حضرت فاطمه

با سلام، می خواستم در مورد نحوه شهادت حضرت فاطمه (سلام الله علیها) بدونم؟

پاسخ:
درباره شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها) نقل هاي فراواني جريان شهادت را بيان مي كنند. كه به چند حديث اشاره مي كنيم.
در كتاب اختصاص شيخ مفيد از عبدالله سنان از امام صادق (ع) روايت مي­ كند:
ابوبكر در رد فدك براي زهرا نامه نوشت. زهرا در حالي كه نوشته را در دست داشت، عمر در راه به او رسيد، گفت: دختر محمد! اين نوشته چيست؟ حضرت فرمود: اين نوشته اي است كه ابوبكر در رد فدك برايم نوشته است. عمر گفت: بده به من. زهرا(س) حاضر نشد نوشته را به او بدهد. در اين هنگام عمر لگدي به زهرا (س) كه فرزند پسري به نام محسن در شكم داشت، كوبيد. در اثر اين ضربه، زهرا (س) محسن را سقط كرد. سپس عمر او را سيلي زد. گويي هم اكنون به گوشواره هاي گوشش مي نگرم كه در اثر آن سيلي شكست. سپس نوشته را برداشت و پاره كرد. زهرا (س) به خانه رفت و هفتاد و پنج روز بر اثر آن ضربت مريض بود تا شهيد شد. (1)
در حديث ديگري در همين كتاب ذكر شده كه امام صادق (علیه السلام) مي فرمايد: عمر با جدّمان علي (ع) و فاطمه و امام حسن و امام حسين (ع) مبارزه كرد كه در نتيجه كارهايش منجر به شهادت آن ها شد. (2)
مفضل در حديثي از امام صادق(ع) نقل مي كند: براي بيعت با ابوبكر، عمر با حالتي خشم و غضب با خالد و قنفذ آمدند در خانه علي (ع) قنفذ دستش را وارد خانه كرد تا در را باز كند. عمر با تازيانه چنان به بازوي زهرا زد كه همچون بازوبند روي بازويش حلقه زد. لگدي به دركوبيد كه به شكم فاطمه (ع) خورد، در حالي که محسن شش ماهه را در شكم داشت. سقط شدن محسن و هجوم عمر، قنفذ و... چنان به زهرا سيلي زدند كه گوشواره اش شكست. فاطمه بلند بلند مي گريست. پدر خود را صدا مي زد (3) به سبب لطمه هائي كه به حضرت وارد شد و محسن سقط شد. زهرا بيمار شد و از دنيا رفت (4)( شهيد شد).
در رابطه با موضع حضرت علي (ع)
به كتاب رنج هاي حضرت زهرا، سيد جعفر مرتضي و
يورش به خانه وحي، نوشته آيه الله جعفر سبحاني و
الدليل الغراء علي شهاده الزهراء، نوشته آيه الله سبحاني مراجعه نماييد.
همچنين براي آگاهي از مستندات اين ماجرا از منابع اهل سنت به اين لينك مراجعه نماييد:http://www.pasokhgoo.ir/node/55820

پي نوشت ها:
1. رنج هاي حضرت زهرا، سيد جعفرمرتضي، ص155، قم، انتشارات تهذيب، 1382 ه ش ،چاپ سوم، ترجمه محمد سپهري.
2. همان.
3. همان، ص 605.
4. همان، ص496.
موفق باشید.

سلام حضرت علی (علیه السلام) چند روز پس از شهادت حضرت فاطمه (سلام الله علیها) ازدواج کردند؟

پاسخ:
ازدواج يك امر مقدس و از سنّت‎هاي الهي است و هر انساني نيازمند به همسر مي‎باشد و در دين اسلام نسبت به اين امر تأكيد زيادي شده است، و آثار و بركاتي كه در اين امر هست بر كسي پوشيده نيست. علي(ع) هم مطابق اين سنت الهي با حضرت فاطمه (س) ازدواج كردند و آثار و بركات اين ازدواج تا قيامت باقي و پابرجا خواهد بود. آن حضرت تا هنگامي كه فاطمه(س) در قيد حيات بود همسر ديگري اختيار نكرد، همان ‎گونه كه پيامبر(ص) تا زماني كه خديجه زنده بود همسر ديگري نگرفت. امّا علي(ع) پس از شهادت فاطمه(س) مجبور شد كه ازدواج كند و همسري اختيار نمايد تا به وضع ايتام و فرزندان آن حضرت كه مادر خود را از دست داده بودند رسيدگي كند. و از طرفي فاطمه(س) هم روز شهادتش ضمن وصايايي به علي(س) فرمود: مردان ناچارِ از داشتن همسر هستند (به همين جهت) شما «امامه» (نوه پيامبر(س) يعني دختر زينب كه دختر رسول خدا(ص) بود) را براي همسري اختيار كن، زيرا او همانند خودم نسبت به فرزندانم مهربان است.»(1) علي (ع) براي آن كه به وصيت فاطمه (س) عمل كرده باشد با امامه ازدواج كرد.»(2) اما زمان ازدواج را اكثر منابع تعيين نكرده‎اند و تنها در بحارالانوار چنين آمده است كه علي (ع) هفت روز پس از شهادت فاطمه(س) طبق وصيت فاطمه(س) با امامه بنت ابي العاص ازدواج كرد.»(3) بنابراين‎، اقدام علي(ع) در ازدواج با امامه مطابق با وصيت حضرت زهرا (س) بوده است. امّا اينكه اندك زماني پس از شهادت حضرت زهرا (س) اقدام به ازدواج كردند، شايد چنين امري كه در عرف امروز ناپسند به نظر مي‎آيد، در آن زمان اينگونه نبوده است. البتّه اين عمل به نشانه بي‎مهري علي(ع) نسبت به همسر بزرگوارشان حضرت زهرا (س) نبوده است و بلكه احترام فوق‎العاده‎اي هم براي همسرشان قائل بودند و به همين دليل هم تا زماني كه فاطمه(س) زنده بود با هيچ زن ديگري ازدواج نكرد.

پي نوشت ها:
1. صدوق، علل الشرايع، مؤسسة دارالحقة الثقافه، اول، 1416 ق، ج 1، ص 222.
2. ابن اثير، اسدالغابه، بيروت، داراحياء التراث العربي، اول، 1417 ق، ج 7، ص 25، قرطبي، استيعاب، بيروت، دارالكتب العلميه، اول، 1415 ق، ج 4، ص351.
3. مجلسي، بحارالانوار، بيروت، ج 42، ص 92.
موفق باشید.

چرا در قضیه سیلی خوردن حضرت فاطمه (سلام الله علیها)، امام علی(علیه السلام) هیچ واکنشی نشان ندادند و از حقوق حضرت زهرا (س) و خود دفاع نکردند؟ مگر دفاع از ناموس جزء اعتقادات اصلی دین ما نیست حتی اگر به قیمت جانمان تمام شود؟

پاسخ:
در اينكه امام علي (علیه السلام) شجاع و با غيرت ترين انسان مي باشد ترديد نكنيد، با اين حال علي(ع) در برابر اهانت به فاطمه زهرا(سلام الله علیها) سكوت نمود. بديهي است سكوت امام يا بدان جهت بوده است كه توان و قدرت دفاع را نداشت و يا در اين امر مصلحتي بوده است، و الا چگونه امكان دارد انساني مانند امام علي(ع) در برابر ظلم به همسرش سكوت كند؟ داده هاي تاريخي نشان از آن دارد كه حضرت قدرت دفاع را نداشت، چون حكومت به گونه اي با امام بر خورد كرد كه وي توان دفاع از خود و همسر خويش را از دست داد. ابن قتيبه دينوري مي نويسد: هنگامي كه عمر به منزل علي آمد گفت به خدا قسم كه جان عمر در دست او است يا بايد خانه را ترك كنيد يا اينكه آن را آتش زده و مي سوزانيم(1) در تاريخ طبري نيز آمده است: اتي عمر بن خطاب منزل علي فقال: لاحرقن عليكم اولتخرجن الي البيعه (2)
جهت آگاهي بيشتر قسمت از كتاب فروغ ولايت، آيت الله جعفر سبحاني را مي آوريم:
... ابن عبد ربه اندلسي مي نويسد: خليفه به عمر مأموريت داد كه متحصنان را از خانه بيرون كند و اگر مقاومت كردند، با آنان بجنگد. از اين رو، عمر آتشي آورد كه خانه را بسوزاند. در اين موقع با فاطمه روبه برو شد. دخت پيامبر به او گفت: فرزند خطّاب، آمده اي خانه ما را به آتش بكشي؟! وي گفت: آري، مگر اين كه همچون ديگران با خليفه بيعت كنيد مأمور خليفه آتشي بر افروخت و پس فشاري به در آورد و وارد خانه شد، ولي با مقاومت فاطمه رو به رو گرديد. برخي از مورخان شيعي نوشته اند كه متأسفانه عوامل حكومت با وضع دلخراش و دردناك حضرت علي(ع) را به مسجد بردند، كه چهل سال بعد، معاويه آن را به صورت طعن و انتقاد نقل مي كند معاويه خطاب به علي(ع) گفت: تا آن جا كه دستگاه خلافت تو را مهار كرده و همچون شتر سركش براي بيعت به طرف مسجد كشاندند يعني نه تنها در مورد حضرت فاطمه(س)، بلكه حتي نسبت به خودش هم قدرت دفاع از حضرت سلب شده بود.(3)
اين مسئله را در پاسخ حضرت علي(ع) به فاطمه(س) در همين موضوع ظلم به فاطمه (س) مطرح شده است. حضرت زهرا(س) بعد از بيان خطبه در مسجد نبي(ص) خطاب به علي(ع) عرض نمود: اي فرزند ابي طالب! آيا مانند كودكي كه در جنين است، پرده پوشيده اي و در خانه نشسته اي، مانند كسي كه به او تهمت زده شده است؟! شاه پرهاي بازها را در هم مي شكستي، اما اكنون از پر و بال هاي مرغان ناتوان فرو مانده اي! اينك فرزند ابي قحافه... آشكارا با من دشمني مي ورزد و به سختي در سخن من مي تازد؟! (4) علي(ع) در جواب فرمود: "... غم و اندوهتان را فرو نشان اي دختر برگزيده عالميان و يادگار پيامبر آخر الزمان! من كه در دينم هرگز سستي نورزيدم و از حدّ توانم دور نشده ام... آن چه را كه براي شما (در آخرت) مهيا و آماده شده، برتر از آن است كه از دست شما گرفتند. بنابراين مسأله را به خدا واگذاريد.(5)
درضمن ناگفته نماند كه سكوت امام دربار ظلم به زهرا(ع) به خاطر مصالح بود، يعني امام در برابر خلفا قيام نكرد، زيرا قيام امام با مصالح جهان اسلام همسويي نداشت. حضرت در خطبه «شقشقيه» مبني بر اين اينكه قيام كند يا سكوت نمايد به عنوان دوره د شوار و حساس و نيز انتخاب راه دوم چنين ياد مي‌كند: «من رداي خلافت را رها ساختم، و دامن خود را از آن در پيچيدم (و كنار رفتم)، در حالي كه در اين انديشه فرو رفته بودم كه آيا با دست تنها (بدون ياور) بپاخيزم (و حق خود و مردم را بگيرم) و يا در اين محيط پرخفقان و ظلمتي كه پديد آورده اند،‌ صبر كنم؟ محيطي كه پيران را فرسوده، جوانان را پير و مردان با ايمان را واپسين دم زندگي به رنج وا مي دارد. (عاقبت) ديدم بردباري و صبر، به عقل و خِرَد نزديك تر است، لذا شكيبايي ورزيدم،‌ ولي به كسي مي ماندم كه خار در چشم و استخوان در گلو دارد،‌ با چشم خود مي ديدم ميراثم را به غارت مي برند».(6)
اين سخنان را امام در شرايطي بيان نمود كه دين اسلام در خطر بود و جهان اسلام نياز به وحدت داشت. زيرا هم در حوزه اسلام عوامل تهديد كننده وجود داشت و هم دشمن خارجي جهان اسلام را تهديد مي نمود اين خطرها را مي توان بدين ترتيب دسته بندي كرد:
1ـ اگر حضرت با توسل به قدرت و قيام مسلحانه در صدد قبضة حكومت و خلافت بر مي آمد، بسياري از عزيزان كه خود را كه از جان و دل به امامت و رهبري او معتقد بودند،‌ از دست مي داد.‌
2ـ از آن جا كه بسياري از گروه ها و قبايلي كه در سال هاي آخر عمر پيامبر(ص) مسلمان شده بودند، ‌هنوز آموزش هاي لازم اسلامي را نديده بودند، پرچم «ارتداد» و بازگشت به بت پرستي را برافراشتند و عملاً با حكومت اسلامي مخالفت مي نمود كه خطر جدي بود.
3- علاوه بر خطر مرتدين،‌ مدعيان نبوت و پيامبران دروغين مانند «مسيلمه كذاب»، «طليحه» و «سجاح» نيز در صحنه ظاهر شده و هر كدام طرفداران و نيروهايي دور خود گرد آوردند و قصد حمله به مدينه را داشتند كه با همكاري و اتحاد مسلمانان پس از زحماتي نيروهاي آنان شكست خوردند.

پي نوشت ها:
1. ابن قتيبه، الامامه والسياسه، بيروت، دار الكتب العلميه، 1418ش، چاپ اول، ص16.
2. طبري، تاريخ طبري، مصر، قاهره، مطبعه الاستقامه بالقاهره، 1358، ج2، ص443.
3. جعفر سبحاني، فروغ ولايت، قم، انتشارات صحيفه، 1368، ص182- 187.
4. عزالدين حسيني زنجاني، شرح خطبه حضرت زهرا(س)، قم موسسه بوستان كتاب دفتر تبليغات اسلامي، ج 2، ص611-612.
5. همان.
6. فيض الاسلام، نهج البلاغه، خطبه شقشقيه.
موفق باشید.

با سلام و خسته نباشید، چرا با توجه به روایت زیر ما شیعیان می گوییم که پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) در لحظه ی شهادتشان به حضرت فاطمه (سلام الله علیها) گفتند که تو اولین کسی هستی که پس از من به من ملحق می شوی و حضرت فاطمه هم خوشحال می شوند؟ نکند این روایت از بیخ وجود نداشته؟ روایت از اهل سنت: روزي پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) نشسته بود، حسن بن علي بر او وارد شد، ديدگان پيامبر كه بر حسن افتاد، اشك آلود شد، سپس حسين بن علي بر آن حضرت وارد شد، مجدداً پيامبر گريست. در پي آن دو، فاطمه و علي (عليهما السلام) بر پيامبر وارد شدند، اشك پيامبر با ديدن آن دو نيز جاري شد، وقتي از پيامبر علت گريه بر فاطمه را پرسيدند، فرمود: وَ أَنِّي لَمَّا رَأَيْتُهَا ذَكَرْتُ مَا يُصْنَعُ بِهَا بَعْدِي كَأَنِّي بِهَا وَ قَدْ دَخَلَ الذُّلُّ في بَيْتَهَا وَ انْتُهِكَتْ حُرْمَتُهَا وَ غُصِبَتْ حَقَّهَا وَ مُنِعَتْ‏ إِرْثَهَا وَ كُسِرَ جَنْبُهَا [وَ كُسِرَتْ جَنْبَتُهَا] وَ أَسْقَطَتْ جَنِينَهَا وَ هِيَ تُنَادِي يَا مُحَمَّدَاهْ فَلَا تُجَابُ وَ تَسْتَغِيثُ فَلَا تُغَاثُ ... فَتَكُونُ أَوَّلَ مَنْ يَلْحَقُنِي مِنْ أَهْلِ بَيْتِي فَتَقْدَمُ عَلَيَّ مَحْزُونَةً مَكْرُوبَةً مَغْمُومَةً مَغْصُوبَةً مَقْتُولَة . فَأَقُولُ عِنْدَ ذَلِكَ اللَّهُمَّ الْعَنْ مَنْ ظَلَمَهَا وَ عَاقِبْ مَنْ غَصَبَهَا وَ ذَلِّلْ مَنْ أَذَلَّهَا وَ خَلِّدْ فِي نَارِكَ مَنْ ضَرَبَ جَنْبَهَا حَتَّى أَلْقَتْ وَلَدَهَا فَتَقُولُ الْمَلَائِكَةُ عِنْدَ ذَلِكَ آمِين‏ . فرائد السمطين ج2 ، ص 34 و 35 . زماني كه فاطمه را ديدم، به ياد صحنه‌اي افتادم كه پس از من براي او رخ خواهد داد، گويا مي‌بينم ذلت وارد خانۀ او شده،‌ حرمتش پايمال گشته، حقش غصب شده، از ارث خود ممنوع گشته، پهلوي او شكسته شده و فرزندي را كه در رحم دارد، سقط شده؛ در حالي كه پيوسته فرياد مي‌زند: وا محمداه ! ولي كسي به او پاسخ نمي‌دهد،‌ کمک مي خواهد؛ اما كسي به فريادش نمي‌رسد. او اول كسي است كه از خاندانم به من ملحق مي‌شود؛ و در حالي بر من وارد مي‌شود كه محزون، گرفتار و غمگين و شهيد شده است. و من در اينجا مي‌گويم: خدايا لعنت كن هر كه به او ظلم كرده، كيفر ده هر كه حقش را غصب كرده، خوار كن هر كه خوارش كرده و در دوزخ مخلد كن هر كه به پهلويش زده تا فرزندش را سقط كرده و ملائكه آمين گويند.

