كلام
۱۳۸۹/۰۴/۳۱ ۱۷:۵۲ شناسه مطلب: 15144
مثلا زمانی که امام حسین به دنیا امد همه میدانستند که او در کجاو به دست کی به شهادت میرسند؟خوب یعنی فقط افراد میآیند برای تجربه کردن سرنوشتشان؟
پرسش 1:
اگر خدا به انسان اختيار داده ،چرا زماني که بيامبر به معراج رفت، نام تمامي امامان را ديد ،يعني اين ها از قبل انتخاب شدند ؟ شرح : مثلا زماني که امام حسين به دنيا آمد ،همه مي دانستند که او در کجا و به دست کي به شهادت مي رسند.خوب يعني فقط افراد مي آيند براي تجربه کردن سرنوشت شان؟
پاسخ:
باعرض سلام و تشکر از ارتباط شما با اين مرکز.
اختيار داشتن معنا و مفهوم خاصي دارد و منافات با آنچه در پرسش آمده ندارد. از اين رو در ابتدا درباره مفهوم اختيار بايد اشاره گردد:
مقصود از اختيار آن است که رفتار انسان بر اساس آگاهي، قدرت و اراده او انجام پذيرد ،به گونه اي که بتواند به ترک آن نيز اقدام کند،
فعل اختياري آن است که بر اساس انتخاب و گزينش فاعل و از روي عزم و تصميم او واقع شود. (1)
با توجه به مفهوم اختيار و قلمرو آن، هيچ منافاتي بين آن و اين که ائمه از قبل از سوي خداوند به عنوان منصب امام برگزيده شدهاند ندارد. يا آن حضرات چگونه به شهادت ميرسيدند ،وجود ندارد. چون قلمرو اختيار افعال خود انسان است ،يعني مفهوم اختيار اين است که انسان با اراده و اختيار خود کارش را انجام ميدهد. و اين منافات ندارد با اين که خداوند علم دارد که آن ها به عنوان امام و در مقام منصب امامت قرار ميگيرد، چون اين که در علم الهي و مخازن علمي او اسامي ائمه ثبت بوده و رسول خدا در شب معراج آن ها را ديده، بدين معناست که علم الهي به فعل انسان با تمام خصوصيات آن تعلق ميپذيرد، اين که خداوند از پيش ميداند که فعلي اختياري مانند ايستادن، راه رفتن از انسان سر ميبرند،يعني خداوند ميداند شخصي خاص در زمان و مکان خاصي،كار مزبور را با بهره گيري از اختيار خويش انجام ميدهد. بديهي است که دراين صورت وقوع فعل مزبور ضروري خواهد بود،اما ضرورت هيچ گونه منافاتي با اختياري بودن آن ندارد، زيرا معناي ضرورت آن است که فعل مورد بحث در ظرف تحقق علت تامهاش که مشتمل بر اختيار فاعل نيز است، ضرورت يافته است، چنان که هر معلولي در فرض وجود علت تامهاش ضرورت مييابد. (2) بنابراين تعارض بين اختيار و آنچه در پرسش آمده وجود ندارد.
هيچ محذوري ندارد آدمي براي تجربه سرنوشت اختياري خود به دنيا بيايد . آنچه در علم الهي درباره سرنوشت او ثبت شده ،با اراده و اختيار خود عينيت بخشد و از رهگذر آن حيات ابدي خود را رقم بزند.
پينوشت ها:
1- آموزش کلام اسلامي، ج 1، ص344.
2- همان، ص 340.
۱۳۸۹/۰۴/۳۱ ۱۷:۳۰ شناسه مطلب: 15141
با سلام می خواستم بدونم در بهشت شهوت یا لذت جنسی وجود دارد یانه. اگر نه رابطه با زنان بهشتی عاطفی است؟یا نه. با تشکر
با عرض سلام و تشکر از ارتباطتان با اين مرکز
هر چند درك ما از بهشت و حقايق عالم آخرت چندان كامل نيست و نمي توانيم به طور دقيق در خصوص وضعيت آن جهان اظهار نظر نماييم، اما در حالت كلي مي توان گفت كه از قرائن نقلي درآيات و روايات بر مي آيد كه در بهشت جنسيت و لذت هاي جنسي مطرح است . به همين خاطر وعده همسران بهشتي به مومنان داده شده است. مردان و زنان بهشتي با اراده و اختيار خود از يكديگر يا همسران بهشتي بهره مند خواهند شد .
البته نمي توان به طور قطع گفت كه فرايند اين روابط به طور كامل از سنخ لذت هاي جنسي دنيايي است و فرايند ازدواج و توالد و تناسل و مانند آن در بهشت هم وجود دارد ، اما در هر حال آنچه مسلم است، نوعي رابطه متناسب با قوانين و شرايط آن عالم بين زنان و مردان بهشتي وجود خواهد داشت. و جنسيت در آن عالم مطرح خواهد بود . بحث تنها درعاطفه محض نيست ؛ هرچه هست ، در لذت بخشي هزاران بار بالاتر از روابط جنسي و عاطفي دنيايي است تا جايي كه تصور آن براي دنياييان ممكن نيست .
۱۳۸۹/۰۴/۳۱ ۱۶:۴۴ شناسه مطلب: 15136
با سلام بنده علاقه مند به مطالعه پیرامون انسان وانسان شناسی از منظر اسلام و دانشمندان غربی می باشم خواهشمندم در این زمینه مرا راهنمایی کنید و منابع مفیدی معرفی کنید با تشکر
با عرض سلام و تشکر از ارتباطتان با اين مرکز
چند كتاب مفيد ارائه مي شود :
1- انسان كامل ، شهيد مطهري
2- انسان و سرنوشت ،همو
3- معارف قرآن (1-3) استاد محمد تقي مصباح يزدي(خداشناسي ، كيهان شناسي ، انسان شناسي)
4- خداو انسان در فلسفه ياسپرس ، دكتر عبدالله نصري
5- انسان شناسي ، محمود رجبي.
