سوالات ویژه

بین عبادت خدا و خدمت به خلق خدا تضادی نیست که بخواهیم اولویت یکی از آن ها را بر دیگری اثبات کنیم. هر کدام این دو سرجای خودش بسیار با اهمیت است.
عبادت خدا یا خدمت به خلق؟

پرسش:
آیا نماز خواندن و عبادت خدا مهم است یا کمک به مردم و خوش رفتاری با آنها؟ کدامیک مهم تر است؟
 

پاسخ:
با جستجو و تحقیق در منابع دینی به این حقیقت پی می‌بریم که اسلام و تشیّع، هدف اصلی از حیات دنیوی را رسیدن به رشد، تکامل و سعادت می‌داند. برای رسیدن به رشد از جمله مهم ترین اعمال که مورد توجه قرار گرفته و حفظ و مراقبت از آن، به همگان توصیه شده است، مراقبت نسبت به نماز و عبادت است که پایبندی به آن دارای آثار و فوائدی است و عدم رعایت آن آفات و عوارضی دارد.
 از سوی دیگر کمک و خدمت به مردم نیز از والاترین عبادات است که در این مورد باید نکاتی را اشاره کنیم:

1. در مورد نماز و سایر عبادات، بسیار سفارش شده و آثار و برکات زیادی برای آنها ذکر شده است. یکی از آثار بسیار مهم نماز، قرب و نزدیکی به خداوند است. این اثر، روح عبادت و نماز را تشکیل می‏دهد. یکی از آیات قرآن هدف آفرینش انسان را عبادت دانسته(1) که حکایت گر بُعد معنوی نماز و اهمیت آن است، امام علی علیه السلام فرمود: «نماز وسیله تقرب هر پرهیز کاری به خداوند است.»(2) 
آثار دیگری نیز برای عبادت و نماز ذکر شده است:  یاد خدا و آرامش روحی،(3) بازدارندگی از گناه،(4) تکبّرزدایی‏،(5) نفی طاغوت و ایستادگی در مقابل ستم‏(6) و...

2. از سوی دیگر کمک و خدمت به مردم یکی از ارزشمندترین و مهم ترین عبادات در اسلام است. هرچند که عمل صالح، دایره ی وسیع و گسترده ای دارد که شامل نماز، روزه و دیگر عبادات شرعی می‌شود؛ ولی احسان به دیگران و خدمت به همه موجودات و آفریده های خداوندی از جمله انسان، از مهم ترین و اساسی ترین اعمال صالحی است که انسان می‌تواند در مقام  مظهر ربوبی و خلیفهی الهی انجام دهد. 
بسیاری از آموزه های قرآنی بویژه آموزه های دستوری آن، مرتبط با دیگران سامان یافته است. به عنوان نمونه خداوند در کنار نماز، مسأله انفاق و پرداخت زکات را مطرح می‌کند که یک عمل اجتماعی و مرتبط با دیگران است؛ به این معنا که هر سود و درآمدی که از هر طریق، از جمله تلاش و کار و کوشش به دست آورده می‌شود، می‌بایست بخشی از آن را به دیگران بخشید بدون آن که منتی بر آنان گذاشته شود؛ زیرا آنان در این دستاوردهای شما حقی دارند که باید ادا شود. ادای چنین حقی از سوی شما به معنای حرکت در مسیر الهی است؛ زیرا خداوند نیز بی هیچ منتی، وجود را به شما هدیه کرده و نعمت های بی شماری را به شما بخشیده و می‌بخشد. چنان‌که در روایات آمده است: «خَیْرُ النَّاسِ أَنْفَعُهُمْ لِلنَّاسِ» «بهترین مردم کسی است که نفع بیشتری به مردم برساند».(7)

3.  در مورد سوال شما باید بگوییم که به نظر ما بین دو طرف سوالتان تضادی نیست و نباید مقایسه بین عبادات، به جایی برسد که انسان از یک عبادت دلزده و مأیوس شود یا فقط یکی را انتخاب کند. باید در حد توان بین هر دو را جمع کنید. یعنی اگر بتوانید در کنار نماز و سایر عبادات، به نزدیکان و مردم خدمت کنید، بی تردید ارزشمندتر است؛ اما اگر نتوانستید خدمات بزرگی انجام دهید، سعی کنید به اندازه ای که می‌توانید خدمت کنید، این هم ارزشمند است. روایات نیز در زمینهی خدمت به مردم بسیار زیاد است: «خَصْلَتَانِ وَ لَیْسَ فَوْقَهُمَا خَیْرٌ مِنْهُمَا الْإِیمَانُ بِاللَّهِ وَ النَّفْعُ لِعِبَادِ اللَّهِ» «ایمان به خدا و نفع رساندن به بندگان او، دو خصلت نیک است که برتر از آن چیزی نیست».(8)
 پس در کنار نماز و سایر عبادات فردی اگر توانستید خدمات بزرگی به مردم انجام دهید، بسیار بهتر است؛ اگر هم نشد به هر اندازه که در توانتان است به مردم و جامعه خدمت کنید.

نتیجه
در منابع دینی، هم در مورد نماز و عبادات فردی بسیار تأکید شده است و هم در مورد کمک و خدمت به مردم تأکید فراوان داریم. البته به نظر ما بین دو طرف سوالتان تضادی نیست و نباید مقایسه بین عبادات به جایی برسد که انسان از یک عبادت دلزده و مأیوس شود و یا فقط یکی را انتخاب کند. باید در حد توان هر دو را جمع کنید. یعنی در کنار نماز و سایر عبادات، اگر بتوانید به نزدیکان و مردم خدمت بکنید، بی تردید ارزشمندتر است؛ اما اگر کسی نتوانست خدمات بزرگ انجام دهد، سعی کند به اندازه ای که می‌تواند خدمت کند، این هم ارزشمند است.

 

منابع برای مطالعه بیشتر
•    پرورش در پرتو نیایش، حسنعلی نوری ها
•    نماز زیباترین الگوی پرستش، غلامعلی نعیم‌آبادی.

پی نوشت ها
1. سوره‌ی ذاریات، آیه‌ی 56
2. کلینى، محمد بن یعقوب، کافی، تهران، دارالکتب الإسلامیه، چاپ: چهارم، 1407 ق، ج 3، ص 265
3. سوره‌ی رعد، آیه‌ی 28.
4. سوره‌ی عنکبوت، آیه‌ی 45.
5. حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، قم، مؤسسه آل البیت، قم، 1409 ه.ق، ج 5، ص 7.
6. سوره‌ی نحل، آیه‌ی 36.
7. محدث نورى، مستدرک الوسائل، مؤسسه آل البیت علیهم السلام قم، 1408 هجرى قمرى‏، ج 12 ، ص 392
8. محدث نورى، مستدرک الوسائل، مؤسسه آل البیت علیهم السلام قم، 1408 هجرى قمرى‏، ج 12 ، ص 390
 

طوفان الاقصی نه یک کُنش بلکه واکنشی بزرگ به سال ها اشغالگری و جنایت رژیم نامشروع اسرائیل است. این عملیات پاسخی است به بیش از 75 سال آوارگی و کشتار مردم فلسطین.
طوفان الاقصی و رنج ملت غزه

پرسش:
آیا حماس عامل اصلی تحمیل چنین رنجی به ملت غزه در سال 1402 شمسی نیست؟
 

پاسخ:
حماس، در هفتم اکتبر سال 2023، اقدامات نظامی غافلگیرکنندهای را تحت عنوان «طوفان الاقصی» علیه دولت غاصب صهیونیستی انجام داد. اسرائیل نیز در پاسخ به این اقدامات، حملات و بمباران های بسیار شدیدی را علیه حماس و مردم مظلوم فلسطین شروع کرد که بعد از گذشت حدود 140 روز از آن، همچنان ادامه داشته و منجر به شهادت 28 هزار فلسطینی و زخمی و مجروح شدن بیش از 70 هزار نفر شده است. با توجه به این آمار، آیا حمله ی حماس به اسرائیل کار صحیحی بود و آیا نباید حماس را عامل اصلی چنین رنج بزرگی بر مردم غزه دانست؟!

در پاسخ به این سوال باید به چند نکته توجه داشت:

1.  لزوم نگرش تاریخی و جامع به مسأله ی فلسطین
در تحلیل پدیدههای سیاسی باید ابتدا عوامل و ریشههای شکلگیری آن پدیده را بررسی کرد. اگر یک جریان یا حادثه را از نقطه شروع آن مدنظر قرار ندهیم و بخواهیم آن را از میانه ی کار تحلیل کنیم، نتیجه ی بدست آمده گاهی کاملا برعکس واقعیت از آب درخواهد آمد. به عنوان مثال، کسی را تصور کنید که نزدیک یک رودخانه شده و مشاهده میکند که آب آن گل آلود است. آیا میتواند نتیجه بگیرد که آب این رودخانه از سرچشمه گل آلود است؟ یا آن که برای قضاوت صحیح ابتدا باید سرچشمه آن را بررسی کند و بعد نظر بدهد؟ چه بسا آب این چشمه و رودخانه بسیار تمیز باشد؛ اما در طول مسیر دچار آلودگی شده است. با توجه به این نکته، برای تحلیل واقع بینانه از اقدام حماس، باید ریشه های شکل گیری چنین حرکتی را مدنظر قرار داد. اگر کسی اوضاع فلسطین و سالهای متمادی اشغال آن توسط صهیونیست ها و جنایات گسترده ی آنان را مورد کنکاش قرار دهد، متوجه خواهد شد که طوفان الاقصی نه یک کُنش بلکه واکنشی بزرگ به سالها اشغالگری و جنایت دولت نامشروع اسرائیل است. به همین دلیل با استقبال گسترده ی مردم فلسطین و آزادی خواهان جهان رو به رو شد. 
عملیات طوفان الاقصی در واقع یک حرکت تدافعی است، نه تهاجمی؛ اقدامی است برای بازپس گیری حقوق اولیه ی انسانی خود، نه یک اقدام متجاوزانه. این عملیات پاسخی است به بیش از 75 سال آوارگی و مهاجرت اجباری، محاصره ی اقتصادی، به خاک و خون کشیدن مردم بیگناه مناطق مختلفی همچون صبرا و شتیلا، هتک حرمت مسجد الاقصی، به زندان انداختن و شکنجه های قرون وسطایی زن، مرد، نوجوان و جوان فلسطینی. تنها از سال 1948 میلادی تا سال 2020، بیش از 6 میلیون فلسطینی آواره و بیش از 100 هزار نفر شهید شدهاند.(1)

2. کلان نگری در مقابل جزئی نگری
برای تحلیل درست یک پدیده، علاوه بر توجه به ریشه های شکل گیری آن، باید همه ی جوانب آن یعنی سودها و زیان هایش در کوتاه مدت و بلندمدت را درنظر گرفت. توجهِ صرف به زیان ها و غفلت از سودها، فرد را از تحلیل درست دور میکند. در پی عملیات طوفان الاقصی، هرچند دشمن صهیونیستی خسارات مالی و جانی زیادی به مردم غزه وارد کرد؛ اما در مقابل، مردم غزه و حماس هم دستاوردهای بی سابقهای را به دست آوردند. 
مهمترین دستاوردهای فلسطینیان به صورت خلاصه عبارتند از: فروریختن هیمنه ی پوشالی شکست ناپذیری رژیم صهیونیستی، شکست اشراف اطلاعاتی امنیتی صهیونیست ها، نفوذ گسترده به پایگاههای مهم اطلاعاتی و امنیتی، اسارت چند صد صهیونیست، افزایش مهاجرت معکوس از اراضی اشغالی، به حاشیه رفتن روند عادی سازی، گسترش نفرت بی سابقه نسبت به رژیم صهیونیستی در سراسر جهان، تبدیل فلسطین به مسأله ی اول جهان اسلام، بیداری مردم جهان در دفاع از مردم غزه و... .
از سوی دیگر، «نتیجه ی هیچ جنگی در جهان به خصوص اگر بین اشغالگر و اشغال‌شده باشد، براساس میزان تلفات مقایسه و بررسی نمی‌شود. بلکه براساس میزان تحقق یا عدم تحقق اهداف نهایی جنگ محاسبه می‌شود». به عنوان نمونه، مردم ویتنام در جنگ با آمریکا یک و نیم میلیون کشته دادند و میلیاردها دلار خسارت به آن کشور وارد شد و در مقابل، حدود 50 هزار آمریکایی کشته شدند؛ اما در نهایت ویتنامی ها توانستند استقلال و آزادی خود را به دست آورند. همچنین مردم الجزایر در مقابل استعمار فرانسه یا مردم ایران برای آزادی خرمشهر تلفاتی را متحمل شدند که نمی توان میزان آن را ملاک موفقیت یا شکست دانست؛ بلکه رسیدن به آزادی و استقلال یا دستیابی به اهداف جنگ، ملاک اصلی پیروزی است.(2) به همین دلیل اکثر تحلیلگران بینالمللی اذعان دارند که تا به امروز، حماس پیروز این جنگ بوده و رژیم صهیونیستی از دستیابی به اهداف خود همچون نابودی حماس، کوچ اجباری ساکنان غزه به مصر و... ناتوان بوده است.

3. عدم وجود راههای جایگزین
در تحلیل مسائل فلسطین و رنج ناشی از عملیات طوفان الاقصی توجه به این نکته ضروری است که گروههای فلسطینی مثل جنبش فتح، بارها تلاش کردند تا از راههای مسالمت آمیز همچون مذاکره با اسرائیل، میانجیگری کشورهای دیگر و توسل به سازمانهای بین المللی، حق خویش را استیفاء نمایند؛ اما آنچه در عمل نصیب آنان شد، اشغال و جنایت بیشتر از جانب صهیونیست هایی بود که نشان دادند به هیچ پیمان سیاسی و اصول اخلاقی پایبند نیستند، پس تنها راهکارِ مقابله با آنان و دستیابی به استقلال و آزادی، مبارزه ی مسلحانه و مقاومت است که البته بدون هزینه نخواهد بود.

