۱۳۹۶/۰۸/۰۶ ۲۳:۱۱ شناسه مطلب: 96317
سوال اول) ابوالکلام آزاد کیست و چه اعتقاداتی دارد؟
ابوالکلام محييالدين احمد آزاد، (۱۳۰۵-۱۳۷۹ق/۱۸۸-۱۹۵۹م)، دانشمند، محقق، سياست پيشه، خطيب، روزنامهنگار، مفسر قرآن ، اديب، صاحبْ سبکِ زبانِ اردو، همرزم گاندي و نهرو در مبارزات استقلالخواهانه ملي هند، نخستين وزير آموزش و پرورش هند پس از استقلال ، و از کساني که خواستهاند اسلام دوباره به صورت عنصري فعال درآيد.(1) گاندي او را از بزرگترين متفکران جهان و داراي مطالعات گسترده و ذهن ژرف و هوش بسيار دانسته است و ديگران همچون شبلي نعماني و جواهر لعل نهرو و پرفسور همايون کبير او را ستودهاند.(2)
آزاد تحت تاثیر انديشههاي محمد عبده و سيد جمال الدين اسد آبادی بود و روزنامهاش به نام الهلال را بر اساس مدل العروهالوثقي انتشار می داد.
ابوالکلام قائل بود که 3 نوع جنبش اصلاحطلبانه اسلامي در عصر وي وجود داشته است:
نخستينِ آنها تجددخواهي غربگرايان بود که پيروان آن شيفتگان تمدن اروپا بودند و شيوه اقتباس همهجانبه از آن را پذيرفته بودند. او سر سيد احمد خان هندی)، سلطانمحمود و فؤادپاشا (ترکيه)، محمدعلي پاشا ( مصر ) و خيرالدينپاشا (تونس) را در اين گروه جاي ميداد.
ديگري جنبش اصلاح سياسي، دفاع و احياء بود که سيدجمالالدين آن را رهبري ميکرد. آزاد، مدحتپاشا (از ترکيه ۱۲۳۸-۱۳۰۱ق/۱۸۲۲-۱۸۸۳م) را نيز از اين گروه ميدانست.
سوم، جنبش اصلاح ديني بود. نمايندگان اين جنبش شيخصدرالدين (از روسيه )، عبده (مصر)، عبدالرحمان کواکبي و کمالالدين قاسمي ( سوريه ) بودند. ابوالکلام خود را از اين گروه سوم به شمار ميآورد. به نظر وي اصول اساسي اين جنبش(اصلاح ديني) که برنامههاي اين گروه بر آن نهاده شده بود، چنين بود:
1. در شريعت اسلام امتيازي ميان اين جهان و جهان ديگر نيست.
2. مسلمانان تنها هنگامي ميتوانند شايسته عنوان «بهترين امتها» باشند که از قرآن و سنت پيروي کنند.
3. شريعت اسلام کاملترين و خاتم قوانين وحي شده است.
4. انحطاط اسلام ناشي از تعطيل اجتهاد و جايگزين شدن ظواهر و جزئيات دين به جاي اصول است.
ابوالکلام ميان «تأسيس» (که معادل است با نوسازي بر پايه نمونه نخستين) و «تجديد» که تجددخواهي ناب و ساده است (آنگونه که سرسيداحمدخان تبليغ ميکرد)، فرق مينهاد.
وي ميگفت: چون اسلام دين کمال مطلوب است، ضرورتاً بايد در خود داراي کمال باشد.
بنابراين، آنچه براي عينيت بخشيدن به اين کمال لازم است، اجتهاد است و نوسازي، نه تجددخواهي.
آزاد محققي متبحر در مسائل ديني بود وي کتابهاي بسياري خوانده بود و اطلاعات گستردهاي داشت. گفتهاند کتابخانه خصوصي او از جمله بهترين کتابخانههاي هندوستان بوده است.وي در جريان تلاشهاي سياسي خويش نيز از مطالعه و تحقيق دست نکشيد. او در کتاب (ذوالقرنين يا کوروش کبير) به نظریه پردازی در خصوص هویت ذوالقرنین و اینکه او کوروش می باشد پرداخته است. همچنین ترجمه و تفسير قرآن او به زبان اردو با عنوان ترجمان القرآن، که بسيار مورد تحسين قرار گرفته حاصل بيش از 20 سال کار و تلاش می باشد. تأليفات وی عبارتند از:
1 .تذکره، چاپ ۱۳۳۷ق/۱۹۱۹م؛
۲.مسأله خلافت، ۱۳۳۸ق/۱۹۲۰م؛
۳.تحريم (بايکورت، رسالهاي به اردو)، ۱۳۳۹ق/۱۹۲۱م؛
۴.دعوت عمل (خلاصههايي از سرمقالههاي الهلال)، ۱۳۳۹ق/۱۹۲۱م؛
۵.اتحاد اسلام، ۱۳۳۹ق/۱۹۲۱م؛
۶.مضامين تازه (مجموعه مقالات)، ۱۳۳۹ق/۱۹۲۱م؛
۷.قول فيصل (ترجمه عربي آن: ثورهالهندالسياسيه)، ۱۳۴۰-۱۳۴۱ق/۱۹۲۲-۱۹۲۳م؛
۸.ترجمانالقرآن، ۲ جلد، ۱۳۵۰-۱۳۵۵ق/۱۹۳۱-۱۹۳۶م؛
۹.خطبات آزاد ۱۳۶۳ق/۱۹۴۴م؛
۱۰.مضامين ابوالکلام آزاد ۲ جلد، ۱۳۶۳ق/۱۹۴۴م؛
۱۱.مکالمات ابوالکلام، ۱۳۶۳ق/۱۹۴۴م؛
۱۲.غبار خاطر و کاروان خيال (مجموعه نامههايي که از زندان دژ احمدنگر براي مولاناحبيبالرحمانخان شيرواني نوشته است.
