلایل شما برای تنها سفر کردن این باشد که روحیه ایشان با سفر پیاده‌روی اربعین سازگار نیست. بسیار حساس هستند و از نظر ایشان همه امور باید روال مشخص و منظمی داشته باشد و در این سفر هیچ هیچی روال مشخصی ندارد. از این‌رو بنا دارید که به‌تنهایی سفر کنید. این حرف اگرچه تا حدی درست است و کسی که چنین روحیه و سبک زندگی داشته در این سفر به او سخت خواهد گذشت؛ اما اگر همسرتان را نیز در این سفر با خود همراه کنید، علاوه برکات زیادی که دارد، تجربه همین نکته‌ها هم می‌تواند گام بزرگی در مسیر رشد و تربیت خودتان و همسرتان باشد.

یادگیری مهارت‌ها:

ممکن است برخی از افراد تصور کنند به خاطر این سختی‌های این سفر بهتر است خانواده را با خود همراه نکنند بگویند سفر اربعین جای زن و فرزند نیست. اگر بخواهیم به دور از هرگونه قضاوت در این باره سخن بگوییم باید بگوییم اگر ما باشیم و این استدلال، باید بگوییم این افراد یاد نگرفته‌اند با خانواده و فرزندان شان چگونه در هر شرایطی به‌خوبی زندگی کنند و لازم است در این زمینه مهارت کسب کنند.

ممنوعیت اذیت کردن:

 مواردی از قبیل آنچه ذکر شد می‌تواند زمینه آزار و اذیت از هرکدام از زوجین را فراهم کند؛ یعنی شوهر به دلایل غیرمنطقی و عذر ناپذیرفتنی از همراه بردن همسر در سفر اربعین امتناع کند و یا زن علی‌رغم وجود دلیل منطقی برای عدم توان همراهی‌اش با شوهر در این سفر، مانع سفر زیارتی مرد خود شود. هرکدام که باشد، رفتار و گفتارش موجب آزار دیگری خواهد شد که نتیجه‌اش ناراحتی و اندوه او می‌شود. طبق برخی روایات محزون کردن انسان مؤمن بدون دلیل، قابل جبران نیست. پیامبر خدا صلی‌الله علیه و آله: «مَن أحْزَن مُؤمنا ثمّ أعطاهُ الدُّنیا لم یَکُنْ ذلکَ کَفّارتَه و لم یُؤْجَرْ عَلَیهِ؛ هر که مؤمنى را اندوهناک سازد و سپس دنیا را به او بدهد، گناهش بخشوده نمی‌شود و در برابر آن پاداشى نمی‌بیند». (4)

ترک سفر:

بر این اساس اگرچه رضایت همسر شما برای سفر زیارتی اربعین از نظر شرعی لازم نیست، اما نارضایتی ایشان در بهره‌مندی شما از فیوضات معنوی این سفر مؤثر هست. نارضایتی ایشان اگر مبتنی بر دلایل منطقی و درست باشد، مثل‌اینکه تنها می‌ماند و می‌ترسد، می‌تواند به لحاظ این‌که این سفر موجب آزار و اذیت ایشان شده است مانع درک زیارت امام حسین‌ علیه‌السلام باشد. ازاین‌رو برخی از بزرگان در پاسخ به این پرسش که اگر مردی به سفر برود (اعم از زیارتی و غیر آن) که با این کار همسر و فرزندان او در این چند شب که تنها می‌مانند می‌ترسند و سبب اذیّت شدن آن‌ها می‌شود، این سفر چه حکمی دارد؟ پاسخ داده‌اند اگر سفر مستحب است به خاطر زن و فرزند ترک کند. (5)

نتیجه:
با توجه به توضیحاتی که عرض شد صرف سفر مجردی شما با همکاران دلیل منطقی برای عدم همراهی ایشان نیست. اگر مانع دیگری نباشد، همراهی با خانواده در این سفر زیارتی اولویت دارد و شما نباید به‌تنهایی سفر کنید؛ اما در خصوص دلیل دیگر یعنی بیماری همسرتان؛ اگر شرایط بیماری همسر شما به‌گونه‌ای است که ایشان به جهت بیماری امکان شرکت در این سفر زیارتی را ندارند، نباید مانع سفر زیارتی شما باشند و اگر علی‌رغم ناتوانی ایشان برای همراهی شما، بازهم مخالفت می‌کنند، اگرچه رضایت ایشان برای سفر زیارتی اربعین ازنظر شرعی لازم نیست، اما اگر نارضایتی ایشان مبتنی بر دلایل منطقی و درست باشد، به لحاظ اینکه این سفر موجب آزار و اذیت ایشان شده است مانع درک زیارت امام حسین‌ علیه‌السلام خواهد بود. اگر دلایل مخالفت ایشان منطقی نیست، می‌توانید از یک واسطه‌ای در بین بستگان و آشنایان که همسرتان او را قبول دارند و حرف‌های ایشان در تصمیم همسرتان مؤثر است، کمک بگیرید تا با همسرتان صحبت کنند و ایشان را متقاعد نمایند و در هر صورت اگر راضی نشدند، مدارا کنید و از این سفر صرف‌نظر نمایید که اجرش بیشتر خواهد بود.

کلمات کلیدی:

زیارت، اربعین، حق‌الناس، مشاهد مشرفه، پیاده‌روی، آداب زیارت، اخلاق در خانواده.

منابعی جهت مطالعه:

1. زیارات، سید محمد حسینی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران.

2. ادب فنای مقربان (شرح زیارت جامعه کبیره)، عبدالله جوادی آملی، انتشارات اسراء.

3. آداب کوى جانان (آداب زیارت حسینى علیه‌السلام)، عبدالحسین امینی؛ ترجمه محسن رجبى، نشر مشعر.

4. مهارت‌های همسرداری: ابراهیم امینی.

پی‌نوشت‌ها:
1. شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، مؤسسه نشر اسلامی، قم، 1413 ه ق، ج 2، ص 581.

2. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، مؤسسه الوفاء بیروت - لبنان، 1404 ه.ق، ج 74، ص 137.

3. شیخ مفید، الإرشاد فی معرفه حجج الله على العباد، قم - ایران: المؤتمر العالمی لألفیه الشیخ المفید، ج 1، ص 35.

4. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 72، ص 152.

5. ر ج:  سایت آیت الله مکارم شیرازی.

اگر سختی نبودِ شما برای فرزندان سختی قابل ‌تحملی است و به جسم و روح آن‌ها آسیب نمی‌زند و می‌توانند کمی سختی را تحمل کنند، می‌توانید به زیارت بروید.
پرستاری از فرزند یا زیارت اربعین

پرسش:

یک دختر 6 ساله دارم که سابقه مریضی دارد و تازه بهتر شده است و یک پسر 4 ساله. خیلی شوق زیارت اربعین دارم. همسرم می‌گوید بچه‌ها را خانه اقوام بگذاریم یا اینکه من تنهایی بروم و ایشان با بچه‌ها بماند، ولی دخترم با من راحت‌تر است و پدرش نمی‌تواند مثل من از او مراقبت کند. اگر هم بچه‌ها را ببریم می‌ترسم دچار مریضی شوند. خانه اقوام هم دو روز بیشتر دوام نمی‌آورند. به نظرتان چه باید کرد؟ آیا اگر پیاده‌روی نروم به معنای بی‌توفیقی است و امام حسین علیه‌السلام مرا طلب نکرده است؟

پاسخ:

مقدمه:
زیارت اربعین از آن دسته مناسکی است که مخصوصاً در سال‌های اخیر حال و هوای معنوی فراوانی را نصیب انسان می‌کند به‌گونه‌ای که همه عاشقان اباعبدالله علیه‌السلام نزدیک به اربعین که می‌شود تلاش وافر می‌‍‌کنند تا زائر امام خویش باشند. درعین‌حال گاهی موانع و مشکلاتی بر سر راه زیارت وجود دارد و یا در کارهای انسان شک و تردیدهایی به وجود می‌آید که گزینش تصمیم صحیح را برای او سخت می‌کند. آنچه دراین‌بین اهمیت دارد تشخیص درست اولویت‌ها و به‌اصطلاح اهم و مهم نمودن مسئله است؛ یعنی اگرچه بین دو امر مردد هستیم اما آنچه مهم‌تر است را باید انجام داده و دیگری را هرچند مهم، رها نماییم.

حقوق فرزندان:

خداوند برای هریک از پدران و مادران نسبت به فرزندانشان وظایف و حقوقی را تعیین نموده تا در سایه آن‌ها راحت‌تر بتوانند مسیر تکامل را طی کرده و خود و فرزندان خویش را به سعادت رهنمون سازند. هرچند در عرف مردم اهمیت و توجه به حقوق والدین بیشتر مشهود و موردبحث است؛ اما در عین‌ حال این امر نباید عاملی برای بی‌توجهی والدین نسبت به وظایفشان شود. خداوند همه انسان‌ها را در مقابل اعمال و رفتاری که انجام می‌دهند مورد سؤال قرار می‌دهد و والدین نیز باید پاسخگوی اعمال و رفتار خود باشند.