نتیجه گیری
با توجه به سابقه ی تجاوزگرانه صهیونیست ها، خسارت ها و سختی های تحمیل شده بر ملت فلسطین در پی عملیات طوفان الاقصی، دیر یا زود به بهانه ی دیگری توسط اسرائیل بر آنان وارد میشد. این عملیات تنها زمان این تجاوز را جلو انداخت، نه اینکه عامل شکل گیری این تجاوز باشد؛ همچنان که طبق برخی تحلیلها، رژیم صهیونیستی قصد داشته است که در سال جدید میلادی، عملیاتی را علیه حماس و غزه انجام دهد.

پینوشت ها
1. مجموعه ی نویسندگان، 75 سال از فاجعه ی نکبت (اشغال فلسطین) گذشت، مرکز اطلاعرسانی فلسطین، 15/می/2023، B2n.ir/a39921.
2. منتظری، علی، آیا دستاوردهای عملیات «طوفان الاقصی» بر هزینه‌هایش چربید؟، ایرنا، 8/9/1402، 85306344، https://irna.ir/xjP6wP.
 

غیبت یا بدگویی پشت سر دیگران از گناهان کبیره است. مراقبت اززبان و توجه به عیوب خود، از مهم‌ترین راهکارهای عملی ترک غیبت است. گفتگوهای مثبت را جایگزین غیبت کنید.
راه های عدم ابتلا به غیبت

پرسش:
چه راه‌هایی پیشنهاد می‌دهید که مبتلا به غیبت نشویم؟ مثلا من می‌دانم اگر دوستم را ببینم به غیبت کردن می‌افتیم، چه کنم؟
 

پاسخ:
در دیدگاه اسلام، وقتی کسی مسلمان می‌شود، به دلیل تقدس این اعتقاد، جان و مال و آبروی او اهمیت خاص و ویژه‌ای پیدا می‌کند؛ تا جایی که اگر کسی قصد ضرر رساندن به جان و مال و آبروی مؤمن را داشته باشد مورد مؤاخذه قرارخواهد گرفت. درواقع فلسفه حفظ آبروی مؤمن به این برمی‌گردد که انسان مؤمن به دلیل دارا بودن سرمایه ایمان، از ارزش ویژه و منحصربه‌فردی برخوردار می‌شود و معیار ایمان در وجود او منجر به ارزشمندی جان و مال و آبروی او می‌گردد. تمام دستورات اخلاقی که قرآن و روایات، ما را ملزم به رعایت آن کرده‌اند نیز در راستای همین هدف هستند؛ بنابراین انسان نه خود حق دارد موجبات ازبین‌بردن آبروی خود را فراهم کند و نه به دیگران چنین حقی داده شده است. حرمت غیبت، دروغ، تهمت و افشای راز نیز به همین فلسفه برمی‌گردد.
تا ریشه غیبت را نیابید نمی‌توانید از شرش آسوده شوید. در اعماق روح خود به دنبال ریشه غیبت‌کردن بگردید و با حذف ریشه، خود را از این گناه کبیره نجات دهید. بد‌گمانی، شوخی و بذله‌گویی، مسخره کردن و استهزاء، کینهجویی و عداوت، انتقام‌جویی، پرحرفی و حسادت می‌توانند ریشه‌های غیبت باشند.

راهکارهای دوری از غیبت:

1. فرار از غیبت کردن
بهترین راه برای غیبت‌نکردن این است که انسان در مرحله اول خودش غیبت‌کننده نباشد. وقتی شما غیبت نکنید، مسلماً باب گناهان زیادی را در جمع‌های دوستانه به روی خود و دیگران می‌بندید.

2. تصمیم جدی غیبت نشنیدن
در مرحله بعدی تصمیم بگیرید و تلاش کنید که شنونده غیبت نباشید. گاهی ما نسبت به تصمیماتی که می‌گیریم خوشحالیم؛ اما در فهماندن آن تصمیمات به دیگران دچار مشکل می‌شویم. گاهی خجالت می‌کشیم و یا حس می‌کنیم دیگران با شنیدن تصمیم ما به تمسخر ما خواهند پرداخت؛ اما باید قوی و محکم در برابر این احساسات نامطلوب بایستید. تلاش کنید خجالت و تعارف‌های عرفی را کنار گذاشته و نزدیکان را از تصمیم جدی بر غیبت‌نکردن آگاه کنید. اگر این حالت تداوم داشته باشد کم‌کم و در درازمدت، دیگران باور خواهند کرد که شما اهل غیبت نیستید و همین امر باعث می‌شود هرگز مقابل شما غیبت نکنند.

3. سه راهکار روایی
اگر انسان در مجلسی بود که افراد آن مجلس اهل غیبت بودند، نباید تن به شنیدن غیبت دهد و باید از هر راهی که ممکن است از ادامة غیبت جلوگیری کند. در واقع می‌توان گفت این شنوندة غیبت است که با تمایل خویش به شنیدن، غیبت‌کننده را تشویق به ادامة گناه می‌کند؛ بنابراین غیبت زمانی تحقق می‌یابد که شنونده‌ای وجود داشته باشد و الا اگر کسی نشنود، غیبتی هم صورت نمی‌گیرد. به همین دلیل در روایات شنوندة غیبت یکی از دو غیبت‌کننده به شمار می‌رود. در حدیثی از پیامبر اسلام می‌خوانیم: «هنگامی که عیب‌جویی و غیبت کسی را در میان جمع می‌کنند و تو در آنجا حضور داری، او را یاری کن و حاضران را نهی‌ازمنکر و از آن مجلس (گناه) برخیز.»(1) در این روایت پیامبر عزیزمان سه راهکار را برای فرار از غیبت مطرح فرموده‌اند:

 روش اول یاری و دفاع از حیثیت آن شخص. یکی از روش‌ها هنگام شنیدن غیبت، دفاع از شخص غیبت شونده است. زمانی که غیبت‌کننده در حال غیبت است، شما می‌توانید سریعاً از شخص موردنظر دفاع کرده تا از این طریق، دیگران صحبت او را حمل بر صحت نکنند.
 
روش دوم طبق روایتی که ذکر شد نهی‌ازمنکر است. البته باید از روش‌های درستِ نهی‌ازمنکر بهره برد و قطعاً برخوردهای چکشی، نتیجه‌ای جز کینه و اختلاف نخواهد داشت. ما باید وظیفة نهی زبانی خود را همواره و به طور مستمر انجام دهیم. در تذکرات خویش، رعایت ادب و اخلاق نموده و با متانت هرچه تمام‌تر تذکر دهیم. گاهی نیز لازم است تذکرات را غیرمستقیم و یا مخفیانه بیان کنیم.
گاه می‌توانیم از طریق فضای مجازی آنها را نسبت به گناه غیبت آشنا نموده و از آن بازداریم. با معرفی کتاب‌ها و یا ارسال پیامک‌هایی دررابطه ‌با عواقب غیبت، دیگران را نسبت به مجازات اخروی این گناه آشنا سازیم. گاهی نیز اگر مجلس، ظرفیت شنیدن صحبت‌های ما را دارد، مستقیماً بحث غیبت و عوارض آن را مطرح کنیم.

 راهکار سومی که حضرت در روایت مذکور بیان فرمودند ترک مجلس است. اما دقت کنید ترک مجلس به معنی قهر و بحث و بداخلاقی نیست؛ بلکه شما به بهانه‌های مختلف می‌توانید خود را از مجلس گناه دور کنید، البته به‌گونه‌ای که بیانگر اعتراض شما به گناه غیبت باشد.

4. تغییر محور گفتگو
تلاش کنید همیشه حرف‌های خوبی برای زدن داشته باشید و محور گفتگوهای دوستانه را در دست گرفته و موضوع را به سمت‌وسویی ببرید که نشانی از غیبت در آنجا نباشد. اگر جایی بود که هیچ یک از راه‌های ذکر شده شما را به هدف نرسانید و به‌هیچ‌وجه موفق به دوری از شنیدن غیبت نشدید، می‌توانید در همان مکان بمانید؛ اما درعین‌حال مستمع غیبت نباشید؛ یعنی حواس خود را مشغول سایر امور کنید و از شنیدن آن شانه خالی کنید. در این صورت اگر ناخواسته غیبت به گوشتان هم برسد؛ اما شما شنونده نباشید و توجهی به آن نکنید اشکالی ندارد. درعین‌حال باید در برخوردتان به‌نوعی نشان دهید که از کارشان راضی نیستید؛ مانند این¬که چهره ناراحت به خود بگیرید تا آنها متوجه شوند که به‌دلیل غیبت، اخم نموده‌اید. البته این روش برای زمانی است که هیچ یک از راه‌های بالا قابل ‌اجرا نباشد.

نتیجه گیری
گفتگوهای سازنده و مثبت را جایگزین غیبت کنید. در مجلس غیبت شرکت نکنید و اگر کسی در مجلسی غیبت کرد تذکر دهید. چنانچه شرایط تذکر وجود نداشت، محور گفتگو را تغییر داده؛ در غیر این صورت‌، مجلس را به بهانه‌ای ترک کنید. با افراد مؤمن و معتقد معاشرت کنید و در برابر افراد غیبت‌کننده موضع خود را صریح و شفاف تبیین کنید.

چکیده پاسخ
غیبت یا بدگویی پشت سر دیگران از گناهان کبیره است. مراقبت از زبان و توجه به عیوب خود، از مهم‌ترین راهکارهای عملی ترک غیبت است. پرهیز از معاشرت با دوستانی که او را به غیبت تشویق می‌کنند نیز در این زمینه مؤثر است. ترک مجالسی که مهیای غیبت است و دوری از اموری که وسوسه غیبت در وجود شما ایجاد می‌کند نیز راه‌گشا خواهد بود. به‌محض شنیدن غیبت سریعاً از غیبت شونده دفاع کنید. اگر نهی‌ازمنکر اثر نمی‌کند، چنانچه ترک مجلس دشوار نیست، باید آن جا را ترک کنید.

پی‌نوشت‌ها
1. «اذا وُقِّعَ فی رَجُل وَ اَنْتَ فی مَلأ فَکُنْ لِلرَّجُلِ ناصِراً وَ لِلْقَومِ زاجِراً وَ قُمْ عَنْهُمْ»؛ پاینده، ابوالقاسم، نهج الفصاحه، دنیای دانش، ص202.
 

عواملی همچون رهبری هوشمندانه، ساختاری منسجم و کارآمد، استفاده از استراتژی‌های نظامی خلاقانه و... و از همه مهم‌تر نیروی بی‌بدیل ایمان از جمله این عوامل هستند.
عوامل موفقیت حزب الله در برابر رژیم صهیونیستی

پرسش:
عوامل و دلایل موفقیت‌های تاریخی و گسترده حزب‌الله لبنان در برابر رژیم صهیونیستی چیست؟
 

پاسخ:
این روزها در میدان نبرد نیروهای مقاومت به‌خصوص حزب‌الله لبنان به موفقیت‌هایی در مقابل رژیم صهیونیستی دست پیدا می‌کنند و در مواردی اقدامات آن‌ها دشمن را غافلگیر و متعجب می‌کند. حمله پهپادی حزب‌الله به پادگان محل استقرار نیروهای تیپ گولانی نمونه‌ای از آن‌هاست. هرچند که موفقیت‌های حزب‌الله سابقه تاریخی دارد، پرسش این است که عوامل مؤثر در این موفقیت‌ها چیست و چطور حزب‌اللهی که در مقابل ارتش رژیم صهیونیستی از امکانات و تجهیزات ناچیزی برخوردار است، توانسته شکست‌هایی به این رژیم تحمیل کند و به موفقیت‌های گسترده‌ای دست یابد؟
حزب‌الله لبنان به دلایل متعددی توانسته است موفقیت‌های تاریخی و گسترده‌ای در برابر رژیم صهیونیستی کسب کند که این موفقیت‌ها جایگاه ویژه‌ای برای حزب‌الله در منطقه و جهان ایجاد کرده است. برخی از عواملی که در توفیقات تاریخی حزب‌الله نقش مهمی ایفا کرده‌اند که به‌طور مختصر بدان‌ها اشاره می‌شود.

عوامل موفقیت‌های حزب‌الله

1. حمایت‌های جمهوری اسلامی ایران
 حزب‌الله یا همان مقاومت اسلامی، گروه سیاسی نظامی شیعی که در سال 1982 میلادی در لبنان به‌منظور مبارزه با اشغالگری‌های رژیم صهیونیستی و با حمایت ایران شکل گرفت.(1) این گروه با عملیات استشهادی آغاز کرد، اما به‌تدریج بر قدرت نظامی خود افزود و با جنگ‌های چریکی و موشک‌های کاتیوشا به جنگ با رژیم صهیونیستی پرداخت. در گذر زمان، حزب‌الله لبنان ازنظر نظامی و تسلیحاتی به نقطه‌ای رسیده است که اقداماتش در مقابله با رژیم صهیونیستی، ناظران منطقه‌ای و بین‌المللی را شگفت‌زده کرده است. نمونه اقدامات حزب‌الله در حمایت از مردم غزه و فلسطین مؤید این نکته است. در این توانمندی‌ که همواره بر نگرانی‌های رژیم صهیونیستی افزوده و باعث ایستادگی و پیروزی حزب‌الله در مقابل آن شده، نمی‌توان نقش حمایت‌های ایران که شامل حمایت‌های سیاسی، تسلیحاتی، آموزشی و مالی می‌شود، را نادیده گرفت.(2)

2. رهبری هوشمندانه
 ازجمله عواملی که می‌توان نقش آن را در موفقیت‌های حزب‌الله پررنگ دانست، مدیریت و رهبری حکیمانه این گروه توسط شهید سید حسن نصر‌الله بوده است. مدیریت هوشمندانه شهید سید حسن نصرالله موجب رشد و ارتقا و تاب‌آوری حزب‌الله در عرصه سیاسی و نظامی و سایر حوزه‌ها و عبور آن از بحران‌های مختلف شده است. شهید سید حسن نصرالله با بهره‌گیری از توانمندی‌های بالای ذاتی، سیاسی و دیپلماسی، توانسته‌ بود حمایت گسترده مردم لبنان و منطقه را جلب کرده و به‌عنوان یک رهبر کاریزماتیک و محبوب در میان مردم لبنان و ملت‌های عرب منطقه نیز شناخته شود. رهبری مدبرانه او در این دوران، حزب‌الله را از یک نیروی مقاومت محلی به یک نیروی منطقه‌ای توانمند و اثرگذار تبدیل کرده است.