اين نامهها لطيف و دلکش است و انديشههاي ديني و فلسفي او را منعکس ميسازد)، ۱۳۶۴ق/۱۹۴۵م؛
۱۳.نقش آزاد (مجموعه نامهها)؛
۱۴.شهيد اعظم، [۱۰۰] ۱۳۶۴ق/۱۹۴۵م؛
۱۵.مسلمان عورت ( زن مسلمان، ترجمه از متن عربي، تأليف فريد و جدي افندي)، ۱۳۶۵ق/۱۹۴۶م؛
۱۶.تشريحا آزاد (مجموعه نوشتهها)، ۱۳۶۵ق/۱۹۴۶م؛
۱۷.سخنرانيهاي مولاناآزاد، ۱۳۶۶-۱۳۷۴ق/۱۹۴۷-۱۹۵۵م؛
۱۸.خطبه احياي ملت (يک سخنراني مذهبي)، ۱۳۷۵ق/۱۹۵۶م؛
۱۹.هند آزادي گرفت، ۱۳۷۸ق/۱۹۵۸م (شرح حال سياسي آزاد از زبان خود او که به زبان اردو به همايون کبير املا کرده و وي آن را به انگليسي ترجمه کرده است.
اين کتاب توسط امير فريدون گرکاني به فارسي برگردانده شده و در ۱۳۴۲ش در تهران نشر يافته است).
۲۰.باقيات ترجمانالقرآن، ج ۳ تفسير او، ۱۳۸۲ق/۱۹۶۲م؛
۲۱.امالکتاب، (تفسير سوره فاتحهالکتاب ، در حدود ۴۰۰ صفحه، ۱۳۸۲ق/۱۹۶۲م؛
۲۲.اصحاب کهف، ۱۳۸۳ق/۱۹۶۳م؛
۲۳.صداي حق، ۱۳۸۳ق/۱۹۶۳م؛
۲۴.عزيمت و دعوت، ۱۳۸۴ق/۱۹۶۴م؛
۲۵.مسأله مسيحيت، ۱۳۸۴ق/۱۹۶۴م؛
۲۷.اسلام و مسيحيت، ۱۳۸۵ق/۱۹۶۵؛
۲۸.جنگ از نظر اسلام، ۱۳۸۵ق/۱۹۶۵م؛
۲۹.حقيقت فنا و بقا، ۱۳۸۶ق/۱۹۶۶م؛
۳۰.قرآن بشريت را به راه پيشرفت هدايت ميکند، ۱۳۹۰ق/۱۹۷۰م؛
۳۱.عدل الهي در قرآن، ۱۳۹۳ق/۱۹۷۳م؛
۳۲.احرار اسلام (قانون اساسي دولت اسلامي)؛
۳۳.دو قطره خون شهادت (در شرح حال سرمد و حلاج)؛
۳۴.مسلمان و کنگره؛
۳۵.ذوالقرنين يا کوروش کبير، يا شخصيت ذوالقرنين (فصلي از تفسير بزرگ او، ترجمانالقرآن، ترجمة محمدابراهيم باستاني پاريزي، تهران، ۱۳۴۲ش)
۳۶. «نامه نهرو»، اين نامه که پس از استقلال هند در ۱۳۲۶ش/۱۹۴۷م از سوي جواهر لعل نهرو خطاب به احمد قوامالسلطنه نخستوزير وقت ايران ارسال شد و پيشنويس آن در موزة نهرو در دهلينو باقي است، توسط آزاد به فارسي نوشته شده است (نهرو، ميعاد با سرنوشت، ۷۹)
۳۷.«ابوريحانالبيروني و جغرافيهالعالم»، ۱۳۷۱ق/۱۹۵۲م (مقالهاي در مجلّه ثقافهالهند).(3)
پی نوشت:
1. اسميت، ويلفرد کنتول ، اسلام در جهان امروز، ترجمه حسينعلي هروي، دانشگاه تهران، ۱۳۵۶ش،ص۸۸.
2. امين، حسن ، الموسوعهالاسلاميه، بيروت، ۱۳۹۵ق، ج۱، ص۱۱۴.
3. آزاد، ابوکلام، دانشنامه بزرگ اسلامي ، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامي، شماره مقاله:179،ج 1 ص 179
آدرس الکترونيکي: http://lib.eshia.ir/23022/1/179
سوال دوم) آيا همه ايرانيان قبل از اسلام زرتشتي بوده اند؟
بايد گفت در ايران قبل از اسلام، پيروان اديان متعدد زندگي کرده و همه مردم زرتشتي نبودند آیین های رایج در ایران قبل از اسلام به اجمال عبارتند از:
1) آئين مغان که قبل از ظهور زرتشت در ايران حاکم بود.
2) آئين مهرپرستي که در اواخر دوره هخامنشيان رونق گرفت. پيروان اين آئين معتقد بودند خداي مهر يک بار به صورت انساني در يک غار ظهور کرد و چوپانان آن محل به او ايمان آوردند و ...
3) مانويت که در دوره ساسانيان و در فاصه ظهور مسيحيت و اسلام پديد آمد و در مدت کوتاهي پيرواني زیادی را گرد آورد.
4) آئين مزدک، که به دنبال يک بحران اجتماعي در زمان قباد ساساني با رهبري مزدک ظهور يافت.
