ازدواج، همسران و فرزندان

حضرت خدیجه سلام‌الله علیها می‌توانستند با تکیه‌بر موقعیت خانوادگی و استعداد ذاتی خویش، به موقعیت ممتازی نسبت به دیگر زنان دست یابند.

پرسش: 
با توجه به اینکه در جاهلیت به زنان بها داده نمی شد چگونه حضرت خدیجه توانست چنان جایگاه اجتماعی پیدا کند و از تجار بزرگ شود؟ آیا گزارشی از اینکه ایشان شخصا هم به تجارت می پرداختند وجود دارد یا سرمایه خود را به دیگران واگذار می کردند؟
 

پاسخ:
اطلاعات تاریخی ما درباره زندگی حضرت خدیجه سلام‌الله علیها قبل از ازدواج با پیامبر خدا صلی‌الله علیه و آله بسیار اندک است و آنچه در منابع تاریخی دراین‌باره آمده، مبهم و متناقض است و بر بسیاری از آن‏ها نمی‌توان اعتماد کرد؛ اما همین‌قدر می‌دانیم که در مکه، به پاک‌دامنی و زیبایی و ثروت و عقلانیت و حکمت و کیاست مشهور بود و به نام «سیده قریش» و «طاهره» خوانده می‌شده. (1)
در این هم شکی نیست که حضرت خدیجه سلام‌الله علیها قبل از ازدواج با پیامبر صلی‌الله علیه و آله ثروت فراوانی داشته و حتی گفته‌اند ثروت او از همه قریش بیش‏تر بوده و تمام مردان قریش در آرزوى آن بودند که اگر بتوانند با او ازدواج کنند و خواستگاری‌ها کرده بودند و حاضرشده بودند مهریه سنگین بپردازند. (2) اما او این ثروت را از کجا آورده بود؟ برخی، منشأ ثروت ایشان را ازدواج‌های قبلی او می‌دانند؛ ولی با توجه به تشکیک‌های جدی درباره بیوه بودن ایشان و قرائن دال بر عدم ازدواج قبل از ازدواج با پیامبر صلی‌الله علیه و آله (3) این دیدگاه درست نیست و ازاین‌رو، این سخن درست‌تر به نظر می‌رسد که ثروت ایشان، ارث پدری بوده است. گفته‌شده که پدر او خُوَیلد بن اسد، تاجری برجسته بود و اموال بسیاری داشت که به خدیجه ارث رسید. این اموال چندان فراوان بوده که اموال ثروتمندانی مانند ابوجهل و عُقبه بن ابی مُعَیط و صلب بن ابی یهاب و ابوسفیان، در مقابل ثروت خدیجه بسیار ناچیز بوده است. (4)
فعالیت تجاری حضرت خدیجه
اما این‏که حضرت خدیجه شخصاً به سفر تجاری رفته باشد، در هیچ گزارشی نیامده است. آنچه هست، این است که ایشان مردانی را برای تجارت اجیر می‌کرده است. در گزارش ابن سعد آمده است: «چون پیامبر صلی‌الله علیه و آله به بیست‌وپنج‌سالگی رسید، ابوطالب به او گفت: من مردى فقیرم و روزگار هم بر ما سخت گرفته است و کاروان بازرگانى قریش آماده حرکت است و به شام مى‏رود، خدیجه دختر خویلد هم‌گروهی از مردان قوم تو را در کاروان‌هاى بازرگانى خود مى‏فرستد. اگر پیش او بروى و تقاضا کنى، حتماً فورى خواهد پذیرفت» و بعد که خبر به خدیجه رسید، حاضر شد با مزدی بیش ازآنچه به دیگران داده بود، مالی در اختیار پیامبر بگذارد و او را روانه سفر تجاری کند.‏(5)
تحلیل موقعیت حضرت خدیجه
حال باید پرسید: چگونه یک زن توانسته در جامعه‌ای زن‌ستیز، به این موقعیت برسد؟
در پاسخ باید گفت: جایگاه اجتماعی و مالی حضرت خدیجه البته شگفت‌انگیز است؛ ولی منافاتی با حقایق تاریخی ندارد و نمی‌توان آن را انکار کرد. این جایگاه برتر، از یک‌سو، نشانه بلوغ و نبوغ خدیجه است و از سوی دیگر، متکی بر شرافت خانوادگی خدیجه و موقعیت ممتاز خاندان پدرش خویلد است؛ اما آنچه شایان تأکید به نظر می‌رسد، تفاوت میان «فراگیری و عمومیت داشتنِ یک پدیده در جامعه» و «معمول بودن یا رواج آن پدیده» است. بی‌توجهی به این تفاوت، باعث سوء برداشت در تحلیل‌های تاریخی می‌شود.
برای نمونه، زنده‌به‌گور کردن دختران، در جامعه جاهلی، در حدّ وسیعی معمول بوده و قرآن کریم هم به آن اشاره‌کرده است؛ ولی این کار، مخالفانی هم داشت که مانع آن می‌شدند و حتی گاهی دختران را هنگام زنده‌به‌گور شدن از بیم فقر، از پدرانشان می‌گرفتند و نگهداری می‌کردند و گاه شترانی در برابر دختران به پدران آن‏ها می‌دادند. (6) پس مطمئناً همه پدران، دخترانشان را نمی‌کشتند وگرنه، نسل عرب جاهلی منقرض می‌شد!
وضعیت زنان در جامعه عرب جاهلی نیز همین‌گونه است. درست است که از جایگاه زنان عرب قبل از اسلام به‌عنوان پست‌ترین جایگاه یاد می‌شود و درمجموع، به زنان بها نمی‌دادند؛ ولی این‌طور نبود که زنان توانایی هیچ حرکت اجتماعی یا فعّالیت اقتصادی نداشته باشند. در تاریخ، در کنار نمونه‌های متعددی از تحقیر زنان جاهلی، نمونه‌هایی از دست‌یابی زنان به جایگاه والای اجتماعی نیز گزارش‌شده است که ازجمله می‌توان به ملکه تدمر، «زبّاء» دختر عمرو بن ظرِب اشاره کرد که در سده سوم میلادی، پس از کشته شدن پدرش، حکومت تدمر را به دست گرفت و به پادشاهی رسید. وی با ترفندی هوشمندانه توانست قاتل پدرش، جذیمه الابرش را که حاکم فرات عراق بود، به قتل برساند. (7)
خلاصه این‏که پژوهش‌های تاریخی و بررسی همه‌جانبه منابع حدیثی، نشان می‌دهد که علی‌رغم همه محدودیت‌‏ها، مالکیت زنان و حقّتصرّف در دارایی و مطلوب بودن حجاب و تلاش علمی و تساوی نسبی با مردان، اجمالاً در دوران جاهلیت به رسمیت شناخته شده بود. (8)
 نتیجه:
زنان جایگاه شایسته‌ای در دوران جاهلی نداشتند؛ ولی این بدان معنا نیست که هیچ زنی نمی‌توانست به جایگاه اجتماعی و یا برتری اقتصادی دست یابد. به تعبیر دیگر، بها ندادن به زنان و محروم کردن آنان از حقوق مادی و معنوی و اجتماعی، پدیده‌ای رایج بوده؛ ولی عمومیت نداشته و کسانی مانند حضرت خدیجه سلام‌الله علیها می‌توانستند با تکیه‌بر موقعیت خانوادگی و استعداد ذاتی خویش، به موقعیت ممتازی نسبت به دیگر زنان دست یابند.
کلیدواژه:
جاهلیت، زن در عصر جاهلی، حضرت خدیجه، فعالیت اقتصادی خدیجه.
پی‌نوشت‌‏ها:
1. ر.ک: امینی، محمد، «سیری در احوال ام‌المؤمنین حضرت خدیجه سلام‌الله علیها قبل از ازدواج با پیامبر صلی‌الله علیه و آله»، مجموعه مقالات همایش صدف کوثر حضرت خدیجه سلام‌الله علیها، قم، مرکز بین‌المللی ترجمه و نشر المصطفی صلی‌الله علیه و آله، چاپ اوّل، 1397 ھ.ش، ج 1، ص 75 _ 89.
2. ابن سعد از نفیسه بنت منیه نقل کرده است: «و هی یومئذ أوسط قریش نسبا؛ و أعظمهم شرفا؛ و أکثرهم مالا؛ و کل قومها کان حریصا على نکاحها لو قدر على ذلک. قد طلبوها و بذلوا لها الأموال‏». ابن سعد، محمد بن سعد بن منیع الهاشمی البصری (م 230)، الطبقات الکبرى، تحقیق محمد عبدالقادر عطا، بیروت، دارالکتب العلمیه، ط الأولى، 1410 ھ.ق/1990 م، ج ‏1، ص 105. نیز ر.ک: علی محمد علی دُخیّل، خدیجه سلام‌الله علیها (مجموعه زنان بزرگ اسلام، ش 1)، ترجمه دکتر فیروز حریرچی، تهران، انتشارات امیرکبیر، 1361 ھ.ش، ص 11.
3. ر.ک: تهرانی، حسین، «سن حضرت خدیجه هنگام ازدواج با پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله»، مجموعه مقالات همایش صدف کوثر حضرت خدیجه سلام‌الله علیها، ج 1، ص 237 ـ 266.
4. رضوی، سید معراج مهدی، «ویژگی‌های ام‌المؤمنین حضرت خدیجه در منابع اهل سنت هندوستان»، همان، ج 3، ص 108.
5. ابن سعد، همان، ج 1، ص 104؛ همو، همان، ترجمه محمود مهدوى دامغانى، تهران، انتشارات فرهنگ و اندیشه، 1374 ھ.ش، ج ‏1، ص 118.
6. روحانی، سیّد سعید، تاریخ اسلام؛ از جاهلیت تا رحلت رسول خدا صلی‌الله علیه و آله، ج 1، قم، انتشارات نجم الهدی، چاپ هفتم، 1386 ھ.ش، ص 30.
7. عودی، ستّار و زلیخا نجفی، «زبّاء بنت عمرو»، دانش‌نامه جهان اسلام، ج 1، زیر نظر غلامعلی حداد عادل، تهران، بنیاد دائره­المعارف اسلامی، چاپ اوّل، 1395 ھ.ش.
8. مهریزی، مهدی و مریم مشهدی علی پور، «نگاهی دوباره به ویژگی‌های زن در عصر جاهلیت»، نشریه بانوان شیعه، ش 23، بهار 1389 ھ.ش.
 

اگر پیامبر اکرم دنبال مال و ثروت بودند از ثروت حضرت خدیجه به نفع خود استفاده می‌کردند.سرمایه حضرت خدیجه در راه کمک به نیازمندان وبعدها جهت توسعه اسلام هزینه شد

پرسش:
آیا حضرت خدیجه قبل پیامبر همسر داشته اند؟ علت ازدواج پیامبر با ایشان جنبه اقتصادی داشت؟
 

پاسخ:
در اینکه حضرت خدیجه پیش از ازدواج با پیامبر ( ص ) ازدواج کرده بود یا ازدواج نکرده و باکره بوده ، میان مورخان اختلاف است . 
عده‏ای چون آیت الله جعفر آیت الله سبحانی ، دکتر سید جعفر شهیدی و . . معتقدند حضرت خدیجه پیش از ازدواج با پیامبر اسلام دو بار شوهر کرده است . اولین بار با شخصی به نام ابوهاله ازدواج کرد که از او دارای دو فرزند شد . پس از مرگ او با فرد دیگری به نام عتیق ازدواج کرد و برای او نیز فرزندی به دنیا آورد . ( 1 ) 
در اعیان الشیعه نیز آمده که : حضرت خدیجه پیش از ازدواج با پیامبر دو شوهر کرده بود که هر دو از دنیا رفته بودند . ( 2 ) 
عده‏ای هم چون جعفر مرتضی عاملی محقق تاریخنگار و . . می‌گویند : حضرت خدیجه اولین بار با پیامبر اسلام ازدواج کرد و در آن زمان دختر بود نه بیوه . احمد بلاذری ، ابوالقاسم کوفی ، سید مرتضی و شیخ طوسی روایت کرده‏اند که : خدیجه در وقت ازدواج با پیامبر دختر بود نه بیوه . 
این‌ها در مورد بچه ‏هایی که در خانه خدیجه بودند و دیگران آن بچه ‏ها را از شوهران قبلی می‏دانند ، گفته‏اند : خدیجه خواهری به نام « هاله » داشت . هاله ، شوهر داشت و از او دارای دختری شد . بعد از آن ، دوباره هاله شوهر کرد ، که از او دارای فرزندی به نام هند شد . این شوهر دو تا دختر بچه به نام‏های رقیه و زینب از همسر قبلی خود داشت همسر دوم هاله هم درگذشت . بعد از در گذشت او هند را به بستگان پدری سپر دند و خدیجه ، هاله ، و آن دو دختر بچه ‏ را به خانه خودش آورد و بچه ‌ها راتربیت کرد . لذا این دختر بچه ‏ها به خدیجه نسبت داده شدند ، زیرا که رسم عرب این بود که بچه ‏ها را به مربی آن‌ها نسبت می‏ دادند . هند ، پسر هاله را هم به خدیجه نسبت می‌ دادند ، چون خدیجه زن معروف و بزرگی بود و نسبت دادن به او به نفع بچه بود . ( 3 ) 
با توجه به مطالبی که ذکر شد ، اظهار نظر قطعی در این باره مشکل ا ست ؛ ولی آن چه معروف و مشهور است این است که : 
حضرت خدیجه پیش از پیامبر ازدواج کرده و دارای فرزندانی بوده است . 
از خود گزارشهای تاریخی درباره ازدواج حضرت محمد ( ص ) با حضرت خدیجه می‌توان فهمید که ازدواج پیامبر با خدیجه به خاطر ثروت حضرت خدیجه نبوده است ، زیرا حضرت اساسا به دلیل درک این تفاوت به دنبال ازدواج با حضرت خدیجه نبوده و به آن فکر نمی‌‌کردند ، و این خود حضرت خدیجه بود که پیش قدم شدند و از حضرت درخواست این وصلت را داشتند در حقیقت خدیجه خواستگار پیامبر اکرم بودند . چنانکه از تاریخ استفاده می‌شود : خدیجه پس از آن که محمد ( صلی الله علیه و آله ) را شخصی ایده‏آل یافت که می‏توانست در کنار او آرامش داشته باشد ، رغبت خویش را در ازدواج با او اعلام کرد و این در حالی بود که ( خدیجه ) به چهل سالگی رسیده بود و اشراف قریش به طمع ثروتش ، میل داشتند که با وی ازدواج کنند . امّا محمد بن عبد الله بر حسب اطلاعاتی که خدیجه از وی به دست آورده بود ، مردی نبود که مال دنیا او را إغوا کند ، بنابراین خدیجه او را به سوی خویش ترغیب کرد و شخصی را نزد وی فرستاد تا او را به خواستگاری‏اش از عمو یا عموزاده‏اش تشویق کند . ( 4 ) 
 اگر پیامبر اکرم دنبال مال و ثروت بودند از ثروت حضرت خدیجه به نفع خود استفاده می‌کردند در حالی که سرمایه حضرت خدیجه با خواست خود ایشان ، در راه کمک به نیازمندان و بعدها جهت توسعه اسلام هزینه شد . اگر رسول خدا دنبال ثروت و مال بودند وقتی مشرکین پیشنهاد ثروت و مال فراوان به حضرت می‌ دادند تا دست از اسلام بردارد ، می‌پذیرفت . جهت مطالعه بیشتر می‌توانید به کتاب تاریخ تحقیقی اسلام تالیف یوسفی غروی جلد اول مراجعه کنید

پی نوشت‌ها : 
1 . السیر ه النبویه ، ج 1 ، ص 224 ، پاورقی ، ابن هشام ، بیروت ، دار احیاء التراث ، 1421 ، ه ق ، تحقیق مصطفی السقا و . . ؛ زندگانی فاطمه ، ص 22 ، دکتر سید جعفر شهیدی ، فروغ ابدیت ، ج 1 ، ص 198 ، جعفر آیت الله سبحانی ، قم ، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی ، 1370ه ش ، چاپ ششم . 
2 . سید محسن امین ، اعیان الشیعة ، ج 1 ، ص 315 ، بیروت ، دار التعارف للمطبوعات ، 1418 ه ق ، چاپ پنجم ، تحقیق سید حسن امین . 
3 . ال صحیح من سیرة النبی الاعظم ، ج 2 ، ص 208 - 216 ، سید جعفر مرتضی عاملی ، قم ، دار ال حدیث للطباعه و النشر ، 1426 ه ق ، چاپ اول . 
4 . تاریخ تحقیقی اسلام ، یوسفی غروی ، ترجمه حسینعلی عربی ، ج1 ، ص277 .
 

اجمالي از زندگي نامه امّ المؤمنين زينب بنت خزيمه را بيان فرماييد؟
زينب دختر خزيمه بن حارث، از قبيله بني هلال بود كه در جاهليت او را "ام‌ّالمساكين؛ مادر بيچارگان" ميخواندند، زيرا به فقيران و مسكينان نيكي و مهرباني مي كرد ...

اجمالي از زندگي نامه امّ المؤمنين زينب بنت خزيمه را بيان فرماييد؟

  زينب دختر خزيمه بن حارث، از قبيله بني هلال بود كه در جاهليت او را "امّالمساكين؛ مادر بيچارگان" ميخواندند، زيرا به فقيران و مسكينان بسيار نيكي و مهرباني مي كرد.(1)

پيش از آن كه به همسري پيامبر درآيد، چند بار شوهر كرده بود. در كتابهاي تاريخي از سه تن: "عبدالله بن جحش اسدي"، "طفيل بن حارث بن مطلب" و "عبيده بن حارث بن مطلب" به عنوان شوهران او نام برده شده است.(2)

برخي نوشته اند: زينب پيش از آن كه به عقد پيامبر درآيد، همسر عبدالله بن حجش اسدي بود. عبدالله در جنگ اُحد به شهادت رسيد، و او پس از عِدّه وفات به عقد پيامبر درآمد.(3)

بعضي نوشته اند: زينب ام المساكين، اوّل همسر طفيل بن حارث مطلبي بود، بعد طفيل او را طلاق داد و سپس با برادرش ازدواج كرد و همسر عبيده بن حارث مطلبي شد(4). عبيده در جنگ بدر به شهادت رسيد، و پس از گذشت حدود يك سال، پيامبر او را در سي و يكمين ماه از هجرت (در رمضان سال سوم هجري)(5) و بنا به نقلي ديگر در سال چهارم هجري، با پانصد درهم مهريه(6) (بنا به نقلي چهارصد درهم)(7) به عقد خود درآورد.

پس از ازدواج با پيامبر بنا به نقلي دو تا سه ماه(8) يا حدود هشت ماه بعد با پيامبر زندگي كرد.(9) در ربيع الاوّل يا ربيع الثاني سال چهارم هجري چشم از دنيا فروبست. پيامبر بر پيكر او نماز خواند و در قبرستان بقيع به خاك سپرده شد.(10)

برخي نوشته اند در هنگامي كه به عقد پيامبر درآمد، حدود سي سال داشت.(11)

پي نوشت ها:

1- سيره ابن هشام، ج4، ص 1061؛ المستدرك، ج4، ص33.