3. ساختار سازمانی منسجم و کارآمد
 ازجمله عواملی که نقش مهمی در موفقیت‌های حزب‌الله در مقابل رژیم صهیونیستی ایفا کرده است، ساختار سازمانی حزب‌الله بوده است که به آن توان ایستادگی و بازسازی هنگام مواجه شدن با ضربه‌ها را می‌دهد. ساختار تشکیلاتی سلولی حزب‌الله باعث شده است که در صورت رسیدن آسیب به بخشی از تشکیلات، سایر بخش‌ها به کار خود ادامه خواهد داد و بخش آسیب‌دیده به‌سرعت خود را بازسازی نمایند. همین ساختار موجب شد که با وجود ترور بخش مهمی از فرماندهان ارشد حزب‌الله لبنان از سوی رژیم صهیونیستی و حتی ترور دبیر کل آن، حزب‌الله در میدان عملیات نظامی قدرتمندتر از گذشته عمل کند و اقدامات متقابل او هرگز متوقف نگردد. درحالی‌که رژیم صهیونیستی معتقد بود با ترور فرماندهان ارشد حزب‌الله، حجم آتش و میزان مقاومت حزب‌الله کاهش خواهد یافت.

4. استراتژی‌های خلاقانه
 استراتژی‌های نظامی خلاقانه و مهارت‌های جنگی حزب‌الله نیز نقش مهمی در این موفقیت‌ها ایفا کرده‌اند. به‌عنوان نمونه می‌توان یکی از عوامل موفقیت‌های حزب‌الله در جنگ 33 روزه را انتخاب جنگ نامتقارن با استفاده از ظرفیت‌های منطقه درگیری دانست.(3) شیوه‌‌ای که در تقابل اخیر حزب‌الله با رژیم صهیونیستی در مناطق جنوب لبنان نیز مانع موفقیت ارتش رژیم برای ورود و تثبیت حضورش در منطقه جنوب لبنان شده است.

5. پایگاه مردمی و شبکه گسترده اجتماعی حزب‌الله
 نقش حمایت مردمی و پایگاه اجتماعی قوی حزب‌الله و شبکه گسترده اجتماعی آن در لبنان نیز از دیگر عوامل مهم موفقیت‌های حزب‌الله محسوب می‌شود. این حمایت‌ها به حزب‌الله امکان می‌دهد تا در برابر اشاره‌ای خارجی مقاومت کند و به‌عنوان یک نیروی مؤثر در منطقه عمل کند.(4) حزب‌الله شبکه گسترده‌ای از خدمات اجتماعی را مدیریت می‌کند که شامل زیرساخت‌ها، امکانات بهداشتی، مدارس و برنامه‌های جوانان می‌شود که همگی در جلب حمایت لبنانی‌های شیعه و غیر شیعه از حزب‌الله مؤثر بوده‌اند(5) و این حمایت‌ها پشتوانه مهمی برای حزب‌الله در مقابله با رژیم فراهم ساخته است.

6. استفاده از فنّاوری‌های پیشرفته
 همان‌طور که پیش‌ازاین بیان شد، حزب‌الله به کمک سایر نیروهای مقاومت به‌ویژه ایران توانسته است در این سال‌ها توان عملیاتی خود را افزایش دهد. استفاده از پهپادها و فنّاوری‌های پیشرفته که به حزب‌الله این امکان را می‌دهد تا با عبور از چتر پدافندی رژیم صهیونیستی، حملات دقیق‌تری انجام دهد و از نقاط ضعف دشمن بهره‌برداری کند.(6) حمله به پایگاه تیپ گولانی (نیروهای ویژه و زبده نظامی) در عمق سرزمین‌های اشغالی در تقابل اخیر، نمونه‌ای ازاین‌دست است که بر وحشت صهیونیست‌ها افزوده است. درمجموع تجربه و دانش نظامی که حزب‌الله در طول سال‌ها به دست آورده است، به این گروه کمک کرده تا در برابر نیروهای نظامی پیشرفته رژیم صهیونیستی مقاومت کند و حتی آن‌ها را به تغییر دکترین نظامی خود وادار کند.(7)

7. نیروی ایمان
 افزون بر عواملی که پیش‌ازاین بدان‌ها اشاره شد و می‌توان عموم آن‌ها را در دسته عوامل مادی قرار داد، عامل اصلی و مهم دیگری که نقش آن در مقاومت لبنان عمیق و ریشه‌ای است، عامل ایمان و باورهای عمیق دینی و مذهبی است. امروزه از سوی روان‌شناسان، نقش ایمان و باورهای مذهبی در تاب‌آوری در مقابل سختی‌ها و مشکلات، اثبات شده است. اینکه امروز مردم غزه و لبنان را با وجود همه اتفاقات تلخی که رخ داده است، مقاوم، ایستاده و استوار می‌بینیم، نشان از وجود ایمان و باورهای عمیق دینی و مذهبی در آن‌هاست. یکی از ثمرات این ایمان و باورهای مذهبی و دینی گسترش روحیه اعتمادبه‌نفس و ایستادگی در مقابل نیروی صهیونیستی است که به همان اندازه وجود این ویژگی در نیروهای مقاومت باعث ایجاد یأس و ناامیدی در نیروهای دشمن می‌شود. ازاین‌روست که منشه امیر، مدیر بخش فارسی رادیو اسرائیل، دراین‌باره می‌گوید که ما با نیرویی مواجه هستیم که باورش این است که اگر پیروز شود پیروز است و اگر کشته هم بشود باز پیروز است و شکست در قاموس آن‌ها نیست.(8)

نتیجه گیری
درمجموع ازآنچه در بررسی عوامل موفقیت‌های حزب‌الله بدان اشاره شد می‌توان گفت که عوامل مادی و معنوی توأم با یکدیگر، نیروهای مقاومت لبنان را به نقطه‌ای رسانده است که امروز توانسته در مقابل نیروی نظامی مدعی و ارتش رژیم صهیونیستی ایستادگی کند. رهبری هوشمندانه، ساختار سازمانی منسجم و کارآمد، استفاده از استراتژی‌های نظامی خلاقانه، جایگاه اجتماعی و... و از همه مهم‌تر نیروی بی‌بدیل ایمان و باورهای دینی ازجمله این عوامل است که در متن درباره هریک توضیحات مختصری ارائه شده است.

منابعی برای مطالعه بیشتر
1. طباطبایی، سید معصومه، حزب‌الله، انتشارات روایت فتح.
2. اسداللهی، مسعود، از مقاومت تا پیروزی، مؤسسه نشر و تحقیقات ذکر.
3. پاشاپور یوالاری، حمید، حزب‌الله لبنان و بیداری اسلامی، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی

پی‌نوشت ها
1. ر.ک: «سپاه و حزب‌الله لبنان، خاطراتی از شیخ علی کورانی»، روزنامه ایران، 1389، شماره 4586.
2. ر.ک: «حزب‌الله از کجا آمده است»، سایت یورونیوز فارسی، https://B2n.ir/s42048.
3. ر.ک: رحمت ابراهیمی و دیگران، «علل و عوامل پیروزی حزب‌الله در جنگ 33 روزه»، فصلنامه مطالعات دفاع مقدس، شماره 4، زمستان 1400.
4. ر.ک: ادبی فیروزجایی، رضا، «سربلند و استوار؛ نگاهی به عوامل استحکام حزب‌الله لبنان»، خبرگزاری مهر، mehrnews.com/x365W9.
5. ر.ک: «حزب‌الله از کجا آمده است»، سایت یورونیوز فارسی، https://B2n.ir/s42048.
6. ر.ک: «اذعان رسانه‌های آمریکایی به ناتوانی اسرائیل در برابر پهپادهای حزب‌الله»، خبرگزاری ایسنا، isna.ir/xdS4FK.
7. ر.ک: «اذعان رسانه‌های آمریکایی به ناتوانی اسرائیل در برابر پهپادهای حزب‌الله»، خبرگزاری ایسنا، isna.ir/xdS4FK.
8. ر.ک: «با رفتن سید نصرالله، حزب‌الله نابود نخواهد شد»، خبرگزاری مشرق، کد خبر: 1647202، https://B2n.ir/w36963.
 

یهودیان صهیونیست در ابتدا به عنوان شهروند عادی شروع به خریدن زمین کردند و بعد با حمایت انگلیس، امریکا و برخی کشورهای دیگر، تجاوزات آنها آغاز شد.
نحوه تشکیل رژیم صهیونیستی

پرسش:
ممکن است نحوه تشکیل رژیم صهیونیستی و بیرون راندن فلسطینی‌ها را بیان کنید.

پاسخ:

کسانی که گهگاه از رژیم اسرائیل دفاع می‌کنند، با روند شکل‌گیری این دولت آشنایی ندارند. ما می‏کوشیم با مروری اجمالی بر تاریخچه پیدایش «صهیونیزم» تا «تشکیل دولت اسرائیل»، تصویری واقع‏بینانه از این موضوع به دست بدهیم. عمده مطالبی که دراین‌باره خواهیم گفت، برگرفته از کتاب «ارتباط صهیونیستی» نوشته «آلفرد م. لیلیانتال» است. وی نویسنده سرشناس آمریکایی، فارغ‌التحصیل دانشگاه کُرنل و مدرسه عالی حقوق کلمبیا است که سال‌‏ها از عمر خود را در وزارت خارجه آمریکا خدمت کرده و تألیفات او، مبتنی بر تحقیقات و مطالعات و تجربیات او است. وی آثار دیگری نیز درباره اسرائیل و صهیونیسم دارد.

 

پیدایش صهیونیسم

یهودیان (بنی‌اسرائیل) بعد از درگذشت حضرت سلیمان (ع)، رفته‌رفته عظمت و یکپارچگی خود را از دست دادند. پس از یورش آشوریان در سال 725 پیش از میلاد، اسباط (قبایل دوازده‌گانه یهود) چنان پراکنده شدند که گویی در زمین گم شدند. در متون یهودی وعده داده شده که در آخرالزمان، این ده سبط پیدا خواهند شد و به ارض مقدس باز خواهند گشت.(1) نیز وقتی در سال ۵۹۷ پیش از میلاد، بُختُ نَصَّر(بُخت النصر) پادشاه بابل به پادشاهی یهودا لشکرکشی کرد، لشکریان او یهودیان بسیاری را کشتند، بسیاری آواره شدند و تعدادی نیز به عنوان اسیر، به بابل برده شدند.(2) هرچند در آمار قربانیان این حوادث و حجم خسارات وارد بر یهودیان اغراق و مظلوم‌نمایی شده؛(3) ولی مسلّم است که در پی این حوادث، یهودیان هیچ‌گاه نتوانستند حکومتی مستقل برای خود تشکیل دهند و همواره به صورت پراکنده، در سرزمین‌های مختلف به عنوان اقلیت زندگی می‌کردند تا این‏که جنبش «صهیونیزم / صهیونیسم» پدید آمد. این جنبش در سال 1898م توسّط فعّال سیاسی و روزنامه‌نگار یهودی‌الاصل اتریشی به نام «تئودور هرتسل» بنیان‌گذاری شد و رفته‌رفته اوج گرفت و هدف از آن، گرد هم آوردن یهودیان پراکنده در سراسر جهان و ایجاد اتّحاد میان آنان بود. در ادبیات سیاسی و مذهبی امروز، به هواداران این جنبش «صهیونیست» می‌گویند.

 

انتخاب وطن، بهانه‌ای برای اشغال

صهیونیست‌‏‏ها برای رسیدن به هدف خود، به زمین نیاز داشتند. در بین دیدگاه‏های مختلفی که برای اتحاد یهودیان مطرح شد، سرانجام این دیدگاه چیره شد که «دولت یهود» در «سرزمین فلسطین» تأسیس شود. دو گروه با این دیدگاه مخالف بودند: یکی یهودیان غیرصهیونیست که با مطرح شدن بحث دولت یهود، نگران بروز اختلاف و دشمنی با یهودیان در سرزمین‏های دیگر بودند؛ دوم مسلمانان و عرب‏هایی که فلسطین را سرزمینی «عربی-اسلامی» می‏دانستند و حاضر نبودند شاهد جدایی آن از قلمرو اسلام و برپایی یک دولت غیراسلامی در آن باشند. ازاین‌رو، صهیونیست‏ها در آغاز، دست به یک پنهان‏کاری بزرگ زدند؛ به این صورت که ابتدا خواسته‏های خود را محدود کردند، از فلسطین به عنوان «وطن» برای «قوم یهود» یاد کردند و چنین واکرد کردند که درصدد ایجاد یک «دولت» یهودی نیستند؛ بلکه تنها می‏خواهند در «وطن» پدران خود اقامت کنند تا بتوانند یهودی بمانند و مورد ظلم و ستم قرار نگیرند. آن‏ها در پاسخ به انتقادها می‏گفتند: «کسی که ما را متّهم به کوشش در راه ایجاد مملکت مستقل یهودی کند، سرشار از کینه و جهل مطلق است».(4)

آنان با این پنهان‏کاری، از مخالفت مسلمانان و نیز یهودیان غیرصهیونیست در امان ماندند و علی‌رغم مخالفت سلطان عثمانی، عبدالحمید دوم(5) که به هیچ قیمتی حاضر نشد فلسطین را در اختیار آنان بگذارد، از سال 1882م (1261ه‍.ش) با دادن رشوه به حاکمان محلّی و وساطت کنسول‌های دولت‌های بیگانه (مخصوصاً روسیه، انگلستان و آمریکا)، به مرور به فلسطین مهاجرت می‌کردند(6) و می‌کوشیدند تا از این طریق، در فلسطین دارای اکثریت شوند. حرکت صهیونیستی در طول 25 سال بعد، به جای آن‏که برای ایجاد رژیم سیاسی خاصّی بکوشد، به خرید زمین و ساختن مدارس و تثبیت موقعیت فعلی خود پرداخت.