اولویت‌بندی وظایف:

وقتی به وظایف و مسئولیت‌های شما به‌عنوان یک مادر توجه کنیم درمی‌یابیم که یکی از مهم‌ترین وظایف برای شما رسیدگی به فرزندان است. خانه باید محل امنی برای کودک باشد و والدین باید تمام تلاش خویش را برای حفظ امنیت فرزند اعم از امنیت جسمی، روحی و روانی او به‌کارگیرند. درعین‌حال تربیت دینی فرزند نیز باید موردتوجه قرار گیرد. پس والدین باید کاری را انجام دهند و تصمیماتی را اتخاذ کنند که هم در رشد و تربیت معنوی فرزندان مؤثر باشد و هم به جسم و روح آن‌ها آسیبی وارد نکند. از طرف دیگر زیارت امری مستحب است و این امر مستحب زمانی ارزشمند است که مانع انجام وظایف واجب نگردد؛ بنابراین با توجه به بیماری فرزندتان و با توجه به سنجش شرایط جسمی و روحی فرزندانتان، اگر می‌دانید که این سفر موجبات آسیب جسمی یا حتی روحی برای آن‌ها ایجاد می‌کند بهتر است از زیارت صرف‌نظر نمایید. مهم این است که شما به وظیفه خود به‌عنوان یک مادر عمل کنید و با گذشتن از خواسته‌های هرچند معنوی خود، مانع از آسیب رساندن به فرزندتان بشوید.

همراهی همسر:

در بخشی از سؤال خود نوشتید که همسرتان می‌توانند از بچه‌ها مراقبت کنند تا شما به زیارت بروید. کمک‌رسانی زن و مرد به یکدیگر در امور زندگی بسیار ارزشمند است و اینکه همسرتان اعلام آمادگی برای نگهداری از فرزندان را داشته‌اند نیازمند قدردانی شماست. اگرچه همسرتان به‌خوبی از فرزندان تان نگه‌داری می‌کنند؛ اما باز باید توجه کنید و ببینید آیا با رفتن شما شرایط بچه‌ها سخت می‌شود یا خیر؟ برخی از بچه‌ها به مادرشان وابسته‌اند مخصوصاً اگر بیمار باشند؛ بنابراین اگر قرار باشد سفر معنوی شما به اربعین تأثیر نامطلوب بر فرزند شما بگذارد و حتی به خاطر اذیت‌هایی که با نبود شما متحمل می‌شود خاطره‌ای بد از این سفر در ذهنش بماند بهتر است از سفر صرف‌نظر نمایید.

کمک اقوام:

اگرچه خویشاوندان و اقوام می‌توانند و باید در امور زندگی کمک‌رسان همدیگر باشند اما دقت کنید که سفر اربعین ممکن است حداقل تا ده روز طول بکشد. سپردن بچه‌ها در این مدت ‌زمان طولانی به اقوام، هم منجر به خستگی اقوام می‌شود و به ‌هر حال ایجاد سختی و مزاحمت برای دیگران و هم ممکن است دوری شما بچه‌ها را ناراحت کند و چه‌بسا شرایط منزل اقوام برای فرزند بیمار شما هم مناسب نباشد؛ پس بهتر است این گزینه را حذف نمایید.

توجهات قلبی:

آنچه به‌عنوان هدف در زیارت مطرح می‌شود نزدیک شدن قلب و روح انسان به امام و سنخیت پیدا کردن با امام است و نه صرفاً نزدیکی فیزیکی و مکانی اگرچه آن‌هم دارای ارزش است. امروزه زیارت اربعین به موضوعی جهانی تبدیل‌شده است؛ بنابراین اگر با توجه به شرایط، تصمیم بر این شد که در این زیارت حاضر نشوید می‌توانید در کنار همسر و فرزندان مبلغ اربعین باشید. قرآن کریم می‌فرمایند: «قُلْ إِنَّمَا أَعِظُکمْ بِوَاحِدَهٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنَی وَفُرَادَی»(1) «بگو: شمارا تنها به یک‌چیز اندرز می‌دهم و آن اینکه: دو نفر دو نفر یا یک نفر یک نفر برای خدا قیام کنید».

خدمت‌رسانی:

یکی از جلوه‌های زیبای اربعین روحیهٔ خدمت است. آن‌هایی که اربعین حاضر نشدند می‌توانند از طریق خدمت به اهل خانه، اقوام و خویشاوندان، همسایگان و دوستان و جامعه، خود را در زمره زائران حقیقی قرار دهند.
کسب توفیق اگر قرار باشد زائر شویم و هم سو با امام نباشیم زیارت ما از ارزش والایی برخوردار نخواهد بود. چه‌بسا افرادی که در ظاهر زائر نیستند؛ اما از حیث عمل و اخلاق و رفتار چنان خود را به سیره امام نزدیک گردانیده‌اند که نامشان در زمره زائران ثبت‌ شده است؛ بنابراین اگر درصدد نزدیک کردن قلب و روح خود به امام باشید و عمل خود را همسو با عمل امام قرار دهید باب توفیقات الهی بر شما بازمی‌گردد. لزوماً نمی‌توان زیارت نرفتن را سلب توفیق دانست چه ‌بسا افرادی که علی‌الظاهر توفیق رفتن ندارند؛ اما در عرصه دیگری که امام هم راضی‌ترند توفیق خدمت دارند. اگر کسی توفیق زیارت اربعین را از دست داد نباید تصور کند که راه ارتباطی‌اش با امام قطع ‌شده است؛ بلکه چنین شخصی باید خود را در محضر امام ببیند و امام را حاضر و ناظر بر اعمالش بداند. گو اینکه امام زنده است و حیات دارد و بر آنچه بر قلب او می‌گذرد آگاه است. همان‌گونه که در زیارت‌نامه در اذن دخول حرم‌های شریفه می‌خوانیم: «أَحْیاءٌ عِنْدَک یرْزَقُونَ یرَوْنَ مَقَامِی وَ یسْمَعُونَ کلاَمِی وَ یرُدُّونَ سَلاَمِی (2) همواره زنده‌اند و نزد تو روزی داده می‌شوند، محل ایستادنم را می‌بینند و سخنم را می‌شنوند و به سلامم پاسخ می‌دهند».

نتیجه:
خانواده مهم‌ترین نهاد در اجتماع است و همه آنچه در آموزه‌های اسلام در قالب امرونهی به زن و مرد ارائه‌ شده است برای حفظ کانون گرم خانواده است. پدر و مادر و فرزندان نیز نسبت به هم حقوق متقابلی دارند و در عین‌ حال برای هرکدام وظایفی نیز تعریف‌ شده است و چنانچه هر یک از آن‌ها از وظایف خود سر باز زنند باید در برابر خداوند پاسخگو باشند. اگر سختی نبودِ شما برای فرزندان سختی قابل ‌تحملی است و به جسم و روح آن‌ها آسیب نمی‌زند و می‌توانند کمی سختی را تحمل کنند و از طرفی خیالتان از جانب نحوه نگه‌داری همسر از فرزندان، راحت است می‌توانید به زیارت بروید؛ اما اگر نبود شما به‌ سلامت روحی و جسمی فرزندان تان آسیب می‌زند و به‌ هیچ‌ وجه نمی‌توانید روی کمک همسر و اقوام حساب بازکنید بهتر است از انجام زیارت صرف‌نظر کنید. اگر نرفتید تصور نکنید که مأجور نیستید، اتفاقاً شما نزد خداوند عزیز خواهید شد چون علیرغم عشق خویش به این سفر، برای رسیدگی به خانواده مجبور شدید از خواسته‌ی خود بگذرید.
کلمات کلیدی:

زیارت، زائر، اربعین، حقوق فرزند.

معرفی منابع برای مطالعه بیشتر:

1. آموزه‌های اخلاقی قیام امام حسین علیه‌السلام، عبدالرحمن فقیهی مازندرانی.

2. آیینه جمال: نگرشی بر مکارم اخلاق امام حسین علیه‌السلام، لطف‌الله صافی گلپایگانی.

3. فرهنگ زیارت: اهداف، آثار، تاریخچه، مشروعیت، سازندگی و آداب زیارت، جواد محدثی.

پی‌نوشت‌ها:
1. سوره سبأ، آیه 46.

2. القمی، الشیخ عباس، مفاتیح‌الجنان، المحقق: الشیخ علی آل کوثر، مجمع إحیاء الثقافه الإسلامیه، ص 401.

تبرئه یزید از واقعه عاشورا و به شهادت رساندن امام حسین و یارانش، با واقعیات تاریخ و گزارش‌های متعدد در تعارض است؛ بسیاری ازعلمای بزرگ اهل سنت نیز تصریح کرده‌اند

پرسش:

 نسبت به سخنانی که مولوی مجیب الرحمن بیان کرد درباره قیام امام حسین و مقصر نبودن یزید و اینکه امام حسین علیه‌السلام درخواست بیعت با یزید داشت، چه توضیحی وجود دارد؟

پاسخ:

مولوی مجیب الرحمن انصاری (خطیب اهل سنت افغانستان که در انفجار تروریستی یازدهم شهریور 1401 در مسجد گذرگاه ولایت هرات کشته شد) در ضمن سخنانی که کلیپ آن در فضای مجازی منتشرشده، ضمن تأکید بر مظلومیت امام حسین علیه‌السلام، یزید را در شهادت آن حضرت بی‌گناه شمرده و تنها تقصیر یزید را کوتاهی در مجازات قاتلان امام حسین علیه‌السلام می‌داند. او ادعا می‌کند که «امام حسین حاضر شد با یزید بیعت کند ولی به او اجازه ندادند» و ازاینجا نتیجه می‌گیرد که «امام حسین با یزید دشمنی نداشت»! نیز ادعا می‌کند که برخی از علمای اهل سنت و جماعت، یزید را «سخت مقصّر می‌دانند» و برخی هم می‌گویند: «نه؛ چون [به شهادت رساندن امام حسین علیه‌السلام] به دستور یزید نبود و وقتی این قضیه رخ داد، چندین روز گریه می‌کرد و اشک می‌ریخت و از خانواده امام حسین علیه‌السلام پذیرایی کرد و [آن‏ها را] با اعزاز و اکرام رهسپار مدینه کرد».
آیا به‌راستی، یزید دستور قتل امام حسین را نداده بود؟ آیا در فاجعه کربلا بی‌تقصیر بود؟ آیا یزید از شنیدن خبر شهادت امام حسین ناراحت شد و چند روز گریست؟ آیا با خانواده امام حسین با احترام برخورد کرد؟
بررسی
تلاش برای تبرئه یزید، با واقعیات تاریخی سازگار نیست و مطالبی که در بی‌گناهی یزید گفته می‌شود، هیچ مؤیدی در منابع تاریخی ندارد. بااین‌حال، از دیرباز برخی از وابستگان یا علاقه‌مندان به خاندان بنی امیه کوشیده‌اند با توجیهاتی شگفت، دامان یزید را از ننگ جنایات کربلا پاک کنند و یا دست‌کم، نقش او را در این فاجعه کم‌رنگ نشان دهند و یا بگویند او توبه کرد پس سزاوار لعن نیست!