2- الاصابه، ج4، ص309 و ج8، ص157.

3- البدايه والنهايه، ج5، ص316.

4- تاريخ طبري، ج2، ص219؛ البدايه والنهايه، ج4، ص103.

5- سيره ابن هشام، ج4، ص 1061؛ عيون الاثر، ج2، ص385.

6- الطبقات الكبري، ج8، ص115؛ البدايه و النهايه، ج4، ص 103؛ تاريخ طبري، ج2، ص219.

7- سيره ابن هشام، ج4، ص1101 و 1102.

8- الاصابه، ج4، ص309 و ج8، ص157.

9- تاريخ مدينه دمشق، ج3، ص206.

10- الطبقات الكبري، ج8، ص115و116.

11- عيون الاثر، ج2، ص385؛ الطبقات الكبري، ج8، ص116.

ثمره ازدواج پيامبر با حضرت خديجه چیست؟
نبي گرامي اسلام (ص) در مجموع چهار دختر و سه پسر داشتند: ...

ثمره ازدواج پيامبر با حضرت خديجه چیست؟

نبي گرامي اسلام (ص) در مجموع چهار دختر و سه پسر داشتند، بدين شرح:

1- قاسم، نخستين فرزند پيامبر كه در مكه متولّد شد؛

2- زينب، دختر بزرگ رسول خدا كه بعد از قاسم در مكه متولد شد؛

3- رقيه، پيش از اسلام و بعد از زينب در مكه متولّد شد؛

4- ام كلثوم، در مكه و پيش از اسلام و بعد از رقيه متولّد شد؛

5- فاطمه (س) كه در زمان ولادت ايشان اختلاف وجود دارد. مورخان در حدود سال پنج پيش از بعثت، تا سال پنجم بعثت (بنابر نظر مشهور شيعه)، زمان ولادت ايشان را نوشته‏اند و در مكه متولّد شد.

6- عبداللَّه، پس از بعثت در مكه متولّد شد.

7- ابراهيم، در مدينه در سال هشتم هجرت متولّد شد.

از اين تعداد چهار دختر و دو پسر از حضرت خديجه و تنها ابراهيم از ماريه قبطيه ولادت يافتند.(1)

لازم به ذكر است همه فرزندان در زمان پيامبر درگذشتند. تنها حضرت زهرا(س) باقي ماند و نسل پيامبر از  طريق اين بانو گسترش يافت.

پي نوشت‏:

1.  اعيان الشيعه، سيد محسن امين، بيروت، دار التعارف للمطبوعات، 1418 ه ق، چاپ پنجم، تحقيق سيد حسن امين، ج 1، ص 321؛محمدابراهيم آيتي، تاريخ پيامبر اسلام، تهران انتشارات دانشگاه تهران، چاپ چهارم، ص 76 و 77

ماریه قبطیه چگونه شخصی بوده؟
ازدواج های پیامبر نه در پی ارضای خواهش های نفسانی، بلكه در جهت اهداف تربیتی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی و رهایی كنیزان بوده است.

ماریه قبطیه  چگونه شخصی بوده كنیز یا آزاد ? كنیز چه كسی ? چگونه به همسری پیغمبر در آمده؟

1ـ پیامبر در 25 سالگی با حضرت خدیجه كه چهل سالش بود و قبلاً یك یا دوبار شوهر كرده بود و با مرگ شوهر بیوه شده بود، ازدواج نمود، و به مدت بیست و پنج یا بیست و هشت سال با وی زندگی كرد و همسر دیگری نگرفت.

2ـ همه همسران پیامبر (جز عایشه) بیوه بودند. آنان پیش از آن كه به همسری پیامبر در آیند، یك یا دوبار شوهر نموده بودند و بعد از درگذشت و یا شهادت شوهر و انقضای عدّه به عقد پیامبر در آمدند.

3ـ عمده ازدواج های پیامبر در شرایط سخت و دشوار جنگی صورت گرفته بود، مانند شكست مسلمانان در جنگ اُحد كه وضع مسلمانان بسیار ناراحت كننده بود.

4ـ پیامبر از قبایل مهم عرب مانند: تیم، عدی، بنی امیه، نیز یهودیان مدینه همسر انتخاب كرد، ولی از قبایل انصار زن نگرفت.

دقت در این امور به ما می فهماند كه ازدواج های پیامبر نه در پی ارضای خواهش های نفسانی، بلكه در جهت اهداف تربیتی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی و رهایی كنیزان بوده است. مثلا یكی از اهداف ازدواج رسول خدا با كنیزان این بود كه به مردم بفهماند كه ازدواج با كنیزان اشكال ندارد، یعنی اسلام با برنامه ریزی دقیق و مرحله به مرحله در جهت آزادی اسیران گام برداشت. رسول خدا از شیوه های خوب و متعدد برای آزادی اسیران بهره جست كه ازدواج از جمله آن ها است. جویریه و صفیه كنیز بودند. پیامبر این دو را آزاد كرد و سپس با آن دو ازدواج نمود.

 ازدواج رسول خدا (ص) با ماریه قبطیه نیز بر اساس اهداف عالیه صورت گرفته است ،وآنچه را كه برخی گفته اند ونوشته اند واقعیت ندارد . زندگی ماریه نیز این امر را نشان می دهد:

ماریه قبطیه همسر گرامی رسول­خدا (ص) دختر شمعون (1) از مادر رومی­اش (2) در قریه­ی (حَفن) در یكی از مناطق­ (اَنصِنای) مصر به دنیا آمد. (3) در سال هفتم هجری، رسول­خدا (ص) حاطب بن ابی­بلتعه را به همراه نامه­ای به سوی مقوقس حاكم مصر و اسكندریه می­فرستد تا او را به اسلام دعوت كند. (4)

مقوقس در پاسخ به دعوت پیامبر (ص) ماریه را كه از دختران ملوك مصر بود به همراه خواهرش "سیرین" (5) و به نقلی "شیرین" (6) به همراه هدایایی دیگر، برای رسول­ خدا (ص) می­فرستد. مقوقس همراه این هدایا نامه­ای نیز برای رسول­خدا (ص) می­نویسد كه در بخشی از آن چنین آمده: «من فرستاده تو را اكرام كردم و به سوی تو دو كنیز فرستادم كه در سرزمین " عظیم قبط "، دارای منزلت هستند». (7) نقل است كه عایشه نیز از او به عنوان (دختر حاكم) یاد كرده­است. (8)

 روایت شده كه در بین راه حاطب بن ابی­بلتعه اسلام را بر آن دو عرضه می­دارد و آن ها می­پذیرند و مسلمان می­شوند. (9) ماریه از زنان خوب پیغمبر و مورد عنایت حضرت و علاقمند به حضرت فاطمه و علی علیه السلام بود. پیغمبر برای آسایش او خانه ای  در باغچه ای كنار مدینه تهیه كرد كه به آن "مشربه ام ابراهیم" گویند. ماریه قبطیه، بعد از وفات رسول خدا در زمان خلافت عمر بن الخطاب سال 16 هـ ق از دنیا رفت و در قبرستان بقیع به خاك سپرده شد. (10)

 بر این اساس ماریه قبطیه كنیز حضرت بوده است و ازدواج با كنیز اشكال ندارد.

پی نوشت ها :

1. ابن عبدالبر، الاستیعاب، تحقیق علی محمد البجاوی، بیروت، دارالجبل، چاپ اول، 1992،ج4، ص1912.

2. بلاذری، انساب الاشراف، تحقیق سهیل زكار و ریاض زركلی، بیروت، دارالفكر، چاپ اول، 1996، ج1، ص449.

3. یاقوت حموی، معجم البلدان، بیروت، دارصادر، چاپ دوم، 1995، ج1، ص249 و ابن سعد؛ طبقات الكبری، تحقیق محمد عبدالقادر عطاء، بیروت، دار الكتب العلمیه، چاپ اول، 1990،ج1، ص107 و زركلی، خیرالدین؛ الأعلام، بیروت، دارالعلم للملایین، چاپ هشتم، 1986،ج5، ص225 و ابن هشام؛ السیرة النبویه، تحقیق مصطفی السقا و دیگران، بیروت، دارالمعرفه، بی­تا،ج1، ص191.

4. انساب الاشراف، پیشین، ص448 و طبری، محمد بن جریر؛ تاریخ الامم و الملوك، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دار التراث، چاپ دوم، 1378، ج11، ص617

 5. ابن قتیبه؛ المعارف، تحقیق ثروت عكاشه، قاهره، الهیئة المصریة العامة للكتاب، چاپ دوم، 1992، ص312 و طبقات الكبری، پیشین، ص107 و انساب الاشراف، پیشین،ص449 و تاریخ طبری، پیشین، ص617.

6. انساب الاشراف، پیشین،ص449.

7. طبقات الكبری، پیشین، ص200 .

8. ابن كثیر؛ البدایه و النهایه، بیروت، دارالفكر، 1407،ج5، ص304.

9. انساب الاشراف، پیشین،ص449 و تاریخ طبری، پیشین، ص617 و ابن اثیر؛ اسدالغابه، بیروت، دارالفكر، 1989،ج8، ص311.

10. http://www.tahoordanesh.com/page.php?pid=109

با آن که در قرآن آمده است انسان بیش از شش همسر در یک زمان نمی تواند داشته باشد چرا پیامبر(ص) بیش از این تعداد همسر داشته اند؟

با سلام و آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
قبل از بيان دلايل تعدد همسران پيامبر اسلام(ص) بايد به چند نكته توجه داشته باشيم:
1. اينكه شما فرموده ايد طبق آيات قرآن انسان نمي تواند در يك زمان بيش از شش همسر داشته باشد، درست نيست، بلكه طبق احكام اسلامي، بنابر مصالحي يك مرد مي تواند چهار همسر دائم اختيار كند.
در روايتي محمّد بن سنان مى‏ گويد: يكى از علل و اسرار حلال بودن چهار زن براى يك مرد آن است كه تعداد زنان از مردان بيشتر مى‏ باشد چنانچه حق تبارك و تعالى در قرآن مى‏ فرمايد: فَانْكِحُوا ما طابَ لَكُمْ مِنَ النِّساءِ مَثْنى‏ وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ(1) (اى مؤمنين نكاح كنيد با زنانى كه براى شما حلال هستند و آنها را به ازدواج خود در آوردى دو تا و سه تا و چهار تا ...)
تقدير اين آيه آن است كه اگر خواستيد با دو تا و در صورتى كه بخواهيد با سه يا چهار تا از زنان اهل ايمان ازدواج كنيد و با اين تقدير حق عزّ و جل غنى و فقير را در توسعه قرار داده و فرموده مرد مى‏ تواند به مقدار توان و طاقتش اقدام به امر ازدواج كند ولى حدّ آن تزويج دائمى چهار زن بوده نه بيشتر.(2)
2. از سخن شما اينگونه برداشت مي شود كه گويا پيامبر(ص) در مورد ازدواج و تعداد همسر، محدوديتي نداشته است، حال آنكه قرآن كريم ازدواج نا محدود براي پيامبر را مطرح نكرده؛ بلكه حضرت نه زن اختيار نموده بود كه دلايل آن در ادامه پاسخ بيان مي شود. و با نازل شدن آيه ي « لَا يحِلُّ لَكَ النِّسَاءُ مِنْ بَعْدُ وَلَا أَنْ تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِنْ أَزْوَاجٍ وَلَوْ أَعْجَبَكَ حُسْنُهُنَّ إِلَّا مَا مَلَكَتْ يمِينُكَ وَكَانَ اللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيءٍ رَقِيبًا»(3) : بعد از اين ديگر زني بر تو حلال نيست، و نمي‌تواني همسرانت را به همسران ديگري مبدل كني [= بعضي را طلاق دهي و همسر ديگري به جاي او برگزيني‌] هر چند جمال آنها مورد توجه تو واقع شود، مگر آنچه كه بصورت كنيز در ملك تو درآيد! و خداوند ناظر و مراقب هر چيز است »
پيامبر ديگر زن اختيار نكرد.
اهداف و حكمت هاي ازدواج پيامبر را مي بايست در اهداف بلند و ارزشي جستجو نمود كه مهم ترين آن بدين شرح است:
1. هدف سياسي ـ تبليغي:
يكي از اهداف ازدواج هاي پيامبر هدف سياسي - تبليغي بود؛ يعني با ازدواج موقعيتش در بين قبايل مستحكم گردد و بر نفوذ سياسي واجتماعيش افزوده شود و از اين راه براي رشد و گسترش اسلام استفاده نمايد.
حضرت به خاطر دست يابي بر موقعيت هاي بهتر اجتماعي وسياسي، در تبليغ دين خدا و استحكام آن و پيوند با قبايل بزرگ عرب و جلوگيري از كارشكنيهاي آنان وحفظ سياست داخلي وايجاد زمينة مساعد براي مسلمان شدن قبايل عرب، به برخي ازدواج ها رو آورد.

در راستاي اين اهداف پيامبر با عايشه دختر ابوبكر از قبيله بزرگِ «تيم»، با حفصه دختر عمر از قبيله بزرگ «عدي»، با ام حبيبه دختر ابوسفيان از قبيلة نامدار بنياميه، ام سلمه از بني مخزوم، سوده از بني اسد، ميمونه از بني هلال و صفيه از بني اسرائيل پيوند زناشويي برقرار نمود. ازدواج مهم ترين پيوند و ميثاق اجتماعي است، به ويژه در آن فرهنگ تأثير بسياري از خود به جا مي گذارد.
در آن محيطي كه جنگ و خونريزي و غارتگري رواج داشت، بلكه به تعبير «ابن خلدون» جنگ و خونريزي و غارتگري جزو خصلت ثانوي آنان شده بود، (4) بهترين عامل بازدارنده از جنگ ها و عامل وحدت و اُلفت، پيوند زناشويي بود. به همين جهت پيامبر با قبايل بزرگ قريش، به ويژه با قبايلي كه بيش از ديگران با پيامبر دشمن بودند، مانند: بني اميه و بني اسرائيل، ازدواج نمود. امّا با قبايل انصار كه از سوي آنان هيچ خطري احساس نمي شد و آنان نسبت به پيامبر دشمني نداشتند، ازدواج نكرد.
2. هدف تربيتي:
پيامبر حمايت از محرومان و واماندگان را جزء آيين نجات بخش خويش قرار داد. قرآن مردم را به حمايت از واماندگان و محرومان و ايتام فرا مي خواند. پيامبر در مناسبت هاي مختلف مردم را به اين كارخداپسندانه تشويق نمود، و در عمل براي مردان بيچاره و وامانده در كنار مسجد «صفه» را بنا نهاد و حدود هشتاد نفر از آنان را در آن جا سكني داد.
اين حمايت عملي و صفه نشيني مربوط به مردان بود، اما درباره زنان با توجه به موقعيت آنان، اين گونه راه حل براي رهايي آنان از مشكلات پسنديده نبود، بلكه رسول خدا (ص) براي زنان راه حل ديگري را در نظر گرفت. حضرت از فرهنگ مردم و راه حل چند همسر داري كه بازتاب شرايط اجتماعي بود، بهره جست و مردان مسلمان را تشويق نمود كه زنان بي سرپرست و يتيم دار را به تناسب حالشان، با پيوند زناشويي به خانه هاي خويش راه بدهند، تا آنان و يتيمانشان از رنج بي سرپرستي و تنهايي و فقر مالي و عقده هاي رواني رهايي يابند؛ و خود نيز در عمل به اين كار تن داد تا مسلمانان در عمل تشويق شوند و در مسير رفع محروميت واماندگان قدم بردارند.
پيامبر با زنان بيوه ازدواج نمود و آنان را به همراه فرزندان يتيمشان به خانة خويش راه داد، تا هم خودش به قدر توان در زدودن مشكلات گام برداشته باشد و هم الگوي خوبي براي مردم در اين امر باشد.
3. هدف رهايي بردگان:
اسلام با برنامه ريزي دقيق و مرحله به مرحله در جهت آزادي اسيران گام برداشت. رسول خدا از شيوه هاي خوب و متعدد براي آزادي اسيران بهره جست كه ازدواج از جملة آنها است. جويريه و صفيه كنيز بودند. پيامبر اين دو را آزاد كرد و سپس با آن دو ازدواج نمود، تا بدين وسيله به مسلمانان بياموزد كه مي شود با كنيز ازدواج نمود. اوّل او را آزاد نمود و سپس شريك زندگي قرار داد. در ازدواج پيامبر با جويريه بسياري از كنيزان آزاد شدند.
توضيح اين كه:
جويريه در غزوه بني مصطلق اسير شده بود و در سهم غنيمتي رسول خدا(ص) قرار گرفت. حضرت وي را آزاد كرد و سپس با وي ازدواج نمود. كار حضرت براي يارانش الگوي خوبي شد و تمامي اسيران غزوه بني مصطلق كه حدود دويست تن بودند،آزاد شدند.
4. نجات زن و جلوگيري از غلتيدن وي در دامن بستگان مشرك و كافر:
برخي از زناني كه مسلمان شده بودند و به جهت مرگ، شهادت و يا ارتداد شوهر، بي سرپرست مي شدند و زندگي بر آنان بسيار مشكل بود و در وضع بسيار اشفته اي به سر مي بردند، همانند ام حبيبه، دختر ابوسفيان كه همراه شوهرش به حبشه هجرت كرد و در آن جا بي سرپرست شد. نه مي توانست در آن جا بماند و نه به مكه نزد پدرش برگردد.
پيامبر وقتي كه از مشكل وي با خبر شد، پيكي براي نجاشي پادشاه حبشه فرستاد و از او خواست تا ام حبيبه را به عقد پيامبر در آورد. اين ازدواج باعث شد كه وي از بي سرپرستي نجات پيدا كند و به دامن بستگان مشرك خويش نغلتد.
5. طرد سنت غلط و جاهلي:
در اسلام «پسرخوانده» حكم پسر واقعي را ندارد و زن پسر خوانده بر مرد مَحْرَم نيست. در حالي كه در جاهليت احكام پسر واقعي را بر پسر خوانده سرايت مي دادند، از آن جمله زن پسر خوانده بر پدر خوانده محرم بود. اسلام اين حكم را باطل نمود. (5)
پيامبر به دستور خدا با «زينب بنت حجش» كه همسر مطلقه زيدبن حارثه، پسرخوانده پيامبر بود، ازدواج نمود، تا حكم جاهلي را در عمل باطل كند و مردم پذيراي نقض حكم جاهلي باشند. (6)
اگر اين ازدواج صورت نمي گرفت، ممكن بود زيدبن حارثه، يا پسرش اسامه بن زيد، بعد از رحلت پيامبر به عنوان پسر و وارث پيامبر مطرح مي شد و مسير امامت و وراثت خاندان پيامبر دگرگون مي شد.
توجه به آيات سوره احزاب اين واقعيت را بيان خواهد كرد كه ازدواج هاي رسول الله(ص) تحت امر الهي بوده است.

