روایت

در منابع روايي شيعه درباره علت و فلسفه تسبيح حضرت زهرا(ع) اين نقل و روايت آمده است:

شيخ صدوق روايت كرده كه حضرت علي (ع) به مردي از بني سعد فرمود: بگذار تا قصّه‏اي در باره خودم و فاطمه برايت بگويم: فاطمه همسر من در ميان خانواده رسول خدا (ص) از محبوبترين افراد بود، او با مشك به قدري آب مي‏آورد كه اثر آن در سينه‏اش به جاي مانده بود، و به قدري با آسيا كار مي‏كرد كه دستهايش پينه بسته بود، و به قدري خانه را جارو مي‏كرد كه گرد و غبار بر لباسهايش مي‏نشست، و به قدري در زير ديگ آتش مي‏افروخت كه لباسهايش سياه و چركين مي‏شد، و او به سبب اين كارها دچار زحمت و رنج شديدي شده بود.

يك روز به فاطمه گفتم: كاش نزد پيامبر(ص) مي‏رفتي و از آن حضرت تقاضا مي‏كردي كه خادمي برايت در نظر بگيرد تا در كارهاي خانه به تو كمك نمايد. هنگامي كه فاطمه براي بيان اين تقاضا به حضور پيامبر(ص) رفت ديد كه عده‏اي در اطراف پيامبر نشسته و با او مشغول گفتگو هستند و لذا خجالت كشيد و مراجعت نمود، پيامبر از اين عمل فاطمه متوجه شد كه فاطمه براي حاجتي نزد او آمده، لذا رسول خدا (ص) فرداي آن روز صبح زود، به خانه ما آمد. وقتي پيامبر وارد شد خطاب به فاطمه گفت: چه حاجتي داشتي كه ديروز به نزد من آمدي؟ من پيش دستي كردم و گفتم: فاطمه به قدري مشك آب آورده كه اثر آن بر سينه‏اش مانده است، و به قدري آسيا كرده كه دستهايش پينه بسته، و به قدري جارو كرده كه گرد و خاك لباسهايش را غبار آلود نموده، و به قدري در زير ديگ آتش افروخته كه لباسهايش سياه و چرك شده است، و به دليل اين مشقّتي كه او متحمّل مي‏شود، من به او گفتم كه نزد شما بيايد و خادمي مطالبه نمايد تا در اين گونه كارها ياور او باشد. پيامبر(ص)فرمود: آيا بهتر نيست چيزي به شما تعليم نمايم كه از خادم براي شما بهتر باشد، پس هر گاه خواستيد بخوابيد سي و سه مرتبه سبحان اللَّه، و سي و سه مرتبه الحمد للَّه، و سي و چهار مرتبه اللَّه اكبر بگوييد. بعد حضرت زهرا سه مرتبه فرمود از خدا و رسولش راضي شدم.

در منابع اهل سنت نيز نقلي شبيه به متن فوق درباره تسبيح حضرت زهرا(ع) آمده كه علامه مجلسي آن را به نقل از ابن شهر آشوب از صحيح مسلم و بخاري آورده است.(2)

اما درباره ماجراي خواستگاري حضرت زهرا(ع) و تسبيح آن حضرت روايتي وجود ندارد و اين نقل صحيح نيست.

پي نوشت ها:

1. شيخ صدوق، علل الشرائع، انتشارات داوري، ج‏2، ص 366؛ (أَ لَا أُحَدِّثُكَ عَنِّي وَ عَنْ فَاطِمَةَ إِنَّهَا كَانَتْ عِنْدِي وَ كَانَتْ مِنْ أَحَبِّ أَهْلِهِ إِلَيْه...)‏

2. مجلسي، محمد باقر، بحار الانوار، چاپ بيروت، ج43، ص85

سلام، آیا در احادیث روایتی مبنی بر اینکه پولی که خرج سفر کربلا می شود به صاحب آن برخواهد گشت وجود دارد؟

پاسخ:
«عَنِ الْحَلَبِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) قَالَ: قُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ مَا تَقُولُ فِيمَنْ تَرَكَ زِيَارَةَ الْحُسَيْنِ (ع) وَ هُوَ يَقْدِرُ عَلَى ذَلِكَ قَالَ إِنَّهُ قَدْ عَقَّ رَسُولَ اللَّهِ(ص) وَ عَقَّنَا وَ اسْتَخَفَّ بِأَمْرٍ هُوَ لَهُ وَ مَنْ زَارَهُ كَانَ اللَّهُ لَهُ مِنْ وَرَاءِ حَوَائِجِهِ وَ كُفِيَ مَا أَهَمَّهُ مِنْ أَمْرِ دُنْيَاهُ وَ إِنَّهُ يَجْلِبُ الرِّزْقَ عَلَى الْعَبْدِ وَ يُخْلِفُ عَلَيْهِ مَا يُنْفِقُ وَ يُغْفَرُ لَهُ ذُنُوبُ خَمْسِينَ سَنَةً وَ يَرْجِعُ إِلَى أَهْلِهِ وَ مَا عَلَيْهِ وِزْرٌ وَ لَا خَطِيئَةٌ إِلَّا وَ قَدْ مُحِيَتْ مِنْ صَحِيفَتِهِ فَإِنْ هَلَكَ فِي سَفْرَتِهِ نَزَلَتِ الْمَلَائِكَةُ فَغَسَّلَتْهُ وَ فُتِحَ لَهُ بَابٌ إِلَى الْجَنَّةِ يَدْخُلُ عَلَيْهِ رَوْحُهَا حَتَّى يُنْشَرَ وَ إِنْ سَلِمَ فُتِحَ لَهُ الْبَابُ الَّذِي يَنْزِلُ مِنْهُ رِزْقُهُ وَ يُجْعَلُ لَهُ بِكُلِّ دِرْهَمٍ أَنْفَقَهُ عَشَرَةُ آلَافِ دِرْهَمٍ وَ ذُخِرَ ذَلِكَ لَهُ فَإِذَا حُشِرَ قِيلَ لَهُ لَكَ بِكُلِّ دِرْهَمٍ عَشَرَةُ آلَافِ دِرْهَمٍ إِنَّ اللَّهَ نَظَرَ لَكَ فَذَخَرَهَا لَكَ عِنْدَهُ»(1)؛ حلبي از امام صادق(ع) پرسيد: فداى تو شوم، چه مى فرمائيد در حقّ كسى كه ترك كند زيارت قبر حضرت حسين (ع ) را، و در حالى كه قادر به زيارت آن حضرت باشد؟ فرمود: مى گويم كه او عاقّ حضرت رسول (ص) و عاقّ ما شده است، و سبك شمرده است امرى را كه براى او نافع است.
و هر كه آن حضرت را زيارت كند خدا حوائج او را متكفل مى گردد. و كفايت مهمّات دنيائى او را مى نمايد. و زيارت آن حضرت براى بنده روزى جلب مى نمايد، و آنچه در اين راه خرج نمايد خدا به او عوض مى دهد، و گناه پنجاه ساله او را مى آمرزد، در حالى بسوى اهل خويش باز مى گردد كه هيچ گناه و خطائى بر او نباشد، مگر آنكه از نامه عمل او محو شود. و اگر در اين سفر بميرد ملائك نازل مى شوند و او را غسل مى دهند و گشاده شود براى او درى بسوى بهشت كه داخل شود بر او نسيم بهشتى.
و اگر سالم بماند گشاده شود براى او درى كه نازل شود از آن در روزى او و حقتعالى به عوض هر درهمى كه او خرج كرده است هزار درهم به او بدهد و براى او ذخيره نمايد، و چون محشور شود به او گويند كه خدا اين عوض ‍ را براى تو ذخيره كرده است و امروز به تو رسانيد.
همانطور كه ملاحظه مي كنيد در دو جاي اين روايت تصريح شده كه خداوند به عوض آنچه در راه زيارت خرج شده مي دهد. يكي اين جمله: «وَ يُخْلِفُ عَلَيْهِ مَا يُنْفِقُ»و آنچه در اين راه خرج نمايد خدا به او عوض مى دهد. و ديگري اين جمله: «َو يُجْعَلُ لَهُ بِكُلِّ دِرْهَمٍ أَنْفَقَهُ عَشَرَةُ آلَافِ دِرْهَمٍ» و حقتعالى به عوض هر درهمى كه او خرج كرده است هزار درهم به او مي دهد.