5) دين زرتشت، زردشت خود را فرستاده خداي خوبي و روشنائي معرفي مي کرد و مدعي بود آئين خود را از اهورا مزدا دريافت کرده تا جهان را از تيرگي ها پاک کند... (1) از زمان ظهور زرتشت تا ظهور اسلام در ايران - که در مدت آن اختلاف است و حداقل حدود 1200 سال فاصله بوده است، - به مرور زمان آئين زرتشتي در ايران توسعه يافت و تا زمان ساسانيان اکثر مردم به آئين زرتشتي گرويده بودند و توسط حکومت ساسانيان به عنوان ديني رسمي ايران معرفي شد
6) صابئين که به تعظيم خورشيد، ماه و ستارگان و آتش مي پرداختند و مجوسي نبودند.(2)
7) يهوديت، پيروان يهوديت نيز با توجه به اينکه پيامبران متعددي از بني اسرائيل مانند: دانيال، حيقوق، مردخاي، حجي، شعيا، ارميا و ... در دوره هاي مختلف در ايران بودند، کم نبود.
8) مسيحيت، پيروان اين آئين نيز بر مبناي اينکه مبلغان مسيحي در همه جا از جمله ايران فعاليت داشتند، در نقاط مختلف وجود داشتند.
9) اکثر اديان فوق و برخي اديان ديگر در آستانه ظهور اسلام پيرواني در ايران داشتند اما اکثريت مردم ايران در اين زمان پيرو آئين زرتشت بودند.
پی نوشت:
(1) حسين توفيقي، اديان بزرگ، انتشارات سمت، تهران، چاپ هفتم 1384، برگرفته از صفحات 56 تا 66.
(2) يعقوبي ، تاريخ اليعقوبى، بيروت ، دار صادر، بى تا. ج1، ص158. عبدالله مبلغي آباداني، تاريخ اديان و مذاهب جهان، ج 1، ص 334ـ 336، منطق، قم، 1373ش.
سوال سوم) آيا زرتشت دين الهي بوده است؟
این موضوع محل اختلاف است و مشهور اين است که دين الهي بوده است به ويژه اگر واژه مجوس را در آيه 17 سوره حج منطبق با زرتشت بدانيم. البته آنچه در آن زمان به عنوان دین زرتشت شناخته می شد مسلما به تحريف کشيده شده بود.
علامه طباطبايي در این خصوص معتقد است: «مراد از مجوس، قوم معروفى هستند كه به زرتشت گرويده اند. اين لفظ در قرآن يك بار به كار رفته است. در قرآن مجوس در صف و در رديف اهل كتاب، يعنى يهود و نصارا و در برابر مشركان قرار گرفته اند. (حج آيه 17) بنابراين، از اين آيه استفاده ميشود كه زرتشتي ها، پيروان پيامبر الهي بودند؛ امّا همانند ساير اديان، دين آنها منسوخ و كتاب آسماني آنها تحريف شد.(1)
پی نوشت:
(1)الميزان، ترجمه فارسي، ج 14، ص 532ـ 537، دفتر انتشارات اسلامى جامعه مدرسين، قم، 1374 ش (با تلخيص(
سوال چهارم) به برخي از خصوصيات ايرانيان قبل از اسلام اشاره مي شود:
1) حقيقت جوئي:
یکی از صفات برجسته ايرانيان را مي توان حقيقت جوئي دانست، ايرانيان نوعا زماني که تشخيص مي دادند مطلبي يا عقيده برحق است آن را مي پذيرفتند براي نمونه به داستان باذان حاکم يمن از سوي خسرو پرويز توجه نمائيد:
باذان از جانب “خسرو پرويز” بر يمن حکومت ميکرد و بر سرزمينهاي حجاز و تهامه نيز نظارت داشت و گزارش فعالیت های رسول خدا(ص) را مرتبا به خسرو پرويز ميرسانيد. پيامبر صلياللهعليهواله در سال ششم هجري خسرو پرويز را به دين مقدس اسلام دعوت نمود. وي از اين موضوع سخت ناراحت شد و نامه آن جناب را پاره نمود و براي “باذان” عامل خود در يمن نوشت که نويسنده اين نامه را دستگیر و به نزد وي بفرستد. باذان نيز دو نفر ايراني را به نام “بابويه” و”خسرو” به مدينه فرستاد و پيام “خسرو پرويز” را به آن جناب رسانيدند. نمايندگان “باذان” با حکمي که در دست داشتند در مدينه حضور پيغمبر رسيدند و منظور خود را در ميان گذاشتند. حضرت فرمودند: فردا بياييد و جواب خود را دريافت کنيد. روز بعد که خدمت آن جناب آمدند، حضرت فرمود: “شيرويه” ديشب شکم پدرش “خسرو پرويز” را دريد و او را هلاک کرد. پيغمبر فرمودند: خداوند به من اطلاع داد که شاه شما کشته شد ... اينک؛ شما به يمن بازگرديد و به “باذان” بگوييد اسلام اختيار کند؛ اگر مسلمان شد حکومت يمن همچنان با او خواهد بود. نبي اکرم صلي الله عليه واله به اين دو نفر هدايايي مرحمت فرمود و آن دو نفر به يمن بازگشتند و جريان را به “باذان” گفتند.
