دانش تاريخ

آیا حضرت فاطمه (سلام الله علیها) را عمر کشته و اگر این چنین است چه اسنادی وجود دارد و به چه دلیلی حضرت فاطمه را به شهادت رساند؟

پاسخ:
با سفارش هاى بسيار پيامبر مبني بر محبت به خاندانش، متأسفانه برخى حرمت آن را ناديده گرفته، و به هتك آن پرداختند.
در اين مورد نصوصى را از كتب اهل سنت نقل مى نماييم، تا روشن شود كه مسأله هتك حرمت خانه زهرا(ع) و رويدادهاى بعدى، يك امر تاريخى مسلّم است. با اينكه در عصر خلفا سانسور فوق العاده اى نسبت به نگارش فضايل و مناقب اهل بيت در كار بود، ولى به حكم اينكه (حقيقت شى نگهبان آن است) اين حقيقت تاريخى به طور زنده در كتاب هاى تاريخى و حديثى محفوظ مانده است. در نقل مدارك، ترتيب زمانى را از قرن هاى نخستين، تا عصر حاضر، در نظر مى گيريم.
1. ابن ابى شيبه و كتاب «المصنَّف»
ابوبكر ابن ابى شيبه (159-235) مؤلف كتاب المصنَّف به سند صحيح نقل مى كند:
انّه حين بويع لأبي بكر بعد رسول اللّه...؛
هنگامى كه مردم با ابى بكر بيعت كردند، على و زبير در خانه فاطمه به گفتگو و مشاوره مى پرداختند. اين مطلب به عمر بن خطاب رسيد. او به خانه فاطمه آمد، و گفت: اى دختر رسول خدا، محبوب ترين فرد براى ما پدر تو است. بعد از پدرت خود تو؛ ولى سوگند به خدا اين محبت مانع از آن نيست كه اگر اين افراد در خانه تو جمع شوند، دستور دهم خانه را بر آن ها بسوزانند.
اين جمله را گفت و بيرون رفت، وقتى على(ع) و زبير به خانه بازگشتند، دخت گرامى پيامبر به على و زبير گفت: عمر نزد من آمد و سوگند ياد كرد كه اگر اجتماع شما تكرار شود، خانه را بر شما بسوزاند، به خدا سوگند! آنچه را كه قسم خورده است انجام مى دهد!(1)
2. بلاذرى و كتاب «انساب الاشراف»
احمد بن يحيى جابر بغدادى بلاذرى (متوفاى 270) نويسنده معروف و صاحب تاريخ بزرگ، اين رويداد تاريخى را در كتاب «انساب الاشراف» به نحو ياد شده در زير نقل مى كند.
انّ أبابكر أرسل إلى علىّ يريد البيعة فلم يبايع، فجاء عمر و معه فتيلة... (2)؛
ابوبكر به دنبال على فرستاد تا بيعت كند، ولى على از بيعت امتناع ورزيد. سپس عمر همراه با فتيله (آتشزا) حركت كرد، و با فاطمه در مقابل باب خانه روبرو شد، فاطمه گفت: اى فرزند خطاب، مى بينم در صدد سوزاندن خانه من هستى؟! عمر گفت: بلى، اين كار كمك به چيزى است كه پدرت براى آن مبعوث شده است!!
3. ابن قتيبه و كتاب «الإمامة و السياسة»
مورّخ شهير عبداللّه بن مسلم بن قتيبه دينوري (212-276) از پيشوايان ادب و از نويسندگان پركار حوزه تاريخ اسلامى است، وى در كتاب «الإمامة و السياسة» مى نويسد: انّ أبابكر رضي اللّه عنه تفقد قوماً تخلّقوا عن بيعته عند علي ...؛(3)
ابوبكر از كسانى كه از بيعت با او سر برتافتند و در خانه على گرد آمده بودند، سراغ گرفت و عمر را به دنبال آنان فرستاد، او به در خانه على آمد و همگان را صدا زد كه بيرون بيايند. آنان از خروج از خانه امتناع ورزيدند. در اين موقع عمر هيزم طلبيد و گفت: به خدايى كه جان عمر در دست اوست !بيرون بياييد يا خانه را بر سرتان آتش مى زنم. مردى به عمر گفت: اى اباحفص (كنيه عمر) در اين خانه، فاطمه، دختر پيامبر است، گفت: باشد!!
ابن قتيبه دنباله اين داستان را سوزناك تر و دردناك تر نوشته است:
عمر همراه گروهى به در خانه فاطمه آمدند، در خانه را زدند، هنگامى كه فاطمه صداى آنان را شنيد، با صداى بلند گفت: اى رسول خدا !پس از تو چه مصيبت هايى به ما از فرزند خطاب و ابى قحافه رسيد. وقتى مردم كه همراه عمر بودند، صداى زهرا و گريه او را شنيدند برگشتند، ولى عمر با گروهى باقى ماند و على را از خانه بيرون آوردند، نزد ابى بكر بردند و به او گفتند، بيعت كن، على گفت: اگر بيعت نكنم چه مى شود؟ گفتند: به خدايى كه جز او خدايى نيست، گردن تو را مى زنيم... (4)
مسلّماً اين بخش از تاريخ براى علاقمندان به ابوبكر و عمر بسيار سنگين و ناگوار مى باشد و برخى در صدد بر آمدند كه در نسبت كتاب به ابن قتيبه ترديد كنند، در حالى كه ابن ابى الحديد استاد فن تاريخ اين كتاب را از آثار او مى داند و پيوسته از آن مطالبى نقل مى كند. متأسفانه اين كتاب به سرنوشت تحريف دچار شده و بخشى از مطالب آن به هنگام چاپ از آن حذف شده، در حالى كه همان مطالب در شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد آمده است.
4. طبرى و تاريخ او
محمّد بن جرير طبرى (متوفاى 310) در تاريخ خود رويداد هتك حرمت خانه وحى را چنين بيان مى كند: أتى عمر بن الخطاب منزل علي ...؛
عمر بن خطاب به خانه على آمد، در حالى كه گروهى از مهاجران در آن جا گرد آمده بودند. وى رو به آنان كرد و گفت: به خدا سوگند! خانه را به آتش مى كشم. مگر اينكه براى بيعت بيرون بياييد. زبير از خانه بيرون آمد، در حالى كه شمشير كشيده بود، ناگهان پاى او لغزيد و شمشير از دستش افتاد، در اين موقع ديگران بر او هجوم آوردند و شمشير را از دست او گرفتند.(5)
اين بخش از تاريخ حاكى از آن است كه اخذ بيعت براى خليفه با تهديد و ارعاب صورت پذيرفت. حالا اين نوع بيعت چه ارزشى دارد؟ خواننده بايد خود داورى نمايد.
5. ابن عبد ربه و كتاب «العقد الفريد»
شهاب الدين احمد معروف به «ابن عبد ربه اندلسى» مؤلف كتاب «العقد الفريد» متوفاى (463 هـ ) در كتاب خود بحثى مشروح درباره تاريخ سقيفه آورده، تحت عنوان كسانى كه از بيعت ابى بكر تخلف جستند مى نويسد:
فأمّا علي و العباس و الزبير فقعدوا في بيت فاطمة حتى بعثت إليهم أبوبكر...؛
على و عباس و زبير در خانه فاطمه نشسته بودند كه ابوبكر عمر بن خطاب را فرستاد تا آنان را از خانه فاطمه بيرون كند و به او گفت: اگر بيرون نيامدند، با آنان نبرد كن! در اين موقع عمر بن خطاب با مقدارى آتش به سوى خانه فاطمه رهسپار شد تا خانه را بسوزاند، در اين موقع با فاطمه روبرو شد. دختر پيامبر گفت: اى فرزند خطاب آمده اى خانه ما را بسوزانى، او در پاسخ گفت: بلى مگر اين كه در آنچه امّت وارد شدند، شما نيز وارد شويد! (6)
