دانش تاريخ

1- مگر امام حسین (ع) از عاقبت كار جنگ خبر نداشتند، پس چرا حداقل برای بچه ها آب ذخیره نكردند؟

پاسخ: اتفاقاً آنان آب را ذخیره کردند زیرا سه روز بود که آب بسته شده بود و طبیعی است که یک کاروانی که حدود 200 نفر زن و مرد هستند با وسائلی که آن زمان همراه داشته اند برای بیش از سه روز امکانات نگهداری آب بیشتر نداشته اند.

2- پرسش: مگر امام حسین(ع) در زمان حركت بطرف كوفه از عاقبت كار خود خبر نداشتند؟ پس چرا همسر و دختران خردسالشان را همراه خود بُردند؟

پاسخ: امام حسین (ع) علم غیب داشت و بلکه همه معصومین علیهم السلام علم غیب دارند ولی علم غیب تکلیف آور نمی باشد، یعنی در رفتار و اعمال معمولی هر کس باید به روش عادی عمل کند مثلاً پیامبر اکرم(ص) باعلم غیب خود همیشه می داند که چه کسی سارق است اما هیچگاه طبق این علم خود عمل نمی کند و هر اختلافی که باشد به مردم می گوید چه کسی شاهد دارد یا چه کسی قسم می خورد. با اینکه با علم غیب خود به خوبی می داند که حق با کیست ولی از علم غیب استفاده نمی کند بلکه به ظاهر عمل می کند، امام حسین(ع) نیز از علم غیب استفاده نمی کند و با اینکه عاقبت و سرانجام این سفر را با علم و غیب می دانست اما به طوری عمل کرد که گویا عاقبت کار را نمی داند و به این سفر رفت. هر کس طبق ظاهر اینگونه عمل می کند که وقتی در شهری باشد که جانش در خطر باشد و حرمت حرم خدا را نگه داشته نشود و ببیند مردم شهری دیگر او را دعوت کرده اند به آنجا حرکت می کند. 3- پرسش: آیا آب خواستن امام حسین علیه السلام برای فرزندش از روی ذلت بود و اینکه گفته میشود حضرت عباس علیه السلام وقتی روی اسب سوار می شد زانوی آن حضرت به گوش اسب می رسید نظرتان چیست؟

پاسخ: این روشن است که آب خواستن از روی ذلت یا تقاضای سیراب کردن فرزند از روی ذلت خلاف شأن سید الشهداء علیه السلام است و یقیناً آن حضرت انجام نمی دهد اما اگر این عمل حضرت از روی عزت نفس و برای اتمام حجت باشد و برای نشان دادن نهایت قساوت قلبی دشمن و بی رحمی کاملی آنان باشد در اینصورت عملی بسیار زیبا و عاقلانه و از روی شجاعت خواهد بود. و اما توصیفاتی که از حضرت ابوالفضل (ع) شده است اصل آنکه آن حضرت بلند قامت و رشید بوده مسلم است، و این نکته که پاهای آنحضرت وقتی در رکاب بوده زانوی حضرت به گوش اسب می رسیده در برخی کتابها آمده است اما خیلی قابل اعتماد نیست زیرا در اینگونه موارد گاهی مبالغه شده است.

4- پرسش: برخی علما می گویند قیام امام حسین علیه السلام برای برقراری حكومت اسلامی بوده است...اگر اینطور بوده ایشان در همان مدینه كه بهتر میتوانستند قیام كنند؟

پاسخ: اولاً هدف اصلی امام حسین(ع) برقرار حکومت نبود بلکه برکنارکردن و رسوا نمودن بنی امیه هدف اصلی آن حضرت بود، هدف اصلی این نبود که بگوید من خلیفه پیامبر هستم بلکه می خواست بگوید بنی امیه خلیفه پیامبر نیستند و مردم حکومت اسلامی را در روش یزید ندانند و تصور نکنند اعمال بنی امیه همان روش و دستورات دین اسلام است. و ثانیاً منطقه عراق به جهت ایامی که حضرت علی(ع) در آنجا حضور داست گرایش و علاقه به اهل بیت (ع) داشتند، اما چنین زمینه ای در شهر مدینه وجود نداشت و در مدینه بسیاری از مردم گرایش و عقیده به عثمان داشتند و به غلط تصور می کردندکه عثمان به ناحق کشته شده است. تبلیغات معاویه بر علیه اهل بیت علیهم السلام نیز در مدینه و شام بسیار زیاد بود اما در عراق کمتر اثر گذاشته بود.

5- پرسش: مگر امام حسین (ع) از عاقبت كار جنگ خبر نداشتند، پس چرا حداقل برای بچه ها آب ذخیره نكردند؟

پاسخ: اتفاقاً آنان آب را ذخیره کردند زیرا سه روز بود که آب بسته شده بود و طبیعی است که یک کاروانی که حدود 200 نفر زن و مرد هستند با وسائلی که آن زمان همراه داشته اند برای بیش از سه روز امکانات نگهداری آب بیشتر نداشته اند.

6- چرا در مراسم مذهبی شیعیان انسان دچار غم و اندوه می شود؟ (من در آلمان هستم و تقریبا به همه مراسم مختلف مذهبی رفته ام. مراسم مذهبی اهل سنت كه نوعی احساس خوشحالی آمیخته است ..) و چرا همه كسانی كه اسلام می آورند به نوعی در زندگی و كار شكست خورده هستند؟ من این را به تجربه دیده ام كه آدم موفق و حسابی آلمانی مسلمان نمی شود بلكه تازه مسلمانهای اینجا همه از اقلیتهای قومی-نژادی هستند...این واقعیت را چطور توجیه می كنید؟

پاسخ: اولاً همه مراسمات شیعیان چنین نیست. ما شیعیان در محرم و صفر و در ایام عزا و شهادت رهبران دینمان عزاداری می کنیم و در ایام ولادت معصومین و اعیاد مذهبی مراسم شاد داریم و اتفاقاً اهل سنت ـ بر خلاف آنچه شما فرمودید ـ جشن گرفتن در تولد پیامبر و اعیاد مذهبی را حرام می دانند و حتی کتاب نوشته اند درباره حرمت احتفال بمولد النبی (ص). پس شیعه هم مراسم عزا و حزن دارد و هم مراسم جشن و شادی. و ثانیاً خود اشک ریختن و حزن و اندوه برای مصیبت اهل بیت علیهم السلام یا گریه از خوف خدای متعال از بهترین وسائل تامین کننده آرامش روحی است. آیات شریفه قرآن نیز خوف و حزن و گریه را ستایش کرده و پیامبر اکرم(ص) نیز راس حکمت را، خوف از خداوند دانسته است. و اما آنکه فرموده اید چرا افراد شکست خورده مسلمان می شوند افراد موفق. ما باید "موفق" را معنا کنیم اگر مقصود از موفق کسانی هستند که خوشگذران بوده و از حلال و حرام به ثروتهای زیاد دست پیدا کرده اند یعنی کسانی که به تعبیر قرآن مجید«مترفین» هستند روشن است که چرا این افراد ایمان نمی آورند، زیرا ایمان جلوی ثروتهای حرام را می گیرد. ولی اگر موفق یعنی انسانهای موفق از نظر علمی یا کسانی که موفقیت معنوی دارند و انسانهایی که از نظر روحی و اخلاقی افرادی بزرگ هستند اگر موفق به این معنا باشد اکثر اینگونه افراد ایمان می آورند. و در طول تاریخ نیز چنین بوده است بعضی افراد به حضرت نوح (ع) می گفتند تا موقعی که افراد ضعیف از نظر اقتصادی به تو ایمان آورده اند ما به تو ایمان نمی آوریم مگر آنکه آنها را از خودت دور بگردانی و حضرت نوح می فرمود هرگز چنین نمی کنم، دین برای دستگیری و حمایت از افراد ضعیف آمده است.

