دانش تاريخ

سلام حضرت علی (علیه السلام) چند روز پس از شهادت حضرت فاطمه (سلام الله علیها) ازدواج کردند؟

پاسخ:
ازدواج يك امر مقدس و از سنّت‎هاي الهي است و هر انساني نيازمند به همسر مي‎باشد و در دين اسلام نسبت به اين امر تأكيد زيادي شده است، و آثار و بركاتي كه در اين امر هست بر كسي پوشيده نيست. علي(ع) هم مطابق اين سنت الهي با حضرت فاطمه (س) ازدواج كردند و آثار و بركات اين ازدواج تا قيامت باقي و پابرجا خواهد بود. آن حضرت تا هنگامي كه فاطمه(س) در قيد حيات بود همسر ديگري اختيار نكرد، همان ‎گونه كه پيامبر(ص) تا زماني كه خديجه زنده بود همسر ديگري نگرفت. امّا علي(ع) پس از شهادت فاطمه(س) مجبور شد كه ازدواج كند و همسري اختيار نمايد تا به وضع ايتام و فرزندان آن حضرت كه مادر خود را از دست داده بودند رسيدگي كند. و از طرفي فاطمه(س) هم روز شهادتش ضمن وصايايي به علي(س) فرمود: مردان ناچارِ از داشتن همسر هستند (به همين جهت) شما «امامه» (نوه پيامبر(س) يعني دختر زينب كه دختر رسول خدا(ص) بود) را براي همسري اختيار كن، زيرا او همانند خودم نسبت به فرزندانم مهربان است.»(1) علي (ع) براي آن كه به وصيت فاطمه (س) عمل كرده باشد با امامه ازدواج كرد.»(2) اما زمان ازدواج را اكثر منابع تعيين نكرده‎اند و تنها در بحارالانوار چنين آمده است كه علي (ع) هفت روز پس از شهادت فاطمه(س) طبق وصيت فاطمه(س) با امامه بنت ابي العاص ازدواج كرد.»(3) بنابراين‎، اقدام علي(ع) در ازدواج با امامه مطابق با وصيت حضرت زهرا (س) بوده است. امّا اينكه اندك زماني پس از شهادت حضرت زهرا (س) اقدام به ازدواج كردند، شايد چنين امري كه در عرف امروز ناپسند به نظر مي‎آيد، در آن زمان اينگونه نبوده است. البتّه اين عمل به نشانه بي‎مهري علي(ع) نسبت به همسر بزرگوارشان حضرت زهرا (س) نبوده است و بلكه احترام فوق‎العاده‎اي هم براي همسرشان قائل بودند و به همين دليل هم تا زماني كه فاطمه(س) زنده بود با هيچ زن ديگري ازدواج نكرد.

پي نوشت ها:
1. صدوق، علل الشرايع، مؤسسة دارالحقة الثقافه، اول، 1416 ق، ج 1، ص 222.
2. ابن اثير، اسدالغابه، بيروت، داراحياء التراث العربي، اول، 1417 ق، ج 7، ص 25، قرطبي، استيعاب، بيروت، دارالكتب العلميه، اول، 1415 ق، ج 4، ص351.
3. مجلسي، بحارالانوار، بيروت، ج 42، ص 92.
موفق باشید.

با سلام آیا نظریه ولایت فقیه از مسائل قدیم (از زمان پیامبر و ائمه علیهم السلام) در مذهب شیعه می باشد؟ یعنی آیا این کلمه "ولایت فقیه" یا "ولایت مطلقه فقیه" در روایات قدیم وجود دارد؟

