سوالات ویژه

یکی از دستورات مهم دینی اسلام، آموزه تولی و تبری است که همچون یک دژ محکم، انسان را از بسیاری از خطرات اعتقادی و رفتاری مصون نگه می دارد.
فلسفه برائت از مشرکین

فلسفه برائت از مشرکین چیست؟

 

يکي از تعاليم و حقايقي که اسلام و قرآن ما را به آن فرا خوانده است آموزه تولّي و تبرّي است که انسان مسلمان و مؤمن بايد آن را پذيرفته و زندگي ديني و ايماني خود را بر آن اساس شکل دهد يعني انسان مؤمن نه‌تنها بايد خدا و پيامبر و اولياء الهي را دوست داشته باشد، بلکه بايد آن‌ها را وليّ خود قرار دهد و نه‌تنها بايد شيطان و اولياء شيطان و طاغوت را دشمن بدارد، بلکه بايد از آنان جدا شود و بين خود و آن‌ها فاصله ايجاد کند. 
توضيح بيشتر اينکه در اسلام و در شيعه صرف دوست داشتن، تصديق و تبعيّت و پذيرش ولايت خدا و پيامبر و ائمه (ع) کفايت نمي‌کند، بلکه از دشمنان خدا و مشرکان و طاغوت‌ها نيز بايد دوري کرد و اين دوري و عدم همراهي و نزديکي با آن‌ها را اعلام نمود که در اصطلاح ديني به آن تبري گفته مي‌شود. در منابع ديني اسلامي و شيعي اين واژه به معناي بيزاري جستن و فاصله گرفتن از طاغوت، باطل، بت‌ها، پيشوايان باطل و گمراه، شرک و بت‌پرستي، بيزاري از دشمنان اولياء الهي به کار مي‌رود. (1) 

ازاين‌رو دستور به تبري مي‌تواند فلسفه‌ها و دلايل مختلفي داشته باشد که جهت اختصار، تنها به دو مورداشاره خواهد شد: 

1. تکامل معنوي 
ازآنجايي‌که هر جنسي به جنس تمايل دارد و از غير جنس خود گريزان، انساني که تولّي اولياء الهي و تبرّي دشمنان آن‌ها را با عمق جان به دست آورد خود را به ويژگي‌هاي مثبت اولياء الهي مي‌آرايد و از زشتي دشمنان آن‌ها دوري مي‌کند و در قيامت نيز با اولياء الهي محشور مي‌شود ازاين‌رو پيامبر فرمود: «المرء مع من احبّ»(2) انسان با محبوب خويش همراه است و با او محشور مي‌شود و اين همراهي در عمل به همراهي با آن‌ها در رفتار منتهي خواهد شد. 

2. انسجام اجتماعي و مصونيت از آسيب دشمنان 
انساني که داراي تولّي و تبرّي است از سويي با انسان‌هايي که داراي اين ويژگي هستند متحد شده و در پرتو اتحاد، انسجام اجتماعي ايجادشده که نتيجه آن پيروزي است و از سويي با تبرّي با دشمنان حق نزديک نشده و آن هارا به اسرار خود راه نمي‌دهد و درنتيجه بيگانگي با دشمن را حفظ و به‌صورت بيگانه با او برخورد مي‌کند که پي آمد آن مصونيت از آفات و آسيب‌هاي دشمنان است ازاين‌رو قرآن کريم مي‌گويد: اولاً کفار را اولياء خود قرار ندهيد و ثانياً آن‌ها را از اسرار خودآگاه نکنيد و ثالثاً بدانيد کسي که با آن‌ها دوستي کند از آن‌ها خواهد بود: «يا ايّها الذين آمنوا لاتخذوا بطانة من دونکم لايألونکم خبالا و دوّاماعنتم قد بدت البغضاء من افواهم و ما تخفي صدورهم اکبر قد بيّنا لکم الآيات ان کنتم تعقلون؛ اي کساني که ايمان آورده‌ايد، محرم اسرار از غير خود انتخاب نکنيد، آن‌ها از هرگونه شرّ و فسادي درباره شما کوتاهي نمي‌کنند، آن‌ها دوست دارند شما در رنج و زحمت باشيد، نشانه‌هاي دشمني آنان از دهان و کلامشان آشکارشده و آن چه در دل‌هايشان پنهان مي‌دارند از آن مهم‌تر است. ما آيات و راه‌هاي پيشگيري از شرّ آن‌ها را براي شما بيان کرديم اگر انديشه کنيد.»(3) 
ازاين‌رو به دلايلي چون کمال معنوي يافتن مسلمانان و حفظ انسجام اجتماعي و تقويت جامعه اسلامي، به برائت از مشرکان دستور داده‌شده است. البته توجه داشته باشد که اين برائت ورزيدن، منافاتي با نوع‌دوستي و ديگر دوستي ندارد و مسلمانان دستور دارند در عين دوري و تبري عقيدتي با ديگر اديان، در رفتار با آن‌ها به عدالت و مهرباني برخورد کنند. (4) به‌عبارت‌ديگر يک مسلمان بجهت اعتقادي نبايد مشرکان و کافران را به خاطر کفر و شرکشان دوست داشته باشد و به همين جهت هم بايد از آن‌ها دوري کند تا احياناً موجب تأثير اعتقادي و يا تسلط آن‌ها بر مسلمانان نشود. درعين‌حال اسلام دستور داده است که با حفظ فاصله اعتقادي و مراوده‌اي، مسلمانان با غيرمسلمانان و بخصوص افراد غيرمسلماني که در پناه و کشور اسلامي قرار دارند، به نيکي رفتار کنند و به‌هيچ‌وجه آن‌ها را موردتعدي و تجاوز قرار ندهند (5) تا جايي که به مسلمانان دستور داده‌شده که به مقدسات آن‌ها نيز توهين نکنند و به آن‌ها ناسزا نگويند. (6) 
اين دستورات نشانگر اين امر است که با وجود دستور بر برائت و دوري اعتقادي از مشرکان و جلوگيري از هرگونه تسلطي از سوي آن‌ها بر مسلمانان، نوع‌ دوستي و ديگر دوستي در مورد غيرمسلمانان و بخصوص افرادي که تحت حمايت اسلام هستند، ازجمله دستورات مؤکد اسلام است که بر هر مسلماني تبعيت از آن لازم است. 

 

پي‌نوشت‌ها: 
1. به‌عنوان نمونه: ممتحنه (60)، آيه 4؛ توبه (9)، آيه 114؛ يونس (10)، آيه 41؛ هود (11)، آيه 54. 
2. شيخ طوسي، محمد بن حسن، الامالي، بيروت، دارالثقافه، 1414 ق، ج 1، ص 889. 
3. آل‌عمران (3)، آيه 118. 
4. شريف رضي، نهج‌البلاغه، قم، دارالهجره، بي‌تا، نامه 53. 
5. ممتحنه (60)، آيه 8 و 9. 
6. انعام (6)، آيه 108.
 

گروهی عنوان می کنند که مالک زمین حرم های مطهر کربلا و اطراف آن قبیله بنی اسد از قبایل عرب است و از آنان غصب شده است. این نوشتار به بررسی این ادعا می پردازد.
ادعای قبیله بنی اسد بر مالکیت حرم های مطهر کربلا

پرسش:
آیا مالکیت بنی اسد بر حرم امام حسین علیه‌السلام و زمین‌های اطراف آن، ازنظر تاریخی درست است؟ آیا واقعاً امام حسین علیه‌السلام زمین کربلا را از بنی اسد خریده و به آنان بخشیده است؟
 

پاسخ:

بنی اسد گروهی از قبایل عرب، از فرزندان اسد بن خُزَیمه بن مدرکه هستند. این قبیله در سال ۱۹ هجری از منطقه  حجاز به عراق رفتند و در کوفه و غاضریه از نواحی کربلا سکونت یافتند. بنی اسد در سال ۳۶ هجری، به هنگام جنگ جمل، با امیرالمؤمنین علیه‌السلام بیعت کردند و در کنار ایشان جنگیدند. در واقعه  عاشورا نیز  برخی افراد سرشناس از این قوم مانند حبیب بن مُظاهِر، مسلم بن عَوسَجه، قیس بن مُسهِر و ... امام حسین علیه‌السلام را یاری کردند. در مقابل، در سپاه عمر سعد نیز نام افرادی از این قبیله دیده می‌شود که حرمله (قاتل طفل شیرخوار امام حسین) از همه مشهورتر است. با این حال، شهرت این قبیله به دفن پیکر شهدای واقعه عاشورا برمی گردد و همین امر سبب محبوبیت آنان نزد شیعیان گردید.
در جریان نهضت عاشورا، امام حسین علیه‌السلام از روز دوم محرم سال ۶۱ ه.ق وارد سرزمین کربلا شدند و تا روز عاشورا  به مدت هشت روز در آن سرزمین اقامت داشتند. طبق روایتی،  امام حسین علیه‌السلام در این مدت، قسمتی از زمین کربلا را که قبرشان در آن واقع‌شده، از بنی اسد به شصت هزار درهم خریداری کردند و به خود آنان واگذار کردند.

سند این گزارش:
قدمی‌ترین منبعی که این جریان را نقل کرده و در حال حاضر در دسترس قرار دارد، کتاب «الکشکول» نوشته  محمد بن عزالدین حسین معروف به‌ شیخ بهایی (متوفای ۱۰۳۱ ق) فقیه، محدث، حکیم و ریاضیدان شیعه عصر صفوی است. (1) پس از وی، لغت‌شناس بزرگ شیعه، شیخ فخرالدین طُرَیحى (متوفای 1087 ق)‏‏ نیز این روایت را در کتاب «مجمع-البحرین»  ذیل مدخل «کربلا» بدون هیچ سندی نقل کرده است. (2) بنابراین، قدیمی‌ترین سند موجود برای این حدیث، به اواخر قرن دهم یا اوایل قرن یازدهم برمی‌گردد. (3) شیخ بهایی این مطلب را از جدش و او از نسخه‌ای از کتاب الزیارات نوشته  مرحوم احمد بن داوود قمی که به خط سید رضی الدین علی بن طاووس بوده، نقل کرده است. (4) بنابراین منبع اصلی این روایت، کتاب الزیارات است که در حال حاضر، نسخه  اصلی آن در دسترس ما قرار ندارد و شاید همانی باشد که با عناوینی چون «الزیارات و الفضائل» و یا «المزار ابن داوود» معرفی‌شده است. (5) به هر حال ما نمی‌دانیم احمد بن داود با چه سندی این مطلب را نقل کرده است.

محتوای روایت:
بر اساس نقل شیخ بهایی از کتاب الزیارات، وقتی امام حسین علیه‌السلام وارد کربلا شد، نواحی اطراف کربلا از نینوا  و غاضریه را به شصت هزار درهم خریداری کرد و آن‌ها را به همان ها صدقه داد؛ مشروط بر اینکه زائران را به قبرش هدایت کنند و تا سه روز از آنان پذیرایی کنند. (6) 
شیخ بهایی همچنین روایت دیگری را از امام صادق علیه‌السلام آورده: 
«حرمی که امام حسین علیه‌السلام خریداری کرده، چهار میل در چهار میل است؛ این مقدار بر فرزندان او و دوستانش حلال و بر مخالفینش حرام است و در این سرزمین برکت است». (7)
شایان ذکر است که هر میل حدود 1600 متر است و روایتی که محدوده  حائر حسینی، یا استفاده از تربت حسینی را در محدوده  4 میل ذکر کرده‌اند؛ می‌تواند مؤید گزارش مذکور باشد. در روایتی ابوحمزه ثمالى به امام صادق علیه‌السلام می گوید: «فدایت شوم! می‌بینم اصحابمان را که تربت حائر را براى استشفاء اخذ مى‏کنند. آیا اینکه می‌گویند در این تربت شفاء هست، درست است؟» امام صادق علیه‌السلام فرمودند: «استشفاء می‌جویند به تربتى که از قبر تا رأس چهار میلى قرارگرفته و از آن شفاء حاصل مى‏شود». (8)

بررسی روایت:
این بحث، جنبه‌های کلامی و اعتقادی هم دارد که در جای خود باید به آن‏ها پرداخت. در حد اشاره می‌توان گفت ‏که اگر امام حسین علیه‌السلام زمین کربلا را به‌عنوان مدفن خود خریده باشد، نشانه این است که آن حضرت یقین داشته در همین‌جا به شهادت می‌رسد و در همین‌جا نیز به خاک سپرده خواهد شد. به تعبیر دیگر، آن حضرت علم تفصیلی به شهادت خویش و زمان و مکان آن داشته است. این مطلب، با نظریه شهادت‌طلبی امام نیز کاملاً سازگار است؛ اما اگر علم امام علیه‌السلام را علم اجمالی بدانیم و یا بگوییم آن حضرت اساساً از سرنوشت خویش آگاه نبوده است، چنین فرضی که امام علیه‌السلام در آن شرایط زمینی خریداری کند، وجهی ندارد؛ زیرا امام علیه‌السلام می‌کوشید از مسیرهایی خود را به کوفه برساند و جبراً در چنین مکانی متوقف شد، نه با خواست و اراده خودش.