7- پرسش: این كه افراد پای دیگ نذری امام حسین(ع) كار می كنند و حاجت می گیرند چقدر منطقی و معتبر است؟ بعضی غذاهای نذری در شرایط غیر بهداشتی طبخ و توزیع می شود... آیا واقعا این غذا ها متبرك هستند حتی اگر در شرایط غیر بهداشتی درست شوند؟

پاسخ: حاجت گرفتن از نذر کردن غذا در ایام عزا و تبرک بودن بعضی از غذاهایی که غیر بهداشتی است سوال شده بود. اولاً نذر باید برای خداوند باشد و اگر برای غیر خدا باشد باطل است. آری می توان چیزی را برای خدا نذر کرد که ثواب آن هدیه به امام حسین(ع) یا هدیه به حضرت عباس باشد. و ثانیاً تجربه دینی نیز نشان داده است که معمولاً افرادی که چنین نذرهایی انجام می دهند معمولاً نتیجه نیز می گیرند. و اما غذای غیر بهداشتی که به عنوان نذری آورده می شود اگر کسی یقین دارد که خوردن آن غذا ضرر دارد در اینصورت مصرف کردن آن جایز نیست و در غیر اینصورت مصرف کردن آن اشکال ندارد. بهر حال در اینگونه موارد جزء اعتقاد و باور قلبی ماست.

8- پرسش: منبع و منشا زيارت عاشورا چيست؟

پاسخ: منبع زیارت عاشورا کتاب «کامل الزیارات» از ابن قولویه متوفی سال 368 هجری قمری، صفحه 327 که با سند صحیح از امام محمد باقر علیه السلام نقل کرده است و این کتاب بسیار معتبر است و نویسنده آن از بزرگترین علمای شیعه در قرن چهارم است.

9- پرسش: علت برخورد با کتاب شهید جاوید آقای صالحی نجف آبادی چه بوده است؟

پاسخ: با سلام و آرزوی قبولی عزاداری شما.این کتاب گرچه عالمانه نوشته شده اما از دیدگاهی حمایت کرده که بر خلاف عقیده مشهور علمای شیعه در طول تاریخ بوده است. هیچ کس از شیعیان منکر علم غیب ائمه علیهم السلام نیست ومسلماً آنان از علم غیب بهره مند بوده اند و سیدالشهداء علیه السلام نیز در سفر به کربلا هم از عاقبت این سفر خبر داست و هم می خواست با شهادت خود افکار عمومی را بر علیه خاندان بنی امیه تحریک نماید، ولی این کتاب خلاف این دیدگاه را مطرح نموده و لذا پاسخهای فراوانی همانند کتاب شهید آگاه بر آن نوشته شده است. البته اقای صالحی نجف آبادي مدعی بود که امام حسین علیه السلام هرچند علم غیب دارد اما در این سفر از عاقبت کار خبر نداشت .ونتیجه ی این عقیده ان است که عمیات های شهادت طلبانه را نیز ایشان انکار میکند و پاسخ ان این است که معصومین علیهم السلام علم غیب دارند ولی موظف به عمل به ان نیستند .احکام خدا را طبق علم غیب پاسخ می دهند ولی در اعمال و رفتار خود به علم غیب عمل نمیکنند تا الگو برای مردم باشند وکسانی که علم غیب نداردند نیز بتوانند به انان اقتدا کنند. ایشان مورد انتقاد شدید علما و مراجعی همچون مرحوم آیه الله العظمی گلپایگانی قرار گرفت. علت هم همین بود که تحلیل ایشان را با عقاید شیعه هماهنگ نمی دانستند. من خودم که چند سال پیش این کتاب را خواندم نظرم در باره این کتاب این است که نتیجه نظریه این کتاب تهی کردن یا حداقل تقلیل دادن جنبه حماسی حادثه عاشورا است و خواننده ای که مطالب آن را بپذیرد احساس می کند که نمی تواند کربلا را به مثابه نمایشگاهی از تجلی فضایل و کرامات انسانی و رشادت و شهامت و پایمردی و ایثار ببیند بلکه امام حسین (ع) را به منزله فردی خواهد دید که از سر بدی مردم به مصیبتی مبتلا گشت که سعی می کرد حتی المقدور از آن دوری کند و نهایتا چون نتوانست مجبور شد بدان تن در دهد. اگر حماسه ای هست در همین حد است و هیچ نشانی از شوق جانبازی برای رسیدن به هدفی عالیتر در آن نیست. البته نمی گویم که نویسنده هدفش سلب حماسه از کربلا بوده ولی این احساسی است که از خواندن این کتاب برای انسان حاصل می شود. شهید مطهری نقدهای مفصلی بر این کتاب نوشته اند که منتشر شده است. برگرفته از پایگاه اطلاع رسانی استاد احمد عابدی

با سلام و خسته نباشید، حقیقت واقع این است که تعدادی سؤال ذهن مرا مشقول کرده اند و چون نتوانستم جواب منطقی برای آن ها پیدا کنم حتی دارند من رو تا مرز کفر و پوچی می برند با اینکه اعتقاد راسخ به خداوند و اسلام دارم و خدا را واجب الوجود می دانم اما نمی توانم انتخاب کنم : این وسط گیر کرده ام با این سؤال ها

سؤال 1 : در داستان حضرت نوح گفته شده که از هر حیوانی یک جفت وارد کشتی شده ان هم در یک شب!!! چطور ممکن است در حالی که در دنیا 5000 نوع خزنده ، 9000 نوع پرنده ، 4500 نوع پستاندار وجود دارد ؟ جواب خودم به این پاسخ این است که طوفان منطقه ای بوده نه جهانی؟

سؤال 2 :طبق گفته قرآن از زمان ورود آدم و حوا به زمین طبق محاسبات من 6000 سال گذشته است. این در حالی که فسیل هایی با قدمت 1 میلیون سال در ایران (اذربایجان غربی) در کشور های دیگر حتی تا 55 میلیون سال کشف شده (البته از صحت این گفته هامطمئن نیستم) اما هر چه بوده است از 6 هزار سال بیشتر بوده.

برادر مسلمانم ممنون

با سلام و آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
در ابتدا تذكر اين نكته لازم است كه چنين شبهاتي بعضا صرف ادعا بوده و دليلي بر صحت آنها وجود ندارد و اقامه نمي شود. بعضي ديگر هم به گونه اي است كه تنها نوعي مغالطه بوده و با كمي تأمل در آنها مي توانيد به نادرست و در بعضي موارد مضحك بودنشان پي ببريد.
اما در مورد جهاني بودن و يا منطقه اي بودن طوفان نوح ميان علماي ديني چه از ميان مسلمانان و چه غير مسلمانان اختلاف نظر وجود دارد. قرآن كريم نيز در اين باره كلام صريحي ندارد كه بتوان يكي از اين دو نظريه را تأييد و تقويت كرد. در قرآن در مورد طوفان نوح كلمه «ارض» ذكر شده كه هم براي كل كره زمين به كار مي رود و هم به عنوان يك منطقه خاص: «وَ قيلَ يا أَرْضُ ابْلَعي‏ ماءَكِ؛ و گفته شد: «اى زمين، آبت را فرو بر!»(1) لذا در درجه اول بايد گفت كه منطقه اي بودن طوفان نوح از جمله احتمالات جدّي است كه در ميان دانشمندان ديني نيز معروف بوده است و مفسّران همواره اين احتمال را نيز در كناراحتمال جهاني بودن نقل كرده و قابل دفاع دانسته اند(2)؛ در نتيجه اينگونه نيست كه بتوان آن را شبهه و نقصي بر دينداران دانست.
اتفاقا اين احتمال مؤيّداتي هم دارد مثل -همانطور كه خودتان هم ذكر كرده ايد- حمل حيوانات در كشتي ممكن است به خاطر اين باشد كه در آن قسمت از زمين، نسل حيوانات قطع نگردد، بخصوص اين كه در آن روز نقل و انتقال حيوانات از نقطه هاي دوردست كار آساني نبود. حديثي از امام صادق (ع) نيز وجو دارد كه اين نظريه را تأييد مي كند. از امام صادق ـ عليه السلام ـ نقل شده كه: هشت جفت از جانوران در كشتي حضرت نوح جا داده شدند. اين هشت جفت چهار نژاد اهلي هستند كه عبارتند از نژاد گوسفند، گاو، شتر و بز و چهار نژاد وحشي. در روايت ديگر سگ و خوك نيز نقل شده است.(3)
علاوه بر اينكه طوفان نوح به عنوان مجازات آن قوم سركش بود، و ما هيچ دليلي در دست نداريم كه دعوت نوح به سراسر زمين رسيده باشد، اصولاً با وسائل آن زمان رسيدن دعوت يك پيامبر (در عصر خودش) به همه نقاط، بسيار بعيد به نظر مي رسد. (4)
بنابراين به نظر مي رسد اين ادعا كه طوفان نوح در منطقه خاصي از زمين بوده است جدي و قابل تامل است و بر اين اساس حمل برخي حيوانات تنها براي حفظ اكونوميست همان منطقه از حيوانات خشكي زي بوده كه نمي توانستند شرائط طوفان را تحمل كنند.
اما در مورد سوال دوم شما بايد گفت حيات قطعا پيش از آدم و حوا در روي زمين وجود داشته است. حضرت آدم و حوا نه اولين جانداران بلكه اولين انسان هاي كامل با خصوصيات و ويژگي هاي امروزي ما بوده اند. لذا در روي كره زمين موجودات و حيوانات مختلفي زندگي كرده اند كه بخشي از ايشان موجودات انسان نمايي هستند كه فسيل هاي آنها هم به قول شما موجود است.
مرحوم علامه طباطبايي مي‌فرمايد: «از بعض روايات اهل بيت(ع) معلوم مي‌شود كه اين نوع (انسان) ادوار زيادي قبل از اين دوره به خود ديده است».(5)
امام پنجم(ع) به يكي از يارانش فرمود:
‌خلقت خداوندي به همين عالم و همين نسل بشر منحصر نمي‌شود. بلكه خداوند هزار هزار جهان آفريد. ‌نيز هزار هزار آدم خلق نمود كه اين بشر و اين جهان آخرين آن‌ها است".(6)
‌ از امام علي(ع) آمده است كه پيش از خلقت آدم، موجودي شبيه بشر به نام "‌نسناس" وجود ‌داشت.(7) نسناس در جانورشناسي، نام عمومي گروهي از آدم نمايان است كه شبيه به انسان هستند.(8)