پاسخ:
نظريه ولايت فقيه سابقه ديرينه اي در منابع شيعه دارد. افرادي مانند سيد بحرالعلوم، ملا احمد نراقي، فاضل دربندي، ميرفتاح حسيني و بسياري از فقها آن را به طور مستقل بحث كرده­ اند؛ با اين حال، انزواي مذهب تشيع و حاكميت حاكمان جور باعث شد اين نظريه از افكار عمومي مسلمانان فاصله بگيرد، تا جايي كه بعضي آن را تئوري نوظهور بدانند.
اصل و اساس ولايت فقيه، مطلبي است كه در صدر اسلام ريشه دارد. چون ولايت فقيه، امتداد و ادامه اصل ولايت است كه در صدر اسلام در شخصيت پيامبر (صلی الله علی و آله) وجود داشته است:
«إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ؛(1) سرپرست و ولىّ شما، تنها خداست و پيامبر او و آنها كه ايمان آورده ‏اند همانها كه نماز را برپا مى ‏دارند، و در حال ركوع، زكات مى‏ دهند.»
1. غيبت پيامبر(ص) و حضور نداشتن ايشان در برخي از شهرها؛ مانند ابولبابه، روز دومة الجندل ابن عرفطه، در ايام جنگ هاى بنى قريظه، بنى لحيان و ذى قرد، ابن ام مكتوم را به جاى خود تعيين كرد. روز بنى المصطلق ابى ذر، روز خيبر، نميلة، مدت عمره قضا ابن عضبط، روز فتح مكه ابو رهم، در جنگ تبوك على بن ابى طالب و در حجة الوداع ابو دجانه انصارى را جانشين خود قرار داد.(2)
2. نياز مبرم مسلمانان به احكام و دستورهاى سياسى و فردى به شكل فوري؛
بنابراين پيامبر گرامى (ص) به افرادى نياز داشت تا در غيبت ايشان، احكام را براى مردم تبيين و جامعه اسلامى را اداره كنند.
اين مسأله در دوران امامان معصوم (ع) نيز وجود داشت. لذا علاوه بر اينكه در سيره نظرى آن بزرگواران مشاهده مى ‏كنيم كه با الهام از قرآن، به حلّ اين مسأله پرداخته ‏اند در سيره عملى خود نيز- در مواردى كه نياز بوده با تكيه بر شرايط مهم رهبرى (قدرت و توانمندى، امانت‏دارى، علم و آگاهى به احكام و دستورات الهى و) اقدام به تعيين افراد واجد شرايط مى ‏كردند مانند: حذيفه بن يمان به عنوان حاكم اول مدائن، سلمان فارسى به عنوان حاكم دوم مدائن، عمار بن ياسر به عنوان حاكم كوفه، مالك اشتر به عنوان حاكم و سرپرست مصر.(3)
البته مسأله ولايت فقيه نيز از آغاز غيبت كبري مطرح مي شود. چون امام زمان(عجل الله فرجه) جانشين خود را با شرط فقاهت تعيين كرده اند. يعني ولي كسي است كه فقيه باشد (به عنوان اصلي ترين شرط) پس اصل ولايت از صدر اسلام بوده و ولايت در دستان فقيه، به بعد از غيبت امام عصر (عج) باز مي گردد.
بنابر همين مطلب فقهاى بزرگوار اسلام، همواره در صدد تشكيل حكومت اسلامى و اجراى احكام و تعاليم آن در جامعه و تحقق آرمان‏ هاى آن بوده‏ اند. البته زمانى كه زمينه ‏ها و شرايط دست‏يابى بدين مهم به طور كامل فراهم نبود، آنان به مرتبه‏ اى مناسب با اقتضاى شرايط محيطى بسنده كرده و در پى تحقق زمينه لازم براى تشكيل حكومت اسلامى بوده‏ اند. اينك به طور مختصر به تجلّى اعمال ولايت فقيه در حد مقدور از سوى برخى از مشهورترين فقها مى ‏پردازيم:
1. شيخ مفيد كه زعامت و رهبري شيعيان را به دست گرفتند.
2. خواجه نصير الدين طوسى كه به دربار هلاكوخان وارد شدند و از اين طريق اقداماتي انجام دادند.
3. محقق كركى با نزديك شدن به دربار پادشاهان صفوى، نقطه عطفى در عملى ساختن نظريه «ولايت فقيه» به وجود آورد تا جايى كه شاه طهماسب ضمن اذعان به ولايت محقق كركى به عنوان نايب امام زمان، رياست عالى مملكتى را به او تقديم كرد و محقق از اين راه گام‏هاى ارزنده ‏اى در بسط و اجراى احكام عالى اسلام، در سطح كشور برداشت.(4)
4. شيخ بهائى با تكيه بر ولايت فقيه، سمت شيخ الاسلامى شاه عباس را پذيرفت تا مردم را طبق نگرش ائمه معصومين(ع) تربيت و فقه جعفرى را اجرا كند.
5. شيخ جعفر كاشف الغطاء ولايت بر جامعه را حق خود مى‏ دانست و بر اين اساس، مقام فرماندهى جنگ (ايران و روس) را در اختيار فتحعلى شاه قرار داد.(5)
نتيجه:
از بررسى پيشينه تاريخى «ولايت فقيه» چند انگاره مشخص مى ‏شود:
يكم. اصل ولايت به زمان نزول وحى و صدر اسلام و عصر حضور ائمه اطهار (ع) باز مى ‏گردد. بنابراين مسأله ياد شده، از لحاظ نظرى و عملى، بسيار متقدم بر زمان اخير است و در زمان ما در عرصه عمل، عينيت و تجلّى و جايگاه مناسب خويش را به دست آورده است.
دوّم. هر يك از صاحب نظران، بر اثر مهيا نبودن زمينه كامل، به عملى شدن ناقص ولايت فقيه بسنده مى‏ كردند. راز نزديك شدن علماى تراز اول شيعه به دربار برخى از سلاطين را مى‏ توان در راستاى اميد به تجلى عملى ولايت فقيه- هر چند در عرصه‏ اى محدود ارزيابى كرد.
سوّم. آنچه امروزه به صورت يك نظريه، از سوى حضرت امام (ره) و بسيارى از فقهاى بزرگوار ارائه شده و مبناى نظام جمهورى اسلامى قرار گرفته است تطورات و ادوار مختلفى داشته است. اين انديشه در خط سير تاريخى- تدريجى خود، مراحل تكوين و تكامل را پيموده است تا اينكه در قرون اخير- به ويژه از قرن سيزدهم به بعد صورت توسعه‏ يافته آن، به عنوان يك نظريه سياسى كامل آشكار شده است.
درباره ولايت فقيه به كتاب هاي زير مراجعه فرماييد:
-پرسش و پاسخ هاي درباره ولايت فقيه، مصباح يزدي
-ولايت فقيه، محمد هادي معرفت
-ولايت فقيه، آيت الله جوادي آملي

