دانش تاريخ

ما قائل هستیم که در زمان خلیفه ی اول و یا دوم، کتابت و نقل حدیث در تمام سرزمین اسلامی ممنوع شده است. سؤال بنده این است که کیفیت این منع به چه صورت بوده است؟ آیا به صورت یک قانون حکومتی مطرح شده است؟ به این معنا که با متخلفین از این قانون برخورد قضایی بشود و این قانون بصورت بخشنامه به دیگر بلاد اسلامی ارسال شود؟ یا اینکه این منع تنها به صورت یک توصیه بوده است و الزامی از طرف حکومت متوجه مردم نبوده است.

پاسخ:
علیرغم سفارشات و توصیه های پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله) مبنی بر حفظ، نقل و کتابت احادیث، متأسفانه بعد از رحلت آن بزرگوار، خلفا، به ممنوعيت حديث پرداختند، بر اين اساس سالهای متمادی «سنّت» متروک ماند و چنان جو خفقان وحشتناکی بر جامعه ی اسلامی سایه افکنده بود، که بیان احادیث ناب محمّدی(ص) جرم محسوب می گردید و به همه ی ارگان ها بخشنامه کردند که کسی حق نقل و تدوین احادیث را ندارد، حتّی برای جلوگیری از نشر احادیث، به صحابه اجازه خروج از مدینه را نمی دادند. ابابكر و عمر، اولین کسانی بودند که پرچم مبارزه با احادیث نبوی را به دست گرفتند. خلیفه دوم نیز پس از به خلافت رسیدن، تمام تلاش خویش را در جهت ممانعت از نقل، کتابت و نشر احادیث به کار بست؛ وی به ممنوعیت کتابت حدیث اکتفا نکرد، بلکه دستور سوزاندن حدیث را نیز صادر کرد: «من کان عنده منها شیء فلیمحه». (1) بر اين اساس به عمال خود دستور مي داد كه كمتر احاديث پيامبر را نقل كنند. همچنين عمر با كسانى را كه با اين سياست مخالفت مى كردند، برخورد مي نمود، چنانچه ابوذر و ابوالدرداء ابومسعود انصارى را سرزنش وحبس نمود(2). طبرى مى گويد: هر وقت خليفه، حاكم و يا استاندارى را براى نقطه اى اعزام مى كرد، به او چنين سفارش مى كرد: فقط قرآن بخوانيد و از محمد (ص) كمتر روايت نقل كنيد و من هم با شما هم صدا هستم (3)" ...أخبرنا سفيان بن عيينة عن بيان عن الشعبي قال: قال قرظة بن كعب الأنصاري أردنا الكوفة فشيعنا عمر إلى صرار فتوضأ فغسل مرتين و قال: تدرون لم شيعتكم؟ فقلنا: نعم. نحن أصحاب رسول الله. ص. فقال: إنكم تأتون أهل قرية لهم دوي بالقرآن كدوي النحل فلا تصدوهم بالأحاديث فتشغلوهم. جردوا القرآن و أقلوا الرواية عن رسول الله(ص) امضوا و أنا شريككم(4)؛ سفيان بن عيينه از شعبي نقل مي كند: قرظة بن كعب انصارى مى گويد: هنگامي كه قصد عزيمت به كوفه را كرديم، عمربن الخطاب تا منطقه «صرار» به بدرقه ما آمده و گفت: مى دانيد چرا شما را بدرقه كردم؟ گفتيم: لابد بخاطر اينكه ما از صحابه رسول اللّه (ص) هستيم؟ گفت: شما وارد آبادى و روستايى مى شويد كه قرآن مى خوانند، مبادا آنان را با خواندن و قرائت احاديث پيامبر از خواندن قرآن بازداريد! تا مى توانيد از پيامبر حديث كم نقل كنيد.ذهبي مي گويد: بعد از رحلت رسول خدا ابابكر پانصد حديث را جمع و سپس سوزاند (5)
دراين باره به منابع زير مراجعه نماييد:
-زين العابدين قرباني، علم لحديث
- مهدي مهريزي، آشنايي با متون ونهج البلاغه

پي نوشت ها:
1 .
http://www.hawzah.net/fa/MagArt.html?MagazineArticleID=61862&Magazin eNumberID=5982 <http://www.hawzah.net/fa/MagArt.html?MagazineArticleID=61862&Magazin1 eNumberID=5982>
2 . زين العابدين قرباني، علم حديث، قم، انتشارات انصاريان ،1382، چاپ پنجم ، ص 43.
3. طبري تاريخ الامم و الملوك، قاهره، مطبعه الاستقامه بالقاهره ، 1357 ،ج 3، ص 27 .
4. ابن سعد كاتب واقدى‏، الطبقات الكبرى،‏ بيروت، دار الكتب العلمية ،1418 چاپ دوم‏، ج 6، ص87.
5 . مهدي مهريزي، آشنايي بامتون حديث ونهج البلاغه، قم، ناشر: شهريار ،1378، چاپ دوم، ص 49.

آیا حضرت فاطمه (سلام الله علیها) شهید شدند؟ اگر شهید شدند، چرا امام علی(علیه السلام) از قاتل ایشان انتقام نگرفتند؟