مالکیت بنی اسد:
در صورت پذیرش سند و محتوای روایت مذکور، باز نمی‌توان مالکیت بنی اسد بر حرم امام حسین علیه‌السلام را اثبات کرد؛ چراکه:

اولاً: تعبیر «صدقه» در این‌گونه موارد، به معنای هر مالی است که در راه خدا صرف دیگری شده و شامل مصادیقی چون زکات و نذورات و موقوفات هم می شود. (9) با این حال بر فرضی هم که این زمین هبه یا وقف خاص برای بنی اسد باشد، باز چون بنی اسد به‌شرط عمل نکردند، این سرزمین تبدیل  به وقف عام شده است. چنانکه شیخ بهایی به نقل از همان کتاب «الزیارت» به وفا نکردن بنی اسد نسبت به شرطی که امام حسین علیه‌السلام با آنان گذاشته بود، تصریح کرده است. (10) درنتیجه، به دلیل عدم وفای به‌شرط، هیچ حقی نسبت به امور حرم امام حسین علیه‌السلام ندارند.

ثانیاً: این روایت از جهت فقهی نیز قابل تأمّل است؛ زیرا خرید زمین کربلا توسط امام حسین علیه‌السلام، مترتّب بر این است که بنی اسد مالک آن بوده باشند؛ چراکه بر اساس فقه اسلامی، بیابان مالک مشخصی ندارد، مگر به حیازت (11) و حال آنکه هیچ قرینه و شاهدی دال بر حیازت بنی اسد وجود ندارد. به‌علاوه، گستردگی زمین مورد بحث (چهار میل در چهار میل) که بیش از چهار هزار هکتار (چهل کیلومترمربع) را شامل می‌شود، مؤیّد این است که خرید زمین به معنای متعارف آن مطرح نبوده و الا باید حدود زمین مشخص می‌شد. پس اگر اصل این گزارش را بپذیریم، بازهم خرید به معنای رایج نیست؛ بلکه احتمالاً به معنای جلب رضایت آنان برای زیارت مردم است. توضیح این‏که از قدیم چنین بوده و هنوز هم هست که عشایر و قبایل بیابان‌گرد، محدوده‌ای را قُرُق خود برای چرای دام می‌دانند و اجازه نمی‌دهند عشایر دیگر ازآنجا برای چراندن استفاده کنند. مالک به معنای متعارف نیستند؛ بلکه فلان محدوده را حق فلان ایل می‌دانند. در میان قبایل عرب نیز این سنّت وجود داشته و گاهی هم بر سر آن دعوا می‌کردند و چه‌بسا جنگی خونین به راه می‌افتاد؛ مانند نبرد خونین بسوس میان بنی بکر و بنی تَغلِب که چهل سال طول کشید. نزاع ازآنجا شروع شد که شتر زنی از بنی بکر به نام بسوس، وارد مرتع قرُق شده رئیس قبیله بنی تغلب شد. بنی تغلب آن شتر را کشتند و آتش جنگ شعله‌ور شد! (12) پس شاید امام حسین علیه‌السلام که می‌دانسته در آینده مردم به این سرزمین خواهند آمد و مردم غاضریه دیگر نمی‌توانند مانند گذشته در آنجا دامداری و تردد کنند، این حقّ را از آنان خریده تا رضایت آنان جلب شود.

ثالثاً برفرض که بنی اسد مالک این اراضی بوده‌اند و امام حسین علیه‌السلام آن را خریده و به بنی اسد در آن زمان بخشیده باشد و آن‏ها هم به‌شرط عمل کرده‌اند. از کجا معلوم که بعدها، همان گروه یا وارثان و نسل‌های بعدی‌شان این اراضی را نفروخته‌ باشند؟!  اگر نفروخته بودند، در دست مالکان جدید قرار نمی‌گرفت. پس طبق «قاعده ید»(13) مدعیان (شیوخ بنی اسد در روزگار کنونی) باید دلیل بیاورند که این اراضی غصباً در اختیار ذوالید یعنی مالکان جدید (تولیت عتبه حسینی و عتبه عباسی) و یا نسل‌های قبلی قرار گرفته و ظاهراً چنین چیزی قابل‌اثبات نیست.
 
نتیجه:
در مورد ماجرای خرید زمین کربلا توسط امام حسین علیه‌السلام و تملیک آن به بنی اسد، قدیمی‌ترین منبع در دسترس، به اواخر قرن دهم و اوایل قرن یازدهم برمی‌گردد. شیخ بهایی این خبر را به کتابی به نام «الزیارات» مستند کرده که در حال حاضر دسترس نیست و نمی‌دانیم با چه سندی آن را نقل کرده است؛ اما برفرض پذیرش سند روایت، گفته می شود که هرچند امام حسین علیه‌السلام زمین کربلا را از بنی اسد خرید، ولی آن را به‌صورت مشروط به آنان واگذار کرد و چون آنان به‌شرط عمل نکردند، حقّ خاصی نسبت به آن زمین ندارند. حتی اگر آنان به‌شرط هم عمل کرده باشند، چون قرن‌‏ها است این زمین‌‏ها ساکنان و متصرّفان دیگری دارد، مالکیت بنی اسد بر این زمین‌‏ها نیازمند دلیل است و بر طبق قاعده ید، مدّعیان باید دلیل بیاورند که در طی چهارده قرن گذشته، این زمین‌‏ها به‌صورت غصبی از مالکیت بنی اسد خارج‌شده است و نه از راه خریدوفروش و دیگر عقود شرعی.

 

 

پی‌نوشت‌ها:
1. شیخ بهایی، محمد بن عزالدین حسین،  الکشکول، بیروت، مؤسسه الأعلمی للمطبوعات، 1983 ق، ج 1، ص 280.
2. طریحی، فخر الدین بن محمد،
مجمع البحرین، چاپ سوم، انتشارات مرتضوى، تهران، 1375 ش‏، ج‏5، ص 461.
3. ر ک: آقابزرگ طهرانی، الذریعه الی تصانیف الشیعه، بیروت، بی‌تا، ج ۲۰، ص ۲۲.
4. شیخ بهایی، الکشکول، ج 1، ص 280: «مما نقله جدی رحمه‌الله من خط السید الجلیل الطاهر ذی المناقب و المفاخر السید رضی الدین علی بن طاوس قدس اللّه روحه من الجزء الثامن او الثانی فی کتاب الزیارات لمحمد بن أحمد بن داود القمی...».
5. ابن طاووس، علی، اقبال الاعمال، تهران، ۱۳۹۰ ق، ص 567-568، آقابزرگ طهرانى، محمد محسن بن على، الذریعه إلى تصانیف الشیعه، انتشارات اسماعیلیان، قم، بی‌تا، ج 10، ص 142.‏
6. «اشترى النواحی التی فیها قبره من أهل نینوا و الغاضریه بستین الف درهم»؛ شیخ بهایی، الکشکول، ج 1، ص 280 و طریحی، مجمع البحرین، ج‏5، ص 461.
7. «حرم الحسین علیه‌السلام الذی اشتراه أربعه أمیال فی أربعه أمیال فهو حلال لولده و موالیه حرام على غیرهم ممن خالفهم»، شیخ بهایی، الکشکول، ج 1، ص 280.
8. ابن قولویه، جعفر بن محمد، کامل الزیارات، محقق و مصحح امینی، عبدالحسین، نجف، دارالمرتضویه، چاپ اول، ۱۳۵۶ ش، ص 280- 281.
9. «و الصدقه ما أعطى الغیر به تبرعا بقصد القربه غیر هدیه، فتدخل فیها الزکاه و المنذورات و الکفاره و أمثالها»، مجمع البحرین، ذیل ماده «صدق»، طریحی، مجمع البحرین، ج‏5، ص 200.
10. شیخ بهایی، الکشکول، ج 1، ص 280.
11. حیازت یعنی تصرّف و وضع ید در چیز مباحی به‌قصد تملّک آن. مثلاً گیاهان خودرو در بیابان، مالک مشخصی ندارند و استفاده از آن‏ها برای همه مباح است. حال اگر کسی مقداری از آن‏ها را بچیند، مالک آن مقدار می‌شود؛ چون به‌اصطلاح، آن مقدار را حیازت کرده است. در زمین‌‏های مباح هم کارهایی مانند شخم زدن، دیوارچینی و حفر چاه، از نشانه‌های حیازت شمرده می‌شود.
12. برای شرح ماجرا ر.ک: ابن اثیر، عزالدین علی بن محمد جزری، الکامل فی التاریخ، بیروت، دار صادر ـ دار بیروت، 1385 ھ.ق/1965 م، ج 1، ص 523 ـ 239.
13. قاعده ید عبارت است از اماره ملکیت یدی که در اختلاف‌‏‏ها، در تملیک و تملّک‌‏ها ایفای نقش می‌کند. مالی که در استیلای شخصی قرار دارد، تحت ید و مال او است و این تسلّط، اماره (نشانه) ی مالکیت او است که از آن به «ید» تعبیر می‌شود. ید مقتضی ملکیت است، مگر بیّنه و مانند آن با این قاعده تعارض کند؛ حسین زاده اصفهانی، احمدرضا، آشنایی با اصطلاحات فقها، قم، انتشارات دارالعلم، چاپ دوم، 1397 ھ.ش، ص 340 ـ 341، مدخل «405 _ ید قاعده».

نیسان نام ماهی رومی است که از اواخر فروردین شروع می شود و روایاتی نیز در خواص آب بارانی که در این ماه نازل می شود بیان شده است که به بررسی آن می پردازیم.
اعتبار روایی خواص آّب باران در ماه نیسان

چرا آب باران را آب نیسان می‌گویند؟ آیا روایات در این زمینه معتبر است؟ در مورد خواص و آداب تهیه آن نیز توضیحی بفرمایید؟ لطفاً به این چند سؤال هم پاسخ دهید: 1. آیا برای سوره‌های ذکر شده می‌توانیم از ضبط صوت استفاده کنیم؟ 2. آیا یک نفر می‌تواند آداب آن را رعایت کند و بعد دیگری آب را بیاشامد؟ 3. جوشاندن آن سبب از بین رفتن خواصش نمی‌شود؟ 4. می‌توانید بعد از رعایت آدابش، آن را در برای طول سال نگهداریم و استفاده کنیم؟

پاسخ:
استفاده از آب باران به عنوان یکی از گواراترین و پاکیزه‌ترین آب‌های موجود جهان در روایات مورد توجه بوده است، امیر مؤمنان علیه‌السلام می‌فرمایند: آب بارانی که از آسمان می‌آید را بنوشید زیرا سبب می‌شود که بدن پاک (و تندرست) گردد و بیماری‌ها و رنج‌ها از آن دور گردد. همان‌طور که خداوند متعال در قرآن می‌فرماید: «وَ یُنَزِّلُ عَلَیْکُمْ مِنَ اَلسَّماءِ ماءً لِیُطَهِّرَکُمْ بِهِ وَ یُذْهِبَ عَنْکُمْ رِجْزَ اَلشَّیْطانِ وَ لِیَرْبِطَ عَلى قُلُوبِکُمْ وَ یُثَبِّتَ بِهِ اَلْأَقْدامَ» یعنی آبی از آسمان برایتان فرستاد تا شما را با آن پاک کند و پلیدی شیطان را از شما دور سازد و دلهای تان را محکم و گام‌ها را با آن استوار دارد. (1)
نیسان، نام ماه رومی است و بارانی که در این ایام باریده می‌شود را آب نیسان می‌گویند؛ در برخی روایات خواص معنوی و درمانی قابل توجهی برای آن ذکر شده است که بسیار شگفت‌آور است، در ادامه به اعتبار و جایگاه آن در منابع دینی و روایات اشاره خواهد شد.

1. شناخت آب نیسان
نیسان نام یکی از ماه‌های سال در تقویم رومی بوده است. اسامی و چینش ماه‌های سال در بین رومیان به این ترتیب بوده است:
پائیز: ایلول، تشرین اوّل، تشرین آخر.
زمستان: کانون اوّل، کانون آخر، شباط.
بهار: آذار، نیسان، ایار.
تابستان: حزیران، تموز، آب. (2)
بر این اساس، نیسان، دومین ماه از بهار محسوب می‌شود که در تطبیق آن با تقویم شمسی تقریباً با 23 فروردین مصادف است. از آنجا که این ماه، سی روزه است، حدوداً تا اواخر اردیبهشت را در برمی‌گیرد. این ایام از سال معمولاً باران های بهاری می‌بارد که آب این باران ها به آب نیسان معروف است.

