سوالات ویژه

دختران دارای ارزش و جایگاه بالایی هستند. در آیات و روایات با تعابیر زیبایی همچون «هدیه الهی»، «گل ریحانه»، «حسنه و نیکی» و ... از آنها نام برده شده است
جایگاه دختران در روایات

پرسش:

از دیدگاه روایات، دختران در خانواده چه جایگاهی دارند؟ لطفا مواردی از ارزش‌گذاری دختران در روایات را بیان کنید.

پاسخ:

مقدمه:

خانواده، در نگاه اسلام یک نهاد مقدسی است که نقش اساسی در فرهنگ‌سازی و سلامت افراد جامعه دارد. در این خانواده توقعات و وظایف زن و مرد با هم متفاوت است، اما آنچه انسان‌ها را نزد خداوند محبوب می‌کند جنسیت آن‌ها نیست؛ بلکه عملکرد آن می باشد. البته نوع لطف و رحمت خداوند بر هر کدام از جنس انسان نیز متفاوت است، در این میان، خداوند متعال وجود فرزند دختر را دارای برکت قرار داده است. از سوی دیگر، دین اسلام احترام به دختر را به عنوان یک ویژگی انسانی مورد توجه و تأکید قرار داده است. بر اساس آموزه های اسلام، احترام به دختر تنها در حرف و شعار نیست بلکه باید به گونه‌ای باشد که در عمل خود را نشان دهد. به همین جهت، احادیث متعددی نیز در سیره و سخن معصومان علیهم السلام وجود دارد که به مبارک بودن، احترام گذاشتن به دختران و... اشاره شده است، که در این نوشته به برخی از آنها اشاره خواهد شد.

بر اساس آموزه‌های اسلام، میان جنس مذکّر و مؤنّث، پسر و دختر، تفاوتی وجود ندارد بلکه ملاک سنجش و برتری فقط «تقوا» است همچنان که قرآن کریم خطاب به مردان و زنان می فرماید:

«يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثى‏ وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَليمٌ خَبيرٌ»؛ (1) ای مردم! ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم و شما را تیره ها و قبیله ها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید (اینها ملاک امتیاز نیست) گرامی‌ترین شما نزد خداوند با تقواترین شماست خداوند دانا و آگاه است!

پس از نگاه اسلام معیار خوب و بد بودن، جنسیت افراد نیست، بلکه آنچه انسان‌ها را نزد خداوند محبوب می‌کند عملکرد آن هاست. البته توقعات و وظایف زن و مرد با هم متفاوت است و نوع لطف و رحمتی که خداوند به زن و مرد، دختر و پسر نیز عطا می کند متفاوت است؛ در این میان فرزند دختر دارای ویژگی های خاصی است که در ادامه به برخی از آنها اشاره خواهد شد.

نگاه ارزشی دین اسلام به دختر

همانگونه که بیان شد در فرهنگ و انديشه اسلامي، دختران از جایگاه خاصّی برخوردارند. تعابیر زیبایی که در آیات و روایات برای دختران به کار رفته، نشان از امتیاز و ویژگی خاص دختران دارد. قرآن کریم در آیه 49 سوره شوری از دختر به عنوان یک هدیه بزرگ یاد می‌کند که خداوند به هر کسی که دوست دارد، فرزند دختر هدیه می‌کند.

در فرهنگ اهل بیت علیهم السلام نیز زنان و دختران از جایگاه خاصی برخوردارند و با تعابیر ظریف و زیبا از آنها یاد شده است كه به عنوان نمونه برخي از آن ها مورد اشاره قرار می گیرد:

دختران همچون گل هستند

در روایات معصومان علیهم السلام، دختران همچون گل معرفی شده اند. امیرالمومنین علیه السلام می فرماید:

«فَإِنَّ الْمَرْأَةَ رَيْحَانَةٌ وَ لَيْسَتْ بِقَهْرَمَانَةٍ فَدَارِهَا عَلَى كُلِّ حَالٍ وَ أَحْسِنِ الصُّحْبَةَ لَهَا لِيَصْفُوَ عَيْشُكَ؛ (2) زن (مانند یک گل) ریحانه است و خدمتگزار نیست؛ با او در هر حال و موقعیتی مدارا کن و همنشینی با او را نیکو کن تا اینکه زندگی تو باصفا گردد».

همچنین در روایات متعدد از دختران تعبیر به «حسنه و نیکی» شده است. (3) به صورت متعدد گزارش شد است که اگر کسی از داشتن فرزند دختر احساس ناخشنودی می‌کرد، امامان علیهم السلام با آنان برخورد می کردند؛ به عنوان مثال امام صادق علیه السلام به شخصی که از دختر دار بودن ناراحت بود فرمودند: «هِيَ رَيْحَانَةٌ تَشَمُّهَا؛ (4) او گلى است كه آن را مى‏بوئى‏».

وقتی به پیامبر صلی الله علیه و آله مژده فاطمه سلام الله علیها داده ‌شد، ناخرسندی و کراهت در چهره اصحاب آن حضرت مشاهده شد، رسول خدا صلی الله علیه و آله به آنها فرمودند: شما را چه شده است! چرا چهره‌های شما دگرگون شده است؟! دختر گل معطّری است که من آن ‌را می‌ بویم و روزی او با خداست. (5)

دختران درهای رحمت الهی

تولد دختر در احاديث اسلامى به عنوان گشوده شدن درهای رحمت‏ خدا به خانواده معرفى گردید است. رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «خانه‏اى نيست كه در آن دختران باشند مگر اينكه هر روز بر آن خانه دوازده بركت و رحمت از آسمان نازل مى‏شود». (6)

در روایات از دختران به عنوان بهترین فرزندان تعبیر شده است که نه تنها خداوند با نگاه رحمت به آنها می نگردد بلکه به برکت وجود آنها پدر و مادر و حتی دیگر افراد نیز مورد لطف و رحمت الهی قرار می گیرند. امام صادق علیه السلام نقل می کند که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند:

دختران چه فرزندان خوبى هستند؛ با لطافت و مهربان، يار و مددکار، مونس و همدم، مبارک و پر خير، اهل نظافت و پاکيزگي‌. (7)

همچنین امام باقر عليه السلام فرمودند:

إِذَا أَصَابَ الرَّجُلُ ابْنَةً بَعَثَ اللَّهُ إِلَيْهَا مَلَكاً فَأَمَرَّ جَنَاحَهُ عَلَى رَأْسِهَا وَ صَدْرِهَا وَ قَالَ ضَعِيفَةٌ خُلِقَتْ مِنْ ضَعْفٍ الْمُنْفِقُ عَلَيْهَا مُعَانٌ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ؛  (8) آنگاه كه خانواده‌اى داراى دختر مى گردد، خداوند فرشته براى حمايت و نگهبانى آن دختر مى فرستد، و مى فرمايد: اين دختر عنصرى ضعيف است كه از ضعف و ناتوانى خلقت يافته و كسى كه او را مورد حمايت و نگهدارى خود قرار دهد، چنين كسى تا روز قيامت مورد يارى و عنايت خداوند خواهد بود.

امام رضا علیه السلام فرمودند: «خداوند به دختر مهربانتر از پسر است، كسى كه باعث خوشحالى دخترش شود، خداوند روز قيامت او را خوشحال مى كند». (9)

تجلیل اسلام از جایگاه دختران و تأکید بر لزوم توجه و محبت آنان منحصر به این موارد ذکر شده نیست بلکه این روایات آن قدر فراوان اند که در منابع روایی شیعه بخش های جداگانه ای را به خود اختصاص داده است.

برای نمونه، در کتاب کافی «بَابُ فَضْلِ الْبَنَات؛ درباره فضیلت دختران» (10) در وسائل الشیعه بابی به نام « بَابُ فَضْلِ الْبَنَات‏، بَابُ اسْتِحْبَابِ طَلَبِ الْبَنَاتِ وَ إِكْرَامِهِن‏؛ مستحب بودن طلب دختر از خداوند و تکریم دختران» (11) همچنین «بَابُ اسْتِحْبَابِ زِيَادَةِ الرِّقَّةِ عَلَى الْبَنَاتِ وَ الشَّفَقَةِ عَلَيْهِنَّ أَكْثَرَ مِنَ الصِّبْيَان‏؛ درباره دل سوزی و محبت بیشتر به دختران در مقایسه با دیگر فرزندان» (12) وارد شده است که نشان دهنده توجه والای اسلام به دختران است.

نتیجه

بنابراین در دین اسلام، دختران دارای ارزش و جایگاه بالایی هستند. در آیات و روایات با تعابیر زیبایی همچون «هدیه الهی»، «گل ریحانه»، «حسنه و نیکی» و ... از آنها نام برده شده است که هر یک، نشان از امتیاز و ویژگی خاص طبیعی و روحی دختران دارد. دختران در فرهنگ روایات، بهترین اولاد هستند که مایه برکت و رحمت الهی می شوند. آنچه از آموزه های قرآن و حدیث بر می آید درسی است که به خانواده و جامعه داده می شود که با الگویی گیری از ثقلین (یعنی کلام خدا و اهل بیت علیهم السلام) ارتباط مهربان تر همراه با احترام و کرامت نسبت به دختران باید داشته باشیم.

پی نوشت ها:

  1. حجرات / 13.
  2. ابن بابویه، محمد بن على‏، محقق/مصحح: غفارى، على اکبر، من لا یحضره الفقیه‏، قم: دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم‏، چاپ دوم، 1413ق، ج‏3، ص556.
  3. کلینى، محمد بن یعقوب‏، محقق/مصحح: غفارى على اکبر و آخوندى، محمد، الکافی، تهران: دار الکتب الإسلامیه، چاپ چهارم، 1407ق، ج6، ص6.
  4. همان، ج‏6، ص 6.
  5. ابن بابویه، محمد بن على‏، من لا یحضره الفقیه‏، همان، ج3، ص481.
  6. شعيري، محمد بن محمد، جامع الأخبار، نجف: مطبعة حيدرية، چاپ اول، بى تا، ص 105.
  7. کلینى، محمد بن یعقوب، الكافي، همان، ج‏6، ص 5.
  8. ابن بابويه، محمد بن على‏، ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، قم: دارالشريف الرضي، چاپ دوم، 1406ق، ص 202.
  9. کلینى، محمد بن یعقوب، الكافي، همان، ج‏6، ص 6.
  10. همان، ج‏6، ص 4- 12.
  11. شيخ حر عاملى، محمد بن حسن، وسائل الشيعة، محقق/مصحح: مؤسسة آل البيت عليهم السلام‏، قم: مؤسسة آل البيت عليهم السلام‏، چاپ اول، 1409ق، ج‏21، ص361- 13.
  12. شيخ حر عاملى، محمد بن حسن، وسائل الشيعة ،همان، ج‏21، ص367؛ نوری، حسین بن محمد تقی، مستدرک الوسائل، قم: مؤسسة آل البيت عليهم السلام‏، چاپ اول، 1408ق، ج‏15، ص118.

علم پیامبر در پنجاه سالگی بیشتر از علم او در چهل سالگی است، اما نه علوم غیبه‌ای که متصف به مراتب عالیه وجود است.
علم امام صادق علیه السلام نسبت به سایر اولیای الهی

پرسش:

آیا علم انبیاء و امامان به مرور زمان، افزایش می‌یابد و کامل می‌شود یا اینکه آنها همه چیز را کامل و مفصل می‌دانند؟ آیا می‌شود گفت که علم پیامبر در پنجاه سالگی بیشتر از علم او در چهل سالگی است؟ آیا می‌شود گفت علم امام صادق بیشتر از علم امام حسن است چون در طول زمان علوم امامان پیشرفت کرده و تکامل یافته است؟

پاسخ:

مقدمه:

بنا بر باورهای کلامی شیعه، مقام «امامت» در ادامه مقام «نبوت» تعریف شده و یکی از مناصب الهی است که لازمه آن، اتصال به منبع علم و بهره مندی از دانشی فرابشری است که در جهت تبیین شریعت و نیز پاسداشت آن از تحریف و دگرگونی به کار گرفته می‌شود. این علم که در اصطلاح از آن با عنوان «علم غیب» یاد می‌شود، گونه‌ای از دانش است که از طرف خداوند متعال افاضه شده و گستره آن می‌تواند بنا به جایگاه و فضیلت صاحبان مناصب الهی، متفاوت باشد .

مسئله «امکان ازدیاد علم غیب» مبتنی بر¬ماهیت علم غیب و گستره آن است که یکی از مباحث پرحاشیه و اختلافی در میان عالمان امامیه بوده و تبیین دقیق این مسئله می‌تواند، بسیاری از سوءتفاهم‌ها و شبهاتی که از سوی گروه‌های مخالف بیان شده است را حل کند.

با این مقدمه به سراغ سؤال شما رفته و پاسخ آن را در قالب چند نکته تقدیم می‌کنیم:

نکته اول:

بنابر آموزه‌های شیعی و تصریح آیات قرآن کریم، آگاهی از غیب، مخصوص خداوند بوده و او بنا بر مصالحی، برخی انسان‌ها را نیز از آن بهره مند می‌سازد. (1) هرچند مسئله «علم غیب امام» مورد پذیرش قاطبه علمای امامیه بوده و روایات بسیاری نیز بر آن دلالت دارد ، اما مسئله گستره و حدود آن یکی از مباحث اختلافی و چالش برانگیز در کلام شیعی به حساب آمده و در این رهگذر دست کم سه نظریه شکل گرفته است:

1-  رویکرد حد اکثری: پیروان این دیدگاه دامنه علم امام (ع) را بسیار گسترده دانسته و باور دارند که امامان، نسبت به همه امور گذشته و آینده آگاه هستند و همه کائنات در پیشگاه ائمه حاضر و خاضع اند.(2) درنتیجه اگر این نوع از احاطه به نحو فعلی و مطلق تعریف شود، نتیجه‌ای جز عدم امکان ازدیاد در علم و معرفت ایشان را به دنبال نداشته و هیچ چیز به نحو مطلق از احاطه علمی امام، خارج نخواهد  بود و ظاهراً تنها تفاوت آن با علم خداوند تبارک وتعالی در استقلالی و¬غیر¬استقلالی بودن آن است.

2-رویکرد حداقلی: براساس این دیدگاه، علم امام محدود به بعضی از موضوعات خارجی و رویدادها است و پیروان آن معتقدند که علم امام، علم حداقلی و غیرتام بوده و تنها موارد خاصی را در برمی گیرد . (3) طرفداران این نگاه تمام آیات و روایاتی که سخن از انکشاف همه حقائق در محضر امام علیه السلام دارد را بر جعل و تدلیس راویان غالی حمل کرده و یا به گونه‌ای آن را مجاز و استعاره شمرده اند.