پى‏ نوشت‏ ها:
1. نسا ء (4) آيه 3 .
2. صدوق، علل الشرائع،انتشارات داوري، قم، ج‏2، ص 504، باب 271.
3. احزاب (33) آيه 52.
4. عبدالرحمان بن محمد مقدمه ابن خلدون، ج 1، ص 286، نشر موسسه الاعلمي ، بيروت بي تا.
5. احزاب (33) آيه 4.
6. همان، آيه 37.
موفق باشید.

جریان ازدواج پیامبر با زینب دختر جحش

پانزده قرن پیش در شبه‌جزیره حجاز، آخرین پیامبر خدا براى رساندن پیام زندگى‏ بخش و هدایتگر خداوند به انسان‏ها برانگیخته شد. فرزند عبدالله و نواده عبدالمطلب، مدت بیست‌وسه سال در مکه و مدینه تلاش کرد وظیفه تبلیغى خویش را به بهترین صورت انجام دهد. آن بزرگوار علاوه بر پیام‏رسانى، «تراز مکتب» و «الگوى برترین» براى همگان بود و حق‌تعالی الگو بودن ایشان را به رسایى و روشنى اعلام کرد: «لَقَدْ کانَ لَکُمْ فى رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ؛ (1) به‌یقین رسول خدا براى شما الگوى نیکویى است!» از شگرد دشمن براى تخریب اسلام و بنیان‏ هاى آن، هجوم به شخصیت والاى پیامبر و بستن افتراهاى نفرت‏آور به ساحت مقدس ایشان بود، تا چهره نورانى و جذاب برترین الگو آشفته گردد و تبهکاران، ستمگران و هواپرستان بتوانند اقدامات ناجوانمردانه و شهوانى خود را موجّه جلوه دهند و وانمود کنند رگه‏ هایى از لغزش و کژروى در رفتار پیامبر وجود دارد! دست جعل و تحریف از آغاز بعثت، پدیدار گشت و روایاتى ساخت که تصویرگر انسانى ستمکار، شهوتران و دنیاطلب از آخرین برگزیده خدا بود! ازدواج‏هاى پیامبر (ص) یکى از صحنه‏ هایى که جولانگاه حدیث‏ سازان حرف ه‏اى گشت، ازدواج‏ هاى رسول خدا (ص) بخصوص ازدواج حضرت با دخترعمه‌اش «زینب دختر جحش» است. از نکته‏ هاى قابل توجه اینکه ذیل آیات همان سوره‏اى که رسول خدا به‌عنوان اسوه معرفى شده، روایاتى جعل شده و پیامبر را عاشق همسر مرد دیگرى (آن هم همسر پسرخوانده‏ اش) معرفى کرده، تهمت‏ هایى زده‏ اند که از ساحت یک انسان عادى به دور است، چه رسد به ساحت پیامبر عظیم خدا! شناسایى زید و زینب‏ زید فرزند «حارثة بن‏شراحیل کلبى» بود. غارتگران او را در کودکى از قافله‏ اى ربودند و در بازار عکاظ مکه به‌عنوان غلام در معرض فروش گذاشتند. (2) رسول خدا پیش از بعثت براى خدیجه تجارت مى‏ کرد و براى انجام امور تجارى به بازار عکاظ رفت و زید را آنجا دید، که مورد توجه ایشان قرار گرفت، پس او را خرید. (3) پس‌ازاینکه رسول خدا زید را خرید [یا به رسول خدا بخشیده شد]، خانواده‏ اش که جویاى اخبار او بودند، از حال‌وروز وى خبردار شدند. پدرش به محضر پیامبر رسید و تقاضا کرد قیمت فرزندش را گرفته و او را آزاد کند تا نزد خانواده‏ اش بازگردد. رسول خدا پیشنهاد جالبى مطرح کرد و فرمود: اجازه دهیم زید خود انتخاب کند که نزد خانواده‏ اش بازگردد یا در خانه پیامبر و خدیجه و در خدمت آنان بماند. با توافق طرفین «زید» مجاز به اختیار شد و او ماندن در خدمت پیامبر و بودن در منزل ایشان را بر بازگشت نزد پدر و مادر و خویشاوندان ترجیح داد! انتخاب «زید» براى پدر و خویشاوندانش سنگین و تحقیرکننده جلوه کرد و پدر خشمگین در حضور همگان، او را دیگر فرزند خود ندانست و از ارث محروم کرد. رسول خدا به پاس قدردانى از انتخاب «زید» و براى جبران ضربه‏ اى که توسط خانواده‏ اش به او وارد گشت، در همان جمع «زید» را فرزندخوانده خود معرفى کرد. بدین گونه به «زید بن محمد» مشهور گشت، تا اینکه آیه چهار و پنجم احزاب نازل شد و دستور داد فرزندخوانده‏ ها را به نام پدران واقعى خود بخوانند که حق و حقیقت است؛ نیز ارث بردن فرزندخوانده را منع کرد. از آن به بعد دوباره او را «زید بن‏حارثه» خواندند. زید بن‏ حارثه تا آخر عمر خدمتکارىِ رسول خدا را رها نکرد و از اولین ایمان آورندگان به حضرت بود. رسول خدا نیز علاقه خاصى به ایشان داشت و پس از هجرت به مدینه، دخترعمه‌اش را به عقد وى درآورد. زینب دختر «جَحش بن‏ رئاب اسدى» از قریش و مادرش «امیمه» دختر عبدالمطلب و عمه پیامبر بود. ازدواج زید و زینب‏ عده‏ اى از قریش خواستار زینب بودند، ولى زینب که نظرش به پیامبر بود و دوست داشت همسر ایشان گردد، خواهرش را نزد رسول خدا فرستاد تا از او راهنمایى بطلبد. راهنمایى طلبیدن، پیام دادن غیر آشکار هم بود که اگر رسول خدا اقدام نکند، ممکن است دیر شود و او به عقد دیگرى درآید. رسول خدا به فرستاده زینب گفت که پسرخوانده‏ ام زید بن‏ حارثه براى شوهرىِ او مناسب‏ ترین است. زینب و اطرافیانش هنوز پابسته اعتقادات و رسوم جاهلى بوده، برده‏ هاى آزاد شده (موالى) را کفو و هم‏شأن دختران اَشراف و آزاد نمى‏ دانستند و ازدواج با آنان را جایز نمى‏ شمردند. ازاین‌رو راهنمایى رسول خدا براى آنان سنگین و نپذیرفتنى بود، ولى رسول خدا به امر خدا درصدد لغو کردن رسوم غلط جاهلى بودند. ایشان مؤمنان را کفو هم مى‏ دانستند و شرافت قبیلگى و نسبى را برترى‏دهنده نمى‏ دانست و اَشراف را برتر از افراد گمنام و بى‏نشان نمى‏ شمرد، ازاین‌رو زیدِ آزاد شده مؤمن که جزو «آزادشدگان» بود، در نظر ایشان و به‌حکم خدا، با «زینب هاشمى قریشى» هم‏شأن بود و ازدواجشان جایز. آیه هم نازل شد و به‌صراحت حکم خدا و رسول را شایسته پیروى دانست: «مردان و زنان مؤمن حق ندارند هرگاه خدا و رسول خدا در مورد امرى حکم کردند، خود را در مورد آن کارشان، صاحب اختیار بدانند و هر کس عصیان خدا و رسول کند، آشکارا گمراه گردیده است.» (4) با نزول آیه، زینب و خانواده‏ اش ملاک جاهلى را دور انداختند و پذیرفتند که دخترى آزاد و اشراف‏ زاده، با مردى گمنام و مؤمن ازدواج کند و او را هم‏شأن خود بداند و برترى‏ هاى ظاهرى دنیایى را بى‏ اهمیت بشمارد. طلاق زید و ازدواج پیامبر پس از گذشت مدتى، زید تصمیم به طلاق همسرش گرفت و بالاخره از او جدا شد. بعد از تمام شدن عِدّه زینب، رسول خدا به امر حق‌تعالی با او ازدواج کرد. متأسفانه دشمنان آگاه و دوستان ناآگاه از این ازدواج، یک رمان عشقى ساختند که در آن مثلث عشقى، پیامبر مردى است که به زن شوهردارى دل‏بسته مى‏ گردد؛ زید ضلع دیگر این مثلث عشقى است که فداکارى مى‏ کند و از عشق خود مى‏ گذرد؛ زینب ضلع سوم است که به پیامبر دل‌بسته بود اما به اجبار با زید ازدواج کرده، پس از مدتى فراق از رسول خدا، بالاخره به وصال ایشان دست مى‏ یابد!! شرح رخداد در این رمان عشقى ساختگى، ساحت مقدس و پاک پیامبر و حتى ساحت حق‌تعالی مورد تعرض قرار مى‏ گیرد، تا دلدادگى‏ هاى شهوانى دیگران توجیه شود و امرى عادى و طبیعى جلوه گردد. براى اینکه به عمق جنایتى که در حق رسول خدا رفته، نیز تهمت‏ هاى سنگینى که به ایشان وارد شده، پى ببریم، ابتدا داستان این ازدواج را از زبان قرآن مى‏ شنویم، سپس به روایات ساختگى و توجیه‏ هاى دردآور آن نظر مى‏ اندازیم. قرآن و ازدواج پیامبر با زینب‏ داستان این ازدواج به طور روشن در یک آیه مطرح شده است: «به یادآور که به آن کس که خدا به او نعمت داده و تو نیز به او احسان کرده‏ اى، گفتى: همسرت را [برخلاف میلت‏] نگه‌دار و از خدا بترس و در ضمیر خود آنچه را خدا آشکار مى‏ کند، پنهان مى‏ کردى و [این پنهان کردن ازآن‌جهت بود که ]خوف مردم داشتى و خدا سزاوارتر است به این‌که از او بترسى، پس آنگاه که «زید» بهره خود از آن زن گرفت، او را به ازدواج تو درآوردیم، تا بر مؤمنان در ازدواج با همسرانِ فرزندخواندگانشان نشان حرج و مشکلى نباشد، هرگاه فرزندخواندگانشان از آنان بهره گرفتند [و آن‌ها را طلاق دادند] و امر خدا انجام‏ شدنى است.» (5) شرح آیه: نعمت‏ یافتگان‏ آن‌کس که خدا به او نعمت داد، زید بن‏ حارثه بود که خداوند به او نعمت ایمان به رسول خدا را داد و قلب رسولش را به او متمایل ساخت؛ نیز توفیق همراهى با پیامبر را به او بخشید و نام او را براى همیشه در قرآن (به‌عنوان یکى از نعمت‏ یافتگانِ خود) ثبت کرد؛ نعمت‏ یافتگانى که عبارتند از: پیامبران، صدیقین، شهدا و صالحان. پس، از نعمت‏ هاى خداوند به «زید»، تأیید عضویت او در زمره صالحان مى‏ باشد که در این آیات اشاره شده است. پیامبر به «زید» احسان کرد که او را آزاد ساخت و به‌عنوان فرزندخوانده خود معرفى کرد، نیز دخترعمه‌اش را به ازدواج او درآورد و براى سر گرفتن ازدواج وساطت کرد. توصیه به ادامه زناشویى‏ زید پس از مدتى همسرى با زینب، تصمیم به طلاق همسرش مى‏ گیرد. در این زمینه با پیامبر مشورت مى‏ کند، رسول خدا او را به رویگردانى از این تصمیم دعوت کرده، اقدام به طلاق و جدایى را مناسب نمى‏ داند: «اَمْسِکْ عَلَیْکَ زوجَکَ و اتّقِ اللَّهَ». بنا بر ظاهر آیه، زید به همسرش بى‏ رغبت شده، به نگه‌داشتن او علاقه‏ مند نبوده، مى‏ خواسته او را طلاق دهد، چنان‌که در طلاق دادن هم پافشارى کرده است. پیامبر او را به تحمل همسرى زینب سفارش مى‏ کند و از طلاق دادن پرهیز مى‏ دهد (امسک علیک زوجک و اتق اللَّه). اینکه از نگه‌داشتن زینب در همسرى، با لفظ «اَمْسِکْ عَلَیْکَ» یاد کرده، معلوم مى‏ شود براى «زید» ادامه این پیوند سخت بوده، رسول خدا او را به تحمل و پذیرش این سختى، سفارش کرده؛ طلاق چون حلالى است که خداوند آن را خوش ندارد، پس جز در مواقع ناچارى، پسندیده نبوده و باید خداترسى مانع آن باشد. آگاهى پیامبر از فرجام کار به‌صراحت آیه، رسول خدا مطلبى در این زمینه در ذهن خود پنهان مى‏ کرده که خداوند آن را آشکار ساخته؛ در آیات فقط «همسرِ پیامبر شدن» از جانب حق‌تعالی آشکار شده، پس آنچه پیامبر پنهان مى‏ کرده، همین مطلب بوده است. رسول خدا آگاه شده بود که زید زینب را طلاق خواهد داد و خداوند براى کوبیدن سنت جاهلى (ممنوعیت ازدواج با همسر مطلّقه پسرخوانده)، زینب را به همسرى پیامبر درخواهد آورد. این آگاهى زمانى بود که زینب هنوز همسر زید بود. وقتى پیامبر (که به سرانجام کار آگاهى پیدا کرده بود) با اصرار زید براى طلاق همسرش روبرو شد، ترسید اگر مخالفت نکند و زید را منع ننماید، بعد که خداوند زینب را به همسرى او درمی‌آورد، ملامتگران و دشمنان بگویند: رسول خدا به زینب دل‌بسته بود و زید را به طلاق او تشویق کرد و یا منع نکرد، تا سرانجام زید او را طلاق داد و خودش با وى ازدواج کرد! چنین کسى لیاقت پیامبرى و الگو بودن را ندارد! دشمنان با این تبلیغات منفى مردم را از او روگردان مى‏ کردند و به رسالت الهى او ضربه مى‏ زدند. ترس از خدا، نه بنده خدا! ترس رسول خدا، «بیم براى خود» و «خوف از مردم» نبود، بلکه خوف از گمراه شدن مردم در اثر تبلیغات نادرست دشمنان بود. [و تخشى الناسَ ]این خوف ارزشمند و مرتبه‏ اى از خوف در مسیر الهى است، ولى خداوند او را از این نوع خوف بر حذر مى‏ دارد و مى‏ گوید که باید امر را به خدا بسپارى و به وظیفه‏ ات عمل کنى و ترس از بعضى پیامدها تو را از انجام‌وظیفه بازندارد. خوف از خدا تو را به انجام‌وظیفه سوق مى‏ دهد و خوف از گمراهى مردم به خاطر انجام‌وظیفه، تو را سُست مى‏ کند، پس باید به خوف نوع اوّل رو آورى و خوف نوع دوم را فروگذاری. (6) آخرین راه‌حل‏ زید زمانى زینب را طلاق داد که نیازش برآورده شده و دیگر به او میلى نداشت. او بعد از مدتى زناشویى و کامجویى از زینب، به دلایل مختلف از وى سیر مى‏ گردد و ادامه زندگى با زینب برایش جاذبه‏ اى ندارد، پس به طلاق زنش تصمیم مى‏ گیرد. عبارت آیه در این مورد عبارت است از: «لمّا قضى زیدٌ منها وطراً». زمخشرى در توضیح این عبارت گوید: «هرگاه فردى به چیزى نیاز داشته باشد و به حاجتش از آن چیز دست یابد، گویند: «قضى منه وطره» پس معناى عبارت آن است که: زید دیگر حاجتى به زینب نداشت و همت و خواسته‏ اش از وى به سر رسید و با رضایت خاطر از او گذشت و طلاقش داد.» (7) در تفسیر قرطبى آمده: «وطر» به هر حاجتى گویند که مورد همت فرد باشد. (8) در المیزان آمده که «قضاء الوطر» کنایه از آمیزش و بهره بردن جنسى است؛ (9) یعنى زید از او بهره جنسى دلخواهش را گرفته و دیگر به او رغبتى نداشت. شوکانى مى‏ گوید: «قضاء الوطر» یعنى به نهایت آنچه نفس از چیزى مى‏ خواهد، رسیدن و زمانى گفته مى‏ شود: «قضى وطراً منه» که فرد به آنچه خواسته، رسیده باشد. پس معناى آیه این است که زید حاجتش را با نکاح زینب برآورده کرده، به‌نحوی‌که دیگر به وى حاجتى نداشت. (10) در الوسیط هم آمده: «قضاء الوطر» یعنى به نهایت تقاضاى نفس از چیزى رسیدن. بنابراین معلوم مى‏ شود که زید در مدت همسرى با «زینب» کمال بهره جنسى را از او گرفته، به دلایل مختلف به او بى‏ رغبت شده، تصمیم به طلاق او گرفته بود. ظاهراً بى‏ رغبتى زید، نتیجه بداخلاقى خودش بوده (که نمى‏توانسته مدت طولانى با یک همسر به سر کند و بعد از گذشت مدتى او را طلاق مى‏ داده، طلاق‏ هاى متعدد او را، دلیل این احتمال دانسته‏ اند) (11) یا اینکه زینب به او فخر مى‏ فروخته، او را مى‏ آزرده، درنتیجه «زید» به سبب اخلاق بد «زینب» از وى دل زده شده و تصمیم به طلاق گرفته است. در هر دو حال، بهتر و ارزشمندتر این بود که زید اخلاقش را اصلاح یا بداخلاقى‏ هاى زینب را تحمل کند و طلاق کار پسندیده و ارزشمندى نبود، ازاین‌رو حضرت رسول (ص) ایشان را نهى کرد و به نگه‌داشتن همسر سفارش فرمود. اگر زینب خواهان طلاق بود و بر آن اصرار داشت و زید خواهان نگهدارى زینب بود، امر به نگهدارى دلیلى نداشت. اگر هر دو از هم دل زده شده و خواهان طلاق بودند، نیز امر به نگهدارى و رعایت تقوا براى خوددارى از طلاق، وجه چندانى نداشت. این امر زمانى جا دارد که فقط مرد اقدام به طلاق کند. این اقدام حداقل مکروه است و نهى از آن و امر به مراعات تقوا براى پرهیز از طلاق جا دارد. ازدواجى به خواست خدا براى ازدواج بعدى زینب، هیچ‌کدام (زید و زینب و یا پیامبر) نقشه‏ اى نداشتند و اصلاً تصور آن‌هم در ذهن زید یا زینب نبود، زیرا هنوز گمان داشتند ازدواج با همسر مطلقه پسرخوانده حرام است. قرآن تا آن زمان فقط اصل پدرخواندگى را باطل خواند، ارث بردن را منع کرده و دستور داده بود فرزندخواندگان را به نام پدران واقعى‏ شان بخوانند، ولى هنوز جواز ازدواج با همسر مطلقه پسرخوانده را اعلام نکرده بود. پیامبر هم گرچه نورخان‌تر خبردار شده بود، ولى عشقى به زینب نداشت، حتى به خاطر انعکاس نامطلوب و پیامدهاى ناخوشایند احتمالى، از این ازدواج گریزان بود، ازاین‌رو خداوند به‌صراحت اعلام مى‏ کند: «زوَّجناکها؛ ما او را به ازدواج تو درآوردیم» که در عدم رغبت و عدم اقدام پیامبر صراحت دارد. تبلیغ عملى‏ هدف این تزویج، براى رسیدن پیامبر به مطلوبش نبود (که اصلاً مطلوبیتى در کار نبود) بلکه براى بى‏اعتبار ساختن حکم جاهلىِ ممنوعیت ازدواج با مطلقه پسرخوانده بود. حرمت ازدواج با همسر مطلقه پسرخوانده، در آن جامعه مقبولیت عمومى داشت و صرف اعلام الغاى آن، قبح آن را نزد عموم، از بین نمى‏ برد. باید شخصیت بلندمرتبه‏ اى سپر گردد و پرچمدار چنین اقدامى شود، تا قبح آن در ذهن جامعه از بین برود و دیگران جرئت چنین اقدامى را پیدا کنند. معلوم است این اقدام براى اولین فرد، بسیار سخت و جهادى عظیم است و جز شخص اوّل اسلام، دیگران را طاقت چنین جهادى نیست، ازاین‌رو خداوند پیامبر را به سنت‏ شکنى مأمور کرد، حتى پروردگار براى دفاع از وى وارد صحنه مى‏ شود و اعلام مى‏ کند: «زوجناکها؛ ما او را به ازدواج تو در آوردیم.» و در آخر مى‏ فرماید: «و کان امر اللَّه مفعولاً؛ امر خدا انجام‏ شدنى است». با این جمله دوباره تأکید مى‏ کند که این ازدواج نه مورد انتظار زید و زینب و نه مورد رغبت رسول خدا، بلکه فقط «امر خدا» بود و باید انجام مى‏ پذیرفت؛ پیامبر هم که در مقابل دستور خدا تسلیم محض است و هیچ نوع انکار و سرپیچى ندارد. رمان‏ سازان و ازدواج پیامبر متأسفانه دست‏ هاى خیانتکار جعل‏ کنندگان، از صدر اسلام براى آشفته و واژگون نشان دادن احکام و معارف دین، نیز براى زشت ساختن چهره نورانى پیامبر (ص) و رهبران معصوم اسلام (ع) به کار افتاد و احادیثى ساختند و از زبان آنان نقل کردند، یا رفتارى را بدانان نسبت دادند که نه توسط آن‌ها انجام شده بود و نه با مقام قدسى و والاى آنان سازگارى داشت. رسول خدا که با این اقدامات خائنانه روبرو شد، ضمن اعلام بیزارى از حدیث‏ سازان، قرآن را به‌عنوان معیار و میزان شناسایى احادیث صحیح از احادیث جعلى معرفى کرد و فرمود: اگر حدیثى با قرآن ناسازگار بود، جعلى است و آن را دور بیندازید. براى نشان دادن ساختگى بودن این رمان رسول خدا و زینب نیز بهترین راه ارائه و عرضه روایات بیانگر آن رمان زشت و ناپسند به قرآن است. این رمان ویرانگر متأسفانه در کتب حدیثى و تفسیرى سنى و شیعه وارد شده و ثبت گردیده، برخى عالِمان به‌جای دقت در مضمون حدیث و تصریح بر جعلى بودن آن، به توجیه آن پرداخته و زمینه حمله‏ هاى بیشتر دشمنان به‌ویژه غربیان را فراهم کرده‏ اند. این روایت نادرست به مضمون زیر است: پیامبر به زید بن‏ حارثه علاقه شدیدى داشت و دخترعمه‌اش (زینب دختر جحش) را به عقد وى درآورد. روزى رسول خدا براى دیدار زید به خانه‏ اش مراجعه کرد و با همسرش روبرو شد و زیبایى وى پیامبر را به شگفتى و تحسین وا‌داشت. زید از جریان آگاه شد و احساس کرد پیامبر به همسرش تعلق‌خاطر پیدا کرده، او را طلاق داد و رسول خدا پس از تمام شدن عِدّه زینب با او ازدواج کرد. در بیان جزئیات این رمان خیالى، گزارش و نقل‏ هاى مختلفى وجود دارد که بعضى شرم‏ آور و توهین به خدا و رسول است و با اصول جوانمردى، عفت و پاکدامنى ناسازگارى دارد. جزئیات این رخداد و ناسازگارى آن با بیان قرآن و بزرگوارى و شخصیت والاى پیامبر به شرح زیر است: 1- چگونگى رویارو شدن پیامبر و زینب‏ بنا بر نقلى رسول خدا روزى براى انجام کارى به درِ خانه زید مراجعه کرد و همسر وى را درحالی‌که پوشش کامل داشت دید. (12) نقل‏ هاى دیگرى نیز گفته‏ اند که پیامبر زینب را دید، که منظورشان دیدن با پوشش کامل باشد. اما نقل‏ ها نوع برخورد را طور دیگر هم گفته‏ اند: زینب وسط اتاق نشسته بود و خود را معطّر و آرایش مى‏ کرد. رسول خدا در را باز کرد و او را دید. (13) بنابراین نقل، رسول خدا بدون آگاهى دادن به اهل خانه در را بازکرده و زن خانه را درحالی‌که در خلوت خود به خودآرایى مشغول بوده، دیده است. بنا بر نقل دیگر، لحظه‏ اى که رسول خدا جلوى درِ خانه منتظر زید بود، باد پرده‏ اى را که بر در آویزان بود، کنار مى‏ زند و زینب را که در آن لحظه وسط حجره سر برهنه نشسته بود، مى‏ بیند، (14) یا وى را در حال استحمام مى‏ بیند. (15) بنابراین نقل، رسول خدا تا مقابل درِ خانه آمده، بدون اینکه اهل خانه متوجه شده باشند و در آن لحظه باد پرده را کنار زده و ایشان زن خانه را سر برهنه یا عریان دیده است! بنا بر نقل روح‏ المعانى ظاهراً زینب جلو درِ خانه آمده، درحالی‌که کاملاً پوشیده نبوده (زیرا عجله داشت که جواب رسول خدا را بدهد و ایشان را معطل نگذارد) و پیامبر را براى ورود به خانه دعوت کرده است. (16) دقت و تأمل در نوع رودررو شدن رسول خدا و زینب - اگر صورت گرفته باشد - نشان مى‏ دهد که گزارش‏ ها غالباً ساختگى است. البته ممکن است رسول خدا براى دیدن زید به درِ خانه او مراجعه کرده باشد و با شنیدن صداى حضرت، همسر زید متوجه شده باشد، آنگاه با پوشش کامل با ایشان رو در رو گردیده، ضمن آگاهاندن از عدم حضور زید، ایشان را به منزل دعوت کرده باشد. این نوع روبرو شدن کاملاً طبیعى است و نمى‏ توان پیامد ناخوشایندى را بدان استناد داد. اما اینکه رسول خدا آرام و بى‏ خبر به طرف منزل بیاید و مقابل در بایستد و بدون فهماندن اهل منزل، پرده را کنار بزند یا در را باز کند و اهل منزل را در حال خلوت‏شان مشاهده کند یا مقابل در و پرده بایستد، به گونه‏ اى که اگر باد پرده را کنار زد، بتواند اندرون و زن خانه را ببیند، آن هم در حال برهنه بودن سر و بدن یا در حالى که داشته خود را شستشو مى‏ داده، چنین رفتارى از ساحت هر جوانمردى بخصوص رسول خدا به دور است و سنت و سیره ایشان، بیانگر خلاف آن مى‏ باشد. پیامبر (ص) حتى براى ورود به خانه دخترش فاطمه (س) اذن مى‏ گرفت و بدون اطلاع وارد نمى‏ شد. خانه‏ هاى آن زمان غالباً اتاق بوده و درِ حجره به فضاى جلوى آن باز مى‏ شده، دیوارى آن اتاق را جدا نمى‏ کرده است. افراد معمولاً نزدیک اتاق مى‏ آمدند و صاحب حجره را صدا مى‏ کردند و با او ملاقات مى‏ کردند. سیره رسول خدا این گونه بود که وقتى به نزدیکى اتاق مى‏ رسید، سه بار با صداى بلند به ساکنان سلام مى‏ کرد و بین هر سلام با سلام بعدى چند لحظه فاصله بود. اگر بعدِ هر یک از سلام‏ها، اهل خانه جواب و اجازه داخل شدن مى‏ دادند، حضرت داخل حجره مى‏ شد و گرنه پس از سلام سوم بازمى‏ گشت. امام على (ع) نقل مى‏ کند که همسرش را براى گرفتن خادمى خدمت رسول خدا (ص) فرستاد، ولى حضرت زهرا نتوانست در حضور دیگران تقاضاى خود را به پدر بگوید و بازگشت. امام مى‏ فرماید: روز بعد من و همسرم، زیر روپوشى در حال استراحت بودیم، که پیامبر به درِ خانه ما آمد و براى گرفتن اجازه ورود مطابق سیره و روش خود با صداى بلند فرمود: السلام علیکم. من و همسرم چون در حال استراحت و خوابیده بودیم، از شرم سکوت کردیم. حضرت براى بار دوم سلام کرد و ما همچنان ساکت بودیم. ایشان براى بار سوم هم سلام کرد و من ترسیدم اگر جواب نگویم، حضرت مطابق سیره و روشى که داشتند، بازگردد و از برکت دیدارش محروم شویم، از این‏رو عرض کردم: و علیک السلام یا رسول اللَّه! داخل شوید. (17) بنا بر بیان حضرت امیر (ع) سنت و شیوه رسول خدا همیشه این گونه بود. بنا بر نقل دیگرى از حضرت امیر، روزى پیامبر (ص) به ایشان مبلغى براى خرید پیراهن مى‏ دهند و امام پیراهنى براى ایشان مى‏ خرند ولى حضرت پیراهن را گران‏قیمت دانسته و براى خرید پیراهن ارزان‏ترى اقدام مى‏ کنند و به همراهى امام راهىِ بازار مى‏ شوند. در بین راه کنیزى را گریان مى‏ یابند زیرا پولى که صاحبش به او براى خرید داده گم کرده بود. پیامبر به اندازه‏ اى که گم کرده بود به وى مى‏ پردازند و به بازار مى‏ روند و پیراهنى ارزان‏تر خریدارى مى‏ کنند و البته آن پیراهن را نیز به فقیر برهنه‏ اى مى‏ بخشند و پیراهن دیگرى به همان قیمت براى خود خرید مى‏ کنند و به هنگام بازگشت به منزل دوباره آن کنیز را گریان مى‏ یابند که چون دیر شده از مراجعت به خانه خوف دارد که مبادا صاحبش او را تنبیه کند. پیامبر به همراه کنیز به سوى خانه صاحبش روان شده و وقتى به نزدیکىِ درِ منزل صاحب کنیز مى‏ رسند براى اجازه ورود گرفتن با صداى بلند مى‏ فرمایند: «السلام علیکم یا اهل الدار». اهل منزل براى شنیدن دوباره و سه‏ باره صداى رسول خدا و تکرار دعاى ایشان سکوت مى‏ کنند و حضرت بار دوم و سوم هم سلام را تکرار مى‏ فرمایند و بعد از بار سوم جواب و اجازه ورود مى‏ شنوند و وقتى از آنان مى‏ پرسند که مگر بار اول نشنیدید که جواب ندادید؟ مى‏ گویند: [چون سیره و روش شما را مى‏ دانستیم که سه بار سلام مى‏ فرمایید] دوست داشتیم بیشتر براى ما دعا کنید. (18) بنابراین محال است رسول خدا آرام و بى‏ صدا تا درِ منزل برود و پشت در بماند تا اگر پرده کنار رفت، داخل اتاق را ببیند و یا بدون اجازه اهل خانه، در را باز کند و به زن نامحرم چشم بدوزد! رسول خدا (ص) نگاه خود را کاملاً کنترل مى‏ کرد و از دیدن منظره‏ هاى حرام از جمله زنان نامحرم بازمى‏ داشت. امام على (ع) نقل مى‏ کند: روزى همراه رسول خدا و جمعى از یاران در فضاى باز نشسته بودیم. آن روز بارانى بود و زمین پُر از گِل و لیز؛ در این هنگام زنى سواره از آنجا مى‏ گذشت، ناگاه دستان مَرْکَبش به حفره‏ اى فرو رفت و زن که سوار بود، سقوط کرد. رسول خدا براى اینکه مبادا قسمتى از بدن زن نمایان گردد و چشم ایشان بر بدن برهنه او بیفتد، صورت خود را برگرداند. اصحاب عرض کردند: این زن شلوار پوشیده بود [و به این جهت هیچ جاى بدنش آشکار نشد. ] رسول خدا سه بار فرمود: «خدایا! زنانى را که شلوار مى‏ پوشند بیامرز.» سپس در مورد پوشیدن شلوار به اصحاب سفارش کرد. (19) چگونه ممکن است پیامبرى که این اندازه احتیاط مى‏ کند، جلو در منزل زید به بهانه‏ اى بایستد، تا اگر احتمالاً در باز شد یا پرده کنار رفت، داخل را ببیند؟! بنابراین حدیث قطعاً ساخته و پرداخته ظالمان است. 2- دل‏بستگى به همسر زید بعضى از نقل‏ها صراحت دارد وقتى پیامبر زینب را دید، دل‏بسته او شد، با اینکه پیشتر به او توجهى نداشت، زیرا اگر پیش از آن به زینب علاقه داشت، او را به عقد خود در مى‏ آورد، (20) بخصوص که زینب نیز علاقه و انتظار داشت رسول خدا وى را به عقد خود در آورد. نقل دیگر فراتر رفته و از دلدادگى شدید پیامبر سخن گفته است: «زینب در قلب او جایگاه عجیبى پیدا کرد.» (21) گزارش سومى خدا را هم به پشتیبانى از این عشق و دلدادگى وارد صحنه کرده است: «زینب گوید: هنگامى که رسول خدا به من دل‏بسته شد، زید دیگر نتوانست از من کام بگیرد و قلبش از من منصرف شد، آن هم نه به خواست خودش، بلکه به منع خدایى.» در بعضى روایات آمده که از آن لحظه به بعد هر گاه زید مى‏ خواست از زینب کام بگیرد، بدنش متورم مى‏ شد! (22) در نقل دیگرى آمده: خداوند علاقه به زینب را از زید گرفت و وى را نسبت به زینب بى‏ علاقه ساخت. (23) بعضى گزارش‏ها از دلدادگى رسول خدا به صراحت صحبت نکرده، بلکه گفته: زیبایى زینب، رسول خدا را به شگفتى و تحسین آورد! (24) اعجاب و دلدادگى را از کلامى که به رسول خدا نسبت داده‏ اند، برداشت کرده‏ اند. در مورد اینکه پیامبر با مشاهده زینب چه کلامى فرمود؛ هم اختلاف است. بنا بر نقلى رسول خدا با دیدن قد و قامت رعناى زینب شگفت‏زده شد و فرمود: «سبحان الذى خلقک» و منظورش این بود که «منزهى تو اى خدا! از اینکه دخترانى از ملائکه بگیرى که محتاج چنین شستشوى بدن خود باشند.» و مى‏خواست با کلام خود اعتقاد مشرکان را نفى کند که فرشتگان را دختران خدا مى‏ دانستند. (25) این کلام هم آشفته است و وجه آن روشن نیست. چه ربطى بین ملائکه، دختر خدا بودن، زینب و شستشوى بدن وجود دارد که پیامبر این گونه سخن گفته باشد؟! بنا به نقل دیگرى فرمود: «سبحان اللَّه خالق النور و تبارک اللَّه احسن الخالقین». (26) این کلام هم اگر از رسول خدا صادر شده باشد، هیچ دلالتى بر علاقه و دلدادگى ندارد. بنا بر نقل سوم حضرت فرمود: «سبحان اللَّه مقلّب القلوب» (27) یا «سبحان اللَّه یا مقلّب القلوب ثَبِّتْ قلبى» (28) یا «سبحان العظیم، سبحان اللَّه مصرِّف القلوب». (29) اگر این کلام‏ها صادر شده باشد - که قطعاً دروغ است - چون زینب، شوهر داشته، علاقه یافتن به وى مقدمه گناه یا در سختى و مشکل واقع شدن است، از این‏رو رسول اللَّه به خدا پناه برده و کمک طلبیده است تا به وى متمایل نگردد. گرچه همه این روایات را جعلى مى‏ دانیم (چون با قرآن منافات دارند و قابل قبول نیستند) اما ذکر این نکته لازم است که تحسین و شگفتى به هیچ وجه با عشق و دلدادگى همراه همیشگى (لازم و ملزوم) نیست. بسیار اتفاق مى‏افتد که انسان‏ها زیبایى زنانى را تحسین کنند، ولى اصلاً بدانان متمایل نمى‏شوند؛ رسول خدا برترین و والاترین انسان بود و بر امیال خود چیرگى داشت و اجازه نمى‏داد دلش به هر سو میل کند. از سوى دیگر زنان جامعه بر سه دسته هستند. 1. از محارم هستند، که انسان (چه رسد به مؤمن) نسبت به محارم خود تمایل نفسانى پیدا نمى‏ کند، هر چند زیبایى آنان تحسین‏ برانگیز باشد. در این حال رابطه با محارم اصلاً رنگ و بوى لذت‏ طلبى و لذت‏ جویى ندارد. 2. زنان شوهردار هستند که امکان ازدواج و کامجویى حلال از آنان وجود ندارد. در اینجا هم مؤمن با تمایل‏ هاى نفسانى خود مبارزه مى‏ کند و سعى مى‏ نماید نفس خود را کنترل کند، تا به هیچ زن شوهردارى (هر چند در رعنایى فوق‏العاده باشد) متمایل نگردد. 3. دختران و زنان بیوه‏اى هستند که امکان ازدواج و کامجویى حلال از آنان وجود دارد. در اینجا مؤمن اگر مصلحت خود و طرف مقابل را در ازدواج ببیند، براى کامجویى حلال اقدام مى‏ کند و به خواستگارى و ازدواج اقدام مى‏ نماید. زینب همسر زید بود و براى هیچ انسان دیگرى از جمله رسول خدا امکان کامجویى حلال از وى متصور نبود، پس حتى اگر رسول خدا او را دیده، از رعنایى فوق‏ العاده‏ اش به تعجب و تحسین وادار شده باشد، باز به او متمایل نمى‏ گردد و اجازه فکر کردن به او را به خود نمى‏ دهد. پاکدامنى رسول خدا به شهادت قرآن‏ رسول خدا به مرحله‏ اى از ایمان، پارسایى و محبت به جمال و جلال خداوند رسیده بود که هیچ جمال و زیبایى دیگرى نمى‏ توانست او را متوجه خویش گرداند. قرآن خطاب به آن حضرت مى‏ فرماید: «لا یَحِلُّ لَکَ النساءُ مَن بَعْدُ وَ لا أَنْ تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِنْ أَزواجٍ وَ لَوْ أَعْجَبَکَ حُسْنُهُنَّ؛ (30) بعد از این زنان [= همسرانت که تو را برگزیدند] هیچ زنى بر تو حلال نیست و جایز نیست زن دیگرى به جاى اینان اختیار کنى، هر چند [به فرض‏] زیبایى او تو را به اعجاب و تحسین وا دارد.» در آیه از حرف شرط «لو» که دلالت بر امتناع دارد، استفاده شده، تا اعلام کند که رسول خدا بشر است و به اقتضاى بشر بودن ممکن است زیبایى خیره‏ کننده زنى او را به شگفتى و تحسین وا دارد، ولى چنین حالتى براى حضرت فقط در عالم فرض و تصور و احتمال است اما در عالَم واقع ایشان به هیچ وجه دلداده رعنایى نمى‏ گردد و هیچ جمالى جز جمال حق نمى‏ تواند او را متوجه خود کند. این کلام همانند آیه‏ اى است که در مورد وجود دو خداوند در جهان آفرینش بحث مى‏ کند: «لَوْ کانَ فیهما آلِهَةٌ إِلا اللَّهُ لَفَسَدَتَا؛ (31) اگر در زمین و آسمان جز خداى یگانه، خداى دیگرى بود، فاسد مى‏ شدند.» آیه فوق هم با حرف شرط «لو» آمده تا بگوید: اگر فرض کنیم خداى دیگرى بود، چنین مى‏ شد؛ گرچه خداى دیگر امکان وقوع ندارد و هیچ آفریدگار دیگرى نیست. در آیه مربوط به پیامبر هم با آوردن حرف «لو» اشاره مى‏کند که اگر فرضاً تو، اى پیامبر، تحت تأثیر زیبایى و رعنایى زنى قرار گیرى، حق ندارى با او ازدواج کنى یا به جاى یکى از زنانت او را بگیرى؛ گرچه تو نه در گذشته تحت تأثیر زیبایى و رعنایى زنى قرار گرفته‏ اى و نه در آینده قرار خواهى گرفت. حتى ازدواج با خدیجه هم - که محبوب‏ترین همسر رسول خدا بود - این گونه نبود، بلکه خدیجه دلداده رسول خدا شد و به حضرت پیشنهاد ازدواج داد. رسول اللَّه هم که جوان عزبى بود، وقتى شایستگى‏ هاى فراوان ایشان را دید، دعوتش را اجابت کرد و با وى ازدواج نمود. پاکدامنى، سیره پیامبر (ص) نکته دیگر اینکه اگر کسى بعد از دیدن زنى، عبارت‏هاى گزارش سوم را گفته باشد، شنونده بدون اینکه از هوش و فراست فوق‏ العاده‏ اى هم برخوردار باشد، مى‏ فهمد که گوینده به آن زن متمایل یا دل‏بسته شده، از خداوند براى نجات از این وضع کمک مى‏ طلبد. در اینجا نیز جعل‏ کنندگان متوجه نبوده و خیال کرده‏ اند براى فهم این نکته، زیرکى فوق‏ العاده‏ اى لازم است، از این‏رو تصریح کرده‏ اند که زید با زیرکى، دلدادگى رسول خدا را متوجه شد! (32) رمان‏ سازان رسول خدا را دلداده زن شوهردارى جلوه مى‏ دهند که دلدادگى را پنهان مى‏ کند، سپس به توجیه و تجویز دلدادگى اقدام مى‏ نمایند: «اینکه دل انسان به زن شوهردارى متمایل شود - تا وقتى که او را به انجام کار خلاف شرعى وا ندارد و در کتمان آن سعى داشته باشد - گناه نیست، زیرا دلدادگى فعل فرد و در حوزه قدرت او نمى ‏باشد.» (33) گرچه این حرف درست است، ولى مربوط به انسان‏ هاى عادى یا حداکثر متوسط است، که ممکن است بعضى چیزهاى نامشروع را دل‏شان طلب کند اما در مقابل این درخواست مقاومت کنند. چنین ایستادگى جهادى بزرگ است و پاداش بزرگ دارد. کتمان و پوشاندن چنین دلدادگى‏ هایى واقعاً ارزشمند است و روایت زیر ظاهراً ناظر به این دلدادگى‏ هاست: مجاهد شهید در راه خدا اجرش بالاتر از پاکدامنى نیست که به نامشروعى دل‏بسته شود و توان به دست آوردن آن را داشته باشد، اما پارسایى ورزد (و از اقدام براى تصاحب آن خوددارى نماید و آن را در ذهن خود دفن کند.) (34) اما این مربوط به انسان‏ هاى عادى یا متوسط است ولى انسان‏ هاى صالح و جهادگر با هوا و هوس، به مقام کنترل نفس و قلب مى‏ رسند و اجازه نمى‏ دهند قلب‏شان دلداده نامشروع از جمله زنِ شوهردار گردد. رسول خدا در مقامى است که اصلاً چنین توهماتى در مورد او جا ندارد. سیره حضرت هم بیانگر خلاف این حالت است. بى‏ نیازى از حرام، با وجود حلال‏ از آموزه‏ هاى مهم مکتب رسول خدا (ص) و امامان معصوم صلوات اللَّه علیهم اجمعین، که تربیت‏ شدگان مکتب حضرت بودند، این بود که با پناه بردن به حلال، خود را از نزدیک شدن یا متمایل گردیدن به حرام باز دارید و هر گاه مثلاً نگاهتان به زن رعنا و دل فریبى افتاد، به همسران حلال خود توجه کنید. (35) امام على (ع) که برترین تربیت‏ شده مکتب رسول خدا (ص) است مى‏ فرماید: هر گاه زیبایى زنى یکى از شما را به شگفتى و تحسین وا داشت، به همسر حلال خود رو کند که نزد او همان را خواهد یافت، و اجازه ندهد شیطان از آن صحنه روزنه‏ اى به قلب او پیدا کند، و چشم از آن زن بگرداند، و اگر هم همسر ندارد [که با رو آوردن به او خود را در امان بدارد] دو رکعت نماز بگزارد و بسیار حمد خدا کند و بر پیامبر و آلش درود فرستد و از فضل و بخشش خدا روزىِ حلال بطلبد که خدا به فضل خود برایش امکان حلالى فراهم خواهد آورد که او را از حرام بى‏ نیاز گرداند. (36) این تربیتى است که رسول خدا و امامان براى ایمان آورندگان به دین مى‏ خواستند، پس چگونه ممکن است خود این تربیت را وا گذارند و دل‏بسته زنِ شوهردار شوند؟! 3- پیشنهاد عجیب زید به همسرش و دلداده او! بنا بر این نقل‏هاى جعلى و زشت، وقتى زینب خبر آمدن رسول خدا و جملاتى را که با دیدن او بر زبان ایشان جارى شده بود براى همسرش گفت، زید به فراست دریافت که رسول خدا دلداده همسرش شده است. از این‏رو به همسرش گفت: آیا مى‏خواهى تو را طلاق دهم تا رسول خدا با تو ازدواج کند، چون ظاهراً تو به قلب ایشان راه یافته‏ اى؟! زینب بدون اینکه به همسرش وفادارى نشان دهد و بدون اینکه دلدادگى یک مرد به زنِ شوهردارى (آن هم زن پسرخوانده) را محکوم کند، به فکر خود بوده و جواب مى‏ دهد: مى‏ترسم طلاقم دهى و پیامبر مرا به همسرى نگیرد! زید براى اطمینان یافتن از اینکه رسول خدا با زینب ازدواج خواهد کرد و همسرش پس از طلاق، بى‏ شوهر نمى‏ ماند، به محضر رسول خدا مشرّف مى‏ شود و عرض مى‏ کند: پدر و مادرم به فدایت! زینب مرا از آنچه هنگام آمدن شما به منزل ما رخ داده، خبردار کرده است. آیا مى‏ خواهید همسرم را طلاق دهم تا با او ازدواج کنید؟ پیامبر در جواب او را نهى کرده و به تقوا سفارش مى‏ کند. (37) اگر ما غیرت ایمانى و اسلامى زید و رسول خدا را هم نادیده بگیریم، آیا غیرت عربى آن دو این است؟ آیا ناقلان این سخنان چنین رفتارى را براى خود مى‏ پسندند و حاضرند اگر مردِ زن‏ دارى، دلباخته همسرشان شد، او را در دلدادگى بى‏ گناه بدانند و حتى سعى کنند امکان رسیدن دلداده به همسر خود را با طلاق دادن وى فراهم کنند؟! آیا این عمل صالح است؟ آیا این حد بى‏ وفایى از زنى، رواست؟! متأسفانه در مقام توجیه این احادیث ناروا برآمده و خواسته‏ اند اقدام زید را ایثار بدانند، از این‏رو گفته‏ اند: اینکه مردى همسر خود را طلاق دهد و آزاد کند تا دوست دلداده‏ اش با او تزویج نماید، امر قبیحى نزد آنان نبود، به همین جهت مهاجران وقتى به مدینه آمدند، با حسن استقبال انصار روبرو گشتند و انصار آنان را در همه دارایى خود سهیم ساختند، حتى مردانى بودند که دو زن داشتند و یکى را آزاد کردند تا با برادر مهاجرشان ازدواج کند. (38) متأسفانه اینان براى توجیه یک حدیث جعلى، هم به انکار عادت و غیرت عرب برمى‏ خیزند و هم اقدام ارزشمند انصار را خدشه‏ دار مى‏ کنند. مهاجران وقتى به مدینه آمدند، هیچ چیز نداشتند. آنان زن و فرزند و دارایى خود را در مکه وا نهاده و هجرت کرده بودند و در مدینه بى‏ پناه، بدون پناهگاه و نیازمند بودند. انصار فداکارى کردند و آنان را در دارایى خود سهیم ساختند. چون مهاجران توان و امکان مادى براى ازدواج نداشتند و زنان و دختران بیوه یا مجردى هم در مدینه نبود که با آنان ازدواج کنند، انصار چاره را در این دیدند که همسران دوم و سوم خود را طلاق دهند و به یک همسر بسنده کنند تا مهاجران امکان ازدواج یابند و از لحاظ غریزى در عسر و حرج نیفتند. این گونه نبود که مهاجرى به همسر برادر انصارى طمع کند و برادرِ انصارى، طمع کردن او را جایز دانسته، با طلاق دادن زنش، امکان وصال آنان را فراهم سازد. همان طور که پیش از این گفتیم، در سنت عرب جاهلى، ازدواج با همسر مطلقه پسرخوانده حرام بود و این سنت هنوز باطل نشده، آیات ابطال این سنت جاهلى هنوز نازل نشده بود. زید و زینب طبق عرف جامعه اصلاً ازدواج رسول خدا با زینب را جایز نمى‏ دانستند؛ پس چگونه ممکن است پیشنهاد ازدواجى را بدهند که ممنوع است؟ 4- پیامبر دو رو!؟ همان گونه که در شرح آیه گفتیم رسول خدا از طریق وحى خبردار شده بود که باید با زینب ازدواج کند و به زودى زید او را طلاق خواهد داد اما چون از سرزنش دشمنان مى‏ ترسید که این وصلت را بهانه کنند و بدان وسیله مردم را از ایشان روگردان سازند، خبر این جریان را در دل خود پنهان کرده، سعى داشت تا مى‏ تواند از رخ دادن آن جلوگیرى کند و آن را به تأخیر بیندازد، ولى خداوند تزویج او با زینب براى منسوخ شدن رسم جاهلى را اعلام نمود. متأسفانه رمان‏ سازان گفته‏ اند که رسول خدا دلباخته زینب شده، به شدت علاقه‏ مند بود که زید او را طلاق دهد، ولى علاقه خود را پنهان مى‏ کرد و به ظاهر زید را منع مى‏ کرد (39) که خداوند او را به جهت این دورویى سرزنش کرد! یکى از توجیه‏ کنندگان این جعلیات مى‏ گوید: وقتى ازدواج رسول خدا و اجازه دادن او به زید براى طلاق زینب اینقدر مصلحت دارد از جمله 1- زینب که دختر عمه اوست از بیوگى نجات مى‏ یابد، 2- به شَرَف «مادر مؤمنان» بودن نائل مى‏ گردد، 3- مشکل ازدواج با همسر مطلقه پسرخوانده هم برطرف مى‏ گردد، پس سزاوار است خداوند پیامبرش را به خاطر کتمان علاقه به زینب و دستور ظاهرى به زید، سرزنش کند و از پیامبر جز یک رنگى و یکسانى ظاهر و باطن نپذیرد، تا شایسته مقتدا بودن باشد. (40) از نظر این افراد وقتى زید به رسول خدا عرض کرد «مى‏ خواهم همسرم را طلاق دهم»، رسول اللَّه با اینکه علاقه داشت زید او را طلاق دهد تا بتواند با زینب ازدواج کند، ولى به زید گفت: «تقوا داشته باش و او را نگه دار». خداوند پیامبر را براى گفتن این جمله سرزنش مى‏ کند، و چون زشت بود پیامبر در جواب زید بگوید: «طلاقش بده، من حاضرم با او ازدواج کنم و علاقه‏ مند به ازدواج با وى هستم»، پس سرزنش خداوند به این سبب است که چرا سکوت نکردى و یا چرا به او نگفتى: «خودت بهتر مى‏ دانى.» (41) متأسفانه این افراد مى‏ گویند: جمله «امسک علیک زوجک و اتق اللَّه» را رسول خدا گفته، ولى در باطن غیر آن را مى‏ خواسته، از این‏رو گفتن آن جمله را مناسب ندانسته و سرزنش خداوند را به آن جمله استناد داده‏ اند؛ در حالى که جمله رسول خدا نصیحت و امر به اصلاح ذات البین است و پیامبر صرفاً به خاطر گفتن این فرمایش سرزنش نشده است. سرزنش خداوند به خاطر این بود که پیامبر مى‏ ترسید اگر این جمله را نگوید، بعداً که با زینب به امر خدا ازدواج کرد، دشمنان و منافقان، این وصلت و پیوند را از روى دلدادگى تفسیر کنند و بگویند چون دلداده زینب بود، هنگام مشاوره زید، او را از طلاق نهى نکرد؛ بدین گونه مردم را از پیامبر دور کنند و چهره پاکش مخدوش گردد و زمینه ایمان آوردن دیگران از بین برود. این ترس گرچه به‏ جا و پسندیده بود، ولى خداوند براى انسان والامقامى چون پیامبر خوش نداشت. او نباید از غیر خدا وحشت داشته باشد و باید همه کار را به خدا واگذارد. در چنین مواقعى حتى ترس از کجروى و انحراف مردم او را به گفتن سخنى یا خوددارى از اقدامى باز ندارد. بنا بر گفته آنان رسول خدا نه به خاطر علاقه‏ مند شدن به زن شوهردار، بلکه به خاطر پنهان کردن این علاقه نکوهش شده، زیرا به ادعاى آنان، علاقه‏ مندى به زن شوهردار، از اختیار عاشق خارج است و فرد بر چیز غیر اختیارى سرزنش نمى‏ شود و غالباً بشر به چنین علاقه‏ هایى گرفتار مى‏ شود اما تا زمانى که پنهانى است و فرد براى رسیدن به زن شوهردار اقدامى نکرده، گناه نیست. همچنان که گفتیم