پاسخ:
نمي دانيم دليل ترديد شما در اين روايت كه شيعه و سني آن را نقل كرده اند، چيست.
اين روايت را شيخ صدوق با دو سند معتبر نقل كرده است:
شيخ صدوق، امالي، بيروت، اعلمي، 1400ق، ص112-113. (شيخ صدوق به دو سند اين روايت را از ابن عمر و ابن عباس نقل كرده است: حَدَّثَنَا الشَّيْخُ الْفَقِيهُ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ مُوسَى بْنِ بَابَوَيْهِ الْقُمِّيُّ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا أَبِي رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى الْعَطَّارُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ يَحْيَى بْنِ عِمْرَانَ الْأَشْعَرِيُّ عَنْ يُوسُفَ بْنِ الْحَارِثِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مِهْرَانَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَسَنِ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّزَّاقِ عَنْ مَعْمَرٍ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ مُعَاوِيَةَ عَنْ نَافِعٍ عَنِ ابْنِ عُمَرَ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص)‏ ...)؛ ص486 (حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ زِيَادِ بْنِ جَعْفَرٍ الْهَمَدَانِيُّ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ قَالَ حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ سَلَمَةَ الْأَهْوَازِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا إِبْرَاهِيمُ بْنُ مُحَمَّدٍ الثَّقَفِيُّ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ مُوسَى ابْنِ أُخْتِ الْوَاقِدِيِّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو قَتَادَةَ الْحَرَّانِيُّ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْعَلَاءِ الْحَضْرَمِيِّ عَنْ سَعِيدِ بْنِ الْمُسَيَّبِ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ(ص) كَان‏...)
علاوه بر اين روايت كه شيعه و سني نقل كرده اند، روايت هاي ديگري هم هست كه بر اين مطلب دلالت دارد مثلا سليم بن قيس نقل مي كند كه در مريضي وفات پيامبر دخترش فاطمه وقتي ضعف پدر را ديد، بغض گلويش را فشرد و اشكش جاري گشت. رسول خدا او را دلجويي دادو حضرت با بشارت هايي از جمله بشارت اين كه تو اولين كس از اهل بيت من هستي كه به من ملحق مي شوي؛ او را آرام كرد.(1)
فيروزآبادي در فضائل الخمسه از: هيثمي، مجمع الزوائد، ج9، ص165(2) و از متقي هندي، كنز العمال، ج6، ص393 (3)اين حديث را نقل مي كند و در عالم واقع هم اين اتفاق افتاد و حضرت زهرا بعد از 75 يا 95 روز به پدر ملحق گرديد.
با توجه به كثرت نقل ها كه نمونه هاي آن در بالا ذكر شد و آنچه در خارج واقع گرديد كه حضرت زهرا اولين نفر از اهل بيت بود كه به پيامبر(ص) ملحق شد، دليلي براي ترديد در اين حديث به چشم نمي خورد. اگر شما براي ترديدتان دليلي داريد، به اطلاع ما هم برسانيد.
اما چرا پيامبر چنين سخني مي گويد؟ طبيعي است كه حضرت زهرا (س) به پدر علاقه فوق العاده دارد به حدي كه دنيا بدون پدر برايش زنداني بيش نيست بخصوص كه بعد از پدر شاهد انحراف از سنت و سيره پدر هم مي شود و همسرش را كه توسط پدر به عنوان مرجع دين و امام مسلمين معرفي گرديده و عموم با او بيعت كرده اند، از اين مناصب كنار مي زنند و كساني بر اين مناصب تكيه مي زنند كه هيچ صلاحيتي ندارند و هبه پدر را از او مي گيرند و او را در ادعاي فدك دروغگو مي خوانند و ... . طبيعي است كه براي چنين كسي در اين شرايط فراق فوق العاده سنگين است و از اين رو رسول خدا(ص) به او بشارت مي دهد كه فراق آن دو طولاني نخواهد بود و ايشان اولين كسي است كه به او ملحق مي شود.
در روايت امالي خود پيامبر دلايل بشارت بودن را اين گونه توضيح مي دهد:
تَتَذَكَّرُ انْقِطَاعَ الْوَحْيِ عَنْ بَيْتِهَا مَرَّةً وَ تَتَذَكَّرُ فِرَاقِي أُخْرَى وَ تَسْتَوْحِشُ إِذَا جَنَّهَا اللَّيْلُ لِفَقْدِ صَوْتِيَ الَّذِي كَانَتْ تَسْتَمِعُ إِلَيْهِ إِذَا تَهَجَّدْتُ بِالْقُرْآنِ ثُمَّ تَرَى نَفْسَهَا ذَلِيلَةً بَعْدَ أَنْ كَانَتْ فِي أَيَّامِ أَبِيهَا عَزِيزه
گاهي منقطع شدن وحي از خانه اش (كه غالبا مهبط وحي بر پيامبر بود) را به ياد مي آورد و گاهي فراق و دوري مرا از ذهن مي گذراند و شبها از اين صداي قرآن من در نماز شب را نمي شنود به وحشت مي افتد و خود را با اين كه در زمان پدر در جامعه عزيز و محترم بود، ذليل و خوار مي يابد... .
پس با اين وجود طبيعي است كه خبر دادن از وفات زود هنگام حضرت زهرا به او، زيباترين بشارتي است كه مي توان به او داد و پيامبر هم براي تسكين رنج فراق، اين بشارت را به او مي دهد.

پي نوشت ها:
1. سليم بن قيس، كتاب سليم، قم، هادي، 1405ق، ص566 و 907.
2. فيروزآبادي، فضائل الخمسه، تهران، اسلاميه، 1393ق، ج2، ص30.
3. همان، ج3، ص17.
موفق باشید.

آیا حضرت فاطمه (سلام الله علیها) را عمر کشته و اگر این چنین است چه اسنادی وجود دارد و به چه دلیلی حضرت فاطمه را به شهادت رساند؟

پاسخ:
با سفارش هاى بسيار پيامبر مبني بر محبت به خاندانش، متأسفانه برخى حرمت آن را ناديده گرفته، و به هتك آن پرداختند.
در اين مورد نصوصى را از كتب اهل سنت نقل مى نماييم، تا روشن شود كه مسأله هتك حرمت خانه زهرا(ع) و رويدادهاى بعدى، يك امر تاريخى مسلّم است. با اينكه در عصر خلفا سانسور فوق العاده اى نسبت به نگارش فضايل و مناقب اهل بيت در كار بود، ولى به حكم اينكه (حقيقت شى نگهبان آن است) اين حقيقت تاريخى به طور زنده در كتاب هاى تاريخى و حديثى محفوظ مانده است. در نقل مدارك، ترتيب زمانى را از قرن هاى نخستين، تا عصر حاضر، در نظر مى گيريم.
1. ابن ابى شيبه و كتاب «المصنَّف»
ابوبكر ابن ابى شيبه (159-235) مؤلف كتاب المصنَّف به سند صحيح نقل مى كند:
انّه حين بويع لأبي بكر بعد رسول اللّه...؛
هنگامى كه مردم با ابى بكر بيعت كردند، على و زبير در خانه فاطمه به گفتگو و مشاوره مى پرداختند. اين مطلب به عمر بن خطاب رسيد. او به خانه فاطمه آمد، و گفت: اى دختر رسول خدا، محبوب ترين فرد براى ما پدر تو است. بعد از پدرت خود تو؛ ولى سوگند به خدا اين محبت مانع از آن نيست كه اگر اين افراد در خانه تو جمع شوند، دستور دهم خانه را بر آن ها بسوزانند.
اين جمله را گفت و بيرون رفت، وقتى على(ع) و زبير به خانه بازگشتند، دخت گرامى پيامبر به على و زبير گفت: عمر نزد من آمد و سوگند ياد كرد كه اگر اجتماع شما تكرار شود، خانه را بر شما بسوزاند، به خدا سوگند! آنچه را كه قسم خورده است انجام مى دهد!(1)
2. بلاذرى و كتاب «انساب الاشراف»
احمد بن يحيى جابر بغدادى بلاذرى (متوفاى 270) نويسنده معروف و صاحب تاريخ بزرگ، اين رويداد تاريخى را در كتاب «انساب الاشراف» به نحو ياد شده در زير نقل مى كند.
انّ أبابكر أرسل إلى علىّ يريد البيعة فلم يبايع، فجاء عمر و معه فتيلة... (2)؛
ابوبكر به دنبال على فرستاد تا بيعت كند، ولى على از بيعت امتناع ورزيد. سپس عمر همراه با فتيله (آتشزا) حركت كرد، و با فاطمه در مقابل باب خانه روبرو شد، فاطمه گفت: اى فرزند خطاب، مى بينم در صدد سوزاندن خانه من هستى؟! عمر گفت: بلى، اين كار كمك به چيزى است كه پدرت براى آن مبعوث شده است!!
3. ابن قتيبه و كتاب «الإمامة و السياسة»
مورّخ شهير عبداللّه بن مسلم بن قتيبه دينوري (212-276) از پيشوايان ادب و از نويسندگان پركار حوزه تاريخ اسلامى است، وى در كتاب «الإمامة و السياسة» مى نويسد: انّ أبابكر رضي اللّه عنه تفقد قوماً تخلّقوا عن بيعته عند علي ...؛(3)
ابوبكر از كسانى كه از بيعت با او سر برتافتند و در خانه على گرد آمده بودند، سراغ گرفت و عمر را به دنبال آنان فرستاد، او به در خانه على آمد و همگان را صدا زد كه بيرون بيايند. آنان از خروج از خانه امتناع ورزيدند. در اين موقع عمر هيزم طلبيد و گفت: به خدايى كه جان عمر در دست اوست !بيرون بياييد يا خانه را بر سرتان آتش مى زنم. مردى به عمر گفت: اى اباحفص (كنيه عمر) در اين خانه، فاطمه، دختر پيامبر است، گفت: باشد!!
ابن قتيبه دنباله اين داستان را سوزناك تر و دردناك تر نوشته است:
عمر همراه گروهى به در خانه فاطمه آمدند، در خانه را زدند، هنگامى كه فاطمه صداى آنان را شنيد، با صداى بلند گفت: اى رسول خدا !پس از تو چه مصيبت هايى به ما از فرزند خطاب و ابى قحافه رسيد. وقتى مردم كه همراه عمر بودند، صداى زهرا و گريه او را شنيدند برگشتند، ولى عمر با گروهى باقى ماند و على را از خانه بيرون آوردند، نزد ابى بكر بردند و به او گفتند، بيعت كن، على گفت: اگر بيعت نكنم چه مى شود؟ گفتند: به خدايى كه جز او خدايى نيست، گردن تو را مى زنيم... (4)
مسلّماً اين بخش از تاريخ براى علاقمندان به ابوبكر و عمر بسيار سنگين و ناگوار مى باشد و برخى در صدد بر آمدند كه در نسبت كتاب به ابن قتيبه ترديد كنند، در حالى كه ابن ابى الحديد استاد فن تاريخ اين كتاب را از آثار او مى داند و پيوسته از آن مطالبى نقل مى كند. متأسفانه اين كتاب به سرنوشت تحريف دچار شده و بخشى از مطالب آن به هنگام چاپ از آن حذف شده، در حالى كه همان مطالب در شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد آمده است.
4. طبرى و تاريخ او
محمّد بن جرير طبرى (متوفاى 310) در تاريخ خود رويداد هتك حرمت خانه وحى را چنين بيان مى كند: أتى عمر بن الخطاب منزل علي ...؛
عمر بن خطاب به خانه على آمد، در حالى كه گروهى از مهاجران در آن جا گرد آمده بودند. وى رو به آنان كرد و گفت: به خدا سوگند! خانه را به آتش مى كشم. مگر اينكه براى بيعت بيرون بياييد. زبير از خانه بيرون آمد، در حالى كه شمشير كشيده بود، ناگهان پاى او لغزيد و شمشير از دستش افتاد، در اين موقع ديگران بر او هجوم آوردند و شمشير را از دست او گرفتند.(5)
اين بخش از تاريخ حاكى از آن است كه اخذ بيعت براى خليفه با تهديد و ارعاب صورت پذيرفت. حالا اين نوع بيعت چه ارزشى دارد؟ خواننده بايد خود داورى نمايد.
5. ابن عبد ربه و كتاب «العقد الفريد»
شهاب الدين احمد معروف به «ابن عبد ربه اندلسى» مؤلف كتاب «العقد الفريد» متوفاى (463 هـ ) در كتاب خود بحثى مشروح درباره تاريخ سقيفه آورده، تحت عنوان كسانى كه از بيعت ابى بكر تخلف جستند مى نويسد:
فأمّا علي و العباس و الزبير فقعدوا في بيت فاطمة حتى بعثت إليهم أبوبكر...؛
على و عباس و زبير در خانه فاطمه نشسته بودند كه ابوبكر عمر بن خطاب را فرستاد تا آنان را از خانه فاطمه بيرون كند و به او گفت: اگر بيرون نيامدند، با آنان نبرد كن! در اين موقع عمر بن خطاب با مقدارى آتش به سوى خانه فاطمه رهسپار شد تا خانه را بسوزاند، در اين موقع با فاطمه روبرو شد. دختر پيامبر گفت: اى فرزند خطاب آمده اى خانه ما را بسوزانى، او در پاسخ گفت: بلى مگر اين كه در آنچه امّت وارد شدند، شما نيز وارد شويد! (6)
تا اين جا بخشى كه در آن به تصميم به هتك حرمت تصريح شده است، پايان پذيرفت، اكنون به دنبال بخش دوم كه حاكى از جامه عمل پوشاندن به اين نيّت شوم است، مى پردازيم!
مبادا اين تصوير پيش آيد كه آن ها مقصودشان ارعاب و تهديد بود تا على(ع) و يارانش را مجبور به بيعت كنند، و قصد عملى ساختن چنين تهديدى نداشتند.
دنباله اين گفتار نشان مى دهد كه آن ها دست به اين جنايت بزرگ زدند!
يورش !
6. ابو عبيد و كتاب «الاموال»
ابو عبيد قاسم بن سلام (متوفاى 224) در كتاب خود به نام «الأموال» كه مورد اعتماد فقيهان اسلام است نقل مى كند: عبدالرّحمن بن عوف مى گويد: در بيمارى ابوبكر براى عيادت
وارد خانه او شدم. پس از گفتگوى زياد به من گفت: آرزو مى كنم اى كاش سه چيز را انجام نمى دادم، همچنان كه آرزو مى كنم اى كاش سه چيز را انجام مى دادم. همچنين آرزو مى كنم سه چيز را از پيامبر سؤال مى كردم.
سه چيزى كه انجام داده ام و اى كاش انجام نمى دادم. عبارتند از:
«وددت انّي لم أكشف بيت فاطمة و تركته؛(7)
اى كاش پرده حرمت خانه فاطمه را نمى گشودم و آن را به حال خود وا مى گذاشتم».
ابو عبيد هنگامى كه به اين جا مى رسد، به جاى جمله: «لم أكشف بيت فاطمة و تركته...» مى گويد: كذا و كذا. اضافه مى كند كه مايل به ذكر آن نيستم!
هرگاه «ابو عبيد» روى تعصّب مذهبى يا علّت ديگر از نقل حقيقت سر برتافته است؛ محقّقان كتاب «الاموال» در پاورقى مى گويند: جمله هاى حذف شده در كتاب «ميزان الاعتدال» (به نحوى كه بيان گرديد) وارد شده است، افزون بر آن، «طبرانى» در «معجم» خود و «ابن عبدربه» در «عقد الفريد» و افراد ديگر جمله هاى حذف شده را آورده اند.
7. طبرانى و معجم كبير
ابوالقاسم سليمان بن احمد طبرانى (260-360) كه ذهبى در «ميزان الاعتدال» در حقّ او مى گويد: فرد معتبرى است(8) آن جا كه درباره ابوبكر و خطبه ها و وفات او سخن مى گويد، يادآور مى شود:
ابوبكر به هنگام مرگ، امورى را تمنا كرد: اى كاش سه چيز را انجام نمى دادم. يكي :هتك حرمت خانه فاطمه نمى كردم و آن را به حال خود واگذار مى كردم!(9)
اين تعبيرات به خوبى نشان مى دهد كه تهديدهاى عمر تحقّق يافت.
8. ابن عبد ربه و «عقد الفريد»
ابن عبد ربه اندلسى از عبدالرّحمن بن عوف نقل مى كند:
در بيمارى ابى بكر بر او وارد شدم تا از وي عيادت كنم، گفت: آرزو مى كنم كه اى كاش سه چيز را انجام نمى دادم و يكى از آن سه چيز اين است:
وودت انّي لم أكشف بيت فاطمة عن شي و إن كانوا اغلقوه على الحرب؛(10)
اى كاش خانه فاطمه را نمى گشودم ، هر چند آنان براى نبرد درِ خانه را بسته بودند.
اسامى و عبارات و شخصيت هايى كه اين بخش از گفتار خليفه را نقل كرده اند، خواهد آمد.
9. سخن نَظّام در كتاب «الوافي بالوفيات»
ابراهيم بن سيار نظام معتزلى (160-231) كه به خاطر زيبايى كلامش در نظم و نثر به نظّام معروف شده است، در كتاب هاى متعددى، واقعه بعد از حضور در خانه فاطمه(ع)را نقل مى كند. او مى گويد: انّ عمر ضرب بطن فاطمة يوم البيعة حتى ألقت المحسن من بطنها؛(11)
عمر در روز اخذ بيعت براى ابى بكر بر شكم فاطمه زد، او فرزندى كه در رحم داشت و نام او را محسن نهاده بودند، سقط كرد!
10. مبرد در كتاب «كامل»
محمّد بن يزيد بن عبدالأكبر بغدادى (210-285) اديب و نويسنده معروف و صاحب آثار گران سنگ، در كتاب «الكامل» خود، از عبدالرّحمن بن عوف داستان آرزوهاى خليفه را يادآور مى شود. (12)
11. مسعودى و «مروج الذهب»
مسعودى «متوفاى 325) در مروج الذهب مى نويسد:
آن گاه كه ابوبكر درحال احتضار گفت: فوددت انّي لم أكن فتشت بيت فاطمة و ذكر في ذلك كلاماً كثيراً؛(13)
اى كاش هتك حرمت خانه زهرا را نمى كردم. در اين مورد سخن زيادى گفت!
مسعودى با اينكه نسبت به اهل بيت گرايش هاى نسبتاً خوبى دارد؛ ولى باز اين جا از بازگويى سخن خليفه خوددارى كرده و با كنايه رد شده است!
12. ابن أبى دارم در كتاب «ميزان الاعتدال»
«احمد بن محمّد» معروف به «ابن ابى دارم»، محدث كوفى (متوفاى سال 357)، كسى كه محمّد بن أحمد بن حماد كوفى درباره او مى گويد: «كان مستقيم الأمر، عامة دهره؛ در سراسر عمر خود پوينده راه راست بود». با توجه به اين موقعيت نقل مى كند كه در محضر او اين خبر خوانده شد:
انّ عمر رفس فاطمة حتى أسقطت بمحسن؛عمر لگدى بر فاطمه زد و او فرزندى كه در رحم به نام محسن داشت سقط كرد! (14)
13. عبدالفتاح عبدالمقصود و كتاب «الإمام علي»
وى هجوم به خانه وحى را در دو مورد از كتاب خود آورده است. به نقل يكى بسنده مى كنيم:
«و الّذي نفس عمر بيده، ليَخرجنَّ أو لأحرقنّها على من فيها...؛قسم به كسى كه جان عمر در دست اوست ! بايد بيرون بياييد يا خانه را بر ساكنانش آتش مى زنم».
عده اى كه از خدا مى ترسيدند و رعايت منزلت پيامبر(ص) را پس از او مى كردند، گفتند:
«اباحفص، فاطمه در اين خانه است».
بى پروا فرياد زد: «باشد!!».
نزديك شد، در زد، سپس با مشت و لگد به در كوبيد تا به زور وارد شود.
على(ع) پيدا شد...
طنين صداى زهرا در نزديكى مدخل خانه بلند شد... اين ناله استغاثه او بود...!» (15)
اين بحث را با حديث ديگرى از «مقاتل ابن عطيّة» در كتاب الامامة و السياسة پايان مى دهيم . او در اين كتاب مى نويسد:
هنگامى كه ابوبكر از مردم با تهديد و شمشير و زور بيعت گرفت، عمر، قنفذ و جماعتى را به سوى خانه على و فاطمه(ع) فرستاد. عمر هيزم جمع كرد و درِ خانه را آتش زد...(16)
در ذيل اين روايت تعبيرات ديگرى است كه قلم از بيان آن عاجز است.
نتيجه: با بيان مطالب ياد شده از كتب اهل سنت روشن مي گردد كه جريان شهادت و به آتش كشيدن خانه آن بانو امري مسلم است.