3-رویکرد اعتدالی: که از نظر ما بهترین رویکرد در این مسئله بوده در ادامه توضیح داده خواهد  شد.

نکته دوم:

یکی از مسائلی که به ابهام موجود در مسئله حدود علم امام و به تبع آن مسئله امکان ازدیاد آن، دامن زده است، تعارض و¬ اختلاف بدوی در پاره‌ای از روایات این باب است که از یک سو به نحو متواتر، متعلق این علم را تمام حقایق عالم و افعال و مقدرات الهی دانسته و از ائمه با عناوینی چون «خزانه داران دانش پروردگار»(4)، «صاحبان دانش آنچه بوده و هست»(5) و نیز کسانی که «هر زمان اراده کنند، می‌دانند»(6) تعبیر می‌کند و از سوی دیگر با تتبع در تراث روایی امامیه می‌توان روایات بسیاری را یافت که بر امکان (و بلکه تحقق) ازدیاد علم امامان گواهی می‌دهد؛ این روایات را می‌توان در چند بخش دسته بندی کرد: (7)

1-روایات مستقیم و صریح: در این بخش از احادیث به ضرورت افزایش دائمی علم امام تصریح شده است. (8)

2-احادیث غیرصریح و غیرمستقیم: در این بخش احادیثی وجود دارد که فاقد تصریح بر لفظ ازدیاد علم بوده ولی با استفاده از واژگان جایگزین و یا تبیین ضمنی آموزه ازدیاد، آن را به نوعی بیان نموده است؛ نظیر روایاتی که به مسئله اخبار لحظه به لحظه از سوی خداوند برای ائمه اشاره داشته که به تعبیر روایات با روش‌هایی چون «نکت در قلب»، «نقر در اذن»، «سماع صوت» و «الهام» همراه است. (9)

این تعارض بدوی در روایات یاد شده، سبب شده است که علی رغم تعدد و تواتری که از نظر¬ معنایی میان هر دو¬ دسته از این روایات وجود دارد ، برخی با رویکردی حد اکثری، تمام روایات دال بر علم محدود را بر تقیه و جعل حمل کرده و برخی دیگر نیز با رویکردی حداقلی، روایات دال بر¬علم مطلق امام را، حمل بر غلو و تدلیس نمایند.

در¬واقع روش فهم هر دو گروه، مبتنی بر این حقیقت است که ایشان راهی برای جمع میان این دو دسته از روایات نیافته و به ناگزیر به قبول یک گروه و طرد گروه دیگر حکم نموده اند، در حالی که اگر بتوان راه جمعی معقول و منطقی برای این دو¬ دسته از روایات پیدا کرد، این تعارض نیز دفع شده و نیازی به طرد و تأویل روایات مخالف نیست.

نکته سوم:

همانطور¬که در نکته اول بیان شد، در مسئله گستره علم امام، رویکرد دیگری نیز وجود دارد که به نظر می‌رسد¬علاوه بر پاسخگویی به مسئله امکان ازدیاد علم معصوم (ع)، می‌تواند وجه جمع مناسبی را برای تبیین روایات متعارض در این باب، پیش روی مخاطب بگذارد. این رویکرد که ما از آن با عنوان «رویکرد اعتدالی» یاد می‌کنیم، مبتنی بر مقدماتی است که بیشتر ناظر به نگاه هستی شناسانه عارفان اسلامی و صاحبان حکمت متعالیه در این مسئله است که در اینجا بدان خواهیم پرداخت: (10)

مقدمه اول: هر موجودِ نازلی، تمثُّلی از موجود کامل بوده و هر عالمی، مثالی از عوالم بالاتر از خود می‌باشد . در¬نتیجه «دنیا واقعیتی است که مثال برزخ است و برزخ نیز مثال جهان عقل است. عالم عقول [نیز] مثال اسمای الهی است؛ چنان‏که اسمای الهی، تعیّنات ذات اقدس الهی است که آن هویتِ مطلقِ غیر متعیّن است». (11) در¬نتیجه جهان هستی دارای مراتبی است که به فرموده قرآن کریم، هیچ چیز در¬عالم فرودین نیست مگر¬آن که خزائن آن چیز به صورت کامل تر نزد خداوند حاضر است. (12)

مقدمه دوم: با توجه به دلالت‌های قرآنی، عرفانی و برهانی، نفس انسان یک موجود ذو مراتب و ممتد است که امکان حضور در تمام مراتب هستی را داشته و وجود سیالی است که به¬عنوان انسان کامل، «جامع جمیع عوالم الهیه است. او کتاب جامعی است مشتمل بر کتب الهیه، از حیث روح و عقلش، کتابی است عقلی مسمّی به امّ الکتاب و از حیث قلبش مسمّی به کتاب لوح محفوظ و از حیث نفسش مسمّی به کتاب محو و اثبات». (13)

درنتیجه نفس انسان کامل، گاهی در مرحله ماده و طبیعت، گاهی در ساحت ملکوت و مثال، گاهی در مرحله جبروت وعقول و گاهی نیز با فنا در ساحت اسماء و صفات الهی در¬عالی‌ترین درجات هستی، حاضر است.

مقدمه سوم: هر مرتبه از وجود حکمی دارد و ممکن است انسان در یک مرتبه حکمی داشته باشد که غیر از حکم او در مرتبه دیگر است. به عنوان مثال اگر بگوییم، «علی نشسته است و فکر می‌کند» در حالی که یک موجود بیشتر نیست، نشستن را به ساحت طبیعت و فکر کردن را به مرتبه ذهن او نسبت داده ایم، بدون آنکه در این حکم دچار تناقض و تضاد شویم. از¬ همین باب است که قرآن کریم، در¬عین حالی که به قتل و کشته شدن برخی در راه خدا، اشاره دارد ، در¬عین حال ایشان را زنده می‌داند. (14) یعنی عده‌ای هم مرده‌اند و هم زنده اند! بدین معنا که در مرتبه طبیعت و عالم ماده، محکوم به مرگ بوده، ولی به اعتبار¬مرتبه مثال، به حیات متصف می‌شوند، بدون آنکه به تعارض در معنا بیانجامد.

از سوی دیگر توجه به هر مرتبه می‌تواند انسان را از توجه به مراتب دیگر بازداشته و به عنوان مثال سخن گفتن با یک دوست می‌تواند انسان را به کلی نسبت به گرسنگی که تا پیش ازاین برای او وجود داشت، غافل سازد.

حال اگر مقدمات یاد شده را در خصوص مراتب نفس امام تطبیق دهیم، مسئله به راحتی قابل حل خواهد  بود و خواهیم دید که ایشان ازآن جهت که انسان کامل بوده و امتداد وجودی در تمام مراتب هستی دارند، بدون آنکه تعارضی ایجاد شود، در هرمرتبه متصف به وصفی متناسب با همان مرتبه هستند. در نتیجه امام می‌تواند در عین حالی که خود را متناسب با ساحت طبیعت نسبت به برخی از مسائل بی خبر معرفی کرده، با التفات به ساحت متعالی خود و توجه بدان مرتبه، «نَحْنُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَی »(15) گفته و خود را خزانه دار دانش پروردگار¬ معرفی نماید.

درنتیجه در نگاه اعتدالی، علم امام دارای دو بعد و دو حیثیت است که از یک حیث، مطلق، بی حد و نامتغیر است و از حیث دیگر ناقص و متغیر بوده و تدریجاً افزوده می‌شود.

نتیجه:

ازآنچه بیان شد روشن می‌شود، وقتی نفس ولی خدا در فناء تام ذاتی یا فناء در اسماء و صفات کلیه الهیه به سر می‌برد، در این حال غرق در علوم غیبیه کلیه است و از سوی دیگر هنگامی که نفس ولی خدا در¬عالم طبیعت سیر می‌کند و التفات تفصیلی به عوالم بالاتر ندارد . در این حالت در او هیچ علم فعلی نسبت به غیب وجود نداشته و از زمان‌ها و مکان‌های دیگر و نیز از عوالم دیگر ممکن است بی خبر باشد .

درنتیجه با توجه به سؤال، می‌توان گفت که علم پیامبر در پنجاه سالگی بیشتر از علم او در چهل سالگی است، اما نه علوم غیبه‌ای که متصف به مراتب عالیه وجود است، (چرا که اتصاف به مراتب عالیه و دریافت علوم غیبیه، ارتباط مستقیمی به سنّ و گذر عمر ندارد )، بلکه علوم طبیعیه که با همین ابزار حسی قابل درک و دریافت است و تجربه طبیعی از زندگی، جز با گذر عمر محقق نمی‌‌ شود. به عبارت دیگر برای کسی که در چهل سالگی است، تنها راه رسیدن به تجربیات و علم طبیعی پنجاه سالگی، گذران ده سال دیگر از عمر است، نه چیز دیگر!

 

پی نوشت ها:

1. سوره جن، آیه 26 و 27 «عَالِمُ الْغَیْبِ فَلَا یُظْهِرُ عَلَی غَیْبِهِ أَحَدًا- إِلَّا مَنِ ارْتَضَی مِنْ رَسُولٍ...».

2. مظفر، محمدحسین، پژوهشی در علم امام، ترجمه علی شیروانی، قم، انتشارات دارالفکر، 1385 ش، ص 12 - 13؛ طباطبایی، محمدحسین، تفسیر المیزان‏، ترجمه محمدباقر موسوی همدانی، قم، دفتر انتشارات اسلامی جامعه‏ی مدرسین حوزه علمیه قم، چ 5، 1374 ش، ج ۱۸، ص 191؛ جوادی آملی، عبدالله، ادب فنای مقربان، قم، مرکز نشر اسراء، 1381 ش، ج 1، ص 176.

3. برخی از عالمان متقدم شیعه مانند شیخ مفید، سید مرتضی و شیخ طوسی و گروهی از نواندیشان معاصر نظیر دکتر سروش و دکتر کدیور در این دسته قرار می‌گیرند.(ر.ک تشکری آبقد، محمد، بررسی انتقادی دیدگاه نواندیشان معاصر درباره گستره علم امام با تأکید بر نظر اصحاب ائمه (علیهم السلام)، آموزه‌های نوین کلامی، بهار و تابستان 1398 ش، ش 4).

4. کلینی، محمد بن یعقوب‏، الکافی، به تحقیق غفاری علی اکبر، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چ 4، 1407 ق، ج 1، ص 192؛ صفار، محمد بن حسن، بصائر الدرجات، تحقیق میرزا حسن کوچه باغی، تهران، منشورات الأعلمی، ۱۴۰۴ ق/۱۳۶۲ ش، ص 103.

5. کلینی، الکافی، ج 1، ص 260؛ صفار، بصائر الدرجات، ص 127.

6. کلینی، الکافی، ج 1، ص 258؛ صفار، بصائر الدرجات، ص 315.

7. برگرفته از این مقاله: یارمحمدیان، محمدتقی، اثبات ازدیاد علم امام در پرتو احادیث، امامت پژوهی، بهار و تابستان 1398، ش 25.

8. صفار، بصائر الدرجات، ص 130 - 132، 392 - 396، 464 - 466؛ کلینی، الکافی، ج 1، ص 255-253؛ طوسی، محمد بن حسن، الامالی، قم، دارالثقافه، ۱۴۱۴ ق، ص 409.

9. صفار، بصائر الدرجات، ص 231 - 232، 316، 318، 326؛ کلینی، الکافی، ج 1، ص 26.

10. برگرفته از این مقاله: وکیلی، محمدحسن، علم غیب امام (تبیین دیدگاه اعتدالی و صحیح)، فصلنامه تخصصی مطالعات راهبردی علوم و معارف اسلام (http://erfanvahekmat.com).

11. جوادی آملی، دین شناسی، قم، نشر اسراء، 1390، چ 6، ص 127، با اندکی تلخیص.

12- سوره حجر، آیه 21 «وَ إِنْ مِنْ شَیْ‏ءٍ إِلاَّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ».

13. جرجانی، علی بن محمّد، کتاب التّعریفات، تحقیق فلوغل، لبنان، نسخه مصوّره فی بیروت، مکتبه لبنان، 1978 م، ص 39.

14. سوره آل عمران، آیه 169«وَلا تَحسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلوا فی سَبیلِ اللَّهِ أَمواتًا بَل أَحیاءٌ».

15. کلینی، الکافی، ج 1، ص 143.

این کار در اصل با هدف از بین بردن آثاری بود که حافظه تاریخی مردم بر علیه بنی‌امیه را همیشه زنده می‌کرد.
حمزه سید الشهدا

پرسش:

آیا درست است که معاویه در زمان خلافتش قبر حمزه سیدالشهدا را نبش کرد؟ دلیل این کار و واکنش اهل ‌بیت و مردم چه بود؟

پاسخ:

مقدمه:

در طول تاریخ مستکبران ‌و طاغوت‌ها سعی می‌کردند تا آثاری که روحیه دین‌داری و آزادگی در مردم‌ را زنده می‌کنند یا نابود کنند و یا زمینه دسترسی مردم به آن آثار را محدود کنند. یکی از بزرگ‌ ترین طاغوت‌های تاریخ معاویه بن ابی سفیان بود که تمام سعی و همت خود را برای پیشبرد نقشه‌های شیطانی خود در جامعه اسلامی را بکار گرفت. یکی از این اقدامات تصمیم به تخریب قبور شهدای احد بود.

متن:

در سال 49 هجری و پس از گذشت 46 سال از جنگ اُحد و در دوران ریاست معاویه بن ابوسفیان، از طرف او دستور صادر شد که در اُحد قناتی حفر و مجرای آن را در کنار و یا داخل قبور شهدا قرار دهند و با آماده شدن قنات، منادی در مدینه اعلان کرد: «افرادی که در احد شهید دارند برای در امان ماندن اجساد و قبور آنان از نفوذ و جریان آب، این قبور را نبش و اجساد شهدا را به محل دیگر انتقال دهند». بر اساس این دستور به نبش قبور شهدا اقدام گردید، از جمله قبر حمزه (ع) و عمرو بن جموح و عبدالله پدر جابر شکافته شد، عمّال معاویه با تعجّب مشاهده کردند که این اجساد تر و تازه مانده‌اند؛ به گونه‌ای که گویی دیروز دفن گردیده‌اند. حتّی لباس‌ها و قطیفه ها و علف‌هایی که آنان را پوشش می‌داد با همان وضع باقی است و کوچک ‌ترین تغییری در آن‌ها رخ نداده است؛ به طوری که وقتی بیل کارگر به پای حضرت حمزه خورد، خون جاری گردید و یا آنگاه که دست یکی از شهدا که در روی زخم پیشانی‌اش قرار داشت، برداشته شد خون جاری گردید و این کرامت شهدا موجب شد که عمّال معاویه از تصمیم خود منصرف شده، قبور شهدا را به حال خود بگذارند. (1)

هدف معاویه چه بود؟!