اگر هم شهید نشدند، پس چرا می گویند حضرت فاطمه (س) شهید شدند؟

پاسخ:
چنانچه دراين واقعه در پي اسناد و مدارك شهادت براي حضرت زهرا (سلام الله علیها) باشيم. تنها برخي ازمدارك و منابع را برايتان گزارش مي كنيم.
یکی از نویسندگان اهل سنت (عبدالفتاح عبدالمقصود) داستان غم انگیز هجوم به خانه وحی و هتک حرمت بضعه الرسول (ص)را چنین بیان می کند:
عمر بن خطاب در حالی که گروهی او را همراهی می کردند, جهت اخذ بیعت از علی بن ابیطالب (ع)برای ابوبکر به در خانه فاطمه (س)آمد و فریاد زد: سوگند به آن کسی که جان عمر در دست اوست! باید از خانه بیرون بیایید. در غیر این صورت خانه را به سر ساکنانش آتش می زنم . عده ای از صحابه که از خدا می ترسیدند و حرمت پیامبر(ص)را در مورد فرزندانش رعایت می کردند گفتند: اباحفص (کنیه عمر) !چگونه می خواهی خانه را به آتش بکشی، در حالی که فاطمه (س)در این خانه است ؟ عمر با بی پروایی و بی حیایی تمام با صدای بلند گفت : اگر چه فاطمه باشد، به آتش می کشم. سپس عمر به خانه فاطمه (س)هجوم برد و با مشت و لگد به در می کوبید تا به زور وارد خانه شود. علی (ع) از خانه بیرون آمد. در همان هنگام طنین صدای گریه و ناله جان سوز فاطمه (س)دخت گرامی پیامبر که در نزدیکی در خانه بود, بلند شد. استغاثه کنان از صمیم قلب و عمق جان فریاد می زد و می فرمود: یا ابتاه یا رسول اللّه, ببین بعد از رحلت تو عمر و ابوبکر چه به روزگار دخترت آورده اند!صدای جان سوز زهرا(س) چنان جدّی و دردناک بود که گویا می خواهد پدرش رسول خدا را که به ظاهر در نزدیکی خانه اش خفته و در رضوان پروردگارش جای گرفته, به دنیا برگرداند تا یکی از اصحاب سرکش گردن فراز بی پروا را که به خانه اش هجوم آورده, به جای خود بنشاند و جبروتش را زایل سازد و شدت عمل و سخت گیریش را نابود سازد.(1)
ابن قتیبه دینوری ،مطلب را این گونه بیان می کند: فلمّا سمعت اصواتهم نادت بأعلی صوتها, یا ابتاه یا رسول اللّه ماذالقینا بعدک من ابن الخطاب و ابن ابی قحافه (2)
عبدالله الصفدری شافعی از قول نظام بصری نقل کرده: در روزی که عمر بن خطاب جهت بیعت گرفتن از علی (ع)برای ابوبکر, به خانه فاطمه (س)هجوم برد، چنان ضربه ای به پهلوی فاطمه وارد کرد که فرزند داخل رحمش یعنی محسن را ساقط کرد.(3)
ذهبی در میزان الاعتدال می نویسد: محسن با ضربه لگدی که عمر به پهلوی فاطمه زد، کشته شد.
مسعودی می نویسد: درِ خانه فاطمه (س) را آتش زدند. زهرا سیده زنان را چنان با در فشار دادند تا این که محسن او کشته شد.(4) عبداله بن عباس نقل می کند: روزی پیامبر اکرم (ص)را دیدیم که به شدت گریه می کرد. از علت آن پرسیدیم ، فرمود: می بینم روزی را که فاطمه من مورد بی احترامی قرار می گیرد. ارث و حق او را غصب می کنند. پهلوی او را می شکنند, محمول رحم او را می کشند. دخترم پیوسته گریه و ندبه می کند و می گوید: یا محمداه ! ولی کسی به او جواب نمی دهد.(5)
این ها همه از منابع از اهل سنت بود .
در اين جا قسمتی از كتاب فروغ ولايت، آيت الله جعفر سبحاني را نیز مي آوريم :"
بعد از شكل گيري سقيفه، عمر همراه برخي افراد ديگر به دستور ابابكر به خانه علي(ع) هجوم بردند تا از حضرت و تعداد كمي كه متحصن شده بودند، بيعت گيرند. مأموران خليفه خطاب به متحصّنان گفتند: هر چه زودتر خانه را ترك كنند، ولي آنان از خانه بيرون نيامدند. در اين هنگام مأمور خليفه هيزم خواست تا خانه را بسوزاند. ابن عبد ربه اندلسي مي نويسد: "خليفه به عمر مأموريت داد كه متحصنان را از خانه بيرون كند . اگر مقاومت كردند، با آنان بجنگد. از اين رو، عمر آتشي آورد كه خانه را بسوزاند. در اين موقع با فاطمه رو به برو شد. دخت پيامبر به او گفت: فرزند خطّاب، آمده اي خانه ما را به آتش بكشي؟! وي گفت: آري، مگر اين كه همچون ديگران با خليفه بيعت كنيد .مأمور خليفه آتشي بر افروخت و فشاري به در آورد و وارد خانه شد، ولي با مقاومت فاطمه رو به رو گرديد .(6)
در این باره به کتاب رنج های حضرت زهرا (س)، مرتضی عاملی ، ترجمه محمد سپهری
به طور کلی عدم دفاع علی(ع) از فاطمه(س) به صورت علنی و آشکار، ممکن است مبتنی بر دو عامل زیر باشد:
1-عدم قدرت دفاع:
تاریخ نشان می دهد که فاطمه (س) به دفاع از ولایت پرداخت، از این رو هنگامی که به خانه علی(ع) هجوم بردند و قصد بردن ایشان به مسجد جهت بیعت را داشتند، فاطمه (س) به دفاع از ساحت مقدس امام پرداخت و علی(ع) قدرت دفاع از حضرت زهرا را نداشت.
2.تکلیف گرایی:
شاید یکی از علل عدم دفاع امام آن باشد که حضرت مأمور به صبر و سکوت بود که در آن حکمت و مصلحت وجود داشت. امام 25 سال در برابر خلفا سکوت کرد و دست به قیام نزد. او علل عدم قیام را حفظ دین و حفظ وحدت اسلامی و رعایت مصالح جهان اسلام دانست.
دین خداوند بزرگ ترین امانت از جانب خدا و رسول نزد علی بود ومی بایست این امانت را حفظ کند.
استاد شهید مطهری به نقل از ابن ابی‏الحدید، می‏نویسد: «روزی فاطمه علیها‏السلام علی علیه‏السلام را دعوت به قیام می‏کرد. در همین حال فریاد مؤذّن بلند شد که: «اشهد انّ محمّداً رسول اللّه .» علی به زهرا فرمود: آیا دوست داری این فریاد خاموش شود؟ فرمود: نه. فرمود: سخن من جز این نیست.»(7)