پي نوشت ها:
1. المصنف، ابن أبي شيبة الكوفي، ج 8، ص572، 1409 - 1989 م، دار الفكر للطباعة والنشر والتوزيع - بيروت - لبنان.
2. انساب الأشراف،ج 1،ص586 ،چ دار معارف، قاهره.
3. الامامة و السياسة،ص 12، چ مكتبة تجارية كبرى، مصر.
4. همان، ص 13.
5. تاريخ طبرى، ج 2، ص443، چ بيروت.
6. عقد الفريد، ج 4، ص93، چ مكتبة هلال.
7. الأموال، پاورقى 4، چ نشر كليات ازهرية؛ الأموال،ص 144، بيروت؛ ابن عبد ربه در عقد الفريد، ج 4، ص93.
8. ميزان الاعتدال،ج 2، ص195، چاپ اول، 1382 - 1963 م، دار المعرفة للطباعة و النشر - بيروت - لبنان.
9. معجم كبير طبرانى، ج 1، ص62، شماره حديث 43، دار إحياء التراث العربي ، تحقيق حمدي عبدالمجيد سلفي.
10. عقد الفريد،ج 4،ص93، چ مكتبة الهلال.
11. الوافي بالوفيات،ج 6،ص17، ش 2444؛
ملل و نحل شهرستانى،ج 1،ص57، چاپ دار المعرفة، بيروت. در ترجمه نظام به كتاب «بحوث في الملل و النحل،ج 3، ص248-255 مراجعه شود.
12. شرح نهج البلاغه، ج 2، ص46 و 47، چ مصر.
13. مروج الذهب، ج 2، ص301، چ دار اندلس، بيروت.
14. ميزان الاعتدال، ج 3، ص459.
15. عبدالفتاح عبدالمقصود، امام علي بن ابى طالب، ج 4، ص276-277، بي تا، بي جا.
16. كتاب الامامة و الخلافة، ص 160 و 161، تأليف مقاتل بن عطيّة كه با مقدّمه اى از دكتر حامد داود استاد دانشگاه عين الشمس قاهره به چاپ رسيده، چ بيروت، مؤسّسة البلاغ.
موفق و موید باشید

سلام، آیا امام علی (علیه السلام) در نهج البلاغه فرموده که ابوبکر و عمر حضرت فاطمه ( سلام الله علیها) را به شهادت رساندند؟ با اینکه امام علی در منزل بود؟

پاسخ:
گرچه در نهج البلاغه -به صراحت- شهادت زهرا (سلام الله علیها) مطرح نشده است، اما در اين كتاب از رنج ها و مصائب فاطمه زهرا (س) -كه درپي بي حرمتي به آن حضرت صورت گرفت- سخن به ميان آمده است. علي (ع) در هنگام دفن ايشان خطاب به رسول خدا (ص) عرضه داشت: السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ عَنِّي وَ عَنِ ابْنَتِكَ النَّازِلَةِ فِي جِوَارِكَ وَ السَّرِيعَةِ اللَّحَاقِ بِكَ قَلَّ يَا رَسُولَ اللَّهِ عَنْ صَفِيَّتِكَ صَبْرِي وَ رَقَ‏ عَنْهَا تَجَلُّدِي إِلَّا أَنَّ فِي التَّأَسِّي لِي بِعَظِيمِ فُرْقَتِكَ وَ فَادِحِ مُصِيبَتِكَ مَوْضِعَ تَعَزٍّ فَلَقَدْ وَسَّدْتُكَ فِي مَلْحُودَةِ قَبْرِكَ وَ فَاضَتْ بَيْنَ نَحْرِي وَ صَدْرِي نَفْسُكَ إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ فَلَقَدِ اسْتُرْجِعَتِ الْوَدِيعَةُ وَ أُخِذَتِ الرَّهِينَةُ أَمَّا حُزْنِي فَسَرْمَدٌ وَ أَمَّا لَيْلِي فَمُسَهَّدٌ إِلَى أَنْ يَخْتَارَ اللَّهُ لِي دَارَكَ الَّتِي أَنْتَ بِهَا مُقِيمٌ وَ سَتُنَبِّئُكَ ابْنَتُكَ بِتَضَافُرِ أُمَّتِكَ عَلَى هَضْمِهَا فَأَحْفِهَا السُّؤَالَ وَ اسْتَخْبِرْهَا الْحَالَ هَذَا وَ لَمْ يَطُلِ الْعَهْدُ وَ لَمْ يَخْلُ مِنْكَ الذِّكْرُ وَ السَّلَامُ عَلَيْكُمَا سَلَامَ مُوَدِّعٍ لَا قَالٍ وَ لَا سَئِمٍ فَإِنْ أَنْصَرِفْ فَلَا عَنْ مَلَالَةٍ وَ إِنْ أُقِمْ فَلَا عَنْ سُوءِ ظَنٍّ بِمَا وَعَدَ اللَّهُ الصَّابِرِينَ(1)‏
درود بر تو اى رسول خدا، از من و دخترت كه هم اكنون در كنارت آرميده و از سايرين زودتر به تو ملحق شده.
اى رسول خدا شهادت دخترت فاطمه صبر و تحمّلم را كم كرده و طاقت و توانايى من با فراق او از دست رفته است. ولى براى من كه ناراحتى فراق تو را ديده‏ ام و سختى اين مصيبت را كشيده‏ ام جا دارد كه در مصيبت فاطمه (عليها سلام) شكيبايى كنم.
من تو را داخل قبر گذاشتم و هنگامى كه سرت روى سينه‏ ام بود، جان از تنت بيرون رفت. «از جانب خدا آمده‏ ايم و به جانب او بازخواهيم گشت».
اى رسول خدا امانت و گرو (فاطمه عليها سلام) دريافت شد. ولى اندوه من هميشگى است و شب ها را بيدار خواهم ماند تا آن زمان كه خداوند خانه‏ اى را كه تو در آن سكونت دارى برايم اختيار نمايد.
زود باشد كه دخترت به تو خبر دهد كه اين مردم با او چه كردند و چه ستمها بر وى روا داشتند (يعني فدكش را غصب، پهلويش را شكستند و بالاخره مادر و فرزند را به شهادت رساندند) از او بپرس و نوع رفتار آنها را با ما از وى پرسجو كن، كه اين همه ظلم در حالى بر ما وارد شد كه چند روزى از رفتن تو نگذشته و ياد تو از بين نرفته بود.
بر تو و فاطمه ‏ات درود، درود وداع كننده از روى محبت و دوستى و نه از روى دلتنگى. پس اگر از كنار قبر تو بروم نه از روى خستگى و بى‏ علاقگى است و اگر بمانم نه بخاطر بدگمانى به آنچه خداوند به صابران وعده داده است.

پي نوشت:
1. سيد رضى‏، نهج البلاغه، ناشر: هجرت، ص 320، خطبه 202.
موفق باشید.

آیا حضرت فاطمه زهرا (س) دارای مقام عصمت کبری هستند؟

پاسخ:
بله اين بانوي بزرگوار اسلام به شهادت آيات قرآن و ادله مختلف نه تنها واجد مقام عصمت هستند. بلكه داراي بالاترين مراتب عصمت و طهارت مي باشند؛ به اين معنا كه مقام عصمت خود داراي مراتب و درجاتي است كه معصومين متناسب با مقام و مرتبه اي كه به دست مي آورند از آن بهره مند مي شوند، در مراتب پايين تر فرد اگر چه از انجام گناه عمدي مصون است. ولي امكان دارد كه دچار خطا و اشتباه شوند. ولي در مرتبه عصمت مطلق، فرد معصوم نه تنها از انجام گناه كوچك و بزرگ مصون است. بلكه حتي خطا و اشتباه هم در رفتار و معرفت و آگاهي ها و بيانات او راه ندارد ، كه مي توان يكي از معاني عصمت كبري در مورد حضرت زهرا را اشاره به همين مطلب دانست؛ يعني ايشان از جميع جهات معصوم بودند هم در عمل و هم در معرفت و شناخت از گناه و خطا به صورت مطلق پاكيزه و طاهر بودند،بهترین راه برای شناخت عصمت مطلق حضرت زهرا (سلام الله علیها)، تحلیل آموزه های قرآن و سنت است. هیچ راهی بهتر و مطمئن تر و قناعت بخش تر در این مسئله غیر از تحلیل آموزه های وحیانی وجود ندارد.
قرآن کریم فرمود:
« إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكمُ‏ْ تَطْهِيرًاً؛(1) خدا فقط میخواهد آلودگی را از شما خاندان پیامبر بزداید و شما را پاک و پاکیزه گرداند».
به گفته علمای شیعه و سنی این آیة مبارکه در شأن پیامبر، امیرمؤمنان فاطمه زهرا و حسنین نازل شده است.(2)
مراد از ارادة الهی در این آیه ارادة تکوینی است و نه ارادة تشریعی، (زيرا اراده تشريعي براي همه افراد وجود دارد و اختصاصي به اهل بيت ندارد) از این آیه معلوم می شود که خداوند متعال با ارادة تکوینی تخلف ناپذیر خود موهبت طهارت از هر گونه رجس و ناپاکی را ـ خواه در اندیشه های عقل نظری و خواه در نیت و جنبة عقلی عملی ـ به اهل بیت از جمله حضرت زهرا عنایت فرموده است. پس بر اساس آیة تطهیر حضرت زهرا (س) دارای عصمت مطلقه است چون تطهیر در آیه مطلق است.(3)
دلیل دیگر بر عصمت مطلق حضرت زهرا (س) این کلام پیامبر(ص) است که در منابع شیعی و سنی نقل شده:
«فاطمه بضعه منّی یسرّنی ما یسرّها ویغضبنی ما یغضبها؛(4) فاطمه پاره وجود من است. شادمانم می کند هر کسی او را شاد کند. خشمگین می کند مرا کسی که او را خشمناک کند». در برخی روایات نیز رضایت و غضب فاطمه (س) با رضایت و غضب الهی پیوند خورده است.
این حدیث دلیل بر عصمت فاطمه زهرا(س) است، زیرا اگر انسانی پاک از هوى و معصوم از هوس و مصون از اشتباه نباشد، رضا و غضب او معیار حق و باطل نخواهد بود. ممکن است رضای او رضای خداوند در مقام فعل و غضب او غضب حق تعالى در موطن فعل نباشد، ولی اگر انسان کاملی از گزند هوى طاهر و از آسیب هوس مصون شد، هرگونه رضا و غضب او معیار تشخیص حق و باطل خواهد بود، چون مظهر اسم راضی و غضبان حق تعالى بوده و میزان اعمال و اوصاف دیگران خواهد شد، و چون پیامبر اکرم(ص) میزان اعمال امت است و رضا و غضب او رضا و غضب خداوند است. هرگاه حضرت زهرا نیز دارای مقامی باشد که رضا و غضب او موجب رضا و غضب پیامبر اکرم(ص) گردد، معلوم می شود عقل عملی آن بانو همانند عقل نظریاش معصوم از باطل میباشد و همتای سایر معصومین در عصمت است. پس این حدیث نیز دلیل بر عصمت مطلق فاطمه زهرا(ع) است.(5)
دلیل دیگر بر عصمت مطلقه حضرت زهرا(ع) این حدیث است که امام حسن عسکری فرمود:
«نحن حجج الله على خلقه وجدتنا فاطمة حجّه علینا؛(6) ما همه حجت خدا بر مردم و جدّه ما فاطمه حجت خدا بر ماست».
اگر حضرت فاطمه زهرا دارای مقام عصمت كبري نبود، هرگز نمی توانست حجت خدا بر ائمه معصوم باشد.
دلیل دیگر این است که فرزند فاطمه حضرت بقیةالله فرمود:
«وفی ابنة رسول الله(ص) لی اسوه حسنه؛(7) دختر رسول خدا برای من نیکوترین سرمشق است».
از این که امام معصوم حضرت بقیة الله جدّه اش حضرت فاطمه زهرا (ش) را الگو و سرمشق خود خوانده است، معلوم میشود که آن حضرت دارای مقام عصمت مطلقه بوده و از هر گونه لغزش علمی و عملی کاملاً مصون بوده است. معنا ندارد امام معصوم فردی غیر معصوم را سرمشق خود بخواند.
با توجه به آنچه بیان شد، عصمت حضرت فاطمه (س) در بالاترين مراتب خود قابل اثبات است، حتی اگر تنها یک دلیل برای آن باشد.
اما در مورد اکتسابی یا الهی بودن چنين عصمتي، ما معتقدیم که مراحلی از عصمت تمام معصومان اکتسابی است. این مراحل برای هر انسانی قابل دست یابی است، اما مراحل بالای عصمت که مخصوص معصومان و امامان و پیامبران است، موهبتی الهی است که به دنبال عصمت اکتسابی فراهم می شود و حضرت زهرا نیز از این قانون مستثنی نیست.

پی نوشتها:
1. احزاب (33) آیه 33.
2. ر،ک: صادقي، سیمای اهل بیت در عرفان امام خمینی، نشر مؤسسة آثار امام خمینی 1387ش.، ص 360.
3. ر،ک: جوادی آملی، پیرامون وحی و رهبری، نشر الزهراء، تهران بیتا.، ص 217 تا 219.
4. محسن امین، اعیان شیعه، نشر دار الاحیاء التراث العربی بیروت، ج 2، ص 541، به نقل از ابوالفرج اصفهانی.
5. ر،ک: وحی و رهبری، همان، ص 225.
6. سیمای اهل بیت در عرفان امام خمینی،همان، ص 355.
7. همان، ص 378.

