پرسش وپاسخ

معرفت و شناخت نسبت به قرآن و دستورات متعالي آن، بررسي کلام معصومان و استفاده از عقل و روش عاقلان در بازشناسي خير از شر راهگشاست.

پرسش:

از کجا متوجه شويم کاري خير است و کاري شر؟ با توجه به فرموده خدا کارهايي هستند که ما پسنديده مي دانيم اما شر هستند و برعکس؟

پاسخ:

با سلام و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملي پاسخگويي به سوالات ديني

مقدمه:

در مورد خير و شر مباحث فلسفي و عقلي بسياري وجود دارد که ماهيت و حقيقت آنها چيست و آيا آنها وجودي هستند يا عدمي  و... که در اين گفتگو نمي گنجد ولي همواره بين مردم درستکار و مومن اين سوال وجود داشته است که چه کاري خوب است و چه کاري بد است و نکته مهم آن است که ملاک خير وشر بودن افعال و گفتار وکارها را بدانيم تا بتوانيم تشخيص دهيم. که در ادامه مطالب به اين مسائل مي پردازيم.

جواب اصلي:

1.       اولين ملاک براي اين که خير و شر را بشناسيم، اين است که ببينيم خداوند چه چيزي را براي ما خير و شر معرفي کرده است چون او خالق همه چيزاست و از طرفي نسبت به انسان مهربان و رئوف است. بنابراين در احکامش چيزي ندارد که بخواهد بشر را اذيت کند. خداوند در تعيين برنامه ها و دستوراتش، سعادت و تکامل و بخش اصلي و جاودانه ما را در نظر گرفته است. چون ما آفريده شده ايم تا به آن مقام والاي انساني برسيم. راهش هم اين است که از خدايي که خالق ماست، راهنمائي بگيريم تا شبيه او شويم. چون اين هدف خلقت است و انسان با عمل به دستورات به سعادت و کمال مي رسد. بنابراين يکي از منابعي که بايد خير و شر را بشناسيم، قرآن کريم است. چون کتاب تخصصي است و خدا تمام فرمول هاي خلقت و قوانينش را به صورت واضح در اين کتاب بيان کرده است. اميرالمومنين علي عليه السلام مي فرمايد: «خداوند متعال كتابى هدايتگر فرو فرستاده كه خير و شر را در آن بيان مى كند. پس روش حق را پيش بگيريد تا هدايت شويد و از راه بدى، روى گردان شويد تا به راه آييد».(1) در قرآن کريم تمام احکام و برنامه هاي زندگي در جنبه هاي مختلف فردي، اجتماعي، خانوادگي، سياسي و... بيان شده است. امروزه تفاسير روان بسياري نوشته شده که با مراجعه و مطالعه آنها مي توان به بسياري از مفاهيم خوب و بالاي قرآني و امور خير و شر از نظر قرآن پي برد. تفسير نمونه آيت الله مکارم يکي ازين کتب مفيد و سودمند است.

2.       دومين ملاک، فرمايشات معصومان عليهم السلام است. به شرطي که آنچه که از معصوم مي گيريم واقعاً معتبر باشد. فرمايش معتبر براي ما براي تشخيص خير و شر، اصل و پايه است. مطابق روايات معتبر و اصيل که در زيارت نامه امامان آمده، اهل بيت عليهم السلام اصل  و منبع خير معرفي شده اند «اگر سخن از خير و خوبي به ميان آيد شما اصل و فرع و معدن و پناهگاه و منتهاي خير و خوبي هستيد»(2) يکي از ملاک هاي بسيار آسان و خوب براي دستيابي به امور و ملاک هاي خيرو شر مراجعه به فرمايشات ايشان است. با جستجوي کليد واژه هايي مانند «خير الناس» «خيرالامور» «خيرکم» که به معناي بهترين مردم، بهترين کار، بهترين شماست مي توان با خيل عظيمي از کلمات گهربار اهل بيت مواجه شد. به عنوان نمونه ايشان يکي از بهترين ملاک هاي خير و شر بودن امور را به صورت کلي اين مي دانند که آن کار انسان را به بهشت برساند و از دوزخ دور کند. امام على عليه السلام مي فرمايد: «آن خوبى كه در پى آن آتش دوزخ باشد ، خوب نيست و آن بدى كه به دنبالش بهشت باشد ، بد نيست.»(3) يعني آنچه باعث ساختن معاد مي شود خير است و آنچه آخرت انسان را به باد مي دهد شر است. نتيجه اين بيان لزوم مراعات معاد و دستورات شريعت اسلام براي دستيابي به خير وشر است.

3.       سومين ملاک اساسي براي دستيابي به ملاک خير و شر، اموري است که عقلا خير يا شر محسوب مي شود و هر انساني خير وشر بودن آن را تاييد مي کند مانند خوبي عدالت يا بدي ظلم. همچنين سيره و روش عاقلان در همه جا در بسياري اوقات گره گشاست. بسياري امور است که خوبي يا زشتي شان با جوهره انسانيت کشف مي شود و نياز به وحي و بيانات الهي و اهل بيت (ع) ندارد. مثلا فتوت و جوانمردي يا احسان و خدمت به بشريت و ... را همه خوب مي دانند و نامردي  و يا آسيب زدن به نعمت ها و دستاوردها و محيط زيست و ... را همه عقلا بد مي دانند و همين کافي است.

4.       اما در مورد اين که گفتيد کارهايي هستند که ما پسنديده مي دانيم اما شر هستند و برعکس بايد بگوييم بله گاهي صورت کار قشنگ نيست؛ ولي به نفع ماست مثل داروي تلخي که پزشک تجويز مي کند. ولي به نفع مريض است. چون درمانگر است. پس داروي تلخ خير است. اما وقتي ملاک هاي اصلي و اساسي يعني شناخت قرآن و کلام معصومان و استفاده از عقل و عقلا را داشته باشيم ديگر در اين موارد نيز به مشکل برخورد نمي کنيم. مثلا قرآن صبر در برابر بد اخلاقي همسري که رفتاري ناخوشايند دارد داراي ظاهري ناراحت کننده ولي در اصل خير دانسته است.(4) چون اين صبر باعث رشد و تکامل دنيوي و اخروي مي شود.جهاد در راه خدا را خير دانسته در حالي برخي او را ناخوشايند مي داند(5) چون باعث حفظ کشور و ناموس و.. مي شود. يا برعکس اعلام مي کند که آسايش و افزايش نعمت براي کافران و گنهکاران ظاهرا خوشايند است ولي در واقع برايشان شر است(6) چون در واقع انسان را به سقوط و بدبختي نزديک مي کند. با دقت در اين آيات مي توانيم همان ملاک اساسي که در بيانات معصومان اشاره کرديم را پيدا کنيم. يعني ملاک خير و شر بودن آن است که انسان را به تکامل و عاقبت به خيري و بهشت برساند يا از سقوط انساني و آتش دوزخ نجات دهد. اگر کسي ملاک هاي خير و شر را خوب بشناسد در اين مرحله دچار خطا نخواهد شد.

نتيجه:

اگرچه مفهوم شناسي خير وشر مباحث طولاني معرفت شناختي و فلسفي مي طلبد ولي مي توان با بررسي و مراعات ملاک هاي خير وشر تا حد زيادي در اين مسير حرکت کرد. معرفت و شناخت نسبت به قرآن و دستورات متعالي آن، بررسي کلام معصومان و استفاده از عقل و روش عاقلان در بازشناسي خير از شر راهگشاست و با علم به اين ملاک ها ديگر انسان دچار خطاي در تشخيص که قرآن به آن اشاره کرده نخواهد شد.

کلمات کليدي:

خير، شر، خوبي، بدي ، ملاک خير، ملاک شر، معيار خيرو شر

پي نوشت ها:

1.       «إِنَّ اَللَّهَ سُبْحَانَهُ أَنْزَلَ كِتَاباً هَادِياً بَيَّنَ فِيهِ اَلْخَيْرَ وَ اَلشَّرَّ فَخُذوا نَهجَ الخير تَهتَدوا وَ اصْدِفوا عَن سَمتِ الشَّرِّ تَقصِدوا»  سيد رضى، محمد بن حسين، نهج البلاغة، هجرت، قم، چاپ: اول، 1414 ق، ص 242

2.       «إن ذكر الخير كنتم أوّله و أصله و فرعه و معدنه و مأواه و منتهاه.» شبخ صدوق، محمد بن على، عيون أخبار الرضا عليه السلام، نشر جهان - تهران، چاپ: اول، 1378ق، ج 2، ص 277

3.       «ما خَيرٌ بِخَيرٍ بَعدَهُ النارُ ، و ما شَرٌّ بِشَرٍّ بَعدَهُ الجَنَّةُ..» كلينى، محمد بن يعقوب، الكافي، دار الكتب الإسلامية، چاپ چهارم، 1407 ق، ج 8، ص 24

4.       «فَإِنْ كَرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسَى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئًا وَيَجْعَلَ اللَّهُ فِيهِ خَيْرًا كَثِيرًا» سوره نساء، آيه 19

5.       «كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ وَ هُوَ كُرْهٌ لَكُمْ وَ عَسَى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئًا وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَعَسَى أَنْ تُحِبُّوا شَيْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَكُمْ» سوره بقره، ايه 216

6.       «وَلَا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ خَيْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ لِيَزْدَادُوا إِثْمًا وَلَهُمْ عَذَابٌ مُهِينٌ» سوره آل عمران، آيه 178

منبع جهت مطالعه در بيماري و شفا :

کتاب معناشناسي خير و شر: احمدرضا اخوت

هیچ دلیل روایی بر نحوست ماه صفر وجود ندارد. ممکن است اعتقاد به شوم و نحس بودن صفر به سبب ارتباط دادن برخی حوادث پیش آمده در این ماه باشد.

پرسش:

 در بین مردم شایع و معروف گشته که ماه صفر نحس و شوم است، آیا بر اساس روایات، نحوست ماه صفر حقیقت دارد؟

مقدمه

ماه صفر بعد از ماه‌های «ذی القعده، ذی‌الحجه و محرم» قرار گرفته است، این سه ماه، از جمله ماه‌های حرام هستند که در دین اسلام احکام خاصی را هم دارا می‌باشند. ماه صفر در میان مردم به نحس و شوم بودن شهرت دارد، اما در منابع دینی اشاره‌ای به نحوست این ماه نشده است و در نتیجه هیچ دلیل متقنی بر این موضوع وجود ندارد. البته کسانی که معتقد به نحس بودن این ماه هستند، در چرایی آن، دلائلی از جمله «ورود کاروان اسرای کربلا به شهر شام، رحلت رسول الله صلی الله علیه و آله، شهادت امام حسن و امام رضا علیهما السلام» را ذکر می‌کنند.

الف) نحوست ایام

در بین آیات و روایات اشاراتی به بحث نحوست برخی از ایام شده است. به عنوان مثال قرآن کریم در دو مورد از نحوست ایام یاد کرده که مربوط به قوم عاد است. (1)

همچنین روایات متعددی نیز وجود دارد که سعد و نحس بودن برخی از روزهای و ماه‌ها را بیان کرده‌اند. (2) البته در این که مراد از نحس بودن روزها در این آیات و روایات چیست بحث‌ها و نظریات مختلفى وجود دارد، اما به صورت کلی بعضی از مفسران در تفسیر آیات مربوط به قوم عاد، به معانی و اعتبار برخی از این روایات اعتنا کرده‌اند. (3)

ب) نحوست ماه صفر

یکی از باورهای شایع در میان مردم این است که ماه صفر را نحس و شُوم می‌دانند، به همین جهت برای امان ماندن از بلا و شر، توصیه به دادن صدقه و قرائت برخی از دعاها می‌شود. کسانی که بر نحوست این ماه باور دارند عقیده خود را بر چند دلیل استوار کرده‌اند که در ادامه به صورت مختصر اشاره می‌شود.

  1. رخدادهای ماه صفر

برخی افراد معتقد هستند که به دلیل وقایعی که در این ماه اتفاق افتاده یعنی ورود کاروان اسرای کربلا به شهر شام، رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، شهادت امام حسن و امام رضا علیهما السلام، پس این ماه شوم و نامبارکی است. مرحوم علامه مجلسی در این باره می‌گوید: «وَ هَذَا الشَّهْرُ مَشْهُورٌ بِالنُّحُوسَةِ وَ الشُّؤم، وَ یُمْکِنُ أنْ یَکُونَ لِذَلِکَ وَجْهَانِ... »؛ یعنی ماه صفر به نحس بودن و شومی شهرت یافته است. ممکن است علت این مطلب یکی از این دو وجه باشد:

الف) بنابر نظر علمای شیعه وفات پیامبر اعظم صلّى اللّه عليه و آله در این ماه بوده و همین باعث نحس قلمداد شدن این ماه شده است.