2. بررسی روایی
نخستین منبعی که به خواص آب نیسان پرداخته، کتاب «مهج الدعوات» اثر سید بن طاووس است؛ بعد از ایشان عالمان دیگر مانند علامه مجلسی در کتاب بحارالانوار و شیخ عباس قمی در مفاتیح‌الجنان به گزارش از این روایت در «مهج الدعوات» پرداخته‌اند. سید بن طاووس این حدیث را از کتابی به نام «زاد العابدین» نوشته فردی مشهور به «فضل» گزارش کرده که به این شرح است: روزى جمعى از اصحاب نشسته بودند. رسول خدا صلی‌الله علیه و آله وارد شد و به ایشان سلام کرد و اصحاب جواب سلام ایشان را گفتند. حضرت فرمودند: آیا مى‏خواهید دوایى را که جبرییل به من تعلیم داد که نیازمند دواى پزشکان نباشم به شما تعلیم دهم؟ امیرالمؤمنین علیه‌السلام‏ و سلمان و دیگران پرسیدند: آن دوا چیست؟
حضرت به امیرالمؤمنین علیه‌السلام خطاب فرمودند: در ماه نیسان رومى آب باران را مى‌‏گیرى و هرکدام از سوره‏هاى «فاتحه‌الکتاب»، «آیه‌الکرسی»، «توحید»، «فلق»، «ناس» و «کافرون» را هفتاد مرتبه‏ مى‏خوانى در روایت دیگر «سوره قدر» را نیز هفتاد مرتبه می‌خوانی و هفتاد مرتبه «الله‌اکبر» و هفتاد مرتبه «لا اله الا اللّه» گفته‏ و هفتاد مرتبه «صلوات» مى‏فرستى. آنگاه هفت روز در صبح و شب از آن آب می‌آشامی؛ قسم به خدایى که مرا به رسالت فرستاد، جبرییل گفت: خدا از کسى‏ که این آب را می‌آشامد، هر دردى که در بدنش باشد را برمى‏‌دارد و به او عافیت می‌بخشد و دردها را از تن‏ و استخوان‏هاى او بیرون می‌کند و اگر در لوح دردى براى او مقدر شده باشد محو مى‏کند. اگر فرزند نداشته باشد‌ و فرزند بخواهد، آب نیسان را به آن نیّت بیاشامد به او فرزند روزى شود و اگر زن عقیم باشد، با نیّت از این آب بیاشامد، از او فرزند متولد شود و اگر مرد و زن، پسر یا دختر بخواهند، از آن آب بیاشامند مقصود ایشان حاصل گردد. چنان‏ که حق‌تعالی مى‏فرماید: «یَهَبُ لِمَنْ یَشَاءُ إِنَاثا وَ یَهَبُ لِمَنْ یَشَاءُ الذُّکُورَ أَوْ یُزَوِّجُهُمْ ذُکْرَانا وَ إِنَاثا وَ یَجْعَلُ مَنْ یَشَاءُ عَقِیما» خدا هرکه را بخواهد دختران و هرکه را بخواهد پسرانى می‌بخشد، یا پسران و دختران به ایشان عطا مى‏کند و هرکه را بخواهد نازا قرار دهد.
سپس فرمودند: اگر کسى درد سر داشته باشد، از این آب بیاشامد به قدرت حق درد سر او آرام شود و اگر درد چشم داشته باشد و در چشم‌هاى خود قطره‏اى از این آب بریزد و چشم‌هاى خود را با آن بشوید و از آن بیاشامد، به اذن خدا شفا یابد و آشامیدن از این آب، بن دندان‌ها را محکم کند و دهان را خوشبو نماید ... و به درد پشت و درد شکم مبتلا نگردد و از زکام آزار نکشد و دچار درد دندان نشود و درد معده و انگل معده را از بین می‌برد و نیازمند به حجامت‏ نشود و از بیمارى بواسیر و خارش بدن و آبله و دیوانگى و پیسى و ... نجات یابد و کور و لال و کر و زمین‏گیر نشود و دردى که موجب افطار روزه و نقصان نمازش گردد عارض او نشود و از وسوسه‏هاى جنیان و شیاطین گزندى نبیند. آنگاه رسول خدا فرمودند: جبرییل گفت: هرکه از این آب بیاشامد و به همه دردهایى که در مردم است مبتلا باشد، موجب شفاى او از تمام آن‌ها گردد و نیز گفتند: به حق خدایى که تو را به راستى فرستاده، حکمت بر زبان او جارى کند، دلش را از فهم و بینایى پر کند و از کرامت‌هایش به او عطا فرماید، آنچه به احدى از عالمیان عطا نکرده و هزار آمرزش رحمت بر او فرستد و غشّ، خیانت، غیبت، حسد، ستم، کبر، بخل، حرص و غضب را از دل‏ او بیرون کند و از عداوت و دشمنى مردم و بدگویى ایشان نجات یابد و موجب شفاى همه بیماری‌هاى او شود. (3)
مرحوم شیخ عباس قمی پس از نقل این روایت از سید بن طاووس، چنین می‌نویسد: این روایت مشهور درباره آثار آب نیسان به عبد اللّه بن عمر منتهى می‌شود و به این خاطر سندش ضعیف است و فقیر به خط شیخ شهید دیدم که این روایت را از حضرت صادق علیه‌السلام با همین خواص و سوره روایت کرده ولى آیات و اذکار به این طریق نقل شده که بر آب نیسان مى‏خوانى: «فاتحه‌الکتاب» و «آیه‌الکرسی» و «قل یا ایها الکافرون» و «سبّح اسم ربّک الاعلى» و «قل اعوذ بربّ الفلق» و «قل اعوذ بربّ الناس» و «قل هو اللّه احد» هر یک را هفتاد مرتبه و مى‏گویى هفتاد مرتبه «لا اله الاّ اللّه» و هفتاد مرتبه «اللّه اکبر» و هفتاد مرتبه «اللّهم صلى على محمّد و ال محمّد» و هفتاد مرتبه «سبحان اللّه و الحمد للّه و لا اله الاّ اللّه و اللّه اکبر».
در واقع شیخ عباس نقلی که از نظر سندی برایش معتبر بوده را نیز گزارش می‌کند که شامل تفاوت‌هایی با دستورالعمل نخست است. با این توصیفات، آب نیسان، در میان عالمان، موافقان و مخالفانی دارد؛ برخی آن را مستند و مجرب دانسته و برخی آن را ضعیف و خرافه خوانده‌اند.

3. ویژگی‌های اجرای دستورالعمل
بر اساس آنچه در متن روایت وجود دارد، قرائت و خواندن این سوره‌ها و اذکار است و از صدای ضبط شده نمی‌توان توقع داشت که نتیجه مطلوب داشته باشد. همچنین درباره جوشانده این آب، نکته و توصیه خاصی وجود ندارد و اگر صرف جوشاندن باشد و اصل ماهیت آب نیسان را تغییر ندهند، قاعدتاً نباید مشکلی ایجاد کند.
علامه مجلسی درباره مشارکت افراد در خواندن سور و انجام این دستورالعمل چنین می‌فرماید: در عمل مربوط به آب نیسان بهتر آن است که اگر به صورت دسته جمعى می‌خوانند، هر یک از افراد، مجموع آن سوره‌ها و اذکار را هفتاد مرتبه بخوانند (یعنى می‌توانند آن را میان خود تقسیم نمایند و هرکدام سوره‌ای را هفتاد بار بخواند ولى بهتر است هر یک از آن‌ها، مجموع آن سوره‌ها و اذکار را هفتاد مرتبه بخواند). (4)
در نگه داری این آب برای طول سال نیز مشکلی وجود ندارد، اما بر اساس آنچه در روایت مربوط به خواص این آب، چنین آمده است: تَشْرَبُ مِنْ ذَلِکَ الْمَاءِ غُدْوَهً وَ عَشِیَّهً سَبْعَهَ أَیَّامٍ مُتَوَالِیَاتٍ (5) رسول صلی‌الله علیه و آله فرمودند که از آن آب در هر صبح و شام تا هفت روز پى در پى بنوش‏.
بنابراین دوره استفاده آن هفت روزه است که می‌تواند در هر وقت از سال آغاز شود و توصیه‌ای به مصرف آن در ایام خاصی وجود ندارد.

4. اعتبار حدیث
برای این روایت هیچ سندی نقل نشده است و علاوه بر اینکه حدیث بدون سند به پیامبر صلی‌الله علیه و آله و امام صادق علیه‌السلام نسبت داده شده، از جهت متن نیز اعتبار چندانی ندارد به دلیل این که امور شگفت‌آوری برای آب نیسان بیان شده و آن چنان عجیب است که همه را از مراجعه به پزشک بی‌نیاز می‌کند و بیشتر مشکلات مادی و معنوی را برطرف می‌نماید. اگر از میان انواع آب‌ها، آب نیسان چنان خاصیت عجیبی داشت چرا در بین روایات و صحابه معصومان علیهم‌السلام مشهور نشده است؟!

نتیجه:
بارانی که در ماه رومی نیسان (اواسط فروردین تا آخر اردیبهشت) می‌بارد را آب نیسان می‌گویند که بر اساس روایتی، خواص مادی و معنوی فراوانی برای آن شهرت یافته است. این حدیث نخستین بار در کتابی نه چندان کهن و آن هم از منبعی ناشناخته، با سندی مورد مناقشه نقل شده است. همچنین از نظر محتوایی، اینکه یک دستورالعمل، بتواند این مقدار اثر‌بخش باشد که سلامت، عافیت و عاقبت به خیری را قاطعانه تضمین کند با معارف و روح تشریع بقیه احکام و عبادات سازگاری چندانی ندارد. با این حال شاید بتوان این دستورالعمل را یکی از مجربات (امور تجربه شده غیر روایی) نامید و افرادی که با اعتقاد و حفظ شرایط، آب پاکیزه‌ای را که اذکار و آیات فراوان قرآن کریم بر آن خوانده شده را با هدف شفا گرفتن و مانند آن مصرف کنند، بی‌اثر نخواهد بود.
برای آگاهی بیشتر به مقاله «جستاری پیرامون روایات خواص آب نیسان» نوشته آقای سید محمدرضا حسینی نیا و شریف سالمی زاده مراجعه نمایید.

پی‌نوشت‌ها:
1. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران: اسلامیه، چاپ چهارم، 1407 ق، ج 6، ص 387.
2. ابن شعبه، حسن بن على تحف العقول، ترجمه جعفرى‏، تهران: دارالکتب الإسلامیه، چاپ اول، 1381 ش، ‏پاورقی صفحه 354.
3. ابن طاووس، على بن موسى‏، مهج الدعوات و منهج العبادات‏، تحقق و تصحیح کرمانى، ابوطالب و محرر، محمدحسن، قم: دار الذخائر‏، چاپ اول، 1411 ق‏، ‏ص 356.
4. مجلسى، محمدباقر، ‏زاد المعاد- مفتاح الجنان‏، تحقیق اعلمى، علاءالدین‏، بیروت: موسسه الأعلمی للمطبوعات‏، چاپ اول، 1423 ق‏، ص 330.
5. ابن طاووس، على بن موسى‏، مهج الدعوات و منهج العبادات‏، همان‏، ‏ص 356.
 

در خصوص حقانیت امامان علیهم السلام، ادلّه شیعیان بسیار زیاد است و در این موضوع، کتاب ها و مقالاتی تالیف شده که به چند نمونه اشاره می‌شود:

پرسش:

چرا میان فرقه های اسلامی، باید شیعه امام علی باشیم و در عقاید و فقه، دنباله‌روی اهل سنت نباشیم؟

پاسخ:

«شیعه امامیه»، یکی از دو آیین بزرگ در جهان اسلام است که بر پایه قبول بلافصل ولایت امام علی علیه السلام بعد از رسول مکرم اسلام صلی الله علیه و آله بنا شده و معتقد است که امامت نه به انتخاب مردم، بلکه از طرف خداوند تبارک و تعالی، باید تعیین شود. ایشان، امامان را همگی، معصوم و منزه از گناه دانسته و در نهایت به امامت آخرین امام، یعنی حضرت مهدی عجل الله تعالی فی فرجه باور دارند که امام حاضر است و بنا به مصالحی فعلا در پرده غیبت به سر می برند تا زمان مناسب برای ظهورشان فرا برسد. با این مقدمه به سراغ سوال یاد شده رفته و پاسخ آن را در قالب چند نکته تقدیم می کنیم.

 نکته اول:

 در ابتدا باید به این نکته توجه داشت که انتخاب یک آیین از میان فرقه 

های دیگر، نیازمند توجه به وجوه اختلاف و افتراق میان ایشان است. به 

عبارت دیگر، زمانی می توان مکتبی را برگزید که مقایسه ای صورت گرفته باشد و این مقایسه نیز متوقف بر دانش کافی بر ابعاد مختلف مکاتب و فرقه ها بوده و کاری زمانبر و گسترده می نماید. 

اما خوشبختانه در خصوص اختلاف میان شیعیان و جریان اهل سنت، مسیر، کمی هموارتر و راه، روشن تر است چرا که اختلاف شیعه و سنّی در حقیقت اختلاف بر مسئله امامت است و همه (یا اکثر قریب به اتفاقِ) اختلافات دیگر از همین جا ناشی می شود، در نتیجه اگر به مسئله امامت توجه شود، سایر امور روشن خواهد شد.

در واقع اگر شما به عنوان یک شیعه، حقانیت امامان علیهم السلام را به عنوان رهبران و راویان و مفسرانِ معصوم قرآن و سنت نبوی بپذیرید، سخن و فعل ایشان نیز برای شما حجّت بوده و تمام اوامر و نواهی ایشان، همان اوامر و نواهی رسول خدا خواهد بود؛ ولی اگر به عنوان یک سنّی، امامت را آنطور که شیعه می گوید نپذیرفتید، ناگزیر سخن و فعل صحابی پیامبر را (با تمام اختلافات شدیدی که با یکدیگر داشتند، تا جایی که کارشان بارها به جنگ و جدال کشیده) حجیّت داده و دستورات دین و سنّت رسول اکرم را از ایشان اخذ خواهید کرد.