هدف معاویه از حفر این قنات و جاری ساختن آن از کنار یا از داخل قبور شهدا که به دستور مستقیم وی انجام می‌گرفت این بود که با انتقال اجساد شهدا به نقاط مختلف و محو آثار و قبور آنان، یک مشکل سیاسی ـ اجتماعی را که فکر او را دائماً به خود مشغول ساخته بود حل نماید؛ زیرا علی رغم تبلیغات فراوانی که به نفع او و بر ضد اهل ‌بیت، به ویژه بر ضد امیر­مؤمنان، علی (علیه‌السلام) در سراسر کشور اسلامی انجام می‌گرفت، سالانه هزاران زائر که از نقاط مختلف وارد مدینه می‌شدند، با حضور در کنار قبر حمزه و شهدای احد، صحنه این جنگ و جنایت‌های ابوسفیان و هند و شخص معاویه در به شهادت رسانیدن این شهدا و مُثله کردن آنان و شکافتن سینه حمزه و جویدن جگر او و به طور کلی برافراشتن پرچم جنگ بر ضد اسلام و قرآن به وسیله خاندان معاویه در اذهان زنده می‌شد و همه جنایات آنان را تداعی می‌کرد و این وضع برای معاویه قابل تحمّل نبود و لذا تصمیم گرفت اجساد این شهدا را که به عقیده او پس از گذشت بیش از چهل سال به‌ جز یک مشت استخوان پوسیده از آنان باقی نیست، به دست بازماندگان خود این شهدا به نقاط مختلف منتقل و پراکنده کند و اثر قبرها را محو سازد تا احد و جنگ آن در اثر عدم حضور مسلمانان در این نقطه، به فراموشی سپرده شود. آری برای اجرای این سیاست بود که معاویه دستور حفر قنات و عبور دادن آن، از محل دفن شهدا را صادر کرد و تا نبش قبر آنان، این سیاست به خوبی پیش رفت، ولی با کرامت شهیدان و سالم بودن اجسادشان مواجه گردید و برای جلوگیری از تبلیغات منفی بر ضد او و به طور اجبار اجساد شهدا در همان محل به خاک سپرده شدند. (2)

متأسفانه در منابع تاریخی خبری از اعتراض و برخورد مردم با عمال حکومت معاویه ذکر نشده است. به نظر می‌رسد این سکوت ناشی از این بود که معاویه همیشه کارهای خویش را تحت ظاهری دینی انجام می‌داد. در این مسئله نیز معاویه بحث دسترسی منطقه احد به آب را بهانه قرار داد و اینکه تنها با تخریب قبور شهدای احد می توان آب را به این منطقه رساند بهانه‌ای شد برای اینکه دستور تخریب قبور را صادر کند. همین توجیه سبب گردید تا عده زیادی از مردم که در آن دوره هنوز از خبث نیت معاویه خبر نداشتند انجام این کار را به مصلحت جامعه بدانند و از دیگر سو جمع قلیلی از مؤمنان که مخالف این کار بودند توانی برای مقابله و ایستادگی در برابر این توطئه شوم را نداشتند. این احتمال هم که عده‌ای اعتراض کرده باشند، بعید نیست اما در تاریخ گزارش نشده است، چه بسا دستگاه حکومت اموی مانع نشر بازخورد این مسئله در جامعه و نقل آن شده باشد.

نتیجه:

معاویه در سال ۴۹ هجری قمری به بهانه انتقال آب به منطقه احد دستور تخریب قبور شهدای احد را داد. این کار در اصل با هدف از بین بردن آثاری بود که حافظه تاریخی مردم بر علیه بنی‌امیه را همیشه زنده می‌کرد، اما بعد از تخریب قبور شهدای احد و مشاهده اجساد سالم این شهدا به خصوص حضرت حمزه معاویه نه تنها به هدف خود نرسید، بلکه اخبار مربوط به جنایات و مخالفت‌های پدر و مادر او بیشتر در اذهان زنده شد.

کلید واژه:

معاویه، تخریب قبور شهدای احد، حضرت حمزه.

معرفی منبع جهت مطالعه بیشتر:

مقاله: «حرم حضرت حمزه (علیه‌السلام) در بستر تاریخ»، نوشته محمدصادق نجمی، منبع: میقات حج 1379 شماره 33.

مقاله: «نبش قبور شهدا و صحابه از سنت‌های معاویه» قابل دسترسی در سایت موسسه تحقیقاتی ولی‌عصر.

 

پی‌نوشت‌ها:

۱. ابن شبه، تاریخ المدینه، ج 1، ص 133؛ طبری، تاریخ، ج 2، ص 319؛ ابن اشعث، محمد بن محمد، الجعفریات، تهران، مکتبه نینوی، بی‌تا، ص 206؛ ابن ‌جوزی حنبلی، جمال‌الدین عبدالرحمن بن علی، المنتظم فی تاریخ الملوک والامم، بیروت، دار صادر، ۱۳۵۸؛ ج ۳، ص ۱۸۳. «استُصرخنا عَلی قَتلانا یومَ اُحد یَومَ حَفَر معاویه العین فوجدناهم رطابا یتثنّون فأصاب المسحاه رجْلَ حمزه فطار منها الدّم».

۲. نجمی، محمدصادق، حرم حضرت حمزه (ع) در بستر تاریخ، فصلنامه، میقات حج 1379 شماره 33.

حضرت عبدالعظیم و عرضه اعتقادات به امام هادی علیه السلام

پرسش:

لطفاً به‌طور تفصيل اعتقاداتي كه حضرت عبدالعظيم حسني (علیه‌السلام) بر امام هادي (علیه‌السلام) عرضه كردند را بيان كنيد خصوصاً در باب امامت با ذكر منبع    

در ابتدا بايد گفت: شرح و توضیح اعتقادات حضرت عبدالعظیم حسني، نياز به زمان ديگر دارد، شما می‌توانيد در اين خصوص به كتاب شرح حديث عرض دين حضرت عبدالعظیم حسني، آیت‌الله صافي گلپايگاني رجوع نماييد، اما -به‌طور اختصار – می‌توان گفت: حضرت عبدالعظیم به محضر شريف امام هادي علیه‌السلام شرفياب شد. اصول عقيده خود و آنچه را كه به‌عنوان دين بدان معتقد بود، جهت تصحيح به امام عرض كرد و گفت:

 «مي‏خواهم دينم را به محضر شما عرضه كنم، اگر مورد رضايت شما بود، بر آن استوار باشم» امام با لبخند از پيشنهاد او استقبال كرد و فرمود:

 «اي ابوالقاسم بگو!» عبدالعظیم اعتقادات خود را چنين به امام علیه‌السلام عرض كرد:

 «معتقدم كه خدا بي‏نظير است. چيزي همانند او نيست، از دو حد: از ابطال و تشبيه بيرون است. جسم، صورت، عرض و جوهر نيست، بلكه ایجادکننده اجسام و صورت بخش صورت‌ها و آفريدگار اعراض و جواهر و پروردگار و مالك و پديدآورنده همه‌چیز است.

محمد صلی‌الله علیه و آله بنده و فرستاده او و خاتم پيامبران است. هيچ پيامبري پس از وي تا روز قيامت نيست. شريعت او آخرين شرايع است. پس‌ازآن تا روز قيامت شريعتي نخواهد آمد. معتقدم كه امام و خليفه و ولي امر بعد از پيامبر، امیرالمؤمنین علي بن ابی‌طالب (ع)، سپس حسن و بعد حسين و بعد علي بن حسين و پس از او محمد بن علي، بعد جعفر بن محمد، سپس موسي بن جعفر و بعد از او علي بن موسي و بعد محمد بن علي، سپس تو اي مولاي من.»

امام نگاهي به عبدالعظیم كرد و فرمود:

 «پس از من، پسرم، حسن. حال مردم، پس از وي نسبت به‏ جانشين او چگونه خواهد بود؟» حضرت عبدالعظیم از حجت بعد از حضرت پرسيد و گفت: «وضع آن حضرت چگونه است؟» امام فرمود: «چنان است كه آن امام ديده نمي‏شود و روا نيست نامش را بر زبان آورند. تا این‌که قيام كند و زمين را پر از عدل و داد نمايد، چنان‌که پر از ظلم و جور گشته است.»

حضرت عبدالعظیم گفت:

 «اقرار دارم و معتقدم كه دوستدار ايشان، دوستدار خدا و دشمن ايشان دشمن خداست. طاعت ايشان طاعت خدا و نافرماني ايشان نافرماني از خداست. معتقدم كه معراج پيامبر صلی‌الله علیه و آله حق و سؤال در قبر حق است. بهشت و دوزخ، صراط و ميزان حق است. روز قيامت بدون ترديد خواهد بود. خداوند تمام كساني را كه در دل قبر آرميده‏اند، مبعوث مي‏گرداند.

 معتقدم كه پس از ولايت- يعني ولايت ائمه اهل‌بیت علیهم‌السلام- فرائض واجب عبارت‌اند از: نماز، زكات، روزه، حج، جهاد، امربه‌معروف و نهي از منكر ...»

امام هادي علیه‌السلام ضمن آفرين گفتن و تأييد عقيده او فرمود:

 پس بر همين روش استوار باش! خداوند تو را در دنيا بر اين عقيده استوار و در آخرت ثابت‌قدم و پابرجا بدارد!(1)

پی‌نوشت‌ها:

1. رك: علامه مجلسي، بحارالانوار، موسسه الوفاء، بيروت، ج 3، ص 268؛ باقر شريف قرشي، مترجم محمدرضا عطائي، تحليلي از زندگاني امام هادي علیه‌السلام‏، آستان قدس رضوي‏، 1371 ش‏، ص 280.

حضرت دارای کتاب بودند و گزارش‌های متعددی این مطلب را تأیید می‌کند؛ همچنین بسیاری از آثار علمی شاگردان حضرت، از ایشان است.

پرسش:

پرسیدند، امام جعفر صادق که بود؟

گفتند: بنیان‌گذار فقه شیعه و از "عالم"‌ترین امامان شیعه.

پرسیدند، اگر ایشان خیلی "علم" داشته، آیا کتابی که نگارش ایشان باشد و میزان "علم" وی را آشکار سازد موجود هست؟

گفتند: نه خودشان کتابی ننوشته‌اند، ولی بیش از شش هزار (؟) دانشجو داشته‌اند.

پرسیدند، پس چرا کتابی ننوشته‌اند؟

از ارسطو که بیش از دو هزار سال پیش می‌زیسته کتاب ارغنون و از افلاطون کتاب ١٢جلدی جمهوریت به‌جامانده که میزان علم آن‌ها را آشکار می‌سازد. چطور در مورد ایشان این‌گونه نیست؟

گفتند: خلفای ظالم وقت اجازۀ نگارش به ایشان نمی‌داده‌اند.

پرسیدند، پس با این جو اختناق چگونه شش هزار دانشجو داشته‌اند؟

گفتند: نمی‌‌دانیم!

ولی از امام صادق احادیث بسیاری به‌جامانده است!

گفتند در کجا آمده؟

 جواب دادند، در کتاب بحارالانوار شیخ‌الاسلام علامه محمدباقر مجلسی و چند کتاب دیگر.

پرسیدند، مجلسی در چه قرنی می‌زیسته؟

گفتند: حدوداً ٤ قرن پیش. پرسیدند او از کجا به "علم" امام رسیده، درحالی‌که حدود ٩ قرن بینشان فاصله بوده و کتابی از امام هم در دسترس ایشان و دیگران نبوده؟

یا مثل نهج‌البلاغه که گفته می‌شود گفتار حضرت امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام است و نگارنده آن محمد بن حسین بن موسی معروف به سید رضی است درحالی‌که چهارصد سال بعد از حضرت علی علیه‌السلام می‌زیسته؟

از کجا فرمایشات ایشان را جمع‌آوری کرده‌اند؟ الآن که فلش مموری موجود است هیچ تضمینی نیست که بتوان اطلاعات داخلش را چهل سال حفظ کرد! چهار صدسال که جای خود دارد!

گفتند: زیادی کنجکاوی مکن و همان‌طور که پژوهشگر بزرگ احمد کسروی سؤالات ساده‌تری را پرسش کرد ولی فداییان اسلام دعوت صریح آقای کسروی را برای بحث و گفتگو رد کردند و سپس ایشان را، با دفتردارشان در محل (کاخ دادگستری تهران) تکه‌پاره و نابود کردند متوجه باش که ریختن خون تو نیز حلال می‌شود...

و همین شد که سکوت کردم...

پاسخ:

مقدمه:

شناخت جایگاه و منزلت علمی یک فرد در بستر تاریخ از طرق گوناگون امکان‌پذیر است. مراجعه به آثار عملی برجای‌مانده یا گزارش‌شده از آن شخص، بررسی شاگردان وی و آثار آن‌ها، بررسی نظر اندیشمندان و عالمان هم‌عصر وی و بعدازآن و بررسی تأثیر اندیشه‌های وی در پیشرفت علم در عصر حضور فرد و در دوره‌های بعد، برخی از راه‌هایی است که می‌توان با بررسی آن‌ها به اندیشمند و عالم بودن یک فرد در دوران گذشته زندگی می‌کرده، یقین آورد.

متن:

نگاهی به آثار علمی امام صادق علیه‌السلام و یاران ایشان و دیدگاه دیگر عالمان و اندیشمندان هم‌عصر با آن حضرت و بعد از ایشان درباره شخصیت علمی و آثار برجای‌مانده از ایشان می‌تواند بخشی از حقیقت علمی ایشان را ثابت کند.

سید محسن امین در کتاب اعیان الشیعه 24 اثر علمی را که به امام صادق علیه‌السلام نسبت داده‌شده است ذکر کرده است. (1) برخی از این آثار عبارت‌اند از:

1-کتابی در توحید که به خاطر نام روایتگر آن توحید مفضل نام دارد.

2-رساله آن حضرت خطاب به یارانش. کلینی این رساله را در آغاز روضه کافی به سند خود از اسماعیل بن جابر از ابوعبدالله علیه‌السلام نقل کرده است: امام صادق علیه‌السلام این رساله را برای اصحاب خود مرقوم داشت و به آن‌ها دستور داد که آن را به یکدیگر درس دهند و در آن نظر کنند و آن را فراموش نکنند و بدان عمل کنند. اصحاب نیز این رساله را در جایگاه عبادت خود در خانه‌هایشان گذارده بودند و چون از کار فراغ می‏یافتند آن را می‏خواندند.