پي نوشت ها:
1. مائده، آيه55.
2. براي آگاهي بيشتر به سيره ابن هشام رجوع شود "آن جا كه در هر غزوه اى نام كسى را كه پيامبر خدا "ص" در مدت غيبتش در مدينه بجاى خود تعيين مى كرد، نقل كرده است."
3. براي آگاهي بيش تر،ر.ك: سيماي كارگزاران امام علي (ع)، تاليف علي اكبر ذاكري بخش دوم ضمن چند فصل.
4. موسوى بهبهانى، حكيم استرآباد ميرداماد، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ دوم، 1377ش، ص 11- 01.
5. شيخ محمد حسين كاشف الغطا،كشف الغطاء، ناشر دفتر تبليغات اسلامي، ج 2، ص 394.
موفق باشید.

آیا مانتویی بودن با حجاب کامل حرام است و یا بی احترامی به حضرت فاطمه است؟ من به اصرار شوهرم مانتویی شدم ولی یک مانتویی با حجاب کامل هستم میخواستم بذوتچنم که آیا گناه دارد؟

آنچه بر زن واجب و لازم است، پوشش كامل بدن (غير از گردي صورت، آن مقداري كه هنگام وضو شسته مي شود ، و دست ها تا مچ ) از نامحرم است، خواه با چادر باشد يا با مانتو و...، اما به طور طبيعي چادر بهتر مي تواند پوشش بدن را حفظ كند و از اين جهت چادر به عنوان نماد «حجاب برتر» معرفي شده است.
قرآن مجيد خطاب به پيامبرش فرمود: «به زنان و دختران خود و به همه زنان مؤمن بگو كه: خويشتن را با «جلباب» بپوشند كه اين كار براى اين كه به «عفت» و پاكدامني شناخته ‏شوند و از تعرض بيمار دلان محفوظ بمانند، براى آنان بهتر است».(1)
منظور از جلباب با توجه به كتب لغت و گفتار مفسّران شيعه مانند علامه طباطبايي(2) و فيض كاشاني(3) و گفتار مفسران اهل سنّت مانند قرطبي(4) « به معناي چادر و مانند آن است، نه روسري و مقنعه و مانتو..» بر اين اساس مى‏توان گفت: از نظر قرآن چادر، هم نماد «حجاب برتر» است، و هم يكي از نشانه هاي زنان عفيف و پاكدامن ، چادر به سر كردن است. در تاريخ و روايات براي حضرت فاطمه عليها السلام - كه الگوي همه زنان عفيف و پاكدامن دنيا در همه عصرها و نسل ها است-، نقل شده كه آن حضرت هنگام خروج از منزل همين پوشش يعني جلباب يا چادر را به سر مي كرده است. چنان كه آمده است حضرت فاطمه سلام الله عليها مقنعه خويش را بر سر و جلباب بر تن كردند؛(5) يعنى پوششى كه تمام تن را از سر تا قدم فرا مى‏گرفته است.
اَنَس بن مالك مي گويد:در يكى از روزها، رسول خدا(ص) از اصحاب خود پرسيد: چه چيز براى زنان از همه چيز بهتر است؟ ما نتوانستيم پاسخ آن را بگوييم. على(ع) بلافاصله از جا بلند شد و نزد حضرت زهرا عليها السّلام رفت و سؤال رسول خدا(ع) را براى او مطرح ساخت.