پي نوشت ها:
1. هود (11) آيه44.
2. مكارم شيرازى ناصر، تفسير نمونه ، دار الكتب الإسلاميه ، تهران ، 1374 ش ، ج 9 ص 103
3. قرشي، سيد علي اكبر، قاموس قرآن، دارالكتب، قم، 1367ش، ج۷، ص۱۲۴.
4. تفسير نمونه ، همان ص 104 .
5. تفسير الميزان(ترجمه)نشر جامعه مدرسين قم 1377 ش. ج 4، ص 239.
‌6. علامه مجلسي،بحارالانوار، نشر دار الاحيا التراث العربي بيروت 1403 ق ج 54، ص 321.
7. بحارالانوار، همان ج58، ص 298.
8.دائره المعارف فارسي، ج 2، بخش 2، ص 3027، واژه نسناس نشر مركز دايره المعارف تهران ، بي تا.

اگر طبق گفته های ما شیعیان ابوبکر به زور توسط عمر از علی بیعت گرفته و به خانه ی فاطمه زهرا (سلام الله علیها) هجوم آوردند و حضرت علی (علیه السلام) آنان را بر حق نمی دانسته به دلیل این که باید خلافت به او می رسید ... پس چرا در جاهایی می بینیم که حضرت علی (ع) از خلیفه ها خوبی می گه و بگونه ای که انگار که علی از اینکه خلافت در دست آنان است راضی می باشد!!

مثلا: سخنان امام علی (ع) در رابطه با عمربن خطاب: از بلاي درگذشت عمر به خدا پناه مي بريم. او غايت و منتهاي همه چيز را قوام بخشيد، و درد ها را مداوا كرد، فتنه ها را پشت سر نهاد و سنت رسول خدا را بر پا داشت، از اين جهان پاكدامن و كم عيب رفت، خير فتنه ها را اصابت نمود، و از شر آن گذشت، او راه اطاعت و تقواي خداوند را در پيش گرفت. رفت و همه را در راه هايي پر پيچ و خم تنها گذاشت، كه در آن گمراه هدايت نمي شود، و هدايت يافته را بر هدايتش يقيني نتوان بود. (نهج البلاغه، ج 2، ص 22)

و اينجا هم امام علي (ع) با خليفه عثمان سخن می گوید: مردم از من خواستند كه به عنوان ميانجي بين تو و آنان با تو صحبت كنم به خدا سوگند كه نمي دانم چه بگويم، چون چيزي را نمي دانم كه تو آنرا نداني. و تو را به امري نمي خوانم كه تو از آن آگاهي نداشته باشي، هر آنچه ما مي دانيم، تو خود مي داني، و ما چيزي بيشتر از تو نمي دانيم تا تو را از آن آگاه سازيم، و دور از تو نيز خلوت نكرده ايم تا نتيجه را به تو ابلاغ كنيم، هر آنچه كه ما ديديم تو نيز ديدي، و هر آنچه كه ما شنيديم نيز در «عمر» و «ابوبكر» تو نيز شنيدي، همانند ما صحابي رسول خدا (صلی الله علیه وآله) بودي، و اقامه حق از تو برتر نبودند، در حاليكه تو از آنان به رسول خدا (ص) از لحاظ صله رحم (خويشاوندي) نزديك تر هستي، تو داماد رسول خدا بودي كه آنان نبودند پس خداوند را در نظر داشته باش و والله كه عدم بينايي و ندانستن تو در اين مسأله بخاطر كوري يا جهل نيست. (نهج البلاغه، ج 2، ص48)

انگار امام علی از آنان راضی می باشد! در صورتی که شیعیان می گویند که امام آن ها را برای خلافت بر حق نمی دانست و قبول نداشت! پس این ها چیستند؟ اگر این گونه باشد که اصلا خیلی چیزا تغییر می کنه!