۱۳۸۹/۰۴/۳۱ ۱۶:۰۷ شناسه مطلب: 15133
باسلام من در مورد كلمه سيد يا كلا سادات سوال داشتم ايا كلا ميتوان به اين قضيه اعتقاد داشت با توجه به اينكه پيغمبر از خود فرزند ذكوري نداشته پس چطور ميشه كه به يك شخص ميگويند سيد يا اولاد پيغمبر. ممنون ميشم بنده رو راهنمايي كنيد با تشكر
با عرض سلام و تشکر از ارتباطتان با اين مرکز
سيادت عنوانى است براى مردان و زنانى كه در طول نسب خويش به حضرت هاشم بن عبد مناف (جدّ رسول اللَّه) مىرسند. هر كس سلسله نسب او به هاشم بن عبد مناف يا فرزندان او برسد، سيد محسوب مىشود.(1)
اصطلاحاً به فرزندان هاشم، بنى هاشم مىگويند. برخى از اينان به عموهاى پيامبر مثل ابوطالب و ابولهب، عباس و حمزه مىرسند. بنابراين فرزندان عباس عموى پيامبر كه اصطلاحاً به آنان بنى عباس مىگويند، سيد محسوب مىشوند. فرزندان ابوطالب به نامهاى طالب و عقيل و جعفر طيار و على(ع) و نسل آنان (تا كنون هر چه هستند) سيدند. پيامبر اسلام از جهت پسرانش (طيب و طاهر و قاسم و ابراهيم) چون در كودكى از دنيا رفتند، نسلى ندارد و فقط از طريق حضرت فاطمه زهرا(س) نسلش ادامه پيدا كرد كه فرزندان حضرت زهرا به نامهاى حسن و حسين و زينب و ام كلثوم از طريق پدرشان على(ع) سيد بودند.
تمامى ائمه معصومين و فرزندانشان از طريق على(ع) به هاشم مىرسند و سيد هستند. بنابراين سيادت تنها انتساب به پيامبر نيست، بلكه از جهت انتساب به طالب و على و عقيل و جعفر (فرزندان ابوطالب) و انتساب به عباس و حمزه (عموهاى پيامبر) نيز سيادت حاصل شده و حضرت على(ع) سيد بوده است و فرزندان او نيز سيد هستند.
اما انتساب برخي از سادات به پيامبر خود شرافت مضاعفي براي آنان است كه از طريق دختر ايشان حضرت فاطمه (س)حاصل شده است . اينکه سادات فعلي ذريّه پيامبر ناميده شدند، از اين جهت مي باشد. اگر چه غالباً فرزندان و نسل از طريق پسر به جد منتسب مي شوند، اما به جهت روايات متعدد که از پيامبر نقل شده، حضرت فرزندان فاطمه را فرزندان خود دانسته ، انتساب آنان را به خود مورد تأکيد قرار داده است. اين موضوع در برخي تفاسير از آيات سوره کوثر نيز آمده است.
پى نوشت:
1. عروه الوثقى، ج 2، كتاب الخمس، فصل 2، مسئله 3.
۱۳۸۹/۰۴/۳۱ ۱۵:۳۷ شناسه مطلب: 15127
همانطور كه مي دانيد اهل الحديث معتقدند ((الهيات بالمعني الاخص)) مسايلي آسماني است و خبر آسمان را منحصرا از خود آسمان بايد شنيد و مبناي اسلام در اين گونه مسايل بر تعبد است نه بر تحقيق و تفكر و هرگونه چون و چرايي در اين گونه مسيل از نظر اسلامي بدعت و حرام است. درخواست بنده ارايه پاسخي استدلالي است در رد اين عقيده ي اشاعره و حنابله، با اين توضيخ كه هم اكنون دو پاسخ كلي يعني (1) آسماني بودن خود عقل و (2) حجم انبوه توصيه و دعوت به تحقيق و تفكر موجود در منابع دين را مي دانم. با تشكر فراوان (در صورت امكان چند استدلال ارايه فرماييد)
پرسش 1:
استدلال ورود عقل به حوزه الهيات بالمعني الاخص در پاسخ به اشاعره و حنابله (اهل الحديث) شرح : اهل الحديث معتقدند ((الهيات بالمعني الاخص)) مسايلي آسماني است و خبر آسمان را منحصرا از خود آسمان بايد شنيد و مبناي اسلام در اين گونه مسايل بر تعبد است، نه بر تحقيق و تفكر و هرگونه چون و چرايي در اين گونه مسايل از نظر اسلامي بدعت و حرام است. درخواست بنده ارايه پاسخي استدلالي است در رد اين عقيده اشاعره و حنابله، با اين توضيخ كه هم اكنون دو پاسخ كلي يعني (1) آسماني بودن عقل و (2) حجم انبوه توصيه و دعوت به تحقيق و تفكر موجود در منابع دين را مي دانم.
پاسخ:
باعرض سلام و تشکر از ارتباط شما با اين مرکز.
اولا عقل همانند وحي حجت خداوند است . همان طور که انسان مکلف است از حکم وحي پيروي و بر اساس آن عمل نمايد، ملزم است که از حکم عقل اطاعت و بر اساس آن رفتار کند. از اين رو امام صادق (ع) فرمود:
«ان الله علي الناس حجتين: حجه ظاهره و حجه باطنه، فاما الظهاره فالرسل و الانبياء و الائمه و اما الباطنه فالعقول؛ (1)
براي خداوند دو حجت و دليل بر مردم است، يکي حجت ظاهري و ديگري باطني، اما حجت ظاهري پس انبيا و فرستادگان و ائمه اند اما حجت باطني عقل ها هستند». از اين روايت به روشني به دست مي آيد که عقل همانند شرع معتبر و حجت الهي است.
دوم: چنان که در جاي خود به تفصيل بيان شده (2) عقل مثل چراغ است . شريعت و وحي مثل راه، کسي به کمال مي رسد که هم چراغ دارد و هم راه، انسان که چراغ دارد ،ولي راه ندارد يا راه را نمي داند ،چگونه ميتواند به هدف و مقصود برسد؟
از اين رو برخي از بزرگان حکمت ضمن تحليل مبسوط رابطه شريعت و عقل، در برخي امور عقل را معيار و در برخي ديگر مصباح و در بعضي مسايل مفتاح و کليد خوانده ، در مجموع عقل را در همه محورهاي سه گانه وامدار و نيازمند وحي دانسته و اظهار داشته اند، گر چه معيار و ميزان بودن عقل نسبت به برخي از امور و اصول و عقايد و قواعد به گونهاي است که انسان به کمک آن ها ضرورت شريعت وحي را اثبات مي کند، ولي عقل با تدبر در چشمه سار زلال وحي از تمام غبارهايي که او را تيره و تار نمايد، پاک مي شود .