نظر اهل سنت درباره به شهادت رسیدن حضرت فاطمه (سلام الله علیها) چيست؟

پاسخ:
با سفارش هاى بسيار پيامبر مبني بر محبت به خاندانش، متأسفانه برخى حرمت آن را نادیده گرفته، و به هتک آن پرداختند،
در این مورد نصوصى را از کتب اهل سنت نقل مى نماییم، تا روشن شود که مسأله هتک حرمت خانه زهرا(سلام الله علیها) و رویدادهاى بعدى، یک امر تاریخى مسلّم است. با اینکه در عصر خلفا سانسور فوق العاده اى نسبت به نگارش فضایل و مناقب اهل بيت در کار بود، ولى به حکم اینکه (حقیقت شى نگهبان آن است) این حقیقت تاریخى به طور زنده در کتاب هاى تاریخى و حدیثى محفوظ مانده است. در نقل مدارک، ترتیب زمانى را از قرن هاى نخستین، تا عصر حاضر، در نظر مى گیریم.
1. ابن ابى شیبه و کتاب «المصنَّف»
ابوبکر ابن ابى شیبه (159-235) مؤلف کتاب المصنَّف به سند صحیح نقل مى کند:
انّه حین بویع لأبی بکر بعد رسول اللّه...؛ هنگامى که مردم با ابى بکر بیعت کردند، على و زبیر در خانه فاطمه به گفتگو و مشاوره مى پرداختند. این مطلب به عمر بن خطاب رسید. او به خانه فاطمه آمد، و گفت: اى دختر رسول خدا، محبوب ترین فرد براى ما پدر تو است. بعد از پدرت خود تو؛ ولى سوگند به خدا این محبت مانع از آن نیست که اگر این افراد در خانه تو جمع شوند، دستور دهم خانه را بر آن ها بسوزانند. این جمله را گفت و بیرون رفت، وقتى على(علیه السلام) و زبیر به خانه بازگشتند، دختر گرامى پیامبر به على و زبیر گفت: عمر نزد من آمد و سوگند یاد کرد که اگر اجتماع شما تکرار شود، خانه را بر شما بسوزاند، به خدا سوگند! آنچه را که قسم خورده است انجام مى دهد! (1)
2. بلاذرى و کتاب «انساب الاشراف»
احمد بن یحیى جابر بغدادى بلاذرى (متوفاى 270) نویسنده معروف و صاحب تاریخ بزرگ، این رویداد تاریخى را در کتاب «انساب الاشراف» به نحو یاد شده در زیر نقل مى کند:
انّ أبابکر أرسل إلى علىّ یرید البیعة فلم یبایع، فجاء عمر و معه فتیلة... (2)؛ ابوبکر به دنبال على فرستاد تا بیعت کند، ولى على از بیعت امتناع ورزید. سپس عمر همراه با فتیله (آتشزا) حرکت کرد، و با فاطمه در مقابل باب خانه روبرو شد، فاطمه گفت: اى فرزند خطاب، مى بینم در صدد سوزاندن خانه من هستى؟! عمر گفت: بلى، این کار کمک به چیزى است که پدرت براى آن مبعوث شده است!!
3. ابن قتیبه و کتاب «الإمامة و السیاسة»
مورّخ شهیر عبداللّه بن مسلم بن قتیبه دینوری (212-276) از پیشوایان ادب و از نویسندگان پرکار حوزه تاریخ اسلامى است، وى در کتاب «الإمامة و السیاسة» مى نویسد: انّ أبابکر رضی اللّه عنه تفقد قوماً تخلّقوا عن بیعته عند علی ...؛(3)
ابوبکر از کسانى که از بیعت با او سر برتافتند و در خانه على گرد آمده بودند، سراغ گرفت و عمر را به دنبال آنان فرستاد، او به در خانه على آمد و همگان را صدا زد که بیرون بیایند. آنان از خروج از خانه امتناع ورزیدند. در این موقع عمر هیزم طلبید و گفت: به خدایى که جان عمر در دست اوست! بیرون بیایید یا خانه را بر سرتان آتش مى زنم. مردى به عمر گفت: اى اباحفص (کنیه عمر) در این خانه، فاطمه، دختر پیامبر است، گفت: باشد!!
ابن قتیبه دنباله این داستان را سوزناک تر و دردناک تر نوشته است:
عمر همراه گروهى به در خانه فاطمه آمدند، در خانه را زدند، هنگامى که فاطمه صداى آنان را شنید، با صداى بلند گفت: اى رسول خدا! پس از تو چه مصیبت هایى به ما از فرزند خطاب و ابى قحافه رسید. وقتى مردم که همراه عمر بودند، صداى زهرا و گریه او را شنیدند برگشتند، ولى عمر با گروهى باقى ماند و على را از خانه بیرون آوردند، نزد ابى بکر بردند و به او گفتند، بیعت کن، على گفت: اگر بیعت نکنم چه مى شود؟ گفتند: به خدایى که جز او خدایى نیست، گردن تو را مى زنیم... (4)
مسلّماً این بخش از تاریخ براى علاقمندان به ابوبكر و عمر بسیار سنگین و ناگوار مى باشد و برخى در صدد بر آمدند که در نسبت کتاب به ابن قتیبه تردید کنند، در حالى که ابن ابى الحدید استاد فن تاریخ این کتاب را از آثار او مى داند و پیوسته از آن مطالبى نقل مى کند. متأسفانه این کتاب به سرنوشت تحریف دچار شده و بخشى از مطالب آن به هنگام چاپ از آن حذف شده، در حالى که همان مطالب در شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید آمده است.
4. طبرى و تاریخ او
محمّد بن جریر طبرى (متوفاى 310) در تاریخ خود رویداد هتک حرمت خانه وحى را چنین بیان مى کند: أتى عمر بن الخطاب منزل علی ...؛ عمر بن خطاب به خانه على آمد، در حالى که گروهى از مهاجران در آن جا گرد آمده بودند. وى رو به آنان کرد و گفت: به خدا سوگند! خانه را به آتش مى کشم. مگر اینکه براى بیعت بیرون بیایید. زبیر از خانه بیرون آمد، در حالى که شمشیر کشیده بود، ناگهان پاى او لغزید و شمشیر از دستش افتاد، در این موقع دیگران بر او هجوم آوردند و شمشیر را از دست او گرفتند. (5)
این بخش از تاریخ حاکى از آن است که اخذ بیعت براى خلیفه با تهدید و ارعاب صورت پذیرفت. حالا این نوع بیعت چه ارزشى دارد؟ خواننده باید خودداورى نماید.
5. ابن عبد ربه و کتاب «العقد الفرید»
شهاب الدین احمد معروف به «ابن عبد ربه اندلسى» مؤلف کتاب «العقد الفرید» متوفاى (463 هـ) در کتاب خود بحثى مشروح درباره تاریخ سقیفه آورده، تحت عنوان کسانى که از بیعت ابى بکر تخلف جستند مى نویسد:
فأمّا علی و العباس و الزبیر فقعدوا فی بیت فاطمة حتى بعثت إلیهم أبوبکر...؛ على و عباس و زبیر در خانه فاطمه نشسته بودند که ابوبکر عمر بن خطاب را فرستاد تا آنان را از خانه فاطمه بیرون کند و به او گفت: اگر بیرون نیامدند، با آنان نبرد کن! در این موقع عمر بن خطاب با مقدارى آتش به سوى خانه فاطمه رهسپار شد تا خانه را بسوزاند، در این موقع با فاطمه روبرو شد. دختر پیامبر گفت: اى فرزند خطاب آمده اى خانه ما را بسوزانى، او در پاسخ گفت: بلى مگر این که در آنچه امّت وارد شدند، شما نیز وارد شوید! (6)
تا این جا بخشى که در آن به تصمیم به هتک حرمت تصریح شده است، پایان پذیرفت، اکنون به دنبال بخش دوم که حاکى از جامه عمل پوشاندن به این نیّت شوم است، مى پردازیم!
مبادا این تصویر پیش آید که آن ها مقصودشان ارعاب و تهدید بود تا على(ع) و یارانش را مجبور به بیعت کنند، و قصد عملى ساختن چنین تهدیدى نداشتند. دنباله این گفتار نشان مى دهد که آن ها دست به این جنایت بزرگ زدند! یورش!
6. ابوعبید و کتاب «الاموال»
ابوعبید قاسم بن سلام (متوفاى 224) در کتاب خود به نام «الأموال» که مورد اعتماد فقیهان اسلام است نقل مى کند: عبدالرّحمن بن عوف مى گوید: در بیمارى ابوبکر براى عیادت وارد خانه او شدم. پس از گفتگوى زیاد به من گفت: آرزو مى کنم اى کاش سه چیز را انجام نمى دادم، همچنان که آرزو مى کنم اى کاش سه چیز را انجام مى دادم. همچنین آرزو مى کنم سه چیز را از پیامبر سؤال مى کردم. سه چیزى که انجام داده ام و اى کاش انجام نمى دادم. عبارتند از: «وددت انّی لم أکشف بیت فاطمة و ترکته؛(7) اى کاش پرده حرمت خانه فاطمه را نمى گشودم و آن را به حال خود وا مى گذاشتم».
ابوعبید هنگامى که به این جا مى رسد، به جاى جمله: «لم أکشف بیت فاطمة و ترکته...» مى گوید: کذا و کذا. اضافه مى کند که مایل به ذکر آن نیستم! هرگاه «ابوعبید» روى تعصّب مذهبى یا علّت دیگر از نقل حقیقت سر برتافته است؛ محقّقان کتاب «الاموال» در پاورقى مى گویند: جمله هاى حذف شده در کتاب «میزان الاعتدال» (به نحوى که بیان گردید) وارد شده است، افزون بر آن، «طبرانى» در «معجم» خود و «ابن عبدربه» در «عقد الفرید» و افراد دیگر جمله هاى حذف شده را آورده اند.
7. طبرانى و معجم کبیر
ابوالقاسم سلیمان بن احمد طبرانى (260-360) که ذهبى در «میزان الاعتدال» در حقّ او مى گوید: فرد معتبرى است(8) آن جا که درباره ابوبکر و خطبه ها و وفات او سخن مى گوید، یادآور مى شود:
ابوبکر به هنگام مرگ، امورى را تمنا کرد: اى کاش سه چیز را انجام نمى دادم. یکی: هتک حرمت خانه فاطمه نمى کردم و آن را به حال خود واگذار مى کردم!(9) این تعبیرات به خوبى نشان مى دهد که تهدیدهاى عمر تحقّق یافت.
8. ابن عبد ربه و «عقد الفرید»
ابن عبد ربه اندلسى از عبدالرّحمن بن عوف نقل مى کند:
در بیمارى ابى بکر بر او وارد شدم تا از وي عیادت کنم، گفت: آرزو مى کنم که اى کاش سه چیز را انجام نمى دادم و یکى از آن سه چیز این است: وودت انّی لم أکشف بیت فاطمة عن شی و إن کانوا اغلقوه على الحرب؛(10) اى کاش خانه فاطمه را نمى گشودم، هر چند آنان براى نبرد درِ خانه را بسته بودند.
اسامى و عبارات و شخصیت هایى که این بخش از گفتار خلیفه را نقل کرده اند، خواهد آمد.
9. سخن نَظّام در کتاب «الوافی بالوفیات»
ابراهیم بن سیار نظام معتزلى (160-231) که به خاطر زیبایى کلامش در نظم و نثر به نظّام معروف شده است، در کتاب هاى متعددى، واقعه بعد از حضور در خانه فاطمه (س) را نقل مى کند. او مى گوید: انّ عمر ضرب بطن فاطمة یوم البیعة حتى ألقت المحسن من بطنها؛(11) عمر در روز اخذ بیعت براى ابى بکر بر شکم فاطمه زد، او فرزندى که در رحم داشت و نام او را محسن نهاده بودند، سقط کرد!
10. مبرد در کتاب «کامل»
محمّد بن یزید بن عبدالأکبر بغدادى (210-285) ادیب و نویسنده معروف و صاحب آثار گران سنگ، در کتاب «الکامل» خود، از عبدالرّحمن بن عوف داستان آرزوهاى خلیفه را یادآور مى شود. (12)
11. مسعودى و «مروج الذهب»
مسعودى «متوفاى 325) در مروج الذهب مى نویسد:
آن گاه که ابوبکر درحال احتضار گفت: فوددت انّی لم أکن فتشت بیت فاطمة و ذکر فی ذلک کلاماً کثیراً؛(13) اى کاش هتک حرمت خانه زهرا را نمى کردم. در این مورد سخن زیادى گفت!
مسعودى با اینکه نسبت به اهل بیت گرایش هاى نسبتاً خوبى دارد؛ ولى باز این جا از بازگویى سخن خلیفه خوددارى کرده و با کنایه رد شده است، البتّه خدا مى داند و بندگان خدا هم اجمالاً مى دانند!
12. ابن أبى دارم در کتاب «میزان الاعتدال»
«احمد بن محمّد» معروف به «ابن ابى دارم»، محدث کوفى (متوفاى سال 357)، کسى که محمّد بن أحمد بن حماد کوفى درباره او مى گوید: «کان مستقیم الأمر، عامة دهره؛ در سراسر عمر خود پوینده راه راست بود». با توجه به این موقعیت نقل مى کند که در محضر او این خبر خوانده شد:
انّ عمر رفس فاطمة حتى أسقطت بمحسن؛عمر لگدى بر فاطمه زد و او فرزندى که در رحم به نام محسن داشت سقط کرد! (14)
13. عبدالفتاح عبدالمقصود و کتاب «الإمام علی»
وى هجوم به خانه وحى را در دو مورد از کتاب خود آورده است. به نقل یکى بسنده مى کنیم:
«و الّذی نفس عمر بیده، لیَخرجنَّ أو لأحرقنّها على من فیها...؛ قسم به کسى که جان عمر در دست اوست! باید بیرون بیایید یا خانه را بر ساکنانش آتش مى زنم».
عده اى که از خدا مى ترسیدند و رعایت منزلت پیامبر(ص) را پس از او مى کردند، گفتند: «اباحفص، فاطمه در این خانه است». بى پروا فریاد زد: «باشد!!». نزدیک شد، در زد، سپس با مشت و لگد به در کوبید تا به زور وارد شود. على(ع) پیدا شد... طنین صداى زهرا در نزدیکى مدخل خانه بلند شد... این ناله استغاثه او بود...!» (15)
این بحث را با حدیث دیگرى از «مقاتل ابن عطیّة» در کتاب الامامة و السیاسة پایان مى دهیم. او در این کتاب مى نویسد:
هنگامى که ابوبکر از مردم با تهدید و شمشیر و زور بیعت گرفت، عمر، قنفذ و جماعتى را به سوى خانه على و فاطمه(س) فرستاد. عمر هیزم جمع کرد و درِ خانه را آتش زد...(16)
در ذیل این روایت تعبیرات دیگرى است که قلم از بیان آن عاجز است.
نتیجه: با بيان مطالب ياد شده از كتب اهل سنت روشن مي گردد که جريان شهادت و به آتش كشيدن خانه آن بانو امري مسلم است.

پی نوشت ها:
1. المصنف ، ابن أبي شيبة الكوفي ، ج 8،ص572، ، 1409 - 1989 م ، دار الفكر للطباعة والنشر والتوزيع - بيروت - لبنان.
2. انساب الأشراف،ج 1،ص586 ،چ دار معارف، قاهره.
3. الامامة و السیاسة،ص 12، چ مکتبة تجاریة کبرى، مصر.
4. همان، ص 13.
5. تاریخ طبرى،ج 2،ص443، چ بیروت.
6. عقد الفرید،ج 4،ص93، چ مکتبة هلال.
7. الأموال، پاورقى 4، چ نشر کلیات ازهریة؛
الأموال،ص 144، بیروت ؛
ابن عبد ربه در عقد الفرید،ج 4،ص93 .
8. میزان الاعتدال،ج 2،ص195. چاپ اول ، 1382 - 1963 م ، دار المعرفة للطباعة و النشر - بيروت - لبنان
9. معجم کبیر طبرانى،ج 1،ص62، شماره حدیث 43، دار إحياء التراث العربي ، تحقیق حمدی عبدالمجید سلفی.
10. عقد الفرید،ج 4،ص93، چ مکتبة الهلال.
11. الوافی بالوفیات،ج 6،ص17، ش 2444؛
ملل و نحل شهرستانى،ج 1،ص57، چاپ دار المعرفة، بیروت. در ترجمه نظام به کتاب «بحوث فی الملل و النحل،ج 3،ص248-255 مراجعه شود.
12. شرح نهج البلاغه،ج 2،ص46 و 47، چ مصر.
13. مروج الذهب،ج 2،ص301، چ دار اندلس، بیروت.
14. میزان الاعتدال،ج 3،ص459.
15. عبدالفتاح عبدالمقصود، امام علی بن ابى طالب،ج 4،ص276-277.بي تا، بي جا .
16. کتاب الامامة و الخلافة، ص 160 و 161، تألیف مقاتل بن عطیّة که با مقدّمه اى از دکتر حامد داود استاد دانشگاه عین الشمس قاهره به چاپ رسیده، چ بیروت، مؤسّسة البلاغ.