تا اين جا بخشى كه در آن به تصميم به هتك حرمت تصريح شده است، پايان پذيرفت، اكنون به دنبال بخش دوم كه حاكى از جامه عمل پوشاندن به اين نيّت شوم است، مى پردازيم!
مبادا اين تصوير پيش آيد كه آن ها مقصودشان ارعاب و تهديد بود تا على(ع) و يارانش را مجبور به بيعت كنند، و قصد عملى ساختن چنين تهديدى نداشتند.
دنباله اين گفتار نشان مى دهد كه آن ها دست به اين جنايت بزرگ زدند!
يورش !
6. ابو عبيد و كتاب «الاموال»
ابو عبيد قاسم بن سلام (متوفاى 224) در كتاب خود به نام «الأموال» كه مورد اعتماد فقيهان اسلام است نقل مى كند: عبدالرّحمن بن عوف مى گويد: در بيمارى ابوبكر براى عيادت
وارد خانه او شدم. پس از گفتگوى زياد به من گفت: آرزو مى كنم اى كاش سه چيز را انجام نمى دادم، همچنان كه آرزو مى كنم اى كاش سه چيز را انجام مى دادم. همچنين آرزو مى كنم سه چيز را از پيامبر سؤال مى كردم.
سه چيزى كه انجام داده ام و اى كاش انجام نمى دادم. عبارتند از:
«وددت انّي لم أكشف بيت فاطمة و تركته؛(7)
اى كاش پرده حرمت خانه فاطمه را نمى گشودم و آن را به حال خود وا مى گذاشتم».
ابو عبيد هنگامى كه به اين جا مى رسد، به جاى جمله: «لم أكشف بيت فاطمة و تركته...» مى گويد: كذا و كذا. اضافه مى كند كه مايل به ذكر آن نيستم!
هرگاه «ابو عبيد» روى تعصّب مذهبى يا علّت ديگر از نقل حقيقت سر برتافته است؛ محقّقان كتاب «الاموال» در پاورقى مى گويند: جمله هاى حذف شده در كتاب «ميزان الاعتدال» (به نحوى كه بيان گرديد) وارد شده است، افزون بر آن، «طبرانى» در «معجم» خود و «ابن عبدربه» در «عقد الفريد» و افراد ديگر جمله هاى حذف شده را آورده اند.
7. طبرانى و معجم كبير
ابوالقاسم سليمان بن احمد طبرانى (260-360) كه ذهبى در «ميزان الاعتدال» در حقّ او مى گويد: فرد معتبرى است(8) آن جا كه درباره ابوبكر و خطبه ها و وفات او سخن مى گويد، يادآور مى شود:
ابوبكر به هنگام مرگ، امورى را تمنا كرد: اى كاش سه چيز را انجام نمى دادم. يكي :هتك حرمت خانه فاطمه نمى كردم و آن را به حال خود واگذار مى كردم!(9)
اين تعبيرات به خوبى نشان مى دهد كه تهديدهاى عمر تحقّق يافت.
8. ابن عبد ربه و «عقد الفريد»
ابن عبد ربه اندلسى از عبدالرّحمن بن عوف نقل مى كند:
در بيمارى ابى بكر بر او وارد شدم تا از وي عيادت كنم، گفت: آرزو مى كنم كه اى كاش سه چيز را انجام نمى دادم و يكى از آن سه چيز اين است:
وودت انّي لم أكشف بيت فاطمة عن شي و إن كانوا اغلقوه على الحرب؛(10)
اى كاش خانه فاطمه را نمى گشودم ، هر چند آنان براى نبرد درِ خانه را بسته بودند.
اسامى و عبارات و شخصيت هايى كه اين بخش از گفتار خليفه را نقل كرده اند، خواهد آمد.
9. سخن نَظّام در كتاب «الوافي بالوفيات»
ابراهيم بن سيار نظام معتزلى (160-231) كه به خاطر زيبايى كلامش در نظم و نثر به نظّام معروف شده است، در كتاب هاى متعددى، واقعه بعد از حضور در خانه فاطمه(ع)را نقل مى كند. او مى گويد: انّ عمر ضرب بطن فاطمة يوم البيعة حتى ألقت المحسن من بطنها؛(11)
عمر در روز اخذ بيعت براى ابى بكر بر شكم فاطمه زد، او فرزندى كه در رحم داشت و نام او را محسن نهاده بودند، سقط كرد!
10. مبرد در كتاب «كامل»
محمّد بن يزيد بن عبدالأكبر بغدادى (210-285) اديب و نويسنده معروف و صاحب آثار گران سنگ، در كتاب «الكامل» خود، از عبدالرّحمن بن عوف داستان آرزوهاى خليفه را يادآور مى شود. (12)
11. مسعودى و «مروج الذهب»
مسعودى «متوفاى 325) در مروج الذهب مى نويسد:
آن گاه كه ابوبكر درحال احتضار گفت: فوددت انّي لم أكن فتشت بيت فاطمة و ذكر في ذلك كلاماً كثيراً؛(13)
اى كاش هتك حرمت خانه زهرا را نمى كردم. در اين مورد سخن زيادى گفت!
مسعودى با اينكه نسبت به اهل بيت گرايش هاى نسبتاً خوبى دارد؛ ولى باز اين جا از بازگويى سخن خليفه خوددارى كرده و با كنايه رد شده است!
12. ابن أبى دارم در كتاب «ميزان الاعتدال»
«احمد بن محمّد» معروف به «ابن ابى دارم»، محدث كوفى (متوفاى سال 357)، كسى كه محمّد بن أحمد بن حماد كوفى درباره او مى گويد: «كان مستقيم الأمر، عامة دهره؛ در سراسر عمر خود پوينده راه راست بود». با توجه به اين موقعيت نقل مى كند كه در محضر او اين خبر خوانده شد:
انّ عمر رفس فاطمة حتى أسقطت بمحسن؛عمر لگدى بر فاطمه زد و او فرزندى كه در رحم به نام محسن داشت سقط كرد! (14)
13. عبدالفتاح عبدالمقصود و كتاب «الإمام علي»
وى هجوم به خانه وحى را در دو مورد از كتاب خود آورده است. به نقل يكى بسنده مى كنيم:
«و الّذي نفس عمر بيده، ليَخرجنَّ أو لأحرقنّها على من فيها...؛قسم به كسى كه جان عمر در دست اوست ! بايد بيرون بياييد يا خانه را بر ساكنانش آتش مى زنم».
عده اى كه از خدا مى ترسيدند و رعايت منزلت پيامبر(ص) را پس از او مى كردند، گفتند:
«اباحفص، فاطمه در اين خانه است».
بى پروا فرياد زد: «باشد!!».
نزديك شد، در زد، سپس با مشت و لگد به در كوبيد تا به زور وارد شود.
على(ع) پيدا شد...
طنين صداى زهرا در نزديكى مدخل خانه بلند شد... اين ناله استغاثه او بود...!» (15)
اين بحث را با حديث ديگرى از «مقاتل ابن عطيّة» در كتاب الامامة و السياسة پايان مى دهيم . او در اين كتاب مى نويسد:
هنگامى كه ابوبكر از مردم با تهديد و شمشير و زور بيعت گرفت، عمر، قنفذ و جماعتى را به سوى خانه على و فاطمه(ع) فرستاد. عمر هيزم جمع كرد و درِ خانه را آتش زد...(16)
در ذيل اين روايت تعبيرات ديگرى است كه قلم از بيان آن عاجز است.
نتيجه: با بيان مطالب ياد شده از كتب اهل سنت روشن مي گردد كه جريان شهادت و به آتش كشيدن خانه آن بانو امري مسلم است.