 در نتیجه به نظر می رسد، رسیدن به نتیجه اطمینان بخش، سخت و دشوار نیست، چرا که برای رفع تحیّر نیازی به واکاوی در تمام فروعات مورد اختلاف شیعه و سنّی نبوده و همین که مسئله امامت برای انسان روشن شود، سایر امور نیز به تبع آن کاملا روشن خواهد شد. در اینصورت به راحتی و آزادانه می توانید تصمیم بگیرید که تابع مذهب شیعه باشید یا از اهل سنّت پیروی کنید.

 نکته دوم:

در خصوص حقانیت امامان علیهم السلام، ادلّه شیعیان بسیار زیاد است و در این موضوع، کتاب ها و مقالاتی تالیف شده که بررسی آنها در این مجال نمی گنجد و در این فرصت، تنها به ذکر برخی از ادله بسنده می شود. 

این ادله، به دو دسته قرآنی و روایی تقسیم شده است که در این فراز، به بررسی ادله قرآنی می پردازیم و در نکته بعدی، به بررسی ادله روایی.

الف) آیه ولایت:

«ولی شما تنها خدا و پیامبر اوست و کسانی که ایمان آورده‌اند، همان کسانی که نماز برپا می‌دارند و در حال رکوع زکات می‌دهند.»(۱)

 تمام مفسران شیعه و بسیاری از مفسران اهل سنّت،(۲) بر این باورند که این آیه در شأن امام علی علیه السلام نازل شده است. اگرچه واژه «ولی» معنای گوناگون دارد، اما یکی از معروف‌ترین معانی آن، «سرپرستی» است که از سیاق آیه و شواهدی دیگر، به روشنی به دست می‌آید که مراد از ولایت در این آیه، همین معنای «سرپرستی» است. بنابراین، آیه درصدد بیان این مهم است که تنها خدا و پیامبر و کسی که در حال رکوع صدقه می‌دهد (یعنی امام علی علیه السلام) بر مؤمنان ولایت دارند، بدین معنا که ایشان صاحب اختیار و سرپرست امور هستند.(۳)

 ب) آیه تبلیغ:

«ای پیامبر !آنچه از جانب پروردگارت به سوی تو نازل شده، ابلاغ کن . اگر نکنی، پیامش را نرسانده‌ای و خدا تو را از گزند مردم نگاه می‌دارد.آری، خدا گروه کافران را هدایت نمی‌کند».(۴)

با توجه به شواهد روایی و قرائن دیگر، معلوم می‌شود که آیه تبلیغ در صدد بیان آن است که حکمی بر پیامبر نازل شده بود که در صورت ابلاغ آن، رسول خدا در معرض اتهام قرار می‌گرفت که به دنبال منافع شخصی خود است و تبلیغ اسلام را بر پایه منافع خود انجام می‌دهد. پیامبر از ترس اتهام و افکندن آتش تردید در الهی بودن رسالتش، ابلاغ آن را به تأخیر می‌انداخت. با توجه به شأن نزول آیه، این حکم چیزی جز امامت و خلافت علی نبوده است. ترس پیامبر نیز از آن بود که با اعلام این امر، به رعایت روابط نسبی و فامیلی و ترجیح آن بر مصالح امت متهم شود.(۵)

 هم‌چنین بیش از ده‌ها آیه در قرآن وجود دارند که از فضایل امام علی علیه السلام و برتری او بر دیگر اصحاب پیامبر حکایت می‌کنند. این آیات در مجموع، برتری معنوی ایشان را بر دیگر مدعیان خلافت پیامبر ثابت می‌کند. با توجه به لزوم برتر بودن امام بر دیگران، آیات مزبور دلیل قاطع دیگری بر امامت و خلافت بلافصل ایشان به شمار می‌آیند.(۶)

 

نکته سوم:

اما دلایل روایی مسئله امامت نیز فراوان است. روایات به روشنی این حقیقت را آشکار می‌سازند که پیامبر در زمان حیات خود بارها و به تعابیر گوناگون بر جانشینی ایشان تأکید ورزید، به گونه‌ای که هیچ شک و تردیدی برای کسی که از سر انصاف جویای حقیقت باشد، باقی نمی ماند. معرفی امام علی از سوی پیامبر، رأی شخصی حضرت نبود، بلکه ابلاغ رسالتی است که خداوند بر عهده ایشان نهاد. در این جا به چند روایت می‌پردازیم:

 الف) در حدیث یوم الدار آمده که در روز آغاز دعوت، پیامبر از قومش پرسید: کدام یک از شما مرا در این امر یاری می‌دهد تا برادر و وصی و خلیفه من میان شما باشد؟ علی علیه السلام عرض کرد: من تو را یاری می‌کنم. پیامبر فرمود: این شخص برادر و وصی و خلیفه من میان شما است، پس سخنان او را گوش دارید و از او پیروی کنید.(۷)

 ب) در حدیث منزلت که شیعه و سنی نقل کرده، آمده است که رسول خدا خطاب به علی علیه السلام فرمود:

 «برای من به منزله هارون برای موسی هستی جز آن که پس از من پیامبری نیست».(۸)

 ج) در حدیث غدیر که در منابع شیعی و سنی آمده ،گزارش شده که پیامبر دست علی علیه السلام را گرفت و پس از آن همگان او را شناختند فرمود: «ای مردم !چه کسی بر مؤمنان از خود آنان اولی و سزاوارتر است؟» جواب دادند: خدا و پیامبرش بهتر می‌دانند. پیامبر فرمود: « خداوند مولای من و من مولای مؤمنان‌ام و بر آنان از خودشان اولی‌تر هستم». بعد سه بار فرمود: 

«من کنتُ مولاه فعلیٌّ مولاه؛ هر کس من مولای اویم، علی نیز مولای اوست.»

 در این هنگام مردم گروه گروه به علی علیه السلام تبریک گفتند، از جمله عمر خطاب به علی گفت: 

«گوارا باد بر تو ای پسر ابی طالب، مولای من و مولای هر مرد و زن مؤمنی گشتی».(۹)

با اندک تأملی در واقعه غدیر و سخنان پیامبرصلی الله علیه و آله، آشکار می‌شود که هرچند پیش از آن رسول خدا در مناسبت‌های گوناگون خلافت و امامت امام علی علیه السلام را برای مردم اعلام کرده بود، اما اعلام رسمی و عمومی این امر در روز غدیر انجام پذیرفت، به گونه‌ای که حجت بر همگان تمام شود و عذر و بهانه‌ای برای انکار این امر باقی نماند.(۱۰)

اینها بخشی از ادله روایی فراوانی است که به خلافت امام علی علیه السلام اشاره می کنند. بگذریم از روایاتی که به فضائل ایشان اشاره دارند و برتری ایشان بر سایر گزینه های خلافت را اثبات می کنند. جالب است که کسی مثل ابن ابی الحدید معتزلی (شارح نهج البلاغه) که سال ها به بررسی سیره و زندگی و اندیشه های امام علی علیه السلام پرداخته است، نیز، به برتر بودن امام علی علیه السلام بر سایر گزینه ها اعتراف می کند اما به سبب تعصبات مذهبی و طرفداری کورکورانه از صحابه، چشم بر توطئه گروهی از آنها می بندد و انتخاب مفضول (خلیفه اول) و مقدم کردنش بر افضل(امام علی علیه السلام) که کاری برخلاف عقل و حکمت است را به خدا نسبت داده و از این جهت شکرگزار خدا می شود! 

 نتیجه:

 از آنچه بیان شد، روشن می شود که انتخاب مکتب حق در میان تمام فرقه های انحرافی که در اسلام بوجود آمده است، کار دشواری نیست. چه اینکه عمده اختلافات و مناقشات در اینجا بر سر مسئله امامت بوده و اگر امامت، با توجه به شواهد فراوانی که دارد، پذیرفته شود، حقانیت مکتب اهل بیت علیهم السلام نیز آشکار می گردد.

 کلمات کلیدی: 

حقانیت شیعه، امامت، غدیر، فرق و مذاهب.

پی‌نوشت:

1. سوره مائده آیه 55.

2. برای نمونه ن.ک ابن إدریس الرازی عبد الرحمن بن محمد، تفسیر القرآن، تحقیق: أسعد محمد الطیب، صیدا، المکتبه العصریه، بی تا، ج 4، ص 1162، ح 6551؛ ابن تیمیه الحرانی أحمد عبد الحلیم، کتب ورسائل وفتاوى شیخ الإسلام ابن تیمیه، تحقیق: عبد الرحمن بن محمد بن قاسم العاصمی النجدی، بی جا، مکتبه ابن تیمیه، بی تا، چ 2، ج 13، ص 339؛ ابن خالد الطبری محمد بن جریر بن یزید، جامع البیان عن تأویل آیات القرآن، بیروت، دار¬الفکر، 1405، ج 6، ص 289.

3. ر.ک طباطبایی، محمد حسین، تفسیر المیزان‏، ترجمه محمد باقر موسوى همدانى، قم، دفتر انتشارات اسلامى جامعه‏ى مدرسین حوزه علمیه قم، چ 5، 1374 ش، ج 6، ص 4-11؛ مکارم شیرازى، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دار الکتب الإسلامیه، چ 1، 1374 ش، ج 4، ص 423 به بعد.

4. سوره مائده، آیه 67.

5. مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج 5، ص 3 به بعد؛ طباطبایی، تفسیر المیزان، ج 6، ص 60 به بعد.

6. ر.ک سعیدی مهر، محمد، آموزش کلام اسلامی، قم، نشر مؤسسه فرهنگی طه، 1378 ش، ج 2، ص 160.

7. امینی، عبدالحسین، الغدیر، دار الکتاب الاسلامی، 1366 ش، ج 2، ص 278 ـ 289.

8. «أنت منّی بمنزله هارون من موسی إلاّ أنّه لا نبیّ بعدی» (ابن حنبل، مسند الامام احمدبن محمدبن حنبل، بیروت، بی نا، ۱۴۱۴/۱۹۹۳، ج ۱، ص ۲۷۷، ج ۳، ص ۴۱۷؛ بخاری، محمدبن اسماعیل، صحیح البخاری، چاپ محمد ذهنی افندی، استانبول ۱۴۰۱/۱۹۸۱، ج ۵، ص ۱۲۹).

9. «بخٍ بخٍ لک یا ابن ابی طالب أصبحت مولای و مولی کلّ مؤمن و مؤمنه». (علامه امینی، الغدیر، ج 2، ص 34، ص 42).

10. سعیدی مهر، آموزش کلام اسلامی، ج 2، ص 167.

 

 

گزارش‌های فراوانی در مورد چگونگی کمک امام علی علیه‌السلام به ایتام و فقرا نقل شده است که به چند مورد اشاره می‌شود:

چطور امام علی هر شب شیر در خانه فقرا می برد؟ ظروف یکبار مصرف که نبوده تو چی می‌برده هر شب؟ با عقل جور در نمیاد. تازه تو ظرف های فلزی هم اگر به فرض بگیریم می‌برده شبی ده تا خونه ام که به صورت ناشناس شیر برده باشه سالی بیش از ۳۰۰۰ تا ظرف باید می‌خرید؟! بعدم طبق روایت های شیعیان که میگه ناشناس می‌برده شبانه پس یعنی نمی‌رفته ظرفشم پس بگیره!! یعنی کارخونه مسگری هم داشت از پس این همه ظرف بر نمیومد.

