۱۴۰۳/۰۷/۱۸ ۱۰:۱۲ شناسه مطلب: 99702
پرسش:
به فرض اینکه واقعاً خدا هست و مالک و خالق من و جهان است؛ چرا باید به خواست او تسلیم شوم و هر چه او گفت را بپذیرم؟ آیا به خاطر این است که او خالق و مالک است و من مکلف به شکرگزاری و تسلیم در برابر صاحبم هستم؛ یا به خاطر سود خودمان در حرفشنوی از خدا است؟ به کدام دلیل باید تسلیم او شوم؟
پاسخ:
عبودیت، به معنای تسلیم، اظهار تذلل و خضوع در مقابل خداست. «عبادت خدا» دو نوع است:
1. عبادت عام: یعنی اطاعت از دستورات خدا در همه شئون زندگى.
2. عبادت خاص: به معنى تذلل همراه با تقدیس و خضوع، مانند نماز و امثال آن. قرآن کریم هدف از آفرینش انسان را عبادت خدا بیان کرده(1) و توضیح میدهد که خدا نیاز به عبادت شما ندارد، بلکه این شمایید که نیازمند به عبادت خدا هستید. ازاینرو در ادامه همین آیه میفرماید: «هرگز از آنها روزى نمىخواهم و نمىخواهم مرا اطعام کنند. خداوند روزىدهنده و صاحب قوّت و قدرت است».(2)
در ادامه در قالب نکاتی به توضیح بیشتر درباره فلسفه عبادت میپردازیم.
نکته اول:
تصور برخی از نوع رابطه خدا با انسان، همانند رابطه ساعتساز با ساعت است. به این صورت که همانگونه که ساعتساز ساعت را میسازد و بعد از آن، ساعت به کار خود ادامه میدهد و دیگر نیازی به ساعتساز ندارد، خدا نیز انسان را آفریده و انسان دیگر نیازی به خدا ندارد و خودش مستقلاً میتواند به زندگی خود ادامه دهد. در حالی که این تصور کاملاً باطل است. بلکه رابطه خدا با انسان و همه مخلوقات خود، همانند رابطه خورشید با نور خود است. همانطور که وجود نور در هرلحظه وابسته به خورشید است و اگر ارتباط اشعههای نور با خورشید که منبع نور است، قطع شود همان لحظه نابود میشود، به همین صورت وجود همه مخلوقات ازجمله انسانها نیز وابسته به خداست و اگر کمتر از لحظهای توجه خدا از بنده خود قطع شود، دیگر بندهای وجود نخواهد داشت.
«بهمحض التفاتی زنده دارد آفرینش را اگر نازی کند از هم فروریزند قالبها» (3)
بنابراین ما انسانها نهتنها در تأمین نیازهای مادی و معنوی خود نیازمند به خدا هستیم، بلکه در اصل وجود و حیات خود نیز عین وابستگی به خدا هستیم. ازاینرو امیرالمؤمنین علیهالسلام میفرمایند: «مَنْ عَرَفَ نَفسَهُ فَقَد عَرَفَ رَبَّهُ»؛ کسى که خود را بشناسد قطعاً خدایش را خواهد شناخت». (4) بنابراین اقتضای فطرت انسانی این است که در مقابل کسی که همه هستی انسان عین وابستگی و نیاز به اوست خضوع و خشوع نموده و شکرگزار نعمات مولای خود باشد.