پی نوشت ها:
1. عبدالفتاح عبدالمقصود, الامام علی بن ابی طالب (ع) ج 4، ص 274ـ 277، تهران، شرکت سهامی انتشار، 1351 ش، ترجمه سید محمد مهدی جعفری.
2. الامامه و السیاسه، ج 1، ص 16، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول .
3. صلاح الدین بن ابیک صفدری، الوافی بالوفیات، ج 6، ص 17، حدیث شماره 2444.
4. علی بن حسین مسعودی، اثبات الوصیه، ص 110، قم ، بصیرتی.
5. ابراهیم بن محمد جوینی، فراید السمطین، ج 2، ص 34، بیروت، موسسه المحمودی.
6 . جعفر سبحانی، فروغ ولايت، ص182- 187، از انتشارات صحیفه ، 1368، قم ( با تلخیص ).
7. سیری در نهج البلاغه، ص 184.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

طبق گواه تاریخ وقتی که اسرا ایرانی رو برای عمر حرومزاده فرستادن زنهای اعراب صف واستاده بودن تا برن این نجیب زاده های ایرانی رو فقط تماشا کنن و وقتی بیرون میومدن همه از تعجب به خاطر زیبایی این افراد انگشت به دهان بودن وقتی عمر این صحنه رو دید رفت داخل خیمه ایرانی ها و میخواست به زور نقاب صورت بی بی شهربانو رو بکشه که یکی از اون افرادی که اونجا خودشو سریع به خونه حضرت علی میرسونه و میگه بیا تا این عمر دوباره آبروی مسلمون ها رو نبرده یه کاری بکن که حضرت میان و با یکی از اون نگاههای غضبناک به عمر بی ناموس میفهمونه که نباید این کار رو انجام بده راستی این حرف رو از زبون یه روحانی معروف شنیدم پس خواهشا کتمانش نکنید راستی از این بعد در رفع ابهام دوستان اگه امکان داره ار کتب آقای مطهری استفاده نکنید چون ایشون اگه تربیت کردن بلد بودن پسرشون علی رو خوب تربیت میکردن تا در مواقع حساس شمشیر رو از رو بر علیه نظام نمیبست یکم هم واقع نگر باشین و به اتفاق هایی که در حمله تازیها به ایران افتاد با چشم دل نگاه کنید فراموش نکنید هنگامیکه اعراب وارد ایران شدند گفتن ما این همه عبادت کردیم و جهاد کردیم تا بهشت خدا رو نصیب بشیم ولی نمیدونستیم بهشت همین کشور ایران که بدون هیچ سختی به دستمون اومد راستی امیدوارم این همه تهمت و افطرایی که به مردان بزرگ تاریخ رو میزنید رو بتونید اون دنیا جواب بدین

هر مطلبی که در تاریخ امده را نمی توان تلقی به قبول کرد .واظهار نظر در باره هرعلمی از جمله تاریخ احتیاج به تخصص دارد . با میل وعلاقه شخصی نمی توان مطلبی را پذیرفت یا رد کرد .شهید مطهری ،مورد قبول تمام اندیشمندان باانصاف است .اوکسی است که امام خمینی ،تمام نوشته های اورا تایید نمود. که امام در باره هیچ کس از نویسنگان چنین عقیده ای نداشت . سعی کنید در نوشتن وگفتن از توهین به افراد پرهیز نمائید . شما می توانید سخنان شهید مطهری را بدون توهین به ایشان ( اگه تربیت کردن بلد بودن پسرشون علی رو خوب تربیت میکردن ...) نپذیرید .
در این جا در باره شهربانو مطالبی امده که دکتر سید جعفر شهیدی هم داستان او را نمی پذیرد .

ازدواج امام حسین (ع) با شهربانو ،صحت ندارد.
با رجوع به منابع مختلف شیعه و سنى در مى‏یابیم که از میان امامان شیعى بیش ترین اختلاف در باره نام مادر امام سجاد(ع) وجود دارد تا جایى ‏که برخى از محققان با استفاده از منابع مختلف چهارده نام(3)و برخى دیگر تا شانزده‏(4)نام براى مادر حضرت ذکر کرده‏اند(5).مجموع نام‏ها چنین است:
1. شهربانو،
2. شهربانویه،
3. شاه زنان،
4. جهان شاه،
5. شه زنان،
6. شهرناز،
7. جهان بانویه،
8. خولة،
9. برّة،
10. سلافة،
11. غزالة،
12. سلامة،
13. حرار،
14. مریم،