پي نوشت:
1. شيخ طوسي، تهذيب الاحكام، انتشارات دار الكتب الاسلاميه، ج 6، ص 45؛ و نيز: شيخ حر عاملي، وسائل الشيعه، انتشارات آل البيت، ج14، ص429.
موفق باشید.

با سلام و خسته نباشید، چرا با توجه به روایت زیر ما شیعیان می گوییم که پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) در لحظه ی شهادتشان به حضرت فاطمه (سلام الله علیها) گفتند که تو اولین کسی هستی که پس از من به من ملحق می شوی و حضرت فاطمه هم خوشحال می شوند؟ نکند این روایت از بیخ وجود نداشته؟ روایت از اهل سنت: روزي پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) نشسته بود، حسن بن علي بر او وارد شد، ديدگان پيامبر كه بر حسن افتاد، اشك آلود شد، سپس حسين بن علي بر آن حضرت وارد شد، مجدداً پيامبر گريست. در پي آن دو، فاطمه و علي (عليهما السلام) بر پيامبر وارد شدند، اشك پيامبر با ديدن آن دو نيز جاري شد، وقتي از پيامبر علت گريه بر فاطمه را پرسيدند، فرمود: وَ أَنِّي لَمَّا رَأَيْتُهَا ذَكَرْتُ مَا يُصْنَعُ بِهَا بَعْدِي كَأَنِّي بِهَا وَ قَدْ دَخَلَ الذُّلُّ في بَيْتَهَا وَ انْتُهِكَتْ حُرْمَتُهَا وَ غُصِبَتْ حَقَّهَا وَ مُنِعَتْ‏ إِرْثَهَا وَ كُسِرَ جَنْبُهَا [وَ كُسِرَتْ جَنْبَتُهَا] وَ أَسْقَطَتْ جَنِينَهَا وَ هِيَ تُنَادِي يَا مُحَمَّدَاهْ فَلَا تُجَابُ وَ تَسْتَغِيثُ فَلَا تُغَاثُ ... فَتَكُونُ أَوَّلَ مَنْ يَلْحَقُنِي مِنْ أَهْلِ بَيْتِي فَتَقْدَمُ عَلَيَّ مَحْزُونَةً مَكْرُوبَةً مَغْمُومَةً مَغْصُوبَةً مَقْتُولَة . فَأَقُولُ عِنْدَ ذَلِكَ اللَّهُمَّ الْعَنْ مَنْ ظَلَمَهَا وَ عَاقِبْ مَنْ غَصَبَهَا وَ ذَلِّلْ مَنْ أَذَلَّهَا وَ خَلِّدْ فِي نَارِكَ مَنْ ضَرَبَ جَنْبَهَا حَتَّى أَلْقَتْ وَلَدَهَا فَتَقُولُ الْمَلَائِكَةُ عِنْدَ ذَلِكَ آمِين‏ . فرائد السمطين ج2 ، ص 34 و 35 . زماني كه فاطمه را ديدم، به ياد صحنه‌اي افتادم كه پس از من براي او رخ خواهد داد، گويا مي‌بينم ذلت وارد خانۀ او شده،‌ حرمتش پايمال گشته، حقش غصب شده، از ارث خود ممنوع گشته، پهلوي او شكسته شده و فرزندي را كه در رحم دارد، سقط شده؛ در حالي كه پيوسته فرياد مي‌زند: وا محمداه ! ولي كسي به او پاسخ نمي‌دهد،‌ کمک مي خواهد؛ اما كسي به فريادش نمي‌رسد. او اول كسي است كه از خاندانم به من ملحق مي‌شود؛ و در حالي بر من وارد مي‌شود كه محزون، گرفتار و غمگين و شهيد شده است. و من در اينجا مي‌گويم: خدايا لعنت كن هر كه به او ظلم كرده، كيفر ده هر كه حقش را غصب كرده، خوار كن هر كه خوارش كرده و در دوزخ مخلد كن هر كه به پهلويش زده تا فرزندش را سقط كرده و ملائكه آمين گويند.