پي نوشت ها:
1. المصنف، ابن أبي شيبة الكوفي، ج 8، ص572، 1409 - 1989 م، دار الفكر للطباعة والنشر والتوزيع - بيروت - لبنان.
2. انساب الأشراف،ج 1،ص586 ،چ دار معارف، قاهره.
3. الامامة و السياسة،ص 12، چ مكتبة تجارية كبرى، مصر.
4. همان، ص 13.
5. تاريخ طبرى، ج 2، ص443، چ بيروت.
6. عقد الفريد، ج 4، ص93، چ مكتبة هلال.
7. الأموال، پاورقى 4، چ نشر كليات ازهرية؛ الأموال،ص 144، بيروت؛ ابن عبد ربه در عقد الفريد، ج 4، ص93.
8. ميزان الاعتدال،ج 2، ص195، چاپ اول، 1382 - 1963 م، دار المعرفة للطباعة و النشر - بيروت - لبنان.
9. معجم كبير طبرانى، ج 1، ص62، شماره حديث 43، دار إحياء التراث العربي ، تحقيق حمدي عبدالمجيد سلفي.
10. عقد الفريد،ج 4،ص93، چ مكتبة الهلال.
11. الوافي بالوفيات،ج 6،ص17، ش 2444؛
ملل و نحل شهرستانى،ج 1،ص57، چاپ دار المعرفة، بيروت. در ترجمه نظام به كتاب «بحوث في الملل و النحل،ج 3، ص248-255 مراجعه شود.
12. شرح نهج البلاغه، ج 2، ص46 و 47، چ مصر.
13. مروج الذهب، ج 2، ص301، چ دار اندلس، بيروت.
14. ميزان الاعتدال، ج 3، ص459.
15. عبدالفتاح عبدالمقصود، امام علي بن ابى طالب، ج 4، ص276-277، بي تا، بي جا.
16. كتاب الامامة و الخلافة، ص 160 و 161، تأليف مقاتل بن عطيّة كه با مقدّمه اى از دكتر حامد داود استاد دانشگاه عين الشمس قاهره به چاپ رسيده، چ بيروت، مؤسّسة البلاغ.
موفق و موید باشید

می خواهم نحوه دقیق مرگ و نقل صحیح مرگ سنان بن انس نخعی که از اشقیای واقعه دردناک کربلا بود را بدانم، زیرا به این دلیل می پرسم که در منابع تاریخی چندین نقل مختلف برای نحوه مرگ این فرد جنایتکار ذکر شده است.

پاسخ:
سنان بن انس:
وي از چهره‌هاى جنايتكار كربلا و كسى است كه به خيمه‌هاى امام حسين (علیه السلام) يـورش بـرد و در آخـرين لحظات عمر امام، نـيـزه‌اش را به سينه حضرت فرو برد. در بـعـضـى مـقـاتـل نـيـز نـقـل شـده كـه او سـر مـقـدس امـام حـسـيـن(ع) را از بـدن جـدا كـرده اسـت.(1) پـس از دستگيرى او، به دستور مختار، دست و پايش را بريدند و هنوز جان داشـت كـه او را در ديـگ روغـن جـوشـان افـكـنـدنـد و اين گونه به نتيجه اعمال زشت خود رسيد.(2)

پي نوشت ها:
1. الكامل في التاريخ، ابن اثير، ج 4، ص 78.
2. علامه مجلسي، بحارالانوار، ج 45، ص 375.
برگرفته از: http://www.tebyan.net/newindex.aspx?pid=84266
موفق و موید باشید

