كلام

فلسفه ماههای حرام چیست؟برخی میگویند فلسفه ماههای حرام در دوران عرب جاهلیت است وبه خاطر جلوگیری از جنگهای عربهای جاهلی بود .بنابر این ایا بخاطر جلوگیری ازجنگهای اعراب جاهلی،برای ما هم باید این 4 ماه ،ماه حرام باشد و به همین علت در برخی جرایم دو برابر دیه باید بدهیم؟برخی میگوینداز زمان حضرت ابراهیم این ماهها حرام بوده ،علت حرام بودن هر کدام از ماههای حرام در ان زمان چیست؟لطفا کامل توضیح دهید؟

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
فلسفه وجودى ماه‏هاى حرام از سوى خدا و به خاطر دست كشيدن از قتل و خون ريزى وجدال است، تا دامنه آرامش و امنيّت فراگير شود و آدميان در اين مدّت با آسايش خاطر بتوانند در سايه عبادت و بندگى خدا سعادت خويش را تأمين نمايند.(1)
انسانى كه مدتى نسبتاً طولانى سختى‏ها و گرفتارى‏هاى جنگ را پشت سر گذاشته، با خاموش شدن صداى چكاچك شمشيرها در ماه‏هاى حرام فرصت پيدا مى‏كند به گذشته خود بينديشد. اى بسا ترك جنگ در اين مدت عاملى براى برقرارى صلح و آرامش باشد؛(2) اسلام طرفدارصلح و آرامش و امنيت است . اگر دشمن بخواهد از اين قانون اسلامى سوء استفاده كند و حريم ماه‏هاى حرام را بشكند، اجازه مقابله به مثل داده شده است.(3)
كلمات برخى از مفسّران حاكى از اين است كه اعراب جاهلى حرمت اين ماه‏ها را رعايت كرده‏اند، به گونه‏اى كه اگر قاتل پدر خود را در اين فاصله زمانى مشاهده مى‏كردند، به او كارى نداشتند.(4)
امّا حرمت اين چهار ماه از چه زمانى آغاز شده است، برخى گفته‏اند:
حرمت اين ماه‏ها از شريعت حضرت ابراهيم(ع) است.(5)
از برخى روايات استفاده مى‏شود سرآغاز حرمت ماه‏هاى حرام، آغاز آفرينش آسمان‏ها و زمين است؛ در روايتى از امام باقر(ع) آمده است:
به احترام كعبه، خدا حرمت ماه‏هاى حرام را در كتاب خود، همان روزى كه آسمان و زمين را آفريد، وضع كرد كه سه ماه آن پشت سر هم و يك ماه آن جداگانه است.(6) دراين باره قرآن مى‏گويد:
تعداد ماه‏ها نزد خداوند در كتاب (آفرينش) الهى از آن روز كه آسمان و زمين را آفريد، دوازده ماه است كه از آن چهار ماه، ماه حرام است.(7)
نتيجه :
دليل حرمت اين ماه ها روايات اهل بيت است . ممکن است ما دليل بسياري از احکامي که از جانب خداوند حکيم صادر شده است ندانيم. به همين علت است که در آموزه هاي اسلامي بر تعبد و اطاعت پذيري تاکيد شده است. در روايات وارد شده است آنچه که پيامبر (صلي الله عليه وآله ) حلال کرده،تا قيامت حلال است. آنچه که پيامبر حرام کرده است، تا قيامت حرام مي باشد.(8)
پى نوشت‏ها:
1. تفسير الميزان، علامه طباطبائى، ج 9، ص 280.
2. تفسير مجمع البيان، طبرسى، مؤسسه اعلمى، بيروت، ج 5، ص 50.
3. تفسير نمونه، ج 7، ص 409 - 408.
4.تفسير مجمع البيان، همان؛ التبيان فى تفسير القرآن، محمد بن الحسن الطوسى، داراحياء التراث العربى، بيروت، ج 5، ص 214.
5. تفسير الميزان، همان، ص 281.
6. كافى، كلينى، دار صعب، بيروت، ج 4، ص 241 - 240.
7. توبه (9) آيه 36.
8. اصول کافي ، ج1 ، ص57 .

یا سلام می خواستم در مورد صحت این خطبه ازتون سوال کنم. در نهج البلاغه خطبه 79 از امام علی (ع) آمده است :((ای مردم، بدانید که زنان را ایمان ناقص است و بهره‌مندیهایشان ناقص است ‏و عقلهایشان ناقص است. اما ناقص بودن ایمانشان از آن روست که در ایام حیض ‏از خواندن نماز و گرفتن روزه معذورند و ناقص بودن عقلهایشان، بدان دلیل‌است که شهادت دو زن برابر شهادت یک مرد است و نقصان بهره‌مندیشان در این ‏است که میراث زنان نصف میراث مردان است. از زنان بد بپرهیزید و از زنان خوب ‏حذر کنید و کار نیک را به خاطر اطاعت از آنان انجام مدهید، تا به کارهای زشت ‏طمع نکنند.)) آیا ئاقعا امام چنین دید گاهی در مورد زنان داشته اند؟قبلا از پاسخ گویی شما تشکر میکنم.

پاسخ:

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
خداوند انسان را آفريد تا خليفه و نمايانگر جمال و جلال او باشد و انسان اعم از زن و مرد است :
اني جاعل في الارض خليفه؛ (1) من مي خواهم در زمين خليفه ام را بيافرينم.
اين خليفه نه فقط مردها بلکه نوع انسان اعم از زن و مرد است . به همين جهت گرچه حضرت آدم عليه السلام به عنوان واسطه و پيامبر، وحي را دريافت مي داشت، ولي مخاطب وحي آدم و حوا و نسل آن دو بودند. هر دوي آنان در بهشت ساکن شدند و از خوردن شجره منع شدند . شيطان دشمن هر دو معرفي شد و شيطان هر دو را گول زد . هر دو مرتکب خوردن از درخت شدند . هر دو از بهشت اخراج گرديدند و به سکونت در دنيا محکوم شدند :
"اسکن انت و زوجک الجنه و کلا منها رغدا حيث شئتما و لا تقربا هذه الشجره فتکونا من الظالمين فازلهما الشيطان عنها فاخرجهما مما کانا فيه "(2)
ان هذا عدو لک و لزوجک فلا يخرجنکما من الجنه(3)
فوسوس لهما الشيطان ...(4)
در ايات بالا مشاهده مي کنيد که سخن از آدم و حوا است ،بدون هيچ تفاوتي؛ بعد هم شيطان دشمن بني آدم ،اعم از زن و مرد معرفي گرديد .حکم اخراج براي همه محسوب شد و اعلام گرديد همه کساني که تابع پيامبران شوند، دوباره به بهشت و لقاي خدا و مقامات بالاي انساني از جمله مقام خلافت نايل مي شوند و هيچ اختصاصي به مردها ندارد :
يا بني آدم لا يفتننکم الشيطان کما اخرج ابويکم من الجنه ...يا بني آدم اما ياتينکم رسل منکم يقصون عليکم آياتي فمن اتقي و اصلح فلا خوف عليهم و لا هم يحزنون(5)
و اگر شيطان مامور به سجده برآدم شد ، او نماد و مظهر انسان بود.
خطاب هاي قرآن هم هيچ اختصاصي به مردان ندارد .همچنين تکاليف همه عمومي است، زيرا خطاب ها و تکاليف عموما (جز در موارد کم اختصاصي)خطاب به انسان و بني آدم و ناس است که شامل مرد و زن مي شود . ملاک کرامت هم تقوا است که مي تواند در مرد باشد يا زن ؛حقوق هر دو هم (جز در موارد محدودي) يکسان است . همان گونه که مرداني را به عنوان الگوي انساني معرفي کرده ، زناني نيز به عنوان الگوي انساني معرفي شده اند:
ضرب الله مثلا للذين آمنوا امرأة فرعون ...و مريم ابنت عمران (6)
بنا بر اين از ديدگاه قرآن که محور و معيار است . روايات ، زن و مرد هر دو در انسانيت و ظرفيت کمال يکسان بوده ، جز تفاوت هاي لازم خلقتي ، تفاوتي ندارند . زن از لحاظ مقام انساني هيچ نقصاني ندارد . هر دو به يکسان مورد خطاب واقع شده و اگر در بعض آيات و روايات بيان نقص در زنان ديده مي شود، با توجه به روحيات و اخلاقيات موجود در جامعه بوده ، ناظر به واقعيت ها است، نه اينکه بخواهد حکم صادر کند و تاييد يا انکار کند . مثلا در سوره زخرف در جواب کافران و مشرکان که ملائکه را دختران خدا مي دانستند و پسر را نه براي خدا که براي خود فرض مي کردند (تقسيم بندي ظالمانه اي که چيز برتر از نظر خودشان را مال خود دانسته و چيز فرودست را براي خدا مي دانستند، در حالي که عدل و ايمان حکم مي کند خوب ها را از آن خدا دانسته و بدها را براي خود فرض کنيم)، مي فرمايد:
"او من ينشؤا في الحلية و هو في الخصام غير مبين" (7)
آيا کسي را که در زيور آلات رشد مي کند و در خصومت نمي تواند حجت بياورد،براي خدا قرار مي دهيد؟!
اين آيه ، بيان يک حقيقت و وضعيت عام و فراگير است نه اينکه در مقام تاييد باشد . معمولا غالب زن ها همت شان زيور آلات است و روايتي هم به اين بيان وارد شده است:
ان النساء همهن زينة الحياةالدنيا و الفساد فيها؛(8)
همت زنان زينت زندگي دنيا و فساد در آن است.
همچنان که در غالب جامعه ها، زنان امکان رشد عقلي و اجتماعي نمي يابند .در حال و هواي کودکانه و بازي و تجمل مانده و زبان دفاع از خود پيدا نمي کنند.اين وضعيت غالب زنان در غالب زمان هاست ،نه اينکه اراده خدا اين گونه باشد.
بيان امام علي هم ناظر به وضعيت زنان در غالب اجتماعات و واقعيت خارجي است . ايشان مي فرمايد: ايمان زنان ناقص است زيرا در ماه چند روز از نماز و...باز مي مانند و عقل آنان نقصان دارد زيرا شهادت دو زن برابر يک مرد است . حظ و بهره آنان ناقص است زيرا سهم آنان از ارث نصف سهم مردان است .(9)
اگر در روايت بالا هم دقت کنيد، بيان واقعيت است، نه اين که تحقير آميز باشد .ايمان زنان ناقص است ،ولي توجيه نشان مي دهد اين نقصان، خلقتي است . نقصان اکتسابي نيست .منظور ايمان اکتسابي نيست . دليل بر پايين بودن نمي باشد.اين خلقت است که او را اين گونه آفريده ،حظ و بهره او را از نماز کم کرده ، او تقصيري در اين مورد ندارد . با نماز نخواندن در ايام عادت، نه تنها گناه نمي کند بلکه مطيع است . راه جبران هم دارد .هم چنين است نقصان عقل تجربي آنان ، زيرا آنان بيش تر به امور منزل و فرزندان و خانواده توجه دارند . قوه حافظه آنان در مسائل اجتماعي ضعيف مي شود . در نظام اقتصادي اسلام نيز بهره مستقيم آنان از ارث در غالب موارد نصف مرد است .اين هم به عمل آنان ارتباط ندارد و حکم خداست . پس اين روايت بيان واقعيات است، نه تحقير و توهين و...
اميد است خدا معرفت ما را به دين هر چه بيش تر گرداند.
جهت اطلاع بيش تر مي توانيد به شرح هايي که بر خطبه مزبور نوشته شده، از جمله پيام امام امير المومنين ، نوشته آيه الله مکارم شيرازي مراجعه نماييد .
پي نوشت ها:
1- بقره(2)،ايه 30.
2- همان ،آيه 35-36.
3-طه(20)،آيه 117.
4- اعراف(7)،آيه 19-25.
5- همان ،آيه 27-35.
6-تحريم(66)،آيه 11-112.
7-زخرف(43)،آيه18.
8-بحارالانوار،ج2،ص495.
9- همان،ج32،ص247.

از حضرت زهرا(س) آمده است:"نزدیکترین حالات زن به خدا آنست که ملازم خانه خود باشد وبیرون از خانه نشود." و یا:"بهترین چیز برای زن آنست که مردی او را نبیند واو هم مردی را نبیند." باتوجه به اینکه امروزه زنان زیادی از کشور خودمان در بیرون از منزل فعالیت دارند این سخنان را لطفا برایم تشریح کنید.با تشکر