با آن که در منابع تاریخى اهل سنّت بر روى نام‏هایى چون سلافة، سلامة، غزالة بیش تر مانور داده شده ،(6)اما در منابع شیعى و به خصوص منابع روایى آنان، نام شهربانو بیش تر مشهور شده است.
بنا به نوشته برخى از محققان(7)اولین بار این نام در کتاب «بصائر الدرجات» محمد بن حسن بن فروخ صفار قمى (م290ه.ق) دیده شده است.(8) بعدها محمد بن یعقوب کلینى،محدّث معروف شیعى (م 329 ه.ق) روایت همین کتاب را در کتاب کافى آورد.(9) بقیه منابع یا از این دو منبع بهره گرفته و یا آن که روایاتى ضعیف و بدون سند معتبر را در نوشته‏هاى خود آورده‏اند.(10)
در این روایت آمده است:
چون دختر یزدگرد را نزد عمر آوردند، دوشیزگان مدینه براى تماشاى او می آمدند. بعد از گفتگویی که بین دختر یزدگرد و عمر پیش آمد ،امام علی(ع) به عمر فرمود: به او اختیار ده که خودش مردى از مسلمانان را انتخاب کند . در سهم غنیمتش حساب کن. عمر به او اختیار داد. دختر آمد و دست خود را روى سر حسین(ع) گذاشت. امیرالمؤمنین على(ع) به او فرمود: نام تو چیست؟ گفت: جهان شاه. حضرت فرمود: بلکه شهربانویه باشد.
سپس به حسین فرمود: اى اباعبدالله! از این دختر بهترین شخص روى زمین براى تو متولد مى‏شود . على بن حسین(ع) از او متولد گشت. حضرت را ابن الخیرتین (پسر دو برگزیده) مى‏گفتند؛ زیرا برگزیده خدا از عرب «هاشم» بود و از عجم «فارسى».(11)
این روایت از جهت سند و متن محل بحث واقع شده است. از جهت سند در آن افرادى مانند ابراهیم بن اسحاق احمر(12) و عمرو بن شمر وجود دارند که به غلو متهم شده اند. علمای شیعه آن دو را مورد تأیید قرار نداده‏اند.(13) از جهت متن نیز اشکالاتی دارد، بدین شرح : اسارت دخترى از یزدگرد در زمان عمر و به ازدواج امام حسین(ع) درآمدن محل تردید است . در هیچ‏یک از منابع معتبر شیعى به جز این روایت، لقبى با عنوان «ابن الخیرتین» براى امام سجاد(ع) نقل نشده است.
دکتر سید جعفر شهیدی و استاد شهید مطهری ،ازدواج امام حسین (ع)با شهربانو را ،نمی پذیرند .
پی نوشت ها:
1 . ملاآقا دربندى، اکسیر العبادات فى اسرار الشهادات، ج 3، ص 110.
2. شهیدى، زندگانى على بن الحسین(ع)،ص11.
3. همان ص 10 و 11.
4. مقاله «حول السیدة شهربانو» نوشته شیخ محمد هادى یوسفى، مندرج در مجله رسالة الحسین(ع)، سال اوّل، شماره دوّم، ربیع‏الاول 1412
5 .بحارالانوار، ج 46، ص 8-13
6. افتخارزاده، شعوبیه ناسیونالیسم ایران، ص‏305 که از منابعى چون انساب الاشراف بلاذرى، طبقات ابن‏سعد، المعارف ابن‏قتیبه دینورى و الکامل مبرّد اسامى فوق را نقل مى‏کند
7. ‏ زندگانى على بن الحسین(ع)، ص 12
8. بحارالانوار، ج 46، ص 9، ح 20.
9 . اصول کافى، ج 2، ص 369
10. براى آگاهى از سیر تاریخى شهربانو در منابع ر.ک: شعوبیه ناسیونالیسم ایرانى، ص 289-337.
11. با استفاده از ترجمه حاج سید جواد مصطفوى (اصول کافى، ج 2، ص 369).
12. آیت الله خویى، معجم رجال الحدیث، ج 1، ص 202 و ج 13، ص 106.
13. همان.
برای بحث وگفتگو ،می توانید . با اتاق اين مر كز - در الفور- ( اتاق دين، جوان و پرسمان) ارتباط برقرار وسوالات خود را مطرح نماييد .