3-نامه امام صادق علیه‌السلام به نجاشی والی اهواز که به نام رساله عبدالله بن نجاشی شهرت دارد.

4-رساله‏ ای از آن حضرت که صدوق در کتاب خصال آن را ذکر کرده و سندش را به امام صادق علیه‌السلام رسانیده است. این نامه حاوی احکام اسلامی است.

علاوه بر این آثار امام صادق علیه‌السلام به‌عنوان یک عالم، شاگردان فراوانی را تربیت کرد. شیخ طوسی در کتاب رجال خود نام حدود ۳۲۰۰ نفر را که از علم امام صادق علیه‌السلام استفاده کرده‌اند نام‌برده است. (2) شیخ مفید در کتاب الارشاد تعداد این افراد را چهار هزار نفر بیان می‌کند. (3) ابن عقده که خود یک زیدی مذهب بود در کتاب خود نام این 4000 نفر را ذکر کرده بود که متأسفانه کتاب وی به دست ما نرسیده است. (4)

بسیاری از نویسندگان اصول اربعمائه (اصول چهارصدگانه شیعه)، به‌عنوان مهم‌ترین منابع کتاب‌های حدیثی هم چون کافی کلینی و من لایحضره الفقیه شیخ صدوق از شاگردان امام صادق علیه‌السلام بودند. (5) علاوه بر این امام صادق علیه‌السلام سعی می‌کردند تا شاگردان مستعدشان در یک علم صاحب تخصص شوند؛ به‌عنوان نمونه در کتاب رجال کَشّی گزارشی درباره مناظره شاگردان امام صادق علیه‌السلام نقل‌شده است که گواهی بر این مطلب است. (6) طبق این روایت حُمران بن اَعیَن در علوم قرآنی، اَبان بن تَغلِب در ادبیات عرب، زُراره در فقه و مؤمن الطّاق و هِشام بن سالم در کلام تخصص داشته‌اند. (7) برخی دیگر از شاگردان امام صادق علیه‌السلام که درزمینه­ی کلام تخصص داشتند، عبارت‌اند از حُمران بن اَعیَن، قیس ماصِر و هشام بن حَکَم. (8)

علاوه بر این امام صادق علیه‌السلام شاگردان فراوانی از¬ اهل سنت داشت ازجمله نام کسانی هم چون ابوحنیفه، مالک بن انس به‌عنوان دو تن از ائمه مذاهب چهارگانه اهل سنت – یعنی حنفی و مالکی – در زمره این شاگردان ذکرشده‌اند. (9) برخی از نویسندگان اهل سنت حضور مالک بن انس در مدینه و استفاده از درس کسانی چون امام صادق علیه‌السلام را از عوامل رشد علمی او بیان کرده‌اند. (10)

علاوه بر این امام صادق علیه‌السلام به اعتراف بزرگان اهل سنت نزد آنان از جایگاه بالایی برخوردار بوده است. به‌عنوان نمونه: ابوحنیفه (متوفای 150 ق) از پیشوایان اهل سنت، امام صادق علیه‌السلام را فقیه‌ترین و داناترین فرد در میان مسلمانان می‌دانست. (11) از مالک بن انس (۱۷۹ ق) نقل‌شده است: از جهت فضل، علم و عبادت و ورع، هیچ چشم و گوشی برتر از جعفر بن محمد ندیده و نشنیده است. (12) ابن ابی الحدید (زنده تا ۶۵۶ ق) به‌عنوان یکی از عالمان اهل سنت بیان کرده است: علماء اهل سنت ازجمله پیشوایان فقهی آنان چون ابوحنیفه، احمد بن حنبل و شافعی باواسطه یا بی‌واسطه شاگرد امام صادق علیه‌السلام بوده‌اند و ازاین‌رو فقه اهل سنت در فقه شیعه ریشه دارد. (13) ابن حجر عسقلانی از قول ابن حبان (متوفای ۳۵۴ ق) درباره امام صادق علیه‌السلام می‎گوید: «مارأیت أفقه من جعفربن محمّد» فقیه‌تر از جعفربن محمد کسی را ندیدم وی از سادات اهل‌بیت است که فقیه و علیم و فاضل بود و به سخنش نیازمند بودیم و در روایت دیگری آمده است که وی تنها کسی بود که همه فقها و علما و فضلا محتاج و نیازمند سخنش بودند. (14) شهرستانی (متوفای ۵۴۸ ق) یکی دیگر از علمای بزرگ اهل سنت در کتاب الملل و النحل درباره شخصیت امام صادق علیه‌السلام می‎نویسد: «جعفر بن محمدصادق، دارای علم و حکمت فراوان و دارای زهد و تقوای کامل بود مدت‌ها در مدینه بود و شاگردان شیعه خود را آموزش می‌داد. دانش و آگاهی او در فرهنگ و مذهب فوق‌العاده بود و اطلاعات کاملی از مسائل فلسفه داشت». (15)

در کنار آنچه به نقل از عالمان مسلمان در عظمت علمی امام صادق علیه‌السلام ذکر شد؛ سخنان و مطالب متعددی از سوی مستشرقانی که زندگانی و دوره امام صادق علیه‌السلام را موردمطالعه و ارزیابی قرار داده‌اند نقل‌شده است که در این بخش دو نمونه از این موارد ذکر می‌گردد:

دونالد سن در خصوص علم و تدریس امام صادق علیه‌السلام می‌گوید: «از توصیفاتی که در مورد اکرام مهمانان از سوی امام جعفر صادق علیه‌السلام در باغ زیبایش در مدینه و استقبال وی از مردم با همه اختلاف مذاهب و آرای‌شان می‌خوانیم، برای ما آشکار می‌شود که آن حضرت یک مدرسه شبه سقراطی داشته است». (16) هاجسن یکی از تاریخ نویسان غربی درباره امام صادق علیه‌السلام نوشته است: «او در مقام مرجع و عالم در حدیث و احتمالاً در فقه، آرام و خاموش در مدینه می‌زیست. در اسناد سنی با احترام از او یاد می‌شود. او با اکثریت غیر شیعی قطع رابطه آن‌چنانی نداشت؛ به‌گونه‌ای که حتی می‌توان بعضی از پیروان شیعی او را در اسناد اهل تسنن مشاهده کرد». (17)

در کنار آنچه پیرامون سخنان اندیشمندان پیرامون عظمت علمی امام صادق علیه‌السلام توجه به این نکته‌ای که در ادامه ذکر خواهد شد گواهی است که سیره علمی امام صادق علیه‌السلام سبب تحولات شگرفی در مباحث علمی گردید. مطالعات صورت گرفته در مورد سیره علمی امام جعفر صادق علیه‌السلام بازگوکننده این مطلب است که ایشان بر شناسایی دانش، اکتساب و خلق دانش، توسعه دانش، توزیع دانش، بهره‌گیری از دانش مفید، حفظ و نگهداری دانش، ارزیابی و بازخورد گیری دانش تأکید داشتند؛ و از مطالعه سیره قولی و عملی ایشان به دست می‌آید که آن حضرت دارای الگویی خاص از مدیریت دانش بودند که از همین طریق توانسته‌اند به آموزش شاگردان بسیار کارآمد در علوم مختلف، تولید علم و نوآوری و تولید سرمایه انسانی توفیق یابند (18) و همین امر سبب گردید که تأثیرات علمی ایشان در میان تمام مسلمانان مشهود باشد.

نتیجه‌:

با توجه به آنچه در مورد شخصیت و جایگاه عملی امام صادق علیه‌السلام در ابعاد مختلف بیان شد بطلان سخن کسانی که می‌گویند امام صادق علیه‌السلام چون کتاب نداشته است، پس نمی‌توان به او عالم گفت ثابت گردید؛ چراکه اولاً برخلاف گفته این افراد حضرت دارای کتاب بودند و گزارش‌های متعددی این مطلب را تأیید می‌کند؛ ثانیاً آن حضرت شاگردان فراوانی داشتند که بسیاری از آن‌ها دارای آثار علمی بودند که این آثار برگرفته از اندیشه‌های امام صادق علیه‌السلام بود؛ ثالثاً دیگر عالمان هم‌عصر با آن حضرت و بعدازآن بر عظمت شخصیت علمی امام صادق علیه‌السلام اقرار کرده‌اند و درنهایت سیره علمی حضرت در مدیریت دانش سبب گردید که ما شاهد تحولات شگرف در پیشرفت علمی جهان اسلام و به‌صورت خاص در بین شیعیان آن حضرت باشیم که ثمرات این پیشرفت علمی اکنون در کتاب‌های عالمان و اندیشمندان شیعی و غیر شیعی بازتاب یافته است.

 کلیدواژه:

امام صادق علیه‌السلام، پیشرفت علم، تمدن اسلامی.

 معرفی کتاب جهت مطالعه بیشتر:

امام صادق علیه‌السلام از دیدگاه اهل سنت، نویسنده: مهدی لطفی، ناشر و تهیه‌کننده: مرکز پژوهش‌های اسلامی صداوسیما. قابل‌مطالعه در لینک ذیل:

http://pajuhesh.irc.ir/product/book/show/id/1057

الامام الصادق علیه‌السلام و المذاهب الاربعه، نوشته اسد حیدر. این کتاب با عنوان امام صادق علیه‌السلام و مذاهب چهارگانه، به زبان فارسی ترجمه‌شده است، ناشر: دارالتعارف.

زندگانی امام صادق جعفر بن محمد، نویسنده: سید جعفر شهیدی، ناشر: دفتر نشر فرهنگ اسلامی.

پیشوای صادق، نویسنده: سید علی حسینی خامنه‌ای، ناشر: دفتر نشر فرهنگ اسلامی.

مقاله:

امام صادق علیه‌السلام از دیدگاه خاورشناسان، نویسنده: محمد احسانی،

منبع:

سیمای تاریخ - زمستان 1389 - شماره 3 (24 صفحه - از 75 تا 98) قابل دانلود از لینک ذیل:

https://ebookshia.com/books/view/8046

پی نوشت ها:

1. امین، سید محسن‏، اعیان الشیعه، بیروت‏، دارالتعارف، 1403 ق، ج 1، ص 669-668.

2. طوسی، محمد بن الحسن، رجال الطوسی، ت صحیح جواد قیومی اصفهانی، قم، دفتر نشر اسلامی، چاپ سوم، ۱۳۷۳ ش، ص ۱۵۵-۳۲۸.

3. مفید، محمد بن محمد، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، قم، المؤتمر العالمی لألفیه الشیخ المفید، ۱۳۷۲ ش، ج ۲، ص ۲۵۴.

4. قمی، عباس، الکنی و الالقاب، طهران، مکتبه الصدر، چاپ پنجم، ۱۴۰۹ ق، ج ۱، ص ۳۵۸.

5. پاکتچی، احمد، «جعفر صادق علیه‌السلام، امام»، تهران، دایره المعارف بزرگ اسلامی، ج ۱۸، مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی، ۱۳۸۹ ش، ص ۱۸۷.

6. همان، ص ۱۹۹.

7. کشی، رجال الکشی- اختیار معرفه الرجال، ت صحیح شیخ طوسی و حسن مصطفوی، مشهد، مؤسسه نشر دانشگاه مشهد، چاپ اول، ۱۴۰۹ ق، ص ۲۷۵-۲۷۷.

8. پاکتچی، همان، ص ۱۹۹.

9. ابن حجر الهیتمی، احمد بن محمد، الصواعق المحرقه علی اهل الرفض و الضلال و الزندقه، تحقیق عبدالرحمن بن عبدالله الترکی، بیروت، مؤسسه الرساله، ۱۴۱۷ ق، ج ۲، ص ۵۸۶.

10. شکعه، مصطفی، ال ائمه الاربعه، قاهره، دارالکتاب، چاپ چهارم، ۱۴۱۸ ق، ج ۲، ص ۸.

11. ذهبی، محمد بن احمد، تذکره الحفاظ، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۱۹ ق، ج ۱، ص ۱۲۶.

12. ابن شهر آشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابی طالب، قم، علامه، چاپ اول، ۱۳۷۹ ش، ج ۴، ص ۲۴۸.

13. ابن ابی الحدید، عبدالحمید بن هبه الله، شرح نهج‌البلاغه، قم، مکتبه آیه الله المرعشی النجفی، ۱۳۸۵ ق، ج ۱، ص ۱۸.

14. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، تهذیب التهذیب، دار صادر، بیروت، ج ۲، ص 104.

15. شهرستانی، عبدالکریم، الملل و النحل، تخریج محمد بـن فـتح ﷲ بدران، قاهره، مکتبه الانجلو المصریه، بی تا ص 147.

16. دونالدسن، دوایت. م، عقیده الشیعه، ترجمه به عربی، مصر، مـکتبه لخـانجی و مطبعتها، ص 142.

17. جمعی از نویسندگان، تصویر امامان شیعه در دایره المعارف اسلام «ترجمه و نقد»، قم، مؤسسه شیعه شناسی،1385 ش، ص 287.

18. علوی، محمد، «مدیریت دانش در سیره امام صادق علیه‌السلام»، معارف اسلامی و مدیریت، دوره 4، شماره 7، بهار و تابستان 1397، صفحه 35-58.

با بررسی سند و متن این روایت معلوم شد که این حدیث از جهت سند، ضعیف است و از جهت محتوا نیز قابل‌اعتماد نیست.

پرسش:

در روایتی از رسول‌الله صلی‌الله علیه و آله نقل شده است که هر کسی بعد از ماه رمضان «شش روز از ماه شوال را روزه بگیرد؛ اجرش همچون روزه گرفتن در تمام دهر هست». آیا این روایت معتبر است؟ و آیا این شش روز باید پی در پی و بلافاصله بعد از ماه رمضان باشد یا در طول ماه به صورت پراکنده هم امکان‌پذیر است؟

پاسخ:

مقدمه:

ماه شوال دهمین ماه قمری محسوب می‌شود. این ماه پس از ماه مبارک رمضان است و اولین روز آن نیز عید سعید فطر هست. در برخی از روایات منسوب به پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله، بیان شده که مستحب است بعد از روز عید فطر، شش روز ابتدایی ماه شوال روزه گرفته شود؛ ثوابی معادل یک سال روزه ‌داری نیز برای آن ذکر شده است. در نوشته پیش رو به اعتبار سنجی این روایات و تحلیل محتوایی آن‌ها پرداخته می‌شود.

الف) بیان روایت

روایتی به نقل از پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله وجود دارد که در آن سفارش به روزه گرفتن شش روز اول ماه شوال (بعد از عید فطر) شده است، متن این حدیث چنین است:

مَنْ صَامَ رَمَضَانَ ثم صَامَ سِتَّهً أیام مِنْ شَوَّالٍ فَکَأَنَّمَا صَامَ السنهَ. (1)

یعنی هر کسی که ماه رمضان را روزه بگیرد سپس شش روز از ماه شوال را هم روزه بگیرد چنان است که یک سال تمام روزه داشته است.