فاطمه عليها السّلام فرمود: چرا پاسخ ندادى كه بهترين چيز براى زنان آن است كه آنان مردان نامحرم را نبينند، و مردان بيگانه هم آن ها را مشاهده نكنند. حضرت على(ع) بازگشت و اين پاسخ را به پيغمبر اسلام عرضه داشت. پيغمبر اكرم(ص) فرمود: اين پاسخ را از چه كسى آموختى؟ عرض كرد: از حضرت فاطمه! رسول خدا(ص) فرمود: آرى، او پاره وجود من است.(6) افزون بر اين عقل نيز بر برتر بودن چادر حكم مى‏كند، چون اندام بدن با چادر بهتر محفوظ مى‏ماند. بنا بر اين با مانتو بلند و روسرى نيز مى‏توان پوشش كامل داشت، ولى حجاب برتر نيست، زيرا هر چند با مانتو و روسرى پوشش صورت مى‏گيرد، ولى باز حجم بدن مشخص است و با مقايسه با چادر، قطعاً چادر برترى دارد. البته مانتوهاي كوتاه و تنگي كه متاسفانه، امروزه در جامعه متداول و مرسوم شده، مصداق حجاب نيست.
آنچه مهم است، مراقبت زن از خود و حجاب و عفت خويش براي ايجاد جامعه اي سالم است، تا آرامش رواني، اجتماعي و عفت عمومي خدشه دار نشود، هر چه، بهتر بتواند اين هدف را تأمين كند، برتر است.
در پايان لازم است هم شما و هم شوهر بزرگوارتان به يك حقيقت ناب از روايات توجه داشته باشيد. پيامبر اكرم (ص) خطاب به ابوذر فرمود: يَا أَبَا ذَرٍّ الذَّاكِرُ فِي الْغَافِلِينَ كَالْمُقَاتِلِ فِي الْفَارِّينَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ (7) و امام صادق(ع) فرمود: الذَّاكِرُ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِي الْغَافِلِينَ كَالْمُقَاتِلِ فِي الْمُحَارِبِينَ (8) يعني كسي در ميان جمعيت اهل غفلت به ياد خدا باشد همانند آن مجاهد در راه خدا ( و رزمندگان جنگ احد در ركاب رسول الله (ص) ) است كه وقتي مي بيند ديگران جنگ را رها كرده و فرار مي كنند(و پيامبر و اسلام را در غربت و تنهايي گذاشته اند) او پايداري و استقامت مي ورزد، يا همانند شهيدي است كه در راه اسلام در خون خود غلطيده است. شب و روز عاشورا اكثر شيعيان به هئيت و مجلس عزاداري مي روند و به ياد مظلوميت اباعبدالله(ع) گريه مي كنند، چنان كه در شب 23 سوم ماه رمضان براي خدا به مجالس دعا و عبادت مي روند، و به ياد خدا هستند. اين ها ارزشمند است. ليكن ارزش كامل را كسي دارد كه در كوچه و بازار، در دانشگاه و محل كار، در مجالس جشن ها و عروسي ها، و در آنجايي كه غفلت از ياد خدا فضاي آن مكان و جمعيت را فرا گرفته انسان به ياد خدا و مظلوميت ائمه (ع) باشد. (9)
پى نوشت‏ها:
1. احزاب (33) آيه 59.
2. علامه طباطبايي،تفسير الميزان، انتشارات جامعه مدرسين، قم، 1417ق، ج 16، ص 361.
3. فيض كاشاني، تفسير صافي، انتشارات الصدر، تهران، 1415ق، ج 4، ص 203.
4. قرطبي، الجامع لاحكام القرآن، انتشارات ناصر خسرو، تهران، 1364ش، ج 14، ص156.
5. طبرسى، الاحتجاج، نشر مرتضي، مشهد، سال نشر1403ق، ج 1، ص 98.
6. محمد باقر ساعدى‏، فضائل پنج تن عليهم السلام در صحاح ششگانه، ناشر انتشارات فيروزآبادى‏، ج4، ص 51.
7. شيخ حر عاملي، وسايل الشيعه 29 جلدي، چاپ مؤسسه آل البيت، قم، سال انتشار 1409ق، ج 7، ص 165.
8. شيخ كليني، الكافي، دار الكتب الاسلاميه، تهران، ش 1365، ج 2، ص 502.
9. جهت آگاهي بيشتر به كتاب «اخلاق و تربيت» تأليف: حسين احساني فر، ناشر قم- زمينه سازان ظهور امام عصر (عج)رجوع شود.
موفق باشید.