سلام، سؤالاتی من در مورد شهادت حضرت فاطمه (سلام الله علیها) هست اینکه:

1- می گویند عمر و یاران ملعونش به خانه حضرت فاطمه(س) رفته اند و فریاد زده اند که هر کس در خانه است بیرون بیاید و گرنه خانه را آتش می زنیم و حضرت فاطمه(س) به حیاط خانه می آید و ماجراهای دردناک پیش می آید مانند سقط جنین و تازیانه زدن وجود مبارک ایشان تا چقدر درست هست؟

2- چرا حضرت علی (ع) قبل از اینکه حضرت فاطمه (س) به حیات خانه بروند خود به آنجا نرفتند تا آن ماجراها پیش نیایند؟

3- اینکه چرا هیچکدام از مردم و اصحاب پیامبر به این قضایا اعتراض نکردند و اینکه چرا این همه در تاریخ این ماجرا ضد و نقیض آمده است؟

پاسخ:
پرسش هاي شما سه بخش است.
بخش نخست:
واقعي بودن مستندات شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها) كه در اين باره بايد گفت "
آنچه نقل کرده اید. كمتر در يك نقل معتبر به تنهايي وجود دارد. اما نقلهاي بسياري كه هر كدام در بردارنده بخشي از جريان شهادت ان حضرت است از طريق فريقين به ما رسيده است.
براي آگاهي از مستندات اين ماجرا از منابع اهل سنت به اين لينك مراجعه نماييد:http://www.pasokhgoo.ir/node/55820
بخش دوم:
چرا امام علي (علیه السلام) پشت درب نرفتند؟
علی(ع) حضرت فاطمه(س) را به پشت در نفرستاد، بلکه حضرت زهرا(س) خودش پشت در خانه رفت. در روایت آمده که چون مأموران خلیفه در خانه علی(ع)آمدند تا امام را برای بیعت کردن با ابوبکر از خانه بیرون آورند، حضرت زهرا(س) که تصور می کرد آنان بدون اجازه و اذن دختر پیامبر وارد خانه نمی شوند، پشت در آمد و با آن جماعت گفتگو کرد.
آنان را از مخالفت ورزیدن با سفارش پیامبر و آزار رساندن به اهل بیت برحذر نمود. همان طور که حضرت زهرا(س) با آنان سخن می گفت و نسبت به ظلمی که به وی شده، شکایت را به پدر می برد، مأموران خلیفه، در خانه را آتش زدند و در را شکستند و در را به سینه حضرت زدند.(1)
مرحوم فیض کاشانی می نویسد: فاطمه (س) خود را پشت در قرار داد تا از صدمه در امان بماند که خلیفه دوم در را فشار داد و فاطمه(س) بین در و دیوار قرار گرفت.(2)
بنا براین حضرت زهرا(س) برای این که مهاجمان به احترام دختر پیامبر وارد خانه نشوند، پشت در رفت، نه اینکه علی(ع) او را پشت در فرستاده باشد.
بخش سوم:
چرا اصحاب در برابر اهانت به حضرت زهرا دفاع نكردند؟
اما به طور کلی عدم دفاع از سوي امام علي و اصحاب به صورت علنی و آشکار، ممکن است مبتنی بر دو عامل زیر باشد:
1- عدم قدرت دفاع:
تاریخ نشان می دهد که فاطمه (س) به دفاع از ولایت پرداخت، از این رو هنگامی که به خانه علی(ع) هجوم بردند و قصد بردن ایشان به مسجد جهت بیعت را داشتند، فاطمه (س) به دفاع از ساحت مقدس امام پرداخت و علی(ع) قدرت دفاع از حضرت زهرا را نداشت. اصحاب با مشاهده وضعيتي كه براي خاندان پيامبر به وجود آمده بود ترس از آن داشتند كه متهم به بيعت شكني شوند از اين رو به مانند امام علي سكوت نمودند.
در تاريخ اين گونه نقل شده كه هنگامي كه تهديد به آتش كشيدن خانه نمودند برخي از همراهان عمر به او گفتند مي داني در خانه كيست؟ در خانه فاطمه دختر پيامبر است. وي در جواب گفت در خانه هر كس كه باشد خانه را به آتش خواهم كشيد.(3)
با چنين وضعي چگونه مي توان انتظار داشت كه اصحاب اعتراض كنند؟.
2- تکلیف گرایی:
شاید یکی از علل عدم دفاع امام و اصحابشان آن باشد که حضرت مأمور به صبر و سکوت بود که در آن حکمت و مصلحت وجود داشت. امام 25 سال در برابر خلفا سکوت کرد و دست به قیام نزد. او علل عدم قیام را حفظ دین و حفظ وحدت اسلامی و رعایت مصالح جهان اسلام دانست.
دین خداوند بزرگ ترین امانت از جانب خدا و رسول نزد علی بود ومی بایست این امانت را حفظ کند.
استاد شهید مطهری به نقل از ابن ابی‏ الحدید، می‏ نویسد: «روزی فاطمه(س) علی (ع) را دعوت به قیام می‏ کرد. در همین حال فریاد مؤذّن بلند شد که: «اشهد انّ محمّداً رسول اللّه .» علی به زهرا فرمود: آیا دوست داری این فریاد خاموش شود؟ فرمود: نه. فرمود: سخن من جز این نیست.»(4)
چه بسا برخي از اصحاب علي (ع) پيرامون اين مسئله پيشنهادهايي به علي داشته اند. اما امام علي نيز به آنها توصيه صبر نموده باشد.

پی نوشت ها:
1. علی بن حسین مسعودی ، اثبات الوصیه, قم، بصیرتی، ص124.
2. فيض كاشاني، نوادر الاخبار، ص 183؛ شیخ جواد طبسی. حیاة الصدیقه فاطمه، ص201، بوستان کتاب قم، 1381.
3. الامامه و السياسه، أبو محمد بن عبد الله بن مسلم ابن قتيبه الدينوري - متوفي 276 ه.ق، ج1، ص16.
4. شهيد مطهري، سیری در نهج البلاغه، ناشر صدرا، ص 184.

پرسش1: جدا از اینکه یک حدیث معتبر در مورد شهادت حضرت زهرا (رضی الله عنها) وجود ندارد و تازه اگر حدیثی هم وجود داشته باشد باید مربوط به امام علی یا امام حسن و امام حسین (رضی الله عنهم) که به ترتیب همسر و فرزندان آنها می باشد وجود داشته باشد. که حتی یک حدیث حتی جعلی هم وجود ندارد. در کل نهج البلاغه کوچکترین اشاره ای به این دروغ مضحک نشده است.

پرسش2: دروغ دوم بچه ای که هنوز در شکم مادر است چگونه اسمش محسن بود؟!!!!!!

پرسش3: سومین دلیل برای دروغ بودن شهادت حضرت زهرا (س) ازدواج جناب عمر با دختر امیرالمومنین است. اثبات ازدواج حضرت عمر با ام الکلثوم دختر امیرالمومنین (ع) و دختر حضرت فاطمه زهرا(س): «عمر رضی الله عنه از ام کلثوم دختر ابوبکر صدیق رضی الله عنه خواستگاری نمود. ولی او که‌ دختری کوچک بود و عائشه‌ به‌ عنوان سخنگوی عمر پیش او آمده‌ بود، خواستگاری عمر را نپذیرفت. عائشه رضی الله عنها گفت: وای بر تو، امیرالمؤمنین از تو خواستگاری کرده و تو نمی‌پذیری؟! گفت: بدین خاطر نمی‌پذیرم که او زندگی سختی دارد. آنگاه عائشه، عمرو بن عاص رضی الله عنه را نزد خلیفه فرستاد و او را به ازدواج با ام کلثوم دختر علی و فاطمه رضی الله عنهما راهنمایی کرد. پس از خواستگاری، علی رضی الله عنه نیز بی درنگ دختر خود را به عقد عمربن خطاب رضی الله عنه در آورد و عمر هم چهل هزار را به‌ عنوان مهریه‌ او قرار داد. عمر رضی الله عنه از او صاحب دو فرزند به نامهای زید و رقیه گردید». ‏منبع: الکامل فی التاریخ (۲/۲۱۲)‏. ‌ام‌کلثوم دختر علی رضی الله عنه، از عمر رضی الله عنه دختری به دنیا آورد که ‌آن را رقیه نامیدند و پسری از او متولّد شد که زید نامیدند، ‌یاران زید روایت کرده‌اند که زید بن عمر در جلسه‌ی جر و بحثی از قوم بنی عدی بن کعب شرکت نمود، گویند: شب هنگام بود که زید بن عمر آمد تا در میانشان صلح و آشتی ایجاد کند، چون آنها در حال درگیری بودند، ضربه ای به سرش خورد و زخمی‌شد و در همان جا وفات یافت، مادرش نیز که وفات کرده بود، هر دو را با هم در‌یک وقت دفن کردند، نماز جنازه‌ی آن دو را عبدالله بن عمر خواند، در حالی که حسن بن علی رضی الله عنه او را پیش نماز کرد و پشت سرش نماز خواند. ‏“الاصابة /۲۷۶ کتاب الکنی و کتاب النساء”.‏ این ازدواج را تمام تاریخ نویسان، نسب شناسان، محدثان و حتی فقهاء شیعه و اهل عناد و ستیزه جویی و مجادله کنندگان ایشان و پیشوایان معصومشان -آن طور که گمان می‌کنند- تأیید کرده‌اند و «علاّمه‌احسان الهی ظهیر» تمام روایات مختص به این ازدواج را در کتابش که «الشیعة و السنة» نام دارد، آورده ‌است. الشیعه و اهل البیت /۱۰۵٫‏ علماء اهل سنت نیز این ازدواج را در تاریخ ذکرکرده و تمام منابع بر آن اتفاق دارند، برخی از آنها که‌ این ازدواج را ذکر کرده‌اند عبارتند از:

۱- طبری در”تاریخ طبری” ۵/۲۸٫‏

۲- ابن کثیر در ” البدایة و النهایة” ۵/۲۲۰٫‏

۳- ذهبی در ” تاریخ الاسلام فی عهد الخلفاء الراشدین” /۱۶۶٫‏

۴- ابن جوزی در ” المنتظم” ۴/۱۳۱٫‏

۵- دیار بکری در ‏” تاریخ الخمیس” /۱۹٫‏

همچنین علمای رجال شناس نیز این کتاب را در کتابهای رجال شناسی ذکر کرده‌اند. از جمله:

1- ابن حجر در ‏” الاصابة /۲۷۶ کتاب الکنی و کتاب النساء “،

2- ابن سعد، مولف کتاب “اسد الغابه” ۷/۴۲۵٫‏

3- استاد ابو معاذ اسماعیلی در کتابش: «زواج عمر بن خطاب من ام کلثوم بنت علی بن ابی طالب حقیقة و لیس افتراء» مفصّل به بررسی و ذکر منابع و مراجع اهل سنت در این موضوع پرداخته و به شبهاتی که به این ازدواج نسبت داده شده پاسخ داده‌اند. و در اینجا به ذکر بعضی از منابع شیعه می پردازیم که مؤلفین این کتابها؛ بر صحت ازدواج عمر و أم کلثوم رضی الله عنهما اقرار کرده اند:

۱- کلینی؛ از معاویة بن عمار اؤ أبی عبد الله علیه السلام. [الکافی فی الفروع باب المتوفى عنها زوجها المدخول بها أین تعتد ص۳۱۱ ج۲ ط الهند]. و حتی در کتاب [الکافی فی الفروع ص۱۴۱ ج۲ ط الهند] بابی را تحت عنوان”باب فی تزویج أم کلثوم” آورده است.

۲- أبو جعفر الطوسی؛ تهذیب الأحکام فی باب عدة النساء، و الإبصار ص۱۸۵ ج۲٫ و ["تهذیب الأحکام للطوسی" ص۳۸۰ ج۲ کتاب المیراث ط طهران].

۳- محمد بن علی بن شهر آشوب المازندرانی: [مناقب آل أبی طالب ص۱۶۲ ج۳ ط بومبئ الهند].

۴- الشهید الثانی للشیعة زین الدین العاملی: ["مسالک الأفهام" ج۱ کتاب النکاح ط إیران ۱۲۸۲ه‍].

تعداد دیگری از منابع شیعه که ازدواج دختر حضرت فاطمه زهرا(س) را تأیید کرده اند: این هم منابع دیگری در اثبات ازدواج جناب عمر با ام الکلثوم دختر حضرت فاطمه زهرا(س):

1- الامالی شیخ المفید،ج۱، ص۳۵۴؛

2- العمدة ابن البطریق ص ۳۰؛

3- مستدرک سفینة البحار ج ۴ ص ۳۱۳ علی النمازی الشاهرودی؛

4- قاموس الرجال ج۱۲ ص ۲۱۶ محمد تقی تستری؛

5- اعیان الشیعه محسن امین ج ۱ ص ۳۲۶ ؛

6- الفصول المهمه فی معرفة الائمه ابن صباغ،

7- حاشیه ج ۱ ص ۶۴۷ ،_ دار الحدیث للطباعة والنشر ؛

8- محدث قمی در نفس المهموم ص ۴۳۱ ؛

9- بحار الانوار ج۴۲ ص ۷۴ .

پرسش4: در تاریخ رسمی ایران تا سال ۱۳۷۱ الی ۷۲ جلوی نام حضرت زهرا کلمه وفات بود و بعد از آن یک دفعه تبدیل به شهادت شد!! پاسخ ماله کشان این است که وفات هم برای شهادت به کار می رود و هم برای مرگ طبیعی. موضوع اینجاست که چرا کلمه وفات به شهادت تغییر پیدا کرده است. خوب اگر وفات همان شهادت است چرا تغییر پیدا کرد؟ که من دقیقا توضیح می دهم که چگونه شد که در تقویم ایران از سال ۱۳۷۱ به بعد کلمه وفات را به شهادت تغییر دادند؟ در سال ۷۱ بود که عده ای از کارشناسان و محققان مستقر در مجلس شورای اسلامی که جزو نمایندگان هم بودند پس از ۱۴۰۰ سال تحقیق و بررسی ناگهان به راز مهمی پی بردند و آن اینکه حضرت فاطمه دختر رسول خدا فوت ننموده بلکه شهید شده است اینجا بود که آن نمایندگان مجلس (که خداوند از آنان نگذرد) اعلام کردند از این پس در تقویم ها بجای وفات بنویسند شهادت. و این روز را تعطیل اعلام نمودند و به این صورت بزرگترین ضربت را بر وحدت اسلامی وارد نموده شکافی عمیق ایجاد نمودند.

پرسش5: سخن کاشف الغطاء (از علمای بزرگ شیعه) کتک خوردن فاطمه را رد می کند: علامه کاشف الغطاء مى‌گوید: اما داستان زدن زهرا و آسیب دیدن گونه او از آن مواردى است که نه وجدان، نه عقل و نه احساساتم توان پذیرفتن آن را ندارد. نه به خاطر این‌که آن قوم نمى‌توانستند آن را انجام دهند؛ بلکه به این دلیل که خو و سرشت عرب و عادات و تقالید نیک جاهلیت پیش از اسلام که شریعت اسلام نیز آن را مورد تأیید قرارداد، همانند غیرت و تعصب نسبت به زنان هرگز به یک مرد عرب اجازه نمى‌داد که زنى را آن هم در برابر شوى او مورد ضرب و شتم قرار دهد. الشیخ جعفر، مشهور به کاشف الغطاء، جنه المأوی، ص 135.