اما واقعیت چیست؟

1 ـ دستور صریح یزید به قتل امام حسین علیه‌السلام

به گزارش یعقوبی (م. بعد از 292 ه.ق) در همان شبی که خبر مرگ معاویه به مدینه رسید، نامه‌ای نیز به دست ولید بن عتبه حاکم مدینه داده شد که یزید در آن نوشته بود: «هنگامی‌که این نامه‏ام به تو رسید، حسین بن على و عبدالله بن زبیر را احضار کن و آن دو را به بیعت با من وا‌دار. پس اگر زیر بار نرفتند، آن دو را گردن بزن و سرهاى آن‌ها را نزد من بفرست. مردم را نیز به بیعت فراخوان و هر که سر باز زد، همان حکم را درباره او و درباره حسین بن على و عبدالله بن زبیر اجرا کن. والسلام». (1)

ابن اعثم کوفی (م. 314 ه.ق) نیز مضمون دستور یزید را همین‌گونه و با تعابیری متفاوت نقل کرده است: «به همراه پاسخ این نامه، سر حسین بن علی را نیز نزد من بفرست. اگر چنین کنی، فرماندهی سپاهی بزرگ را به تو خواهم داد و پاداش و بهره فراوانی نزد من خواهی داشت و این، نعمتی یگانه است. والسلام». (2)(3)
البته در نقل طبری، مضمون نامه با این تعبیر آمده است: «حسین و عبدالله بن عمر و عبدالله بن زبیر را به‌شدت وادار به بیعت کن؛ چنان‏که هیچ راه گریزی نداشته باشند و بیعت کنند». (4) گویا در این نقل، مضمون نامه یزید نقل به معنا شده و دستور صریح مبنی بر قتل امام حسین از آن حذف‌شده است. ولی حتی اگر همین متن را هم عین عبارت یزید بدانیم، با توجه به این‏که یزید می‌دانست این افراد مخصوصاً امام حسین علیه‌السلام به‌سادگی بیعت نخواهند کرد، روشن است که با تأکید بر لزوم سخت‌گیری شدید برای بیعت، چراغ سبزی برای قتل امام به حاکم مدینه داده است.

یزید بعدها همین دستور را به عبیدالله بن زیاد نیز داد؛ چنان‏که وقتی امام حسین علیه‌السلام در کربلا اقامت فرمود، ابن زیاد نامه‌ای به او نوشت که ابن ‌اعثم کوفی مضمون آن را این‌گونه گزارش کرده است: «‌ای حسین! به من خبر رسیده که در کربلا منزل گزیده‌ای. یزید بن معاویه نیز برای من نوشته است بر بالشی تکیه ندهم و از نان سیر نشوم [یعنی خیلی سریع به این مسئله رسیدگی کنم] تا این‌که یا تو را به خداوند ملحق کنم (به شهادت برسانم) یا این‌که حکم من و یزید بن معاویه را بپذیری. والسلام». (5)

ازاین‌رو، ابن زیاد از کشتن امام حسین پشیمان نبود و این کار را اطاعت از دستور یزید می‌دانست. به نقل ابوحنیفه دینوری (م. 282 ھ.ق)، وقتی کسی به عبیدالله گفت از کشتن امام حسین پشیمانی، او ‌گفت: «این‏که من حسین را کشتم، به این سبب بود که او بر پیشوای حاکم (یزید) و بر مردمى که در کارى متفق بودند، خروج کرد و پیشوا براى من نوشت و به من دستور قتل او را داد و اگر خطایى باشد، بر عهده یزید است‏.»(6)
ابن ‌اثیر جزری (م 630 ھ.ق) این عبارت را چنین گزارش کرده است: «کشتن حسین، به اشاره یزید بود که مرا بین کشته شدن خودم و کشتن حسین مخیّر نمود. من هم کشتن حسین را انتخاب کردم.»(7)

2 ـ اظهار شادمانی یزید از شهادت امام حسین علیه‌السلام

بر اساس گزارش‌های تاریخی، یزید ابتدا از شهادت امام حسین علیه‌السلام خرسند بود؛ ولی بعد که با واکنش‌های تند اطرافیان مواجه شد، دریافت که این کار برای او تبعات بسیاری دارد و به‌حسب ظاهر، از کار عبیدالله بن زیاد تبرّی جست. حال آن‌که اگر او راضی به کشتن امام نبود، از همان ابتدا باید ناراحت می‌شد. او با خواندن شعر شنیعی با مطلع «لعبت هاشم بالملک فلا…» رضایت خود از حادثه کربلا را آشکار کرد و از انتقام کشتگان بدر سخن گفت (8) و این نشان می‏دهد که خاطره‏‏ها و کینه‏های تلخ جنگ بدر، از طریق خانواده به او منتقل‌شده بود.
به‌علاوه، در گزارش‌های تاریخی تصریح‌شده است که هنگام ورود کاروان اسرا به شام، شهر را آذین‌بندی کرده بودند و اهل‌بیت در میان هلهله و صدای دف و طبل و شادی مردم وارد شهر دمشق شدند. (9) آیا منطقی است که مردم دمشق این‌همه تدارکات را بدون اذن و رضایت یزید فراهم کرده باشند؟! فرض کنیم یزید از اقدامات عبیدالله در کوفه خبر نداشت؛ آیا از چند صد متری کاخ خود هم خبر نداشت؟ آیا مردم اطراف خود را هم نمی‌توانست از شادی در شهادت فرزند رسول خدا صلی‌الله علیه و آله منع کند؟

3 ـ عدم قصاص یا مجازات جانیان کربلا

اگر هیچ گزارشی دال بر این نداشتیم که یزید خود، دستور به قتل امام حسین علیه‌السلام داده و از قتل او شادمان بوده، بازهم نمی‌توانستیم بپذیریم که او از قتل امام ناراحت بوده است؛ زیرا اگر ناراحت بود، می‌بایست عبیدالله بن زیاد و عمر سعد و دیگر دست‌اندرکاران جنایات کربلا را مجازات کند. ولی هیچ گزارش معتبر یا حتی نامعتبری نداریم که نشان دهد یزید حتی یکی از سربازان دون‌پایه لشکر عمر سعد را مجازات یا حتی توبیخ کرده باشد! این، نکته‌ای است که مجیب الرحمن نیز خود بدان معترف است و می‌گوید: «یگانه غفلتی که از یزید سر زد، این بود که در مقابل قاتلین امام حسین تصمیم جدّی نگرفت»!

پس یزید هرگز از جنایت کربلا ناخرسند نبود و اگر هم اظهار ناراحتی کرده باشد، مصلحتی بوده و آن‌هم بعد از افشاگری‌های حضرت سجاد و حضرت زینب و اعتراض برخی از حضار و اطرافیان بوده است. این هم که «یزید سه روز برای امام حسین گریست!» دروغی بیش نیست و هیچ مستند تاریخی ـ چه معتبر و چه نامعتبر ـ دراین‌باره وجود ندارد.

4 ـ دیدگاه علمای اهل سنت

آنچه گذشت، نمونه‌هایی از گزارش‌های تاریخی است که نشان می‌دهد به شهادت رساندن امام حسین علیه‌السلام به دستور یزید بوده و یزید بر این کار اصرار هم داشته و از آن خرسند بوده است! بااین‌حال، شگفت است که مجیب الرحمن از یک‌سو مدعی است «اهل سنت و جماعت، همه بالاجماع معتقدند که امام حسین مظلومانه شهید شد و هر کسی که در قتل امام حسین دست داشته، یا شرکت داشته، و هر انسانی که به قتل امام حسین راضی بوده، ازنظر اهل سنت و جماعت انسان‌هایی فاسق و فاجر و بدبخت و شقیّ هستند» و از سوی دیگر، یزید را تبرئه می‌کند و لعن او را ناروا می‌شمارد.