با سلام و آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
حفصه دختر عمر بن خطاب بود كه رسول الله(ص)در ماه شعبان سال دوم هجرت او را به عقد خويش در آورد و سبب آن نيز اين شد كه هفت ماه پيش از اين ازدواج، حفصه شوهر خود خنيس بن حذافة را در مدينه از دست داد و خنيس از دنيا رفت، براى عمر كه هنوز وضع مرتب و سر و سامانى در مدينه نداشت و از طرفى خود را از شخصيتهاى بزرگ قريش مى‏دانست نگه دارى بيوه خنيس كار دشوارى بود و از اين رو به ابو بكر و عثمان كه از مهاجرين بودند و وضع بهترى داشتند پيشنهاد كرد تا حفصه را به همسرى خويش در آورند. ولى آن دو زير بار نرفته و اين پيشنهاد را نپذيرفتند، عمر كه با رد اين پيشنهاد از طرف ابو بكر و عثمان بيشتر ناراحت و آزرده خاطر شد به عنوان شكايت از آن دو و شايد به منظور عنوان كردن اصل ماجرا و پيشنهاد ضمنى ازدواج حفصه با رسول الله، شرح حال خود و گرفتاريهايش را نزد نبي اكرم مطرح كرد و رسول الله(ص)كه منظور او را به خوبى درك كرده بود - با اينكه قلبا علاقه‏اى به حفصه نداشت - تمايل خود را به ازدواج با حفصه اظهار كرد و بدين ترتيب عمر را خوشحال و خورسند از پيش خود بازگرداند و اين ازدواج صورت گرفت و از همان آغاز معلوم بود كه پيامبر بزرگوار اسلام به خاطر دلجويى از عمر و تحكيم ارتباط با او و قوم و قبيله‏اش اين كار را انجام داد.(1) خلاصه اينكه علت تزويج - علاوه بر مستحكم كردن ارتباط با قوم و خويش -، ممكن است علتش ترحم به عمر باشد چرا كه عمر يكي از افراد معروف اين امت بوده و رسول اكرم رحمة للعالمين است و از طرفي در نقاط مختلف تاريخ مي يابيم كه رسول اكرم از روي دلسوزي و رئوف القلب بودن بسياري از مطالب مجاز را مي پذيرفت.(2)
پى‏نوشت ها:
1. رسولى محلاتى، زندگانى حضرت محمد(ص)، ص 334 ، بي نام.
2. http://www.tahoordanesh.com/page.php?pid=17639؛ رك: عز الدين بن الأثير أبو الحسن على بن محمد الجزرى، أسد الغابة فى معرفة الصحابة بيروت، دار الفكر، 1409/1989، ج6، ص 65، ابن حجر العسقلانى، الإصابة فى تمييز الصحابة،تحقيق عادل احمد عبد الموجود و على محمد معوض، بيروت، دارالكتب العلمية، ط الأولى، 1415، ج8، ص 85.
موفق باشید.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

آيا عبيدالله بن زياد و پدرش زنازاده بودند؟ اگر بودند پس چرا حضرت علي (علیه السلام) زياد را به كار گرفت؟‌ اگر زن زياد بدكاره و معروف بود، چرا حضرت علي(ع) زياد را حاكم فارس كرد؟ به نظر شما براي حضرت علي بدنامی نداشت؟‌ چرا حضرت علي زياد را به حكومت فارس گماشت؟ چطور حضرت علی او را برای حکومت فرستاد در حالی که زنازاده بود و او می توانست امام جماعت باشد، یعنی رسم بود که حاکم شهر امام جماعت می شد. آیا حضرت علی این حکم را نمی دانست که زنازاده نمی تواند امام جماعت باشد؟