پرسش6: چرا امام علی و امام حسن و امام حسین(رض) کوچکترین واکنشی نسبت به این قضیه از خود بروز ندادند؟

پرسش1: جدا از اینکه یک حدیث معتبر در مورد شهادت حضرت زهرا (رضی الله عنها) وجود ندارد و تازه اگر حدیثی هم وجود داشته باشد باید مربوط به امام علی یا امام حسن و امام حسین (رضی الله عنهم) که به ترتیب همسر و فرزندان آنها می باشد وجود داشته باشد. که حتی یک حدیث حتی جعلی هم وجود ندارد. در کل نهج البلاغه کوچکترین اشاره ای به این دروغ مضحک نشده است.
پاسخ:
با سفارش هاى بسيار پيامبر مبني بر محبت به خاندانش، متأسفانه برخى حرمت آن را ناديده گرفته، و به هتک آن پرداختند.
در اين مورد نصوصى را از کتب اهل سنت نقل مى نماييم، تا روشن شود که مسأله هتک حرمت خانه زهرا (سلام الله علیها) و رويدادهاى بعدى، يک امر تاريخى مسلّم است. با اينکه در عصر خلفا سانسور فوق العاده اى نسبت به نگارش فضايل و مناقب اهل بيت در کار بود، ولى به حکم اينکه (حقيقت شى نگهبان آن است) اين حقيقت تاريخى به طور زنده در کتاب هاى تاريخى و حديثى محفوظ مانده است. در نقل مدارک، ترتيب زمانى را از قرن هاى نخستين، تا عصر حاضر، در نظر مى گيريم.
1. ابن ابى شيبه و کتاب «المصنَّف»
ابوبکر ابن ابى شيبه (159-235) مؤلف کتاب المصنَّف به سند صحيح نقل مى کند:
انّه حين بويع لأبي بکر بعد رسول اللّه...؛
هنگامى که مردم با ابى بکر بيعت کردند، على و زبير در خانه فاطمه به گفتگو و مشاوره مى پرداختند. اين مطلب به عمر بن خطاب رسيد. او به خانه فاطمه آمد، و گفت: اى دختر رسول خدا، محبوب ترين فرد براى ما پدر تو است. بعد از پدرت خود تو؛ ولى سوگند به خدا اين محبت مانع از آن نيست که اگر اين افراد در خانه تو جمع شوند، دستور دهم خانه را بر آن ها بسوزانند.
اين جمله را گفت و بيرون رفت، وقتى على(ع) و زبير به خانه بازگشتند، دخت گرامى پيامبر به على و زبير گفت: عمر نزد من آمد و سوگند ياد کرد که اگر اجتماع شما تکرار شود، خانه را بر شما بسوزاند، به خدا سوگند! آنچه را که قسم خورده است انجام مى دهد!(1)
2. بلاذرى و کتاب «انساب الاشراف»
احمد بن يحيى جابر بغدادى بلاذرى (متوفاى 270) نويسنده معروف و صاحب تاريخ بزرگ، اين رويداد تاريخى را در کتاب «انساب الاشراف» به نحو ياد شده در زير نقل مى کند.
انّ أبابکر أرسل إلى علىّ يريد البيعة فلم يبايع، فجاء عمر و معه فتيلة... (2)؛
ابوبکر به دنبال على فرستاد تا بيعت کند، ولى على از بيعت امتناع ورزيد. سپس عمر همراه با فتيله (آتشزا) حرکت کرد، و با فاطمه در مقابل باب خانه روبرو شد، فاطمه گفت: اى فرزند خطاب، مى بينم در صدد سوزاندن خانه من هستى؟! عمر گفت: بلى، اين کار کمک به چيزى است که پدرت براى آن مبعوث شده است!!
3. ابن قتيبه و کتاب «الإمامة و السياسة»
مورّخ شهير عبداللّه بن مسلم بن قتيبه دينوري (212-276) از پيشوايان ادب و از نويسندگان پرکار حوزه تاريخ اسلامى است، وى در کتاب «الإمامة و السياسة» مى نويسد: انّ أبابکر رضي اللّه عنه تفقد قوماً تخلّقوا عن بيعته عند علي ...؛(3)
ابوبکر از کسانى که از بيعت با او سر برتافتند و در خانه على گرد آمده بودند، سراغ گرفت و عمر را به دنبال آنان فرستاد، او به در خانه على آمد و همگان را صدا زد که بيرون بيايند . آنان از خروج از خانه امتناع ورزيدند. در اين موقع عمر هيزم طلبيد و گفت: به خدايى که جان عمر در دست اوست !بيرون بياييد يا خانه را بر سرتان آتش مى زنم. مردى به عمر گفت: اى اباحفص (کنيه عمر) در اين خانه، فاطمه، دختر پيامبر است، گفت: باشد!!
ابن قتيبه دنباله اين داستان را سوزناک تر و دردناک تر نوشته است:
عمر همراه گروهى به در خانه فاطمه آمدند، در خانه را زدند، هنگامى که فاطمه صداى آنان را شنيد، با صداى بلند گفت: اى رسول خدا !پس از تو چه مصيبت هايى به ما از فرزند خطاب و ابى قحافه رسيد. وقتى مردم که همراه عمر بودند، صداى زهرا و گريه او را شنيدند برگشتند، ولى عمر با گروهى باقى ماند و على را از خانه بيرون آوردند، نزد ابى بکر بردند و به او گفتند، بيعت کن، على گفت: اگر بيعت نکنم چه مى شود؟ گفتند: به خدايى که جز او خدايى نيست، گردن تو را مى زنيم... (4)
مسلّماً اين بخش از تاريخ براى علاقمندان به ابوبكر و عمر بسيار سنگين و ناگوار مى باشد و برخى در صدد بر آمدند که در نسبت کتاب به ابن قتيبه ترديد کنند، در حالى که ابن ابى الحديد استاد فن تاريخ اين کتاب را از آثار او مى داند و پيوسته از آن مطالبى نقل مى کند. متأسفانه اين کتاب به سرنوشت تحريف دچار شده و بخشى از مطالب آن به هنگام چاپ از آن حذف شده ، در حالى که همان مطالب در شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد آمده است.
4. طبرى و تاريخ او
محمّد بن جرير طبرى (متوفاى 310) در تاريخ خود رويداد هتک حرمت خانه وحى را چنين بيان مى کند: أتى عمر بن الخطاب منزل علي ...؛
عمر بن خطاب به خانه على آمد ، در حالى که گروهى از مهاجران در آن جا گرد آمده بودند. وى رو به آنان کرد و گفت: به خدا سوگند! خانه را به آتش مى کشم. مگر اينکه براى بيعت بيرون بياييد. زبير از خانه بيرون آمد ، در حالى که شمشير کشيده بود، ناگهان پاى او لغزيد و شمشير از دستش افتاد، در اين موقع ديگران بر او هجوم آوردند و شمشير را از دست او گرفتند. (5)
اين بخش از تاريخ حاکى از آن است که اخذ بيعت براى خليفه با تهديد و ارعاب صورت پذيرفت . حالا اين نوع بيعت چه ارزشى دارد؟ خواننده بايد خود داورى نمايد.
5. ابن عبد ربه و کتاب «العقد الفريد»
شهاب الدين احمد معروف به «ابن عبد ربه اندلسى» مؤلف کتاب «العقد الفريد» متوفاى (463 هـ ) در کتاب خود بحثى مشروح درباره تاريخ سقيفه آورده ، تحت عنوان کسانى که از بيعت ابى بکر تخلف جستند مى نويسد:
فأمّا علي و العباس و الزبير فقعدوا في بيت فاطمة حتى بعثت إليهم أبوبکر...؛
على و عباس و زبير در خانه فاطمه نشسته بودند که ابوبکر عمر بن خطاب را فرستاد تا آنان را از خانه فاطمه بيرون کند و به او گفت: اگر بيرون نيامدند، با آنان نبرد کن! در اين موقع عمر بن خطاب با مقدارى آتش به سوى خانه فاطمه رهسپار شد تا خانه را بسوزاند، در اين موقع با فاطمه روبرو شد. دختر پيامبر گفت: اى فرزند خطاب آمده اى خانه ما را بسوزانى، او در پاسخ گفت: بلى مگر اين که در آنچه امّت وارد شدند، شما نيز وارد شويد! (6)
تا اين جا بخشى که در آن به تصميم به هتک حرمت تصريح شده است، پايان پذيرفت، اکنون به دنبال بخش دوم که حاکى از جامه عمل پوشاندن به اين نيّت شوم است، مى پردازيم!
مبادا اين تصوير پيش آيد که آن ها مقصودشان ارعاب و تهديد بود تا على(ع) و يارانش را مجبور به بيعت کنند، و قصد عملى ساختن چنين تهديدى نداشتند.
دنباله اين گفتار نشان مى دهد که آن ها دست به اين جنايت بزرگ زدند! يورش!
6. ابو عبيد و کتاب «الاموال»
ابو عبيد قاسم بن سلام (متوفاى 224) در کتاب خود به نام «الأموال» که مورد اعتماد فقيهان اسلام است نقل مى کند: عبدالرّحمن بن عوف مى گويد: در بيمارى ابوبکر براى عيادت
وارد خانه او شدم . پس از گفتگوى زياد به من گفت: آرزو مى کنم اى کاش سه چيز را انجام نمى دادم، همچنان که آرزو مى کنم اى کاش سه چيز را انجام مى دادم. همچنين آرزو مى کنم سه چيز را از پيامبر سؤال مى کردم.
سه چيزى که انجام داده ام و اى کاش انجام نمى دادم. عبارتند از:
«وددت انّي لم أکشف بيت فاطمة و ترکته؛(7)
اى کاش پرده حرمت خانه فاطمه را نمى گشودم و آن را به حال خود وا مى گذاشتم» .
ابو عبيد هنگامى که به اين جا مى رسد، به جاى جمله: «لم أکشف بيت فاطمة و ترکته...» مى گويد: کذا و کذا. اضافه مى کند که مايل به ذکر آن نيستم!
هرگاه «ابو عبيد» روى تعصّب مذهبى يا علّت ديگر از نقل حقيقت سر برتافته است؛ محقّقان کتاب «الاموال» در پاورقى مى گويند: جمله هاى حذف شده در کتاب «ميزان الاعتدال» (به نحوى که بيان گرديد) وارد شده است، افزون بر آن، «طبرانى» در «معجم» خود و «ابن عبدربه» در «عقد الفريد» و افراد ديگر جمله هاى حذف شده را آورده اند.
7. طبرانى و معجم کبير
ابوالقاسم سليمان بن احمد طبرانى (260-360) که ذهبى در «ميزان الاعتدال» در حقّ او مى گويد: فرد معتبرى است(8) آن جا که درباره ابوبکر و خطبه ها و وفات او سخن مى گويد، يادآور مى شود:
ابوبکر به هنگام مرگ، امورى را تمنا کرد: اى کاش سه چيز را انجام نمى دادم. يکي :هتک حرمت خانه فاطمه نمى کردم و آن را به حال خود واگذار مى کردم!(9)
اين تعبيرات به خوبى نشان مى دهد که تهديدهاى عمر تحقّق يافت.
8. ابن عبد ربه و «عقد الفريد»
ابن عبد ربه اندلسى از عبدالرّحمن بن عوف نقل مى کند:
در بيمارى ابى بکر بر او وارد شدم تا از وي عيادت کنم، گفت: آرزو مى کنم که اى کاش سه چيز را انجام نمى دادم و يکى از آن سه چيز اين است:
وودت انّي لم أکشف بيت فاطمة عن شي و إن کانوا اغلقوه على الحرب؛(10)
اى کاش خانه فاطمه را نمى گشودم ، هر چند آنان براى نبرد درِ خانه را بسته بودند.
اسامى و عبارات و شخصيت هايى که اين بخش از گفتار خليفه را نقل کرده اند، خواهد آمد.
9. سخن نَظّام در کتاب «الوافي بالوفيات»
ابراهيم بن سيار نظام معتزلى (160-231) که به خاطر زيبايى کلامش در نظم و نثر به نظّام معروف شده است ،در کتاب هاى متعددى، واقعه بعد از حضور در خانه فاطمه(ع)را نقل مى کند. او مى گويد: انّ عمر ضرب بطن فاطمة يوم البيعة حتى ألقت المحسن من بطنها؛(11)
عمر در روز اخذ بيعت براى ابى بکر بر شکم فاطمه زد، او فرزندى که در رحم داشت و نام او را محسن نهاده بودند، سقط کرد!
10. مبرد در کتاب «کامل»
محمّد بن يزيد بن عبدالأکبر بغدادى (210-285) اديب و نويسنده معروف و صاحب آثار گران سنگ، در کتاب «الکامل» خود، از عبدالرّحمن بن عوف داستان آرزوهاى خليفه را يادآور مى شود. (12)
11. مسعودى و «مروج الذهب»
مسعودى «متوفاى 325) در مروج الذهب مى نويسد:
آن گاه که ابوبکر درحال احتضار گفت: فوددت انّي لم أکن فتشت بيت فاطمة و ذکر في ذلک کلاماً کثيراً؛(13)
اى کاش هتک حرمت خانه زهرا را نمى کردم . در اين مورد سخن زيادى گفت!
مسعودى با اينکه نسبت به اهل بيت گرايش هاى نسبتاً خوبى دارد؛ ولى باز اين جا از بازگويى سخن خليفه خوددارى کرده و با کنايه رد شده است، البتّه خدا مى داند و بندگان خدا هم اجمالاً مى دانند!
12. ابن أبى دارم در کتاب «ميزان الاعتدال»
«احمد بن محمّد» معروف به «ابن ابى دارم»، محدث کوفى (متوفاى سال 357)، کسى که محمّد بن أحمد بن حماد کوفى درباره او مى گويد: «کان مستقيم الأمر، عامة دهره؛ در سراسر عمر خود پوينده راه راست بود». با توجه به اين موقعيت نقل مى کند که در محضر او اين خبر خوانده شد:
انّ عمر رفس فاطمة حتى أسقطت بمحسن؛عمر لگدى بر فاطمه زد و او فرزندى که در رحم به نام محسن داشت سقط کرد! (14)
13. عبدالفتاح عبدالمقصود و کتاب «الإمام علي»
وى هجوم به خانه وحى را در دو مورد از کتاب خود آورده است . به نقل يکى بسنده مى کنيم:
«و الّذي نفس عمر بيده، ليَخرجنَّ أو لأحرقنّها على من فيها...؛قسم به کسى که جان عمر در دست اوست ! بايد بيرون بياييد يا خانه را بر ساکنانش آتش مى زنم».
عده اى که از خدا مى ترسيدند و رعايت منزلت پيامبر(ص) را پس از او مى کردند، گفتند:
«اباحفص، فاطمه در اين خانه است».
بى پروا فرياد زد: «باشد!!».
نزديک شد، در زد، سپس با مشت و لگد به در کوبيد تا به زور وارد شود.
على(ع) پيدا شد...
طنين صداى زهرا در نزديکى مدخل خانه بلند شد... اين ناله استغاثه او بود...!» (15)
اين بحث را با حديث ديگرى از «مقاتل ابن عطيّة» در کتاب الامامة و السياسة پايان مى دهيم . او در اين کتاب مى نويسد:
هنگامى که ابوبکر از مردم با تهديد و شمشير و زور بيعت گرفت، عمر، قنفذ و جماعتى را به سوى خانه على و فاطمه(ع)فرستاد. عمر هيزم جمع کرد و درِ خانه را آتش زد...(16)
در ذيل اين روايت تعبيرات ديگرى است که قلم از بيان آن عاجز است.
نتيجه: با بيان مطالب ياد شده از كتب اهل سنت روشن مي گردد که جريان شهادت و به آتش كشيدن خانه آن بانو امري مسلم است .

پي نوشت ها:
1. المصنف ، ابن أبي شيبة الكوفي ، ج 8،ص572، ، 1409 - 1989 م ، دار الفكر للطباعة والنشر والتوزيع - بيروت - لبنان.
2. انساب الأشراف،ج 1،ص586 ،چ دار معارف، قاهره.
3. الامامة و السياسة،ص 12، چ مکتبة تجارية کبرى، مصر.
4. همان، ص 13.
5. تاريخ طبرى،ج 2،ص443، چ بيروت.
6. عقد الفريد،ج 4،ص93، چ مکتبة هلال.
7. الأموال، پاورقى 4، چ نشر کليات ازهرية؛
الأموال،ص 144، بيروت ؛
ابن عبد ربه در عقد الفريد،ج 4،ص93 .
8. ميزان الاعتدال،ج 2،ص195. چاپ اول ، 1382 - 1963 م ، دار المعرفة للطباعة و النشر - بيروت - لبنان
9. معجم کبير طبرانى،ج 1،ص62، شماره حديث 43، دار إحياء التراث العربي ، تحقيق حمدي عبدالمجيد سلفي.
10. عقد الفريد،ج 4،ص93، چ مکتبة الهلال.
11. الوافي بالوفيات،ج 6،ص17، ش 2444؛
ملل و نحل شهرستانى،ج 1،ص57، چاپ دار المعرفة، بيروت. در ترجمه نظام به کتاب «بحوث في الملل و النحل،ج 3،ص248-255 مراجعه شود.
12. شرح نهج البلاغه،ج 2،ص46 و 47، چ مصر.
13. مروج الذهب،ج 2،ص301، چ دار اندلس، بيروت.
14. ميزان الاعتدال،ج 3،ص459.
15. عبدالفتاح عبدالمقصود، امام علي بن ابى طالب،ج 4،ص276-277.بي تا، بي جا .
16. کتاب الامامة و الخلافة، ص 160 و 161، تأليف مقاتل بن عطيّة که با مقدّمه اى از دکتر حامد داود استاد دانشگاه عين الشمس قاهره به چاپ رسيده، چ بيروت، مؤسّسة البلاغ.
-------------------------------

پرسش2: دروغ دوم بچه ای که هنوز در شکم مادر است چگونه اسمش محسن بود؟!!!!!!

پاسخ:
حضرت امام علي (ع) فرمود: «اگر فرزندان سقط شده‏ شما روز قيامت شما را ببينند در حالى كه نامى براى آنان نگذاشته ‏ايد، سقط به پدرش مى‏ گويد: چرا براى من نامى تعيين نكردى در حالى كه پيامبر (ص)، محسن (ع) را قبل از اين كه به دنيا بيايد نامگذارى كرده بود».(1)
بنابراين نام اين فرزند را پيامبر(ص) محسن نهاده بود همان گونه كه بسياري از دانشمندان اهل سنت به پسري به نام محسن تصريح نموده اند.
ابراهيم بن سيار نظام معتزلى (160-231) كه به خاطر زيبايى كلامش در نظم و نثر به نظّام معروف شده است، در كتاب هاى متعددى، واقعه بعد از حضور در خانه فاطمه (س) را نقل مى كند. او مى گويد: عمر در روز اخذ بيعت براى ابى بكر، بر شكم فاطمه زد، او فرزندى كه در رحم داشت و نام او را محسن نهاده بودند، سقط كرد.(2)
2. «احمد بن محمّد» معروف به «ابن ابى دارم»، محدث كوفى (متوفاى سال 357)، كسى است كه محمّد بن أحمد بن حماد كوفى درباره او مى گويد: «كان مستقيم الأمر، عامة دهره»: او در سراسر عمر خود پوينده راه راست بود.
او نقل مى كند كه در محضر او اين خبر خوانده شد: عمر لگدى بر فاطمه زد و او فرزندى كه در رحم به نام محسن داشت سقط كرد!(3)
3. ابن سعد در طبقات و بلاذري در انساب الاشراف آورده است: فرزنداني که مادرشان حضرت فاطمه (س) دختر رسول خدا (ص) است که شامل امام حسن (ع) و امام حسين (ع) و محسن و زينب کبرا و ام کلثوم کبرا است. محسن در جريان حمله به خانه حضرت زهرا (س) سقط شد.(4)
متون بسيار ديگري نسبت به اينكه فاطمه پسر ديگري به نمام محسن داشته است تصريح مي نمايند اما نقل ميكنند در كودكي مرده است.