 

فراهم شدن زمینه با سقوط عثمانی

شروع جنگ‌جهانی اوّل در سال 1914 میلادی (تابستان 1293 شمسی)، زمینه را برای پیشبرد اهداف صهیونیست‏ها فراهم کرد. آنان از یک سو، هم با متّحدین روابط دوستانه داشتند و هم با متّفقین. از سوی دیگر، بروز جنگ‌جهانی اوّل، باعث سستی امپراطوری عثمانی شد و زمینه برای شورش ملّی‏گرایان عرب (از جمله شریف حسین) علیه حاکمان ترک خلافت عثمانی را ایجاد کرد و سرانجام نیز به سقوط امپراطوری عثمانی انجامید. صهیونیست‏ها با حمایت استعمار انگلیس، از این موقعیت‏ها بیش‏ترین بهره را بردند.

 

اعلامیه بالفور

پس از پایان جنگ‌جهانی اوّل و سقوط امپراتوری عثمانی، در سال 1917 (آبان 1296 ھ.ش) میلادی، بیانیه «بالفور» در حمایت از جنبش صهیونیسم منتشر شد. انگلیسی‏ها با فریبکاری خود و سوءاستفاده از اختلاف میان بزرگان عرب با امپراطور عثمانی، قیمومیت بر فلسطین را به دست آوردند و دولت برتانیا به راحتی توانست زمینه‌های تشکیل جامعه صهیونیستی و در نتیجه دولت غاصب اسرائیل را فراهم کند.

پنهان‏کاری صهیونیست‏ها در بیانیه بالفور نیز بازتاب داشت و در آن، بندهایی برای حمایت از حقوق مدنی و دینی ساکنان عرب فلسطین وجود داشت. انگلیسی‏ها در مقابل این امتیاز ظاهری، توانستند موافقت شریف حسین را (که اینک قدرت فراوانی یافته بود) با اقامت یهودیان در فلسطین جلب کنند؛(7) اما هنوز هم سخن از «دولت یهود» به میان نمی‏آوردند و حتّی وجود چنین نیّتی را انکار هم می‏کردند. آنان به ملک فیصل (فرزند شریف حسین) که اینک حاکم سوریه شده بود، اطمینان دادند که قصد تشکیل دولت یهودی در فلسطین ندارند و حتّی چرچیل نیز در ملاقات با یک هیئت عربی در سال 1923م(1302 ه‍.ش) به آنان گفت: «تعبیر وطن قوم یهود، به معنای حکومت یهودی حاکم بر عرب‏ها نیست. ممکن نیست ما بپذیریم که یک ملّت، ملّتی دیگر را از حقوق خویش محروم سازد یا دارایی‏هایشان را از آنان بگیرد».(8)

 

فراخوان یهودیان از سراسر جهان

همزمان با این ظاهرسازی‏ها، صهیونیست‏ها به شدّت در پی دعوت یهودیان سراسر جهان به فلسطین بودند و با تمام توان، به خرید املاک و اراضی مسلمانان ادامه می‏دادند تا تعداد یهودیان ساکن در فلسطین را به بیش‏ترین مقدار ممکن برسانند و حتّی توانستند حمایت مالی گسترده یهودیانی را جلب کنند که با تشکیل «دولت یهود» در فلسطین مخالف بودند؛ ولی تشکیل یک «جامعه یهودی» در سرزمین قدس را عملی خیرخواخانه و انسانی می‏دانستند.(9)

در مرحله بعد، مک دونالد در طرحی با عنوان «کتاب سپید» یا همان «کاغذ سفید»(در سال 1939م/ 1318ه‍.ش) بیان کرد که هرگز از هدف‏های اصلی سیاست انگلستان این نبوده که در فلسطین، دولتی یهودی جایگزین شود؛ ولی به صراحت اعلام کرد که «هدف عبارت است از ایجاد دولت فلسطینی مستقل در طول ده سال که عرب‏ها و یهودی‏ها در ساخت آن شریک باشند».(10) طبق این طرح، تعداد یهودیانی که مجاز به مهاجرت به فلسطین بودند، نباید بیش از 75 هزار نفر می‏شد و همچنین خرید زمین توسط یهودیان نیز ممنوع بود. این طرح از سوی یهودیان صهیونیست «خیانت» خوانده شد و تنش‏های بسیاری را حتّی در درون خاک فلسطین رقم زد و با این حال، زمینه را برای ورود به مرحله سوم و آشکار شدن هدف اصلی صهیونیست‏ها فراهم کرد و از همین جا بود که درگیری‏ها و کشتارها آغاز شد. دولت بریتانیا در همین ایام، به تجهیز و آموزش نظامی یهودیان ساکن فلسطین پرداخت و زمین‌های وسیعی را در اختیار آنان قرار داد تا شهرک‌هایی را احداث کنند. فلسطینیان نیز در مقابل باندهای صهیونیستی، پایداری و مقاومت کردند و با تشکیل گروه‌های جهادی، تظاهرات و اعتصاب‌های عمومی به راه انداختند. قیام‌های ۱۹۲۰، ۱۹۲۳ و ۱۹۲۹ میلادی (معروف به انقلاب براق) از آن جمله است. انگلیسی‌‏ها در حمایت از صهیونیست‏ها، قیام‌های فلسطینیان را سرکوب و هزاران تن را کشتند یا به زندان انداختند.

 

تلاش برای تشکیل دولت یهود

سر «جان هوپ سامپسون» کارشناس انگلستان در امور خاورمیانه، در سال 1930م(/1309ه‍.ش) در گزارشی در باره تصمیم صهیونیست‏ها برای تبدیل کردن «وطن یهود» به یک «دولت یهودی» نوشت: «اگر سران یهود به هدف اصلی از سکونت خویش در فلسطین، یعنی زندگی دور از ستم و ظلم و طبق آداب و سنن یهود، قناعت می‏ورزیدند، تشکیل وطن قوم یهود هیچ مشکلی ایجاد نمی‏کرد و یهودیان می‏توانستند در مناطق یهودی‏نشینِ ایجاد شده پیش از صدور اعلامیه بالفور، در امنیت و تفاهم با هم‏وطنان عرب خویش به سر ببرند. اما حقیقت مطلق این است که امروز مهاجرت یهودیان، منحصر به یهودی‏های مؤمنی نیست که خواهان بازگشت به سرزمین پدران خود برای به سر بردن در زندگی دور از ظلم و ستم و طبق آداب و سنن یهود هستند؛ بلکه دربرگیرنده یهودی‏های غیرمؤمنی است که سرشار از روح ملّی‏گرایی سیاسی‏اند و برآنند که بر فلسطین سیطره یابند؛ جایی که دست‌کم در 1300 سال اخیر، سرزمین عرب‏ها بوده است. (این گروه از) یهودی‏ها هیچ تلاشی برای سازگاری با ساکنان کنونی این سرزمین از خود نشان نمی‏دهند».(11)

در بحبوحه جنگ‌جهانی دوم، که باعث قدرت گرفتن ایالات متحده آمریکا شد، تلاش صهیونیست‏ها برای تشکیل دولت یهودی در فلسطین تشدید شد و کم‌کم اغراض پنهان آنان آشکار گردید و رفته‌رفته حمایت دولت آمریکا نیز به کمک آنان آمد. بحث هلوکاست یا همان کشتار یهودیان در اردوگاه‌های مرگ آلمان نازی بین سال‏های ۱۹۴۱تا۱۹۴۵م(1320 تا 1324ه‍.ش) و شایعاتی که درباره تعداد قربانیان این حادثه منتشر شد، باعث مظلوم‏نمایی یهودیان شد و صهیونیست‏ها از این موضوع نیز بیش‏ترین بهره‏برداری را کردند. آشکار شدن اهداف پشت پرده صهیونیست‏ها، باعث بروز مخالفت‏های بسیاری شد و چه در عرصه سیاسی چه در عرصه اجتماعی، تنش‏ها دراین‌باره بالا گرفت و حتّی ملک عبدالعزیز بن سعود، پادشاه وقت عربستان نیز در سال 1942 سرسختانه به مهاجرت روزافزون یهودیان به فلسطین اعتراض کرد و دولت آمریکا را از ایجاد دولت یهودی در آنجا برحذر داشت.

حمایت‏های مالی و سیاسی انگلستان و لابی‏های صهیونیست در آمریکا، اوضاع را به نفع صهیونیست‏ها پیش می‏برد؛ تا جایی که حتی روزولت رئیس‌جمهور آمریکا نیز که مخالف تشکیل دولت یهودی بود، ناچار بود با آنان همراهی یا دست‌کم سکوت کند (به خلاف چرچیل که پشتیبان سرسخت صهیونیست‏ها بود). با مرگ ناگهانی روزولت (آوریل 1945/فروردین 1324)، راه برای صهیونیست‏های درون آمریکا بازتر شد. رئیس‌جمهور بعدی، ترومن بود که علی‌رغم هشدارهای وزیرخارجه‏اش (که معتقد بود موافقت با تشکیل دولت یهودی در فلسطین باعث «ناآرامی همیشگی در خاورمیانه» خواهد شد)، سرانجام با ایجاد دولت یهود در فلسطین موافقت کرد و راه را برای رسیدن صهیونیست‏ها به هدفشان هموار ساخت؛ به‌ویژه که او مسئله انسانیِ پناهدگان یهودی (فراریان از هلوکاست) را با مسئله سیاسی دولت یهود در هم آمیخت.(12)

رفته‌رفته، تهدید به جنگ نیز در گفت‌وگوهای دیپلماتیک بین‌المللی پررنگ‏تر شد. برای نمونه، «فیصل» وزیر امورخارجه وقت عربستان به «ویلیان ادی» نماینده آمریکا در عربستان گفت: «ما عرب‏ها گرسنگی یا کشته شدن در میدان جنگ را بر این که ببینیم صهیونیست‏ها سرزمین ما را غصب می‏کنند و ملّت ما را از بین ببرند، ترجیح می‏دهیم! ... اگر روشن شود که آمریکا و انگلستان برخلاف خواست ما و برای نابودی ما به صهیونیست‏ها کمک می‏کنند، تا آخرین نفر با آنان می‏جنگیم».(13)

گذشته از این‌گونه اختلافات و تنش‏ها در عرصه دیپلماتیک و بین‌المللی، در درون فلسطین نیز درگیری‏ها روز به روز بیش‏تر می‏شد و عرب‏هایی که تا دیروز گمان می‏کردند یهودیان فقط قصد سکونت در جوار آنان را دارند، کم‌کم متوجّه شدند که هدف آنان «تشکیل دولت یهود» است و می‏کوشیدند موقیعت خود را حفظ کنند؛ ولی این تلاش‏ها ناکام ماند. از یک سو به دلیل حمایت آمریکا و انگلستان در عرصه بین الملل؛ چنان‏که در طول فقط بیست سال، آمار یهودیان ساکن فلسطین از 10 درصد (یک دهم) به 50 درصد (یک دوم) افزایش یافت. از سوی دیگر، یهودیان صهیونیست که اینک قدرت یافته بودند و توسط دولت بریتانیا آموزش نظامی هم دیده بودند، به خشونت‏ و کشتار در درون خاک فلسطین روی آوردند. در همین سال‏ها گروه‏های شبه نظامی صهیونیست در فلسطین تشکیل شدند که با خشونت در پی استحکام موقعیت یهودیان و زمینه‏سازی برای برپایی دولت یهود بودند. سه هزار تن از اعضای این گروه‏ها در سال 1945م به طور وحشیانه، با بمب به مردم حمله کردند و بسیاری را کشته یا زخمی کردند و همه راه‏های ارتباطی در فلسطین را قطع کردند.(14) هم‏زمان، گروه‏های بین‌المللی نیز برای تسهیل مهاجرت یهودیان به فلسطین تشکیل شد و همه تعهدات قبلی، مبنی بر محدودیت مهاجرت یهودیان، زیر پا گذاشته شد. یهودیانی که به فلسطین رفته بودند، با خشونت و کشتار، فلسطینیان عرب را از خانه‏ و کاشانه خود بیرون می‏کردند و آن خانه‏ها را برای سکونت مهاجران جدید آماده می‏ساختند.

