پرسش وپاسخ

مسیحیت صهیونیستی، از فرقه‌های نوظهور است که رویکرد مثبت به یهودیت دارد و به سبب عقاید آخرالزمانی، از دولت اسرائیل و حاکمیت تام آن بر فلسطین دفاع می‌کند
صهیونیسم مسیحی و یهودیت

پرسش:
مسیحیت صهیونیستی دقیقاً چه چیزی است؟ مگر صهیونیست‌ها یهودی نیستند و یهودیان قاتلان حضرت عیسی نیستند؟! چطور شده که مسیحیت و یهودیت متحد شده‌اند؟! آیا اتحاد آن‌ها خطری برای اسلام نیست؟
 

پاسخ:
دین مسیحیت، با محوریت حضرت عیسی علیه‌السلام، از ادیان الهی که در سرزمین فلسطین و در میان یهودیان، ظهور یافت. این دین دارای مذاهب و فرقه‌های مختلف کاتولیک و ارتدکس و پروتستان است. کلیسای ارتدکس در قرن یازدهم، متأثر از منازعات بخش غربی و شرقی امپراتوری روم، از کلیسای کاتولیک که در بخش غربی بود، انشعاب یافت.(1)  کلیسای پروتستان نیز انشعابی از کلیسای کاتولیک بعد از اعتراضات نسبت به عملکرد کلیسا در قرن شانزدهم میلادی است.(2)  مسیحیت صهیونیستی،(3)  یکی از فرقه‌های نوظهور در مسیحیت است که متأثر از جریان پروتستانتیسم، در اواخر قرن 19 مطرح شد (4)  و نهایتاً در اوایل قرن 20 به‌عنوان یک فرقه مسیحی ظهور یافت و تثبیت شد (5)  و اینک مسیحیت صهیونیستی 25 درصد از جمعیت مسیحیان آمریکا را تشکیل می‌دهد و اکثراً طرفدار حزب جمهوری‌خواه آمریکا هستند و در برخی از نظرسنجی‌ها یک‌سوم حزب جمهوری‌خواه نیز از این جریان است.(6)  در ادامه در قالب چند نکته به توضیح بیشتر می‌پردازیم:

نکته اول:
ابتدا به تعریف مسیحیت صهیونیستی می‌پردازیم. این فرقه نوظهور به شک‌های مختلفی تعریف‌شده است که از یک نظر می‌توان آن را به این شکل توصیف نمود: «یک جریان افراطی مسیحی است که با تکیه‌بر تفاسیر تحت‌اللفظی از متون کتاب مقدس، خواهان تحقق پیشگویی‌های کتاب مقدس بر اساس عقاید تقدیرگرایانه خویش است تا از این طریق زمینه را برای ظهور مسیح علیه¬السلام در آخرالزمان فراهم آورد».(7) 
برای مسیحیت صهیونیستی، ویژگی‌هایی را ذکر کرده‌اند؛ ازجمله اینکه:
• تلفیقى است از تعالیم مسیحیت (خصوصاً مکاشفات یوحنا) و یهودیت (خصوصاً تورات).
• تأکید برریشه‌های یهودی دین مسیحیت.
• مقابله با افکار ضد یهود.
• اعتقاد به اینکه ظهور عیسی مسیح نزدیک است.
• لزوم بسترسازی برای ظهور حضرت عیسی.
• حمایت از صهیونیسم و تعصب شدید نسبت به اسرائیل.
• تلاش برای مهاجرت یهودیان به اسرائیل.(8) 

نکته دوم:
درباره رابطه مسیحیت صهیونیستی و یهودیت، گفتنی است: اگرچه مسیحیت در بستر یهودی شکل گرفت و بسیاری از مسیحیان اولیه، از یهودیان بوده‌اند؛ اما به سبب فتنه عالمان یهود علیه حضرت عیسی علیه‌السلام و مخالفت اکثر یهودیان با دین نوظهور مسیحیت، همواره کلیسای کاتولیک، رویکرد منفی به یهودیان داشت و مستند به فرازهایی از عهد جدید، یهودیان را قاتلان حضرت عیسی علیه‌السلام تلقی می‌کرد:(9) «هنگامی‌که در جلیل گرد هم آمدند، عیسی به ایشان گفت: پسر انسان به دست مردم تسلیم خواهد شد. آن‌ها او را خواهند کُشت و او در روز سوّم بر خواهد خاست».(10) 
این نگرش به یهودیان ادامه داشت و یهودیان در اقصی نقاط جهان، مورد آزار مسیحیان قرار می‌گرفتند؛ تا اینکه مارتین لوتر از رهبران جریان پروتستان، این نگرش را تغییر داد. وی به ریشه‌های یهودی دین مسیحیت تأکید نمود و به شکل شگفت‌انگیزی، به تحسین یهودیان اقدام کرد:
«یهودیان حامل برترین خون‌ها در رگ‌های خود هستند. روح‌القدس به‌واسطه آن‌ها کتاب مقدس را به اقصی نقاط دنیا برد. آن‌ها فرزندان خدایند. ما در مقایسه با آن‌ها بیگانه‌ایم... ما همچون سگانی هستیم که از خرده‌نان‌های بر زمین ریخته اربابان خود ارتزاق می‌کنیم». در ادامه، وی، پاپ و اسقف‌ها را رهبرانی احمق می‌نامد و به یهودیان حق می‌دهد که به مسیحیتی که چنین رهبرانی دارد، ایمان نیاورند.(11) 
مسیحیت صهیونیستی، متأثر از همین مبانی فکری، نگرش مثبتی به یهودیت دارد و با توجه به عقاید آخرالزمانی درباره جنگ آرماگدون در فلسطین و لزوم مهاجرت یهودیان به آنجا و حمایت از یهودیان علیه ساکنان فلسطین، ارتباط وثیقی با یهودیان و دولت اسرائیل دارد.(12) 
لازم به ذکر است که مسیحیت صهیونیستی دارای مبانی الهیاتی خاصی است که گاهی خوشایند یهودیان نیز نیست. مثلاً مسیحیت صهیونیستی اعتقاد دارد که پس از حمایت از اسرائیل و مهاجرت یهودیان به آنجا و وقوع جنگ آخرالزمانی میان خیر و شر در آرماگدون (منطقه‌ای نزدیک بیت‌المقدس)، نهایتاً عیسی مسیح ظهور می‌کند و دین یهودیت از بین می‌رود بدین گونه که یک‌سوم یهودیان، مسیحی می‌شوند و دوسوم که مسیحی نمی‌شوند، از بین می‌روند.(13) 

نکته سوم:
مسیحیت صهیونیستی به سبب عقاید آخرالزمانی و نفوذی که بر دولت آمریکا دارد (14)  و همچنین، هم‌پیمانی با اسرائیل و حمایت همه‌جانبه از این دولت غاصب برای حاکمیت تام بر سرزمین فلسطین، قطعاً از جریان‌های خطرناک برای دین اسلام و جوامع و دولت‌های مسلمان است. این گروه اگرچه منتظر ظهور حضرت عیسی علیه‌السلام هستند و ازاین‌جهت، با مسلمانان اشتراک نظر دارند؛ اما به سبب تفسیر انحرافی از حضرت عیسی علیه‌السلام -که هم در این فرقه نوظهور و هم در سایر مذاهب مسیحی وجود دارد- آن‌ها نه اعتقادی به پیامبر اسلام صلی‌الله علیه و آله دارند و نه اعتقادی به امام مهدی عجل الله تعالی فرجه. آن‌ها هرگونه مخالفی را مصداق شرّ دانسته که باید دولت آمریکا بر آن غلبه یابد و به همین جهت، همواره بر تجهیز نظامی آمریکا و قدرتمندتر شدن آن اصرار می‌ورزند و با انعدام تسلیحات آمریکا یا محدودسازی آن‌ها به‌شدت مخالف‌اند.(15) 

نتیجه:
مسیحیت صهیونیستی، از فرقه‌های نوظهور است که متأثر از نگرش پروتستانی در مسیحیت، رویکرد مثبت به یهودیت دارد و به سبب عقاید آخرالزمانی، از دولت اسرائیل و حاکمیت تام آن بر فلسطین دفاع می‌کند. این جریان در جامعه و دولت آمریکا، حضور مؤثری دارد و مهم‌ترین حامی اسرائیل در آمریکا می‌باشند و روابط محکمی با دولت اسرائیل دارد. اگرچه برخی از آموزه‌های مسیحیت صهیونیستی درباره آخرالزمان، مشابه آموزه‌های دین اسلام است؛ اما به سبب تفسیر نژادپرستانه از یهودیت و تفسیر انحصارگرایانه از مسیحیت و منجی آخرالزمان، دیدگاه آن‌ها در تقابل با دیدگاه اسلام است و برای اسلام و جوامع و دولت‌های مسلمان، به‌شدت خطرناک می‌باشند و باید نسبت به فتنه‌های آن‌ها هوشیار بود.

 

پی نوشت:
1. توفیقی، حسین، آشنایی با ادیان بزرگ، ص 189- 192.
 2. میشل، توماس، کلام مسیحی، ص 108.
 3. Christian Zionism.
 4. مظفری، آیت، «مسیحیت صهیونیستی و آینده جهان».
 5. دوست محمدی، احمد و محمد رجبی، «درآمدی بر زمینه‌های پیدایش و مبانی عقیدتی مسیحیت صهیونیستی»، ص 140.
 6. دوست محمدی، احمد و محمد رجبی، «درآمدی بر زمینه‌های پیدایش و مبانی عقیدتی مسیحیت صهیونیستی»، ص 144.
 7. دوست محمدی، احمد و محمد رجبی، «درآمدی بر زمینه‌های پیدایش و مبانی عقیدتی مسیحیت صهیونیستی»، ص 140.
 8. مظفری، آیت، «مسیحیت صهیونیستی و آینده جهان».
9. دوست محمدی، احمد و محمد رجبی، «درآمدی بر زمینه‌های پیدایش و مبانی عقیدتی مسیحیت صهیونیستی»، ص 140.
 10. مَتّی 17‏:22- 23؛ مَرقُس 9‏:30‏-32؛ لوقا 9‏:44- 45.
 11. دوست محمدی، احمد و محمد رجبی، «درآمدی بر زمینه‌های پیدایش و مبانی عقیدتی مسیحیت صهیونیستی»، ص 140-141.
 12. دوست محمدی، احمد و محمد رجبی، «درآمدی بر زمینه‌های پیدایش و مبانی عقیدتی مسیحیت صهیونیستی»، ص 144-148.
 13. Burr, Elizabeth And Smith, David Whitten And Burr, Elizabeth Geraldine, Understanding World Religions: A Road Map for Justice and Peace, USA, p.109.
 14. تا جایی که گریس هالسل که روزگاری خودش در کاخ سفید مشغول به کار بود، در کتابش با عنوان «تدراک جنگ بزرگ»، با مستندات بسیار، نشان می‌دهد که رونالد ریگان (چهلمین رئیس‌جمهور آمریکا) به الهیات مسیحیت صهیونیستی و جنگ آرماگدون، اعتقاد داشت. (برای مطالعه بیشتر، رک: هالسل، گریس، تدارک جنگ بزرگ (بر اساس پیش‌گویی‌های انبیای بنی‌اسرائیل)، ص 80-81).
15.  دوست محمدی، احمد و محمد رجبی، «درآمدی بر زمینه‌های پیدایش و مبانی عقیدتی مسیحیت صهیونیستی»، ص 147.
 

بر اساس اسناد و منابع تاریخی آمریکا و انگلیس، درک درست و واقع‌بینانه‌ای از جنبش‌های مذهبی در ایران نداشتند و نتوانستند انقلاب اسلامی را پیش‌بینی نمایند.

پرسش:

برداشت آمریکا و انگلیس از جنبش مذهبی در ایران چه بود و آیا این قدرت‌ها، درک واقع‌بینانه‌ای از خیزش اسلامی ملت ایران در دوره پهلوی داشتند یا خیر؟

پاسخ:

مقدمه

در سه قرن اخیر، جنبش‌های مردمی و نهضت‌های آزادی‌خواهانه پرشماری به وقوع پیوسته است که در قالب نظریات انقلاب، قاعده‌مند شده‌اند؛ اما وقوع انقلاب اسلامی در ایران و سقوط یکی از مهم‌ترین متحدان آمریکا در غرب آسیا، در شرایطی که حکومت، کاملاً وابسته و تحت اختیار بلوک غرب بود و شدیدترین نظارت‌های امنیتی اطلاعاتی خارجی توسط سازمان سیا و داخلی توسط ساواک، اعمال می‌شد و همه کشورها حتی مدعیان دموکراسی و انقلاب نیز از رژیم پهلوی حمایت می‌کردند، بسیاری از کارشناسان و پژوهشگران آمریکایی را شگفت‌زده کرد؛ تا جایی که فوکو اعتراف می‌کند: «جنبش مردم ایران، تحت قانون انقلاب‌ها درنیامد.»(1)

 حال سؤال اساسی این است که چرا دستگاه اطلاعاتی و دیپلماسی آمریکا و انگلیس و حتی نظریه‌پردازان انقلاب، نتوانستند خطر فروپاشی حکومت پهلوی را پیش‌بینی کنند و اساساً آمریکا و انگلیس چه تصویری از جنبش‌های مذهبی و مردمی ایران داشتند؟

 

متن پاسخ اصلی

 

1. بررسی تصویر آمریکا و انگلیس از جنبش مذهبی در ایران دوران پهلوی

تحولات بین‌المللی و وقوع جنبش‌های آزادی‌خواهانه و انقلاب‌های مردمی در ابتدای دهه چهل شمسی، آمریکا را به سیاست مهار کشورها با انجام اصلاحات در قالب فضای باز سیاسی و اصلاحات اقتصادی واداشت. در ایران نیز با همین تصور و با تکیه ‌بر تئوری‌های انقلاب و رفورم، طرح‌های اصلاحی در دستور کار قرار گرفت و گمان می‌شد نهضت امام نیز با فضای باز سیاسی، اصلاحات ارضی، لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی و انقلاب سفید، قابل‌مهار بوده و می‌توانند این جنبش‌ها را در نطفه خفه کنند. این برداشت تقلیل یافته و درک غیرواقعی از ماهیت جنبش مذهبی در ایران، موجب شد تا نهادهای اطلاعاتی، دیپلمات‌ها و مستشاران آمریکایی و انگلیسی مستقر در ایران و حتی نظریه‌پردازان انقلاب، خطری را متوجه رژیم پهلوی ندانسته و پیش‌بینی انقلاب را نداشته باشند. گری سیک مشاور ارشد شورای امنیت ملی آمریکا، علیرغم برخی هشدارها درباره اعتراضات ایران، می‌نویسد؛ «این نوشته‌ها به‌هیچ‌وجه موقعیت خطرناکی را برای شاه به تصویر نمی‌کشیدند. برعکس مقالات مذکور، همگی این نظر رایج را تأیید می‌نمودند که شاه یعنی ایران و ایران یعنی شاه. کارتر هیچ‌گاه این نظر را زیر سؤال نبرد. اصولاً وی و اطرافیانش بدون هرگونه مشکلی معتقد به این نظر بودند. ازاین‌رو هنگامی‌که پایه‌های ثبات ایران شروع به فروپاشی کرد، به‌هیچ‌وجه آمادگی لازم را برای برخورد با این پدیده نداشتند و نتوانستند کار مفیدی در جلوگیری از فروپاشی رژیم پهلوی انجام دهند.»(2) رابرت جرویس از اساتید علوم سیاسی آمریکا، می‌نویسد: «اساساً برای بیشترِ ناظرانِ رسمی یا غیررسمی، سخت بود که تصور کنند شاه سقوط خواهد کرد. این ذهنیت که یکی از قدرتمندترین پادشاهان جهان توسط جمعیتِ غیرمسلحی از متعصبینِ الهام‌گرفته از مذهب سرنگون شود، حقیقتاً غیرقابل‌باور بود. گذشته از این، حتی اگر ناظران هم عمقِ نارضایتیِ عمومی در ایران را درک می‌کردند، احتمالاً بازهم غیرقابل‌باور می‌بود.»(3) درواقع، کارشناسان آمریکایی تحت تأثیر تحولات مدرنیزاسیون حکومت پهلوی، برای نیروهای مذهبی در ایران اعتباری قائل نبودند.