در پرتوي درخشش وحي حقيقت خود را نيز درمي يابد، بنابراين در اين محور هم نيازمند وحي است. مصباح و چراغ بودن عقل نسبت به حقايق و ره آوردهاي دروني شريعت است .حضور عقل در دامن شريعت همانند وجود چراغي است که آدمي را به جريان جاودان رسالت و چشمه جوشان شريعت هدايت مي کند . با تمسک به اين چراغ است که احکام شريعت مشخص مي گردد، مفتاح و کليد بودن عقل نسبت به شريعت به اين معناست که عقل بعد از آن که به عنوان مصباح وظيفه خود را نسبت به شناخت قوانين و مقررات شريعت انجام داد و احکام شريعت را در افق هستي خود به صورت مفاهيم کلي اظهار نمود، با اين مقدار از بضاعت به رغم شناخت احکام شريعت هرگز قادر بر تحقيق پيرامون اسرار آن احکام نيست ،زيرا اسرار آن احکام مربوط به جهان غيب است . از دسترسي استنباط عقل که جز کلياتي از عالم غيب نميداند، خارج است . آنچه را که عقل مستقلا مي تواند درباره احکام شرع و ره آورد وحي درک نمايد، عدم مخالفت آن احکام با همان اصول کافي است، اما موافقت عقل با جزئيات احکام چيزي است که از عهده عقل خارج است . آن مقدار نيز که عقل از خصوصيات احکام الهي درک مي كند ،به برکت استناد به وحي است. (3)
سوم: برخي از مسايل ديني حق عقل است . قبل از عقل وحي و شرع زمينه اي براي اظهار نظر درباره آن ندارد مثلا نبوت و ضرورت وجود نبوت تنها از طريق عقل قابل اثبات است و گرنه از طريق وحي موجب دور يا تسلسل ميگردد زيرا اگر قرار باشد نبوت از طريق وحي ثابت گردد و اين دو متوقف بر همديگر خواهد بود، بايد نبوت با نبوت قبلي ثابت گردد و اين موجب تسلسل است. در نتيجه ضرورت نبوت به وسيله عقل ثابت ميشود و ساير آموزههاي اعتقادي به وسيله ره آورد وحي و نبوت .
پينوشت ها:
1- اصول کافي، ج 1، ص16.
2- جلوه هاي قرآني در نگاه امام خميني، ص68.
3- استاد جوادي آملي، معرفت در آينه شريعت، ص 211.
۱۳۸۹/۰۴/۳۱ ۱۲:۳۲ شناسه مطلب: 15117
تا الان جواب هایی که به من داده شده اینه که علت تولد این بچه ها اینه که پدر و مادر ها باید یه سری مسائل بهداشتی و غیره را باید رعایت کنند و وقتی رعایت نمی کنند بچه هاشون عقب مونده می شه.این یعنی رابطه طبیعی بین عمل و جزا یا پاداشش.حالا حرف من اینه که مثلا اگه من درس نخونم نمره صفر می گیرم و این نتیجه طبیعی عمل منه اما این نمره نه جو.ن داره و نه احساس که حقی به گردن من داشته باشه اما این بچه ای که به دنیا میاد یه انسانه احساس داره دلش میخواد مثل بقیه آدما خودش سرنوشتش رو تعیین کنه و بهشت و جهنم رفتنش رو خودش بسازه نه کس دیگه.و دیگه اینکه اگر اینطوری باشه پس نقش خداوند این وسط چیه؟؟؟
با سلام و تشکر به خاطر ارتباط تان با اين مرکز .
. خداوند، عالم هستي را بر اساس نظام علت و معلول (اسباب و مسببات) استوار كرده است. هيچ پديدهاي بدون علت به وجود نميآيد، هر آنچه در عالم هستي محقق ميشود ،ناشي از علت و سبب خاصي است. آتش علت سوزاندن است، پيدايش درخت ميوه معلول قرار گرفتن نهال درون خاك با شرايط و كيفيت خاص و آب و هواي مناسب است. پيدايش انسان سالم و زيبا نيز معلول اموري است ،همچون شرايط خاص هنگام انعقاد نطفه، كيفيت تغذيه مادر در هنگام بارداري، نوع مواد و غذاها و داروهاي مصرفي هنگام بارداري، حركات فيزيكي مادر در هنگام بارداري و...
هر يك از امور فوق در پيدايش نوزاد سالم و زيبا مؤثر است. بينا و نابينا تولد يافتن يك فرد لازمة حتمي مجموعة عواملي است كه در به وجود آمدن وي مؤثر بودهاند.
2. اراده حكيمانهي خداوند كه تحقق هر پديدهاي را معلول علت خاصي قرار داده، موجب قوام زندگي موجودات و از جمله انسان است. اگر اصل علّيت بر جهان هستي حكمفرما نبود،هيچ كاري نميتوانستيم انجام دهيم و هيچ تصميمي براي انجام كاري نميتوانستيم بگيريم. در آن صورت، پديد آمدن هر چيزي از هر امر نامربوطي ممكن و محتمل بود. به تعبير معروف، اگر قانون عليت نبود، سنگ روي سنگ نميايستاد.
3. لازمه نظام علت و معلولي حاكم بر جهان هستي، تحقق پديدهها به دنبال علت آن هاست. يعني همان گونه كه بر اساس نظام علت و معلولي، استفاده بيمار عفوني از آنتيبيوتيك موجب سلامت يافتن و بهبود بيمار است، استفاده از اين دارو در هنگام بارداري روي جنين اثر ميگذارد و موجب اخلال در آن و ناقصالخلقه شدن نوزاد خواهد شد. همان گونه كه قانون جاذبه زمين موجب آسايش انسان ها و ساختن بناهاي بلند و زندگي و حركت روي كره زمين است، قانون جاذبه باعث ميشود كه اگر كسي از ارتفاع بپرد، با زمين برخورد كند و بميرد. همان طور كه آتش علت سوزاندن است و براي انسان منافعي مانند روشن كردن كورههاي ذوب آهن و يا پختن غذا دارد، اگر آتش به خانه يا بدن انسان برسد علت و سبب سوزاندن و از بين رفتن آن ها ميشود و...