پاسخ:
در اينكه خلافت الهي امام علي(علیه السلام) گرفته شد و درحق آن حضرت و حضرت زهرا(سلام الله علیها) ظلم شد، جاي هيچ شك و ترديدي وجود ندارد.
امام علي(ع) در مناسبت هاي گوناگون به اين واقعيت تلخ اشاره كرده و نسبت به اقدامات خلفا به شدت انتقاد كرده اند. بعنوان مثال آن حضرت در خطبه معروف شقشقيه در رابطه با عمر مي‌گويد:
سرانجام اولي (ابابكر) حكومت را به دست كسي سپرد كه مجموعه‌اي از خشونت، سختگيري، اشتباه و پوزش طلبي بود. و در ادامه اضافه مي‌كند: سوگند به خدا مردم در حكومت دومي (عمر بن خطاب)، در ناراحتي و رنج مهمي گرفتار آمده بودند و دچار دورويي‌ها و اعتراض‌ها شدند و من در اين مدت طولاني محنت زا و عذاب آور، چاره‌اي جز شكيبايي نداشتم. تا آن كه روزگار عمر هم سپري شد. سپس عمر خلافت را در گروهي قرار داد كه پنداشت من همسنگ آنان مي‌باشم پناه بر خدا از اين شورا.
در مورد مطالبي كه اشاره كرده ايد كه گويا امام(ع) از عمر و عثمان تعريف و تمجيد كرده است، هرچند شما آدرس دقيق اين مطالب را بيان نفرموده ايد تا بهتر بتوانيم اين سخنان را مورد بررسي قرار دهيم، قبل از بيان نكاتي پيرامون اين سخنان منسوب به امام علي(ع)، بايد عرض كنيم بر فرض صحت اين انتساب، با توجه به انتقادات فراواني كه امام علي(ع) در گفتار و عمل نسبت به خلفا داشته اند، اين تعاريف موردي، به هيچ وجه نمي تواند دليلي بر برائت خلفا باشد.
از نظر شيعه، خلافت بايد از سوي خدا و با نصب و نص پيامبر(ص) باشد، كه اين موضوع در جاي خود اثبات شده است.
اما در مورد سخني كه گفته ايد امام علي(ع) در تعريف و تمجيد از عمر بيان كرده اند بايد عرض كنيم:
امام علي(ع) در خطبه ۲۲۸ نهج البلاغه از يكي از صحابه و ياران خود تعريف و تمجيد كرده و صفاتي نيكو در وصف او به زبان مي‌آورد. در اين خطبه نام شخصي ذكر نشده و اصطلاح فلان آورده شده‌است. عبارت اينگونه است:
«پاداش نيك فلاني نزد خداست، زيرا كجي را راست كرده و بيماران را مداوا ساخت، سنت را برپاداشت و فتنه و (بدعت) را پشت سر انداخت و در حالي از دنيا رفت كه دامانش پاكيزه و وجودش كم عيب بود. به خير دنيا رسيد و از شر آن گريخت. طاعت حق را بجاي آورد و آنگونه كه شايسته بود تقوا گزيد.»
در رابطه با اين بيان امام علي(ع) بايد عرض كنيم كه:
از آنجا كه حضرت علي(ع) در اين خطبه از لفظ « فلان » استفاده كرده اند. بين شارحان نهج البلاغه اهل تسنن و شيعه اختلاف است كه اين خطبه اشاره به چه كسي مي كند:
اين كلام كوتاه تعريف از شخصيتى مى ‏كند كه در دوران زندگى خود، وظايف خويش را انجام داد و پاكدامن از دنيا رفت و در حفظ سنّت پيامبر اكرم (ص) و اطاعت پروردگار كوشيد.
در مورد اينكه اين شخص چه كسى بوده، ميان شارحان نهج‏ البلاغه اختلاف شديدى است. شارحان اهل تسنن مانند ابن ابى‏ الحديد و محمد عبده، اين سخن را اشاره به خليفه دوم مى ‏دانند و مى‏ گويند على (ع) آن را بعد از فوت عمر گفت در حالى كه چنين چيزى با خطبه‏ هاى ديگر نهج‏ البلاغه هماهنگ نيست، زيرا امام (ع) در خطبه شقشقيه شكايت زيادى از حكومت خليفه دوم دارد و در خطبه‏ ها و برخى نامه‏ هاى نهج‏ البلاغه از غصب خلافت، شديداً شكايت مى‏ كند.
چگونه مى‏ توان آن همه را ناديده گرفت و اين كلام مبهم و مجمل را ناظر به خليفه دوم دانست؟
جالب اينكه طبرى كه اين سخن را درباره عمر مى‏ داند آن را از مغيرة بن شعبه نقل كرده كه از دشمنان على (ع) است.
عجيب ‏تر اينكه ابن ابى‏ الحديد هم كه اين خطبه را درباره عمر مي داند در چند صفحه بعد از اين عبارت حديثى از ابن عباس نقل مى‏ كند و مفهومش اين است كه پيامبر اكرم (ص) مى‏ خواست در بيمارى وفاتش صريحاً نام على(ع) را به عنوان خليفه و جانشين خود بنويسد و من(عمر) مانع شدم.
آيا اين سخن با تفسير ابن ابى‏ الحديد از خطبه مورد بحث، سازگار است؟
شارحان شيعه يقين دارند اين سخن نمى‏ تواند درباره خليفه دوم باشد. بسيارى آن را اشاره به مالك اشتر و بعضى به سلمان فارسى دانسته ‏اند. به نظر مى‏ رسد كه احتمال اوّل مناسب‏ تر است و با موقعيت مالك و نقش او در ميان اصحاب اميرمؤمنان(ع) و فرماندهى او در لشكر و فكر بلند و عزم راسخش تناسب دارد.(1)
بنابراين پاسخ شيعه درباره اين خطبه اين است كه قرائن و شواهدي كه از خطبه ها و سخنان و رفتار امير المومنين نقل شده نشان مي دهد كه اين خطبه درباره عمر بيان نشده است و هيچ يك از شارحان نهج البلاغه شيعه منظور حضرت از «فلان» را عمر بيان نكرده اند.
در مورد عثمان هم توجه به انتقادهايي كه امام علي(ع) نسبت به عثمان داشته اند كه اتفاقاً بيشتر از انتقادات آن حضرت نسبت به ابوبكر و عمر نيز مي باشد، ثابت مي كند كه امام علي(ع) نسبت به عثمان نظر مساعدي نداشته اند، آن حضرت در بخشي از خطبه شقشقيه فرمودند:
«تا اينكه سومي به حكومت رسيد كه برنامه اي جز انباشتن شكم و تخليه آن نداشت و دودمان پدري او (بني اميه) به همراهي او برخواستند و مثل شتري كه گياه تازه بهار را با ولع مي خورد به غارت بيت المال دست زدند و اعمالش كار او را تمام ساخت و شكمبارگي سرنگونش ساخت».
سخناني كه شما آن را از قول امام علي(ع) بيان و حمل بر شخصيت مثبت عثمان كرده ايد، در خطبه 164 نهج البلاغه آمده است. حضرت اين سخنان را هنگامي به عثمان فرمود كه مردم مصر نزد او فراهم شدند و در آنچه از عثمان ناپسند مي داشتند، شكايت كردند و از وي خواستند تا از سوي آنان با وي گفتگو كند و رضايت ايشان را از او بخواهند. امام بر عثمان درآمد و گفت:
مردم پشت سر من اند، و مرا ميان تو و خودشان ميانجي كرده اند. به خدا نمي دانم به تو چه بگويم؟ چيزي نمي دانم كه تو آن را نداني، تو را به چيزي راه نمي نمايم كه آن را نشناسي. تو مي داني آنچه ما مي دانيم و ...
درواقع مضمون سخنان حضرت اين است كه عثمان سنت پيامبر (ص) و شيخين را مي دانست و برخلاف آنها عمل كرد.
براي اگاهي بيشتر، به كتاب "رهبري امام علي از ديدگاه قرآن و سنت"، ترجمه المراجعات، سيد عبد الحسين شرف الدين، ترجمه محمد جعفر امامي و...، قم، انتشارات اسلامي و سايت ولي عصر زير نظر عالم بزرگوار آيت الله قزويني و كتاب هاي آيت الله ميلاني مراجعه كنيد.

پي نوشت:
1. مكارم شيرازي، پيام امام اميرالمؤمنين(ع)، ج‏8، ص 466.
با توجه به کمبودهای متعدد امکانات و کاهش اعتبارات پاسخگویی، مرکز ملی پاسخگویی ناگزیر به تغییر رویکرد و اقدام به تمرکز سامانه پاسخگویی کرده است.
از این رو پاسخ سوالات خود را از سامانه های زیر دریافت نمایید.
در فضای مجازی:
انجمن گفتگوی دینی: http://www.askdin.com
کانون گفتگوی قرآنی: http://www.askquran.ir
از طریق پیامک(فقط احکام شرعی): 30009640 یا http://www.30009640.ir
از طریق تلفن: 096400

با آن که در قرآن آمده است انسان بیش از شش همسر در یک زمان نمی تواند داشته باشد چرا پیامبر(ص) بیش از این تعداد همسر داشته اند؟