مقدمه:
امام علی علیه‌السلام و دیگر ائمه طاهرین علیه‌السلام اهتمام و جدیت فراوانی برای کمک به نیازمندان و رفع نیازهای اولیه زندگی آن‌ها، داشتند. این کمک‌ها گاهی به‌صورت علنی و آشکار و گاهی هم مخفیانه و به‌صورت ناشناس صورت می‌گرفت. با این وجود برخی افراد مغرض سعی دارند با بیان برخی مطالب بی‌اساس نسبت به این موضوع تشکیک کنند بدون توجه به اینکه این مسئله با توجه به کثرت گزارش‌هایی که پیرامون این موضوع در منابع شیعه و سنی نقل شده است قابل تشکیک نیست. در ادامه به صورت خاص سیره امام علی علیه‌السلام در کمک به فقرا و نیازمندان بیان خواهد شد.
متن:
امام علی علیه‌السلام بعد از حدود 25 سال از رحلت پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله در دوره‌ای به حکومت رسید که به واسطه سیاست‌های مالی غلط خلفای گذشته و به صورت خاص عثمان فاصله طبقاتی عجیبی در بین مردم شکل گرفته بود. (1) لذا امیرالمؤمنین علیه‌السلام در طول حکومت خویش سعی کردند تا این تبعیض را از بین ببرند (2) و در کنار آن فقر مطلق را ریشه‌کن کنند. (3) آن حضرت در کنار پیگیری این امر مهم، اقدامات فردی خویش در کمک به فقیران و ایتام را که از دوران حیات نبوی (4) و تحت تأثیر تربیت آن حضرت انجام می‌دادند پیگیری می‌کردند که گزارشات فراوانی پیرامون این ‌گونه اقدامات حضرت در منابع تاریخی و حدیثی اهل سنت و شیعه نقل شده است. در ادامه برخی از این گزارش‌ها نقل خواهد شد:
1. روزی علی بن ابی‌طالب علیه‌السلام متوجه شد زنی در کوچه مشک آبی را به زحمت به دوش می‌کشد. مشک را از زن گرفت و برایش به خانه برد. در طول راه از حالش جویا شد. زن گفت: «علی شوهرم را به جبهه فرستاد و او را کشت. اکنون چند بچه یتیم دارم و چون تنگدستم، به ناچار برای مردم کار می‌کنم».
وقتی به در خانه‌ی زن رسیدند، امام مشک را به او تحویل داد و به خانه رفت. فردای آن روز حضرت با کیسه‌ای مملو از نان و غذا بر دوش گرفت و به سمت خانه آن زن حرکت کرد. بعضی از یارانش خواستند به او کمک کنند ولی او فرمود: «روز قیامت چه کسی حاضر است بار مرا بکشد؟» وقتی به خانه‌ی زن رسید، در زد و فرمود: «من همان بنده خدا هستم که دیروز در بردن مشک کمکت کردم. برای بچه‌هایت غذا آورده‌ام.» زن در را باز کرد و گفت: «خدا از تو راضی شود و خودش میان من و علی بن ابیطالب قضاوت کند.» حضرت وارد شد و فرمود: «من دوست دارم ثوابی به دست بیاورم. تو یا نان بپز یا بچه‌ها را آرام کن.» زن جواب داد: «من با پختن نان آشناترم. تو بچه‌ها را سرگرم کن تا من نان بپزم.» امام گوشت پخت و زن هم نان پخت. امام در دهان بچه‌ها گوشت و خرما گذاشت و فرمود: «پس سعی کن علی بن ابیطالب را حلال کنی.» سپس کنار آتش تنور آمد و صورتش را نزدیک برد و فرمود: «یا علی، حرارت آتش را بچش! این کیفر آن کسی است که حق بیوه زنان و یتیمان را ضایع کند.» در این هنگام زن دیگری که امام را می‌شناخت وارد شد و با دیدن این صحنه به زن صاحب‌ خانه گفت: «وای بر تو! این امیرالمؤمنین علی است.» زن با دستپاچگی نزد امام آمد و گفت: «یا امیرالمؤمنین، از کاری که کردم، بسیار خجالت می‌کشم.» امام فرمود: «نه خیر. من باید به دلیلی کوتاهی‌ای که در حقت داشتم، از تو خجالت بکشم». (5)
2. محمد بن الصمه از طریق پدرش از عموی خود نقل کرده است: شبی در مدینه، مردی را دیدم که مشکی بر دوش و کاسه غذایی در دست گرفته بود و می‌گفت: ای خدای من که صاحب اختیار و آفریدگار و پناه دهنده مؤمنانی، قربانی امشب مرا بپذیر، به چیزی جز آنچه در این کاسه دارم و آنچه بر دوش کشیده‌ام به شبانگاه در نیامده‌ام و تو خود میدانی که من علیرغم شدت گرسنگی و تشنگی، به خاطر تقرّب به تو و هدیه به پیشگاهت آن را از خود دریغ داشتم. ای پروردگار من! پس روی مرا بر نگردان و دعایم را بپذیر! به او نزدیک شدم تا آنکه او را شناختم، ناگهان متوجه شدم که او علی بن ابی‌طالب بود؛ سپس به سراغ مردی رفته و اطعامش نمود. (6)
3. قنبر غلام امام علی علیه‌السلام نیز نقل کرده است: علی علیه‌السلام در شبی از شب‌ها عبورش به خانه زنی بینوا افتاد که کودکان خردسالش از گرسنگی گریان بودند و خواب به چشمانشان نمی‌آمد. این منظره تأثرانگیز، قلب مهربان و آکنده از محبت آن جناب را عمیقاً لرزاند؛ چرا که آن زن برای خاموش نمودن کودکانش و مشغول نمودن آن‌ها و به خواب کردنشان، دیگی که جز آب، چیزی در آن نبود، بر اجاق نهاده بود و آن‌ها را بدین وسیله تسلّی می‌داد که پس از لحظاتی چند، غذایشان آماده خواهد شد.
امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام با اطلاع از وضع رقت بارِ آن گرسنگانِ بی‌پناه، به همراه قنبر خدمت‌گزار خاص خود، مقداری خرما، روغن و نان در همیانی گذاشته و به دوش کشید و به سمت منزل آن زن به راه افتاد. قنبر عرض کرد: آقایم! این کار را به من واگذارید! فرمود: نه من اولی ترم به حمل غذای بینوایانِ تهیدست. همین که به در خانه آن‌ها رسید، از آن زن اجازه خواست. زن اجازه ورود داد و در را گشود. حضرت علی علیه‌السلام شخصاً متصدی سازمان‌دهی غذا گردید و مقداری برنج، روغن و آب را در دیگ ریخت و زمانی نه چندان طولانی در انتظار آماده شدنِ غذا گذرانید. پس از حاضر شدن غذا، کودکان را برای صرف غذا فراخواند. کودکان با خوشحالی به خوردن غذا مشغول گردیدند. پس از صرف غذا، برای سرگرمی و شادمانیِ بیشتر آنان، در حالی که کودکان را دور خویش جمع کرده بود، در صحن منزل صدای گوسفند از خود درمی آورد و دور می‌زد و آن‌ها را می‌خنداند.
قنبر که این منظره را به چشم خود دید، عرض کرد: مولای من، در این شب حالت غیر منتظرهای از شما دیدم که از علت آن آگاه نشدم و آن این بود که چرا مانند گوسفند بع بع می‌کردید، در حالی که برایم روشن بود که چرا شخصاً غذا را به شانه می‌کشیدی؛ زیرا آن برای تقرّب به خدا و تحصیل ثواب است.
امام علی علیه‌السلام فرمود: زمانی که به خانه این زن وارد شدم، کودکانش از گرسنگی گریان بودند. خواستم در حال خارج شدن، علاوه بر تناول طعام، آن‌ها را خرسند و شادمان نمایم و راهی برای این عمل خداپسندانه، جز با این وسیله ندیدم؛ از این‌رو با این حالت آنان را خوشحال کردم. (7)
گزارش‌های فراوان دیگری نیز در مورد چگونگی کمک امام علی علیه‌السلام به ایتام و فقرا نقل شده است که بیان تمام آن‌ها در این نوشته امکان پذیر نیست؛ (8) اما برخی مغرضین در صفحه‌های مجازی سعی کرده‌اند با بیان برخی شبهات در این موضوع تشکیک کنند؛ مانند شبهه‌ای که با این جمله شروع می‌شود: «چطور امام علی هر شب شیر در خانه فقرا می‌برد»؟ نویسنده این شبهه بدون ذکر اینکه در کدام کتاب موثق شیعی یا سنی این گزارش نقل شده است کلامش را ادامه داده است «ظروف یک ‌بار مصرف که نبوده تو چی می‌برده هر شب؟...» در مورد این شبهه اولاً باید گفت چنین گزارشی در هیچ کدام از منابع شیعی و سنی نقل نشده است؛ ثانیاً فرضاً که چنین گزارشی هم نقل شده باشد چه کسی گفته که بردن شیر به درب خانه فقیران نیازمند به ظرف یک ‌بار مصرف و بقیه ملزوماتی است که نویسنده این شبهه ذکر کرده است. اگر نویسنده این شبهه با تاریخ زندگانی مردم در عصر امام علی علیه‌السلام آشنا بود می‌دانست که بردن شیر با مشک به درب خانه مردم بدون هیچ مشکلی امکان پذیر بود علاوه بر اینکه در آن دوره در خانه افراد فقیر نیز ظروفی از سنگ و چوب وجود داشت که حضرت می‌توانست هنگام مراجعه به درب منزل این افراد شیر را در ظروف آن‌ها بریزند، اما در مورد فقیرانی که خانه و ظرف نداشتند امام علی علیه‌السلام با بردن یک ظرف کوچک سنگی یا چوبی می‌توانست شیر بنوشاند و بعد از آن با شستن ظرف به فقیر دیگری شیر بدهد. لذا در انتها این مطلب را متذکر شد که ای‌کاش نویسنده این شبهه به جای این قلم فرسایی کمی به عقل و منطق مراجعه می‌کرد تا بطلان چنین شبهه‌ای برایش کاملاً روشن می‌شد.
نتیجه:
کمک امام علی علیه‌السلام به افراد فقیر به واسطه کثرت گزارش‌هایی که در کتاب‌های معتبر شیعه و سنی نقل شده است قابل تشکیک نیست. در مورد شبهه‌ای که در این سؤال ذکر شده است باید گفت اولاً چنین مطلبی در هیچ منبع معتبر شیعی یا سنی نقل نشده است؛ ثانیاً برفرض درست بودن این گزارش مطالبی که در ادامه نوشته است به هیچ عنوان درست نیست چرا که بردن شیر با یک عدد مشک امکان پذیر است؛ در خانه افراد فقیر ظروف چوبی و سنگی موجود بود و در صورت عدم وجود ظرف نیز حضرت با بردن یک ظرف کوچک سنگی یا چوبی می‌توانست به تمام افراد شیر بدهد چرا که بعد از نوشیدن شیر توسط هر فقیری حضرت می‌توانستند ظرف را با مقدار کمی آب شستشو دهند و بعد به فقیر دیگر شیر بنوشانند.
کلید واژه:
سیره امام علی علیه‌السلام؛ کمک به فقیران و ایتام؛ نوشاندن شیر
معرفی منبع جهت مطالعه بیشتر:
کتاب: سیره اقتصادی امام علی (علیه‌السلام)، نوشته سید رضا حسینی قابل‌مطالعه در لینک ذیل: https://library.tebyan.net/fa/Viewer/Text/75631/0
پی‌نوشت‌ها:
1. در همین زمینه مراجعه به لینک ذیل در مورد سیاست‌های مالی عثمان مناسب است: https://www.adyannet.com/fa/book/5571
2. در همین زمینه مراجعه به مقاله ذیل مناسب است: «تدابیر، ارتقاء و توسعه اقتصادی در سیره امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام»، نوشته رمضان محمدی و یاسر آقا محمدی، پژوهشنامه علوی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، دو فصل‌نامه علمی پژوهشی، سال نهم، شماره اول، بهار و تابستان 1397. قابل دانلود از لینک ذیل https://elmnet.ir/article/2200272-13932
3. امام علی علیه‌السلام در توصیف اقدامات خویش در رفع فقر مطلق این‌ گونه بیان داشتند: «ما أَصْبَحَ بِالْکُوفَهِ أَحَدٌ الاَّ ناعِماً، اِنَّ أَدْناهُمْ مَنْزِلَهً لَیَأْکُلُ مِنَ البُرِّ وَ یَجْلِسُ فِى الظِّلِّ وَ یَشْرَبُ مِنْ ماءِ الفُراتِ؛ همه مردم کوفه از رفاه برخوردار هستند. پایین‏ترین آن‌ها (فقیرترین) نان گندم مى‏خورند و سرپناه مناسب دارند و از آب سالم (فرات) مى‏نوشند». ابن شهرآشوب مازندرانى، محمد بن على، مناقب آل أبی طالب علیهم‌السلام (لابن شهرآشوب) - قم، چاپ: اول، 1379 ق ج 2، ص 99.
4. نمونه‌های متعددی از کمک امام علی علیه‌السلام به فقیران و مستمندان در دوره حیات پیامبر اکرم صلی‌الله و علیه و آله در منابع نقل شده است که برخی از آن‌ها سبب نزول آیاتی در شأن وی گردید مانند آیه 55 سوره مائده که بعد از حاتم بخشی امام علی علیه‌السلام در رکوع نازل گردید و آیه 8 سوره انسان که بعد از بخشش غذای خود و خانواده شان به فقیر و یتیم و اسیر نازل گردید.
5. مجلسى، محمدباقر بن محمدتقی، بحارالانوار (ط - بیروت) - بیروت، چاپ: دوم، 1403 ق، ج 41، ص 52.
6. ابن شهرآشوب، همان، ج٢، ص ٧٦.
7. علامه حلى، حسن بن یوسف بن مطهر، کشف الیقین فی فضائل امیرالمؤمنین علیه‌السلام - تهران، چاپ: اول، 1411 ق، ص ١١٥.
8. در همین زمینه مطالعه مقاله خدمت‌ رسانی در سیره و گفتار امیرالمؤمنین علیه السلام در لینک ذیل مناسب است:
https://khl.ink/f/17414

امّ کلثوم به‌عنوان یکی از دختران امیرالمؤمنین (صلوات‌الله‌علیه) کراراً در وقایع مربوط به ضربت خوردن و شهادت و خاکسپاری آن حضرت آمده است.