نکته دوم:
آدمی از خودآگاهی و خوددوستی برخوردار است و به همین جهت، به خودش و اموری که جزء وجود خودش هست، محبت و علاقه دارد و همچنین، نسبت به کمالات اختیاری که میتوانند با کوشش و تلاش، بخشی از وجود آدمی بشوند نیز علاقه دارد. (5)
تعیین اینکه چه چیزی برای انسان کمال است و از طریق رفتارهای اختیاری، به دست میآید، نیازمند توجه به این دو مطلب است:
اولاً باید به این نکته توجه داشت که انسان از دو بُعد روح و بدن برخوردار است که درواقع، روح حقیقت انسان است و بدن ابزاری برای استکمال و انجام کارهایی که روح تصمیم گرفته محقق شوند. (6) با این بیان مشخص میشود که اوصاف حقیقی انسان، اوصاف روح او هستند و کمال و نقص حقیقی انسان را باید در همین اوصاف جستجو کرد. مثلاً تقویت عضلانی بااینکه کمالی برای بدن است اما کمال روح و حقیقت انسان نیست. علم، لذت، دوستی، آرامش و غیره، از اوصاف روح انسان هستند و تقویت و کسب آنها، به کمالات روح و حقیقت انسان میافزاید. (7)
ثانیاً برخی از کمالات و اوصاف روح، گاهی سبب نقص در آدمی یا جلوگیری از دستیابی به کمالات دیگر میشوند. (8) مثلاً لذت ناشی از خوردن، از کمالات روح است، اما گاهی همین لذت طلبی سبب میشود که مثلاً در کسب لذتی که نیم ساعت طول میکشد، در خوردنیها زیادهروی کرده و بیمار شده و برای چند روز به درد و رنج مبتلا شویم.
با توجه به این دو مطلب، مشخص میشود که انسان برای شناخت کمالات اختیاری و کسب آنها به شکل متوازن و متعادل، هم نیازمند معیاری برای تشخیص کمال حقیقی است و هم نیازمند یک برنامه جامع برای رشد متوازن و کسب کمالات اختیاری بهصورت متعادل. اینجاست که تقرب به خدا بهعنوان معیار مطرح میشود و دین بهعنوان برنامه جامع.
توضیح مطلب اینکه، چون خداوند کامل مطلق است و هیچ کمالی در او نیست که نقصی به دنبال داشته باشد و همگی بهصورت متعادل و متوازن در خداوند جمع شدهاند، با شناخت خدا پی میبریم که چه چیزی کمال حقیقی است و نقصی به دنبال ندارد. از این طریق، کمال حقیقی را میشناسیم و با کسب آن، به خداوند تشابه بیشتری مییابیم. منظور از تقرب به خدا، مشابهت جُستن به برخی از کمالاتی است که ما انسانها میتوانیم به شکل محدود از آنها برخوردار شویم. (9) همچنین، ازآنجایی که شناخت ما از خود و خداوند، محدود است، ازاینرو، بخش عظیمی از دانایی و برنامه زندگی برای رسیدن به کمال اختیاری را از طریق دین میآموزیم. دین برنامه جامعی است که خداوند آن را تنظیم کرده تا انسانها از طریق آن، کمالات اختیاری را بشناسند و به آن دست یابند. (10) با توجه به اینکه اطاعت از دین الهی همان عبادت است، روشن میشود که فلسفه عبادت و اطاعت از دین، تعالی یافتن و رشد و دستیابی به کمالات بیشتر است.