پي نوشت ها:
1. مجلسي، محمد باقر، بحارالانوار، ج 43، ص 195، مؤسسة الوفاء بيروت - لبنان، 1404 ق.
2. الوافي بالوفيات 6/17، شماره 2444; ملل و نحل شهرستانى: 1/57، چاپ دار المعرفة، بيروت.
3. ميزان الاعتدال 3/459. « انّ عمر رفس فاطمة حتى أسقطت بمحسن.»
4. كتاب جمل من انساب الأشراف، أحمد بن يحيى بن جابر البلاذرى (م 279)، بيروت، دار الفكر، ط الأولى، 1417/1996،نرم افزار نور السيره ، ج‏2، ص 189.
-------------------------------

پرسش3: سومین دلیل برای دروغ بودن شهادت حضرت زهرا (س) ازدواج جناب عمر با دختر امیرالمومنین است. اثبات ازدواج حضرت عمر با ام الکلثوم دختر امیرالمومنین (ع) و دختر حضرت فاطمه زهرا(س): «عمر رضی الله عنه از ام کلثوم دختر ابوبکر صدیق رضی الله عنه خواستگاری نمود. ولی او که‌ دختری کوچک بود و عائشه‌ به‌ عنوان سخنگوی عمر پیش او آمده‌ بود، خواستگاری عمر را نپذیرفت. عائشه رضی الله عنها گفت: وای بر تو، امیرالمؤمنین از تو خواستگاری کرده و تو نمی‌پذیری؟! گفت: بدین خاطر نمی‌پذیرم که او زندگی سختی دارد. آنگاه عائشه، عمرو بن عاص رضی الله عنه را نزد خلیفه فرستاد و او را به ازدواج با ام کلثوم دختر علی و فاطمه رضی الله عنهما راهنمایی کرد. پس از خواستگاری، علی رضی الله عنه نیز بی درنگ دختر خود را به عقد عمربن خطاب رضی الله عنه در آورد و عمر هم چهل هزار را به‌ عنوان مهریه‌ او قرار داد. عمر رضی الله عنه از او صاحب دو فرزند به نامهای زید و رقیه گردید». ‏منبع: الکامل فی التاریخ (۲/۲۱۲)‏. ‌ام‌کلثوم دختر علی رضی الله عنه، از عمر رضی الله عنه دختری به دنیا آورد که ‌آن را رقیه نامیدند و پسری از او متولّد شد که زید نامیدند، ‌یاران زید روایت کرده‌اند که زید بن عمر در جلسه‌ی جر و بحثی از قوم بنی عدی بن کعب شرکت نمود، گویند: شب هنگام بود که زید بن عمر آمد تا در میانشان صلح و آشتی ایجاد کند، چون آنها در حال درگیری بودند، ضربه ای به سرش خورد و زخمی‌شد و در همان جا وفات یافت، مادرش نیز که وفات کرده بود، هر دو را با هم در‌یک وقت دفن کردند، نماز جنازه‌ی آن دو را عبدالله بن عمر خواند، در حالی که حسن بن علی رضی الله عنه او را پیش نماز کرد و پشت سرش نماز خواند. ‏“الاصابة /۲۷۶ کتاب الکنی و کتاب النساء”.‏ این ازدواج را تمام تاریخ نویسان، نسب شناسان، محدثان و حتی فقهاء شیعه و اهل عناد و ستیزه جویی و مجادله کنندگان ایشان و پیشوایان معصومشان -آن طور که گمان می‌کنند- تأیید کرده‌اند و «علاّمه‌احسان الهی ظهیر» تمام روایات مختص به این ازدواج را در کتابش که «الشیعة و السنة» نام دارد، آورده ‌است. الشیعه و اهل البیت /۱۰۵٫‏ علماء اهل سنت نیز این ازدواج را در تاریخ ذکرکرده و تمام منابع بر آن اتفاق دارند، برخی از آنها که‌ این ازدواج را ذکر کرده‌اند عبارتند از:

۱- طبری در”تاریخ طبری” ۵/۲۸٫‏

۲- ابن کثیر در ” البدایة و النهایة” ۵/۲۲۰٫‏

۳- ذهبی در ” تاریخ الاسلام فی عهد الخلفاء الراشدین” /۱۶۶٫‏

۴- ابن جوزی در ” المنتظم” ۴/۱۳۱٫‏

۵- دیار بکری در ‏” تاریخ الخمیس” /۱۹٫‏

همچنین علمای رجال شناس نیز این کتاب را در کتابهای رجال شناسی ذکر کرده‌اند. از جمله:

1- ابن حجر در ‏” الاصابة /۲۷۶ کتاب الکنی و کتاب النساء “،

2- ابن سعد، مولف کتاب “اسد الغابه” ۷/۴۲۵٫‏

3- استاد ابو معاذ اسماعیلی در کتابش: «زواج عمر بن خطاب من ام کلثوم بنت علی بن ابی طالب حقیقة و لیس افتراء» مفصّل به بررسی و ذکر منابع و مراجع اهل سنت در این موضوع پرداخته و به شبهاتی که به این ازدواج نسبت داده شده پاسخ داده‌اند. و در اینجا به ذکر بعضی از منابع شیعه می پردازیم که مؤلفین این کتابها؛ بر صحت ازدواج عمر و أم کلثوم رضی الله عنهما اقرار کرده اند:

۱- کلینی؛ از معاویة بن عمار اؤ أبی عبد الله علیه السلام. [الکافی فی الفروع باب المتوفى عنها زوجها المدخول بها أین تعتد ص۳۱۱ ج۲ ط الهند]. و حتی در کتاب [الکافی فی الفروع ص۱۴۱ ج۲ ط الهند] بابی را تحت عنوان”باب فی تزویج أم کلثوم” آورده است.

۲- أبو جعفر الطوسی؛ تهذیب الأحکام فی باب عدة النساء، و الإبصار ص۱۸۵ ج۲٫ و ["تهذیب الأحکام للطوسی" ص۳۸۰ ج۲ کتاب المیراث ط طهران].

۳- محمد بن علی بن شهر آشوب المازندرانی: [مناقب آل أبی طالب ص۱۶۲ ج۳ ط بومبئ الهند].

۴- الشهید الثانی للشیعة زین الدین العاملی: ["مسالک الأفهام" ج۱ کتاب النکاح ط إیران ۱۲۸۲ه‍].

تعداد دیگری از منابع شیعه که ازدواج دختر حضرت فاطمه زهرا(س) را تأیید کرده اند: این هم منابع دیگری در اثبات ازدواج جناب عمر با ام الکلثوم دختر حضرت فاطمه زهرا(س):

1- الامالی شیخ المفید،ج۱، ص۳۵۴؛

2- العمدة ابن البطریق ص ۳۰؛

3- مستدرک سفینة البحار ج ۴ ص ۳۱۳ علی النمازی الشاهرودی؛

4- قاموس الرجال ج۱۲ ص ۲۱۶ محمد تقی تستری؛

5- اعیان الشیعه محسن امین ج ۱ ص ۳۲۶ ؛

6- الفصول المهمه فی معرفة الائمه ابن صباغ،

7- حاشیه ج ۱ ص ۶۴۷ ،_ دار الحدیث للطباعة والنشر ؛

8- محدث قمی در نفس المهموم ص ۴۳۱ ؛

9- بحار الانوار ج۴۲ ص ۷۴ .
پاسخ:
شيخ مفيد اين ازدواج را نمي‌پذيرد و معتقد است که اين گزارش توسط زبير بن بکار(1) نقل شده که مورد وثوق نيست. افزون بر اين، او از دشمنان علي(ع) به حساب مي‌آيد و در مطالبي که به بني هاشم نسبت مي‌دهد، قابل اعتماد نيست. متن روايت به صورت‌هاي مختلف و گاهي متضاد نقل شده که به آن اشاره مي‌شود:
أ) علي(ع) متولي عقد ازدواج بود.
ب) عباس، عموي علي، متولي ازدواج شد.
پ) بعد از اينکه بني هاشم مورد تهديد قرار گرفتند، اين ازدواج انجام شد.
ت) اين ازدواج از روي اختيار و بدون تهديد انجام شد.
ث) فرزندي به نام زيد، از اين وصلت به وجود آمد.
ج) زيد، زنده ماند و صاحب نسل شد.
ح) زيد و مادرش (ام‌کلثوم) در زمان عمر کشته شدند، به گونه‌اي که معلوم نشد کدام يک زودتر درگذشتند.
خ) ام کلثوم بعد از عمر، زنده بود.
د) عمر، مهريه او را چهل هزار درهم قرار داد.
ذ) عمر، مهريه را چهار هزار درهم قرار داد.
ر) عمر، مهريه را پانصد درهم معيّن کرد.
مرحوم شيخ مفيد چنين نتيجه‌گيري مي‌کند که وجود اين همه اختلاف، موجب بطلان گزارش مي‌گردد.
وي مي‌فرمايد: اگر اين روايت صحيح باشد (و چنين ازدواجي محقق گرديده باشد) باز با مذهب شيعه منافاتي ندارد.(2) سيد مرتضى، شاگرد برجسته شيخ مفيد معتقد است اين ازدواج از روي اختيار نبود. سپس وي رواياتي را که دلالت بر اضطرار دارد، يادآور مي‌شود و در پايان مي‌فرمايد: حليت و حرمت هر کاري بستگي دارد به اينکه دليلي از دين و شريعت بر آن وجود داشته باشد . کار اميرالمؤمنين، از نظر ما حجت و دليل شرعي است.(3)
از مطالب مرحوم سيد مرتضى استفاده مي‌شود که وي وقوع اين ازدواج را پذيرفته، ولي دليل آن را اضطرار و تهديدهايي مي‌داند که متوجه بني‌هاشم شده بود. علامه مجلسي بر اين عقيده است که انکار اين واقعه از سوي شيخ مفيد شگفت‌انگيز است. مجلسي بر اين باور است که شايد منظور شيخ مفيد اين بوده که اين موضوع از طريق اهل سنت قابل اثبات نيست،(4) چون رواياتي که از طريق آنان وارد شده، بسيار متفاوت و متضاد است! آن گاه مرحوم مجلسي مي‌گويد: بهترين و اساسي‌ترين پاسخ به اين پرسش آن است که گفته شود اين کار به جهت تقيه و اضطرار انجام شد! سپس مي‌فرمايد: دور از ذهن نيست که چنين بوده، چون خيلي از کارهاي حرام، در حال ضرورت و ناچاري، حکم آن تغيير مي‌کند و گاهي مبدّل به وجوب مي‌شود.(5) جعفر شهيدي مي‌نويسد: ام‌کلثوم دومين دختر علي(ع) که مادرش حضرت زهرا(س) بود، در سال هشتم هجري متولد شد . در سال هفدهم با عمر ازدواج کرد . چون عمر کشته شد، با عون فرزند جعفر و پس از مرگ او با برادرش محمد بن جعفر بن ابي طالب ازدواج کرد. ام‌کلثوم از عمر پسري به نام زيد آورد.(6) سيد محسن امين بر اين باور است ،حضرت علي(ع) دو دختر به نام ام کلثوم داشته، مادر يکي از آنان حضرت فاطمه(س) و مادر دومي، زن ديگري بود. آن که با عمر ازدواج کرد، مادرش فاطمه(س) نبود و پيش از واقعه کربلا، در مدينه درگذشت. آن ام‌کلثوم که در کربلا حضور داشت و در کوفه خطبه خواند، مادرش حضرت زهرا(س) مي‌باشد.(7) آقاي سامي الغريري بر اين عقيده است که ام کلثوم همسر عمر، دختر خليفة اوّل (ابو بکر) بود، که قلم به دستان مزدور چنين وانمود کردند که دختر علي(ع) است.(8) در فروع کافي، بحث طلاق، در مورد عِدّة زني که شوهرش از دنيا رفته، دو روايت يکي توسط معاويه ابن عمار(9) و ديگري توسط سليمان بن خالد،(10) از امام صادق(ع) نقل شده که محتواي هر دو اين است: چون عمر درگذشت، حضرت علي(ع) نزد ام‌کلثوم رفت و او را به خانه خود برد از اين دو روايت استفاده مي‌شود که ام‌کلثوم، دختر علي(ع) بود، اما اين که مادرش چه کسي بود در روايت به آن اشاره نشده است. مرحوم مجلسي روايت اوّل را موثق و روايت دوم را صحيح مي‌شمارد. با اين ديدگاه‌هاي بسيار متفاوت و اينکه برخي در گذشت ام کلثوم را پيش از شهادت امام مجتبي (ع) ذکر کرده اند ، اظهار نظر قطعي، در اين باره بسيار مشکل است، ولي مسلّم است اگر اين ازدواج انجام شده باشد، با ميل و رغبت انجام نگرفته، اما چه ضرورت‌هايي مي‌توانست آن را توجيه نمايد، با قاطعيت نمي‌توانيم اظهار نظر کنيم. ولي اگر اين کار انجام شده باشد مصلحت مهمي در آن بوده که امام اين وصلت پذيرفته ، هرچند ما از آن آگاه نباشيم .
بنا براين ازدواج عمر با دختر امير المومنين(ع ) اگر صحت داشته باشد ،هيچ دليلي بر اين که حضرت زهرا شهيد نشد نمي باشد .چون امام همواره مصالح اسلام ومسلمين را بر مسائل فردي وشخصي مقدم مي داشت .همانطور که حضرت به جهت مصلحت اسلام سکوت کرد ودست به اقدام ومخالفت ومبارزه نزد که خود به اين موضوع اشاره دارد .
حضرت در يکي از نامه هاي خود که به مردم مصر نوشته است ، به اين نکته اشاره مي‌کند و مي‌فرمايد:
«به خدا سوگند !هرگز فکر نمي کردم و به خاطرم خطور نمي کرد که عرب بعد از پيامبر امر امامت و رهبري را از اهل بيت او بگيرند و (در جاي ديگر قرار دهند) و خلافت را از من دور سازند!‌تنها چيزي که مرا ناراحت کرد،‌ اجتماع مردم در اطراف فلاني (ابوبکر) بود که با او بيعت کنند. (وقتي که چنين وضعي پيش آمد) دست نگه داشتم تا اين که با چشم خود ديدم گروهي از اسلام بازگشته و مي خواهند دين محمد (ص) را نابود سازند. (در اين جا بود) که ترسيدم اگر اسلام و اهلش را ياري نکنم ،بايد شاهد نابودي و شکاف در اسلام باشم که مصيبت آن براي من از محروم شدن از خلافت و حکومت بر شما بزرگ تر بود،‌ چرا که اين بهره دوران چند روزه دنيا است که زايل و تمام مي شود، همان طور که «سراب» تمام مي‌شود و يا ابرها از هم مي پاشند» . (11)

پي‌نوشت‌ها:
1. ابو عبدالله، زبير بن ابي بکر بن عبدالله بن مصعب، در زمان معتصم عباسي از سوي وي عهده‌دار قضاوت در مکه بود. در سال 256 درگذشت. (تاريخ بغداد، ج 8، ص 467.)
2. مصنفات المفيد، ج 7 (المسائل السرويه) ص 86 ـ 90 ، محمدباقر مجلسي، مرآة العقول، تهران ، ،دار الکتب الاسلاميه ،1366 چاپ اول. ج 20، ص 43
3. مرآة العقول، ج 20، ص 44.
4. همان .
5. همان.ص 45.
6. جعفر شهيدي ، زندگاني حضرت فاطمه(س)، تهران ، دفتر نشر فرهنگ اسلامي ،ص 263 ـ 264.
7. محسن امين، اعيان الشيعه، تحقيق سيد حسن امين، بيروت ،دارالتعارف للمطبوعات ،1418 ،چاپ پنجم ، ج 2، ص 12.
8. علي بن محمد، ابن صباغ مالکي، الفصول المهمه في معرفة الأئمة، تحقيق سامي الغريري ، انتشارات دار الحديث، ج 1 ، پاورقي، ص 647
9. فروع کافي، تحقيق علي اکبر غفاري، تهران ،دار الکتب الاسلاميه ،1388 ، چاپ دوم ، ج 6، ص 115
10. همان، ح 2.
11 . نهج البلاغه (فيض الاسلام) ،ص 1039 ، نامه 62 (ولا يخطر ببالي ان العرب ...).
---------------------------------