 

2. علل ناکامی آمریکا از درک واقعی و پیش‌بینی انقلاب اسلامی

بازخوانی اسناد، خاطرات و گزارش‌های تاریخی درباره علل ناکامی شرق و غرب در پیش‌بینی انقلاب در ایران، سه علت اصلی را نمایان می‌سازد:

علت اول: نگرش غیرواقعی و تقلیل‌گرایانه از ماهیت دین، جنبش دینی و نیروهای مذهبی

یکی از دلایل عدم واقع‌بینی نسبت به جنبش مذهبی ایران و ناتوانی آمریکا و انگلیس در پیش‌بینی انقلاب اسلامی، عدم شناخت کافی از دین و نیروهای مذهبی بود که درنتیجه این تحرکات را اعتراضات عادی می‌دیدند که قابلیت انقلابی شدن را ندارد. بسیاری از مقامات و متفکران غربی مانند نیکی.آر.کدی، با عینک کلیسایی- مسیحی، به تطبیق آموزه‌های اسلام شیعی بر دین کلیسایی عقل‌گریز پرداخته و دین را صرفاً ابزار تخدیر توده‌ها با کارکردی زبانی می‌دانستند که به‌هیچ‌وجه قابلیت بسیج اجتماعی ندارد.(4) به دنبال تقلیل کارکرد دین، درک درستی از نیروهای مذهبی و کنشگری آن‌ها نیز شکل نمی‌گرفت. از این رو ترنر (رئیس وقت سازمان سیا) اعتراف می‌کند: «ما از درک آیت‌الله خمینی رهبر انقلاب و میزان نفوذ او عاجز بودیم.»(5) جیمی کارتر (رئیس‌جمهور وقت آمریکا) نیز اذعان می‌کند: «شناخت ما از نیروهایی که علیه او (شاه) به مبارزه برخاسته بودند بسیار اندک بود، ولی اظهارات ضدآمریکایی آنان دلیل خوبی بود تا ما را در حمایت از شاه مصمم‌تر سازد.»(6) جالب‌تر این‌که سفارت آمریکا در تهران نیز فهم درستی از وضعیت مخالفان مذهبی رژیم پهلوی نداشت. ویلیام سولیوان (سفیر آمریکا در ایران) می‌نویسد: «نظم و سازمان این راه‌پیمایی درعین‌حال که موجب حیرت و شگفتی ما شده بود، این واقعیت را هم آشکار ساخت که ما تشکیلات و فعالیت مخالفان را دست‌کم گرفته‌ایم و در میان گروه‌های مخالف به‌ویژه روحانیون و بازاریان منابع اطلاعاتی لازم را نداریم. پس از این‌که گزارش جریان را به واشنگتن فرستادم به فکر برقراری ارتباط با روحانیون و رهبران بازاریان افتادم.»(7) به‌طورکلی به تعبیر سفیر وقت آمریکا در ایران «ناظران خارجی این تشنجات را برای جامعه‌ای که در حال دگرگونی از یک جامعه سنتی و کشاورزی به یک کشور صنعتی مدرن با مظاهر تمدن غربی است امری طبیعی می‌پنداشتند. به عقیده آن‌ها مقاومت قشرهای مذهبی از نارضایی‌های حاصله از فساد و دگرگونی روابط اجتماعی بهره می‌گرفت و به‌طورکلی کمتر کسی رژیم شاه را در معرض یک خطر جدی از داخل یا خارج می‌دید.»(8)

 

علت دوم: نگرش غیرواقعی به قدرت و توان رژیم پهلوی و شخص شاه

اعتماد بیش‌ازحد به شاه و عدم اطلاع دقیق از وضعیت رژیم پهلوی، اتکا به توانایی‌ و قدرت سرکوب ساواک و ارتش و تحلیل نادرست شرایط سیاسی اجتماعی ایران، علت دیگر ارزیابی ناقص از جنبش مذهبی ایران و توان شاه در مهار این حرکت بود. رابرت جرویس که مأمور تحقیق درباره علل ناکامی مرکز ملی ارزیابی خارجی ایالات‌متحده در پیش‌بینی حوادث ایران در سال 1357 بود، اذعان می‌کند: «تقریباً همه در دولت، ثباتِ رژیم را دستِ بالا گرفته بودند. آن‌ها قدرت شاه را بیش‌ازاندازه ارزیابی کرده و تعدادِ گروه‌ها و افرادی که مخالف او بودند و شدت احساسات آن‌ها را دست‌کم گرفته بودند. تهدید داخلی یا مخالفت سیاسی جدی‌ علیه حکومت شاه وجود ندارد. او در 58 سالگی در سلامت و خوبی به سر می‌برد و یک دستگاه امنیتیِ کامل از او محافظت می‌کند. به‌نظر می‌رسد شانس فوق‌العاده‌ای برای حکمرانی طی دهه‌ی آینده دارد. در بسیاری از جاها، شاه احتمالاً تنها حاکمِ ماندنیِ ایرانِ امروز شناخته می‌شود. حتی توسط بسیاری از مخالفانش او به‌محکمی کنترل همه‌چیز را در دست دارد.»(9) گری سیک (مشاور ارشد شورای امنیت ملی آمریکا) می‌گوید: «شاه دارای ۳۷ سال تجربه پادشاهی بود و بحران‌هایی را پشت سر گذاشته بود که کمتر از شورش‌های سال ۱۹۷9(1357) نبودند. او صاحب ثروت زیاد، ۴۰۰ هزار نیروی مجهز نظامی و یک دستگاه امنیتی قوی و رعب‌انگیز بود. وی تقریباً در هر یک از پایتخت‌های مهم جهان یک یا چند دوست با نفوذ و قدرتمند داشت. با توجه به قدرت شاه شاید جای تعجب نیست که ناظران خارجی به این نتیجه رسیده بودند که شاه قادر خواهد بود با استفاده از رهبری قاطع خود و انجام اصلاحات، مشکلات پیش روی خود را از میان بردارد.»(10) استنفیلد ترنر (رئیس وقت سیا به‌خوبی) درباره وضعیت شاه در بخشی از خاطراتش می‌گوید: «بی‌اطلاعی ما در مورد موقعیت شاه تا آنجا بود که کارتر در دسامبر 1977 (دی‌ماه 1356) در سفر خود به ایران، ایران را تحت رهبری شاه، جزیره ثبات در یکی از پرآشوب‌ترین مناطق جهان دانست. ما هم در سیا غیرازاین فکر نمی‌کردیم. هشت ماه بعد از تظاهرات متعدد در تهران، دفتر برآو‌ردهای ملی، پیش‌نویس برآوردی درباره اوضاع ایران را برای من ارسال داشت و ادعا کرد که شاه برای ده سال دیگر دوام خواهد آورد؛ اما او فقط پنج ماه بعدازاین پیش‌بینی، ایران را ترک کرد و خود را تبعید نمود.»(11) ذهنیت تحلیلگران آمریکایی از عظمت و اقتدار و قدرت تصمیم‌گیری محمدرضا پهلوی این بود که «که شاه قوی و قاطع است و ازآنچه باید انجام دهد، سر باز نمی‌زند. دیپلمات‌های آمریکا و دیگر کشورها، شاه را رهبری با اعتماد به‌نفس و حتی متکبر دیده بودند که تردید به خود راه نمی‌دهد. تنها پس‌ازاین بود که کارشناسان تصویری متفاوت از شاه نسبت به دوران جوانی و برخوردش در کودتای سال 1953 م (1332 ش) ترسیم کردند.»(12)

 

علت سوم: اختلال محاسباتی نهادهای سیاسی و امنیتی غربی درباره اولویت‌بندی مسائل ایران

سومین دلیل از دلایل ناکامی غربی‌ها در تحلیل حوادث ایران، اختلال دستگاه سیاسی اطلاعاتی ایالات‌متحده در تعیین اولویت‌ها و سیاست‌گذاری‌ها بود. سایروس ونس وزیر وقت امور خارجه ایالات‌متحده می‌گوید: «نباید این‌طور تصور شود که تا قبل از ماه سپتامبر (شهریور)، اوضاع داخلی ایران موضوع نگرانی روزمره‌ی رئیس‌جمهور یا من بوده‌ است، چراکه تحلیل‌های سفیر آمریکا در تهران، کارشناسان وزارت امور خارجه، سازمان سیا و سایر نمایندگی‌ها و کشورهای خارجی به ما اطمینان می‌دادند که شاه هرچند ممکن است به سازش‌هایی سیاسی با مخالفان تن بدهد که از قدرتش بکاهد، با خطر جدی مواجه نیست.»(13) گری سیک نیز در خاطراتش می‌آورد که «وزارت خارجه آمریکا همواره برای هر یک از مناطق مهم جهان فهرستی از مشکلات پیش روی خود در آن مناطق را تهیه و آنان را اولویت‌بندی می‌نمود تا بر اساس میزان اهمیت به آن‌ها پرداخته شود. در اواخر سال ۱۹۷9(1357) «بی‌ثباتی داخلی ایران» به‌عنوان سومین مشکل از میان شش مشکل در فهرست مربوط به خاورمیانه محسوب شده بود. درنتیجه‌ی این الگوی رفتاری بود که در مراحل اولیه انقلاب توجه چندانی به تحولات ایران و فعالیت‌های مخالفان نشد.»(14) بی‌توجهی و غفلت دستگاه سیاست خارجی آمریکا از بحران رژیم پهلوی تا جایی پیش رفت که حتی در دیدار محمدرضا پهلوی و سایروس ونس که در بحبوحه چهلم‌های زنجیروار سال‌های 56-57 برگزار شد، به مسائل داخلی ایران پرداخته نشد. به گفته گری سیک: «در سی‌ام مارس (10 فروردین 1357) وزیر امور خارجه سایروس ونس به‌منظور شرکت در اجلاس وزرای خارجه سنتو وارد ایران شد. او ضمن ملاقات با شاه وی را در جریان تحولات انجام گرفته در خصوص مناقشه اعراب و اسرائیل قرار داد. جالب این‌که در این دیدارِ ونس با شاه از تحولات داخلی ایران و مشکلات پیش روی حکومت سخن به میان نیامد.»(15)

 

نتیجه

بازخوانی اسناد و منابع تاریخی نشان می‌دهد که آمریکا و انگلیس، درک درست و واقع‌بینانه‌ای از جنبش‌های مذهبی در ایران نداشتند و نتوانستند انقلاب اسلامی را پیش‌بینی نمایند. این ناکامی، علل مختلفی دارد که مهم‌ترین آن‌ها عبارت‌اند از:

 1. نگرش غیرواقعی از ماهیت دین و جنبش مذهبی در ایران و تأثیر نهاد دین بر توده مردم؛ تا جایی که مقامات غربی به‌ویژه آمریکایی‌ها، جنبش‌های مذهبی را صرفاً به‌عنوان اعتراضاتی معمولی و نه یک جنبش انقلابی جدی تلقی می‌کردند.

 2. نگرش غیرواقعی از رژیم پهلوی و ارزیابی ناقص از قدرت رژیم پهلوی و تکیه بیش‌ازحد به توان نظامی و امنیتی آن؛ که باعث شد تحلیلگران نتوانند بحران‌های عمیق داخلی ایران را شناسایی کنند.

 3. اختلال در اولویت‌بندی‌های سیاست خارجی و اطلاعاتی آمریکا نیز به غفلت از بحران در ایران انجامید. به‌طورکلی، مجموعه‌ای از تصورات غیرواقعی و اشتباهات تحلیلی در سطوح مختلف دولتی، امنیتی و دیپلماتیک موجب شد که تحولات در ایران به‌طور کامل نادیده گرفته شود و وقوع انقلاب اسلامی آنان را شگفت‌زده نماید.

پی‌نوشت‌ها

1. فوکو، میشل، ایران روح یک جهان بی‌روح، تهران، نشر نی، چاپ چهاردهم، 1379، ص 288.

2. سیک، گری، همه‌چیز فرو می‌ریزد، ترجمه علی بختیاری‌زاده، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ تهران، 1384، ص 62 و 63.

3. جرویس، رابرت، شکست اطلاعاتی، ترجمه مهدی فیروزی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی،1401، ص 75.

4. نیکی، آر. کدی، (1381)، ریشه‌های انقلاب ایران، ترجمه عبدالرحیم گواهی، چاپ دوم، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1381، ص 337.

5. ترنر، استانسفیلد، پیش از خواندن بسوزانید، دریادار، ترجمه بهروز زارع، انتشارات اطلاعات، سال 1393، ص 211.

6. مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ایران در خاطرات جیمی کارتر، ترجمه ابراهیم ایران‌نژاد و طیبه غفاری، 1390، ص 26.

7. سولیوان، ویلیام، مأموریت در ایران، ترجمه نعمت‌الله عاملی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 174.

8. سولیوان، ویلیام، مأموریت در ایران، ترجمه نعمت‌الله عاملی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 159.

9. سولیوان، ویلیام، مأموریت در ایران، ترجمه نعمت‌الله عاملی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 74-76.

10. سیک، گری، همه‌چیز فرو می‌ریزد، ترجمه علی بختیاری‌زاده، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ تهران، 1384، ص ۸۰.

11. ترنر، استانسفیلد، پیش از خواندن بسوزانید، دریادار، ترجمه بهروز زارع، انتشارات اطلاعات، سال 1393، ص 212.

12. جرویس، رابرت، شکست اطلاعاتی، ترجمه مهدی فیروزی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی،1401، ص 56.

13. انتخاب دشوار، سایروس ونس، ترجمه: خیرالله خیری اصل، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول زمستان 90، ص 50.

14. سیک، گری، همه‌چیز فرو می‌ریزد، ترجمه علی بختیاری‌زاده، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ تهران، 1384، ص ۶5.

15. سیک، گری، همه‌چیز فرو می‌ریزد، ترجمه علی بختیاری‌زاده، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ تهران، 1384، ص ۷۰.

وعده آزادی بدون قید و شرط هرگز نه از سوی امام خمینی(ره) و نه از سوی انقلابیون داده نشد. بلکه همیشه با قیودی بیان شده بود.

پرسش:

یکی از شعارهای انقلاب آزادی بود و آقای خمینی قبل از پیروزی به همه اعلام کرد که مارکسیست‌ها هم در بیان اعتقادات خود آزادند و در اسلام بگیر و ببند نداریم! اما بعد از پیروزی اعلام کرد که دست همه را قطع خواهم کرد! پس این وعده‌های شیرین چه شد؟

پاسخ:

سوالی مطرح می‌شود که انقلابیون و در رأس آنان، امام خمینی در باب آزادی وعده‌های فراوانی به جامعه انقلابی و معترض از استبداد و اختناق شاهنشاهی دادند، مثلاً امام خمینی پیش از انقلاب گفته است که مارکسیست‌ها هم در بیان اعتقاد خود آزاد هستند.(۱)  اما انقلابیون پس از انقلاب به این وعده‌ها پایبند نبودند و حتی مسلمین هم در بیان نظرات خود آزاد نبودند.

۱. ابتدا ببینیم آیا امام خمینی طبق ادعای مدعیان و تبلیغات گسترده، واقعاً در حوزه آزادی چنین کرده است یا این مطلب هم در راستای پروژه تقطیع و تصویرسازی کاذب از امام و انقلاب است؟

پاسخ خیر است. امام خمینی با توجه به اصل قول سدید،(۲)  هرگز وعده آزادی به‌نحوی‌که تبلیغ می‌شود را به‌صورت مطلق و باب دل شنوندگان نداد و دائماً بر ذکر صریح قیودِ جدی و واضح مراقب بود. حکومت اسلامی بایستی با آزادی‌های مخرب و گمراه‌کننده و یا تضییع کننده حقوق دیگران مقابله کند. دقیقاً در همین جملۀ ذکرشده، امام در پاسخ به این سؤال نماینده سازمان عفو بین‌الملل (الف. آیا در حکومت اسلامی، مارکسیست‌ها آزادی عقیده و آزادی بیان عقیده دارند؟ ب. آیا در حکومت اسلامی مارکسیست‌ها آزادی انتخاب شغل دارند؟‌) به‌صراحت بیان داشت:

«الف. در حکومت اسلامی همۀ افراد دارای آزادی در هرگونه عقیده‌ای هستند، ولیکن «آزادی خرابکاری» را ندارند.

ب. در اسلام آزادی انتخاب شغل بر هر فردی برحسب ضوابط قانونی محفوظ است».(۳)

ایشان در باب آزادی قاطعانه تأکید کرد که:

«همه مطبوعات آزادند، مگر اینکه مقالات مضر به حال کشور باشد».(۴)

در ادامه بیان می‌کند:

«دولت اسلامی قهقرا گرا نیست و با همۀ مظاهر تمدن موافق است، مگر آنچه به آسایش ملت لطمه وارد آورد و باعفت عمومی ملت منافات داشته باشد».(۵)

یا وقتی از امام خمینی درباره حدود آزادی سؤال شد ایشان جواب داد: «اگر مضر به حال ملت نباشد، بیان همه‌چیز آزاد است. چیزهایی آزاد نیست که مضر به حال ملت ما باشد... اگر مضر به حال ملت باشد جلوگیری می‌شود؛ اگر نباشد و فقط اظهار عقیده باشد مانعی ندارد».(۶)  یا درباره روزنامه‌ها بیان داشت که: «روزنامه‌هایی که مضر به حال ملت نباشد و روزنامه‌هایی که نوشته‌شان گمراه‌کننده نباشد، آزادند».(۷)

پس ابتدا بایستی این نکته را در نظر بگیریم که در جملات فوق و ده‌ها جمله دیگر، امام خمینی به‌صراحت آزادی بیان را محدود و مقید در مفاهیمی مانند مصالح کشور و ملت، عفت عمومی، اسلام و شرع، قانون تا مرز فساد، گمراه‌کننده نبودن، مضر به حال ملت نبودن، حفظ سلامت معنوی جامعه و... تعریف می‌کند. آن‌هم زمانی که چشم و گوش ملت ایران و رسانه‌های بین‌المللی به‌دقت به دهان امام خمینی بود که افکار وی را قضاوت کند یعنی در ماه‌های منتهی به پیروزی انقلاب و دوران تبعید در فرانسه.

۲. اما بعد از بررسی وعده‌های امام در باب آزادی بیان، به بررسی عملکرد ایشان و انقلابیون پس از پیروزی بپردازیم.

در قانون اساسی مصوب ابتدای پیروزی انقلاب، در حقوق ملت، مفهوم آزادی از جایگاه ویژه‌ای برخوردار گردید. در اصل بیست و سوم قانون اساسی ج.ا.ا آمده است که:

«تفتیش عقاید ممنوع است و هیچ‌کس را نمی‌توان به‌صرف داشتن عقیده‌‌ای مورد تعرض و مؤاخذه قرار داد».

در اصل بیست و چهارم نیز آمده است که:

«نشریات و مطبوعات در بیان مطالب آزادند، مگر آنکه مخل به مبانی اسلام یا حقوق عمومی باشد. تفصیل آن را قانون معین می‌کند».

در اصل بیست و پنجم نیز:

«بازرسی و نرساندن نامه‌ها، ضبط و فاش کردن مکالمات تلفنی‌، افشای مخابرات تلگرافی و تلکس‌، سانسور، عدم مخابره و نرساندن آن‌ها، استراق سمع و هرگونه تجسس ممنوع است مگر به‌حکم قانون».

اصل بیست و ششم نیز صراحت دارد که:

«احزاب‌، جمعیت‌‌ها، انجمن‌‌های سیاسی و صنفی و انجمن‌های اسلامی یا اقلیت‌های دینی شناخته‌‌شده آزادند، مشروط به اینکه اصول استقلال‌، آزادی‌، وحدت ملی‌، موازین اسلامی و اساس جمهور اسلامی را نقض نکنند. هیچ‌کس را نمی‌توان از شرکت در آن‌ها منع کرد یا به شرکت دریکی از آن‌ها مجبور ساخت».

در اصل بیست و هفتم نیز آمده است که:

«تشکیل اجتماعات و راه‌‌پیمایی‌‌ها، بدون حمل سلاح‌، به‌شرط آنکه مخل به مبانی اسلام نباشد آزاد است».

طبق اصل بیست و هشتم نیز:

«هر کس حق دارد شغلی را که بدان مایل است و مخالف اسلام و مصالح عمومی و حقوق دیگران نیست برگزیند».(۸)

اما امام خمینی رضوان الله تعالی علیه درحالی‌که نظام نوپای منبعث از انقلاب ایران را مدیریت می‌کرد که گروه‌های متکثر داخلی (که بعداً حتی وارد فاز مسلحانه شدند) و سرویس‌های قدرتمند بیگانه بی‌وقفه در حال توطئه و مدیریت افکار عمومی علیه اندیشه‌های انقلابی و تمامیت ارضی کشور بودند. با این وجود به نظر می‌رسید که امام خمینی در ابتدای انقلاب آزادی‌هایی فراتر از قیودی که شرط کرده بود ایجاد کرد.

