پرسش:
نسبت دادن عناوين مختلف در محافل سياسي بسيار رايج است. بعضي از عناوين قباحت زيادي دارند مثل ضد ولايت فقيه، منافق، نفوذي، خائن، دروغگو، مستبد، منحرف، رياکار و ... و بعضي از عناويني انتقادي هستند مثل پير و خسته، مسامحه گر، ساده لوح، ضعيف، ذوق زده، تندرو و ... . اينگونه نسبت ها به افراد گاهي صحيح و گاهي نادرست است. احکام مرتبط با اين نسبت ها چه چيز هايي است که بايد مورد توجه قرار گيرد؟ مثلا آيا بعضي از عناوين مي تواند استهزا محسوب بشود و بعضي از آنها به عنوان نهي از منکر بيان شود؟
پاسخ:
در اسلام موضوعاتی چون نصیحت (امربهمعروف و نهی از منکر) ائمه مسلمین (1)، جرحوتعدیل (تکذیب و تأیید) راویان و گواهان، نُصح مستشیر و ... وجود دارند که باکمی دقت در آنها درخواهیم یافت که امکان بروز و ظهور چنین موضوعاتی، جز با نقدها و تحلیلهایی که شاید برخی از آنها در نگاه اول، مشابه غیبت ارزیابی شوند، امکانپذیر نخواهد بود.
با توجه به این مقدمه پاسخ سؤال این چنین است:
واژه نقد در لغت به معنای، تفکیک سره از ناسره، جدا کردن ناخالصیها از خالصیها، عیبها را نمایاندن و پنهانها را رو کردن آمده است.(2) و همچنین به معنای، شیء را در محک قرار دادن و سالم را از ناسالم تشخیص دادن است و منتقد در عرصه انتقاد در پی نشان دادن و رفع بدیها، ناخالصیها و پلیدیهاست تا اگر کسی خواست، راهش را بیابد و اگر نخواست عذری نداشته باشد. (3) هدف اصلی یک منتقد از نقد همان هدفی است که یک پزشک در معاینه بیمار دنبال میکند چنانچه، پزشک اگر جویای عیب و علت «بیمار» خویش است، عیبجوییاش باید از روی علاقهمندی و نیکاندیشی و بهقصد خیر و خدمت باشد، لذا نقد و انتقاد هم میتواند باهدف روشن نمودن حقایق و خوبیها سازنده و ارزشمند باشد و هم میتواند باهدف بزرگنمایی عیبها و پوشاندن خوبیها و هتک حرمت، غیبت، توهین و افترا مبتنی بر شایعات، مخرب و ضد ارزشی باشد.(4)
مرز غیبت و انتقاد (نهی از منکر)
برای روشن شدن مرز بین غیبت و انتقاد ،لازم است در ابتدا تعریفی از غیبت ارائه گردد. در کتاب های فقهی و اخلاقی، تعاریف های متعدد و متنوعی از غیبت شده است و شاید دقیق ترین و کامل ترین تعریفی که دراین باره بیان شده، در کتاب چهل حدیث مرحوم امام خمینی و به تبع در کتاب الرسائل شهید ثانی است. که فرمودند: «غيبت عبارت است از ياد کردن انسان غايب به چيزي که خوشايند او نيست و ازنظر عرف کاستي و نقص براي او محسوب میشود بهقصد کوچک شمردن و مذمت کردن آن شخص»(5)
بر اساس این تعریف چند مؤلفه در تعريف غيبت دخيل است: 1- در غياب شخص جملهای ذکر شود. 2-اینکه جملهای باشد که شخص از شنيدن آن ناراحت شود. 3-آن سخن به لحاظ عرفي نقصان براي شخص محسوب میشود (و پنهان باشد).4- اینکه هدف شخص غيبت کننده از اين کلام کوچک شمردن و مذمت کردن آن شخص باشد (و واقعاً هم این اتاق بیفتد) و الا اگر چنين هدفي در کار نباشد، بلکه مصلحتي مهمتری در کار باشد در اين صورت غيبت حرام محسوب نمیشود. با تعریف و بیان ضوابط غیبت هر کس با توجه به انگیزه و نیت خود میتواند مرز غیبت و انتقاد را روشن سازد؛ زیرا غیبت تا حد زیادی به نیت فرد غیبت کننده دارد، بر این اساس هر فرد میتواند تشخیص دهد که این کلام او غیبت بود یا نه؟
پس غیبت مربوط به موضوعات شخصی و شخصیت افراد است آنهم مربوط به مطالبی است که موجب ناراحتی غیبت شونده باشد، اما اگر عیبها و انتقادات در ارتباط با حوزه کاری و مسئولیت اجتماعی و عملکرد افراد بیان شود و هدفی جز اصلاح کارکرد اجتماع در میان نباشد، نهتنها جنبه غیبت نخواهد داشت بلکه نقد و تحلیل منصفانه و به دور از هرگونه حب و بغض رفتار و گفتار مسئولین، یک امر لازم برای رشد و تعالی جامعه و کشور است و برکات زیادی برای فرد و جامعه دارد و موجب اصلاح عیب آنها و برطرف شدن نواقص کارها و برنامههایشان میشود.