با سلام و آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
قبل از بيان دلايل تعدد همسران پيامبر اسلام(ص) بايد به چند نكته توجه داشته باشيم:
1. اينكه شما فرموده ايد طبق آيات قرآن انسان نمي تواند در يك زمان بيش از شش همسر داشته باشد، درست نيست، بلكه طبق احكام اسلامي، بنابر مصالحي يك مرد مي تواند چهار همسر دائم اختيار كند.
در روايتي محمّد بن سنان مى‏ گويد: يكى از علل و اسرار حلال بودن چهار زن براى يك مرد آن است كه تعداد زنان از مردان بيشتر مى‏ باشد چنانچه حق تبارك و تعالى در قرآن مى‏ فرمايد: فَانْكِحُوا ما طابَ لَكُمْ مِنَ النِّساءِ مَثْنى‏ وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ(1) (اى مؤمنين نكاح كنيد با زنانى كه براى شما حلال هستند و آنها را به ازدواج خود در آوردى دو تا و سه تا و چهار تا ...)
تقدير اين آيه آن است كه اگر خواستيد با دو تا و در صورتى كه بخواهيد با سه يا چهار تا از زنان اهل ايمان ازدواج كنيد و با اين تقدير حق عزّ و جل غنى و فقير را در توسعه قرار داده و فرموده مرد مى‏ تواند به مقدار توان و طاقتش اقدام به امر ازدواج كند ولى حدّ آن تزويج دائمى چهار زن بوده نه بيشتر.(2)
2. از سخن شما اينگونه برداشت مي شود كه گويا پيامبر(ص) در مورد ازدواج و تعداد همسر، محدوديتي نداشته است، حال آنكه قرآن كريم ازدواج نا محدود براي پيامبر را مطرح نكرده؛ بلكه حضرت نه زن اختيار نموده بود كه دلايل آن در ادامه پاسخ بيان مي شود. و با نازل شدن آيه ي « لَا يحِلُّ لَكَ النِّسَاءُ مِنْ بَعْدُ وَلَا أَنْ تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِنْ أَزْوَاجٍ وَلَوْ أَعْجَبَكَ حُسْنُهُنَّ إِلَّا مَا مَلَكَتْ يمِينُكَ وَكَانَ اللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيءٍ رَقِيبًا»(3) : بعد از اين ديگر زني بر تو حلال نيست، و نمي‌تواني همسرانت را به همسران ديگري مبدل كني [= بعضي را طلاق دهي و همسر ديگري به جاي او برگزيني‌] هر چند جمال آنها مورد توجه تو واقع شود، مگر آنچه كه بصورت كنيز در ملك تو درآيد! و خداوند ناظر و مراقب هر چيز است »
پيامبر ديگر زن اختيار نكرد.
اهداف و حكمت هاي ازدواج پيامبر را مي بايست در اهداف بلند و ارزشي جستجو نمود كه مهم ترين آن بدين شرح است:
1. هدف سياسي ـ تبليغي:
يكي از اهداف ازدواج هاي پيامبر هدف سياسي - تبليغي بود؛ يعني با ازدواج موقعيتش در بين قبايل مستحكم گردد و بر نفوذ سياسي واجتماعيش افزوده شود و از اين راه براي رشد و گسترش اسلام استفاده نمايد.
حضرت به خاطر دست يابي بر موقعيت هاي بهتر اجتماعي وسياسي، در تبليغ دين خدا و استحكام آن و پيوند با قبايل بزرگ عرب و جلوگيري از كارشكنيهاي آنان وحفظ سياست داخلي وايجاد زمينة مساعد براي مسلمان شدن قبايل عرب، به برخي ازدواج ها رو آورد.

در راستاي اين اهداف پيامبر با عايشه دختر ابوبكر از قبيله بزرگِ «تيم»، با حفصه دختر عمر از قبيله بزرگ «عدي»، با ام حبيبه دختر ابوسفيان از قبيلة نامدار بنياميه، ام سلمه از بني مخزوم، سوده از بني اسد، ميمونه از بني هلال و صفيه از بني اسرائيل پيوند زناشويي برقرار نمود. ازدواج مهم ترين پيوند و ميثاق اجتماعي است، به ويژه در آن فرهنگ تأثير بسياري از خود به جا مي گذارد.
در آن محيطي كه جنگ و خونريزي و غارتگري رواج داشت، بلكه به تعبير «ابن خلدون» جنگ و خونريزي و غارتگري جزو خصلت ثانوي آنان شده بود، (4) بهترين عامل بازدارنده از جنگ ها و عامل وحدت و اُلفت، پيوند زناشويي بود. به همين جهت پيامبر با قبايل بزرگ قريش، به ويژه با قبايلي كه بيش از ديگران با پيامبر دشمن بودند، مانند: بني اميه و بني اسرائيل، ازدواج نمود. امّا با قبايل انصار كه از سوي آنان هيچ خطري احساس نمي شد و آنان نسبت به پيامبر دشمني نداشتند، ازدواج نكرد.
2. هدف تربيتي:
پيامبر حمايت از محرومان و واماندگان را جزء آيين نجات بخش خويش قرار داد. قرآن مردم را به حمايت از واماندگان و محرومان و ايتام فرا مي خواند. پيامبر در مناسبت هاي مختلف مردم را به اين كارخداپسندانه تشويق نمود، و در عمل براي مردان بيچاره و وامانده در كنار مسجد «صفه» را بنا نهاد و حدود هشتاد نفر از آنان را در آن جا سكني داد.
اين حمايت عملي و صفه نشيني مربوط به مردان بود، اما درباره زنان با توجه به موقعيت آنان، اين گونه راه حل براي رهايي آنان از مشكلات پسنديده نبود، بلكه رسول خدا (ص) براي زنان راه حل ديگري را در نظر گرفت. حضرت از فرهنگ مردم و راه حل چند همسر داري كه بازتاب شرايط اجتماعي بود، بهره جست و مردان مسلمان را تشويق نمود كه زنان بي سرپرست و يتيم دار را به تناسب حالشان، با پيوند زناشويي به خانه هاي خويش راه بدهند، تا آنان و يتيمانشان از رنج بي سرپرستي و تنهايي و فقر مالي و عقده هاي رواني رهايي يابند؛ و خود نيز در عمل به اين كار تن داد تا مسلمانان در عمل تشويق شوند و در مسير رفع محروميت واماندگان قدم بردارند.
پيامبر با زنان بيوه ازدواج نمود و آنان را به همراه فرزندان يتيمشان به خانة خويش راه داد، تا هم خودش به قدر توان در زدودن مشكلات گام برداشته باشد و هم الگوي خوبي براي مردم در اين امر باشد.
3. هدف رهايي بردگان:
اسلام با برنامه ريزي دقيق و مرحله به مرحله در جهت آزادي اسيران گام برداشت. رسول خدا از شيوه هاي خوب و متعدد براي آزادي اسيران بهره جست كه ازدواج از جملة آنها است. جويريه و صفيه كنيز بودند. پيامبر اين دو را آزاد كرد و سپس با آن دو ازدواج نمود، تا بدين وسيله به مسلمانان بياموزد كه مي شود با كنيز ازدواج نمود. اوّل او را آزاد نمود و سپس شريك زندگي قرار داد. در ازدواج پيامبر با جويريه بسياري از كنيزان آزاد شدند.
توضيح اين كه:
جويريه در غزوه بني مصطلق اسير شده بود و در سهم غنيمتي رسول خدا(ص) قرار گرفت. حضرت وي را آزاد كرد و سپس با وي ازدواج نمود. كار حضرت براي يارانش الگوي خوبي شد و تمامي اسيران غزوه بني مصطلق كه حدود دويست تن بودند،آزاد شدند.
4. نجات زن و جلوگيري از غلتيدن وي در دامن بستگان مشرك و كافر:
برخي از زناني كه مسلمان شده بودند و به جهت مرگ، شهادت و يا ارتداد شوهر، بي سرپرست مي شدند و زندگي بر آنان بسيار مشكل بود و در وضع بسيار اشفته اي به سر مي بردند، همانند ام حبيبه، دختر ابوسفيان كه همراه شوهرش به حبشه هجرت كرد و در آن جا بي سرپرست شد. نه مي توانست در آن جا بماند و نه به مكه نزد پدرش برگردد.
پيامبر وقتي كه از مشكل وي با خبر شد، پيكي براي نجاشي پادشاه حبشه فرستاد و از او خواست تا ام حبيبه را به عقد پيامبر در آورد. اين ازدواج باعث شد كه وي از بي سرپرستي نجات پيدا كند و به دامن بستگان مشرك خويش نغلتد.
5. طرد سنت غلط و جاهلي:
در اسلام «پسرخوانده» حكم پسر واقعي را ندارد و زن پسر خوانده بر مرد مَحْرَم نيست. در حالي كه در جاهليت احكام پسر واقعي را بر پسر خوانده سرايت مي دادند، از آن جمله زن پسر خوانده بر پدر خوانده محرم بود. اسلام اين حكم را باطل نمود. (5)
پيامبر به دستور خدا با «زينب بنت حجش» كه همسر مطلقه زيدبن حارثه، پسرخوانده پيامبر بود، ازدواج نمود، تا حكم جاهلي را در عمل باطل كند و مردم پذيراي نقض حكم جاهلي باشند. (6)
اگر اين ازدواج صورت نمي گرفت، ممكن بود زيدبن حارثه، يا پسرش اسامه بن زيد، بعد از رحلت پيامبر به عنوان پسر و وارث پيامبر مطرح مي شد و مسير امامت و وراثت خاندان پيامبر دگرگون مي شد.
توجه به آيات سوره احزاب اين واقعيت را بيان خواهد كرد كه ازدواج هاي رسول الله(ص) تحت امر الهي بوده است.