اوّلاً انسان‏ هاى والا به حدى از کنترل نفس رسیده‏ اند که مى‏ توانند از ورود چنین علاقه‏ هایى به قلب خود جلوگیرى کنند. گرفتار شدن به چنین گرایش‏ هایى، حداقل نشانه ضعف ایمان و تقواى اندک آنهاست اما چنین ضعفى از ساحت رسول خدا به دور است. ثانیاً بر فرض که چنین علاقه و عشقى گناه نباشد، کتمان آن که لازم و پسندیده است، پس چرا خداوند رسول را بر کتمان آن بازخواست کند؟ آنان که مى‏ گویند خداوند پیامبر را به خاطر کتمان این دلدادگى سرزنش کرده، آیا معتقدند کتمان جایز نیست و مى‏توان عاشق زن شوهردار شد و این عشق را نزد دیگران آشکار کرد و از دلدادگى سخن گفت؟! (42) 5- زید مأمور خواستگارى از زینب! رمان‏ سازان بدون اینکه توجه داشته باشند که قرآن در مورد این ازدواج چه اطلاعاتى داده، به جعل مطالبى همت گمارده‏ اند که با مطالب روشن و صریح قرآن منافات دارد. بنابر آیه، «زید» چون دیگر نیاز و علاقه‏ اى به زینب نداشت (حال یا به خاطر بداخلاقى خودش و عادتى که به طلاق داشت، یا به خاطر فخرفروشى‏ هاى زینب) او را طلاق داد و اصلاً در گمان او، زینب و هیچ کس دیگرى نبود که مقدّرات زینب از جانب خدا به همسرى رسول خدا در آید، اما با تمام شدن عِدّه زینب، آیه نازل شد و خداوند به پیامبر و همه مسلمانان اعلام کرد که زینب را به همسرى او در آورده است و همگان به ناگاه با خواست غیر منتظره الهى روبرو شدند. علاوه بر صریح آیه، روایات فراوانى هم بر ناگهانى و آسمانى بودن این ازدواج تصریح کرده، آن را از اراده پیامبر بیرون شمرده‏اند. بنا بر نقلى که در «المعجم الکبیر» طبرانى آمده، زینب گوید: پس از اینکه زید مرا طلاق داد، عدّه گرفتم. همین که عدّه‏ ام تمام شد، بى‏خبر، رسول خدا بر من وارد شد، در حالى که در خلوت خود بدون پوشش و سر برهنه بودم. [من که از وارد شدن رسول خدا به خلوتم متعجب شده بودم‏] عرض کردم: آیا ورود شما به خانه من به عنوان همسر، امر خداست؟ آیا من همسر شما شده‏ام، بدون اینکه خطبه‏اى خوانده شده یا شاهدى گرفته شده باشد؟ حضرت فرمود: خداوند تو را به ازدواج من در آورده و جبرئیل علیه‏السلام شاهد ازدواج بوده است. (43) این حدیث مشهور است که زینب، بر دیگر همسران پیامبر فخرفروشى و افتخار مى‏کرده که شما را سرپرستان‏تان به عقد ازدواج رسول خدا در آورده‏ اند اما مرا خداوند. (44) با وجود این مطالب صریح، براى پر و بال دادن به رمان و مثلث عشقى خود آورده‏ اند که پس از تمام شدن عِدّه زینب، رسول خدا به زید فرمود: هیچ کس را در امور مربوط به خود، معتمدتر از تو نمى‏ دانم، پس از جانب من به خواستگارى زینب برو. زید گوید: وقتى بر زینب وارد شدم، خمیر درست مى‏ کرد. براى اولین بار بود که در نظر و دلم بزرگ آمد، به طورى که نتوانستم به او مستقیم نگاه کنم، زیرا مى‏ دانستم مورد نظر رسول خداست. پس پشت به او کردم و گفتم: بشارت باد تو را که رسول خدا خواستگار توست! زینب شاد شد، ولى گفت: تصمیمى نمى‏ گیرم مگر اینکه خداوند مرا بدان امر کند، بعد برخاست و به سجده‏گاه خود رفت و آیه نازل شد که «زوّجناکها». (45) در مورد این نقل چند نکته قابل تأمل است: معتمدترین فرد! اوّل: رسول خدا گرچه به زید علاقه خاصى داشت و وى جزو معتمدان پیامبر بود، ولى جمله «هیچ کس را در امور شخصىِ خود، معتمدتر از تو نمى‏ یابم»، مورد تردید است، بخصوص که على بن‏ ابى‏ طالب علیه‏ السلام داماد حضرت بود و در این امور به اعتماد سزاوارتر مى‏ باشد. امتحان عاشق دل‏شکسته! دوم: هیچ دلیل موجهى براى فرستادن زید براى خواستگارى از زینب وجود ندارد، بلکه هر عقل سلیمى حکم مى‏ کند بهتر است فردى غیر از همسر سابق براى خواستگارى فرستاده شود. ناقلان حدیث با این اشکال روبرو شده و گفته‏ اند: این امر براى امتحان زید و میزان تسلیم او در برابر تقاضا و دستور رسول خدا مى‏ باشد! (46) اما آیا چنین امتحانى (که شخص را غیرتى مى‏ کند و امکان طغیان و سرکشى او را بالا مى‏ برد) جایز است؟ منتظر فرمان خدا سوم: بنا بر این نقل وقتى زید به زینب بشارت داد که رسول خدا خواستگار اوست، زینب جواب مثبت را به امر خدا موکول کرد و خود به محل عبادتش رفت و به انتظار امر خدا نشست و امر خدا با آیه «زَوَّجْناکَها» نازل شد! آیا زینب، پیامبر بود که در کارش منتظر امر خدا باشد؟ مگر زینب از قدیم خواستار ازدواج با پیامبر نبود و مگر ازدواج با پیامبر افتخار محسوب نمى‏ شد، نیز مگر خواستگارى پیامبر کار خلافى بود که باید منتظر امر جدیدى از خدا مى‏ ماند؟ آیا این خواسته، توهین به پیامبر نیست؟ اجابت الهى‏ چهارم: آیا آیه در جواب زینب و به تقاضا و دعاى او نازل شده است؟ پس چرا دیگران و خودِ زینب به آن اشاره نکرده، پاسخ خدا را در زمره افتخارات خود نشمرده‏ اند؟ از نگاه سازندگان و توجیه‏ کنندگان این رمان عشقى، آیه شریفه در جواب زینب و براى اجابت تقاضاى او نازل شده است: پس هنگامى که زینب کارش را به خدا سپرد و او را وکیل خود کرد و این تفویض و توکیل (واگذارى) صحیح انجام پذیرفت [با این کلام که گفت: کارى نمى‏ کنم تا خدا امر بفرماید] خداوند عهده‏ دار امر نکاح او شد و از این جهت فرمود: «ما او را به ازدواج تو در آوردیم.» (47) سخن پایانى‏ همان طور که ملاحظه شد، در نقل‏ هاى جعلى ذیل این آیه، آنچه مطرح است، دلدادگى پیامبر نسبت به همسر پسرخوانده‏ اش مى‏ باشد که این عشق را در سینه مخفى مى‏ کند، و مطلّقه شدن زینب براى آن است که زید دیگر نمى‏ تواند از او بهره بگیرد و براى اینکه پیامبر به دلداده‏ اش برسد، او را طلاق مى‏ دهد و پس از جدایى، پیامبر با ازدواج با زینب به دلداده‏ اش مى‏ رسد اما نقل‏ها هیچ سازگارى با بیان قرآن ندارند. در بیان قرآن زید از زینب سیر شده و بر طلاق او اصرار دارد اما پیامبر او را نهى مى‏ کند، در حالى که مى‏ داند زینب طلاق داده مى‏ شود و خودش باید با وى ازدواج کند، ولى این خبر غیبى را پنهان کرده، از آشکار کردن آن و ازدواج بیم دارد اما بالاخره همان گونه که خداوند مقدر کرده، زینب مطلقه مى‏ گردد و بدون اینکه کسى فکر کند و احتمال دهد به ناگاه با نزول آیه، به عنوان همسر رسول خدا معرفى مى‏ شود، تا رسم ممنوعیت ازدواج با همسران مطلقه پسرخوانده‏ ها باطل و منسوخ گردد. ناهمگونى آشکار نقل‏ ها دلالت بر جعلى و ساختگى بودن آنها دارد. محتوا و مضامین نقل‏ها نیز بیانگر خباثت و بدسرشتى جعل‏کنندگان است که مى‏خواهند ساحت مقدس پیامبر را آلوده سازند و حضرت را مانند خود گرفتار عشق‏ه اى پست و نامقدس حیوانى بدانند و دامن آلوده خود را تطهیر کنند. دو نکته دیگر نیز قابل توجه است: اول - زینب دختر عمه پیامبر بوده و در کنار ایشان رشد و نمو کرده و حضرت بارها او را در دوران کودکى، جوانى و بعد از ازدواج با زید دیده حتى زمانى که حکم پوشش نازل نشده، او را سر برهنه یا نیمه برهنه دیده، چگونه در این مدت طولانى زیبایى خیره‏کننده زینب او را متوجه نساخته و به یکباره بعد از گذشت آن همه وقت و دیدار، عاشق و دلباخته مى ‏شود؟!