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

نظر اهل سنت درباره به شهادت رسیدن حضرت فاطمه (سلام الله علیها) چيست؟

پاسخ:
با سفارش هاى بسيار پيامبر مبني بر محبت به خاندانش، متأسفانه برخى حرمت آن را نادیده گرفته، و به هتک آن پرداختند،
در این مورد نصوصى را از کتب اهل سنت نقل مى نماییم، تا روشن شود که مسأله هتک حرمت خانه زهرا(سلام الله علیها) و رویدادهاى بعدى، یک امر تاریخى مسلّم است. با اینکه در عصر خلفا سانسور فوق العاده اى نسبت به نگارش فضایل و مناقب اهل بيت در کار بود، ولى به حکم اینکه (حقیقت شى نگهبان آن است) این حقیقت تاریخى به طور زنده در کتاب هاى تاریخى و حدیثى محفوظ مانده است. در نقل مدارک، ترتیب زمانى را از قرن هاى نخستین، تا عصر حاضر، در نظر مى گیریم.
1. ابن ابى شیبه و کتاب «المصنَّف»
ابوبکر ابن ابى شیبه (159-235) مؤلف کتاب المصنَّف به سند صحیح نقل مى کند:
انّه حین بویع لأبی بکر بعد رسول اللّه...؛ هنگامى که مردم با ابى بکر بیعت کردند، على و زبیر در خانه فاطمه به گفتگو و مشاوره مى پرداختند. این مطلب به عمر بن خطاب رسید. او به خانه فاطمه آمد، و گفت: اى دختر رسول خدا، محبوب ترین فرد براى ما پدر تو است. بعد از پدرت خود تو؛ ولى سوگند به خدا این محبت مانع از آن نیست که اگر این افراد در خانه تو جمع شوند، دستور دهم خانه را بر آن ها بسوزانند. این جمله را گفت و بیرون رفت، وقتى على(علیه السلام) و زبیر به خانه بازگشتند، دختر گرامى پیامبر به على و زبیر گفت: عمر نزد من آمد و سوگند یاد کرد که اگر اجتماع شما تکرار شود، خانه را بر شما بسوزاند، به خدا سوگند! آنچه را که قسم خورده است انجام مى دهد! (1)
2. بلاذرى و کتاب «انساب الاشراف»
احمد بن یحیى جابر بغدادى بلاذرى (متوفاى 270) نویسنده معروف و صاحب تاریخ بزرگ، این رویداد تاریخى را در کتاب «انساب الاشراف» به نحو یاد شده در زیر نقل مى کند:
انّ أبابکر أرسل إلى علىّ یرید البیعة فلم یبایع، فجاء عمر و معه فتیلة... (2)؛ ابوبکر به دنبال على فرستاد تا بیعت کند، ولى على از بیعت امتناع ورزید. سپس عمر همراه با فتیله (آتشزا) حرکت کرد، و با فاطمه در مقابل باب خانه روبرو شد، فاطمه گفت: اى فرزند خطاب، مى بینم در صدد سوزاندن خانه من هستى؟! عمر گفت: بلى، این کار کمک به چیزى است که پدرت براى آن مبعوث شده است!!
3. ابن قتیبه و کتاب «الإمامة و السیاسة»
مورّخ شهیر عبداللّه بن مسلم بن قتیبه دینوری (212-276) از پیشوایان ادب و از نویسندگان پرکار حوزه تاریخ اسلامى است، وى در کتاب «الإمامة و السیاسة» مى نویسد: انّ أبابکر رضی اللّه عنه تفقد قوماً تخلّقوا عن بیعته عند علی ...؛(3)
ابوبکر از کسانى که از بیعت با او سر برتافتند و در خانه على گرد آمده بودند، سراغ گرفت و عمر را به دنبال آنان فرستاد، او به در خانه على آمد و همگان را صدا زد که بیرون بیایند. آنان از خروج از خانه امتناع ورزیدند. در این موقع عمر هیزم طلبید و گفت: به خدایى که جان عمر در دست اوست! بیرون بیایید یا خانه را بر سرتان آتش مى زنم. مردى به عمر گفت: اى اباحفص (کنیه عمر) در این خانه، فاطمه، دختر پیامبر است، گفت: باشد!!
ابن قتیبه دنباله این داستان را سوزناک تر و دردناک تر نوشته است:
عمر همراه گروهى به در خانه فاطمه آمدند، در خانه را زدند، هنگامى که فاطمه صداى آنان را شنید، با صداى بلند گفت: اى رسول خدا! پس از تو چه مصیبت هایى به ما از فرزند خطاب و ابى قحافه رسید. وقتى مردم که همراه عمر بودند، صداى زهرا و گریه او را شنیدند برگشتند، ولى عمر با گروهى باقى ماند و على را از خانه بیرون آوردند، نزد ابى بکر بردند و به او گفتند، بیعت کن، على گفت: اگر بیعت نکنم چه مى شود؟ گفتند: به خدایى که جز او خدایى نیست، گردن تو را مى زنیم... (4)
مسلّماً این بخش از تاریخ براى علاقمندان به ابوبكر و عمر بسیار سنگین و ناگوار مى باشد و برخى در صدد بر آمدند که در نسبت کتاب به ابن قتیبه تردید کنند، در حالى که ابن ابى الحدید استاد فن تاریخ این کتاب را از آثار او مى داند و پیوسته از آن مطالبى نقل مى کند. متأسفانه این کتاب به سرنوشت تحریف دچار شده و بخشى از مطالب آن به هنگام چاپ از آن حذف شده، در حالى که همان مطالب در شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید آمده است.
4. طبرى و تاریخ او
محمّد بن جریر طبرى (متوفاى 310) در تاریخ خود رویداد هتک حرمت خانه وحى را چنین بیان مى کند: أتى عمر بن الخطاب منزل علی ...؛ عمر بن خطاب به خانه على آمد، در حالى که گروهى از مهاجران در آن جا گرد آمده بودند. وى رو به آنان کرد و گفت: به خدا سوگند! خانه را به آتش مى کشم. مگر اینکه براى بیعت بیرون بیایید. زبیر از خانه بیرون آمد، در حالى که شمشیر کشیده بود، ناگهان پاى او لغزید و شمشیر از دستش افتاد، در این موقع دیگران بر او هجوم آوردند و شمشیر را از دست او گرفتند. (5)
این بخش از تاریخ حاکى از آن است که اخذ بیعت براى خلیفه با تهدید و ارعاب صورت پذیرفت. حالا این نوع بیعت چه ارزشى دارد؟ خواننده باید خودداورى نماید.
5. ابن عبد ربه و کتاب «العقد الفرید»
شهاب الدین احمد معروف به «ابن عبد ربه اندلسى» مؤلف کتاب «العقد الفرید» متوفاى (463 هـ) در کتاب خود بحثى مشروح درباره تاریخ سقیفه آورده، تحت عنوان کسانى که از بیعت ابى بکر تخلف جستند مى نویسد:
فأمّا علی و العباس و الزبیر فقعدوا فی بیت فاطمة حتى بعثت إلیهم أبوبکر...؛ على و عباس و زبیر در خانه فاطمه نشسته بودند که ابوبکر عمر بن خطاب را فرستاد تا آنان را از خانه فاطمه بیرون کند و به او گفت: اگر بیرون نیامدند، با آنان نبرد کن! در این موقع عمر بن خطاب با مقدارى آتش به سوى خانه فاطمه رهسپار شد تا خانه را بسوزاند، در این موقع با فاطمه روبرو شد. دختر پیامبر گفت: اى فرزند خطاب آمده اى خانه ما را بسوزانى، او در پاسخ گفت: بلى مگر این که در آنچه امّت وارد شدند، شما نیز وارد شوید! (6)
تا این جا بخشى که در آن به تصمیم به هتک حرمت تصریح شده است، پایان پذیرفت، اکنون به دنبال بخش دوم که حاکى از جامه عمل پوشاندن به این نیّت شوم است، مى پردازیم!
مبادا این تصویر پیش آید که آن ها مقصودشان ارعاب و تهدید بود تا على(ع) و یارانش را مجبور به بیعت کنند، و قصد عملى ساختن چنین تهدیدى نداشتند. دنباله این گفتار نشان مى دهد که آن ها دست به این جنایت بزرگ زدند! یورش!
6. ابوعبید و کتاب «الاموال»
ابوعبید قاسم بن سلام (متوفاى 224) در کتاب خود به نام «الأموال» که مورد اعتماد فقیهان اسلام است نقل مى کند: عبدالرّحمن بن عوف مى گوید: در بیمارى ابوبکر براى عیادت وارد خانه او شدم. پس از گفتگوى زیاد به من گفت: آرزو مى کنم اى کاش سه چیز را انجام نمى دادم، همچنان که آرزو مى کنم اى کاش سه چیز را انجام مى دادم. همچنین آرزو مى کنم سه چیز را از پیامبر سؤال مى کردم. سه چیزى که انجام داده ام و اى کاش انجام نمى دادم. عبارتند از: «وددت انّی لم أکشف بیت فاطمة و ترکته؛(7) اى کاش پرده حرمت خانه فاطمه را نمى گشودم و آن را به حال خود وا مى گذاشتم».
ابوعبید هنگامى که به این جا مى رسد، به جاى جمله: «لم أکشف بیت فاطمة و ترکته...» مى گوید: کذا و کذا. اضافه مى کند که مایل به ذکر آن نیستم! هرگاه «ابوعبید» روى تعصّب مذهبى یا علّت دیگر از نقل حقیقت سر برتافته است؛ محقّقان کتاب «الاموال» در پاورقى مى گویند: جمله هاى حذف شده در کتاب «میزان الاعتدال» (به نحوى که بیان گردید) وارد شده است، افزون بر آن، «طبرانى» در «معجم» خود و «ابن عبدربه» در «عقد الفرید» و افراد دیگر جمله هاى حذف شده را آورده اند.
7. طبرانى و معجم کبیر
ابوالقاسم سلیمان بن احمد طبرانى (260-360) که ذهبى در «میزان الاعتدال» در حقّ او مى گوید: فرد معتبرى است(8) آن جا که درباره ابوبکر و خطبه ها و وفات او سخن مى گوید، یادآور مى شود:
ابوبکر به هنگام مرگ، امورى را تمنا کرد: اى کاش سه چیز را انجام نمى دادم. یکی: هتک حرمت خانه فاطمه نمى کردم و آن را به حال خود واگذار مى کردم!(9) این تعبیرات به خوبى نشان مى دهد که تهدیدهاى عمر تحقّق یافت.
8. ابن عبد ربه و «عقد الفرید»
ابن عبد ربه اندلسى از عبدالرّحمن بن عوف نقل مى کند:
در بیمارى ابى بکر بر او وارد شدم تا از وي عیادت کنم، گفت: آرزو مى کنم که اى کاش سه چیز را انجام نمى دادم و یکى از آن سه چیز این است: وودت انّی لم أکشف بیت فاطمة عن شی و إن کانوا اغلقوه على الحرب؛(10) اى کاش خانه فاطمه را نمى گشودم، هر چند آنان براى نبرد درِ خانه را بسته بودند.
اسامى و عبارات و شخصیت هایى که این بخش از گفتار خلیفه را نقل کرده اند، خواهد آمد.
9. سخن نَظّام در کتاب «الوافی بالوفیات»
ابراهیم بن سیار نظام معتزلى (160-231) که به خاطر زیبایى کلامش در نظم و نثر به نظّام معروف شده است، در کتاب هاى متعددى، واقعه بعد از حضور در خانه فاطمه (س) را نقل مى کند. او مى گوید: انّ عمر ضرب بطن فاطمة یوم البیعة حتى ألقت المحسن من بطنها؛(11) عمر در روز اخذ بیعت براى ابى بکر بر شکم فاطمه زد، او فرزندى که در رحم داشت و نام او را محسن نهاده بودند، سقط کرد!
10. مبرد در کتاب «کامل»
محمّد بن یزید بن عبدالأکبر بغدادى (210-285) ادیب و نویسنده معروف و صاحب آثار گران سنگ، در کتاب «الکامل» خود، از عبدالرّحمن بن عوف داستان آرزوهاى خلیفه را یادآور مى شود. (12)
11. مسعودى و «مروج الذهب»
مسعودى «متوفاى 325) در مروج الذهب مى نویسد:
آن گاه که ابوبکر درحال احتضار گفت: فوددت انّی لم أکن فتشت بیت فاطمة و ذکر فی ذلک کلاماً کثیراً؛(13) اى کاش هتک حرمت خانه زهرا را نمى کردم. در این مورد سخن زیادى گفت!
مسعودى با اینکه نسبت به اهل بیت گرایش هاى نسبتاً خوبى دارد؛ ولى باز این جا از بازگویى سخن خلیفه خوددارى کرده و با کنایه رد شده است، البتّه خدا مى داند و بندگان خدا هم اجمالاً مى دانند!
12. ابن أبى دارم در کتاب «میزان الاعتدال»
«احمد بن محمّد» معروف به «ابن ابى دارم»، محدث کوفى (متوفاى سال 357)، کسى که محمّد بن أحمد بن حماد کوفى درباره او مى گوید: «کان مستقیم الأمر، عامة دهره؛ در سراسر عمر خود پوینده راه راست بود». با توجه به این موقعیت نقل مى کند که در محضر او این خبر خوانده شد:
انّ عمر رفس فاطمة حتى أسقطت بمحسن؛عمر لگدى بر فاطمه زد و او فرزندى که در رحم به نام محسن داشت سقط کرد! (14)
13. عبدالفتاح عبدالمقصود و کتاب «الإمام علی»
وى هجوم به خانه وحى را در دو مورد از کتاب خود آورده است. به نقل یکى بسنده مى کنیم:
«و الّذی نفس عمر بیده، لیَخرجنَّ أو لأحرقنّها على من فیها...؛ قسم به کسى که جان عمر در دست اوست! باید بیرون بیایید یا خانه را بر ساکنانش آتش مى زنم».
عده اى که از خدا مى ترسیدند و رعایت منزلت پیامبر(ص) را پس از او مى کردند، گفتند: «اباحفص، فاطمه در این خانه است». بى پروا فریاد زد: «باشد!!». نزدیک شد، در زد، سپس با مشت و لگد به در کوبید تا به زور وارد شود. على(ع) پیدا شد... طنین صداى زهرا در نزدیکى مدخل خانه بلند شد... این ناله استغاثه او بود...!» (15)
این بحث را با حدیث دیگرى از «مقاتل ابن عطیّة» در کتاب الامامة و السیاسة پایان مى دهیم. او در این کتاب مى نویسد:
هنگامى که ابوبکر از مردم با تهدید و شمشیر و زور بیعت گرفت، عمر، قنفذ و جماعتى را به سوى خانه على و فاطمه(س) فرستاد. عمر هیزم جمع کرد و درِ خانه را آتش زد...(16)
در ذیل این روایت تعبیرات دیگرى است که قلم از بیان آن عاجز است.
نتیجه: با بيان مطالب ياد شده از كتب اهل سنت روشن مي گردد که جريان شهادت و به آتش كشيدن خانه آن بانو امري مسلم است.