پى‏ نوشت‏ ها:
1. نسا ء (4) آيه 3 .
2. صدوق، علل الشرائع،انتشارات داوري، قم، ج‏2، ص 504، باب 271.
3. احزاب (33) آيه 52.
4. عبدالرحمان بن محمد مقدمه ابن خلدون، ج 1، ص 286، نشر موسسه الاعلمي ، بيروت بي تا.
5. احزاب (33) آيه 4.
6. همان، آيه 37.
موفق باشید.

با سلام اخیرا در کلاس مدیریتی با عنوان رهبری (leadership) که اکثر شرکت کنندگان، جوان و از مدیران بخش خصوصی و دولتی بودند، سخنران محترم شبهه ای را به شرح زیر مطرح نمودند که متأسفانه کسی جواب نداد و با وجودی که معلوم بود اکثراً مخالف هستند ولی بخاطر کمی اطلاع و از طرفی سخنور بودن اداره کننده جلسه کسی لب به اعتراض نگشود تا آنکه بنده در انتها گلایه کلی نمودم. فلذا از شما درخواست دارم ضمن توضیح کامل، منابع و مآخذ را نیز معرفی کنید تا به ایشان ارائه نمایم. اینک عین کلام را می آورم.

.... در رهبری باید تعصب را کنار گذاشت یعنی باید انعطاف پذیر باشیم. یک شخصی را داشتیم بنام حسین، مثل مسیح، مثل کوروش و ... انسان بزرگی بوده است. ما در تاریخ هفت هشت انسان داریم که خیلی بزرگ بوده اند. ببینیم وقتی مذهب می آید جلو چه می شود؟ می گویند در روز عاشورا همه تشنه بودند، شب تاسوعا آب را می بندند. شتر تا 40 روز شیر می دهد کاروان از قبل که حرکت کرده بودند طبق رسم اعراب قدیم با خود بسیار آب حمل کرده بودند. از اینها مهمتر خود شتر 40 تا 80 روز می تواند شیر بدهد که 55 تا 60 درصد آن آب است، ولی براحتی برای اینکه تحریف بشود و ذهن ما را منحرف کنند به ما می گویند تشنه بودند. حسین لبش خشک بود در صورتی که اینطور نبوده ، شتر داشتند، شیر داشتند، بچه اگر تشنه می شد شیر می دادند شتر تا 48 روز از طریق کوهانش شیر می دهد... در صورتی که حسین تشنه چیز دیگری بوده! ... حسینی که در تاریخ آدم خیلی بزرگی است ما عمداٌ کوچکش کرده ایم.... البته ایشان در جای دیگری گفتند: تاریخ را آیندگان می نویسند پس دروغ می نویسند. اصلاً تاریخی وجود ندارد. و یا در جای دیگر: اگر یک احمق در جایی باشد و یک سیاست مدار، در آن صورت مذهب متولد می شود!!! ایشان از قول امام صادق علیه السلام حدیثی را بدین شرح مطرح کردند: آن قدر باید پول دربیاوری که خودت و سه نسل بعد از تو در آسایش زندگی کنند. به هر حال در میان مطالب به درد بخوری که در کلاس داشت یه مشت دری وری هم بخورد حاضرین داد اگر زحمتی نباشد جواب علمی و مستند برای مطالب بالا ارائه فرمایید تا ضمن آگاهی خودم آن سخنران و دیگر حاضرین را نیز مطلع سازم. انشاء الله. با تشکر

پاسخ:
مطالب شما در برگيرنده چند سؤال است كه يك به يك پاسخ خواهيم داد:
سوال اول شما مربوط به كيفيت تشنگي امام حسين(ع) و يارانش در صحراي كربلاست، كه در پاسخ بايد گفت:
از گزارش‏ هاى معتبر تاريخى، چنين به دست مى‏ آيد كه سه روز قبل از شهادت امام حسين (ع) (در روز هفتم محرّم) دستورى از عبيداللَّه بن زياد از اين قرار به عمر بن سعد ابلاغ شد كه: «بين حسين و آب فاصله انداز و مگذار كه قطره‏ اى از آن بنوشند» و اين عمل را نوعى انتقام در مقابل بستن آب بر عثمان تلقى كرد.(1)
ابن سعد به مجرد دريافت اين دستور، عمرو بن حجاج را با پانصد سوار، مأمور مراقبت از شريعه فرات به منظور جلوگيرى از دسترسى امام (ع) و يارانش به آب كرد.(2) در اين دو سه روز امام (ع) و يارانش از طرق مختلف سعى در دسترسى به آب داشتند زيرا تحمل تشنگى در آن بيابان سوزان- به ويژه با آن كاروان مشتمل بر زنان و كودكان- بسيار طاقت فرسا بود.
در برخى از گزارش‏ ها چنين آمده است: امام حسين (ع) در محدوده اردوگاه خود اقدام به حفر چاه‏ هايى كرده بود اما وقتى گزارش آن به ابن زياد رسيد و او دستور شدّت عمل بيشتر و ممانعت از حفر چاه را به ابن سعد ابلاغ كرد.(3)
همچنين گزارشى از حمله شبانه حضرت عباس (ع) به همراه سى سوار و بيست پياده به پرچمدارى نافع بن هلال به فرات در منابع معتبر نقل شده است. آنان پس از درگيرى با گروه عمرو بن حجاج، موفق به پر كردن بيست مشك آب مى‏ شوند.(4)
زمان دقيق اين گزارش نقل نشده است. اما در آن عبارت «ولمّا اشتد على الحسين و اصحابه العطش» (چون تشنگى بر حسين و يارانش فشار آورد) آمده است.
برخى از گزارش‏ ها حكايت از ريختن آب از سوى امام (ع) بر چهره خواهرش زينب (س) در شب عاشورا دارد زيرا وقتى او اشعار آن حضرت مبنى بر نزديك بودن شهادتش را شنيد، از حال رفته بود.(5)
اين گزارش اجمالًا دلالت بر وجود آب در شب عاشورا مى‏ كند علامه مجلسى در بحارالانوار مسأله عدم مضيقه آب را در صبح روز عاشورا- حتى براى آشاميدن- با صراحت بيشترى مطرح مى‏ كند. در اين گزارش چنين آمده است:
«ثم قال لاصحابه: قوموا فاشربوا من الماء يكن آخر زادكم و توضؤوا و اغتسلوا و اغسلوا ثيابكم لتكون اكفانكم ثم صلّى بهم الفجر»(6) «سپس امام (ع) به اصحاب خود فرمود: برخيزيد و آب بنوشيد كه آخرين آذوقه شما از دنيا است و وضو بگيريد و غسل كنيد و لباس‏ هاى خود را با آن بشوييد تا كفن‏ هاى شما باشد. آن‏گاه امام (ع) نماز صبح را با آنان به جماعت خواند».
از عبارت «يكن آخر زادكم» و نيز از گزارش‏هاى مربوط به روز عاشورا چنين استفاده مى‏ شود كه پس از اتمام اين ذخيره آبى، ديگر دسترسى به آب ميسّر نشد و امام (ع) و ياران و خاندانش در آن گرماى طاقت فرساى كربلا تا هنگام شهادت، علاوه بر مبارزه سنگين با دشمن با تشنگى شديد نيز دست به گريبان بودند.
علامه مجلسى (ره) در ادامه گزارش خود سخن از ريشخند يكى از لشكريان عمر بن سعد به نام تميم بن حصين خزارى به ميان آورده كه مى‏ گويد:
«اى حسين، و اى ياران حسين آيا به آب فرات نمى‏ نگريد كه چگونه همانند شكم مار مى‏ درخشد به خداوند سوگند از آن قطره‏ اى نخواهيد آشاميد تا آنكه مرگ را دريابيد»(7)
حرّ نيز در روز عاشورا و در هنگام نصيحت به كوفيان، آنان را به جهت ممانعت از دسترسى امام (ع) و يارانش به آب فرات توبيخ كرده است.(8)
همچنين گزارش تلاش امام (ع) براى به دست آوردن آب و ممانعت شمر از آن و ريشخند او به آن حضرت و نفرين امام (ع) بر او در برخى از منابع آمده است.(9)
علامه مجلسى (ره) روايتى را نقل مى‏كند كه مضمون آن درخواست عباس بن علي براى مبارزه و مأمور شدن او از طرف امام (ع) به منظور آوردن آب براى اطفال و كودكان حرم مى‏ باشد. همان‏گونه كه مشهور است، عباس (ع) موفق به آوردن آب نشد و در راه بازگشت به شهادت رسيد.(10)
اما اينكه بخواهيم با طرح مدت زمان شير دهي شتر، تشنگي را رد كنيم، سخن منطقي نيست، چرا كه قبل از هر چيز بايد وجود شتران شير ده را ثابت كنيم. از طرفي بيش تر مركب هاي آنان هم اسب بود. به فرض آن كه چند شتر بين آن ها باشد و بپذيريم كه برخي از شترها شير ده بودند، نيز بپذيريم شير جايگزين آب باشد، شير اندك به چه كار مي آيد؟
نكته ديگر اينكه براي اينكه انسان دچار تشنگي شود، نياز نيست حتماً از چند روز قبل دسترسي به آب نداشته باشد، بلكه با توجه به نوع جنگ آن دوره كه تن به تن و با شمشير بوده، آن هم در هواي گرم و ممانعت دشمن از دسترسي به آب، قطعاً انسان را به شدت با تشنگي مواجه خواهد كرد.
مطلب ديگري كه اشاره كرده ايد در مورد دروغ بودن تاريخ است. اينكه در نقل هاي تاريخي مطالب غيرواقعي هم مطرح مي شود، امري غير قابل انكار است، اما اينكه بطور كلي مطالب تاريخي را دروغ بدانيم، سخني نادرست است. ما چه بخواهيم چه نخواهيم، مهمترين و اصلي ترين راه اطلاع از احوال گذشتگان مراجعه به منابع تاريخي است، منتهي براي اطلاع از درست يا نادرست بودن يك نقل بايد به متخصصين تاريخي مراجعه كنيم.
در پاسخ به اين سخن كه: اگر يك احمق در جايي باشد و يك سياست مدار، در آن صورت مذهب متولد مي شود!!!
بايد گفت:
هر چند عده اي با انگيزه ها و اهداف مختلف اقدام به ساخت اديان انحرافي كرده اند، اما اينكه بطور كلي مذهب را ساخته دست بشر بدانيم سخني بي پايه و اساس است، چرا كه در جاي خود الهي بودن اديان آسماني به اثبات رسيده است.
در مورد اين سخني هم كه از قول امام صادق(ع) نقل كرده اند:« كه آن قدر بايد پول دربياوري كه خودت و سه نسل بعد از تو در آسايش زندگي كنند». ما در منابع روايي چنين روايتي را نيافتيم، لازم است ايشان آدرس اين نقل را بفرمايند تا مورد بررسي بيشتر قرار بگيرد.