آیا این روایت درباره امیرالمومنین علی (علیه السلام) صحیح است که ایشان فرمودند هیچ شبی بی زن به سر نبرده ام و داستانی که طی آن عمر امام را به خانه خود دعوت می کنم تا به مردم نشان دهد که امام دروغ گفته است اما همان شب خواهر عمر خود را تسلیم امام می کنند و امام او را می پذیزند؟ این روایت در کتاب جواهر مقدس اردبیلی گفته شده، آیا صحت دارد با توجه به اینکه امام (ع) مرد عبادت و جهاد بودند؟ آیا این مساله با روحیه تقوا و پرهیزگازی بی اندازه امام (ع) منافات ندارد؟ آیا این توطئه ای برای تخریب چهره این امام مظلوم حتی بعد از 1400 سال نیست؟

در احکام ازدواج موقت سوالی که درباره حکم ازدواج موقت با زنان اهل کتاب از آقای سیستانی شده ایشان اینچنین جواب داده اند.

برای فردی که در يک کشور غربی زندگی می کند آيا متعه يک زن غير مسلمان حلال است ؟ اگر همسر دائمی مسلمان نداشته باشد با زن مسيحی ويهودی جايز است؟

آیا در بحث احترام به نوامیس مردم که حتی امامان نیز به خانواده و ناموس اهل کتاب احترام می گذاشته اند که نمونه آن در جریان نامه معروف امام علی به گروهی از مردم که فرمودند اگر مرد مسلمانی از شنیدن این خبر که خلخال از پای زن مسلمان وغیرمسلمان به زور بریده اند بمیرد من او را سرزنش نمی کنم.

می بینیم چه فرقی از نظر انسانی بین حرمت خانواده یک مسلمان یا اهل کتاب هست که با زن شوهردار که شوهر او اهل کتاب است، می توان صیغه کرد اما با زن شوهردار که شوهرش مسلمان است نمی توان؛ آیا این تفاوت آشکاری با شعارهای راستین اسلام درباره کرامت انسان مؤمن به خداوند با هر دینی ندارد؟ آیا می توان با زنی که شوهر دارد هرچند غیر مسلمان رابطه جنسی داشت؟ خداوند به این امر راضی است؟

پاسخ:
درباره آنچه به مولاي متقيان نسبت داده شده، بايد بگوييم كه طبق جستجويي كه در منابع روايي داشتيم. چنين حكايتي را در هيچ يك از منابع معتبر روايي نيافتيم. تنها جايي كه اين حكايت را بدون سند معتبر يافتيم كتاب «الانوار النعمانيه» از تأليفات متأخرين است.
در خصوص اين كتاب بايد بگوييم كه كتاب انوار نعمانية تأليف مرحوم جزائري (متوفاي 1112)، كتابي روايي است كه در آن مجموعه اي از روايات جمع آوري شده و در بين آنها مانند ساير كتب، رواياتي صحيح، ضعيف و يا حتي در بعضي موارد مجعول موجود است و با توجه به برخي از مطالب تندي كه در اين كتاب وجود دارد. برخي از بزرگان همانند مرحوم انگجي در پاروقي جلد 2 صفحه 108 انوار نعمانيه مي نويسد: خواندن برخي از كتب سيد نعمت الله جزايري شرعا اشكال دارد.
در كتاب انوار نعمانيه آمده:« ويُحكى في سبب تحريم متعة النساء أنه قد طلب أمير المؤمنين (ع) إلى منزله ليلة، فلما مضى من الليل جانب ، طلب منه أن ينام عنده فنام . فلما أصبح الصبح ، خرج عمر من داخل بيته معترضاً على أمير المؤمنين(ع) بأنك قلت: إنه لا ينبغي للمؤمن أن يبيت ليلة عزباً إذا كان في البلد ، وها أنت هذه الليلة بتّ عزباً . فقال أمير المؤمنين(ع): وما يدريك إنني بتّ عزباً ؟ وأنا هذه الليلة قد تمتعت بأختك فلانة . فأسرّها في قلبه حتى تمكن من التحريم فحرّمها»(1)
« در خصوص علت تحريم متعه توسط عمر حكايت شده، كه وي شبي حضرت علي (ع) را به منزل خودش فرا خواند، پاسي از شب گذشت و عمر تقاضا كرد كه حضرت علي نزد وي بخوابد. صبح زود عمر از اتاقش خارج شد و به صورت اعتراض به حضرت علي (ع) گفت: شما معتقد بوديد كه مرد نبايد شب را به تنهايي بدون زن بگذراند و شما ديشب، شب را به تنهايي سپري كرديد حضرت علي (ع ) گفت: شما از كجا خبر داريد كه من ديشب تنها بوده ام؟ من ديشب خواهرت را متعه نمودم و او نزد من بوده است.
عمر اين قضيه را در قلبش مخفي نگه داشت و وقتي قدرت بر تحريم متعه يافت آن را تحريم نمود»
در پاورقي كتاب آيات الاحكام جرجاني در خصوص اين حكايت مي خوانيم:« قضيۀ ازدواج حضرت على(ع) هم‌شيرۀ خليفه را از جملۀ موضوعات و مفتريات بوده كه مخالفان از براى اهانت به مقام شامخ حضرت على(ع) و توليد عداوت بين على (ع) و خليفۀ دوم و بين پيروان على و ساير مسلمين وضع و جعل كرده‌اند»(2)
با توجه به مطلب مذكور بايد بگوييم كه صرف وجود يك مطلب يا روايت در منابع شيعي (مخصوصا منابع متأخرين) به معناي صحت و پذيرش مفاد روايت نيست و چه بسا روايات ضعيف و مجعولي كه در كتابها ذكر شده است و مورد اعتناي علماي بزرگ شيعه نيست و متأسفانه همين روايات ضعيف و جعلي بهانه اي براي كوبيدن شيعه و اعتقادات آنها توسط برخي از منتسبان به اهل سنت شده است.
اما درباره فتواي آيت الله سيستاني بايد بگوييم كه ايشان درباره حكم ازدواج با اهل كتاب (مسيحي، يهودي) مرقوم داشته اند:« ازدواج دائم مرد مسلمان با اهل كتاب بنابر احتياط واجب جايز نيست. ولى ازدواج موقت جايز است مشروط بر اينكه همسر مسلمان نداشته باشد.»(3)
منشأ بروز شبهه مذكور در سؤال در ذهن شما اين است كه تصور كرده ايد ايشان فتوا داده كه اگر زن اهل كتاب همسر مسلمان دائم نداشته باشد (و لو همسر دائم غير مسلمان) داشته باشد. ازدواج موقت با وي جايز است. در حالي كه ايشان اين مطلب را بيان نكرده، بلكه منظور ايشان اين است كه اگر مرد مسلماني كه مي خواهد با زن اهل كتاب ازدواج موقت نمايد و خود اين مرد همسر دائم مسلمان نداشته باشد جايز است.
ايشان نيز همانند ساير مراجع تقليد ازدواج با زن شوهردار را مطلقا حرام و از گناهان بزرگي مي دانند كه موجب حرمت ابدي مي گردد(4) و حتي عقد كفار را اگر طبق معيارهاي خود كفار صحيح انجام گرفته باشد معتبر مي دانند.(5)