پاسخ:
نمي دانيم دليل ترديد شما در اين روايت كه شيعه و سني آن را نقل كرده اند، چيست.
اين روايت را شيخ صدوق با دو سند معتبر نقل كرده است:
شيخ صدوق، امالي، بيروت، اعلمي، 1400ق، ص112-113. (شيخ صدوق به دو سند اين روايت را از ابن عمر و ابن عباس نقل كرده است: حَدَّثَنَا الشَّيْخُ الْفَقِيهُ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ مُوسَى بْنِ بَابَوَيْهِ الْقُمِّيُّ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا أَبِي رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى الْعَطَّارُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ يَحْيَى بْنِ عِمْرَانَ الْأَشْعَرِيُّ عَنْ يُوسُفَ بْنِ الْحَارِثِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مِهْرَانَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَسَنِ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّزَّاقِ عَنْ مَعْمَرٍ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ مُعَاوِيَةَ عَنْ نَافِعٍ عَنِ ابْنِ عُمَرَ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص)‏ ...)؛ ص486 (حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ زِيَادِ بْنِ جَعْفَرٍ الْهَمَدَانِيُّ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ قَالَ حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ سَلَمَةَ الْأَهْوَازِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا إِبْرَاهِيمُ بْنُ مُحَمَّدٍ الثَّقَفِيُّ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ مُوسَى ابْنِ أُخْتِ الْوَاقِدِيِّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو قَتَادَةَ الْحَرَّانِيُّ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْعَلَاءِ الْحَضْرَمِيِّ عَنْ سَعِيدِ بْنِ الْمُسَيَّبِ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ(ص) كَان‏...)
علاوه بر اين روايت كه شيعه و سني نقل كرده اند، روايت هاي ديگري هم هست كه بر اين مطلب دلالت دارد مثلا سليم بن قيس نقل مي كند كه در مريضي وفات پيامبر دخترش فاطمه وقتي ضعف پدر را ديد، بغض گلويش را فشرد و اشكش جاري گشت. رسول خدا او را دلجويي دادو حضرت با بشارت هايي از جمله بشارت اين كه تو اولين كس از اهل بيت من هستي كه به من ملحق مي شوي؛ او را آرام كرد.(1)
فيروزآبادي در فضائل الخمسه از: هيثمي، مجمع الزوائد، ج9، ص165(2) و از متقي هندي، كنز العمال، ج6، ص393 (3)اين حديث را نقل مي كند و در عالم واقع هم اين اتفاق افتاد و حضرت زهرا بعد از 75 يا 95 روز به پدر ملحق گرديد.
با توجه به كثرت نقل ها كه نمونه هاي آن در بالا ذكر شد و آنچه در خارج واقع گرديد كه حضرت زهرا اولين نفر از اهل بيت بود كه به پيامبر(ص) ملحق شد، دليلي براي ترديد در اين حديث به چشم نمي خورد. اگر شما براي ترديدتان دليلي داريد، به اطلاع ما هم برسانيد.
اما چرا پيامبر چنين سخني مي گويد؟ طبيعي است كه حضرت زهرا (س) به پدر علاقه فوق العاده دارد به حدي كه دنيا بدون پدر برايش زنداني بيش نيست بخصوص كه بعد از پدر شاهد انحراف از سنت و سيره پدر هم مي شود و همسرش را كه توسط پدر به عنوان مرجع دين و امام مسلمين معرفي گرديده و عموم با او بيعت كرده اند، از اين مناصب كنار مي زنند و كساني بر اين مناصب تكيه مي زنند كه هيچ صلاحيتي ندارند و هبه پدر را از او مي گيرند و او را در ادعاي فدك دروغگو مي خوانند و ... . طبيعي است كه براي چنين كسي در اين شرايط فراق فوق العاده سنگين است و از اين رو رسول خدا(ص) به او بشارت مي دهد كه فراق آن دو طولاني نخواهد بود و ايشان اولين كسي است كه به او ملحق مي شود.
در روايت امالي خود پيامبر دلايل بشارت بودن را اين گونه توضيح مي دهد:
تَتَذَكَّرُ انْقِطَاعَ الْوَحْيِ عَنْ بَيْتِهَا مَرَّةً وَ تَتَذَكَّرُ فِرَاقِي أُخْرَى وَ تَسْتَوْحِشُ إِذَا جَنَّهَا اللَّيْلُ لِفَقْدِ صَوْتِيَ الَّذِي كَانَتْ تَسْتَمِعُ إِلَيْهِ إِذَا تَهَجَّدْتُ بِالْقُرْآنِ ثُمَّ تَرَى نَفْسَهَا ذَلِيلَةً بَعْدَ أَنْ كَانَتْ فِي أَيَّامِ أَبِيهَا عَزِيزه
گاهي منقطع شدن وحي از خانه اش (كه غالبا مهبط وحي بر پيامبر بود) را به ياد مي آورد و گاهي فراق و دوري مرا از ذهن مي گذراند و شبها از اين صداي قرآن من در نماز شب را نمي شنود به وحشت مي افتد و خود را با اين كه در زمان پدر در جامعه عزيز و محترم بود، ذليل و خوار مي يابد... .
پس با اين وجود طبيعي است كه خبر دادن از وفات زود هنگام حضرت زهرا به او، زيباترين بشارتي است كه مي توان به او داد و پيامبر هم براي تسكين رنج فراق، اين بشارت را به او مي دهد.

پي نوشت ها:
1. سليم بن قيس، كتاب سليم، قم، هادي، 1405ق، ص566 و 907.
2. فيروزآبادي، فضائل الخمسه، تهران، اسلاميه، 1393ق، ج2، ص30.
3. همان، ج3، ص17.
موفق باشید.

سلام، در خصوص روز عاشورا سؤالی پیش اومده لطفا راهنمایی کنید، این دو منبع با هم تناقض دارند:

امام باقر(علیه السلام) می فرماید: آیا می دانید که این روز -عاشورا- چه روزی است؟ همان روزی است که خداوند توبه آدم و حوا را پذیرفت، روزی است که خداوند دریا را برای بنی اسرائیل شکافت و فرعون و پیروانش را غرق کرد و موسی (علیه السلام) بر فرعون پیروز شد، روزی است که ابراهیم (علیه السلام) متولد شد، روزی است که خداوند توبه قوم یونس (علیه السلام) را پذیرفت، روز تولد حضرت عیسی (علیه السلام) و روزی است که حضرت قائم (علیه السلام) در آن روز قیام می کند. (بحار الانوار، ج52، ص 285)

ولی در کتاب مفاتیح الجنان شیخ قمی در اعمال روز عاشورا: شیخ صدوق می گوید: از جبله مکیه نقل شده میثم تمار فرمود: والله می کشند این امت پسر پیامبر خود را در محرم و هر آینه اعدای حق تعالی این روز را روز برکت قرار دهند و همانا این کار شدنی است و پیشی گرفته است در علم خداوند و من می دانم آن را به سبب عهدی که از مولایم علی (ع) به من رسیده است جبله می پرسد چگونه مردم روز قتل حسین (ع) را روز برکت قرار می دهند؟ پس میثم گریست و فرمود: "حدیثی جعل کنند که ان روزی است که خداوند توبه آدم را پذیرفت با اینکه خداوند در ماه ذی الحجه توبه آدم را قبول کرد و گمان می کنند روزی است که خدا یونس را از شکم ماهی بیرون آورد در حالی که در ذی القعده این کار انجام شد و گمان می کنند؛ سفینه نوح بر جودی قرار گرفت با اینکه اینکار روز 18 ذیحجه بوده و می گویند روزی است که خدا دریا را در این روز برای موسی شکافت با اینکه این کار در ربیع الاول بوده و ... .