نکته سوم:
این مطلب درآیات قرآن نیز منعکسشده که دستوراتی که خداوند بهعنوان اوامر و نواهی در قالب دین به مردم میدهد، از نوع دستورات یک پادشاه جبّار نیست که بخواهد قدرت خود را به رخ دیگران بکشد، بلکه از نوع دستورات طبیب است که اگر شخص به آن دستورالعملها عمل کند هیچ نفعی به طبیب نمیرسد و اگر هم عمل نکند هیچ زیانی به طبیب نمیرسد، بلکه تمام سود و زیان اطاعت یا سرپیچی از دستورات طبیب نصیب خود شخص میشود نه طبیب؛ بنابراین اگر همه مردم دنیا مؤمن و تسلیم امر خدا گردند هیچ سودی برای خدا ندارد و اگر همه مردم کافر شوند نیز هیچ ضرری به خدا نمیرسد. مثلاینکه اگر همه مردم خانههای خود را رو به خورشید بسازند یا پشت به خورشید هیچ فرقی به حال خورشید ندارد، بلکه این مردم هستند که از این کار سود یا زیان میکنند. ازاینرو خداوند درآیات متعدد قرآن تذکر میدهد که خداوند هیچ نیازی به بندگان و عبادت آنان ندارد بلکه این بندگان هستند که سرتاسر وجودشان نیاز به خداست: «اى مردم شما نیازمند خدایید و خدا بینیاز ستوده است». (11)
بهعنوان مثال به دنبال دستور به انجام حج میفرماید: «هر که کفر ورزد (و از انجام حج سرپیچی کند) یقیناً خداوند از جهانیان بینیاز است». (12) یا درباره امر به نماز میفرماید: «و کسان خود را به نماز فرمان ده و خود بر آن شکیبا باش ما از تو جویاى روزى نیستیم ما به تو روزى میدهیم و فرجام [نیک] براى پرهیزگارى است». (13) همچنین با توبیخ کسانی که خیال میکنند با قبول اسلام، منّتی بر خدا و پیامبر او دارند میفرماید: «از اینکه اسلام آوردهاند بر تو منت مینهند بگو بر من از اسلام آوردنتان منت مگذارید بلکه [این] خداست که با هدایت کردن شما به ایمان بر شما منت میگذارد اگر راستگو باشید». (14)
نتیجه:
خداوند هیچ نیازی به عبادت بندگان خود ندارد. ولی از یکسو، از آنجا که وجود انسان عین وابستگی به خداست و خداوند منشأ تمام نعمتهایی است که به انسان میرسد، فطرت انسانی اقتضای خضوع و شکرگزاری در مقابل ولینعمت خود را دارد. از سوی دیگر روحیه بینهایت طلبی انسان تنها در سایه اتصال وجودی به خدای متعال و از راه عبادت، حاصل میشود.
پینوشتها:
1. سوره ذاریات، آیه 56: ﴿وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ﴾.
2. سوره ذاریات، آیات 57 و 58: ﴿ ما أُریدُ مِنْهُمْ مِنْ رِزْقٍ وَ ما أُریدُ أَنْ یُطْعِمُونِ إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّهِ الْمَتینُ﴾.
3. نظیری نیشابوری، دیوان اشعار، غزلیات، غزل شماره 8.
4. تمیمى آمدى، عبدالواحد بن محمد، غررالحکم و درر الکلم، محقق / مصحح: سید مهدى رجائى، قم، دارالکتاب الإسلامی، 1410 ق، ص 588، حکمت 301؛ ریشهری، محمد، میزان الحکمه، قم، دارالحدیث، 1416 ق، ج 6، ص 154.
5. مصباح یزدی، مجتبی، بنیاد اخلاق، قم، انتشارات موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1387 ش، ص 218.
6. برای بررسی ادله اثبات روح، رک: فیاضی، غلامرضا، علم النفس فلسفی، قم، انتشارات موسسه آمورشی و پژوهشی امام خمینی، 1390 ش، ص 203-225.
7. مصباح یزدی، بنیاد اخلاق، ص 220.
8. همان، ص 221.
9. همان، ص 238-239.
10. همان، ص 240.
11. سوره فاطر، آیه 15: ﴿ یَا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ ﴾.
12. سوره آلعمران، آیه 97: ﴿ وَلِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَیْهِ سَبِیلًا وَمَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ عَنِ الْعَالَمِینَ ﴾.
13. سوره طه، آیه 132: ﴿ وَأْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلَاهِ وَاصْطَبِرْ عَلَیْهَا لَا نَسْأَلُکَ رِزْقًا نَحْنُ نَرْزُقُکَ وَالْعَاقِبَهُ لِلتَّقْوَى ﴾.
14. سوره حجرات، آیه 17: ﴿ یَمُنُّونَ عَلَیْکَ أَنْ أَسْلَمُوا قُلْ لَا تَمُنُّوا عَلَیَّ إِسْلَامَکُمْ بَلِ اللَّهُ یَمُنُّ عَلَیْکُمْ أَنْ هَدَاکُمْ لِلْإِیمَانِ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ ﴾.