ب) ماه صفر بعد از ذی القعده و ذی الحجة و محرّم قرار گرفته است و این سه ماه جزء ماه‌‌های حرامند و کسی در آن‌ها به قتل و جنایت نمی‌پرداخت، بعد از این سه ماه حرام، در ماه صفر جنایت و قتل و جنگ آغاز می‌گردید و به همین سبب مردم این ماه را منحوس قلمداد کرده‌اند.

 البته ایشان تاکید می‌کند که در بین روایات شیعی روایتی که دلالت بر شومی و نحسی این ماه داشته باشد، ندیده‌‌ام و در روایات غیر معتبر عامی مواردی وجود دارد که اعتباری به آن‌ها نیست. (4)

بر فرض پذیرش این که وقایع اتفاق افتاده می‌تواند دلیل بر نحوست ایام شود، اما سرایت دادن چند روز به تمام روزهای ماه، نیازمند دلیل محکم‌تری است. علاوه بر آن که پس مصیبت‌های دهه اول محرم و یا شهادت امیرالمومنین علیه السلام نیز باید موجب نحوست ماه محرم و ماه رمضان شود! در حالی که کسی چنین ادعایی نکرده است. به عبارت دیگر اگر چنین مبنایی را بپذیریم، تفاوتی بین ماه صفر و ماه‌های دیگر نیست و به جزء «ماه شعبان» که خالی از وفات معصومان علیهم السلام است، همه ماه‌‌ها ممکن است همه یا بخشی از آن ها شوم شمرده شود. (5)

البته لازم به ذکر است که برخی از اندیشمندان در این که نحوست به طور مستقیم متوجه زمان باشد، تردید کرده‌اند و این نحوست را ناظر به وقایع رخ داده در آن ایام دانسته‌اند. به عنوان مثال در دو آیه‌ مربوط به قوم عاد که قبلا اشاره شد، استفاده می‌شود که نحس و شُوم بودن مربوط به آن زمانى است که باد به عنوان عذاب بر آنها به طور مستمر وزید، اما از این آیات بر نمی‌آید که این تأثیر و دخالت زمان به نحوى بوده که با گردش هفته‌ها دوباره آن زمان نحس برگردد. (6)

  1. حدیث «من بشرنی بخروج الصفر بشرته بالجنه»

میرزا جواد ملکی تبریزی نیز نحوست ماه صفر را مشهور دانسته و می‌گوید:

معروف است که ماه صفر، به خصوص چهارشنبه آخر آن، نحس می‌باشد که در این مورد روایتی نداریم. وی در ادامه می‌نویسد: شاید این نحوست به خاطر رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در این ماه و نیز سخن پیامبر باشد که فرمودند: «من بشرنی بخروج الصفر بشرته بالجنه» یعنی کسی که مرا به تمام شدن ماه صفر مژده دهد، او را به بهشت بشارت می دهم. (7)

وی در ابتدا تصریح می‌کند که هیچ دلیل روایی بر نحوست ماه صفر وجود ندارد در نتیجه ظاهرا خود ایشان نیز در سند و دلالت این خبر تردید دارد. علاوه بر آن که این روایت منتسب به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در هیچ منبع معتبر روایی نیامده است؛ حتی برخی از نویسندگان نیز که این سخن را ذکر کرده‌اند هیچ سندی برای آن نقل ننموده و همچنین از آن هیچ استفاده‌ای برای نحوست ماه صفر نکرده‌اند. (8)

شیخ عباس قمی هم با آن که بحث نحوست ماه صفر را نقل نموده، اما آن را مستند به هیچ روایتی نکرده است و چه بسا خود ایشان نیز اطمینان به نحوست این ماه ندارد بلکه از باب احتیاط دعایی را نقل می‌کند و چنین می‌نویسد: «بدان که این ماه (صفر) معروف به نحوست است و برای رفع نحوست هیچ چیز بهتر از صدقه و دعا و استعاذه وارد نیست و اگر کسی خواهد که محفوظ ماند از بلاهای نازله در این ماه، در هر روز ده مرتبه بخواند، چنان که محدث فیض و غیره فرموده اند: یا شَدیدَ الْقُوی‏ وَ یا شَدیدَ الْمِحالِ یا عَزیزُ یا عَزیزُ یا عَزیزُ ذَلَّتْ بِعَظَمَتِکَ جَمیعُ خَلْقِکَ فَاکْفِنی‏ شَرَّ خَلْقِکَ یا مُحْسِنُ یا مُجْمِلُ یا مُنْعِمُ یا مُفْضِلُ یا لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ سُبْحانَکَ اِنّی‏ کُنْتُ مِنَ الظَّالِمینَ فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَنَجَّیْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَکَذلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنینَ وَصَلَّی اللَّهُ عَلی‏ مُحَمَّدٍ وَ الِهِ‏ الطَّیِّبینَ الطَّاهِرینَ». (9)

لازم به ذکر است که این دعا نیز در هیچ یک از منابع حدیثی و دعایی معتبر وجود ندارد و برخی از کتاب‌ها مانند «تذکره اولی الالباب» در قرن 10 این دعا را بدون سند ذکر کرده‌اند، البته بدون آن که دلالتی بر نحوست ماه صفر از آن برداشت کنند. (10)

  1. حدیث «مَنْ بَشَّرَنِي بِخُرُوجِ آذَارَ فَلَهُ الْجَنَّة»

برخی برای اثبات نحوست ماه صفر به حدیث «مَنْ بَشَّرَنِي بِخُرُوجِ آذَارَ فَلَهُ الْجَنَّة» استناد کرده اند.

آنان واژه «آذار» را ناظر به ماه صفر دانسته و واژه «بشرنی» را منحصر در خبر دادن از خیر و نیکی گرفته‌اند و بدین گونه دلالت روایت را بر بدی و شومی ماه صفر، تمام دانسته‌اند.

در ادامه به بررسی متن این حدیث پرداخته می‌شود.

حدیث مزبور در منابع حدیثی شیعه نقل شده است؛ (11) اما این روایت در قالب ماجرایی بیان شده که این جمله «مَنْ بَشَّرَنِي بِخُرُوجِ آذَارَ فَلَهُ الْجَنَّة» بخشی از آن است و هیچ ارتباطی به ماه صفر و نحوست آن نیز ندارد. شیخ صدوق متن کامل حدیث به همراه ماجرایی که اتفاق افتاده است را چنین ذکر می‌کند:

ابن عبّاس می‌گويد: روزى پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله با اصحاب خود در مسجد قبا نشسته بود و به آنان فرمود: «نخستين شخصى كه اكنون بر شما وارد می‌شود از اهل بهشت است»، برخی افراد چون اين سخن را شنيدند، برخاسته و بيرون رفتند و هر يك از آنان قصد داشت كه سريعتر برگردند و به سبب این خبر از بهشتیان باشند. پيامبر صلى اللَّه عليه و آله متوجه شد و به آنان که باقی مانده بودند فرمود: «اکنون چند نفر بر شما وارد مى‏شوند كه هر یک از دیگری سبقت می جوید؛ از میان آنها، هر کسی به من خبر دهد که ماه آذار، تمام می شود اهل بهشت است». پس آنان كه بيرون رفته بودند بازگشتند و أبو ذر نيز همراهشان بود، حضرت به آنها فرمود: «ما اكنون در كدام يك از ماه‌هاى رومى هستیم؟»

أبوذر پاسخ داد: يا رسول اللَّه «آذار» به پايان رسيده است. پيامبر صلى اللَّه عليه و آله فرمود: «اى أبوذر این را مى‏دانستم، اما دوست داشتم که امتم بدانند تو از اهل بهشت مى‏هستی ... .»

همان گونه که از متن کامل حدیث مشخص است، هیچ ارتباطی به نحوست ماه صفر ندارد و اساسا «آذار» ماه قمری نیست. علاوه بر آنکه مقصود اصلی رسول الله صلی الله علیه و آله بیان جایگاه بهشتی ابوذر بود نه مشخص کردن ابتدا یا انتهای ماه.

نتیجه

با توجه به مطالب بیان شده، هیچ دلیل روایی بر نحوست ماه صفر وجود ندارد. ممکن است اعتقاد به شوم و نحس بودن صفر به سبب ارتباط دادن برخی حوادث پیش آمده در این ماه باشد در حالی که هیچ ارتباطی بین آنها وجود ندارد و رخدادهای ماه صفر را نمی‌توان دلیل بر نحس بودن آن دانست و سپس آن را به کل ماه سرایت داد. از سوی دیگر حدیث «من بشرنی بخروج الصفر بشرته بالجنه» از صحت سندی برخوردار نیست و حدیث «مَنْ بَشَّرَنِي بِخُرُوجِ آذَارَ فَلَهُ الْجَنَّة» نیز هیچ دلالتی بر نحوست ماه صفر ندارد. البته انجام دادن امور نیک مانند صدقه چه در این ماه و چه در ماه‌های دیگر امر پسندیده و مورد سفارش دین اسلام می‌باشد.

پی نوشت‌ها:

  1. رجوع کنید: سوره قمر، آیه 19؛ سوره فصلت، آیه16.
  2. رجوع کنید: مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار، «باب 15 ما روی فی سعادة أیام الأسبوع و نحوستها»، بیروت: دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1403ق، ج56، ص 18 – 112.
  3. رجوع کنید: طباطبايى، سيد محمد حسين، الميزان فى تفسير القرآن، قم: دفتر انتشارات اسلامى جامعه‏ى مدرسين حوزه علميه قم، چاپ پنجم، 1417ق، ج 19، ص72؛ مكارم شيرازى، ناصر، تفسير نمونه‏، تهران: دار الكتب الإسلامية، چاپ دهم، 1371ش، ج 23، ص 42.
  4. مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، زاد المعاد، محقق/مصحح: اعلمى، علاءالدين‏، بیروت: موسسة الأعلمي للمطبوعات‏، چاپ اول، 1423ق، ص ۲۴۷.
  5. مسعودی، عبدالهادی، مقاله «پنداره نحوست ماه صفر»، مجله حدیث حوزه، ش6، بهار و تابستان1392، ص20.
  6. طباطبايى، سيد محمد حسين، الميزان فى تفسير القرآن، قم: دفتر انتشارات اسلامى جامعه‏ى مدرسين حوزه علميه قم، چاپ پنجم، 1417ق، ج 19، ص71.
  7. ملکی تبریزی، میرزا جواد، المراقبات، تحقیق: محمد الموسوی، سیدعبدالکریم، قم: مهر، 1416ق، ص37.
  8. نمازی شاهرودی، علی، مستدرک سفینه البحار، قم: موسسه النشر الاسلامی، 1411ق، ج6، ص293.
  9. قمی، شیخ عباس، مفاتیح الجنان، قم: البعثه، 1385ش، اعمال ماه صفر.
  10. مسعودی، عبدالهادی، مقاله «پنداره نحوست ماه صفر»، مجله حدیث حوزه، ش6، بهار و تابستان1392، ص7.
  11. ابن بابويه، محمد بن على (شیخ صدوق)‏، ‏معاني الأخبار، محقق/مصحح: غفارى، على اكبر، قم: دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم‏، چاپ اول، 1403ق، ص20؛ ابن بابويه، محمد بن على (شیخ صدوق)‏، علل الشرائع، قم: داوری، چاپ اول، 1385ش، ج‏1، ص175.

بر اساس روایات، چهل‌سالگی نقطه پایانی رشد و کسب کمالات خواهد بود و اگر فردی نتواند تا این زمان زاد و توشه اخروی خود جمع‌آوری و حفظ کند، دیگر فرصت چندانی ندارد.