بر این اساس، چنین نقدها و تحلیلهایی، اگر تنها جهت شناخت وضعیت حاکم بر جامعه و تلاش برای بهبود آن باشد، ایرادی نخواهد داشت، اما اگر افرادی بخواهند در ضمن تحلیل و نقد، عقدهها و کینه های شخصی و گروهی خود را برآورده ساخته و علاوه بر سخنان لازم در یک نقد سالم، گفتاری را در ارتباط با طرف مقابل بر زبانآورند که بودونبود آن در تحلیل انجامشده مساوی است، در برابر پروردگار مسئول خواهند بود و از آن جایی که هر فرد به درون خودآگاهی کامل دارد، شناسایی مرز بین تحلیل، غیبت و تهمت و... در این موارد که تا حد زیادی وابسته به انگیزه افراد است، چندان دشوار نخواهد بود.(6)
آداب و اصول اخلاقی انتقاد:
۱- انگیزه الهی؛ اخلاص و انگیزه الهی داشتن اولین گام ناقد می باشد. چون کسی که رضای الهی را در نظر داشته باشد، هیچ گاه در صدد تخریب و عیب جویی افراد بر نمی آید بلکه تمام تلاش خود را انجام می دهد تا خرابی ها را سامان ببخشد. همچنین با رعایت اخلاص آبرو و اسرار افراد حفظ شده و زشتی ها بزرگ نمایی نمی شود. و شنونده نیز از آن بوی غرض و تخریب را استشمام نمی کند.
2- شروع انتقاد از خود: متأسفانه بیشتر افراد، نسبت به نقص و عیب دیگران بسیار ریزبین و دقیق هستند. این در حالی است که شاید، همان عیب و نقص در خود فرد بیشتر از دیگران نمود دارد. لذا ناقد باید در گام اول عیب های خود را جستجو کند و تلاش کند که این عیب ها را از خود دور نماید.
امیرالمؤمنین (ع) میفرمایند: « طُوبَى لِمَنْ شَغَلَهُ عَيْبُهُ عَنْ عُيُوبِ النَّاسِ؛ خوشا به حال كسى كه پرداختن به عيب خود او را از عيب ديگر مردم باز مى دارد»(7) بنابراین کسی که با هدف اصلاح و رفع نقایص، دیگران را نقد می کند، در ابتدا لازم است، از خود شروع کند و پیش از هر کس دیگری به اصلاح و نقد خود بپردازد.
3- شناختن و انتقاد کردن: یکی از شرایط عمدهی ناقد، شناخت است. از لغزشهای معمولی و همیشگی ما آدمیان این است که بسیاری از مسائل را بدون برهان و بیآنکه درک کنیم، مورد انتقاد و اعتراض قرار دهیم. رد و انتقاد از هر چیز، مسبوق به درک آن است. این که کسی یک بار دریچهی ذهنش را به روی مسائل باز کند و عقیدهای را بپذیرد، سپس دریچهی ذهن را به روی همه چیز ببندد، باعث میشود هر چه را با پذیرفتههای قبلی وی ناسازگار باشد، رد کند، و به جدل و منازعه برخیزد و در صدد مغلوب ساختن طرف مقابل برآید.(8) این حاکی از همان روحیهی جدلی انسان است که قرآن میفرماید: «کانَ الْإِنْسانُ أَکْثَرَ شَیْءٍ جَدَلاً؛ (9)و چه بسا اغلب جدالها هم به ناحق باشد.» همچنین امام علی(علیه السلام) فرمودند: « «مَنْ قَصَّر عن معرفة شیءٍ عابَهُ؛(10) کسی که چیزی را نشناسد از او عیب می گیرد».
4- انتقاد باید با هدف اصلاح و هدایت باشد نه از سر کینه، عقده، تخریب و... در این باره امام علی (علیه السلام) می فرمایند ذَوُو العُيوبِ يُحِبُّونَ إشاعَةَ مَعايبِ الناسِ؛ لِيَتَّسِعَ لَهُمُ العُذرُ في مَعايبِهِم؛(11) كسانى كه خود عيب دارند، علاقه مند به شايع كردن عيبهاى مردم هستند ، تا جاىِ عذر و بهانه براى عيبهاى خودشان باز شود.»