نه‌تنها افراد در ابراز عقیده آزاد بودند، بلکه از همان ابتدا در رادیو و تلویزیون که برخلاف امروز رقیب جدی و قابل‌توجهی هم نداشت (نه اینترنتی بود و نه ماهواره‌ای)، مارکسیست‌ها و گروه‌های چپ‌گرا که طرفداران زیادی هم در سراسر کشور داشتند در ابراز عقیده از سوی نظام انقلابی صاحب بستر و تریبونِ پربیننده شدند.

به ابتکار شهید بهشتی در تلویزیون آقایان احسان طبری تئوریسین و از اعضای ارشد حزب توده، نورالدین کیانوری دبیر کل حزب توده، فرخ نگهدار از رهبران چریک‌های فدایی خلق و... در مقابل آیات بهشتی و مصباح و... سال ۶۰، در تلویزیون به مناظره در رابطه با افکار خود پرداختند. بنی‌صدر با بابک زهرایی از حزب کارگران سوسیالیست ایران مناظره کرد که از تلویزیون پخش شد.

نشریاتی همچون مجاهد (ارگان سازمان مجاهدین خلق)، آیندگان، انقلاب اسلامی (وابسته به بنی‌صدر) و... در توطئه و دروغ‌پراکنی و انحراف افکار عمومی و حمله به‌نظام سیاسی انقلابی تا مدت‌ها آزاد بودند.

۳. اما از همان سال ۶۰ به بعد شرایط کشور دگرگون شد. مجاهدین خلق با استفاده از تشکیلات وسیع، سراسری و مخفی مسلحانه خود که در پی مدارای طولانی امام خمینی و نظام اسلامی با آنان بیش از هر زمان گسترده شده بود، دست به ترورهای وسیع و کور در سراسر کشور زد.

پیش از آن جنگ خانمان‌سوز عراق علیه ایران با حمایت ابرقدرت‌ها و کشورهای منطقه آغازشده بود که خودِ شرایط حساس جنگ، به‌صورت طبیعی آزادی‌های سیاسی را محدود می‌سازد. در همین ایام جاسوسی اعضای حزب توده کشف گردید و تراکم توطئه‌ها و آشفتگی‌های گسترده و عملیات پیچیده سرویس‌های بیگانه علیه کشور، موجب «غلبه فضای امنیتی» و محدودیت‌های بیشتر شد و به آزادی سیاسی بسیار مطلوب که از ابتدای انقلاب آغاز شده بود در کشور ضربه زد، اگرچه با هر مقیاسی، شرایط پس از انقلاب، قابل قیاس با دوران پهلوی نیست. شاه به حدی مرزهای دیکتاتوری را درمی‌نوردید که ساواک و احزاب فرمایشی جوابگو نبود و وی تمام کنشگران سیاسی را وادار به عضویت در یک حزب رستاخیز و اگرنه به‌عنوان فرد بی‌وطن از ایران اخراج کرد.(۹)

۴. بخشی از آسیب‌هایی که مفهوم آزادی پس از انقلاب متحمل گردید، ناشی از آسیب‌های فرهنگی است و نه ساختار و عملکرد نظام اسلامی. ایران سابقه طولانی در نهادینه شدن فرهنگ استبدادی دارد که با انقلاب ۵۷ و تغییر مسئولین، به‌سادگی چنین فرهنگی اصلاح نخواهد شد. عادت به چند هزار سال فرهنگ استبدادی و شاهنشاهی در مناسبات اجتماعی و سیاسی ضربات سختی به پیکره فرهنگی ما زده است.

عادت به دور زدن قانون، شخص‌محوری به‌جای سیستم‌محوری، عدم تحمل نقد و بی‌مهارتی در انتقاد، فرافکنی و مسئولیت‌ها را به گردن نگرفتن و به گردن دیگران افکندن، فرهنگ قیم مآبی و بی‌جهت به‌جای دیگران تصمیم گرفتن و نواقص فرهنگی ریزودرشتی به آزادی ضربه زده و خواهد زد.

۵. البته پس از پیروزی انقلاب تا به امروز، با تمام مسائلی که در حوزه آزادی وجود دارد، فضای آزادی بیان تاکنون قابل قیاس با دوران پیش از انقلاب نیست که همه کشور ملزم به عضویت در یک حزب شدند. در اسفندماه سال ۵۳، شاه با اعلام اینکه همه باید به حزب رستاخیز بپیوندند گفت:

«جای کسی که با قانون اساسی، نظام شاهنشاهی و انقلاب ۶ بهمن مخالف است در زندان است یا خروج راحت و همیشه از کشور»(۱۰) 

و روز به روز فضا استبدادی‌تر می‌شد در حالیکه امروزه افرادی هستند که از نظام جمهوری اسلامی حقوق دریافت و از رضاخان دفاع می‌کنند. آزادی بیان با آزادی تهمت، توطئه و اهانت و عمل خلاف قانون متفاوت است.

 

نتیجه:

نه از سوی امام خمینی به‌عنوان رهبر انقلاب و نه از سوی یاران ایشان، نه‌تنها وعده آزادی بی‌قید و رها داده نشده بود، بلکه همیشه بر قیودی مبنی بر محدود شدن آزادی‌های مخرب، غیر اسلامی و خلاف مصلحت و منافع کشور تأکید شده بود. بااین‌حال هم در قانون اساسی مصوب نیروهای انقلابی منتخب ملت و هم در رفتار و عملکرد سیاسی امام و نظام اسلامی، آزادی‌های سیاسی جایگاه ویژه‌ای داشت. تا حدی که بسیاری از فعالان سیاسی از این آزادی‌ها سوءاستفاده کرده و بحران‌های سختی برای کشور به وجود آوردند. لذا نظام اسلامی مماشات را با توطئه‌گران و متجاوزان به حقوق ملت کنار گذاشت و برخورد قاطعی با آنان کرد.

اتفاقات مهمی مانند ترورهای گسترده و غائله‌های ریزودرشت داخلی، جنگ هشت‌ساله و بحران‌های متعدد سیاسی و ضعف‌های فرهنگی موجب گردید که فضای امنیتی در کشور غلبه یافته و فضای سیاسی را تحت تأثیر خود قرار بدهد.

 

پی نوشت ها:

1). فرانسه، ۱۹ آبان ۱۳۵۷، صحیفه امام، جلد ۴، ص۴۳۵.

2). قول سدید با توجه به آیه شریفه﴿ یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ قُولُوا قَوْلًا سَدِیداً﴾، (سوره احزاب، آیه ۷۰) به معنای قول استوار و درست، عادلانه و غیرظالمانه و دقیق و غیرقابل خدشه با توجه به معیارهای الهی است.

3). فرانسه، ۱۹ آبان ۱۳۵۷، صحیفه امام، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چاپ پنجم، ۱۳۸۹ ش، جلد ۴، ص۴۳۵ و ۴۳۶.

4). فرانسه، ۲۰/۱۰/۱۳۵۷، صحیفه امام، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چاپ پنجم، ۱۳۸۹ ش، جلد ۵، ص۴۱۶.

5). فرانسه، ۲۰/۱۰/۱۳۵۷، صحیفه امام، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چاپ پنجم، ۱۳۸۹ ش، جلد ۵، ص۴۱۷.

6). فرانسه، ۳/۱۱/۱۳۵۷، صحیفه امام، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چاپ پنجم، ۱۳۸۹ ش، جلد ۵، ص۵۲۰.

7). فرانسه، ۳/۱۱/۱۳۵۷، صحیفه امام، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چاپ پنجم، ۱۳۸۹ ش، جلد ۵، ص۵۲۱.

8). مجموعه قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، تهیه و تنظیم: معاونت حقوقی ریاست جمهوری، تهران، اداره چاپ و انتشار، اردیبهشت ۱۳۹۱، ص۴۸ و ۴۹.

9). روزنامه اطلاعات، دوشنبه ۱۲ اسفند ۱۳۵۳، شماره ۱۴۶۴۹، ص۱ و ۲۴ و روزنامه کیهان،ش ۹۵۰۶،(۱۲/۱۲/۱۳۵۳) و کیهان بین‌المللی ۳ مارس ۱۹۷۵ ص۲.

10). روزنامه اطلاعات، دوشنبه ۱۲ اسفند ۱۳۵۳، شماره ۱۴۶۴۹، ص۱ و ۴.

درباره‌ی تاریخ دقیق (روز و ماه) ولادت علی‌اکبر علیه‌السلام که اکنون به 11 شعبان معروف شده، دلیل و مدرکی در منابع اولیه وجود ندارد.

پرسش:
درباره سن حضرت علی‌اکبر علیه‌السلام  کدام نظر صحیح‌تر است؟ آیا ایشان همسر و فرزندانی داشت؟ در منابع متقدم چه گفته‌شده است؟

حضرت علی‌اکبر علیه‌السلام در میان اکثر شیعیان به‌عنوان پسر بزرگ امام حسین علیه‌السلام معروف و از طرف مادری نیز فرزند لیلی بنت ابی مره بودند. ایشان به‌عنوان اولین نفر از بنی‌هاشم در روز عاشورا وارد میدان شد و پس از نمایشی از شجاعت و دلاوری، به دست سربازان سپاه عمر سعد به شهادت رسید و به اولین شهید بنی‌هاشم در واقعه‌ی عاشورا شهرت یافت.
 درباره‌ی تاریخ دقیق (روز و ماه) ولادت علی‌اکبر علیه‌السلام که اکنون به 11 شعبان معروف شده، دلیل و مدرکی در منابع اولیه وجود ندارد. تا اینکه بعدها مرحوم مقرم ولادت ایشان را 11 شعبان سال 33 هجری معرفی نمود. (1) اما در مورد سال ولادت ایشان همواره دو دیدگاه مطرح بوده است.
دیدگاه اول مربوط به افرادی چون ابوالفرج اصفهانی و یا مرحوم ابن ادریس حلی است که قائل بودند ایشان در زمان خلافت عثمان متولد شدند. (2) بنابراین اگر ایشان در همان سال 35 هجری که سال کشته شدن عثمان بوده، متولد شده باشند، در کربلا  سن ایشان بیش از 25 سال بوده؛ چنانکه بسیاری از سن ایشان به 27 سال یاد نمودند. (3)
در مقابل بسیاری از مورخان و محدثان قائل بودند که ایشان بعد از خلافت امیرالمؤمنین علیه‌السلام متولد شدند و در کربلا جوانی حدود 18 ساله بودند. ابن اعثم کوفی می‌نویسد: «علی بن الحسین علیه‌السلام در روز عاشورا 18 سال داشت». (4) و یا ابن شهرآشوب می‌نویسد: «سن علی‌اکبر علیه‌السلام در کربلا هیجده ساله بوده و عده‌ای او را ۲۵ ساله می‌دانستند». (5) همچنین شیخ مفید از سن ایشان تعبیر به «بضع عَشْرَهَ سَنَه» می‌کند. (6) «بضع» به عددی می‌گویند که ما بین 3 تا 9 باشد. (7) بنابراین شیخ مفید سن ایشان را بین 13 تا 19 سال می‌داند.
یکی از جاهایی که این تفاوت دیدگاه‌ها مطرح می‌گردد؛ هنگام بیان شهرت ایشان به «علی‌اکبر» و مقایسه‌ی سن ایشان با برادرشان امام سجاد علیه‌السلام است. در مورد سن امام سجاد علیه‌السلام مشهور معتقدند که در سال 38 متولد شدند؛ چنانکه شیخ مفید همین سال را سال ولادت می‌داند. (8) همچنین از سال‌های 36 و 37 نیز به‌عنوان سال ولادت یاد شده؛ اما مرحوم مجلسی دراین‌باره می‌نویسد: «ولادت علی بن حسین علیه‌السلام در زمان خلافت جد بزرگوارش حضرت علی بن ابی‌طالب علیه‌السلام قطعی بوده و هیچ محل شبهه نیست». (9) 
بنابراین با توجه به این اقوال، امام سجاد علیه‌السلام در کربلا حدود 24 ساله بودند. لذا اگر سن علی‌اکبر علیه‌السلام بیش از سن برادرشان باشد، تاریخ ولادتشان به همان دوران خلافت عثمان برمی‌گردد و هنگام شهادت سن ایشان بیش از 25 سال است. دراین‌باره افرادی چون ابن ‏ادریس و شهید اول نظر شیخ مفید را نپذیرفتند و ایشان را بزرگ‌تر معرفی می‌کند. (10) ابن ادریس می‌نویسد: «همه‌ی این نویسندگان و دانشمندان و نسب شناسان بزرگ بر بزرگ‌تر بودن علی‌اکبر از امام سجاد علیه‌السلام اتفاق نظر دارند و آنان در اظهارنظر دراین‌باره از دیگران آگاه‌ترند». (11) همچنین ازجمله شواهدی که نشان می‌دهد ایشان در زمان عثمان متولد شدند باز ادعای مرحوم ابن ادریس بوده که گفته: «علی بن الحسین علیه‌السلام از جدش امیرالمؤمنین علیه‌السلام روایت نقل نموده». 
(12) اما در منابع موجود چنین روایتی از ایشان دیده نمی‌شود.
ازجمله شواهدی که می‌توان به‌عنوان بزرگ‌تر بود علی‌اکبر علیه‌السلام نسبت به امام سجاد علیه‌السلام مطرح نمود، تصریح خود امام سجاد علیه‌السلام به بزرگ‌تر بودن ایشان است. چنانکه یک‌مرتبه در برابر عبیدالله بن زیاد و یک‌مرتبه در برابر یزید وقتی از ایشان پرسیدن که مگر علی بن الحسین علیه‌السلام کشته نشد؟ پاسخ دادند: «برای من برادر بزرگ‌تری بود که نامش علی بود و مردم او را کشتند». (13)
همچنین ممکن است گفته شود عبارتی که سیدالشهدا علیه‌السلام هنگام شهادت علی‌اکبر علیه‌السلام بکار بردند؛ «اللهم اشهد علی هؤلاء القوم فقد برز الیهم غلام...»؛ (14) نشان می‌دهد سن علی‌اکبر علیه‌السلام 25 ساله با 27 ساله نبوده است؛ چراکه کلمه «غلام» به جوانی اطلاق می‌شود که موهای بالای لب و صورتش کامل نشده باشد. (15) با این حال باید دانست این لفظ لزوماً بر نوجوان اطلاق نمی‌شود، چنانکه ازهری می‌گوید: «از عرب شنیدم وقتی پسری دنیا آمد به او غلام گویند و نیز شنیدم که به پیرمردان هم غلام می‌گفتند» یا فیومی می‌نویسد: «بر مرد پیر هم مجازاً غلام اطلاق می‌شود چون قبلاً غلام بوده است». (16) بنابراین هرچند معنی حقیقی غلام، تازه جوان است، اما استعمال مجازی آن توسط پدر برای فرزند جوانش طبیعی بوده و نمی‌توان از این عبارت سن ایشان را کمتر از 20 سال دانست. ضمن اینکه شواهد زیادی نشان می‌دهد که این لفظ برای مردان جوان نیز به کار رود. (17)
نتیجه:
تاریخ دقیق ولادت حضرت علی‌اکبر علیه‌السلام در هیچ منبع اولیه‌ای ذکر نشده؛ اما برخی از مورخان و نویسندگان سال ولادت ایشان را مربوط به دوران خلافت عثمان دانستند که مشهورترین قائل آن در میان عالمان شیعه مرحوم ابن ادریس حلی بوده است. در مقابل گروهی معتقدند که سن حضرت علی‌اکبر علیه‌السلام در کربلا کمتر از 20 سال بوده و مشهورترین قائل آن مرحوم شیخ مفید است. ازجمله ادله‌ای که قول مرحوم ابن ادریس حلی را تقویت می‌کند، شواهدی است که نشان می‌دهد علی‌اکبر علیه‌السلام بزرگ‌تر از امام سجاد علیه‌السلام بوده؛ 
چنانکه خود امام سجاد علیه‌السلام تصریح به بزرگ‌تر بودن ایشان دارند. با توجه به اینکه امام سجاد علیه‌السلام در دوران خلافت امیرالمؤمنین علیه‌السلام متولد شده و در کربلا حدود 24 ساله بودند؛ پس سن حضرت علی‌اکبر علیه‌السلام به هنگام شهادت بیش از 25 سال بوده است.
کلمات کلیدی:
حضرت علی‌اکبر علیه‌السلام، امام سجاد علیه‌السلام، ولادت، شیخ مفید، ابن ادریس حلی.
جهت مطالعه‌ی بیشتر:
سحاب رحمت (تاریخ و سوگنامه سیدالشهدا علیه‌السلام) نوشته‌ی عباس اسماعیلی یزدی.
پی‌نوشت‌ها:
1. مقرم، عبدالرزاق، مقتل الحسین علیه‌السلام، بیروت، مؤسسه الخراسان للمطبوعات‏، 1426 ق، ص 267.
2. مقاتل الطالبیین، اصفهانی، ابوالفرج، مقاتل الطالبیین‏، انتشارات دارالمعرفه، بیروت‏، بی‌تا، ص 87. ولد علی بن الحسین علیه‌السلام هذا فی إماره عثمان، حلی، محمد بن منصور بن احمد بن إدریس، کتاب السرائر، مؤسّسه النشر الإسلامی، بی‌جا، مؤسسه النشر الإسلامی، چاپ دوم، ١٤١٠، ص 655.
3. مقرم، مقتل الحسین علیه‌السلام، ص 267.
4. ثم تقدم من بعده علی بن الحسین بن علی رضی‌الله‌عنه و هو یومئذ ابن ثمانی عشره سنه، کوفی، ابن اعثم‏، الفتوح، بیروت، دارالأضواء، چاپ اول، 1411 ق، ج‏5، ص 114.
5. مازندرانی، ابن شهرآشوب، المناقب آل ابی‌طالب، قم، علامه، 1379 ق، ج‏4، ص 109.
6. مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الإرشاد فی معرفه حجج الله على العباد، قم، کنگره شیخ مفید، چاپ اول‏، 1413 ق‏، ج‏2، ص 106.
7. بِضْعَ سِنِینَ‏؛ قال الفراء: البِضْع ما بین الثلاثه إِلى ما دون العشره، ابن منظور، لسان العرب‏، بیروت، انتشارات دار صادر، بیروت‏، چاپ سوم، 1414 ق، ج‏8، ص 15.
8. و کان مولد علی بن الحسین علیه‌السلام بالمدینه سنه ثمان و ثلاثین من الهجره، مفید، الارشاد، ج ۲، ص ۱۳۷.
 9. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، تهران، اسلامیه، چاپ دوم، 1363 ش‏،  ج.۴۶، ص ۱۰.
10. شهید اول، محمد بن مکی، الدروس الشریعه فی فقه الامامیه، مشهد، مجمع البحوث الاسلامیه، 1417 ق، ج 2، ص 16.
11. حلی، کتاب السرائر، ج ۱، صص ۶۵۶-۶۵۵.
12. وقد روی ذلک عن جده علی بن أبی طالب علیه‌السلام، همان، ج 1، ص 655.
13. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الأمم و الملوک، بیروت، انتشارات دارالتراث‏، چاپ دوم‏، 1387 ق، ج‏11، ص 630؛ اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص 120.
14. کوفی، الفتوح، ج ‏5، ص 114.
15. الشابُّ الذی بلغَ خروج لِحْیته و طَرَّ شاربه و لم تبد لحیته، ابن منظور، لسان العرب، ج 3، ص 400.
16. فیومى، احمد بن محمد، المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر، قم، انتشارات موسسه دارالهجره، چاپ دوم، 1414 ق، ج 5، ص 119.
17. مانند تعبیر قرآن از جوانان بهشتی به غلمان،﴿وَیَطُوفُ عَلَیْهِمْ غِلْمَانٌ لَهُمْ کَأَنَّهُمْ لُؤْلُؤٌ مَکْنُونٌ ﴾؛ سوره‌ی طور، آیه  24.