پرسش:
حدیث از پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله و سلم نقل‌شده است که «هر کس تا چهل‌سالگی خوبی‌هایش بیشتر از بدی‌هایش نشود شیطان بر پیشانی‌اش بوسه می‌زند می‌گوید این چهره دیگر رستگار نمی‌شود» آیا این حدیث معتبر است و از حضرت صادرشده؟ در صورت این‌که این سخن، حدیث معصوم باشد، منظور از خوبی‌ها چیست؟ آی همان واجبات مثل نماز و روزه خمس و زکات و... است؟
 

پاسخ:
چهل، یکی از اعداد مهم و قابل‌توجه در فرهنگ دینی مسلمانان به شمار می‌آید و در معارف اسلام نیز در موقعیت‌های مختلف بر این عدد تأکید شده است.
ویژگی چهل‌سالگی
در روایات متعددی به سن چهل‌سالگی پرداخته‌شده و ویژگی‌هایی برای آن بیان‌شده مانند:
أَبِی بَصِیرٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام‏ إِذَا بَلَغَ الْعَبْدُ ثَلَاثاً وَ ثَلَاثِینَ سَنَهً فَقَدْ بَلَغَ أَشُدَّهُ‏ وَ إِذَا بَلَغَ أَرْبَعِینَ سَنَهً فَقَدْ بَلَغَ‏ مُنْتَهَاهُ‏ فَإِذَا ظَعَنَ فِی إِحْدَى وَ أَرْبَعِینَ فَهُوَ فِی النُّقْصَانِ وَ یَنْبَغِی لِصَاحِبِ الْخَمْسِینَ أَنْ یَکُونَ کَمَنْ کَانَ فِی النَّزْعِ (1)
ابو بصیر از امام صادق علیه‌السلام نقل مى‌کند که فرمودند: آنگاه‌که بنده به سن سی‌وسه‌سالگی رسید درواقع به رشد رسیده و آنگاه‌که به سن چهل‌سالگی رسید به نهایت درجه آن رسیده و وقتی به سن چهل‌ویک‌سالگی رسید رو به کاستی است و شایسته است که فرد پنجاه‌ساله همانند کسى باشد که در حال جان کندن است.
درواقع چهلمین سال از زندگی هر فردی، می‌تواند قله کمالات او محسوب شود. گذر از چهل‌سالگی ورود به سراشیبی عمر و کسب فضائل است و دوره از دست رفتن برخی از ویژگی‌ها آغاز می‌شود. در این سن، دوره نشاط، سرزندگی و شادابی جوانی به اتمام رسیده و دوره پختگی فرد آغاز می‌شود. بر اساس کلام معصوم علیه‌السلام، باید بر حفظ داشته‌ها اهتمام داشت و امید چندانی به رشد بیشتر در همه زمینه‌ها نخواهد بود. این سن، زنگ خطری برای انسان است تا به‌تدریج خود را برای سفر آخرت آمده کند؛ امام باقر علیه‌السلام دراین‌باره می‌فرمایند:
 إِذَا بَلَغَ الرَّجُلُ أَرْبَعِینَ سَنَهً نَادَى مُنَادٍ مِنَ السَّمَاءِ قَدْ دَنَا الرَّحِیلُ فَأَعِدَّ الزَّاد (2)
هرگاه مرد عمرش به چهل سال رسید، ندا کننده‌ای از آسمان صدا می‌کند که کوچ کردن نزدیک شد؛ زاد و توشه را مهیا کن.
بنابراین در فضای سیر و سلوک اخلاقی، چهل‌سالگی اهمیت فراوانی دارد و دوره کسب‌وکار معنوی به پایان رسیده و فرد باید داشته‌های خود را محاسبه کند.
محاسبه در چهل‌سالگی
در همین راستا روایت دیگری از رسول خدا صلی‌الله علیه و آله گزارش‌شده که در پرسش نیز به آن اشاره‌شده است:
وَ قَالَ‏ إِذَا بَلَغَ‏ الرَّجُلُ‏ أَرْبَعِینَ‏ سَنَهً وَ لَمْ یَغْلِبْ خَیْرُهُ شَرَّهُ قَبَّلَ الشَّیْطَانُ بَیْنَ عَیْنَیْهِ وَ قَالَ هَذَا وَجْهٌ لَا یُفْلِحُ‏ (3)
چون مرد به چهل‌سالگی رسد و خیرش از شرش بیشتر نباشد؛ شیطان بین دو چشمش را ببوسد و گوید: این چهره‌اى است که رستگار نگردد.
نکته اول اینکه این‌گونه روایات بیشتر در کتاب‌های روایی اخلاقی گزارش‌شده و هدف از این تعابیر، ایجاد تنبّه و آگاهی برای مردم است، نه اینکه در واقعیت شیطان پیشانی فردی را ببوسد!
کلمه «رجل» اختصاصی برای مردان ایجاد نمی‌کند و این‌گونه روایات شامل زن‌ها نیز می‌شود.
همان‌گونه که مشخص است، شیطان نیز از ویژگی چهل‌سالگی مطلع است و فردی که در این مقطع از زندگی گناهان بیشتری نسبت ثواب‌هایش دارد را مستحق رستگاری نمی‌داند. روایت دیگری نزدیک به همین مضمون از پیامبر صلی‌الله علیه و آله وجود دارد:
مَنْ بَلَغَ الْأَرْبَعِینَ وَ لَمْ یَغْلِبْ خَیْرُهُ شَرَّهُ فَلْیَتَجَهَّزْ إِلَى النَّارِ (4)
هرکسی عمرش به چهل سال برسد و کارهاى خیرش بر کردار شرش پیروز نشود، باید آماده‌ آتش دوزخ شود.
نکته‌ای که در هر دو روایت قابل‌مشاهده است اینکه به‌صورت قطعی چنین فردی جهنمی معرفی نشده؛ چراکه نتیجه این روایات نباید منجر به ناامیدی از رحمت خداوند شود و با آیات قرآن در تعارض باشد؛ قرآن کریم درباره ناامید نشدن از رحمت خداوند می‌گوید:
قُلْ یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَهِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ ﴿5)
بگو: ای بندگان من که [با ارتکاب گناه] بر خود زیاده‌روی کردید! از رحمت خدا نومید نشوید، یقیناً خدا همه گناهان را می‌آمرزد؛ زیرا او بسیار آمرزنده و مهربان است.
بنابراین هدف ازاین‌گونه روایات اخطار به مؤمنان است که تلاش کنند پیش از رسیدن به چهل‌سالگی حساب خود را تسویه کنند؛ چون در سراشیبی زندگی شاید فرصتی برای جبران بدی‌ها و انجام خوبی‌ها به دست نیاید.
مصداق خیر و شر
آنچه به‌عنوان خوبی و بدی، انسان را مستحق بهشت و یا جهنم می‌کند، در قالب عمل به دستورات و پرهیز از نواهی خداوند ظهور پیدا می‌کند. پس قطعاً واجبات و مستحبات مصداق خوبی و محرمات و مکروهات نمونه بدی و شر خواهند بود. در روایتی که به گفتگوی فردی مسنّ با خداوند پرداخته، این نکته قابل‌مشاهده است:
قَالَ اَلصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَلَیْهِ‌السَّلاَمُ: یُؤْتَى بِشَیْخٍ یَوْمَ اَلْقِیَامَهِ فَیُدْفَعُ إِلَیْهِ کِتَابُهُ ظَاهِرُهُ مِمَّا یَلِی اَلنَّاسَ لاَ یَرَى إِلاَّ مَسَاوِیَ فَیَطُولُ ذَلِکَ عَلَیْهِ فَیَقُولُ یَا رَبِّ أَ تَأْمُرُنِی إِلَى اَلنَّارِ فَیَقُولُ اَلْجَبَّارُ جَلَّ جَلاَلُهُ یَا شَیْخُ أَنَا أَسْتَحِی أَنْ أُعَذِّبَکَ وَ قَدْ کُنْتَ تُصَلِّی لِی فِی دَارِ اَلدُّنْیَا اِذْهَبُوا بِعَبْدِی إِلَى اَلْجَنَّهِ. (6)
امام صادق علیه‌السلام فرمودند: پیرمردى را در روز قیامت خواهند آورد و نامه عملش را به‌گونه‌ای به دستش مى‌دهند که مردم از بیرون نامه، کردار بدش را خواهند دید و او از این وضع ناگوار رنج مى‌برد و مى‌گوید: خدایا! مرا روانه جهنم کن. خدا مى‌فرماید: اى شیخ (پیرمرد)! از اینکه تو را دچار عذاب کند، شرمگینم؛ چراکه تو در دنیا اهل نماز بودى! سپس فرمان مى‌دهد که بنده‌ام را روانه بهشت سازید.
در این روایت اهل نماز بودن، به‌عنوان یک خیر و خوبی در مقابل شر و بدی‌های پرونده آن فرد معرفی‌شده است.
جمع‌بندی:
بر اساس روایات، چهل‌سالگی نقطه پایانی رشد و کسب کمالات خواهد بود و اگر فردی نتواند تا این زمان، سهم بیشتری از خوبی‌ها را در زاد و توشه اخروی خود جمع‌آوری و حفظ کند، دیگر فرصت چندانی نخواهد داشت. در چنین شرایطی، شیطان به‌عنوان یک موفقیت به او نظر می‌کند و رستگار نشدن او را نوید می‌دهد. بااین‌حال، باید دقت کرد که در معارف دینی، نه چهل‌سالگی و نه هیچ سن دیگری برای نامیدی از رحمت خداوند و رستگاری تعیین نشده، بلکه همیشه باید به خداوند امیدوار بود و برای عاقبت‌به‌خیری تلاش کرد. واجبات و محرمات مصداق کامل خیر و شر هستند که انسان باید بر اساس روایات، کفه خیرش بر کفه شر او سنگینی کند.
پی‌نوشت‌ها:
1. شیخ صدوق، الخصال، محقق و مصحح: غفاری، علی‌اکبر، قم: جامعه مدرسین، چاپ اول، 1362 ش، ج 2، ص 545.
2. طبرسى، على بن حسن، مشکاه الأنوار فی غرر الأخبار، نجف: المکتبه الحیدریه چاپ دوم، 1385 ق، ص 170.
3. همان، ص 169.
4. دیلمى، حسن بن محمد، إرشاد القلوب إلى الصواب (للدیلمی)، قم: الشریف الرضی، چاپ اول، 1412 ق، ج‏1، ص 185.
5. سوره زمر، آیه ۵۳.
6. ابن‌بابویه، محمد بن على‏، الأمالی (للصدوق)، تهران‏: کتابچی، چاپ ششم‏، 1376 ش‏, ج 1, ص 37.
 

دعای هفت هیکل که در دو منبع «گنج‌های معنوی» و «المصباح» وجود دارد، به دلیل نداشتند پیشینه روایی و نیاوردن سند، فاقد اعتبار حدیثی هستند.