پي نوشت ها:
1. جزائري، نعمت الله بن عبد الله‏، الانوار النعمانيه، بي جا، بي تا، ج2، ص 320
2. جرجانى، سيد امير ابو الفتح حسينى‌، تفسير شاهى، تهران، انتشارات نويد، 1404 ق، ج‌1، ص 360.
3. سايت معظم له سوال شماره 8 در آدرس:
http://www.sistani.org/index.php?p=827020&id=806
4. سؤال شماره 17 در آدرس:
http://www.sistani.org/index.php?p=827020&id=805&perpage=63#11767
5. آيت الله سيستاني، منهاج الصالحين، قم، دفتر حضرت آية الله سيستانى‌، 1417ق، ج‌3، ص 68.
موفق و موید باشید

امام علی (علیه السلام) قرآن کریم را در چند روز جمع آوری کرد؟

پاسخ:
آنچه در تاريخ آمده اين كه امام بعد از فارغ شدن از كفن و دفن پيامبر (صلی الله علیه و آله) و بعد از اين كه نتوانست براي گرفتن حق خود اقدامي انجام دهد، در خانه نشست و به جمع قرآن بر اساس دستور رسول خدا و تنظيم آن و ... پرداخت و در مدت كوتاهي اين كار را به انجام رساند و آن را عرضه كرد. (1)
در مورد خطبه "الوسيله" گفته شده اين خطبه را امام هفت يا نه روز بعد از وفات رسول خدا و بعد از جمع قرآن ايراد كرده است. (2)
از طرف ديگر بعد از جنگ يمامه قرآن به امر خليفه اول توسط زيد بن ثابت جمع آوري گرديد. (3)
بنا بر روايتي اين كار سه روز طول كشيد. (4) ولي قرآن پژوه معاصر (مرحوم ) آيت الله معرفت مدعي شده روايات دلالت دارد مدت اين جمع آوري شش ماه بوده است (5) ما كتاب ايشان را در دسترس نداشتيم و روايتي هم كه بر اين مطلب دلالت كند، نيافتيم.
با توجه به اين كه مسيلمه زمان پيامبر ادعاي نبوت كرده بود و مدت كمي بعد از وفات پيامبر جنگ با او اتفاق افتاد و اقدام امام در جمع آوري قرآن قبل از جنگ يمامه بوده، معلوم مي شود اقدام امام در جمع قرآن در همان كمتر از يك ماه بعد از وفات صورت گرفته است و به مدت كوتاهي بعد از آن، جمع آوري توسط زيد بن ثابت انجام شده است.
در جستجوي وسيعي كه كرديم زمان بندي دقيق تري نيافتيم.

پي نوشت ها:
1. يعقوبي، تاريخ، بيروت، دار صادر، ج 2، ص 135.
2. كليني، كافي، تهران، اسلاميه، 1363 ق ، ج 8، ص 18؛ شيخ صدوق، امالي، قم، مؤسسه بعثت، 1417 ق، ص 398 - 399.
3. يعقوبي، همان.
4. شيخ هادي نجفي، موسوعة أحاديث أهل البيت (ع) ، بيروت، دار احيائ التراث العربي، 1423 ق، ج 1، ص 7.
5. مجيد معارف، درآمدي بر تاريخ قرآن، تهران، نبأ، 1383 ش، ص 153 به نقل از "التمهيد"، ج 1، ص 288.
موفق و موید باشید.

چرا حضرت علی (علیه السلام) در طول 25 سال و سایر امامان به ویژه امام رضا (علیهم السلام) (از لحاظ شرایط جامعه در زمان ایشان) علیه حکومت وقت انقلاب نکردند؟ آیا لازم نبود برای تشکیل حکومت اسلامی و اجرای نقش ولایت فقیه بر مردم (با توجه به مهم و ضروری بودن این مساله) بپاخیزند؟