شایان گفتن است که بسیاری از دانشمندان اهل سنت، دست یزید را آغشته به خون امام حسین علیه‌السلام و شهادت امام را به دستور یزید دانسته‌اند. سعید بن مسیّب (م حدود سال 95 ھ.ق) که از تابعیان معروف و یکی از فقهای هفتگانه مدینه بوده و در زمان حادثه کربلا نیز بین چهل تا پنجاه سال داشته، قتل امام حسین و اهل‌بیت رسول خدا صلی‌الله علیه و آله را به یزید نسبت می‌داد و سال‌های خلافت او را شوم می‌دانست!(10) شمس‌الدین ذهبی (م 748 ھ.ق) از بزرگان اهل سنت، دلیل بی‌برکت بودن عمر یزید و دشمنی مردم با وی و خروج افراد بر او را جرائم او ازجمله «قتل الحسین واخوته و آله» می‌داند. (11)

ابن جوزی (م. 597 ه.ق) که از علمای بزرگ اهل سنت است، یزید را ملعون می‌دانست و حتی بر روی منبر او را لعن کرد. نوه او (معروف به سبط ابن جوزی) نقل می‌کند: در آن روز، از جدّ من درباره یزید پرسیدند و او پاسخ داد: «نظر شما چیست درباره مردی که سه سال حکومت کرد. در سال اول حسین را به شهادت رساند. در سال دوم به مدینه حمله کرد و سه روز [تصرف در جان و مال و ناموس مردم] مدینه را برای سربازانش حلال دانست و در سال سوم کعبه را با منجنیق خراب کرد؟!». آنان گفتند: «چنین کسی را لعنت می‌کنیم». جد من نیز گفت: «پس لعنتش کنید». (12)

5 ـ پذیرش مذاکره یا بیعت با یزید

در سخنان مجیب الرحمن تأکید شده است که امام حسین علیه‌السلام پیشنهاد کرد: «اجازه بدهید بروم با یزید بیعت کنم» و ازاینجا نتیجه می‌گیرد که: «معلوم می‌شود امام حسین با یزید دشمنی نداشت». این سخن نیز بسیار عجیب و دور از تحقیق است و هدفی جز تبرئه و تطهیر یزید ندارد. اگر امام حسین با یزید دشمنی نداشت، پس این‌همه فجایع به چه دلیل رخ داد؟ خودداری امام از پذیرش ولایت‌عهدی یزید در زمان معاویه، خودداری از بیعت با او پس از مرگ معاویه و خروج امام از مدینه و آن‌همه سخنان افشاگرانه علیه یزید در مکه و در میان مسیر که در کتب متعدد تاریخی و حدیثی ثبت‌شده، اگر از سر دشمنی با یزید نیست، پس از سر چیست؟!
اما این‏که امام حسین علیه‌السلام سه پیشنهاد داده و حاضرشده به شام نزد یزید برود و با خود او مذاکره کند یا با او بیعت کند، مطلبی است که در برخی منابع تاریخی آمده است؛ ولی تردیدهای جدّی در درستی آن وجود دارد. اصلاً امام از سال‌ها قبل و در همان زمان حیات معاویه با خلافت یزید مخالفت کرده بود و او را فردی فاسد خوانده بود. به‌علاوه، اگر قرار بود با یزید بیعت کند، از همان ابتدا از مدینه خارج نمی‌شد و جان خود و خانواده‌اش را به خطر نمی‌انداخت. تعابیری که امام از ابتدا به کاربرد، صراحت در این دارد که به‌هیچ‌عنوان حاضر به بیعت با یزید نبوده است. ازجمله این‏که فرمود: «انّی لا اُبایِعُ لَهُ أبَداً؛ من هرگز با یزید بیعت نخواهم کرد»(13) و یا این‏که فرمود: «مِثلی لا یُبایِعُ لِمِثلِهِ؛ چون منی با کسی همچون یزید بیعت نمی‌کند»(14)

نکته دیگر، ابهام در گزارش‌ها و تعارض آن‏ها با یکدیگر است. طبری ابتدا تصریح می‌کند که هنگام مذاکره امام حسین با عمر سعد، یاران هر دو، از آنان فاصله گرفتند و هیچ‌کس نه سخن آنان را می‌شنید و نه صدایی از آنان به گوش کسی می‌رسید. ازاین‌رو، کسی نمی‌دانست میان آنان چه سخنانی ردوبدل شده است. بااین‌حال، مردم به گمانه‌زنی پرداختند و شایعاتی دراین‌باره بر سر زبان‌ها افتاد درحالی‌که نمی‌دانستند قضیه چه بوده. طبری سپس این گزارش را نقل می‌کند که امام حسین علیه‌السلام فرموده: «یکی از سه پیشنهاد مرا بپذیرید: یا به همان‌جایی که ازآنجا آمده‌ام، بازگردم یا دستم را در دست یزید بن معاویه بگذارم و میان من و خود، حکم کند یا مرا به هر یک از مرزهای مسلمانان که می‌خواهید، بفرستید و من هم مانند یکی از ساکنان همان‌جا می‌شوم، با همان وظایف و حقوق»؛ اما بلافاصله سخن عقبه سمعان را نقل می‌کند که گزارشی بسیار صریح است و فصل الخطاب در این بحث شمرده می‌شود. عقبه بن سمعان غلام بود. در روز عاشورا در جنگ شرکت نکرد و بعد هم چون غلام بود، جان سالم به در برد. او گفته است: «همراه حسین علیه‌السلام بودم و با او از مدینه به مکّه، و از مکّه به عراق آمدم و تا هنگام شهادتش از او جدا نشدم و کلمه‌ای با مردم، چه در مدینه، چه در مکّه، چه درراه، چه در عراق و چه در میان لشکر تا روز شهادتش، سخن نگفت جز آن‌که من، آن را شنیدم. بدانید که ـ به خدا سوگند ـ حسین علیه‌السلام آنچه را که مردم می‎‌گویند و می‌پندارند، به آنان، واگذار نکرد. حسین، نه گفت که [می خواهد] دست در دست یزید بن معاویه بگذارد، و نه خواست که او را به مرزی از مرزهای مسلمانان بفرستند؛ بلکه فرمود: مرا وا‌بگذارید که در این زمین پهناور بروم تا ببینم که کار مردم، به کجا می‌انجامد.»(15)

گزارش عقبه بن سمعان از یک‌سو حاکی از دروغ بودن این ادعا است که امام حاضر به بیعت با یزید شده، و از سوی دیگر، نشان می‌دهد که این شایعه، در همان زمان ساخته‌وپرداخته شده بوده و چیزی نیست که بعدها مورّخان و راویان درست کرده باشند. احتمال دارد که این شایعه با دسیسه عبیدالله بن زیاد و برای تضعیف شخصیت امام ساخته‌شده باشد و یا ممکن است عمر سعد این مطلب را از زبان امام نقل کرده تا شاید بتواند عبیدالله بن زیاد را راضی کند دست از سر امام حسین بردارد تا او هم بتواند بدون ریختن خون امام، برای حکمرانی به ری برود. مؤید احتمال دوم این است که بنا بر نقلی، این سه پیشنهاد در نامه عمر سعد به عبیدالله، از زبان امام حسین مطرح‌شده است. (16)

خلاصه این‏که هرچند شایعه شده بود که امام حسین علیه‌السلام حاضرشده با یزید بیعت کند؛ ولی این شایعه واقعیت نداشت و به‌دروغ به امام حسین نسبت داده‌شده؛ ولی نویسندگان و ناقلان اموی مسلک، بر آن انگشت تأکید نهادند تا بتوانند دامان یزید را از قتل امام پاک شمارند و جنایت کربلا را تماماً بر عهده عبیدالله بن زیاد بیندازند. (17) البته چون آتش کربلا را خود یزید شعله‌ور کرده بود، حتی برفرض پذیرش این شایعه نیز نمی‌توان بی‌گناهی یزید را نتیجه گرفت و تنها نتیجه آن برفرض صحت، تأکید بیش‏تر بر مظلومیت امام است.

اما این ادعا که سر امام حسین علیه‌السلام بر نیزه نرفت و گردانده نشد و با اهل‌بیت ایشان با احترام رفتار شد، آن‌قدر مضحک است که ردّ آن نیازی به استدلال ندارد. انبوهی از گزارش‌های تاریخی به‌علاوه وجود مقامات متعددی با عنوان «رأس الحسین» در نقاط مختلف، جای هیچ تردیدی باقی نمی‌گذارد که سر مطهر امام از تن جدا شد و ابتدا به کوفه و سپس به شام فرستاده شد. (18)

نتیجه:
خلاصه این‏که تبرئه یزید از واقعه عاشورا و به شهادت رساندن امام حسین و یارانش، با واقعیات تاریخ و گزارش‌های متعدد در تعارض است و نه‌تنها شیعیان، بلکه بسیاری از علمای بزرگ اهل سنت نیز تصریح کرده‌اند که قتل امام حسین (ع)، بر عهده یزید است. این هم که گفته‌شده امام حاضر شد با یزید بیعت کند، شایعه‌ای دروغ است که در همان زمان و با اهدافی خاص پراکنده شد به‌هیچ‌وجه قابل‌قبول نیست و اگر هم درست باشد، دلالتی بر بی‌گناهی یزید ندارد.

کلیدواژه: خلافت یزید، بیعت امام حسین با یزید، حادثه کربلا، شهادت امام حسین، تبرئه یزید.

پی‌نوشت‌ها:
1 ـ یعقوبى، احمد بن ابى یعقوب ابن واضح الکاتب، تاریخ ‏الیعقوبى، بیروت، دار صادر، بی‌تا، ج ‏، ص 241.
2 ـ ابن اعثم، ابو محمد احمد بن اعثم الکوفى، کتاب الفتوح، تحقیق: على شیرى، بیروت، دار الأضواء، ط الأولى، 1411 ق/ 1991 م، ج 5، ص 18.

3 ـ تعبیر «النعمه واحده» گویا به این معنا است که چنین نعمتی نصیب تو شده که دومی ندارد و چنین فرصتی دیگر تکرار نخواهد شد.

4 ـ طبری، ابوجعفر محمد بن جریر، تاریخ الأمم و الملوک، تحقیق: محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دار التراث، چاپ دوم، 1387 ق/ 1967 م، ج 5، ص 338.

5 ـ ابن اعثم کوفی، همان، ج 5، ص 84 و 85.