پاسخ:
پرسشگر محترم روايت اول را شيخ طوسي در تهذيب نقل مي كند.(1)
و بقيه عالمان هم اين روايت را به نقل از ايشان آورده اند و تصريح كرده اند كه اين روايت در شرايط تقيه صادر شده است يعني در جامعه حاكمان اين عقيده را داشتند و اين را تبليغ مي كردند و كسي جرأت انكار نداشت و امامان هم مجبور بودن به جهت نشان دادن موافقت خود اين گونه سخن بگويند تا خود و شيعيانشان در امان باشند و بتوانند به اهداف مهم تر برسند از اين رو در فرصت مناسب و نزد افراد مورد اطمينان دروغ بودن اين مطالب را گوشزد مي كردند.
حديث دوم كه بيان باطل بودن و تقيه اي بودن حديث اول است، هم در كتب مختلف روايي آمده است.(2)
روز عاشورا را بني اميه به جهت پيروز شدن بر امام حسين عيد شمرد و محدثان حكومتي براي مبارك نشان دادن اين روز حديث ها جعل كردند و اين روز را از ازل روز نزول بركت شمردند و پيروزي خود در اين روز را از همان بركت هاي مقدر شده خدا معرفي كردند و امامان گر چه در شرايط تقيه اين گونه و در موافقت با عقيده آنان سخن گفته اند، ولي در جاهاي ديگر حق را بيان كرده و به ابطال اين احاديث همت گماشته اند.
محدثان هم اين روايات را با توجه به معتبر بودن سندشان نقل كرده و توضيح داده اند كه اين روايات با مباني امامان سازگار نبوده و به طريق تقيه صادر شده است.
محقق خوانساري مي نويسد: خبر كثير النواء (خبر اول كه مربوط به بركت هاي روز عاشورا است) در روايتي از اخبار وضع شده و دروغيت شمرده شده است و از مجالس شيخ صدوق نقل مي كند كه جبله مكي از ميثم تمار شنيده كه مي گفت: اين امت فرزند پيامبرشان را در روز دهم محرم مي كشند و دشمنان خدا اين روز را عيد مي گيرند ... . جبله گويد: چگونه روز شهادت حسين را عيد و روز بركت مي گيرند؟
ميثم گفت به جهت حديثي جعلي به بركت اين روز معتقد مي گردند و در آن حديث جعلي آمده روز عاشورا روزي بوده كه ... (3)
روايات تقيه اي از امامان فراوان است و شرايط خفقان شديد حكومت اموي و عباسي آنان را مجبور مي كرد موافق عقيده حاكم سخن بگويند تا حاكمان براي تعرض به آنان و شيعيانشان بهانه اي نداشته باشند و آنان بتوانند در فرصت هاي مناسب به وظيفه خود در حفظ و بيان حقيقت اقدام كنند.

پي نوشت ها:
1. شيخ طوسي، تهذيب، تهران، اسلاميه، 1365ش، ج4، ص302.
2. محقق خوانساري، مشارق الشموس، قم، مؤسسه آل البيت، ج2، ص458.
3. همان.
موفق باشید.

با سلام و خسته نباشید آیا روایت زیر در کتب شیعه صحت دارد؟ مرحوم تنکابنی در کتاب اکلیل المصائب می نویسد:از سکینه خاتون (ع) روایت شده است: روز نهم ماه محرم بود. آب در بین خیمه ها تمام شده بود وعطش وتشنگی بیداد می کرد. هوا بسیار گرم وسوزان بود. کودکان از عطش وتشنگی غش می کردند. من به خدمت عمه ام زینب (س) رفتم و از او طلب آب کردم برادر شیر خوارم علی اصغر(ع) به روی دامن عمه بزرگوارم بود وازعطش فریاد می زد و مانند ماهی که از آب بیرون افتاده باشد دست و پا می زد عمه ام زینب(س) به تمام خیمه ها سر زد تا شاید جرعه ای آب پیدا نماید و کمی از عطش ما را رفع نماید اما تمام مشک ها خشک شده بود و آبی در بساط نبود. ما همگی به همراه حضرت زینب(س) در داخل خیمه شیون می کردیم. در این هنگام یکی از اصحاب پدرم به نام بُریر که اورا سید قرائ می گفتن از کنار خیمه ما عبور کرد و از حال ما باخبر شد. بُریر کمی خاک را از زمین برداشت و بر سر خویش ریخت و با گریه به اصحاب خود خطاب کرد: فرزندان فاطمه (س) از تشنگی در حال جان دادن هستند و ما هر طور که می شود باید آب برای این کودکان مهیا کنیم. اصحاب وی همگی گفتند ما حاضریم که جان خود را نثار کنیم. مشکی برداشتند و به سوی فرات حرکت کردند. موکلین فرات را احاطه کرده بودند و با مشقت فراوان و درگیری توانستند مشک آبی برای ما بیاورند. مشک آب را آوردند و تمام کودکان به یک دفعه در کنار مشک جمع شدند کودکان بیش از بیست نفر بودند و شکم های خود و سینه ها را به مشک چسبانیدند که کمی از عطش را رفع نمایند اما به ناگاه بند مشک باز شد و تمام آب از مشک به روی زمین ریخت. کودکان ناله کردند و بُریر بر صورت خود زد و گفت : والهفاه بر جگر دختران فاطمه (س)

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
دوست گرامي
چنين مطلبي در منابع معتبر نيامده، لذا نمي توان آن را پذيرفت.
موفق باشید.