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
خاتم پيامبران(ص)، روزى در جمع مسلمانان سؤال كرد: مرا خبر دهيد كه بهترين چيز براى زنان كدام است؟ [بسيارى از حاضران جواب‏هايى دادند كه مورد تأييد قرار نگرفت تا اينكه‏] حضرت زهرا(س) فرمودند: بهترين چيز براى زنان آن است كه مردى را نبينند و مردى هم آنان را نبيند.
جواب صحيح فاطمه زهرا(س) پس از ناتوانى حاضران، چنان پيامبر را به وجد آورد كه فرمود: فاطمه پاره تن من است.(1)
در مورد اين روايت توضيحاتي لازم است:
اول: اين روايت از لحاظ سندى به طور مرسل نقل گرديده و سلسله راويان آن معلوم نيست. در ضمن در كتب اربعه حديثى نيز ثبت نشده است.
علامه مجلسى علاوه بر نقل فوق از مصباح‏الانوار، اين حديث را به شرح زير از كشف‏الغمه اربلى به نقل از اخبار فاطمه(س) از ابن‏بابويه به طور مرسل نقل كرده است: امام على(ع) فرمود: روزى در محضر رسول خدا بوديم و حضرت از ما سؤال كرد: مرا خبر دهيد كه بهترين چيز براى زنان كدام است؟ [جواب‏هاى ما مورد قبول واقع نشد ]و از دادن جواب [صحيح ]عاجز شديم. جمع متفرق شد [بدون اينكه جواب روشن گردد ]و من به خانه آمدم و جريان را به فاطمه(س) خبر دادم. ايشان فرمود: «خير للنساء ان لا يَرين الرجالَ و لا يراهنّ الرجالُ»؛ با شنيدن اين جواب به محضر رسول خدا بازگشتم و جواب را به سمع حضرتش رساندم.
حضرت فرمود: تو در جمع و نزد من كه بودى ،جواب را نمى‏دانستى، چه كسى تو را از جواب آگاه كرد؟ گفتم: فاطمه. حضرت متعجب و شادمان فرمود: فاطمه پاره تن من است.(2)
دوم: اين روايت از هيچ حكم الزامى بر فعل يا ترك خبر نمى‏دهد، بلكه ناظر به فضيلتى استحبابى است . فقيهان شيعه چون معتقد به آسان‏گيرى در دلايل مستحبات هستند، از نقّادى آن چشم پوشيده‏اند.
سوم: به نظر مى‏رسد اين حديث پيام متعالى، صحيح و بلندى دارد كه حفظ حريم و دورى از اختلاط و روابط فساد زاست . اين پيام در احاديث فراوان ديگرى تكرار شده است. خلاصه اينكه، سخن مذكور از چنان جلا و درخششى برخوردار است كه به صادر شدن آن از زهراى مرضيه(س) اطمينان مى‏بخشد.
چهارم: خيريت و افضليت مطرح شده در اين حديث، نسبى و غالبى است ،يعنى در غالب اوقات و در بيش تر برخوردها و فعاليت‏ها بهتر است زن طورى رفتار و عمل كند كه با مردى مواجه نشود . مردى هم با او مواجه نگردد. در بسيارى از حيطه‏هاى اجتماعى، آموزشى، خدماتى، سياسى و ادارى، زن مى‏تواند و شايسته است از اختلاط، هم‏نشينى و گفتگوهاى صميمى با مردان خوددارى ورزد . از اين موارد غير ضرورى، فسادخيز و فتنه‏ انگيز اجتناب ورزد. اما مواردى هست كه مواجه شدن زن با مرد و سخن گفتن و ... لازم و ضرورى است مانند ميدان كسب علم زنان از مردانى كه هم‏رتبه علمى آنان در بين زنان يافت نمى‏شود و برعكس، يا مواجه شدن براى امر به معروف، نهى از منكر، سفارش به حق و صبر و ... ترك چنين مواردى نه تنها خيريت و افضليت ندارد، بلكه مذموم است و از شمول حديث خارج مى‏باشد.
كسب علم در اين سطح و يا امر به معروف و نهى از منكر در آن مرتبه، از قدرت و توان همه زنان بلكه مردان خارج است [و قدرت هم شرط وجوب مى‏باشد] .فقط بعضى زنان هستند كه به اين درجه از شاگردى يا استادى مى‏رسند و يا داراى قدرت امر به معروف و نهى از منكر هستند .براى اين تعداد كم، چون انجام وظيفه ملازم با مواجه شدن با مردان بيگانه و در منظر آنان واقع شدن است. ديدن و ديده شدن عيب نيست و ترك آن فضيلت نمى‏باشد. فضيلت براى اين عده حضور در اجتماع و مواجه با آن مردان براى افاده و استفاده يا امر به معروف و نهى از منكر است.
سخن حضرت زهرا(س) در مورد فضيلت خوددارى زن از ديدن مردان و ديده شدن توسط آنان ناظر به ديدن و ديده شدن غالب افراد است كه ديدارها و ملاقات‏هاي شان با شائبه‏هاى گناه و فساد همراه است . بهتر آن است كه حتى‏الامكان از اين ملاقات‏ها و نشست و برخاست‏ها و گفتگوها احتراز شود؛ اما اگر زنانى محترمانه و با حرمت و كرامت در اجتماعى ظاهر شوند و به انجام اعمال صالح و مفيد اجتماعى بپردازند، گرچه لازمه چنين حضورى ديدن و ديده شدن توسط مردان بيگانه است، اما حضور بهتر از خوددارى از آن است.
زنان پيامبر(ص) با مردان ديگر مواجه مى‏شدند . قرآن آنان را نهى نكرد بلكه آداب و رفتار محترمانه را به آنان آموخت .آنان را از برج‏گونه ظاهر شدن و به ناز و كرشمه سخن گفتن نهى كرد . نه از مطلق خارج شدن از خانه و سخن گفتن با مرد نامحرم.
صحابه بزرگوارى همچون سلمان فارسى، ابوذر غفارى و جابر بن‏عبداللَّه انصارى خدمت حضرت زهرا(س) مى‏رسيدند . از ايشان علم مى‏آموختند حتى سلمان در كارهاى منزل به حضرت يارى مى‏رساند.
با توجه به مجموع ادله و روايات و سنت و سيره معصومان به خصوص سيره خود حضرت زهرا(س)، اسلام دعوت‏كننده به رعايت حريم و عفت و حيا در اجتماع توسط عموم و به خصوص زنان است . حضور عفيفانه و محترمانه زن را بر پرده‏نشينى و عزلت‏گزينى زن ترجيح مى‏دهد . زن و مرد را در برابر خدا، خود و اجتماع مسئول دانسته ، به كسب علم و كمال و تعالى اجتماعى فرا خوانده است .اين هدف و غايت جز با حضور صحيح، محترمانه، عفيفانه و حريم‏دار زنان محقق نمى‏شود.
پنجم:نكته تربيتى اين حديث از اهميت بسزايى به خصوص براى امروز جامعه اسلامى برخوردار است. حضرت مى‏خواهد به اين نكته توجه دهد كه نشست و برخاست‏هاى غير ضرورى و هوس‏آميز، سخن گفتن و خوش و بش‏هاى بى‏حساب و غلط در بين زنان و مردان، اجتماع را فاسد مى‏كند . پرهيز از آن لازم و ضرورى است . چون در غالب اين نشست و برخاست‏ها و خوش و بش‏ها زمام امر به دست زن است و مرد طالب و خواستار است كه از ايجاد آن ابتدائاً ناتوان مى‏باشد، پس بايد زنان را نسبت به آن هشدار داد .آنان را آگاه ساخت كه بهترين چيز براى آنان احتراز از اين گونه امور مى‏باشد.
كلام زهراى اطهر(س) رهنمون به سوى عفت و حيا و پوشش است. اگر زنان از اختلاط هاى بيجا و غير ضرورى و فسادانگيز با مردان بپرهيزند و به آنان هم اجازه چنين اختلاط هايى را ندهند، اگر در محيط كار بنا را بر رعايت حريم عفت، پوشيدگى، حيا و پاك دامنى بگذارند و روابط را بر مبناى انجام وظيفه دينى و انسانى و اجتماعى قرار دهند و جز در حد لازم و مفيد و صحيح با هم برخورد و ارتباط نداشته باشند، اگر امر به معروف و نهى از منكر، سفارش به حق و صبر، هميارى و همكارى در انجام عمل صالح و سبقت‏جويى به سوى رضاى خدا چارچوب ارتباط هاى اجتماعى مردان و زنان باشد، حضور اجتماعى زن، عمل صالح و انسان‏ساز خواهد بود. در غير اين صورت، حضورش جز وزر و وبال خود و اجتماع نيست و عواقب ناگوارى به دنبال خواهد داشت.
پى‏نوشت ها:
1. بحارالانوار ج‏100، ص‏238 به نقل از مصباح‏الانوار.
2. همان، ج‏43، ص‏54 به نقل از كشف‏الغمه.

حضرت خضر بچه ای را می کشد چون در بزرگسالی باعث کافر شدن پدر و مادرش نشود چگونه اینجا بدا( بدا در امور تکوینی است) نیست ولی در کارهای انسانهای دیگر است؟

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
حضرت خضر مأمور الهي بود .كار او به عنوان يك انسان، يا قاضي و... تلقي نمي شود. بنابراين جريان قتل بچه اي توسط جناب خضر ربطي به مسئله بداء ندارد . خضر همانند حضرت عزرائيل يک مامور الهي بود که آن بچه را به قتل برساند . کار او از روي خواست خود او نبود، بلکه ماموريت داشت جان فرزند را بگيرد. از اين رو در تبيين علت کارش گفت:
«و ما فعلته عن امري ذلک تاويل مالم تسطع عليه صبرا؛ (1)
به دستور خود اين کار را نکردم، و اين بود سر کارهايي که توانايي شکيبايي در برابر آن ها نداشتي».
بنابراين خداوندي که مسئله بداء را مي داند و علم او به آينده و سرنوشت آن نوجوان قطعي است، خضر را مامور کرد تا او را به قتل برساند. پس اين کار خضر با مسئله بداء تعارض ندارد ،چون خدا مي‌دانست که بر اثر بداء تغييري در آن نوجوان به وجود نمي آيد ، دستور قتل او را به خضر داد. از اين جاست که جريان کار خضر با کارهاي ساير مردم غير قابل قياس است، چون ديگران چنين ماموريتي ندارند ، مگر در صحنه جهاد با کفار معاند که اين حکم خاص خود را دارد و ربطي به كار حضرت خضر ندارد.
پي‌نوشت‌ها:
1. کهف (18) آيه 82.
تفسيرنمونه، ج 12، ص 506.