 

برپایی دولت مستقل یهود

در سال ۱۹۴۷م(1326ه‍.ش) با تلاش بریتانیا و آمریکا قطعنامه ظالمانه تقسیم فلسطین در سازمان ملل متحد صادر شد و فلسطین بین فلسطینیان و یهودیان اشغالگر تقسیم گردید. مدّتی بعد، همزمان با پایان قیمومیت انگلستان بر فلسطین، در 1948م(24 اردیبهشت 1327ه‍.ش) کشور اسرائیل اعلام موجودیت کرد و بدین‌سان، ترومن (رئیس جمهور وقت آمریکا) بیش‏ترین خدمت را به صهیونیست‏ها کرد و در زمان ریاست‌جهوری او، دولت اسرائیل پا به عرصه وجود نهاد.

این تصمیمات، با مخالفت کشورهای عربی روبه‌رو شد و جنگ‏های اعراب و اسرائیل را در پی داشت که علی‌رغم پیروزی‏های اولیه برای فلسطینیان و حامیان عرب آن‏ها، به دلیل ضعف تدارکاتی و تسلیحاتی و حضور استعماری بریتانیا و فرانسه در اغلب کشورهای منطقه و خیانت برخی از رهبران، منجر به شکست این نیروها و آوارگی صدها هزار فلسطینی گشت و سرانجام به سود صهیونیست‏ها انجامید. اشغالگری‏ها همچنان ادامه یافت و هنوز هم ادامه دارد. بخش وسیعی از خاک فلسطین در جنگ شش روزه در سال 1967م(1346ه‍.ش) اشغال شد و صدها هزار آواره فلسطینی دیگر پدید آورد.

پس از آن نیز رژیم اشغالگر اسرائیل به مرور، تسلط خود را بر فلسطین گسترش داده است. یاسر عرفات با امضای پیمان اسلو در سال 1993م(شهریور 1372ه‍.ش) حاضر شد دولت اسرائیل را به رسمیت بشناسد تا زمینه برای حل و فصل موضوعات اختلافی (وضعیت بیت‌المقدس، آوارگان فلسطینی، شهرک‌های اسرائیلی، مسائل امنیتی و تعیین مرزها) فراهم شود، دولت اسرائیل هیچ‌گاه به تعهدات خود عمل نکرده و تجاوز به حقوق فلسطینیان همچنان ادامه دارد. یهودیان که در سال 1917م(زمان صدور اعلامیه بالفور) فقط سه درصد از خاک فلسین را در اختیار داشتند، با زور و قتل و غارت توانستند بخش وسیعی از این سرزمین را غصب کنند و امروزه نزدیک به نود درصد خاک فلسطین در اختیار صهیونیست‏ها است و در آن مقدار هم که در اختیار فلسطینیان است، اعمال زور می‌کنند و حق فلسطینیان برای اقامت در سرزمین خویش را رعایت نمی‌کنند.

 

نتیجه­ گیری

خلاصه این‏که یهودیان صهیونیست، در آغاز کار، فلسطین را وطن خود می‌خواندند و فقط زمین می‏خریدند تا به عنوان شهروند عادی، در کنار فلسطینیان زندگی کنند؛ ولی بعد که قدرت گرفتند، آنان را به زور از خانه‌ها و زمین‌هایشان بیرون می‏کردند. این تلاش‌‏‏ها با سقوط دولت عثمانی و حمایت انگلیس و آمریکا و برخی قدرت‌های دیگر، به تشکیل رسمی دولت اسرائیل انجامید؛ اما تجاوز به حقوق فلسطینیان همچنان ادامه یافت و مخصوصاً بعد از جنگ‏های اعراب و اسرائیل، صدها هزار فلسطینی کشته یا آواره شدند و در یک سال اخیر هم کشتار بی‌رحمانه مردم غزه با حمایت دولت‌های غربی همراه بوده است.

 

 

معرفی منابع برای مطالعه بیشتر

کتاب «فلسطین و حقوق بین الملل» نوشته هنری کتان و ترجمه غلامرضا فدایی، انتشارت امیر کبیر.

کتاب «ارتباط صهیونیستی»، نوشته «آلفرد م. لیلیانتال»، ترجمه سید ابوالقاسم حسینی(ژرفا).

کتاب «سرگذشت فلسطین یا کارنامه سیاه استعمار»، تألیف اکرم زعیتر و ترجمه مرحوم اکبر هاشمی رفسنجانی.

کتاب «درباره فلسطین»، تألیف ماکسیم رودنسون، ایزاک دویچر، ترجمه منوچهر هزارخانی.

 

پی ‏نوشت‏

1. رک: وعده‌های آخرالزمانی و موعودگرایی در آیین یهود، محمدمهدی کریمی نیا، مجتبی انصاری مقدم، رحیم اریک، مقاله پژوهشی مجله پژوهش و مطالعات علوم اسلامی، پیاپی 20، زمستان 1399، ص122ـ133.

2. ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد، دیوان المبتدأ و الخبر فى تاریخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوى الشأن الأکبر، تحقیق خلیل شحاده، بیروت، دارالفکر، چاپ دوم، 1408ه‍، ج‏2، ص169‏.

3. ر.ک: طایی، نجاح، مظلوم‌نمایی یهود در طول تاریخ، لندن، دارالهدی لاحیاء التراث، 1382ش، ص27-29.

4. آلفرد م. لیلیانتال، ارتباط صهیونیستی، مترجم: سید ابوالقاسم حسینی(ژرفا)، بی‌جا، مرکز نشر آثار پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ اول، 1379ه‍.ش، ص29.

5. عبدالحمید ثانی از سال‌ ۱۸۷۶م به عنوان سی و چهارمین سلطان و خلیفه امپراتوری عثمانی حکومت کرد و در سال ۱۳۲۶ه‍.ق(۱۹۰۹م) توسط مجلس عثمانی عزل شد و جای خود را به محمد شاه داد و در سال 1918 درگذشت.

6. https://iichs.ir/vdcfivdmaw6dm.giw.html.

7. آلفرد م. لیلیانتال، ارتباط صهیونیستی، مترجم: سید ابوالقاسم حسینی(ژرفا)، بی‌جا، مرکز نشر آثار پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ اول، 1379ه‍.ش، ص36.

8. آلفرد م. لیلیانتال، ارتباط صهیونیستی، مترجم: سید ابوالقاسم حسینی(ژرفا)، بی‌جا، مرکز نشر آثار پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ اول، 1379ه‍.ش، ص41.

9. آلفرد م. لیلیانتال، ارتباط صهیونیستی، مترجم: سید ابوالقاسم حسینی(ژرفا)، بی‌جا، مرکز نشر آثار پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ اول، 1379ه‍.ش، ص44.

10. آلفرد م. لیلیانتال، ارتباط صهیونیستی، مترجم: سید ابوالقاسم حسینی(ژرفا)، بی‌جا، مرکز نشر آثار پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ اول، 1379ه‍.ش، ص51.

11. آلفرد م. لیلیانتال، ارتباط صهیونیستی، مترجم: سید ابوالقاسم حسینی(ژرفا)، بی‌جا، مرکز نشر آثار پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ اول، 1379ه‍.ش، ص52، پاورقی 7 فصل 2.

12. آلفرد م. لیلیانتال، ارتباط صهیونیستی، مترجم: سید ابوالقاسم حسینی(ژرفا)، بی‌جا، مرکز نشر آثار پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ اول، 1379ه‍.ش، ص62.

13. آلفرد م. لیلیانتال، ارتباط صهیونیستی، مترجم: سید ابوالقاسم حسینی(ژرفا)، بی‌جا، مرکز نشر آثار پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ اول، 1379ه‍.ش، ص69.

14. آلفرد م. لیلیانتال، ارتباط صهیونیستی، مترجم: سید ابوالقاسم حسینی(ژرفا)، بی‌جا، مرکز نشر آثار پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ اول، 1379ه‍.ش، ص68.

وظیفه‌ی مهم یک معلم، تعلیم‌وتربیت و زمینه‌سازی برای پرورش و شکوفایی استعدادهای متربی است به‌گونه‌ای که نتیجه آن در شخصیت متربی به‌ویژه در رفتارهای او ظاهر شود.
اخلاق و آداب معلمی

پرسش:
لطفا درباره اخلاق و آداب معلمی، براساس مبانی دینی، توضیح دهید.
 

پاسخ:
برترین و بزرگ‌ترین معلم، خداوند است که از باب مهربانی خویش، وظیفه ی تعلیم را برعهده ی پیامبران قرار داد و این‌گونه مسیر رسیدن انسان به کمال را هموار ساخت. کسی که خلعت معلمی بر تن می‌کند، قدم در مسیر انسان‌سازی برمی‌دارد؛ به همین دلیل باید پیش از تعلیم دیگران، انسانیت را در وجود خود پرورش دهد. وگرنه، تعلیمی که بدون عمل باشد صرفاً تکرار کلماتی است که احتمال عمل به آن کلمات توسط دیگران ناچیز خواهد بود؛ بنابراین اگر کسی قصد دارد، در کسوت معلمی به رسالت خویش در این جهان صحه گذارد، لازم است، عامل و آراسته به آداب و اخلاق معلمی باشد تا علم‌آموزی را برای مخاطبان خویش شیرین گرداند.
خداوند کرامت ویژه‌ای را برای معلمان درنظر گرفته است؛ اما این کرامت صرفا با معلم بودن و آموزش‌دادن حاصل نمی‌گردد؛ بلکه درجه ی کرامت یک معلم، متناسب با تلاشی که در جهت انسان‌سازی خویش و دیگران به کار می‌گیرد، آشکار می‌شود. در نگاه اسلام این کرامت زمانی به معلم تعلق می‌گیرد که قدم در مسیر هدایت انسان‌ها بردارد. رسالت و مسئولیت اصلی معلم فقط آموزش‌دادن نیست؛ بلکه تربیت در رأس وظایف یک معلم قرار دارد.

تجلی اخلاق
وجود یک معلم باید تجلیگاه اخلاق باشد. یک معلم حتی در نگاه‌کردن به دانش‌آموزان و مخاطبان خویش، نگاهش را تقسیم می‌کند تا مبادا کسی را بیشتر و دیگری را کمتر مورد توجه قرار داده باشد. عدالت در نگاه، لبخند و کلام و پرهیز از تبعیض در یاد دادن و توجه نمودن، از مهم‌ترین مؤلفه‌های رفتاری و اخلاقی یک معلم است. خداوند در قرآن به پیامبر می‌فرماید: «فَبِمَا رَحْمَهٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلِینَ؛ پس به (برکت) رحمت الهی با آنان نرم‌خو (و پرمهر) شدی و اگر تندخو و سخت‌دل بودی قطعاً از پیرامون تو پراکنده می‌شدند. پس از آنان درگذر و برایشان آمرزش بخواه و در کار(ها) با آنان مشورت کن و چون تصمیم گرفتی بر خدا توکل کن؛ زیرا خداوند توکل‏کنندگان را دوست می‌دارد».(1)

انواع رشد
برخی از معلمین تصور می‌کنند که مهم‌ترین وظیفه ی آنها تعلیم است. به همین دلیل بیشترین وقت خود را به آموزش اختصاص داده و تنها درصدد رشد علمی دانش‌آموزان و دانش‌پژوهان خویش برمی‌آیند. حال‌آنکه، آنچه از رشد علمی بااهمیت‌تر است، رشد اخلاقی دانش‌آموزان است. در ادامه نیز معلم موظف است رشد اجتماعی آنان را بالا برده تا بتوانند به برکت اخلاق و علمی که دریافت کرده‌اند در جامعه نیز اثرگذار باشند.

خودسازی
آنچه که باید قبل از دیگرسازی که مهم‌ترین وظیفه معلم است، موردتوجه معلمان قرار گیرد، افزایش معلومات دینی و خودسازی ا‌ست. یک معلم از نگاه دین، باید خودش را مجهز به معلومات دینی کند و درعین‌حال برنامه‌ای برای تهذیب نفس خویش در نظر گیرد تا از اهداف عالی رسالت خود دور نگردد. مطالعه و داشتن یک سیر مطالعاتی همیشگی و مستمر، می‌تواند معلمان را از حیث نظری و علمی تقویت سازد. عمل نمودن معلمان به آنچه از مطالعه دریافت می‌کنند، عاملی در جهت تقویت خودسازی آنها خواهد بود. نقش معلم همچون نقش نجات‌غریق است. کسی که قرار است دیگران را از غرق‌شدن نجات دهد، خود باید آشنا به مهارت‌های شنا بوده و توانایی لازم برای نجات دیگران را کسب کرده باشد. خودسازی همان مهارتی‌ است که معلمان باید در سایه‌ی آن به نجاتِ غریق‌ها بپردازند. امام علی علیه‌السلام می‌فرمایند: «مَنْ نَصَبَ نَفْسَهُ لِلنَّاسِ إِمَاماً فَلْیَبْدَأْ بِتَعْلِیمِ نَفْسِهِ قَبْلَ تَعْلِیمِ غَیْرِهِ وَ لْیَکُنْ تَأْدِیبُهُ بِسِیرَتِهِ قَبْلَ تَأْدِیبِهِ بِلِسَانِهِ وَ مُعَلِّمُ نَفْسِهِ وَ مُؤَدِّبُهَا أَحَقُّ بِالْإِجْلاَلِ مِنْ مُعَلِّمِ النَّاسِ وَ مُؤَدِّبِهِمْ؛ هر که خود را در مقام پیشوایی مردم قرار دهد باید پیش از تعلیم دیگران، به تعلیم خود بپردازد و پیش از آنکه به زبانش تربیت کند، با رفتار خود تربیت نماید و کسی که آموزگار و مربّی خود باشد بیشتر سزاوار بزرگداشت است تا آن که آموزگار و مربی دیگران است».(2)

نگاه امانت گونه
آنچه بر یک مربی لازم است، نگاه امانت گونه‌ی او به متربیان است. دانش‌آموز، محصل و متربی، مِلک معلم نیست؛ بلکه امانتی از جانب خدا در دستان اوست. اگر معلم چنین نگرشی را در وجود خود تقویت کند و بداند شاگرد هم نعمت است و هم امانت، از انجام هر عمل دور از ادب و اخلاق اجتناب می‌ورزد.