4. اينكه همه آنچه را در جهان هستي رخ ميدهد، به خداوند استناد ميدهيم ،از جمله تولد نوزاد را بدين جهت است كه خداوند جهان را بر اساس نظام علت و معلول و اسباب و مسببات استوار كرده، به علّت، وجود و قدرت تأثيرگذاري داده است . هر آن و هر لحظه وجودِ علت و قدرت تأثيرگذاري آن، از خداوند و وابسته و قائم به اوست. بنابراين پيدايش افراد ناقص الخلقه مستند به علل و اسباب خاص آن است . کاملاً همخوان با حکمت الهي است زيرا اگر قرار باشد همه رفتارها واعمال ما به نتايج خوب ومطلوب ختم شوند، ساختار عالم به هم مي خورد . ارزش نيکي وخير از بدي واشتباه شناخته نمي شود ؛يا بايد بپذيريم قوانين منظم و معيني در عالم وجود داشته باشد و معلول ها نتيجه علت هاي شان باشند و يا همه چيز در عالم متغير و بدون پيش بيني خواهد بود.
در نتيجه انتظار اينکه خداوند نتيجه علت هايي را که به تولد يک نوزاد معلول منجر مي شود،به تولد نوزادي سالم دگرگون کرده يا اساسا موجب مرگ آن کودک گردد، نامعقول است، زيرا هم با اصل عليت منافات دارد و هم با حکمت هاي الهي، چون اين کار، مانع شدن از امکان رشد و بالندگي و رسيدن به کمال ممکن،در يک انسان است.
اما حال كه وجود چنين ساختار علّي و معلولي ضروري اين عالم بوده ، در نتيچه چنين تفاوت و تبعيض شديدي در داشته ها و ساختار وجودي افراد وجود دارد ، تكليف اين فرد معلول و ناقص الخلقه با زندگي خود و سعادتي كه در پيش رو است و تفاوت و تبعيضي كه در قبال او به كار رفته چيست ؟
معتقديم دنيا محلي براي آزمودن انسان ها و تجلي كمالات دروني آن ها و رسيدن آن ها به كمالي است كه امكان رسيدن به آن را داشتند تا در آخرت نتيجه اين تلاش ها و تكامل به افراد داده شود و آن ها زندگي واقعي و حقيقي خود را در آن جهان داشته باشند. اما تفاوت هاي موجود بين افراد يقينا نتايج مختلفي را رقم خواهد زد . يك فرد ناقص امكان رسيدن به درجاتي از كمال و رشد كه براي يك فرد كاملا سالم فراهم است ندارد .
به هيچ وجه اين گونه نيست . تفاوت ها به شكلي كاملا دقيق و حساب شده مورد محاسبه قرار مي گيرد . انسان ها از اين جهت وضعيتي كاملا مساوي را پيش رو دارند .به اين شكل كه ميزان توانايي هاي ذاتي و روحي و جسمي و تفاوت هاي محيطي و زماني و مكاني افراد و همه عواملي كه ممكن است به شكلي در سعادت و رشد فرد موثر باشد ،به شكلي دقيق حساب شده و بر اساس ميزان فرصت افراد براي رسيدن به موفقيت براي آنان مسئوليت و تكليف در نظر گرفته مي شود .
در نتيجه فردي كامل براي رسيدن به كمال و سعادتي كه از او انتظار مي رود ،به مراتب تلاشي بيش تر نسبت به فردي كه داراي نقص و ناتواني هاي گوناگون و يا مشكلات محيطي و فرهنگي و تربيتي و... است، بايد به خرج دهد تا در نتيجه با هم برابر باشند . در نهايت همه اين تفاوت ها در نحوه چيدمان مسئوليت ها و تكاليف و ميزان تاثيرگذاري اعمال آن ها در تحقق كمال انساني شان و در نحوه محاسبه اعمال و پاداش دهي در قيامت به شكلي رقم مي خورد كه عدالتي بي بديل حاصل مي شود .
در عين حال فردي كه دردنيا دچار مصدوميت و معلوليت هايي هم بود، از اجر و پاداش عظيم تحمل اين درد و رنج نيز بهره مند خواهدبود،تا جايي كه افراد ديگر به حال او غبطه خواهند خورد ؛ پس يک فرد معلول هم مي تواند به اندازه توان خود به وظايف و مسئوليت هاي انساني خويش پرداخته، كمال انساني خو.د را به دست آورده، آخرت آبادي را براي خود فراهم آورد. به علاوه که مي تواند در سايه تلاش وکوشش هايش، دنياي زيبايي را نيز براي خود به وجود آورد ،چنان که بسياري از معلولان چنين کرده اند.
البته همه آنچه گفته شد، در خصوص افراد ناقص الخلقه جسمي و داراي توانايي عقلي قابل قبول است.اگر فردي از توانايي عقلي مناسبي برخوردار نبود ، تكليفي نداشته ،درنتيجه سعادت ابدي به آساني و در نهايت با برخي آزمون هاي ساده در برزخ يا قيامت برايش رقم مي خورد و نياز به طي كردن مراحل سخت آزمون هاي دنيا را ندارد .
براي آگاهي بيش تر ر.ك: عدل الهي، شهيد مطهري، بحث راز تفاوتها.
۱۳۸۹/۰۴/۳۱ ۱۲:۲۵ شناسه مطلب: 15115
آن کسانی را که ما اهل بیت میدانیم با معنی کلمه اهل بیت پیامبر فرق دارد .چرا سایر همسران و فرزندان پیامبر جزء اهل بیت نیستند در صورتی که از لحاظ لغوی آن چیزی را که ما اهل بیت پیامبر میگوییم بیشتر به اهل بیت علی میخورد
پرسش 1:
سوال شرح : آن کساني را که ما اهل بيت مي دانيم، با معني کلمه اهل بيت پيامبر فرق دارد .چرا ساير همسران و فرزندان پيامبر جزء اهل بيت نيستند ،در صورتي که از لحاظ لغوي آن چيزي را که ما اهل بيت پيامبر مي گوييم بيش تر به اهل بيت علي مي خورد.
پاسخ:
باعرض سلام و تشکر از ارتباط شما با اين مرکز.