5- انتقادگر، فرصتی برای جبران به انتقاد شونده بدهد. و اگر انتقاد شونده از عمل خویش پشیمان شد، و جبران کرد. در اینجا باید از انتقاد پرهیز شود. چنانکه امام خمینی(ره) یکی از شرایط امر به معروف ونهی از منکر را پشیمان نبودن شخص گنهکار می داند. لذا می فرماید:« اگر ناهی از منکر متوجه شد که شخصی که مرتکب خلاف شده اصراری بر آن ندارد و پشیمان از کردهی خویش است، امر به معروف و نهی از منکر واجب نیست.» (12)
6- انتقاد بدون توهین و برچسب زدن (مثل منحرف، دروغگو، خائن و...) انجام شود.
7- انتقاد همراه با ذکر کارها و اوصاف مثبت انتقاد شونده باشد.
8- روش انتقادگر عیبپوشی و رازداری باشد نه افشاگری (13).
نتیجه:
از آن جا که شخصیتهای اجتماعی و سیاسی مانند رهبران و مدیران در قبال مردم و جامعه باید پاسخگو باشند، انتقاد از آنان اشکالى ندارد؛ اما غیبت ذکر معایب شخصی انسانها است که ربطى به شخصیت حقوقى یا عملکرد کارى آنها ندارد بنابراین صحبت در رابطه با مسائل شخصى آنان جایز نیست و این عمل غیبت و از گناهان کبیره است؛ اما بررسى و سنجش کارکرد اجتماعى آنان و نقد دقیق آن، بدون تکیهبر ظنیّات و افراط وتفریط ها و با هدف اصلاح امور جامعه اشکالى ندارد زیرا اموری که مربوط به شخصیت حقوقی افراد است چون جنبه اجتماعی دارد و ازجمله امور پنهان محسوب نمیشود، اصطلاحاً به آن غیبت گفته نمیشود.
منابع جهت مطالعه:
1. جامع السعادات: ملا مهدی نراقی.
2. اخلاق و آیین نقد، سید حسن اسلامی.
3. سیری در نهجالبلاغه، مرتضی مطهری.
پینوشتها:
1. شیخ كلينى در كتاب الحجة از «كافى»، اين باب را گشوده است «باب ما امر النبى (ص) بالنصيحة لائمة المسلمين و اللزوم لجماعتهم و من هم»؛ محدث كاشانى در ابواب (وجوب الحجة و معرفته) از «وافى»، بابى را به اين عنوان اختصاص داده است: باب وجوب النصيحة لهم و اللزوم لجماعتهم: وهم چنين علامه مجلسى در كتاب الامامة از «بحارالانوار»، بابی به نام «باب ما امر به النبى (ص) من النصيحة لائمة المسلمين و اللزوم لجماعتهم». قرار داده است.
2. وقتی میگویند درهم را نقد زد یعنی آنها را از هم جدا کرد و نگاه کرد و بررسی نمود تا خوبها را از پستها بشناسد. معطوف، لویس، المنجد، مترجم: محمد بندر ریگی، چاپ ششم، تهران، انتشارات اسلامی، ۸۶، ج ۲، ص ۱۹۹۰.
3. صفایی حائری، علی؛ روش نقد، چاپ دوم، قم، لیلة القدر، بهار 1386، ص ۱۵ – ۱۶.
4. ر.ک: به سایت مرکز ملی پاسخگویی به سوالات، روش انتقاد در مناظرات، ملاک انتقاد صحیح.( www.pasokhgoo.ir)
5. امام خميني، سيد روحالله، چهل حديث، چاپ اول، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، 1371، ص 301؛ شهيد ثاني، الرسائل، بغداد، مركز الأبحاث و الدراسات الإسلاميّة، 1422 ق، ص 284.
6. ر.ک: به سایت مرکز ملی پاسخگویی به سوالات، پیشین.
7. سید رضی، نهجالبلاغه، مص: صبحی صالح، قم، هجرت، 1414 ق، خطبه ۱۷۶..
8. ر.ک: حق پناه ،رضا، انتقاد و انتقاد پذیری، اندیشه حوزه ،ش 49 و50، 1383.
9. سوره کهف، آیه 54.
10. مجلسی، بحارالانوار، بيروت، دار الاحيا التراث العربي، 1403 ق، ج 74، ص420.
11. تميمي آمدي، عبد الواحد بن محمد، غرر الحكم و درر الكلم، مصحح: سیدمهدی رجائی، چ دوم، قم، دارالکتب الاسلامی، 1410ق ، ج1، ص 371.
12. خمینی(قدسسره)، روح الله،توضیح المسائل، تهران، انتشارات اسلامی نشر روح، 1361، مسأله 2791.
13. اکبری، محمود؛ اخلاق، قم، دانش حوزه، ۸۵، سوم، ص ۱۰۰ – ۱۰۱.