6 ـ دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، الاخبار الطوال، تحقیق: عبد المنعم عامر، مراجعه: جمال‌الدین شیال، قم، منشورات الرضى، 1368 ھ.ش، ص 284.

7 ـ ابوالحسن علی بن ابی‌الکرم محمد بن محمد بن عبدالکریم الشیبانی الوفاه: ۶۳۰ ه، الکامل فی التاریخ، ج ۴، ص ۱۴۰.
8 ـ ابن شهرآشوب مازندرانی، محمد، مناقب آل ابی‌طالب، قم، انتشارات علامه، 1379 ق، ج 4، ص 114.

9 ـ برای نمونه، به گزارش معروف خوارزمی از سهل بن سعد ساعدی بنگرید. خوارزمی، مقتل الحسین، ج 2، ص 60 ـ 61 (نقل در: گروهی از تاریخ‌پژوهان؛ زیر نظر مهدی پیشوایی، تاریخ قیام و مقتل جامع سیدالشهداء علیه‌السلام، قم، انتشارات مؤسّسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، چاپ سوم، 1392 ش، ج 2، ص 105 ـ 106)
10 ـ یعقوبی، همان، ج ۲، ص ۲۵۳.

11 ـ ذهبی، شمس‌الدین محمد بن احمد بن عثمان، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، تحقیق عمر عبد السلام تدمرى، بیروت، دار الکتاب العربى، ط الثانیه، 1413 ھ.ق/1993 م، ج 5، ص 30.

12 ـ سبط ابن الجوزی الحنفی، یوسف بن قزاوغلی، تذکره خواصّ الامه فی خصائص الائمه، قم، منشورات رضی، 1417 ھ.ق، ص ۲۶۱.

13 ـ ابن اعثم کوفی، همان، ج 5، ص 12.

14 ـ ابن اعثم کوفی، همان، ج 5، ص 14.

15 ـ طبری، همان، ج ۵، ص ۴۱۳ ـ 414.

16 ـ طبری، همان، ج ۵، ص 414.

17 ـ برای بررسی دقیق‌تر این مطلب ر.ک: گروهی از تاریخ‌پژوهان زیر نظر مهدی پیشوایی، تاریخ قیام و مقتل جامع سیدالشهدا علیه‌السلام، قم، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، چاپ هفدهم، 1396 ش، ج 1، ص 709 ـ 714.

18 ـ برای آگاهی بیش‏تر دراین‌باره ر.ک: تاریخ قیام و مقتل جامع سیّد الشهدا، ج 2، ص 75 و 118 و 573 ـ 590.

خواست خداوند، مريض بودن، دفاع اهل بيت در خصوص زنده ماندن امام سجاد علیه‌السلام را می توان از عوامل شهید نشدن ایشان در واقعه عاشورا دانست.
شهید نشدن امام سجاد علیه السلام در کربلا

پرسش:

با اينكه يزيد و حاميان او در جريان كربلا، انسانهاي سنگدلي بودند، چرا امام سجاد علیه‌السلام را در واقعه كربلا شهيد نكرده و از كشتن ايشان اجتناب كرد؟

پاسخ:

استراتژي دشمن در كربلا از بين بردن همه‌مردان و اولاد و اصحاب امام حسين علیه‌السلام بود، از اين رو دشمن دستور قتل ياران امام را صادر نمود. در خصوص زنده ماندن امام سجاد علیه‌السلام ممكن است، علل زير تأثير گذار باشد.

1. خواست خداوند:

امام سجاد علیه‌السلام نقش بنيادي در صيانت و تحريف زدايي قيام امام حسين علیه‌السلام داشت و عامل مهم بقاي دين اسلام بود، زيرا با خطبه هاي غرا خود باعث هدايت و ارشاد مردم شده، و نقشي بنيادي در معرفي دين زدايي امويان و معرفي مظلوميت و حقانيت امام حسين علیه‌السلام و خاندان پيامبر داشته است.

از سوي ديگر آن حضرت به عنوان حجت خداوند بر زمين در فرهنگ سازي و احياي معارف دين نقش اساسي داشته و بنابر اعتقاد شيعه هيچگاه زمين از حجت خدا خالي نخواهد بود.(1)

2. مريض بودن:

برخي عقيده دارند، كه امام سجاد علیه‌السلام در كربلا مريض بود و همين موجب شد، كه دشمن به حضرت توجه نكرده و شايد تصور مي كرد، حضرت در اثر مريضي از دنيا مي رود.

البته بايد توجه داشت، كه بيماري امام تنها در ايام حادثه عاشورا بوده، و اين تقدير الهي باعث شد، كه امام  زنده بماند و نسل امام حسين علیه‌السلام از اين طريق حفظ شود. همانگونه كه در تاريخ ثبت شده است، اين بيماري سبب نجات ايشان شد. زيرا چند بار تصميم گرفتند، حضرت را بكشند، اما چون بيماري او شديد بود، گفتند: بيماري او را مي‏كشد، چرا او را بكشيم.(2)

حميد بن مسلم اين جريان را چنين نقل مي كند: به اتفاق شمر بن ذي الجوشن در خيمه‏ها عبور مي‏كرديم، تا به علي بن حسين علیه‌السلام رسيديم، ديديم از شدت مرض در بستر غم و بيماري و ناتواني خوابيده است،  با شمر جماعتي از رجاله بودند، گفتند: آيا اين بيمار را بكشيم؟ گفتم: چگونه بيرحم مردميد. همين مرض او را خواهد كشت. بدين وسيله شر ايشان را از  حضرت برگردانيدم. (3)

سبط ابن جوزي مي‌نويسد: علي بن الحسين چون بيمار بود، كشته نشد.(4) و بسياري از مورخين نيز بر اين نظر مي باشند.(5)

3. دفاع اهل بيت:

اهل بيت  به رغم آن كه اسير بودند و  شديداً اذيت مي شدند، ولي آنان به ويژه حضرت زينب سلام الله علیها به دفاع از امام سجاد علیه‌السلام پرداختند. در روز عاشورا هنگام غارت نمودن خيمه گاه، دشمن قصد قتل را داشت، اما حضرت زينب سلام الله علیها به دفاع از حضرت سجاد علیه‌السلام پرداخت. نيز هنگامي كه ابن زياد در كوفه امام سجاد علیه‌السلام را تهديد به قتل نمود، حضرت زينب سلام الله علیها به دفاع از امام سجاد علیه‌السلام پرداخت. و همچنين با خطبه هاي آتشين خود باعث افشا شدن ماهيت پليد بني اميه گرديد. فلذا براي يزيد نيز فرصتي نماند، تا آن حضرت را به شهادت برساند.

پی نوشت:

  1. كليني، الكافي، تهران، اسلاميه، چ دوم، 1362ش، ج1، ص 177.
  2. مرتضي مطهري، حماسه حسيني، انتشارات صدرا، ج 1، ص 97 – 98.
  3. شيخ عباس قمي، منتهي الامال، قم، دليل، چ اول، 1379ش، ج2، ص 914.
  4. سبط ابن جوزي‏، تذكرة الخواص، قم، منشورات الشريف الرضي، چ اول، 1418ق، ص 291.
  5. ابن جوزي، المنتظم، تحقيق محمد و مصطفي عبد القادر عطا، ج5، ص 345؛ مقدسي، البدء و التاريخ، بور سعيد، مكتبة الثقافة الدينية، بي تا، ج6، ص 11.

در آیه «لا إِکْراه»، اجبار و اکراه تکوینی نفی شده(12) اما این بدین معنا نیست که از جهت تشریعی نیز کسی را مکلّف به دینداری و مسلمان شدن نکند.
چگونگی ارتباط ارتداد و آیه«لا اکراه فی الدین»

پرسش:

اگر قرآن کلام الهی است و اختلاف و تناقضی در آن نیست، چرا بین آیات ارتداد و عدم مقبولیت دینی غیر از اسلام و بین آیاتی مانند «لا اکراه فی الدین» و « الَّذينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ...» ناسازگاری وجود دارد؟

پاسخ:

مقدمه

قرآن کریم، کامل ترین و آخرین کتاب آسمانی است که برای هدایت و راهنمایی انسان به سوی سعادت و کمال، فرستاد شده و تعالیم و معارف ارزشمندش، تا قیامت و برای همه انسان ها، کاربردی، آموزنده و هدایتگر است. در این بین برخی از روی ناآگاهی یا غرض ورزی، شبهه تعارض و ناسازگاری بین آیات را القاء می کنند، از جمله، تقابل انداختن بین آیات محکومیت ارتداد و بین آیاتی که می گوید در دین اکراه و اجبار نیست و یا توصیه می کند سخن و کلام دیگران را بشنوید و بهترین ها را انتخاب کنید.

در ادامه و با شناخت و آگاهی صحیح از منظور این آیات، روشن می شود بین این آیات هیچ تعارض و ناسازگاری  نیست و همه در یک راستا و یک مسیر، در راه رشد و تعالی انسان هستند.

ـ ممنوعیت دعوت اجباری

«در قبول دین، اکراهى نیست، (زیرا) راه درست از راه انحرافى، روشن شده است»(1)؛ در این آیه شریفه دین اجبارى نفى شده، چون دین عبارت است از یک سلسله معارف علمى که معارفى عملى به دنبال دارد و جامع همه آن معارف را «اعتقادات» می گویند و اعتقاد و ایمان هم از امور قلبى است که اکراه و اجبار در آن راه ندارد.(2)

از طرفی پس از بيان آن همه دلايل روشن و استدلال ‏هاى منطقى و معجزات آشكارى كه پيامبران آورده‏ اند، نيازى به تحميل دين نيست؛ چرا كه راه رشد و هدايت از راه انحراف جدا و آشكار شده‏ و هر كس مى‏ تواند راه خود را انتخاب كند.