باذان گفت: ما چند روزي درنگ ميکنيم اگر اين خبر صحت داشت، معلوم است که وي پيغمبر است و از طرف خداوند سخن ميگويد؛ آنگاه تصميم خود را خواهيم گرفت، چند روزي از اين قضيه گذشت که پيکي از تيسفون رسيد و نامه از طرف “شيرويه” براي “باذان” آورد. “باذان” از جريان قضيه به طور رسمي مطلع شد و شيرويه علت کشتن پدرش را براي وي شرح داده بود. شيرويه نوشته بود که مردم يمن را به پشتيباني وي دعوت کند و شخصي را که درحجاز مدعي نبوت است آزاد بگذارد و موجبات ناراحتي او را فراهم نسازد. باذان دراين هنگام مسلمان شد و سپس گروهي از ايرانيان که آنها را «ابناء» و «احرار» ميگفتند، مسلمان شدند و اينان نخستين ايرانياني هستند که به اسلام گرویدند.(1(
2) مهر ورزي
مهر ورزي، احسان، محبت به ديگران و مهمان نوازي از دیگر خصلت های ایرانیان بوده است. ايرانيان همواره در طول تاريخ، نسبت به يکديگر وحتي نسبت به بيگانگان، با محبت ودوستي ومهرباني رفتار مي کردند. اهمیت مهروزی در اندیشه ایرانی چنان بود که روزهایی از سال را به آن نامگذاری کرده بودند. به طوریکه پنجم اسفند هر سال «روز سپندارمذگان يادآور يکي از جشن هاي مهم ايرانيان باستان است که در آن به احسان و اکرام و مهروزی نسبت به همنوعان خود می پرداختند
با اسلام آوردن ایرانیان این خصلت رونقی مضاعف یافت چه بزرگان دینی ای چون امام باقر (عليه السلام ) اهمیت محبت را چنين بیان می نمودند: و هل الدين الا الحب ؟! : (آيا دين چيزي جز محبت است ) (2)
3) هنر دوستي:
تاريخ تمدن ايران تا قبل از دوره ي هخامنشي، در واقع در پرتو کاوش هاي باستان شناسي نوشته شده، ليکن با توجه به آن چه که روي خاک و در مسيرحوادث روزگار و صدمات انساني و طبيعي از آن دوره براي ما باقي مانده، هم چنين به کمک حفاري هاي باستان شناسي در حوالي آن مناطق، از سال 1935م.به بعد، قوت حيرت انگيز هنر ايران بر جهان عيناً آشکار شد.
معماری یکی از بارزترین مصادیق هنر ایرانیان بوده است که پس از اسلام و به ویژه در دوره هایی چون صفویه سبک و سیاقی متفاوت یافت. تاثیر و تاثر آموزه های اسلامی و معماری ایرانی سبکی جدید از هنر معماری را در عرصه تمدن ارائه داده است. (3)
اين نکته را بايد بر سخنان آندره گدار، پژوهشگر و استاد فرانسوي متخصص تاريخ معماري و هنر ايران، افزود که: اگر هنر عمده و عظيم ايرانيان باستان معماري بوده و براي هميشه اين هنردر همه ي ادوار به عنوان افتخار ملي آن ها بر جاي مانده، ولي در دوره ي بعد از اسلام، ادبيات، به ويژه شعر، يکي ديگر از ارکان و پايه هاي اصلي هنر ايراني به صورت کم نظيري در جهان تجلي کرده است.
البته شکوفايي موسيقي از عصر ساسانيان و ترکيب شعر با موسيقي و معماري، که حاصل آن هنرهاي تزييني مانند منبت کاري، فرش، منسوجات و مينياتور است هم بايد در نظر داشت، که در اين زمينه نيز ايرانيان در تاريخ هنر جهان کم نظيرند.(4)
پي نوشت ها:
(1) خدمات متقابل اسلام و ايران، استاد شهيد مرتضي مطهري، ص?? تا 79.
(2) تفسير نمونه، آيت الله مکارم، ج 22، ص 164.
(3) هنر ايران، آندره گدار، ص 134.
(4) برگرفته از تبيان زنجان.
سوال پنجم) آیا کوروش پیامبر الهی بوده است؟
درباره نفی یا اثبات پيامبر بودن کوروش مطلبي در منابع نخستین وجود ندارد. بلکه برخي محققين کوروش را به عنوان يک احتمال با شخصيت ذوالقرنين - که در قرآن توصيف شده است- يکي دانسته اند. لازم به توجه است که اصل پیامبر بودن ذوالقرنین نیز امری مسلم نمی باشد. بادقت در آنچه بيان شد اين مطلب بديهي است که براي اينکه بدانيم کوروش پيامبر است يا نه، ابتدا بايد اين احتمال را که کوروش همان ذوالقرنين است مورد دقت و تامل قرار دهيم؛ برای مطالعه تفصیلی آراء مختلف در خصوص اینکه آیا کوروش همان ذوالقرنین است می توانید به این منابع مراجعه نمایید(1)) .
در صورت پذيرش ذوالقرنين بودن کوروش، سوال دوم مطرح مي شود که ذوالقرنين پيامبر است يا خير؟ درباره پيامبربودن ذوالقرنين اختلاف است. بعضى از مفسران از تعبير "قلنا" (ما به ذو القرنين گفتيم) که در آيه 86 کهف آمده است، مىخواهند نبوت او را استفاده كنند:
قُلْنا يا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِمَّا أَنْ تُعَذِّبَ وَ إِمَّا أَنْ تَتَّخِذَ فِيهِمْ حُسْناً (به ذو القرنين گفتيم: آيا مىخواهى آنها را مجازات كنى و يا طريقه نيكويى را در ميان آنها انتخاب نمايى) ، ولى اين احتمال نيز وجود دارد كه منظور از تعبير (قلنا) الهام قلبى باشد كه در مورد غير پيامبران نيز وجود داشته و در قرآن کريم استعمال شده (مثلا در مورد مادر موسي در آيه 7 سوره قصص)، لذا اين تعبير نمي تواند دليل محکمي بر نبوت ذوالقرنين باشد.