دوم - اگر پیامبر (ص) دلباخته زن پسرخوانده‏اش شده بود و ازدواج با زینب پى‏آمد دلباختگى بود، چگونه دشمنان و منافقان که دنبال یافتن عیب حضرت بودند، آن را عَلَم نکردند و به رخ حضرت نکشیدند؟! در تاریخ پیامبر چنین سرزنشى از جانب هیچ کدام از معاصران حضرت نقل نشده است. پس این روایات به یقین ساختگى و بى‏اعتبارند و حق، آن است که قرآن فرموده و بیان داشته است.

پی نوشت ها:

1) احزاب، آیه 21.

2) فروغ ابدیت، جعفر سبحانى، ج‏2، ص‏110.

3) تفسیر قمى، ج‏2، ص‏172. بنا بر اخبار دیگر «حکیم بن‏حزام» او را براى عمه‏اش خدیجه خرید. خدیجه پس از ازدواج با رسول خدا، او را به ایشان بخشید، زیرا شویش به این غلام به خاطر پاکى، باهوشى و توانایى‏هاى دیگرش علاقه‏مند گشته بود.

4) احزاب، آیه 26.

5) همان، آیه 37.

6) المیزان، ج‏16، ص‏321.

7) کشاف، زمخشرى، ج‏3، ص‏542.

8) الجامع لأحکام القرآن، قرطبى، ج‏14، ص‏194.

9) المیزان، ج‏16، ص‏323.

10) فتح القدیر، شوکانى، ج‏4، ص‏284.

11) فروغ ابدیت، ج‏2، ص‏112.

12) معالم التنزیل، بغوى، ج‏4، ص‏468، چ بیروت، دار الفکر: «اتى زیداً ذات یوم لحاجةٍ فابصر زینب فى درع و خمار».

13) کنزالدقائق، ج‏8، ص‏99 به نقل از تفسیر قمى: «اتى (ص) منزله یسأله [اى زیداً] عنه فاذا زینب جالسةٌ وسط حجرتها تسحق طیبها بفهر لها فدفع رسول اللَّه الباب و نظر الیها.»

14) تفسیر طبرى، ج‏21، ص‏10: «فخرج رسول اللَّه (ص) یوماً یریده و على الباب ستر من شعر، فرفعت الریح الستر فانکشف و هى فى حجرتها حاسرة».

15) بحارالانوار، ج‏11، ص‏83، به نقل از عیون الاخبار، ص‏108: «فرأى امرأته تغتسل».

16) روح‏المعانى، ج‏22، ص‏25: «جاء الى بیت زید فلم یجده و عرضت زینب علیه دخول البیت فأبى‏ أنْ یدخل و انْصرف راجعاً».

17) بحارالانوار، ج‏82، ص‏330، به نقل از علل الشرایع، ج‏2، ص‏54 و 55.

18) همان، ج‏16، ص‏215.

19) میزان‏الحکمه، [چاپ جدید]، ج‏1، ص‏530، ذیل واژه حجاب.

20) فوقعت فى نفسه... و ذلک أنّ نفسه تجفو عنها قبل ذلک لا تریدها». کشاف، ج‏3، ص‏540.

21) و وقعت زینب فى قلبه وقوعاً عجیباً»، بحارالانوار، ج‏22، ص‏215، به نقل از تفسیر قمى.

22) تفسیر قرطبى، ج‏14، ص‏189 («و لمّا وقعتُ فى قلب رسول اللَّه (ص) لم یستطعنى زید و ما امتنع منه غیر ما منعه اللَّه منى فلا یقدر علىّ» و فى بعض الروایات أنّ زیداً تورم ذلک منه حین أراد أنْ یقربها».

23) کشاف، ج‏3، ص‏540.

24) فأعجبه حسنُها»، روح‏البیان، حقى، ج‏7، ص‏178.

25) بحارالانوار، ج‏11، ص‏83.

26) کنزالدقائق، ج‏8، ص‏99، به نقل از تفسیر قمى.

27) کشاف، ج‏3، ص‏540.

28) روح‏البیان، ج‏7، ص‏178.

29) تفسیر طبرى، جزء 21، ص‏10.

30) احزاب، آیه 52.

31) انبیاء، آیه 22.

32) کشاف، ج‏3، ص‏540 (حفظن و ألقى اللَّهُ فى نفسه کراهةَ صحبتها و الرغبة عنها لرسول اللَّه).

33) همان، ص‏541.

34) نهج‏البلاغه، حکمت 474.

35) کافى، ج‏2، ص‏664.

36) بحارالانوار، ج‏10، ص‏115.

37) کنزالدقائق، ج‏8، ص‏99، به نقل از تفسیر قمى.

38) کشاف، ج‏3، ص‏542.

39) و کان حریصاً أنْ یطلّقها زیدٌ فیتزوّجها هو و هو (ص) یخفى الحرص على طلاق زید ایاها»، تفسیر قرطبى، ج‏14، ص‏189.

40) کشاف، ج‏3، ص‏542.

41) همان، ص‏541.

42) المیزان، ج‏16، ص‏323.

43) المعجم الکبیر، حافظ ابى‏القاسم سلیمان بن‏احمد طبرانى، ج‏24، ص‏40.

44) همان، ص‏39.

45) کشاف، ج‏3، ص‏541، به نقل از طبرى و صحیحین و تفسیر ثعلبى و...؛ تفسیر قرطبى، ج‏14، ص‏192.

46) تفسیر قرطبى، ج‏14، ص‏192.

47) همان، ص‏193. منبع: / ماهنامه / پیام زن / 1385 / شماره 179و180، بهمن و اسفند ۱۳۸۵/۱۱/۰۰

آیا مطالب زیر در رابطه با حضرت محمد صحیح است. تمامی منابع این ایمیل مستند هستن. صحت این منابع تا چه حدّی هستند؟ در این مطالب به حضرت محمد، تهمت دختر آزاری زده شده. درخواست دارم جواب کامل بدهید. به من کتاب معرقی نکنید.

مطالب به قرار زیر است:

"1- خدیجه دختر خویلد بن اسبن عبدالعزی (خیر نساء العالمین). محمد وقتی 25 ساله بود با کارگزار خود خدیجه که زنی ثروتمند بود ازدواج کرد و از همراهی کردن کاروان های تجاری خدیجه به زندگی مرفه و آرامی رسید. اما بعد از مرگ خدیجه، به سرعت ثروت وی را از دست داد.

•صحیح بخاری 5:164165 ( برگ 103) 5:168 برگ 105 •تاریخ طبری جلد .39 برگ 3 •صحیح بخاری جلد .4:605 برگ 395 •صحیح بخاری جلد .5:168 برگ 105 •صحیح مسلم 4:5971 ( برگ 1297)

2- سوده دختر زمعه بن قیس العامریه (صاحبته الهجرتین)، زن سوم محمد بود، سوده بیوه زن (نام همسر پیشین وی سکران بن عمرو بوده است) مسلمانی بود اهل حبشه که پدرش اورا به محمد داده بود و محمد قبل از آوردن عایشه به خانه او را به خانه آورده بود. سوده به روایاتی 50 سال سن داشت و محمد برای نگهداری از بچه هایش و همچنین اداره خانه اش به سوده نیاز داشت. البته سوده در مقابل عایشه نیز همانند یک مادربزرگ بود. سوده در آخرین سال خلافت عمر از دنیا رفت. عایشه روایت کرده است که سوده برخی اوقات از نوبت خود می گذشت تا پیامبر شب خود را با عایشه بگذراند زیرا سوده هراس داشت مبادا محمد وی را بخاطر سن بالایش طلاق دهد. پیامبر در حالی با سوده ازدواج کرده بود که تقریباً چاره و امکان دیگری برای ازدواج نداشت زیرا قبیله قریش اورا طرد کرده بود و در آن سالها ازدواج کردن با فرزندان عبدالمطب و بنی هاشم بر ضد مفاد عهدنامه ای بود که منجر به شعب ابیطالب شد بنابراین محمد از روی اجبار با سوده ازدواج کرد.

•تاریخ طبری جلد .39 برگ 169. •ابو داوود جلد .2:2130 برگ 572 •صحیح بخاری جلد .6:318 برگ 300 •تاریخ طبری جلد .9 برگ 128 •صحیح مسلم جلد .2:2958 ( برگ 651) •صحیح بخاری جلد .3:269 ( برگ 154) جلد .3:853 ( برگ 29) •صحیح مسلم جلد .2:3451 ( برگ 747) •بحار الانوار جلد 22 برگ 202

3- عایشه دختر ابوبکر صدیق (افقه نساء العالم)، محمد وقتی عایشه 6 ساله بود با وی ازدواج کرد و در سن 9 سالگی با او وقتی خود 53 سال داشت همبستر شد. محمد عایشه را از تمام زنان خود بیشتر دوست داشته واست.

•صحیح مسلم جلد جلد 2 : .3309,3310,3311 صفحه 715 و 716 •صحیح بخاری جلد .7:88 برگ 65 •بحار الانوار جلد 22 برگ 202

4- ام سلمه دختر امیه بن المغیره، زن یکی از مسلمانان به نام "ابوسلمه بن ابوالاسد" بود که در جنگ احد زخمی مهلکی برداشته بود و در نهایت کشته شده بود. ام سلمه در هنگام ازدواج با محمد 29 سال سن داشت و محمد 53 سال سن داشت. ام سلمه از کلیه زنان محمد بیشتر عمر کرد و پس از همه آنها وفات یافت.

•ابو داوود جلد .1:274 برگ 68 جلد .3:4742 برگ 1332 جلد .2:2382 برگ 654 •سنن نساء جلد .1 no.240 برگ 228 •ابن ماجه جلد .3:1779 برگ 72 •تاریخ طبری جلد .39 برگ 80. •صحیح مسلم جلد .2:2455 برگ 540 •بحار الانوار جلد 22 برگ 203

5- حفصه دختر عمر بن الخطاب، در سن 18 سالگی شوهر خود خنیس (ابن عبدالله) بن حذاقه السهمی را از دست داده بود و بیوه شده بود. حفصه در هنگام ازدواج با محمد 20 سال سن داشت و محمد 55 ساله بود. در احادیث موجود است که بعد از اینکه ابوبکر و عثمان از ازدواج با وی سر باز زدند، محمد قبول کرد که با وی ازدواج کند. حفصه نیز از حافظان قرآن حساب می‌شود و نسخه عثمان از قرآن با همکاری وی تهیه شده بود. •ابن ماجه جلد .3:2086 برگ 258 •ابو داوود جلد .2:2448 برگ 675 جلد .3:5027 برگ 1402. •صحیح مسلم جلد .2:2642 برگ 576 جلد .2:2833 برگ 625 جلد .2:3497 برگ 761 •بحار الانوار جلد 22 برگ 202

6- زینب دختر جحش الاسدیه؛ ازدواج زینب دختر جحش از بحث برانگیز ترین ازدواجهای محمد است.

صحیح مسلم جلد .2:2347 ( برگ 519) جلد .2:3330 ( برگ 723724) جلد .2:3332 ( برگ 725) جلد .2:3494 برگ 760. •صحیح بخاری جلد .3:249 ( برگ 138) جلد .3:829 ( برگ 512) جلد .4:6883 ( برگ 1493) ابو داوود جلد .3:4935 برگ 1377-1378 جلد .1:1498.•بحار الانوار جلد 22 برگ 203

7- جویریه دختر حارث بن ابوضرار (اعظم النساء برکه)، محمد در سن 58 سالگی با جویریه که 20 سال سن داشت ازدواج کرد. جویریه دختر رئیس قبیله بنی المصطلق، یکی از قبایل یهودی متعددی بود که محمد به آنها حمله کرده بود. شوهرش مالک بن صفوان بود و در حمله ناگهانی که محمد به این قبیله کرده بود کشته شده بود. محمد از جویریه درخواست ازدواج کرد و جویریه قبول کرد به شرط اینکه اسرای باقیمانده از این جنگ آزاد شوند و غنایم بدست آمده به صاحبان باقیمانده از این جنگ بازگردد. از جویریه به عنوان "زنی بسیار زیبا" در بسیاری از تواریخ یاد شده است، ابن اسحق می گوید جویریه از زیبایی شگفت انگیزی بهره می برد، بطوری که هیچ مردی قدرت نداشت در برابر زیبایی وی مقاوت کند. و رابطه او با محمد به شدت عواطف عایشه را تحریک کرده بود و عایشه از دیدن او در عذاب بود. جویریه 6 سال زن محمد بود و بعد از محمد نیز 39 سال زندگی کرد و در سن 65 سالگی درگذشت.

•ابن اسحق سیرت الرسول، برگ 729 •ابو داوود جلد .3:4935 برگ 1377-1378 •صحیح بخاری جلد .8:212 ( برگ 137) •ابو داوود جلد .1:1498 برگ 392. •صحیح مسلم جلد .2:2349 برگ 520 •صحیح بخاری جلد .3:717 ( برگ 431-432). •بحار الانوار جلد 22 برگ 204

8- ام حبیبه، رمله دختر ابوسفیان بن الحرب، ابوسفیان رئیس قبیله قریش، قدرتمند ترین مرد مکه بود که همراه با شوهرش عبیدالله ابن جحش از اولین کسانی بودند که مسلمان شده بودند و به حبشه رفته بودند تا پادشاه حبشه را به اسلام دعوت کنند. اما عبید الله ابن جحش الاسدی در حبشه مسیحی شد و از ام حبیبه طلاق گرفت، نام اصلی ام حبیبه رمله بوده است. پیامبر اسلام از راه دور از پادشاه حبشه خواست تا ام حبیبه را به زنی او در آورد، ام حبیبه تا 6 سال بعد نتوانست محمد را ببینید زیرا نمی توانست به مدینه برگردد. ام حبیبه در هنگام ازدواج با محمد 29 سال سن داشت و محمد 54 سال. محمد امیدوار بود ازدواجش با ام حبیبه نظر ابوسفیان دشمن درجه یک اسلام را تغییر دهد اما چنین اتفاقی نیفتاد.