پى‏ نوشت‏ ها:
1. بلاذرى، انساب الاشراف، تحقيق محمد باقر المحمودي، بيروت، دار التعارف للمطبوعات، ط الأولى، 1977/1397. ج 3، ص180.
2. همان‏.
3. الفتوح، ابن اعثم الكوفى (م 314)، تحقيق على شيرى، بيروت، دارالأضواء، ط الأولى، 1411/1991، ج 5، ص 91:«فقد بلغنى ان الحسين يشرب الماء هو و اولاده و قد حفروا الآبار و نصبوا الاعلام فانظر اذا ورود عليك كتابى هذا فامنعهم من حفر الآبار ما استطعت و ضيق عليهم و لا تدعهم يشربوا من ماء الفرات قطرة واحدة».
4. وقعة الطف،ابي مخنف، ص 152.
5. تاريخ يعقوبى، بيروت، دار صادر، بى تا. ج 2، ص 244.
6. بحارالانوار، محمد باقر مجلسي، ج 44، ص 317.
7. بحارالانوار، ج 44، ص 317.
8. انساب الاشراف، بلاذري، ج 3، ص 189.
9. بحارالانوار، ج 45، ص 51.
10. بحارالانوار، ج 45، ص 41 و 42.
موفق باشید.

با سلام، می خواستم در مورد نحوه شهادت حضرت فاطمه (سلام الله علیها) بدونم؟

پاسخ:
درباره شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها) نقل هاي فراواني جريان شهادت را بيان مي كنند. كه به چند حديث اشاره مي كنيم.
در كتاب اختصاص شيخ مفيد از عبدالله سنان از امام صادق (ع) روايت مي­ كند:
ابوبكر در رد فدك براي زهرا نامه نوشت. زهرا در حالي كه نوشته را در دست داشت، عمر در راه به او رسيد، گفت: دختر محمد! اين نوشته چيست؟ حضرت فرمود: اين نوشته اي است كه ابوبكر در رد فدك برايم نوشته است. عمر گفت: بده به من. زهرا(س) حاضر نشد نوشته را به او بدهد. در اين هنگام عمر لگدي به زهرا (س) كه فرزند پسري به نام محسن در شكم داشت، كوبيد. در اثر اين ضربه، زهرا (س) محسن را سقط كرد. سپس عمر او را سيلي زد. گويي هم اكنون به گوشواره هاي گوشش مي نگرم كه در اثر آن سيلي شكست. سپس نوشته را برداشت و پاره كرد. زهرا (س) به خانه رفت و هفتاد و پنج روز بر اثر آن ضربت مريض بود تا شهيد شد. (1)
در حديث ديگري در همين كتاب ذكر شده كه امام صادق (علیه السلام) مي فرمايد: عمر با جدّمان علي (ع) و فاطمه و امام حسن و امام حسين (ع) مبارزه كرد كه در نتيجه كارهايش منجر به شهادت آن ها شد. (2)
مفضل در حديثي از امام صادق(ع) نقل مي كند: براي بيعت با ابوبكر، عمر با حالتي خشم و غضب با خالد و قنفذ آمدند در خانه علي (ع) قنفذ دستش را وارد خانه كرد تا در را باز كند. عمر با تازيانه چنان به بازوي زهرا زد كه همچون بازوبند روي بازويش حلقه زد. لگدي به دركوبيد كه به شكم فاطمه (ع) خورد، در حالي که محسن شش ماهه را در شكم داشت. سقط شدن محسن و هجوم عمر، قنفذ و... چنان به زهرا سيلي زدند كه گوشواره اش شكست. فاطمه بلند بلند مي گريست. پدر خود را صدا مي زد (3) به سبب لطمه هائي كه به حضرت وارد شد و محسن سقط شد. زهرا بيمار شد و از دنيا رفت (4)( شهيد شد).
در رابطه با موضع حضرت علي (ع)
به كتاب رنج هاي حضرت زهرا، سيد جعفر مرتضي و
يورش به خانه وحي، نوشته آيه الله جعفر سبحاني و
الدليل الغراء علي شهاده الزهراء، نوشته آيه الله سبحاني مراجعه نماييد.
همچنين براي آگاهي از مستندات اين ماجرا از منابع اهل سنت به اين لينك مراجعه نماييد:http://www.pasokhgoo.ir/node/55820

پي نوشت ها:
1. رنج هاي حضرت زهرا، سيد جعفرمرتضي، ص155، قم، انتشارات تهذيب، 1382 ه ش ،چاپ سوم، ترجمه محمد سپهري.
2. همان.
3. همان، ص 605.
4. همان، ص496.
موفق باشید.