اولین کتابی که در شیعه به نقل این حدیث پرداخته، کتاب «الغارات» است. بعد از آن در منابع متأخر شیعه مانند: «عوالی اللئالی العزیزیه فی الأحادیث الدینیه»، «البلد الأمین و الدرع الحصین»، «مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل» و «بحارالانوار» (2) نیز این روایت با متنی مشابه بیان شده است. همچنین روایت مورد بحث، در بسیاری از منابع حدیثی اهل سنت نیز وجود دارد. (3) ابراهیم بن محمد بن سعید بن هلال‏ ثقفى نویسنده کتاب «الغارات»، این حدیث را در ضمن نامه‌ای‌ منسوب به امیرالمؤمنین علیه‌السلام آورده است؛ در این نامه، حضرت علی علیه‌السلام توصیه‌هایی را به محمد بن ابی بکر نوشته و در آن برخی از امور دینی از جمله حدیث مورد نظر را بیان نموده است.

ب) تحلیل و بررسی سند و متن این حدیث

سند این روایت چنین است: «حدّثنا یحیی بن صالح قال: حدّثنا مالک بن خالد الأسدیّ عن [الحسن بن إبراهیم عن عبد اللَّه بن الحسن بن] الحسن بن علیّ بن أبی طالب علیهم‌السلام عن عبایه ...». (4)

در سند حدیث اشخاصی به نام «یحیی بن صالح» و «مالک بن خالد الاسدی» وجود دارند که در رجال شیعه مجهول بوده و نامی از آن‌ها در کتب رجالی برده نشده است. پس این روایت از جهت سندی ضعیف است.

در مورد متن این روایت نیز نکته‌ مهمی وجود دارد. در بخشی از این نامه، برخلاف عقیده مذهب شیعه، کیفیت وضو گرفتن چنین ذکر گردیده «وضو متمم نماز است؛ سه بار دست‌هایت را بشوى و سه بار آب در دهان بگردان و سه بار آب در بینى کن و سه بار روى خود بشوى و سه بار دست راست را تا آرنج و سه بار دست چپ را تا آرنج، پس سرت را مسح کن. سپس پاى راستت را سه بار بشوی و سپس پاى چپت را سه بار بشوی؛ که من رسول‌الله صلی علیه و آله را دیدم که این‌چنین وضو مى‏ساخت». (5)

نکته مهم دیگر در مورد محتوای این نامه، مطلبی است که نویسنده کتاب، در آخر نامه چنین بیان می‌کند: «چون محمد کشته شد هر کتاب و نوشته که در نزد او بود به دست عمرو بن العاص افتاد. عمرو آن‌ها را نزد معاویه بن ابى سفیان فرستاد. معاویه در این نامه مى‏نگریست و در شگفت مى‏شد و از خواندش لذت مى‏برد ... اطرافیان معاویه گفتند این کار تو درست نیست و پسندیده نیست که مردم بدانند نامه ابو تراب (علیه‌السلام) نزد توست؛ معاویه نیز به همراهان خود گفت: نمى‏گوییم که این از نوشته‏هاى على بن ابی‌طالب است، بلکه مى‏گوییم از نوشته‏هاى ابوبکر است که در نزد پسرش محمد بود و ما بر طبق آنها قضاوت مى‏کنیم و فتوا مى‏دهیم».

زمانى که به امام على علیه‌السلام خبر دادند که نامه او به دست معاویه افتاده است بر آن حضرت گران آمد. (6)

بنابراین با توجه به مخالف بودن بخشی از محتوای این حدیث با عقاید شیعه و همچنین افتادن نامه به دست عمرو عاص و معاویه، نمی‌شود اطمینان حاصل کرد که تمام متن حدیث از امیرالمؤمنین علیه‌السلام باشد. بلکه احتمال دارد که دشمنان حضرت، مطالبی را به آن نامه افزوده باشند که ازجمله این افزودنی‌ها کیفیت وضوی اهل سنت و همچنین حدیث منسوب به پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله است؛ در نتیجه این روایت قابل خدشه است و نمی‌توان اعتماد کامل به آن داشت.

ج) کراهت روزه گرفتن در سه روز ابتدایی ماه شوال بعد از عید فطر

بنا بر آنچه گفته شد روایاتی که توصیه به روزه گرفتن در شش روز ابتدایی ماه شوال دارند، از جهت سند ضعیف و از جهت محتوا نیز قابل اعتماد نیستند. در برخی از منابع متأخر شیعه نیز این حدیث وجود دارد، اما آن احادیث برگرفته از منابع اهل سنت است و به دلیل ضعف در سند و منبع، معتبر نیستند.

دلیل مهم دیگری که سبب عدم اعتماد به این احادیث می‌شود، وجود روایات مخالف در منابع حدیث شیعه است. در این روایات، به صراحت روزه گرفتن در سه روز ابتدایی (بعد از عید فطر) مکروه دانسته شده است. (7) به عنوان نمونه حَمَّادِ بْنِ عِیسَى از حَرِیزٍ به نقل از معصومان علیهم‌السلام روایت نموده است: «هنگامی که ماه رمضان را (در پایان آن) افطار نمودی، پس بعد از روز عید فطر روزه تطوع (مستحبی) نگیر مگر بعد از اینکه سه روز (از ماه شوال) بگذرد». (8)

همچنین عبدالرحمان بن حجّاج می‌گوید: از امام کاظم علیه‌السلام درباره روزه گرفتن به مدت دو روز بعد از عید فطر سؤال کردم که آیا مى‌توان در آن دو روز، روزه گرفت یا نه‌؟

حضرت فرمود: من دوست ندارم که آن دو روز را روزه بگیرى. (9)

همان طور که در این روایات بیان شده، اهل‌بیت علیهم‌السلام، سه روز، روزه گرفتن بعد از عید فطر را به عنوان یک عمل مکروه دانسته و از انجام آن نهی نموده‌اند و آن ایام را برای خوردن و آشامیدن معرفی کرده‌اند. (10)

همین روایات مبنای نظرات فقهی نیز قرار گرفته است؛ برخی از فقیهان شیعه روزه نگرفتن در این ایام را بهتر می‌دانند. (11) مرحوم ملاصالح مازندرانی نیز روایاتی که دلالت بر روزه گرفتن در شش روز اول شوال می‌کنند را به دو دلیل مردود می‌داند، اول این که (آن‌ها از طریق اهل سنت وارد شده‌اند و) نمی‌شود به روایات اهل تسنن اعتماد کرد و دوم این که روایات متعددی دلالت بر نهی روزه گرفتن در این روزها دارند. (12)

همچنین مرحوم مجلسی اول می‌گوید: استحباب روزه گرفتن در شش روز اول شوال، مشهور بین اهل سنت است و اگر کسی بعد از دو یا سه روز بعد از عید فطر روزه بگیرد بهتر (افضل) است. (13)

ایشان بعد از ذکر روایاتی که در منابع معتبر شیعه آمده، می‌گوید: این احادیث دلالت بر کراهت روزه گرفتن در روزهای ابتدایی ماه شوال دارند. (14)

مرحوم شیخ حر عاملی نیز این روایت را در بابی با عنوان «بَابُ کَرَاهَهِ صَوْمِ ثَلَاثَهِ أَیَّامٍ بَعْدَ عِیدِ الْفِطْر» می‌آورد که همین عنوان دلالت می‌کند که ایشان نیز قائل به کراهت روزه گرفتن در چند روز اول ماه شوال است. (15)

مرحوم کلینی حدیثی نقل می‌کند که زهری به امام سجاد علیه‌السلام عرض می‌کند من و یارانم بر این مطلب اتفاق نظر داشتیم که غیر از روزه رمضان هیچ روزه واجب دیگری نیست. امام سجاد علیه‌السلام در جواب زهری، روزه را بر چهل وجه می‌داند و در ضمن این حدیث می‌فرمایند: «أَمَّا الصَّوْمُ الَّذِی صَاحِبُهُ فِیهِ بِالْخِیَارِ فَصَوْمُ یَوْمِ الْجُمُعَهِ وَ الْخَمِیسِ وَ صَوْمُ الْبِیضِ وَ صَوْمُ سِتَّهِ أَیَّامٍ مِنْ شَوَّالٍ بَعْدَ شَهْرِ رَمَضَان»؛ (16) اما روزه‌های (غیر واجب) که گرفتن آن‌ها برای افراد، اختیاری است، روزه روز جمعه، پنجشنبه، ایام البیض و روزه شش روز از ابتدای ماه شوال است.

بر اساس این روایت نیز هیچ نوع استحبابی از روزه شش روز اول ماه شوال برداشت نمی‌شود، بلکه امام علیه‌السلام فقط روزه گرفت در این روزها را (حرام نمی‌داند و) جایز می‌شمارد. به نظر می‌رسد با توجه به مشهور بودن استحباب این روزه در بین اهل سنت، حضرت زین‌العابدین علیه‌السلام درصدد بیان این مطلب هستند که روزه‌ داری در این روزها ثواب ویژه‌ای ندارد و مانند روزه‌داری در سایر ایام سال است. همچنان که شیخ طوسی می‌گوید: روزه گرفتن در شش روز اول ماه شوال هیچ فضیلتی ندارد. (17)

بنابراین سه روز ابتدایی ماه شوال مکروه است که روزه گرفته شود و اگر کسی بخواهد بین این دو دسته روایت جمع کند، باید از دو یا سه روز بعد از عید فطر، روزه گرفتن را شروع کند. (18)

در پایان به این نکته نیز اشاره می‌شود که با توجه به ثابت نبودن استحباب روزه در شش روز اول ماه شوال، پس پی در پی بودن آن نیز موضوعیت ندارد و باید توجه داشت که بنا بر نظر شیعه، چنانچه فردی روزه قضا داشته باشد، ابتدا باید روزه‌های قضای خود را قضا کند و سپس به گرفتن روزه مستحبی بپردازد. (19)

نتیجه‌:

روایتی منسوب به پیامبر صلی‌الله علیه و آله وجود دارد که در آن، به روزه شش روز ابتدایی ماه شوال سفارش شده است. در این روایت ثواب روزه گرفتن این شش روز، معادل ثواب روزه ‌داری در یک سال برشمرده شده است. با بررسی سند و متن این روایت معلوم شد که این حدیث از جهت سند، ضعیف است و از جهت محتوا نیز قابل‌اعتماد نیست. از سوی دیگر در منابع حدیثی متقدم شیعه، روایات متعددی وجود دارد که به صراحت، دلالت بر کراهت روزه گرفتن در سه روز ابتدایی (بعد از عید فطر) ماه شوال دارند؛ بنابراین روزه گرفتن در این ایام نه تنها فضیلتی ندارد، بلکه مکروه هست و برای روزه‌ دار اقل (کمترین) ثواب در نظر گرفته می‌شود.

کلید واژه:

روزه ماه شوال، منبع یابی حدیث، اعتبار سنجی حدیث، روزه مستحب.

 

پی‌نوشت‌ها:

1. ثقفى، ابراهیم بن محمد بن سعید بن هلال‏، الغارات، محقق / مصحح: محدث، جلال‌الدین، تهران: انجمن آثار ملى‏، 1395 ش، ج 1، ص 250.

2. ابن أبی جمهور، محمد بن زین‌الدین، عوالی اللئالی العزیزیه فی الأحادیث الدینیه، محقق / مصحح: عراقى، مجتبى‏، قم: دار سید الشهداء للنشر، چاپ اول، 1405 ق، ج‏1، ص 425؛ کفعمى، ابراهیم بن على عاملى‏، البلد الأمین و الدرع الحصین‏، بیروت: مؤسسه الأعلمی للمطبوعات‏، چاپ اول، 1418 ق، ص 243؛ نوری، حسین بن محمدتقی، مستدرک الوسائل، قم: مؤسسه آل البیت علیهم‌السلام، چاپ اول، 1408 ق، ج‏7، ص 509؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت: دار إحیاء التراث العربی‏، چاپ دوم، 1404 ق، ج‏33، ص 550.

3. به عنوان نمونه: ابو عبدالرحمن احمد بن شعیب النسائی، حققه وخرج أحادیثه: حسن عبد المنعم شلبی، بیروت: مؤسسه الرساله، 1421 ق، ج 3، ص 240.

4. ثقفى، ابراهیم بن محمد بن سعید بن هلال‏، الغارات، همان، ج‏1، ص 228.

5. همان، ج‏1، ص 245.

6. همان، ج‏1، ص 251.

7. رجوع کنید: شیخ حر عاملى، محمد بن حسن، وسایل الشیعه، محقق/مصحح: مؤسسه آل البیت علیهم‌السلام، قم: مؤسسه آل البیت علیهم‌السلام، چاپ اول، 1409 ق، ج‏10، ص 519.

8. شیخ طوسى، محمد بن الحسن، ‏تهذیب الأحکام، محقق/مصحح: خرسان، حسن الموسوى، ‏تهران: دار الکتب‌الإسلامیه‏، چاپ چهارم، 1407 ق، ج‏4، ص 298.

9. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق/مصحح، غفاری، علی‌اکبر، آخوندی، محمد، تهران: دارالکتب الإسلامیه، چاپ چهارم، 1407 ق، ج‏4، ص 148.

10. همان، ج‏4، ص 148.

11. شیخ جعفر کاشف الغطاء، کشف الغطاء عن مبهمات الشریعه الغرّاء، المحقق: مکتب الإعلام الإسلامی قم: مکتب الإعلام الإسلامی، بی‌تا، ج 4، ص 51.

12. ملا صالح مازندرانى، محمد صالح بن احمد، شرح الکافی، محقق: ابوالحسن شعرانی، تهران: المکتبه الاسلامیه، چاپ اول، 1382 ش، ج‏4، ص 92.

13. مجلسی، محمدتقی، روضه المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه، تحقیق: علی پناه اشتهاردی و حسین موسوی، قم: مؤسسه فرهنگى اسلامى کوشانبور، چاپ دوم، 1406 ق‏، ج‏3، ص 235.

14. رجوع کنید: مجلسی، محمدتقی، روضه المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه، ج‏3، ص 467.

15. شیخ حر عاملى، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، همان، ج‏10، ص 519.

16-کلینى، محمد بن یعقوب‏، الکافی، همان، ج 4، ص 86.

17. شیخ طوسى، محمد بن الحسن، ‏تهذیب الأحکام، همان، ج‏4، ص 298.