1-نحوه ی ادا کردن تکبیره الاحرام و حرکت دست ها در حین آن چگونه است ؟ 2-آیا همه ی اجنه توانایی شیطان را در وسوسه ها و غیره دارند ؟ همچنین با توجه به اینکه اجنه می توانند تحت فرمان افراد قرار گیرند آیا این امکان وجود دارد که فردی به وسیله ی جن تحت اختیارش به فرد دیگری آسیب برساند ؟ 3-در سلام آخر نماز منظور از "کم" چه کسانی هستند ؟

پرسش 1:
متفرقه شرح : 1-نحوه ادا کردن تکبيره الاحرام و حرکت دست ها در حين آن چگونه است ؟
پاسخ:
با سلام و تشکر به خاطر ارتباط تان با اين مرکز
مستحب است نماز گزار در موقع گفتن تکبيره الاحرام و هم چنين در هنگام گفتن تکبيرهاي بين نماز، دست ها را تا مقابل گوش ها بالا ببرد و تکبير بگويد و از مقابل گوش ها دست بالاتر نرود.(1)
لطفا هرگاه سوال شرعي مي پرسيد ،نام مرجع تقليد خود را ذکر کنيد تا بر اساس نظر مرجع شما پاسخ بدهيم .
پي نوشت:
1. توضيح المسائل مراجع، ج1، مسأله 955.
پرسش 2:
2-آيا همه اجنه توانايي شيطان را در وسوسه ها و غيره دارند ؟ همچنين با توجه به اينکه اجنه مي توانند تحت فرمان افراد قرار گيرند، آيا اين امکان وجود دارد که فردي به وسيله جن تحت اختيارش به فرد ديگري آسيب برساند ؟

پاسخ:
يقينا ابليس از طايفه جن است . وسوسه كردن هم به شكل هاي گوناگون ممكن است .از طرف هر موجود مختاري بر ديگري صورت بگيرد ، چنان كه ممكن است يك انسان ديگري را بر انجام كاري خاص وسوسه كند ؛ اما معلوم نيست كه نوع توانايي خاص شيطان در وسوسه همه انسان ها و قدرت زياد او در اختيار ديگر جنيان هم باشد .
در خصوص آسيب زدن جن به انسان بايد گفت: از نظر عقلي اين امر ممكن است ، همان گونه كه ممكن است، انساني يك فرد شرور و جاني را اجير كند تا به فرد ديگري آسيب بزند ؛ اما درعين حال تحقق اين امر بسيار بعيد و دور از ذهن است .به علاوه بر فرض اينكه چنين تلاشي صورت بگيرد ، معلوم نيست كه به نتيجه برسد زيرا اصولا جنيان تمايلي به ارتباط با انسان ها و برخورد با آنان را ندارند . امكان تسخير و به كار گرفتن جن بسيار بعيد است .
جنيان داراي توانايي محدودي هستند . اين گونه نيست كه هر كاري ازآن ها بر آيد ،آن هم در خصوص هر فردي ؛ چون موانع و امور بازدارنده زيادي هم وجود دارد كه مانع تعرض و آسيب زدن آنان به انسان هاي مومن و خداجو مي شود و زمينه اين امر را منتفي مي گرداند .
پرسش 3:
در سلام آخر نماز منظور از "کم" چه کساني هستند ؟
پاسخ:
تك تك افعال و اجزاي نماز نيز مثل اركان و اذكار آن همگي داراي اسرار و حكمت هايي است .مقصود از خطاب در سلام سوم نماز در نماز جماعت ، پيامبر اكرم‌ (ص) و امام و مأموم‌ها، بندگان نيكوكار، مسلمانان و... مي‌باشد . در صورتي كه نمازگزار تنها باشد، بايد در سلام سوم پيامبران‌، فرشتگان و... را در نظر داشته باشد و به آنان سلام کند . به همين خاطر سلام دوم و سوم نماز به صورت جمع آمده‌، شايد حكايت از اين واقعيت دارد كه اصل در نماز بر جماعت است و داراي اهميت زيادي مي‌باشد.
بنابراين مقصود از ضمير (کم) در السلام عليکم اگر در نماز جماعت باشد ، نمازگزاران و يا ملائکه و يا بندگان صالح خداست . اگر در نماز فرادا باشد ،باز خطاب به ملائکه و بندگان صالح خداست .
‏ مرحوم علامه در كتاب منتهى مي گويد: منفرد (کسي که نماز فرادا مي خواند ) دو ملك را قصد مى‏نمايد، و در نماز جماعت ، امام به علاوه ملكين ، مأمومين را قصد مى‏نمايد، و مأموم به علاوه ملكين هر كس را كه با او هست قصد مى‏نمايد،
قول ديگر قولى است كه ظاهرا از مرحوم علامه در قواعد است و حاصل‏ آن اين است كه امام جماعت در نماز جماعت و منفرد در نماز فرادا ، با گفتن السلام عليکم حاضرين از ملائكه و مسلمين از انس و جن را قصد مى‏كنند، همچنين است مأموم، ماموم با گفتن السلام عليکم به نمازگزارهاي حاضر و به ملائکه و به مسلمانان از جني ها خطاب مي کند .(1)
پي نوشت:
1 . شرح لمعه‌، شهيد ثاني‌، ج 1، ص 82، دفتر نشر فرهنگ اسلامي‌، تهران ؛
سرود يكتاپرستي‌، شهيد بهشتي‌;، ص 29، بنياد نشر آثار شهيد بهشتي؛
مرحوم سيد شفتي (ره )درکتاب تحفة الأبرار

در قرآن مجيد بيان شده اگر تمام انسان ها جمع شوند نمي توانند سوره اي بياورند ، پاسخ نقض اين مطلب در خود قرآن وجود دارد. سخنان لقمان که ذکر شده است. اگر جملات لقمان را که در قرآن ذکر شده است ،در کنار هم قرار دهيم و عنوان يک سوره به آن بدهيم، سوره اي ساخته ايم که اولا کاملا سخنان بشر است ؛ثانيا به هيچ عنوان از قرآن الگو برداري نکرده ايم چون اين سخنان را لقمان سال ها قبل از نزول بيان کرده است؛ ثالثا اينکه نمي توانيم بگويم اين جملات در حد و اندازه آيات قران نيست چون در حال حاضر مي بينيم اين جملات جزء آيات قران هستند ، از نظر حجم جملات و آيات هم ايرادي وارد نيست چون جمع جملات لقمان در قرآن از سوره کوثر طولاني تر مي شود...

با سلام و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز
1. آنچه قرآن به آن تحدي کرده ، سوره است . سوره مجموعه اي از آيات است که نظم و ترتيب و به هم پيوستگي خاص داشته و در صدد رساندن يک پيام حق به بهترين و رساترين و جذاب ترين بيان است. سوره هم حداقل سه آيه و يک سطر است مثل کوثر تا 286 آيه و حجمي در حدود يک دوازدهم قرآن و دو جزء و نيم.(قرآن به سي جزء تقسيم شده است). در قرآن سوره اي نداريم که به طور کامل نقل سخن يک فرد باشد بلکه سخن افراد در ضمن سوره ها نقل شده و جزئي از سوره ها است. بله اگر همه سخنان بعض افراد مثل لقمان را جمع آوري کنيم، از لحاظ حجم در حد يک بلکه چند سوره عصر است ، ولي سوره نيست ، زيرا استحکام و نظم و غايت و هدف و... ، که در سوره ها هست، در آن مجموعه نيست. سوره درست کردن به جمع آوري چند عبارت و نام گزاري نيست. سوره درست کردن فقط کار خدايي است و رسول هم در آن دخيل نبوده است.
2. گويندگان سخناني که در قرآن حکايت شده اند، غالبا پيامبر يا افراد مورد الهام بوده اند . سخن آن ها وحي يا الهام خدايي بوده ، با سخن خدا که نمي توان به جنگ سخن خدا رفت.
3. گويندگان اين سخنان اين معنا و مفهوم را در زبان ديگر گفته اند . عربيت و لفظ و زيبايي عربيت، از خداست.
4. خدا تحدي را خطاب به مردم زمان نزول و بعد از آن اعلام کرده، آن هم به آوردن آنچه غير از قرآن باشد. اين سخنان کم يا زياد، الان جزو قرآن هستند و سخن خدا حساب مي شوند، گر چه بعضي نقل قول ديگران هستند ،ولي اگر كسي مي تواند سخناني منظم و محکم و پيوسته و هدفمند و حق از افرادي که قبل از اسلام بوده و سخن گفته اند، ارائه دهد که با قرآن همساني کند، اين گوي و اين ميدان.