پیامبر صلی الله علیه و آله و سدسازی
پیامبر(ص) اهمیت فوق‌العاده‌ای نسبت به کشاورزی قائل بودند. به موازات همین مسئله، قانونی مدون در زمنیه آب و آبیاری قرارداده و مشکل آب کشاورزان را حل کردند.

پرسش:

در جایی شنیدم پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله، 9 سد ساخته است. آیا این صحت دارد؟

پاسخ:

مقدمه

پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله پایه‌گذار تمدنی بزرگ هستند که از جنبه‎های مختلف، جامعة بشریت را ارتقاء داد. دین اسلام همان‌گونه به مسائل اخروی توصیه دارد، از مسائل دنیوی نیز غافل نیست و بنابر آموزه‎های این دین، دنیا نردبانی برای رسیدن به آخرت است. آموزه‎های تمدن‌ساز اسلام، مانند علم‌آموزی و امثال آن، گویای آن است که برای ساخت آخرتی بهتر، باید دنیا را بهتر سازیم.

اما از آنجا که نبی مکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله از نقطه صفر، آن هم در بین قومی که غرق در جاهلیت بودند، آغاز کرد، نباید انتظار پیشرفت‌های کلان در عرصه‌های مختلف را داشت؛ بلکه آنچه حائز اهمیت است، فرهنگ‌سازى و انگیزه‌آفرینى، یا به عبارتی ریل‌گذاری آموزه‌های اسلام برای ساخت دنیایی آباد است که آخرت نیز در پرتو آن آباد شود.

کشاورزی در سیره نبوی

با توجه به امکانات حجاز و شرایط آب و هوایی آن ناحیه، کشاورزی یکی از کارهایی بود که حضرت محمد صلی‌الله‌علیه‌و‌آله خود بدان اقدام می‌کردند. آن حضرت در میدان عمل به کشاورزى اهمیت خاصى مى‏دادند و یارانش را به آن تشویق مى‏کردند و این شیوه در توجه دادن مسلمانان به کشاورزى اهمیت بسیار داشت. امام صادق علیه‌السلام می‌فرماید:

 «رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله با آب دهان، دانه‏ها و هسته‏ها را مرطوب مى‏ساخت و در زمین مى‏کاشت.»(1)

 حضرت در تشویق مردم به کشاورزی آن را از عبادات معرفی می‌کردند و می‌فرمودند:

 «هیچ حرفه و کاری نزد خداوند نیکوتر از زرع و زراعت نیست و خداوند هیچ پیامبری را مبعوث نگردانید؛ مگر آنکه کشاورز بودند.»(2)

 نیز فرمودند:

«هر مسلمانی که درختی بکارد یا زراعتی انجام دهد و پرنده یا انسان یا حیوانات از آن بخورند، تا روز قیامت برای او صدقه نوشته می‌شود.»(3)

در سیره نبوی برنامه منسجم و دقیق برای قنات‏ها، چاه‏ها و چشمه‏ها وجود داشت و حتی نسبت به فاصله قنات‌ها با یکدیگر، دستورالعمل خاص صادر کردند تا قناتی به قنات دیگر آسیب نرساند و آب را کم نکند.(4) ایشان اجازه نمی‌دادند با حفر بی‌رویة چاه و قنات در حریم منابع آبى دیگران، به آنان ضرری برسد.(5) در گزارشی امام صادق علیه‌السلام می‌فرماید: «شخصى قناتى در کوهستان حفر کرده بود که یک سال تمام آب آن یکسان برقرار بود. شخص دیگرى در همان کوهستان و در کنار او قنات دیگرى حفر کرد. میان این دو تن نزاع در گرفت که این قنات به قنات دیگرى خسارت زده است. جدم رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله فرمود: باید هر شب به یک قنات بروند و اندازه بگیرند تا معلوم شود آب کدام یک از دو قنات کم مى‌شود. اگر قنات دومى آب قنات اول را بکشد، باید آن را پر کند و اگر قنات اولى آب قنات دوم را بکشد، صاحب دومین قنات حقى بر صاحب قنات اول نخواهد داشت.»(6)

سدسازی

از روایات و گزارش‌های تاریخی چنین به دست می‌آید که در عصر نبوی سد زدن نیز رایج بود. در روایتی از امام صادق علیه‌السلام آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله منع کردند که مازاد آب سد و رودخانه‌ها را بفروشند و فرمودند:

 «کسی که در برابر سیلاب یا رودخانه سدی ایجاد کند تا بهتر بتواند کشت کرده و درختان خود را آبیاری کند، پس از آبیاری نمی‌تواند مازاد آن را بفروشد؛ تنها می‌تواند به همسایه خود عاریه دهد تا در نوبت‌های بعدی پس بگیرد.»(7)

 همچنین امام صادق علیه‌السلام فرمودند:

 «جدم رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله و سلم مقرر داشت از سیلاب وادی «مهزور» به این صورت بهره‌برداری شود: کشاورزی که در بالای دره است، جلوی آب را سد کند، آب را به پای نخل‌های خود هدایت کرده و تأمل کند تا ارتفاع آب در کرت‌ها به استخوان غوزک پا برسد. یا اگر زمین زراعتی دارد، آب را در زمین جاری کند و صبر کند تا ارتفاع آب به روی پا برسد پس از آن آب‌بند و سد را باز کند تا آب سیلاب، وارد باغ‌ها و مزارع میان‌دست و پایین‌دست شود.»(8)

بنابراین سدسازی در آن زمان رایج بود؛ اما گزارشی در منابع تاریخی یافت نشد که شخص رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله، خودشان 9 سد احداث کرده باشند.

نتیجه‌گیری

با توجه به مطالب فوق پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله اهمیت فوق‌العاده‌ای نسبت به کشاورزی قائل بودند و خود کشاورزی می‌کردند و به مردم نیز توصیه می‌کردند و آن را به یک فرهنگ تبدیل کرده بودند.

پیامبر خدا صلى‏اللَّه‏علیه‏وآله بین دین و دنیا پیوند برقرار کردند. یکی از ظرفیت‌های ایجاد چنین پیوندی عرصة کشاوری بود. به موازات همین مسئله، قانونی مدون در زمنیه آب و آبیاری قرارداده، مشکل آب را نیز حل کرده، زمینه استفاده از آب‏هاى عمومى را براى کشاورزان فراهم ساختند و چگونگى تقسیم و توزیع آب‌ها را تعیین کردند.

از منابع بر می‌آید که سدسازی نیز در آن زمان رایج بوده؛ اما اینکه حضرت محمد صلی‌الله‌علیه‌و‌آله، شخصاً 9 سد ساخته باشند، در گزارش‌های تاریخی یافت نشد.

پی‌نوشت‌ها

1. کلینی، یعقوب، اصول کافی، دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1407ق، چاپ چهارم، ج5، ص 74.

2. عاملی، شیخ حر، وسائل الشیعه، قم، مؤسسه آل البیت، ۱۴۰۹، ج۱۷، ص۴۱-۴۲.

3. بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، تحقیق عبدالعزیز عبدالله بن بساز، بیروت، دارالفکر، ج۳، ص۹۲.

4. فیض کاشانی، الوافی، اصفهان، مکتبه الامام‌امیرالمؤمنین، 1411ق، ج‌10، ص‌105-163.

5. فیض کاشانی، الوافی، اصفهان، مکتبه الامام‌امیرالمؤمنین، 1411ق، ج‌10، ص1067-1072.

6. کلینی، یعقوب، اصول کافی، دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1407ق، چاپ چهارم، ج5، ص296؛ فیض کاشانی، الوافی، اصفهان، مکتبه الامام ‌امیرالمؤمنین، 1411ق، ج10، ص1057.

7. کلینی، یعقوب، اصول کافی، دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1407ق، چاپ چهارم، ج5، ص277.

8. کلینی، یعقوب، اصول کافی، دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1407ق، چاپ چهارم، ج5، ص278.

دلیل یکسانی و یگانی قرآن
قرآن کریم، از ابتدا تا کنون همیشه مورد توجه و حساسیت مسلمانان بوده است. مسلمانان در حفظ و کتابت آن اهتمام زیادی داشتند که این حساسیت مانع تغییر آن می شد.

پرسش:

آیا قرآن در طول زمان به شکل کنونی درآمده و از آغاز بدین شکل نبوده است؟ دلیل مسلمانان مبنی بر یکسانی و یگانی قرآن امروزین با قرآن دیروزین زمان صدر اسلام چیست؟

پاسخ:

پاسخ اجمالی

قرآن به‌عنوان کتاب مقدس و قانون اساسی اسلام و معجزه جاوید حضرت محمد صلی‌الله‌علیه‌و‌آله همواره در قلب مسلمانان جای داشته و بخش جدایی‌ناپذیری از زندگی فردی و اجتماعی آنان شده است. مسلمانان در درازای تاریخ برای هیچ‌چیز به‌اندازه قرآن حساسیت نداشته‌اند. آثار دنیوی و اخروی قرائت، کتابت، حفظ و نگهداری قرآن، سبب پیوند قوی‌تر مسلمانان با این کتاب شده است. همیشه بسیاری از مسلمانان افزون بر قرائت روزانه آن، حافظ کل یا بخشی از آن بوده و هستند. همه این امور دست‌به‌دست هم دادند و تغییر و تحریف قرآن را غیرممکن ساختند.

 

پاسخ تفصیلی

مقدمه

هرگاه بخشی از قرآن نازل می‌شد، پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله در اولین فرصت آن را به مسلمانان ابلاغ می‌کردند. درگذشته، به‌خصوص بین اعراب، داشتن حافظه قوی به‌ویژه در میان افراد بی‌سواد رایج بود. حضرت به ابلاغ شفاهی بسنده نمی‌کردند و یکی از کاتبان قرآن را فرا‌خوانده، از او می‌خواستند که آیات نازل‌شده را بنویسد. این غیر از مسلمانانی است که آیات قرآن را برای خودشان می‌نوشتند و مصحف شخصی داشتند. افزون بر این، حضرت آیات نازل‌شده را به مسلمانان به‌صورت پنج آیه پنج آیه آموزش می‌دادند و تا زمانی که آنان این پنج آیه را نمی‌آموختند، به سراغ آیات بعدی نمی‌رفتند. فرایند بالا نشان می‌دهد که از همان صدر اسلام همیشه افراد متعدد و فراوانی از مسلمانان با قرآن سروکار داشتند و نقل قرآن هیچ‌گاه منحصر به افراد یا گروه‌های خاصی نبوده است.

 

اهتمام همیشگی و فراوان مسلمانان نسبت به قرآن

قرآن با زندگی مسلمانان گره خورده و در بسیاری از لحظات زندگی آنان به گونه‌های مختلفی حضور دارد. برای نمونه، قرآن جزئی جدایی‌ناپذیر از زندگی ایرانیان شده و در مراسم‌های مختلفی همچون سفره سال نو و عید نوروز، عیدی لای قرآن، سر سفره عقد و جشن عروسی، بخشی از مهریه و جهیزیه، هنگام پا گذاشتن به خانه جدید، در زمان بدرقه مسافر، هنگام احتضار و مرگ، اعلام خبر وفات، مراسم ختم و حتی بر سر قبر آنان حضور پررنگ و چشمگیری دارد.(1) عجین شدن قرآن با زندگی مسلمانان اختصاصی به ایرانیان ندارد و در کشورهای مختلف اسلامی کم‌وبیش شاهد چنین اموری هستیم. وانگهی در زمانه ما صدها هزار نفر از مسلمانان حافظ کل قرآن هستند. افزون بر این، میلیون‌ها مسلمان علاوه بر اینکه بخشی از قرآن را از حفظ هستند، نسبت به قرائت روزانه این کتاب اهتمام دارند. به همین دلیل، هیچ بخشی از قرآن نیست که دست‌کم صد‌هاهزارنفر از مسلمانان آن را حفظ نباشند و از بر نکرده باشند. (حفظ جمعی قرآن کریم) فراوانی قاریان و حافظان قرآن و همچنین شدت اهتمام مسلمانان به قرآن به‌گونه‌ای است که اولاً همدستی آنان با هم بر سر مسئله تغییر قرآن عادتاً محال و نشدنی است؛ و ثانیاً اگر بر فرض کسی اقدام به چنین کاری کند، هم خیلی زود رسوا می‌شود و هم با مخالفت شدید مسلمانان و اعتراض آنان روبه‌رو خواهد شد. این وضعیت امروز قرآن در جهان است. بررسی تاریخ قرآن و جایگاه آن در میان مسلمانان در گذشته‌های دور و نزدیک نشان می‌دهد اوضاع قرآن اگر قبلاً بهتر از روزگار ما نبوده، دست‌کم همیشه به همین منوال بوده است؛ لذا وقتی نسل‌به‌نسل تا زمان نزول قرآن به عقب برمی‌گردیم هیچ زمانی را نمی‌توان یافت که اولاً قرآن به شکل‌های مختلفی در ابعاد فردی و اجتماعی زندگی مسلمانان ظهور و بروز نداشته باشد، ثانیاً شمار زیادی از مسلمانان حافظ کل یا جزء قرآن نباشند و بنابراین، امکان تبانی آنان نسبت به تغییر قرآن وجود داشته باشد؛ و ثالثاً مسلمانان نسبت به قرآن حساسیت و تعصب نداشته باشند و درنتیجه، فرد یا گروهی بتوانند قرآن را تغییر بدهند ولی یا کسی متوجه این تغییر نشود یا اگر متوجه شدند، برایشان اهمیت نداشته باشد و اعتراض نکنند و اجازه بدهند آن تغییر در قرآن باقی بماند.

 

تواتر قرآن کریم

الهی و آسمانی بودن قرآن برای جلب توجه فراوان انسان‌ها به این کتاب کافی است. چنانکه قرآن به‌عنوان معجزه اساسی و سند جاوید حقانیت نبوت حضرت محمد صلی‌الله‌علیه‌و‌آله از گذشته تاکنون همیشه مورد توجه دوست و دشمن بوده و است. افزون بر این، قرآن کتاب قانون اساسی مسلمانان است و مسلمانان می‌کوشند هم تک‌تک آیات آن را به‌درستی فهم کنند و هم تک‌تک ابعاد زندگی خود را با آن منطبق سازند. برابر آموزه‌های نبوی، برکات دنیوی و ثواب‌های اخروی بسیاری بر قرائت، حفظ، کتابت، گوش‌دادن به آن و حتی نگه‌داشتن آن در خانه مترتب می‌شود؛(2) این برکات و ثواب‌ها توجه مسلمانان به این کتاب را صدچندان کرده است. مسلمانان به قرآن نه‌تنها به‌عنوان شفاء آلام و دردهای معنوی نگاه می‌کنند بلکه آن را درمانگر دردهای دنیوی و جسمی نیز می‌دانند و از این جهت نیز به آن مراجعه کرده و می‌کنند.(3) چنانکه از صدر اسلام تا زمان حاضر برای حافظان و قاریان قرآن اجرها و امتیازات دنیوی متعددی درنظرگرفته می‌شده و همچنان نیز می‌شود. همه این امور و امور دیگری که مجال ذکرشان در اینجا نیست،(4) باعث شدند قرآن همیشه در مرکز توجه و اهتمام گسترده مسلمانان قرار داشته باشد و هیچ‌گاه در حاشیه و به‌دور از چشم همگان نباشد. ازاین‌رو، مهمترین دلیل مسلمانان مبنی بر اصالت و وثاقت تاریخی قرآن و اینکه قرآن کنونی همان قرآن زمان پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله است، تواتر این کتاب است. منظور از تواتر این است که از زمان نزول قرآن تا زمان ما در هر نسل شمار فراوانی از مردم، دل در گرو قرآن داشته‌اند و اکثر آنان حافظ کل یا جزء قرآن بوده‌اند. شمار این حافظان و قاریان در هر نسل به اندازه‌ای فراوان بوده که امکان تبانی و هم‌آهنگی آنان یا غیر آنان بر تحریف و تغییر قرآن وجود نداشته و ندارد.(5)

 