پرسش:
آیا این قطعی است ‏که امیرالمؤمنین (صلوات‌الله‌علیه) در شب ضربت خوردنشان، مهمان ام‌کلثوم بودهاند؟ منظور کدام ام‌کلثوم است؟

پاسخ:
مقدمه:
در منابع تصریح‌شده که سه یا چهار نفر از دختران امیرالمؤمنین (صلوات‌الله‌علیه) به «امّ کلثوم» معروف بودهاند؛ (1) که از همه معروفتر، همانی است که مادرش حضرت زهرا (سلام‌الله علیها) بوده و با حسنین و زینب کبری (علیهم‌السلام) از یک پدر و مادر بوده است. بااین‌حال، شایان توجه است که از زینب کبری نیز در برخی موارد، به‌عنوان «امّ کلثوم» یادشده (2) و حتّی به نظر میرسد که گزارشهای مربوط به این دو خواهر گرامی، در موارد بسیاری با یکدیگر خلط شدهاند. بر این اساس، تشخیص این‏که منظور از «امّ کلثوم» در هر مورد کیست، نیازمند قرینه است.
ابتدا باید بررسی کنیم که منظور از «امّ کلثوم» کیست؟ ما دقیقاً نمیدانیم که در این جا «امّ کلثوم» یک نام است یا یک کنیه. (3) افزون بر این، در حوادث کوفه و به‌ویژه ایام شهادت امیرالمؤمنین نیز این احتمال وجود دارد که دست‌کم در برخی از موارد، منظور از «ام‌کلثوم» همان زینب کبری (سلام‌الله علیها) باشد. البته این احتمال نیز وجود دارد که دیگر دختران موسوم به «ام‌کلثوم» نیز در کوفه حضورداشته‌اند و چه‌بسا در برخی از این وقایع، نام آنان برده شده، ولی به سبب تشابه اسمی و فقدان قرینه، باهم خلط شدهاند.
بعد از این مقدمه  در پاسخ به سؤال فوق باید گفت:
نام امّ کلثوم به‌عنوان یکی از دختران امیرالمؤمنین (صلوات‌الله‌علیه) کراراً در وقایع مربوط به ضربت خوردن و شهادت و خاکسپاری آن حضرت آمده است.(4) آنچه در منابع معتبر به چشم میخورد، این است که در حوادث آن شب، هم از امام حسن یادشده (5) و هم از امّ کلثوم. برای نمونه، شیخ مفید نقل کرده است که در شبی که علی(ع) فردای آن به شهادت رسید، تا صبح بیدار بود. امّ کلثوم علّت را جویا شد. حضرت فرمود: «وقتی شب را به صبح برسانم، کشته می‌شوم». امّ کلثوم پدر را بازداشت [که به مسجد نرود]؛ اما امام(ع) فرمود: «از مرگ گریزی نیست» و از خانه به سمت مسجد خارج شد.(6) 
در این روایت و بسیاری دیگر از گزارشهای مرتبط، تصریح نشده که امام در شب ضربت خوردنش مهمان امّ کلثوم بوده و فقط دلالت بر این دارند که در آن شب، امّ کلثوم در خدمت پدر بوده است. پس این‏که امام در آن شب مهمان ام‌کلثوم بوده باشد، نیازمند بررسی است. یک دلیل بر این مطلب، برداشتی است از یک روایت طولانی و نامعتبر که مرحوم مجلسی آن را از کتابی ناشناخته و بی‌نام‌ونشان نقل میکند.(7) بررسی اجزای روایت نشان میدهد که درواقع، ترکیبی است از چندین روایت و گزارش از راویان مختلف و حتی در برخی مواضع، نویسندۀ آن کتاب ناشناس نیز بر آنچه خود نقل کرده، خرده هم میگیرد. بسیاری از مطالب این روایت طولانی، در منابع و گزارشهای دیگر نیز آمده و یا دست‌کم منافاتی با گزارشهای دیگر ندارد؛ اما برخی مطالب آن با گزارشهای معتبر، سازگار نیست و در این موارد نمیتوان به آن اعتماد کرد.
حال اگر این روایت را نیز بپذیریم، بازهم شایان توجه است که در بخش مربوط به شب نوزدهم، به خلاف آنچه در مجالس و محافل امروزی گفته میشود، تصریح به این نشده که امام در منزل امّ کلثوم بوده باشد؛ بلکه تعبیر چنین است که امّ کلثوم برای آن حضرت دو نوع خوراک (نمک و شیر) فراهم میکند و با اعتراض امام مواجه میشود.(8) این تعبیر هرچند احتمال میزبانی امّ کلثوم را تقویت میکند، ولی با این احتمال نیز منافات ندارد که امام در منزل خود یا یکی از فرزندانش بوده و امّ کلثوم عهدهدار پذیرایی از آن حضرت در آن خانه شده باشد.
به‌هرحال، این‏که امام در آن شب مهمان امّ کلثوم در خانۀ او بوده باشد، با استناد به این روایت، قابل‌اثبات نیست (هم به سبب ضعف سندی و هم ابهام در دلالت)؛ ولی ممکن است از قرائن دیگری بتوان این مطلب را به‌عنوان یک احتمال پذیرفت.
از عثمان بن مغیره نقل‌شده که آن حضرت در شبهای ماه رمضان آن سال (سال چهلم)، یک‌شب نزد امام حسین بود و یک‌شب نزد امام حسن و یک‌شب نزد عبدالله بن جعفر.(9) هرچند در گزارشهای مربوط به شب شهادت، اسم عبدالله بن جعفر نیامده، ولی با توجّه به ذکر فراوان از «امّ کلثوم» در آن شب و با توجّه به این‌که گاهی از «زینب کبری» نیز با همین تعبیر یادشده و به قرینۀ این‏که امام هر سه شب یک‌بار مهمان عبدالله بن جعفر بوده، میتوان این احتمال را تقویت کرد که امام آن شب را در منزل دخترش زینب و عبدالله بن جعفر گذرانده باشد.
البته به قرینۀ نام بردن از امام حسن در وقایع شب ضربت خوردن، میتوان احتمال داد که امام حسن نیز در منزل خواهرش (ام‌کلثوم/ زینب) خدمت پدر رسیده است. هرچند این احتمال نیز منتفی نیست که امام در آن شب مهمان امام حسن بوده و در این صورت، باید بگوییم ام‌کلثوم نیز در آن شب مهمان برادرش حسن بوده و احتمالاً عهدهدار پذیرایی از پدر نیز بوده است.
نتیجه:
درمجموع، با توجه به نکاتی که درباره منزل امام در شب ضربت خوردن گذشت، این احتمال وجود دارد که امام در آن شب، مهمان دخترش زینب کبری بوده و راویان از آن بانو به‌عنوان «ام‌کلثوم» یادکرده‌اند؛ هرچند ممکن است منظور، دختر دیگر امام معروف به ام‌کلثوم باشد.

کلمات کلیدی:
شهادت علی (ع)، فرزندان علی (ع)، ام‌کلثوم دختر علی (ع)
پی‌نوشت‌ها:
1. امین، سید محسن، اعیان الشیعة، بیروت، دار التعارف، ج 3، ص 484.
2. برای نمونه، ر.ک: گروهی از تاریخ‌پژوهان؛ زیر نظر مهدی پیشوایی، تاریخ قیام و مقتل جامع سید الشهداء (علیه‌السلام)، قم، انتشارات مؤسسۀ آموزشی و پژوهشی امام خمینی، چاپ سوم، 1392 ش، ج 2، ص 41، پاورقی 2. همین‌که نام «عبدالله بن جعفر» به‌عنوان یکی از همسران ام‌کلثوم برده شده، بهترین دلیل بر خلط این دو شخصیت است؛ زیرا نمیشود دو خواهر هم‌زمان در عقد مردی باشند. بعد از وفات زینب کبری هم که ام کلثوم زنده نبوده است. پس معلوم میشود که وقتی گفته میشود ام‌کلثوم با عبدالله بن جعفر ازدواج کرد (دانشنامۀ امیرالمؤمنین، ج 1، ص 176) او را با حضرت زینب خلط کردهاند.
3. برای آگاهی از کارکردها و انواع کنیه و کنیه‌سان (کلمهای که ساختار کنیه دارد، ولی به‌عنوان اسم یا لقب به کار میرود)، ر.ک: پاکتچی، احمد، «گونه شناسی نامهای کنیه سان برای مطالعۀ رجال حدیث»، نشریۀ مقالات و بررسی‏ها، دفتر 74، زمستان 82، ص 9 ـ 40.
4. برای نمونه، ر.ک: گروه حدیث پژوهشکدۀ باقرالعلوم، مقتل معصومین علیهم‌السلام، قم، نشر معروف، چاپ اوّل، 1386 ش، ج 1، ص 754، ش 554 (به نقل از الارشاد، روضه الواعظین و…).
5. برای نمونه، گزارش اربلی دربارۀ شیون مرغابی‏ها در آن شب و سؤال امام حسن از پدر. همان، ص 806، ش 582.
6. مفید، الارشاد الی معرفة حجج الله علی العباد، قم، کنگرۀ شیخ مفید، 1413 ق، ج 1، ص 16.
7. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، لبنان ـ بیروت، مؤسسه الوفاء، 1404 ق، ج 42، ص 259 ـ 302.
8. همان، ص 276.
9. مفید، همان، ص 14؛ ابن اثیر، عزالدین أبو الحسن على بن ابى الكرم، الكامل فی التاریخ، بيروت، دار صادر - دار بيروت، 1385 ق/ 1965 م، ج ‏3، ص 388. البته در برخی منابع نام فرد سوم «عبدالله بن عباس» ثبت‌شده (ر.ک: مقتل معصومین، ج 1، ص 750، ش 552 و پاورقی‌های این گزارش)؛ ولی قرائن و شواهد نشان میدهد که این، خطا است و تعبیر درست، همان «عبدالله بن جعفر» است.

به دنبال بازگشت برخی از افراد به زندگی عادی، گروهی از آن‌ها ادعا کرده‌اند که تجارب خاص داشته‌اند که در متن ذیل به آن پرداخته خواهد شد:
زندگی پس از زندگی

پرسش:

اسلام درباره تجربه‌های نزدیک به مرگ چه نظری دارد و چطور آن‌ها را ارزیابی می‌کند؟ آیا به‌کلی آن‌ها را رد می‌کند یا نه؟

پاسخ:

تجربه نزدیک مرگ (1) تجربه‌ای است که در فرایند مرگ بالینی یا وضعیتی نزدیک به آن رخ می‌دهد و فرد خودش را متمایز از بدن مادی و دارای حالات و ادراک‌های خاص می‌داند که در شرایط عادی زندگی، تجربه‌ای از آن‌ها ندارد. به دنبال این تجارب، پس از احیاء و بیرون آمدن از آن وضعیت، فرد آن ادراک‌ها و حالات را دقیقاً به یاد داشته و به‌شدت تحت تأثیر آن‌ها قرار دارد. ظاهراً اولین بار در سال 1975 م، ریموند مودی در کتاب خود بانام «زندگی پس از زندگی» (2) به گردآوری این تجارب می‌پردازد و با رویکرد مثبت آن‌ها را گزارش می‌کند. با توجه به اینکه، این تجارب میان افراد با ملل و ادیان و سنین مختلف رخ‌داده است و همه آن‌ها تجاربی نزدیک به هم داشته‌اند، عده‌ای مُجاب شده‌اند که حتماً این تجارب بیانگر واقعیت‌اند و ناشی از توهم یا دروغ نیستند. با این حال، گروهی نیز همچنان این تجارب را بر اساس ضمیر ناخودآگاه یا اختلالات مغزی توضیح می‌دهند و آن‌ها را بیانگر واقعیت نمی‌دانند. (3) با این مقدمه، به بررسی بیشتر تجربه‌های نزدیک به مرگ می‌پردازیم و دیدگاه اسلامی در این زمینه را به‌اختصار تقدیم می‌کنیم.