علامه طباطبايي در ذيل اين آيه شريفه می فرمایند: در قرآن کريم قول منسوب به خداوند، گاهي در وحى نبوى و در ابلاغ به وسيله وحي استعمال مىشود، مانند: وَ قُلْنا يا آدَمُ اسْكُنْ : گفتيم اى آدم سكونت كن... (بقره/35) وَ إِذْ قُلْنَا ادْخُلُوا هذِهِ الْقَرْيَةَ : و چون گفتيم در اين قريه داخل شويد... (بقره/58)
و گاهى درباره الهام (كه از نبوت نيست) بكار مىرود، مانند: وَ أَوْحَيْنا إِلى أُمِّ مُوسى أَنْ أَرْضِعِيهِ: و به مادر موسى الهام كرديم كه او را شير بده (قصص/7) با اين بيان روشن مىشود كه جمله «قُلْنا يا ذَا الْقَرْنَيْنِ» دلالت ندارد بر اينكه ذو القرنين پيغمبرى بوده كه به وى وحى مىشده، چون همانطورى كه گفتيم قول خدا [يعني قُلْنا]، اعم از وحى مختص به نبوت است.
از ديگر سو در آيه 86 سوره کهف عبارت قلنا (ما به ذوالقرنين گفتيم) آمده است و خداوند به صورت ضمير حاضر] نا [ذکر شده است؛ اما در آيه بعدي (87) آمده است: ثُمَّ يُرَدُّ إِلى رَبِّهِ فَيُعَذِّبُهُ، که در اينجا در مورد خداوند ضمير غايب (رَبِّهِ ) بکار برده شده است. ازاين تفاوت کاربرد ضمير حاضر و غايب مي توان اين نتيجه را گرفت كه مكالمه خدا با ذو القرنين توسط پيغمبرى كه همراه او بوده، صورت گرفته است و در حقيقت سلطنت او، مانند سلطنت طالوت در بنى اسرائيل بوده كه با اشاره پيغمبر معاصرش و هدايت او، كار مىكرده [داستان طالوت در آيات 246 تا 251 سوره بقره آمده است.](2) مويد سخن علامه طباطبايي روايتي است که از امام علي (ع) نقل شده است. از امام علي (ع) پرسيدند: ذوالقرنين پيامبر بود يا پادشاه؟ فرمود: بنده صالح خدا بود که خدا هم او را دوست داشت.(3)
باتوجه به مطالبي که بيان شد مي توان اين نتيجه را گرفت که ذوالقرنين به احتمال زياد پيامبر نبوده و فقط يکي از بندگان صالح خداوند بوده است. از این رو در خصوص کوروش نیز در هر صورت نظر به پیامبر نبودن وی تقویت خواهد شد.
1. براي مطالعه در اين زمينه مي توانيد به اين منابع مراجعه کنيد: طباطبائي، سيد محمد حسين، تفسير الميزان، با ترجمه: موسوي همداني،محمد باقر، ج 13، تفسير سوره کهف، ذيل بحث روايي در مورد آيات مربوطه؛ مکارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، دارالکتب الاسلاميه، چاپخانه خورشيد،چاپ چهارم،1363ش ، ج12، ص 544. (سوره کهف، آيات 86 و 90و93).
2. طباطبائي، سيد محمد حسين، تفسير الميزان، همان.
3. طريحي، فخر الدين بن محمد، مجمع البحرين، مصحح: حسينى اشكورى، احمد، تهران، مرتضوي، 1375ش، ج1، ص296
با تشکر از اعتماد شما، اگر درباره پاسخ ارائه شده، انتقاد يا پيشنهادي داريد، نظر خود را از طريق فرم «ارسال پرسش»، ارسال نماييد. همچنين شما ميتوانيد از طريق:
ـ شماره تماس (096400)؛
ـ سامانه پيامکي (30009640) براي سؤالات فقهي؛
ـ سامانه پيامکي (30007461) براي سؤالات غيرفقهي؛
ـ و وب سايت (http://www.askdin.com) با کارشناسان اين مرکز مرتبط شويد.
سوال ششم) کوروش دارای چه ویژگی هایی بوده است؟
معمولا در مورد ویژگی های خوب یا بد کورش افراط و تفریط می شود. باید اعتراف کنیم که منابع اولیه ایرانی موجود چه آثار دینی پیش از اسلام و چه آثار ادبی شاعران فارسی گوی هیچ اشاره ای چه خوب و چه بد به کورش ندارند و بسیاری از مواردی که در فضاهای مجازی نشر می¬یابد، ادعایی بیش نیست. غالبا آنچه در مورد ویژگی های وی مطرح است با استناد به منابع یونانی و یهودی است. البته منابع اسلامی نیز که به تمجید از کورش پرداخته اند آنچه گفته اند از منابع یهودی بازنویسی کرده اند.
در مورد ویژگی های کورش در منابع یونانی باید گفت: آنان تصویر پادشاه جهانگشای عادل از کورش ارائه کرده اند. اما گاهی چون نگاه آنان توحیدی نبوده گزارشهای آنان مغایر با آموزهای توحیدی ادیان ابراهمی(یهودی، مسیحی، اسلامی) است.