اولا واژه اهل بيت (ع) خاستگاه قرآني دارد، قرآن کريم در اين باب فرمود: «انما يريدالله ليذهب عنکم الرجس اهل البيت و يطهر کم تطهيرا؛ (1) خدا فقط ميخواهد پليدي را از شما اهل بيت و خاندان نبوت ببرد و شما را از هر عيب پاک گرداند». در ذيل اين آيه روايات متعدد نقل شده که مصداق اهل بيت را مشخص نمودهاند، از جمله رسول خدا فرمود: «آيه تطهير در حق پنج نفر نازل شده :من، علي، فاطمه، حسن، حسين »(2) و در روايت ديگر آمده که ام سلمه مي گويد: آيه تطهير درحالي بر پيامبر نازل شد که حضرت در خانه من بود . علي، فاطمه، حسن وحسين حضور داشتند . من که در منزل ايستاده بودم، به پيامبر عرض کردم:
يا رسول الله !آيا من از اهل بيت نيستم؟ فرمود :تو عاقبت بخيري، تو از همسران پيغمبري. (3) بر اساس اين روايات معلوم ميشود که اهل بيت پيامبر، دوازده امام و فاطمه زهرا اند. همسران پيامبر جزء اهل بيت او نيستند.
دوم: اصطلاح اهل بيت (ع) که بر خاندان پيامبر در آموزههاي ديني اطلاق شده، معناي خاصي دارد . به مفهوم آنچه در عرف مردم اين عصر متداول است که بر همسر و فرزندان او اطلاق ميگردد نميباشد، بلکه مفهوم و معناي خاصي دارد که بر اساس روايات تنها بر پيامبر و فاطمه زهرا و دوازده امام معصوم اطلاق ميگردد.
سوم: اهل علي و اهل بيت از نظر مصداق يکي هستند. علي (ع) نيز اولين عضو از اهل بيت پيامبر ميباشد، از اين رو وقتي آيه تطهير نازل شد رسول خدا، علي، فاطمه، حسن، و حسين را زير کسا قرار داد و فرمود: «اللهم هولاء اهل بيتي و خاصيتي فاهب عنهم الرجس و طهرهم تطهيرا؛ (4) بار خدايا اين ها اهل بيت من هستند. آنان را از هر گونه ناپاکي حفظ کن و پاکيزه بدار».
پينوشتها:
1- احزاب (33) آيه33.
2- الدر المنثور، ج 5، ص 198.
3- همان، ص 198.
4- الميزان، ج 16، ص 229.
۱۳۸۹/۰۴/۳۱ ۱۰:۴۰ شناسه مطلب: 15102
سلام علیکم . قبلا سوالی پرسیده بودم در مورد اینکه راه کمالات انسانی تا چه حد باز است و اینکه آیا می توان به ائمه رسید یا نه ؟ که شما جواب دادید و من قانع نشدم و باز هم سوال پرسیدم . و اما سوالات دیگری در این مقوله : بنده دیشب در یکی از حلقه های معرفت که برنامه ای است از طرف بسیج شرکت کردم . شخصی که صحبت می کرد گفت : عصمت لطفی ست از جانب خدا که به هر که بخواهد می دهد . سوالات : 1- نقش ائمه در عصمتشان چه بود ؟ آنها با خواست خود گناه نمی کردند یا نمی توانستند گناه کنند ؟ 2- چرا خدا چنین لطفی به سایر افراد بشر نمی کند . برای مثال چرا خداوند به امیر المومنین عصمت داد و به من و شما نداد . خب ما هر دو بشر هستیم . 3- چرا خداوند ظرفیتی که به ائمه داد به ما نداد ؟ اگر این کار را می کرد خب ما هم در مقامات عرفانی همچون ائمه بالا می آمدیم ؟ 4- و بسیار چرا های دیگر که چرا خداوند بین تمام خلایق و ائمه فرق گذاشت ؟ من عدل الهی را قبول دارم اما این شبهه در ذهنم پدید آمد که خداوندی که عادل است پس چرا به همه استعداد یکسانی برای تعالی نداد ؟ لطفا خیلی فوری جواب دهید ...
پرسش: سوالاتي در مورد ائمه و فرق شان با ما و عدل الهي و ... شرح
سوالي پرسيده بودم در مورد اينکه راه کمالات انساني تا چه حد باز است و اينکه آيا مي توان به ائمه رسيد يا نه ؟ که شما جواب داديد و من قانع نشدم و باز هم سوال پرسيدم . و اما سوالات ديگري در اين مقوله : بنده ديشب در يکي از حلقه هاي معرفت که برنامه اي است از طرف بسيج شرکت کردم . شخصي که صحبت مي کرد گفت : عصمت لطفي است از جانب خدا که به هر که بخواهد مي دهد . سوالات : 1- نقش ائمه در عصمت شان چه بود ؟ آن ها با خواست خود گناه نمي کردند يا نمي توانستند گناه کنند ؟
پاسخ: باعرض سلام و تشکر از ارتباط شما با اين مركز.
ما معتقديم عصمت انبيا وامامان عليهم السلام به هيچ وجه جبرى نبوده ، برخاسته از ايمان قوى و آگاهى هاى برتر آنان است. زيرا آنان مانند ديگر افراد بشر، داراى غرايز و علائق مادى و گرايش فطرى و الهى (هر دو)هستند . مىتوانند به اختيار خود راه سعادت يا شقاوت را برگزينند.
در حقيقت عصمت به معناي عدم توانايي برانجام گناه نيست ،بلكه عصمت ماهيت گناه نكردن برخي از افراد است كه از منشا علم و معرفت و محبت الهي سرچشمه مي گيرد، چنان كه بسياري از ما در اموري كه بسيار زشت و قبيح مي دانيم معصوميم ، هرچند در عين حال قدرت و اختيار انجام اين اعمال را هم در خود احساس مي كنيم .
براى توضيح به ذكر چند نكته اكتفا مىكنيم:
1) انبيا و امامان داراى دو ويژگى مىباشند:
يكى برجستگىهايى كه در مرتبه وجودى و خلقت بر اساس نظام حكيمانه الهى به آن ها بخشيده شده ؛ در اين مرحله امتيازاتى بر ديگران دارند . ديگري جنبههاى مشترك با ديگر آدميان از قبيل دارا بودن اراده و اختيار، غرايز و تمايلات حيوانى و... .