نکته اول: مرگ یا انفصال موقت روح از بدن

در توضیح واژگان «زندگی پس از زندگی» یا «تجربه نزدیک به مرگ» باید این دقت را داشت که «مرگ» در علم پزشکی دارای تعاریف و علائم مختلف است و محققان به این نکته تذکر داده‌اند که اساساً مرگ یک فرایند است و بسیاری از مراحل آن، دربردارنده بخشی از حیات و زندگی است. (4) چیزی که پزشکان به‌عنوان مرگ و پایان زندگی ترسیم می‌کنند، گاهی فاصله معناداری با مرگ حقیقی دارد. از منظر دینی، «مرگ حقیقی» عبارت است از انفصال کامل روح از بدن و سکونت در عالم برزخ به نحوی که بازگشت از آن به‌صورت عادی امکان‌پذیر نیست. (5)

اما آنچه در متون دینی درباره بازگشت مردگان به دنیا گفته‌شده است (مثلاً زنده شدن مردگان توسط حضرت عیسی (6) یا زنده شدن عزیر نبی پس از صدسال (7))، به شکل اعجازین و نادر و اصطلاحاً

«خارق‌العاده» بوده است؛ یعنی عادتاً چنین اتفاقی نمی‌افتد جز به‌صورت نادر؛ درحالی‌که آنچه درباره مدعیان تجارب نزدیک به مرگ گفته‌شده است، تعداد قابل‌توجهی است و به همین جهت بهتر است آن را نوعی پرواز روح بدانیم نه بازگشت روح پس از مرگ! به بیان دیگر، چون همه‌کسانی که تجربه‌های نزدیک به مرگ داشته‌اند، به این دنیا بازگشته‌اند، نتیجه می‌شود که آن‌ها هرگز به‌طور واقعی نمرده و ظاهراً آنچه برای ایشان رخ‌داده است، «تضعیف رابطه روح و بدن» یا «انفصال موقت روح از بدن» و به دنبالش «پرواز روح» بوده که نظیر آن نیز، گاهی در عالم خواب یا تجربه عارفانه رخ می‌دهد و هیچ‌کسی آن را مرگ حقیقی به‌حساب نمی‌آورد. (8)

 نکته دوم: پرهیز از شتاب‌زدگی در رد یا تأیید گزارش‌ها

تجربه‌های نزدیک به مرگ تا حدود زیادی مرهون افزایش دانش و فناوری پزشکی است که انسان را به احیای افرادی که در آستانه مرگ بوده‌اند قادر کرده است. به دنبال بازگشت برخی از افراد به زندگی عادی، گروهی از آن‌ها ادعا کرده‌اند که تجارب خاص داشته‌اند؛ اما گروهی نیز، بااینکه در موقعیت مشابه قرار داشتند، این ادعا را نداشته و حالات و ادراک‌های خاصی را گزارش نکرده‌اند.

در مواجهه با این گزارش‌ها، احتمالات و پرسش‌های زیادی به ذهن رسیده است؛ مثل‌اینکه از کجا بدانیم که فلانی راست می‌گوید و برای جلب‌توجه دروغ نگفته است؟ یا از کجا بدانیم که آنچه تجربه کرده است، توهمات آمیخته با زمینه‌های مذهبی او نبوده است؟ از کجا بدانیم که اختلالات مغزی در آن هنگام، این تصاویر را ایجاد نکرده است؟ چرا فقط گروهی از افراد، دارای این تجارب بوده و دیگران بااینکه در موقعیت مشابه نزدیک به مرگ بوده‌اند، اما چنین اموری را گزارش نکرده‌اند؟ و ...

با توجه به اینکه این تجارب در دسترس عموم نیستند و حتی با ایجاد موقعیت مشابه، این رخدادهای گزارش‌شده در تجارب نزدیک به مرگ، گاهی تکرار می‌شوند و گاهی نه نمی‌توان به شکل قطعی همه این احتمالات را کنار گذاشت و هر آنچه به‌عنوان تجربه نزدیک به مرگ گزارش‌شده را به‌صورت کامل تأیید کرد؛ اما با این حال، تکذیب یا غیرواقعی دانستن همه آن‌ها و چشم‌پوشی از گزارش‌های درستی که ارائه کرده‌اند، (9) نیز ناشی از پیش‌داوری‌های غیرمنصفانه است. به‌صورت کلی، اظهارنظر قطعی در ردّ یا تأیید این تجارب، شتاب‌زده و غیرقابل‌قبول است.

نکته سوم: ارزیابی بر اساس معیارهای قاطع و اصیل

همسویی گزارش‌های تجربه‌گران با آموزه‌های مطرح‌شده در ادیان نیز نمی‌تواند ما را به این نتیجه برساند که تمامِ آنچه توسط تجربه‌گران گزارش‌شده، لزوماً حقایقی بیرون از ذهن و روان آن‌ها است و واقعیت همانی است که آن‌ها تجربه کرده‌اند! داوری در این زمینه، فاقد قطعیت است و باید با حزم‌اندیشی و احتیاط این تجارب را شنید و متناسب با معیارها و شواهدی که در دست است، آن‌ها را رد یا تأیید کرد. نباید غافل شد که تجارب گزارش‌شده، با تنوع زیادی روبرو هستند و برخی از آن‌ها یکدیگر را نقض می‌کنند و برخی نیز در تعارض با آموزه‌های مسلم دین اسلام هستند و درنتیجه نمی‌توان همه آن‌ها را باهم پذیرفت؛ پس نیازمند معیار قاطع برای ارزیابی این تجربه‌ها هستیم.

این معیار قاطع، چیزی جز قرآن، سنت معتبر و عقل قطعی نیست. تعالیم و معارف برآمده از این منابع، معیار مناسبی هستند برای ارزیابی این تجاربی که گزارش‌شده است. از این طریق، می‌توانیم بخش قابل‌توجهی از گزارش‌ها را داروی کرده و به شکل قطعی، نقد و رد نماییم و مابقی را در صورت وجود شواهد مناسب و همسویی با منابع اصیل، تأیید نماییم.

نکته چهارم: تفکیک امور دنیوی از امور غیبی در ارزیابی تجربه‌های نزدیک به مرگ

به این نکته ظریف نیز باید دقت کرد که حتی اگر تجربه‌گر، اطلاعات درستی از امور دنیوی ارائه کند، بازهم اثبات نمی‌شود که آنچه او از عوالم غیب بازگو می‌کند، قطعاً درست است و واقعیت همانی است که او تجربه کرده است! خصوصاً اگر تجارب او از عوالم پس از مرگ، مخالف با متون دینی باشد؛ چراکه ممکن است او در حوزه امور دنیوی، درست بگوید اما آنچه از امور غیبی می‌گوید، درست نباشد و آنچه در این زمینه می‌گوید، برآمده از ذهنیت خاص او باشد و مثلاً نوری که دیده را متناسب با باورهای مذهبی خود تفسیر کرده و در ارائه گزارش، تفکیک درستی از خود تجربه و تفسیرش نداشته است.

نتیجه:

بنا بر آنچه گذشت، روشن می‌شود که تجربه‌های نزدیک به مرگ، موقعیتی هستند که تجربه‌گر در آن، حالات و ادراک‌های خاصی دارد، بی‌آنکه واقعاً مرده باشد. همه‌کسانی که در این موقعیت قرارگرفته‌اند، این حالات و ادراک‌ها را نداشته‌اند و فقط گروهی از آن‌ها دارای این حالات و ادراک‌های خاص بوده‌اند که تأیید یا رد همه آن‌ها، شتاب‌زده و به‌دوراز انصاف است. تنها آنچه موافق عقل، قرآن و سنت است و شواهد مناسبی به همراه دارد، پذیرفتنی است؛ سایر موارد، یا به شکل قطعی مردودند یا بدون داوری، در بایگانی قرارگرفته و درستی یا نادرستی آن‌ها تعلیق‌شده باقی می‌ماند.

کلمات کلیدی:

تجربه نزدیک به مرگ، زندگی پس از زندگی، مرگ، زندگی در جهان دیگر.

 پی‌نوشت‌ها:

1. به انگلیسی: Near-death Experience به‌صورت مخفف:NDE
2. رضانیا، حمید و مجتبی اعتمادی نیا، تجربه‌های نزدیک به مرگ؛ بررسی چیستی و نحوه دلالت آن در اثبات حیات پس از مرگ، پژوهش‌های ادیانی، بهار و تابستان 1393 ش، شماره 3، ص 90-91.
3. برای مطالعه بیشتر، رک:  Moody, R, Life after life, New York, Bantam books, 1975

4. برای مطالعه بیشتر، رک: براتی، زهرا و دیگران، چيستي مرگ از ديدگاه ملاصدرا و علم پزشكی، مجله طب سنتی اسلام و ایران، زمستان 1400، شماره 4، ص 271-281.

5. برای مطالعه بیشتر، رک: براتی، زهرا و دیگران، چیستی مرگ از دیدگاه ملاصدرا و علم پزشکی، مجله طب سنتی اسلام و ایران، زمستان 1400، شماره 4، ص 271-281.

6. برای نمونه، درآیات 99 و 100 سوره مبارکه مؤمنون آمده است:
(آن‌ها هم چنان به راه غلط خود ادامه مى‏دهند) تا زمانى که مرگ یکى از آنان فرارسد، مى‏گوید: «پروردگار من! مرا بازگردانید. شاید در آنچه ترک کردم (و کوتاهى نمودم) عمل صالحى انجام دهم!» (ولى به او مى‏گویند): چنین نیست. این سخنى است که او به زبان مى‏گوید (و اگر بازگردد، کارش همچون گذشته است)؛ و پشت سر آنان برزخى است تا روزى که برانگیخته شوند.

7. برای نمونه، در آیه 49 سوره مبارکه آل‌عمران آمده است:

و (او را به‌عنوان) رسول و فرستاده به‌سوی بنی‌اسرائیل (قرار داده که به آن‌ها مى‏گوید): من نشانه‏اى از طرف پروردگار شما، برایتان آورده‏ام؛ من از گِل، چیزى به شکل پرنده مى‏سازم؛ سپس در آن مى‏دمم و به‌فرمان خدا، پرنده‏اى مى‏گردد؛ و به اذن خدا، کورِ مادرزاد و مبتلایان به برص‏[پیسى‏] را بهبودى مى‏بخشم؛ و مردگان را به اذن خدا زنده مى‏کنم؛ و ازآنچه مى‏خورید و در خانه‏هاى خود ذخیره مى‏کنید، به شما خبر مى‏دهم؛ مسلماً در این‌ها، نشانه‏اى براى شماست، اگر ایمان داشته باشید.

8. رأی مطالعه بیشتر، رک: کجباف، محمدباقر و دیگران، تبیین رابطه روح و بدن با تکیه‌بر نظریه سیستم‏ها و تجربه‏های نزدیک مرگ، فصل‌نامه کلام اسلامی، خرداد 1392 ش، شماره 85، ص 129-147؛ کثیری، منصور و محمدحسین فاریاب، نقش و جایگاه تجربه‌های نزدیک به مرگ در اثبات وجود روح، مرداد 1401 ش، شماره 5، ص 59-70؛ ساعی، محبوبه و علی‌نقی قاسمیان نژاد، بررسی چیستی تجربه نزدیک به مرگ و نقد دیدگاه‌های متناظر با آن، فصلنامه اندیشه نوین دینی، پاییز 1393 ش، شماره 38، ص 7-24.

9. به‌عنوان مثال، زنی که مورد جراحی قرارگرفته بود، بعد از به هوش آمدن، به‌دقت ابزار جراحی‌ای که قبلاً ندیده بود را توصیف نمود و گفتگویی که بین پرستاران و پزشک در هنگام بی‌هوشی کامل او صورت گرفته بود را نیز  بیان کرد Sabom, Michael, Light& Death: One Doctor's Fascinating Account of Near-Death Experiences. Grand Rapids, Michigan: Zondervan Publishing House, 1998, p.53 و یا پرستاری دندان مصنوعی بیمار

بی‌هوشی که دچار حمله قلبی شده بود را از دهانش بیرون آورد و بعد از به هوش آمدن آن بیمار از همان پرستار خواست که دندانش را به او برگرداند. vanLommel P, van Wees R, Meyers V, Elfferich I,  Near-Death Experience in Survivors of Cardiac Arrest: A prospective Study in the Netherlands. Lancet, 2001  در شرایط عادی، توجیه این مسئله مشکل است که چگونه یک مریض بی‌هوش توانسته بعد از به هوش آمدن، همان پرستار را شناسایی کند.

مفهوم «آغاز سال»، یک امر اعتباری است و ممکن است از جهات مختلف، چندین آغاز سال داشته باشیم.
ماه رمضان شروع سال

پرسش

آیا درست است که اهل‌بیت علیه‌السلام ماه رمضان را ابتدای سال قمری می‌دانستند؟ آیا محرم را به‌عنوان ابتدای سال قبول نداشتند؟

پاسخ

شایان توجه است که اعمال شرعی و عبادی مسلمانان (مانند مراسم حج و روزه ماه رمضان)، مبتنی بر تقویم قمری است که بر اساس گردش ماه به دور زمین محاسبه می‌شود. این تقویم بر اساس سنّتی دیرین، قبل از اسلام هم در میان عرب‌ رواج داشت و ماه محرّم را ابتدای سال در نظر می‌گرفتند و این گویا بدان سبب بوده که مراسم حج، یکی از مهم‌ترین آیین‌های جمعی آنان شمرده می‌شد که در همه ابعاد اجتماعی و اقتصادی و مذهبی زندگی‌شان تأثیرگذار بود، و چون با پایان یافتن ماه ذی الحجّه، مراسم حج نیز به پایان می‌رسید، گویا سال به پایان رسیده و ابتدای محرّم را شروع سالی دیگر در نظر می‌گرفتند.(1)

بعد از اسلام، این تقویم حفظ شد. نه اسم ماه‌ها تغییر کرد و نه ترتیب‌شان عوض شد؛ ولی مبدأ آن برای شمارش سال‌‏ها، هجرت پیامبر ‏(صلی‌الله علیه و آله) از مکه به مدینه تعیین شد. این کار به ابتکار خود رسول خدا صلی‌الله علیه و آله بود؛ ولی در زمان خلیفه دوم، به سبب احساس نیاز، بدان رسمیت بخشیده شد.(2) البته رسول خدا صلی‌الله علیه و آله در آغاز ماه ربیع الاوّل مکّه را به‌قصد مدینه ترک نمود؛(3) امّا آنچه بعدها مبنای سال‌شمار مسلمانان قرار گرفت، سال هجرت بود و نه ماه آن. ازاین‌رو، هنگامی‌که در زمان خلافت عمر بن خطاب قرار شد یک مبدأ رسمی برای تقویم مسلمانان در نظر گرفته شود، برای محاسبه آغاز سال هجری، به ماه ربیع الاوّل توجهی نشد و طبق همان مبنای رایج پیش از اسلام، ماه محرّم ماه آغازین سال در نظر گرفته شد و این روند همچنان ادامه دارد. ازاین‌رو، اگر تقویم مسلمانان را به‌درستی بررسی کنید، متوجّه می‌شوید که دو ماه نخست از سال اوّل هجری (محرم و صفر)، پیش از واقعه هجرت قرار می‌گیرند. به نظر می‌رسد که اهل‌بیت (علیهم‌السلام) با تعیین محرّم به‌عنوان آغاز سال، مخالفتی نکرده‌اند و در عمل نیز همانند سیره رایج میان مسلمانان، نوشته‌‏ها و حوادث موردنظر خود را تاریخ‌گذاری می‌کرده‌اند؛ ولی مطالبی درباره ابتدای سال فرموده‌اند که شایسته تأمّل است.  