با سلام در روایت داریم که در هنگام انجام گناه، شخص از ولایت خدا خارج می شود و تحت ولایت شیطان قرار می گیرد. مگر خداوند بر تمام مخلوقات خود ولایت ندارد؟ پس چطور ممکن است کسی در حین انجام گناه تحت ولایت خداوند نباشد؟

پاسخ:
در ابتدا بايد گفت: ولايت به لحاظ نظام تكوين اختصاص به خداوند دارد و هيچ چيزي از تحت ولايت او بيرون نيست حتي شيطان نيز تحت ولايت خداوند است. اما بر اثر گناه و يا در حال گناه تحت ولايت شيطان قرار گرفتن منافات با ولايت مطلقه الهي ندارد. چون اين ولايت به هر معنايي كه باشد چه به معناي دوستي و چه به معناي اولويت در تصرف و چه فرمان دادن و واطاعت كردن و مانند آن براي شيطان بالعرض و بالمجاز و در واقع در طول ولايت خداوند است.
پس انسان در عين حال كه تحت ولايت خداوند است ممكن است در حال گناه تحت ولايت شيطان نيز باشد؛ لذا برخي بزرگان گفته اند:
« ولايت شيطان بر انسان تنها در حد ولايت و قدرت بر فريب دادن او است »(1) پس شيطان مي تواند تا اين اندازه بر انسان اعمال ولايت كند و اين با ولايت الهي بر انسان منافات ندارد.

پي نوشت:
1. علامه طباطبايي، الميزان، نشر جامعه مدرسين، قم با ترجمه سيد محمد باقر موسوي همداني، ج 8، ص 87 .
موفق و موید باشید

آیه و روایتی درباره ضرورت ولایت فقیه وجود دارد؟

پاسخ:
ولایت فقیه به معنای این است که در زمان غیبت امام مهدی(عج الله فرجه) فقیهان و اسلام شناسان با داشتن یک سری شرایط و ویژگی ها و لیاقت ها امور سیاسی و رهبری امت مسلمان را برعهده بگیرند. ولایت به معنای حکومت و تصدّی امر و سرپرستی و صاحب اختیاری کاری است.(1) حکومت اسلام، حکومت قانون است. در این طرز حکومت، حاکمیت منحصر به خدا است و قانون، فرمان و حکم خدا است. قانون اسلام یا فرمان خدا، بر همه افراد و بر دولت اسلامی، حکومت تامّ دارد و همه افراد از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) گرفته تا خلفای آن حضرت و سایر افراد، تا ابد تابع قانون هستند.(2)
امام خمینی می فرماید: حکومت اسلامی نه استبدادی است و نه مطلقه، بلکه مشروطه است. البته نه مشروطه به معنای متعارف فعلی آن که تصویب قوانین، تابع آرای اشخاص و اکثریت باشد. مشروطه از این جهت که حکومت کنندگان در اجرا و اداره، مقید به یک مجموعه شرط هستند که در قرآن کریم و سنت رسول اکرم معیّن گشته است. مجموعه شرط، همان احکام و قوانین اسلام است که باید رعایت و اجرا شود. لذا آن چه که برای اثبات این نظریه گرفته­اند، بیانگر ضرورت آن می باشد. در این راستا به بیان نظریه و دلیل ولایت فقیه از منظر قرآن وروایت می پردازیم.
اول: اثبات ولایت فقیه از آیات قرآن:
قرآن منبع اصلی معارف و احکام اسلام است و پیامبر مفسر، مبین و معلم قرآن است.(3) تفصیل جزئیات احکام و معارف را در سخنان و رفتار ایشان (سیره) باید یافت. این منصب بیان و تفسیر و تعلیم به امر خدا بعد از ایشان به خلفای ایشان واگذار شده است.
عقل نور خدایی و پیامبر باطنی است.(4) دریافت های عقل در زمینه معارف و حسن و قبح معتبر و مورد تأیید خداست.
بنابراین با توجه به این توضیحات، منبع احکام و معارف اسلام، قرآن، سنت و عقل است. نباید انتظار داشت همه احکام و معارف و جزئیات آن ها را در قرآن یافت.
لزوم حکومت از نگاه عقل بدیهی است. قرآن شرایط حاکم را بیان کرده از جمله:
شرط اول: اسلام و ایمان.
لایتخذ المؤمنون الکافرین اولیاء من دون المؤمنین و من یفعل ذلک فلیس من الله فی شی؛(5) مؤمنان نباید کافران را به جای مؤمنان ولی و سرپرست خود بگیرند. هر کس چنین کند، از لطف و ولایت خدا بی بهره است .
شرط دوم: عدالت.
ولاترکنوا الی الذین ظلموا فتمسکم النار؛(6) به ستم پیشگان گرایش نیابید که آتش دوزخ به شما خواهد رسید.
رکون در روایات به دوستی و اطاعت تفسیر شده است.
قال انی جاعلک للناس اماما"قال و من ذریتی قال لاینال عهدی الظالمین‌؛(7) خدا فرمود: تو را پیشوای مردم گماردم گفت: و از فرزندان من؟ فرمود: عهد من به ستمکاران نمی رسد.
شرط سوم: فقاهت.
حاکم اسلامی باید عالم به احکام و معارف و اهداف اسلام باشد. تا بتواند آن ها را اجرا کند و اهداف را محقق سازد. در زمان پیامبر (ص) و امام معصوم (ع) این علم از سوی خداوند به آنان داده شده است. در زمان غیبت امام معصوم (ع) داناترین مردم به احکام و معارف و اهداف قرآن باید متصدی این مقام باشد.
قرآن درباره شرط علم می فرماید:
أفمن یهدی الی الحق احق ان یتبع امن لایهدی الا ان یهدی فمالکم کیف تحکمون؛(8) آیا کسی که به راه حق هدایت می کند، سزاوارتر است. از او پیروی شود یا کسی که راه نمی یابد، مگر آن که راه برده شود، شما را چه می شود؟ چگونه داوری می کنید؟
فقیه کسی است که با تخصصی که سال ها در تحصیل آن کوشش کرده، می تواند احکام و معارف و اهداف اسلام را از قرآن و سنت و عقل و اجماع به دست آورد. غیر فقیه کسی است که این تخصص را ندارد. باید اسلام را از فقیه و اسلام شناس بیاموزد.
فقیه و اسلام شناس عادل و توانمند شبیه ترین فرد به معصوم است. در نبود معصوم به حکم شرع و عقل باید منصب زعامت سیاسی جامعه را به کسی سپرد که صلاحیت بیش تری دارد. فقیه عادل و توانمند صلاحیت دارترین فرد است.
قرآن می فرماید:
إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلى‏ أَهْلِها؛(9) خدا امر می کند امانت ها را به اهل و صاحبان صلاحیت بدهید.
کسی که می خواهد در راس حکومت در جامعه اسلامی باشد، باید هم دین جامعه را به خوبی بشناسد؛ هم عدالت در اجرا داشته باشد؛ هم توان اداره جامعه و تدبیر امور را داشته باشد. اگر واجدین این شرایط متعدد هستند، به حکم عقل و شرع باید صلاحیت دارترین فرد برای تصدی این مسئولیت شناخته شود.
اما دوم: روایات در قرآن:
تعداد روایاتى که براى اثبات ولایت فقیه، مورد استدلال قرار گرفته اند و مباحث مربوط به آن ها، به اندازه اى است که نیازمند تدوین کتاب و یا مقاله اى گسترده است(10). در این مجال، امکان پرداختن به این مبحث وسیع وجود ندارد. تنها براى آشنایى کلّى با برخى، نخست تعدادى را به صورت مختصر نقل می کنیم:
1. در روایت معتبرى، سکونى از امام صادق(ع) و ایشان از پیامبر اکرم (ص) روایت مى کنند:
الفُقَهاءُ اُمناءُ الرُّسُلِ مالَم یَدْخُلُوا فى الدُّنْیا;(11) فقیهان تا زمانى که دنیا زده نشده اند، امین و مورد اعتماد پیامبران هستند.
2. شیخ کلینى، از امام هفتم (علیه السلام) نقل کرده است که در قسمتى از سخنان خود در باره منزلت دانشمندان دینى فرمود:
الفُقَهاءُ حُصُونُ الاِسلامِ کَحِصْنِ سُورِ المَدینَهِ لَها،(12) فقیهان دژهاى مستحکم اسلام هستند، همچون دژهاى شهر که حفاظت از آن را بر عهده دارند.
3. شیخ صدوق، توقیع شریفى(13) را از امام زمان نقل مى کند؛ در آن توقیع، حضرت نگاشته اند:
و اَمّا الحَوادِثُ الواقِعَهُ فَارُجِعُوا فیها اِلى رُواهِ اَحادیثِنا فَأِنَّهُمْ حُجَّتى عَلَیْکُمْ وَاَنَا حُجَّهُ اللّهِ عَلَیْهِم؛(14) امّا حوادث جدیدى که اتفاق مى افتد، درباره آن ها به راویان حدیث (علماء) ما رجوع کنید؛ زیرا آن ها حجّت من بر شمایند و من حجت خدا بر آن ها هستیم.
4 در مقبوله عمر بن حنظله، نقل است:
از امام ششم پرسیدم: در صورتى که دو تن از دوستان و یاران شما در مسئله اى مثل ارث یا دِیْن، اختلاف داشتند، آیا مى توانند براى داورى به حاکم و قاضى دستگاه خلافت رجوع کنند؟ فرمود:
نزاع را نزد طاغوت مطرح کرده اند. هر آنچه که به نفع آنان حکم کند، هرچند حق مسلّم شان باشد، حرام است؛ زیرا حقّ خود را با حکم طاغوت ستانده اند، درحالى که، خداوند در قرآن کریم، فرمان داده است که به طاغوت کفر ورزند. پرسیدم: پس چه کنند؟ فرمود:
یُنْظُرانِ اِلى مَنْ کانَ مِنْکُمْ، قَد رَوى حَدیثِنا وَ نَظَرَ فى حَلالِنا وَ حَرامِنا وَ عَرَفَ اَحْکامَنا فَلْیَرضُوا بِهِ حَکَماً فَاِنّى قَد جَعَلْتُهُ عَلَیْکُمْ حاکِماً، فَاِذا حَکَمَ بِحُکْمِنا فَلَمْ یَقْبَلْهُ مِنْهُ، فَاِنَّما بِحُکْمِ اللّهِ اسْتَخَّفَ وَ عَلَیْنا رَدَّ وَ الرّادُّ عَلَیْنا اَلرّادُّ عَلَى اللّهِ فَهُوَ عَلى حَدِّ الشِّرْکِ بِاللّهِ;(15)
از میان خود کسى را پیدا کنند که راوى حدیث ماست. در حلال و حرام، صاحب نظر است، حکم خود را به او واگذار کنند، تا میان ایشان داورى نماید؛ چرا که من، چنین شخصى را بر شما حاکم قرار داده ام. هرگاه او به حکم ما داورى نمود و حکم او پذیرفته نشد، یقیناً حکم خداوند را کوچک شمرده و ما را انکار کرده اند. کسى که ما را انکار کند و نپذیرد، خدا را انکار کرده، و این در حدّ شرکِ به خداست.