18. مجلسی، محمدتقی، روضه المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه، همان، ج‏3، ص 468.

19. امام خمینی، توضیح المسائل، گردآورنده: بنی‌هاشمی خمینی، سید محمدحسین، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ هشتم، 1424 ق. ج ‌1، ص 885 - 886‌، م 1563.

اثبات رؤيت ماه، اختلاف مبنايي در رؤيت ماه و اختلاف مبنايي در موضوع رؤيت ماه از جمله موادری که سبب اختلاف در تعیین روز اول ماه شمره می شود.

پرسش:

چرا در برخي موارد در اعلام عيد فطر بين مجتهدان اختلاف وجود دارد؟ و آيا اين امر مشكلي براي مقلدان ايجاد نمي كند؟

پاسخ:

 1- اولين نكته كه در اين رابطه بايد متذكر آن شد اين است كه: اعلام عيد فطر جزو وظايف مجتهد و مرجع تقليد نمي باشد بلكه هر شخص مكلفي وظيفه دارد از هر طريقي كه تفصيل آن ها در رساله هاي توضيح المسائل آمده است (1) نسبت به حلول هلال ماه به اطمينان رسيد وبه آن اطمينانش عمل كند و لازم نيست منتظر اعلام نظر مجتهد و مرجع تقليد باشد.

2-        شرع اسلام در بعضي از احكام، همان گونه كه حكم را معيّن و بيان ميكند، موضوعات احكام و برخي از شرايط ديگر آن را نيز مشخص مي¬كند، مثلاً همان گونه كه روزه را واجب دانسته، زمان آن را نيز معيّن كرده كه از اذان صبح تا اذان مغرب است. علاوه بر اين در برخي از مسايل، راه دست يابي به آن موضوع را نيز مشخص كرده، مثلا در همين مسئله ( تعيين اوّل ماه) راه دست يابي و شناخت اوّل ماه را هم مشخص كرده و فرموده است كه با رؤيت هلال ماه، روزه رمضان آغاز مي شود و با رؤيت ماه شوال، روزه تمام مي شود و راه فهميدن آن ديدن ماه است: «صُمْ للرؤية وافطرْ للرؤية»(2)

در همين مورد اگر دو نفر عادل به ديدن ماه شهادت دهند، در حكم رؤيت است.(3) هم چنين راههاي ديگري كه در توضيح المسائل همه مراجع آمده است.

بنابراين در شرع اسلام در تكليف روزة ماه رمضان هم حكم و هم موضوع تعيين شده، هم راه رسيدن به آن مشخص است.

حال اگر براي شخصي (خواه مجتهد يا مقلد) از راههايي كه شرع مشخص كرده، اوّل ماه ثابت شد، روزه و افطار بر او واجب ميشود و اگر ثابت نشد، تكليفي ندارد و از اين جهت مشكلي پيش نميآيد.

بنا بر اين، بر اساس مبنايي كه بين مجتهدان پذيرفته شده، اعلام روز عيد فطر بايد بعد از رؤيت ماه شوال در غروب آخرين روز ماه رمضان صورت گيرد تا اعلام كنند فردا اوّل ماه شوال و عيد فطر است؛ زيرا بر اساس روايت مذكور(كه مورد پذيرش همه است) بايد ماه ديده شود، تا اعلام اوّل ماه شود.

اما اين كه چرا در اعلام روز عيد فطر اختلاف است، بر اساس يكي از موارد ذيل است:

1ـ براي برخي از مراجع، رؤيت ماه اثبات ميشود، مثلاً دو شاهد عادل از نمايندگان آنها در شهرهاي مختلف ماه را ببينند يا افرادي كه به نظر آنها معتبر و عادل هستند، ميگويند ماه را ديدهايم. اين موجب ميشود كه آنها روز عيد فطر و اوّل ماه را اعلام كنند.

2ـ اختلاف مبنايي در رؤيت ماه: بعضي از مراجع ديدن ماه در نيم كره زمين را براي تمام كساني كه در يك نيم كره هستند، حجت ميدانند. اما بنابر نظر برخي مراجع ديگر، ديدن ماه در يك منطقه، باعث ميشود براي مردم آن منطقه و يا براي مردم مناطقي كه با آن منطقه هم افق هستند اوّل ماه ثابت شود.

3ـ اختلاف مبنايي در موضوع رؤيت، بدين معنا كه آيا رؤيت (ديدن) بايد با چشم معمولي بدون وسائل پيشرفته مثل تلسكوپ يا دوربين باشد، يا رؤيت با اين وسائل هم اعتبار دارد؟ اخيراً تعدادي از مراجع ديدن ماه را با وسائلي از قبيل تلسكوپ و دوربين معتبر دانستهاند.

و موارد ديگري كه ممكن است به خاطر اختلاف در آن موارد علمي، اختلاف نظرهائي در رابطه با اثبات رويت هلال پيش بيايد.

بنابراين اگر هر فردي بر اساس مبنا و نظر اجتهادي مجتهد و مرجع تقليد خود عمل كند مشكلي به لحاظ انجام وظيفه شرعي پيش نيامده و همه مكلفان ( با وجود اختلاف فتواهاي مراجع تقليدشان ) نزد خدا مأجور و معذور مي باشند.

پي نوشت ها:

1. امام خميني، توضيح المسائل مُحشَّي، قم، انتشارات جامعه مدرسين، 1424 ه.ق، ج 1، ص 959، مسأله 1730.

2.  شيخ طوسي، التهذيب، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1365ه.ش، ج4،ص159، باب علامت اول شهر رمضان.

3. امام خميني، توضيح المسائل مُحشَّي، پيشين.

نخستين وظيفه­اي كه بايد معلم در رابطه با شاگردان، مورد توجه و اهتمام خويش قرار دهد، اين است كه شاگردان را به آداب و آئين­هاي پسنديده، شيوه­هاي ستوده آشنا سازد

پرسش:

استاد نسبت به شاگرد خود چه حقي دارد؟

پاسخ:

با توجه به اينكه در سوال شما احتمال حق شاگرد بر استاد و حق استاد بر شاگرد داده مي شود ، در هر دو زمينه مطالبي مي آوريم.

 حق شاگرد بر گردن استاد و وظايف استاد در قبال او:

اين مسأله به سه چيز مربوط مي‏شود:

1- استاد،

2- رابطه با شاگردان،

3- چگونگي تدريس.

  • درباره شخص استاد رعايت مسائل زير ضروري است:

ا) وقار و متانت،

ب ) آراستگي ظاهر،

ج ) عشق ورزيدن به كار خويش،

د ) حسن خلق و داشتن فضايل اخلاقي از قبيل اخلاص، شجاعت، همت، ايثار و فداكاري.

  • در باره شاگردان مسائل زير رعايت شود:

ا) علاقه‏مندي در تربيت و بالندگي شاگردان،

ب ) ترغيب در علم و دانش،

ج ) محبت و عواطف،

د ) احتراز از عصبيت،

ه ) مديريت در كلاس.

 توجه به ابعاد ذيل لازم است: استقلال فكري، اتكاي به نفس، قضاوت درست، ابتكار و خلاقيت،جامعيت فكري، پيش‏بيني احتمالات، داشتن نظم، منصف بودن، قاطعيت، رعايت اصول اخلاقي.

  • درباره تدريس نيز توجه به مطالب زير پرفايده است:

ا) تخصص لازم،

ب ) حضور دائم و منظم،

ج ) تنظيم و كلاسه كردن مطالب درسي،

د ) ابتكار در عمل،

ه ) تدريس در حال اعتدال،

ز ) رعايت تدريج در تدريس.

مهم ترين وظائف ويژه معلم عبارتند از:

1- ايجاد خلوص نيت در شاگردان :

نخستين وظيفه­اي كه بايد معلم در رابطه با شاگردان، مورد توجه و اهتمام خويش قرار دهد، اين است كه شاگردان

را  گام به گام به آداب و آئين­هاي پسنديده، شيوه­هاي ستوده و تمرين روحي نسبت به آداب ديني و حقايق و اسرار دقيق آئين مقدس اسلام، آشنا نموده، انس و عادت به صيانت نفس را در تمام شئون آشكار و نهان زندگي آن­ها بارور سازد، به ويژه اگر احساس كرد كه شاگردان وي از رشد عقلي متناسبي برخوردار هستند، بايد سعي كند كه چنين عادات مهم و پرارزش را در آ­ن ها به ثمر رساند.

 2-ايجاد شوق به علم در شاگردان:

 معلم  شاگردان خود را به علم و دانش تشويق نمايد. فضائل و ارزش­ها و مزاياي علم و علما را به آنان تذكر دهد. يادآور گردد كه علما و دانشمندان، وارثان انبياء و پيغمبرانند. بر كرسي­ها و پايگاه هائي بلند و فرازنده و درخشاني از نور، جاي دارند. كرسي ها و پايگاه هائي كه مورد رشك انبياء و شهدا و جانبازان راه خدا بوده، اين موجودات مقدس به حال آن ها غبطه مي خورند.

3- دلسوزي نسبت به شاگردان:

بايد معلم درباره شاگردان، خواهان اموري باشد كه  نسبت به آن امور احساس علاقه و دلبستگي مي­نمايد. هرگونه شر و بدي را كه براي خويش نمي­پسندد، براي شاگردان نيز نپسندد؛ زيرا اين گونه برابر انديشي نسبت به شاگردان، حاكي از كمال ايمان معلم و حسن رفتار و برادري است و نمايانگر روح  همبستگي و دلسوزي معلم نسبت به شاگردان مي باشد.

4- استفاده از روش هاي مختلف تنبيه شاگردان :

براي پيشگيري از سوء رفتار شاگردان و جلوگيري از ارتكاب خلاف آنان، لازم است معلم با اشاره و كنايه، راهگشاي تربيت اخلاقي شاگردان بوده و از تخلف آن ها جلوگيري كند. در صورتي كه ضرورت ايجاب نكند و نيازي در كار نباشد، بايد از آشكارگوئي و تصريح به تخلف شاگرد، خودداري نمايد. همواره از عامل لطف و محبت و مهر و مودت - براي ارشاد شاگردان - استفاده كند. آن ها را به خاطر تخلف و سوء رفتار، توبيخ نكرده و تا مي تواند از اين روش استفاده ننمايد؛ چون اولا تصريح و آشكارگوئي، پرده هيبت و ابهت استاد را از هم دريده ؛موجب شدت و فزوني جرات و جسارت شاگردان در ارتكاب خلاف و سوءرفتار و تخلف هاي اخلاقي مي­گردد.

 ثانيا باعث مي­شود كه آنان - بيش از پيش - با حرص و ولع زيادتري در تخلف هاي اخلاقي اصرار ورزند.

5- فروتني و نرمش معلم نسبت به شاگردان:

نبايد معلم نسبت به شاگردان خويش، رفتاري تكبرآميز را در پيش گيرد و نسبت به آن ها بزرگي ورزد؛ بلكه بايد فروتني و نرمش را - در برخورد با شاگردانش ‍- به كار برد. ميان معلم و شاگردان، حقوق متقابل ديگري از قبيل :

حق مصاحبت و همنشيني،

 احترام در رفت و آمد و ملاقات و برخوردها،

شرافت محبت و دوستي راستين و عاري از هر نوع شائبه  وجود دارد .

 اين حقوق و معيارها مي تواند رابطه معلم شاگردانش را به طرز جالب و دلنشيني سازمان بخشيده و آن ها را با هم پيوند دهد.

6-تفقد از احوال شاگردان:

وظيفه مذكور از حس شفقت و دلسوزي معلم، ريشه مي گيرد .  اگر يكي از شاگردان و يا حاضران حلقه درس استاد، در جلسه درس حضور نيافت، و غيبت او غيرعادي به نظر رسيد و طولاني گشت، بايد از او و احوالش و علت غيبتش پرس و جو كند. اگر از پرس و جوي خود، نتيجه اي كافي نگرفت و نتوانست راجع به او خبري به دست آورد، بايد كسي را براي اطلاع از احوال او به خانه و محل سكونت وي بفرستد، يا شخصا به منزل او برود - كه اين كار داراي فضيلت بيش تري است. رسول گرامي اسلام با اصحاب و ياران خود همين گونه عمل مي كرد، يعني اگر ملاحظه مي فرمود كه يكي از ملازمان او در ميان جمع حاضران، حضور به هم نرسانده است، شخصا به منظور احوال پرسي به خانه او مي رفت و از او تفقد به عمل مي­آورد.

7-اطلاع از نام و مشخصات شاگرد :

بايد معلم، راجع به نام و نسب و فاميلي و شهر و احوال و مشخصات دانشجويان و يا حاضران جلسه درس،

اطلاعاتي را كسب كرده و ترتيباتي در اين زمينه فراهم آورد و بدان توجه نمايد.

8-القاي مطالب علمي بايد در خور استعداد شاگردان باشد. بايد معلم در بذل و توزيع محصولات و فراورده هاي علمي و معارف خود، با سخاوت باشد. در طرز القاي درس بر دانش پژوهان، ناهموار نباشد؛ بلكه بايد كيفيت تدريس او هموار و دلنشين بوده، با آميزه لطف، و توام با رفق و مدارا و نصيحت و اندرز باشد. به قصد ارشاد شاگردان به امور مهم، به آنان سود رسانده و بهره مندشان سازد. معلم بايد شاگردان خود را به صيانت و نگاهباني اندوخته­هاي نفيس و گرانبهاي علمي - كه در اختيار آن ها قرار داده است - تشويق كند.

 

 شاگرد هم  وظايفي در قبال استاد خود دارد كه به صورت فهرست وار به آن ها اشاره مي كنيم:

1-بزرگداشت مقام استاد.

2-ضرورت كاوش و جستجو از استاد لايق و شايسته.

3-استاد را بايد به عنوان پزشك معالج جان و روان بداند.

4-تواضع و فروتني نسبت به استاد.

5-بايد از استاد با احترام ياد كرد.

6-سپاسگزاري از ارشاد و هشدارهاي استاد.

7-آمادگي ذهني و روحي براي درس.

8-بايد در انتظار استاد و شرفيابي از محضر او به سر برد.

9-آراستن و پيراستن برون ، و آمادگي درون به هنگام ورود بر استاد.

10-شاگرد بايد مراقب حركات و رفتار و حالات خود در محضر استاد  باشد.

11-تنظيم صدا و مواظبت از رفتار و گفتار در پيشگاه استاد.

12-رعايت ادب و نزاكت در خطاب به استاد.

13-پيشدستي نكردن شاگرد به پاسخ پرسش ها در محضر استاد.

14-لزوم تمركز حواس و شنيدن دقيق به سخنان استاد.

15-عدم تكرار سؤ ال هاي فرساينده و تلف كننده فرصت.