در نتيجه مي توان گفت يقينا ويژگى اول ، نافي ويژگي دوم نبوده ، وجود كمالات دروني موجب غير اختيارى بودن عصمت نيست، با وجود آن كمال ذاتى، وجود كششهاى متضاد در آن ها كه لازمه اختيار است همچنان باقى است . عصمت آنان مستند به انتخاب عمل درست در برابر كردار نادرست است، نه وجود محرک غريزى تخلفناپذير ، پس معصومين با اراده و اختيارخود گناه نمي كردند، نه اين كه مجبور به گناه نكردن بودند. نمي توانستند كه گناه نكنند ؛ اين امر در خصوص برخي لغزش هاي كوچك برخي پيامبران و عقوبت هاي سخت خداوند در برابر آن به خوبي روشن است .
پرسش: چرا خدا چنين لطفي به ساير افراد بشر نمي کند . براي مثال چرا خداوند به امير المومنين عصمت داد و به من و شما نداد . خب ما هر دو بشر هستيم؟
پاسخ: حقيقت عصمت و درجات آن در خصوص افراد گوناگون شرايط متفاوتي دارد. عصمت در افراد عادي مانند ما -كه به نوعي در همه افراد وجود دارد- با عصمت اوليا متفاوت است ؛ اصل عصمت هم در برخي مراتب ناشي از تلاش و كوشش خود فرد است و گاهي كاملا موهبتي الهي است .
اما در خصوص مرتبه عالي عصمت كه مربوط به پيامبران و امامان است، بايد گفت: اين نوع عصمت گرچه يک موهبت الهي است امّا بدون دليل و حكمت الهي تحقق نيافته است .لياقت فردي اين بزرگواران براي احراز مقام رسالت و امامت ، مي طلبيد كه خداوند مقام عصمت از هر نوع خطا و گناه را به ايشان اعطا فرمايد .
معتقديم كه مصونيت معصومان در برابر گناه از مقام معرفت و علم و تقواي آنها سرچشمه ميگيرد ؛البته اين علم و محبت ، حقيقتي است كه توسط خداوند به اين بزرگواران اعطا شده ، يعني منشا عصمت عطيه اي خداوندي است ، اما چرا خداوند حكيم و عادل در بين همه موجودات اين افراد خاص را براي اعطاي اين درجات برگزيده است؟
پاسخ حقيقتي است كه ما را به تفاوت رفتار شخصي اين بزرگواران با ديگر انسان ها در شرايط كاملا مساوي رهنمون مي سازد .در مي يابيم كه اين تمايز و انتخاب خاص نمي توانسته بي دليل و بدون حكمت باشد ، هرچند همه اين حكمت ها بر ما شناخته شده نباشند .
اعطاي اين مقام به برخي از افراد دليل بر غير اختياري و دور از استحقاق بودن آن نيست، زيرا براي خداوند تحقق زمان براي درك لياقت بندگان نسبت به نعمات ضرورت ندارد .خداوند از علم ذاتي خود مي داند كه هر بنده اي در شرايط عادي زندگي ،چه مقام و مرتبتي را در مسير بندگي احراز مي نمايد . ممكن است خداوند ناشي از علم ازلي به كيفيت رفتار آينده امامان، از كودكي مقام امامت و لوازم آن را به ايشان اعطا نموده باشد .
خداوند ميدانسته که آنان منهاي عصمت هم با ديگران در مراتب اخلاص و فداکاري فرق داشته، از اين رو، اين موهبت را به آن ها بخشيده است ؛ بنابراين معصومين شايستگي و ويژگيهاي ذاتي براي قبول مقام عصمت داشتهاند. افاضه و موهبت الهي بيحساب و بدون جهت نبوده است .به علاوه وقتي فردي لياقت و توان و قابليت برخورداري از مقام نبوت و امامت را از خود نشان داد ،طبعا براي موفقيت در اين مقام و مسئوليت نيازمند برخي ابزار و لوازم است . بدون آن ها امكان موفقيت ندارد . عصمت هم در راس اين ابزارها و نعمات است كه در درجات كامل از طرف خداوند به فردي كه لياقت داشتن چنين مقامي را از خود نشان داده، اعطا مي شود .
هر مقام و منزلت و نعمت خداوندي مسئوليت و تكاليفي مطابق با همان نعمت را به دنبال خواهد داشت . برخورداري از مقام عصمت براي امامان و ديگر مقامات و درجات معرفتي كه به ايشان اعطا شده است ، ضرورت قرار گرفتن در برابر سخت ترين آزمايشات الهي را در پي داشت . دشوارترين مسئوليت ها و تكاليف را براي ايشان رقم زد. نبايد از اين نكته مهم غفلت كرد و عصمت را ابزاري براي راحتي و بي دغدغه بودن اين بزرگواران تلقي نمود .
پرسش: چرا خداوند ظرفيتي که به ائمه داد به ما نداد؟ اگر اين کار را مي کرد ، ما هم در مقامات عرفاني همچون ائمه بالا مي آمديم؟
پاسخ: چنان كه توضيح داديم، تفاوت انسان ها در مراتب و درجات شان رابطه مستقيمي با مسئوليت ها و تكاليف آن ها دارد . چه بسا اگر ما در آن موقعيت قرار مي گرفتيم ،نمي توانستيم از پس مسئوليت ها برآييم و عواقب سختي در انتظار ما مي بود.
در واقع مشكل آن جاست كه ممكن است تصور شود که معصوم شدن مزيتي است كه در نشدن آن نيست . در اين صورت تبعيضي بر ما روا داشته شده است ؛ در حالي كه با توضيح دقيق روشن مي شود كه اصلا اين گونه نيست ؛ در واقع ميزان مسئوليت و شدت آزمايش الهي و سطح توقعات خداوند از بنده با مقام و موقعيتي كه خداوند به او اعطا مي كند، رابطه اي مستقيم دارد . هر چه مقام بالا رود، مسئوليت سنگين تر ميشود .تلاش و مجاهدت بيش تري ميطلبد.