پی نوشت ها:
1. المصنف ، ابن أبي شيبة الكوفي ، ج 8،ص572، ، 1409 - 1989 م ، دار الفكر للطباعة والنشر والتوزيع - بيروت - لبنان.
2. انساب الأشراف،ج 1،ص586 ،چ دار معارف، قاهره.
3. الامامة و السیاسة،ص 12، چ مکتبة تجاریة کبرى، مصر.
4. همان، ص 13.
5. تاریخ طبرى،ج 2،ص443، چ بیروت.
6. عقد الفرید،ج 4،ص93، چ مکتبة هلال.
7. الأموال، پاورقى 4، چ نشر کلیات ازهریة؛
الأموال،ص 144، بیروت ؛
ابن عبد ربه در عقد الفرید،ج 4،ص93 .
8. میزان الاعتدال،ج 2،ص195. چاپ اول ، 1382 - 1963 م ، دار المعرفة للطباعة و النشر - بيروت - لبنان
9. معجم کبیر طبرانى،ج 1،ص62، شماره حدیث 43، دار إحياء التراث العربي ، تحقیق حمدی عبدالمجید سلفی.
10. عقد الفرید،ج 4،ص93، چ مکتبة الهلال.
11. الوافی بالوفیات،ج 6،ص17، ش 2444؛
ملل و نحل شهرستانى،ج 1،ص57، چاپ دار المعرفة، بیروت. در ترجمه نظام به کتاب «بحوث فی الملل و النحل،ج 3،ص248-255 مراجعه شود.
12. شرح نهج البلاغه،ج 2،ص46 و 47، چ مصر.
13. مروج الذهب،ج 2،ص301، چ دار اندلس، بیروت.
14. میزان الاعتدال،ج 3،ص459.
15. عبدالفتاح عبدالمقصود، امام علی بن ابى طالب،ج 4،ص276-277.بي تا، بي جا .
16. کتاب الامامة و الخلافة، ص 160 و 161، تألیف مقاتل بن عطیّة که با مقدّمه اى از دکتر حامد داود استاد دانشگاه عین الشمس قاهره به چاپ رسیده، چ بیروت، مؤسّسة البلاغ.