البته این نکته نیز قابل توجه است که اكراه و اجبار در اصل پذيرش و ورود به دين نيست، ولى هرگاه كسى دينى را پذيرفت، لوازم و احكام آن را نيز پذيرفته است و بايد به آن ها ملتزم باشد. پس اگر كسى اسلام را پذيرفت، بايد احكام شخصى و اجتماعى آن را رعايت كند و به اعمال علنى خلاف قانون، مثل شراب‏ خوارى و سرقت و... اقدام نكند؛ چرا كه در اسلام ممنوع است.(3)

مطلب دیگر؛

معنای «لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ» این نیست که انسان می تواند هیچ دینی نداشته باشد و بی دینی را انتخاب کند، خیر؛ ادیان الهی برای راهنمایی انسان به سوی سعادت و کمال فرستاده شده اند و انسان بدون دین، نمی تواند به آن کمال معنوی مورد نظر شارع برسد. ازاینرو در عین اجباری نبودن ورود و دعوت به دین؛ خداوند متعال هیچ آیینی به غیر از تسلیم بودن در برابر پروردگار را نمی پذیرد‏.(4)

در این بین، آیین اسلام، آخرین و کامل ترین ادیان الهی است که پس از آن، دیگر دینی نمی آید و با آمدن آن هم، سایر ادیان سابق، منسوخ شده و مدت آن ها تمام شده است.

برخی از مفسران نیز در تفسیر آیه 85 آل عمران، به استناد قرائن و شواهد، گفته اند مانعى ندارد واژه «اسلام» را در اين‏ جا به معناى اسلام اصطلاحى (يعنى دين اسلام) بدانيم؛ لذا از آيه استفاده مى ‏شود كه «اسلام» تنها دين مورد قبول خدا در عصر حاضر است و از اين روست كه دين اسلام را ناسخ اديان قبل‏ دانسته ‏اند.(5)

ـ آزاداندیشی در اسلام

«همان كسانى كه سخنان را مى ‏شنوند و از نيكوترين آن ها پيروى مى ‏كنند؛ آنان كسانى هستند كه خدا هدايتشان كرده، و آن ها خردمندانند.»(6)

در تبیین این آیه شریفه آمده: برخى مكاتب و مذاهب پيروان خود را از شنيدن سخنان مخالفان منع مى ‏كنند؛ چرا كه منطق قوى ندارند و مى ‏ترسند كه منطق ديگران بر پيروانشان غلبه كند، اما اسلام در اين مورد به سياست درهاى باز و آزادانديشى روى آورده است و به مسلمانان گوشزد مى ‏كند كه از شنيدن سخنان ديگران وحشت نداشته باشند، ولى آن ها را چشم بسته نپذيرند، بلكه تفكر كنند و بهترين سخنان را انتخاب كنند.

اسلام به كسانى بشارت مى‏ دهد كه گفتارها را مى ‏شنوند و خوب ترين آن ها را بر مى ‏گزينند. اصولا مكتبى كه داراى منطق نيرومندى است دليلى ندارد كه از گفته ‏هاى ديگران وحشت داشته باشد و از طرح مسائل آن ها هراس به خود راه دهد؛ آن هایی بايد بترسند كه ضعيف و بى ‏منطق هستند.

اين آيه در عين حال چشم و گوش بسته ‏هايى را كه هر سخنى را بى ‏قيد و شرط و بدون تحقيق و بررسى مى ‏پذيرند، از صف اولو الالباب و هدايت يافتگان، بيرون مى ‏شمرد و اين دو وصف را مخصوص كسانى مى‏ داند كه نه گرفتار افراط تسليم‏ بى‏ قيد و شرطند و نه تفريط تعصب هاى خشک و جاهلانه.(7)

ـ روی گرداندن از آیین الهی

در قرآن کریم تنها به مذمت شديد ارتداد و وعده عذاب عظيم الهى نسبت به مرتدان اشاره شده و از چگونگى كيفر دنيوى آن ها سخنی به ميان نیامده است؛ آيه 217 سوره بقره و 106 سوره‏ نحل و آیات 86 تا 90 سوره آل عمران و... از جمله این آیات هستند.

لازم به ذکر است که اسلام در مورد آنان كه اسلام را نپذيرفته اند، سخت گيرى نكرده است؛ ولى در مورد كسانى كه اسلام را بپذيرند و سپس عدول كنند فوق العاده سخت گير است؛ چرا كه اين عمل موجب تزلزل جامعه اسلامى مى گردد و يک نوع قيام بر ضد حكومت اسلامى است و غالبا دليل بر سوء نيت است؛ لذا اسلام قوانين سخت گيرانه ای در مورد مرتد وضع كرده است. شبيه اين قانون سخت گيرانه، در بسيارى از كشورهاى شرق و غرب وجود دارد.(8)

قابل توجه این که دشمن همیشه و از هر فرصتی برای توطئه و ضربه زدن به دین الهی، کمال سوء استفاده را می برد، و این تازگی ندارد؛ در قرآن کریم از گروهى سخن گفته شده كه به عنوان يک توطئه حساب شده، ابتدا اظهار اسلام كردند سپس به عنوان اين كه چيز قابل ملاحظه ‏اى در اسلام نيافتند، كنار رفتند و بيزارى جستند، و هدف آن ها اين بود كه به اين وسيله، تزلزل در ايمان مؤمنان ايجاد كنند؛ قرآن کریم در این باره می فرماید: «و جمعى از اهل كتاب (از يهود) گفتند: (برويد در ظاهر) به آن چه بر مؤمنان نازل شده، در آغاز روز ايمان بياوريد و در پايان روز، كافر شويد (و باز گرديد)! شايد آن ها (از آيين خود) بازگردند.»(9)

بله؛ كسانى كه در حال تحقيق باشند، مشمول حكم مرتد نيستند؛ حتى اگر نتيجه تحقيق آن ها بازگشت از اسلام و گرايش به آيين ديگرى باشد؛ مشروط بر اين كه سخنى برخلاف اسلام نگويند، كسى با آن ها كارى ندارد و از مجازات ها معاف اند.(10)

ـ عدم تعارض و ناسازگاری بین آیات قرآن

همان طور که قرآن کریم از نشانه های معجزه و الهی بودنش، به عدم اختلاف و نبود ناسازگاری بین آیات اشاره می کند(11)، این جا نیز هیچ ناسازگاری و ناهمخوانی بین آیات دیده نمی شود و همه در یک راستا هستند؛ زیرا:

در آیه «لا إِکْراه»، اجبار و اکراه تکوینی نفی شده(12) اما این بدین معنا نیست که از جهت تشریعی نیز کسی را مکلّف به دینداری و مسلمان شدن نکند، زیرا هدف از خلقت انسان و جن چیزی جز عبودیت آن ها نیست(13) و این عبودیت تنها با پذیرش دین الهی محقّق می شود.

از طرفی در هر زمان، یک دین حق وجود دارد و با آمدن آیین اسلام ـ که آخرین و کامل ترین ادیان الهی است ـ سایر ادیان، منقضی شده و اکنون تنها دین و آیین معتبر، دین اسلام است.

با توجه به آیه شریفه «الَّذينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ...» نیز راه تحقیق و مطالعه در این راستا بر همگان باز است؛ در این زمینه، شناخت و تحقیق در موضوع اسلام نیز نه تنها هیچ منعی ندارد بلکه بسیار ارزشمند است و توصیه می شود.

از طرفی آیین اسلام، به حقانیت خود، باور قطعی و کامل دارد و می داند هر کسی بدون پیش فرض ذهنی و بدون تعصب و غرض ورزی، اگر با نگاه محققانه و برای شناخت اسلام، به مطالعه و کنکاش در این زمینه بپردازد و تعالیم و ارزش های دینی را از سرچشمه زلال و پاکش (یعنی قرآن کریم و ائمه معصومین علیهم السلام) بچشد، هر چه پیش می رود، حقانیت اسلام بیش از پیش بر او اثبات خواهد شد.

آیاتی هم که در مقابل ارتداد و خروج از دین، سخت گیری کرده و مذمت شدید دارند؛ بدین جهت است که غالب این موارد به جهت غرض ورزی و ضربه زدن به دین الهی و سست کردن پایه های دینداری و باورهای مسلمانان و تازه واردین به دین اسلام است؛ و الا اگر واقعا کسی محققانه و عالمانه در این زمینه شناخت دین، تلاش کرده ولی به حقانیت اسلام نرسیده باشد، تا مادامی که به تبلیغ و ترویج افکار و نظرات خود، اقدام نکرده باشد، کسی با او کاری ندارد.

نتیجه

بین آیات قرآن کریم هیچ تعارض و ناسازگاری نیست، زیرا:

1. ورود و دعوت به دین، اجباری نیست؛ نه این که مجاز هستیم بی دین بمانیم.

2. در اصل ورود و پذيرش دين، اکراه و اجبار نيست، ولى هرگاه كسى دينى را پذيرفت، لوازم و احكام آن را نيز پذيرفته است و بايد به آن ها ملتزم باشد.

3. در هر زمان تنها یک دین حق است و با آمدن اسلام، تنها دین حق، دین اسلام است.

4. دین، عامل اصلی هدایت انسان به سوی کمال و سعادت واقعی است. هر عملی که دین و اعتقادات دینی را تضعیف یا تحریف کند، بزرگ ترین جرم است و مجازات سنگین دارد، زیرا بزرگ ترین عامل سعادت و خوشبختی دنیا و آخرت انسان را تخریب می ‌کند.