اين گونه نيست كه اين مقام را به كسي بدهند و او ديگر خيالش راحت و آسوده باشد، بلكه هر چه مقام بالاتر رود، مسئوليتها بيش تر، تكاليف سنگين تر، هجمههاي شيطاني بيش تر و تلاش و سختي و مصيبت و امتحان افزايش مييابد، بلكه رسيدن به مقام نبوت و يا مقامات بعد از آن هم تنها با گذراندن سختيها و تلاشها و امتحاناتي سخت امكان پذير است ، مانند داستان حضرت ابراهيم (ع) و ذبح فرزند و... ؛
در هر حال هر انساني در هر موقعيت و وضعيتي كه قرار دارد، اگر به وظايف و تكاليف خود عمل كند و از آزمون هاي خود نمره عالي كسب نمايد ، به موفقيت و سعادت كامل رسيده است . وضعيت انساني عادي كه از هوش و درك و معرفت و ايماني متوسط برخوردار است اما به همه وظايف خود عمل كرده ،همانند وضعيت پيامبري است كه با سطع بالاي معرفت و عنايات الهي و امدادهاي غيبي به وظايف سنگين خود عمل كرده ، در آزمون هاي خود نمره عالي گرفته است .
وضعيت اين دو فرد همانند سطح دانش اموز ابتدايي و دانشجوي دكترا است كه اگر هر دو تلاش كنند، قادرند نمره بيست بگيرند . اگر هر دو بيست گرفتند -از يك جهت- وضعيتي مساوي داشته ،به يك اندازه قابل تقديرند . شايد بتوان گفت رواياتي كه اشاره به همجواري پيامبران با برخي افراد عادي در بهشت دارد ،بياني از اين مطلب و همين حقيقت باشد.
پرسش: و بسيار چرا هاي ديگر که چرا خداوند بين تمام خلايق و ائمه فرق گذاشت ؟ عدل الهي را قبول دارم اما اين شبهه در ذهنم پديد آمد خداوندي که عادل است، پس چرا به همه استعداد يکساني براي تعالي نداد ؟
پاسخ: به نظر مي رسد تامل در آنچه گفته شد، كليد حل مشكل شما باشد . اساس سوالات تان را پاسخ گويد ؛ در واقع بر اساس آنچه گفته شد عدالت خداوند در شكوهي بي نظير متجلي مي شود . روشن مي گردد كه خداوند چگونه كوچك ترين تفاوت ها و اختلافات ذاتي و فطري و محيطي و تربيتي و... را كه در رشد و تعالي افراد موثر است، در نتيجه بخشي اعمال شان و در مسئوليت هاي شان و همچنين در محاسبه اعمال قيامت شان مد نظر قرار مي دهد .
۱۳۸۹/۰۴/۳۱ ۱۰:۳۰ شناسه مطلب: 15099
سلام علیکم . بنده در کتاب حضور و مراقبت (استاد صمدی آملی) به نکته ای برخوردم که برایم سوالی پیش آمد . ایشان در صفحه ی 35 این کتاب می فرمایند : اگر من و شما گرسنه نشویم مطعمی نخواهد بود . تا تشنه نشویم ساقی نخواهد بود و تا مریض نشویم اسم شافی هم ظهوری نخواهد داشت . این که آقا در الهی نامه فرمودند : الهی حسن آدم زاده است ، چگونه دعوی بی گناهی کند ؟ برای این است که اگر عبد گناه نکند پس خداوند چه طور غفار و بخشنده و ستار خواهد بود ؟ مثلا در حدیثی از ناحیه حق متعال نقل است که فرمود : اگر شما گناهی مرتکب نشوید شما را می بریم و گروهی دیگر را می آوریم ... ----------------------- خب سوالات زیادی پیش می آید : 1- تکلیف ائمه چیست ؟ پس این ها چه طور می توانند گناه نکنند ؟ یعنی اینها عبد نیستند ؟ 2- انسان اگر اراده کند نمی تواند گناه نکند ؟ یعنی مجبور است که گناه کند ؟ 3- خداوند برای این که اسم شریف غفارش تجلی پیدا کند خود بندگان را به گناه می اندازد _نعوذ بالله_؟ 4- خداوند دوست می دارد که بندگانش گناه کنند_نعوذ بالله_ چرا که در غیر این صورت اسم شریف غفار تجلی نمی یابد ؟ 5- خداوند بنده ای را که گناه نمی کند دوست نمی دارد . چرا که او باعث می شود اسم شریف غفار تجلی نیابد _نعوذ بالله_ پس چرا ائمه از تمام خلایق مقرب ترند ؟
پرسش 1:
سوالي در مورد اسماء الله شرح : در کتاب حضور و مراقبت (استاد صمدي آملي) به نکته اي برخوردم که برايم سوالي پيش آمد . ايشان در صفحه 35 اين کتاب مي فرمايند : اگر من و شما گرسنه نشويم مطعمي نخواهد بود . تا تشنه نشويم ساقي نخواهد بود . تا مريض نشويم اسم شافي هم ظهوري نخواهد داشت . اين که آقا در الهي نامه فرمودند : الهي حسن آدم زاده است ، چگونه دعوي بي گناهي کند ؟ براي اين است که اگر عبد گناه نکند ،پس خداوند چه طور غفار و بخشنده و ستار خواهد بود ؟ مثلا در حديثي از ناحيه حق متعال نقل است که فرمود : اگر شما گناهي مرتکب نشويد، شما را مي بريم و گروهي ديگر را مي آوريم ... ----------------------- خب سوالات زيادي پيش مي آيد : 1- تکليف ائمه چيست ؟ پس اين ها چه طور مي توانند گناه نکنند ؟ يعني اين ها عبد نيستند ؟
پاسخ:
باعرض سلام و تشکر از ارتباط شما با اين مرکز.
اسمهاي ياد شده در پرسش و مانند آن از صفات فعلي الهي است، صفات فعلي عبارت از مفاهيمي است که از مقايسه ذات الهي با مخلوقات او با در نظر گرفتن نسبت و اضافه و رابطه خاصي انتزاع مي شود . آفريننده وآفريده، طرفين اضافه را تشکيل ميدهد ،مانند مفهوم بخشايش و گذشت که از ملاحظه گذشت و بخشايش الهي نسبت به عملکرد ناصواب بنده او انتزاع ميشود. (1)
براي ظهور و يا انتزاع اين مفهوم و تجلي اسم غفار ،بسيار هستند افرادي که عملکرد شان به گونه اي است که باعث ظهور آن اسم بشود. هيچ ضرورتي ندارد که همه آدميان حتي حضرات معصومان (ع) گناه کنند تا اسم غفار ظهور نمايد، بلکه براي ظهور اسم غفار حتي اگر در ميان بشر يک نفر گناهي انجام بدهد و توبه کند و خداوند با اسم غفار تجلي نمايد و او را عفو کند، اسم الغفار ظهور پيدا مي کند. چون هرگز فرض ندارد که ميان بشري چنين فردي وجود نداشته باشد. از اين روي جاي نگراني در اين باره وجود ندارد .زمينه براي ظهور اسم الغفار فراوان است.