پاسخ:
ائمه (علیهم السلام) حكومت را حق خود دانسته و در صدد برگرداندن آن به مركز اصلي آن ـيعني خاندان پيامبر(صلی الله علیه و آله)ـ بودند. آنان سعي مي كردند حكومت از دست غاصبان حكومت خارج شود. حكومت ها نيز جهت حفظ حكومت، ائمه را زندان و به شهادت مي رساندند. اگر امامان در پي تشكيل حكومت نبودند، حكومت ها با آنان كاري نداشتند.
البته امامان -با توجه به شرايط زمان و مكان- رويكرد متفاوت درباره حكومت داشتند، مثلاً برخي امامان قيام و برخي فعاليت هاي فرهنگي مي نمودند، ولي همه براين اصل مشترك بودند كه حكومت به خاندان پيامبر(ص) برگردد. مثلا امام سجاد (ع) -بعد از شهادت امام حسين(ع)-، در قالب عزاداري، خطبه، و دعا خواندن، مشروعيت حكومت هاي عصر خود را زير سؤال برد(1)، اما به دليل فراهم نبودن شرايط مبارزه مسلحانه -مانند عدم حمايت مردم- حضرت به اين امر اقدام نكرد. امام سجاد (ع) فرمود: «در تمام مكه و مدينه، بيست نفر نيستند كه ما را دوست بدارند».(2) اين جملات امام وضع جامعه عصر ايشان و عدم حمايت مردم از خاندان پيامبر را نشان مي دهد. به عبارت ديگر براي تشكيل حكومت دو مؤلفه: «امام و مردم» از اهميت برخوردار است. اگر يكي از اين دو عنصر نباشد، تشكيل حكومت امكان پذير نيست. امامان لايقترين افراد براي رهبري بودند، اما براي تشكيل حكومت فقط رهبري لايق كافي نيست، بلكه پذيرش مردم نيز ضروري است. متأسفانه مسلمانان بعد از رحلت پيامبر، وصاياي حضرت را ناديده گرفته، و شايسته ترين فرد، يعني علي(ع) را از سياست كنار گذاشتند، همچنين مردم درجنگ امام حسن(ع) با معاويه، حضرت را "مذل المؤمنين" خوار كنندة مؤمنان خوانده (3) و به حمايت از معاويه پرداختند. در زمان امام حسين(ع) نيز مردم بودند كه از وي دعوت، اما از فاسدترين انسانها، يعني يزيد حمايت كردند. در زمان امامان ديگر نيز مردم از ائمه حمايت نكردند، لذا آنان موفق به تشكيل حكومت نشدند. همچنان كه امام صادق (ع) به اين امر اشاره نمود: مأمون رقي مي گويد: خدمت آقايم، امام صادق(ع) بودم كه سهل بن حسن خراساني وارد شد و به آن حضرت گفت: شما مهر و رحمت داريد. شما اهل بيت(ع) امامت هستيد. چگونه از حق خويش باز ايستاده ايد، با اين كه صد هزار شمشيرزن آماده به ركاب در خدمت شما هستند. آن حضرت فرمود: خراساني! بنشين! سپس به كنيز خود فرمود:«حنيفه!» تنور را آتش كن. كنيز تنور را گرم كرد. آن گاه امام فرمود: خراساني! برخيز و در تنور بنشين! خراساني گفت: آقاي من! مرا با آتش مسوزان و از من بگذر! آن حضرت فرمود: گذشتم. در اين حال «هارون مكي» كه كفش هاي خويش را به دست گرفته بود، واردشد و سلام كرد. امام فرمود: كفش هاي خود را زمين بگذار و داخل تنور بنشين! هارون بدون معطلي وارد تنور شد. امام صادق(ع) با سهل بن حسن خراساني مشغول صحبت شد. مدتي بعد، امام به اوفرمود: برخيز و به داخل تنور نگاه كن! خراساني مي گويد: برخاستم و به داخل تنور نظر افكندم. هارون در داخل تنور چهار زانو نشسته بود. مدتي بعد او از تنور بيرون آمد و به ما سلام كرد. امام فرمود: در خراسان چند نفر مثل اين مرد داريد؟ خراساني گفت: به خدا قسم! يك نفر هم نيست. امام فرمود: ماهنگامي كه پنج نفر ياور و پشتيبان نداشته باشيم قيام نمي كنيم. ما نسبت به زمان قيام داناتريم. (4) همچنين سدير مي گويد: به امام صادق(ع) گفتم: چه چيز شما را از قيام بازداشته است؟ امام فرمود: مگر چه شده است؟ سدير گفت: دوستداران، شيعيان و ياوران شما زياد است. به خدا سوگند! اگر اميرالمؤمنين اين مقدار ياور داشت كسي طمع در خلافت نمي كرد. امام فرمود: ياوران من چند نفرند؟ سدير گفت: صدهزار نفر. امام فرمود: صدهزار! او گفت: بله. بلكه دويست هزار. امام فرمود: دويست هزار! سدير گفت: آري. بلكه نصف دنيا. امام سكوت كرد. سديرگويد: راهي سرزمين «ينبع» شديم. امام در ميان راه چشمش به جواني افتاد كه چند رأس بزغاله را مي چراند. فرمود: اگر تعداد شيعيان من به عدد اين بزغاله ها بود از قيام و نهضت باز نمي ايستادم. سدير مي گويد: بزغاله ها را شمارش كردم. بزغاله ها هفده راس بودند. (5) بدين سان عدم تشكيل حكومت از سوي امامان، ريشه در عدم حمايت مردم دارد.
در اين باره به منابع زير اشاره مراجعه شود:
-مطهري، سيري در سيره ائمه اطهر (ع)
رسول جعفريان، حيات فكري وسياسي امامان شيعه

پي نوشت ها:
1. مهدي پيشوايي، سيره پيشوايان، قم، موسسه امام صادق (ع)، 1379، چاپ يازدهم، ص 274.
2. همان، 239.
3. علامه مجلسي، بحارلانوار، ناشر اسلاميه، ج 44، ص 24.
4. محمدباقر مجلسي، همان، ج47، ص 123.
5. شيخ كلينى، الكافي، ناشر اسلاميه، ج2، ص 242.
موفق باشید.

آیا نام «هلما» از اسامی  یا القاب حضرت زینب (سلام الله علیها) می باشد؟

پاسخ:
اين كلمه در كتاب هاي معتبر، جزوه اسامي يا القاب آن حضرت نيامده است.
موفق و موید باشید

علت شهادت امام رضا (علیه السلام) چه بود و ایشان دقیقا با خوردن چه چیزی به شهادت رسیدند؟

پاسخ:
درباره چگونگی شهادت آن حضرت اختلاف است در برخی متون تاريخي آمده است.
اباصلت گويد: امام جامه پوشيد و در محراب خود به انتظار نشست. غلام مأمون آمد و گفت: اميرالمؤمنين را اجابت كن. نعلين پوشيد و عبا به دوش كرد و مي رفت. من دنبالش بودم تا بر مأمون وارد شد كه طبقى انگور و طبق هائى از ميوه‏ هاى ديگر جلو او بود. خوشه انگورى در دست داشت كه قدرى از آن را خورده بود و قدرى مانده بود. چون چشمش به آن حضرت افتاد، برخاست و دويد و او را در آغوش كشيد و ميان دو چشمش را بوسيد و با خودش نشانيد. آن خوشه انگور را به دستش داد و عرض كرد: از اين انگورى بهتر ديدى؟
فرمود: بسا انگور خوبى كه از بهشت باشد. گفت: از آن بخور. امام رضا فرمود: مرا از آن معاف دار. گفت: ناچار بايد از آن بخورى. چه تو را مانع است؟ شايد به ما بدگمانى؟ اين خوشه را بگير و از آن بخور. حضرت رضا گرفت و از آن سه دانه خورد و آن را انداخت و برخاست. من با او سخن نگفتم تا وارد خانه شد و فرمود در را بستند و در بستر افتاد. در صحن خانه غمنده و محزون ايستاده بودم، .... تا امام (ع) به شهادت رسيد.‏(1)
و در برخي منابع آمده كه حضرت را با آب انار مسموم نمودند. (2)

پي نوشت ها:
1. امالى شيخ صدوق- ترجمه كمره‏اى‏، ناشر اسلاميه تهران‏،سال چاپ 1376 ش‏، نوبت چاپ ششم،‏ ص662.
2. ارشاد مفيد، ترجمه رسولي محلاتي،ناشر اسلاميه، ج2، ص261.