هرودت نخستین پدر علم تاریخ و نخستین کورش پژوه است. او نگاه افسانه ای به کورش داشته و نگاه افسانه ای او از آغاز کتابش و داستان تولد کورش هویداست. به هر حال او کورش را پادشاهی عادل معرفی می¬کند که حتی برخوردش با پادشاهان مغلوب ملاطفت آمیز است. به روایت هرودت کورش پس از فتح لیدی، كرزوس، پادشاه ليدى را مشاور خود در امور جنگ قرار می دهد. البته ابتدا او را در آتش می افکند تا زنده زنده بسوزاند اما با شنیدن سخن حکمت آمیزی از وی از قصد خود صرف نظر کرده و او را در امور مملکتی به کار می گیرد. (1)
اگر کسی در گزارشهای هرودت غوطه ور شود خواهد دید که با استناد این کتاب هم می توان از کورش شخصیتی جنگجو ، سیاستمدار و در عین حال عادل، مهربان، متواضع ارائه کرد و هم می توان شخصیتی ظالم و تجاوزگر به تصویر کشید. این در حالیستکه قصد نویسنده ارائه پادشاهی عادل بوده اما گاهی گزارشهایی مانند مورد بالا که قصد زنده سوزاندن پادشاه لیدی را داشت، دیده می شود که با قصد اولیه مغایرت دارد.
دیگر منبع یونانی کتاب سیروپدی یا تعلیم و تربیت کورش تالیف گزنفن است. گزنفن یونانی مردمی حکیم، مورخ و سردار معروف عصر خود و شاگرد سقراط بوده است (2)کتابی به نام سیروپدی یا تعلیم و تربیت کورش تالیف نموده است. در کتابش تاریخ و افسانه را با پند و عبرت در آمیخته و دستور العمل جامعى در كيفيت كارهاى بزرگ كورش داده و در طى آن اخلاق و رفتار كورش را سرمشق تدبير و ملكدارى و رعيتپرورى و استقرار نظم و اداره امور مملكت قرار داده است (3) بنابراین این کتاب تمام قد در صدد است تا پادشاهی را با سجایای اخلاقی به جهان معرفی کند تا الگوی دیگر پادشاهان قرار گیرد .
بنابر گزراشهای گزنفون، کورش علاوه بر پادشاه اخلاقی و سیاستمدان، خطیب توانایی نیز بوده که در مواقعی می توانسته با خطبه های آتشین خود سربازان را به جنگ تحریک و تحریص نماید.(4)
او پس از فتح سارد طی بخشنامه ای اخلاقی به سپاهیان خود گفت:« «من اجازه نمىدهم كسانى كه فاقد نظم و انضباط هستند در سپاهيان من قرار گيرند و دست تطاول به هستى ديگران دراز كنند. من مصمم بودم شما را كه در اين نبرد به من كمك رساندهايد از عموم كلدانىها ممتاز و ثروتمندتر بسازم، حالا كه از جرگه سپاهيان من اخراج مىشويد منتظر حمله قوىتر از خود باشيد.» (5)
با این حال کسانی که دیدی منفی به کورش دارند نیز می توانند به برخی از گرارشهای گزنفن استناد کنند. علی رغم گفته طرفدران کورش، در برخی از گزارشهای گزنفن قتل و غارت و برده داری در زندگی کورش دیده می شود. حتی می توان با استناد به بسیاری از گزارشهای این کتاب کورش را شخصی بت پرست معرفی کرد.
اما منابع یهودی از این قسم گزارشها ندارند تنها به تعریف و تمجید از کورش پردخته اند. آنان کورش را پادشاهی عادل معرفی کرده اند که با آموزه های توحیدی نیز مغایرت ندارد. به همین دلیل منابع اسلامی نیز به بازگوئی این گزارشها پرداخته اند.
در عهد عتیق چنین آمده که: خداوند کوروش را برای پادشاهی برگزیده (مسح کرده) است. خداوند او را گماشته است تا ملّتها را به زیر سلطه خود درآورد، و تا پادشاهان را از تخت¬هایشان به زیر آورد. خداوند دروازههای شهرها را به روی او خواهد گشود. خداوند به کوروش میگوید: من خودم، راه تو را هموار خواهم ساخت، و کوهها و تپّهها را هم سطح خواهم کرد، من دروازه برنزی آنها را فرو میریزم، و کلونهای آهنی را خُرد خواهم کرد. من خزائن و گنجینههای مخفی شده در جایهای تاریک و مخفی را به تو خواهم داد، آنگاه تو خواهی دانست که من خداوند، خدای اسرائیل، هستم که تو را به اسم خوانده است. من تو را انتخاب کردم تا به بندة من اسرائیل، قومی را که من برگزیدم، کمک کنی. من این افتخار را به تو دادم، هرچند تو هنوز مرا نمیشناسی. من خداوند هستم و غیراز من خدایی نیست. من به تو قدرت لازم را خواهم داد، هرچند هنوز مرا نمیشناسی. من این کار را میکنم تا همه مردم، از سرتاسر جهان- بدانند که من خداوند هستم، و غیر از من خدایی نیست. من هم نور و هم تاریکی را آفریدم. من هم برکت میدهم و هم بلا نازل میکنم. من، خداوند، همة این چیزها را پدیدمیآورم. من پیروزی را از آسمان مانند باران نازل میکنم. زمین آن را میپذیرد و شکوفههای آزادی و عدالت از آن میروید. من، خداوند، همه این چیزها را به عمل میآورم. (6)
عمده کاری که باعث شده یهودیان به تمجید و تکریم از کورش بپردازند، نجات آنان توسط وی از اسارت بابلی است که به دست بخت النصر صورت پذیرفته بود.