با عرض سلام و خسته نباشید، در مورد سندیت وجود فرزندان حضرت زینب سلام الله علیها تحقیقی داشتیم که آیا هر دوی این بزرگواران فرزندان حضرت زینب سلام الله علیها بودند یا خیر؟ با تشکر

با سلام و آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
زينب كبرى دختر فاطمه با عبد اللَّه بن جعفر بن ابى طالب تزويج كرد و از وى علي، جعفر، عون اكبر، و ام كلثوم متولد شدند. (1)عبد الله جعفر دو پسر به نام عون داشت، كه يكي عون اكبر بود كه در كربلا شهيد شد.(2)

پي نوشت ها:
1. زندگانى چهارده معصوم عليهم السلام‏، عزيز الله عطاردى‏،اسلاميه‏، ص 294.
2 .دمع السجوم، ترجمه نفس المهموم، شيخ عباس قمي ، مترجم ابو الحسن شعراني ناشر ذوي القربي، 1378، چاپ اول، ص 335.
موفق باشید.

می خواستم لطف کنید دو کتاب در مورد نحوه حکومت امام علی (علیه السلام) ذکر کنید. یکی برطبق روایات شیعیان و یک کتاب از اهل تسنن.

پاسخ:
از شيعه:
- دانشنامه امام علي(ع)، محمد محمدي ري شهري.
ـ دانشنامه امام علي(ع)، زير نظر علي اكبر رشاد.
از اهل سنت:
- امام علي(ع) از عبدالفتاح عبدالمقصود از انتشارات امير كبير.
موفق باشید.

حجاب حضرت آسیه چگونه بوده است؟

در منابع به نوع پوشش و حجاب حضرت آسيه اشاره اي نشده است. اما با توجه به اين نكته كه حجاب زنان در طول تاريخ با توجه به فرهنگ و رسوم قبايل و ملتها به گونه هاي مختلف رعايت مي شده، و نيز با توجه به ايمان اين بانوي بزرگوار كه مورد تمجيد و تحسين خداوند متعال قرا گرفته است، تا جايي كه بعنوان الگويي براي مومنان معرفي شده است.(1)مي توان گفت:
آسيه تا آن جا كه توان داشت از ظلم ظالمانى چون فرعون به ويژه در مقابل موسى جلوگيرى كرد، اما آن گاه كه به كلى از تغيير و اصلاح عقيده و عمل آنان نااميد گرديد، به صورت علنى از فرعون و اعمال ننگين و ظالمانه و مستكبرانه اش بيزارى جست و خود را به طور كامل از صف فرعونيان جدا كرد «و نجنى من فرعون و عمله و نجنى من القوم الظالمين» (2) و مرا از فرعون و كردارش نجات ده و مرا از دست قوم ستمكار برهان. برائت آسيه را داراى دو مرحله مى توان ديد؛ مرحله اول كه در راز و نياز او با خدايش جلوه گر است و چون از خدا خانه اى در بهشت مى طلبد، مفهوم آن ناخشنودى از خانه دنيوى و مصاحبت فرعون است. و مرحله دوم كه در آن از فرعون صريحا بيزارى مى جويد و از خدا رهايى از چنگال كفر و ستم او را مى طلبد.
بنابراين با توجه به اينكه خداوند حضرت آسيه را بعنوان الگويي براي مومنان معرفي كرده است، بايد گفت قطعاً اين بانوي بزرگوار آنچه را كه در مسير بندگي و اطاعت از فرامين الهي لازم است رعايت كرد،رعايت مي كردند كه رعايت حجاب و عفاف يكي از اين فرامين الهي است.
پي نوشت ها:
1. سوره تحريم، آيه 11.
2. همان.
موفق باشید.

سلام، می خواستم بدونم اعمال و کارهای غیرعادلانه و غیرانسانی در طی و بعد از جنگ های صلیبی از طرف مسحیان چه بوده است؟ کتاب معرفی بفرمایید متشکر

پاسخ:
جنگ‌هاي صليبي در سال 1096 با فرمان پاپ اوربان دوم آغاز گرديد و تا سال 1291 م طي هشت مرحله ادامه يافت.
در سال 1099 بعد از محاصره‌اي پنج هفته‌اي مسيحيان موفق به فتح بيت‌المقدس شدند. گود فرو آدوبويون در نامه‌اي به پاپ نوشت: اگر مي‌خواهيد بدانيد با دشمناني كه در بيت‌المقدس به دست ما افتادند، چه معامله شد، همين قدر بدانيد كه افراد ما در رواق سليمان درياچه‌اي از خون مسلمانان مي‌تاختند و خون تا زانوي مركب مي‌رسيد.(1)
مورخان تعداد كشته ­شدگان اين قتل عام خونين را هفتاد هزار نفر دانسته‌اند.(2)
طامس نيوتن در تفسير خويش بر كتاب مقدس چاپ 1803 لندن مي‌نويسد: اورشليم در پانزدهم تموز رومي سنه 1099 بعد از محاصره پنج هفته‌اي فتح شد كه غير از مسيحيان همه اهالي آن جا را كشتند. پس زيادتر از هفتاد هزار مسلمان را مقتول ساختند و جماعت يهود را جمع نموده و به آتش سوزانيدند.(3)
جنايات كليسا در جاهاي مختلف و به شكل‌هاي گوناگون صورت مي‌گرفت. آنان حتي به زوار مسلمان كعبه نيز رحم نكردند و با فرستادن ناوگاني به درياي احمر كشتي حامل زوار را غرق نمودند. آتش بر پا شده از اين جنايات خيلي زود دامنگير خود مسيحيان شد و كشتارهاي خونين كليسا بار ديگر تحت پرچم مبارزه با بدعت شكل گرفت.(4)
در كتاب تمدن اسلام و عرب آمده است: قلم از نوشتن جناياتي كه مسيحيان به مسلمانان روا كردند، شرم دارد. «روبرت» راهب مسيحي، درباره جنايات صليبيان در شهر«مارا»، كه خود به چشم ديده است، چنين مي ‏نويسد:
سپاهيان ما در گذرها و ميدان ها و پشت بام ها در گشت و حركت بودند و مانند شير ماده‏ اي كه توله‏ اش را ربوده‏ اند، از قتل عام لذّت مي‏ بردند. كودكان را پاره پاره مي‏ كردند و جوان و پير را در يك رديف از دم شمشير مي‏ گذرانيدند و هيچ كس را باقي نمي‏ گذاشتند. براي اين كه به كار خويش شتاب دهند، چندين نفر را با يك ريسمان به دار مي‏ آويختند. من از ديدن اين كارها در شگفت بودم كه اين جماعت با اين كه شمارشان بسي بيشتر است و بسياري از آنان مسلح‏ اند، چرا بدون هيچ دفاعي، جان خود را در كف گذاشته، به قربانگاه حاضر مي‏ شوند. سپاهيان ما هر چه را مي‏ يافتند، بي ‏درنگ مي‏ ربودند، شكم مردگان را مي‏ دريدند و پول و جواهراتشان را از لباس هايشان بيرون مي‏ آوردند. امان از حرص و طمع! در كوچه‏ هاي شهر نهرهاي خون جاري بود و از چهار سو، لاشه‏ هاي كشتگان روي هم انباشته و سربازان روي آنها مي‏ گذشتند.
سرانجام «بوآمون» تمام كساني را كه در صحن قصر گرد آورده بود، احضار كرد و زنان و مردان پير و بيمار را از دم شمشير گذرانيد و ديگران را، كه جوان و توانمند بودند، براي فروش به بازار انطاكيه فرستاد. اين قتل عام در روز يكشنبه، دوازدهم دسامبر روي داد، ولي چون تمام آنان را نمي‏ توانستند در يك روز بكشند، ناچار باقيمانده را روز دوم به قتل رسانيدند. اين كه اقوام شرقي، كه در آن زمان بسيار با فضيلت و شايسته بودند، درباره چنين دشمني چه در ذهن داشتند، تصورش چندان مشكل نيست، چنان كه مي‏بينيم تاريخ آنان پر است از تنفّري ژرف از صليبيان».(5)

پي نوشت:
1. تاريخ عرب و اسلام، ص 327.
2. الكامل في التاريخ، ابن اثير، ج 1، ص 194.
3. انيس الاعلام، ج 5، ص 321.
4. برخورد آراي مسلمانان و مسيحيان، ويليام مونتگمري وات، فصل ششم، بينش‌هاي متفاوت و حاصل از جنگ‌هاي صليبي، ص 137.
5. تاريخ تمدن اسلام وعرب از ص 327 به بعد.
موفق باشید.

صفحه‌ها