علت اصلی سکوت امام علی در برابر مدعیان خلافت چه بود

پرسشگر محترم با سلام و تشکر از ارتباط تان با اين مرکز؛
بعد از رحلت نبي گرامي اسلام (ص) و غصب خلافت و کنار گذاشتن حضرت علي (ع) از صحنه سياسي و تصميم گيري در امور جامعه اسلامي، آن بزرگوار لحظه­اي درنگ نکرد و براي باز پس گيري حق مسلّم خويش تلاش بسيار نمود.
امام علي- طبق گفته «ابن قتيبه دينوري» - شب‌ها حضرت فاطمه را سوار بر چار پاياني مي­کرد و در مجالس انصار مي­گردانيد. فاطمه(س) از آن‌ها مي­خواست از امام علي پشتيباني کنند. آنان در پاسخ مي‌گفتند:
اي دختر رسول خدا !بيعت ما با ابوبکر انجام شده و کار از کار گذشته است. نمي‌توانيم نقض بيعت کنيم. اگر شوهر تو قبل از ابوبکر به سوي ما مي­آمد، به او مراجعه کرده و رهبري او رامي پذيرفتيم. (1)
حضرت براي اثبات حقانيت خود بارها با استدلال‌ها و احتجاج‌هاي متين خود، از خليفه و هواداران او انتقاد و به آن‌ها اعتراض مي‌کرد، ولي مرور ايام و سير حوادث نشان داد اعتراض‌ها سودي ندارد و خليفه وهوادارانش براي حفظ قدرت پافشاري زيادي دارند.
در اين هنگام امام بر سر دو راهي سرنوشت سازي قرار گرفت:
يا مي‌بايست به کمک خاندان رسالت و علاقه مندان خود قيام و با توسل به زور و قهر و غلبه، حکومت را قبضه کند،
يا وضع موجود را تحمل کرده و در حد امکان به حل مشکلات مسلمانان و انجام وظايف خويش بپردازد؛
از آن جا که هدف در رهبري الهي، مقام و قدرت و موقعيت نيست، اگر رهبري اسلامي بر سر دو راهي قرار گيرد و ناگزير باشد از ميان مقام و هدف يکي را برگزيند، بايد از مقام دست کشيد و هدف را مقدم داشت. امام علي در چنين وضعيتي، راه دوم را انتخاب کرد.
حضرت در ارزيابي اوضاع و احوال جامعه اسلامي و خطراتي که آن را تهديد مي‌کرد، به اين نتيجه رسيد که اگر در گرفتن حکومت اصرار بورزد و به زور و قدرت متوسل شود، وضعي پيش خواهد آمد که تمام زحمات رسول خدا و خون‌هاي پاکي که در راه بارور­کردن نهال اسلام ريخته شده، هدر برود.
حضرت مي‌فرمايد: « رداي خلافت را از تن بيرون کردم و از آن کناره گيري نمودم، در حالي که در اين فکر فرو رفته بودم که آيا با دست تنها و نداشتن نيرو، به پاخيزم و يا در اين محيط پر خفقاني که به وجود آورده­اند، صبر کنم ؟ عاقبت ديدم صبر به عقل و خِرَد نزديک تر است. صبر کردم، ولي حالم شبيه کسي بود که خار در چشم و استخوان در گلو دارد. » (2)
خطرهايي که در صورت قيام حضرت جامعه اسلامي را تهديد مي‌کرد، زياد بود که اشاره مي‌کنيم :
1. امام اکثر دوستان فدايي و صميمي خود را از دست مي‌داد. از طرفي بسياري از صحابه که به حکومت امام راضي نبودند، کشته مي­شدند. بديهي است با پيش آمدن چنين وضعي، قدرت مسلمانان به ضعف مي­گراييد و با يک حمله دشمنان، سقوط مي‌کرد.
2. بسياري از قبايل و گروه‌ها در سال‌هاي آخر عمر پيامبر مسلمان شده و هنوز نور ايمان در دل آنان نفوذ نکرده بود؛ وقتي با خبر شدند پيامبر رحلت کرد، گروهي پرچم ارتداد را بلند کرده و عملاً با حکومت اسلامي در مدينه به مخالفت برخاستند.
قيام امام براي خلافت در چنين وضعي به صلاح اسلام و مسلمانان نبود.
3. علاوه بر خطر مرتدان، خطر بزرگ عده اي بود که ادعاي نبوت کردند، مانند مسيلمه کذّاب و سجاح، که هر کدام با جمع نيروهاي زياد قصد حمله به مدينه، مرکز حکومت اسلامي را داشتند.
4. خطر احتمالي حمله روميان مسيحي به سرزمين‌هاي اسلامي، در صورت دو دستگي مسلمانان.
در عين حال امام در اين دوران 25 ساله بيکار نبوده و خانه نشين و عزلت گزيني نفرمود.
فعاليت امام در طول اين مدت:
1. تفسير قرآن و حل مشکلات بسياري از آيات و تربيت شاگرداني مثل ابن عباس ؛
2. پاسخ به پرسش‌هاي دانشمندان ملل جهان، به خصوص دانشمندان يهودي و نصاري ؛
3. تبيين حکم شرعي مسائل جديدي که سابقه نداشت ؛
4. تربيت و پرورش گروهي که ضميري پاک و روحي آماده براي سير و سلوک و حفظ تشيع علوي داشتند؛
5. تلاش و کوشش براي تأمين زندگي بسياري از مستمندان، تا آن جا که با دست خود باغ احداث مي‌کرد و قنات حفر مي‌نمود و آن را در راه خدا انفاق مي‌کرد؛
6. مشاور خوب و مورد اعتماد دستگاه خلافت در مسائل سياسي و حل مشکلاتي مهمي که بر سر راه حکومت به وجود مي‌آمد. (3)
پي‌نوشت‌ها:
1. ابومحمد عبداللّه بن مسلم قتيبة دينوري، الامامة و السياسة، ص16.
2. نهج البلاغه صبحي صالح، خطبه3.
3. سيره پيشوايان، مهدي پيشوايي، ص 64ـ 72.

آیا در آخرت جنسیت مطرح است؟نعمتهای بهشت برای زنان چیست؟آیا زنان همچنان باید حجاب داشته باشند؟آیا چند همسری در آن دنیا نیز مختص مردان است؟حوری فقط به معنی زن است ؟چرا در قرآن فقط به مردان وعده ی بهشت داده شده؟

پرسش 1:
آخرت شرح : آيا در آخرت جنسيت مطرح است؟

پاسخ:
پرسشگر محترم با سلام و تشکر از ارتباط تان با اين مرکز؛
بله يقينا در آخرت جنسيت مطرح است. روايات زيادي در خصوص وضعيت زنان و مردان در بهشت و جهنم وارد شده ، همچنين از ازدواج مردان و زنان بهشتي با يكديگر يا با حوريان بهشتي وارد شده كه بيانگر وجود جنسيت در آخرت است .
پرسش 2:
نعمت هاي بهشت براي زنان چيست؟
پاسخ:
نعمت هاي بهشتي زنان همانند مردان است كه هرچند توصيف آن چندان آسان نيست اما هرآنچه كه ممكن و متصور و مورد ميل فرد باشد، در بهشت براي او فراهم مي گردد . در اين زمينه محدوديت و كمبودي وجود ندارد .آنچه در قرآن بيان شده، از لذت هاي جسمي و روحي متنوعي مانند لذت هاي حسي و سمعي و بصري و جنسي و طعام هاي بي نظير و ... همه براي بهشتيان اعم از زن و مرد فراهم است .در اين مورد كمبود و محدوديتي متصور نيست .