•صحیح مسلم جلد .2:1581 برگ 352 جلد .2:3539 برگ 776 •ابن ماجه جلد .5:3974 برگ 302 •صحیح مسلم جلد .2:3413 برگ 739 جلد .2:2963 برگ 652 •بحار الانوار جلد 22 برگ 202

9- صفیه دختر حیی بن اخطب النضری، صفیه در هنگام ازدواج با محمد 16 سال سن داشت و محمد 60 سال سن داشت. صفیه دختر حیی بن اخطب رئیس قبیله بنی نضیر، از قبایل یهودی مدینه بود که محمد به آن حمله کرد و آنها را مجبور کرد از مدینه خارج شوند و هرچه قابل نقل کردن است با خود ببرند و باقی اموال را برای مسلمانان باقی بگذارند. شوهر قبلی او کنان بن ربیع بود که توسط مسلمانان در همان جنگ کشته شد. شوهر وی توسط مسلمانان به دلیل اینکه مکان مخفی کردن جواهراتش را افشا نمیکرد شکنجه و در نهایت به دستور پیامبر کشته شده بود، و پبامبر همان شب با صفیه ازدواج کرد و با وی همبستر شد. او 4 سال با محمد زندگی کرد و بعد از مرگ محمد 39 سال زندگی کرد.

•تاریخ طبری 39 برگ 185. •صحیح بخاری .2:68 و 4:143280 •بحار الانوار جلد 22 برگ 204

10- میمونه دختر حارث الهلالیه از فرزندان عبدالله بن هلال بن عامر بن صعصعه، میمونه در زمان ازدواج با محمد 36 سال سن داشت (برخی روایات وی را 30 ساله خوانده اند) و محمد 60 ساله بود. نام شوهر پیشین او ابی سبره بن ابی دهمر بوده است و محمد با او در مدینه ازدواج کرده است. میمونه خواهر ناتنی زن دیگر محمد بود. میمونه 3 سال با محمد زندگی کرد و پس از محمد در سن 80 سالگی از دنیا رفت، یعنی 44 سال بیوه ماند.

•تاریخ طبری جلد .8 برگ 136 •صحیح مسلم جلد .1:167116741675 برگ 368-369 جلد .2:1672 برگ 369. •بحا الانوار جلد 22 برگ 204

11- فاطمه دختر سریح

•تاریخ طبری جلد .9 برگ 39

12- هند دختر یزید

•صحیح مسلم جلد .3:4251-4254 برگ 928-929.

13- عصما دختر سیاء

•تاریخ طبری جلد .10 برگ 185 and footnote 1131 برگ 185.

14- زینب دختر یزید

•تاریخ طبری جلد .7 برگ 150 footnotes 215216 and تاریخ طبری جلد .39 برگ 163-164

15- قتیله دختر قیس و خواهر اشعث، با پیامبر ازدواج کرد اما پیش از اینکه پیامبر به او دخول کند پیامبر درگذشت، بعد از مرگ محمد عکرمه بن ابی جهل با او ازدواج کرد.

•تاریخ طبری جلد .9 برگ 138 •بحار الانوار جلد 22 برگ 204

16- اسماء دختر نعمان بن شراحیل ملا محمد مجلسی در مورد این زن نوشته است وقتی وی را نزد محمد آوردند عایشه و حفصه نسبت به وی حسادت کردند و وی را فریب دادند که ازدواجش با محمد انجام نگیرد. به این صورت که به وی گفتند اگر مایل است توجه محمد را به خود جلب کند باید به محمد بی اعتنایی کند، عصما وقتی محمد را دید به او گفت "من فکر میکنم باید از دست تو به الله پناه ببرم" محمد برانگیخته شد و گفت "من فکر می کنم باید به خانواده ات پناه ببری"

•مجلسی، حیات القلوب یا زندگی حضرت محمد، جلد دوم، صفحه 597 •بحار الانوار جلد 22 برگ 204

17- فاطمه دختر صحاک، ملا محمد باقر مجلسی نوشته است وقتی آیات 28 و 29 احزاب نازل شد، فاطمه تصمیم گرفت راه اول را انتخاب کند و از محمد جدا شود.

•مجلسی، حیات القلوب یا زندگی حضرت محمد، جلد دوم، صفحه 597 •بحار الانوار جلد 22 برگ 204

18- ماریه دختر شمعون قبطی، که مقوقس فرستاده بود، وی از پیامبر باردار شد، نام اورا ابراهیم نهادند، دوسال زیست و بمرد. ماجرای ماریه نیز از ماجراهای بحث برانگیز زندگی محمد است. ماریه کنیز (برده) حفصه بود که بعنوان هدیه به او داده شده بود.

تاریخ طبری جلد .39 برگ 194

19- ریحانه دختر زید قرظی از اسرای بنی قریظه بود که سهم محمد از غنائم جنگی بود. ریحانه هرگز حاضر نشد اسلام بیاورد و حتی پیشنهاد محمد مبنی بر ازدواج با وی را نیز قبول نکرد و تصمیم داشت نه اسلام بیاورد و نه با محمد ازدواج کند. و وی تا آخر عمر تن به برده بودن وکنیزی بیت محمد در داد اما حاضر نشد مسلمان شود و یا با محمد ازدواج رسمی کند، تاریخ طبری جلد .39 برگ 164-165

•تاریخ طبری جلد .13 برگ 58.

20- ام شریک دوسیه، نام اصلی او غزیه (غزیله نیز آورده شده است) بوده است و خود را به رسول الله بخشیه است. دختر دودان بن عوف ن عامر بوده است و پیش از ازدواج با محمد با ابی العکر بن سمی الازدی ازدواج کرده بود.

بحار الانوار جلد 22 برگ 202

21- صنعا یا سبا دختر سلیم، زنی بود که پیش از آنکه پیامبر با او همبستر شود او مرد.

22- قضیه دختر جابر از بنی کلاب، زنی بود که به محمد گفت مرا به تو داده اند و به من خبر ندادند، پس از محمد طلاق خواست و محمد اورا طلاق داد.

•تاریخ طبری جلد .9 برگ 139

23- زینب دختر خزیمه الهلالیه از پسران عبد مناف بن هلال بن عار ابن صعصعه (ام المساکین) بود که بود که بعد از کشته شدن شوهرش "عبیده بن حارث بن عبدالمطلب" در جنگ بدر قبول کرد که با محمد ازدواج کند اما 8 ماه بعد از این ازدواج از دنیا رفت. او را "ام المساکین" (مادر مستمندان) نامیده اند.

•بحار الانوار جلد 22 برگ 203

24- دختر خلیفه الکلبی و خواهر دحیه بن خلیفه، به خانه آوردش و در خانه پیامبر مرد زنان دیگر محمد.

25- عالیه دختر ظبیان از بنی بکربن زنی بود که محمد با وی ازدواج کرد اما بعد از مدتی وی را طلاق داد.

•تاریخ طبری جلد .9 برگ 138 •تاریخ طبری جلد .39 برگ 188 •بحار الانوار جلد 22 برگ 204

26- قوتیله بنت قیس بن معدی کرب و خواهر اشعث بن قیس، پیامبر اورا به زنی کرد اما هنوز او را ندیده بود که مرد. برخی نیز گفته اند محمد اورا طلاق داد.

27- خوله بنت الهذیل از بنی حاریث که طلاق گرفت.

28- لیلی بنت الخطیم پیر زنی بود از قبیله بنی خزرج.

•بحار الانوار جلد 22 برگ 204

29- ام هانی دختر ابوطالب، وی بهانه آورده بود که بچه دار است و باید از بچه اش نگهداری کند. لذا پیشنهاد محمد را رد کرد.

30- ضباعه دختر عامر بن قرط، که پیغمبر اورا از پسرش بخواست اما پسرش به پیامبر گفت مادرم پیر است و پیامبرمنصرف شد.

31- صفیه دختر بشامه عنبری که از اسرای افتاده به دست مسلمانان بود، محمد او را بخواست اما شوی باز آمد و چون زنش را می‌خواست مسلمان شد تا زنش بر او حرام نگردد. پیامبر از او پرسید من را خواهی یا شویت را؟ صفیه گفت شویم را.

32- ام حبیبه دختر عباس بن عبدالمطلب، پیغمبر اورا به زنی خواست، عباس گفت یا رسول الله او با تو شیر خورده است.

33- جمرهدختر حارث بن ابی حارثه، محمد اورا از حارث بخواست، حارث به دروغ به پیامبر گفت بدن او پیسی دارد و تورا شایسته نیست. •سایر موارد موجود در تاریخ

34- محمد زنی که نامی از وی باقی نمانده است طلاق داد زیرا وی چشم چرانی می کرد و به مردانی که از مسجد خارج میشدند زیر چشمی نگاه می کرد.

•تاریخ طبری جلد .39 برگ 187

35- ملیکه اللیثیه، محمد با او ازدواج می کند با او همبستر نمی شود و او را طلاق می دهد.

•بحار الانوار جلد 22 برگ 204

36- ملیکه دختر کعب به مدت کوتاهی با محمد ازدواج کرد، عایشه از وی پرسید آیا می‌خواهی شوهری داشته باشی که شوهر قبلی تورا کشت؟ وی به خدا از محمد پناه برد و محمد وی را طلاق داد.

•تاریخ طبری جلد .39 برگ 165

37- شنباء دختر عمر الغفریه، مردم قبیله او با قبیله بنی قریظه هم پیمان بودند، وقتی ابراهیم فرزند محمد مرد؛ وی به محمد گفت اگر تو پیامبر راستینی میبودی فرزندت نمی مرد. محمد بعد از اینکه با او همبستر شد وی را طلاق داد.

•تاریخ طبری جلد .9 برگ 136

38- ملائکه دختر داوود زن دیگری بود که با محمد ازدواج کرد اما پس از اینکه فهمید محمد پدرش را کشته است، از وی جدا شد.

•تاریخ طبری جلد .39 برگ 165

39- عمیره دختر یزید که محمد وی را طلاق داد زیرا وی به جذام مبتلا شده بود."

•تاریخ طبری جلد .39 برگ 188 •مجلسی حیات القلوب یا زندگی حضرت محمد، جلد دوم، صفحه 597 •بحار الانوار جلد 22 برگ 204

40- سناء بنت سفیان، محمد مدت کوتاهی با او ازدواج کرد.

•تاریخ طبری جلد .39 برگ 188

41- احدایث ضعیفی خبر از ازدواج محمد با عمره نیز ازدواج کرده بود.

•ابن ماجه جلد .3:2054 برگ 233 جلد .3:2030 برگ 226

42- دختر الجهال برای مدت کوتاهی با محمد ازدواج کرد.

•صحیح بخاری جلد .7:181 برگ 131132

43- دوبه دختر امیر. از طایفه سعسعه

44- عماره یا عمامه دختر حمزه، از طایفه قریش، هاشم.

45- سنی دختر صلت، زنی دیگر بود که محمد قصد ازدواج با وی را داشت اما قبل از اینکه به این خواسته خود بخواهد عمل کند از دنیا رفت.

•مجلسی، حیات القلوب یا زندگی حضرت محمد، جلد دوم صفحه 597 •بحار الانوار جلد 22 برگ 204

46- تکانه نام زنی دیگر است که مجلسی در مورد وی نوشته است دختر سیاه پوستی بود که "مقدوس" پادشاه مصر همچون ماریه قبطیه به محمد هدیه داده بود. محمد ابتدا او را آزاد کرد و سپس وی را به عقد ازدواج خود در آورد. بعد از درگذشت محمد عباس با او ازدواج کرد.

•مجلسی، حیات القلوب یا زندگی حضرت محمد، جلد دوم صفحه 597 شیخ کلینی نویسنده و اندیشمند بزرگ اسلامی و نویسنده کتاب های اصول و فروع کافی در مورد محمد از امام رضا نقل کرده است که قدرت جماع پیامبر با چهل مرد برابر بود. •مجلسی، حیات القلوب یا زندگی حضرت محمد، جلد دوم صفحه 599 بعد از مرگ محمد هیچکدام از زنانش اجازه ازدواج با شخص دیگری نداشتند و آنان را ام المؤمنین نامیدند، و همگی مجبور بودند تا آخر عمر بیوه بمانند. منابع در مورد تاریخ طبری از برگردان انگلیسی این کتاب می باشند و در مورد بحار الانوار علامه مجلسی از متن اصلی عربی، دار الکتب الاسلامیه، طهران، بازار سلطانی، ربیع الاول 1385 قمری، چاپخانه حیدیری می باشد.

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
انگيزه ها و حکمت ها در ازدواج رسول خدا (ص)
پيش از بيان انگيزه ها و آثار و برکات ازدواج هاي رسول خدا (ص) بيان دو موضوع لازم است:

الف: نگرشي کوتاه به فرهنگ ازدواج شبه جزيره عربي در عصر رسول خدا.
در زمان پيامبر فرهنگ مربوط به امر ازدواج مردم آن سرزمين، ويژگي هايي داشت که در ضمن چند نکته بيان مي داريم:
چادرنشيني ، وضع اقتصادي بسيار بد و اسفناک و محروميت از امکانات طبيعي از يک سو و تمرکز ثروت منطقه در دست برخي از سران مشرک مکه و طائف و نيز در دست يهوديان مدينه و اسراف آن، وضع را بر مردم بسي مشکل کرده بود.
قتل، غارت، جنگ و خون ريزي در آن محيط امري معمول و متداول بود.
آنان به جهت فقر مادي، دست و پاگيري دختران در آن محيطي که هميشه آتش جنگ برافروخته مي بود و نيز به جهت اسير شدن دختران به دست دشمنان در جنگ، و به فحشا کشيده شدن دختران و دست به دست شدن آنان به دختر علاقه اي نداشتند و برخي نيز آن ها را زنده به گور مي کردند.
با وجود وضعيت ناگوار اقتصادي، همسو گزيني نوعي کمک به خانواده دختر و يا زن محسوب مي شد. به همين جهت بود که مشرکان قريش، در مسير مبارزه اقتصادي به پيامبر(ص) شوهران دختران آن حضرت را تشويق مي کردند که دختران پيامبر را طلاق دهند و آنان را به خانه پيامبر بفرستد تا به اين وسيله، مشکل اقتصادي پيامبر بيش تر بشود.
آنان به "ابوالعاص" خواهر زاده خديجه، و "عتبه بن ابي لهب مراجعه کردند و خواستند که اين دو با طلاق دختران حضرت، براي او مشکل درست کنند. زنان خود را طلاق دهند تا دختران پيامبر به خانه پدري بروند و نفقه آنان برگردن پيامبر بيافتد. "ابوالعاص، همسر "زينب" اين خواست آنان را نپذيرفت، ولي "عتبة بن ابي لهب" با اين شرط که دختر "سعيد بن عاص" را به عقد وي درآورند، پذيرفت. ولي "رقيه" دختر رسول خدا را طلاق داد تا مشکلي بر مشکلات پيامبر مي افزايد.
در اين محيط محدوديت سني براي ازدواج وجود نداشت. چه بسا مردان بزرگسال با دختري که به مراتب از وي کوچک تر بود، ازدواج مي کرد.
در اين محيط زن بيوه اگر شوهر نمي کرد، زشت تلقي مي شد، به مجرد آن که شوهرش مي مرد و يا از وي طلاق مي گرفت و عده وفات يا طلاقش سپري مي شد، شوهري ديگر انتخاب و عده وفات يا طلاقش سپري مي شد، شوهري ديگر انتخاب مي کرد. همانند اسماء بنت عميس که اول همسو جعفر بن ابي طالب و بعد از شهادت وي، همسر ابوبکر و بعد از درگذشت وي به همسري علي بن ابيطالب (ع) درآمد.
از دواج از مهم ترين عامل وحدت و پيوند بين قبايل به شمار مي آمد. با پيوند از دواج بسياري از درگيري هاي آنان فروکش مي کرد.
با توجه به آن چه که ذکر شد، چند همسر داري (چند زن براي يک مرد) امري معمول، پسنديده و عاملي براي رفع مشکلات اجتماعي آنان محسوب مي شد. اين کار هم موجب تقويت و تحکيم مودت بين قبايل و جلوگيري از جنگ و خونريزي مي شد و هم مشکل عدم تساوي بين تعداد نفرات زن و مرد و بي سرپرست شدن زنان و يتيمان که بر اثر جنگ و خونريزي به وجود مي آمد، رفع مي شد.

ب: نکاتي چند باره ازدواج پيامبر
پيامبر تا پنجاه و يا پنجاه و سه سالگي غير از "خديجه" ، همسر ديگري برنگزيد.
همه زنان پيامبر جز عايشه بيوه بودند.
پيش از آن که با پيامبر ازدواج کنند، يک يا چند بار ازدواج نموده بودند.
پيامبر با قبايل انصار ازدواج نکرد.
همه زنان پيامبر بعداز خديجه به فاصله بين هجرت تا فتح مکه به عقد پيامبر درآمدند.
همه زنان حضرت قبل از آن که حکم حرمت ازدواج به بيش از چهار زن نازل بشود، به عقد پيامبر در آمده بودند. آيه مربوط به حرمت بيش از چهار زن در اواخر سال هشتم هجري در مدينه نازل شد. حضرت قبل از اين تاريخ همسران خويش را به عقد خود درآورده بود. بعد از اين هم خداوند به پيامبرش دستور داد که اجازه ندارد زنانش را طلاق گويد و به جاي آنان زنان ديگري برگزيند.
اين حکم از احکام اختصاصي رسول گرامي اسلام است که در جاي خود بيان مي گردد.
بعد از ذکر ين نکات به تفسير و تبيين حکمت ها و اهداف اين ازدواج ها مي پردازيم، و براي اين امر از نکته هاي بيان شده کمک مي گيريم، زيرا توجه به شرايط فرهنگي آن زمان و پيامبر
در اين تفسير ضروري است.
نخست مي گوييم: با توجه به آن چه که ذکر شد، فهميده مي شود که بدون کوچک ترين ترديدي همسر گزيني هاي پيامبر جنبه ارضاي غرايز نفساني و خوش گذراني با زنان را نداشت، زيرا:

اولاً: اگر پيامبر در پي ارضاي غرايز نفساني مي بود، مي بايست در سنين جواني به اين کار مبادرت مي کرد. از آغاز بلوغ اين غريزه خود نمايي مي کند و کم کم قوي تر مي شود و از سن سي و پنج يا چهل سالگي رو به کاهش مي نهد. در حالي که پيامبر تا سن بيست و پنج سالگي همسري انتخاب نکرد و بعد از آن با زني که در گذشته دوبار شوهر نموده بود، از آن دو فرزنداني داشت و پانزده سال از وي بزرگ تر بود، ازدواج کرد. تا آخرين لحظه عمر اين همسر، حدود بيست و پنج سال با وي زندگي نمود، بدون آن که با زني ديگر رابطه زناشويي برقرار سازد. تا سن پنجاه و سه سالگي جز يک همسر نداشت. اين در شرايطي بود که تعدد زوجات در آن محيط امري عادي محسوب مي شد.
پيامبر در دوره جواني تمامي آن چه را که موجب جلب توجه زنان بود، مانند زيبايي ، شخصيت فاميلي، شهرت و ... داشت . با اين وجود حضرت به سوي کام گيري از زنان قدمي بر نداشت. در طول زندگي خويش عفيف و پاکدامن بود که اين پاکدامني حضرت و اکتفاي به زني بيوه و بزرگسال در عهد جواني حضرت ، با واژه هايي همانند زن باره بودن و شيفته زنان شدن و مانند آن ناسازگار است.
اگر رسول گرامي اسلام (ص) در اين باره کوچک ترين نقطه ضعفي مي داشت، دشمنان حضرت براي ضربه زدن به وي، از توسل به آن فرو گذار نمي کردند. به قدري پاکدامني و خويشتن داري پيامبر بر همگان آشکار بود که حتي دشمنان به خود اجازه نمي دادند تا حضرت را به خلاف آ ن متهم نمايند.
"جان ديون پورت" مي گويد:
"آيا ممکن است مردي که به شهرت توجّهي بسيار دارد، در چنان کشوري که تعدّد زوجات عمل عادي محسوب مي شد، براي مدت بيست و پنج سال به يک زن قانع باشد، آن هم پانزده سال از او بزرگ تر؟!