 

 ر. ك: آداب تعليم وتربيت اسلامي، محمد جواد حجتي (ترجمه منية المريد).

وجود این روایات در منابع حدیثی در عین حال که سی روزه بودن ماه رمضان را اثبات نمی‌کند، می‌تواند بیانگر یک نکته علمی درباره محاسبه ماه‌های قمری به روش زیج باشد.

پرسش:

در برخی از روایت آمده است که «ماه مبارک رمضان همیشه سی روز است» و ظاهراً بعضی از علمای شیعه مانند «شیخ صدوق» نیز ماه رمضان را همیشه سی روز می‌داند، حال سؤالم این است که این روایات معتبر هستند و دیدگاه شیخ صدوق درست است؟

پاسخ:

مقدمه:

 در دین مقدس اسلام معیار به جا آوردن عبادت‌هایی که وابسته به زمان‌های خاصی بوده، ماه‌های قمری قرار داده شده است. از این ‌رو تشخیص زمان شروع و پایان ماه‌های قمری، نقش مهمی در اعمال عبادی به ویژه حج و روزه دارد. خداوند در قرآن کریم ماه‌ها را به عنوان نشانه‌ای برای زمان به جا آوردن اعمال حج دانسته (1) و روزه گرفتن را با دیدن هلال ماه رمضان، بر مسلمانان واجب نموده است. (2) بر اساس دیدگاه مشهور عالمان و فقیهان شیعه که برگرفته از روایات است، تعداد روزها در ماه قمری از جمله ماه مبارک رمضان ثابت نیست و ملاک در آغاز و پایان ماه، دیدن هلال است. (3) در مقابل این نظریه مشهور ـ یکسان نبودن روزها در ماه ـ روایاتی دال بر ثابت بودن تعداد روزهای ماه رمضان وجود دارد که در این روایت، تعداد روزه‌های ماه رمضان همیشه 30 روز شمرده شده است در نوشته پیش رو اعتبار این روایات مورد بررسی قرار می‌گیرد.

الف) ثابت بودن یا متغیر بودن ماه‌ها

مجموع روزهای سال قمری 354 روز است که از این تعداد، 6 ماه از سال، بیست و نه روز و 6 ماه، سی روز است. میان فقها دو ملاک برای تشخیص ماه‌های قمری وجود دارد: ملاک نخست بر اساس عدد است؛ یعنی ماه‌ها همیشه به صورت یک در میان سی روز و بیست و نه روز قرار می‌گیرد؛ به این ترتیب که محرّم اولین ماه سال قمری بوده و دارای سی روز و سپس صفر بیست و نه روز و ماه رمضان نیز چون در ردیف محرم و ماه‌های فرد قرار دارد، همیشه سی روز است. شیخ صدوق که از طرفداران این مبنا بوده روایاتی را برای تأیید این نظر نقل کرده است که در ادامه متن عربی و ترجمه آن ارائه می‌گردد.

1. سی روز بودن ماه رمضان

از جمله احادیثی که دلالت بر 30 روز بودن ماه رمضان دارند حدیثی است که شخصی به نام شعیب به نقل از پدرش بیان می‌کند که می‌گوید به امام صادق علیه‌السلام عرض کردم:

إِنَّ النَّاسَ یَرْوُونَ أَنَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله مَا صَامَ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ تِسْعَهً وَ عِشْرِینَ یَوْماً أَکْثَرُ مِمَّا صَامَ ثَلَاثِینَ قَالَ کَذَبُوا مَا صَامَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِلَّا تَامّا... شَهْرُ رَمَضَانَ ثَلَاثُونَ یَوْماً لِقَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لِتُکْمِلُوا الْعِدَّهَ وَ الْکَامِلُ تَامٌّ وَ شَوَّالٌ تِسْعَهٌ وَ عِشْرُونَ یَوْماً وَ ذُو الْقَعْدَهِ ثَلَاثُونَ یَوْماً لِقَوْلِ اللَّهِ ـ عَزَّ وَ جَلَّ ـ وَ واعَدْنا مُوسى‏ ثَلاثِینَ لَیْلَهً فَالشَّهْرُ هَکَذَا ثُمَّ هَکَذَا أَیْ شَهْرٌ تَامٌّ وَ شَهْرٌ نَاقِصٌ وَ شَهْرُ رَمَضَانَ لَا یَنْقُصُ أَبَداً وَ شَعْبَانُ لَا یَتِمُّ أَبَداً. (4)

مردم روایت می‌کنند: پیامبر صلی‌الله علیه و آله روزه رمضان بیست و نه روز را بیشتر از رمضان سى روز گرفته است. امام فرمود: دروغ می‌گویند. پیامبر صلی‌الله علیه و آله جز به صورت تمام روزه نگرفت ... ماه رمضان سى روز است؛ زیرا خداوند بلند مرتبه فرموده: عدد را کامل کنید و کامل همان تمام است و شوال بیست و نه روز است ... پس ماه بعد همین‌ طور سپس ماه بعد همین ‌طور یعنی یک ماه کامل و یک ماه ناقص و ماه رمضان هیچ گاه کمبود ندارد و شعبان هیچ گاه کامل نیست.

همچنین در روایت دیگر از یاسر خادم نقل شده که به امام رضا علیه‌السلام عرض کردم هَلْ یَکُونُ شَهْرُ رَمَضَانَ تِسْعَهً وَ عِشْرِینَ یَوْماً فَقَالَ إِنَّ شَهْرَ رَمَضَانَ لَا یَنْقُصُ مِنْ ثَلَاثِینَ یَوْماً أَبَداً؛ (5) آیا ماه رمضان ـ می‌تواند ـ بیست و نه روز باشد؟ حضرت فرمود: ماه رمضان هیچ گاه از سى روز کاستى نمی‌پذیرد.

2. دین هلال شوال، ملاک پایان ماه رمضان

ملاک دوم بر مبنای استهلال و دیدن ماه است که طبق این ملاک، تنها قاعده برای زمان آغاز ماه، دیدن هلال است؛ در نتیجه ممکن است در یک سال، ماه رمضان 29 روز باشد و در سال دیگر 30 روز باشد.

صاحبان این ملاک نیز به روایاتی که تعداد آن‌ فراتر از دسته نخست بوده، تمسک نموده‌اند. به عنوان مثال یونس بن یعقوب می‌گوید به امام صادق علیه‌السلام عرض کردم:

إِنِّی صُمْتُ شَهْرَ رَمَضَانَ عَلَى رُؤْیَهٍ تِسْعَهً وَ عِشْرِینَ یَوْماً وَ مَا قَضَیْتُ قَالَ فَقَالَ وَ أَنَا قَدْ صُمْتُهُ وَ مَا قَضَیْت‏...؛ (6)

من طبق دیدن ماه، ماه رمضان را بیست و نه روز روزه گرفتم و قضاى آن را به جا نیاوردم.

امام فرمود: من نیز بیست و نه روز روزه گرفتم و قضاى آن را به جا نیاوردم.

در روایت دیگر، امام صادق به صراحت این مسئله بیان کرده است «صِیَامُ شَهْرِ رَمَضَانَ بِالرُّؤْیَهِ وَ لَیْسَ بِالظَّنِّ وَ قَدْ یَکُونُ شَهْرُ رَمَضَانَ تِسْعَهً وَ عِشْرِینَ یَومَاً وَ یَکُونُ ثَلَاثِینَ یَومَاً وَ یُصِیبُهُ مَا یُصِیبُ الشُّهُورَ مِنَ النُّقْصَانِ وَ التَّمَامِ». (7)

حضرت فرمود: روزه ماه رمضان با دیدن ماه است و با گمان نیست و ماه رمضان گاهی سى روز و گاهی بیست و نه روز است و همانند دیگر ماه‌ها کمبود و تمام می‌پذیرد.

ب) رفع تعارض کامل بودن و نقصان پذیر بودن رمضان

میان دو دسته روایات فوق، تعارض وجود دارد که برخی از علما راه حل‌هایی برای رفع آن‌ ارائه نموده‌اند. شیخ مفید و شیخ طوسی حکم به ضعیف بودن سند و شاذ بودن روایاتی نموده‌اند که ماه رمضان را همیشه سی روز می‌داند. (8) سید مرتضی نیز روایات کامل نبودن همیشگی ماه رمضان را متواتر دانسته و آن‌ را موافق با قرآن و سیره و مطابق با اجماع فقها دانسته و نظریه عددی بودن ماه رمضان را منسوب به بعضی از محدثان می‌داند که مخالفت آن‌ها ضرری به اجماع نمی‌زند. (9) دانشمند معاصر آیت‌الله حسن‌زاده آملی، روایات عددی بودن ماه رمضان را حاوی یک نکته علمی نجومی دانسته که اشاره به زیج‌ها (جدول‌ها) دارد؛ یعنی ماه‌های فرد سی روز و ماه‌های زوج بیست و نه روز باشد. این روش محاسبه، برای آسان سازی شمارش ماه‌ها بوده و در شرع اعتباری ندارد. چنانچه شهید اول در کتاب لمعه با عبارت «لا اعتبار بالجدول» (10) اشاره به این مطلب دارد. (11)

 اما ورود این شیوه محاسبه ماه‌ها به روایات، از این باب است که راویان احادیث، این مطالب را از صاحبان زیج‌ها و رصدگران شنیده بودند و آن‌ را برای ائمه علیهم‌السلام نقل می‌نمودند و ائمه نیز از این جهت که ماه رمضان طبق این روش همیشه کامل بوده، آن‌ را مورد تحسین قرار می‌دادند و سپس این نقل‌ها تبدیل به روایت تبدیل شد. (12) این وجه جمع برای آن‌ بخش از روایت که ماه‌ها را یک در میان سی روز و بیست و نه روز قرار داده، پسندیده به نظر می‌رسد اما برای بخش دیگر آن‌ که می‌فرماید پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله و سلم همیشه به صورت کامل روزه می‌گرفت، قابل قبول نیست؛ زیرا در این صورت، روش زیج‌ها مورد تأیید شرع قرار می‌گیرد و عملاً روزه ماه رمضان سی روزه خواهد بود. البته فقیه معاصر آیت‌الله خویی این بخش را نیز بدین صورت پاسخ داده که ممکن است تمام سال‌هایی که پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله و سلم در آن‌ روزه می‌گرفته، به طور اتفاقی کامل بوده است؛ اما اینکه ماه رمضان برای همیشه و در طول تاریخ، کامل باشد، مخالف با وجدان و ضرورت است. (13) یکی از نویسندگان دیگر، این روایات را از جعلیات ابن ابی العوجاء می‌داند (14) که چنین نظری صحیح به نظر نمی‌رسد زیرا جعل نیاز به دلیل دارد و روایت جعلی جدا از روایت ضعیف هست.

نتیجه:

در مقابل روایاتی که توصیه به استهلال و امر به تلاش در دیدن هلال برای آغاز ماه قمری نموده است، روایاتی وجود دارد که تعداد روزه‌های ماه‌های قمری را ثابت می‌داند و بر اساس آن روایات، ماه رمضان همیشه 30 روز دانسته شده است. این روایات با توجه به کم بودن تعداد آن‌ و اشکالاتی که توسط برخی از محدثان و فقها به آن‌ گرفته شده، تاب مقامت در برابر روایات فراوانی را ندارد که ـ به حد تواتر رسیده و ـ بیست و نه روزه بودن ماه رمضان را ممکن می‌داند. وجود این روایات در منابع حدیثی در عین حال که سی روزه بودن ماه رمضان را اثبات نمی‌کند، می‌تواند بیانگر یک نکته علمی درباره محاسبه ماه‌های قمری به روش زیج (جدول) باشد.

کلید واژه:

کامل بودن ماه رمضان، نظریه عددی بودن ماه، رؤیت هلال، ملاک پایان ماه قمری.

پی‌نوشت‌ها:

1. سوره بقره، آیه 189.

2. سوره بقره، آیه 185.

3. حر عاملی، محمد بن حسن‌، وسایل الشیعه، مصحح / محقق: مؤسسه آل البیت علیهم‌السلام، قم، مؤسسه آل البیت علیهم‌السلام، اول، 1409 ه‍ ق‌، ج 10، ص 20.

4. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران: اسلامیه، چاپ چهارم، 1407 ق. ج 4 ص 78 و 79؛ ابن‌بابویه، محمد بن على، ‏من لا یحضره الفقیه‏، محقق / مصحح: علی‌اکبر غفاری، قم، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم‏، دوم، 1413 ق، ج‏2، ص 170 و 171.

5. همان، ص 171.

6. طوسی، محمد بن الحسن، تهذیب الأحکام، تحقیق حسن، موسوی خرسان، دار الکتب الإسلامیه‏، تهران‏، 1407 ق، ج 4، ص 160.

7. همان، ص 156.

8. همان، ص 176- 169 الرد على اصحاب العدد - جوابات اهل الموصل، ص 25-22.

9. علم الهدی (مرتضى)، على بن حسین، رسایل الشریف المرتضى‌، محقق/ مصحح: سید مهدى رجائى‌، قم، دار القرآن الکریم‌، اول، 1405 ه‍ ق‌، ج 2، ص 19 و 18.

10. عاملى، شهید اول، محمد بن مکى‌، اللمعه الدمشقیه فی فقه الإمامیه، محقق/ مصحح: محمدتقی مروارید- علی‌اصغر مروارید، ‌بیروت، دار التراث- الدار الإسلامیه‌، اول، 1410 ه‍ ق، ص 5.

11. حسن‌زاده‌ آملى، حسن، دروس فی معرفه الوقت و القبله، قم، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم‌، چهارم، 1416 ه‍ ق، ص 524.

12. همان، ص 528.

13. خویى، سید ابوالقاسم موسوى‌، المستند فی شرح العروه الوثقى‌، بی‌جا، بی‌تا، بی‌نا، ج 2، ص 108‌.

14. ناشناس، نظریه عدد، مجله فقه، زمستان 1373، شماره 2، ص 225.

کمک امام علی علیه‌السلام به افراد فقیر به‌واسطه کثرت گزارش‌هایی که در کتاب‌های معتبر شیعه و سنی نقل‌شده است قابل تشکیک نیست.

پرسش:

چطور امام علی هر شب شیر در خانه فقرا می‌برد؟ ظروف یک‌بار مصرف که نبوده تو چی می‌برده هر شب؟ باعقل جور در نمیاد. تازه تو ظرف‌های فلزی هم اگر به فرض بگیریم می‌برده شبی ده تا خونه ام که به صورت ناشناس شیر برده باشه سالی بیش از ۳۰۰۰ تا ظرف باید می‌خرید؟! بعدم طبق روایت‌های شیعیان که میگه ناشناس می‌برده شبانه پس یعنی نمی‌رفته ظرفشم پس بگیره! یعنی کارخونه مسگری هم داشت از پس این‌ همه ظرف بر نمی‌آمد.