پرسش 3:
آيا زنان همچنان بايد(در آخرت) حجاب داشته باشند؟
پاسخ:
در مورد پوشش زنان بهشتي ، در قرآن به اصل پوشش بهشتيان و لباس هاي زيبا و با شكوه آن ها اشاره شده ، اما اينکه کيفيت چگونه است و روابط مردان و زنان چگونه است، دقيقا براي ما مشخص نيست؛ آنچه مسلم است در بهشت تكليفي وجود ندارد . افراد مكلف به انجام دستورات ديني نيستند . از طرف ديگر زمينه و بستر و ميل به انجام گناه و كاري كه برخلاف عقل و فطرت است ،هم وجود ندارد .
به علاوه زمينه ارتباط با ديگران بدون ميل خود فرد وجود ندارد . طبق ديدگاه بزرگان هركس در بهشت در بهشت خاص خود كه عرض آن از آسمان و زمين بيش تر است، ساكن است . در مملكت با شكوه و بي نظير خود به سر مي برد؛ بنا بر اين در حالت عادي و در برابر خدمتگزاران و همسران و فرزندان خود نيازي به پوشش و حجاب براي زنان بهشتي وجود ندارد .
البته زمينه ارتباط و مراوده با ديگر بهشتيان وجود دارد ، اما چنان كه گفته شد توضيح دقيقي در خصوص كيفيت پوشش بهشتيان وجود ندارد ؛ اما به طور كلي مي توان گفت :
احكام اسلام، اعم از حرمت و وجوب بر اساس مصالح و مفاسد واقعي بنا نهاده شده است . قرآن در مورد حرام و حلال ها به طور کلي مي فرمايد:
« يُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّباتِ وَ يُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبائِث‏؛(1) خدا طيبات و پاکيزه ها را براي آنان حلال و خبائث و ناپاکي ها را براي آنان حرام مي کند. »
اگر چيزي در دنيا حرام شمرده شده، چون خبث و پليدي و ناپاکي دارد .اگر چيزي پاک و طيب و گوارا و مفيد بوده و پاکي آور باشد، حرام نمي گردد.هرچند ممكن است كه برخي امور در دنيا به دليل محدوديت هاي اين عالم حرام شده باشند اما ماهيت كلي اموري كه حرام شده، آن است كه اساسا با فطرت و حقيقت وجودي انسان همخواني ندارد .
دليل اين امر هم آن است كه صاحبان فطرت هاي پاک، اين خبيث ها و طيبات را مي شناسند و درک مي کنند . به فطرت خود به طيبات ميل دارند و از خبائث بيزارند، گرچه احکام شرع هم به آنان نرسيده باشد. در جامعه هاي فاسد و جاهل و دور از تربيت و دين و معنويت، گوهر هاي تک و کميابي هستند که بر پاکي فطري اصرار دارند . خود را از آلوده شدن به ناپاکي ها دور مي دارند . شان انساني خود را والاتر و بالاتر از ناپاکي و زشتي و خباثت مي دانند.
امام باقر(ع) مي فرمايد:خداوند به رسولش ماموريت داد به خاطر چهار خصلت از جعفر بن ابي طالب قدرداني کند . وقتي رسول خدا در مورد اين چهار خصلت از جعفر پرسيد، در شرح آن چهار خصلت عرض کرد:
هرگز شراب ننوشيدم چون مي دانستم اگر بنوشم ، عقلم را از بين مي برد .
هرگز دروغ نگفتم، چون مي دانستم مروت و جوانمردي را ناقص مي گرداند .
هرگز زنا نکردم چون نمي پسنديدم کسي به ناموسم تجاوز کند .
هرگز بتي نپرستيدم چون مي دانستم نه سود مي رساند و نه ضرر.(2)
متاسفانه در اين زمان غالب انسان ها فطرت خود را مدفون کرده اند و دين براي شکوفا کردن فطرت ها نازل مي شود.
انسان هاي مؤمن بر فطرت الهي و انساني هستند . از خبيث ها تنفر دارند و طيب و طاهرند . بهشت جايگاه پاکان و پاکي طلبان است . زنان بهشتي با لباس هاي زيبا و نوراني بهشت، خود را مي پوشانند . همچنان که قبل از شوهران بهشتي، پاک بوده و دست هيچ مردي بدانان نرسيده، در بهشت نيز جز مرد خود را نمي خواهند و نمي جويند.
آنان مکلف نيستند که خبائث را نخواهند، ولي طهارت و پاکي جويي و قداست طلبي، خواست خودشان است، همچنان که ملائک با اين که مکلف نيستند، جز پاکي را نمي خواهند و نمي جويند.
انسان پاک که فطرتش سالم مانده و شکوفا باشد، از برهنگي و فساد بيزار است . ابتلا به اين ها برايش زجر آور است . به همين دليل در قيامت که به اراده خدا چشم هاي حقيقت بين بيدار مي گردد،گناهکاران از اين که عريان در قيامت محشور شده اند، در عذابند و اين از شکنجه هاي آن ها است.
پي نوشت ها:
1. اعراف(7)آيه157.
2. الدرجات الرفيعة في طبقات الشيعه ، سيد على خان مدنى ، ص 70.
پرسش 4:
آيا چند همسري در آن دنيا نيز مختص مردان است؟

پاسخ:
تصريح دقيقي در اين خصوص هم در منابع نقلي ديده نشده و نمي توان به طور قطع اين امر را رد يا قبول كرد ؛ آياتي در قرآن وجود دارد که هر گونه شبهه اي را در مورد محدوديت در نعمت هاي بهشتي رفع مي کند ، مانند آيه مبارکه :
"فيها ما تشتهيه الانفس و تلذالاعين؛(1) در بهشت آن چه دل مى‏خواهد و چشم از آن لذت مى‏برد، موجود است."
اين آيه بيان مي کند هر آنچه بهشتيان اشتها و ميل داشته باشند ، براي آن ها فراهم است .
بنابراين چه بسا اگر زنان بهشتي خواهان همسران متعدد بهشتي باشند ، اين نعمت براي آنان فراهم و ممكن باشد، اما از طرف ديگر از آن جا كه اين امر در دنيا غير ممكن و نادرست بود ، احتمال مي رود كه از اساس اين امر ناشي از منافات اين امر با فطرت و هويت انساني باشد و امري ناپسند به حساب آيد ، در نتيجه در بهشت هم كه محل تجلي حقايق امور است ، اين امر نامعقول و به دور از درخواست و مطالبه زنان بهشتي باشد و محقق نگردد .
هرچند در بهشت هر آنچه دل بطلبد فراهم است ، اما چه بسا ميل و رغبت زنان بهشتي بر خلاف مردان بهشتي باشد ؛ بنابراين ضرورتي ندارد که تصور کنيم هر چه مردان مي خواهند ، زنان هم بخواهند ، همان گونه که خواسته مردان و زنان در دنيا چنين است.
طبع مردان ارتباط و همنشيني و موانست با زنان متعدد را مي پذيرد ، اما در مورد زنان چنين نيست؛ زنان بيش از آن که خوهان جسم مردان و بهره مندي جنسي از آنان باشند ، خواهان قلب و روح و عشق مردان هستند و انحصار در اين زمينه را مي پسندند .
در هر حال وضعيت بهشت و نعمت هاي آن به گونه اي است كه نمي توان تصور كرد در آن جا انسان چه مي طلبد و با ديدن نعمت هاي بي بديل بهشت نسبت به تمايلات دنياي خود چه نگاهي دارد ؛ چه بسا با ديدن وضعيت آن سرا به تصورات خود و تمايلاتي كه در اين جا داشت ،بخندد و به آن تمايلات كم اهميت ذره اي توجه ننمايد .
پي نوشت:
1. زخرف (43) آيه 71.
پرسش 5:
حوري فقط به معني زن است ؟چرا در قرآن فقط به مردان وعده بهشت داده شده؟