بنابراین با توجه منابع فوق یونانی اگر چه کورش سلطانی عادل بوده اما گزارشهای خلاف نیز در این کتابها دیده میشود مخصوصا که برخی از این گزارشها با آموزه های توحیدی هم خوانی ندارد. بنابر منابع یهودی نیز اگر چه کورش پادشاهی ناجی و غمخوار مستمندان و مظلومان است اما نگاه یهودیان نگاه نژاد پرستانه است چون کورش آنان را نجات داده به تکریم وی پرداخته اند. لذا از نظر یک مسلمان اگر ثابت شود کورش همان ذوالقرنین است که احتمالش زیاد است کورش قابل تحسین، تکریم، تمجید و تعظیم است اما در صورت عدم اثبات، منابع قبلی نمی تواند معیار سنجش دقیقی باشد لذا در مورد کورش باید سکوت کرد نه افراط و نه تفریط.
پی نوشت:
1. هردوت، تاریخ هردوت، محقق هادی هدایتی، موسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، تهران، 1382ش، چاپ دوم، ج1، ص: 137تا139.
2. گزنفون، کورش نامه، ترجمه رضا مشایخی، انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، 1386ش، چاپ ششم، مقدمه، ص: 10 تا 12.
3. كوروشنامه، مقدمه، ص: 10-11.
4. كوروشنامه، متن، ص: 168.
5. كوروشنامه، متن، ص: 203.
6. کتاب مقدس، انتشارات ایلام، چاپ سوم، 2002م، ص828، 45/1-8 .
سوال هفتم) آیا زیر مقبره کوروش آیا اصلا کوروشی هست؟
مقبره منسوب به کورش از قدیم الایام تا همین چندی قبل به عنوان قبر مادر سلیمان شناخته می شد و بسیاری از جغرافیدانان اسلامی و نیز جهانگردان غربی از آن به عنوان قبر مادر سلیمان یاد کرده اند. ابن بلخی(510ق) در توصیف این بقعه آورده است: «گور مادر سلیمان از سنگ کرده اند خانه به چهار سو هیچ کس در خانه نتواند نگریدن کی گویند طلسمی ساخته اند که هر کی در ان نگرد کور شود اما کسی را ندیده ام که این را آزمایش کرده باشد»(1) حمدالله مستوفی نیز به این بارگاه اشاره کرده است. (2)
فرصت الدوله شیرازی(م1299ش) در کتاب آثار عجم از این مقبره به عنوان قبر مادر سلیمان یاد کرده و می نویسد: «یکی از مورخین می¬گوید چون برخی جمشید را سلیمان می دانند شاید مادرش در آنجا مدفون باشد لهذا با این اسم خوانده شده اما در یکی از تواریخ اروپا مرقوم است که سلیمان ابی جعفر برادر هاورن الرشید شهر پسارگیدی را تحویل داشته وقتی از جانب خلیفه به حکومت آنجا رفته، مادرش که همراه بوده در آن سرزمین در گذشته و به خاک مدفون آمده از آن وقت معروف به قبر مادر سلیمان گریده و بطول زمان گمان نموده اند سلیمان نبی است پس مشهد ام النبی نیز گفته اند و الله اعلم» (3)
دکتر فرایر نیز این قبر را متعلق به مادر چهاردهمین خلیفه عباسی می¬داند که در سال 715میلادی خلافت داشته و کشیش آنجلو نیز نظر وی را تایید می¬کند.(4)
بنابراین این بقعه به نام مشهد مادر سلیمان شناخته می شود و در دوران حاکمیت اتابکان در قرن هفتم مسجد جامعی کنار قبر ساخته و محرابی نیز بر سنگ درون اتاق آرامگاه ساخته شد. البته در سال1350خورشیدی برای برگذاری جشنهای 2500ساله این سنگها منتقل شد. (5)
این نامگذاری تا اوایل قرن نوزدهم میلادی بر قرار بود و حتی طبق یک سنت دیرینه مردان حق ورود به آن را نداشتند تا اینکه این زمان به عنوان قبر کورش مطرح شد و از این تاریخ به بعد مردان نیز اجازه حضور در داخل بقعه را پیدا کردند، نیز مکان بر آورده شدن حاجات بود، مردم در آنجا شمع روشن می کردند و دخیل می بستند.(6) و زنان عقیم به این بقعه متوسل می شده و نذر و نیاز می کردند تا از نعمت مادر شدن بهره مند شوند.(7)
جهانگردان اوایل این بقعه را از آن مادر سلیمان می دانستند. (8) در بین جهانگردان، جهانگیر هلندی یان استرایس(1082ق) از این منطقه دیدن کرده است وی ضمن بازدید از این بقعه می نویسد که این زیارتگاه مخصوص زنان بوده و زنان سه مرتبه پیشانی خود را به زمین می زدند و همین تعداد قبر را می بوسدند و ذکر کوتاهی زیر لب می گفتند.(9) جان اترپوس نیز که در سال1672 از آنجا دیدن کرده است می گوید آنجا زیارت گاه زنان پارسا بوده است و آداب خاصی در نحوه زیارت آنان نقل می کند. (10)
جوزفا باربارو سیاح ونیزی که در سال 1474از آنجا دیدن کرده است. (11) و نیز لارنس لاکهارت،(12) مینورسکی (13) در آثار خود از آنجا به عنوان قبر مادر سلیمان یاد کرده اند.