دیگرسازی
حلقه ی مفقوده ی نظام تعلیم‌وتربیت ما، رشد استعدادهای معنوی دانش‌آموزان است. توجه به استعدادهای معنوی فراگیران، کشف و پرورش  استعدادها را می‌توان از دیگر وظایف یک معلم متعهد دانست. در نگاه اسلام دیگرسازی از خودسازی جدا نیست. در حقیقت مرتبه‌ای از خودسازی انسان، همان دیگرسازی است. چرا که با رشد دادن دیگران، روح انسان نیز رشد و تعالی بیشتری را تجربه خواهد کرد.

بایدهای لازم در موضوع تربیت
آنچه وجود یک معلم باید به آن متخلق گردد دایره‌ای وسیع از مؤلفه‌های اعتقادی، رفتاری، گفتاری، شرعی و اخلاقی‌ است.  مصادیق زیر به بخش کوچکی از این وظایف اشاره می‌کند:
1. تقویت دانش وآگاهی
2. تعمیق نگرش و باور
3. به کاربستن باورها در رفتارهای فردی و اجتماعی
4. فراهم نمودن زمینه ی عبودیت برای متربی
5. توجه به تدریجی بودن تربیت
6. برانگیختن احساس کرامت و عزّت نفس شاگردان
7. انعطاف و اعتدال
8. تقویت روحیه‌ی حق‌گرایی (بیدار کردن فطرت الهی)
9. تقویت قدرت تفکر و تشخیص حق از باطل
10. پیشگامی در ادای تکالیف شرعی و تکریم شعایر دینی
11. خودداری از مراء، جدال و ستیزه جویی در کلاس و هنگام درس
12. داشتن سعه ی صدر، مدارا و انتقادپذیری
13. مخاطب شناسی و کشف استعداد شاگردان
14.شکوفا نمودن قوه ی عقلانیت متربیان
15. قدرت ایجاد فضای معنوی و تربیتی در کلاس

نتیجه
وظیفه‌ی مهم یک معلم، تعلیم‌وتربیت یعنی زمینه‌سازی برای پرورش و شکوفایی استعدادهای متربی است به‌گونه‌ای که نتیجه ی آن در شخصیت متربی به‌ویژه در رفتارهای او ظاهر شود. تطابق گفتار و کردار، سخن‌نگفتن بر خلاف باور خویش، پرهیز از فخرفروشی، رعایت انصاف در برخورد با دانش‌آموزان، بسترسازی برای تربیت صحیح، همدردی و همدلی نسبت به شاگردان، جهت‌دهی به شاگردان در گفتار و کردار، بهره‌وری از تشویق و تنبیه مناسب و به جا، تواضع، برخورد کریمانه، تسلط بر خشم، خوب گوش‌دادن، خوب سخن‌گفتن (لحن و آهنگ گفتار)، سخنِ خوب گفتن و... را می‌توان از دیگر وظایف اخلاقی و دینی یک معلم مؤمن و متعهد دانست.

 

معرفی منابع برای مطالعه بیشتر
•    نقش معلم در تربیت دینی، محمد داوودی
•    سیری در تربیت اسلامی، مصطفی دلشاد تهرانی

 

پی‌نوشت‌ها
1. سوره ی آل عمران، آیه ی 159.
2. صبحی صالح، نهج‌البلاغه، قم، مرکز البحوث الاسلامیه، ۱۳۷۴، ص 480، حکمت 73.

هر مجموعه ای دارای نقاط قوت و ضعف است. راهکار منطقی و معقول، پیدا کردن نقاط ضعف و تلاش برای برطرف کردن آن ها است تا بتواند مسیری رو به رشد را بپیماید.
حزب الله لبنان و حفظ توانمندی

پرسش:
چه آسیب‌هایی، ساختار فکری و سازمانی حزب‌الله لبنان را تهدید می‌کند و راه‌حل مقابله با آن چیست؟
 

پاسخ:

آسیب‌شناسی(1) یکی از ضروری‌ترین لوازم حفظ و ارتقای امور است. حزب‌الله لبنان(2) یکی از مهم‌ترین گروه‌های تأثیرگذار در مبارزه با نظام جعلی و متجاوز اسرائیلی و سد محکمی بر سر راه‌ نقشه‌های منطقه‌ای آنان در کشور لبنان و منطقه خاورمیانه است که طبیعتاً به دلیل این اثربخشی کم‌نظیر، آماج آسیب‌های متعدد داخلی و خارجی است. این آسیب‌ها چیست و چه تأثیر مخرب فکری و سازمانی بر این گروه سیاسی- نظامی می‌تواند داشته باشد؟

با توجه به شرایط داخلی و خارجی، آسیب‌هایی در جهت تخریب نظام فکری و ساختاری گروه حزب‌الله قابل‌تصور است که مهم‌ترین آن‌ها با بیان راه‌کارهای مقابله با آن مختصراً بیان خواهد شد.

 

آسیب‌های احتمالی حزب‌الله و راهکارهای مقابله با آن

1. نفوذ امنیتی و اطلاعاتی

 یکی از چالش‌های اساسی و مخرب حزب‌الله لبنان، مسئله نفوذ بوده است. سرویس‌های متعدد و قدرتمند امنیتی بین‌المللی با هدف نیستی حزب‌الله علیه این سازمان مقاومت، فعالیتی بدون حدومرز دارند. در رأس این سرویس‌ها، سازمان مخوف و قدرتمند موساد قرار دارد که با تمام توان در پی منهدم کردن سازمان حزب‌الله است. یکی از مهم‌ترین راه‌کارهای موساد، جاسوسی و نفوذ و فربه کردن بانک اطلاعاتی خود در جهت اجرای قوی‌تر و کم‌هزینه‌تر عملیات مخرب رژیم اسرائیل است. ترورهای متعدد سران و مهره‌های مؤثر حزب‌الله(3) با اشراف اطلاعاتی وسیع و دقیق موساد که اوج آن در ترور صدها رزمنده حزب‌الله با پیجرهای شخصی آنان و ترور دبیر کل حزب‌الله هویدا شد، بیانگر بانک اطلاعاتی و خبری قوی نیروهای موساد از حزب‌الله است. تحلیل‌گران متعددی پروسه نفوذ موساد در حزب‌الله و راهکار مقابله با آن را بیان کرده‌اند.

ازجمله نتایج این تحقیقات، گسترده شدن جبهه حزب‌الله خصوصاً بعد از نبرد با داعش در سوریه و آشکارتر شدن نیروها و افزایش عملیات این سازمان، همکاری با سرویس‌های جاسوسی فاسد مانند سرویس اطلاعاتی سوریه، بی‌احتیاطی در افشای اطلاعات ساده مانند آگهی ترحیم شهدای حزب‌الله، مزیت‌های فنی و به خدمت گرفتن فنّاوری روز دنیا مانند ماهواره‌های جاسوسی، پهبادهای پیشرفته، هوش مصنوعی و تحلیل قوی داده‌های ساده اطلاعاتی توسط آن، هک کردن تجهیزات الکترونیکی، به‌کارگیری جاسوس‌های زبده و تربیت نیروهای نفوذی برای درازمدت و...است.(4) اما ارتش اسرائیل، به‌شدت محتاج اطلاعات است و خلأ اطلاعاتی، بحران جدی برای این رژیم ایجاد خواهد کرد. طبیعتاً بخش بزرگی از حفره‌های امنیتی با شناخت، پر شده و خواهد شد و هر ضربه امنیتی، درسی بزرگ برای آینده یک سازمان است.

حزب‌الله طبیعتاً به کمک نیروهای امنیتی خود و متحدان خود، راه‌های مهمی برای حل این مسائل پیدا خواهد کرد؛ اما این مهم را نباید ازنظر دور داشت که توان مالی و میزان دسترسی به فنّاوری حزب‌الله با دشمن متجاوز خود که مورد حمایت ابرقدرت‌ها است، قابل‌مقایسه نیست. اگرچه حزب‌الله تا امروز ثابت کرده است که در اشراف اطلاعاتی و ضربه امنیتی به اسرائیل، ابداً دست‌بسته نیست.

 

2. بحران سرمایه انسانی

 علاوه بر دبیر کل مقتدر حزب‌الله و جانشین وی، صدها نفر از زبده‌ترین و بهترین فرماندهان و رهبران حزب‌الله، به‌واسطه ترور و درگیری به شهادت رسیده‌اند. نیروهایی با این تجربه و مهارت، به‌سادگی جایگزین نمی‌شوند؛ اما حزب‌الله همیشه برای چنین شرایطی آماده بوده است و تعداد زیادی از نیروهای خود را به‌صورت ناشناس به‌عنوان نیروهای جایگزین تربیت کرده است و شاهد آن نیز ادامه پرقوت عملیات حزب‌الله در جنوب لبنان و فلج کردن پیشروی نیروهای اسرائیلی است. درواقع اگر این تدبیر، قبلاً طراحی و سپس اجرا نشده بود، سازمان حزب‌الله با این حجم از قتل‌عام سرداران آن، به‌طورکلی فروپاشیده بود.(5) به نحوی راهکار قدرتمند حزب‌الله ترجیح ساختار به کارگزار و عامل شکست طرح‌های تروریستی بوده است.(6)

 

3. بحران منابع مالی و تسلیحاتی

 طبیعتاً تحمل بار اقتصادی و تسلیحاتی چنین جنگ گسترده‌ای موجب تحلیل جدی نیروی حزب‌الله خواهد بود. کمک‌های مردمی بین‌المللی و دولت‌های حامی مقاومت، طبیعتاً نتایج این بار مالی و لجستیکی را قابل‌تحمل‌تر خواهد ساخت. مهم‌ترین نقطه قوت حزب‌الله لبنان، نیروی ایمان اعضای این گروه قدرتمند است. به نظر می‌رسد، اگر حزب‌الله لبنان بتواند، نیروی ایمان خود را مانند گذشته حفظ و تقویت کند، آسیب‌پذیری آن، مخصوصاً در بخش منابع مالی و تسلیحاتی تأثیر کمتری خواهد داشت.

 

نتیجه­ گیری

مسئله نفوذ، بحران منابع انسانی و بحران منابع مالی و تسلیحاتی ازجمله آسیب‌های قابل‌توجه به سازمان حزب‌الله است که عملکرد بعدی حزب‌الله شیوه فائق آمدن بر این بحران‌ها را مشخص می‌سازد. مهم‌ترین عامل موفقیت حزب‌الله، ایمان استوار و عمیق اعضای آن بوده و هست. استمرار این عامل می‌تواند، ادامه موفقیت‌های حزب‌الله را در کنار تقویت دیگر عوامل، تقویت نماید.

 

 

پی‌نوشت­ها

1. Pathology

2. حزب‌الله یا مقاومت اسلامی لبنان، گروهی سیاسی و نظامیِ شیعه در لبنان است که در سال ۱۹۸۲ م به‌منظور مقابله با اسرائیل و با حمایت جمهوری اسلامی ایران تأسیس شد. این حزب فعالیت بر ضد اسرائیل را با عملیات استشهادی آغاز کرد. سپس توان نظامی خود را افزایش داد و با موشک‌های قوی و نیروهای ورزیده عملیاتی، به مقابله با اسرائیل پرداخت. حزب‌الله پس از درگیری‌های متعدد، خصوصاً در جنگ سال 2000 و جنگ 33 روزه (2006 م) و آزادیِ‌ بخش اعظم سرزمین‌های اشغال‌شده جنوب لبنان، توانست به‌عنوان یک قدرت مؤثر و غیرقابل‌حذف خود را تثبیت کند. دبیر کل اول و دوم این گروه (شهید سید عباس موسوی و شهید سید حسن نصرالله) توسط اسرائیل در عملیات تروریستی به شهادت رسیدند و شهید صفی‌الدین جانشین سید حسن نصرالله نیز توسط اسرائیل ترور شد و اکنون شیخ نعیم قاسم، دبیر کل حزب‌الله است. این حزب تعداد زیادی از کرسی‌های پارلمان این کشور را در اختیار دارد.

3. نام این عملیات پی‌درپی ترور، «نظم جدید» گذاشته شده است. ر.ک: گزارش سی‌ان‌ان از شیوه نفوذ جاسوس در حزب‌الله و ترور سید حسن نصرالله، پایگاه خبری تحلیلی انتخاب، 7 مهر 1403، کد خبر: ۱۲۶۲۴۷۶، https://www.tabnak.ir/005IQW.

4. ر.ک: سریواستاوا، مهول، جیمز شاتر و چارلز کلاور و رایا جلبی، فایننشال تایمز گزارش داد؛ جاسوسان موساد چگونه به حزب‌الله نفوذ کردند؟ پایگاه خبری تحلیلی انتخاب، 9 مهر 1403، کد خبر: ۸۲۱۴۴۳، https://www.entekhab.ir/003Rh5.

5. ر.ک: وحیدی، احمد، همه‌ی فرماندهان ترور شده حزب‌الله جایگزین شدند، پایگاه خبری تحلیلی تسنیم، 8 مهر 1403، https://tn.ai/3168126.

6. ر.ک: تقوی‌نیا، علیرضا، ۴ ویژگی مهم حزب‌الله لبنان، پایگاه خبری تحلیلی تابناک، 27 مهر 1403، کد خبر: ۱۲۶۶۳۲۴، https://www.tabnak.ir/005JQa.