پرسش:
آیا دعای «هفت هیکل» سندیت دارد و معتبر است؟
 

پاسخ:
دعا در قرآن و روایات به‌عنوان یک‌راه ارتباطی بین انسان و خالق یکتا معرفی‌شده است. راهی که از عمق وجود انسان آغاز و به بلندترین جایگاه وجودی ختم می‌شود؛ همین امر سبب شده که در مذهب شیعه «دعا» از مکانت ویژه‌ و والایی برخوردار باشد. در دین مبین اسلام، آثار فراوانی برای دعا بیان گردیده است، کلیدهای نجات و گنجینه‌های رستگاری از نوید‌های این عمل است. (1) خداوند در آیه 60 سوره غافر، مردم را به دعا کردن امر می‌کند و مژده اجابت می‌دهد. در یک جمله، دعا تأثیر به سزایی دررسیدن به نقطه بهتر ازلحاظ مادی و نیل به کمال، از جهت معنوی دارد.
اما ازآنجایی‌که عقل بشر بدون تکیه‌بر قرآن و سیره معصومان علیهم‌السلام نمی‌تواند به کمال واقعی برسد، اهل‌بیت علیهم‌السلام سفارش کرده‌اند که مؤمنان با هدایت قرآن و حدیث از دعا بهره‌مند شوند. به تعبیر رهبر معظم انقلاب «دعاهایی که از ائمه رسیده است، بهترین دعاهاست. اولاً خواسته‌هایی در این دعاها گنجانده‌شده است که به ذهن امثال ماها اصلاً خطور نمی‌کند و انسان از زبان ائمه علیهم‌السلام آن‌ها را از خدا طلب می‌کند ... اگر انسان این‌ها را از خدا بخواهد و بگیرد، می‌تواند برای او سرمایه باشد. ثانیاً در این دعاها مایه‌های خشوع و تضرع وجود دارد. مطلب، با زبان و لحن وبیانی ادا شده است که دل را خاشع و نرم می‌کند. با عبارات فصیح و بلیغ، عشق و شیفتگی و شوق در این دعاها موج می‌زند. انسان باید این دعاها را قدر بداند و از آن‌ها استفاده کند». (2)
در دوره حاضر، دعاهایی بین مردم شایع شده است که هیچ منبع روایی ندارند، یکی از این موارد، دعای معروف به «هفت هیکل» است که متشکل از فقرات هفتگانه هست. این متن با عنوان «دعای هفت هیکل» در برخی از سایت‌ها و کتاب‌های معاصر ذکرشده و خواصی نیز برای آن بیان گردیده است. همچنین مرحوم کفعمی در کتاب «جُنَّهُ الاَمانِ الواقیَه» معروف به «المصباح» هفت دعا را با عنوان «الهیاکل» ذکر می‌کند که با دعای هفت هیکل مذکور در کتاب «گنج‌های معنوی» متفاوت است.
معرفی کتاب «جُنَّهُ الاَمانِ الواقیَه»:
نویسنده کتاب، مرحوم شیخ تقى الدین، ابراهیم بن على عاملى کفعمى‏، از عالمان شیعه قرن 10 هجری قمری است. وی دارای تألیفات متعدد در موضوعات مختلف نقل می‌کند که کتاب «البلد الأمین و الدرع الحصین‏» و «جنه الأمان الواقیه» ازجمله آثار مشهور دعایی ایشان است. (3)
کتاب «جنه الأمان الواقیه» در 50 فصل به رشته تحریر درآمدهاست. نویسنده در مقدمه کتاب می‌گوید: «این کتاب را از کتاب‌های مورد اعتمادی جمع‌آوری کردم». وی در آخر کتاب، فهرستی از منابع استفاده‌شده را که افزون بر 239 عنوان است ذکر می‌کند.
کفعمی، عالم مورد اعتماد علمای شیعه است، اما متون موجود در این کتاب، همگی منتسب به معصومان علیهم‌السلام نیستند، بلکه برخی از آن‌ها مانند «دعای الهیاکل» بدون انتساب به معصوم ذکرشده است.
بررسی دعای «الهیاکل»:
مرحوم کفعمی هیچ سند و منبعی برای این دعا ذکر نکرده و متن آن‌هم در هیچ‌کدام از منابع حدیثی و دعایی شیعه وجود ندارد و حتی هیچ دعایی بانام «الهیاکل» در منابع شیعه نیست؛ برخی از الفاظ و جملات این دعا را در ادعیه‌ی مختلف می‌توان یافت و قسمتی از الفاظ نیز در روایات شیعه نیست. مثلاً عبارت «وَ جِنِّیٍّ شَدِیدٍ قَائِمٍ أَوْ قَاعِدٍ فِی أَکْلٍ أَوْ شُرْبٍ أَوْ نَوْمٍ أَوِ اغْتِسَالٍ کُلَّمَا سَمِعُوا بِذِکْرِ آیَاتِ اللَّهِ تَوَلَّوْا عَلَى أَعْقَابِهِمْ هَرَبا» در هیچ‌یک از منابع حدیثی و دعایی شیعه دیده نمی‌شود.
بنابراین دعای «الهیاکل» با شکل موجود در منابع شیعه وجود ندارد و نخستین بار توسط کفعمی در منابع شیعه واردشده است. درنتیجه، عدم نقل این دعا در آثار پیشین، نبود برخی از جملات در سخنان معصومان علیهم‌السلام، عدم ذکر سند، منبع و انتساب نداشتن آن به معصومان علیهم‌السلام، سبب ضعف سندی و متنی این دعا شده است.

معرفی کتب «گنج‌های معنوی»:
این کتاب، تألیف رضا جاهد در 11 بخش با قطع وزیری به چاپ رسیده است. (4) نویسنده در ابتدای کتاب، هدف خود را چنین نقل می‌کند «نظر به فراوانی فضیلت و اهمیت دعا و درخواست حوائج از درگاه پاک الهی که سبب توجه بیشتر نسبت به خالق یکتاست و نشر مقداری از احادیث پیشوایان دین درصدد تهیه این کتاب برآمدم تا انشاء الله روز بیچارگی ما را چاره‌ای باشد». به همین جهت وی دعای متعدد با موضوعات مختلف در این کتاب گردآوری می‌کند. این کتاب در سال‌های اخیر با استقبال زیادی از سوی مردم مواجه شده است، اما نتوانسته در مجامع علمی و نزد اندیشمندان، جایگاهی بیابد. ناشناخته بودن نویسنده این کتاب از حیث علمی و معنوی، عدم استناد به منابع معتبر شیعه، روشمند نبودن نوشته، نبود برخی از دعاها در منابع شیعه و... ازجمله دلایل عدم اعتبار این کتاب است.
بررسی محتوای دعای هفت هیکل:
نویسنده در این دعا، آیاتی را در هفت فقره ذکر می‌کند و در آغاز هرکدام از فقرات «بِسْم اللهِ الرحمن الرحیم» و سپس جمله «اُعیذُ نَفْسی بِاللهِ الْعَلِیَّ الْعظیمِ» را بیان می‌کند. حال آن‌که همراهی برخی از این آیات –مانند هیکل دوم- در کنار هم در احادیث معصومان علیهم‌السلام یافت نمی‌شود. درنتیجه این دعا را هم نمی‌توان به معصومان علیهم‌السلام نسبت داد.
نتیجه:
دعای هفت هیکل که در دو منبع «گنج‌های معنوی» و «المصباح» وجود دارد، به دلیل نداشتند پیشینه روایی و نیاوردن سند، فاقد اعتبار حدیثی هستند؛ ازاین‌رو هرچند خواندن آن‌ها بدون قصد ورود اشکالی ندارد، اما نمی‌توانند همانند دعاهای مأثور، تضمین‌کننده سعادت بشر به شمار آیند و چه‌بسا آسیب‌هایی را نیز به دنبال داشته باشند و البته شهرت آن‌ها در بین مردم، به جهت تصوّر خواص آن، موجب می‌شود که مسیر بدعت گشوده شده و راه سنّت، بسته شود و مردم به‌سوی دعاهای نامعتبر و غیر مأثور کشیده شوند. (5)

 پی‌نوشت‌ها:
1. الکافی، محمد بن یعقوب کلینی، تهران: اسلامیه، چاپ چهارم، 1407 ق، ج 2، ص 468.
2. نماز جمعه‌ تهران، ۲۹/ ۰۷/ ۱۳۸۴.
3. المصباح للکفعمی (جنه الأمان الواقیه)، ابراهیم بن علی عاملی کفعمی، قم: دارالرضی، دوم، 1405 ق.
4. گنج‌های معنوی، رضا جاهد، مشهد: سنبله، 1391 ش.
5. برای مطالعه بیشتر مراجعه شود به مقاله «ارزش سنجی سند و متن دعای هفت هیکل»، مجله دانش‌ها و آموزه‌های قرآن و حدیث، شماره 2.
 

در فرهنگ دینی هر شغلی که بتواند خدمتی به جامعه داشته باشد مطلوب است، اما اگر در هر شغلی ارتکاب به حرام و یا آسیب‌های برای فرد شاغل و یا جامعه وجود داشته باشد.

پرسش:
لطفاً در مورد اعتبار این حدیث و متن آن توضیح بدهید «پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله فرمودند: فرزند خود را به این مشاغل مشغول نکن سیا (کفن فروش) زرگر، قصاب، گندم فروش و برده‌فروش»؟
 