مصاحف کهن قرآن کریم

از زمان ظهور اسلام در شهر مکه تا زمان ما، نقل قرآن هیچ‌گاه منحصر به نقل شفاهی نبوده، بلکه در کنار نقل شفاهی، شاهد نقل کتبی قرآن در قالب مصاحف قرآن نیز بوده و هستیم؛ لذا امروزه کمتر موزه‌ای در جهان است که نسخه‌ای کهن از قرآن کریم در آن، به‌صورت کامل یا ناقص، یافت نشود. بررسی این مصاحف و مقایسه آن‌ها با قرآن کنونی نشان می‌دهد که قرآن در طول زمان تغییر نکرده است. برای نمونه، می‌توان به قرآن دست‌نویس دانشگاه بیرمنگام بریتانیا اشاره کرد. این قرآن یکی از قدیمی‌ترین نسخ خطی است که در سال ۲۰۱۵ میلادی در کتابخانه کدبری این دانشگاه پیدا شد. این نسخه که روی دو قطعه کاغذ پوستی به خط حجازی نوشته شده، شامل بخشی از سوره‌های ۱۸ تا ۲۰ قرآن است. دانشگاه بیرمنگام اعلام کرده که آزمایش تاریخ‌گذاری رادیوکربن روی اوراق این قرآن نشان داده که عمر این قرآن دست‌کم به ۱۳۷۰ سال پیش می‌رسد؛ درنتیجه، قدیمی‌ترین قرآن شناخته‌شده در جهان است. اوراق این نسخه برای حدود یکصدسال به‌عنوان بخشی از یک کتاب عربی و بدون تشخیص قدمت آن‌ها در کتابخانه نگهداری می‌شدند. سرانجام یک دانشجوی دکتری هنگام پژوهش روی این اوراق، متوجه قرآن بودن و همچنین قدمت آن‌ها شد. وی تصمیم گرفت آن‌ها را برای تعیین قدمت به واحد تاریخ‌گذاری رادیوکربن دانشگاه آکسفورد بفرستد. نتیجه این آزمایش برای او و کتابخانه دانشگاه غیرمنتظره بود. آزمایش‌های انجام‌شده با احتمال بالای ۹۵ درصد نشان دادند که قدمت این قرآن نوشته شده روی پوست به صدر اسلام می‌رسد. بنابراین، کاتب قرآن دانشگاه بیرمنگام، هم‌عصر پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله بوده و حتی ممکن است او را نیز ملاقات کرده و سخنان او را شنیده باشد. دیوید توماس از دانشگاه بیرمنگام درباره ارزش این نسخه خطی قرآن گفته است: «این نشان می‌دهد که متن امروزی قرآن دارای هیچ یا کمترین تغییر است».(6) هرچند این قرآن ناقص است و همه قرآن را دربرنمی‌گیرد اما چون ماندگاری این چند صفحه و ازبین‌رفتن مابقی صفحات به‌صورت اتفاقی رخ داده و نه عامدانه، می‌توان مطمئن بود مابقی صفحات آن نیز با قرآن کنونی متفاوت نبوده‌اند. نکته مهم دیگر این‌که ترتیب سه سوره کهف، مریم و طه در این نسخه قرآنی با ترتیب قرآن‌های موجود و همچنین ترتیب آیات این نسخه قدیمی با ترتیب آیات در قرآن کنونی کاملا همخوانی دارد که می‌تواند شاهدی دیگر بر تغییرناپذیری قرآن حتی از این جهات قلمداد شود.

 

نتیجه

قرآن به‌عنوان کتاب الهی، معجزه جاوید و باقی حضرت محمد صلی‌الله‌علیه‌و‌آله و کتاب قانون اساسی مسلمانان، از آغاز تا اکنون همیشه در مرکز توجهات ویژه مسلمان قرار داشته است. افزون بر عجین‌شدن زندگی فردی و اجتماعی مسلمانان با این کتاب، شمار زیادی از آنان حافظ کل و شمار بیشتری حافظ بخشی از قرآن بوده‌اند. چنانکه شمار بسیار بیشتری به قرائت روزانه این کتاب اهتمام داشته‌اند. برکات دنیوی و آثار اخروی قرائت، کتابت، حفظ و نگهداری قرآن مزید بر علت شده و آتش تنور قرآن را همیشه داغ نگه‌داشته‌اند. نقل قرآن منحصر به نقل شفاهی نبوده و از زمان نزول قرآن تا زمانه ما همیشه مصاحف متعددی در دسترس مسلمانان بوده و روزبه‌روز بر شمار آنان افزوده شده است. وجود مصاحف کهن در موزه‌های مختلف دنیا مؤیّد این مدعا هستند. همه این امور دست‌به‌دست هم داده‌اند تا نقل قرآن هیچ‌گاه منحصر به افراد یا گروه‌های خاصی نباشد و مسلمانان همیشه نسبت به آن حساسیت شدیدی داشته باشند و درنتیجه، تغییر آن ممکن نباشد.

برای مطالعه بیشتر

کاوس، روحی برندق و...، «تحلیل و نقد واژگانی ادعای خاورشناسان درباره اندک‌شماربودن حافظان قرآن در عصر نزول»، دوفصلنامه دین و دنیای معاصر، دوره 10، شماره 1، 1402 ش، صص 223-195.

نقد نقد قرآن ویکی پدیای فارسی

https://fa.wikipedia.org/wiki/نقد_قرآن

 

پی‌نوشت‌ها

1. موسوی آملی، سید محسن، «قرآن در رسوم ایرانی»، مجله بشارت، ۱۳۸۴ ش، شماره ۵۱.

2. ابن‌ماجه، محمد، سنن ابن‌ماجه، بیروت، دار الجیل‌، 1418 ق، ج‌1، ص 207؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار (ع)، بیروت، دار إحیاء التراث العربی‌، چاپ دوم، 1403، ج 89.

3. کلینی، محمد بن یعقوب‌، الکافی، قم، دار الکتب الإسلامیه، چاپ چهارم، 1407 ق، ج‌2، ص 619.

4. محیطی اردکانی، احمد، «حفظ قرآن در سیره معصومان (ع)»، فرهنگ کوثر، 1384 ش، شماره 63.

5. ر. ک: غلامرضائی، هادی، «تواتر قرآن، چیستی، چرایی، چگونگی و چالش‌ها»، استاد راهنما: سید هدایت جلیلی، پایان‌نامه ارشد رشته علوم قرآن و حدیث، تهران، دانشگاه خوارزمی، 1397 ش.

6. گاردین (theguardian.com)، تحت‌عنوان: «'Oldest' Qur'an fragments found at Birmingham University»، روز چهارشنبه مورخ 22 ژوئیه 2015 م، ساعت 14:23، لینک: https://www.theguardian.com/world/2015/jul/22/oldest-quran-fragments-fou...؛ سایت دانشگاه بیرمنگام (vmr.bham.ac.uk)، تحت عنوان: «Collections: Mingana - Islamic Arabic - Islamic Arabic 1572a»

نقد و بررسی ادله مایکل کوکبر در شکل گیری دیرهنگام قرآن و نقش حجاج
مایکل کوک مدعی شکل‌گیری دیرهنگام قرآن شده‌اند! یکی از ادله آنان مبنی بر این ادعا تغییر قرآن توسط حَجَّاج است. در حالی که در تاریخ چیزی در این باره ثبت نشده است.

پرسش:

 ادله مایکل کوک مبنی بر شکل‌گیری دیرهنگام قرآن را چگونه می‌توان مورد بررسی و نقد قرار داد؟
 

پاسخ:
پاسخ اجمالی
در حالی برخی از خاورشناسان مدعی تغییر قرآن توسط حجاج‌بن‌یوسف ثقفی شده‌اند که در زمان حکومت او، افزون بر مصاحف فراوان موجود در جهان اسلام، دستکم هزاران حافظ قرآن نیز در میان مسلمانان وجود داشت. بر فرض، حجاج می‌توانست همه مصاحف آن زمان را گردآوری و تغییر دهد، چه راهکاری برای تغییر قرآن در حافظه مسلمانان داشت؟! رواج کتبی و شفاهی قرآن در سرتاسر جهان اسلام از یک‌سو و محدودیت قدرت حجاج ازسوی‌دیگر، هردو نشانگر این هستند که تحریف قرآن در آن زمان اصلاً ممکن نبوده است.

پاسخ تفصیلی
مقدمه
به باور مسلمانان قرآن در زمان پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله نه‌تنها به نگارش درآمده بود، بلکه در بین دو جلد نیز قرار گرفته بود. ازاین‌رو هم در آیات قرآن و هم در احادیث نبوی از آن با عنوان «کتاب» و «مصحف» یاد شده است. برای نمونه، می‌توان به احادیثی همچون حدیث متواتر ثَقَلَیْن، احادیث عبادت بودن نگاه کردن به مصحف، احادیث دال بر فضیلت نگهداری مصحف در خانه، احادیث حاکی از ثواب بیشتر قرائت قرآن از روی مصحف، احادیث خبردهنده از شکایت مصحفی که قرائت نمی‌شود، احادیث تشویق‌کننده به میراث گذاشتن مصحف و ... اشاره کرد.(1) اما در نقطه مقابل برخی از خاورشناسان مدعی‌اند قرآن سال‌ها پس از پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله گردآوری و به شکل کنونی درآمد. در این نوشتار یکی از ادله آنان در این زمینه، بررسی خواهد شد.

مایکل کوک و ادعای تغییر قرآن توسط حجاج
مایکل کوک (Michael Cook) و پاتریشیا کرون (Patricia Crone) مدعی شکل‌گیری دیرهنگام قرآن شده‌اند! یکی از ادله آنان مبنی بر این ادعا تغییر قرآن توسط حَجَّاج بن یوسف ثَقَفِی (۴۰–۹۵ ه.ق) است:

حجاج نوشته‌های قدیمی [= قرآن] فرزندان هاجر یا همان مسلمانان را از بین برد و نوشته‌های دیگری را به نگارش درآورد و به‌جای آن‌ها پخش کرد.(2)
نویسندگان مقاله «تحلیل تاریخی دیدگاه‌ها درباره نقش حجاج‌بن‌یوسف ثقفی در تثبیت متن نهایی قرآن» ادعای تغییر قرآن توسط حجاج را مورد بررسی قرار داده‌اند. در ادامه به اهم نتایج این مقاله اشاره می‌شود.

حجاج و تغییر قرآن؟!
هرچند برخی مدعی تحریف قرآن توسط حجاج شده‌اند، اما اولاً هیچ دلیل معتبر و مستندی مبنی بر این ادعا وجود ندارد و ثانیاً ادله، شواهد و قرائن متعدد و فراوانی وجود دارند که همگی در کنار هم باعث می‌شوند به این نتیجه برسیم که ادعای تغییر قرآن توسط حجاج اصلاً ممکن نبوده، چه برسد به این‌که واقعاً تحقق پیدا کرده باشد.

ادله و شواهد نا‌ممکن بودن تغییر قرآن توسط حجاج

1. حجاج نماینده تام‌الاختیار عبدالملک بن مَروان، حاکم اموی، در شرق جهان اسلام بود. قرآن در زمان حکومت او (74-95 ه.ق) به شکل گسترده در جهان اسلام منتشر شده بود و به همین دلیل، گرد‏آورى همه مصاحف و تحریف و تغییر‌ آن‌ها اصلاً ممکن نبود؛ آن‌هم با قداست ویژه‏اى که قرآن در نزد مسلمانان داشت.

2. حجاج فقط یک عامل از عُمّال حکومت بنی‌امیه بود و حوزه زمامداری او تنها شامل شرق جهان اسلام می‌شد؛ بنابراین، او چگونه می‌توانست همه مصاحف قرآن را از سرتاسر جهان اسلام، اعم از شرق و غرب، جمع و نابود کند و سپس نسخه‌های جدید تحریف‌شده را به سراسر جهان اسلام بفرستد و با آن‌ها جایگزین کند؟!

3. برفرض هم که بپذیریم او قرآن را در گستره امارت خود تغییر داده، این تغییر فقط می‌توانسته در شرق جهان اسلام باشد و شامل غرب که خارج از حوزه زمامداری او بوده، نمی‌شده است؛ اما این فرض هم قابل‌پذیرش نیست؛ چراکه بین مصاحف شرق جهان اسلام با غرب آن، نه الان و نه در گذشته، اختلافی وجود ندارد؛

4. امروزه مصاحف مختلفی از قرن اول هجری در موزه‌های معتبر و شناخته‌شده جهان وجود دارند و همگی گواه عدم اختلاف مصاحف شرق جهان اسلام با غرب آن، چه در زمان حکومت حجاج و چه پس‌از آن هستند. چنانکه مقایسه مصاحف کهن متعلق به پیش از زمان حجاج (برای نمونه مصحف بیرمنگام و برخی از مصاحف صنعاء) با مصاحف پس از او نیز مؤیّد همین مطلب است؛

5. برفرض قبول کنیم که حجاج این قدرت را داشت که همه مصاحف جهان اسلام را جمع‌آوری و تحریف کند، اما با قرآن موجود در ذهن هزاران حافظ قرآن چه می‌توانست بکند؟! بنابراین، حتی اگر برای حجاج این امر ممکن بود که همه مصاحف قرآن زمانه خود را گردآوری کند و تغییر بدهد، باز به چنین کاری اقدام نمی‌کرد؛ زیرا باوجود هزاران مسلمان حافظ قرآن اقدام او تأثیری نداشت؛

6. هرچند حجاج انسان ستمکار، سفّاک و خون‌ریزی بود و شمار فراوانی از مسلمانان توسط او کشته‌ یا زندانی شدند، اما همین فراوانی شمار قربانیان او به‌خوبی نشان می‌دهد‌ که مسلمانان بسیاری باوجود خطراتی ‌که مخالفت با حجاج داشت، با او مخالفت کرده‌‌‌‌‌‌اند. این از یک‌سو و ازسوی‌دیگر، اعتراضی از سوی مسلمانان در مخالفت با تغییر قرآن توسط او در تاریخ ثبت نشده است. این نبود اعتراض نشانه این است که او‌ قرآن را تغییر نداده است؛ چراکه نمی‌توان باور کرد که حجاج قرآن را تغییر دهد، اما هیچ مسلمانی نسبت به این مسئله اعتراض نکند؛

7. شاید کسی بگوید در زمان حجاج مردم جرئت چنین کاری را نداشتند و درنتیجه، اعتراض اصلاً ممکن نبود و به همین دلیل، شاهد هیچ اعتراضی نیستیم؛ اما اولاً همان‌طور که گذشت شمار زیادی از مسلمانان نه‌تنها جرئت مخالفت با او را داشتند بلکه مخالفت نیز کردند و صدالبته تاوان مخالفتشان را نیز دادند؛ ثانیاً حتی اگر قبول کنیم که مردم در زمان حجاج جرئت مخالفت نداشته و عدم مخالفت هم به معنای عدم‌تغییر قرآن از سوی او نباشد، باز این این سؤال پیش می‌آید که چرا مسلمانان پس از مرگ حجاج به سکوت خود ادامه دادند و نسبت به تغییر قرآن از سوی او اعتراض نکردند؟! چون پس از مرگ حجاج که دیگر دلیلی برای سکوت وجود نداشت؛

8. شاید گفته شود که حجاج قرآن را تغییر داد و مسلمانان نیز اعتراض کردند، ولی او اجازه نداد خبر این اعتراض‌ها در تاریخ ثبت شود؛ اما این ادعا نیز پذیرفتنی نیست. همان‌طور که خبر سایر جنایت‌ها و خیانت‌های او در تاریخ ثبت شد، اگر او واقعاً قرآن را تغییر می‌داد، خبر آن نیز در تاریخ ثبت می‌شد؛ به‌ویژه که کهن‌ترین کتاب‌های تاریخ موجود مسلمانان همگی پس از انقراض بنی‌امیه و در زمان بنی‌العباس به نگارش درآمده‌اند و در این زمان، اشاره به مطاعن بنی‌امیه و کارگزاران آنان نه‌تنها اشکالی نداشت، بلکه مورد حمایت و تشویق حکومت نیز بود؛

9. مردم در مقابل بدعت‌‌هایی که از مسئلة تحریف قرآن بسیار کوچک‌تر هستند، در برابر حجاج ساکت نمانده و اعتراض کردند. برای نمونه، حجاج سخنرانی خود را ادامه داد تا این‌که نماز عصر از وقت فضیلتش خارج شد. حسن بَصْری تابعی (21-110 ه.ق) از جای خود بلند شد و به مسلمانان گفت: بلند شوید و خودتان را برای نماز جماعت آماده کنید. مردم نیز بدون هیچ ترسی و واهمه‌ای و بدون اعتناء به حجاج که در حال سخنرانی بود، از جای خود بلند شدند. حجاج مجبور شد سخنرانی خود را ناتمام رها کند. به‌راستی چگونه می‌توان باور کرد مردمی که حتی حاضر‌ نمی‌شوند به‌اندازه خروج نماز از وقت فضیلتش با حجاج همراهی کنند و در مقابل او ساکت بمانند، در مقابل تحریف و تغییر قرآن توسط او سکوت پیشه کرده و هیچ اعتراض و مخالفتی نکنند؟!

10. در نمونه‌ای دیگر، روزی حجاج در نماز جماعت زبانش لغزید، دچار سبق لسان شد و واژه‌ای از واژگان قرآن را در نماز به‌اشتباه بیان کرد. برخی از مسلمانان پس از سلام نماز به سراغ حجاج رفتند و درحالی‌که مردم صدای آنان را می‌شنیدند، به او گفتند: ما تو را در نماز خطاکار یافتیم! آیا واقعاً می‌توان پذیرفت مردمی که حجاج را به‌خاطر یک اشتباه سهوی در قرائت قرآن آشکارا سرزنش می‌کنند، شاهد تغییر و تحریف عامدانه قرآن توسط او باشند اما هیچ مخالفتی با او نکنند؟!

11. سلیمان بن مهران معروف به أَعْمَش (61-147 ه.ق) که از تابعین بود، وقتی شنید‌ که حجاج همگان را ملزم کرده که قرآن را فقط مطابق مصحف عثمانی بخوانند و از تلاوت قرآن مطابق قرائت ابن‌مسعود منع کرده است، با خودش گفت: «به کوری چشم تو من آن را قرائت مى‏کنم». او از آن به بعد قرآن را یک‌بار مطابق مصحف عثمانى قرائت می‌کرد و بار دیگر‌ به‌قرائت ابن‌مسعود مى‏‌خواند. وقتی حجاج حتی از محو و ازبین‌بردن قرائت ابن‌مسعود که در اقلیت بود، عاجز‌ بوده‌ است، چگونه می‌توان باور کرد که او موفق شد همه نسخه‌‌های قرآن را گردآوری و نسخه‌‌های تغییریافته را جایگزین‌ آن‌ها کند؟! به‌ویژه که در آن زمان نه‌تنها از دستگاه چاپ بلکه حتی از کاغذ نیز هنوز چندان خبری نبود و قرآن به‌صورت دستی توسط کاتبان بر روی پوست حیوانات نوشته می‌شد.(3) بنابراین، حتی اگر بپذیریم که گردآوری همه مصاحف قرآنی ممکن بوده، جایگزینی آن‌ها با مصاحف جدید که نیازمند امکانات گسترده، سرمایه مالی بسیار عظیم و نیروی کار فراوانی بوده، به‌هیچ‌وجه قابل‌پذیرش نیست؛

12. وقتی مسلمانان نسبت‌ به ‌قرائت یکی از صحابه، یعنی قرائت ابن مسعود، این‌قدر تعصب و حساسیت داشتند و‌ به ‌هر قیمتی می‌خواستند آن را حفظ کنند، چگونه ممکن است‌‌ آن‌ها شاهد تغییر و تحریف قرآن از سوی حجاج باشند و اصلاً اعتراض نکنند؟!