پی نوشت:
1. امام خمینی، ولایت فقیه، ص 40.
2. همان، ص 34.
3. نحل (16) آیه 44.
4. کافی، ج1، ص 25.
5. آل عمران (3) آیه 28.
6. هود (11) آیه 124.
7. بقره (2) آیه 35.
8. یونس (10) آیه 35.
9. نساء (4) آیه 58.
10. محقّق نراقى، عوائد الایّام، چاپ اول، 1417 - 1375 م، مرکز نشر وابسته به مکتب الإعلام الإسلامی، ص 532.
11. شیخ کلینی،کافی، تحقیق: علی أکبر غفاری، چاپ چهارم، 1365 ش، دار الکتب الإسلامیة - تهران، ج 1، ص 147.
12. شیخ کلینی، کافی، تحقیق: علی أکبر غفاری، چاپ چهارم، 1365 ش، دار الکتب الإسلامیة - تهران ، ج 1، ص38 .
13. اصطلاح توقیع، مخصوص نامه ها و پاسخ هایى است که امام زمان (عج) در اوایل غیبت براى نوّاب و یاران نزدیک خود مى فرستاد.
14. شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة ،محرم الحرام 1405 - 1363 ش، مؤسسة نشر إسلامی وابسته به جماعة مدرسین قم ، ص 485.
15. شیخ حر عاملی، وسائل الشیعة موسسه آل البیت قم،سال 1409ق ج 1، ص 34.

آیا در صحیح بخاری و مسلم در مورد غدیرخم روایتی وجود دارد؟ اگر وجود دارد نام باب، جلد و صفحه ی آن با راویان بنویسید.