پاسخ:
همه مشاغل به‌ویژه آن‌هایی که بیشتر نیاز جامعه را برطرف می‌کند، در فرهنگ دینی، محترم و ارزشمند هستند. همان مقدار که یک پزشک می‌تواند به جامعه خدمت کند، تجهیز کردن مردگان نیز اهمیت دارد. پس همه مشاغلی که درآمد حلال دارند و نیازی از مردم و جامعه را برآورده می‌کنند، مطلوب هستند. البته برخی مشاغل آسیب‌هایی را به دنبال دارند که همگان به‌خصوص خود فرد شاغل می‌تواند با تدابیری این آسیب‌ها را از بین ببرد.
متن کامل روایت
 در بین روایات، برخی مشاغل به دلایلی مورد مذمت قرارگرفته‌اند. در حدیثی از پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله مجموع این مشاغل معرفی‌شده‌اند که در سؤال نیز به آن اشاره‌شده است:
عَنْ أَبِی اَلْحَسَنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ عَلَیْهِمَا السَّلاَمُ قَالَ: جَاءَ رَجُلٌ إِلَى اَلنَّبِیِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فَقَالَ یَا رَسُولَ اَللَّهِ قَدْ عَلَّمْتُ اِبْنِی هَذَا اَلْکِتَابَهَ فَفِی أَیِّ شَیْءٍ أُسْلِمُهُ قَالَ أَسْلِمْهُ لِلَّهِ أَبُوکَ وَ لاَ تُسْلِمْهُ فِی خَمْسٍ لاَ تُسْلِمْهُ سَبَّاءً وَ لاَ صَائِغاً وَ لاَ قَصَّاباً وَ لاَ حَنَّاطاً وَ لاَ نَخَّاساً. (1)
از امام کاظم علیه‌السلام نقل‌شده است که فرمودند: مردى نزد پیامبر صلی‌الله علیه و آله آمد و گفت: یا رسول اللّه به این پسرم نوشتن را یاد داده‌ام، او را به چه‌کاری بگمارم‌؟ فرمودند: خدا پدرت را بیامرزد، او را به هر کارى که می‌خواهی بگمار ولى به پنج کار نگمار: کفن فروشى و زرگرى و قصابى و گندم‌فروشی و برده‌فروشى.
در این بخش از روایت مشخص است که شغل‌های معرفی‌شده، مطلوب نیستند و ممکن است افرادی که در جامعه به این کارها مشغول هستند، دچار تردید و بدبینی شوند و اگر همه آن‌ها شغل خود را رها کند، قطعاً جامعه با مشکلات بسیاری مواجه خواهد شد؛ اما متن کامل روایت این‌چنین است:
فَقَالَ یَا رَسُولَ اَللَّهِ وَ مَا اَلسَّبَّاءُ فَقَالَ اَلَّذِی یَبِیعُ اَلْأَکْفَانَ وَ یَتَمَنَّى مَوْتَ أُمَّتِی وَ لَلْمَوْلُودُ مِنْ أُمَّتِی أَحَبُّ إِلَیَّ مِمَّا طَلَعَتْ عَلَیْهِ اَلشَّمْسُ وَ أَمَّا اَلصَّائِغُ فَإِنَّهُ یُعَالِجُ غَبْنَ أُمَّتِی وَ أَمَّا اَلْقَصَّابُ فَإِنَّهُ یَذْبَحُ حَتَّى تَذْهَبَ اَلرَّحْمَهُ مِنْ قَلْبِهِ وَ أَمَّا اَلْحَنَّاطُ فَإِنَّهُ یَحْتَکِرُ اَلطَّعَامَ عَلَى أُمَّتِی وَ لَأَنْ یَلْقَى اَللَّهُ اَلْعَبْدَ سَارِقاً أَحَبُّ إِلَیْهِ مِنْ أَنْ یَلْقَاهُ قَدِ اِحْتَکَرَ طَعَاماً أَرْبَعِینَ یَوْماً وَ أَمَّا اَلنَّخَّاسُ فَإِنَّهُ قَدْ أَتَانِی جَبْرَئِیلُ عَلَیْهِ السَّلاَمُ فَقَالَ یَا مُحَمَّدُ إِنَّ شِرَارَ أُمَّتِکَ اَلَّذِینَ یَبِیعُونَ اَلنَّاسَ
آن مرد خطاب به رسول خدا صلی‌الله علیه و آله عرض کرد: «سباء» کیست‌؟ فرمودند: او کسى است که کفن مى‌فروشد و مرگ امّت مرا آرزو مى‌کند و این در حالى است که نوزادى از امت من براى من ازآنچه آفتاب بر آن بتابد دوست‌داشتنی‌تر است! و اما زرگر همواره درصدد مغبون کردن امت من است؛ و اما قصاب آن‌قدر ذبح مى‌کند که رحمت از دلش مى‌رود؛ اما گندم فروش، طعام امّت مرا احتکار مى‌کند، اینکه بنده‌اى به‌عنوان دزد باخدا ملاقات کند بهتر از آن است که با او ملاقات کند درحالی‌که چهل روز طعام را احتکار کرده است؛ اما برده‌فروش، جبرئیل نزد من آمد و گفت: اى محمد! بدترینِ امّت تو کسانى هستند که انسان‌ها را مى‌فروشند.
در بخش دوم، حضرت به علت ناپسند بودن هر شغل اشاره می‌کنند که لازم است همه متن باهم گزارش شود تا از ایجاد شبهه جلوگیری شود.
برداشت‌ها و احتمالات
مشخص شد که رسول خدا صلی‌الله علیه و آله در پاسخ کسی که می‌خواهد برای فرزند باسواد خود شغلی انتخاب کند، همه مشاغل به‌جز پنج شغل را مجاز دانسته‌اند، سپس برای هرکدام از این پنج شغل علتی را بیان می‌کنند. از بررسی عبارت کامل این روایت برخی نکات به دست می‌آید:
1. سؤال مراجعه‌کننده به رسول خدا صلی‌الله علیه و آله این‌چنین است که فرزند باسوادی دارم که می‌خواهم برای او شغلی انتخاب کنم یا برای مهارت‌آموزی او را مشغول کنم! قطعاً پاسخ پیامبر اعظم صلی‌الله علیه و آله ناظر به این سؤال است. پس می‌توان احتمال داد که این کارها برای افراد باسواد توصیه نشده و یا اینکه برای بچه‌ها و آن‌هم به‌عنوان یک انتخاب، شایسته نیست. شاید اگر آن فرد تصریح نمی‌کرد که فرزندم باسواد است، چنین پاسخی از حضرت صادر نمی‌شد و یا اینکه اگر مثلاً شغل پدری او قصابی بود، از آن نهی نمی‌شد.
2. نکته دیگر که باید به آن توجه کرد این است که این مشاغل حرام دانسته نشده‌اند! پس این نهی در شرایطی است که فرد حق انتخاب دارد و می‌تواند بین این مشاغل و شغل‌های دیگر، یکی را انتخاب کند. اساساً این روایت، کاری به شغل‌های حرام مانند درست کردن و یا فروش مشروبات و ... ندارد و به شغل‌هایی اشاره دارد که در ضمن آن‌ها می‌تواند آسیب‌ها و یا نیت‌های بدی ایجاد شود.
3. سومین و مهم‌ترین نکته این است که در ادامه روایت، علت نامطلوب بودن این مشاغل بیان‌شده و این به آن معناست که روایت شامل همه فعالان در این مشاغل نمی‌شود. همچنین محور این علت‌ها «امت اسلامی» است؛ یعنی اگر صاحبان این مشاغل ضرری به جامعه نرسانند بلکه بتوانند خدماتی داشته باشند و نیاز مردم را تأمین کنند، نه‌تنها مذمت شامل آن‌ها نمی‌شود بلکه مانند دیگر مشاغل مطلوب نیز خواهند بود.
4. بیان علت در این روایت، می‌تواند بیان ملاک باشد؛ یعنی اگر مثلاً فردی که امروزه، برنج می‌فروشد و در آن شغل دچار احتکار می‌شود، شغل او نیز مانند گندم‌فروشی است که در دوره صدور روایت به خاطر ارتکاب بیشتر گندم فروشان به احتکار، مذمت شده است.
5. در پایان نیز باید به این نکته توجه کرد که می‌توان با از بین بردن علت‌هایی که در این روایت بیان‌شده، بدی آن‌ها را کم کرد و یا به‌طورکلی از بین برد. برای نمونه اگر همه درآمد یک فرد از فروش کفن نباشد، می‌تواند آرزوی مرگ مسلمانان را نداشته باشد مثل‌اینکه در ضمن پارچه‌فروشی، کفن نیز بفروشد. همچنین برای فردی که شغل او قصابی است راهکارهایی در دین سفارش شده است مثلاً خوردن برخی خوراکی مانند عدس (2) و یا برخی اعمال مانند یاد مرگ و یا تلاوت قرآن (3) که باعث رقیق شدن قلب می‌شوند. البته برنامه اسلام بر حذف برده‌فروشی بوده و این مذمت مربوط به دوره‌ای است که راهی جز مدارا و مدیریت آن نبوده است وگرنه بدی خریدوفروش بردگان با هیچ کاری کاهش نخواهد یافت.
نتیجه:
در فرهنگ دینی هر شغلی که بتواند خدمتی به جامعه داشته باشد مطلوب است، اما اگر در هر شغلی ارتکاب به حرام و یا آسیب‌های غالبی برای فرد شاغل و یا جامعه وجود داشته باشد، می‌تواند مصداق مشاغل نامطلوب قرار گیرند. در روایتی از پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله مشاغلی مانند کفن فروشی، طلافروشی، قصابی، گندم‌فروشی و برده‌فروشی ناپسند دانسته شده‌اند. با توجه به قرائنی که در متن روایت وجود دارد این احتمال دور از ذهن نیست که این مشاغل در مقام «انتخاب»، مطلوب نیستند و الا اگر فردی مجبور به انجام این کارها بشود، نهی شامل او نمی‌شود. همچنین حرمتی به این مشاغل تعلق نگرفته و تنها در حد توصیه است. بیان علت‌هایی که حضرت در ادامه روایت بیان می‌فرمایند نشان می‌دهد که هر زمان، فردی با انجام این مشاغل دچار آن شرایط نشد، نامطلوبی، شامل او نمی‌شود مثلاً اگر گندم فروش دست به احتکار نزند، کار او نه‌تنها بد نیست، بلکه خدمت به مردم خواهد بود. آنچه در این روایت مهم است علت‌هایی است که بیان‌شده، نه خود مشاغل، پس هر شغل دیگری که این علت‌ها را ایجاد کرد نیز می‌تواند ناپسند باشد. همچنین با توجه به این علت‌ها می‌توان برای از بین بردن آسیب‌های احتمالی این مشاغل نیز راهکارهایی را به دست آورد.
کلمات کلیدی:
تجارت در روایات، شغلهای مذموم.
 پی‌نوشت‌ها:
1. شیخ صدوق، الخصال، محقق و مصحح: غفاری، علی‌اکبر، قم: جامعه مدرسین، چاپ اول، 1362 ش، ج 1، ص 287.
2. ر.ک: برقى، احمد بن محمد بن خالد، المحاسن‏، محقق / مصحح: محدث، جلال‌الدین، قم: دار الکتب الإسلامیه، چاپ دوم، 1371 ق‏، ج 2، ص 504.
3. ر.ک: سید رضی، نهج‌البلاغه، تحقیق: صبحی صالح، قم: هجرت، اول، 1414 ق، خطبه 176، ص 254.
 

عبور کاروان اسرا از فلسطین و درنتیجه، جسارت مردم آن جا به اهل‌بیت و نفرین شدنشان توسط حضرت زینب، هیچ مستندی ندارد.

پرسش:
آیا حضرت زينب مردمان شام و فلسطين را نفرين کردند؟ که الآن هم درگير جنگ هستند و شهرهايی که داعش و اسرائیل حمله کردند و آنان را کشتند، آيا نفرین‌شدۀ آن حضرت بودند؟
 

پاسخ:
مقدمه:
در سال¬های اخیر، گاه و بیگاه با گزاره¬های تاریخی شگفتی روبه‌رو می¬شویم که نه‌تنها در منابع اصیل و معتبر تاریخی نقل نشده، بلکه در منابع میانی و کم اعتبار نیز به چشم نمی¬خورد. گویی این مطالب با اهداف خاصی ساخته و نقل می¬شوند. گاه، کتاب¬هایی هم به‌عنوان منبع برای این گزاره¬‏ها ذکر می¬شود که یا شناخته‌شده نیستند و یا پس از مراجعه معلوم می¬شود چنین مطلبی در آن‏ها نیست. عبور حضرت زینب از فلسطین و نفرین مردم آن سرزمین نیز یکی از همین گزاره¬‏ها است.
نفرین مردم شام:
اولاً، دربارۀ نفرین مردم شام، چیزی در منابع ندیدیم. آنچه در سخنان و خطبه¬های حضرت زینب دیده می-شود، نفرین ستمگران و قاتلان اهل‌بیت (علیهم السّلام) است و نه عموم مردم شام. حضرت زینب در آن خطبۀ معروف در مجلس یزید، در مقام شکوه عرض کرد:
اللَّهُمَّ خُذْ لَنَا بِحَقِّنَا وَ انْتَقِمْ مِنْ ظَالِمِنَا وَ أَحْلِلْ غَضَبَكَ بِمَنْ سَفَكَ دِمَاءَنَا وَ قَتَلَ حُمَاتَنَا. (1)
خدایا! حقّ ما را بگیر و از کسی که به ما ستم کرد، انتقام بستان و غضب خود را بر آن‌که خون‌های ما را ریخت و حامیان ما را کشت، فرو فرست.
این نفرین در نقل¬های دیگر، فقط با تعبیر «اللهمّ خُذ بِحَقّنا وانتقم لَنا مِمّن ظَلَمَنا» گزارش‌شده (2) و درهرصورت، در این تعابیر، نفرین عموم مردم شام به چشم نمی¬خورَد و نفرین آن حضرت، فقط شامل کسانی است که در خون سید الشهداء (علیه السّلام) ویاران او دست داشتند.