پاسخ:
با توجه به آنچه گفته شد روشن شده است كه انحصار داشتن وعده بهشت به مردان ، ادعايي بي دليل و بر خلاف آيات متعدد قرآن است .البته طبيعي است كه در بسياري از خطاب هاي قرآن ضماير مخاطب به شكل مذكر آمده است اما به معني آن نيست كه مخاطب اين كلام تنها مردان هستند ؛
زبان قرآن عربي است . زبان عربي برخلاف زبان فارسي از دو نوع ضماير مذکر و مؤنث برخوردار است. عرب‏ها در اموري که مخصوص زنان باشد، از واژگان مؤنت و در امور مخصوص مردان از واژگان مذکر استفاده مي نمايند. اما در دو مورد ديگر، يکي در اموري که بين زنان و مردان مشترک باشد و ديگري در اموري که جنسيت در مورد آن ها اصلاً مطرح نيست، مانند خدا و فرشتگان، از ضماير و واژگان مذکر بهره مي‏گيرند؛ يعني در چهار حالت مذکور، در سه حالت از الفاظ مذکر و تنها در يک حالت لفظ مؤنث بهره مي‏گيرند. در عين حال در بعضي از موارد به لفظ نظر کرده و با توجه به لفظ، مؤنث يا مذکر آورده مي‏شود، در حالي که از نظر جنس متفاوت با لفظ مي‏باشند.
بنابراين، قرآن به مقتضاي اين که به زبان عربي نازل شده است، با همين گفتمان سخن مي‏گويد. همگام با قواعد عربي در سه حالت از ضماير و واژگان مذکر و در يک حالت از واژگان مؤنث بهره مي‏گيرد.
اما قرآن برخلاف سيره متداول در محاورات عربي که در امور مشترک بين زنان و مردان تنها به آوردن ضمير و واژگان مذکر بسنده مي‏شود، در مواردي مانند سوره احزاب، آيه 35، از هر دو واژگان مؤنث و مذکر، آن هم به طور مکرر بهره گرفته است:
« انَّّ المسلمين والمسلمات والمومنين والمومنات والقانتين والقانتات والصادقين والصادقات والصابرين والصابرات والخاشعين والخاشعات والمتصدّقينَ والمتصدّقات والصائمين والصائمات والحافظين فروجهم والحافظات والذّاكرين اللّه كثيراً والذاكرات أَعدّاللّه لهم مغفرهً وَاجراً عظيماً؛
خداوند براي مردان و زنان مسلمان، مردان و زنان با ايمان، مردان و زنان فرمانبردار، مردان و زنان راستگو، مردان و زنان شكيبا، مردان و زنان فروتن، مردان و زنان صدقه‌دهنده، مردان و زنان روزه دار، مردان و زنان پاكدامن و مردان و زناني كه خدا را بسيار ياد مي كنند، آمرزش و پاداشي بزرگ آماده كرده است.»
مفسران در توضيح آن نوشته‏اند:
"اسماء بنت عميس" به پيامبر عرض کرد: چرا فضايلي که در قرآن به صورت جمع مذکر بيان شده است، در مورد زنان مطرح نيست، که به دنبال آن آيه مذکور نازل شد و در مورد يکايک صفات و فضايل اخلاقي با تعهد و تأکيد به صورت دو جمع مذکر و مؤنث بيان گرديد،(1) تا بدين طريق شبهه مذکور برطرف گردد و کسي گمان نکند اگر به مقتضاي ادبيات عرب در امور مشترک، از گفتمان مردانه بهره گرفته مي‏شود، آن را از امور اختصاصي به مردان برداشت نکنند.
به همين خاطر برخي از مفسران نوشته‏اند: اين آيه به يک حقيقت مهمي اشاره مي‏کند و آن اين است که آن چه در قرآن به صيغه مذکر آمده است، به مردان اختصاص ندارد، بلکه شامل هر دو جنس مرد و زن مي‏شود. (2)
همين قاعده، در خصوص توصيف نعمت‏هاي بهشتي و حورالعين هم جاري است؛ يعني آن‏ها شامل مردان و زنان مي‏گردد، نه اين که به مردان اختصاص داشته باشد.
در قرآن از دو نوع نعمت‏هاي بهشتي ياد شده :
يکي نعمت‏ها و لذت‏هاي معنوي و روحاني است، مانند خشنودي خدا، احترام ويژه، محيط صلح و صفا، امنيت و زوال خوف، دوستان همراه و رفيقان با وفا، نشاط فوق العاده دروني و نعمت هايي که در تصور نمي‏گنجد. همه اين نعمت‏ها بين زنان و مردان مشترک است.
ديگري نعمت‏هاي جسماني مانند باغ‏هاي بهشتي، سايه‏هاي بهشتي، خادمان بهشتي، غذاها و نوشيدني‏هاي بهشتي، قصرها، فرش‏ها، ظرف‏ها، لباس‏ها و زينت‏هاي بهشتي، که همه شامل مردان و زنان مي‏گردد.
در اين نوع نعمت‏ها از حورالعين و همسران بهشتي ياد شده است که اين هم شامل مردان مي‏شود و هم شامل زنان. حورالعين مختص زنان و تنها لذتي براي مردان نيست.(3)البته در خصوص نعمت هاي جنسي بايد توجه داشت:
اولا: شرايط و نحوة زناشويي در بهشت طبق شرايط خاص همان جاست . جزئيات مسئله براي کسي به طور کامل روشن نيست. هرگز نمي‌توان لذايذ و شرايط زندگي آن جا را با اوضاع و احوال اين دنيا ‌مقايسه و يکسان تلقي کرد.
ثانياً: طبق آموزه‌هاي وحياني در بهشت هر کدام از مرد و زن از نعمت و لذات مناسب خود با همسران پاکيزه برخوردارند و اين موهبت اختصاص به مردان ندارد، مثلاً قرآن کريم فرمود: «و لهم فيها ازواج مطهره؛(4) براي بهشتيان در آن جا همسراني پاک و پاکيزه است». ضمير «هم» در آيه به همه بهشتيان اعم از زن و مرد برمي‌گردد، نه فقط به مردان بهشتي. ازواج هم جمع زوج به معناي همسر است، نه زوجه به معناي زن.
در آيه ديگر هم مي‌فرمايد: «و زوجناهم بحورعين؛(5) آن ها را با همسراني درشت و زيبا چشم تزويج گردانيم» در اين آيه هم ضمير به همه بهشتيان برمي‌گردد.
«حورعين» وصف زيبايي همسران بهشتي اعم از زن و مرد است، زيرا واژه «حور » هم جمع احور (مرد سياه چشم) و هم جمع حوراء (زن سياه چشم) است. واژه «عين» جمع اعين (مرد درشت چشم) و جمع عيناء (زن درشت چشم) است.(6) پس داشتن همسر در بهشت براي مرد و زن مطرح است.
گرچه قرآن کريم به دليل حفظ ادب از همسران زنان و چگونگي کيفيت لذت بردن آن ها از مردان به تفصيل و روشني سخن نگفته، ولي در اين نکته جاي ترديد نيست که زنان مثل مردان از لذات بهشتي مناسب مورد علاقه‌شان برخوردار هستند . در خصوص لذات جنسي هرچند به طور كلي از بيان اين موارد بخصوص درمورد زنان پرهيز شده اما اصل اين لذت كاملا دو طرفه و متناسب با اميال دو جنس در بهشت است كه اشارات كوتاهي به آن در روايات نيز شده است ؛ براي نمونه به اين حديث توجه کنيد که از اميرالمؤمنين(ع) روايت شده است :
«در بهشت بازاري است که در آن خريد و فروشي نيست، تنها در آن جا تصوير مردان و زنان وجود دارد. هر کس که تمايلي به آنان پيدا کند، از همان جا بر او وارد مي‏شود».(7)
پي‌نوشت‌ها:
1 . تفسير نمونه، ج 17، ص 308.
2 . سيد محمد تقي مدرسي، تفسير هدايت، ج 10، ص 267.
3 . ناصر مکارم، پيام قرآن، ج 6، ص261.
4. بقره(2) آيه 25.
5. دخان(44) آيه 54.
6. پيام قرآن، ج6،ص261
7. بحار الانوار، ج 1، ص 148.