حضرت محمد صلی الله علیه و آله پیش از بعثت، نه به دین حضرت ابراهیم، نه حضرت موسی و نه به دین حضرت عیسی علیهم السلام نبودند؛ بلکه تکلیف خاص خودشان را داشتنند.
دین پیامبر صلی الله علیه و آله قبل از بعثت

پرسش:
پیامبر صلی الله علیه و آله قبل از بعثت چه دینی داشتند؟
 

پاسخ:
حضرت محمد صلی الله علیه و آله در سن چهل‌سالگی به پیامبری مبعوث شده و به عنوان آخرین پیامبر الهی مردم را به صراط مستقیم فراخواند. اما در این¬که پیش از بعثت، خودشان پیرو کدام دین بودند، اختلاف نظر وجود داشته و سه احتمال مطرح کرده‌اند، دین حنیف (دین حضرت ابراهیم علیه‌السلام)، مسیحیت و اسلام.
دین یهودیت با آغاز پیامبری حضرت عیسی علیه‌السلام نسخ شد و ایشان با آوردن دین مسیحیت، پایان شریعت حضرت موسی علیه‌السلام را اعلام کردند. دین مسیحیت آخرین دینی است که خدا پیش از اسلام برای ساکنان زمین فرستاد و تا ظهور اسلام هنوز نسخ نشده بود. بر این اساس، اولین احتمال در مورد دین حضرت محمد صلی الله علیه و آله مسیحیت است. اگر نظریه تکامل ادیان پذیرفته شود این احتمال تقویت می‌شود، زیرا بر مبنای این نظریه، دین حضرت عیسی علیه‌السلام تا آن زمان کامل‌ترین ادیان بوده است.
اما این احتمال، با اشکالاتی روبرو است، زیرا دین اصلی حضرت مسیح که نسبت به باقی دینها در درجه بالاتری قرار داشته، در زمان حضرت محمد صلی الله علیه و آله موجود نبود، زیرا به کلی توسط شخصی به نام پولس تحریف شده بود.(1) مسئله دیگری که مسیحی بودن حضرت محمد صلی الله علیه و آله را نقض می‌کند، نظریه جهانی نبودن دین مسیحیت است، زیرا برخی، حضرت عیسی علیه‌السلام را پیامبری می‌دانند که فقط برای قوم بنی‌اسرائیل برانگیخته شده بودند، نه برای همه بشریت. بنابراین اثبات جهانی بودن آن آسان نیست.(2) همچنین یکی دیگر از دلایل رد مسیحی بودن حضرت، این است که کسی در تاریخ ادعا نکرده که حضرت به آیین مسیحیت عمل کرده‌اند؛ نیز شاهدی برای حضور حضرت در کلیسا جهت عبادت دیده نمی‌شود. دین قبلی یعنی یهودیت نیز از تحریف مصون نمانده بود و هیچ کس در تاریخ، حضرت محمد را معتقد به آیین یهودیت ندانسته است. 
بنابراین برخی بر آن هستند که حضرت محمد صلی الله علیه و آله به آیین حضرت ابراهیم علیه‌السلام بود. بنا بر این نظریه، درست است که جاهلیت عرب، دین حضرت ابراهیم علیه‌السلام را نیز به انحراف کشاندند و مناسک ابراهیمی را با خرافه‌های جاهلیت آمیختند؛ اما این دین پاک به صورت سینه به سینه از اجداد پیامبر صلی الله علیه و آله، به صورت تحریف نشده به آن حضرت رسید. بنابراین درجه تکامل دین مسیحیت در عصر پیامبر صلی الله علیه و آله، به مراتب کمتر از دین حنیفی بود که در اختیار پیروان این دین، یعنی حنفای مکه، قرار داشت. زیرا دین اصلی مسیحیت در اختیار نبود و لازمة عمل به دین اصلی، آگاهی حضرت از آموزه‌های این دین است و با انجیل‌های تحریف شده نمی‌توان به شریعتی عمل کرد که حضرت عیسی علیه‌السلام در ابتدا آورده است. 
نظریه پیروی پیامبر صلی الله علیه و آله از دین حضرت ابراهیم علیه‌السلام، مبتنی بر برخی از آیات قرآن است. از جمله: «سپس به تو وحی فرستادیم که از آیین ابراهیم که خالی از هرگونه انحراف بود و از مشرکان نبود، پیروی کن»؛(3) نیز آیة «بگو پروردگارم مرا به راه راست هدایت کرده، آیینی پابرجا و ضامن سعادت دین و دنیا، آیین ابراهیم، همان کسی که از آیینهای خرافی محیط خود روی گردانید و از مشرکان نبود.»(4)
اما پیروی از دین حنیف نیز با اشکالاتی مواجه است، چرا که آیات فوق پس از بعثت نازل شده و ناظر به دین حضرت در دورة پیش از بعثت نیست و ممکن است منظور از پیروی از حضرت ابراهیم علیه‌السلام، پیروی در مسیری باشد که از حضرت مانده نه در جزءجزء شریعت.(5) از طرفی اگر نظریه منسوخ شدن ادیان با آمدن دین بعدی را بپذیریم، دین حضرت ابراهیم علیه‌السلام با آمدن دین حضرت موسی علیه‌السلام نسخ شده است.(6)
احتمال دیگر این است که حضرت محمد صلی الله علیه و آله پیش از بعثت به تکلیفی عمل می‌کرد که بر اساس وحی بود. بر مبنای این احتمال دین حضرت محمد صلی الله علیه و آله تا پیش از بعثت، با فرشته وحی در ارتباط بوده و تکالیف خود را مستقیماً از ایشان دریافت می‌کرد، روایت‌های متعددی این نظریه را تأیید می‌کنند.(7) حضرت علی علیه‌السلام در تایید این نظریه می‎فرماید: «از روزی که پیامبر صلی الله علیه و آله از شیر گرفته شد، خدا او را با بزرگ‌ترین فرشته، قرین و همراه ساخت تا به وسیله آن فرشته، بزرگواری‌ها را بپیماید و به نیکوترین اخلاق، آراسته گردد.»(8)
همچنین در روایتی آمده: «إعلم انّ الطائفة قد اجتمعت علی أنّ رسول اللّه صلی الله علیه و آله کان رسولاً نبیاً. مستخفیاً یصوم و یصلّی علی خلاف ما کانت قریش تفعله مذ کلّفه اللّه تعالی. فإذا أتت أربعون سنة أمر اللّه (عزّوجلّ) جبرئیل علیه‌السلام أن یهبط إلیه بإظهار الرّسالة؛(9) بدان! که علما بر این نکته اتفاق نظر دارند که رسول خدا صلی الله علیه و آله قبل از رسالتش و از زمانی که به تکلیف رسید برخلاف آنچه که از قبیله قریش در اعمال و عبادات دیده می‌شد، به طور مخفیانه نماز بر پا میداشت و روزه می‌گرفت و آنگاه بود که آن حضرت به چهل‌سالگی رسید و خداوند عزّوجلّ به جبرئیل امر فرمود تا بر آن حضرت نازل گردد و او را به رسالت مبعوث کند.»
بنابراین همان‌گونه که طبق آیه قرآن به حضرت عیسی علیه‌السلام در کودکی کتاب داده شد؛(10) حضرت محمد صلی الله علیه و آله نیز از همان اوایل زندگی با عالم وحی در ارتباط بود و در چهل‌سالگی مبعوث و مأمور شد تا دین خود را به همگان اعلام کند. برخی بر این نظریه، ادعای اجماع کرده‌اند و آن را قبول دارند.(11)
نظر شیخ طوسی در این باره اینگونه است: «ما بر این اعتقاد هستیم که رسول خدا صلی الله علیه وآله به هیچ شریعتی از انبیاء قبل از خود متعبّد نبوده، نه قبل از نبوتش و نه بعد از نبوتش؛ بلکه هر عبادتی که آن حضرت انجام می‌داد، برای خود آن حضرت به عنوان یک شریعت محسوب می‌گردید. در این زمینه بعضی از علمای ما بر این اعتقاد هستند که آن حضرت قبل از بعثت با وحی مأمور به عباداتی می‌شدند که مخصوص خود آن حضرت بود و ایشان نیز به وحی عمل می‌کردند، اما نه از باب تبعیت از شریعت قبل از خود.» ایشان در ادامه می‌فرماید: «دلیل ما بر مدّعایمان، اجماع علمای فرقه محقّه بر این مطلب و عدم وجود اختلاف در آن است و دلیل دیگر ما این است که به اجماع ثابت گردیده که آن حضرت از تمام انبیای قبل از خود افضل و برتر است. بنابراین جایز نمی‌باشد که خداوند متعال افضل وبرتر را به تبعیت از مفضول و فروتر امر نماید. و این نکته‌ای است که ما در چندین مورد به آن تأکید کرده‌ایم.»(12) علامه حلی نیز در این باره می‌فرماید: «رسول خدا صلی الله علیه و آله متعبّد به هیچ شریعتی قبل از خود نبوده است، نه قبل از بعثت و نه بعد از بعثت و اگر غیر از این می‌بود حتماً شهرت پیدا کرده و اهل آن شریعت به آن افتخار می‌کردند و همچنین لازم می‌شد هر از چند گاهی به آن شریعت مراجعه می‌کرد و سؤالات خود را از آن پاسخ می‌گرفت.»(13)
به نظر می‌رسد آنچه علامه مجلسی با توجه به همة روایت‌ها به آن رسیده صحیحترین قول و درست‌ترین نظر باشد. ایشان می‌فرماید: «پیامبر صلی الله علیه و آله قبل از مقام رسالت داراى مقام نبوت بوده، گاه فرشتگان با او سخن می‌گفتند و صداى آنها را می‌شنید و گاه در رؤیاى صادقه به او الهام الهى می‌شد و بعد از چهل سال، به مقام رسالت رسید و قرآن و اسلام رسماً بر او نازل شد.»(14)

چکیدة سخن
بنابر آنچه گفتیم، حضرت محمد صلی الله علیه و آله پیش از بعثت، نه به دین حضرت ابراهیم علیه‌السلام بود و نه به دین حضرت موسی علیه‌السلام و نه به دین حضرت عیسی علیه‌السلام؛ بلکه تکلیف خاص خودشان را داشتند و فرشتگان اعمال عبادی و رفتارهای دینی را از طریق وحی به ایشان رسانده و شیوه عبادی و بندگی حضرت، عمل به دستوراتی بود که از این راه دریافت می‌کردند. در طول چهل سال، پیامبر صلی الله علیه و آله همان‌گونه رفتار می‌کردند، تا این‌که در سن چهل‌سالگی به پیامبری برگزیده و مبعوث شدند.

پی‌نوشت‌ها
1.دورانت، ویلیام جیمز، تاریخ تمدن، ج1، مترجمان: لیلا زارع، حسین کامیاب، محمدامین علیزاده، تهران: انتشارات بهنود، 1393ش، ج3، ص689 و 697.
2. سبحانی، مفاهیم القرآن، قم، مؤسسه امام صادق علیه‌السلام، 1413ق، ج3، ص73 به بعد.
3. سوره نحل، آیه 123.
4. سوره انعام، آیه 161.
5. مظفری، محمد، پرسش‏ها و پاسخ‏ها، قم، ام ابیها، 1420ق، ص12.
6. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تحقیق و تصحیح علی‌اکبر غفاری و محمد آخوندی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۴۰۷ق، ج2، ص17.
7. مجلسی، محمدباقر بن محمد تقی، بحار الانوار، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، 1403ق، ج18، ص266.
8. مجلسی، محمدباقر بن محمد تقی، بحار الانوار، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، 1403ق، ج18، ص278.
9. فتال نیشابوری، محمد بن احمد، روضه الواعظین و بصیره المتعظین، قم، انتشارات رضی، 1375ش، ص52.
10. سوره مریم، آیات 12و13.
11. مظفر، محمدحسین، علم امام، ترجمه محمد آصفی، تبریز، 1349ش، ص76 به بعد.
12. شیخ طوسی، عده الاصول، ج2، ص590.
13. علامه حلی، الوصول، ص170.
14. مجلسی، محمدباقر بن محمدتقی، بحار الانوار، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، 1403ق، ج18، ص288.
 

اصل وجود منجی آخر الزمان از نسل پیامبر صلوات الله علیه و آله مورد اتفاق شیعه و سنی است لکن تفاوت نگاه، در اوصاف و نوع تلقی از امام در نگاه این دو مذهب است.
امکان عمر طولانی امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف

پرسش:
یکی از علمای اهل سنت در نقد استدلال شیخ صدوق بر طولانی بودن عمر امام زمان، می‌گوید: «درست است که طول عمر زیاد، امر ممکنی است و درست است که برخی از انبیای گذشته که شرح زندگی آن‌ها در کتاب مقدس و قرآن آمده، عمر طولانی داشتند؛ اما این امر محدود به گذشتگان بوده و همه آن‌ها مرده‌اند و سده‌ها است که عمر بشر کوتاه است و دلیلی نداریم که کسی عمرش طولانی بوده و همچنان زنده است. حتی پیامبر اسلام و سایر امامان شیعه نیز عمر محدودی داشتند. عمر طولانی ابلیس نیز به خاطر جن بودن او است؛ بنابراین، ناموس طبیعت و سنت خداوند تغییر کرده و سده‌ها است که عمر کسی طولانی نیست و دلیلی ندارد ادعا کنیم که امام مهدی زنده و دارای عمر طولانی است.» چه نقدی بر این استدلال وارد است؟
 

پاسخ:
اعتقاد به منجی آخرالزمان، نقطه اشتراک ادیان الهی است و مذاهب اسلامی نیز در این مورد اختلافی ندارند. آنچه سبب تمایز اهل سنت از شیعیان شده، این است که شیعیان، منجی آخرالزمان را فرزند امام حسن عسکری علیه‌السلام می‌دانند که در سال 255 قمری متولد شده و به خاطر ملاحظاتی از همان روزهای آغازین تولد، پنهان نگاه داشته شده و هم‌اکنون نیز زنده است و تا زمان ظهورش به‌عنوان منجی عالم بشریت، زنده خواهد بود؛ اما اهل سنت معتقدند که منجی آخرالزمان هنوز به دنیا نیامده و دلیلی بر این امر در دست نیست. (1) یکی از اصلی‌ترین اشکالاتی که اهل سنت به شیعه وارد می‌سازد، شبهه «عمر طولانی امام زمان عجل الله تعالی فرجه» است. در ادامه و در دو محور به این مسئله خواهیم پرداخت.