ثانیاً، مردم شام از ابتدای ورود اسلام به آن منطقه، زیردست بنی‌امیه و مخصوصاً معاویه بودند و اطلاعات آنان دربارۀ اسلام و جایگاه اهل‌بیت در فرهنگ اسلامی، تقریباً در حدّ صفر بود. ازاین‌رو، دشمنی بیشتر آنان با اهل‌بیت (علیهم السّلام) از سرِ جهل و ناآگاهی و به خاطر تبلیغات بنی‌امیه بود و نه از سر کینه و حقد و حسد.(3) پس دلیلی نداشت به‌صورت کلّی مورد نفرین قرار بگیرند. برخورد امام سجاد (علیه السّلام) با پیرمرد شامی و توبۀ او پس از شنیدن سخن امام، (4) نشانه¬ای بود از جهلی که قابل‌زدودن است. به همین سبب، برخورد حضرت زینب و امام سجّاد (علیهما السّلام) در شام، بیش‏تر در جهت آگاهی¬بخشی و معرفی جایگاه اهل‌بیت بود و نه گلایه از مردم (به خلاف کوفه که مردم آن، علی¬رغم شناخت اهل‌بیت با آنان دشمنی کرده بودند).
ثالثاً، امروزه عموم مردم شام هیچ دشمنی و کدورتی با اهل‌بیت ندارند و جای‌جای این سرزمین، محل حفظ و نگهداری نمادهای محبت به اهل‌بیت (علیهم السّلام) و بارگاه‌های متعلق یا منسوب به اهل‌بیت است. آیا می-توان پذیرفت که مشکلات چنین مردمی به سبب نفرین اهل‌بیت باشد؟!
نفرین مردم فلسطین:
اخیراً در فضای مجازی مطلبی با این مضمون دست‌به‌دست شد:
«وقتی کاروان اسرا را به شام می¬بردند، به فلسطین که رسیدند، مردم فلسطین با سنگ به استقبال اسرا آمدند و به‌سوی مخدّرات سنگ پرتاب می¬کردند. حضرت زینب آنان را نفرین کرد و فرمود: ای قوم شوم! نفرینتان می¬کنم که تا روز قیامت، سنگ از دستتان نیفتد. (اسرار شیعه، ص 69)».
دربارۀ این مطلب، چند نکته گفتنی است:
اولاً، این مطلب در هیچ منبع معتبر و یا حتی کم اعتبار ولی شناخته‌شده‌ای وجود ندارد.
ثانیاً، کتاب «اسرار شیعه» کتابی ناشناخته است و معلوم نیست این کتاب تألیف کسیت و در کجا چاپ‌شده. ازاین‌رو، مراجعه به این کتاب باهدف بررسی سند این مطلب، ناممکن است. به نظر می¬رسد که چنین کتابی وجود خارجی نداشته باشد و صرفاً باهدف ایجاد سند برای مطلبی جعلی، از این عنوان استفاده‌شده است.
ثالثاً، با صرف‌نظر از اشکال سندی و فقدان منبع، متن این گزارش نیز ایراد دارد و نمی¬توان آن را پذیرفت. کافی است کمی جغرافیا بلد باشیم یا نگاهی به نقشه بیندازیم. خواهیم دید که منطقۀ فلسطین در غرب و جنوب غربی منطقۀ شام قرار دارد؛ حال آن‏که مسیر کاروان حسینی از کربلا به شام، در ناحیۀ شرق قرار داشته است. در پژوهش¬های معاصر، مطالعات دقیقی دربارۀ مسیر کاروان حسینی از کربلا به کوفه و سپس به شام و مسیر بازگشت آنان به مدینه صورت گرفته و با گمانه¬زنی¬‏های علمی، همۀ مسیرهای احتمالی کاملاً مشخص‌شده‌اند؛ (5) ولی هیچ‌یک از مناطقی که امروزه جزو فلسطین شمرده می¬شوند و یا در آن روزگار فلسطین خوانده می¬شده، سر راه آنان نبوده است. پس می¬توان با اطمینان گفت: کاروان اسرا اصلاً به فلسطین نرفت تا بگوییم مردم فلسطین از آنان با سنگ استقبال کردند یا نه!
رابعاً، برفرض ‏که مردم فلسطین در آن زمان، به خاندان اهل‌بیت جسارت کرده باشند، ربطی به مردم کنونی این سرزمین ندارد. به نظر می¬رسد که سازندگان این سخن دروغ، درصدد سرپوش گذاشتن بر جنایات صهیونیست¬‏ها در سرزمین¬های اشغالی هستند و یا با این گزارش ساختگی، می¬خواهند انگیزۀ مسلمانان و به‌ویژه شیعیان را در دفاع از مردم مظلوم فلسطین سست کنند. شاید هم خاستگاه این گزارش جعلی، دروغ بزرگی است که مردم فلسطین را «ناصبی» یعنی دشمن اهل‌بیت معرفی می¬کند. حال آن‏که در میان مسلمانان فلسطینی، شیعه نیز وجود دارد و باقی آنان نیز ناصبی نیستند. وجود مسجدی به نام «الامام علی بن ابی طالب» در نابلس، مسجد «فاطمة الزهرا» در طولکرم، مسجد «الحسین بن علی» در غزّه و نیز مسجدی به همین نام در «الخلیل» و فراوانی نام¬های اهل‌بیت در میان این مردم، نشان می¬دهد که ناصبی بودن آنان دروغی بیش نیست.
نتیجه:
خلاصه این‏که: عبور کاروان اسرا از فلسطین و درنتیجه، جسارت مردم آن جا به اهل‌بیت و نفرین شدنشان توسط حضرت زینب، هیچ مستندی ندارد و گویا این شایعه بی¬اساس را افرادی باهدف دفاع از صهیونیسم و یا ایجاد تفرقه میان مسلمانان ساخته باشند. نفرین مردم شام نیز در منابع گزارش نشده و مواردی که هست، نفرین کسانی است که دستشان به خون اهل‌بیت آلوده بود و نه عموم مردم.
کلمات کلیدی:
کاروان اسرا در شام، کاروان اسرا در فلسطین، ارتباط شامیان با اهل‌بیت، نفرین مردم شام، نفرین مردم فلسطین
پی‌نوشت‌ها:
1. سید ابن طاووس، علی بن موسی، الملهوف علی قتلی الطفوف، تهران، آدینۀ سبز، چاپ اوّل، 1391 ش، ص 172.
2. ر.ک: گروهی از تاریخ‌پژوهان؛ زیر نظر مهدی پیشوایی، تاریخ قیام و مقتل جامع سید الشهداء (علیه‌السلام)، قم، انتشارات مؤسسۀ آموزشی و پژوهشی امام خمینی، چاپ سوم، 1392 ش، ج 2، ص 136 پاورقی به نقل از بلاغات النساء ابن طیفور و….
3. برای آشنایی با پیشینۀ نفوذ بنی‌امیه در شام و نادانی و کوته¬فکری مردم شام، ر.ک: تاریخ قیام و مقتل جامع سید الشهداء، ج 2، ص 97 ـ 104.
4. این ماجرا معروف است و در منابع مختلفی گزارش‌شده است. ازجمله: صدوق، الامالی، قم، انتشارات کتابخانۀ اسلامیه، 1362 ش، ص 165 (مجلس 31، ح 3).
5. برای نمونه، ر.ک: محمدی ری‏شهری، محمد و همکاران، شهادت‏نامۀ امام حسین بر پایۀ منابع معتبر (برگرفته از: دانش‌نامۀ امام حسین ع)، با همکاری سیّد محمود طباطبایی نژاد و سید روح‌الله سیّد طباطبایی، گزینش: مرتضی خوش نصیب، سازمان چاپ و نشر دارالحدیث، تک‌جلدی، چاپ سوم، 1390 شمسی، ص 763 ـ 770 و نیز نقشۀ الحاقی در پایان کتاب.
 

آن حضرت نه دستوری به مختار داده بوده و نه حتّی اذن و اجازه¬ی صریحی. پس چگونه می‌توان سکوت امام را به معنای تأیید اقدامات مختار گرفت؟

پرسش:
آيا همه اقدامات مختار ثقفي در قيام عليه قاتلان امام حسين (ع) مورد تأیید امام زین‌العابدین (ع) بود؟ آیا سکوت حضرت به معنای تأیید اقدامات افراطی مختار نیست؟
 

پاسخ:
اولاً توجه داشته باشید که مختار دشمنان بسیاری داشته و چه‌بسا برخی از مطالبی که دربارۀ او نقل‌شده، درست نباشد. او با سه گروه درافتاد: بنی‌امیه، آل زبیر و اشراف کوفه. این هر سه گروه در دشمنی با مختار و واردکردن انواع اتهامات به او، از هیچ کاری فروگذار نکردند؛ مانند کذاب بودن، مدعی پیامبری و…. بررسی ‏ها نشان می‌دهد که این اتهامات را به‌سادگی نمی‌توان پذیرفت. (1)
ثانیاً: مختار معصوم نبوده و قطعاً نمی‌توان پذیرفت که همۀ اقدامات او در قيام عليه قاتلان امام حسين (علیه السّلام) مورد تأييد امام سجاد (علیه السّلام) بوده باشد. سکوت آن حضرت نیز هرگز به معنای تأیید اقدامات مختار نیست؛ زیرا آن حضرت نه دستوری به مختار داده بوده و نه حتّی اذن و اجازه¬ی صریحی. پس چگونه می‌توان سکوت امام را به معنای تأیید اقدامات مختار گرفت؟ چنین برداشتی در همان زمان نیز مطرح نبود و هیچ‌یک از مخالفان مختار، امام سجاد را به سبب کارهای او مؤاخذه نکرد. آنچه بود، فقط همین بود که امام سجاد (علیه السّلام) با جمله‌ای کلی، از اصل تلاش برای ستاندن حق اهل‌بیت حمایت کرده بود؛ بدون این‏که نامی از کسی ببرد و یا روش خاصی را توصیه کند.(2)
برای مطالعۀ بیش‏تر:
قیام مختار، سید ابو فاضل رضوی اردکانی، شرکت چاپ و نشر بین‌الملل.
کلمات کلیدی:
مختار ثقفی، انتقام کربلا، سیرۀ سیاسی امام سجاد، بازتاب‏های واقعۀ کربلا.
پی‌نوشت‌ها:
1. ر.ک: جعفریان، رسول، تاریخ سیاسی اسلام، ج 2: تاریخ خلفا (از رحلت پیامبر تا زوال امویان)، قم، نشر دلیل، چاپ اوّل، 1380 هجری شمسی، ص 531 ـ 534.
2. گروهی از تاریخ‌پژوهان؛ زیر نظر مهدی پیشوایی، تاریخ قیام و مقتل جامع سید الشهداء (علیه‌السلام)، قم، انتشارات مؤسسۀ آموزشی و پژوهشی امام خمینی، چاپ سوم، 1392 ش، ج 2، ص 257.
 

پرسش:

رهبری در یکی از سخنرانی هاشون گفتند که باید غضب لله داشته باشیم یعنی برای خودمون به خشم نیایم و به خاطر توهینی که به دین و خدا شد خشمگین بشویم! خب اگر یک نفر به پدر و مادرمان توهینی کرد باید بنشینیم و نگاه کنیم؟

پاسخ:
مقدمه: 
خشمی که در راستای اطاعت از خداوند باشد و انسان در خشم خود، خشنودی خدا را در نظر داشته باشد آن خشم، خشمی پسندیده است؛ مثل خشم مؤمن نسبت به دشمنان خدا و هنگام انجام گناهان، امّا خشمی که جهت اطاعت از خداوند نباشد، بلکه در راستای پیروی از شیطان باشد و شخص رضا و خشنودی شیطان را مدنظر داشته باشد آن خشم، خشمی ناپسند است مانند خشم انسان نسبت به برادر دینی خود. 
این مطلب توضیحاتی دارد که در ادامه به آن می پردازیم: 
1. در روایات اسلامی نوعاً خشم و غضب به طور مطلق مورد مذمت و نکوهش قرارگرفته است، اما مشخص است که مراد از آن ها، غضبی است که برای هوای نفس و منافع شخصی باشد. زمانی که انسان غضبناک می شود عقل وی تحت الشعاع قرار می گیرد؛ چنان چه امام صادق (ع) می فرماید: «خشم و غضب، دل حکیم را تاریک می کند و هر کس غضب خود را در اختیار نگرفت، نمی تواند عقل خود را در اختیار بگیرد»(1). بر این اساس، فکرش به درستی کار نمی کند؛ همان طور که امام على (ع) فرمود: «تندخویی، بخشى از دیوانگى است؛ زیرا صاحب آن (در غالب موارد)، بعداً پشیمان می گردد و اگر چنانچه پشیمان نشد جنون او ریشه می دواند!»(2). بسیاری از تصمیم هایی که شخص خشمگین می گیرد درست نبوده و او دست به کارهایی می زند که بعداً پشیمانی را به دنبال خواهد داشت؛ بر این اساس باید از چنین خشمی به خدا پناه برد. 
2. همان طور که نوشتید برخی غضب ها ممدوح و پسندیده است. خشمی که برای رضای حق باشد نه تنها مذموم نیست، بلکه بسیار پسندیده و در برخی موارد، لازم و ضروری است. امام علی (ع) می فرماید: «...جهاد چهار شعبه دارد: امربه معروف، نهى از منکر، پایدارى در جبهه ها و کینه توزى با فاسقان. پس هر که امربه معروف کند پشت مؤمن را محکم ساخته و هر که نهى از منکر کند بینى کافر را به خاک مالیده و هر که در جبهه ها پایدارى کند به عهد و وظیفه خود عمل نموده و هر که با فاسقان کینه توزد براى خدا خشم گرفته و هر که براى خدا خشم بگیرد حقیقتاً مؤمن است‏. پس این است ایمان و پایه هاى آن»(3). این روایت به خوبی خشم برای رضای خدا را تأیید می کند. 
3. نکته مهم در اخلاق اسلامی این است که خشم و غضب برای رضای خدا نیز نباید از دایره اخلاق و شرع فراتر رود؛ یعنی مثلاً کسی که برای خدا خشمگین می شود، نباید به خود اجازه ظلم و ستم و فحاشی و هتاکی و کارهای غیراخلاقی بدهد؛ یعنی مثلاً در مواجهه با فاسقان تذکر محکم می دهد یا در جبهه جهاد محکم و جدی مبارزه می کند. نباید کسی تصور کند حالا که در مواجهه با گناه یا فسق یا کفار یا فاسق باید جدی و محکم و تند باشد، پس اجازه هر نوع ظلم و تجاوز از حق یا فحاشی و هتاکی را دارد. اسلام چنین اجازه ای به ما نمی دهد. امیرالمؤمنین در عین جدیت در جهاد، پا را از دایره اخلاق بیرون نگذاشته است. دریکی از جنگ ها وقتی لشکر دشمن شروع به فحاشی یا هتاکی کرد و لشکریان امیرالمؤمنین (ع) نیز قصد مقابله به مثل داشتند، حضرت فرمودند: «من دوست ندارم که شما دشنام دهنده باشید; ولى اگر اعمال زشتشان را شرح دهید و احوال آن ها را بیان کنید به گفتار صحیح نزدیک تر و براى اتمام حجّت رساتر است»(4) این سیره اهل بیت علیهم السلام است. در جای خود در کتب تاریخی ثابت است که فاطمه ی زهرا (س) دو خطبه طوفانی ایراد کرده؛ دو خطبه ی به معنای واقعی کلمه طوفانی. یکی در مسجد در میان انبوه متراکم مردان (5)، یکی هم خطاب به زنان مدینه (6) که پُر است از مطالب بسیار مهم و اعتراضی و تنبیه نسبت به مفاهیم برجسته ی اسلامی که فاطمه ی زهرا (سلام الله علیها) در مورد آن ها خطر را احساس می کرد، ولی در این دو خطبه ی مهم و بزرگ و پُرشور، یک کلمه ی هتک و زشت و توهین آمیز وجود ندارد؛ و همه ی کلمات، محکم و مستحکم و بیانات متین و متقن است. پس به بهانه غضب برای خدا، ظلم و ستم و معصیت و بی اخلاقی جایز نیست. 
4. در مورد توهین به والدین هم می توان گفت باید با جدیت و محکم برخورد کرد. غضب و تندی شاید همیشه و همه جا لازم نباشد، ولی حتماً تذکر و دفاع از حیثیت آن ها لازم است. کسی حق ندارد به والدین ما توهین کند. اگر کسی این کار را کرد بدون این که مقابله به مثل کنیم باید به او تذکر بدهیم. باید بگوییم حق نداری توهین کنی. اگر اصرار به کارش دارد باید از او جدا شوید و جلسه را ترک کنید. این برخورد حتماً ارزشمند و از موارد غضب برای خداست. نتیجه: غضب و خشم غالباً نکوهیده و نشانه خروج از قوه عاقله و افراط است ولی غضب برای خدا هم داریم که ممدوح و پسندیده است و در منابع دینی بر آن تاییدات وجود دارد و خوب است که در دفاع از ارزش های اسلامی انسان به صورت جدی و محکم بایستد. منتها نباید از دایره اخلاق خارج شد و به بهانه غضب برای خدا نمی توان هتاکی یا فحاشی یا در بدی ها مقابله به مثل کرد. توهین به والدین نیز از مواردی است که نباید سکوت کرد. باید حتماً محکم و جدی تذکر داد و از مصادیق غضب برای خدا می تواند باشد. باید محکم تذکر دهید اگر اصرار داشت از او جدا شوید حتی در صورت ادامه آزار می توان از پیگیری حقوقی نیز استفاده کرد. 
منابع بیشتر برای مطالعه: - نماز و مهار خشم، علی نور محمدی. -خشم و شیوه های درمان آن از دیدگاه آیات و روایات، بهزاد بیرانوند. -فروبردن خشم، محمد قائم فرد. 
کلمات کلیدی:
خشم و غضب بیجا، کنترل خشم، پرخاشگری، غضب ممدوح.
پی نوشت ها: 
1.    کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، دار الحدیث‏، قم‏، چاپ اول، 1429 ق، ج 3، ص 745: الْغَضَبُ مَمْحَقَهٌ لِقَلْبِ الْحَکِیمِ. وَ قَالَ: مَنْ لَمْ یَمْلِکْ غَضَبَهُ، لَمْ یَمْلِکْ عَقْلَه‏. 2
2.    . سید رضی، نهج البلاغه، محقق و مصحح: صبحی صالح‏، هجرت‏، قم‏، چاپ اول، 1414 ق‏، ص 514: «الْحِدَّهُ ضَرْبٌ مِنَ الْجُنُونِ لِأَنَّ صَاحِبَهَا یَنْدَمُ فَإِنْ لَمْ یَنْدَمْ فَجُنُونُهُ مُسْتَحْکِم‏». 
3. شیخ مفید، الامالی، ص 278، کنگره شیخ مفید، قم‏، چاپ اول، 1413 ق‏: «وَ مَنْ شَنِئَ الْفَاسِقِینَ غَضِبَ لِلَّهِ وَ مَنْ غَضِبَ لِلَّهِ تَعَالَى فَهُوَ مُؤْمِنٌ حَقّاً فَهَذِهِ صِفَهُ الْإِیمَانِ وَ دَعَائِمُه‏». 
4. نهج البلاغه، همان، ص 323: «إِنِّی أَکْرَهُ لَکُمْ أَنْ تَکُونُوا سَبَّابِینَ وَ لَکِنَّکُمْ لَوْ وَصَفْتُمْ أَعْمَالَهُمْ وَ ذَکَرْتُمْ حَالَهُمْ کَانَ أَصْوَبَ فِی الْقَوْلِ وَ أَبْلَغَ فِی الْعُذْر». 
5. ن ک: شیخ صدوق، محمد بن على، من لا یحضره الفقیه، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، قم، چاپ دوم، 1413 ق، ج ۳، ص ۵۶۷-۵۶۸. 
6. ن ک: شیخ صدوق، محمد بن على، معانی الأخبار، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، قم، چاپ اول، 1403 ق، ص 354.
 