سلام، سؤالاتی من در مورد شهادت حضرت فاطمه (سلام الله علیها) هست اینکه:

1- می گویند عمر و یاران ملعونش به خانه حضرت فاطمه(س) رفته اند و فریاد زده اند که هر کس در خانه است بیرون بیاید و گرنه خانه را آتش می زنیم و حضرت فاطمه(س) به حیاط خانه می آید و ماجراهای دردناک پیش می آید مانند سقط جنین و تازیانه زدن وجود مبارک ایشان تا چقدر درست هست؟

2- چرا حضرت علی (ع) قبل از اینکه حضرت فاطمه (س) به حیات خانه بروند خود به آنجا نرفتند تا آن ماجراها پیش نیایند؟

3- اینکه چرا هیچکدام از مردم و اصحاب پیامبر به این قضایا اعتراض نکردند و اینکه چرا این همه در تاریخ این ماجرا ضد و نقیض آمده است؟

پاسخ:
پرسش هاي شما سه بخش است.
بخش نخست:
واقعي بودن مستندات شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها) كه در اين باره بايد گفت "
آنچه نقل کرده اید. كمتر در يك نقل معتبر به تنهايي وجود دارد. اما نقلهاي بسياري كه هر كدام در بردارنده بخشي از جريان شهادت ان حضرت است از طريق فريقين به ما رسيده است.
براي آگاهي از مستندات اين ماجرا از منابع اهل سنت به اين لينك مراجعه نماييد:http://www.pasokhgoo.ir/node/55820
بخش دوم:
چرا امام علي (علیه السلام) پشت درب نرفتند؟
علی(ع) حضرت فاطمه(س) را به پشت در نفرستاد، بلکه حضرت زهرا(س) خودش پشت در خانه رفت. در روایت آمده که چون مأموران خلیفه در خانه علی(ع)آمدند تا امام را برای بیعت کردن با ابوبکر از خانه بیرون آورند، حضرت زهرا(س) که تصور می کرد آنان بدون اجازه و اذن دختر پیامبر وارد خانه نمی شوند، پشت در آمد و با آن جماعت گفتگو کرد.
آنان را از مخالفت ورزیدن با سفارش پیامبر و آزار رساندن به اهل بیت برحذر نمود. همان طور که حضرت زهرا(س) با آنان سخن می گفت و نسبت به ظلمی که به وی شده، شکایت را به پدر می برد، مأموران خلیفه، در خانه را آتش زدند و در را شکستند و در را به سینه حضرت زدند.(1)
مرحوم فیض کاشانی می نویسد: فاطمه (س) خود را پشت در قرار داد تا از صدمه در امان بماند که خلیفه دوم در را فشار داد و فاطمه(س) بین در و دیوار قرار گرفت.(2)
بنا براین حضرت زهرا(س) برای این که مهاجمان به احترام دختر پیامبر وارد خانه نشوند، پشت در رفت، نه اینکه علی(ع) او را پشت در فرستاده باشد.
بخش سوم:
چرا اصحاب در برابر اهانت به حضرت زهرا دفاع نكردند؟
اما به طور کلی عدم دفاع از سوي امام علي و اصحاب به صورت علنی و آشکار، ممکن است مبتنی بر دو عامل زیر باشد:
1- عدم قدرت دفاع:
تاریخ نشان می دهد که فاطمه (س) به دفاع از ولایت پرداخت، از این رو هنگامی که به خانه علی(ع) هجوم بردند و قصد بردن ایشان به مسجد جهت بیعت را داشتند، فاطمه (س) به دفاع از ساحت مقدس امام پرداخت و علی(ع) قدرت دفاع از حضرت زهرا را نداشت. اصحاب با مشاهده وضعيتي كه براي خاندان پيامبر به وجود آمده بود ترس از آن داشتند كه متهم به بيعت شكني شوند از اين رو به مانند امام علي سكوت نمودند.
در تاريخ اين گونه نقل شده كه هنگامي كه تهديد به آتش كشيدن خانه نمودند برخي از همراهان عمر به او گفتند مي داني در خانه كيست؟ در خانه فاطمه دختر پيامبر است. وي در جواب گفت در خانه هر كس كه باشد خانه را به آتش خواهم كشيد.(3)
با چنين وضعي چگونه مي توان انتظار داشت كه اصحاب اعتراض كنند؟.
2- تکلیف گرایی:
شاید یکی از علل عدم دفاع امام و اصحابشان آن باشد که حضرت مأمور به صبر و سکوت بود که در آن حکمت و مصلحت وجود داشت. امام 25 سال در برابر خلفا سکوت کرد و دست به قیام نزد. او علل عدم قیام را حفظ دین و حفظ وحدت اسلامی و رعایت مصالح جهان اسلام دانست.
دین خداوند بزرگ ترین امانت از جانب خدا و رسول نزد علی بود ومی بایست این امانت را حفظ کند.
استاد شهید مطهری به نقل از ابن ابی‏ الحدید، می‏ نویسد: «روزی فاطمه(س) علی (ع) را دعوت به قیام می‏ کرد. در همین حال فریاد مؤذّن بلند شد که: «اشهد انّ محمّداً رسول اللّه .» علی به زهرا فرمود: آیا دوست داری این فریاد خاموش شود؟ فرمود: نه. فرمود: سخن من جز این نیست.»(4)
چه بسا برخي از اصحاب علي (ع) پيرامون اين مسئله پيشنهادهايي به علي داشته اند. اما امام علي نيز به آنها توصيه صبر نموده باشد.