جیمز موریه(1780م) دیپلمات انگلیسی مقارن با فتحعلی شاه، دیگر جهانگرد غربی برای اولین بار احتمال داد که این قبر متعلق به کورش است اما خود دلایلی آورده و این احتمال را رد کرد.(14) پس از وی جهانگردان دیگر احتمال وی را اخذ کرده اما دلایل رد وی را نیاورند و این بقعه را به طور قطع قبر کورش در نظر گرفتند.
رابرت کرپورتر دیپلمات انگلیسی که در سال1818میلادی مقارن با 1233ق از جمله کسانی هست که این قبر را متعلق به کورش دانسته است. (15) افرادی چون گروتفند آلمانی(16) پاسکال کوست نیز این بقعه را به کورش نسبت داده اند.
در سال 1919میلادی همزمان با اوایل حکومت رضا شاه ویپرت بولشر این مکان دیدن کرده و این قبر را قبر کورش عنوان می کند اما متذکر می شود که کتیبه «من کورشم، شاه ....» ناپدید شده است . او در ادامه بیان می کند که هر سال بهار و پاییز عشایر شتران، گوسفندان و بزهای خود را سه بار گرد این بقعه طواف می دهند و کره و پنیر به آنجا اهدا می کنند، او می گوید نمی دانم این را به روح موسس امپراطوری ایران نیاز می کنند یا روح مادر سلیمان؟ و سپس با تعجب بیان می کند ساکنان اینجا به نحوی نامفهوم گور کورش را قبر مادر سلیمان می دانند. (17) جای تعجب اینجاست که چگونه قبری که از قدیم به قبر مادر سلیمان معروف بوده اروپائیها به اندک دلیل و شباهتی تغییر به قبر کورش داده اند و البته برخی از جمله دیولافوا آن را قبر کاسادان همسر کورش می دانند.(18)
البته بنا بر گزارش هرودت کورش به دست ماساژت ها به قتل رسیده است. ملكه ماساژت ها پس از کشتن وی سر او را در مشگ خون فروكرد و در حاليكه با جسد چنين بدرفتارى ميكرد خطاب بآن چنين گفت: «اى پادشاه، با اينكه من زندهام و سلاح بدست بر تو پيروز شدهام، چون با خدعه و نيرنگ بر فرزند من دست يافتى و درحقيقت مرا نابود كردى، من نيز بنوبه خود همانطور كه تهديد كرده بودم ترا از خون سيراب ميكنم.» هرودت در ادامه می گوید: «درباره چگونگى مرگ كوروش افسانههاى زيادى نقل كردهاند ولى من آنرا كه بيش از ديگران معتبر دانستهام نقل كردم. (19)
ماساژت ها در نواحى مشرق درياى خزر در سرحدات شمال شرقى امپراتورى هخامنشى زندگی می کردند. (20) که صدها کیلومتر دورتر از مقبره منسوب به کورش در فارس است.
بنابراین انتساب این قبر به کورش قطعی نیست تشابه هایی که برخی بیان نموده اند تنها در حد یک احتمال است. این احتمال از آنجا تقویت می شود که برخی گفته اند: قبر کورش در داراب بوده است. (21)
پی نوشت:
1. ابن بلخی، فارسنامه، به اهتمام گای لیسترانج و رینولدالن نیکلسون، کمبریج، دارالفنون، 1921م.ص154، 155.
2. مستوفی، نزهه القلوب، ص194.
3. فرصت الدوله شیرازی، آثار عجم، تهران، بی¬جا، 1362ش،ص230
4. کرزن، جورج ناتانیل، ایران و قضیه ایران، ترجمه غلام علی وحید مازندرانی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1380ش ج2، ص96.
5. شهبازی، علیرضا شاپور، راهنمای جامع پاسارگاد، شیراز، بنیادفارس شناسی، 1388ش، ص121.
6. هانری ماسه، معتقدات و آداب ایرانی، مترجم مهدی شون ضمیر، تبریز، موسسه تاریخ و فرهنگ ایران، 1355ش. ج2، ص271.
7. هرمان نوردن، زیر آسمان ایران، ترجه سیمین سمیعی، تهران، دانشگاه تهران، 1356ش،ص98.
8. کرزن،، ایران و قضیه ایران ج2، ص94-95-110
9. Struys, John. The Voyages and Travels of John Struys. Done out of Dutch by John Morrison. London, 1684, Voyages,331
10. کرزن، همان، ج2، ص96-97.
11. همان، ج2، ص96.
12. لارنس لاکهارت، انقراض سلسله صفویه، ترجمه اسماعيل دولتشاهى، انتشارات علمى و فرهنگى، تهران، چاپ سوم، ش 1383، ص294.
13. مینورسکی، ایران در زمان نادرشاه، ترجمه: رشيد ياسمى، مصحح، على اصغر عبد اللهى، دنياى كتاب، تهران، چاپ پنجم، ش 1387، ص315.
14. Moriee, [First] Journey,151-152 ؛ کرزن، همان، ج2، ص96.
15. .شهبازی، همان، ص123.
16. Morier, James. A Journey Through Persia, Armenia and Asia Minor to Constantinople, in the Years 1808 and 1809 , Vol 2, 78
17. بلوشر، ویپرت، فارسنامه، به اهتمام گای لسترانج و رینولدالن نیکلسون، کمبریج، دارالفنون، 1921م، ص236-237.
18. حسن پیرنیا، تاریخ ایران باستان، دنیای کتاب، تهران، 1375ش، چاپ اول، ج2، ص1564.
19. هردوت، تاریخ هردوت، محقق هادی هدایتی، موسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، تهران، 1382ش، چاپ دوم ، ج1، ص: 285.
20. همان، ج1، ص: 285-286.
21. کرزن، همان، ج2، ص108.