پرسش4: در تاریخ رسمی ایران تا سال ۱۳۷۱ الی ۷۲ جلوی نام حضرت زهرا کلمه وفات بود و بعد از آن یک دفعه تبدیل به شهادت شد!! پاسخ ماله کشان این است که وفات هم برای شهادت به کار می رود و هم برای مرگ طبیعی. موضوع اینجاست که چرا کلمه وفات به شهادت تغییر پیدا کرده است. خوب اگر وفات همان شهادت است چرا تغییر پیدا کرد؟ که من دقیقا توضیح می دهم که چگونه شد که در تقویم ایران از سال ۱۳۷۱ به بعد کلمه وفات را به شهادت تغییر دادند؟ در سال ۷۱ بود که عده ای از کارشناسان و محققان مستقر در مجلس شورای اسلامی که جزو نمایندگان هم بودند پس از ۱۴۰۰ سال تحقیق و بررسی ناگهان به راز مهمی پی بردند و آن اینکه حضرت فاطمه دختر رسول خدا فوت ننموده بلکه شهید شده است اینجا بود که آن نمایندگان مجلس (که خداوند از آنان نگذرد) اعلام کردند از این پس در تقویم ها بجای وفات بنویسند شهادت. و این روز را تعطیل اعلام نمودند و به این صورت بزرگترین ضربت را بر وحدت اسلامی وارد نموده شکافی عمیق ایجاد نمودند.
پاسخ:
بيشتر در اين باره مطالبي را خدمتتان ارسال نموديم و چندان پي گيري را ضروري نمي دانيم.
لازم به ياد آوري است كه تاريخ شهادت حضرت زهرا (س) مانند محل دفنشان از مجهولات تاريخي است و نشانه اوج مظلوميت آن بانوي گرامي است. و اقوال زيادي در تاريخ شهادت حضرت نقل شده، اما در اين بين مشهورترين قول بين شيعيان سوم جمادي الثاني است. از اين رو مجلس شوراي اسلامي در راستاي احياي فرهنگ اهل بيت و براي تعظيم شعاير اهل بيت و بر پايي مراسم سوگواري و بيان مظلوميت هاي آن بانوي گرامي يك روز را تعطيل رسمي اعلام نمودند. سخن آنان بر سر تغيير وا‍ژه وفات با شهادت نبود زيرا نزد شيعه امري مسلم است و از آن با واژه هايي چون رحلت، وفات و شهادت تعبير مي شود.
اصلاً در آن زمان بحث درباره چگونگي درگذشت حضرت زهرا(س) مطرح نبود؛ فقط بحث درباره تعطيلي آن روز بود.
در کتاب‌هاي ديگر که صدها سال قبل نوشته شده، راجع به حضرت زهرا(س) از تعبير شهادت استفاده شده.
مرحوم شيخ مفيد (متوفاي سال 413 هجري قمري) از علماي بزرگ و معروف شيعه در کتاب الاختصاص، دو روايت نقل مي‌کند که اشاره به شهادت حضرت زهرا (س) دارد.(1)
مرحوم ابوالقاسم جعفر بن محمد قمي، مشهور به ابن قولويه، از محدثان بزرگ شيعه (متوفاي 368 هجري قمري) در کتاب کامل الزيارات، نيز روايتي ذکر کرده که اشاره به شهادت حضرت زهرا(س) مي‌نمايد.(2)
ابوجعفر محمد بن يعقوب کليني، معروف به ثقةالاسلام کليني از محدثان بزرگ شيعه متوفاي 329) در کتاب کافي، روايت آورده که اين معني از موسي بن جعفر كه بيان مي دارد (ان فاطمه صديقه شهيده) از آن استفاده مي‌شود.(3)
بنابراين تا قبل از سال 72 موضوع شهادت آن صديقة طاهره دربرخي کتاب ها بوده است، اما روزي را به مناسبت شهادت تعطيل نمي‌کردند. با توصيه برخي از برزگان حوزه علميه مبني بر بزرگداشت اين روز جهت تعظيم شعائر و اقامة عزاي عمومي مجلس محترم شوراي اسلامي تصميم به تعطيلي عمومي گرفت تا هم مردم به اقامه عزا بپردازند و هم از مظلوم ماندن ياد آن صديقه کبرى بکاهند.
موضوعي که نمايندگان محترم مجلس شوراي اسلامي، در سال 1371 تصويب کردند، تعطيلي روز سوم جمادي الاولى، روز درگذشت دخت گرامي پيامبر خدا(ص) بود، نه تغيير در تقويم و قرار دادن شهادت حضرت به جاي فوت.

پي نوشت ها:
1. مفيد، الاختصاص، ناشر دفتر انتشارات اسلامي قم، ص 344 و 185.
2. کامل الزيارات، ناشر مطبعه المرتضويه نجف اشرف سال چاپ 1356ه، ص 327.
3. كليني، کافي، ناشر دار الكتب الاسلاميه تهران1378 ه، ج 1، ص 458.
----------------------------------

پرسش5: سخن کاشف الغطاء (از علمای بزرگ شیعه) کتک خوردن فاطمه را رد می کند: علامه کاشف الغطاء مى‌گوید: اما داستان زدن زهرا و آسیب دیدن گونه او از آن مواردى است که نه وجدان، نه عقل و نه احساساتم توان پذیرفتن آن را ندارد. نه به خاطر این‌که آن قوم نمى‌توانستند آن را انجام دهند؛ بلکه به این دلیل که خو و سرشت عرب و عادات و تقالید نیک جاهلیت پیش از اسلام که شریعت اسلام نیز آن را مورد تأیید قرارداد، همانند غیرت و تعصب نسبت به زنان هرگز به یک مرد عرب اجازه نمى‌داد که زنى را آن هم در برابر شوى او مورد ضرب و شتم قرار دهد. الشیخ جعفر، مشهور به کاشف الغطاء، جنه المأوی، ص 135.
پاسخ:
پاسخ به اين پرسش را از زبان علامه سيد جعفر مرتضى در توضيح كلام مرحوم كاشف الغطاء ارائه مي دهيم:
سخن كاشف الغطاء كه بعضى با استفاده از آن در حوادث وارده بر حضرت زهرا سلام الله عليها تشكيك كرده‌اند، نكات زيادى همراه دارد كه به برخى از آن اشاره مى‌كنيم:
1. كاشف الغطاء، منكر حوادث وارده بر حضرت زهرا سلام الله عليها نيست، و ما علي رغم اين كه معتقد هستيم كه او حوادث وارده را انكار نمى‌كند مى‌گوييم:
اولاً: كاشف الغطاء اگر چه دانشمندى برجسته و صاحب نام است؛‌ ولى اين ويژگى باعث نمى‌شود كه او از خطا و اشتباه مصون باشد؛ مخصوصاً اگر مسأله‌اى نيازمند تحقيق و تتبع دقيق در متون و مصادر آن باشد. و لذا مى‌بينيم كه او در داستان هجوم به خانه زهرا سلام الله عليها و كتك زدن و سقط جنين به دلايلى استناد كرده است كه مورد اعتماد وى بوده است؛‌بنابراين ضروري است كه در ادله او نهايت دقت و بررسى را داشته باشيم؛ چون ممكن است اين دليل‌هاى درست نباشد و بايد سخنان و آراء وى با دقت و كنجكاوى مورد نقد قرار گيرد و به صرف شيعه بودن و عالم بودن از تير رس نقد علمى نبايد دور بماند.
ثانياً: ممكن است كاشف الغطاء كسانى را مخاطب قرار داده باشد كه افراد مهاجم به خانه زهرا سلام الله عليها را انسان‌هاى پاك دانسته و با ديده احترام به اعمال آنان نگاه كنند و آنان را ميزان درستى و حق بدانند؛‌و لذا او مى‌خواسته است واقعيت امر را به آنان بفهماند بدون اين كه احساسات آنان را تحريك نمايد و به همين جهت است كه اين اعمال را از آنان بعيد دانسته است تا بتواند از ميانه اين دو هدف، وجدان خفته افراد غير متعصب را كه براى مهاجمين قداستى قائل نبودند، بيدار نمايد.
در تأييد اين نكته بايد گفت: او اين سخن را در پاسخ پرسش كسى گفته است كه اگر پاسخى غير از آن مى‌داد، به يقين احساسات وى را تحريك مى‌كرد؛ خصوصاً پس از آن كه كاشف الغطاء تلاش وسيعى براى ايجاد وحدت بين مسلمانان آغاز كرده بود و به آن بسيار اهميت مى‌داد.
ثالثاًٌ: اين دانشمند بزرگ در جايى ديگر بدون هيچ گونه ابهام و توجيهى كه در آن تحريك عواطف طرف مقابل وجود ندارد، عقيده‌اش را بازگو مى‌كند و با صداى بلند فرياد مى‌زند كه محسن فرزند حضرت زهرا عليهما السلام را سقط كردند و دَرِ خانه‌اش را آتش زدند، او در اشعارش با سوزو گداز از مصيبت‌هاى زهراى اطهر سخن سرايى مى‌كند و شهادت فرزندش محسن را به اثبات مى‌رساند:
وفي الطفوف سقوط السبط منجدلا
من سقط محسن خلف الباب منهجه
وبالخيام ضرام النار من حطب
بباب دار ابنة الهادي تأججه
اگر حسين عليه السلام را در كربلا شهيد كردند، پيش از آن محسن زهرا عليهما السلام را پشت دَر، با ضربه لگد به شهادت رساندند، و اگر در كربلا خيمه‌ها را آتش زدند، اين حركت ادامه به آتش كشيده شدن خانه زهرا و علي عليهما السلام بود.(1)
رابعاً: مرحوم كاشف الغطاء، مسأله هجوم به خانه وحى و آتش زدن دَرِ خانه را موضوعى مى‌داند كه همه بر آن اتفاق نظر دارند و لذا مى‌نويسد:
كتاب‌هاى شيعه از آغاز اسلام و از نخستن قرن آن مانند كتاب سليم بن قيس و افرادى كه پس از او تا قرن يازدهم؛ بلكه تا زمان ما آثارى را نوشته‌اند و بلكه همه كتاب‌هايى كه متعرض حوادث زندگى ائمه عليهم السلام و پدر بزرگوارشان آيت و نشانه الهى و مادرشان حضرت صديقه سلام الله عليها شده‌اند و يا افرادى كه شرح حال آنان را نوشته و به صورت خاص كتابش را به آنان اختصاص داده است، همه اين اشخاص سيلى خوردن زهرا را پس از فوت پيامبر صلى الله عليه وآله و كبود شدن چهره و سرخ شدن چشم‌ها و افتادن گوشواره بر اثر آن ضربه، و همچنين شكسته شدن پهلوى زهرا را پشت دَر، و سقط شدن جنين و ورم كردن بازو را نوشته‌و شرح داده‌اند.
پس از مؤلفان و نويسندگان شيعه، شاعران اهل بيت عليهم السلام، اين مصيبت‌هاى و رنج ها را در اشعارشان بيان كرده‌اند؛ همانند كميت، سيد حميري، دعبل خزاعي، سلامى و ديك الجن.
و شاعرانى كه پس از آنان آمده‌اند حتى شاعران زمان ما. خصوصا شاعران شيعه در قرن سيزده و چهاردهم مانند: خطي،‌كعبي، كوازين، آل سيد مهدى حلّى و غير آنان كه نام بردن از همه مشكل است.
اين افراد اعم از نويسندگان و شاعران فجايع دردناك وارده بر حضرت زهرا را بازگو كرده‌اند؛ اگر چه اين فجايع، دردناك و ستمگرانه است؛‌ ولى عقل و وجدان آن را واقع شده مى‌پندارد و انديشه آزاد آن را مى‌پذيرد؛ زيرا همه اين حوادث تلخ در پى مسأله خلافت و جانشينى و غصب اين منصب از طرف نا اهلان اتفاق افتاد.(2)
در نهايت: آن چه كه كاشف الغطاء در بعيد دانستن كتك خوردن زن عربى و در توجيه آن گفته است، غير قابل قبول است؛ زيرا:
جباران براي رسيدن به قدرت، از هيچ عملي فروگذار نمى‌كنند.
اولاً: گاهى براى رسيدن به اهدافى مانند خلافت و حكومت بدترين و زشت‌ترين فجايع را مرتكب مى‌شوند؛ مخصوصاً اگر در رسيدن به اين منصب ثروت فراوان و گسترش قدرت و نفوذ در بين مردم و شهرت وجود داشته باشد.
بنابراين در موضوع مورد بحث ما كه خلافت دينى و اسلامى است و مردم به آن نگاهى احترام آميز دارند،‌به يقين براى رسيدن و دست يابى به آن هر جنايتى قابل توجيه خواهد بود.
عرب، زنده بگور كردن دختران را ننگ نمى‌دانست:
ثانياً: آيا زنده به گور كردن دختران عار و ننگ نيست؟ و آيا برادر كشى براى رسيدن به دنيا ننگ نيست؟ آيا اين اعمال عارگونه مربوط به دوران جاهليت نبود؟ و همان گونه كه مى‌دانيد، خيزران بچه‌اش را براى به دست آوردن قدرت و رياست كشت، مأمون برادرش امين را كه مزاحم حكومتش بود از پا درآورد، و اين ضرب المثل از خود شما است كه:
الملك عقيم لا رحم له.
جهت آگاهي بيشتر رك:سايت:http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=5921 ؛ رنجهاي حضرت زهرا،علامه سيد جعفر مرتضي عاملي، ترجمه محمد سپهري

پي نوشت ها :
1. رك: الموسوي المقرم، سيد عبد الرزاق (متوفاي1391هـ)، مقتل الحسين، ص 389، ناشر: منشورات قسم الدراسات الإسلامية، طهران، إيران، رنج هاي حضرت زهرا (س) ، سيد جعفر مرتضي عاملي، مترجم محمد سپهري،(ترجمه مأساة الزهرا،) قم، انتشارات تهذيب ، چاپ سوم ، 1382 ش، ص 170 - 173.
2. كاشف الغطاء، الشيخ محمد حسين (متوفاي1373هـ)، جنة المأوى، ص 83 ـ 84 و 78 ـ 81، ناشر دار الأضواء، بيروت.
------------------------------------

پرسش6: چرا امام علی و امام حسن و امام حسین(رض) کوچکترین واکنشی نسبت به این قضیه از خود بروز ندادند؟
پاسخ:
اين كه چرا امام علي (ع) ستم به زهرا (س) احتجاج نكرده است بايد دانست.
اول:
اين مسئله بر مردم پوشيده نبود كه علي ياد آوري نمايد يا به آنان خبر دهد ضرورت ندارد كه در احتجاج به مضمون يك قضيه به همه وقايع آن استدلال نمود خصوصا اگر واضح و آشكار باشد.
دوم:
موقعيت زماني تحريك عواطف را برنمي تافت. بلكه نياز به مدارا، و تسكين عواطف جوشان مردم داشت تا به سيلي خروشان و خانه برانداز تبديل نشود و در نتيجه ناخواسته با مخالفت رسول الله (ص) كه او را به سكوت دستور داده بود، نيفتد.
سوم:
امام علي نسبت به اين موضوع سكوت نكرده اند. بلكه آن حضرت(ع) هنگامي از وقايع سخن گفت كه مانعي وجود نداشت. اما به شيوه آرام كه خلافت را به اختلاف در يك امر شخصي كه قابل عذر خواهي، و عفو و گذشت است تبديل نكند.
در تاريخ آمده است كه علي به سوي عاليه بيرون رفت ثابت بن قيس شماس در راه به او رسيد گفت يا ابي الحسن تو را چه شده فرمود مي خواستند خانه ام را به رويم آتش بزنند. ابوبكر بالاي منبر بود و مردم با او بيعت مي كردند. ولي نه آنان را از اين اقدام وقيحانه باز داشت و نه به كارشان اعتراض كرد.(1)
بنابراين اميرالمؤنين به بيان آن پرداخته و اظهار ناخوشنودي مي كند.
و يا در هنگام دفن آن بانو خطاب به رسو الله (ص) چنين عرض مي كند كه پس به اصرار از او (فاطمه) بپرس و احوال را از او جويا شو كه چه بسا سوزها داشت كه در سينه‏ اش مى‏ جوشيد و راهى براى شرح و بيرون ريختن آن نداشت و اكنون خواهد گفت، و خدا داورى خواهد كرد و او بهترين داوران است.(2)
اما احتجاجات امام حسن وامام حسين:
امام حسن (ع) در مناظره‌اي كه با معاوية و دار و دسته وي داشت، خطاب به مغيرة بن شعبة فرمود: تو همان هستى كه فاطمه دخت گرامى رسول خدا (ص) را كتك زدى؛ تا آنجا كه خون آلود شد و فرزندي كه در رحم داشت سقط كرد.(3)
ثانياً: امام حسين (ع) نقل مي كند كه امام علي (ع) در هنگام دفن فاطمه زهرا سلام الله عليها فرمود: بر اين مصيبت بزرگ همچون مادرى كه فرزند از دست داده مى‏ ناليدم. يا رسول الله! در محضر خداوند دخترت مخفيانه به خاك سپرده شد، حقّش را به زور گرفتند، و آشكارا از ارث خود محروم گشت، و حال آن كه هنوز از رحلت تو ديرى نپائيده و ياد تو فراموش نگشته است.(4)
براي آگاهي بيشتر رك رنجهاي حضرت زهرا نوشته علامه جعفر مرتضي عاملي.

پي نوشت ها:
1. امالى مفيد، ناشر كنگره شيخ مفيد، مكان چاپ قم‏، سال چاپ: 1413 ق‏،نوبت چاپ اول،‏ ص49-50.
2. همان،‏ ص 281.
3. احتجاج طبرسي ،ناشر مرتضى‏،مكان چاپ مشهد، سال چاپ 1403 ق‏، نوبت چاپ اول‏، ج1، ص 278.
4. كليني، الكافي، ناشر اسلاميه‏،مكان چاپ تهران‏، سال چاپ 1362 ش‏، نوبت چاپ دوم، ‏ج 1، ص 458.
موفق باشید.

صفحه‌ها