پاسخ:

مقدمه:

امام علی علیه‌السلام و دیگر ائمه طاهرین علیه‌السلام اهتمام و جدیت فراوانی برای کمک به نیازمندان و رفع نیازهای اولیه زندگی آن‌ها، داشتند. این کمک‌ها گاهی به‌صورت علنی و آشکار و گاهی هم مخفیانه و به‌صورت ناشناس صورت می‌گرفت. بااین‌وجود برخی افراد مغرض سعی دارند بابیان برخی مطالب بی‌اساس نسبت به این موضوع تشکیک کنند بدون توجه به اینکه این مسئله با توجه به کثرت گزارش‌هایی که پیرامون این موضوع در منابع شیعه و سنی نقل‌شده است قابل تشکیک نیست. در ادامه به‌صورت خاص سیره امام علی علیه‌السلام در کمک به فقرا و نیازمندان بیان خواهد شد.

متن:

امام علی علیه‌السلام بعد از حدود 25 سال از رحلت پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله در دوره‌ای به حکومت رسید که به‌واسطه سیاست‌های مالی غلط خلفای گذشته و به‌صورت خاص عثمان فاصله طبقاتی عجیبی در بین مردم شکل‌گرفته بود. (1) لذا امیرالمؤمنین علیه‌السلام در طول حکومت خویش سعی کردند تا این تبعیض را از بین ببرند (2) و در کنار آن فقر مطلق را ریشه‌کن کنند. (3) آن حضرت در کنار پیگیری این امر مهم، اقدامات فردی خویش در کمک به فقیران و ایتام را که از دوران حیات نبوی (4) و تحت تأثیر تربیت آن حضرت انجام می‌دادند پیگیری می‌کردند که گزارشات فراوانی پیرامون این‌گونه اقدامات حضرت در منابع تاریخی و حدیثی اهل سنت و شیعه نقل‌شده است. در ادامه برخی از این گزارش‌ها نقل خواهد شد:

1. روزی علی بن ابی‌طالب علیه‌السلام متوجه شد زنی در کوچه مشک آبی را به‌زحمت به دوش می‌کشد. مشک را از زن گرفت و برایش به خانه برد. در طول راه از حالش جویا شد. زن گفت: «علی شوهرم را به جبهه فرستاد و او را کشت. اکنون چند بچه یتیم دارم و چون تنگدستم، به‌ناچار برای مردم کار می‌کنم».

وقتی به در خانه‌ی زن رسیدند، امام مشک را به او تحویل داد و به خانه رفت. فردای آن روز حضرت با کیسه‌ای مملو از نان و غذا بر دوش گرفت و به سمت خانه آن زن حرکت کرد. بعضی از یارانش خواستند به او کمک کنند ولی او فرمود: «روز قیامت چه کسی حاضر است بار مرا بکشد؟» وقتی به خانه‌ی زن رسید، در زد و فرمود: «من همان بنده خدا هستم که دیروز در بردن مشک کمکت کردم. برای بچه‌هایت غذا آورده‌ام.» زن در را باز کرد و گفت: «خدا از تو راضی شود و خودش میان من و علی بن ابیطالب قضاوت کند.» حضرت وارد شد و فرمود: «من دوست دارم ثوابی به دست بیاورم. تو یا نان بپز یا بچه‌ها را آرام کن.» زن جواب داد: «من با پختن نان آشناترم. تو بچه‌ها را سرگرم کن تا من نان بپزم.» امام گوشت پخت و زن هم نان پخت. امام در دهان بچه‌ها گوشت و خرما گذاشت و فرمود: «پس سعی کن علی بن ابیطالب را حلال کنی.» سپس کنار آتش تنور آمد و صورتش را نزدیک برد و فرمود: «یا علی، حرارت آتش را بچش! این کیفر آن‌کسی است که حق بیوه‌زنان و یتیمان را ضایع کند.» در این هنگام زن دیگری که امام را می‌شناخت وارد شد و با دیدن این صحنه به زن صاحب‌خانه گفت: «وای بر تو! این امیرالمؤمنین علی است.» زن با دستپاچگی نزد امام آمد و گفت: «یا امیرالمؤمنین، از کاری که کردم، بسیار خجالت می‌کشم.» امام فرمود: «نه خیر. من باید به دلیلی کوتاهی‌ای که در حقت داشتم، از تو خجالت بکشم». (5)

2. محمد بن الصمه از طریق پدرش از عموی خود نقل کرده است: شبی در مدینه، مردی را دیدم که مشکی بر دوش و کاسه غذایی در دست گرفته بود و می‌گفت: ای خدای من که صاحب‌اختیار و آفریدگار و پناه دهنده مؤمنانی، قربانی امشب مرا بپذیر، به چیزی جز آنچه در این کاسه دارم و آنچه بر دوش کشیده‌ام به شبانگاه درنیامده‌ام و تو خود میدانی که من علیرغم شدت گرسنگی و تشنگی، به خاطر تقرّب به تو و هدیه به پیشگاهت آن را از خود دریغ داشتم. ای پروردگار من! پس‌روی مرا برنگردان و دعایم را بپذیر! به او نزدیک شدم تا آنکه او را شناختم، ناگهان متوجه شدم که او علی بن ابی‌طالب بود؛ سپس به سراغ مردی رفته و اطعامش نمود. (6)

3. قنبر غلام امام علی علیه‌السلام نیز نقل کرده است: علی علیه‌السلام در شبی از شب‌ها عبورش به خانه زنی بینوا افتاد که کودکان خردسالش از گرسنگی گریان بودند و خواب به چشمانشان نمی‌آمد. این منظره تأثرانگیز، قلب مهربان و آکنده از محبت آن جناب را عمیقاً لرزاند؛ چراکه آن زن برای خاموش نمودن کودکانش و مشغول نمودن آن‌ها و به خواب کردنشان، دیگی که جز آب، چیزی در آن نبود، بر اجاق نهاده بود و آن‌ها را بدین‌وسیله تسلّی می‌داد که پس از لحظاتی چند، غذایشان آماده خواهد شد.

امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام بااطلاع از وضع رقت‌بار آن گرسنگانِ بی‌پناه، به همراه قنبر خدمت‌گزار خاص خود، مقداری خرما، روغن و نان در همیانی گذاشته و به دوش کشید و به سمت منزل آن زن به راه افتاد. قنبر عرض کرد: آقایم! این کار را به من واگذارید! فرمود: نه من اولی ترم به حمل غذای بینوایانِ تهیدست. همین‌که به در خانه آن‌ها رسید، از آن زن اجازه خواست. زن اجازه ورود داد و در را گشود. حضرت علی علیه‌السلام شخصاً متصدی سازمان‌دهی غذا گردید و مقداری برنج، روغن و آب را در دیگ ریخت و زمانی نه‌چندان طولانی در انتظار آماده شدنِ غذا گذرانید. پس از حاضر شدن غذا، کودکان را برای صرف غذا فراخواند. کودکان با خوشحالی به خوردن غذا مشغول گردیدند. پس از صرف غذا، برای سرگرمی و شادمانیِ بیشتر آنان، درحالی‌که کودکان را دور خویش جمع کرده بود، در صحن منزل صدای گوسفند از خود درمی‌آورد و دور می‌زد و آن‌ها را می‌خنداند.

قنبر که این منظره را به چشم خود دید، عرض کرد: مولای من، در این شب حالت غیر منتظرهای از شما دیدم که از علت آن آگاه نشدم و آن این بود که چرا مانند گوسفند بع بع می‌کردید، درحالی‌که برایم روشن بود که چرا شخصاً غذا را به شانه می‌کشیدی؛ زیرا آن برای تقرّب به خدا و تحصیل ثواب است.

امام علی علیه‌السلام فرمود: زمانی که به خانه این زن وارد شدم، کودکانش از گرسنگی گریان بودند. خواستم در حال خارج شدن، علاوه بر تناول طعام، آن‌ها را خرسند و شادمان نمایم و راهی برای این عمل خداپسندانه، جز با این وسیله ندیدم؛ ازاین‌رو با این حالت آنان را خوشحال کردم. (7)

گزارش‌های فراوان دیگری نیز در مورد چگونگی کمک امام علی علیه‌السلام به ایتام و فقرا نقل‌شده است که بیان تمام آن‌ها در این نوشته امکان‌پذیر نیست؛ (8) اما برخی مغرضین در صفحه‌های مجازی سعی کرده‌اند با بیان برخی شبهات در این موضوع تشکیک کنند؛ مانند شبهه‌ای که با این جمله شروع می‌شود: «چطور امام علی هر شب شیر در خانه فقرا می‌برد»؟ نویسنده این شبهه بدون ذکر اینکه در کدام کتاب موثق شیعی یا سنی این گزارش نقل‌شده است کلامش را ادامه داده است «ظروف یک‌بارمصرف که نبوده تو چی می‌برده هر شب؟...» در مورد این شبهه اولاً باید گفت چنین گزارشی در هیچ‌کدام از منابع شیعی و سنی نقل نشده است؛ ثانیاً فرضاً که چنین گزارشی هم نقل‌شده باشد چه کسی گفته که بردن شیر به درب خانه فقیران نیازمند به ظرف یک‌بارمصرف و بقیه ملزوماتی است که نویسنده این شبهه ذکر کرده است. اگر نویسنده این شبهه با تاریخ زندگانی مردم در عصر امام علی علیه‌السلام آشنا بود می‌دانست که بردن شیر با مشک به درب خانه مردم بدون هیچ مشکلی امکان‌پذیر بود علاوه بر اینکه در آن دوره در خانه افراد فقیر نیز ظروفی از سنگ و چوب وجود داشت که حضرت می‌توانست هنگام مراجعه به درب منزل این افراد شیر را در ظروف آن‌ها بریزند، اما در مورد فقیرانی که خانه و ظرف نداشتند امام علی علیه‌السلام با بردن یک ظرف کوچک سنگی یا چوبی می‌توانست شیر بنوشاند و بعدازآن با شستن ظرف به فقیر دیگری شیر بدهد. لذا در انتها این مطلب را متذکر شد که ای‌کاش نویسنده این شبهه به‌جای این قلم‌فرسایی کمی به عقل و منطق مراجعه می‌کرد تا بطلان چنین شبهه‌ای برایش کاملاً روشن می‌شد.

نتیجه:

کمک امام علی علیه‌السلام به افراد فقیر به‌واسطه کثرت گزارش‌هایی که در کتاب‌های معتبر شیعه و سنی نقل‌شده است قابل تشکیک نیست. در مورد شبهه‌ای که در این سؤال ذکرشده است باید گفت اولاً چنین مطلبی در هیچ منبع معتبر شیعی یا سنی نقل نشده است؛ ثانیاً برفرض درست بودن این گزارش مطالبی که در ادامه نوشته است به‌هیچ‌عنوان درست نیست چراکه بردن شیر با یک عدد مشک امکان‌پذیر است؛ در خانه افراد فقیر ظروف چوبی و سنگی موجود بود و در صورت عدم وجود ظرف نیز حضرت با بردن یک ظرف کوچک سنگی یا چوبی می‌توانست به تمام افراد شیر بدهد چراکه بعد از نوشیدن شیر توسط هر فقیری حضرت می‌توانستند ظرف را با مقدار کمی آب شستشو دهند و بعد به فقیر دیگر شیر بنوشانند.

کلیدواژه:

سیره امام علی علیه‌السلام؛ کمک به فقیران و ایتام؛ نوشاندن شیر

معرفی منبع جهت مطالعه بیشتر:

کتاب: سیره اقتصادی امام علی (علیه‌السلام)، نوشته سید رضا حسینی قابل‌مطالعه در لینک ذیل: https://library.tebyan.net/fa/Viewer/Text/75631/0

پی‌نوشت‌ها:

1. در همین زمینه مراجعه به لینک ذیل در مورد سیاست‌های مالی عثمان مناسب است: https://www.adyannet.com/fa/book/5571

2. در همین زمینه مراجعه به مقاله ذیل مناسب است: «تدابیر، ارتقاء و توسعه اقتصادی در سیره امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام»، نوشته رمضان محمدی و یاسر آقا محمدی، پژوهشنامه علوی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، دو فصل‌نامه علمی پژوهشی، سال نهم، شماره اول، بهار و تابستان 1397. قابل دانلود از لینک ذیل https://elmnet.ir/article/2200272-13932

3. امام علی علیه‌السلام در توصیف اقدامات خویش در رفع فقر مطلق این‌ گونه بیان داشتند: «ما أَصْبَحَ بِالْکُوفَهِ أَحَدٌ الاَّ ناعِماً، اِنَّ أَدْناهُمْ مَنْزِلَهً لَیَأْکُلُ مِنَ البُرِّ وَ یَجْلِسُ فِى الظِّلِّ وَ یَشْرَبُ مِنْ ماءِ الفُراتِ؛ همه مردم کوفه از رفاه برخوردار هستند. پایین‏ترین آن‌ها (فقیرترین) نان گندم مى‏خورند و سرپناه مناسب دارند و از آب سالم (فرات) مى‏نوشند». ابن شهرآشوب مازندرانى، محمد بن على، مناقب آل أبی طالب علیهم‌السلام (لابن شهرآشوب) - قم، چاپ: اول، 1379 ق ج 2، ص 99.

4. نمونه‌های متعددی از کمک امام علی علیه‌السلام به فقیران و مستمندان در دوره حیات پیامبر اکرم صلی‌الله و علیه و آله در منابع نقل شده است که برخی از آن‌ها سبب نزول آیاتی در شأن وی گردید مانند آیه 55 سوره مائده که بعد از حاتم بخشی امام علی علیه‌السلام در رکوع نازل گردید و آیه 8 سوره انسان که بعد از بخشش غذای خود و خانواده شان به فقیر و یتیم و اسیر نازل گردید.

5. مجلسى، محمدباقر بن محمدتقی، بحارالانوار (ط - بیروت) - بیروت، چاپ: دوم، 1403 ق، ج 41، ص 52.

6. ابن شهرآشوب، همان، ج٢، ص ٧٦.

7. علامه حلى، حسن بن یوسف بن مطهر، کشف الیقین فی فضائل امیرالمؤمنین علیه‌السلام - تهران، چاپ: اول، 1411 ق، ص ١١٥.

8. در همین زمینه مطالعه مقاله خدمت‌ رسانی در سیره و گفتار امیرالمؤمنین علیه­السلام در لینک ذیل مناسب است:

https://khl.ink/f/17414

صفحه‌ها