13. برخی مدعی شده‌اند که حجاج مصاحف قرآنی را جمع کرد و پس از حذف آیات مذمت بنی‌امیه، قرآن‌های جدیدی را در بین مردم منتشر کرد! اما این ادعا نمی‌تواند صحیح باشد؛ چراکه اولاً بررسی مواردی که به‌عنوان تغییرات حجاج از‌ آن‌ها یادشده(4) ‌ نشان می‌دهد که آن‌ها به سود بنی‌امیه یا‌ به زیان دشمنان‌ آن‌ها نیستند؛ پس چرا حجاج باید‌ آن‌ها را تغییر و خودش را در معرض اعتراض مسلمانان قرار بدهد؟! ثانیاً اگر در قرآن آیاتی علیه بنی‌امیه به‌صورت آشکار وجود داشت، معاویه ‌بن‌ ابوسفیان که پیش از حجاج به حکومت رسیده بود و نزدیک به چهل سال در رأس حکومت مسلمانان قرار داشت، اقدام به حذف آن‌ها می‌کرد؛ به‌ویژه که معاویه به‌عنوان صحابی و همچنین خلیفه اهل تسنن از قدرت و احترام بیش‏ترى نسبت به حجاج برخوردار بود. برای نمونه، او نماز جمعه را به‌جای روز جمعه در روز چهارشنبه خواند و کسی از یارانش به او اعتراض نکرد.
14. حجاج عثمانی بود و‌ به‌شدت‌ به‌ عثمان علاقه داشت. از نخستین کارهای او در مدینه این بود که بر دست ‌و گردن صحابه‌ای همانند جابر ‌بن ‌عبدالله و انس ‌بن‌ مالک‌ به جرم حمایت‌نکردن از عثمان در روز قتلش، داغ نهاد. حجاج به جهت علاقه شدید‌ به ‌عثمان حتی‌ نمی‌توانست ببینید برخی‌ از مسلمانان شهر کوفه به‌جای قرائت مصحف عثمانی‌ قرآن را به ‌قرائت ابن‌مسعود می‌خوانند. ‌‌ازاین‌رو، نسبت‌ به‌ رواج قرائت ابن‌مسعود ناراحت بود و همه تلاش خود را برای ازبین‌بردن آن به کار بست. چگونه ممکن است وی با چنین روحیه‌‌‌‌ای مصحفی که محصول گروه توحید (یکی‌کردن مصاحف) مصاحف عثمان و منتسب به او بودند را تغییر دهد؟!

15. پس از انقراض حکومت بنی‌امیه در سال 132 ه.ق بنی‌العباس بر سر کار آمدند. آنان شدیداً به‌دنبال ‌تخریب وجهه بنی‌امیه بودند؛ ازاین‌رو، در بیان معایب و مطاعن بنی‌امیه از هیچ تلاشی فروگذار نکردند. اگر واقعاً حجاج به‌عنوان یک عامل از عُمّال بنی‌امیه قرآن را تغییر داده بود، این مسئله فرصت بسیار بزرگ و مغتنمی برای آنان به شمار می‌آمد تا بتوانند چهره بنی‌امیه را بیش‌ازپیش در نزد مسلمانان تخریب کنند و بدین‌شکل به حکومت خودشان مشروعیت ببخشند؛ اما باوجوداین، در هیچ خبر و روایت تاریخی شاهد این نیستیم که بنی‌العباس بنی‌امیه را به‌صورت عام و حجاج را به‌صورت خاص به تغییر قرآن متهم کرده باشند.(5)

نتیجه
حجاج خباثت و جسارت لازم برای تحریف قرآن را داشت، اما انگیزه‌ای برای این کار نداشت؛ چراکه در قرآن مطلبی که آشکارا به زیان بنی امیه یا به سود دشمنان آنان باشد، نیامده است. افزون بر این، در زمان حجاج مصاحف فراوانی از قرآن وجود داشت و در کنار مصاحف، شاهد حضور هزاران حافظ قرآن در میان مسلمانان هستیم. رواج کتبی و شفاهی قرآن در سرتاسر جهان اسلام از یک‌سو و محدودیت امارت و قدرت حجاج از سوی دیگر، همگی حاکی از این هستند که تحریف قرآن در زمان او اصلاً ممکن نبوده است. چنانکه حتی اگر حجاج اقدام به تغییر قرآن می‌کرد، قطعاً با مخالفت‌های شدید مسلمانان مواجه می‌شد، اما در تاریخ چنین چیزی ثبت نشده است.

برای مطالعه بیشتر
مقاله «تحلیل تاریخی دیدگاه‌ها درباره نقش حجاج‌بن‌یوسف ثقفی در تثبیت متن نهایی قرآن»
نقد نقد قرآن ویکی‌پدیای فارسی
https://fa.wikipedia.org/wiki/نقد_قرآن

پی‌نوشت‌ها
1. ناصحیان، علی‌اصغر، علوم قرآنی در مکتب اهل‌بیت علیهم‌السلام، مشهد، دانشگاه علوم اسلامی رضوی، چاپ چهارم، 1396 ش، ص 268-260.
2. CRONE, PATRICIA & MICHAEL COOK, HAGARISM: THE MAKING OF THE ISLAMIC WORLD, LONDON, NEW YORK, MELBOURNE, CAMBRIDGE UNIVERSITY PRESS CAMBRIDGE, First published, 1977, p168: "hajjaj 'collected all your old writings, composed others according to his own tastes, and disseminated them everywhere among your nation ... From this destruction there escaped only a small number of works of Abou-Tourab [i.e.'Ali], for he could not make them disappear completely".
ابولیله، محمد، القرآن الکریم من المنظور الإستشراقی، قاهره، دار النشر للجامعات، 1423 ق، ص 210 و 211.
3. کریمی‌نیا، مرتضی، مصاحف به خط حجازی: کهن‌ترین دست‌نوشته‌های قرآنی، مجله آینه پژوهش، شماره 203، سال 1402 ش، صص 60-31، ص 36.
4. ر.ک: سجستانی، ابوبکر، کتاب المصاحف‏، قاهره، الفاروق الحدیثه للطباعه والنشر، چاپ اول، 1423 ق، ص 157.
5. غلامرضایی، هادی و کاووس روحی برندق، «تحلیل تاریخی دیدگاه‌ها درباره نقش حجاج‌بن‌یوسف ثقفی در تثبیت متن نهایی قرآن»، مجله مطالعات تاریخی قرآن و حدیث، مقاله 6، دوره 28، شماره 72، آذر 1401، صفحه 135-107.

آثار مثبت نیکی به والدین در دنیا
نیکی به والدین آثار دنیایی فراوانی برای انسان به همراه دارد. این عمل نه‌تنها یک وظیفه اخلاقی و دینی است، بلکه کلید موفقیت، آرامش و برکات در زندگی دنیا است.

پرسش:

براساس روایات، نیکی به والدین چه اثرات مثبتی در دنیای ما دارد؟

پاسخ:

مقدمه

نیکی به والدین در فرهنگ اسلامی جایگاه ویژه‌ای دارد و آثار دنیوی و اخروی فراوانی برای انسان به همراه دارد. در آموزه‌های دینی، بر اهمیت ارتباط خوب با والدین و احترام به آن‌ها تأکید زیادی شده است. این ارتباط نه‌تنها موجب رضایت خداوند می‌شود، بلکه برکات زیادی در زندگی فردی، خانوادگی و اجتماعی به همراه دارد.

 در ادامه به بیان برخی از مهم‌ترین آثار دنیایی نیکی به والدین پرداخته‌ شده است.

1. فزونی رزق و عمر

یکی از آثار نیکی به والدین، فزونی رزق و عمر است. روایات متعددی در این زمینه بیان شده که نشان می‌دهند ارتباط خوب با والدین می‌تواند موجب افزایش برکت در زندگی، طول عمر و رزق شود. در حدیثی امام صادق علیه‌السلام فرموده‌اند:

«مَنْ أَحَبَّ أَنْ یُخَفِّفَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَنْهُ سَکَرَاتِ الْمَوْتِ فَلْیَکُنْ لِقَرَابَتِهِ وَصُولًا وَ بِوَالِدَیْهِ بَارّاً فَإِذَا کَانَ کَذَلِکَ هَوَّنَ اللَّهُ عَلَیْهِ سَکَرَاتِ الْمَوْتِ وَ لَمْ یُصِبْهُ فِی حَیَاتِهِ فَقْرٌ أَبَداً؛(1) هرکسی که دوست دارد خداوند سختی‌های مرگ را از او کاهش دهد، باید با خویشاوندان خود پیوندی نیکو داشته باشد و نسبت به والدین خود نیکوکار باشد. در این صورت، خداوند سختی‌های مرگ را برای او آسان کرده و هرگز در زندگی‌اش فقر نخواهد دید

در حدیثی از پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله نیز چنین نقل شده است:

«مَنْ سَرَّهُ أَنْ یُمَدَّ لَهُ فِی عُمُرِهِ وَ یُبْسَطَ فِی رِزْقِهِ فَلْیَصِلْ أَبَوَیْه‏؛(2) هر کسی که می‌خواهد عمرش طولانی شود و رزقش فراوان گردد، باید با والدین خود ارتباط نیکو داشته باشد

در حدیثی دیگر آمده است:

«حنان بن سدیر می‌گوید: ما نزد امام صادق علیه‌السلام بودیم که در میان ما مِیسر بود. امام صادق علیه‌السلام درباره‌ی ارتباط با اقوام صحبت کردند و فرمودند: ای میسر! مرگ تو بارها و بارها نزدیک شده است، ولی خداوند به دلیل صله‌ی رحم، عمر تو را طولانی کرده است. اگر می‌خواهی عمرت زیاد شود، به والدین خود نیکی کن.»(3)

احادیث در این موضوع منحصر به موارد بیان شده نیست و ده‌ها روایت در این مورد از اهل‌بیت علیهم‌السلام نقل شده است. این متون به‌وضوح نشان می‌دهند که نیکی به والدین و ارتباط خوب با آن‌ها باعث افزایش رزق، طول عمر و دفع مشکلات زندگی می‌شود.

2. دفع مرگ‌های بد

یکی از آثار نیکی به والدین، دفع مرگ‌های بد و جلوگیری از وقوع مرگ‌های ناپسند است. در روایات آمده است که نیکی به والدین و انجام کارهای نیکو نه‌تنها باعث افزایش عمر می‌شود، بلکه از مرگ‌های بد و ناگوار نیز جلوگیری می‌کند. امام باقر علیه‌السلام در این زمینه می‌فرمایند:

«الْبِرُّ وَ صَدَقَةُ السِّرِّ یَنْفِیَانِ الْفَقْرَ وَ یَزِیدَانِ فِی الْعُمُرِ وَ یَدْفَعَانِ عَنْ سَبْعِینَ مِیتَةَ سَوْءٍ؛(4) نیکی به والدین و صدقه‌ی پنهانی، فقر را از بین می‌برد، عمر را افزایش می‌دهد و از هفتاد مرگ بد جلوگیری می‌کند

3. استجابت دعای والدین در حق فرزند

یکی از آثار نیکی به والدین، استجابت دعاها و برآورده شدن درخواست‌های آن‌ها است. در روایات متعددی آمده که دعاهای والدین برای فرزندانشان، مستجاب می‌شود. به‌عنوان نمونه در حدیثی از امام صادق علیه‌السلام چنین نقل شده است:

«ثَلَاثُ دَعَوَاتٍ لَا یُحْجَبْنَ عَنِ اللَّهِ تَعَالَى: دُعَاءُ الْوَالِدِ لِوَلَدِهِ إِذَا بَرَّهُ، وَ دَعْوَتُهُ عَلَیْهِ إِذَا عَقَّهُ، وَ دُعَاءُ الْمَظْلُومِ علی ظَالِمِهِ، وَ دُعَاؤُهُ لِمَنِ انْتَصَرَ لَهُ مِنْهُ، وَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ دَعَا لِأَخٍ لَهُ مُؤْمِنٍ وَاسَاهُ فِینَا؛(5) سه دعایی که از سوی خداوند متعال رد نمی‌شود: دعاى پدر و مادر براى فرزندش، زمانى که به او نیکى کنند و نفرینشان بر او وقتی‌که ایشان را بیازارد. نفرین مظلوم علیه ظالم و دعایش براى کسى که وى را علیه ظالم یارى کرده است. دعاى مؤمن براى برادر مؤمنى که او را در راه ما یارى کرده باشد

در حدیثی دیگر از پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله آمده است که:

«سه دعای مستجاب وجود دارد که هیچ شکی در آن‌ها نیست: دعای مظلوم، دعای مسافر و دعای والدین برای فرزند.»(6)

بنابراین، هم دعای خیر و هم عاق پدر و مادر و نفرین آن‌ها نزدیک به استجابت است. این روایات تأکید می‌کنند که دعاهای والدین به‌ویژه زمانی که فرزندان با آن‌ها نیکو هستند، از اهمیت خاصی برخوردار است و خداوند به‌سرعت و به‌صورت قطعی به آن‌ها پاسخ می‌دهد. بنابراین، نیکی به والدین نه‌تنها باعث خوشبختی و برکات دنیوی می‌شود، بلکه دعاهای والدین نیز می‌تواند در زندگی فرد تأثیرات مثبتی داشته باشد.

4. برطرف شدن مشکلات خانوادگی

یکی از آثار نیکی به والدین، برطرف شدن مشکلات خانوادگی است. در روایات مختلف آمده که نیکی و مدارا با والدین می‌تواند به حل مشکلات و تسهیل روابط خانوادگی کمک کند. به‌عنوان نمونه در حدیثی چنین نقل شده است:

«بکر بن صالح گوید: دامادم به امام جواد (علیه‌السلام) نوشت: پدرم مرد ناصبى بداعتقادى است و از جانب وى با شداید و زحماتى چند روبرو گشته‏ام، در صورت صلاح‌دید درباره‌ام دعا کنید، و بیان فرمایید که نظرتان دراین‌باره چیست؟ آیا با وى به دشمنى و پرخاش برخیزم یا مدارا نمایم؟ حضرت در پاسخ نوشتند: نوشته‏ات را فهمیدم و به آنچه درباره پدرت یاد کرده‏اى پى بردم، و ان شاء اللَّه درباره تو دست از دعا نمى‏کشم، و مدارا براى تو بهتر از دشمنى و پرخاشگرى است، و همراه با هر مشکلى آسانى است، صبر را پیشه ساز که عاقبت از آن پرهیزکاران است، خداوند تو را بر ولایت آن‌کس که ولایتش را پذیرفته‏اى ثابت بدارد، ما و شما در امانت خداییم، همان خدایى که امانت‌هایش ضایع و تباه نگردد. بکر گوید: پس‌ازآن خداوند دل پدر او را براساس میل وى برگرداند به‌طوری‌که در هیچ‌چیز با او مخالفت نمى‏ورزید.»(7)

این روایت نشان می‌دهد که مدارا و صبر در مواجهه با مشکلات خانوادگی، به‌ویژه در روابط با والدین، می‌تواند تأثیر زیادی در بهبود وضعیت و حل مشکلات داشته باشد. نیکی به والدین و برخورد با آن‌ها به‌طور مؤدبانه و صبورانه، حتی در شرایط سخت، می‌تواند موجب تغییرات مثبت و بهبود روابط خانوادگی شود.

5. برگشت نیکی‌ها

یکی از آثار مهم نیکی به والدین، برگشت این نیکی به خود فرد است. به‌عبارت‌دیگر، هنگامی‌که فرد به والدین خود نیکی می‌کند، این نیکی به خود او باز می‌گردد. امام صادق علیه‌السلام در حدیثی به این حقیقت اشاره کرده‌اند که:

«بَرُّوا آبَاءَکُمْ یَبَرَّکُمْ أَبْنَاؤُکُمْ وَ عِفُّوا عَنْ نِسَاءِ النَّاسِ تَعِفَّ نِسَاؤُکُمْ؛(8) با پدران خود نیکوکار باشید تا فرزندانتان با شما نیکوکار شوند و نسبت به زنان مردم عفت بورزید تا زنان شما نیز عفیف باشند

این حدیث بیان می‌کند که نیکی به والدین موجب می‌شود فرزندانتان نیز با شما به نیکی رفتار کنند. به‌این‌ترتیب، نیکی به والدین نه‌تنها به خوشبختی و آرامش فرد در زندگی دنیوی کمک می‌کند، بلکه این خوبی‌ها به نسل‌های بعدی نیز منتقل می‌شود و به‌نوعی برگشت نیکی‌ها به خود فرد خواهد بود.

6. سبک شدن سختی‌های مرگ

یکی از آثار مهم نیکی به والدین، کاهش سختی‌های مرگ و تسهیل در گذر از مراحل آن است. در روایاتی از امام صادق علیه‌السلام که در بخش‌های قبلی هم ذکر شده بود آمده است:

«هر کسی که دوست دارد خداوند سختی‌های مرگ را از او کاهش دهد، باید با خویشاوندان خود پیوندی نیکو داشته باشد و نسبت به والدین خود نیکوکار باشد. در این صورت، خداوند سختی‌های مرگ را برای او آسان کرده و هرگز در زندگی‌اش فقر نخواهد دید.»(9)

این روایت نشان می‌دهد که نیکی به والدین در زمان مرگ می‌تواند سبب تسهیل سختی‌های آن شده و مرگی راحت را به همراه داشته باشد.