پاسخ:
درباره نسب زياد بن ابيه ترديدهايي وجود دارد. اما نمي توان به طور قطعي گفت حرام زاده بوده است. به هر حال مطابق شريعت اسلام الولد للفراش فرزند متعلق به شوهر زن مي باشد كه بستر زناششويي از آن اوست.
اما بخش دوم پرسشتان كه چرا امام زياد را به خدمت گرفت و مسئوليت داده شد و به فارس فرستاده شد؟
زياد بن أبيه يكى از مردان زيرك و با ذكاوت عرب است و خطيبى ماهر بود. او را يكى از چهار مرد زيرك عرب شمرده‏ اند. امام علي او را در سال سي و نهم والي فارس كرد.
مردم جبال و فارس از دادن خراج امتناع كردند، و سهل بن حنيف را كه عامل حضرت على بود از فارس بيرون كردند. على (ع) درباره اينكه چه كسى ولايتدار فارس شود با مردم مشورت كرد، جاريه بن قدامه گفت: اى اميرمؤمنان مى‏ خواهى مردى سخت سر و سياستدان و با كفايت را به تو نشان دهم؟ گفت: «كى؟» گفت: «زياد» گفت: اين كار از او ساخته است. و او را ولايتدار فارس و كرمان كرد و با چهار هزار كس آنجا فرستاد كه بر ولايت تسلط يافت و مردم به اطاعت او در آمدند. پس از آرام كردن استخر ميان بيضا و استخر قلعه‏ اى استوار كرد كه قلعه زياد نام گرفت و اموال را آنجا برد. پيرى از مردم استخر گويد: پدرم مى‏گفت: «زياد را ديدم كه سالار فارس بود و ولايت يك پارچه آتش بود، زياد چندان مدارا كرد كه مانند پيش به اطاعت و استقامت آمدند و به جنگ نپرداخت. مردم فارس مى‏ گفتند: رفتار اين عرب همانند رفتار خسرو انوشيروان بود كه نرمش و مدارا مى‏ كرد و مى‏ دانست چه كند.»(1)
گرچه زياد پس از صلح امام حسن (ع) بر اثر تطميع و تهديد به معاويه ملحق گرديد و معاويه او را برادر پدرى خود خواند و ولايت عراق را به او سپرد نيز شيعيان را تحت تعقيب قرار داد و عده زيادي از آنها را شكنجه و زنداني كرد. اما ملاك اميرالمومنين در اعطای ولايت فارس به او وضعيت و حال او در همان ايام بود ه است.
پيامبر (ص) و ائمه (ع)، موظف بودند كه در زندگي فردي، اجتماعي و برخورد با افراد، به صورت متعارف و معمول و مانند ساير مردم رفتار نمايند. از علم غيب، در اداره جامعه و عزل و نصب افراد و قضاوت درباره ديگران، طرد و نفي آنان استفاده نكنند. نصب زياد بن ابيه به عنوان استاندار فارس ارتباط به علم غيب امام علي (ع) ندارد. حضرت در اين امر مانند ساير عزل و نصب ها عمل كرد. وظيفه نداشت كه در نصب زياد بن ابيه از علم غيب بهره گيرد. همان طور، رسول خدا (ص) و ديگر امامان نيز در اين امور از علم غيب بهره نمي گرفتند، از اين رو پيامبر(ص)، به خالد بن وليد مسئوليتي واگذار مي كند. سپاهي را در اختيارش قرار مي دهد، كه به سوي (بني جذيمه) برود. پيامبر او را براي جنگ نفرستاد، ولي خالد آنان را مورد حمله قرار داد. كساني از ايشان را به قتل رساند كه چون خبر به پيامبر رسيد، حضرت بسيار ناراحت شد و دست ها به آسمان برداشت و گفت: خدايا! از آنچه (خالد) كرده است، نزد تو بيزاري مي جويم.(2)
نكته اي كه نبايد از آن غفلت نمود آن است كه:
امام اين افراد را بسيار تحت نظر داشت و آنان نيز از امام اطاعت مي كردند و كار گزار آن امام بودند و تا زماني كه جرم و يا فسادي براي آنان ثابت نشده بود امام آنان را عزل نكرد؛ اما وقتي موارد خلاف براي امام از راه هاي معمول بشري ثابت شد، بي درنگ آنا ن را عزل نمود.
علي (ع) بر اساس متعارف افرادي كه توان مديريتي داشتند و تخلفي از آنان نديده بود را براي اداره امور انتخاب مي كرد.
براي آگاهي بيشتر، ر.ك: سيماي كارگزاران امام علي (ع)، تاليف علي اكبر ذاكري

پي نوشت:
1. الفتوح، ابن اعثم كوفى، ص893، ترجمه محمد بن احمد مستوفى هروى، تحقيق غلامرضا طباطبائى مجد، تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى،1372ش، ص1038؛ محمد بن جرير طبرى. تاريخ‏الطبري، ترجمه ابو القاسم پاينده، تهران، اساطير، چ پنجم، 1375ش، ج‏6، ص 2674.
2. سيره ابن هشام، ج4، ص77-78، بيروت، دار احياء التراث العربي.
موفق باشید.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

چرا در قضیه سیلی خوردن حضرت فاطمه (سلام الله علیها)، امام علی(علیه السلام) هیچ واکنشی نشان ندادند و از حقوق حضرت زهرا (س) و خود دفاع نکردند؟ مگر دفاع از ناموس جزء اعتقادات اصلی دین ما نیست حتی اگر به قیمت جانمان تمام شود؟