آیا دختر امام علی علیه السلام (ام کلثوم) با عمربن خطاب خلیفه دوم ازدواج کرده است؟ اهل سنت این مسئله را مطرح می کنند که اگر علی (ع) با خلفا مشکلی داشته است و عمر و ابوبکر قاتل حضرت فاطمه (سلام الله علیها) بوده اند پس چرا امام (ع) دختر خود را اجازه داده است تا با عمر ازدواج کند؟

پاسخ:
در این خصوص به گفتار زیر توجه فرمایید:
شيخ مفيد اين ازدواج را نمي‌پذيرد و معتقد است که اين گزارش توسط زبير بن بکار(1) نقل شده که مورد وثوق نيست. افزون بر اين، او از دشمنان علي(ع) به حساب مي‌آيد و در مطالبي که به بني هاشم نسبت مي‌دهد، قابل اعتماد نيست. متن روايت به صورت‌هاي مختلف و گاهي متضاد نقل شده که به آن اشاره مي‌شود:
أ) علي(ع) متولي عقد ازدواج بود.
ب) عباس، عموي علي، متولي ازدواج شد.
پ) بعد از اينکه بني هاشم مورد تهديد قرار گرفتند، اين ازدواج انجام شد.
ت) اين ازدواج از روي اختيار و بدون تهديد انجام شد.
ث) فرزندي به نام زيد، از اين وصلت به وجود آمد.
ج) زيد، زنده ماند و صاحب نسل شد.
ح) زيد و مادرش (ام‌کلثوم) در زمان عمر کشته شدند، به گونه‌اي که معلوم نشد کدام يک زودتر درگذشتند.
خ) ام کلثوم بعد از عمر، زنده بود.
د) عمر، مهريه او را چهل هزار درهم قرار داد.
ذ) عمر، مهريه را چهار هزار درهم قرار داد.
ر) عمر، مهريه را پانصد درهم معيّن کرد.
مرحوم شيخ مفيد چنين نتيجه‌گيري مي‌کند که وجود اين همه اختلاف، موجب بطلان گزارش مي‌گردد.
وي مي‌فرمايد: اگر اين روايت صحيح باشد (و چنين ازدواجي محقق گرديده باشد) باز با مذهب شيعه منافاتي ندارد.(2) سيد مرتضى، شاگرد برجسته شيخ مفيد معتقد است اين ازدواج از روي اختيار نبود. سپس وي رواياتي را که دلالت بر اضطرار دارد، يادآور مي‌شود و در پايان مي‌فرمايد: حليت و حرمت هر کاري بستگي دارد به اينکه دليلي از دين و شريعت بر آن وجود داشته باشد. کار اميرالمؤمنين، از نظر ما حجت و دليل شرعي است.(3)
از مطالب مرحوم سيد مرتضى استفاده مي‌شود که وي وقوع اين ازدواج را پذيرفته، ولي دليل آن را اضطرار و تهديدهايي مي‌داند که متوجه بني‌هاشم شده بود. علامه مجلسي بر اين عقيده است که انکار اين واقعه از سوي شيخ مفيد شگفت‌انگيز است. مجلسي بر اين باور است که شايد منظور شيخ مفيد اين بوده که اين موضوع از طريق اهل سنت قابل اثبات نيست،(4) چون رواياتي که از طريق آنان وارد شده، بسيار متفاوت و متضاد است! آن گاه مرحوم مجلسي مي‌گويد: بهترين و اساسي‌ترين پاسخ به اين پرسش آن است که گفته شود اين کار به جهت تقيه و اضطرار انجام شد! سپس مي‌فرمايد: دور از ذهن نيست که چنين بوده، چون خيلي از کارهاي حرام، در حال ضرورت و ناچاري، حکم آن تغيير مي‌کند و گاهي مبدّل به وجوب مي‌شود.(5) جعفر شهيدي مي‌نويسد: ام‌کلثوم دومين دختر علي(ع) که مادرش حضرت زهرا(س) بود، در سال هشتم هجري متولد شد. در سال هفدهم با عمر ازدواج کرد. چون عمر کشته شد، با عون فرزند جعفر و پس از مرگ او با برادرش محمد بن جعفر بن ابي طالب ازدواج کرد. ام‌کلثوم از عمر پسري به نام زيد آورد.(6) سيد محسن امين بر اين باور است، حضرت علي(ع) دو دختر به نام ام کلثوم داشته، مادر يکي از آنان حضرت فاطمه(س) و مادر دومي، زن ديگري بود. آن که با عمر ازدواج کرد، مادرش فاطمه(س) نبود و پيش از واقعه کربلا، در مدينه درگذشت. آن ام‌کلثوم که در کربلا حضور داشت و در کوفه خطبه خواند، مادرش حضرت زهرا(س) مي‌باشد.(7) آقاي سامي الغريري بر اين عقيده است که ام کلثوم همسر عمر، دختر خليفة اوّل (ابو بکر) بود، که قلم به دستان مزدور چنين وانمود کردند که دختر علي(ع) است.(8) در فروع کافي، بحث طلاق، در مورد عِدّة زني که شوهرش از دنيا رفته، دو روايت يکي توسط معاويه ابن عمار(9) و ديگري توسط سليمان بن خالد،(10) از امام صادق(ع) نقل شده که محتواي هر دو اين است: چون عمر درگذشت، حضرت علي(ع) نزد ام‌کلثوم رفت و او را به خانه خود برد از اين دو روايت استفاده مي‌شود که ام‌کلثوم، دختر علي(ع) بود، اما اين که مادرش چه کسي بود در روايت به آن اشاره نشده است. مرحوم مجلسي روايت اوّل را موثق و روايت دوم را صحيح مي‌شمارد. با اين ديدگاه‌هاي بسيار متفاوت و اينکه برخي در گذشت ام کلثوم را پيش از شهادت امام مجتبي (ع) ذکر کرده اند، اظهار نظر قطعي، در اين باره بسيار مشکل است، ولي به نظر می رسد اگر اين ازدواج انجام شده باشد، با ميل و رغبت انجام نگرفته، اما چه ضرورت‌هايي مي‌توانست آن را توجيه نمايد، با قاطعيت نمي‌توانيم اظهار نظر کنيم. ولي اگر اين کار انجام شده باشد مصلحت مهمي در آن بوده که امام اين وصلت پذيرفته، هرچند ما از آن آگاه نباشيم.بنا براین یا این کار نشده واگر شده یا به جهت اجبار یا مصلحت بوده ودلیلی نمی شود که ان حضرت با خلفا مشکلی نداشته است .برای اگاهی بیشتر به کتاب ،فروغ ولایت از ایت الله سبحانی ،مراجعه نمائید .