7. خیر و برکت در عبادت و زندگی

نیکی به والدین و انجام اعمالی مانند نماز، صدقه، حج و روزه برای آن‌ها موجب خیر و برکت زیادی می‌شود. در روایات آمده است که فرد می‌تواند درحالی‌که والدینش زنده یا حتی فوت کرده‌اند، از طریق عبادات و اعمال نیکو برای آن‌ها اقدام کرده و در عوض خیروبرکت فراوانی برای خود کسب کند. امام صادق علیه‌السلام در این زمینه فرموده‌اند:

«مَا یَمْنَعُ الرَّجُلَ مِنْکُمْ أَنْ یَبَرَّ وَالِدَیْهِ حَیَّیْنِ وَ مَیِّتَیْنِ یُصَلِّیَ عَنْهُمَا وَ یَتَصَدَّقَ عَنْهُمَا وَ یَحُجَّ عَنْهُمَا وَ یَصُومَ عَنْهُمَا فَیَکُونَ الَّذِی صَنَعَ لَهُمَا وَ لَهُ مِثْلُ ذَلِکَ فَیَزِیدَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِبِرِّهِ وَ صِلَتِهِ خَیْراً کَثِیراً؛(10) چه چیزی مانع شما می‌شود که به والدین خود چه در حال حیات و چه پس از وفات نیکی کنید؟ برای آن‌ها نماز بخوانید، صدقه بدهید، برایشان حج کنید و روزه بگیرید. در این صورت، هرچه برای آن‌ها انجام می‌دهید، برای شما نیز همان پاداش خواهد بود و خداوند به دلیل نیکی و عباداتی که برای آن‌ها انجام می‌دهید، خیروبرکت فراوانی به شما خواهد بخشید

این روایت نشان می‌دهد که نیکی به والدین، حتی پس از مرگ آن‌ها، می‌تواند با انجام عبادات مختلف مانند نماز، صدقه، حج و روزه به آن‌ها انجام شود و در عوض، فرد از خیروبرکت عظیمی در زندگی خود بهره‌مند می‌شود.

نتیجهگیری

نیکی به والدین آثار دنیایی فراوانی برای انسان به همراه دارد. نیکی به والدین نه‌تنها موجب افزایش برکات و فزونی رزق و عمر می‌شود، بلکه در برطرف کردن مشکلات زندگی، دفع مرگ‌های ناگوار و افزایش دعاهای مستجاب برای فرزند تأثیر بسزایی دارد. این ارتباط نیکو باعث بهبود روابط خانوادگی، رفع سختی‌های زندگی و در نهایت خیروبرکت در عبادات و اعمال دینی می‌شود. بنابراین، نیکی به والدین نه‌تنها یک وظیفه اخلاقی و دینی است، بلکه کلید موفقیت، آرامش و برکات در زندگی دنیاست.

پی‌نوشتها

1. ابن بابویه، محمد بن علی‏، الأمالی، محقق / مصحح: ندارد، تهران: کتابچى‏، 1376ش، ص389، ح14.

2. قطب‌الدین راوندى، سعید بن هبه‌الله‏، الدعوات (للراوندی) / سلوه الحزین، محقق / مصحح: ندارد، قم: انتشارات مدرسه امام مهدى (عجل الله تعالى فرجه الشریف)، 1407ق، ص126.

3. قطب‌الدین راوندى، سعید بن هبه‌الله‏، الدعوات (للراوندی) / سلوه الحزین، محقق / مصحح: ندارد، قم: انتشارات مدرسه امام مهدى (عجل الله تعالى فرجه الشریف)، 1407ق، ص125، ح309.

4. کوفى اهوازى، حسین بن سعید، الزهد، محقق / مصحح: عرفانیان یزدى، غلامرضا، قم: المطبعه العلمیه، 1402ق، ص33، ح86.

5. طوسى، محمد بن الحسن‏، الأمالی، محقق / مصحح: مؤسسه البعثه، قم: دارالثقافه، 1414ق، ص280، ح541.

6. ابن اشعث، محمد بن محمد، الجعفریات (الأشعثیات)، محقق / مصحح: ندارد، تهران: مکتبه النینوى الحدیثه، بى‌تا، ص187.

7. مفید، محمد بن محمد، الأمالی (للمفید)، محقق / مصحح: استاد ولى، حسین و غفارى علی‌اکبر، قم: کنگره شیخ مفید، 1413ق، ص191، ح20.

8. کلینى، محمد بن یعقوب‏، الکافی، محقق / مصحح: غفارى علی‌اکبر و آخوندى، محمد، تهران: دارالکتب الإسلامیه، 1407ق، ج‏5، ص554، ح5.

9. ابن بابویه، محمد بن علی‏، الأمالی، محقق / مصحح: ندارد، تهران: کتابچى‏، 1376ش، ص389، ح14.

10. کلینى، محمد بن یعقوب‏، الکافی، محقق / مصحح: غفارى علی‌اکبر و

نقد دیدگاه ونزبرو در شکل گیری دیرهنگام قرآن
یکی از نقدهای که بر قرآن کریم شده، نقد جان ونزبرو است ایشان ادعا کرده که روایات جمع قرآن همگی جعلی هستند در نقطه مقابل هارالدموتسکی این ادعا را نادرست می داند.

پرسش:

 دیدگاه جان ونزبرو در رابطه با نبود شواهد متقن و درنتیجه شکل گرفتن دیرهنگام قرآن را بررسی و نقد کنید؟ آیا ادعای ونزبرو در رابطه با اینکه روایات حاکی از جمع‌آوری قرآن و توحید مصاحف متعلق به نیمه اول سده دوم هجری هستند، درست است؟

پاسخ:

پاسخ اجمالی

تاریخ‌گذاری منبع و سند روایات جمع قرآن و همچنین شواهد متعدد باستانی همچون مصاحف کهن، کتیبه‌ها، سکه‌ها، اشاره غیرمستقیم به قرآن در منابع تاریخی اسلامی و غیر اسلامی و... همگی حاکی از این هستند که متن کنونی قرآن در قرن اول هجری قمری در میان مسلمانان کاملاً رایج بوده است؛ بنابراین، ادعای برخی از خاورشناسان مبنی بر شکل‌گیری قرآن در طول زمان و تثبیت متن نهایی آن در اواخر قرن دوم، کاملاً غلط و مبتنی بر بدبینی افراطی، سوگیری، پیش‌فرض‌های نادرست، استاندارد دوگانه و نادیده‌گرفتن ادله و شواهد نظریه رقیب است.

 

پاسخ تفصیلی

مقدمه

قرآن متعلق به زمان پیامبر خدا صلی‌الله علیه و آله است؛ اما برخی از خاورشناسان در اینکه قرآن در این زمان شکل گرفته باشد، خدشه کرده و مدعی شده‌اند که قرآن تا پیش از قرن سوم به شکل کنونی جمع نشده بود! از نگاه آنان روایات جمع قرآن که حاکی از جمع زودهنگام قرآن هستند، همگی پس از جمع قرآن به شکل کنونی و در راستای اعتباربخشی به آن، جعل شده‌اند.

 

ادعای ونزبرو مبنی بر تدوین دیرهنگام قرآن

خاورشناسان نخست به‌دلیل روایات جمع قرآن در منابع اسلامی، معتقد به تدوین قرآن در زمان صحابه بودند تا این‌که جان وَنْزْبرو(1) با این ادعا که روایات جمع قرآن، محصول جعل در دوره‌های متأخر هستند، روایات را کنار گذاشت و مدعی شد «تحلیل ادبی» نشان می‌دهد که متن کنونی قرآن‌، پس از یک‌روند طولانی، سرانجام در اواخر قرن دوم یا اوایل قرن سوم تثبیت شده است! به باور او فقها در این زمان پس از شکل گرفتن متن رسمی قرآن، روایات جمع قرآن را در راستای انتساب قرآن کنونی به پیامبر و صحابه و باهدف مشروعیت‌بخشی به آن ساخته‌اند.

نقد و بررسی ادعای ونزبرو

1. نقد ادعای ونزبرو مبنی بر تحلیل ادبی متن قرآن

ونزبرو با نامعتبر خواندن اسناد روایات و اطلاعات منابع رجالی و فهرست‌نگاری‌های مسلمانان، این نظریه را مطرح کرد که در تاریخ‌گذاری متون اسلامی، حتی قرآن، باید از شیوه تحلیل ادبی استفاده می‌کرد. منظور از تحلیل ادبی توجه به محتوای یک اثر و تبیین سبک، ساختار و همچنین تغییرات تدریجی متن در طول زمان است. او مدعی شد که مطابق این تحلیل، کهن‌ترین متون اسلامی و حتی قرآن، همگی اواخر قرن دوم یا اوایل قرن سوم تدوین شده‌اند!

 نصرت نیل‌ساز در مقاله‌ای، تحلیل ادبی ونزبرو و استنتاج‌های تاریخی مبتنی بر آن را بررسی کرده، اشکالات مختلف آن را نشان داده است. در ادامه، به مهم‌ترین نتایج این مقاله اشاره می‌شود.

مهم‌ترین نتایج مقالة نصرت نیل‌ساز در نقد ادعای ونزبرو

الف. ونزبرو علی‌رغم تأکید بر اینکه تحلیل او سبک‌شناختی است و نتایج تاریخی در پی ندارد، نه‌تنها بارها از تحلیل ادبی، استنتاج تاریخی کرده، بلکه به گفته نورمن کالدر(2) دغدغه اصلی او از این تحلیل، استنتاجات تاریخی بوده است؛ استنتاجاتی فرضی که محصول نادیده‌گرفتن شواهد و قرائن متعدد تاریخی است. چنانکه او در حالی اعتبار آثار اسلامی را رد کرده که در موارد مختلفی به سود نظریه‌اش از آن‌ها استفاده کرده است؛

ب. با تحلیل ادبی صرف نمی‌توان هیچ متنی را تاریخ‌گذاری کرد؛ زیرا نتایج تحلیل ادبی به‌گونه‌های مختلف قابل تفسیر هستند و پیش‌فرض‌های شخص در این روند مؤثر است. ونزبرو نیز با این پیش‌فرض که تثبیت نهایی متن قرآن، دقیقاً مشابه روندی بوده که کتاب مقدس (بایبل) از سنت شفاهی تا تدوین گذرانده، قرآن و سایر متون کهن اسلامی را تحلیل ادبی کرد. چنانکه او هر شاهدی که با پیش‌فرضش مخالف بوده را به‌نحوی توجیه کرده است؛

ج. شباهت محتوایی قرآن به بایبل که ناشی از منشأ واحد الهی است، لزوماً بدین‌معنا نیست که قرآن نیز همانند بایبل تدوین دیرهنگام داشته است. نکته دیگر این‌که چرا ونزبرو شباهت قرآن با بایبل را مد نظر قرار می‌دهد اما تفاوت‌های متعدد قرآن با این کتاب در اموری همچون سبک و درون‌مایه را درنظرنمی‌گیرد؟!

د. برخلاف باور ونزبرو مستندات متعدد و مختلف، از شواهد باستان‌شناختی تا شواهدی از متون اسلامی و غیر اسلامی، همچون اشاره به قرآن و محتوای آیات آن در مکاتبات عمربن‌عبدالعزیز با لئوی سوم، امپراتور بیزانس، اشاره به قرآن و نام برخی از سوره‌ها در رساله یوحنای دمشقی در ردّ اسلام، کتیبه‌های قرآنی قبه‌الصخره نوشته‌شده در زمان عبدالملک‌بن‌مروان، گزارش کتاب الاعلاق النفیسه از کتیبه‌های قرآنی مسجد نبوی نوشته‌شده در زمان ولیدبن‌عبدالملک، اشاره به قرآن در پاپیروس‌ها و سکه‌های سده نخست، اشاره‌های غیرمستقیم به قرآن در منابع تاریخی و مصاحف صنعا، نه‌تنها نشانگر تثبیت نهایی متن قرآن در قرن اول است، بلکه نقش اساس و بنیادی قرآن را در مسائل فقهی عقیدتی مسلمانان، جدل‌های آنان با اهل کتاب و کسب مشروعیت در همان روزگار آغازین اسلام، نشان می‌دهد.

ه. یکی از ادله ونزبرو عدم اشاره به قرآن در کتبی همچون «فقه اکبر» ابوحنیفه است بااینکه در دیگر آثار ابوحنیفه و حتی در رساله «قدر» حسن بصری که مقدم بر ابوحنیفه بوده، بارها به قرآن اشاره شده؛ اما ونزبرو بدون دلیل، اعتبار کتاب فقه اکبر را می‌پذیرد اما اعتبار رساله حسن بصری را نمی‌پذیرد! به باور دَنِیِّل مَدیگان(3) نظریه و شیوه ونزبرو او را وادار به خاموش‌کردن هر صدای مخالفی کرده! چنانکه موضوع کتاب فقه اکبر مسائل اختلافی مسلمانان بوده و چون مسلمانان درباره قرآن اختلافی نداشته‌اند، در این کتاب به آن اشاره نشده است.(4)

2. نقد ادعای ونزبرو مبنی بر جعلی بودن روایات جمع قرآن

ونزبرو معتقد است قرآن پیش از روایات جمع قرآن وجود داشته؛ به‌همین‌دلیل، اگر ثابت شود روایات جمع قرآن سال‌ها پیش از زمان ادعایی ونزبرو وجود داشته‌اند، ضمن زیرسوال‌رفتن اصل ادعای ونزبرو، ثابت می‌شود قرآن پیش از این زمان وجود داشته است.

 هارالد موتسکی،(5) خاورشناس آلمانی، در نقد ادعای ونزبرو این روایات را به دو شیوه منبعی و سندی تاریخ‌گذاری(6) و نشان داده که این روایات سال‌ها پیش از زمانی که ونزبرو مدعی جعل آن‌ها در آن زمان است، وجود داشته‌اند و این یعنی ادعای او درباره قرآن نیز درست نیست. در ادامه به چکیده‌ای از مقاله او اشاره می‌شود.

چکیدة مقالة هارالد موتسکی در نقد ادعای ونزبرو

الف: تاریخ‌گذاری منبعی روایات جمع قرآن

«تاریخ‌گذاری منبعی» مبتنی بر قدیمی‌ترین منبع موجود روایت است؛ زیرا آن روایت دستکم در زمان تألیف آن منبع وجود داشته است. برخی به‌خاطر ظهور دیرهنگام روایات جمع قرآن در منبع متأخری همچون بخاری، آن‌ها را جعلی دانسته‌اند، اما اگر فقط بخاری (م 256 ق) یک روایت درباره جمع قرآن نقل کرده بود، این گمانه قابل‌طرح بود که او یا فردی که احادیث را از او گرفته، آن را جعل کرده است؛ ولی او چهار روایت مخالف با هم آورده و چون نمی‌توان گفت او هر چهار حدیث مخالف را خودش جعل کرده، بنابراین، باید بپذیریم که بخاری آن‌ها را از مشایخش که یک نسل پیش از او بوده‌اند، گرفته است. چنانکه چون این چهار روایت در حقیقت همه نقل‌های مختلف یک روایت هستند، پس مشایخ او همگی آن‌ها را از یک نفر شنیده‌اند و در این حدیث، منبع مشترکی که امکان نقل هر چهار شیخ بخاری از او وجود داشته باشد، خیلی قدیمی است. نکته دیگر هم اینکه احمدبن‌حنبل (م 241 ق) که متعلق به یک نسل پیش از بخاری است نیز دو روایت دراین‌باره نقل کرده و با توجه به تفاوت روایت‌ها بعید است بخاری از احمد نقل کرده باشد. روایت مستقل دیگری از روایات احمد و بخاری، توسط طیالسی (م 204 ق) در مسندش نقل شده است. پس روایات جمع قرآن از جهت منبع به آخر قرن دوم رسیدند. با در دسترس قرار گرفتن منابع دیگری همچون فضائل‌القرآن ابوعبید (م 224 ق)، تفسیر عبدالرزاق (م 211 ق) و جامع عبدالله‌بن‌وهب (م 197 ق) مشخص می‌شود این روایات در ربع آخر قرن دوم رواج و مدت‌ها پیش‌ازاین تاریخ وجود داشته‌اند؛ چون اول باید وجود داشته باشند تا به‌مرورزمان رواج پیدا کنند. چنانکه نقل روایات جمع عثمان در کتاب تاریخ مدینه ابن‌شبه نشان می‌دهد که آن‌ها در سال 204 ق رواج داشته‌اند. نکته مهم این است که چون به باور ونزبرو رسمیت یافتن قرآن در آغاز قرن سوم بوده، او نمی‌تواند مدعی شود روایات جمع قرآن که ما با تاریخ‌گذاری منبعی ثابت کردیم در اواخر قرن دوم رواج داشته‌اند، پس از رسمیت یافتن قرآن در اول قرن سوم جعل شده‌اند.

ب: تاریخ‌گذاری سندی روایات جمع قرآن

تاریخ‌گذاری سندی تعیین خاستگاه روایت بر اساس «حلقه مشترک»(7) است. حلقه مشترک راویی است‌که پس از او سلسله‌سندها‌ به شاخه‌های متعدد منشعب می‌شود. به‌باور موتسکی حلقه مشترک، نخستین مُدَوِّن روشمند و منتشرکننده حدیث در مجلس درس و در بین شاگردان خود بوده است. حلقه مشترک واقعاً حدیث را از مروی‌عنه اعلام‌شده، شنیده و او چون نخستین گردآورنده و نشر دهنده احادیث اشخاص قرن اول بوده، نامش حلقه مشترک شده است. ازاین‌رو، ما می‌توانیم مطمئن باشیم که این روایت در زمان حلقه مشترک وجود داشته است.(8) روایات جمع ابوبکر تا سال 256 ق در شش منبع آمده است: صحیح بخاری، مسند احمد، فضائل القرآن، تفسیر عبدالرزاق، مسند طیالسی، مغازی موسی‌بن‌عقبه. اسناد احادیث این شش منبع روی‌هم 15 سند می‌شود که همگی در یک راوی یعنی ابن شهاب زهری (م 124 ق) با هم مشترک‌اند. (حلقه مشترک) در منابع پس از سال 256 ق هم 14 سند داریم که باز همگی به زهری می‌رسند. درباره این حلقه مشترک دو احتمال هست:

1. همه این سندها جعلی باشند و پس از زهری، کسی این احادیث را ساخته و به نام زهری نقل کرده است، اما ناقلین از آن شخص جاعل حدیث، اسم او را نیاورده‌اند و الا او حلقه مشترک این احادیث می‌شد. این احتمال ضعیف است؛ چراکه اولاً هماهنگی میان اسناد و متون نشان می‌دهد که حلقه مشترک نتیجه روند واقعی نقل است؛ ثانیاً این فرض از جعل، بسیار تصنّعی است و نمی‌توان پذیرفت شمار زیادی از راویان بااینکه شیوه‌های مختلفی وجود داشته اما همگی به یک شیوه دست به جعل حدیث زده‌اند؛ ثالثاً ما هرچند روایات جعلی داریم اما اینکه جعل روشمند بوده و جنبه عمومی داشته، قابل‌قبول نیست.