5. تحقیق و مطالعه در باره ادیان الهی، به ویژه دین اسلام، برای داشتن انتخابی عالمانه و آگاهانه، نه تنها منعی ندارد بلکه بر اساس آموزه های دین اسلام، بسیار هم توصیه و تشویق شده است.

6. تغییر دین به تنهایی، مجازاتی ندارد و آیات محکومیت ارتداد، شامل هر کسی نمی شود بلکه فقط کسی را شامل می شود که بخواهد بر علیه نظام و جامعه اسلامی توطئه کرده و به تبلیغ بر ضد دین اقدام نماید.

کلیدواژه

قرآن، ارتداد، قول احسن، لا اکراه، آزاداندیشی، قرآن و آزادی اندیشه، عدم اختلاف در قرآن، حقانیت اسلام،

پی نوشت ها:

1. «لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ...» سوره بقره، آیه 256.

2. ر.ک: طبابایی، محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، مترجم: سید محمد باقر موسوی همدانی، قم، دفتر انشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1374ش، ج‏2، ص524-525.

3. رضایی اصفهانی، تفسير قرآن مهر، قم، پژوهشهای تفسیر و علوم قرآن، 1387ش، چاپ اول، ج‏2، ص274.

4. سوره آل عمران، آیه 85.

5. تفسير قرآن مهر، پیشین، ج‏3، ص170.

6. «الَّذينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ‏ أُولئِكَ الَّذينَ هَداهُمُ اللَّهُ وَ أُولئِكَ هُمْ أُولُوا الْأَلْباب‏» سوره زمر، آیه 18.

7. ر.ک: مکارم شیرازی، ناصر، تفسير نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1371ش، چاپ دهم، ج‏19، ص416؛ ر.ک: تفسير قرآن مهر، پیشین، ج‏18، ص52.

8. ر.ک: مکارم شیرازی، پيام قرآن، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1376ش، چاپ نهم، ج‏10، ص175-177.

9. «وَ قالَتْ طائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ آمِنُوا بِالَّذي أُنْزِلَ عَلَى الَّذينَ آمَنُوا وَجْهَ النَّهارِ وَ اكْفُرُوا آخِرَهُ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُون‏» سوره آل عمران، آیه 72.

10. پيام قرآن، پیشین، ج‏10، ص177.

11. سوره نساء، آیه 82.

12. ر.ک: المیزان فی تفسیر القرآن، پیشین، ج2، ص524.

13. سوره ذاریات، آیه 56.

 

کتاب «آیات شیطانی» یک کتاب تاریخی و علمی نیست بلکه یک رُمان خیالی با الهام از افسانه ها و مجعولات یهودی برای توهین به پیامبر اسلام و یاران و خانواده ایشان است.
نقد علمی کتاب «آیات شیطانی» یا تهدید نویسنده به مرگ

پرسش:

کتاب آیات شیطانی سلمان رشدی به طور استدلالی به نقد آیات قرآن پرداخته یا بدون استدلال به آیات قرآن هجمه وارد کرده است؟ اگر به شیوه استدلالی قرآن را نقد کرده، چرا اینقدر با او به شکل خشن برخورد می کنید و به جای نقد علمی استدلال های او، او را تهدید به مرگ می کنید؟!

پاسخ:

مقدمه:

کتاب «آیات شیطانی» نوشته سلمان رشدی، نویسنده‌ای هندی‌الاصل است که در جوانی تبعیت بریتانیا را گرفته بود و از چهارده سالگی در مدارس و دانشگاه های غربی درس خوانده بود.(1) این کتاب در سال 1988م به سفارش «گیلون رینکن» مدیر یهودی انتشارات «وایکنیگ» منتشر شد و پس از مدتی به زبان های مختلف ترجمه گشت. این کتاب به سبب محتوای اسلام‌ستیزانه‌اش، واکنش های مختلفی را به دنبال داشت. برخی از موسسات غربی برای دیده شدن کتاب و انتشار آن به شکل گسترده، به تبلیغ این کتاب اقدام کردند و جوایز متعددی به آن دادند و به شکل گسترده اخبار مربوط به آن را انتشار دادند؛(2) و در تقابل با این جریان، بسیاری از موسسات و نهادهای اسلامی و عالمان مسلمان، به  نقد و مخالفت با این کتاب و نویسنده آن اقدام کردند.(3) در ادامه، در قالب چند نکته، توضیحات بیشتری تقدیم می شود:

نکته اول:

کتاب «آیات شیطانی» کتابی علمی با استدلال های قوی یا ضعیف نیست بلکه رمانی است که نویسنده از طریق شخصیت‌پردازی های خیالی، به توهین علیه شخصیت های اسلامی می پردازد و بسیاری از باورهای مذهبی را زیر سوال می برد. بخشی از کتاب ناظر به حوادث تاریخی صدر اسلام است و بخشی از آن ناظر به دوران معاصر است. در بخشِ ناظر به حوادث تاریخیِ صدر اسلام، نویسنده گاهی اسامی تاریخی را تغییر داده و رویدادها را دگرگون ساخته است و تخیل را با واقعیت می آمیزد و در این کار هیچ قانون و ضابطه اي را رعایت نمی کند و از این طریق، درباره حضرت محمد صلی الله علیه و آله و یاران و زنان ایشان، مطالب نادرست و توهین آمیزی را بیان می کند. در بخشِ ناظر به دوران معاصر نیز نویسنده علیه شخصیت های اسلامی توهین کرده و تعالیم دینی را زیرسوال می برد.(4) وی بلال حبشی را هیولای سیاه عظیم الجثه معرفی می کند یا سلمان را شرابخوار می داند که عمدا در آیات قرآن دست می برد یا در بخش های پایانی کتاب،(5) وقتی از روسپی ها حرف می زند، آنها را با نام های همسران پیامبر نامگذاری می کند.(6) سلمان رشدی در بخشی از کتاب، از پیامبر اسلام با عنوان ماهوند/ محوند(Mohound) یاد می‌کند؛ نامی به معنای تجسم شیطان یا پیامبر دروغین که مسیحیان در قرون وسطا برای اتهام دروغین بودن پیامبری حضرت محمد صلی الله علیه و آله به کار می بردند.(7) تصویری که او از ماهوند ارائه می کند، مردی شهوتران و غوطه ور در مسائل جنسی است که اشتباهات زیادی داشته و گاهی آیات شیطانی را آیات الهی می دانست.

نکته دوم:

با توجه به اهمیت فراز آخر -هم برای نویسنده کتاب که آن را «آیات شیطانی» نامگذاری کرده و هم برای مسلمانان که این فراز را گمراه‌کننده‌ترین بخش کتاب می دانند-  این مطلب را بیشتر توضیح می دهیم.

نویسنده  در بخش دوم کتاب «آیات شیطانی» آورده است که ماهوند، که منظورش حضرت محمد صلی الله علیه و آله است،  یکبار آیاتی را برای همه خواند که در آنها از بت های مشرکان ستایش می کند و آنها را شفیع به حساب می آورد. مشرکان بعد از شنیدن این آیات خوشحال شدند و وحدتی میان ماهوند و مشرکان شکل گرفت. اما مدتی بعد، جبرئیل پس از کُشتی گرفتن با پیامبر، به دروغ به ایشان گفت، آن بار من نبودم بلکه شیطان بود که آن آیات را برایت خواند:

«ماهوند در غاری در پانصد پایی قله کوه حرا با جبرئیل دست و پنجه نرم می کند... دیگر جایی نمانده که دست نبرده باشد ... همینطور به هم می پریم و غلت می زنیم و چنگ می اندازیم. او کمی زخم و زیل شده، اما پوست من مثل پوست نوزادان صاف است. امکان ندارد بتوان فرشته ای را روی یکی از این بوته های بدمصب خار گیر انداخت، یا به سنگی کوبیدش و لِه و لورده اش کرد ... بعد از اینکه ساعت ها، بلکه هم هفته ها کُشتی گرفتند؛ فرشته، ماهوند را بر زمین میخکوب کرد... پس از کُشتي با جبرئیل ملک مقرب، ماهوندِ پیغمبر، هلاک از خستگی به خوابی که همیشه بعد از مکاشفه دست مي دهد، فرو مي رود ولی این بار زودتر از همیشه سر حال می آید... اهمیت خبر به حدی است که از جا می پرد. به صدای بلند، خطاب به فضای خالی می گوید: "آن شيطان بود و با بیانش آن را به حقیقت می پیوندد. "  "آن دفعه شیطان بود. "  ... شیطان حیله به کار زده و در هیبت جبرئیل بر او ظاهر شده. به این خاطر آیاتی که از بَر کرده بود، همان هایی که در چادر شعرا خوانده بود، آیات واقعی نبودند، بلکه نقطه ی مقابل و شیطانیِ آیات بودند. نه خدایی، بلکه شیطانی. با شتاب هر چه تمامش به شهر باز می گردد تا بطلان آن آیاتی را که بوی تند گوگردشان آدم را خفه می کند، اعلام کند ... فقط یک چیز خیلی کوچک که در اینجا کار دست آدم می دهد. این که: هر دو دفعه خودم بودم بابا، بار اول من بودم، بار دوم هم خودم بودم. هر دو سلسله ابیات، هم ابیات اولی و هم ابیات سری دوم در ردّ آن ها، بیت و ضد بیت، ابیات بد و ابیات خوب ... ماهوند شتابان در راه جاهليه [منظورش مکه است] زیر لب می گوید: "بار اول کار شیطان بوده اما این بار فرشته بود. شک ندارم. خودش بود که مرا در کُشتی زمین زد."»(8)

نکته سوم:

همانطور که پیداست، نویسنده، داستانی خیالی را درباره جبرئیل و حضرت محمد صلی الله علیه و آله می پروراند تا از این طریق، هم پیامبر و جبرئیل را تحقیر کند و هم اعتبار قرآن و اسلام را زیرسوال ببرد. در این فراز، وی به شکل استدلالی این مطلب را مطرح نکرده و صراحتا برای مطالب دروغین‌اش، مستندی بیان نکرده است؛ اما همانطور که محققان متذکر شده اند، وی این داستان را با الهام از افسانه غرانیق، پرورانده است. از این رو، لازم است این افسانه را مورد نقد و بررسی قرار دهیم.