پاسخ:
در اين دو كتاب، حديث غدير نقل نشده، عدم نقل اين حديث در اين دو كتاب به معناي عدم تواتر يا عدم صحت اين روايت نيست، زيرا ساير علماي اهل سنت اين روايت را نقل كرده اند، گرچه در دلالت اين حديث بر ولايت حضرت علي (علیه السلام) خدشه وارد نموده اند، اما سند اين حديث را صحيح دانسته اند. از جمله علماي اهل سنت كه سند اين حديث را صحيح دانسته اند، افراد زير را مي تواند نام برد:
1. ترمذي (متوفاي279 هـ) در سنن ترمذي، ج 5 ، ص 633 ، ح3713 ، بَاب مَنَاقِبِ عَلِيِّ بن أبي طَالِبٍ رضي الله عنه، تحقيق: أحمد محمد شاكر وآخرون، ناشر: دار إحياء التراث العربي- بيروت.
2. ابن ماجه (متوفاي275 هـ) در سنن ابن ماجه، ج 1، ص 45، ح121، باب فَضْلِ عَلِيِّ بن أبي طَالِبٍ رضي الله عنه، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، ناشر: دار الفكر- بيروت .
3. أحمد بن حنبل (متوفاي241هـ) در مسند أحمد بن حنبل، ج 4، ص 370، ح9321 ، ناشر: مؤسسة قرطبة - مصر.
4. نسائي (متوفاي303 هـ) در خصائص أميرالمؤمنين علي بن أبي طالب، ج1، ص 96، ح79، تحقيق: أحمد ميرين البلوشي، ناشر: مكتبة المعلا- الكويت، چاپ اول، 1406 هـ .
5. حاكم نيشابوري (متوفاي 405 هـ) نيز بعد از نقل حديث غدير مي‌گويد : «هذا حديث صحيح على شرط الشيخين ولم يخرجاه بطوله؛
اين حديث با شرائطي كه بخاري و مسلم در صحت روايت قائل هستند، صحيح است؛ ولي آن ‌ها نقل نكرده ‌اند» ( المستدرك علي الصحيحن، ج3، ص18، تحقيق: مصطفى عبد القادر عطا، ناشر: دار الكتب العلمية ـ بيروت، ط1، 1411هـ ـ 1990م .)
6. ابن حجر عسقلاني (متوفاي852 هـ) در المطالب العالية بزوائد المسانيد الثمانية ، ج 16، ص142، ح3943 ، تحقيق: د. سعد بن ناصر بن عبد العزيز الشتري، ناشر: دار العاصمة/ دار الغيث - السعودية، چاپ اول ، 1419هـ .
موارد متعدد ديگري هم وجود دارد كه براي رعايت اختصار از ذكر آن ها خودداري نموده ، براي مطالعه تفصيلي شما را به مقاله «تواتر حديث غدير از ديدگاه دانشمندان اهل سنت» كه در بخش مقالات سايت مؤسسه تحقيقاتي ولي عصر (عج) درج شده، ارجاع مي دهيم.(1)
گستردگي اسناد حديث غدير چنان بوده است كه برخي از دانشوران اهل سنت ، براي جمع آوري تمام آن‌ها مجبور شده‌اند كتاب‌هاي مستقلي بنويسند كه این مسئله جاي هيچ ترديدي را باقي نمي‌گذارد .(2)

پي نوشت ها:
1.آدرس مقاله:
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=maghalat&id=120
2. علاوه بر اینکه در مقاله مذكور به نويسندگان اين كتاب ها اشاره شده است، به کتاب الغدیر ، ج‏1، ص 313 می توانید مراجعه کنید.

آیا به غیر از حضرت مهدی (عجل الله فرجه) و عیسی (علیه السلام)، امامان و پیامبران دیگری هم ظهور می کنند؟ بعد از امام زمان چه کسی امامت را به عهده خواهد گرفت؟ آیا روایتی وجود دارد؟

پاسخ:
حضرت مهدی (عجل الله فرجه) آخرین حلقه امامت و خاتم ائمه است. بعد از ظهور حضرتش، دوره امامت اولیاي خدا به پایان خواهد رسید. نشانه های رستاخیز آشکار و گسیل بشر به سوی معاد و برپایی قیامت آغاز خواهد شد.
در کتاب های حدیثی بیان شده است بعد از ظهور و پایان یافتن دوره حکومت امام زمان آثار و علایم قیامت آشکار خواهد شد، به گونه ای که هیچ گونه فرصتی برای برپایی حکومت و حضور امامی دیگر به وجود نخواهد آمد. در نتیجه پس از دولت آن بزرگوار، براى هيچ كس دولت و سلطنتى در زمين نخواهد بود. جز آنچه در روايات آمده كه اگر خدا بخواهد فرزندان حضرت پس از او سلطنت كنند. در اين باره روايتى نرسيده (بلكه موكول به مشيت الهى شده است). در عین حال در برخی از روایات بیان شده با ظهور حضرت، امامان و بعضی از پیامبران و نیز اولیاي خاصه امام عصر را همراهی خواهند کرد.
اینک به آن چه که در بعضی از کتاب ها نگاشته شده است اشاره می کنیم:
1." در بيش تر روايات است كه مهدى اين امت از دنيا نرود. مگر چهل روز پيش از قيامت. در آن چهل روز فتنه و آشوب شود. نشانه‏ هاى زنده شدن مردگان و آمدن شان براى حساب و پاداش پديد آيد و خدا داناتر است به آنچه خواهد شد"(1)
2. "در روايات صحيح آمده كه پس از دولت قائم دولتى ديگر نخواهد بود. رواياتى رسيده كه فرزند او به حكومت خواهد رسيد. ليكن اين گونه روايات صحت سند ندارند. در روايات زيادى رسيده است كه حضرت مهدى عليه السّلام چهل روز قبل از وقوع قيامت از دنيا خواهد رفت، در اين هنگام همه جا را هرج و مرج فرا خواهد گرفت. اين هم علامت خروج مردگان و قيام قيامت است."(2)
3. یکی از فرازهای وصیت پیامبر در غدیرخم چنین بود:
"آنچه را از سوى خداوند در مورد على- كه امير المؤمنين است- ابلاغ كردم، بپذيريد. هم در مورد امامان پس از او كه از من و اويند فرمانبردار باشيد. مهدى قائم (ع) ميان ايشان است كه به حق تا روز قيامت حكم مى‏ كند"(3)
4. "در سلسله اخبار مربوط به قيام مهدى آمده است: در زمان ظهور، پيامبر و اميرالمؤمنين به دنيا رجعت مى‏ فرمايند. امام عصر با عصا و مهرى كه در اختيار دارند، بر پيشانى هر مؤمن و كافرى داغ مى‏ زنند تا به خوبى از يك ديگر باز شناخته شوند. تمام انبيا و اوليا براى يارى على (ع) و مهدى به دنيا باز خواهند گشت. در اين ميان پيامبرانى مانند ذكريا و يحيى و حزقيل كه در راه ابلاغ رسالت خويش آزار و شكنجه بيش ترى را متحمل گشته‏ اند، از سهم فزون ترى برخوردار خواهند بود. آرى آن ها بار ديگر به اين سراى خاكى پاى خواهند نهاد تا نيام انتقام بر كشيده و به خون خواهى حسين بن على (ع) قيام ورزند.
«جميل» از امام صادق (ع) نقل مى‏كند كه از ايشان در مورد آيه: "إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ يَوْمَ يَقُومُ الْأَشْهادُ" (سوره غافر- آيه 51) توضيح خواستم، حضرت در پاسخ فرمودند:
به خدا قسم! اين تحول در زمان رجعت به وقوع خواهد پيوست، زيرا بسيارى از انبيا و هم چنين ائمه (ع) در دنيا از يارى ظاهرى مردم محروم مانده؛ چه بسا كه در اين راه به شهادت نيز نائل آمدند. اما منظور از «اشهاد» در آيه مذكور ائمه معصومين (ع) مى‏ باشند.
آيه فوق مؤيد اين مطلب است كه انبيا در زمان رجعت و قيامت صغرى، با قوت و اقتدار و پشتيبانى فرشتگان الهى بازگشتى پيروزمندانه خواهند داشت. همراه مؤمنانى كه خداوند به آن ها حياتى مجدد بخشيده،عليه غاصبان و دشمنان اهل بيت عصمت (ع) و از آن جمله بنى اميه و حاميان جنايتكار آنان خواهند شوريد. با كسب فيض جهاد در ركاب قائم آل محمد (عج) از مزاياى دولت حضرت بهره‏ ها خواهند جست، همچنان كه خداوند به اين مهم اشاره فرموده است: وَ يَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً" ( نمل- آيه 83) (4)
5. ابو سعيد خدرى روايت مى‏ كند كه رسول خدا فرمود:
در آخرين مدت امّت من، مهدى ظهور مى‏ كند. خدا باران رحمتش را بر او و بر پيروانش نازل مى‏ كند. زمين از بركت وجود او گياهان خود را ظاهر مى‏ سازد. همه جا را سرسبز مى‏ گرداند و اموال پاكيزه در اختيار او قرار مى‏ گيرد.(5)
همان گونه که در بعضی از کتاب ها (مطابق با نقل احادیث و روایات) آمده است، بعضی از پیامبران و امامان و نیز اولیا هنگام ظهور حضرت (و در عصر رجعت) با او همراه خواهند بود. البته صحت و عدم صحت و نیز تبیین و تفسیر این گونه احادیث بر عهده عالمان فن (عقائد و کلام ) است، ولی قطعی به نظر می رسد دوره حکومت امام زمان آخرین دوره حکومت بشر روی زمین است. کسی به عنوان امام باقی نخواهد ماند. سپس علایم قیامت نمودار خواهد شد.