اصولاً مباحث اخلاقی و معنوی هم در جهت تثبیت و هم در جهت انحراف نیازمند زمان هستند؛ یعنی نمی توان گفت کسی یک شبه مؤمن شده یا یک شبه دست از ایمان برداشته است.

پرسش:
برادر بزرگترم چند سال قبل نماز می خواند ولی حالا نه نماز می خواند و نه روزه می گیرد و وقتی به او می گویم روزه بگیر، می گوید شب ها تا صبح می گیرم و می خندد، چند وقت یکبار هم مشروب می خورد، یکبار هم که در خانه کسی نبود و من وارد خانه شدم او را با یک نامحرم دیدم. ایشان پنج سال از من بزرگتر است و من 17 سال دارم و بسیار ترسوام مخصوصا در ارتباطات اجتماعی به حدی که از یک اخم دیگران می ترسم برای همین سعی می کنم در جمع نباشم حال من چه وظیفه ای نسبت به او دارم و چگونه می توانم او را هدایت کنم؟
 

پاسخ:
مقدمه: 
انسان موجودی مختار است و با اختیار خود دست به انتخاب می زند. اگر نگرش انسان نگرش دینی و الهی باشد انتخاب های او بر مبنای اصول دین خواهد بود و چنانچه در نگرشش دچار اشکال شود رفتارهای نادرستی از او سر خواهد زد. در نگرش و تربیت دینی تعبد و بندگی خداوند به واسطه نماز به اثبات می رسد و پرهیز از امور حرام همچون رابطه با نامحرم، شراب خواری، ظلم به دیگران و در یک کلام دوری از گناه در اولویت قرار می گیرد پس هر جا شاهد رفتار غیردینی هستیم به این نتیجه می رسیم که نگرش الهی شخص دچار خطر شده است و احتمال تخریب آن وجود دارد. 
اصولاً مباحث اخلاقی و معنوی هم در جهت تثبیت و هم در جهت انحراف نیازمند زمان هستند؛ یعنی نمی توان گفت کسی یک شبه مؤمن شده یا یک شبه دست از ایمان برداشته است. امور متعددی در مسیر زندگی انسان می تواند به تدریج بر کمیت و کیفیت ایمان انسان ها اثر بگذارد و آن ها را دچار ضعف یا تقویت ایمان نماید همان گونه که نوشتید برادرتان قبلاً اهل نماز بوده اند درواقع نور ایمان، ایشان را به تعبد دعوت می نموده و تربیت والدین و طهارت و پاکی روح هم در این زمینه بی تأثیر نبوده است، اما در ادامه حتماً عواملی بر میزان تقید ایشان تأثیر گذاشته و او را نسبت به انجام عبادات بی انگیزه کرده است تا جایی که حتی مرتکب سایر گناهان هم می شوند. دعوت به خیر: همهٔ ما به عنوان مسلمان موظف هستیم تا یکدیگر را امربه معروف و نهی از منکر نماییم. در این موضوع باید همچون پزشکی ماهر در ابتدا به دنبال بررسی علت ها باشیم و پس از کشف علل بیماری، جهت درمان آن اقدام نماییم. ضمن اینکه وظیفهٔ امربه معروف و نهی از منکر نسبت به نزدیکان از اهمیت بیشتری برخوردار است. قرآن می فرماید: وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ ۚ یأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَینْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکرِ؛ مردان وزنان باایمان، ولی (و یار و یاور) یکدیگرند؛ امربه معروف و نهی از منکر می کنند (1) بنابراین در این مسیر خسته نشوید و بدانید که از ویژگی های مؤمن این است که نسبت به رفتار دیگران احساس مسئولیت دارد. شروع تغییر از خود: ما نمی توانیم در وهلهٔ اول رفتار دیگران را تغییر دهیم، بلکه باید در تلاش باشیم تا خودمان بهترین رفتارها را داشته باشیم تا به برکت رفتارهای خوب ما، دیگران نیز اثر مثبت بپذیرند؛ پس تذکر دادن های مداوم، جروبحث کردن در رابطه با نماز و غر زدن های پیوسته نمی تواند نتیجهٔ خوبی به بار آورد. شما باید به میزان پایبندی خود به نمازخواندن دقت کنید و حواستان باشد که این پایبندی شعارگونه نباشد، بلکه حقیقتاً اهل عمل باشید تا برادرتان از دیدن عمل شما به این امور ترغیب گردند و الا اگر سهل انگاری ولو به میزان محدود در رفتار خود شما هم دیده شود ایشان انگیزه ای برای تغییر نخواهند داشت. ریشه یابی: گاهی نماز نخواندن افراد به دلیل تضعیف مبانی اعتقادی آن هاست؛ بنابراین شما باید از طریق پیشنهاد گفتگو با کارشناسان دینی به ایشان، برای تقویت زیربناهای اعتقادی او بکوشید و این گونه دیدگاه برادرتان در مورد خدا، قیامت، معاد و ...را تقویت کنید. گاهی عمل انسان ناشی از جهل و غفلتش نسبت به عوارض مثبت یا منفی آن عمل است. به همین دلیل بهتر است در گفتگوهای روزانه به شکل مستمر اما به میزان کم، گهگاه از فواید و برکات نماز و تأثیرات بد بی نمازی در زندگی با ایشان صحبت کنید. یقین داشته باشید که تذکر شما در درازمدت جواب خواهد داد. قرآن می فرماید: «وَذَکرْ فَإِنَّ الذِّکرَیٰ تَنْفَعُ الْمُؤْمِنِینَ؛ و پیوسته تذکّر ده، زیرا تذکّر مؤمنان را سود می بخشد»(2). نقش اعجاز گونهٔ محبت: مطمئن باشید محبت ورزی اثری اعجاز گونه دارد. شما با ابزار محبت و به دوراز تنش و تشنج می توانید ایشان را متقاعد کنید تا به نمازخواندن رو بیاورند. از زیر نظر گرفتن و کنترل رفتارهای او برای مدتی بپرهیزید. مراقب باشید در این مسیر دچار افشاگری، بردن آبروی ایشان، سرزنش و رسوا نمودن ایشان مقابل دیگران نگردید. حذف عوامل محیطی: اصلی ترین علت کاهلی در نماز افتادن در دام گناه است. عبادت و بندگی احتیاج به توفیق دارد و این توفیق به دست نمی آید مگر اینکه دل را از گناه پاک کنیم. شاید عوامل محیطی یا دوستان و اطرافیان منجر به دعوت برادر شما به انجام کارهای حرام همچون خوردن مشروب و یا رابطه با نامحرم شده و همین گناهان توفیق عبادت را از او سلب نموده است. تأثیر اطرافیان و ارتباط با آنان دلیل محکمی برای کاهلی در نماز است. واقعاً نشست وبرخاست با افراد غافل چنان اثر منفی بر وجود انسان نه فقط بر نماز و اقامهٔ آن بلکه بر عقاید و احوالات فرد می گذارد که وصف ناپذیر است؛ بنابراین برای دعوت ایشان به نماز باید او را از انجام گناهان نهی کرد و عوامل محیطی را حذف نمود. یادآوری نعمت ها: نعمت هایی که در زندگی دارید را به موضوع سپاسگزاری از صاحب این نعمت ها یعنی خداوند گره بزنید و این گونه هشدار دهید که کفران این نعمت ها منجر می شود تا خداوند نعمتش را سلب نماید. در این گفتگوها نماز را وسیلهٔ تشکر از خداوند معرفی کنید تا این گونه نسبت به نمازخواندن ترغیب گردند. همچنین از سایر اموری که برادرتان بدان معتقدند بهره ببرید مثلاً اگر ایشان به امام حسین علیه السلام علاقه دارند می توانید از طریق همین علاقه ایشان را به نماز دعوت کنید. گاهی مواقع افراد فکر می کنند چون ممکن است خداوند آن ها را نبخشد از خواندن نماز مأیوس می شوند در این رابطه نیز باید مغفرت و رحمت الهی را به ایشان یادآور شوید. کتاب هایی با موضوع نماز را تهیه و مطالعه نمایید و سعی کنید در محل نظر و نگاه او قرار دهید تا نسبت به خواندن آن ها راغب گردد. بهره بردن از واسطه ها از واسطه هایی که روی ایشان تأثیرگذار هستند استفاده نمایید مثلاً اگر حرف شنوی ایشان از مادر یا پدرتان زیاد است می توانید محرمانه این موضوع را با مادر یا پدرتان مطرح کنید و از آن ها درخواست کنید تا غیرمستقیم و نه از جانب شما، به ایشان تذکر دهند. تمرکز بر رفتارهای خوب: یکی از اموری که می تواند در عدم رغبت افراد به انجام کارهای خوب اثرگذار باشد این است که کارهای نیک و شایستهٔ آن ها و ویژگی های مثبتی که دارند دیده نمی شود. گاهی افراد برای استمرار کار نیک نیازمند تشویق اند؛ بنابراین سایر ویژگی های مثبت ایشان را برجسته نموده و از این طریق زمینه را برای تشویق ایشان به نماز فراهم آورید. این را بدانید که با اجبار کسی را نمی توان هدایت نمود چه بسا تأثیر منفی آن بیشتر از هدایت گردد. اگر رابطه شما با برادرتان اکنون به جبهه گیری و حساسیت نشان دادن و صف آرایی منتهی شده است برای مدتی سکوت کرده و حرفی به او نگویید و به دنبال اجرای روش غیرمستقیم باشید و به شکلی از همکاری افراد دیگر بهره مند شوید. از دعا و توسل به اهل بیت علیهم السلام هرگز غافل نشوید. چراکه ما موظف شده ایم تا خواسته های مادی و معنوی خویش را با تمسک به این ذوات نورانی از خداوند طلب نماییم. نتیجه: اگر رابطهٔ والدین شما با برادرتان خوب است و والدین روش درست امربه معروف و نهی از منکر را می دانند می توانید در رابطه با گناهان ایشان با یکی از والدین صحبت نمایید؛ و از آن ها درخواست کنید تا برای هدایت ایشان قدم بردارند؛ اما اگر رابطهٔ والدین شما با برادرتان خوب نیست و گفتن این موضوعات جو را متشنج می کند لازم نیست با آن ها صحبت کنید. اگر دوستان مشترکی دارید یا در بین فامیل افراد نمازخوان و متعهدی هستند می توانید به بهانه های مختلف زمینهٔ دیدار و رفت وآمد با آن ها را فراهم نمایید تا به واسطهٔ این معاشرت ها برادرتان نیز از مسیر خطا بازگردند. یادتان باشد که ایجاد تغییر و اصلاح رفتار به صورت ناگهانی بسیار دشوار است بنابراین باید صبر و تحمّل خود را افزایش دهید تا به تدریج و آهسته رفتار او را نسبت به نماز اصلاح کنید. 
معرفی منابع برای مطالعه بیشتر:
 1. راز نماز، محسن قرائتی. 
2. پرتوی از اسرار نماز، محسن قرائتی. 
3. بهشت وصال، بررسی آثار تربیتی، اجتماعی و فرهنگی نماز، حمید وارسته. 
4. گناه شناسی، محسن قرائتی.
 5. واجب فراموش شده، راهبردهای مقام معظم رهبری درزمینهٔ امربه معروف و نهی از منکر. 
کلمات کلیدی:
 نماز، بی نمازی برادر، روش امربه معروف، نهی از منکر، کاهل نماز، . 
پی نوشت ها: 
1.    سوره توبه، آیه 71. 
2.    . سوره ذاریات، آیه 55.
 