رمضان، ابتدای سال

بر اساس برخی روایات، ابتدای سال از نگاه اهل‌بیت علیهم‌السلام، نه ابتدای ربیع الاوّل است و نه ابتدای محرّم؛ بلکه ابتدای ماه رمضان است. در روایتی امیرالمؤمنین صلوات‌الله‌علیه فرموده است: «إِنَّ أَوَّلَ کُلِّ سَنَهٍ أَوَّلُ یَوْمٍ مِنْ شَهْرِ رَمَضَان».(4) یعنی: «آغاز هر سال، نخستین روز از ماه رمضان است». و در خطبه‌ای که در آغاز آخرین رمضان عمر خویش ایراد فرمود، این ماه را «سیّد الشهور و اوّل السَّنه»(5) یعنی «سرور ماه‌‏ها و آغاز سال» خوانده است. امام صادق علیه‌السّلام نیز از این ماه به‌عنوان «رأس السنه (سرِ سال)» یاد کرده و فرموده است: «هرگاه رمضان سالم باشد، سال سالم است».(6)

طبق برخی دیگر از روایات، «ابتدا و انتهای سال، شب قدر است». چنان‏که امام صادق علیه‌السّلام فرمود: «لَیْلَهُ الْقَدْرِ هِیَ أَوَّلُ السَّنَهِ وَ هِیَ آخِرُهَ».(7) نیز بر اساس برخی روایات دیگر، عید فطر در ابتدای ماه شوّال، آغاز سال است.(8)

بررسی روایات

در توجیه این روایات باید گفت: مفهوم «آغاز سال» یک امر اعتباری است. مثلاً در ایران و برخی کشورهای فارسی‌زبان، تقویم «هجری شمسی» رواج دارد که از «فروردین» شروع می‌شود و بااین‌حال، آغاز «سال تحصیلی»، از مهرماه است. یا برای محاسبه میزان بارندگی در یک منطقه یا کشور، یک دوره یک‌ساله را در نظر می‌گیرند که ابتدای آن، پاییز و انتهای آن تابستان است و به آن «سال آبی» می‌گویند. مؤمنان نیز برای محاسبه خمس و دیگر وجوه شرعی، زمان شروع به کسب‌وکار به‌عنوان ابتدای «سال خمسی» در نظر می‌گیرند و حتی می‌توانند آن را تغییر دهند.(9) به همین قیاس، برای مسلمانان «سال عبادی» با رمضان آغاز می‌شود که آغاز تجدید حیات معنوی انسان در عالم انسانیت است. به تعبیر سیّد بن طاووس، «ماه رمضان، آغاز سال در مورد عبادات اسلامی است و محرّم، آغاز سال در مورد تاریخ‌‏ها و کارهای مهمّ مردم».(10)

جالب است که امام رضا علیه‌السّلام در کلامی زیبا درباره عید فطر، به دو اعتبار، هم عید فطر را ابتدای سال خوانده و هم ماه ابتدای ماه رمضان را و فرموده است:

إِنَّمَا جُعِلَ یَوْمُ الْفِطْرِ الْعِیدَ لِیَکُونَ لِلْمُسْلِمِینَ مُجْتَمَعاً … وَ لِأَنَّهُ أَوَّلُ یَوْمٍ مِنَ السَّنَهِ یَحِلُّ فِیهِ الْأَکْلُ وَ الشُّرْبُ لِأَنَّ أَوَّلَ شُهُورِ السَّنَهِ عِنْدَ أَهْلِ الْحَقِّ شَهْرُ رَمَضَانَ.(11)

روز فطر، ازآن‌جهت عید قرار داده شده است که مسلمانان اجتماعی داشته باشند… و نیز برای این‏که اولین روز از سال است که خوردن و آشامیدن در آن حلال است؛ چراکه ماه رمضان، اوّلین ماه سال نزد اهل حق است. 

پس عید فطر نیز بدین‌جهت آغاز سال خوانده‌شده که اوّلین روزی است که خوردن و آشامیدن حلال می‌شود و آغاز دور تازه‌ای از زندگی انسان و ازسرگیری اعمال ـ پس از بخشش گناهان در ماه رمضان ـ است. شب قدر نیز آغاز سال تقدیر است که مقدّرات سال در آن رقم می‌خورد؛ چنان‏که در روایتی از امام صادق علیه‌السّلام آمده است: «سرِ سال، شب قدر است که در آن شب، آنچه از این سال تا سال آینده خواهد شد، نوشته می‌شود».(12)

آغاز سال در کتب دعا

شایان توجه است که بسیاری از بزرگانی که در ادعیه و اعمال صاحب‌نظر و تألیف‌اند، سال را با ماه رجب آغاز کرده‌اند؛ مانند مرحوم کفعمی (م 905 ھ.ق) در «البلد الامین»(13) و شیخ عباس قمی در «مفاتیح الجنان».(14) گویا این بدان جهت است که ماه رجب و شعبان، مقدّمه ورود به ماه مبارک رمضان شمرده می‌شوند و برای کسانی که اهل سیر و سلوک و ریاضت‌های عبادی و شرعی هستند، ماه رجب آغاز یک دوره خودسازی و تهجد و عبادت است که در ماه مبارک رمضان به اوج می‌رسد. مرحوم علامه مجلسی نیز کتاب «زاد المعاد» خود را با اعمال رجب آغاز کرده و در ابتدای فصل اول کتاب، این حدیث را از رسول خدا نقل کرده است که فرمود:

إِنَّ مَنْ عَرَفَ حُرْمَهَ رَجَبٍ وَ شَعْبَانَ وَ وَصَلَهُمَا بِشَهْرِ رَمَضَانَ شَهْرِ اللَّهِ الْأَعْظَمِ شَهِدَتْ لَهُ هَذِهِ الشُّهُورُ یَوْمَ الْقِیَامَهِ، وَ کَانَ رَجَبٌ وَ شَعْبَانُ وَ شَهْرُ رَمَضَانَ شُهُودَهُ بِتَعْظِیمِهِ لَهَا… .(15)

 

هر کس حرمت ماه رجب و شعبان را بشناسد و آن دو را به ماه رمضان ـ که ماه بزرگ خدا است ـ پیوند بزند، این سه ماه در روز قیامت به نفع او شهادت خواهند داد و رجب و شعبان و رمضان، گواهان او خواهند بود که او این سه ماه را بزرگ داشته است… .

نتیجه

خلاصه این‌که: مفهوم «آغاز سال»، یک امر اعتباری است و ممکن است از جهات مختلف، چندین آغاز سال داشته باشیم. محرّم، آغاز تقویم هجری قمری در امور رسمی و جاری مسلمانان است؛ ولی در امور عبادی و برخی جهات معنوی و سیر و سلوک، می‌توان اوقات دیگری را به‌عنوان آغاز سال در نظر گرفت.

به تعبیر دیگر، می‌توان به یک اعتبار (رسمی)، آغاز سال را محرم در نظر گرفت. به یک اعتبار (تاریخی) ابتدای سال را ربیع‌الاول در نظر گرفت و به یک اعتبار (عبادی) رمضان و به یک اعتبار (تقدیر مقدّرات)، شب قدر و به یک اعتبار (آغاز دور جدید زندگی پس از ماه رمضان) عید فطر در ابتدای ماه شوّال. این‏ها منافاتی با یکدیگر ندارند و هرکدام در جای خود می‌تواند درست و موردتوجه باشد.

کلیدواژه: رمضان، فضیلت ماه رمضان، تقویم قمری، ابتدای سال قمری، سال عبادی، عید فطر، شب قدر

پی‌نوشت

1. برای توضیح بیش‌تر، ر.ک: سید جعفر مرتضی عاملی، الصحیح من سیره النبی الاعظم، ج3، ص 32 و 56.

2. مهدی پیشوایی، تاریخ اسلام از جاهلیت تا رحلت پیامبر اسلام، دفتر نشر معارف، قم، چاپ بیست و سوم، 1393 ش، ص 199 ـ 201 ؛ همو، تاریخ اسلام از سقیفه تا کربلا، دفتر نشر معارف، قم، چاپ یکم، 1393 ش: ص 103 ـ 104.

3. اسنادی در دست است که نشان می‌دهد در زمان حیات آن حضرت، تاریخ تنظیم برخی از اسناد و ثبت برخی وقایع، نه بر اساس سال، بلکه بر اساس شمارش ماه‌ها بوده است.  مثلاً وجوب روزه ماه مبارک رمضان، در هجدهمین ماه از هجرت اعلام شد. ر.ک: مهدی پیشوایی، تاریخ اسلام از جاهلیت تا رحلت پیامبر اسلام، ص 200.

4. ابن طاووس، سید على بن موسى، إقبال الأعمال، تهران، دار الکتب الإسلامیه، 1367 ھ.ق، ص 86؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، موسسه الوفاء، 1409 ھ.ق، ج 94، ص 350.

5.  مفید، محمد بن نعمان، الارشاد الی معرفه حجج الله علی العباد، قم، کنگره شیخ مفید، چاپ اول، 1413ق، ج 1، ص 14؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 41، ص 316 و 42، ص 193.

6. طوسی، محمد بن حسن، تهذیب الاحکام، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1365 ھ.ش، ج 4، ص 333، ح 114.

7. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1365 ش، ج 4، ص 160، ح 11.

8. برای اطلاع از روایات مذکور و توضیح بیش‌تر، ر.ک: محمد ری‌شهری با همکاری رسول افقی، مراقبات ماه رمضان، ترجمه جواد محدّثی، انتشارات دارالحدیث، قم، چاپ سوم، 1384 ش، ص 13 ـ 15 و نیز صفحات 31 و 347 و 357 و 475.

9. ر.ک: سیستانی، سید علی، توضیح المسائل جامع، مشهد، چاپ و نشر آبرنگ، چاپ دوم، 1437 ھ.ق، ج 1، ص 647، مسئله 2298 و ص 649، مسئله 2303.

10. ابن طاووس، إقبال الأعمال، ص 4: «لعل شهر الصیام أول العام فی عبادات الإسلام و المحرم أول السنه فی غیر ذلک من التواریخ و مهام الأنام».

11.  صدوق، محمد بن علی بن بابویه، کتاب من لایحضره الفقیه، قم، انتشارات جامعه مدرسین، 1413 ھ.ق، ج 1، ص 522، ح 1485.

12. «رَأْسُ السَّنَهِ لَیْلَهُ الْقَدْرِ یُکْتَبُ فِیهَا مَا یَکُونُ مِنَ السَّنَهِ إِلَى السَّنَه». طوسی، تهذیب الاحکام، ج 4، ص 332، ح 110.

13. مرحوم کفعمی  در بخش اعمال سال (ذکر عمل السنه)، ابتدا اعمال ماه رجب را آورده و سپس به ماه شعبان و رمضان و دیگر ماه‌های سال به ترتیب پرداخته است. ر.ک: الکفعمی العاملی، تقى‌الدین، ابراهیم بن على، البلد الأمین و الدرع الحصین، لبنان ـ بیروت، مؤسسه الأعلمی للمطبوعات، چاپ اوّل،  1418 ھ.ق، ص 178.

14. مرحوم شیخ عباس قمی در کتاب «مفاتیح الجنان»، پس از باب اول که شامل تعقیبات مشترک و ادعیه است، باب دوم را که به «اعمال ماه‌های سال» اختصاص دارد، با ماه رجب آغاز کرده است. از معاصران، آیت الله یوسفی غروی نیز در کتاب «مناهج الحیاه فی الأدعیه و الزیارات» همین ترتیب را رعایت کرده است.

15. مجلسى، محمدباقر بن محمدتقی، زاد المعاد، تحقیق و تصحیح: علاءالدین اعلمى، لبنان ـ بیروت، موسسه الأعلمی للمطبوعات‌، چاپ اوّل، 1423 ھ.ق، ص 11.

صفحه‌ها