پی نوشت ها:
1.ارشاد، ترجمه رسولى محلاتى، ج‏2، ص 362.
2.زندگانى چهارده معصوم ، ص 594.
3. روضة الواعظين،ترجمه مهدوى دامغانى، ص 167.
4.داستان پيامبران يا قصه‏هاى قرآن از آدم تا خاتم، ص 21.
5.فضائل پنج تن در صحاح ششگانه اهل سنت، ج‏4، ص 351.

با سلام، در برخی از روایات معتبر شیعه، احادیثی با مضمون تحریف قرآن وجود دارد که اینگونه احادیث مستمسک وهابیون علیه شیعه می باشد نظر شما چیست؟

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
در باب تحريف قرآن از نظر روايي، هم در اهل سنت و هم در شيعه روايات فراواني هست که به صراحت يا به اشاره دلالت دارد که قرآن تحريف شده است (دلالت اين روايات که در کتب شيعه و سني هستند، اين است که قرآن نازل شده بيش از قرآن موجود بوده و سوره ها يا آياتي از آن کم شده است . هيچ کس و هيچ روايتي بر زياد شدن بر قرآن فعلي دلالت ندارد) اين روايات هم از لحاظ سندي مختلف هستند . اندکي صحيح (داراي سند محکم و معتبر) و بعضي حسن(درجات پايين تر اعتبار) و بسياري ضعيف هستند، ولي با توجه به جريان جعل حديث که به صورت گسترده از جانب دشمنان شناخته و ناشناخته در طول تاريخ اسلام وجود داشته است و حتي در شيعه افرادي که خود را شيعه و طرفدار امامان نشان داده و به مراتب بالا رسيدند و بعد زهر خود را ريختند و به جعل حديث همت گماردند، به طوري که از امامان نقل شده که بعضي اصحاب منحرف روايات فراواني در کتب راويان حديث وارد کرده اند(1) و با توجه به گستردگي اين جريان از زمان رسول خدا و بعد از آن، پيامبر و امامان براي پذيرش حديث معيارهايي ارائه دادند که از جمله آن ها عرضه روايات به قرآن است(2).
چون قرآن اصل و کتاب خدا است ، هر روايتي که با آيات ومباني قرآني و اصول روايي و تصريح هاي قرآن و روايات ناسازگار باشد، قطعا کلام رسول خدا و پيامبر نيست . چون با استناد به ادله محکم عقلي و قرآني و روايي، قرآن در امان از تحريف هست، پس رواياتي که بر وقوع تحريف دلالت دارد، قطعا جعلي هستند يا به معنايي غير از تحريف دلالت دارند . با توجه به آن مباني محکم، عالمان اسلام اعم از شيعه و سني ،قرآن را در امان از تحريف شمرده ، همه رواياتي که به صراحت يا به اشاره دلالت بر تحريف دارند، بي اعتبار مي دانند حتي اگر سند آن ها به ظاهر هيچ عيب و ايرادي هم نداشته باشد.
البته بسياري از رواياتي که بدان ها اشاره کرده ايد، دلالت آشکار بر تحريف به خصوص تحريف تغيير دهنده معنا ندارند، بلکه حداکثر دلالت آن ها تغيير يا اضافه شدن بعض کلمات و حروف بود به نحوي که به معناي آيه ضربه نمي خورد و اين اندازه از تحريف بر فرض اثبات، اشکال و ايرادي ندارد.(3)
پي نوشت ها:
1. اختيار معرفه الرجال،ص489؛جامع احاديث شيعه،ج1،ص317.(امام صادق فرمود:مغيره بن سعيد(که از اصحاب نزديک امام باقر بود و منحرف شد) روايت هاي فراواني جعل کرد. . امام رضا فرمود:خداوند لعنت کند ابو الخطاب (که از اصحاب امام صادق بود)راکه او و يارانش روايت هاي بسياري در لابلاي احاديث امام صادق جعل و وارد کردند.)
2. وسايل،ج27(از سري سي جلدي)،ص110-11.
3.مرآه العقول،ج25،ص107.