پاسخ:
در اينكه امام علي (علیه السلام) شجاع و با غيرت ترين انسان مي باشد ترديد نكنيد، با اين حال علي(ع) در برابر اهانت به فاطمه زهرا(سلام الله علیها) سكوت نمود. بديهي است سكوت امام يا بدان جهت بوده است كه توان و قدرت دفاع را نداشت و يا در اين امر مصلحتي بوده است، و الا چگونه امكان دارد انساني مانند امام علي(ع) در برابر ظلم به همسرش سكوت كند؟ داده هاي تاريخي نشان از آن دارد كه حضرت قدرت دفاع را نداشت، چون حكومت به گونه اي با امام بر خورد كرد كه وي توان دفاع از خود و همسر خويش را از دست داد. ابن قتيبه دينوري مي نويسد: هنگامي كه عمر به منزل علي آمد گفت به خدا قسم كه جان عمر در دست او است يا بايد خانه را ترك كنيد يا اينكه آن را آتش زده و مي سوزانيم(1) در تاريخ طبري نيز آمده است: اتي عمر بن خطاب منزل علي فقال: لاحرقن عليكم اولتخرجن الي البيعه (2)
جهت آگاهي بيشتر قسمت از كتاب فروغ ولايت، آيت الله جعفر سبحاني را مي آوريم:
... ابن عبد ربه اندلسي مي نويسد: خليفه به عمر مأموريت داد كه متحصنان را از خانه بيرون كند و اگر مقاومت كردند، با آنان بجنگد. از اين رو، عمر آتشي آورد كه خانه را بسوزاند. در اين موقع با فاطمه روبه برو شد. دخت پيامبر به او گفت: فرزند خطّاب، آمده اي خانه ما را به آتش بكشي؟! وي گفت: آري، مگر اين كه همچون ديگران با خليفه بيعت كنيد مأمور خليفه آتشي بر افروخت و پس فشاري به در آورد و وارد خانه شد، ولي با مقاومت فاطمه رو به رو گرديد. برخي از مورخان شيعي نوشته اند كه متأسفانه عوامل حكومت با وضع دلخراش و دردناك حضرت علي(ع) را به مسجد بردند، كه چهل سال بعد، معاويه آن را به صورت طعن و انتقاد نقل مي كند معاويه خطاب به علي(ع) گفت: تا آن جا كه دستگاه خلافت تو را مهار كرده و همچون شتر سركش براي بيعت به طرف مسجد كشاندند يعني نه تنها در مورد حضرت فاطمه(س)، بلكه حتي نسبت به خودش هم قدرت دفاع از حضرت سلب شده بود.(3)
اين مسئله را در پاسخ حضرت علي(ع) به فاطمه(س) در همين موضوع ظلم به فاطمه (س) مطرح شده است. حضرت زهرا(س) بعد از بيان خطبه در مسجد نبي(ص) خطاب به علي(ع) عرض نمود: اي فرزند ابي طالب! آيا مانند كودكي كه در جنين است، پرده پوشيده اي و در خانه نشسته اي، مانند كسي كه به او تهمت زده شده است؟! شاه پرهاي بازها را در هم مي شكستي، اما اكنون از پر و بال هاي مرغان ناتوان فرو مانده اي! اينك فرزند ابي قحافه... آشكارا با من دشمني مي ورزد و به سختي در سخن من مي تازد؟! (4) علي(ع) در جواب فرمود: "... غم و اندوهتان را فرو نشان اي دختر برگزيده عالميان و يادگار پيامبر آخر الزمان! من كه در دينم هرگز سستي نورزيدم و از حدّ توانم دور نشده ام... آن چه را كه براي شما (در آخرت) مهيا و آماده شده، برتر از آن است كه از دست شما گرفتند. بنابراين مسأله را به خدا واگذاريد.(5)
درضمن ناگفته نماند كه سكوت امام دربار ظلم به زهرا(ع) به خاطر مصالح بود، يعني امام در برابر خلفا قيام نكرد، زيرا قيام امام با مصالح جهان اسلام همسويي نداشت. حضرت در خطبه «شقشقيه» مبني بر اين اينكه قيام كند يا سكوت نمايد به عنوان دوره د شوار و حساس و نيز انتخاب راه دوم چنين ياد مي‌كند: «من رداي خلافت را رها ساختم، و دامن خود را از آن در پيچيدم (و كنار رفتم)، در حالي كه در اين انديشه فرو رفته بودم كه آيا با دست تنها (بدون ياور) بپاخيزم (و حق خود و مردم را بگيرم) و يا در اين محيط پرخفقان و ظلمتي كه پديد آورده اند،‌ صبر كنم؟ محيطي كه پيران را فرسوده، جوانان را پير و مردان با ايمان را واپسين دم زندگي به رنج وا مي دارد. (عاقبت) ديدم بردباري و صبر، به عقل و خِرَد نزديك تر است، لذا شكيبايي ورزيدم،‌ ولي به كسي مي ماندم كه خار در چشم و استخوان در گلو دارد،‌ با چشم خود مي ديدم ميراثم را به غارت مي برند».(6)
اين سخنان را امام در شرايطي بيان نمود كه دين اسلام در خطر بود و جهان اسلام نياز به وحدت داشت. زيرا هم در حوزه اسلام عوامل تهديد كننده وجود داشت و هم دشمن خارجي جهان اسلام را تهديد مي نمود اين خطرها را مي توان بدين ترتيب دسته بندي كرد:
1ـ اگر حضرت با توسل به قدرت و قيام مسلحانه در صدد قبضة حكومت و خلافت بر مي آمد، بسياري از عزيزان كه خود را كه از جان و دل به امامت و رهبري او معتقد بودند،‌ از دست مي داد.‌
2ـ از آن جا كه بسياري از گروه ها و قبايلي كه در سال هاي آخر عمر پيامبر(ص) مسلمان شده بودند، ‌هنوز آموزش هاي لازم اسلامي را نديده بودند، پرچم «ارتداد» و بازگشت به بت پرستي را برافراشتند و عملاً با حكومت اسلامي مخالفت مي نمود كه خطر جدي بود.
3- علاوه بر خطر مرتدين،‌ مدعيان نبوت و پيامبران دروغين مانند «مسيلمه كذاب»، «طليحه» و «سجاح» نيز در صحنه ظاهر شده و هر كدام طرفداران و نيروهايي دور خود گرد آوردند و قصد حمله به مدينه را داشتند كه با همكاري و اتحاد مسلمانان پس از زحماتي نيروهاي آنان شكست خوردند.