افسانه غرانیق، داستانی است که طبری و برخی دیگر از مورخان و مفسران مسلمان، در برخی از آثار خود به آن اشاره کرده اند. بنا بر آنچه طبری نقل کرده، بعد از فشار مشرکان مکه به پیامبر و یارانشان، ایشان انتظار داشت تا خداوند آیاتی نازل کند که میان مشرکان و مسلمانان نزدیکی ایجاد شود تا اینکه پیامبر آیاتی را دریافت و ابلاغ کرد و بنا بر آن آیات، بت های مشرکان نیز مورد ستایش قرار گرفته و دارای مقام شفاعت دانسته شدند. بعد از قرائت این آیات، مشرکان و مسلمانان با هم سجده گذاردند و میانشان آشتی شد. اما همان شب جبرئیل بر پیامبر نازل شد و به او متذکر شد که این آیات را شیطان به او القاء کرده است و باید آنها را تکذیب کند.(9)

محققان مسلمان در نقد افسانه غرانیق، به مطالب متنوعی اشاره کرده اند؛ از جمله اینکه:

اولا این مطلب با آیات قرآن در تعارض است چرا که بنا بر این افسانه، شیطان بر پیامبر مسلط شده و او را به اشتباه انداخته است و آیاتی را به اشتباه به خدا نسبت داده است؛ در حالیکه بنا بر آیات قرآن، شیطان بر بندگان خاص خدا سلطه ای ندارد(10) و پیامبر غیر از آنچه بر او وحی شده، چیزی نمی گوید.(11)

ثانیا طبری این افسانه را به نقل از محمد بن کعب قرظی، از یهودیان بنی قریظه می داند، و روشن است که نقل یک یهودی، چندان معتبر نیست؛ چرا که یهودیان، پیامبر اسلام را پیامبر دروغین می دانستند و انگیزه زیادی برای جعل تاریخ به منظور تحقیر پیامبر و تضعیف اسلام داشتند.

ثالثا این روایت در هیچ یک از منابع معتبر روایی اهل سنت (مثلا صحاح سته) و شیعه امامیه (کتب اربعه) نیامده است و این امر، نشانگر این مهم است که راویان مسلمان، افسانه بودن این داستان را به خوبی درک کرده و حتی از گزارش این روایت به عنوان روایت ضعیف نیز خودداری کردند.

رابعا اگر این داستان واقعی می بود، باید بسیاری از مورخانی که مقدم بر طبری بودند، به آن اشاره می کردند؛ در حالیکه ابن اسحاق از مورخان نامدارِ جهان اسلام، هیچ اشاره ای به این داستان و افسانه نکرده است.

خامسا سلسله ی نقل این حدیث به هیچ کدام از اصحاب پیامبر نمی رسد و نهایتا به تابعان می رسد یعنی کسانی که پیامبر را مستقیما ندیده اند و شاهد این داستان نبوده اند.(12)

با این توضیحات، مشخص می شود که داستان غرانیق، افسانه ای است که یهودیان برای فتنه‌اندازی جعل کرده اند و برخی از مورخان مسلمان، با ساده انگاری، آن را در کتاب های خود نقل کرده و همین امر، بهانه ای شد برای سوءاستفاده سلمان رشدی برای بازتولید این افسانه و تضعیف اعتبار قرآن و آموزه های اسلامی.

نکته چهارم:

بعد از نقد مهمترین فراز از کتاب «آیات شیطانی»، اینک به اختصار، چرایی نظر امام خمینی و بسیاری از فقیهان مسلمان، درباره «اعدام» سلمان رشدی را توضیح می دهیم.(13)

سلمان رشدی چون از خانواده ای مسلمان بوده و پس از مسلمانی، از اسلام خارج شده و در جبهه اسلام‌ستیزان قرار گرفته و با الهام از افسانه یهودی و با کمک ناشر یهودی، رُمانی علیه اسلام نگاشته است،(14) از زمره دشمنان اسلام و جامعه اسلامی به حساب می آید و چون از نظر فقهی نیز «مرتد فطری» می باشد که از روی دشمنی از اسلام خارج شده، مستحق «اعدام» می باشد.(15)

اینکه در تقابل با او، به نقد علمی بسنده نمی کنیم، به این جهت است که اساسا سلمان رشدی و جریان حامیِ او، صرفا درصدد اظهارنظر علمی درباره اسلام نبودند تا با نقد علمی آن کتاب، کار به پایان برسد؛ بلکه سلمان رشدی و کتابش، بخشی از جریان فتنه علیه اسلام و جامعه اسلامی بودند که اگر برخورد کوبنده امام خمینی ره و اعتراضات مسلمانان نبود، این جریان مراحل بعدی فتنه خود را با شدت و قدرت بیشتر، پیش می بُرد.

نتیجه:

کتاب «آیات شیطانی» یک کتاب تاریخی و علمی نیست بلکه یک رُمان خیالی با الهام از افسانه ها و مجعولات یهودی برای توهین به پیامبر اسلام و یاران و خانواده ایشان است. این کتاب با هدف دشمنی با اسلام نوشته شده و به همین جهت از سوی بسیاری از نهادهای غربی مورد توجه و تشویق قرار گرفت و جایزه های متعددی دریافت نمود. با توجه به اینکه نقد این کتاب به شکل کامل در این نوشتار ممکن نبود، به اختصار به نقد افسانه غرانیق پرداختیم و نشان دادیم چطور یک افسانه دروغین که برساخته یهودیان بوده، دستمایه سلمان رشدی شده تا از این طریق، اعتبار تعالیم دین اسلام را تضعیف نماید. برخورد کوبنده با سلمان رشدی، به سبب ارتداد و دشمنی او با اسلام و همراهی با جریان فتنه است و تاثیر بسزائی در جلوگیری از اقدامات مشابه داشت و خواهد داشت.

کلمات کلیدی: کتاب «آیات شیطانی»، سلمان رشدی، افسانه غرانیق، مرتد فطری.

پی نوشت ها:

  1. زاغیان، مریم، هجمه سلمان رشدی و ادامه استراتژی اسلام ستیزی در غرب، فصلنامه 15خرداد، 1388ش، شماره 19، ص85.
  2. زاغیان، هجمه سلمان رشدی و ادامه استراتژی اسلام ستیزی در غرب، ص89-90؛ رضوانی، علی اصغر، بررسی حکم امام خمینی قدس سره درباره سلمان رشدي، قم، مسجد مقدس جمکران/ مرکز تحقیقات رایانه‌ای قائمیه اصفهان، 1388ش، ص108.
  3. برای نمونه، امام خمینی ره، سلمان رشدی را محکوم به اعدام دانستند.(امام خمینی، سید روح الله، صحیفه امام: فتوای قتل سلمان رشدی، نویسنده کتاب کفرآمیز آیات شیطانی‏، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ص263)
  4. برای مطالعه بیشتر، رک: رضوانی، بررسی حکم امام خمینی قدس سره درباره سلمان رشدي، ص 108
  5. رشدی، سلمان، آیه های شیطانی، ترجمه روشنک ایرانی، بی‌جا، بی‌نا، بی‌تا، ج2، ص290.
  6. رضوانی، بررسی حکم امام خمینی قدس سره درباره سلمان رشدی، قم، ص103-105.
  7. پارسا، فروغ، روحانیت مسیحی و تداوم رویکرد جدلی نسبت به قرآن کریم، در مجله بینات، تابستان ۱۳۸۹ش، شماره 66، ص146.
  8. رشدی، آیه های شیطانی، ج1، ص92-93.
  9. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، بیروت، موسسه الاعلمی، بی‌تا، ج2، ص75.
  10. سوره حجر، آیه 42: « بر بندگانم تسلّط نخواهى يافت؛ مگر گمراهانى كه از تو پيروى مى‏كنند.»
  11. سوره حاقه، آیات 44-47: « اگر او سخنى دروغ بر ما مى‏بست،  ما او را با قدرت مى‏گرفتيم، سپس رگ قلبش را قطع مى‏كرديم، و هيچ كس از شما نمى‏توانست از(مجازات) او مانع شود.»
  12. تابان، جعفر، توطئه غرانیق، فصلنامه دین و سیاست، زمستان 1383ش، شماره 2، ص80-81.
  13. امام خمینی، سید روح الله، صحیفه امام: فتوای قتل سلمان رشدی، نویسنده کتاب کفرآمیز آیات شیطانی‏، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ص263.
  14. زاغیان، هجمه سلمان رشدی و ادامه استراتژی اسلام ستیزی در غرب، ص85-90.
  15. قدردادن قراملکی، محمدحسن، پاسخ هاى متفاوت به حکم مرتد، مجله علوم سیاسى، 1381ش، شماره 18؛ امام خمینی، روح الله، تحریر الوسیله، ترجمه علی اسلامی، تهران، دفتر انتشارات اسلامى، ج 4، ص11-12 و ص243.

صفحه‌ها