چرا در نظام جمهوری اسلامی باید حجاب اجباری باشد در حالی که خدا حجاب را واجب کرده نه اجبار،اصلا فرق اجبار و وجوب چیست؟

با عرض سلام و تشکر از ارتباط تان با اين مرکز
حجاب هم جنبه فردي دارد و هم جنبه اجتماعي. گرچه از جنبه فردي اين حكم تنها جنبه وجوب براي شخص دارد، اما بر اساس جنبه اجتماعي مي تواندجنبه الزام و اجبار يابد، مثلاً روزه واجب است و هر شخص به عنوان يك حكم فردي به اجراي آن مي پردازد و ممكن است شخصي از اين امر واجب تخطي كند، در اين صورت تنها يك امر واجب را ترك كرده است، اما همين شخص اگر به صورت علني بخواهد روزه بخورد، از نظر قانوني منع دارد. قانون ديني او را مجبور مي كند كه علناً روزه نخورد. اين حكم به جهت جنبه اجتماعي حفظ حرمت روزه و ماه رمضان است. همين مسئله عيناً در مورد حجاب نيز وجود دارد.
حجاب زن جنبه اجتماعي دارد. اين حجاب فقط براي امنيت خودش نيست، بلكه براي امنيت جامعه و حفظ عفت عمومي نيز است. اگر زني در منزلش و در محيط اختصاصي خودش باشد، اجازه دارد هر گونه لباسي بپوشد، ولي وقتي مي‌خواهد وارد اجتماع شود، وارد محيط عمومي مي‌گردد و رفتارش فقط مربوط به خودش نيست، بلكه ديگران هم از رفتار او سود يا زيان مي‌برند و اثر مثبت يا منفي مي‌گيرند، پس ديگر نمي‌تواند خود را آزاد و صاحب اختيار مطلق بداند و هر گونه مي‌خواهد وارد اجتماع شود.‌ اين مسئله اختصاص به حجاب و پوشش ندارد و شامل همه موضوعات اجتماعي مي‌شود.
وقتي زن بدون پوشش عفيفانه و با آرايش يا بدون آرايش و فقط با آشكار كردن زينت‌هاي طبيعي‌اش وارد اجتماع مي‌شود، مردهاي جوان را به زحمت مي‌اندازد و شهوت آنان را تحريك مي‌كند و امنيت روحي و رواني آنان را خدشه دار مي‌سازد و چه بسا بنيان خانواده و روابط زن و مرد را مورد تأثير منفي قرار دهد. محيط اجتماع بايد براي همة افراد، پاك و آرامش‌زا و اطمينان‌آور باشد، كه با حضور عفيفانه و دور از فريبندگي زن و مرد ممكن مي‌باشد.
جامعة ما اسلامي است و اكثر قريب به اتفاق مردم آن مسلمان هستند و مي‌خواهند قوانين شرع در جامعه‌شان حاكم باشد. رعايت قانون خواست اكثر و به حكم همة عاقلان لازم است. ممكن است كسي به اين قانون معتقد نباشد اما رعايت حقوق ديگران او را الزام مي کند كه قانون را رعايت كند.
اما حكومت اسلامي وظيفه دارد به اجراي قانون اسلام و ترويج احكام آن همت گمارد. خداوند در مورد حكومت حق مي‌فرمايد: "مؤمنان هرگاه بر زمين حاكميت يابند، نماز را برپا مي‌دارند و زكات مي‌دهند و امر به معروف و نهي از منكر مي‌نمايند".(1)
اين آيه اعلام مي‌كند كه مؤمنان اگر حاكميت يابند، سعي مي‌كنند با قدرت و امكانات حكومت، به برپايي نماز، پرداخت زكات و امر به معروف و نهي از منكر همت گمارند و زمينة اجرا شدن همة احكام اسلام را ايجاد كنند، نيز موجبات رشد افراد را آماده سازند اما در مورد حاكميت‌هاي ناصالح مي‌فرمايد: "بعد از آنان گروهي حاكميت يافتند كه نماز را ضايع كردند و هواهاي نفساني را پيروي نمودند".(2)
بي تعهدي حكومت اسلامي نسبت به عفت اجتماع و رواج هنجارهاي شرعي و اخلاقي پذيرفتني نيست. حكومت، نماينده اكثر و عموم مردم است و بايد به اجراي قانون مطلوب همت گمارد.
وقتي خداوند به مردان و زنان دستور خودداري از چشم چراني مي‌دهد(3) و به پوشاندن زينت‌ها هنگام حضور اجتماعي امر مي‌كند(4) حضور ناسالم را منع مي‌كند.(5) اين دستورها چگونه بايد اجرا شود؟ آيا بايد نسبت به آن بي‌توجه بود تا افراد هر گونه رفتاري را داشته باشند؟ مطمئناً اين وضع، مطلوب مسلمان معتقد نيست. از طرف ديگر همه افراد نمي‌توانند بدون ضابطه و قانون وارد ميدان شوند و به عنوان امر به معروف، دست به هر كاري بزنند، پس چاره‌اي جز دخالت حكومت نيست.
دخالت حكومت در اين موارد كاملاً منطقي است. البته حكومت فقط وظيفه دارد به ترويج پوشش بپردازد اما نبايد رنگ و شكل خاص را الزامي كند و افراد را در انتخاب رنگ و نوع پوشش مجبور سازد.
مهم حضور عفيفانه و پوشيده زنان در اجتماع است و بر همين اساس بايد نوع پوشش نيز متناسب با اين حضور باشد.
بنابراين مسئله اي مانند حجاب داراي دو جنبه است . جنبه اجبار و قانوني شدن مربوط به جنبه اجتماعي آن است.

پي‌نوشت‌ها:
1. حج (22) آيه 41.
2. مريم (19) آيه 59.
3. نور (24) آيه 30 ـ 31.
4. همان.
5. احزاب (33) آيه 33.

با عرض سلام پوشاندن سر هنگام رفتن به دستشویی از نظر اسلام و از نظر پزشکی چه فوایدی دارد ؟ (رجع من آیت الله مکارم شیرازی می باشد )

پرسش 1:
آداب دستشويي شرح :
پوشاندن سر هنگام رفتن به دستشويي از نظر اسلام و از نظر پزشکي چه فوايدي دارد ؟

پاسخ:
باعرض سلام و تشکر از ارتباط شما با اين مرکز.
پوشانيدن سر در هنگام دستشويي مستحب است . در فايده آن چنين نوشته اند:
با توجه به اينکه در دستشويي فضاي اکسيژن دار فوق العاده نسبت به فضاي بيرون کم تر است و داراي آلودگي بيش تر است ،موجودات ذره بيني در چنين محيطي بسيار بيش تر رشد مي کنند. علاوه بر اينکه در دستشويي غالبا گاز هاي ديگري نيز متصاعد مي شوند که مضر هستند . در چنين فضايي اگر سر برهنه باشد ،در حالي که رگ هاي ناقل خون انقباض و انبساطي نشان دهند وخون بيش تري به سمت احشاي دروني بدن ارسال مي شود که احتمالا براي بدن مضر است. لزوم پوشاندن سر روشن مي شود . زيرا سر مرطوب و چرب ،محل بسيار مساعد براي رشد ميکروب ها است. پوشاندن آن از از ورود ميکروب ها از طريق مو ها جلوگيري مي کند . براي اطلاع بيش تر به كتاب اولين دانشگاه وآخرين پيامبر ،اثر شهيد دکتر پاک نژاد ، ج 12 ، ص 80 به بعد مراجعه نماييد .

صفحه‌ها