پي نوشت ها:
1. ابن قتيبه، الامامه والسياسه، بيروت، دار الكتب العلميه، 1418ش، چاپ اول، ص16.
2. طبري، تاريخ طبري، مصر، قاهره، مطبعه الاستقامه بالقاهره، 1358، ج2، ص443.
3. جعفر سبحاني، فروغ ولايت، قم، انتشارات صحيفه، 1368، ص182- 187.
4. عزالدين حسيني زنجاني، شرح خطبه حضرت زهرا(س)، قم موسسه بوستان كتاب دفتر تبليغات اسلامي، ج 2، ص611-612.
5. همان.
6. فيض الاسلام، نهج البلاغه، خطبه شقشقيه.
موفق باشید.

نقل است که وقتی حضرت زهرا (سلام الله علیها) از دنیا رفتند مردم سراسیمه به خانه زهرا (س) می‌آمدند و منتظر بیرون آمدن جنازه بودند که علی (علیه السلام) به ابوذر گفتند: برو و با صدای بلند اعلام کن که برگردند چرا که تشییع جنازه دختر رسول‌ خدا امشب صورت نمی‌گیرد و به تأخیر افتاده است و... .

سوال: به نظر من و خیلی از کسانی که اهل دقت اند این پاسخ بعید است از جانب امیرالمونین صادر شده باشد، زیرا نعوذبالله احتمال دروغ می رود و امام نه دروغ می گوید نه احتمالا توریه نه دروغ مصلحتی، پس چه جوری امیرالمؤمنین (منافقان و کافران به ظاهر مسلمانان را به اصطلاح سر کار گذاشت و) جنازه مادر سادات را شبانه دفن کرد؟

پاسخ:
در اين خصوص بايد گفت:
الف) اين مطلب در منابع معتبر نيامده است.
ب) ثانيا -برفرض صحت چنين مطلبي- مقصود از عدم برگذاري تشييع جنازه -درشب مورد نظر- تشييع جنازه رسمي است، يعني حضرت اعلام نمود كه تشييع جنازه كه سران حكومت و همه مردم شركت كنند، برگذار نمي شود.
شما مي دانيد كه خلفاء با حضرت زهرا (س) بد برخورد كردند، زيرا فدك را غصب و به خانه حضرت زهرا (ع) هجوم بردند(1)، لذا حضرت شديدا از خلفاء ناراضي بود، از اين رو حضرت اجازه عيادت به ابابكر و عمر را نداد. (2) طبق برخي گزارش ها ايشان وصيت نمود كه خلفاء در تشييع جنازه فاطمه زهرا (س) شركت نكنند و بروي نماز نخوانند. (3)
ج) از همه مهم تر اينكه شايد حضرت به خاطر مصلحت اين كار را انجام داد. همان طور كه درموارد دیگر نيز امام طبق مصلحت عمل مي نمود، مثلا امام در ابتدا با جريان حكميت مخالف بود،(4) اما به خاطر برخي مصالح اين امر را قبول كرد. همچنين امام با انتخاب ابوموسي -به عنوان حكم- مخالف بود و گزينه امام، مالك اشتر وابن عباس بود،(5) اما به خاطر برخي مصالح، مجبوربه پذيرفتن آن گرديد. بنابراين، اين گونه نيست كه علي (ع) در هيج موردي بر اساس مصلحت عمل نكند.
د) با توجه به مطالب گذشته امام علي (ع) درباره تشييع جنازه حضرت زهرا (س) -نعوذبالله- نه دروغ گفته و نه مخالفان را فريب داده است. لذا كاري را كه با عصمت ايشان منافات داشته باشد، مر تكب نگرديده است.

پي نوشت ها:
1. ابن قتيبه، الامامه والسياسه، بيروت، دار الكتب العلميه، 1418، چاپ اول، ص 16؛ طبري، تاريخ طبري، مصر، قاهره، مطبعه الاستقامه بالقاهره، 1358، ج2، ص 443.
2. أبو محمد عبد الله بن مسلم ابن قتيبة الدينوري، همان، ص16.
3. علامه مجلسى، بحار الأنوار، بيروت، لبنان، مؤسسة الوفاء، 1404 ه.ق، ج 43، ص183.
4. جعفرسبحاني فروغ ولايت، انتشارات صحيفه، ص 591؛محمد جرير طبري، تاريخ طبري، قاهره، مطبعه الاستقامه بالقاهره، 1358ه-1939 م، ج 4، ص5 به بعد؛ رك: ابو حنيفه دينورى‏، الأخبار الطوال‏، قم‏، ناشر رضى‏، 1368 ش‏، ص200.
5. جعفر شهيدي، علي از زبان علي (ع)، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1378، چاپ نهم، ص 124.
موفق باشید.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

صفحه‌ها