نبايد تصور کرد که از لازمه عبد بودن گناه کردن است و اگر کسي گناهي مرتکب نشود ،شگفت انگيز تلقي گردد. بلکه اصل سرشت آدمي بر فطرت توحيد و پاکي و نورانيت است، ولي در پي وسوسههاي شيطاني از سرشت پاک و راه درست منحرف شده و مرتکب گناه ميشود . حضرات معصومين (ع) به دليل موهبت عصمت که بر اساس اراده تکويني خداوند به آنان داده شده (2) نه تنها از گناه و معصيت ،بلکه از هر گونه سهو و نيسان مصون و معصوماند. چون آن ها غير از سرشت پاک و نوراني از موهبت ويژه الهي به نام عصمت مطلقه نيز برخوردارند که مصونيت ذاتي و نورانيت وجودي آن ها را مضاعف ساخته و در برابر هر گونه نسيمي مخالف آن ها را حفظ ميکند. (3)
پينوشتها:
1- مصباح ،آموزش عقايد، ص 81.
2- احزاب (33) آيه 33.
3- پيامبر اعظم در نگاه عرفاني امام خميني ،ص 42.
پرسش 2:
2- انسان اگر اراده کند نمي تواند گناه نکند ؟ يعني مجبور است که گناه کند ؟
پاسخ:
2@@بر خلاف آنچه در پرسش آمده ،هرگز انسان مجبور به انجام گناه نيست، چون موجودي با اختيار است . صفت اختيار از ويژگي برجسته اوست که بسياري از موجودات ديگر آن را ندارد. مقصود از اختيار آن است که رفتار انسان بر اساس آگاهي، قدرت و اراده او انجام پذيرد، به گونه اي که بتواند به ترک آن نيز اقدام کند.
فعل اختياري آن است که بر اساس انتخاب و گزينش فاعل و از روي عزم و تصميم او واقع شود. (1) بنابراين آدمي هرگز در انجام گناه مجبور نيست، ولي اگر اراده گناه نمود ،ميتواند گناه کند .در عين حال در همين شرايط باز هم مجبور به گناه نيست . ميتواند برگردد و از انجام گناه صرف نظر کند، يعني اراده او بر گناه او را مجبور به انجام گناه نميکند . ميتواند از آن اراده برگردد و ارادهاي بر ترک گناه نمايد .در اين باره نمونههاي بسياري قابل طرح است ،ولي جريان« حر» که معروف است ،آموزنده و شنيدني است که در شرايط خاصي يک دفعه دچار يک انقلاب دروني شد . از ارادهاي که بر شرکت درجنگ با امام حسين است و مي خواست بزرگ ترين گناه وجنايت را مرتکب شود، يک باره برگشت . اراده خود را تغيير داد و بزرگ ترين و درس آموزترين کاري را انجام داده که تا هميشه تاريخ براي همگان درس است . از ظلمت و کفر به نور و ايمان روي آورد . در رکاب امام حسين (ع) به فيض جاودان شهادت نايل آمد. (2)
پينوشتها:
1- آموزش کلام اسلامي، ج 1، ص 334.
2-شهيد مطهري، مجموعه آثار، 43، ص 552.
پرسش 3:
3- خداوند براي اين که اسم شريف غفارش تجلي پيدا کند خود بندگان را به گناه مي اندازد _نعوذ بالله_؟
پاسخ:
2@@اولا لازم نيست براي ظهور و تجلي اسم شريف «الغفار» گناهي انجام شود و گناه در پي توبه و يا بر اساس رحمت و بخشايش الهي مورد عفو قرار گيرد تا اسم الغفار تجلي و ظهورش محقق گردد، زيرا بر اساس آن چه در جاي خود به تفصيل بيان شده. (1) گاهي اسم شريف الغفار ثمرش و ظهورش و تجليش به عنوان فيض عصمت نصيب انساني مي شود، يعني خدا و با اسم الغفار تجلي مي کند .بنده خود را از نزديک شدن به گناه و آلودگي معصيت حفظ مي کند . عصمت از همين طريق تامين ميشود که در اين صورت اثر اسم الغفار براي دفع گناه از بنده است. (2) بر اساس اين مبنا به روشني معلوم ميشود که براي تجلي اسم شريف الغفار انجام گناهي از سوي بنده لازم نيست ،بلکه حتي اگر
همه آدميان مثل فرشتگان داراي عصمت و به دور از گناه بودند، باز هم اسم الغفار زمينه ظهور و تجلي داشت . فيض آن به صورت عامل بازدارنده از گناه و دفع گناه و عصمت نصيب آدميان مي شد، چه اين که هم اکنون از همين طريق نصيب حضرات معصومان مي گردد.
ثانيا: اگر خداوند بنده خود را به گناه بياندازد، موجب جبر ميشود . با اصل بنيادين و انکارناپذير مختار بودن انسان تعارض دارد، چه اين که با عدل الهي نيز ناسازگار است، زيرا چه بسا ممکن است فرد گناهکار در پي توبه و استغفار ... و زمينه دريافت فيض از اسم الغفار را طلب نکند و کيفر و عذاب شود، در حالي که به فرض سوال خداوند او را به گناه و پيامدش گرفتار کرده و اين با حکمت و عدالت خدا ناسازگار است.
پينوشتها:
1- شرح فصوص الحکم (قيصري) ص 97، ص 114.
2- سيماي اهل بيت در عرفان امام خميني ،ص 299.
پرسش 4:
4- خداوند دوست مي دارد که بندگانش گناه کنند_نعوذ بالله_ چرا که در غير اين صورت اسم شريف غفار تجلي نمي يابد ؟
پاسخ:
@@در ذيل سوالات ديگر پاسخ داده شد .
پرسش 5:
5- خداوند بنده اي را که گناه نمي کند دوست نمي دارد . چرا که او باعث مي شود اسم شريف غفار تجلي نيابد _نعوذ بالله_ پس چرا ائمه از تمام خلايق مقرب ترند ؟
پاسخ:
@@در ذيل سوالات قبل پاسخ داده شد .