نکته اول:
طبق مبانی دینی و تعالیم وارد شده در منابع روایی اهل سنت، عمر طولانی چند صدساله برای یک نفر کاملاً ممکن است و مصادیق قابل‌توجهی در طول تاریخ داشته است؛ برخی از مصادیق، عمرشان به سر آمده و از دنیا رفته‌اند (مثلاً حضرت نوح علیه‌السلام) و برخی نیز هنوز زنده‌اند (مثلاً حضرت عیسی و حضرت خضر علیهماالسلام). با توجه به اهمیت قسم اخیر، توضیح بیشتر تقدیم می‌شود.
در منابع روایی اهل سنت آمده که حضرت خضر علیه‌السلام فرزند بلافصل حضرت آدم علیه‌السلام است و هنوز نمرده و زنده است. (2) 
در مورد حضرت عیسی علیه‌السلام نیز احادیث فراوانی دارند مبنی بر اینکه ایشان زنده است و همراه با حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه ظهور خواهد کرد. (3)  برخی از عالمان اهل سنت، در مورد این مسئله ادعای اجماع کرده‌اند و معتقدند که هیچ‌کس در دنیای اسلام اعم از شیعه و اهل سنت نیست که به زنده‌بودن حضرت عیسی و ادامه حیات او تا ظهور مهدی موعود اعتقاد نداشته باشد. (4) همچنین در مورد حضرت الیاس علیه‌السلام نیز این باور در میان مسلمانان و به‌خصوص اهل سنت وجود دارد که ایشان بعد از ایمان نیاوردن قومش از خداوند طلب مرگ کرد اما خداوند به فضل خود به ایشان عمر جاودانه عطا کرد، او را به آسمان‌ها عروج داد و هنوز زنده است. (5)
بنابراین روشن می‌شود که در منابع روایی اهل سنت، برخورداری از عمر طولانی، نه‌تنها ممکن است و در طول تاریخ مصادیقی داشته، بلکه همچنان نیز برخی از اولیای الهی با عمر طولانی زنده‌اند که عمرشان از عمر حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه نیز چند صدسال بیشتر است؛ بنابراین، برادران اهل سنت نمی‌توانند با محال یا بعید شمردن عمر طولانی، باور به منجی زنده و غائب نزد شیعیان را تضعیف نمایند.

نکته دوم:
مخالفت اهل سنت با امام زمان عجل الله تعالی فرجه، به تلقی حداقلی آن‌ها از امامت بازمی‌گردد. درست است که شیعه و اهل سنت هر دو اعتقاد به امامت دارند و حتی در میان اهل سنت، عالمانی هستند که امامت را جزء اصول دین دانسته‌اند. (6) اما باید دانست که تلقی اهل سنت از امام و امامت با شیعه متفاوت است و امام را رهبری عادی بدون خصایص ممتاز علم لدنی و عصمت می‌دانند که در هر دوره به شیوه خاصی توسط مردم تعیین می‌شود؛ گاهی توسط خلیفه قبلی و گاه توسط شورایی که خلیفه تعیین کرده است و ...
اما شیعیان با تلقی درست از امامت، معتقدند که حکمت و اراده خدا به این امر تعلق‌گرفته که زمین خالی از حجت نمی‌ماند و حتی اگر شرایط ظهور امام مهیا نباشد، امام در پرده غیبت در زمین مستقر می‌گردد. (7) از نگاه شیعه امام خصوصیاتی منحصربه‌فرد دارد و هادی و راهنمای بشر در امور دین و دنیا است (8) و هر فرد و جامعه‌ای همواره نیازمند امامی است که هدایت الهی را در دنیا رقم بزند و محال است که زمین در زمانی از امام و حجت الهی خالی شود حال چه حاضر باشد چه غایب. (9) بر این اساس شیعه معتقد است که با تولد حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه، سلسله امامان به پایان رسیده و پس از ایشان امام دیگری نخواهد آمد و ایشان خاتم الاوصیاء هستند و ازاین‌رو از زمان تولدشان تاکنون زنده‌اند و در آخرالزمان ظهور خواهند کرد.

نتیجه:
شیعه و سنی اتفاق نظر دارند که اولاً منجی آخرالزمان از نسل پیامبر صلی‌الله علیه و آله است و در موعد مناسب ظهور خواهد کرد؛ ثانیاً عمر طولانی و چند صدساله نه‌تنها ممکن است، بلکه واقع شده و مصادیق زیادی در تاریخ ادیان دارد؛ ثالثاً برخی از انبیای الهی مثل حضرت عیسی علیه‌السلام، هنوز زنده و غایب‌اند.
با این حال، اهل سنت چون تلقی خاصی از امامت دارند و مصادیق امام را عرفی تعیین می‌کنند، به وجود امام زمان زنده و غائب در عصر حاضر معتقد نیستند؛ چنانکه امام حسن عسکری و سایر امامان پیشین علیهم‌السلام را نیز قبول ندارند. طبق مبانی و منابع دینی اهل سنت، طرح اشکال به عمر طولانی امام زمان، پذیرفتنی نیست و آن‌ها نمی‌توانند با این اشکال، باور به وجود امام زمان را تضعیف نمایند.

پی‌نوشت‌ها:
1. برای مطالعه بیشتر، رک: سلیمیان، خدامراد، درس‌نامه مهدویت: حضرت مهدی از ولادت تا امامت، قم، بنیاد فرهنگی مهدی موعود، چاپ ششم، ۱۳۸۹ ش.
2. «عَن ابْن عَبَّاس رَضِی الله عَنْهُمَا قَالَ: الْخضر ابْن آدم لصلبه ونسئ لَهُ فِی أَجله حَتَّى یکذب الدَّجَّال»؛ سیوطی، جلال‌الدین، تفسیر الدر المنثور، بیروت، دارالفکر، بی‌تا، ج‌۵، ص 420؛  «فلما خرج منها قال لبنیه ان آدم دعا بطول العمر لمن یدفنه من أولاده الى یوم القیامه فذهب أولاده الى الغار لیدفنوه وکان فیهم الخضر فکان هو الذی تولى دفن آدم فانجز الله ما وعده فهو یحیى ما شاء الله له ان یحیى»؛ حقی بروسی، اسماعیل، روح¬البیان، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چ ۱، ۱۴۲۱ ق، ج‌۵، ص‌۲۶۸.
3. به‌عنوان نمونه: «عن أبی هریره، أن النبیَّ -صلَّى الله علیه وسلم- قال: لیس بینی وبینه نبیٌّ -یعنی عیسى ابن مریم- وإنه نازلٌ، فإذا رأیتموه فاعرِفوه: رجل مربوعٌ إلى الحُمرهِ والبیاضِ، بین مُمصَّرتین، کأن رأسَه یقطُرُ وإن لم یُصِبه بلَلٌ، فیُقاتِلُ الناسَ على الإِسلامِ، فیدُقُ الصَّلِیبَ، ویقتُلُ الخِنزیرَ، ویضَعُ الجزیهَ، ویُهلِکُ اللهُ فی زمانه المِلل کلَّها إلا الإِسلامَ، ویُهلِکُ المسیحَ الدَّجَّالَ، فیمکثُ فی الأرضِ أربعینَ سنهَ، ثم یُتوفَّى فیُصلی علیه المُسلمون»؛ ابو داوود السجستانی، سلیمان بن الأشعث، سنن ابی داوود، المحقق: شعَیب الأرنؤوط و محَمَّد کامِل قره بللی، بی‌جا، دارالرساله العالمیه، ط 1، 1430 ق، ج 6، ص 378.
4. سیوطی، جلال‌الدین، العرف الوردی فی اخبار المهدی، تهران، المجمع العالمی للتقریب بین المذاهب الإسلامیه المعاونیه الثقافیه، مرکز التحقیقات و الدراسات العلمیه، چ 1، ۱۴۲۷ ق، ص 176.
5. طبری، محمد بن جریر، جامع البیان فی تفسیر القرآن (تفسیر الطبری)، بیروت، دار المعرفه، ۱۴۱۲ ق، ج ۲۳، ص ۵۹-۶۰.
6. به‌عنوان نمونه: «و اجاب عن الاولین اعنی الاقامه والتسمیه بانهما من مسائل الفروع ولا کفر ولا بدعه فی مخالفتهما فلم تتواتر الدواعی علی نقلهما لذلک، بخلاف الامامه فانها من الاصول ومخالفتها بدعه وموثره فی الفتن»؛ بیضاوی، عبدالله بن عمر، منهاج الوصول إلی علم الأصول، تعلیق مصطفی شیخ مصطفی، بیروت، مؤسسه الرساله ناشرون، 1427 ق، ص 75.
7. سعیدی مهر، محمد، آموزش کلام اسلامی، قم، کتاب طه، چ 16، 1393 ش، ج 2 ص 132 و 135.
8. همان، ص 142-151.
9. «لاتَخلُوا الأرضُ مِن قائمٍ لِلهِ بِحُجّهٍ، إمّا ظاهِراً مَشهُوراً و إمّا خائِفاً مَغموراً»؛ شریف رضی، نهج‌البلاغه، تصحیح صبحی صالح، قم، مرکز البحوث الاسلامیه، ۱۳۷۴ ش، ص 497، حکمت 147.

 

زرتشتیان نقش بالدار فْرَوَهَر را نشان اختصاصی خود می‌دانند و ادعا می‌کنند از گذشته‌های دور نیز این نقش، نماد آنها بوده است در حالی که اثبات این حرف مشکل است.
زرتشتیان و نماد فَرَوَهَر

پرسش:

آیا هخامنشیان زرتشتی بودند؟ نقش انسان بالدار نشان دین زرتشت است؟

پاسخ:

امروزه زرتشتیان نقش بالدار فْرَوَهَر را نشان اختصاصی خود می‌دانند و بسیاری از آنها ادعا می‌کنند از گذشته‌های دور نیز این نقش، نماد آنها بوده است. در تفسیر این نماد می‌گویند: سه ردیف پر در هر دو بال فْرَوَهَر اشاره به «اندیشه و گفتار و کردار نیک» دارد و سه ردیف پر در قسمت دُم اشاره به اندیشه و گفتار و کردار بد. پیرمرد سالخورده در نماد فروهر اشاره به شخص نیکوکار و یکتاپرستی دارد که رفتار و ظاهر مرتب و پسندیده‌اش سرمشق و الگوی دیگر مردمان است و حلقۀ دایره‌ای در دست او، نشان پیمان با پروردگار است
بسیاری تصور می‌كنند در هر اثر باستانی كه این نشان وجود دارد، صاحب آن زرتشتی بوده است. یکی از دلایل زرتشتی خواندن هخامنشی‌ها وجود نگارۀ فروهر در تخت جمشید، و کتیبۀ داریوش هخامنشی در بیستون است؛ در حالی که پیش از هخامنشیان اقوام دیگری از نمادی مشابه این استفاده کرده‌اند که در آثار باستانی بر جای مانده از آنها موجود است. در تمدن اورارتو در شمال بین النهرین، نماد خدایان و موجودات ماوراء الطبیعی بود، سومریان باستان، نمادی مشابه برای ارباب اجنه داشتند. آشوریان و مصریان باستان نیز مشابه این نماد را برای خدایان خود استفاده می‌کردند.(۱)

موبَد مهران غیبی از عالمان زرتشتی معتقد است این نماد در گذشته‌های دور متعلق به دین زرتشت نبوده و در قرون اخیر، موبدان، آن را به عنوان آرم خود برگزیده‌اند.(۲) اگر نقش فروهر در طول زمان نماد دینی زرتشتیان بوده باید از گذشته‌های دور در آتشکده‌هایشان حک شده باشد، در حالی که در سراسر عصر ساسانیان كه اوج اقتدار دستگاه آتش و دین زرتشتی است، نه تنها در هیچ آتشکده‌ای، که در هیچ بنا و کتیبه و سکه و مُهر و اثری این نماد دیده نمی‌شود. حتی در گزارش سیاحان اروپایی از زرتشتیان عهد صفوی نیز اشاره‌ای به این نقش وجود ندارد. زرتشتیان در دوره‌های اخیر این نقش را واجد خصوصیات دینی خود یافته و بر دیوار آتشكده‌ها و کتب و رسالات دینیشان حک کرده‌اند. در عهد ناصرالدین شاه قاجار، به همت «مانِكجی لیمجی هاتریا»، نمایندۀ پارسیان هندی، آتشكده‌های یزد و کرمان از نو ساخته می‌شود. آتشکدۀ مشهور فعلی یزد، موسوم به «آتش ورهرام» کمتر از یک قرن پیش به هزینۀ پارسیان هندی ساخته شد و نشان فروهر بر سردر ورودی آن جای گرفت؛ همین طور نیز آتشکده آدریان و معبد تهران. آمدن این نقش به ایران با مفهوم زرتشتی‌اش، احتمالاً با ساخت این آتشكده‌ها توسط پارسیان هندی در قرن اخیر همراه بوده است.(۳)

پی نوشت:
۱. فاطمی، سیدحسن، راه راستی، ص۷۸
۲. همان، ص۸۱
۳. همان، ص۸۰-۸۱
 

 

 

صفحه‌ها