پي‌نوشت‌ها:
1. ابو عبدالله، زبير بن ابي بکر بن عبدالله بن مصعب، در زمان معتصم عباسي از سوي وي عهده‌دار قضاوت در مکه بود. در سال 256 درگذشت. (تاريخ بغداد، ج 8، ص 467.)
2. مصنفات المفيد، ج 7 (المسائل السرويه) ص 86 ـ 90، محمدباقر مجلسي، مرآة العقول، تهران، دار الکتب الاسلاميه، 1366 چاپ اول، ج 20، ص 43 .
3. مرآة العقول، ج 20، ص 44.
4. همان.
5. همان، ص 45.
6. جعفر شهیدی، زندگاني حضرت فاطمه(س)، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ص 263 ـ 264.
7. محسن امين، اعيان الشيعه، تحقيق سيد حسن امين، بيروت ،دارالتعارف للمطبوعات، 1418، چاپ پنجم، ج 2، ص 12.
8. علي بن محمد، ابن صباغ مالکي، الفصول المهمه في معرفة الأئمة، تحقيق سامي الغريري، انتشارات دار الحديث، ج 1، پاورقي، ص 647.
9. فروع کافي، تحقيق علي اکبر غفاري، تهران، دار الکتب الاسلاميه 1388، چاپ دوم، ج 6، ص 115.
10. همان، ح 2.

عبارت (أشهد أن محمداً رسولُ الله) را خود پیامبر در نماز ذکر می کردند؟ از نظر اخلاقی و اعتقادی برای شخص پیامبر به عنوان رسول و نبی اشکالی پیش نمی آورد؟

پاسخ:
در این رابطه به نظر نمی رسد که چه مشکل اخلاقی و اعتقادی ممکن است متصور باشد، زیرا اعتقاد به نبوت و رسالت یک فرد امری است درونی که باید از اعماق وجود به آن اذعان داشت و اظهار این امر درونی خود نوعی کمال و فضیلت است که حاکی از ایمان درونی است؛ حتی اگر فرض کنیم این نبی، خودِ فرد باشد باز این فرد در درون خود به نبوت خود از جانب خداوند اعتقاد و ایمان دارد و اظهار این امر حاکی از تسلیم در برابر این انتخاب الهی و خضوع در برابر حضرت حق محسوب می شود.
البته اگر منظورتان نوعی حالت عُجب و خودبزرگ بینی حاکی از اظهار نبوت خود و در عین حال صلواتی که بعد از این تشهد بر خود وجود دارد باشد باید گفت:
اولا: چنین رذائل اخلاقی از ساحت حضرات معصومان به دور است و نمی توان درک این کمالات و حتی ذکر آن را موجب تبعات منفی اخلاقی در ایشان تصور نمود.
ثانیا: در همین تعبیر تشهد مساله عبودیت پیامبر قبل از رسالت او بیان شده و این خود نشان می دهد که پیامبر که آن حضرت قبل از حیث نبوت و رسالت حیثیت بندگی و عبودیت خداوند را در حد کمال در خود به وجود آورده بودند و در نتیجه در همین ذکر تشهد هم پیامبر ابتدا خاکساری و عبودیت خود را تکرار می کند که اوج تعبد و تذلّل در برابر خداوند را به دنبال دارد و مانع احتمال خود برتر بینی با ذکر رسالت بعد از آن می شود.
ثالثا: اظهار رسالت خود و درود و سلام فرستادن انسان بر خود با اجازه خداي متعال نه تنها منافاتي با عبوديت خداي متعال ندارد. بلكه چون اطاعت از دستور خداست در رديف عبادات خداي متعال نيز قرار مي گيرد. از همين رو است كه همه ما مسلمانان، بدون در نظر گرفتن ميزان درجه كمال و معنويت خود و ميزان تقوايمان و درجه صالح بودنمان، به دستور خداي متعال وظيفه داريم در هر نوبت نماز واجب يا مستحب بر خودمان و تمام بندگان صالح خداي متعال، سلام بفرستيم (السلام علینا و علی عباد الله الصالحین).
درنتیجه به یقین می توان گفت همین شکل و ساختار کنونی نماز که از جانب امامان معصوم به دست ما رسیده حاکی از شکل نماز پیامبر است و آن بزرگوار نیز در نماز به همین شکل تشهد را قرائت می فرمودند. زیرا پیامبر(ص) موظف بودند نماز را همان‏گونه که خداوند امر فرموده است، به جای آورند و ایشان با دیگر مردم در احکام الهی مانند تکلیف نماز و ... مساوی‏ اند و به همین جهت به مردم می فرمودند که:
« صَلُّوا كَمَا رَأَيْتُمُونِي أُصَلِّي‏ (1)«همان گونه كه من نماز مى‏گزارم، نماز بخوانيد».
در نهایت این نکته دقیق را نباید از یاد برد که پیامبر(ص) یک شخصیت حقیقی دارد مانند دیگر مردم و یک شخصیت حقوقی به عنوان فرستاده خدا و دراین موارد جهات و حیثیات متفاوت است؛ یعنی، مقام رسالت و شخصیت حقوقی پیامبر(ص) را همه باید پاس داشته و احترام بگذارند. این مسأله از چنان اهمیتی برخوردار است که شخصیت حقیقی پیامبر(ص) نیز از این وظیفه مستثنا نیست.

پي نوشت:
1. علامه مجلسى، بحار الأنوار، مؤسسة الوفاء بيروت - لبنان، 1404 ه ق، ج 82، ص 279.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

صفحه‌ها