ولخرجی از صفات نکوهش شده درآیات و روایات است. اگر صحبت و گفتگو فایده ندارد وظیفه شما عمل به‌حکم عقلی رعایت اعتدال و اقتصاد در موضوعات مالی است.

پرسش:
بنده کارمند هستم و با توجه به اينکه حقوق ثابت دارم بنابراين مي بايست هزينه هاي زندگي مشترک را بر حسب ميزان درآمد خود مديريت کند. هميشه سعي و تلاشم اين بوده که در زندگي مشترک کم و کسري از نظر خوراک، پوشاک و ساير نيازهاي زندگي نداشته باشيم. از طرفی باید پس انداز هم داشته باشيم و به فکر تامين هزينه هاي مربوط به رهن يا اجاره مسکن نيز باشيم ولي همسر بنده ولخرج هستن طوري که تا قبل از اتمام ماه حقوقم تمام ميشه و مجبورم قرض کنم يا از هزينه هاي خودم مثل لباس يا غيره کم کنم و به همسرم بدم تا راضي بشود ولي پا از اين هم فراتر گذاشته طوري که نه ميتوانم پس انداز کنم، نه اجازه مديريت صحيح به بنده می دهد نه به توضيحات من در اين باره گوش ميدهند و هر وقت بخواهم مانع کارش بشوم با من دعوا ميکند، تهمت ميزند و سريعا دعوا راه ميندازد و پاي والدینش را وسط مي آورد و پيش فاميل و دوستان آبرويم را می برد. خواستم بپرسم آيا اگر من به حرف ایشان گوش ندهم و آن چيزي که واقعا درست است را انجام بدهم حتي اگر از من ناراحت بشود مصداق بي اخلاقي و بد اخلاقي و زور گفتن به همسر حساب ميشود؟ يا بايد هر چه گفت گوش بدهم تا نتيجه اشتباهاتش را توي زندگي مان ببينيم تا معلوم شود اشتباه می¬کرده است؟
 

پاسخ :
مقدمه:
از بزرگ‌ترین اهداف ازدواج به تکامل رسیدن از همه جهات ازجمله تکامل و پیشرفت اقتصادی است. زندگی با فردی که در مورد مسائل مالی کاملاً متفاوت از شما عمل می‌کند، می‌تواند بسیار دشوار باشد. نحوه خرج کردن، سرمایه‌گذاری، پس‌انداز و تشخیص اولویت‌های مالی هرکسی متفاوت است. آدم‌ها مثل هم‌فکر نمی‌کنند و روش‌های متفاوتی دارند. تفاوت‌ها طبیعی هستند. اما زمانی که این تفاوت‌ها شدید و باعث اختلاف‌نظر باشند در رابطه دچار مشکل می‌شوید. در روابطی که یکی از زوج‌ها ولخرج و دیگری اهل جمع‌کردن و پس‌انداز است تنش‌ها بیشتر هستند. 
در ادامه مطالبی برای حل این موضوع بیان می‌کنیم:
1.    اسلام به‌اعتدال توصیه نموده و خداوند ما را امت میانه‌رو قرار داده است «و این‌چنین شمارا امت میانه‌رو قراردادیم تا بر مردم شاهد باشید»(1). ولخرجی همان تبذیر و گاهی اوقات هم اسراف است که قرآن کریم به‌شدت نهی نموده است؛ اسراف، خطا در نحوه‌ی مصرف است و تبذیر خطا در موضوع مصرف. اسراف، زیاده‌روی و تبذیر ولخرجی و بیهوده خرج کردن است. قرآن ولخرج‌ها را شبیه شیاطین خوانده است؛ «إِنَّ الْمُبَذِّرِینَ كَانُواْ إِخْوَانَ الشَّیَاطِینِ وَكَانَ الشَّیْطَانُ لِرَبِّهِ كَفُورًا». «ولخرج‌ها شبیه شیاطین‌اند و شیطان در برابر خدای خویش کفرپیشه است»(2). در روایات هم این موضوع به‌شدت نهی شده است و درباره ولخرجی از حضرت علی علیه‌السلام چنین نقل‌شده است: «بخشنده باش اما ولخرج مباش؛ و صرفه‌جو باش ليكن خسيس مباش.»(3) بنابراین ازنظر معارف اسلامی ولخرجی ممنوع و نکوهش شده است. ابتدا باید این موضوع را درک کنید که هیچ‌کس چوب جادویی برای تغییر این شرایط و ایجاد همخوانی و همراهی بین شما و شریک زندگی‌تان ندارد. باید با مدارا و مرحله‌به‌مرحله به اصلاح بپردازید.
2.    مهم‌ترین موضوع برای اصلاح، صحبت و گفتگو است و ما نمی‌دانیم چرا ایشان به گفته‌های شما ترتیب اثر نمی‌دهد یا چرا همیشه صحبت‌های شما با جنجال همراه بوده است؟ شاید بیان و نحوه صحبت شما اشکالی داشته باشد. شاید رگ خواب و نحوه راضی کردن ایشان را خوب رعایت نمی‌کنید ولی این‌یک قاعده کلی است وقتی‌که صحبت و تذکر و نصیحت و گفتگو باکسی فایده ندارد و اثر عکس دارد، دیگر نباید در این مورد با او صحبت کرد. وقتی همسرتان به‌جای همراهی، مسیر ناسازگاری و تندی یا آبروریزی را پیش‌گرفته و صحبت فایده نداشته دیگر لازم نیست در این مورد صحبت کنید چون کار به بحث و دعوا می‌کشد.
3.    ازنظر اخلاقی حتماً شما مجاز هستید عاقلانه و همراه با میانه‌روی و محاسبه، مخارج تان را ازنظر اقتصادی مدیریت کنید یعنی به‌حکم عقل قطعی در این موارد باید پس‌انداز برای اجاره و مخارج و بدهی‌های خود داشته باشید و اگر چیزی باقی ماند می‌توانید خواسته‌های ایشان را برآورده کنید اما اگر پول نمی‌توانید خرج کنید، محبت که می‌توانید خرج کنید. زبان خوش و نرم و همراه با وعده صحیح همیشه مفید است. سعی کنید مکالمات شما با همسرتان به بحث‌وجدل و دعوا کشیده نشود. اگر ایشان چیزی خواست که در وسع تان نبود یا نباید به جهت مدیریت امور اقتصادی زندگی، الآن برایش بخرید، با زبان خوش به او وعده بدهید که حتماً درخواست تو را انجام خواهم داد، البته نیت انجام در آینده هم داشته باشید تا بیهوده‌گویی و وعده دروغ نداده باشید. اگر اصرار کرد الآن باید انجام دهی، عذرخواهی کنید و بحث را ادامه ندهید حتی اگر ناراحت شد در این موارد برای شما حکم بداخلاقی یا بی‌اخلاقی نوشته نمی‌شود.
4.    نکته نهایی این‌که این ولخرجی اگر زیاد و ناخودآگاه و غیرقابل اصلاح باشد باید با مراجعه به مشاور، به‌صورت حضوری درمان شود. از این نکته غافل نباشید که عدم تعادل در مسائل مالی، ضرر و زیان زیادی به شما و آبروی خانوادگی‌تان دارد و منافات باتدبیر دارد و مشاور باریشه یابی می‌تواند کمک کند. توصیه همیشه ما ابراز محبت زیاد به همسر است. اگر او را ازنظر روحی و عاطفی ارضا کنید تا حد زیادی نسبت به شما نرم می‌شود. انسان اسیر محبت است و بامحبت به او می‌توانید تا حد زیادی این مشکلات را کاهش دهید.
نتیجه:
ولخرجی از صفات نکوهش شده درآیات و روایات است. این اخلاق همسرتان باید با مشاوره اصلاح شود. اگر صحبت و گفتگو فایده ندارد وظیفه شما عمل به‌حکم عقلی رعایت اعتدال و اقتصاد در موضوعات مالی است. همسرتان اگر از شما چیزی خواست بااخلاق خوش به او وعده بدهید که در آینده و اولین فرصت ممکن برایش تهیه خواهید کرد. ازنظر عاطفی و روحی او را راضی کنید تا مشکلات کمتر شود. عمل شما بر طبق صلاحدید مالی و اقتصادی ماهانه برای کم نیاوردن در آخر ماه غیراخلاقی نیست هرچند همسرتان از ولخرجی نکردن تان ناراحت شوند ولی تلاش تان این باشد که ناراحتی‌ها کمتر شود و به حداقل برسد.
منابع بیشتر برای مطالعه:
1.    آیین همسرداری، ابراهیم امینی.
2.    حقوق مالی و اقتصادی خانواده، لیلا سادات اسدی.
3.    پس‌انداز و خانواده ایرانی، مهدی چقازردی، محیا همت پور.
4.    کتاب اقتصاد خانوار، خلیل نوروزی، علی استاجی.
کلمات کلیدی:
ولخرجی، تبذیر، مدیریت مالی، مشکلات خانوادگی، همسر.
پی‌نوشت‌ها:
1.    سوره بقره، آیه 143.
2.    سوره اسراء، آیه 27.
3.     سید رضى، محمد بن حسين، نهج البلاغة، هجرت، قم، چاپ اول، 1414 ق، ص 474.
 

صفحه‌ها