پی نوشت ها:
1. علی بن حسین مسعودی ، اثبات الوصیه, قم، بصیرتی، ص124.
2. فيض كاشاني، نوادر الاخبار، ص 183؛ شیخ جواد طبسی. حیاة الصدیقه فاطمه، ص201، بوستان کتاب قم، 1381.
3. الامامه و السياسه، أبو محمد بن عبد الله بن مسلم ابن قتيبه الدينوري - متوفي 276 ه.ق، ج1، ص16.
4. شهيد مطهري، سیری در نهج البلاغه، ناشر صدرا، ص 184.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

آیا امام حسین ویارانش با توجه به این که در کنار رود خانه فرات بودند ونزدیکی آب نمی توانستند چاه برای تامین آبشان حفر بکنند؟و چرا این کار را نکردند ؟

کربلا به رغم اینکه در کنار رود فرات بود، با این رود فاصله داشت ، از این رو بیابان بود. بعضی جغرافی دانان نیز همین عقیده را دارند. یاقوت حموی در ذیل واژه کربلا مینویسد: اما مبدأ اشتقاق این کلمه (کربلا) یا کربله به معنای سستی پا است. یا از «کربلت الحنطه» یعنی گندم از کاه و کثافات پاک کردم، می باشد؛ بدین مناسبت که آن زمین از ریگهای درشت و درخت پاک بوده است. (1) در فرهنگ معین میخوانیم: کربلا یکی از شهرهایی است که در کنار رودخانه فرات قرار داشت و در سال 61 هجری بیابان بود. (2) لغت شناسان دیگر نیز تصریح میکنند که کربلا در سال 61 بیابان بوده است. این که گفته میشود کربلا سرزمین بدون علف و بیابانی بوده ، معنایش این است که در سال 61 در آن جا کسی زندگی نمیکرد و این سرزمین خالی از سکنه بود، نه این که در آن سرزمین آب وجود نداشته است. معنای عدم وجود آب در کربلا آن است که آب را به روی اهل بیت و یاران امام بستند و تهیه آب برای امام مشکل بودو از روز هفتم ماه محرم تا بعد از ظهر عاشورا، امام حسین(ع) و یارانش با مشکل آب مواجه شدند! منابع و مآخذ تاریخی و روایی به روشنی اثبات می کند که نیروهای عمر بن سعد مأموریت یافتند که حسین بن علی و یارانش را در مضیقه قرار بدهند و مانع آوردن آب به خیمه ها شوند و نیروهایی را در اطراف فرات مستقر کردند تا اصحاب امام حسین(ع) نتوانند از فرات آب بیاورند . در غیر روز عاشورا امام و یارانش به سختی آب تهیه می کردند. ولی روز عاشورا مشکل آب بسیار جدی شد وتشنگی امام حسین(ع) شدت یافت ،حضرت به سوی فرات رفت که ابی بیاشامد ولی سپاه دشمن راه را براوبستند .واجازه ندادند که حضرت به فرات برسد . در نتیجه نتوانست آب بخورد . (3) در ضمن در این امر تردیدی نیست که امام و یاران اودر آن روزها آب تهیه می کردند. چنین نبود که در آن سه روز کسی آب نخورده باشد. اگر در آن سه روز و در آن هوایی گرم کسی سه روز اصلا آب نخورده بود، نمی توانست زنده بماند. روز عاشورا امام حسین و ابوالفضل با هم برای آوردن آب سوی فرات رفتند. ولی نیروهای عمر بن سعد مانع شدند و آنان نتوانستد آب بیاورند. (4) امام و یاران حضرت تلاش می کردند که آب تهیه کنند، ولی در آن روز که آتش جنگ شعله ور بود ، فرصت چاه کندن را نداشتند. افزون برآن این امر نیاز به ابزار و امکانات داشت که آن هم فراهم نبود و دشمن نیز اجازه حفر چاه را نمی داد؛ آنان که با بهره گیری از همه اهرم ها آب را بروی امام بسته بودند ، به یقین اجازه چاه کندن را نیز نمی دادند. در برخی گزارش ها آمده است: امام حسین (ع) در روز عاشورا در محدوده اردوگاه خود اقدام به حفر چاه نمود؛ اما وقتی گزارش آن به ابن زیاد رسید، او دستور شدت عمل بیش تر و ممانعت از آن را به عمر سعد ابلاغ نمود و مانع حفر چاه شدند. (5)
پی نوشت ها:
1. ابو عبد الله ياقوت بن عبد الله الحموى ،معجم البلدان، ، بيروت، دار صادر، ط الثانية، 1995، ج4، ص445
2. فرهنگ معین، واژه کربلا.
3.ارشاد شیخ مفید ،ترجمه سید هاشم رسولی محلاتی ،تهران ، علمیه اسلامیه ،ج 2 ،ص113-114
4.همان.
5. أبو محمد أحمد بن اعثم الكوفى، كتاب الفتوح، ، تحقيق على شيرى، بيروت، دارالأضواء، ط الأولى، 1411/1991، ج5،ص91

صفحه‌ها