2. سلسله اسانید، جریان واقعی را منعکس کرده و حلقه مشترک، مروج روایات جمع قرآن ابوبکر بوده است. مطابق این احتمال که احتمال مقبول است، روایات جمع ابوبکر در زمان زهری (م 124 ق) شناخته‌شده بوده‌اند.

روایات جمع عثمان در منابع زیر آمده است که روی‌هم 22 سند دارند: فضائل‌القرآن، تاریخ مدینه ابن‌شبّه، صحیح بخاری، جامع ترمذی، سنن کبری نسایی، مسند ابویعلی، جامع طبری و مصاحف ابن‌ابی‌داود. بازهم حلقه مشترک اسناد همه این روایات، زهری است.

بنابراین، روایات جمع ابوبکر و عثمان همگی توسط زهری در ربع اول قرن دوم منتشرشده‌اند. اکنون این سؤال پیش می‌آید که روایت جمع قرآن چگونه به دست زهری رسیده است؟ مطابق اسناد بالا زهری مدعی شده که روایات را از عبید‌بن‌سباق تابعی شنیده و او نیز مدعی بوده روایات را انس‌بن‌مالک صحابی گرفته است. دلیلی بر جعل روایات توسط زهری نداریم. پس این روایات به آخرین دهه‌های قرن نخست می‌رسد؛ بنابراین، هرچند نمی‌توان مطمئن بود همه‌چیز همان‌گونه‌که در این روایات آمده، تحقق یافته، اما این را نباید انکار کرد زمان پیدایش روایات اسلامی بسیار پیش از زمان ادعایی ونزبرو است و این ادعا که روایات جمع قرآن نمی‌توانسته‌اند زودتر از پایان قرن دوم ساخته شده باشند، نادرست است.(9)

نتیجه:

جان ونزبرو با این ادعا که روایات جمع قرآن حاکی از جمع زودهنگام قرآن همگی جعلی هستند، به سراغ تحلیل ادبی متن قرآن رفت و مدعی شد که قرآن در اواخر قرن دوم یا اوایل قرن سوم به شکل کنونی درآمده است؛ اما در نقطه مقابل هارالد موتسکی با تاریخ‌گذاری روایات جمع قرآن، نشان داد که این روایات در قرن اول رواج داشته‌اند؛ بنابراین، قرآن پیش‌ازاین زمان وجود داشته و این یعنی ادعای ونزبرو مبنی بر تدوین قرآن در اواخر قرن دوم و سپس جعل روایات پس‌ازآن، نادرست است؛ چنانکه اولاً با قطع‌نظر از پیش‌فرض نادرست ونزبرو مبنی بر مشابهت قرآن و کتاب مقدس در شکل‌گیری دیرهنگام، از تحلیل ادبی متن نمی‌توان به نتایج تاریخی همچون تاریخ‌گذاری متن رسید؛ ثانیاً شواهد باستانی متعددی حاکی از رواج متن کنونی قرآن در قرن اول هستند.

برای مطالعه بیشتر:

پور طباطبایی، سید مجید، خطاهای قرآن‌پژوهی جان ونزبرو (ریشه‌ها و پیامدها)، قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، چاپ اول، 1398ش.

پی‌نوشت‌ها

1. John Wansbrough (1928-2002)

2. Norman Calder

3. Daniel Madigan

4. نیل‌ساز، نصرت، بررسی و نقد دیدگاه ونزبرو درباره تثبیت نهایی متن قرآن، مجله مقالات و بررسی‌ها، دوره 40، شماره 4 - شماره پیاپی 88، 1387 ش، صص 170-151.

5. Harald Motzki (1948-2019)

6. مراد از تاریخ‌گذاری تعیین فاصله زمانی و مکانی روایت با رخدادی که مدعی نقل آن است و همچنین راستی آزمایی زمان و مکان ادعاشده برای آن است. هدف اصلی در این روش، پذیرش یا عدم پذیرش روایت نیست؛ بلکه مهم پی‌بردن‌ به ‌تاریخ پیدایش آن است. (ر.ک: کتاب تاریخ‌گذاری حدیث: روش‌ها و نمونه‌ها، به کوشش و ویرایش سید علی آقایی، تهران، انتشارات حکمت، چاپ اول، 1394 ش)

7. Common Link

8. آقایی، تاریخ‌گذاری حدیث، روش‌ها و نمونه‌ها، ص 41، 65 و 334.

9. ‌موتسکی، هارالد، جمع و تدوین قرآن: بازنگری دیدگاه‌های غربی در پرتو تحولات جدید روش‌شناختی، ترجمه: مرتضی کریمی‌نیا، کتاب سیره‌پژوهی در غرب: گزیده‌ی متون و منابع، ص 220- 185.

عناصر اجتماعی و سیاسی دوران مشروطه و پهلوی
شواهد تاریخی نشان می‌دهد اگرچه انقلاب مشروطه در زمان قاجار باعث تصویب قانون اساسی شد اما در طول تاریخ مشروطه و تا پایان سلطنت پهلوی این دو در خدمت شاه قرار داشت

پرسش:

آیا همه عناصر و مؤلفه‌های اجتماعی و سیاسی دوره مشروطیت را می‌توان در دوره پهلوی نیز مشاهده کرد؟ کدام عناصر غائب هستند؟

پاسخ:

مقدمه

انقلاب مشروطه یکی از جدی‌ترین اقدامات اجتماعی مردم ایران برای دستیابی به مردم‌سالاری بود. این اقدام، اگرچه در آغاز با موفقیت نسبی همراه شد، اما در ادامه دچار انحرافاتی گردید. تشویش حاکم بر کشور و فقدان اقتدار دولت مرکزی، حالت ملوک‌الطوایفی ایجاد کرد. تلاش محمدعلی شاه برای بازسازی اقتدار گذشته که به توپ بستن مجلس را در پی داشت، اگرچه نتوانست به‌کلی طومار مشروطه را در هم پیچد، اما زمینه‌ساز ایجاد یک دولت مطلقه در ایران شد. تأسیس سلطنت پهلوی با دخالت انگلیسی‌ها، ورق تازه‌ای از تاریخ معاصر ایران را گشود و عناصر مردم‌سالاری را به‌طور کامل به محاق برد.

 در ادامه به بررسی عناصر اجتماعی سیاسی دوران مشروطه و پهلوی می‌پردازیم.

 

متن اصلی پاسخ

عناصر اجتماعی سیاسی دوران مشروطه و پهلوی

 

1. قانون اساسی

قانون اساسی مشروطه یکی از مهم‌ترین مؤلفه‌های انقلاب مشروطه تا انقلاب اسلامی است. اگرچه متن قانون اساسی، مخصوصاً پیش از الحاق متمم، دارای اشکالات متعددی بود و فاصله زیادی با مقاصد و منویات مشروطه خواهان داشت، اما به‌هرروی اصل وجود قانون اساسی، گامی بزرگ در جهت حاکمیت مردم و محدودیت استبداد به‌حساب می‌آمد. در متن اولیه قانون اساسی ابهاماتی وجود داشت؛ ازجمله اینکه خاستگاه قدرت، همچنان شاه و نه مردم، دانسته شده بود و حتی تصریحی بر مشروطه‌بودن حکومت در ایران نشده بود. در متن سوگندنامه نمایندگان مردم آمده است: «... قسم یاد می‌کنیم ... نسبت به اعلی­حضرت شاهنشاه متبوع عادل مفخم خودمان صدیق و راست‌گو باشیم و به اساس سلطنت و حقوق ملت خیانت ننمائیم ...»(1). ملاحظه می‌شود که سوگند نمایندگان مجلس، به‌تصریح قانون اساسی مشروطه، برای صداقت در برابر پادشاه و عدم خیانت به سلطنت انجام شده است. در سراسر متن قانون اساسی مشروطه، ترجیح و تقدیم سلطنت و سلطان بر ملت و مردم، آشکار است. در اصل آخر قانون اساسی مشروطه آمده: «مقرر آنکه سلاطین اعقاب و اخلاف ما حفظ این حدود و اصول را که برای تشیید مبانی دولت و تأکید اساس سلطنت و نگهبانی دستگاه معدلت و آسایش ملت برقرار و مجری فرمودیم وظیفه سلطنت خود دانسته در عهده شناسند.»(2). در این اصل که از زبان پادشاه نگاشته شده، تأکید می‌کند که لازم است سلاطین بعدی، بر آنچه مظفرالدین شاه به مردم اعطا کرده (مشروطه) پایبند باشند. درواقع، قانون اساسی مشروطه، مشروطه را هدیه‌ای از جانب شاه به مردم تلقی کرده است. ملاحظه می‌شود که قانون اساسی مشروطه تا حد زیادی اصالت را به سلطنت داده است. اصلاحات قانون اساسی که در دوران پهلوی انجام گرفت ازجمله اصلاحات سال 1304 نیز وزن سلطنت را در قانون اساسی مشروطه کاهش نداد، بلکه نوعی رسمیت‌بخشی به سلطنت پهلوی و تداوم آن در این خاندان صورت گرفت (3). در دوره پهلوی دوم نیز قانون اساسی مشروطه، طی سال‌های 1328 و 1346 برگزار شد که هر دو در جهت افزایش سهم سلطنت در قدرت و تقویت استبداد بود. به‌عنوان نمونه در اصلاحات سال 1328 که پس از ترور ناموفق شاه، صورت گرفت، پهلوی دوم تقاضای افزایش اختیارات شاه در قانون اساسی را دنبال کرد و طی آن اختیار انحلال مجلسین به وی داده شد(4). در اصلاحات سال 1346 نیز بازنگری اصول ۳۸، ۴۱ و ۴۲ متمم قانون اساسی انجام شد. با اصلاح این اصول، نیابت سلطنت به شهبانو و شورای نیابت‌ سلطنت واگذار شد تا هرگونه وقفه در امر سلطنت در صورت مرگ شاه از بین برود(5). این اقدام نیز در جهت تحکیم قدرت سلطنت انجام گرفت. باوجود قدرت عظیم شاه در اصل قانون اساسی و تمامی اصلاحاتی که در جهت تحکیم قدرت سلطنت انجام گرفت، باید گفت قانون اساسی هرگز مورد احترام سلاطین بعد از انقلاب مشروطه قرار نگرفت. محمدعلی شاه که مجلس را به توپ بست. رضاخان مجلس را آلت دست خویش قرار داد و محمدرضا پهلوی نیز استبداد مطلق خویش را از طریق همین نهادهای قانونی اعمال کرد که در ادامه مورد بحث قرار می‌گیرد.

 

2. وضعیت مشارکت عمومی در دوره مشروطه و پهلوی

نقش مردم در حکومت، مخصوصاً در دوره مدرن به‌طور ویژه‌ای اهمیت یافته است. مشارکت عمومی به‌عنوان یک سنجه مهم برای مردمی‌بودن حکومت، مورد توجه پژوهشگران سیاسی قرار می‌گیرد. انتخابات یکی از مهم‌ترین شاخص‌های مردم‌سالاری و یکی از مهم‌ترین عناصر مشارکت مردم در نظام سیاسی است.

 در ادامه، وضعیت انتخابات در دوره قاجاریه و پهلوی را مورد بحث قرار خواهیم داد:

 الف. وضعیت مشارکت عمومی و انتخابات در دوره قاجاریه؛

 حکومت قاجاریه، مانند حکومت‌‌های پیش از خود، از طریق زور و غلبه حاکم شد. آغامحمدخان قاجار، با کشتار گسترده در مناطق مختلف ایران به قدرت رسید و اسلاف وی نیز با استبداد مطلق، رویه مؤسس قاجاریه را استمرار بخشیدند. طبعاً در نظام یکپارچه استبدادی، امکان مشارکت عمومی وجود ندارد. مطالعه تاریخ قاجاریه نشان می‌دهد که مشارکت مردم در امور سیاسی در این دوره تا قبل از قیام مشروطه، تقریباً محلی از اعراب نداشت. مشارکت مردم در اموری مانند جهاد علیه روس‌ها، اگر بتوان آن را کنش سیاسی خواند، با هدایت علما انجام شد و محصول شرایط بحرانی کشور بود، نه آنکه ساختار سیاسی چنین امکانی فراهم کرده باشد. قیام مردمی تنباکو نیز، اگرچه نوعی مشارکت سیاسی محسوب می‌شود، اما درواقع این کنش سیاسی در برابر نظام سیاسی قرار داشت، نه آنکه در ساختار نظام سیاسی تعریف شود. با انقلاب مشروطه، تحول تازه‌ای در ایران رقم خورد و زمینه مشارکت مردم فراهم گردید. مجالس اول تا سوم مشروطه، با مشارکت مردم تشکیل شد و درنهایت نیز با اقدام محمدعلی شاه، مجلس به توپ بسته شد. مجلس سوم نیز به دلیل جنگ جهانی اول و اشغال ایران، نیمه‌تمام ماند و دوران فترت مجلس آغاز گردید مجلس چهارم و پنجم که در دوران قاجاریه تشکیل شد، زمینه تأسیس حکومت پهلوی را فراهم کرد و درواقع، مسیر انسداد سیاسی را فراهم ساخت و فرصت اندک مشارکت سیاسی مردم از طریق انتخابات نیز به پایان رسید.

 ب. وضعیت مشارکت عمومی و انتخابات در دوره رضاخان؛

 رضاخان اگرچه ابتدا با شعار جمهوری‌خواهی وارد عرصه سیاسی شد، اما بعدها با کسب قدرت سیاسی در قالب سلطنت، فرصت حداقلی مشارکت مردم در انتخابات را نابود ساخت. مجالس ششم تا دوازدهم در دوره رضاشاه تشکیل شد، اما به گفته کاتوزیان، این مجالس کاملاً تشریفاتی بود و در جهت، تحقق اوامر پادشاه قرار داشت (6).

 ج. وضعیت مشارکت عمومی و انتخابات در دوره پهلوی دوم؛

 دوران پهلوی دوم، دارای فراز و نشیب است. پس از اشغال ایران و تبعید رضاخان از کشور، شاهد فضای باز سیاسی هستیم که تا کودتای 1332 ادامه دارد، اما این وضعیت یک وضعیت آگاهانه و باثبات نیست؛ بنابراین هرچند مجلس مشروطه در این دوره، نقش مهمی دارد، اما کنشگری مجلس، ناشی از فضای عمومی کشور و حوادث آن دوره است، نه آنکه ارزش مجلس از سوی نظام سیاسی فهم شده و به رسمیت شناخته شده باشد. از سال 1332، به‌صورت آرام و تدریجی، شاهد آغاز دیکتاتوری پهلوی دوم هستیم. از این تاریخ تا پیروزی انقلاب اسلامی، مشارکت عمومی در خدمت خواسته‌های ملوکانه محمدرضا پهلوی قرار دارد و مجالس نیز بر اساس مصلحت‌سنجی شخص شاه، تشکیل می‌شود. گزارش فردوست درباره شیوه انتخاب نمایندگان مجلس در دوره پهلوی دوم، خواندنی است؛ «در زمان نخست‌وزیری علم، محمدرضا دستور داد با علم و منصور، یک کمیسیون سه نفره برای انتخاب نمایندگان مجلس تشکیل دهم. کمیسیون در منزل علم تشکیل می‌شد. هرروز منصور با یک کیف پر از اسامی به آنجا می‌آمد. علم در رأس میز می‌نشست، من در سمت راست و منصور در سمت چپ او. منصور، اسامی افراد موردنظر را می‌خواند و علم، هر که را می‌خواست، تأیید می‌کرد و هر که را نمی‌خواست، دستور حذف می‌داد. منصور هم با جمله «اطاعت می‌شود» با احترام حذف می‌کرد. سپس علم افراد موردنظر خود را می‌داد و همه بدون استثنا وارد لیست می‌شدند و سپس من درباره صلاحیت سیاسی و امنیتی آنان اظهارنظر می‌کردم و لیست را با خود می‌بردم و برای استخراج سوابق به ساواک می‌دادم. پس از پایان کار و تصویب علم، ترتیب انتخاب این افراد داده شد. فقط افرادی که در این کمیسیون تصویب شده بودند، سر از صندوق آرا درآوردند و لا غیر.»(7).

 

نتیجه

عناصر اجتماعی و سیاسی دوران قاجاریه و پهلوی، شامل قانون اساسی، مشارکت عمومی و انتخابات، مجلس، نهادهای مدنی، مطبوعات و احزاب سیاسی است. در این نوشتار، قانون اساسی و مشارکت عمومی و انتخابات در این دو دوره از تاریخ ایران مورد بررسی قرار گرفت. شواهد تاریخی نشان می‌دهد که اگرچه انقلاب مشروطه باعث تصویب قانون اساسی شد، اما در طول تاریخ مشروطه تا پایان سلطنت پهلوی، قانون اساسی و مجلس مشروطه در خدمت شاه قرار داشت. قانون اساسی چندین بار اصلاح شد و هر بار، نقش شاه افزایش یافت. مجالس نیز در خدمت اراده ملوکانه قرار داشت و ازاین‌رو شاهد شکل‌گیری یک جامعه مدنی قوی در ایران نبودیم.

پی‌نوشت‌ها

1. اصل 11 قانون اساسی مشروطه.

2. اصل 51 قانون اساسی مشروطه.

3. جمعی از نویسندگان، انقلاب ایران و انقلاب‌های جهان، سازمان عقیدتی سیاسی وزارت دفاع، 1367 ش، ص 165.

4. بیات، عزیزالله، کلیات تاریخ تطبیقی ایران، تهران، امیرکبیر، 1377 ش، ص 398.

5. مدنی، جلال‌الدین، تاریخ سیاسی معاصر ایران، قم، انتشارات جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1387 ش، ج 2، ص 164.

6. کاتوزیان، محمدعلی، تضاد دولت و ملت ایران، علیرضا طیب، تهران، نشر نی، 1393 ش، ص 230.

7. فردوست، حسین، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج 1، ص 257.

صفحه‌ها