دوم: اگر حضرت زن باره مي بود، مي بايست جهت گيري وي در گزينش همسر و همسر ربايي رنگ رخساره آنان مي بود و با زيباترين دوشيزگاني که در اوان جواني به سر مي بردند، ازدواج مي کرد، نه به زنان بيوه و يتيم دار. تمامي زنان پيامبر جز" عايشه" بيوه بودند. برخي همانند أمّ سلمه به جهت بزرگسالي علاقه اي به ازدواج و شوهرداري نداشت. بنا به گزاراش هاي تاريخي،
حضرت در حالي با "ام سلمه" ازدواج نمود که وي پير زني بود که رغبت به ازدواج نداشت. از شوهر در گذشته خويش فرزندي و يا فرزنداني داشت. و نيز حضرت با زينب بنت جحش که پنجاه سال از بهارش گذشته بود و يا با ميمونه پنجاه و يک ساله ازدواج نمود.

سوم: کساني که با انگيزه ارضاي غرايز حيواني و کاميابي از زنان به ازدواج هاي متعدد رو مي آوردند، ماهيت زندگي آنان اين است که به سوي زرق و برق زندگي و تجملات و زينت زنان و رفاه و مانند آن رو آورند. در حالي که در سيره و زندگي رسول خدا برخلاف اين است. پيامبر در برابر درخواست همسران خويش درباره زرق و برق زندگي و زينت زنان نرمشي از خود نشان نمي دهد. آنان را بين ادامه زندگي ساده با پيامبر و طلاق مخير مي کند و از اين به بعد ازدواج با زني ديگر را برخود حرام مي گرداند.
علامه سيد محمد حسين طباطبايي در اين باره مي نويسد: داستان تعدد زوجات پيغمبر را نمي توان حمل بر زن دوستي و شيفتگي حضرت نسيت به جنس زن نمود، چه آن که برنامه ازدواج
حضرت در آغاز زندگي که تنها به خديجه اکتفا نمود و هم چنين در پايان زندگي که اصولاً ازدواج بر او حرام شد، منافات با بهتان زن دوستي حضرت دارد.

چهار: دو نفر از زنان پيامبر کنيز بودند اگر هدف پيامبر از ازدواج لذت بردن از آنان مي بود، اين دو که کنيز پيامبر بودند و بدون ازدواج لذت بردن از کنيز مشکلي نبود. با اين تحليل ازدواج بي فايده بود.
بنابراين آن چه که ذکر شد نتيجه مي گيريم که در تفسير و تحليل ازدواج هاي پيامبر جايي براي شهوت گرايي و ميل به خوش گذراني وجود ندارد. اهداف و حکمت اين را بايد در غير از انگيزه نفساني و خوش گذراني بايد جستجو کرد. که اينک به برخي از هدف هاي مهم آن اشاره مي کنيم.

1- هدف سياسي - تبليغي:
از جمله اهداف ازدواج هاي پيامبر (ص) هدف سياسي و کسب قدرت سياسي و اجتماعي براي تبليغ و رشد و گسترش اسلام را مي توان برشمرد.
حضرت به خاطر تحصيل موقعيت هاي بهتر اجتماعي و سياسي، و پيوند با قبايل بزرگ عرب و جلوگيري از کارشکني هاي آنان و حفظ سياست داخلي و ايجاد زمينه مساعد براي مسلمان شدن قبايل عرب به برخي ازدواج ها روي آورد در راستاي اين اهداف با عايشه دختر ابوبکر، از قبيله تيم، حفصه دختر عمر از قبيله عدي، ام حبيبه دختر ابوسفيان، از بني اميه، امّ سلمه از بني مخزوم، سوده از بني اسد، ميمونه از بني هلال و صفيه از بني اسراييل، پيوند زناشويي برقرار کرد. پيوند ازدواج مهم ترين پيوند اجتماعي است. به ويژه در آن محيط و فرهنگ.
در آن محيطي که جنگ و خون ريزي و غارتگري رواج داشت. بلکه به تعبير «ابن خلدون» جنگ و خون ريزي و غارتگري جزء خصلت ثانوي آنان شده بود. بازدارنده از جنگ ها، کارشکني ها، و عامل وحدت و اُلفت، پيوند ازدواج بود. به همين خاطر مي بينيم که آن حضرت با قبايل بزرگ قريش و به ويژه با برخي از قبايلي که بيش از ديگران با پيامبر دشمن بودند همانند بني اميه و بني اسراييل، ازدواج مي کند. اما با قبايل انصار که اين خطر دشمني وجود نداشت ازدواج نمي کند.
پيامبر با قبايل مختلف خويشاوند مي شود، اثر اين خويشاوندي اين است که اتحاد و الفت بين قبايل و پيامبر بيش تر و دشمني و کارشکني آنان نسبت به مسلمانان و دعوت پيامبر به اسلام، کمتر گردد.
آنان با همه تعصب ها و لجاجت ها يک رگ جوانمردانه داشتند، در برابر بت سوگند مي خوردند و به آن عمل مي کردند، اگر کسي را پناه مي دادند با تمامي قبيله از او دفاع مي کردند. آنان جنگ با دوکس را ننگ مي دانستند، جنگ با هم قبيله و فاميل، با اين وجود پيامبر با چند قبيله بزرگ فاميل شد. و از اين راه توانست بررشد و گسترش اسلام بيفزايد.
کوتاه سخن اين که ازدواج هاي متعدد پيامبر يکي از عوامل رشد و گسترش اسلام در آن محيط به شمار مي آمد. به ازدواج هاي پيامبر هدف سياسي بخشيد. با دقت در چند نکته اين سخن را بهتر مي توان پذيرفت .
در شرايط سخت و بحراني رسول خدا به ازدواج هاي متعدد روي آورد، به ويژه بعد از جنگ احد، جنگي که نتيجه آن بر مسلمانان ناگوار بود، پيامبر بعد از اين جنگ به چند ازدواج مبادرت کرد.
- بعد از فتح مکه که نقطه پيروزي درخشان براي مسلمانان بود ،بلکه نقطه عطفي در تاريخ صدر اسلام محسوب مي شد، پيامبر اسلام (ص) ازدواجي نکرد، آخرين ازدواج پيامبر در جريان عمره القضا در سال هفتم هجري بود.
- با قبايل انصار و مسلمانان مدينه که روگرداني آنان از حمايت پيامبر مطرح نبود، رسول خدا با آنان پيوند زناشويي برقرار نساخت، "گيورگيو" نويسنده مسيحي مي نويسد: محمد ام حبيبه را به ازدواج خود در آورد تا بدين ترتيب داماد ابوسفيان يعني دشمن اصلي خود شده و از دشمني قريش نسبت به خود بکاهد در نتيجه اين وصلت پيامبر با خاندان بني اميه و هند زن ابوسفيان و ساير دشمنان خونين خود جنبه فاميلي و خويشاوندي پيدا کرد، ام حبيبه عامل بسيار موثري براي تبليغ اسلام در خانواده هاي مکه بود.

2- هدف تربيتي:
تربيت عملي براي نگهداري از يتيمان و بي چارگان ، رسول خاتم حمايت از محرومان و واماندگان را جزء آيين نجات بخش خويش قرار داد. آيه هاي قرآني با گونه هاي مختلف مردم را به حمايت از بي چارگان، واماندگان، محرومان و يتيمان فرا مي خواند. رسول معظم اسلام هم در فرصت ها مناسب مردم را به اين کار خدا پسندانه تشويق مي نمود. در عمل براي مردان بيچاره و وامانده در کنار مسجد صُفّه را بنا نهاد. حدود هشتاد نفر از آنان را در اينجا سکني داد. با حمايت عملي و صفه نشيني، مربوط به مردان بود. اما درباره زنان با توجه به موقعيت آنان اين گونه راه حل براي رهايي آنان از مشکلات پسنديده نبود بلکه رسول خدا براي زنان راه حل ديگري را در نظر گرفت. حضرت از فرهنگ آنان و راه حل چند همسر داري که بازتاب شرايط اجتماعي بود بهره جُست. مردان مسلمان را تشويق نمود که زنان بي سرپرست و يتيم دار را به فراخور حال شان، با پيوند زناشويي به خان هاي خويش ببرند تا آنان و يتيمان آنان را رنج بي سرپرستي و تنهايي و فقر مالي و عقده هاي رواني رهايي يابند.
رسول خدا تنها با زبان و گفتار مسلمانان را به اين امر خدا پسندانه تشويق ننمود بلکه در عمل نيز حضرت به تشويق مسلمانان اقدام نمود.
خودش پيش قدم شد و در عمل به نگهداري از يتيمان و بيچارگان پرداخت . زنان بيوه و بي سرپرست و يتيم دار را با پيوند زناشويي به خانه خويش برد . در اين کار براي ديگران الگوي پسنديده اي شد.
اين بهترين راه حل براي مشکل زنان محسوب مي شد. چرا که زنان مومن بي سرپرست به حکم شرع مقدس اسلام نمي توانستند به نکاح مردان کافر در آيند. نيز ماندن پيش خانواده خود که کافر بودند، مشکل بود بلکه به مصلحت نبود.
آري با دقت و تامل در فرهنگ آن عصر و ارزش هاي اسلامي، پيامبر بهترين راه حل ممکن را برگزيد. در حالي که دشمنان پيامبر به رهبري ابوسفيان تلاش کردند با طلاق دادن دختران رسول خدا مشکل اقتصادي پيامبر را بيش تر کنند، رسول خدا دختر بيوه ابوسفيان را به خانه خويش مي برد.

3- هدف رهايي کنيزان:
اسلام با برنامه ريزي دقيق و مرحله به مرحله در جهت آزادي اسيران گام نهاد. رسول خدا از شيوه هاي خوب و متعدد براي آزادي اسيران بهره جست که ازدواج از جمله آن است. جويريه و صفيه کنيز بودند و پيامبر اين دو را آزاد کرد و سپس با اين دو ازدواج نمود، تا به اين وسيله مسلمانان بياموزد که مي شود با کنيز ازدواج نمود، اول آن را آزاد کرد و سپس شريک زندگي خويش قرار داد. در ازدواج پيامبر با جويريه بسياري از کنيزان آزاد شدند.
جويريه در غزوه بني مصطلق اسير شده بود و در سهم غنيمتي رسول خدا قرار گرفت. حضرت وي را آزاد کرد و سپس با وي ازدواج نمود. اين کار حضرت الگويي براي ياران و صحابه پيامبر شد. آنان تمامي اسيران غزوه بني مصطلق را که حدود دويست اسير بودند آزاد کردند.
بنابراين يکي از حکمت هاي ازدواج هاي متعدد پيامبر روشي در راه آزادي کنيزان بود. پيامبر با اين کار به مسلمانان ياد داد که مي شود کنيز را آزاد کرد و سپس با وي ازدواج نمود.
در اين باره گيورگيو دانشمند مسيحي مي نويسد: محمد با جويريه ازدواج کرد. يارانش اين عمل را با تعجب مي نگريستند. رفتار پيامبرشان را نپسنديدند. از فرداي آن روز عده اي کم کم به اصل اقدام پي بردند. وقتي که پيامبر ياران و جنگجويان را خواست و سؤال کرد که آيا روا مي دانند که پدر زن رسول خدا برده باشد؟!
سپس تمام افراد بني مصطلق آزاد شدند.

4- هدف نجات زن و جلوگيري از غلتيدن وي در دامن بستگان مشرک و کافر
برخي از زناني که مسلمان بودند و به جهت مرگ، شهادت و يا ارتداد شوهر و بي سرپرست شدن آنان، زندگي در آن بسيار مشکل بود، در وضع بسيار آشفته اي به سر مي بردند، همانند ام حبيبه دختر ابوسفيان، رسول خدا وقتي که از مشکل وي با خبر مي شود، در حبشه با پادرمياني نجاشي پادشاه حبشه با وي ازدواج مي کند. در حالي که مهريه ديگر زنان پيامبر چهارصد درهم مقرر شده بود، مهريه ام حبيبه را چهار صد دينار يعني ده برابر مهريه ديگر زنان قرار داد. اين خود اين نظر را تاييد مي کند که پبامبر با اين ازدواج مي خواست وي را نجات بدهد. او را از غلتيدن در دامن بستگان مشرک و کافر جلوگيري کند. از شدت نگراني وي از مصيبت هاي رسيده بکاهد.
نويسندگان غربي ودشمنان اسلام به گزارش هاي بي پايه برخي از دروغ پردازاني که با انگيزه بي اعتبار کردن پيامبر گزارش هايي نقل مي کنند، بها مي دهند. به عنوان سند تاريخ اسلام مي پذيرند اما به آيات قرآن مجيد که بهترين و مهم ترين و معتبرترين سند تاريخ اسلام است و با صراحت هدف اين ازدواج را بيان مي دارد، توجهي نمي کنند.
افزون بر هدف هايي که در تعدد زوجات رسول خدا گفته شد، مي توان گفت که حضرت رسالت بزرگي داشت. از تمام راه هاي مشروع براي ترويج و تبليغ دين استفاده کرد حتي از راه ازدواج.
توماس کارلايل مي نويسد: به رغم دشمنان، محمد هرگز شهوت پرست نبود. از روي عناد دشمنان او را متهم به شهوت راني نمودند و اين تهمت زهي بي انصافي است.
درباره تعداد زنان پيامبر برخي به مبالغه سخن گفته اند.
حاکم در کتاب مستدرک آن را به هيجده نفر رسانيده است، اما مسعودي در مروج الذهب پانزده نفر بر شمرده است. پيامبر از بين اين پانزده نفر، با چهار نفر تنها به خواندن عقد ازدواج اکتفا نمود و با بقيه مراسم عروسي برقرار کرد. دو نفر ازاين يازده نفر در زمان حيات پيامبر جان به جان آفرين تسليم نمودند. بقيه، يعني نه نفر در هنگام رحلت آن بزرگوار در قيد حيات بودند. ابن اسحاق تمامي هسمران حضرت را سيزده نفر برشمرده است. از اين تعداد با دو نفر تنها به برگزاري عقد اکتفا نمود. يازده نفر را در خانه خويش برد، دو نفر در هنگام حيات حضرت دار فاني را وداع کردند. در هنگام رحلت آن بزرگوار نه زن به نام هاي "عايشه"، "حفصه"، "ام حبيبه"، "ام سلمه"، "سوده"، "زينب دختر جحش"، "ميمونه"، "صفيه" و "جويريه" در خانه حضرت بودند.
اين بود علل و انگيزه هاي ازدواج هاي پيامبر و مطالب ديگري كه از منابع مختلف نقل كرده ايد. همچنين موضوع دختر آزاري حضرت، صحت ندارد، زيرا مورخان و محدثان ، روايات مختلفي كه از مردم مي شنيدند، آن ها را در كتاب هاي خود جمع آوري مي كردند. هرگز نويسندگان اين كتاب ها مدّعي نبودند كه تمام اين روايات معتبر است بلكه آنان براي حفظ روايات و اينكه آن ها از بين نرود ،در كتاب هاي خود مي آوردند. حديث شناسان هستند كه روي سند روايت و راويان حديث تحقيق و تفحص مي كنند .با توجه به قرآن كه مهم ترين مدرك اسلامي است و روايات معتبر ديگر كه احيانا مخالف روايات است ، درباره ضعيف بودن يا معتبر بودن روايات نظر مي دهند. رواياتي كه نقل كرده ايد، هر كدام بر خلاف مطالبي كه تحقيق شده و ارسال شد باشد ، معتبر نيست و ارزشي ندارد .
خديجه علاقه ريادي به ازدواج با حضرت داشت حتي مهريه را از مال خودش داد. خديجه در دوران حياتش اموال خود را در راه ترويج و تبليغ اسلام صرف كرد.به مسلمانان مستمند داد و ثروتي از خديجه باقي نماند تا پيامبر صاحب ثروت زيادي شده باشد. پيامبر بعد از رحلت حضرت خديجه و در آغازي كه به مدينه هجرت كرد، چيزي نداشت. به سختي زندگي مي كرد. در اواخر عمر كه در جنگ ها غنائمي به دست آمد، سهمي از غنائم نصيبش شد. تا حدودي وضعش بهتر از اول شد. مطالب خلاف واقع درباره پيامبر در گذشته از سوي برخي از نويسندگان غربي مطرح شده و اكنون نيز همان ها توسط دشمنان مطرح مي شود. اين افراد گاهي براي ادعاي خود به روايت هاي ضعيفي كه در كتاب هاي مورخان وجود دارد، استناد مي كنند. اگر انسان زندگي حضرت را دقيقاً مورد بررسي قرار دهد، و داراي انصاف باشد، به خوبي درك مي كند كه همه اين مطالب، كذب است و سند معتبري ندارد. براي آگاهي بيش تر درباره همسران پيامبر و ازدواج هاي حضرت به كتاب همسران پيامبر از آقاي حسن عاشوري لنگرودي مراجعه نمائيد.

پی نوشت ها:
ر.ك: مروج الذهب ، مسعودي
سيرت رسول خدا (ص) ، ترجمه سيره ابن اسحاق، رفيع الدين اسحاق بن محمد همداني
طبقات الکبري ، ابن سعد ، ج 1
اسد الغابه ، ج 5
سيره ابن هشام ، ج 1
عذر تقصير به پيشگاه محمد، ترجمه سيد غلامرضا سعيدي
ترجمه مقدمه ابن خلدون ، ج 1
محمد پيامبري که از نو بايد شناخت
تاريخ تمدن اسلام و عرب

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

صفحه‌ها